عوامل انحطاط اخلاقی در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه

عوامل انحطاط اخلاقی در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه
معرفت ادیان ،سال دوم، شماره دوم، بهار ۱۳۹۰، ص ۵ ـ ۲۶
دلآرا نعمتی پیرعلی*
چکیده
انحطاط اخلاقی یعنی بازماندن از سیر در طریق کمال و یا خروج از آن بواسطۀ کسب رذایل اخلاقی. کمال و سعادت حقیقی مفاهیمی هستند که تعریف و تعیین مصادیق آنها وابسته به نوع جهان بینی یک نظام اخلاقی است. نظامهای اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه بواسطۀ بهره مندی از منشایی مشترک، کمال و سعادت حقیقی را «تقرب به خدا» و لازمۀ آن را ایمان و التزام بر اعمال مؤمنانه معرفی میکنند. بر این اساس، انسان بواسطۀ بهره مندی از نعمت اختیار، هدف داری و تلاشگری، قادر است تا سعادت حقیقی یعنی فلاح و فوز ابدی را از آن خویش سازد. اما بواسطۀ عواملی که موجب تضعیف یا سلب ایمان او میگردند، ممکن است از مسیر کمال بازماند. این عوامل که به طور مشترک در قرآن و اناجیل بر آنها تأکید شده است، عبارتند از: هوای نفس، دنیا و شیطان. دنیا، موضوع هوای نفس و شیطان، مؤید و آرایشگر هواهای نفسانی است.
کلیدواژهها: انحطاط اخلاقی، هوای نفس، دنیا، شیطان، قرآن، اناجیل اربعه.
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج dlrnemati@gmail.com
دریافت: ۳۰/۷/۱۳۹۰ ـ پذیرش: ۲۳/۱۱/۱۳۹۰
مقدمه
توجه به چراییِ حیات و اهتمام بر چگونگی آن، از مهمترین آموزههای ادیان آسمانی است؛ از اینرو میتوان گفت دعوت به پیروی از رسالات و رساندن انسان به حیات معنوی که عبارت است از التزام بر اصول اعتقادی و اخلاقی و دستیابی به ویژگیهای آسمانی، هدف والای ادیان آسمانی است.
متون مقدس اسلام و مسیحیت در تدارک زندگی معنوی و حیات طیبه به ابعاد وجودی انسان توجه کرد و در پرورش بُعد الهی او کوشیدهاند. در مسیحیت، ره سپردن در راه صلیب،۱ به معنای نفسکُشی مستمر در پرتو عشق به مسیح، تنها راه دستیابی به حیات حقیقی است. حضرت عیسی(ع) بارها تأکید کرده است که پیرو واقعی او، کسی است که صلیب خود را بردارد و به دنبال او برود.۲ این تعبیر، به معنای «انکار خویشتن» و اعلام آمادگی برای شهادت در راه خداست،۳ آنچنانکه در اسلام نیز، معرفت صادقانه به فقرِ محضِ نفس و پیروی خالصانه از دستورات خداوند در پرتو عشقی عمیق و اعتمادی تام به خداوند، همراه با تزکیۀ مستمر نفس، راه رسیدن به کمال و حیات طیبه معرفی میشود. رسیدن به این هدف، مستلزم ارائه تعالیمی در حوزۀ اصول اعتقادی، احکام و اخلاق است که خود، به شناختی جامع و واقعبینانه از هستی انسان و ابعاد وجودی او و نیز، تمایلات و گرایشات وی وابسته است. بررسی ابعاد و عمق تعالیم این متون درخصوص انسان و کنکاش در نظام اخلاقی و سفارشهای عملی آنها، از مسائل مهم در شناخت ادیان است. بررسی و دریافت نگاه مشترک یا متفاوت ادیان آسمانی در خصوص موانع موجود در مسیر کمال انسان، مبیّن درجه شناخت آنها از انسان و عوامل تأثیرگذار در تعالی یا انحطاط اوست.
مفاهیم و کلیات اخلاق
منظور از مفاهیم و کلیات اخلاق، ارائه تعریف لغوی و اصطلاحیِ آن و نیز، تبیین اصول موضوعه در اخلاق و مفاهیم کلیدی موجود در آن است.
تعریف لغوی اخلاق
اخلاق، جمع «خُلق» در لغت به معنای «سجیه و سرشت» است.۴ همانگونه که جمع «خُلُق» به ضمّ یا سکون آن، به معنای دین، طبیعت، سرشت و سجیّه است.۵
همچنین «خَلق» که به معنای ابداع و تقدیر است، به معنای دین۶ و نیز خوی و طبع هم به کار رفته است.۷ از آنجا که انسان صورت و باطن دارد و باطن او، همان نفس است که ویژگیهای خاص خود را دارد «خُلُق» به ضم یا سکون لام، برای نفس انسان به منزلۀ «خَلق» برای صورت ظاهری و اوصاف و ویژگیهای آن است؛۸ از اینرو میتوان گفت در کاربردهای لغوی، اخلاق جمع «خُلق» یا «خُلُق» به معنای خوی، طبع، سجیّه و وصفهای باطنی انسان است.
تعریف اصطلاحی اخلاق
راغب اصفهانی میگوید: «خَلق» و «خُلُق» به معنای مخلوق است، با این تفاوت که در «خَلق»، صورت ظاهر و شکل و هیئتی که با چشم دیده میشود منظور است؛ ولی «خُلُق» سجایای اخلاقی و ویژگیهای درونی که با بصیرت درک میشود، است و اخلاق، هر فضیلتی است که انسان آن را با خُلق و طبع خود به دست آورد.۹ علمای علم اخلاق «خُلق» را اینگونه تعریف کردهاند: خُلق، ملکهای در نفس است که مقتضی صدور فعل از او بدون احتیاج به فکر و تأمّل است.۱۰
بنابراین خُلق، کیفیتی باطنی است که با چشم سر و حواس ظاهری دریافتنی نیست و حالتی است که باعث میشود افعال مناسب با آن، بدون نیاز به تأمّل و تفکر از فرد صادر شود؛۱۱ از اینرو، میتوان گفت فایدۀ اخلاق که موضوع آن نفس ناطقۀ انسان است، پاک ساختن نفس از صفات رذیله و آراستن آن به ملکات جمیله است که از آن به «تهذیب اخلاق» تعبیر میشود و نتیجه آن، سلامت نفس از همۀ اخلاق نکوهیده و آراستگی آن به تمام وصفهای نیکو و دستیابی به خیر و سعادت ابدی است.۱۲
اصول موضوعه اخلاق
منظور از اصول موضوعه، پیش فرضهای اخلاق است که در ارائه مباحث اخلاق باید بدان توجه شود. یکی از این پیشفرضها، اختیار انسان است.
