اجل یهود؛ پایان دنیا یا رجعت عیسی(ع) (۱۴ص)
اجل یهود؛ پایان دنیا یا رجعت عیسی(ع)
چکیده
آیاتی از قرآن کریم، از بقای یهود تا قیامت حکایت دارند. در عین حال، آیۀ ۱۵۹ سورۀ مبارکۀ نساء طبق تفسیر مرجّح، ناظر به پایان عمر یهود در دوران رجعت عیسی(ع) است. برای رفع اختلافی که در بدو امر میان این دو مطلب به نظر میرسد، دو توجیه میتوان مطرح نمود؛ نخست آنکه بقای یهود بعد از رجعت حضرت عیسی(ع) بقایی غیررسمی و منافقانه تلقی گردد که تا قیامت ادامه مییابد و دوم آنکه با توجه به قرائن قرآنی و روایی که دربارۀ قرب رجعت عیسی(ع) با وقوع قیامت موجود است، چنین تلقی گردد که در آیات دستۀ اول، بقای یهود تا دوران رجعت عیسی(ع) تسامحاً بقای ایشان تا قیامت مطرح شده است. با توجه به برخی قرائن، توجیه نخست قویتر به نظر میرسد، هرچند میتوان ترکیبی از دو توجیه را نیز محتمل دانست.
واژگان کلیدی
قرآن کریم، یهود، آخرالزمان، رجعت عیسی(ع).
مقدمه
از مهمترین پرسشها دربارۀ آخرالزمان، مسئلۀ فرجام یهود است. یهودیان و مسیحیان در اینباره پاسخهایی ارائه نمودهاند که بعضاً انگیزههای غیرعلمی و مصادره به مطلوب دادهها در آنها مشهود است و متأسفانه سیطرۀ صاحبان این سناریوهای آخرالزمانی بر منابع ثروت و قدرت و رسانه، حرفشان را پرمخاطب ساخته است. در این میان، با توجه به اینکه قطعاً برای نیل به حقایق آخرالزمانی، تنها منبع بیخدشه، قرآن کریم است، باید نابترین اخبار غیبی دربارۀ فرجام یهود را در آن جستجو کرد. از اینرو نوشتار حاضر در پی بررسی قرآنی نکتهای خاص دربارۀ فرجام یهود است و آن اینکه برخی آیات قرآن، اجل یهود را تا قیامت مطرح نمودهاند، ولی از دیگرسو برخی مفسران، آیۀ ۱۵۹ سورۀ نساء را ناظر به پایان عمر یهود در دوران رجعت عیسی(ع) دانستهاند. حال باید بررسی شود که آیا این تفسیر از آیۀ مزبور صحیح است یا خیر؟ و در صورت صحت، وجه جمع میان آیات نخست با این آیه چیست؟
فرضیه
وجود رسمی و ظاهری یهود تا دوران رجعت حضرت عیسی(ع) _ که مقارن حکومت امام مهدی(عج) خواهد بود _ امتداد خواهد داشت، با این حال عدهای از منتسبان به یهود تا قیامت به گونهای پنهانی و منافقانه بر انحرافات خود پای خواهند فشرد.
۱٫ آیات شریفۀ حاکی از بقای یهود تا قیامت
آیات چندی از قرآن کریم بقای یهود تا روز قیامت را مطرح میفرمایند که به آنها اشاره میکنیم:
الف) إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ (آلعمران: ۵۵)
[یاد کن] هنگامى را که خدا گفت: اى عیسى، من تو را برگرفته و به سوى خویش بالا مىبرم، و تو را از [آلایش] کسانى که کفر ورزیدهاند پاک مىگردانم، و تا روز رستاخیز، کسانى را که از تو پیروى کردهاند، فوق کسانى که کافر شدهاند قرار خواهم داد؛ آنگاه فرجام شما به سوى من است، پس در آنچه بر سر آن اختلاف مىکردید میان شما داورى خواهم کرد.
در این آیۀ شریفه مصداق روشن و بیتردیدِ تعبیر الَّذِینَ کَفَرُوا _ با توجه به مربوط بودن آن به حضرت عیسی(ع) و با توجه به سیاق آیۀ شریفه _ یهودیان هستند؛ اگرچه برخی مفسران، مسیحیانِ منحرف شده از تعالیم حقیقی حضرت مسیح(ع) را نیز مشمول این تعبیر برشمردهاند (ابنکثیر، ۱۴۱۹: ج۲، ۴۰؛ زمخشری، ۱۴۰۷: ج۱، ۳۶۷). از اینرو، ظاهراً آیۀ شریفه متضمن بقای یهود تا روز قیامت، هرچند زیر تفوّق پیروان عیسی(ع) است.
ظاهراً مراد از إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ پایان دوران تکلیف و آغاز فرایند قیامت با نفخۀ صور اول و مردن همگان است و به عبارت دیگر، آیۀ شریفه ناظر به تفوّق پیروان عیسی(ع) بر کافران تا پایان این دنیاست و ناظر به تفوّق اخروی نیست. شاهد این مطلب، تعبیر شریفۀ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُون است که ظاهراً بازگشت به سوی خداوند سبحان و حضور در دادگاه الهی را بعد از قضیۀ تفوّق تابعان بر کافران تا روز قیامت و با فاصلۀ زمانی با آن «ثُمَّ»، مطرح میفرماید.
ب) وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ؛ (مائده: ۶۴)
و یهود گفتند: «دست خدا بسته است.» دستهاى خودشان بسته باد. و به [سزاى] آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. بلکه هر دو دست او گشاده است، هر گونه بخواهد مىبخشد. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده، بر طغیان و کفر بسیارى از ایشان خواهد افزود، و تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم. هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین براى فساد مىکوشند. و خدا مفسدان را دوست نمىدارد.
این آیۀ شریفه نیز متضمن بقای توأم با عداوت و کینۀ داخلی یهود تا روز قیامت است.
همچنین از این آیۀ شریفه به جنگافروزی و فسادگری آنان در طول این بقا پی میبریم. گفتنی است که خداوند در پنجاه آیه پیشتر، بقای توأم با عداوت و کینۀ داخلی مسیحیان تا روز قیامت را نیز اعلام فرموده بود:
وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ؛ (مائده: ۱۴)
و از کسانى که گفتند: «ما نصرانى هستیم»، از ایشان [نیز] پیمان گرفتیم، و[لى] بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند فراموش کردند، و ما [هم] تا روز قیامت میانشان دشمنى و کینه افکندیم، و به زودى خدا آنان را از آنچه مىکردهاند [و مىساختهاند] خبر مىدهد.
نکتۀ دیگر اینکه بنا به روایاتی، سورۀ مائده آخرین سورۀ قرآن کریم است (نک: آلوسی، ۱۴۱۵: ج۳، ۲۲۱؛ سیوطی،۱۴۰۴: ج۲، ۲۵۲). از اینرو بیان سرنوشت نهایی یهود و نصارا در این سورۀ مبارکه با توجه به آموزههای دیگر آن دربارۀ تعریف روابط مسلمانان با یهود و نصارا و نیز بیان انحرافاتی که از مسیر صحیح مزبور رخ خواهد داد و… بسیار پرمعناست.
ج) وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ؛ (اعراف: ۱۶۷)
و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت اعلام داشت که تا روز قیامت بر آنان [یهودیان] کسانى را خواهد گماشت که بدیشان عذاب سخت بچشانند. آرى، پروردگار تو زودکیفر است و همو آمرزندۀ بسیار مهربان است.
این آیۀ شریفه نیز متضمن حضور یهود تا روز قیامت است؛ حضوری همراه با عذابی سخت.
۲٫ ایمان تمام اهل کتاب به عیسی(ع) در آخرالزمان
دیگر آیهای که باید دربارۀ مقولۀ بقا یا فنای یهود تا پایان دنیا مورد نظر قرار گیرد، آیۀ ۱۵۹ سورۀ نساء است:
وَإِن مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً؛
و از اهلِ کتاب، کسى نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان مىآورد، و روز قیامت [عیسى نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
یکم. با توجه به سیاق آیۀ شریفه که پیش از آن از کشته و مصلوب نشدن حضرت عیسی(ع) و بالا رفتن آن حضرت به سوی خداوند سخن رفته، قریب به اتفاق مفسران ضمیر در «بِهِ» را دربارۀ حضرت عیسی(ع) دانستهاند.
