سلیمان، اسطوره یا تاریخ؟ (۲۳ ص)
سلیمان، اسطوره یا تاریخ؟
معرفت ادیان،سال دوم، شماره اول، زمستان ۱۳۸۹، ص ۱۵۳ ـ ۱۷۵
Ma’rifat-i Adyān, Vol.2. No.1, Winter 2011
عباس رسولزاده*
نام «سلیمان» در قرآن و کتاب مقدس آمده است. قرآن حضرت سلیمان را از بندگان صالح وانبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. واژه حکمت بیست بار در قرآن به کار رفته و بر لقمان، داوود، تعلیم پیامبر و قرآن اطلاق شده است. قرآن، پشتوانه حکومت سلیمان را «دانایی» و آن را زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی میشمارد و از قدرت فوقالعاده حضرت سلیمان سخن میگوید، نه از وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته بود.
اما بنیاسرائیل سلیمان را از پادشاهان خود میداند. دولت و حکمت سلیمان، سرآمد پادشاهانی بود که در اورشلیم سلطنت میکردند. قسمتهایی از عهد عتیق همچون کتاب امثال سلیمان، جامعه، حکمت سلیمان و غزلِ غزلهای سلیمان به سلیمان منسوب است.
پیشدرآمد
یکی از تمایلات بشر اسطورهسازی است. حسِ قهرمانپرستی انسان موجب شده تا در باره قهرمانهای ملی یا دینی افسانه بسازد. همچنین تحریفاتی که پیرامون شخصیتهای برجسته تاریخی صورت میگیرد، معلول همین حس است. «اسطوره» قصهگونهای است که دخالت قوای مافوق طبیعت را در امور طبیعی و انسانی بیان و توجیه میکند. در اسطوره، دنیای عینی و ذهنی به هم میآمیزد، زمان عینیت خود را از دست میدهد و انسان قدرتهای غیرعینی از خود نشان میدهد. انسانِِِِِِِ دنیای اسطوره، هرگز عین انسان طبیعی و مربوط به عالم تاریخ نیست.۱
هنگامی که بشر از کشف رازهای جهان احساس ناتوانی کرد، برای توضیح پدیدهها به اسطوره روی آورد. وی در این راه از قوه خیال کمک گرفت. اساطیر ابعاد گوناگونی داشتند. از مهمترین ابعاد آنها، ترویج فضائل و کمالات بود. اساطیر هم سازنده و هم ویرانگر بودند: سازنده روح آدمی با فضائل و ویرانگر اندیشه آدمی هنگام توضیح پدیدهها. اسطوره در همه جوامع بشری رایج بوده و آنچه امروز اسطوره خوانده میشود، در زمان و مکان خودش حقیقت تلقی میشده است. از دیدگاه علمی، فلسفه و دین زاییده اسطوره هستند، ولی این دیدگاه در مورد دین، از نظر دینداران مردود است. فیلسوفان یونان برای اندیشههای خود از اساطیر بهره فراوانی بردهاند.۲
سلیمان در مشرق زمین موضوع افسانهها بوده است. پس از استقرار اسلام در ایران، برخی از اسطورههای ایرانی و سامی با یکدیگر آمیخته شد. نمونهای از این آمیختگی در بعضی از افسانههای مربوط به سلیمان و جمشید، پادشاه افسانهای ایران، دیده میشود.
در قرون پس از اسلام، جمشید و سلیمان یک تن به شمار آمدند. فارس را که بر طبق روایات ایرانی، مرکز جمشید افسانهای بود، «تختگاه سلیمان» و پادشاهان فارس را «قائم مقام سلیمان» و «وارث ملک سلیمان» دانستند. حتی آرامگاه کورش را «مشهد مادر سلیمان» نامیدند. در مورد مشهد مادر سلیمان یا قبر کورش آمده که «مشهور است که قبر مادر جمشید در روی سقف حجره میانه آن، دو سنگ سر به هم آورده است».۳ ابنمقفع از کسانی است که یکی بودن جمشید و سلیمان را ردّ میکند.۴
جمشید یا جم در داستانهای ملی ایران، شخصیتی افسانهای و از بزرگترین پادشاهان سلسله «پیشدادیان» است. بر اساس اساطیر، وی ۶۵۰ سال سلطنت کرد. مدت ۳۰۰ سال در پادشاهی او بیماری و مرگ نبود. جمشید پس از آنکه به دروغ و ناروا پرداخت، فر (پادشاهی) از او آشکارا به پیکر مرغی بدر رفت.۵ سرانجام جمشید گمراه و مغرور شد و به ظلم و ستم پرداخت. مردم به کمک ضحاک، سلطنت او را برانداختند. پس از اینکه ۱۰۰ سال جمشید متواری بود، در نزدیکی دریای چین او را یافتند و با ارّه به دو نیمش کردند.
در ادبیات فارسی «جام جهاننما» یا «جام جم» را گاهی به سلیمان و انگشتری مشهور (خاتم) سلیمان را گاهی به «جم» نسبت دادهاند. حافظ در شعر خود از افسانه استفاده میکند. گفته شده جمشید جامی داشت که جهاننما بود، وقتی به آن جام نگاه میکرد، تمام جهان را میدید. معنویت انسان همان جام جهاننما است.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد گوهر جام جم از کان جهانی دگر است گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم من چو مرغ او جم اندیشه مگس چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی به سر جام جم آنگه نظر توانی کرد |
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد تو تمنا زگل گوزهگران میداری گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد کی بود بر من مگس را دسترس که جام جم نکند سود وقت بیبصری که خاک میکده کحل بصر توانی کرد |
شهرت سلیمان نزد پیروان ادیان ابراهیمی، به دلیل وجود نام وی در کتاب مقدس و قرآن کریم است. قرآن و کتاب مقدس در موارد فراوانی از حضرت سلیمان(ع) یاد کرده و تاریخ زندگی آن حضرت را آوردهاند. مدح و تمجید از آن جناب نیز در هر دو منبع آمده است. زندگی پاک و منزه حضرت سلیمان(ع) در بخشهایی از کتاب مقدس، مخدوش شده است. با توجه به نقادی کتاب مقدس، به خوبی روشن است که این آثار، دستنوشتههای بشری هستند و احتمال هرگونه مطلب نادرست و باطلی در آنها وجود دارد.