مختار بودن انسان از محکمات معارف اسلام است و آیات متعددی از قرآن کریم بر اختیار انسان شهادت میدهد؛ آنجا که میفرماید: «هرکس در گرو دستاورد خویش است».(طور: ۲۱)
منظور این است که خودِ انسان، رهنی است محفوظ و حبسشده نزد خدای سبحان تا در برابر عملی که از نیک و بد کرده، جزای آن را که یا ثواب است یا عقاب دریافت کند؛۱۳ آنچنانکه این مطلب در آیاتی دیگر به روشنی بیان شده است.۱۴
اصل موضوعۀ دیگر، این است که انسان به دلیل مختار بودن و بهرهمندی از اراده، مطلوب نهایی دارد؛ یعنی انسان کارهای خود را با قصد و اراده انجام میدهد و در انجام دادن آنها مختار است؛ پس این کارها را برای دستیابی به مقصودی خاص انجام میدهد؛۱۵ از اینرو، میتوان گفت مطلوب نهایی انسان برحسب نوع جهانبینی او متغیر است. در جهانبینی اسلامی و با استناد به قرآن کریم، مطلوب نهایی انسان، سعادتی است که در تمام دورۀ حیات او ـ اعم از دنیا و آخرت ـ محقق میشود و با توجه به اینکه حیات دنیایی انسان، جایگاهی ناچیز و بسیار کوتاهمدت دارد، میتوان گفت مطلوب نهایی انسان از دیدگاه قرآن کریم، رستگاری ابدی است.۱۶ آنچنانکه میفرماید: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ… وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها…» (هود: ۱۰۵ـ۱۰۶)؛ روزی فرا رسد که هیچ کس جز به اذن او سخن نگوید؛ پس بعضی از مردم، تیرهبخت و برخی نیکبختاند؛ اما کسانی که نیکبخت شدند، جاودانه در بهشت خواهند بود… .
این آیه مانند آیهای دیگر است که سعادت را وارد شدن به بهشت و سعادتمندان را اهل بهشت میداند و شقاوت را داخلشدن در جهنم معرفی میکند: «وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لارَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ…» (شوری: ۷)؛ و از روز جمع بترسانی که شکی در آن نیست که گروهی در بهشتاند و گروهی در جهنم… . از آنجاکه این آیات در سیاق دعوت به ایمان و عمل صالح و تحریک به اختیار اطاعت قرار دارند، بر این مطلب دلالت میکنند که ایمان و عمل صالح در دستیابی به سعادت مؤثرند.۱۷ بنابراین مطلوب نهایی انسان، همان سعادت جاودان است که به اکتساب و عمل به دست میآید و این مطلب در آیاتی متعدد از قرآن کریم، تأکید شده است: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزال: ۷ـ۸)؛ پس هرکس به اندازۀ ذرهای نیکی کند، آن را ببیند و هرکه به اندازۀ ذرهای بدی کند، آن را ببیند.۱۸ بر این اساس، اصل سوم از اصول موضوعۀ اخلاق نیز مشخص میشود و آن، نقش تلاش انسان در جهت رسیدن به مطلوب نهایی است. اعتقاد به این اصل و آگاهی از تأثیر اعمال و رفتار انسان در رسیدن به مقصود نهایی، برای ترغیب وی به تلاش در مسیر اهداف عالی اخلاقی، ضروری است، از اینرو، قرآن کریم در آیات فراوان بر این اصل تأکید کرده است.۱۹
گرایشهای بنیادین انسان
یکی از تمایلات ذاتی انسان، حبّ نفس است که حبّ بقا و حبّ کمال را در پی دارد. بدون تردید این گرایشها در پرتو نوع جهانبینی و نگرش انسان به جهان، متفاوت و متغیر است. اگر انسان، حقیقت حیات و ماهیت نفس انسانی را در دنیا و بدن مادّی منحصر بداند، گرایش حبّ بقا به شکل آرزوهای دراز دنیایی و میل شدید به بهرهمندی از عمر طولانی در دنیا ظهور میکند؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاهٍ… یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ…» (بقره: ۹۶)؛ و مسلّماً آنها را حریصترین مردم به زندگی [دنیا]خواهی یافت… هریک از آنها خوش دارد که کاش هزار سال عمر داده شود… .
در صورتیکه انسان به شناختی صحیح و عمیق از حقیقت حیات و نفس آدمی دست یابد، توجهش به آخرت معطوف میگردد و حبّ بقا همراه با گرایش به کمال و سعادت، وی را به انجام عبادات و مجاهدتها وامیدارد.۲۰ در پرتو این نوع نگرش، گرایش حبّ کمال نیز به صورت حقیقتجویی و حقیقتطلبی، فضیلتدوستی و گرایش به خوبیها و فضیلتها و نیز مطلقجویی متجلّی میگردد.
بنابراین اگر کسی به شناخت صحیح از مفهوم کمال دست نیابد به مظاهر دنیایی آن (مانند ریاستطلبی، قدرتطلبی، شهرتطلبی و ثروتطلبی) گرایش پیدا میکند. آنچنانکه قرآن کریم میفرماید: «… مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَهَ…» (آلعمران: ۱۵۲)؛ برخی از شما دنیا را میخواهد و گروهی آخرت را.
این آیۀ شریفه، مسلمانان را به دو گروه تقسیم کرده است: گروهی که دنیا را میخواهند و در فرمانبری از رسول خدا ثابتقدم نبوده و به جمع غنایم ـ در جنگ احد ـ پرداختند و گروهی که در فرمانبری ثابت قدم بودند و از غنایم چشم پوشیدند؛ زیرا آخرتطلب بودند؛۲۱ پس میتوان گفت نوع جهانبینی انسان، تمایلات و گرایشهای بنیادین او را تحت تأثیر قرار داده و بر نوع عملکرد او، تأثیری عمیق میگذارد.
فضایل و رذایل اخلاقی
افعال و ملکات، موضوعات ارزشگذاری در علم اخلاقاند. افعالی که پدیدآورندۀ فضیلتاند، ارزش مثبت اخلاقی دارند و افعالی که پدیدآورندۀ رذیلتاند، ارزش منفی اخلاقی.۲۲ تکرار هریک از این اعمال باعث پدید آمدن صفات پایدار در نفس انسان (ملکات) میشود و ملکات خود، منشأ افعال نیک و بد میگردند. ملکاتی که منشأ افعال نیکاند، فضیلت و ملکاتی که منشأ افعال بدند، رذیلت نام دارند. ملکات گروه اول، انسان را در رسیدن به کمال یاری کرده و سبب ارتقای حیات انسان میشوند؛ از اینرو، ارزش مثبت اخلاقی دارند و اعمال و ملکاتی که انسان را به کمال حقیقی رهنمون نسازند یا از آن دور کنند، ارزش منفی اخلاقی. در نظامهای اخلاقی دینی، بر اساس جهانبینی خدامحور و معادباور، همۀ افعال و ملکاتی که انسان را به خدا نزدیک سازند، فضایل تلقّی میشود؛ مانند:
حسن سلوک: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان: ۶۳)؛ و بندگان خدای رحمان، کسانیاند که روی زمین به فروتنی راه میروند و چون جاهلان [به ناروا] خطابشان کنند، سلام گویند [و درگذرند].
نیکوکاری: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ…»(بقره: ۱۴۸)؛ و در اعمال خیر از هم سبقت بگیرید.
حکمت: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ»؛ با حکم و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن (نحل: ۱۲۵).
استقامت: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا…»(فصلت: ۳۰)؛ بیگمان کسانی که گفتند پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند که بیم مدارید… .