دوم. باید دقت کرد که مراد از ایمان اهل کتاب به عیسی(ع) چیست؟ با توجه به اینکه اهل کتاب، افزون بر یهود، مسیحیان را نیز دربر میگیرد، لذا به نظر میرسد ایمان مذکور در آیۀ شریفه، با ایمان مؤمنان ظاهری به آن حضرت، یعنی مسیحیان، متفاوت است و در موعد مقرر در آیه، بهجز یهود، مسیحیان نیز از حیث مورد نظر به حضرت عیسی(ع) ایمان خواهند آورد. با توجه به انحرافاتی که قرآن کریم دربارۀ ایمان مسیحیان مطرح فرموده، میتوان گفت ایمان پسین مسیحیان، مواردی چون بنده، بشر و رسول بودن حضرت عیسی(ع) و مصلوب نشدن آن حضرت و بشارتدهندۀ خاتمالانبیاء(ص) بودن ایشان خواهد بود. آیاتی از سورۀ نساء _ که در ادامۀ آیۀ مورد بحث آمده، شاهد بر این معناست:
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَما فِی الْأَرْضِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلاً * لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلهِ وَلَا الْمَلَائِکَهُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً * فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً؛ (نساء: ۱۷۱ – ۱۷۳)
اى اهل کتاب، در دین خود غلوّ مکنید، و در بارۀ خدا جز [سخنِ] درست مگویید. مسیح، عیسى بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمۀ اوست که آن را به سوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سهگانه است. بازایستید که براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى یگانه است. منزّه از آن است که براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، و خداوند بس کارساز است. مسیح از اینکه بندۀ خدا باشد هرگز ابا نمىورزد، و فرشتگان مقرّب [نیز] ابا ندارند و هر کس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد، به زودى همۀ آنان را به سوى خود گرد مىآورد. امّا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، پاداششان را به تمام [و کمال] خواهد داد، و از فضل خود به ایشان افزونتر مىبخشد. و امّا کسانى که امتناع ورزیده و بزرگى فروختهاند، آنان را به عذابى دردناک دچار مىسازد و در برابر خدا براى خود یار و یاورى نخواهند یافت.
دقت شود که آیۀ ۱۷۳ از مأجور شدن اهل ایمان و عمل صالح سخن میگوید که ظاهراً با توجه به حرف «فاء» مراد ایمان موحدانه دربارۀ عیسی(ع) مطابق آیات پیشین است که شاید بیانی تفصیلی بر ایمان مذکور در آیه ۱۵۹ باشد.
اما دربارۀ یهودیان روشن است که مراد از ایمان ایشان در گام نخست، باید ایمان به حقانیت آن حضرت باشد و در مرحلۀ دوم، ایمان به لوازم حقانیت آن حضرت. البته ممکن است گفته شود به گواهی آیات پیشین که تعبیر «اهل کتاب» تنها برای یهودیان به کار رفته است، مقصود از «اهل کتاب» در این آیۀ شریفه، یهودیان هستند (آیات ۱۵۳ – ۱۵۷) که این احتمال نیز شایان توجه است، اگرچه با اطلاق ظاهری تعبیر اهل کتاب معارضه دارد و نیز تعبیر اهل کتاب بعد از این آیه، بهطور مسلّم ویژۀ یهودیان نیست و حتی بیشتر به مسیحیان اشاره دارد (آیات ۱۷۱ – ۱۷۲).
آنچه مطرح شد، چیزی است که دربارۀ متعلق ایمان در آیۀ شریفه در بدو نظر به ذهن میرسد، ولی با توجه به برخی مطالب دیگر، بعضی مفسران مفهوم دیگری از ایمان در آیۀ شریفه ارائه دادهاند. در التحریر و التنویر میخوانیم:
و عندی انّ ضمیر راجع الی الرفع المأخوذ من فعل رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ و یعمّ قوله أَهْلِ الْکِتَابِ الیهود و النصاری، حیث استووا مع الیهود فی اعتقاد وقوع الصلب؛ (ابنعاشور،۱۹۹۷: ج۴، ۳۰۹)
به عقیدۀ من ضمیر [در «بِهِ»] به حادثۀ بالا رفتن عیسی(ع) که برگرفته از عبارت «رَفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ» است، برمیگردد و تعبیر «اهل کتاب» نیز شامل یهودیان و مسیحیان است؛ زیرا مسیحیان نیز دربارۀ اعتقاد به مصلوب شدن عیسی(ع) با یهودیان برابرند.
بهرغم توجهی که در این نظر بر ارتباط آیات شریفه شده، محل اشکال آن است که ظاهراً بالارفتن عیسی(ع) به خودی خود چیزی نیست که بر ایمان به آن تأکید ویژه شود؛ زیرا پیش از آن متعلقات مهمتر، پرثمرتر و اساسیتری دربارۀ ایمان به آن حضرت هنوز باقی است.
سوم. دربارۀ ضمیر «موته» اختلافنظر جدی وجود دارد؛ برخی آن را ناظر به عیسی(ع) دانستهاند و برخی به هر کدام از اهل کتاب؛ ذیلاً به بررسی دو وجه مذکور پرداخته میشود.
بررسی دو وجه مطرح دربارۀ مرجع ضمیر «موته» در آیۀ شریفۀ ۱۵۹ سوره نساء
الف) مرجع بودن حضرت عیسی(ع)
چنانکه گذشت، برخی مفسران مرجع ضمیر را حضرت عیسی(ع) دانستهاند که در نتیجه مفهوم آیۀ شریفه ناظر به بازگشت مجدد عیسی(ع) به زمین در آخرالزمان خواهد بود. بر این اساس معنای آیۀ شریفه چنین میشود که تمام اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسی(ع) که طبیعتاً پس از بازگشت مجدد آن حضرت به زمین رخ خواهد داد به او ایمان خواهند آورد.
علّامه در المیزان (ج۵، ۲۱۹)، محمدهادی معرفت در شبهات و ردود (۱۰۹)، صادقی تهرانی در الفرقان (ج۷، ۴۴۰)، محمد عزت در تفسیر الحدیث (ج۸، ۲۷۹)، طبری در جامعالبیان (ج۶، ۱۴) و ابنکثیر در تفسیر القرآن العظیم (ج۲، ۴۰۱) قطعاً یا ترجیحاً این نظر را پذیرفتهاند و صاحب تفسیر الحدیث ادعا نموده که نظر جمهور همین است.
شواهد این نظر از این قرارند:
زنده بودن عیسی(ع): تعابیری از قرآنکریم شاهد آنند که عیسی(ع) نمرده است:
إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. (آلعمران: ۵۵)
بَل رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. (نساء: ۱۵۸)
تعبیر «رفع الیالله» که در آیات شریفۀ مذکور دربارۀ عیسی(ع) به کار رفته، تعبیری ویژه است که در قرآن کریم هرگز دربارۀ مرگ از آن استفاده نشده، از اینرو باید آن را ناظر به چیزی غیر از مرگ دانست.
بهجز آیۀ مورد بحث (۱۵۹ سورۀ نساء) عدهای از مفسران، آیات ۶۱ سورۀ زخرف و ۴۶ سورۀ آلعمران را نیز دربارۀ رجعت عیسی(ع) میدانند که نتیجهاش زنده بودن حضرت عیسی(ع) است.
گذشته از قرائن قرآنی، ادلۀ روایی بسیاری بر زنده بودن حضرت عیسی(ع) و بازگشت مجدد آن حضرت در آخرالزمان گواه است. ابنکثیر ذیل آیۀ شریفۀ مورد بحث، ضمن متواتر دانستن احادیث مذکور به ارائۀ آنها پرداخته است (ابنکثیر، ۱۴۱۹: ج۲، ۴۰۳ – ۴۱۳ و ج۷، ۲۱۷).
حال که روشن شد عیسی(ع) هنوز نمرده است، امکان اشاره داشتن آیۀ شریفۀ مورد بحث به مرگ آن حضرت در آینده روشن میگردد.
سیاق آیات شریفه: محصول شاهد پیشین، تنها امکان ناظر بودن ضمیر «موته» به عیسی(ع) بود. اما آنچه این مطلب را ثابت و یا دستکم مرجح میسازد، واقع شدن آیۀ شریفۀ مورد بحث پس از آیات مربوط به کشته و مصلوب نشدن حضرت عیسی(ع) و بالا رفتن آن حضرت به سوی خدای سبحان است. در واقع آیات مزبور مکمل مفهوم یکدیگرند؛ آیۀ ۱۵۷ از کشته نشدن آن حضرت سخن میگوید، آیۀ ۱۵۸ از عروج ایشان و آیۀ ۱۵۹ از رجعت و سپس مرگ آن حضرت خبر میدهد.
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً * وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیداً؛ (نساء: ۱۵۷ – ۱۵۹)
و گفتۀ ایشان که: «ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم»، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد؛ و کسانى که دربارۀ او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شکّ شدهاند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروى مىکنند، و یقیناً او را نکشتند. بلکه خدا او را به سوى خود بالا بُرد، و خدا توانا و حکیم است. و از اهلِ کتاب، کسى نیست مگر آنکه پیش از مرگ خود حتماً به او ایمان مىآورد، و روز قیامت [عیسى نیز] بر آنان شاهد خواهد بود.