مفسران قرآن، در لابهلای کتابهای تفسیر و در ذیل آیات مربوط به حضرت سلیمان(ع)، مباحث مفیدی پیرامون آن حضرت آوردهاند و از ساحت مقدس این پیامبر الاهی دفاع کردهاند. علامه بلاغی نیز در هر دو مجلد از کتاب ارزشمند الهدی الی دین المصطفی به این مباحث پرداخته است.
قرآن کریم در حالی که قانون علّیت را قبول دارد، از حوادثی خبر میدهد که با جریانهای عادی و معمولی، که در نظام علّت و معلولی جاری است، سازگار نبوده و جز با عواملی غیرطبیعی و خارقالعاده صورت نمیگیرد. این حوادث، همان نشانهها و معجزاتی است که به عدهای از پیامبران، از جمله حضرت سلیمان نسبت داده شده است. این امور فینفسه محال نیستند و عقل آنها را محال نمیداند. تفاوت امور عادی با معجزات این است که تأثیرگذاری اسباب در حوادث معمولی، روند عادی و طبیعی دارد، اما در معجزات تأثیر اسباب آنی و فوری است.
با مقایسه سیمای حضرت سلیمان(ع) در قرآن مجید و کتاب مقدس، شناخت اسرائیلیات آسانتر میشود. نگاه مقایسهای به شخصیتهای مشترکی که قرآن مجید و کتاب مقدس از آنان یاد کردهاند، زوایای پنهانی را آشکار میسازد و ابعاد افسانهای را از چهره تاریخی افراد میزداید. علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد:
در این باب روایات زیادی نقل شده است. برخی از آنها به ابنعباس منتهی میشود و او در بعضی از آنها خود تصریح میکند که مطالب را از کعبالاحبار گرفته است. در داستان حضرت سلیمان(ع)، مطالبی وارد شده است که باید ساحت پیامبران را از آنها منزّه کرد … و دانست که دستهای جعل و وضع آنها را به وجود آورده است.۶
علامه شعرانی در این باره مینویسد:
حق آن است که در تفسیر آیات قصّه سلیمان، هیچ روایت صحیحی، که بتوان بر آن اعتماد کرد، موجود نیست. بعضی یقیناً باطل است و بعضی نیز دلیل بر صحت آن نیست و بر غیر آنچه آیات قرآنی بر آن دلالت دارد، اعتماد نداریم و در کتب مقدسه یهود نیز به سلیمان نسبتهای ناروا دادهاند. ابوهریره نیز معتبر نیست و بر روایت وی استناد نتوان کرد.۷
واژهشناسی «سلیمان»
نام حضرت سلیمان در هفت سوره و هفده بار در قرآن مجید آمده و چهل و هفت آیه از آن حضرت یاد کرده است.
در باره کلمات قرآن مجید دو دیدگاه وجود دارد:
۱٫ دیدگاه کسانی که همه کلمات قرآن را عربی میدانند.۸ از نظر آنان، اگر کسی بپندارد که در قرآن واژه «غیرعربی» یافت میشود، به خدا بهتان بسته است. این گروه به آیاتی استناد میکنند که قرآن را عربی میداند: «اِنَّا جَعَلناهُ قُرآنا عَرَبیّا».( زخرف: ۳) شافعی مینویسد: «القرآن یدلُّ علی أن لیس من کتاب اللّه شیء اِلاّبلسان العرب».۹
۲٫ دیدگاه کسانی که وجود کلماتی مانند «سجِّیل، المشکاه، الیَمِّ، الطُور، أبارِیقَ و استَبرَق» را در قرآن نشاندهنده این میدانند که واژههای «غیرعربی» نیز در قرآن آمده است.۱۰
برای جمع بین این دو قول گفتهاند، کلماتی که در اصل عربی نیستند، پس از استعمال آنها در زبان عربی، میتوان آنها را عربی خواند. اگر چه در اصل اعجمی باشند.۱۱ نام همه پیامبرانی که در قرآن مجیدآمده، مانند ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، الیاس، ادریس، اسرائیل و ایّوب اعجمی است. تنها نام چهار تن از آنان یعنی آدم، صالح، شعیب و محمد(ص) عربی است.۱۲
گروهی از لغویان، «سلیمان» را واژه عربی اصیل میدانند. به نظر آنان، «سلیمان» مصغّر «سلمان» از ریشه «سلم» است.۱۳ به گمان برخی از مستشرقان، مانند لاگارد و لیدزبارسکی، لغویانی که آن را مصغّر سلمان میدانستهاند، بر صواب بودهاند. لاگارد برای اثبات نظر خود، زَعفَرَان و زُعَیفِرَان را مثال میآورد. در شعر عرب نیز آمده است:
فلا تقس فضلهم بالانبیاء اجل سلمانهم بعد تصغیر سلیمان
برخی لغویان غیرعربی بودن واژه «سلیمان» را از گذشتههای دور مطرح کردهاند و آن را از واژههای دخیل دانستهاند. ابومنصور جوالیقی (۴۶۵ـ۵۴۰)، آن را در فهرست واژههای بیگانه ذکر کرده و آن را عبری میداند: «سلیمان اسمُ النبی، عبرانی. و قد تکلّمت به العرب فی الجاهلیه».۱۴ برخی گفتهاند: واژه «سلیمان» از طریق زبان سریانی وارد زبان عربی شده است؛ زیرا وجود حرف «ن» در صورت سریانی، یونانی و حبشی این واژه و نبودن این حرف در شکل عبری آن (شلمو)، دلیلی قطعی بر ورود این واژه از طریق فرهنگ مسیحی و زبان سریانی به زبان عربی است.۱۵ مصاحب «سلیمان» را اسم عبریالاصل برای مرد میداند و برخی از اعلام اروپایی معادل آن را ذکر میکند.۱۶
نسبنامه حضرت سلیمان(ع)
محیط فکری و اجتماعی حضرت داوود و سلیمان با دیگران متفاوت بود. این تفاوت، سبب شد تا آنان بتوانند با تشکیل حکومتی الاهی اهداف توحیدی خود را دنبال کنند. قرآن از حضرت سلیمان، به عنوان فرزند و وارث حضرت داوود یاد میکند:«و سلیمان را به داوود بخشیدیم» (ص: ۳۰). «و سلیمان از داوود میراث برد» (نمل: ۱۶).