تعاون بر نیکی و تقوا: «…وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی…» (مائده: ۲)؛ و در راه نیکی و تقوا با یکدیگر همکاری کنید.
احسان و نیکوکاری: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ…» (نساء: ۱۲۵)؛ چه کسی در دینمداری بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است… .
ایثار: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ»(حشر: ۹) و آنها را بر خود مقدم میدارند.
عفت: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ…»(نور: ۳۰)؛ به مؤمنان بگو: دیده [از نامحرم] فرو نهند و پاکدامنی خود را حفظ کنند.
همۀ افعال و ملکاتی که انسان را از خدا دور میکند، رذایل اخلاقیاند؛ مانند:
تکبر: «…إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ…»(بقره: ۳۴)؛ جز ابلیس که ابا کرد و برتری جست.
پیروی از شهوات: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ…»(مریم: ۵۹)؛ آن گاه کسانی جانشین اینان شدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند.
سوءظنّ، تجسّس و غیبت: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً…»(حجرات: ۱۲)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاریِ گمانها بپرهیزید؛ چراکه پارهای از گمانها، گناه است و [در کار دیگران] تجسّس نکنید و کسی از شما غیبت دیگری نکند… .
عیب جویی: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه: ۱)؛ وای بر هر بدگوییکنندۀ عیبجوی.
بخل: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ…» (آلعمران: ۱۸۰)؛ و کسانیکه در بخشیدن آنچه خدا از فضل خود به آنها داده، بخل میورزند، مپندارند، که این کار به سودشان است؛ بلکه برای آنها شرّ است… . افعال و ملکات دیگری که در تعالیم اسلامی بدانها تصریح شده و مورد اهتمام قرار گرفته است؛ زیرا ظهور فضایل و رذایل اخلاقی در انسان، ارتباطی ناگسستنی با سعادت یا شقاوت او دارد.
سعادت و شقاوت در نظام اخلاقی قرآن
همۀ نظامهای اخلاقی ـ اعم از دینی و غیردینی ـ در این اصول مشترکاند که انسان مختار است، در افعال اختیاری خود هدفی را دنبال میکند و راه وصول به آن هدف، انجام افعال اخلاقی اختیاری است.۲۳ اختلاف اساسی نظامهای اخلاقی، بیشتر در حوزۀ تعیین مصداقهای مفاهیم کلّی (مانند سعادت و شقاوت) است؛ به عبارت دیگر، میتوان گفت هر نظام اخلاقی، اصلیترین فضایل اخلاقی خود را بر اساس تعریف خاص خود از سعادت مطرح میکند؛ همانگونه که اصلیترین رذایل اخلاقی و مهمترین عوامل سقوط و انحطاط اخلاقی انسان را بر اساس تعریف خاص خود از شقاوت ارائه میکند. در نظام اخلاقی قرآن، ریشۀ ارزشهای اخلاقی، ایمان است: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.»(عصر: ۳ـ۱) بر اساس این آیات شریفه، اعمال صالحه ثمرات ایمان هستند و درحقیقت ایمان، برانگیزانندۀ انسان به سوی اعمال صالحه است. منظور از ایمان، ایمان به خدا، پیامبران و معاد است؛۲۴ بنابراین ایمان، اساسیترین معیار ارزشی برای رفتار اخلاقی انسان و عامل اصلی سعادت او است. راه دستیابی به سعادت در نگاه قرآن، عمل به نیکیها و پرهیز از بدیهاست. آیات فراوانی از قرآن، ویژگیهای اهل سعادت را برشمردهاند. همانان که در بهشت جاودانه میمانند و از نعمتهای الهی برای همیشه بهرهمندند؛ بیان و تعبیرهای به کار رفته در این آیات، گوناگون است؛ ولی از مجموع آنها چنین برمیآید که برای دستیابی به سعادت و ورود به بهشت و رضوان الهی، شرط لازم و کافی، ایمان و عمل صالح است.۲۵ در بیش از پنجاه آیه، ایمان و عمل صالح، دو ویژگی برای توأمان سعادتمندی انساناند. در این آیات، معمولاً ایمان مقدم و همراه با عمل صالح مطرح شده است: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ…» (نساء: ۵۷)؛ و کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند به بهشتهایی وارد سازیم.
گاه ایمان با تقوا قرین شده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(بقره: ۱۰۳)؛ و اگر آنان ایمان میآوردند و پارسایی میکردند، قطعاً پاداشی که از جانب خدا مییافتند، بهتر بود؛ اگر میدانستند.
و گاهی فقط از تقوا یاد شده که آن نیز در سایه ایمان میسّر است: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها…» (نحل ۳۰ و ۳۱) و (ق: ۱۰۳)؛ و به کسانی که تقوا پیشه کردند، گفته شود: پروردگارتان چه نازل کرد؟ گویند: خیر و خوبی. برای آنها که در این دنیا نیکی کردند، پاداش خوبی است و سرای آخرت، حتماً بهتر است و سرای پرهیزگاران نیکوست. بهشتهای جاودان که در آن داخل شوند… .
در برخی آیات نیز، اطاعت از فرمان خدا و پیامبر(ص) شرط لازم و کافی برای ورود به بهشت دانسته شده است: «…وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (نساء: ۱۳)؛ …و هرکه از خدا و رسولش اطاعت کند، او را داخل بهشتهایی میکند که از پای درختانش، نهرها جاری است که در آن جاودانهاند و این، همان کامیابی بزرگ است. بنابراین میتوان گفت عامل اصلی سعادت، ایمان است و ایمان واقعی در جایگاه یک عمل قلبی، همواره مقتضی عمل صالح است.
در نگاه قرآن کریم، سعادتمند کسی است که به لذتهای جاودان آخرت دست یابد: «…وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ…» (هود: ۱۰۸)؛ و اما کسانیکه نیکبخت شدندتا آسمانها و زمین برپاست جاودانه در بهشت خواهند بود.
و مهمترین لذّت جاودان، لذت تقرّب به خدا و انس در جوار قدس الهی است: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر: ۵۵)؛ محققاً پارسایان در باغها و [کنار] نهرهایند؛ در جایگاه صدق، نزد پادشاهی بااقتدار.۲۶ از اینرو، مقام قرب و رضوان الهی است که به بهشت، عزت و شرافت میبخشد و سعادت حقیقی از دیدگاه قرآن، در واقع رسیدن به این مقام است.