مرحوم آیتالله معرفت در استشهاد به سیاق در اثبات این نظر مینویسد:
این آیه در تعقیب ردّ گمان باطل یهود در خصوص مصلوب و مقتول نمودن عیسی(ع) واقع شده است. پس بیانگر این معناست که آن حضرت مقتول و مصلوب نشده و زنده است و رزق میگیرد و احدی از فرزندان یهود و نصارا نخواهد بود، جز اینکه قبل از مرگش به نبوت راستینش ایمان خواهد آورد. بنابراین کلام در اینجا در خصوص مرگ حضرت مسیح(ع) است و اینکه آیا مصلوب و مقتول شده است یا نه و آیۀ شریفه درصدد انکار آن است و تصریح دارد بر اینکه آن حضرت نمرده است؛ پس عبارت شریفۀ «قَبْلَ مَوْتِهِ» به مرگ حضرت عیسی(ع) اشاره دارد. (معرفت، ۱۴۲۳: ۱۰۹؛ همچنین نک: ابنکثیر، ۱۴۱۹: ج۲، ۴۰۱)
ظاهر آیۀ شریفه: ظاهر آیه، بیشتر با بازگشت ضمیر به عیسی(ع) سازگار است؛ چون اولاً ضمایر مفرد پیشین همگی به عیسی(ع) برمیگردد و ثانیاً نزدیکترین مرجع _ که طبیعتاً مرجحتر است_ مرجع ضمیر در «به» است که _ چنانکه گذشت _ حضرت عیسی(ع) است (صادقی تهرانی، ۱۳۶۵: ج۷، ۴۴۰).
برخی روایات: در برخی روایات اهل تشیع و اهلسنت، این نظر تأیید شده است. در تفسیر قمی میخوانیم:
حدثنی أبی عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود المنقری عن أبی حمزه عن شهر بن حوشب قال: قال لی الحجاج بأن آیه فی کتاب الله قد أعیتنی، فقلت أیها الأمیر! أیه آیه هی فقال قوله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ و الله إنی لأمر بالیهودی و النصرانی فیضرب عنقه ثم أرمقه بعینی فما أراه یحرک شفتیه حتى یخمد، فقلت: أصلح الله الأمیر! لیس على ما تأولت، قال: کیف هو؟ قلت: إن عیسى ینزل قبل یوم القیامه إلى الدنیا فلا یبقى أهل مله یهودی و لا نصرانی إلّا آمن به قبل موته و یصلی خلف المهدی، قال: ویحک! أنى لک هذا و من أین جئت به؟ فقلت: حدثنی به محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب(ع)، فقال: جئت بها و الله من عین صافیه؛ (قمی، ۱۳۶۷: ج۱، ۱۵۸)
شهر بن حوشب میگوید: حجاج بن یوسف به من گفت که یک آیه در قرآن مرا خسته کرده است: وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً؛ به خدا قسم دستور میدهم که گردن یهودی یا مسیحی را بزنند و بعد دقیق تماشا میکنم؛ هرگز لبهای خود را حرکتی نمیدهد تا اینکه میمیرد. گفتم: خدا امیر را خیر دهد! آنطور که تو تأویل کردهای نیست. پرسید: چگونه است؟ گفتم: عیسی(ع) پیش از روز قیامت به دنیا فرود خواهد آمد و هیچ اهل دینی اعم از یهودی و غیر آن نخواهد ماند، جز آنکه پیش از مرگ آن حضرت به او ایمان خواهد آورد و پشت سر مهدی(ع) نماز خواهد خواند. حجاج گفت: وای بر تو! این مطلب را از کجا آوردی؟ گفتم: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (امامباقر)(ع) آن را به من حدیث نمود. حجاج گفت: به خدا قسم آن را از چشمهای زلال آوردهای.
گفتوگوی شهر بن حوشب با حجاج بن یوسف در منابع حدیثی اهلسنت نیز وارد شده است که البته مقداری متفاوت است. سیوطی در الدر المنثور نقل میکند:
أخرج ابن المنذر عن شهر بن حوشب قال: قال لی الحجاج: یا شهر! آیه من کتاب الله ما قرأتها إلّا اعتراض فی نفسی منها شیء، قال الله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ و انى أوتى بالأسارى فاضرب أعناقهم و لا أسمـعهم یقولون شیئاً. فقلت: رفعت إلیک على غیر وجهها ان النصرانی إذا خرجت روحه ضربته الملائکه من قبله و من دبره و قالوا: أى خبیث ان المسیح الذی زعمت انه الله أو ابن الله أو ثالث ثلاثه عبد الله و روحه و کلمته فیؤمن حین لا ینفعه إیمانه و ان الیهودی إذا خرجت نفسه ضربته الملائکه من قبله و من دبره و قالوا: أى خبیث ان المسیح الذی زعمت انک قتلته عبد الله و روحه فیؤمن به حین لا ینفعه الایمان فإذا کان عند نزول عیسى آمنت به أحیاؤهم کما آمنت به موتاهم. فقال: من أین أخذتها؟ فقلت: من محمد بن على. قال: لقد أخذتها من معدنها. قال شهر: و ایم الله ما حدثنیه الّا أم سلمه و لکنی أحببت ان أغیظه؛ (سیوطی،۱۴۰۴: ج۲، ۲۴۱)
شهر بن حوشب گوید: حجّاج به من گفت: آیهای از کتاب خداست که هر وقت قرائت میکنم در دلم سؤال ایجاد میشود: وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا. اسیران را نزدم میآورند و گردنشان را میزنم و نمیشنوم که چیزی بگویند. گفتم: مطلب را اشتباه به شما رساندهاند. وقتی روح یک مسیحی خارج میشود فرشتگان از پیش و پس او را میزنند و میگویند: ای خبیث، مسیحی که گمان میکردی خدا یا پسر خدا یا سومین سهتاست، عبد خدا و روح او و کلمۀ اوست. آنگاه در حالیکه دیگر ایمانش نفعی بر او ندارد، ایمان میآورد. و وقتی روح یهودی خارج میشود، فرشتگان از پیش و پس او را میزنند و میگویند: ای خبیث، مسیحی که گمان میکردی او را کشتهای، بندۀ خدا و روح اوست. آنگاه در حالی که دیگر ایمانش نفعی برای او ندارد، ایمان میآورد. اما آنگاه که زمان نزول عیسی(ع) شد زندگان ایشان مانند مردگانشان به آن حضرت ایمان میآورند. حجاج گفت: این مطلب را از کجا دریافت کردهای؟ گفتم: از محمدبن علی. گفت: آن را از معدنش دریافت نمودهای. شهر بنحوشب میگوید: به خدا قسم این روایت را از امسلمه دریافت نموده بودم، ولی دوست داشتم حجاج را خشمگین کنم [چون او دشمن اهلبیت(ع) بود و طبعاً فضایل ایشان ناراحتش میکرد].
چنانکه مشاهده میشود، برخلاف روایت قمی که ناظر به بازگشت ضمیر به عیسی(ع) بود، در روایت اهلسنت هر دو نظر به صورت تلفیقی ارائه شده است و تفاوت دیگر آنکه مصدر روایت در تفسیر قمی، امامباقر(ع) مطرح شده و حال آنکه در روایت فوق، به قرینۀ روایت دیگری که سیوطی در کنار همین روایت آورده، ابتدا مصدر روایت، محمدحنفیه فرزند امیرالمؤمنین (ع) مطرح شده و بعد شهر بنحوشب راوی حقیقی را امسلمه مطرح نموده است.
از ابنعباس نیز روایتی در تأیید نظر حاضر مطرح شده که حاکم نیشابوری آن را صحیح دانسته است (سیوطی، ۱۴۰۴: ج۲، ۲۴۱)، هرچند که روایاتی در تأیید نظریۀ دوم نیز از ابنعباس نقل شده است (نک: سیوطی،۱۴۰۴: ج۲، ۲۴۱).
روایت دیگر، در صحیحین از ابوهریره آمده است:
قَالَ رَسُولُ الله(ص): وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیُوشِکَنَّ أَنْ یُنْزِلَ فِیکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ حُکْماً عَدْلًا یَکْسِرُ الصَّلِیبَ وَ یَقْتُلُ الْخِنْزِیرَ وَ یَضَعُ الْجِزْیَهَ فَیَفِیضُ الْمَالُ حَتَّى لَا یَقْبَلَهُ أَحَدٌ حَتّى تَکُون السَّجْدَه خَیْراً مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا. ثُمَّ یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَه: وَ اقْرَؤُا إنْ شِئْتُمْ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً؛ (بخاری،۱۴۰۷: ج۳، ۱۲۷۲، ح۳۲۶۴ و ج۲، ۷۷۴، ح۲۱۰۹ و ۸۷۵، ح۲۳۴۴؛ نیشابوری، بیتا: ج۱، ۱۳۵، ح۱۵۵؛ ابنماجه، بیتا: ج۲، ۱۳۶۳، ح۴۰۷۸؛ ترمذی، بیتا: ج۴، ۵۰۶، ح۲۲۳۳٫ ترمذی حدیث را حسن صحیح معرفی کرده است)
رسول خدا(ص) فرمود: سوگند به آنکه جانم به دست اوست، نزدیک است که پسر مریم به عنوان حاکمی عادل میان شما فرود آید و صلیب را بشکند و خوک را بکشد و جزیه را فرو نهد، و ثروت را سرریز میکند تا اینکه کسی آن را نمیپذیرد تا آنکه یک سجده، از دنیا و آنچه در آن است نیکوتر تلقی میشود. سپس ابوهریره گفت: اگر خواستید قرائت کنید: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً.
چنانکه میبینیم، در این روایت تطبیق نهایی _ که مورد نظر بحث حاضر است _ ظاهراً از جانب خود ابوهریره است و در ادامۀ حدیث نبوی نیست. نهایتاً هیچیک از روایات مطرح شده به روشنی مستند به قول معصوم نیست، هرچند اینکه ناقلان، نظر مذکور را از معصومین(ع) گرفته باشند کاملاً محتمل است.
ب) مرجع بودن اهل کتاب
برخی دیگر از مفسران، ضمیر در «موته» را راجع به اهل کتاب دانستهاند. بر این اساس، مفهوم آیۀ شریفه چنین میشود که تمامی اهل کتاب در هنگام مرگ به حقانیت حضرت عیسی(ع) پی برده و به او ایمان خواهند آورد، اگر چه این ایمان نفعی بر ایشان نخواهد داشت.
این نظر در تفسیر تسنیم (ج۸، ۲۱ و ۳۲)، فی ظلال القرآن (ج۲، ۸۰۳)، احسن الحدیث (ج۲، ۴۸۸)، التحریر و التنویر (ج۴، ۳۰۹)، روحالبیان (ج۲، ۳۲۰)، روحالمعانی (ج۳، ۱۸۸)، کشاف (ج۱، ۲۸۸) و کنز الدقائق (ج۳، ۵۸۳) به صورت قطعی یا ترجیحی پذیرفتهشده است.
ادلّۀ باورمندان به این نظر عبارتند از:
عموم تعبیر «و إن من اهل الکتاب»: شاید مهمترین دلیل، عام بودن تعبیر مطرح شده دربارۀ اهل کتاب است: «و إن من اهل الکتاب…» که بهطور طبیعی تمامی اهل کتاب را شامل میشود، حال آنکه بنا به نظریۀ پیشین و مربوط دانستن ضمیر «موته» به عیسی(ع) چنین عمومی نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا طبق آن نظریه، ایمان به حضرت عیسی(ع) مربوط به اهل کتاب حاضر در هنگامۀ رجعت حضرت عیسی(ع) است (برای نمونه نک: ابنعاشور، ۱۹۹۷: ج۴، ۳۱۰؛ جوادی آملی، ۱۳۹۰: ج۲، ۲۱ و ۳۳؛ قرشی، ۱۳۷۷: ج۲، ۴۸۸).
نقد دلیل مزبور: این استدلال نادرست است و بنا به دلایلی عموم ظاهری در آیۀ شریفه معتبر نیست:
۱٫ اگر عبارت شریفه را ناظر به عموم اهل کتاب بدانیم، باید اهل کتاب پیش از ولادت حضرت عیسی(ع) را نیز دربر گیرد. به عبارت دیگر، مفهوم آیه چنین میشود که حتی اهل کتاب پیش از ولادت عیسی(ع) نیز پیش از مرگ به عیسی(ع) ایمان میآورند. چنین مطلبی ظاهراً نه مفهومی صحیح دارد و نه در جایی مطرح شده است. از اینرو حتی باورمندان به این نظریه نیز مجبورند عدم عموم تعبیر و تخصیص خوردن آن را بپذیرند که بر این اساس، دلیل مورد بحث منتفی خواهد شد.
۲٫ با توجه به ذیل آیۀ شریفۀ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً اهل کتاب مذکور در آغاز آیه، تعبیری عام نیست و باید به اهل کتابی که حضور عادی و مادی عیسی(ع) را درک خواهند نمود تخصیص داده شود؛ چرا که:
اولاً، به نظر میرسد مفهوم شهادت بر انسانها با حضور مادی میان آنان و ارائۀ الگویی الهی و اتمام حجت برای ایشان ملازم است. دلیل این مدعا آن است که قرآن کریم شاهدان هر امت را از میان خود ایشان مطرح میفرماید:
وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَهً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ. (نحل:۸۹)
وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَلَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ. (نحل:۸۴)
وَنَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ. (قصص:۷۵)
فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلَاءِ شَهِیداً. (نساء: ۴۱)
اگر مفهوم شهادت، با حضور اتمام حجت کننده در میان انسانها تلازمی نداشت و تنها ناظر بر گواه اعمال بودن، میبود چه لزومی داشت که شاهد هر قوم از میان خودشان باشد و میتوانست موجودی غیبی، مثلاً فرشتهای از فرشتگان مطرح شود. تأکید بر از میان قوم بودن شهید قوم، ظاهراً بیانگر آن است که او انسانی عادل و حقمدار خواهد بود که بهطور عادی در میانشان بوده و با رفتار و سخن خود آنان را به حق دعوت نموده و بر ایشان اتمام حجت کرده است.
ثانیاً، در سورۀ مائده به صورتی روشن، شهادت حضرت عیسی(ع) را متناظر به افرادی که دوران حضور عادی آن حضرت را درک کردهاند مطرح میفرماید:
وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَاعِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلهَیْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن کُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ؛ (مائده:۱۱۶ – ۱۱۷)
و [یاد کن] هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، آیا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستید؟» گفت: «منزّهى تو، مرا نزیبد که [در بارۀ خویشتن] چیزى را که حق من نیست بگویم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مىدانستى. آنچه در نفسِ من است تو مىدانى؛ و آنچه در ذات توست من نمىدانم، چرا که تو خود، داناى رازهاى نهانى. جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چیزى] به آنان نگفتم؛ [گفتهام] که: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت کنید، و تا وقتى در میانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چیز گواهى.
روشن است که مراد از «توفی» مذکور در آیۀ شریفه عروج حضرت عیسی(ع) است و این آیه، شهادت آن حضرت را محدود به دوران حضور عادی ایشان پیش از عروج مطرح مینماید.
ممکن است دربارۀ اینکه «توفی» مذکور در آیۀ شریفه به مرگ حضرت عیسی(ع) بعد از رجعت اشاره دارد توهمی ایجاد شود؛ برای رفع این توهم، توجه به چند نکته ضروری است:
الف) مادۀ «توفی» دربارۀ حضرت عیسی(ع) بهجز این آیۀ شریفه، در یک جای دیگر نیز به کار رفته است که از دیدگاه بیشتر مفسران که عروج و رجعت حضرت عیسی(ع) را باور دارند، ناظر به عروج آن حضرت است و نه مرگ ایشان:
إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیَما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. (آل عمران:۵۵)
ب) آیۀ شریفه حاکی از آن است که عقاید شرکآمیز دربارۀ حضرت عیسی(ع) مربوط به بعد از توفی آن حضرت است؛ زیرا ایشان عبارت وَکُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً را در مقام تبرئۀ خود از ادعای شرکآمیز مسیحیان عرضه میدارد، به این بیان که تا زمان حضورش میان مردم _ که شاهد مردم بوده _ آنان را به عبودیت خداوند دعوت کرده و اجازۀ بروز چنین عقاید مشرکانهای را نداده است و این پس توفیاش رخ داده است، یعنی زمانی که دیگر شاهد بر مردم نبوده و امکان امر و نهی بر آنان را نداشته است.
روشن است که با شرح فوق، توفی تنها ناظر به عروج آن حضرت میتواند باشد؛ زیرا عقاید شرکآمیز دربارۀ ایشان بهطور مسلّم پیش از مرگ و از زمان عروج آن حضرت موجود است. به عبارت سادهتر، اگر مراد از توفی، مرگ حضرت عیسی(ع) بعد از رجعتش بود، باید عقاید شرکآمیز مذکور در آیه نیز مربوط به دوران بعد از مرگ آن حضرت میبود، حال آنکه چنین نیست و عقاید مذکور از بعد عروج آن حضرت تا کنون موجود بوده است.
مباحثی که گذشت، نهتنها مهمترین دلیل قائلان بر نظریۀ دوم دربارۀ آیۀ شریفۀ سورۀ نساء را مخدوش ساخت، بلکه دلیل دیگری را بر درستی نظریۀ نخست افزود و آن اینکه عبارت وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیداً با توجه به آنچه دربارۀ مقولۀ شهادت گذشت، بیانگر آن است که ایمان به حضرت عیسی(ع) در این آیه، به گروهی از اهل کتاب که حضور عادی ایشان را درک خواهند کرد مربوط میشود.
قرائت أبیّ بن کعب: دلیل دیگری که در برخی از تفاسیر مطرح شده، قرائت منتسب به ابی بن کعب است که در آن، آیۀ شریفه به صورت «لیؤمنُنّ به قبل موتهم» آمده است. مفسران مزبور این قرائت را به نوعی مفسّر و مبیّن آیۀ شریفۀ مذکور مطرح نمودهاند.
نقد دلیل مزبور: اولاً، این دلیل برای افرادی میتواند طرح شود که وجود قرائات متعدد مستند به وحی الهی را پذیرفته باشند، حال آنکه مشهور میان پیروان اهلبیت(ع) بهجز این است. در روایتی از امام باقر(ع) میخوانیم:
إِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِیءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاهِ؛ (کلینی،۱۴۰۷: ج۲، ۶۳۰)
راستى که قرآن یکى است و از نزد یگانه نازل شده است، ولى اختلاف از طرف راویان پدید مىآید.
ثانیاً، قرائات مزبور، مستند به خبر واحدی است که با دو سندِ دارای اشکال در سنن سعید بن منصور (ج۴، ۱۴۲۷، ح۷۰۹) و تفسیر جامع البیان طبری (ج۶، ۱۵) از ابنعباس و جویبر بن سعید نقل شده است و در منابع طراز اول حدیثی اهلسنت از جمله کتب نهگانه موجود نیست. روشن است که چنین نقلی صلاحیت اثبات متن را ندارد و به گفتۀ علما دربارۀ متن قرآنی، تواتر ضروری است.
ثالثاً، از جانب هیچیک از قرّاء معتبر، از جمله قرّاء سبعه چنین قرائتی مطرح نشده است (برای مثال، نک: شریعت، ۱۳۸۶).
با توجه به آنچه گذشت به قوت میتوان ضمیر در «موته» را ناظر بر حضرت عیسی(ع) دانست که در نتیجه مفهوم آیۀ شریفۀ ۱۵۹ سورۀ نساء چنین خواهد بود که پیش از رحلت حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان همۀ اهل کتاب موجود در آن زمان به آن حضرت ایمان خواهند آورد و این مفهوم ظاهراً متضمن آن است که پس از این رخداد، دیگر یهودی وجود نخواهد داشت.
ج) چگونگی جمع میان ایمان نهایی تمام اهل کتاب به عیسی(ع) و بقای یهود تا قیامت
اشکال مهمی که بر مطالب پیشین میتوان وارد دانست، ناهمخوانی ظاهری ایمان نهایی تمام اهل کتاب به عیسی(ع) با آیات شریفهای است که از حضور یهود _ و بهطور کلی اهل کتاب _ تا روز قیامت سخن میگویند؛ چون آنگونه که پیشتر تبیین شد، آیۀ ۱۵۹ سورۀ نساء به این معناست که همۀ اهل کتاب پس از رجعت و پیش از رحلت آن حضرت، به ایشان ایمان خواهند آورد و با توجه به مبشّر اسلام بودن حضرت عیسی(ع) ایمان تمام اهل کتاب به اسلام و انقراض یهودیت و مسیحیت پیش از قیامت رخ خواهد داد.
در پاسخ به اشکال مذکور، مطالبی هرچند بسیار اندک توسط برخی مفسران مطرح شده، یا قابل طرح است که به ارائه و بررسی آنها میپردازیم.
توجیه یکم: ایمان مطرح شده در آیۀ شریفه، لزوماً ایمان به حقانیت حضرت عیسی(ع) نیست و لذا با بقای ادیان انحرافی تعارضی ندارد.
پیشتر دربارۀ متعلق ایمان مطرح شده در آیۀ شریفه بحث شد و گذشت که این ایمان _ که با تعبیر اهل کتاب، گویا شامل هر دو قوم یهود و نصاراست _ ایمان به حقانیت آن حضرت و مقامهای حقیقی ایشان و حقایق پیرامون آن بزرگوار، آنگونه که اسلام مبین تعریف فرموده، است؛ اما در این صورت اشکالی که در صدر بحث مطرح شد، خودنمایی میکند.
برای رفع این اشکال، گروهی کوشیدهاند ایمان مطرح شده در این آیه را ایمانی جزئی و نسبی و غیر از ایمان کامل مطرح نمایند. بر اساس نظر برخی محققان، ایمان مذکور به حضرت عیسی(ع) به سه قسمت تقسیم شده است: قسم اول، ایمان کامل به آن حضرت و لازمهاش ایمان به حضرت ختمی مرتبت(ص) است؛ قسم دوم، ایمانْ تنها به خود حضرت عیسی(ع) و دخول در حزب آن حضرت، و قسم سوم، ایمان به مقتول و مصلوب نشدن آن حضرت_ بدون ایمان به حقانیت ایشان _ است (صادقی تهرانی، ۱۳۶۵: ج۷، ۴۴۳).
البته قسم دوم مطرح شده قابل تصور نیست و روشن است که مؤمنان به حضرت عیسی(ع) و وارد شدگان در حزب آن حضرت بعد از رجعت، حتماً قسم اول ایمان را خواهند داشت.
چنانکه گفته شد، ابنعاشور _ در مقامی غیر از مقام رفع اشکال حاضر _ ایمان مذکور در آیۀ شریفه را ایمان به معراج آن حضرت مطرح کرده است:
و عندی انّ ضمیر راجع الی الرفع المأخوذ من فعل رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ و یعمّ قوله أَهْلِ الْکِتَابِ الیهود و النصاری، حیث استووا مع الیهود فی اعتقاد وقوع الصلب؛ (ابنعاشور،۱۹۹۷: ج۴، ۳۰۹)
به عقیدۀ من ضمیر [در «بِهِ»] به حادثۀ بالا رفتن عیسی(ع) که برگرفته از عبارت «رَفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ» است، برمیگردد و تعبیر «اهل کتاب» نیز شامل یهودیان و مسیحیان است؛ زیرا مسیحیان نیز دربارۀ اعتقاد به مصلوب شدن عیسی(ع) با یهودیان برابرند.
اما نقد وارد بر این نظر و مشابه آن (ایمان قسم سوم) این است که:
اولاً، ظاهر تعبیر قرآنی ایمان به یک پیامبر، پذیرش حقانیت اوست. حتی اگر نصارا در نظر گرفته شوند که همگی به حقانیت حضرت عیسی(ع) معتقدند، ولی آن حضرت را مصلوب و مقتول میدانند، باز هم مصلوب و مقتول نشدن حضرت عیسی(ع) و رفع الیالله آن حضرت مطلبی نیست که بر ایمان به آن تأکید ویژه انجام گیرد؛ چرا که هنوز متعلقات مهمتر، پرثمرتر و اساسیتری دربارۀ ایمان به آن حضرت نسبت به آنچه نصارا در آن انحراف دارند، باقی است.
ثانیاً، با توجه به اینکه تعبیر اهل کتاب در آیۀ شریفه شامل یهودیان نیز هست _ اگر نگوییم منحصر به آنان است _ باور پیدا کردن یهودیان به مصلوب و مقتول نشدن و رفعالیالله حضرت عیسی(ع) بعد از رجعت آن حضرت، جدای از باور به حقانیت آن حضرت نیست. آیا اینکه یهودیان باور کنند این فردی که اکنون در میانشان حاضر است، همان است که قرنها پیش مصلوبش نمودند، برای ایمان به حقانیت او کافی نیست؟
بر این اساس شاید بتوان قسم سوم مطرح شده را در قسم اول ادغام کرد و سرانجام آنچه باقی میماند این است که گویا ایمان مذکور در آیۀ شریفه، به معنای ایمان داشتن به حقانیت آن حضرت و مقامات حقیقی ایشان _ آنگونه که اسلام مبین تعریف فرموده _ است.
توجیه دوم: برخی از اهل کتاب، بهرغم ایمان ظاهری به حضرت عیسی(ع) بعد از رجعت، انحرافات پیشین خود را بهطور پنهانی و منافقانه تا قیامت ادامه خواهند داد.
در توجیه پیشین، گفته شد که ایمان مورد اشاره در آیۀ ۱۵۹ سوره نساء، ایمانی کامل نیست و ممکن است نسبی و منحصر به مقولهای خاص باشد، ولی در این توجیه سخن از این است که ایمان مذکور، ایمانی حقیقی و همراه با آثار و لوازم نیست و ممکن است آمیخته با نفاق عقیدتی و رفتاری باشد، بهگونهای که با وجود ایمان ظاهری تمام اهل کتاب به حضرت عیسی(ع) و پذیرش حقانیت او، ولی برخی از آنان در مقام عمل به دلیل رذایل نفسانی، بهگونهای منافقانه پیگیر همان مفاسد و انحرافات پیشین میشوند و بدین گونه از طرفی ادیان یهود و نصارا بهطور رسمی حذف میگردد، اما انحرافات برخی یهودیان و مسیحیان به صورت پنهانی و منافقانه تا قیامت امتداد مییابد. به عبارت دیگر، مراد از امتداد یهود و نصارا تا قیامت، امتداد دو عقیدۀ رسمی نیست، بلکه منظور بقای همیشگی افرادی است که قبلاً ادیان یهود و مسیحیت را با کذب و تحریف، ابزار اشباع هوای نفس خویش ساخته بودند و در ادامه با ایمان اضطراری به حقیقت مسیح(ع) همان انحرافات و هواپرستیها را در چارچوبی متفاوت پی خواهند گرفت. مثلاً یهودیانی که به خودبرتربینی و غرق امانیّ مبتلا بودند و این روحیات را به دروغ به آموزههای حضرت موسی(ع) منتسب میساختند پس از ایمان اضطراری به حضرت مسیح(ع) _ که لازمهاش ایمان اضطراری به اسلام است _ باز هم همان روحیات را پی خواهند گرفت و نمیتوانند رسوبات آن انحرافات را از دلشان پاک نمایند و اساساً خواهان چنین تزکیهای نخواهند نیستند.