حضرت سلیمان(ع) وارث حضرت داوود(ع) است و خدا به داوود مواهب ارزشمندی عطا فرموده است. قرآن مجید، داستان داوود را با نزاهت و نظافت نقل میکند. مطالبی در تفاسیر پیرامون حضرت داوود و همسر اوریا آمده، که از عهد عتیق سرچشمه میگیرد. علامه طباطبایی در این باره مینویسد: «این داستان از تورات گرفته شده، جز آنکه تورات آن را به صورت شنیعتر و رسواتر بیان میکند و نقل آن در منابع اسلامی تعدیل شده است».۱۷
به دنبال آن، علامه از عیون اخبار الرضا نقل میکند که از حضرت رضا(ع) سؤال شد، پس داستان داوود با اوریا چه بوده است؟ حضرت رضا(ع) فرمود: «در زمان داوود، اگر زنی همسرش از دنیا میرفت یا کشته میشد، پس از آن، حق نداشت بار دیگر ازدواج کند. نخستین کسی که خدا این حکم را برایش جایز شمرد، داوود بود و به او اجازه داد تا با همسر اوریا، که کشته شده بود، ازدواج کند. داوود، پس از سپری شدن مدت عده وفات، با او ازدواج کرد و تحمل این امر برای مردم سنگین بود».۱۸
شخصیتهای برجسته کتاب مقدس در گروههای مختلفی قرار میگیرند. در سنت یهودی، کارکرد هر یک از این گروهها با یکدیگر متفاوت است. این شخصیتها را میتوان در پنج دسته اصلی جای داد. در حالی که، بعضی از آنان میتوانند در چند گروه قرار گیرند:
«آبا»، مانند حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق و حضرت یعقوب؛ «انبیا» مانند حضرت موسی و حضرت هارون؛ «پادشاهان» مانند حضرت داوود و حضرت سلیمان؛ «داوران» مانند حضرت سموئیل؛ «کاهنان» مانند عیلی.
عهد عتیق، حضرت سلیمان را پسر داوود میداند: «اینک پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود؛ زیرا که من او را از جمیع دشمنانش از هر طرف آرامی خواهم بخشید؛ چون که اسم او سلیمان خواهد بود و در ایام او اسرائیل را سلامتی و راحت عطا خواهم فرمود»؛۱۹ «و چون داوود پیر و سالخورده شد، پسر خود سلیمان را به پادشاهی اسرائیل نصب نمود».۲۰ علاوه بر این، عهد عتیق از سلیمان با عنوان دیگری یاد میکند و آن لقب «پسر خدا» است: «داوود به سلیمان گفت: … کلام خداوند بر من نازل شده گفت: … پسری برای تو متولد خواهد شد که مرد آرامی خواهد بود … اسم او سلیمان خواهد بود… او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود.۲۱
و به من گفت: «پسر تو سلیمان، او است که خانه مرا و صحنهای مرا بنا خواهد نمود؛ زیرا که او را برگزیدهام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود»؛۲۲ «من او را پدر خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود، و اگر او گناه ورزد، او را با عصای مردمان و به تازیانههای بنیآدم تأدیب خواهم نمود».۲۳
لقب تشریفی «پسر خدا» در ادیان گوناگون به انبیا و مؤمنان اطلاق شده است. در عهد جدید نیز اصطلاح پسر خدا، درباره حضرت عیسی(ع) و مؤمنان به او آمده است.۲۴ در قرآن آمده است که: «یهودیان و مسیحیان گفتند ما پسران خدا و دوستان او هستیم» (مائده: ۱۸). اسلام برخی از القاب تشریفی مانند «یداللّه»، «بیتاللّه» و «آلاللّه»۲۵ را میپذیرد. اما از آنجا که عنوان «پسر خدا» در گمراهی مسیحیان تأثیر داشته، استعمال این عنوان را تحریم کرده است. پس این تحریم عنوان ثانوی دارد، مانند تحریم جمله «رَاعِنَا»۲۶ (بقره: ۱۰۴).
در یهود این اندیشه وجود داشت که مسیحای موعود، باید از نسل داوود باشد. و جلال او را برگرداند.۲۷ بر پایه این اندیشه، متّی در انجیل خود، عیسی را از نسل داوود و سلیمان معرفی میکند. او میکوشد تا اثبات کند که عیسی وارث کرسی داوود و سلیمان است:
«… و یَسّی داوود پادشاه را آورد؛ و داوود پادشاه سلیمان را از زن اوریّا آورد؛ و سلیمان رَحَبْعام را آورد…».۲۸
درباره زن اوریّا، در باب یازدهم کتاب دوم سموئیل داستانی آمده است که چون متضمن بیحرمتی به حضرت داوود و حضرت سلیمان است، از نظر ما باطل و مردود به شمار میرود. خلاصه آن داستان را با تلخکامی نقل میکنیم:
داوود در یک روز بهاری هنگام عصر به پشتبام کاخ رفت. در آنجا چشمش به زنی زیبا افتاد که خود را شستوشو میداد. وی پس از پرسوجو، دانست که آن زن بَتشَبَع، همسر اوریای حِتّی یکی از سرداران اوست. در آن زمان، اوریا در جبهه جنگ بود. داوود دستور داد آن زن را نزد او بیاورند. پس از آن با وی همبستر شد. زن به خانه خود بازگشت و به داوود اطلاع داد که از وی حامله شده است.