سعادت و شقاوت در نظام اخلاقی اناجیل اربعه
در نظام اخلاقی اناجیل اربعه نیز، براساس تعریف خاصی که از سعادت و شقاوت ارائه میشود، ایمان و عشق به خدا، مهمترین اصل اخلاقی و برترین فضیلت دینی دانسته شده است. در اعتقاد مسیحیان، تعالیم اخلاقی عهد قدیم و جدید، در این اصل خلاصه میشود: «و خداوند، خدای خود را به تمام دل و تمام جان و تمام خاطر و تمام قوّت خود محبت نما که اول از احکام، این است.»۲۷ و این ایمان و عشق، باید در عمل جاری شود، در برخی فقرات اناجیل، کسانی که کار نیک میکنند، فرزند حقیقی خدا هستند: «خوشا به حال صلحکنندگان؛ زیرا ایشان، پسران خدا خوانده خواهند شد.»۲۸ براساس تعالیم اناجیل، سعادت حقیقی، دستیابی به حیات جاودان است: «آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد»۲۹ این حیات جاودان، به دیدار پروردگار مقرون است: «خوشا به حال پاکدلان؛ زیرا ایشان خدا را خواهند دید»۳۰ و بهرهمندی از پاداش بزرگ آسمانی را نیز شامل میشود: «در آن روز شاد باشید و وجد نمایید؛ زیرا اینک اجر شما در آسمان عظیم میباشد»؛۳۱ ولی بیشترین چیزی که در تعالیم اناجیل همنوا۳۲ دیده میشود، این است که نیکوکاران، مؤمنان و دوستان مسیح به ملکوت آسمان خواهند رسید. بنابراین عیسی(ع) به صراحت میفرماید: «بلکه ملکوت خدا را طلب کنید.»۳۳ بر این اساس داخل شدن در ملکوت الهی، کمال و سعادت حقیقی است: «پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان، کمترین شمرده شود؛ اما هرکه به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.»۳۴ بر اساس اناجیل اربعه، سعادت حقیقی انسان، راهیابی به ملکوت خداوند است که با «مقام قرب الهی» در قرآن کریم واقعیت مشترک دارد و در حقیقت این دو تعبیر، مصداق سعادت حقیقی انسان در دو نظام اخلاقی اسلام و مسیحیتاند که با ایمان و التزام بر اعمال صالح (تقوا و پرهیزکاری) محقق میشود؛ بعدها آموزۀ «نجات» که پولس آن را مطرح و ترویج کرده بود، از اهمیت التزام بر اعمال مؤمنانه در مسیحیت کاست،۳۵ از مجموع مطالب میتوان فهمید که مفهوم شقاوت در آموزههای قرآن و اناجیل اربعه، مفهومی مقابل سعادت است، به عبارت دیگر، بیایمانی و التزام عملی نداشتن بر آن باعث آلوده شدن به رذایل اخلاقی و دوری از مسیر کمال و سعادت حقیقی شده و انسان را به شقاوت ابدی دچار میکند. این شقاوت، عبارت است از دوری از مقام قرب و رضوان الهی و بیبهره ماندن از نعمات بهشت و مبتلا شدن به عقوبت اعمال.
آنچنانکه قرآن کریم میفرماید:
فأما الذین شَقُوا ففی النارلهم فیها زفیرٌ و شهیق. خالدین فیها مادامتِ السموات و الارضُ…؛ (هود: ۱۰۶ـ ۱۰۷) اما کسانی که تیرهبخت شدند، برایشان در آتش ضجّه و ناله است تا آسمانها و زمین برپاست در آن ماندگار خواهند بود.
و آنسان که در انجیل متی آمده است: «که پسر انسان، ملائکه خود را فرستاده، همۀ لغزشدهندگان و بدکاران را جمع خواهند کرد و ایشان را به تنور آتش خواهند انداخت؛ جایی که گریه و فشار دندان بُوَد»؛۳۶ بنابراین میتوان دریافت که در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل، عوامل تضعیف یا سلب ایمان، عوامل سقوط و انحطاط اخلاقی به شمار میآیند.
عوامل انحطاط اخلاقی در نظام اخلاقی قرآن و اناجیل
انسان موجودی مرکب از قوای متعدد و متضاد است. او تمایلات فطری و غریزی دارد؛ همچنانکه از قوۀ تفکر و تعقّل و نیز قدرت اختیار و اراده بهرهمند است، راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی او نیز، برقراری تعادل میان این قوای درونی است؛ اما عواملی سبب مسدود ساختن راه کمال و بیبهره ساختن انسان از هدایت الهی میشوند، این عوامل با برهم زدن اعتدال در قوای درونی انسان و سلب و تضعیف ایمان در قلب او، اسباب انحطاط اخلاقی را فراهم میآورند. قرآن کریم و اناجیل اربعه در مقام نصوص دینی، این عوامل معرفی کرده و به مؤمنان در رویارویی با آنان هشدار دادهاند. عوامل انحطاط اخلاقی که در هر دو منبع دینی تأکید شدهاند، عبارتند از: هوای نفس، دنیا و شیطان.
۱٫ هوای نفس در نظام اخلاقی قرآن
«نفس» در قرآن کریم، کاربردهای متفاوتی دارد؛ گاه مطلق به کار رفته است: «علیکم انفسکم» (مائده: ۱۰۵)؛ مراقب خودتان باشید. و گاه با صفاتی همچون «مطمئنّه» (فجر: ۲۷ـ۲۸) و «لوّامه» (قیامه: ۲) و «أمّاره بالسوء» (یوسف: ۵۳) وصف شده است. بر این اساس روشن است که نفس، یک حقیقت است که مراتب متفاوت دارد و بر اساس نگرش انسان و مقدار کوشش او برای کسب تمایلات غریزی و مادی، یا تمایلات معنوی و گرایشهای خداجویانه، نفس به هریک از این ویژگیها متصف میشود؛ اما به طور کلی منظور از «هوای نفس»، تمایلات غریزی و مادّی نفس أمّاره یا نفس سرکش است که انسان را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند و بر ایمان و عقل او فائق میآید؛ بدین سبب در کتابهای اخلاق، نفس در برابر عقل نهاده شده و سفارش میشود که آدمی با هوای نفس مبارزه و از عقل خویش پیروی کند. قرآن کریم، پیروی از هوای نفس را از مهمترین عوامل انحطاط دانسته است؛ آنجا که از بلعم باعورا یاد میکند و حال او را در اثر پیروی از هوای نفس و گرایش به دنیا، به حال سگ تشبیه میکند۳۷ و یا در تمثیلی دیگر، پیروی از هوای نفس را به منزلۀ عبودیت نفس معرفی کرده و آن را نقطۀ مقابل ایمان به خدا معرفی میفرماید؛۳۸ قرآن کریم، علت اصلی اجابت نکردن حق و رسول حق را پیروی از هوای نفس میداند: «فاِن لَم یستجیبوا لک فاعلم أنما یتبعون اهوائهم…» (قصص: ۵۰)؛ پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که فقط هوسهای خود را پیروی میکنند… .
و آن را رویگردان از حق و انحراف از صراط رشد میداند:۳۹ «…وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ…»(قصص: ۵۰)؛ و کیست گمراهتر از آنکه به غیر از هدایت خدا از هوای نفس خود پیروی کند؟
همچنین علت نفاق۴۰ و معارضه با پیامبران الهی۴۱ را پیروی از تمایلات، خواستها و شهوات نفس میداند؛ پس توجه به تمایلات نفسانی، افق دید انسان را به عالم ماده و بهرهبرداریهای مادی محدود ساخته و او را از هدف متعالی خود باز میدارد. از اینرو، مبارزۀ با نفس و عدم اطاعت کامل از تمایلات نفسانی، تنها راه رسیدن به سعادت معرفی شده است: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوی» (نازعات: ۴۰ـ۴۱) و اما آن کس که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از خواستههایش بازدارد، پس حقاً بهشت، پناهگاه اوست.