دربارۀ آیۀ إِذْ قَالَ اللهُ یَا عِیسَى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرَافِعُکَ إِلَیَّ… نیز گفتنی است گویا مراد آن نیست که تا قیامت افرادی خواهند بود که آشکارا به عیسی(ع) کفر ورزند، بلکه ظاهراً کافران مذکور در آیۀ شریفه، شامل کسانی است که سابقۀ کفر داشتهاند و مقهور مؤمنان به آن حضرت شده و از روی اضطرار ایمان آوردهاند. شاید ماضی بودن فعل در الَّذِینَ کَفَرُوا شاهدی بر این معنا باشد.
ایمان اضطراری و همراه با نفاق برخی از اهل کتاب، کاملاً متصور است؛ زیرا انسان گرفتار هوای نفس است و همین سبب میشود هویٰپرستان حتی چیزی را که به چشم میبینند انکار نمایند و اگر امکان انکار علنی فراهم نبود، نفاق ورزند. آنان کسانی هستند که تا زمان رجعت عیسی(ع) با وجود آن همه آیات الهی بر حقانیت اسلام، نهتنها از پذیرش آن سر باز زدند، بلکه به مقابله با آن نیز پرداختند. روشن است که اگر روزی چنین افرادی حق را بپذیرند، از باب اضطرار است و لذا انگیزهای برای ملتزم شدن به لوازم این ایمان نخواهد داشت. البته طبیعی است که حساب اهل کتابی که قبلاً بر ایشان اتمام حجت نشدهبود جداست.
باید توجه داشت که نفاق مطرح شده، برخلاف نفاق برخاسته از باور نداشتن به حقانیت، با ایمان به معنای باور به حقانیت قابل جمع است. در نفاق مزبور، فرد با اینکه با دلایل متعدد، حقانیت را باور کرده، ولی به دلیل رذایل نفسانی ملتزم به لوازم این ایمان و باور نیست، از اینرو بهگونهای رفتار میکند که گویی ایمان ندارد.
شاید آیات شریفۀ حاکی از چیرگی نهایی اسلام بر سایر ادیان (توبه: ۳۲ – ۳۳؛ فتح: ۲۸؛ صف: ۸ – ۹) مؤیدی بر این توجیه باشد؛ زیرا به نظر میرسد مراد از این آیات شریفه، نابودی مطلق ادیان دیگر نیست، بلکه مقصودْ مقهوریت ایشان در قبال حکومت اسلامی در آخرالزمان است که به رهبری امام مهدی(عج) و در معیت حضرت عیسی(ع) برقرار خواهد شد.
همچنین آیۀ عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً (اسراء: ۸) _ که به ترجیح نگارنده، مربوط به دوران پس از نابودی دجال توسط حضرت عیسی(ع) است _ را نیز قرینۀ دیگری بر درستی توجیه مورد بحث میتوان برشمرد؛ زیرا ظاهراً حاکی از بقای بنیاسرائیل یا یهود پس از دوران حضرت عیسی(ع) است.
توجیه سوم: بقای اهل کتاب تا رجعت عیسی(ع) تسامحاً به بقای ایشان تا قیامت تعبیر شده است.
پیش از تبیین این توجیه، لازم است ارتباط زمانی رجعت عیسی(ع) با وقوع قیامت را بررسی کنیم.
ارتباط زمانی رجعت عیسی(ع) با وقوع قیامت
۱٫ ارتباط زمانی رجعت عیسی(ع) با وقوع قیامت در روایات
در برخی از روایات مطرح شده است که رجعت عیسی(ع) در آستانۀ وقوع قیامت رخ خواهد داد؛ در اینجا به سه مورد اشاره میشود:
روایت منقول از حذیفه
… عن حذیفه بن أسید الغفاری، قال: اطلع النبی علینا و نحن نتذاکر، فقال: ما تذاکرون؟ قالوا: نذکر الساعه، قال: إنها لن تقوم حتى ترون قبلها عشر آیات _ فذکر _ الدخان، و الدجال، و الدابه، و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عیسى ابن مریم(ع)، و یأجوج و مأجوج، و ثلاثه خسوف: خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بجزیره العرب، و آخر ذلک نار تخرج من الیمن، تطرد الناس إلى محشرهم؛ (نیشابوری، بیتا: ج۴، ۲۲۲۵، ح۲۹۰۱؛ ابنحبان، ۱۴۱۴: ج۱۵، ۲۰۱، ح۶۷۹۱ و ۲۵۷، ح۶۸۴۳؛ سجستانی، بیتا: ج۴، ۱۱۴، ح۴۳۱۱)
حذیفه میگوید: … نبی اکرم(ص) [دربارۀ قیامت] فرمود: [قیامت] برپا نمیشود مگر آنکه پیش از آن ده نشانه را ببینید: دود، دجّال، دابه [الارض]، طلوع خورشید از مغربش، نزول عیسی بن مریم(ع)، یأجوج و مأجوج و سه بار فرو رفتن زمین در مشرق و مغرب و جزیره العرب و نشانۀ دیگر، آتشی است که از یمن بیرون میآید [و] مردم را به جانب محشرشان میراند.
روایت عبد الله بن مسعود
… عن عبد الله بن مسعود، قال: لما کان لیله أسری برسول الله، لقی إبراهیم، و موسى، و عیسى فتذاکروا الساعه، فبدءوا بإبراهیم فسألوه عنها، فلم یکن عنده منها علم، ثم سألوا موسى، فلم یکن عنده منها علم، فرد الحدیث إلى عیسى ابن مریم، فقال: قد عهد إلی فیما دون وجبتها، فأما وجبتها فلا یعلمها إلا الله، فذکر خروج الدجال، قال: فأنزل فأقتله فیرجع الناس إلى بلادهم فیستقبلهم یأجوج، ومأجوج وهم من کل حدب ینسلون، فلا یمرون بماء إلا شربوه، ولا بشیء إلا أفسدوه، فیجأرون إلى الله، فأدعو الله أن یمیتهم، فتنتن الأرض من ریحهم، فیجأرون إلى الله، فأدعو الله، فیرسل السماء بالماء، فیحملهم فیلقیهم فی البحر، ثم تنسف الجبال، وتمد الأرض مد الأدیم، فعهد إلی متى کان ذلک، کانت الساعه من الناس، کالحامل التی لا یدری أهلها متى تفجؤهم بولادتها؛ (ابنماجه، بیتا: ج۲، ۱۳۶۵، ح۴۰۸۱؛ حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱: ج۲، ۴۱۶،۳۴۴۸ و ج۴، ۵۳۴ و ۵۸۸، ح ۸۵۰۲ و ۸۶۳۸)
عبدالله بن مسعود میگوید: پیامبر(ص) در شب معراج با ابراهیم، موسی و عیسی(ع) دیدار کرد و دربارۀ ساعت (زمان برپایی قیامت) با هم مذاکره نمودند؛ ابتدا دربارۀ آن از ابراهیم(ع) پرسید که اطلاعی نداشت. سپس از موسی(ع) پرسید که او هم از آن ناآگاه بود. مطلب را به عیسی(ع) ارجاع داد؛ گفت: برای پیش از وقوع ناگهانی قیامت به من قول داده شده است؛ البته زمان وقوع ناگهانی قیامت را کسی جز خدا نمیداند. آنگاه خروج دجال را یاد آوری کرد و گفت: آنگاه من فرود میآیم و او را میکشم و مردم به دیارشان برمیگردند که با یأجوج و مأجوج روبهرو میشوند که از هر بلندی به سرعت سرازیر میگردند و به هر آبی میرسند آن را مینوشند و به هرچه میرسند تباهش میکنند. آنگاه مردم به پیشگاه خداوند استغاثه میکنند و از او میخواهند که آنها را بکشد. آنگاه [ که مردند] زمین از بوی بدشان پر میشود. باز مردم به درگاه خدا استغاثه و دعا میکنند و آنگاه آسمان آب فرو میریزد و جنازهها را به دریا میبرد. سپس کوهها ریز و پراکنده میشوند و زمین مانند پوست دباغی شده کشیده میشود. به من قول داده شده است که وقتی چنین شد، وقوع قیامت نسبت به مردم مانند زن باردار در شرف وضع حملی خواهد بود که خانوادهاش نمیدانند کی وضع حمل خواهد کرد.
روایت سمره بن جندب
… عن سمره بن جندب، أن رسول الله(ص) قال: الدجال خارج … ثم یجیء عیسى ابن مریم من قبل المغرب مصدقا بمحمد(ص)، فیقتل الدجال، وإنما هو قیام الساعه؛ (شیبانی، بیتا: ج۵، ۱۳)
از سمره بن جندب نقل شده که پیامبر اکرم(ص) فرمود: دجال خروج خواهد کرد … سپس عیسی بن مریم(ع) در حالی که تصدیقکنندۀ محمد(ص) است از مغرب میآید و دجال را میکشد و آن زمان، هنگام برپایی قیامت است.
۲٫ ارتباط زمانی رجعت عیسی(ع) با وقوع قیامت در قرآن کریم
برخی مفسران، آیۀ ۶۱ سورۀ زخرف را ناظر به نشانه قیامت بودن رجعت عیسی(ع) دانستهاند:
وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ؛
و همانا آن، نشانهاى براى [فهم] رستاخیز است، پس زنهار در آن تردید مکن، و از من پیروى کنید؛ این است راه راست!
اکنون به تفصیل، به اعتبار این استشهاد میپردازیم.
مفهوم «إنّه لعلم للساعه»
دربارۀ مرجع ضمیر در «إنّه» دو نظر ارائه شده است؛ برخی مرجع ضمیر را قرآن و برخی عیسی(ع) دانستهاند.
معنی «علم للساعه» نیز به دو گونه مطرح شده است؛ یکی دارای علم دربارۀ قیامت، و دیگری نشانۀ قیامت.
بنابراین برای عبارت «إنّه لعلم للساعه» چهار معنا قابل طرح است:
۱٫ قرآن دارای معارف مربوط به قیامت است (مراغی، بیتا: ج۲۵،۱۰۴).
۲٫ نزول قرآنکریم از نشانههای نزدیکی قیامت است؛ زیرا پس از آن، کتابی نازل نخواهد شد (ابنعاشور،۱۹۹۷: ج۲۵، ۲۷۹)، چنانکه پیامبر(ص) فرمود:
بعثت أنا و الساعه کهذه من هذه، أو کهاتین و قرن بین السبابه و الوسطى؛ (بخاری،۱۴۰۷: ج۵، ۲۳۸۵، ح۶۱۳۸ و ۶۱۳۹ و…)
من مبعوث شدم، در حالیکه میان این بعثت و وقوع قیامت فاصله اینگونه است؛ آنگاه حضرت دو انگشت سبابه و وسط خود را یکجا جمع نمود.
۳٫ حضرت عیسی(ع) با ولادت خارقالعادهاش نشانهای از امکان وقوع قیامت است (نک: طباطبایی، ۱۳۷۴: ج۱۸، ۱۷۷؛ مکارم شیرازی ، ۱۴۲۳: ج۲۱، ۱۰۰).
۴٫ رجعت حضرت عیسی(ع) نشانۀ نزدیکی وقوع قیامت است (نک: ابنکثیر، ۱۴۱۹: ج۷، ۲۱۷).
به موارد یاد شده، میتوان دو احتمال دیگر نیز افزود:
۵٫ قرآنکریم دارای اطلاعاتی است که زمان وقوع قیامت را در بردارند.
۶٫ رجعت عیسی(ع) نشانۀ امکان وقوع قیامت است.
نقد و بررسی نظرات
اولاً، با توجه به سیاق آیات شریفه، به نظر میرسد ضمیر در «إنّه» به حضرت عیسی(ع) برمیگردد؛ چرا که آیات پیشین و پسین، از آن حضرت سخن میگویند:
وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَقَالُوا ءَآلِهَتِنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ * وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلَائِکَهً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ * وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنکُم مِلَائِکَهً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ * وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَلَمَّا جَاءَ عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَهِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ * إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ * فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ؛ (زخرف: ۵۷_ ۶۵)
و هنگامى که [در مورد] پسر مریم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض کردند] و گفتند: «آیا معبودان ما بهترند یا او؟» آن [مثال] را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلکه آنان مردمى جدلپیشهاند. [عیسى] جز بندهاى که بر وى منّت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق [و آیتى] گردانیدهایم نیست. و اگر بخواهیم قطعاً به جاى شما فرشتگانى که در [روى] زمین جانشین [شما] گردند قرار دهیم. و همانا آن، نشانهاى براى [فهم] رستاخیز است، پس زنهار در آن تردید مکن، و از من پیروى کنید؛ این است راه راست! و مبادا شیطان شما را از راه به در بَرد، زیرا او براى شما دشمنى آشکار است. و چون عیسى دلایل آشکار آورد، گفت: «به راستى براى شما حکمت آوردم، و تا در باره بعضى از آنچه در آن اختلاف مىکردید برایتان توضیح دهم. پس، از خدا بترسید و فرمانم ببرید.» در حقیقت، خداست که خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستید؛ این است راه راست. تا [آنکه] از میانشان، احزاب دست به اختلاف زدند، پس واى بر کسانى که ستم کردند از عذاب روزى دردناک!
ثانیاً، دربارۀ سه معنای مطرح شده برای عبارت شریفه که به حضرت عیسی(ع) مربوطند، به نظر میرسد معنای سوم دقیق نباشد؛ زیرا خلقت ویژۀ حضرت عیسی(ع) دلیل ویژهای برای امکان وقوع معاد و قدرت الهی بر اعادۀ انسانها تلقی نمیشود و از این حیث، خلقت ویژۀ آن حضرت در ردیف خلقت سایر انسانها مطرح میگردد؛ چون قدرتنمایی خداوند در خلقت همۀ انسانها متبلور است و توجه به همین حقیقت، استبعاد وقوع معاد را از ذهن منکران میزداید؛ چنانکه در این آیات شریفه، به این حقیقت اشاره شده است:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَهٍ مُّخَلَقَهٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ * ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * وَأَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لَّا رَیْبَ فُیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ ؛ (حج: ۵ – ۷)
اى مردم، اگر در بارۀ برانگیخته شدن در شکّید، پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریدهایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، داراى خلقت کامل و [احیاناً] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم. و آنچه را اراده مىکنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مىدهیم، آنگاه شما را [به صورت] کودک برون مىآوریم، سپس [حیات شما را ادامه مىدهیم] تا به حد رشدتان برسید، و برخى از شما [زودرس] مىمیرد، و برخى از شما به غایت پیرى مىرسد به گونهاى که پس از دانستن [بسى چیزها] چیزى نمىداند. و زمین را خشکیده مىبینى و[لى] چون آب بر آن فرود آوریم به جنبش درمىآید و نمو مىکند و از هر نوع [رستنیهاى] نیکو مىرویاند. این [قدرتنماییها] بدان سبب است که خدا خود حق است، و اوست که مردگان را زنده مىکند و [هم] اوست که بر هر چیزى تواناست. و [هم] آنکه رستاخیز آمدنى است [و] شکى در آن نیست، و در حقیقت، خداست که کسانى را که در گورهایند برمىانگیزد.
با وجود خارقالعاده بودن خلقت حضرت عیسی(ع) و تفاوتهایی که با آفرینش سایر مردم دارد، ولی گویا این تفاوت از حیث نمایش قدرت، آنقدر ویژه نیست که در راستای اثبات امکان معاد بهطور ویژه بر خلقت آن حضرت تمرکز داده شود.
نکتۀ دیگری که این گزینه را مخدوش میسازد، این است که استدلال به خلقت ویژۀ حضرت عیسی(ع) برای اثبات امکان معاد، برای کسانی معنا دارد که این خلقت ویژه را پذیرفته باشند و روشن است که چنین اعتقادی جز با ایمان به حقانیت قرآن و انجیل که به چنین خلقتی گواهی میدهند پدید نمیآید؛ حال آنکه اولاً طبق سیاق، آیۀ شریفۀ مزبور خطاب به مشرکان است و ثانیاً اگر هم مخاطب آن، مؤمنان به خلقت ویژۀ عیسی(ع) فرض شود، چنین افرادی به طریق اولی به دلیل تأکیدات همان کتب آسمانی به معاد ایمان داشته و هرگز تردید جدّی در امکان آن نخواهند داشت چنانکه در آیات شریفۀ متعدد، تردید جدی در امکان معاد مربوط به غیر مؤمنان مطرح شده است.
بنابر آنچه گذشت، شاید بتوان گزینههای ۴ و ۶ را پذیرفتنیتر دانست که هر دو مبتنی بر مسئلۀ رجعت مجدد حضرت مسیح(ع) و در نتیجه، دلیل بر آنند.
اینکه رجعت عیسی(ع) پس از چندین قرن، نشانهای بر امکان وقوع معاد به شمار میرود، مطلب محکمی است که شاهد آن استشهاد قرآن کریم به بیدار شدن اصحاب کهف پس از چند قرن برای اثبات امکان معاد است:
وَکَذلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَ السَّاعَهَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیَاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَ عَلَیْهِم مَّسْجِداً؛ (کهف: ۲۱)
و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعدۀ خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکى نیست، هنگامى که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع مىکردند، پس [عدهاى] گفتند: «بر روى آنها ساختمانى بنا کنید، پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است.» [سرانجام] کسانى که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: «حتماً بر ایشان معبدى بنا خواهیم کرد.»
اما به نظر میرسد عبارت شریفۀ و إنّه لعلم للساعه بیشتر ناظر به معنای چهارم باشد؛ زیرا:
اولاً، واژه ساعه از حیث لغوی به معنای جزئی از زمان یا جزئی از شب یا روز است، آنهم جزئیکوتاه و به کار بردنش دربارۀ قیامت ناظر به زمان شروع قیامت است. البته با دقت در استعمالات قرآنی، درمییابیم که «الساعه» گاهی به نفخۀ نخست اشاره دارد (حج: ۱) و گاه به نفخۀ دوم (روم: ۵۵).
«الساعه» معادل مفهوم قیامت یا بیانگر طول روز قیامت نیست؛ چرا که طول روز قیامت به یوم تعبیر شده است (حمد:۴) و چنانکه گذشت، ساعه ناظر به زمانی اندک و جزئی از روز است. البته برخی موارد را میتوان یافت که گویا در آنها الساعه بهگونهای مجازی در جایگاه مفهوم قیامت به کار رفته، از باب اینکه جزء جداییناپذیر و آغازین آن است (نک: روم: ۱۱؛ کهف: ۲۱). بر این اساس، مشاهده میشود که در آیاتی که از زمان شروع قیامت صحبت میشود، تعبیر «الساعه» به کار رفته و علم به آن، به «علم الساعه» تعبیر میشود.
براساس آنچه گفته شد، تعبیر «علم للساعه» به معنای علم به زمان آغاز قیامت است، نه علم به خود قیامت؛ از اینرو آنچه تقویت میشود، معنای چهارم خواهد بود.
ثانیاً، روایت منقول از پیامبر اکرم(ص) مؤیدی بر این معناست:
عن ابن عباس، عن النبی(ص) فی قوله: وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَهِ، قال: نزول عیسى بن مریم من قبل یوم القیامه. (ابنحبان، ۱۴۱۴: ج۱۵، ۲۲۸، ح۶۸۱۷؛ حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱: ح۲۹۳۶ و ح۳۶۰۹٫ حاکم حدیث را صحیح الاسناد معرفی کرده است)
افزون بر این بنا بر روایات، ابنعباس و مجاهد و قتاده، آیۀ شریفه را همینگونه معنا کردهاند (نک: ابنکثیر، ۱۴۱۹: ج۷، ۲۱۱؛ طبری،۱۴۱۲: ج۲۵،۵۴) و البته از اهلبیت(ع) و صحابه، در هیچیک از نظریات دیگر مطرح شده، روایتی وارد نشده است.
تقریر توجیه سوم
با توجه به آنچه گذشت، قرابتِ زمانیِ تنگاتنگی میان رجعت عیسی(ع) و وقوع قیامت وجود دارد. بر این اساس میتوان گفت که تعبیر بقای یهود و نصارا تا قیامت، تسامحاً ناظر بر بقای آنان تا آستانۀ قیامت، یعنی تا مقطعی از ایام رجعت حضرت عیسی(ع) است.
آلوسی در ذیل آیۀ شریفۀ وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ (اعراف: ۱۶۷) مصداق اخیر آن را مقرر شدن جزیه بر آنان تا قیامت مطرح کرده و آنگاه برای رفع تنافی ظاهری این مطلب با روایاتی که از برداشته شدن جزیه از اهل کتاب توسط عیسی(ع) سخن میگویند، مینویسد:
و لا ینافی ذلک رفعها عند نزول عیسى _ علیه الصلاه و السلام _ لأن ذلک الوقت ملحق بالآخره لقربه منها؛ (آلوسی، ۱۴۱۵: ج۵، ۸۹)
و این مسئله (وضع جزیه بر آنان تا قیامت) با رفع جزیه در هنگام نزول عیسی(ع) منافاتی ندارد؛ زیرا هنگامۀ مزبور به سبب نزدیکیاش به آخرت، ملحق به آن است.
بنابراین به نظر میرسد، در درجۀ نخست، توجیه دوم و در مرتبهای پایینتر توجیه سوم، توجیهاتی درخور توجه و شایستۀ پذیرش هستند و همچنین شاید بتوان تلفیقی از توجیهات دوم و سوم را به عنوان پاسخ اشکال مذکور در نظر گرفت، با این توضیح که آیات شریفۀ ناظر به بقای یهود تا قیامت، متضمن دو مفهوم مکمل نیز هستند؛ نخست آنکه بقای رسمی و ظاهری یهود تا دوران رجعت عیسی(ع) که در آستانۀ قیامت رخ میدهد، ادامه مییابد و دیگر آنکه بقای غیررسمی، پنهانی و منافقانۀ یهود تا قیامت امتداد خواهد داشت.
نتیجه
در آیاتی از قرآن کریم بیانگر بقای یهود تا قیامت (پایان دنیا) هستند.
بر اساس نظریۀ مرجّح، از آیۀ ۱۵۹ سورۀ نساء درمییابیم که تمام یهود، پس از رجعت و پیش از رحلت حضرت عیسی(ع)، به آن حضرت_ که خود مصدّق و مؤید آیین اسلام است_ ایمان خواهند آورد؛ این مطلب متضمن پایان یهود در دوران رجعت حضرت عیسی(ع) است.
با توجه به شواهد قرآنی و روایی حاکی از اینکه رجعت عیسی(ع) در آستانۀ قیامت خواهد بود، چهبسا بتوان از دو گزارۀ یاد شده چنین دریافت که مراد از بقای یهود تا قیامت، در حقیقت همان بقای یهود تا آستانه و نزدیکی قیامت است.
وجه جمع محتمل دیگر دربارۀ گزارههای اول و دوم، این است که گفته شود پس از دوران رجعت حضرت عیسی(ع)، دین یهود بهگونۀ رسمی موجودیتی نخواهد داشت و پیروان آن ظاهراً به حضرت عیسی و در نتیجه حقانیت اسلام اقرار خواهند کرد، اما برخی از یهودیان بهگونۀ غیررسمی و منافقانه، تا قیامت بر انحرافات عقیدتی پیشین خود پای خواهند فشرد. به عبارت دیگر مراد از بقای یهود پس از رجعت عیسی(ع) تا قیامت، بقایی منافقانه و باطنی است. شاید دقیقتر آن باشد که تلفیقی از دو گزارۀ سوم و چهارم در وجه جمع میان گزارههای اول و دوم لحاظ گردد.
منابع
۱٫ ابنحبّان (التمیمی البُستی)، ابوحاتم محمد، صحیح ابنحبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم،۱۴۱۴ق.
۲٫ ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، تونس، دار سحنون للنشر والتوزیع، ۱۹۹۷م.
۳٫ ابنکثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمد على بیضون، ۱۴۱۹ق.
۴٫ ابنماجه قزوینی، محمد بن یزید، السنن، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۵٫ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق و تصحیح: جمالالدین میردامادى، بیروت، دار صادر،۱۴۱۴ق.
۶٫ آلوسى،سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۷٫ بخاری، أبوعبدالله محمد بن إسماعیل، الجامع الصحیح المختصر (صحیح البخاری)، تحقیق: دکتر مصطفى دیب البغا، بیروت، دار ابنکثیر، ۱۴۰۷ق.
۸٫ بیومی مهران، محمد، بررسی تاریخی قصص قرآن، ترجمه: مسعود انصاری، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ اول،۱۳۸۳ش.
۹٫ ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح (سنن الترمذی)، تحقیق: أحمد محمد شاکر و دیگران، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
۱۰٫ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر إسراء، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
۱۱٫ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۱۲٫ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۱۳٫ خراسانی مروزی، سعید بن منصور، السنن، تحقیق: دکتر سعد بن عبدالله بن عبدالعزیز آل حمید، ریاض، دارالعصیمی، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۱۴٫ دروزه، محمد عزت، التفسیر الحدیث، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیه،۱۳۸۳ق.
۱۵٫ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت _ دمشق، دارالقلم _ الدارالشامیه، ۱۴۱۲ق.
۱۶٫ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
۱۷٫ سجستانی، ابیداود سلیمان بن الأشعث، السنن، تحقیق: محمد محییالدین عبدالحمید، بیجا، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۱۸٫ سیوطى، جلالالدین، الدرالمنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیهالله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ ق.
۱۹٫ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فى ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، ۱۴۱۲ق.
۲۰٫ شریعت، محمدجواد، چهارده روایت در قرائت قرآن مجید، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۶ش.
۲۱٫ شفیعی سروستانی، اسماعیل و دیگران، پیشگوییها و آخرالزمان، تهران، موعود عصر(عج)، ۱۳۸۲ش.
۲۲٫ شیبانی (ابنحنبل)، احمد بن حنبل، المسند، قاهره، مؤسسه قرطبه، بیتا.
۲۳٫ صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۵ش.
۲۴٫ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمدباقر موسوى همدانى، قم،دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
۲۵٫ طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۲ق.
۲۶٫ عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق: سیدهاشم رسولى محلاتى، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
۲۷٫ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، تحقیق و تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، المطبعه العلمیه، ۱۳۸۰ق.
۲۸٫ قرشى، سید علىاکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش.
۲۹٫ ، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ش.
۳۰٫ قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهى، تهران، مؤسسۀ چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ش.
۳۱٫ قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمى، تحقیق: سید طیب موسوى جزایرى، قم، دارالکتاب،۱۳۶۷ش.
۳۲٫ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تحقیق و تصحیح: علىاکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
۳۳٫ کوفى، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تحقیق و تصحیح: محمد الکاظم، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
۳۴٫ مراغى، احمد بن مصطفى، تفسیر المراغى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بیتا.
۳۵٫ معرفت، محمدهادی، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم، مؤسسه التمهید، ۱۴۲۳ق.
۳۶٫ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۲۳ق.
۳۷٫ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
علی رضایی کهنمویی