داوود برای اینکه آن حمل را به اوریا ملحق کند، به یوآب فرمانده سپاه دستور داد، اوریا را نزد وی بفرستد. وقتی اوریا آمد، به او گفت: «به خانه برو و استراحت کن.» هدف داوود این بود که وی با همسر خود همبستر شود و حمل به او تعلق گیرد. اما اوریا به خانه نرفت و شب را نزد محافظان پادشاه به سر برد… روز بعد، داوود به اوریا گفت: «چرا به خانه خود نرفتهای؟» اوریا پاسخ داد: «اکنون که صندوق عهد خدا و سپاه بنیاسرائیل و افسران و سربازان در صحرا اردو زدهاند، آیا سزاوار است من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان تو سوگند که این کار را نخواهم کرد.» سپس داوود به اوریا گفت: «امروز نیز اینجا باش، فردا تو را روانه میکنم.» آنگاه داوود او را به مهمانی دعوت کرد و به او شراب نوشانید و وی را مست کرد تا شاید راه خانه را در پیش گیرد و هدف داوود محقق شود. ولی اوریا آن شب نیز به خانهاش نرفت و دوباره نزد محافظان پادشاه استراحت کرد… روز بعد، داوود نامهای به یوآب فرمانده اوریا نوشت و آن را به وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه آمده بود که وقتی جنگ شدت میگیرد، اوریا را در خط مقدم جبهه تنها بگذار تا کشته شود. فرمانده نیز چنین کرد و اوریا کشته شد. وقتی بتشبع شنید شوهرش مرده است، طبق آیین یهود برای او عزاداری کرد. داوود پس از تمام شدن سوگواری بتشبع، وی را به کاخ آورد و او نیز یکی از همسران داوود شد. کتاب مقدس در پایان این داستان وحشتناک به جمله زیر بسنده میکند: اما کاری که داوود کرده بود، در نظر خداوند ناپسند آمد.۲۹
توجیه اهل کتاب
اهل کتاب برای توجیه گناهانی که کتاب مقدس به پیامبران نسبت داده است، تلاشهایی کردهاند. در تفاسیر یهودی بیگناهی انبیا، بیش از آنکه ضرورت کلامی داشته باشد، ضرورت اخلاقی دارد. بسیاری از علمای یهود، در آثار تفسیری خود گناه داوود را توجیه و از او دفاع کردهاند. آنان در مورد حضرت داوود(ع) به این عبارت استناد کردهاند: «داوود در همه رفتار خود عاقلانه حرکت میکرد و خداوند با وی بود».۳۰ علمای یهود گفتهاند: توبیخ داوود در کتاب دوم سموئیل که خدا میگوید: «پس چرا کلام خداوند را خوار نموده، در نظر وی عمل بد بجا آوردی»، در متن عبری عبارت به گونهای ادا شده است که میتواند به معنای «میخواستی عمل بد به جا آوری» معنا شود. در حالی که، در سایر موارد عهد عتیق، چنین تعبیری مستقیمتر به افراد گفته شده است.
از نظر مفسران یهودی اوریا، به سبب عدم اطاعت از داوود،۳۱ مستحق قتل بود و توبیخ شدن داوود برای این بود که اوریا را بدون محاکمه کشت. از سوی دیگر، کسانی که از سوی خاندان داوود به جنگ میرفتند، پیش از عزیمت، زن خود را طلاق میدادند. این موضوع از لفظ عبری «عروبا»، به دست میآید. «عروبا»، مهریهای است که در یهودیت به مطلقه داده میشود. این طلاقها مخفیانه صورت میگرفت تا کسی از آنها سوء استفاده نکند. این زنان، در صورت مفقود شدن شوهرانشان، میتوانستند ازدواج کنند. با توجه به این طلاق، داوود در باره بتشبع استفسار کرد.۳۲ به گفته حاخامها، کسی که بخواهد زنا کند در باره خانواده آن زن پرسشی نمیکند.
مؤلف تفسیر دعت سوفریم (ذیل دوم سموئیل ۱۱: ۹)، بازنگشتن اوریا به خانه را از آن رو میداند که وی میخواست برای بار دوم مجبور به طلاق نشود. آنگونه که در تلمود و تفاسیر یهودی آمده، قتل اوریا قابل توجیه است؛ زیرا اوریا حاضر نشده بود به خانه برگردد و گفته بود که فرمانبردار یوآب است، نه داوود ـ در نتیجه، به جرم طغیان باید اعدام میشد. گویا تنها خطای داوود این بود که به جای محاکمه و سپس، اعدام رسمی اوریا، مقدمات کشته شدن او را در جنگ فراهم آورد. بهترین دلیل برای بیگناهی داوود این است که پادشاهی داوود از ثمره ازدواجش با بتشبع ادامه یافت.
ابرنابل (۱۴۳۷- ۱۵۰۹) از یهودیان سفاردی۳۳ است. ابرنابل میگوید داوود مرتکب پنج گناه مهم شد: زنا با همسر مرد دیگر؛ تلاش برای تغییر منشاء فرزند خود از بتشبع؛ ریختن خون اوریا و همراهانش؛ بازداشتن اوریا از افتخار مردن در خاک خود و در میان قوم خود؛ و ازدواج با بتشبع بلافاصله پس از پایان عده وی.
وی میافزاید: تنها توبه خالص داوود موجب شد که او بتواند دوباره به فیض خدا بازگردد. بر این اساس، کتاب مقدس ابتدا ما را به این نتیجه میرساند که داوود مرتکب زنا و قتل شد و سپس، نشان میدهد که توبه خالص میتواند بدترین گناهان را محو کند.۳۴
پیامبری حضرت سلیمان(ع)
قرآن بعثت پیامبران را جریانی مداوم و پیوسته در تاریخ میداند. پشتوانه ادعای آنان در پیامبری وحی است. حضرت سلیمان نیز از این موهبت الاهی برخوردار بود. انکار وحی به پیامبر اکرم(ص) در حقیقت، انکار وحی به دیگر پیامبران الاهی است. قرآن حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح وانبیای مرسل خوانده که به او علم و حکمت داده شده است. قرآن از نعمت وحی الاهی به پیامبر اکرم و پیامبران پیش از وی سخن گفته و حضرت سلیمان را در ردیف سایر پیامبران ذکر میکند: «ما به تو وحی فرستادیم، همچنان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم، و به ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، اسباط، عیسی، ایّوب، یونس، هارون و سلیمان نیز وحی کردیم، و به داوود زبور دادیم». (نساء: ۱۶۳)
علاوه بر این، قرآن کریم از پیامبرانی همچون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، نوح، داوود، ایّوب، یوسف، موسی، هرون، زکریّا، یحیی، عیسی، الیاس، اسمعیل، الیسع و لوط، با عنوان هدایت یافتگان، نیکوکاران و شایستگان یاد میکند و حضرت سلیمان را در ردیف آنان قرار داده، میفرماید: «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم، و همه را به راه راست در آوردیم، و نوح را پیش از آن راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را هدایت کردیم و اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم». (انعام: ۶ـ۸۴)
علاّمه طباطبایی با استفاده از این آیه، حضرت سلیمان را از ذریّه و نسل نوح میداند و مینویسد: «ظاهرا ضمیر در «ذریّته» به نوح برمیگردد؛ زیرا از یک سو مرجع نزدیک ضمیر لفظ نوح است و از سوی دیگر، از کسانی یادشده که از ذریّه و نسل ابراهیم به شمار نمیآیند.