۲٫ هوای نفس در نظام اخلاقی اناجیل
در نظام اخلاقی اناجیل اربعه نیز «هوای نفس» و پیروی از شهوات از مهمترین عوامل سقوط اخلاقی انسان است. داستان شهادت یحیی(ع) یکی از نمونههای پیروی از هوای نفس است که در انجیل متی آمده است.۴۲ همچنین در موردی دیگر، حضرت مسیح(ع) علت ناکامی روح انسان در دستیابی به کمال و آرامش حقیقی را تسلّط هوای نفس بر طبع بشر میداند و به منظور مقابله با آن، پیروانش را به عبادت و دعا فرا میخواند: «بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید. روح راغب است؛ لیکن جسم ناتوان.»۴۳ در موردی دیگر، مسیح(ع) رذایل اخلاقی را محصول هواهای نفسانی میداند: «و گفت: آنچه از آدم بیرون آید، آن است که انسان را ناپاک میسازد؛ زیراکه از درون دل انسان صادر میشود. خیالات بد، زنا، فسق، قتل، دزدی، طمع، خبائث، مکر، شهوتپرستی، چشم بد، کفر، غرور و جهالت. تمام این چیزهای بد از درون صادر میشود و آدم را ناپاک میکند.»۴۴ و تن سپردن به فرمانهای نفس و شهوات نفسانی را عامل سقوط باطنی و انحطاط اخلاقی انسان برمیشمارد: «اما اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک میباشد؛ پس اگر نوری که در تو است، ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است»؛۴۵ از اینرو، قدّیسان مسیحی بر مهار هواهای نفسانی تشویق کردهاند؛ آنچنانکه توماس آکمپیس مینویسد: «کسی که هنوز نسبت به نفس کاملاً بیاعتنا نگشته است، به آسانی وسوسه میگردد… تنها با تن زدن از خواهشهای نفس است که میتوان به آرامش قلبی حقیقی دست یافت.»۴۶
۲٫ دنیا در نظام اخلاقی قرآن
ریشۀ «دال و نون و واو » به معنای نزدیکی است و دنیا را به دلیل نزدیک بودنش «دنیا» نامیدهاند؛۴۷ یعنی مراد از دنیا، زندگانی نزدیکتر در برابر زندگی آخرت است. کلمۀ «دنیا» در قرآن کریم، یکصد و یازده بار برای زندگی پیش از مرگ به کار رفته است. قرآن گاه آن را زندگی نخست میخواند «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَهِ» (قصص: ۴)؛ و حمد در دنیا و آخرت از آن اوست.
و گاهی با تعبیر «أدنی» به آن اشاره میکند۴۸ و گاه نیز آن را زندگی زودگذر مینامد۴۹ با تأمّل در آیات قرآن کریم معلوم میشود که کلمۀ «دنیا» سه کاربرد کلّی دارد:
ـ جهان پیش از مرگ و زندگی در آن، این کاربرد با معنای لغوی دنیا هماهنگ است.
ـ بهرهگیری از امکانات جهانِ پیش از مرگ در جهت تأمین نیازهای مادّی و معنوی، دنیایی و آخرتی در کنار هم.
ـ بهرهگیری از امکانات جهان پیش از مرگ در جهت تأمین خواستههای مادی به بهای از دست دادن ارزشهای معنوی و آسایش آخرتی.
دنیا به معنای اول، از آیات الهی و نشانههای حکمت و قدرت اوست. به معنای دوم، دنیای ستوده و به معنای سوم، دنیای نکوهیده است.۵۰
آنچه در ارتباط با دنیا، محور بحثهای اخلاقی قرار میگیرد، دنیای نکوهیده است و آیاتی از قرآن کریم که زندگی دنیا را لهو و لعب،۵۱ متاع غرور۵۲ و حیات غیرحقیقی۵۳ نامیدهاند، به همین مضمون اشاره دارند. دنیای نکوهیده در حقیقت، رابطهای نکوهیده است که انسان با دنیا برقرار میکند. در این نگاه، انسان دنیا را هدف نهایی تلقّی کرده و تمام همّت خویش را صرف بهرهمندی از آن میکند و همین باعث میشود که از اطاعت خدا و دوستی و محبت او و به دست آوردن سعادت آخرتی باز ماند. چنین رابطهای با دنیا، خاستگاه تباهیها و رذایل اخلاقی نابودکننده است. آنچنانکه امام صادق(ع) میفرمایند:
دنیا به منزلۀ پیکرهای است که سر آن، تکبّر و چشمش، آزمندی و گوشش طمع، و زبانش ریا و دستش شهوت و پایش خودپسندی و قلبش غفلت و رنگش نابودی و حاصلش زوال است؛ پس هر که دنیا دوست شد، دنیا به او تکبّر داد و هر که دنیا را پسندید، به او آزمندی داد و هر که به دنیا اطمینان کرد، او را بر مرکب غفلت نشاند، و هر که از کالای دنیا خوشایند شد، او را فریفت و برایش باقی نماند و هر که دنیا را گرد آورده و بخل ورزید، او را به قرارگاهش (آتش) درآورد.[۵۴
دنیا و هوای نفس، دو حقیقت کاملاً مربوط به یکدیگرند. دنیا موضوع هوای نفس است. خواستههای انسان به دنیا تعلق دارند که مطلوب نهایی است؛ از این جهت که خواهشی در نفس انسان است، هوای نفس خوانده میشود و موضوع آن خواستهها که منهای آخرت دنبال میشوند، دنیا نامیده میشود؛ همان دنیای نکوهیدهای که آدمی را از آخرت باز میدارد.۵۵
۴٫ دنیا در نظام اخلاقی اناجیل
در نظام اخلاقی اناجیل، نیز دنیا و دل بستن به ثروتهای دنیایی از عوامل مهم انحطاط اخلاقی شمرده میشود. در قسمتهایی از انجیل مرقس، دل بستن به مال دنیا باعث محرومیت قطعی از ملکوت خدا و حیات معنوی معرفی شده است: «چه دشوار است دخول آنانی که به مال و اموال توکل دارند در ملکوت خدا، سهلتر است که شتر به سوراخ سوزن درآید از اینکه شخصی دولتمند به ملکوت خدا داخل شود.»۵۶
براساس تعالیم اناجیل، اشخاص دنیاپرست به سبب غفلت از آخرت «نادان» شمرده شدهاند: «خدا وی را گفت: ای احمق! در همین شب، جان تو را از تو خواهند گرفت؛ آنگاه آنچه اندوختهای از آنِ که خواهد بود؟ همچنین است هر کسی که برای خود ذخیره کند و برای خدا دولتمند نباشد.»۵۷ آنان برای به دست آوردن ثروت دنیایی یا حفظ آن، به انواع رذایل اخلاقی (از جمله حرص، طمع، ریا، نفاق، شهوت، کینه، نفرت و غفلت) دچار میشوند، از معنویت و انسانیت فاصله میگیرند و اعمال ناپسند انجام میدهند. چنانکه مسیح(ع) علمای یهود را به دلیل حبّ دنیا و جاه و مقام با چنین ویژگیهایی وصف کرده است.۵۸ مسیح(ع) توجه به آخرت و اعمال مؤمنانه را به ثروتاندوزی در آسمان تشبیه کرده و با ایجاد تقابل میان این معنا با ثروتاندوزی در دنیا، دنیامداری را بیارزش و بیپایه و اساس خوانده است: «گنجها برای خود بر زمین نیندوزید؛ جایی که بید و زنگ زیان میرساند و جایی که دزدان نقب میزنند و دزدی مینمایند؛ بلکه گنجها به جهت خود در آسمان بیندوزید…؛ زیرا هر جا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود.»۵۹ و در موردی دیگر، دنیامداری و حبّ دنیا را به منزلۀ بندگی برای دنیا دانسته است: «و هیچ کس دو آقا را خدمت نمیتواند کرد؛ زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبت و یا به یکی میچسبد و دیگر را حقیر میشمارد. محال است که خدا و ممّونا [پول] را خدمت کنید.»۶۰ به این ترتیب حبّ دنیا را عامل سقوط انسان از مقام بندگی خدا دانسته و تصریح میکند که حبّ دنیا باعث بندگی انسان در برابر دنیا خواهد شد و این، همان انحطاط و سقوط حقیقی انسان از مقام والای خویش است. در حالیکه آرمان حقیقی عیسی(ع) درگذشتن از دنیا و ره سپردن در مسیر کمال است؛ از اینرو، حضرت، بارها تأکید کرده که پیرو واقعی او، کسی است که صلیب خود را بردارد و در پی او برود.۶۱ بر همین اساس است که حضرت در تأکید بر تعلق نداشتن به دنیا، به همراهان خود چنین فرمود: «اگر کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمیتواند بود و هرکه صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمیتواند شاگرد من گردد.»۶۲ تعبیر «خویشتن را انکار کند»۶۳ نیز، بر همین معنا دلالت میکند؛ از همینروی است که حضرت، رهایی از همۀ تعلّقات و امکانات رفاهی و آسایشی را بهای پیروی از خود دانسته۶۴ و به کسی که قصد دارد با او همراهی کند، میفرماید: «روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانههاست؛ لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.»۶۵ حضرت بر این اساس، رهبران دینی ریاکار و دنیاپرست را به شدت سرزنش میکرد۶۶ و همین امر سبب شد تا آنان برای نابودی حضرت توطئه و اقدام کنند؛۶۷ از اینرو، میتوان گفت که دچار شدن به دنیاپرستی از عوامل مهم انحطاط اخلاقی انسان در تعالیم اناجیل اربعه است.
۵٫ شیطان در نظام اخلاقی قرآن
واژۀ شیطان از ریشۀ «شطن» به معنای دور شدن است: شَطَنَ: بَعُدَ و اَشطَنَ: اَبعَدَ و الشاطِنُ: البعیدُ عن الحقِ،۶۸ این واژه در معنای اصلی خود، مفهومی وصفی دارد و به معنای «شریر» در قرآن کریم نیز به کار رفته است. گاه این واژه درباره ابلیس و گاه به معنای عام و درباره هر موجود شریری که شرارت در او ملکۀ راسخ شده، به کار رفته است: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» (انعام: ۱۱۲)؛ و بدینگونه برای هر پیامبری، دشمنانی از شیاطین انس و جن برگماشتیم.
وجود شیطان، یک واقعیت انکارناپذیر است که قرآن کریم بر آن تصریح کرده و داستان شیطان شدنش را به تفصیل بیان نموده است (اعراف: ۱۱ـ۱۸). براساس آیات قرآن کریم، شیطان اجازه یافت که دام ضلالت و گمراهی را بر سر راه انسان بگستراند. او این هدف را با استفاده از روشهای متعدد اعمال میکند که عبارتند از:
وسوسه: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی» (طه: ۱۲۰)؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و فرمانروایی بیزوال راه بنمایم؟
زینتدادن گناهان و اعمال ناپسند: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» (حجر: ۳۹)؛ گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه کردی، من هم [باطل را] در روی زمین حتماً بر ایشان میآرایم و همه را گمراه میکنم.
ایجاد فراموشی و غفلت در انسان: «… وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(انعام: ۶۸)؛ و اگر شیطان [آن را] از یاد تو برد، بعد از آنکه متذکر شدی، با قوم ستمکار منشین.
نزع و فسادانگیزی: «…وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی…» (یوسف: ۱۰۰؛ فصلت: ۳۶)؛ … و به من احسان نمود که مرا از زندان بیرون آورد و شما را از بادیۀ [کنعان به اینجا] آورد؛ پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را برهم زد… .
دعوت انسان و وعده دادن به او: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ…»(ابراهیم: ۲۲؛ نساء: ۱۲۰)؛ و شیطان هنگامیکه کار از کار گذشت، گوید: در حقیقت خدا به شما وعده راست داد و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم… .
تزیین اعمال سوء: «…وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ…»(عنکبوت: ۳۸ و نمل: ۲۴)؛ …و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت… .
نجوا و القائات شیطانی به قلب انسان: «انّما النجوی مِن الشیطانِ لِیحزُنَ الذین آمنوا……..» (مجادله: ۱۰)؛ جز این نیست که نجوا از شیطان است تا کسانی را که ایمان آوردهاند، محزون کند… .
امر به فحشاء و منکر: «…وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ…» (نور: ۲۱)؛ … و هرکس پیروی از گامهای شیطان کند [بداند که] او قطعاً به فحشا و منکر امر میکند.