اهل کتاب، حضرت سلیمان(ع) را به عنوان پادشاه بلندآوازه بنیاسرائیل میشناسند. کتاب مقدس از نبوت حضرت سلیمان سخن نمیگوید، نبوت حضرت سلیمان در عنوان «کتاب امثال سلیمان نبی» چاپ شده است.
فرمانروایی حضرت سلیمان(ع)
وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَـانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْءِنسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ. (نمل: ۱۷) قرآن از حیوانات و مرغانی سخن میگوید که سلیمان آنها را تسخیر کرده بود. مسئله تسخیر و تأثیر در حیوان، حتی برای غیرپیامبران هم ممکن است. برخی از صاحبان تفسیر پنداشتهاند که آیه ۱۷ سوره نمل، بر این مطلب دلالت دارد که همه جن و انس و پرندگان سپاهیان سلیمان بودهاند و او مالک همه روی زمین بوده و پرندگان در زمان او عاقل و مکلف بودهاند. هر چند در زمان ما چنین نباشد؛ زیرا بدون عقل تکلیف کردن صحیح نیست. این سخن، حرف عجیبی است و نیازی به بیان اشکالات بر آن نیست.۳۵
شهید مطهری مینویسد:
قلمرو سلطنت سلیمان از نظر کمیت وسیع نبوده، بر خلاف معروف، تنها همین حدود فلسطین را در بر میگرفته است. آنچه قرآن نقل میکند، قدرت شگرف و فوقالعاده آن حضرت است، نه وسعت کشورش که همه دنیا را گرفته باشد. حتی تا آن زمان، اطلاع درستی نداشت که در جاهای دیگر دنیا چه میگذرد. از جمله خبردار نبود که در همین یمن اوضاع از چه قرار است.۳۶
بیشک دولت و حکمت سلیمان سرآمد همه پادشاهانی بود که در اورشلیم سلطنت کردند. پادشاهی بنیاسرائیل در زمان داوود محکم و استوار شد. پس از داوود، سلیمان نتیجه زحمات پدر را درو کرد. ویژگی حکومت سلیمان، صلح و کامیابی آن دوران بود. شرح این دوره به اختصار در دو کتاب اول پادشاهان و دوم تواریخ آمده است.
در عهد عتیق عبری (تنخ)، کتاب اول و دوم پادشاهان، به صورت یک کتاب بود. مترجمان ترجمه سبعینیه آن را به دو بخش تقسیم کردند. این دو کتاب، دورهای ۴۰۰ ساله را میپوشاند (حدود ۱۰۰۰ تا ۶۰۰ قبل از میلاد) و از سلطنت سلیمان، تجزیه سلطنت، تاریخ موازی دو حکومت و تاریخ یهودا در اسارت سخن میگوید.۳۷ نویسنده، از کتابهای تاریخی موجود در زمان خود مانند کتاب وقایع سلیمان، تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل و کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا نقل میکند. وی به گزارشهای سالیانه کشور نیز اشاره دارد. بر پایه یک روایت یهودی، نویسنده کتاب پادشاهان ارمیا است: اما باید گفت نویسنده واقعی این کتابها مشخص نیست.
بر پایه عهد عتیق جلوس سلیمان بر تخت پدرش داوود، بدون مخالفت صورت نگرفت. سلیمان که از بتشبع، همسر پیشین اوریا به دنیا آمده بود، از سوی داوود برگزیده شد تا جانشین وی شود و خدا نیز آن را تأیید کرد.۳۸ «ادونیا» چهارمین پسر داوود، میخواست وارث تخت سلطنت شود.۳۹ موقعی که داوود در بستر مرگ بود و پیش از آنکه سلیمان رسماً برای پادشاهی مسح شود، ادونیا توطئه کرد تا سلطنت را از سلیمان برباید. ناتان نبی این توطئه را خنثی کرد. امّا ادونیا در عزم خود برای در دست گرفتن سلطنت راسخ بود… سلیمان هر کسی را که علیه او توطئه کرد، از میان برداشت. ادونیا فرزند داوود جاهطلبانه فکر جانشینی پدرش را در سر داشت. ادونیا از نظر سن و سال بزرگتر از سلیمان بود. ادونیا حمایت یوآب را به دست آورد و با دعوت از ابیاتار کاهن اورشلیم، ترتیبی داد تا خود به عنوان پادشاه اسرائیل مسح شود. اما صادوق کاهن، در انظار عموم مردم سلیمان را به عنوان پادشاه اسرائیل مسح کرد. پس از مسح سلیمان، روز به روز بنیادهای حکومت وی استوارتر گردید. «و اگر او (سلیمان) به جهت بجا آوردن فرائض و احکام من مثل امروز ثابت بماند، آنگاه سلطنت او را تا به ابد استوار خواهم گردانید».۴۰
سلیمان از ۹۷۱ق.م. تا ۹۳۱ق.م. به مدت چهل سال پادشاهی کرد.۴۱ به نظر میرسد، ۴۰ سال یک عدد گِرد شده باشد که برای اشاره به یک نسل به کار میرفت. عدد چهل، بارها در کتاب مقدس به کار رفته است.۴۲
علم و دانش حضرت سلیمان(ع)
«و لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ عِلْمًا وَ قَالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ» ( نمل: ۱۵)
قرآن در مورد حضرت داوود و سلیمان سخن را از «علم و آگاهی» این موهبت الاهی آغاز میکند و میگوید: «ما به داوود و سلیمان علم قابل ملاحظهای بخشیدیم».
زیربنای تحول و دگرگونی در جامعه انسانی «دانایی» است. علم و دانشی که در اینجا مطرح میشود، همه علوم مورد نیاز یک جامعه الاهی را در بر میگیرد. قرآن از دانش وسیعی، که خدا به داوود و سلیمان ارزانی داشته، یاد میکند و بیدرنگ میفرماید که آنان در برابر این بخشش الاهی شاکر و سپاسگزار بودند. آری! هر نعمتی را شکری لازم است و حقیقت شکر استفاده از آن نعمت در مسیری است که برای آن آفریده شده است.
مراد از علم و دانش در این آیه چیست؟ کدام علم بوده که به صورت سربسته بیان شدهاست؟ در اینجا چند نظر وجود دارد:
۱٫ اینکه «علم» به صورت «نکره» آمده، بر عظمت، اهمیت و ویژگی آن دلالت میکند. علم در این آیه، معنای وسیعی دارد. تحقق یک حکومت الاهی، بدون بهرهگیری از علم سرشار ممکن نیست. این علم، همه دانشهایی را در بر میگیرد که برای رهبری یک جامعه انسانی لازم است. پس از بیان موهبت علم، بیدرنگ حضرت داوود و سلیمان لب به ستایش خدا میگشایند و معیار برتری خود را بر دیگران در علم خلاصه میکنند.
۲٫ علم در این آیه، به قرینه آیات دیگر، علم داوری است: «ما به داوود حکمت و راه پایان دادن به نزاعها را آموختیم» (ص: ۲۰)، «ما به هر یک از داوود و سلیمان مقام داوری عطا کردیم» (انبیا: ۷۹).
۳٫ علم دراین آیه، به قرینه آیات مورد بحث، که از گفتار پرندگان (منطق الطیر) سخن میگوید، علم گفتگوی با پرندگان است.
سنت یهود، سلیمان را مظهر حکمت و تعلیم فنونی میداند که برخی از آنها بیرون از توانایی بشر است. ارتباط سلیمان و حکمت در کتب پادشاهان و تواریخ ایام دیده میشود. در این کتابها، او به عنوان تجسم حکمت معرفی میشود. سلیمان با اداره حکیمانه امور داخلی و خارجی کشور، خود جوهر حکمت عملی را به نمایش میگذارد. در سنت یهودی، سلیمان بیش از ۳۰۰۰ مَثل و ۱۰۰۵ سرود و چندین اثر علمی از خود به جای گذاشته است.۴۳ خدا چنان حکمتی به وی بخشید که مردم از سرزمینهای دیگر میآمدند تا امثال، سرودها و خطابههای او را بشنوند:
«و خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حد زیاده و وسعت دل مثل ریگ کناره دریا عطا فرمود. و حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود».۴۴ «و از جمیع طوایف و از تمام پادشاهان زمین، که آوازه حکمت او را شنیده بودند، میآمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند»؛۴۵ «پس سلیمان پادشاه در دولت و حکمت از جمیع پادشاهان جهان بزرگتر شد. و تمامی اهل جهان، حضور سلیمان را میطلبیدند تا حکمتی را که خداوند در دلش نهاده بود، بشنوند.۴۶ و در باره درختان سخن گفت، از سرو آزاد لبنان تا زوفایی که بر دیوارها میروید».۴۷
در مجموعه کتابهای عهد عتیق امثال سلیمان و جامعه و غزل غزلهای سلیمان را به سلیمان نسبت میدهند. همچنین در مجموعه کتابهای اپوکریفای عهد عتیق کتاب حکمت سلیمان نبی به سلیمان نسبت داده شده است. در کتابهای سودْاِپیگرافا۴۸ به معنای «نوشتههای جعلی»۴۹ عهد عتیق نیز کتابهای مزامیر سلیمان وقصائد سلیمان را به وی نسبت دادهاند.
برخورد با دنیای هلنیستی روم، سبب آشنایی یهود با فلسفه یونان شد. کتاب امثال سلیمان و کتاب جامعه، از نفوذ حکمت افلاطونی و رواقی خالی به نظر نمیرسد.۵۰ کتاب امثال سلیمان گلچین ادبی بسیار نفیسی از پند و اندرزهای حکیمانه است. بررسی نقادانه کتاب امثال سلیمان نشان میدهد که ترکیب کنونی آن، چندین قرن را در برمیگیرد. هر چند بخش عمدهای از این مجموعه، مربوط به سلیمان باشد، قسمتهایی از آن در زمانهای دیرتری مانند ایام حزقیا (حدود ۷۷۰ ق.م.) و حتی دیرتر از آن اضافه شده است. در زبان عبری، به «مثل»، ماشال یا مشل میگویند. این کتاب در مجموع ۹۱۵ مثل را در خود جای میدهد.۵۱
کتابهای جامعه و غزل غزلهای سلیمان در شورای جامینا۵۲ در سال ۹۰ میلادی رسمیت یافت.۵۳ قرار گرفتن غزل غزلها در مجموعه کتابهای عهد عتیق، به عنوان یک معما باقی مانده است. این کتاب، مجموعهای از ترانههای یهودی است که از زبان عاشق و معشوق و در وصف یکدیگر سروده شدهاند و یهودیان آنها را در عروسیها میخواندهاند. تفسیر لغوی این کتاب، از عشق انسانی سخن میگوید، ولی یهودیان این غزلها را به تصویری از رابطه بین خدا و قوم بنیاسرائیل تأویل میکنند.۵۴ موارد دیگری نیز در کتاب مقدس وجود دارد که آن را به «ازدواج روحانی» تأویل کردهاند.۵۵ در مجموعه کتابهای سودْاِپیگرافا نیز چند برگ به نام «غزلهای سلیمان» وجود دارد.
حکمت سلیمان از کتابهای اپوکریفایی عهد عتیق است. بعضی از پدران کلیسا مانند اوریجن، جروم و آگوستین در انتساب کتاب حکمت سلیمان، به سلیمان نبی تردید کردهاند. این کتاب در ترجمه سبعینیه، «حکمت سلیمان» و در ترجمه ولگاتا، «حکمت» نامیده شده است. پدران کلیسا بر این باورند که نویسنده ناشناس کتاب، از اشتهار سلیمان به حکمت استفاده کرده و نام او را بر کتاب خود نهاده است. برخی اعتقاد دارند که این کتاب نزدیک یک قرن پیش از میلاد در اسکندریه تدوین یافته است. در متن «قانون موراتوری»۵۶ آمده است که کتاب «حکمت» را یاران سلیمان به افتخار او نوشتهاند.
یکی از کتابهای سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب مزامیر سلیمان است. این کتاب، مجموعه هجده سرود جنگی است. در حدود صد سال قبل، نسخهای سریانی از همان سرودها به طور تصادفی یافت شد. برای نخستین بار دکتر رندل هریس در سال ۱۹۰۹، آن را به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ کرد. تاریخ این کتاب را قرن یکم پیش از میلاد، تا قرن یکم میلادی ذکر کردهاند.۵۷ یکی دیگر از کتابهای سوداپیگرافایی عهد عتیق کتاب قصائد سلیمان است. این کتاب مجموعهای از زیباترین غزلها را در بر دارد.
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید بـر عقل و دانش او خندنـد مـرغ و ماهـی۵۸
داوری حضرت سلیمان(ع)
وَ دَاودَ وَ سُلَیْمَـانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَـاهِدِینَ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَـانَ وَ کُلاًّ ءَاتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا (انبیاء: ۷۸ـ۷۹)
چرا داوود سلیمان را جانشین خود کرد؟ داوود پیامبر بر کرسی داوری تکیه زده بود. دانشمندان بنیاسرائیل و سلیمان هم حاضر بودند. مردی شکایت آورد که گوسفندان فردی شبانه به تاکستان من ریختهاند و برگها و خوشههای آن را خوردهاند. حکم شرعی روشن است. ضمانت قطعی است. صاحب گوسفند باید خسارت صاحب تاکستان را بپردازد. برای چارهجویی، داوود حکم کرد که صاحب گوسفندان، چند رأس گوسفند به صاحب تاکستان بدهد که آن خسارت وارده را جبران کند. دانشمندان نیز همین حکم را دادند. سلیمان راه بهتری به فکرش رسید و گفت : بهتر است که چندین رأس از گوسفندان این مرد را به صاحب تاکستان بسپاریم تا از پشم، شیر و نتایج آن به قدری استفاده ببرد که خسارت او را جبران کند. داوود راه حل سلیمان را پسندید؛ زیرا عاقلانه و منصفانه بود و منافع طرفین را بهتر تضمین میکرد. بنابراین، داوود او را لایق میراث ملک و سلطنت دانست و با وجود آنکه فرزندان دیگری هم داشت، فرزند کوچک خود سلیمان را به خلافت و جانشینی خود منصوب کرد».
شیخ صدوق روایتی از امام باقر(ع) در این باره نقل کرده که آن حضرت فرمود: «سلیمان و داوود با هم مباحثه کردند و خدا فهم مسئله را نصیب سلیمان کرد».۵۹ شیخ کلینی از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمود:
اگر گوسفندان کسی در روز روشن بدون اطلاع صاحب گوسفندان، به مزرعه کسی آسیب وارد کند، ضمانت ندارد؛ زیرا وظیفه صاحب مزرعه در روز نگهبانی از مزرعه است. اما در شب، حق دارد استراحت کند و صاحب گوسفندان باید آنها را به آغل ببرد و راه خروج آنان را مسدود کند. اگر او وظیفه خود را انجام ندهد و گوسفندان او به دیگران خسارت وارد کنند، باید خسارت وارد شده را جبران کند.۶۰
بر پایه آنچه در کتاب مقدس آمده، حضرت سلیمان از خدا خواسته بود تا به او دل فهیمی عطا کند تا نیک و بد را تمیز دهد و در میان قوم داوری کند.۶۱ خدا این خواسته را پسندید و آن را اجابت کرد. کتاب مقدس یکی از داوریهای آن حضرت را اینگونه نقل میکند:
آنگاه دو زن زانیه نزد پادشاه آمده، در حضورش ایستادند. یکی از آن زنان گفت: «ای آقایم، من و این زن در یک خانه ساکنیم و در آن خانه با او زاییدم. و روز سوم بعد از زاییدنم واقع شد که این زن نیز زایید و ما با یکدیگر بودیم و کسی دیگر با ما در خانه نبود. ما هر دو در خانه تنها بودیم. و در شب پسر این زن؛ مُرد زیرا که بر او خوابیده بود. و او در نصف شب برخاسته، پسر مرا وقتی کنیزک در خواب بود، از پهلوی من گرفت و در بغل خود گذاشت و پسر مُرده خود را در بغل من نهاد. و بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شیر دهم، اینک مُرده بود. اما چون در وقت صبح بر او نگاه کردم، دیدم پسری که من زاییده بودم، نیست.» زن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن توست.» و آن دیگر گفت: «نی، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من است.» و به حضور پادشاه مکالمه میکردند. پس پادشاه گفت: این میگوید: این پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن تو است. آن میگوید: نی بلکه پسر مرده از آن تو است و پسر زنده از آن من است. پادشاه گفت شمشیری نزد من بیاورید. پس شمشیری به حضور پادشاه آوردند و پادشاه گفت: پسر زنده را به دو حصّه تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید. زنی که پسر زنده از آن او بود، چون که دلش بر پسرش میسوخت، به پادشاه عرض کرده، گفت: ای آقایم! پسر زنده را به او بدهید و او را هرگز نکشید. اما آن دیگری گفت: نه از آن من و نه از آن تو باشد او را تقسیم نمایید. آنگاه پادشاه امر فرموده، گفت: پسر زنده را به او بدهید و او را البته مکشید؛ زیرا که مادرش این است و چون بنیاسرائیل حکمی را که پادشاه کرده بود شنیدند، از پادشاه بترسیدند؛ زیرا دیدند که حکمت خدایی به جهت داوری کردن در دل اوست.۶۲
حضرت سلیمان و ساحران
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَـان ُوَ لَـکِنَّ الشَّیَـاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَـارُوتَ وَ مَـارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَراهُ مَا لَهُ فِی الْأَخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ (بقره: ۱۰۲).
این آیه یکی از آیات مشکل قرآن کریم است. مفسران وجوه و معانی مختلفی را برای آن ذکر کردهاند. این آیه از حضرت سلیمان و هاروت و ماروت یاد میکند. برخی از مفسران بر این باورند که بیشتر داستان حضرت سلیمان نزد گذشتگان، رمزی تلقی میشده است.۶۳ مرحوم علامه طباطبایی در ذیل این آیه، احتمالات گوناگون را مطرح کرده، میگوید: حدود ۰۰۰/۲۶۰/۱ احتمال در این آیه وجود دارد.۶۴
این آیه شریفه یکی از ویژگیهای یهود را بیان میکند و آن رایج بودن سحر در بین آنان است. یهود سحر را حتی به سلیمان نیز نسبت میدادند و پادشاهی او را نیز مرهون سحر میدانستند. آیه در صدد تخطئه دیدگاه یهود درباره سلیمان است. مراد از «وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَـاطِینُ عَلَی مُلْکِ سُلَیْمَـانَ» چه کسانی هستند؟ مرحوم طبرسی سه قول را نقل میکند:
۱٫ یهودیانی که در عصر حضرت سلیمان زندگی میکردند.
۲٫ یهودیانی که معاصر پیامبر اکرم بودند و با وی به دشمنی برخاستند.
۳٫ هر دو گروه؛۶۵
واژه «سحر» و مشتقات آن، بیش از ۵۰ مورد در قرآن کریم آمده است. راغب اصفهانی سه معنا برای سحر بیان میکند:
۱٫ الخداعُ و تخییلاتٌ لا حقیقهَ لها؛ خدعه وخیالاتی که حقیقت ندارد.
۲٫ استجلاب معاونهِ الشیطان بضرب من التقرب الیه؛ جلب کمک شیطان با نوعی از نزدیک شدن به وی.
۳٫ ما یذهب الیه الاغتام و هو اسم لفعلٍ یزعمون انّه من قوته یغیّر الصور و الطبایع فیجعل الانسان حمارا و لا حقیقهَ لذلک عندَ المحصِّلین؛ بعضی پنداشتهاند میتوان ماهیت و شکل موجودات را تغییر داد….و این حقیقت ندارد.۶۶
آنگونه که در تفاسیر و احادیث آمده، در زمان حضرت سلیمان گروهی در صدد ترویج سحر و جادوگری برآمدند. آن حضرت، با جمعآوری نوشتههای جادوگران از کارشان جلوگیری کرد. آنان پس از رحلت حضرت سلیمان، بار دیگر سحر و جادو را رواج دادند و اعلام کردند که سلیمان پیامبر نبود و با همین جادوگری و سحر، کشور را اداره میکرد. بنیاسرائیل با پیروی از آنان، به جادوگری دل بستند و تورات را رها کردند.۶۷ بیشتر مطالبی که در قصه هاروت و ماروت دیده میشود، از اسرائیلیاتی است که از کسانی همچون کعبالاحبار نقل کردهاند.۶۸
ابنهشام به نقل از ابناسحاق مینویسد:
هنگامی که قرآن کریم حضرت سلیمان را از پیامبران الاهی خواند، بعضی از علمای یهود گفتند: از محمد(ص) تعجب نمیکنید که سلیمان را پیامبر میداند. در حالی که، او ساحر بوده است. لازمه این تهمت و افترای یهودیان، کفر حضرت سلیمان بود. قرآن در پاسخ آنان میفرماید: سلیمان کافر نشد، بلکه شیاطینی که به مردم سحر آموختند و جادوگری را رواج دادند کافر شدند.۶۹
از دیرباز افرادی مدعی استفاده از عالم مجردات و برقراری رابطه با شیاطین و ارواح و جنیان میشدند. بسیاری از اشخاص در برابر این ادعاها تسلیم شدهاند. در مقابل افرادی نیز معتقدند ارتباط با مجردات و استفاده از نیروی آنان امکان ندارد؛ هر چه در این باره گفته شده، دروغ یا ناشی از تخیلات و اوهام افرادی است که دست به این کار میزنند. علامه حلّی (۶۴۸ـ۷۲۶) در کتاب قواعد الاحکام، ضمن بیان مکاسب محرمه، سحر را تعریف کرده، میفرماید: قول نزدیکتر به واقع این است که سحر حقیقت ندارد و آن تنها یک نوع تخیل است: «… و تعلّم السحر و تعلیمه، و هو کلام یتکلّم به او یکتبه او رقیه او یعمل شیئا یؤثر فی بدن المسحور او قلبه من غیر مباشره و الاقرب انَّه لا حقیقه له و انما هو تخییل».۷۰
بنا بر اعتقاد این افراد، اثر سحر تنها در جنبههای روانی است و اثرگذاری سحر و تأثیر اراده ساحر، دلیل بر مطابق با واقع بودن سحر نیست. تأثیر سحر غالباً تنها تصرف در درون مسحور است و ساحر با کار خود در خیال بیننده اثر میگذارد، آنگاه خیال بیننده در خود بیننده مؤثر میشود و در پی آن، امید و نشاط یا هراس و غم و مانند آن به وجود میآید. قرآن کریم در مواردی این معنا را بیان میفرماید:
«گفتند ای موسی، آیا تو میافکنی و یا اینکه ما میافکنیم؟ گفت: شما بیفکنید. و چون افکندند، دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند». (اعراف: ۱۱۵ـ۱۱۶)؛ «[ساحران] گفتند: ای موسی، یا تو میافکنی یا [ما] نخستین کس باشیم که میاندازیم؟ گفت: [نه] بلکه شما بیندازید. پس ناگهان ریسمانها و چوبدستی هایشان بر اثر سحرشان، در خیال او [چنین] مینمود که آنها به شتاب میخزند». ( طه: ۶۵ـ۶۶)
از پیشوایان و امامان ما احادیثی پیرامون موضوع سحر وارد شده است. به عنوان نمونه، امام علی(ع) میفرماید: «کسی که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خدا به کلی قطع میشود».۷۱
فقهای اسلام، به استناد مجموعهای از احادیث آموختن و به کارگیری سحر و جادو را حرام دانستهاند.
گـر چه شیرین دهنـان پادشهانند ولـی او سلیمان زمانست که خاتم با اوست۷۲
نتیجهگیری
خدا در قرآن، حضرت سلیمان را بزرگ شمرده و او را از بندگان صالح و انبیای مرسل خوانده است، و برای حضرت سلیمان سیمایی ترسیم میکند که از هر گونه آلودگی پاک و منزه است.
کتاب مقدس در مورد حضرت سلیمان، بیشتر بر جزییات تکیه میکند. اما طرح مسائل در قرآن، به گونهای دیگر است. نسب نامه حضرت سلیمان در کتاب مقدس، مفسران اهل کتاب را بر آن داشته است تا دست به توجیه بزنند. از یک سو او را پسر خدا و بناکننده خانه خدا میخواند. و از سوی دیگر، مادر او را بتشبع همسر اوریای حتّی میداند.
چهره ای که عهد عتیق از سلیمان ترسیم میکند، یک دستگاه سلطنتی با همه لوازم آن است. ترسیم شکوه و جلال سلطانی در ابعاد گوناگونِ زندگی سلیمان مانند رقابت برای سلطنت و رها کردن اصول در عهد عتیق دیده میشود. در حالی که، قرآن سلیمان را در شمار انبیای الاهی به حساب میآورد.
از ویژگیهای کتاب مقدس، بیان کردن رقابتها برای دستیابی به حکومت و تجزیه حکومت پس از سلیمان و برشمردن علل تجزیه است. کتاب مقدس آثار مکتوبی به حضرت سلیمان نسبت میدهد. قرآن شخصیت حضرت سلیمان را به عنوان یک فرد حکیم الاهی معرفی میکند، اما اثر مکتوبی به او نسبت نمیدهد.
http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/54