از آیات قرآن به دست میآید که نفوذ و تأثیر شیطان در انسان از راه هواهای نفسانی است. شیطان از هوای نفس، استقلال وجودی دارد؛ اما استقلال عملی ندارد و نمیتواند مستقل از هوای نفس، کاری به زیان انسان انجام دهد؛۶۹ پس شیطان از راه تأیید هواهای نفسانی باعث غفلت از یاد خدا و آلودگی به گناهان و اعمال ناپسند شده، از ایمان منع یا آن را تضعیف میکند. او با القائات شیطانی در قلب انسان سبب فساد، تباهی، درگیری، خشونت، اختلاف و نفاق شده، فحشاء و منکر را رواج میدهد و با تأیید امیال نفسانی سبب بروز و تقویت رذایل اخلاقی در انسان شده، او را به انحطاط و تباهی سوق میدهد. بنابراین میتوان گفت آنچه انسان را از رسیدن به ارزشهای اخلاقی باز میدارد، همان هوای نفس است که موضوع آن، زندگی دنیاست و به وسیله شیطان، تأیید و آراسته میگردد.۷۰
۶٫ شیطان در نظام اخلاقی اناجیل
شیطان پیشوای عاصیان و ضد تقدّس و عدالت و پر از تکبر و مکر و حیله است. او، روحی شقی، مطرود و ملعون است و همواره در پی آن است که تخم نفاق، دشمنی، ظلم و قساوت را در قلبهای انسانها افکنده و آنها را از بندگی منحرف ساخته و به گمراهی بکشاند.۷۱ بر اساس فقراتی از اناجیل، تورات موسی(ع) و نوشتههای دیگر انبیا، منسوخ نشده و عیسی(ع) آنها را تأیید و تکمیل کرده است.۷۲ شیطان و داستان نافرمانی او از خداوند و رانده شدنش از درگاه ربوبی و نیز سوگندش برای گمراهی بشر که در تورات مطرح شده، از اعتقادات مسیحیان نیز هست. آنها معتقدند که شیطان به صورت مار داخل باغ عدن شد و حوا را فریفت حوا نیز آدم را به گناه واداشت.۷۳ بر این اساس شیطان به آدم و حوا در دستیابی به میل و خواستۀ نفسانیشان مدد رساند و باعث هبوط آنان به جهان پر رنج شد. اناجیل اربعه، شیوههای عملکرد شیطان در گمراه کردن انسان را به شرح ذیل طرح کردهاند:
۶ـ۱٫ وسوسه
انجیل مرقُس داستان تعمید یافتن عیسی(ع) به وسیله یحیی و نزول روح بر حضرت و در پی آن، استقرار چهلروزه در بیابان را به اجمال بیان کرده و شیطان را عامل وسوسه کردن حضرت معرفی میکند؛۷۴ اما انجیل متی و لوقا، این ماجرا را به تفصیل نقل کردهاند؛ بر اساس این فقرات، شیطان با وسوسه کردن عیسی(ع) به قدرت و حشمت و نیز القائات متعدد دیگر، حضرت را به فرمانبری از خود و سجده بر خویش دعوت کرده است.۷۵ به همین دلیل مسیح(ع) به شاگردانش میآموزد که در دعای خود از خدا بخواهند تا آنان را از وسوسههای شیطان (ابلیسِ شریر) دور نگاه دارد و خود نیز، چنین دعا میکند: «ای پدر ما که در آسمانی! نام تو مقدس باد… . و ما را در آزمایش میاور؛ بلکه از شریر ما را رهایی ده.»۷۶
۶ـ۲٫ ربودن ایمان
در فقراتی از اناجیل، شیطان، ربایندۀ ایمان انسان معرفی شده است:۷۷ در انجیل متی، حضرت عیسی(ع) در ضمن تمثیلی، ربودن ایمان از قلب انسان به وسیله شیطان را چنین حکایت میکند «وقتی برزگری به جهت پاشیدن تخم بیرون شد و چون تخم میپاشید، قدری در راه افتاد و مرغان آمده آن را خوردند… [و منظور از این مثل این است که] کسی که کلمۀ ملکوت را شنیده، آن را نفهمید، شریر میآید و آنچه در دل او کاشته شده است، میرباید. همان است آنکه در راه کاشته شده است… .»۷۸ آنگاه در فقرهای دیگر، این تمثیل را چنین توضیح میدهد که « برزگر کلام را میکارد و ایناناند [غیر مؤمنین] به کنارۀ راه؛ جایی که کلام کاشته میشود و چون شنیدند، فوراً شیطان آمده، کلام کاشتهشده در قلوب ایشان را میرباید… .»۷۹
۶ـ۳٫ منحرف کردن انسان
عیسی(ع) نپذیرفتن حق و انحراف از دین الهی را نتیجه فرمانبری از شیطان دانسته و به بیایمانان چنین خطاب میکند: «و شما از پدر خود ابلیس میباشید و خواهشهای پدر خود را میخواهید به عمل آرید… او در راستی ثابت نمیباشد از آن جهت که در او راستی نیست… و اما من از این سبب که راست میگویم، مرا باور نمیکنید.»۸۰
از مصداقهای انحراف انسان، مبتلا ساختن او به گناه و خارج ساختن او از مسیر رشد و کمال و عدم دستیابی به سعادت ابدی در ملکوت خداوند است. به گزارش انجیل متی، در روز داوری، عیسی(ع) به اصحاب دستِ چپ چنین میگوید: «ای ملعونان! از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیا شده است؛ زیرا گرسنه بودم مرا خوراک ندادید…؛ پس ایشان به پاسخ گویند:ای خداوند، کی تو را گرسنه… دیده، خدمتت نکردیم؟ آنگاه در جواب ایشان گوید: …آنچه به یکی از این کوچکان نکردید، به من نکردهاید، و ایشان در عذاب جاودانی خواهند رفت… .»۸۱
بیشک التزام نداشتن بر امال ایمانی و قرار گرفتن در سلک شیطان باعث دخول آنان در عذاب جاودان میشود. بر این اساس شیطان، یکی از بزرگترین عوامل انحراف انسانها از حقیقت است؛ زیرا او فرشتهای مرتد است که تا آنجا که بتواند، انسانها را گمراه میسازد و آنان را به زیر پانهادن فرامین الهی وامیدارد. او اندکاندک دلهای کسانی را که در تلاش برای خدمت به خداوند هستند، کور میکند تا بدانجا رسند که خدای واقعی را از یاد ببرند و او را بپرستند؛۸۲ از اینرو اناجیل، فرمانروایی دنیا را به شیطان نسبت میدهند: «وقت آن رسیده که خدا، مردم دنیا را داوری کند و فرمانروای این دنیا، شیطان را از قدرت بیندازد.»۸۳
نتیجهگیری
نفس انسان (خود انسان) براساس نوع نگرش و جهانبینیاش، میان تمایلات غریزی و معنوی ترجیح قائل شده و برحسب نوع انتخاب خود، به صفات «أمّاره بالسوء» یا «لوّامه» و «مطمئنه» متصف میگردد. از آنجاکه هدایت انسان در مسیر کمال و نایل ساختن او به سعادت حقیقی (تقرب به خدا) هدف مشترک ادیان آسمانی است، نصوص دینی ضمن تبیین مسیر رشد و کمال و معرفی مصداقهای هدایت و سعادت، چگونگی رویارویی انسان را با موانع کمال و سعادت تبیین کردهاند. بر اساس تعالیم قرآن و اناجیل اربعه، مهمترین موانع کمال و سعادت انسان هوای نفس، دنیا و شیطان است. رابطۀ این موانع بدینگونه است که انسان با اختیار، برای ارضای تمایلات غریزی، مادی و دنیایی خود میکوشد؛ پس دنیا موضوع تمایلات نفس قرار گرفته و انسان آن را هدف اصلی خود تصور میکند؛ شیطان نیز این افکار و تمایلات را تأیید کرده و میآراید و انسان را از دستیابی به کمال و سعادت حقیقی (قرب الهی) باز میدارد؛ از اینرو، مبارزه با نفس، جزو تعالیم اساسی نظامهای اخلاقی قرآن و اناجیل اربعه است. بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که تعالیم قرآن و اناجیل در این خصوص، مشترکات فراوانی دارند؛ اگرچه بعدها و در متون دیگر عهد جدید (نامههای پولس) طرح و ترویج آموزۀ «نجات»، راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی را به گونهای دیگر رسم کرد.
۱. proceed on cross path
۲. عباس رسولزاده، و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، ص ۷۶٫
۳. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۱۱۶٫
۴. ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۲۱۴٫
۵. ابنمنظور، لسان العرب، ج ۲، ص ۳۰۴٫
۶. همان.
۷. علیاکبر دهخدا، لغتنامۀ دهخدا، ج ۱، ص ۱۵۳۷٫
۸. ابنمنظور، همان، ج ۲، ص ۳۰۴٫
۹. حسینبن محمد راغب، المفردات، ص ۱۴۹٫
۱۰. خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، ص ۱۰٫
۱۱. ابنمسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص ۲۷٫
۱۲. ملااحمد نراقی، معراج السعاده، ص ۳۲-۳۰٫
۱۳. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان،ج ۱۹، ص ۹٫
۱۴. مدثر: ۳۸؛ بقره: ۲۵۶؛ انسان: ۳٫
۱۵. محمدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۲۴٫
۱۶. همان، ص ۲۶٫
۱۷. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۱۱، ص ۲۳٫
۱۸. همچنین ر.ک: نجم : ۴۱-۳۸؛ حج: ۷۷؛ یونس : ۵۲؛ فصلت: ۴۶؛ انعام: ۱۰۴؛ فاطر: ۱۸٫
۱۹. توبه: ۹۵؛ نساء: ۱۲۳؛ اسراء: ۷؛ یونس: ۱۰۸٫
۲۰. علی شیروانی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، ص ۱۵۴٫
۲۱. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۴، ص ۶۷٫
۲۲. محمد فتحعلیخانی، آموزههای بنیادین علم اخلاق، ج ۱، ص ۱۷٫
۲۳. محمدتقی مصباح، همان، ص ۸۵٫
۲۴. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۲۰، ص ۶۱۱٫
۲۵. احزاب:۷۱٫
۲۶. همچنین ر.ک: مائده: ۱۱۹؛ توبه: ۲۰ـ۲۱ و ۷۷٫
۲۷. مرقس/۳۰:۱۲٫
۲۸. متی:۹:۵، همچنین ن . ک: لوقا:۶: ۳۵، یوحنا:۱۲:۱٫
۲۹. یوحنا:۳۶:۳؛ همچنین ر.ک: یوحنا: ۴۷:۶؛ یوحنا:۲۴:۵٫
۳۰. متی :۵ :۸٫
۳۱. لوقا:۶: ۲۳٫
۳۲. متی، مرقس، لوقا.
۳۳. لوقا:۱۲ : ۳۱٫
۳۴. متی:۱۹:۵٫
۳۵. غلاطیان:۲: ۲۰-۱۶ و ۳: ۲۸-۲۳، اول قرنتیان : ۱: ۳۰-۱۸٫
۳۶. متی:۱۳ : ۴۲-۴۱٫
۳۷. اعراف: ۱۷۶٫
۳۸. جاثیه: ۲۳٫
۳۹. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۱۶، ص ۷۵٫
۴۰. محمد: ۱۶٫
۴۱. مائده: ۷۰٫
۴۲. متی: ۱۴: ۱۲ -۱٫
۴۳. متی: ۲۶: ۴۱ همچنین ن. ک : مرقس: ۱۴: ۳۸، لوقا: ۲۲: ۴۰٫
۴۴. مرقس:۷: ۲۳ -۲۰ همچنین ن. ک متی :۱۵ :۲۰ – ۱۹٫
۴۵. متی:۶: ۲۳٫
۴۶. توماس آکمپیس، اقتداء به مسیح، ترجمه سعید عدالتنژاد، ص ۴۴٫
۴۷. ابنفارس، همان، ج ۲، ص ۳۰۳٫
۴۸. اعراف: ۱۶۹٫
۴۹. اسراء: ۱۸٫
۵۰. محمد محمدیریشهری، دنیا و آخرت از نگاه قرآن وحدیث، ص ۱۸-۱۵٫
۵۱. انعام: ۳۲٫
۵۲. حدید: ۲۰٫
۵۳. عنکبوت: ۶۴٫
۵۴. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۱۰۵٫
۵۵. محمدتقی مصباح، همان، ص ۱۲۷٫
۵۶. مرقس: ۱۰: ۲۵-۲۴٫
۵۷. لوقا:۲۱:۱۲-۲۰٫
۵۸. متی :۲۳:۳۶ -۲٫
۵۹. متی :۶: ۲۱-۱۹٫
۶۰. متی :۶: ۲۴٫
۶۱. عباس رسولزاده، و جواد باغبانی، همان، ص ۷۶٫
۶۲. لوقا: ۱۴: ۲۷-۲۵٫
۶۳. مرقس:۸:۳۴٫
۶۴. عباس رسولزاده، و جواد باغبانی، همان، ص ۸۹٫
۶۵. متی : ۸: ۲۰ -۱۹ و لوقا:۹: ۵۸-۵۷٫
۶۶. متی:۲۳: ۳۶-۱ و لوقا: ۱۱: ۵۴-۳۹٫
۶۷. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص ۱۱۹٫
۶۸. ابنمنظور، همان، ج ۳، ص ۴۳۷٫
۶۹. محمدتقی مصباح، همان، ص ۱۳۱٫
۷۰. همان.
۷۱. جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۵۴۶٫
۷۲. متی: ۵: ۱۷٫
۷۳. پیدایش :۳: ۲۴-۱٫
۷۴. مرقس:۱: ۱۳-۹٫
۷۵. متی:۴: ۹-۱ و لوقا:۴: ۱۳-۱٫
۷۶. متی:۶: ۱۳-۱۰ و لوقا:۱۱: ۴-۲٫
۷۷. لوقا:۲۲: ۳۲-۳۱٫
۷۸. متی:۱۳: ۱۹-۳ و لوقا:۴: ۹-۱٫
۷۹. مرقس:۴: ۱۵-۱۴، متی:۱۳: ۲۳-۱۰ و لوقا: ۸: ۱۸-۹٫
۸۰. یوحنا:۸:۴۶-۴۴٫
۸۱. متی:۲۵: ۴۶-۴۱٫
۸۲. دنیز ماسون، قرآن و کتاب مقدس درون مایههای مشترک، ترجمه فاطمهالسادات تهامی، ج ۱، ص ۲۳۵٫
۸۳. متی: ۲۵: ۴۱ و یوحنا:۱۵: ۳۰٫
منابع
قرآن کریم، ترجمه ابوالفضل بهرامپور، تهران، سازمان دراالقرآن الکریم، ۱۳۸۴٫
ابنفارس، احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۴۲٫
ابنمسکویه، احمدبن محمد، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، بیدار، ۱۳۷۰٫
ابنمنظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۷٫
آکمپیس، توماس، اقتداء به مسیح، ترجه سعید عدالتنژاد، تهران، طرح نو، ۱۳۸۵٫
توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت، ۱۳۸۱٫
دهخدا، علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷٫
راغب اصفهانی، حسینبن محمد، المفردات، تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالشامیه، ۱۴۱۶٫
رسولزاده، عباس و جواد باغبانی، شناخت مسیحیت، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۸٫
شیروانی، علی، اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، قم، دارالفکر، ۱۳۷۹٫
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۷۵٫
طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۹٫
فتحعلیخانی، محمد، آموزههای بنیادین علم اخلاق، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۷۹٫
کتاب مقدس، ترجمۀ قدیمی، بیجا، انجمن پخش کتب مقدس، بیتا.
ماسون، دنیز، قرآن و کتاب مقدس درون مایههای مشترک، ترجمه فاطمهالسادات تهامی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، ۱۳۸۵٫
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲٫
محمدیریشهری، محمد، دنیا و آخرت از نگاه قرآن وحدیث، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۴٫
مصباح، محمدتقی، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۶٫
نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، مصحح موسی کلانتری دامغانی، تهران، پیام آزادی، ۱۳۸۸٫
هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷٫