مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

معرفی کتاب :گناه شناسی

       


گناه شناسی

تالیف : محسن قرائتی

تنظیم و نگارش : محمدی اشتهاردی

فهرست عناوین
سخن ناشر ۲
پیشگفتار ۳
گناه و اقسام آن ۴
     معناى گناه ۴
     واژه هاى گناه در قرآن ۴
      واژه هاى گناه در روایات ۵
     راه دیگر براى شناخت گناه ۵
      لعنت شدگان در قرآن ۵
      لعنت شدگان در روایات ۵
      لشکر عقل و جهل ۶
     اقسام گناه ۶
     تقسیم بندى گناهان در روایات ۶
      گناهان کبیره در کلام امام صادق علیه السلام ۷
     میزان و معیار شناخت گناهان کبیره از صغیره ۸
     گناهان کبیره از دیدگاه امام خمینى قدس سره ۸
      یک تقسیم بندى دیگر در مورد گناهان ۹
     موارد تبدیل گناه صغیره به کبیره ۹
۱ اصرار بر صغیره ۱۰
     ۰ از گناهان کوچک غافل نشویم ۱۰
۲ کوچک شمردن گناه ۱۱
۳ اظهار خوشحالى هنگام گناه ۱۲
۴ گناه از روى طغیان ۱۳
۵ مغرور شدن به مهلت الهى ۱۴
۶ تجاهر به گناه ۱۵
۷ گناه شخصیت ها ۱۶
      گناه بزرگان از دیدگاه قرآن ۱۶
      مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن ۱۶
      گناه بزرگان از دیدگاه روایات ۱۶
     گناهان کلیدى ۱۷
     ۰ آژیر خطر ۱۷
زمینه هاى گناه ۱۹
     زمینه هاى گناه در وجود انسان ۱۹
     الف غریزه ۱۹
     ۰ قواى غریزى ۱۹
     ب قلب ۱۹
      قلب کانون انگیزه ها ۲۰
      حبّ و بغض ۲۰
     ج فکر و اندیشه ۲۱
     زمینه هاى پیدایش گناه ۲۱
۱ زمینه هاى فرهنگى و تربیتى گناه ۲۳
      جهل و حماقت ۲۳
      جلوگیرى بنى امیه از تعلیم شرک ۲۴
۲۱ قوانین و سنت هاى غلط بشرى ۲۵
۳۱ التقاط و تحریف ۲۶
      حفظ قانون و گناه بدعت ۲۶
      حکم اعدام بدعت گذار ۲۷
۴۱ گفتار و کتب ضالّه ۲۸
۵۱ تلقین و تقلید ۲۹
     ۰ تلقین ۲۹
     ۰ تقلید ۲۹
۶۱ شخصیت گرایى ۳۰
۷۱ کتمان حق ۳۱
     ۲ زمینه هاى خانوادگى گناه ۳۱
۱۲ قانون وراثت ۳۲
      انتخاب همسر شجاع ۳۲
      خاطره ۳۳
     ۰ نشانه هاى فرزند نامشروع ۳۳
۲۲ ازدواج ۳۴
۳۲ تربیت فرزند ۳۵
      گرم نگه داشتن کانون خانواده ۳۵
      تحقیر زمینه ساز گناه ۳۶
      یک حادثه عجیب ۳۶
      توجه کامل به حفظ عفت فرزندان ۳۶
۴۲ تغذیه ۳۸
      غذاى حرام در روایات ۳۸
      شیر مادر، اولین غذاى انسان ۳۹
     ۳ زمینه هاى اقتصادى گناه ۴۰
      دو نمونه از ثروتمندان در قرآن ۴۱
     ۰ مترف در قرآن ۴۱
     رابطه ى فقر و تهیدستى با گناه ۴۲
     امتیازات و خطوط کلى اقتصاد اسلامى ۴۲
     ۰ تجربه ى تاریخى ۴۳
     سستى و تنبلى ۴۴
     ۴ زمینه هاى اجتماعى گناه ۴۵
۱۴ محیط فاسد ۴۶
     ۰ تاءثیر محیط ۴۶
     ۰ هجرت از محیط ناپاک ۴۶
      مردم زدگى یا جوّزدگى ۴۷
     عوامل تباهى محیط ۴۸
الف آشکار نمودن گناه ۵۰
ب بى حیایى و پرده درى ۵۲
     ۰ قرآن و مساله حیا ۵۲
ج بى تفاوتى و تماشاچى بودن ۵۳
د رضایت به گناه ۵۴
ه‍ کمک به گناه و ظلم ۵۵
و تشویق گنهکار ۵۷
۲۴ رهبران گمراه ۵۸
۳۴ همنشین و دوست بد ۶۰
۴۴ محرومیت هاى اجتماعى ۶۳
     ۵ زمینه هاى روانى گناه ۶۳
۱۵ شخصیت و عزت انسان ۶۴
۲۵ تحقیر شخصیت انسان ۶۵
۳۵ فشارهاى اقتصادى و سرکوب غرایز ۶۶
      نگاهى به چند روایت دیگر ۶۶
۴۵ امید و آرزوى کاذب و بیهوده ۶۷
      یک داستان تکان دهنده ۶۷
     ۶ زمینه هاى سیاسى گناه ۶۷
      وَ إ ذا قیلَ لَه اتّقِ اللّه اءخَذَته العِزّه بِالاِثم فَحَسبُه جهنّمَ و لَبِئس ‍ ۶۷
      بهلول فقیهى مبارز و حق پرست ۶۹
توجیه و دلیل تراشى ۷۰
     توجیه و دلیل تراشى براى گناه ۷۰
     توجیه هاى گوناگون ۷۰
۱ توجیهات عقیدتى ۷۱
      توجیه یزیدبن معاویه ۷۱
     ۰ نگاهى به مساله جبر و اختیار ۷۱
     ۰ دلائل آزادى اراده ۷۲
۲ توجیهات سیاسى ۷۳
     ۰ توجیه بنیان گذاران مسجد ضرار ۷۳
      نشانه ى فتنه انگیزان ۷۴
     ۰ على علیه السلام در برابر توجیه گر بزرگ ۷۴
      توجیه خونخواران تاریخ ۷۵
     ۰ توجیه خائنانه ى هارون الرشید ۷۵
     ۰ توجیه شهادت امام حسین علیه السلام ۷۵
۳ توجیهات اجتماعى ۷۷
۴ توجیهات روانى ۷۸
۵ توجیهات فرهنگى ۸۰
     ۰ برخورد امام صادق علیه السلام با یک توجیه گر ۸۱
۶ توجیهات اقتصادى ۸۴
      داستان اصحاب سبت ۸۴
      یک داستان عبرت آموز ۸۴
۷ توجیهات نظامى ۸۶
      توجیه در جنگ تبوک ۸۶
      انتقاد شدید على علیه السلام ۸۶
      توجیه در جنگ خندق ۸۶
      توجیه دیگر در جنگ تبوک ۸۷
      توجیه در آستانه صلح حُدیبیّه ۸۷
      توجیه در جنگ جمل و صفین ۸۷
      یک توجیه وحشتناک ۸۸
شناخت مرزهاى گناه ۸۹
     شناخت مرزهاى گناه ۸۹
     زهد و ترک دنیا ۸۹
     ترجیح اهمّ بر مهم ۹۰
     توجه به همه ى ارزشها ۹۱
کنترل گناه ۹۳
     اهرم هاى بازدارنده ى گناه ۹۳
     ۱ تفکر در امور گوناگون ۹۳
     ۲ توجه به حضور خدا در همه جا ۹۳
     ۰ یاد خدا ۹۴
     ۳ خود شناسى و توجه به شخصیت انسانى ۹۴
     ۰ شخصیت انسان از دیدگاه قرآن ۹۵
     ۰ خود شناسى از دیدگاه روایات ۹۵
     ۴ ایمان به معاد ۹۶
     ۰ پیشوایان و معاد ۹۶
      دوست سلمان ! ۹۷
     ۵ عرض اعمال ۹۷
     ۶ یاد مرگ ۹۷
     ۷ خداترسى و ترس از عواقب گناه ۹۸
     ۸ نقش عبادات در بازدارندگى از گناه ۹۸
برخورد با گنهکار ۹۹
     برخورد اسلام با گنهکار ۹۹
     تاءدیب اجتماعى ۹۹
     روایات و برخورد با گنهکار ۹۹
      نفرین امام صادق علیه السلام ۹۹
      برخورد امام کاظم علیه السلام ۱۰۰
     برخورد فقهى با گنهکار ۱۰۰
پى آمدهاى گناه ۱۰۱
     آثار و پى آمدهاى گناه ۱۰۱
     کیفرهاى دنیوى گناه ۱۰۱
     کیفرهاى اُخروى گناه ۱۰۱
     ۰ احباط و پوچ شدن اعمال نیک ۱۰۲
     آثار گناه در روح و روان ۱۰۲
     آثار گوناگون گناه ۱۰۳
      ۱قساوت قلب ۱۰۳
      ۲سلب نعمت ۱۰۳
     ۳مکلّف عدم استجابت دعا ۱۰۳
     ۴ الحاد و انکار ۱۰۳
     ۵ قطع روزى ۱۰۳
     ۶ محرومیت از نماز شب ۱۰۳
     ۷ عدم امن از حوادث ۱۰۳
توبه و پاکسازى ۱۰۵
     استغفار و توبه در قرآن ۱۰۵
     توبه از دیدگاه روایات ۱۰۶
۱ توبه راستین ۱۰۷
     ۰ توبه نصوح چیست ؟ ۱۰۷
۲ شرائط صحت و کمال توبه ۱۰۸
۳ انواع توبه و مراحل آن ۱۰۹
۴ وسعت دامنه ى پذیرش توبه ۱۱۰
۵ محبت خاص خدا به توبه کنندگان ۱۱۱
۶ سرزنش از تاخیر توبه ۱۱۲
۷ نتایج درخشان توبه ۱۱۳
     جبران گناه ۱۱۳
     جبران گناه از دیدگاه قرآن ۱۱۴
     جبران گناه از دیدگاه روایات ۱۱۴
     هماهنگى جبران با گناه ۱۱۵
     چند داستان در رابطه با جبران گناه ۱۱۵
۱ پیشنهاد ابولبابه ۱۱۶
۲ جبرانِ قطع رحم ۱۱۷
۳ اداى حق به حق دار ۱۱۸
۴ جبران یک گناه بزرگ ۱۱۹
۵ دستور امام به وزیر براى جبران ۱۲۰
۶ دستور جبران به قیس ۱۲۱
     نکات و تذکرات ۱۲۱
۱ سه گونگى ظلم ، و کیفر آن ۱۲۲
۲ پست ترین گناهان ۱۲۳
۳ بدترین انسان ها ۱۲۴
۴ ریشه هاى کفر ۱۲۵
۵ نشانه هاى منافق ۱۲۶
۶ بزرگترین گناهان ۱۲۷
۷ جبران گناه ۱۲۸
۸ اسباب دورى از خدا ۱۲۹
۹ کیفر گناه و آثار احسان ۱۳۰
پاورقی ۱۳۱
 


۲
سخن ناشر

کتابى که پیش روى شماست از سال ۱۳۶۹ تاکنون طى دوازده نوبت از سوى انتشارات پیام آزادى منتشر شده است .

بدنبال تاءسیس مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن که هدف آن نشر آثار قلمى حجه الاسلام و المسلمین محسن قرائتى است ، تجدید نظر و اصلاح کتب منتشره مورد توجه قرار گرفت و در این راستا کتاب گناه شناسى با شکلى جدید از سوى این مرکز منتشر مى گردد.

از همه کسانى که با ارسال نظرات و پیشنهادات خود ما را یارى نموده اند تشکر مى نماییم .

مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن


۳
پیشگفتار

بِسم اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم

دو باغ را کنار هم در نظر بگیرید که از نظر آب و هوا و نوع گیاهان و درختان یکسانند. باغبان یکى از آنها به آفات و آسیب هایى که باغ را تهدید مى کند توجه دارد، قهرا آن باغ از طراوت و شادابى و میوه و گل و شکوفه برخوردار است ، ولى باغبان دیگر به آفات و آسیب ها یا توّجه ندارد و یا بى خبر است ، در نتیجه باغى پژمرده و میوه هایى کرم خورده خواهد داشت .

انسان نیز چنین است ، که اگر توجه به آفات روحى و جسمى خود نکند، عنصرى وازده و خطرناک خواهد شد، ولى اگر با توجه و دقت مراقب خود باشد، فردى وارسته و شایسته خواهد گردید.

آفات و آسیب ها در مورد انسان ، همان عیوب و گناهان است که تمام انبیا و کتاب هاى آسمانى ، بشر را از آلودگى به آن ، بر حذر داشته اند، و با هشدارها و تاکیدات خود انسان ها را به پاکى و اجتناب از گناه ، دعوت نموده اند.

امیرمؤ منان على علیه السلام در سخنى مى فرمایند:

آفَهُ النَّفسِ اَلوَلَه بالدّنیا(۱)

آفت روحِ (پاک ) انسان ، حرص و دلبستگى به دنیا است .

و امام صادق علیه السلام مى فرمایند:

آفَه الدّین الحَسدُ و العُجبُ و الفَخر(۲)

آفت دین ، حسادت وخود پسندى و تکبراست .

کتاب حاضر که دراین راستا تنظیم شده است ، مجموعه مباحثى است که در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۲ شمسى به صورت سى درس ، در سیماى جمهورى اسلامى ایران ، توسط حضرت حجه الاسلام آقاى محسن قرائتى ، در برنامه ى ((درسهایى از قرآن )) مطرح و مورد استقبال مردم قرار گرفت . اکنون همان درس ها با تهذیب و تکمیل وتنظیم به صورت کتابى در اختیار شما قرار مى گیرد.

دلیل طرح این مساله در ماه رمضان ، ماه خودسازى و ماه صوم (روزه ) که به معنى خوددارى و کنترل است ، الهامى بود که از خطبه ى حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله گرفته شد، آنجا که آن حضرت در شاءن ماه رمضان سخن مى گفت ، على علیه السلام بپاخاست و پرسید:

بهترین اعمال در این ماه چیست ؟.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمودند:

الوَرَعُ عن مَحارم اللّه

بهترین عمل دراین ماه ، پرهیزازگناه است .

این درس هاى سودمند اخلاقى ، دراین کتاب به صورت هشت فصل زیر تنظیم گردیده است :

۱ گناه و اقسام آن .

۲ زمینه هاى پیدایش گناه .

۳ توجیه گناه .

۴ شناخت مرزهاى گناه .

۵ کنترل گناه .

۶ برخورد با گنهکار.

۷ آثار و پى آمدهاى گناه .

۸ توبه و پاکسازى .

امید آنکه مفید و ذخیره قبر و قیامت همه ى ما باشد.

حوزه علمیه قم محمد محمدى اشتهاردى

ماه رمضان ۱۴۰۹ اردیبهشت ۱۳۶۸


۴
گناه و اقسام آن
معناى گناه

گناه به معنى خلاف است و دراسلام هر کارى که برخلاف فرمان خداوند باشد، گناه محسوب مى شود.

گناه هر چند کوچک باشد چون نافرمانى خداست ، بزرگ است .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در سخنى به ابوذر فرمودند:

لاتنظر الى صغر الخطیئه و لکن انظر الى من عصیته (۳)

کوچکى گناه را ننگر، بلکه بنگر چه کسى را نافرمانى مى کنى !.

واژه هاى گناه در قرآن

در زبان قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السلام با واژه هاى مختلف ، از گناه یاد شده است ، که هر کدام گویى از بخشى از آثار شوم گناه پرده بر مى دارد و بیانگر گوناگون بودن گناه است .

واژه هایى که در قرآن در مورد گناه آمده ، عبارتند از:

۱ ذنب ۲ معصیت ۳ اثم ۴ سیئه ۵ جرم ۶ حرام ۷ خطیئه

۸ فسق ۹ فساد ۱۰ فجور ۱۱ منکر ۱۲ فاحشه ۱۳ خبث ۱۴ شر

۱۵ لمم ۱۶ وزر و ثقل ۱۷ حنث

۱ ذنب ، به معنى دنباله است ، چون هر عمل خلافى یک نوع پى آمد و دنباله به عنوان مجازات اخروى یا دنیوى دارد؛ این واژه ، در قرآن ۳۵ بار آمده است .

۲ معصیت ، به معنى سرپیچى و خروج از فرمان خدا و بیانگر آن است که انسان از مرز بندگى خدا بیرون رفته است ؛ این واژه در قرآن ۳۳ بار آمده است .

۳ اثم ، به معناى سستى و کندى و واماندن و محروم شدن از پاداش ها است زیرا در حقیقت گنهکار یک فرد وامانده است و مبادا خود را زرنگ پندارد؛ این واژه در قرآن ۴۸ بار آمده است .

۴ سیئه ، به معنى کار قبیح و زشت است که موجب اندوه و نکبت گردد، در برابر ((حسنه )) که به معنى سعادت و خوشبختى است ؛ این واژه ۱۶۵ بار در قرآن آمده است .

کلمه ((سوء)) از همین واژه گرفته شده که ۴۴ بار در قرآن آمده است .

۵ جُرم ، در اصل به معنى جدا شدن میوه از درخت و یا به معنى پست است ، جریمه و جرایم از همین ماده مى باشد، جرم عملى است که انسان را از حقیقت ، سعادت ، تکامل و هدف جدا مى سازد؛ این واژه ۶۱ بار در قرآن آمده است .

۶ حرام ، به معنى ممنوع است ، چنانکه لباس احرام لباسى است که انسان در حج و عمره مى پوشد و از یکسرى کارها ممنوع مى شود. و ماه حرام ماهى است که جنگ در آن ممنوع مى باشد و مسجد الحرام یعنى مسجدى که داراى حرمت و احترام خاصى بوده ، و ورود مشرکین به آن ممنوع است ؛ این واژه حدود ۷۵ بار در قرآن آمده است .

۷ خطیئه ، غالباً به معنى گناه غیر عمدى است . و گاهى در معنى گناه بزرگ نیز استعمال شده است ، چنانکه آیه ۸۱ سوره بقره و ۳۷ سوره الحاقه بر این مطلب گواه مى باشد.

این واژه در اصل حالتى است که براى انسان بر اثر گناه پدیدمى آید و او را از طریق نجات ، قطع مى کند، و راه نفوذ انوار هدایت به قلب انسان را مى بندد.(۴) این واژه ۲۲ بار در قرآن آمده است .

۸ فسق ، در اصل به معنى خروج هسته خرما از پوست خود مى باشد، و بیانگر خروج گنهکار از مدار اطاعت و بندگى خدا است که او با گناه خود حریم و حصار فرمان الهى را شکسته و در نتیجه بدون قلعه و حفاظ مانده است ؛ این واژه ۵۳ بار در قرآن آمده است .

۹ فساد، به معنى خروج از حدّ اعتدال است که نتیجه اش تباهى و به هدر رفتن استعدادها است ؛ این واژه ۵۰ بار در قرآن آمده است .

۱۰ فجور، به معنى دریدگى و پاره شدن پرده ى حیا و آبرو و دین است که باعث رسوایى مى گردد؛ و ۶ بار در قرآن آمده است .(۵)


۵

۱۱ منکر، در اصل از انکار به معنى نا آشنا است ، چرا که گناه با فطرت و عقل سالم ، هماهنگ و مانوس نیست ، و عقل و فطرت سالم ، آن را زشت و بیگانه مى شمرد؛ این کلمه ۱۶ بار در قرآن آمده و بیشتر در عنوان نهى از منکر، طرح شده است .

۱۲ فاحشه ، به سخن و کارى که در زشتى آن تردیدى نیست ، فاحشه گویند. در مواردى به معنى کار بسیار زشت و ننگین و نفرت آور به کار مى رود؛ این واژه ۲۴ بار در قرآن آمده است .

۱۳ خبث ، به هر امر زشت و ناپسند، خبیث گویند در مقابل ((طیّب )) به معناى پاک و دل پسند. این واژه در ۱۶ مورد از قرآن بکار رفته است .

۱۴ شرّ، به معنى هر زشتى است که نوع مردم از آن نفرت دارند، و بر عکس ، واژه ى ((خیر)) به معنى کارى است که نوع مردم آن را دوست دارند، این واژه غالبا درمورد بلاها و گرفتارى ها استعمال مى شود، ولى گاهى نیز در مورد گناه به کار مى رود، چنانکه در آیه ۸ سوره زلزال به معنى گناه به کار رفته است .

۱۵ لمم ، (بر وزن قلم ) به معنى نزدیک شدن به گناه وبه معنى اشیاى اندک است و در گناهان صغیره بکار مى رود. و در قرآن یکبار آمده است .

۱۶ وزر، به معنى سنگینى است ، و بیشتر در مورد حمل گناه دیگران به کار مى رود، ((وزیر)) کسى است که کار سنگینى از حکومت را به دوش ‍ خواهد کشید، این واژه در قرآن ۲۶ بار آمده است .

گاهى در قرآن واژه ((ثقل )) نیز که به معنى سنگینى است در مورد گناه به کار رفته است ، چنانچه آیه ۱۳ سوره عنکبوت به این مطلب دلالت دارد.

۱۷ حنث ، (بر وزن جنس ) در اصل به معنى تمایل به باطل و بازخواست آمده است و بیشتر در مورد گناه پیمان شکنى و تخلف ، بعد از تعهد، آمده است . این واژه دوبار در قرآن آمده است .

این واژه هاى هفده گانه هر کدام بیانگر بخشى از آثار شوم گناه و حاکى از گوناگونى گناه مى باشند، و هر یک با پیام مخصوص و هشدار ویژه اى ، انسان ها را از ارتکاب گناه برحذر مى دارند.

واژه هاى گناه در روایات

در روایات اسلامى ، واژه هاى دیگرى نیز در مورد گناهان مختلف به کار رفته مانند: جریره ، جنایت ، زَلّت ، عثرت ، عیب ، و…که هرکدام بیانگر نوعى از گناه است که ممکن است به سراغ انسان بیاید.

راه دیگر براى شناخت گناه

در قرآن هیجده گروه بخاطر گناهان مختلف ، مورد لعن قرار گرفته اند؛

((لعن )) در اصل به معنى طرد و دور ساختن از رحمت ، آمیخته با خشم و غضب است ، با اینکه رحمت خداوند شامل همه چیز مى شود؛

وَ رَحمَتى وَسعَت کُلّ شَیى (۶)

و رحمت من بر هر چیزى گسترده است .

ولى انسان بخاطر سوء انتخاب خود به جایى مى رسد که همچون توپ دربسته در اقیانوس رحمت الهى قرار دارد اما ذره اى آب رحمت را به درون نمى پذیرد.

لعنت شدگان در قرآن

کافران و مشرکان ، یهودیان لجوج ، مرتدان ، قانون شکنان حیله گر، پیمان شکنان ، کتمان کنندگان حق ، سردمداران کفر بخاطر فساد در زمین ، منافقان چند چهره ، آزار دهندگان به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، ظالمان ، قاتلان ، ابلیس ، تهمت زنندگان به بانوان پاک دامن ، مخالفان رهبران راستین ، شایعه سازان دروغ پرداز، ناپاک دلان و دروغ گویان .

لعنت شدگان در روایات

کسى که بر کتاب آسمانى دست برده و مطلبى اضافه کند.

کسى که مقدرات الهى را نپذیرد.

کسى که به خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بى احترامى کند.


۶

کسى که سهم رزمندگان را به خود اختصاص دهد.(۷)

کسى که مردم را به کار خیر دعوت مى کند ولى خودش تارک آن است ، یا دیگران را از گناه و عذاب باز مى دارد، ولى خود مرتکب آن مى شود.(۸)

لشکر عقل و جهل

براى شناخت بیشتر گناهان ، حدیث معروفى که در آن ، لشکر عقل و جهل شمرده شده راهنماى بسیار خوبى است که مارا در این راستا کمک خواهد کرد.(۹)

در آغاز حدیث ، سماعه بن مهران مى گوید: جمعى در محضر امام صادق علیه السلام بودند، سخن از عقل و جهل به میان آمد. امام صادق علیه السلام فرمود: عقل و لشکرش و همچنین جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت گردید.

سماعه مى گوید: امام صادق علیه السلام نخست عقل و جهل را تعریف کرد سپس ۷۵ خصلت را به عنوان لشکر عقل شمرد و ۷۵ خصلت دیگر را به عنوان لشگر جهل برشمرد. (که براى رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى شد) و در پایان فرمود: پیامبران و اوصیاى او و هر مؤ من حقیقى مجهز به لشکر عقل هستند.

اقسام گناه

علماى اسلام از قدیم گناهان را بر دو گونه تقسیم نموده اند:

۱ گناهان کبیره (بزرگ ).

۲ گناهان صغیره (کوچک ).

این تقسیم بندى از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است ؛

در قرآن چنین مى خوانیم :

﴿ان تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریماً (۱۰)

اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، گناهان کوچک شما را مى پوشانیم وشما را در جایگاه خوبى وارد مى سازیم .

و در جاى دیگر آمده است :

﴿و وضعَ الکِتاب فَترىَ الُمجرمینَ مُشفِقینَ ممّا فیهِ و یقُولونَ یا ویلتنا ما لِهذا الکِتاب لایُغادِر صغیره وَلا کَبیرهً الا اَحصاها (۱۱)

و کتاب (نامه اعمال ) در آنجا گذارده شود، گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است ، ترسان و هراسناکند، و مى گویند: اى واى بر ما، این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى نیست ، مگر اینکه آن را شماره کرده است ؟

و در آیه اى دیگر مى خوانیم :

﴿الّذین یَجتَنبون کبائِرَ الاِثم و الفَواحش الاّ اللَمَم انّ ربّک واسعُ المَغفره … (۱۲)

(نیکوکاران ) کسانى هستند که از گناهان بزرگ و زشتى ها، جز گناهان کوچک پرهیز مى کنند، بى گمان آمرزش پروردگارت وسیع است .

و درباره ى بهشتیان مى خوانیم :

﴿و الَّذینَ یَجتَنِبُون کبائِر الاِثمِ و الْفَواحِش (۱۳)

(مواهب آخرت ، جاودانه است براى ) آنانکه از گناهان بزرگ و کارهاى زشت پرهیز مى کنند.

و درباره ى مغفرت الهى مى خوانیم :

﴿انّ اللهّ لایَغفر اَن یُشرکَ به و یَغفِر ما دونَ ذلک لِمن یشاَّء و من یُشرک بِاللّه فَقد اِفتَرى اِثما عَظیما (۱۴)

خداوند (هرگز) شرک را نمى بخشد و پایین تر از آن را براى هرکس بخواهد (و شایستگى داشته باشد) مى بخشد و آن کس که براى خدا شریکى قایل گردد، گناه بزرگى انجام داده است .

از این آیات به روشنى استفاده مى شود، که گناهان ، دو گونه اند: کبیره و صغیره و همچنین استفاده مى شود بعضى از گناهان ، بدون توبه حقیقى بخشودنى نیست ، ولى بعضى از آنها بخشودنى است .

تقسیم بندى گناهان در روایات

روایات متعددى از ائمّه علیهم السلام به ما رسیده که بیانگر تقسیم گناهان به کبیره و صغیره است ، ودر کتاب اصول کافى یک باب تحت عنوان ((باب الکبائر)) به این موضوع اختصاص یافته که داراى ۲۴ حدیث است .

در روایت اوّل و دوّم این باب ، تصریح شده که گناهان کبیره ، گناهانى را گویند که خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .(۱۵)

در بعضى از این روایات (روایت سوم و هشتم )، هفت گناه به عنوان گناه کبیره ، و در برخى از روایات (روایت ۲۴) نوزده گناه به عنوان گناهان کبیره ، شمرده شده است .(۱۶)


۷

گرچه هر گناه ، چون مخالفت فرمان خداى بزرگ است ، سنگین و بزرگ مى باشد، ولى این موضوع منافات ندارد که بعضى از گناهان نسبت به خود و آثارى که دارد، بزرگتر از برخى دیگر باشد، و به گناهان بزرگ و کوچک تقسیم گردد.

گناهان کبیره در کلام امام صادق علیه السلام

((عمروبن عبید)) یکى از علماى اسلام ، به حضور امام صادق علیه السلام آمد، سلام کرد و سپس این آیه را خواند:

﴿الذینّ یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش (۱۷)

نیکوکاران کسانى هستند که از گناهان بزرگ ، و زشتى پرهیز مى کنند.

سپس سکوت کرد و دنبال آیه را نخواند؛

امام صادق علیه السلام به او فرمودند: ((چرا سکوت کردى ؟!))

او گفت : ((دوست دارم ، گناهان کبیره را از کتاب خداوند بدانم .))

آنگاه امام صادق علیه السلام گناهان کبیره اى را که در قرآن آمده بیان نمودند:

۱ بزرگترین گناهان کبیره ، شرک به خداست ؛ قرآن مى فرماید:

﴿وَ من یُشرک بِاللّه فَقد حَرّم اللّه عَلَیهِ الجنّه (۱۸)

کسیکه براى خدا، شریک قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند.

۲ ناامیدى از رحمت خدا؛

﴿انّه لایَیاءس مِن روحِ اللّه الاّ القَوم الکافِرون (۱۹)

هیچکس جز کافران از رحمت خدا، نومید نگردد.

۳ ایمنى از مکر (عذاب و مهلت ) خدا؛

﴿فلا یامن من مکر اللهّ الاّ القوم الخاسرون (۲۰)

از مکر خداایمن نشود، مگر مردم زیانکار.

۴ عقوق (و آزار) والدین ؛ چنانکه قرآن از زبان عیسى علیه السلام مى فرماید:

﴿و برّاً بِوالدَتى و لَم یَجعَلنى جَبّاراً شقیّاً (۲۱)

خدا دستور داده که به مادرم نیکى کنم و مرا زورگوى تیره بخت قرار نداده است .

۵ کشتن انسانِ بى گناه ؛

﴿و مَن یَقتُل مؤ مِنا مُتعَمّدا فَجزاؤ ه جهَنّم خالِدا فیها و غَضبَ اللّه عَلیه وَ لَعنَه وَ اعدّ لَه عَذابا عَظیما (۲۲)

و هر کس فرد با ایمانى را از روى عمد، به قتل برساند مجازات او، دوزخ است که جاودانه در آن مى ماند، و خداوند بر او غضب مى کند و از رحمتش دور مى سازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است .

۶ نسبت نارواى زنا به زن پاکدامن ؛

﴿انّ الّذینَ یَرمُونَ الُمحصِناتِ الغافِلات المُؤ مِنات لُعِنُوا فى الدّنیا و الاخره وَ لَهم عَذاب عَظیم (۲۳)

کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر (از هر گونه آلودگى ) و با ایمان را متهم مى سازند، در دنیا و آخرت ، از رحمت الهى بدورند، و عذاب بزرگى در انتظارشان است .

۷ خوردن مال یتیم ؛

﴿انّ الّذینَ یَاءکلون اَموال الیَتامى انماّ یاکلون فى بطونهم نارا وسیصلون سعیرا (۲۴)

همانا کسانى که اموال یتیمان را مى خورند، آنها در شکم هاى خود، آتش فرو مى برند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند.

۸ فرار از جبهه جهاد؛

﴿وَ مَن یُولّهم یَومئذٍ دُبُره الاّ مُتِحرّفا لِقتال او مُتحیّزا الى فِئَه باَّء بِغَضب مِن اللّه وَ مَاءواه جَهنّم و بئس المصیر (۲۵)

و هر کس در آن هنگام (جنگ ) به آنها پشت کند مگر در صورتى که هدفش ، کناره گیرى از میدان براى حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنین کسى ) گرفتار خشم پروردگار خواهد شد، و جایگاه او جهنم ، و چه بد عاقبتى است .

۹ ربا خوارى ؛

﴿اَلّذینَ یَاکُلونَ الرِّبا لایَقُومُون اِلاّ کَما یَقوم الّذى یَتخبَّطهُ الشّیطان مِن المسّ (۲۶)

کسانى که ربا مى خورند، بر نمى خیزند مگر مانند کسى که شیطان باتماس ‍ خود، او را همچون دیوانه ، آشفته حال کرده است .

۱۰ سحر و جادو؛

﴿وَ لَقَد عَلمُوا لِمَن اشتَراهُ مالَه فِى الاخِره مِن خلاق (۲۷)

قطعا دانستند که هر کس خریدار جادو شود، در آخرت ، بى بهره خواهد بود.

۱۱ زنا؛

﴿وَ مَن یَفعَل ذلکَ یَلقَ اَثاما یُضاعف لَه العَذاب یَومَ القیامَه وَ یَخلُد فیهِ مُهانا (۲۸)

هر کس که زنا کند، مجازاتش را خواهد دید، عذاب چنین کسى در قیامت ، مضاعف گردد و با خوارى ، همیشه در آن خواهد ماند.


۸

۱۲ سوگند دروغ براى گناه ؛

﴿اَلّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّه و ایمانِهم ثَمَنا قَلیلا اُولئِک لا خلاقَ لَهم فِى الاخِره (۲۹)

کسانى که پیمان خود با خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندک مى فروشند، در آخرت ، بى بهره اند.

۱۳ خیانت در غنایم جنگى ؛

﴿وَ مَن یَغلُل یَاتِ بِما غَلّ یَوم القِیامَه (۳۰)

و هر که در غنیمت جنگى ، خیانت کند، روز قیامت با آنچه خیانت کرده بیاید.

۱۴ نپرداختن زکات واجب ؛

﴿یَومَ یُحمى عَلَیها فى نارِ جَهنَّم فَتُکوى بِها جِباهُهُم و جُنوبهم و ظُهورهم (۳۱)

در آن روز (طلاها و نقره ها را)در آتش دوزخ داغ و سوزان کرده و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى گذارند.

۱۵ گواهى به دروغ ، کتمان ؛

﴿وَ مَن یَکتُمها فَاِنّه آثِم قَلبَه (۳۲)

و هر کس گواهى دادن را پنهان کند، قلبش گنهکار است .

۱۶ شرابخوارى ،

﴿یا ایّها الَّذین آمَنوا اِنّما الخَمر و المَیسر و الاَنصابُ و الاَزلام رِجسٌ من عَمل الشَّیطان فَاجتَنبوه لعّلکم تُفلِحون (۳۳)

اى کسانى که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و تیرهاى قرعه پلیدند و از عمل شیطانند. پس از آنها دورى کنید باشد که رستگار شوید.

۱۷ ترک نماز یا واجبات دیگر بطور عمد، زیرا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

من ترک الصّلاه متعمّدا فقد بَرى من ذمّه اللّه و ذمّه رسول اللّه

هر کس عمدا نماز را ترک کند از پیمان خدا و رسول خدا بیزارى جسته است .

۱۸و۱۹ پیمان شکنى و قطع رحم ، چنانکه خداوند مى فرماید:

اُولئِک لَهمُ اللَعنَه وَ لَهم سُوء الدّار(۳۴)

براى آنانکه (پیمان را مى شکنند و قطع رحم مى کنند) لعنت و خانه بد در آخرت ، است .

امام صادق علیه السلام به اینجا که رسید، عمروبن عبید در حالى که از شدت ناراحتى ، شیون مى کشید از محضر آن حضرت خارج شد و مى گفت :

هلک من قال براءیه و نازعکم فى الفضل و العلم

به هلاکت رسید آنکس که به راءى ، فتوا داد، و در فضل و علم با شما، ستیزکرد.(۳۵)

میزان و معیار شناخت گناهان کبیره از صغیره

در اینکه معیار در شناخت گناهان کبیره از صغیره چیست ، بین علما، گفتگو و اختلاف فراوان شده ، که در مجموع ۵ معیار را بیان کرده اند:

۱ هر گناهى که خداوند در قرآن ، براى آن وعده عذاب داده باشد.

۲ هر گناهى که شارع مقدس ، براى آن حد تعیین کرده ، مانند شرابخوارى یا زنا و دزدى و مانند آن که تازیانه و کشتن و سنگسار از حدود آنها است و در قرآن به آن هشدار داده است .

۳ هر گناهى که بیانگر بى اعتنایى به دین است .

۴ هر گناهى که حرمت و بزرگ بودنش با دلیل قاطع ثابت شده است .

۵ هر گناهى که در قرآن و سنّت ، انجام دهنده آن ، شدیدا تهدید شده است .(۳۶)

در مورد شماره گناهان کبیره ، برخى آن را ۷ عدد و برخى ۱۰ و برخى ۲۰ و بعضى ۳۴ و بعضى ۴۰ عدد و بیشتر، ذکر نموده اند. باید توجه داشت که این تفاوت از آیات و روایات مختلف ، اقتباس و جمع آورى شده و بخاطر آن است که همه گناهان کبیره نیز یکسان نیستند.

گناهان کبیره از دیدگاه امام خمینى قدس سره

در کتاب تحریر الوسیله امام خمینى قدس سره در مورد معیار گناهان کبیره ، چنین آمده است :

۱ گناهانى که در مورد آنها در قرآن یا روایات اسلامى وعده ى آتش ‍ دوزخ ، داده شده باشد.

۲ از طرف شرع ، به شدت ، از آن نهى شده است .

۳ دلیل ، دلالت دارد که آن گناه ، بزرگتر از بعضى از گناهان کبیره است .

۴ عقل ، حکم کند که فلان گناه ، گناه کبیره است .

۵ در ذهن مسلمینِ پاى بند به دستورات الهى ، چنین تثبیت شده که فلان گناه ، از گناهان بزرگ است .


۹

۶ از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یا امامان علیهم السلام در خصوص گناهى تصریح شده که از گناهان کبیره است .

سپس مى گویند: گناهان کبیره ، بسیار است ، بعضى از آنها عبارتند از:

۱ نا امیدى از رحمت خدا.

۲ ایمن شدن از مکر خدا.

۳ دروغ بستن به خدا یا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و یا اوصیاى پیامبر علیهم السلام

۴ کشتن نا بجا.

۵ عقوق پدر ومادر.

۶ خوردن مال یتیم از روى ظلم .

۷ نسبت زنا به زن با عفت .

۸ فرار از جبهه جنگ با دشمن .

۹ قطع رحم .

۱۰ سحر و جادو.

۱۱ زنا.

۱۲ لواط.

۱۳ دزدى .

۱۴ سوگند دروغ .

۱۵ کتمان گواهى . (در آنجا که گواهى دادن واجب است )

۱۶ گواهى به دروغ .

۱۷ پیمان شکنى .

۱۸ رفتار بر خلاف وصیّت .

۱۹ شرابخوارى .

۲۰ رباخوارى .

۲۱ خوردن مال حرام .

۲۲ قمار بازى .

۲۳ خوردن مردار و خون .

۲۴ خوردن گوشت خوک .

۲۵ خوردن گوشت حیوانى که مطابق شرع ذبح نشده است .

۲۶ کم فروشى .

۲۷ تعرّب بعد از هجرت . یعنى انسان به جایى مهاجرت کند که دینش ‍ را از دست مى دهد.

۲۸ کمک به ستمگر.

۲۹ تکیه بر ظالم .

۳۰ نگهدارى حقوق دیگران بدون عذر.

۳۱ دروغگویى .

۳۲ تکبر.

۳۳ اسراف و تبذیر.

۳۴ خیانت .

۳۵ غیبت .

۳۶ سخن چینى .

۳۷ سر گرمى به امور لهو.

۳۸ سبک شمردن فریضه حج .

۳۹ ترک نماز.

۴۰ ندادن زکات .

۴۱ اصرار بر گناهان صغیره .

اما شرک به خدا و انکار آنچه را که خداوند دستور داده ، و دشمنى با اولیاى خدا، از بزرگترین گناهان کبیره مى باشد.(۳۷)

همانگونه که بیان شد طبق فتواى امام خمینى قدس سره گناهان کبیره ، بسیار است و آنچه در بالا ذکر شد قسمتى از آنها است ، مثلا توهین به کعبه و قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السلام یا ناسزا گفتن به آنها و بدعت گذارى و…. از گناهان کبیره است .

یک تقسیم بندى دیگر در مورد گناهان

امام على علیه السلام در گفتارى فرمود:

ان الذنوب ثلاثه … فذنب مغفور و ذنب غیر مغفور و ذنب نرجو لصاحبه و نخاف علیه …

گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى که براى صاحبش ، هم امید (بخشش ) داریم و هم ترس از کیفر.

سپس فرمود: ((اما گناهى که بخشیده است ، گناه بنده اى است که خداوند او را در دنیا کیفر مى کند و در آخرت کیفر ندارد. در این صورت خداوند حکیم تر و بزرگوارتر از آنست که بنده اش را دو بار کیفر کند.

اما گناهى که نابخشودنى است ، حق الناس است یعنى ظلم بندگان نسبت به همدیگر که بدون رضایت مظلوم بخشیده نمى شود.

و اما نوع سوم ، گناهى است که خداوند آن را بر بنده اش پوشانده و توبه را نصیب او نموده است ، و در نتیجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم امید به آمرزش پروردگارش دارد، ما نیز درباره ى چنین بنده اى ، هم امیدواریم و هم ترسان .(۳۸)

موارد تبدیل گناه صغیره به کبیره

از آیات و روایات استفاده مى شود که در چند مورد، گناه صغیره ، تبدیل به کبیره مى شود و حکم گناهان کبیره را پیدا مى کند از جمله :


۱۰
۱ اصرار بر صغیره

تکرار گناه صغیره ، آن را تبدیل به گناه کبیره مى کند، و اگر انسان حتى یک گناه کند، ولى استغفار نکند، و در فکر توبه هم نباشد، اصرار به حساب مى آید.

صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، طناب و ریسمان ضخیم و کلفتى مى گردد که پاره کردنش مشکل است .

قرآن درباره ى پرهیزکاران مى فرماید:

ولم یصروا على ما فعلوا و هم یعلمون (۳۹)

آنان آگاهانه بر گناهانشان ، اصرار نورزند.

امام باقر علیه السلام در شرح این آیه فرمود:(۴۰)

((اصرار، عبارت از این است که کسى گناهى کند و از خدا آمرزش ‍ نخواهد و در فکر توبه نباشد.(۴۱)

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

ایاک و الاصرار فانه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم (۴۲)

از اصرار بر گناه بپرهیز، چرا که از بزرگترین جرایم است .

۰ از گناهان کوچک غافل نشویم

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همراه یاران (در سفرى ) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود: ائتوابحطب ، ((هیزم بیاورید)) که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم .

یاران عرض کردند: اینجا سرزمین خشکى است و هیچگونه هیزم در آن نیست !.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: ((بروید هر کدام هر مقدار مى توانید جمع کنید)) آنها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب خشکیده اى با خود آورد و همه را در پیش روى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله روى هم ریختند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

هکذا تجتمع الذنوب ((این گونه گناهان ، روى هم انباشته مى شوند))، سپس فرمود:

ایّاکم و الُمحقّرات من الذّنوب …(۴۳)

از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت مى گردد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

لا صَغیره مع الاِصرار(۴۴)

در صورت اصرار، گناه صغیره اى نباشد.


۱۱
۲ کوچک شمردن گناه

کوچک شمردن گناه ، آن را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، براى روشن شدن موضوع ، به این مثال توجه کنید:

اگر کسى سنگى به سوى ما پرتاب کند، ولى بعداً پشیمان شده و عذرخواهى کند، ممکن است او را ببخشیم ، ولى اگر سنگ ریزه اى به ما بزند، و در مقابلِ اعتراض بگوید: این که چیزى نیست ، بى خیالش . او را نمى بخشیم ، زیرا این کار، از روح استکبارى او پرده برمى دارد و بیانگر آن است که او گناهش را کوچک مى شمرد. به این روایات توجه کنید:

۱ امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:

من الذّنوب التّى لا یغفر لیتنى لا اءُؤ اخَذُ الاّ بهذا(۴۵)

از گناهان نابخشودنى این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات نکنند.

یعنى آن گناهِ مورد اشاره را کوچک بشمرد.

۲ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

اءشدّ الذّنوب ما استَهان به صاحبه (۴۶)

بدترین گناهان ، آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.

۳ امام صادق علیه السلام فرمود:

از گناه حقیر و ریز، بپرهیز (سبک مشمار) که آمرزیده نشود.

عرض کردم : گناهان حقیر چیست !؟ فرمود آن است که :

الرّجل یَذنب فیَقول طُوبى لى لو لم یَکن لى غیر ذلک (۴۷)

کسى گناه کند و بگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشتم .

۴ حضرت سجاد علیه السلام در ضمن دعا، به خدا عرض ‍ مى کند:

الّلهم اَعُوذُ بِکَ مِن … الاِصرارِ عَلى المَاءثَم و استِصغار المَعصیَه (۴۸)

پروردگارا! به تو پناه مى برم از اصرار بر گناهان ، و کوچک شمردن گناه .


۱۲
۳ اظهار خوشحالى هنگام گناه

لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه ، از امورى است که گناه را بزرگ مى کند و موجب کیفر بیشتر مى شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

شر الاشرار من تبهّج بالشر(۴۹)

بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد.

و نیز فرمود:

مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُلّ(۵۰)

کسى که از انجام گناه ، لذت ببرد خداوند ذلّت را به جاى آن لذّت به او مى رساند.

امام سجاد علیه السلام فرمود:

إ یّاک و ابتهاج الذّنب فانّه اءعظم من رکوبه (۵۱)

از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگتر از انجام خود گناه است .

و نیز فرمود:

حلاوه المعصیه یفسدها الیم العقوبه (۵۲)

عذاب دردناک گناه شیرینى آن را تباه مى سازد.

و از سخنان امام سجاد علیه السلام است :

لا خیر فى لذّه من بعدها النّار(۵۳)

در لذتى که بعد از آن آتش دوزخ است خیرى نیست .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

من اذنب ذنبا و هو ضاحک دخل النار و هو باک (۵۴)

کسى که گناه کند و در آن حال خندان باشد وارد آتش دوزخ مى شود در حالى که گریان است .


۱۳
۴ گناه از روى طغیان

یکى دیگر از امورى که موجب تبدیل گناه کوچک به گناه بزرگ مى شود، طغیان و سرکشى در انجام گناه است ؛

امّا مَن طَغى وَ اثَر الحَیاه الدّنیا فَاِنّ الجَحِیمَ هِىَ المَاءوى (۵۵)

و اما آنها که طغیان کردند و زندگى دنیا را مقدم شمردند، بى گمان جایگاهشان دوزخ است .


۱۴
۵ مغرور شدن به مهلت الهى

دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، آن است که گنهکار مهلت خدا و مجازات نکردن سریع او را دلیل رضایت خدا بداند و یا خود را محبوب خدا بداند؛

و یقولون فى انفسهم لولا یعذّبنا اللّه بما نقول حسبهم جهنّم یصلونها فَبِئسَ المَصیر(۵۶)

گناهکاران در دل مى گویند: چرا خدواند مارا به خاطر گناهانمان عذاب نمى کند؟ جهنم براى آنها کافى است ، وارد آن مى شوند و بد جایگاهى است .

وعده عذاب جهنم براى چنین افرادى ، دلیل آن است که گناه افرادى که مغرور به عدم مجازات سریع خداوند هستند، گناه کبیره است .


۱۵
۶ تجاهر به گناه

آشکار نمودن گناه نیز، گناه صغیره را تبدیل به گناه کبیره مى کند، شاید از این نظر که آشکار نمودن گناه حاکى از تجرّى و بى باکى بیشتر گنهکار است ، و موجب آلوده کردن جامعه ، و عادى نمودن گناه مى گردد.

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

ایّاک و المجاهره بالفُجور فانّه من اشدّ المآثم (۵۷)

از آشکار نمودن گناهان بپرهیز، که آن از سخت ترین گناهان است .

و حضرت رضا علیه السلام فرمود:

المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسیّئه مخذول (۵۸)

پاداش پنهان کننده کردار نیک ، معادل هفتار کار نیک است ، و آشکار کننده گناه ، خوار مى باشد.


۱۶
۷ گناه شخصیت ها

گناه آنان که در جامعه ، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران یکسان نیست ، و چه بسا گناه صغیره آنها، حکم گناه کبیره را داشته باشد، زیرا گناه آنها داراى دو بعد است : بعد فردى و بعد اجتماعى .

گناه شخصیت ها و بزرگان از نظر بعد اجتماعى مى تواند زمینه ى اغوا و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.

بر همین اساس ، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت ها، غیر از حساب او با دیگران است .

گناه بزرگان از دیدگاه قرآن

در آیه ۴۴ تا ۴۸ سوره حاقهّ مى خوانیم :

و لو تَقَوّلَ علینا بعض الاَقاویل . لاَخَذنا منِه بِالَیمین . ثمّ لَقطعنا مِنه الوَتین . فَما مِنکم مِن اَحد حاجِزین .

و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى بست ، ما او را با قدرت مى گرفتیم ، سپس ‍ رگ قلبش (یعنى شاهرگش ) را قطع مى کردیم ، و احدى از شما نمى توانست مانع شود و از او حمایت کند.

در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند اما خدا درباره ى هیچکدام از آنها این گونه سخن نگفت که : ((رگ گردنت را مى زنیم )) ولى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید، زیرا او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است .

بنابراین آنان که داراى شخصیت علمى و دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتر است ، مسئولیت بیشترى دارند.

مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن

در قرآن دانشمندان بى عمل به الاغ و سگ ، تشبیه شده اند.

در مورد بلعم باعورا دانشمند گنهکار مى خوانیم :

فَمَثله کَمَثل الکَلبِ اِن تَحمِل عَلَیه یَلهَث اَو تَترُکه یَلهَث (۵۹)

مثال او همانند سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى دهانش را باز و زبانش را از دهانش بیرون مى آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى ، باز همین کار را مى کند. (آنچنان تشنه ى دنیا است که همیشه دهانش باز است ).

و در آیه ى ۵ سوره ى جمعه مى خوانیم :

مَثَل الَّذینَ حُمِّلُوا التّوراهِ ثمّ لم یَحمِلوها کَمَثل الحِمارِ یَحمل اَسفاراً

مثال کسانى که به دستورات تورات ، تکلیف شدند، ولى حق آن را ادا ننمودند، همانند مثال الاغى است که کتاب هایى با خود حمل کند (و از کتاب ها بهره اى نبرد جز سنگینى بار آن !).

در آیه ى ۳۰ سوره ى احزاب مى خوانیم :

﴿یا نِساءَ النّبى مَن یَاتِ مِنکُنّ بِفاحِشَه مُبیِّنَه یُضاعَف لَها العَذاب ضِعفَین

اى همسران پیامبر هر کدام از شما گناه آشکارى مرتکب شود، عذاب او دو برابر است .

همسران پیامبر به خاطر اینکه در جامعه داراى موقعیت خاصى بودند گناه آنها کیفر مضاعف داشت .

مراد از ((گناه آشکار)) آنها، شاید اشاره به اثر اجتماعى آن گناه باشد، که به همین خاطر کیفرِ چند برابر دارند.

بر همین اساس روایت شده شخصى به امام سجاد علیه السلام عرض ‍ کرد: انکم اهلبیت مغفور له

((شما از خاندانى هستید که مشمول آمرزش خداوند مى باشید.))

آن حضرت با شنیدن این سخن خشمگین شد و در پاسخ فرمود:

آنگونه که تو مى گویى نیست ، ما در مورد نیکوکاران خود، دو پاداش و در مورد گنهکاران خود، دو کیفر قایل هستیم .

سپس آیه ۳۰ و ۳۱ احزاب را تلاوت فرمودند.(۶۰)

گناه بزرگان از دیدگاه روایات

۱ امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود:

یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد(۶۱)

هفتاد گناه از جاهل ، بخشیده مى شود قبل از آنکه یک گناه از عالم ، بخشیده گردد.

۲ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود:

اگر عالمان دین و زمامداران ، فاسد شدند، مردم نیز فاسد مى شوند.(۶۲)

و در سخن دیگر فرمود:

عوام امت من اصلاح نمى شوند مگر با اصلاح خواص امت من !


۱۷

شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟. فرمود:

خواص امتى اربعه : الملوک و العلماء و العباد و التجار

خواص امت من چهار دسته اند: ۱ زمامداران . ۲ دانشمندان . ۳عابدان . ۴ تاجران .

شخصى دیگر پرسید: چگونه ؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

زمامداران چوپانان مردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما طبیبان مردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى کند؟ و تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد، به چه کسى باید اطمینان نمود؟(۶۳)

۳ نیز رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

در روز قیامت ، خداوند با سه کس سخن نگوید، و به آنها توجه نکند و آنها را پاک نسازد و براى آنها عذاب دردناک است :

شیخ زان و ملک جبّار و مُقِلّ مُختال (۶۴)

پیر زناکار، و سلطان جبار و فقیر متکبر.

۴ امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب به نام شقرانى فرمود:

ان الحسن من کل احد حسنٌ و انّه منک احسن لمکانک منّا، و انّ القبیح من کل احد قبیح و انّه منک اقبح (۶۵)

اى شقرانى ! نیکى از هر شخص نیکو است ، ولى از تو که به ما نسبت دارى نیکوتر است ، و زشتى از هر کسى زشت است ولى از تو زشت تر.

۵ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

زَلّهُ العالم تُفسد العَوالِم (۶۶)

لغزش عالم ، همه ى عالم ها را تباه مى سازد.

و نیز فرمود:

زلّه العالم کانکِسار السّفینَه تُغَرق و تُغرقُ معَها غَیرها(۶۷)

لغزش عالم همانند شکسته شدن کشتى در دریا است هم خود غرق مى شود و هم موجب غرق شدن سرنشینانش مى گردد.

بنابراین گناه مسئولین ، چهره ها، علما، نهادها، نویسندگان ، بزرگان و سادات بیشتر به حساب مى آید.

گناهان کلیدى

همان گونه که پیرى و ضعف ، زمینه هجوم کسالت و بیمارى هاى گوناگون مى گردد، گاهى عیب و یا گناهى زمینه و کلید انواع گناهان مى شود. مثلاً:

۱ حسادت ، انسان را به انواع گناهان مانند کارشکنى ، تهمت ، دروغ و سوء قصدها و…وادار مى کند. امام صادق علیه السلام فرمود:

ان الحَسَد یَاکُل الاِیمانَ کَما تَاکُلُ النّار الحَطَب (۶۸)

همانگونه که آتش ، هیزم را مى بلعد، حسادت ایمان را مى بلعد.

انسان حسود به هر تلاشى که رقیب خود را بشکند، دست مى زند.

۲ بخل و حرص ، بخل سبب ندادن زکات و خمس و ترک انفاق و مى شود، به علاوه مردم از بخیل ناراحتند و همین موجب بدگویى ها و سوء ظن ها مى گردد؛

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

البُخلُ جامِع لِمساوِى العُیُوب وَ هُو زمام یقادُ بِه اِلى کلّسوء(۶۹)

بخل ، جامع و گرد آورنده همه ى بدى ها است ، و افسارى است که همه ى بدى ها را بسوى خود مى کشاند.

حرص نیز سبب گناهانى مانند: کم فروشى ، احتکار، گران فروشى ، رشوه خوارى ، تملق و انواع بى تقوایى ها مى شود.

۳ دروغ ، انسان با دروغ گناهان خود را توجیه مى کند و زیر پوشش ‍ توجیه هاى دروغین ، صدها گناه دیگر بروز مى کند، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:

جُعِلَت الخَبائِثُ کُلّها فى بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُها الکذب (۷۰)

تمام زشتى ها در اتاقى قرار داده شده ، و کلید آن ، دروغ است

۴ خشم و بداخلاقى ، عیبى است که سبب فحش ، غیبت ، دشمن تراشى و انواع زشتى ها مى شود، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:

الغضب مفتاح کل شر(۷۱)

خشمِ (بى کنترل ) کلید هر بدى است .

عیوب و گناهان دیگرى نیز وجود دارند که زمینه ساز گناهان دیگر مى شوند، مانند: بدگمانى ، حرام خوارى ، شراب خورى ، ستیزه جویى ، ترس ، تکبر و….که براى رعایت اختصار از شرح بیشتر خوددارى شد.

۰ آژیر خطر

از تعبیرات مختلف آیات و روایات ، به شدت و ضعف خطرهاى گناه پى مى بریم . در قرآن نسبت به بعضى از گناهان تعبیر شده که آن را انجام ندهید مانند:


۱۸

و لا تاکلوها اسرافاً(۷۲)

از اموال آنها از روى اسراف نخورید

در بعضى از موارد تعبیر شده که از آن دورى کنید؛

و اجتنبوا الطاغوت (۷۳)

و از طاغوت دورى کنید

و در بعضى موارد گفته شده نزدیک آن نشوید؛

وَ لاتَقرَبوا الفَواحِشَ ما ظَهَر مِنها وَ ما بَطن (۷۴)

به کارهاى زشت خواه آشکار و خواه پنهان نزدیک نشوید.

انجام ندادن با نزدیک نشدن نشانه ى دو نوع خطر است مثلاً درباره نفت مى گوییم : کبریت به آن نزنید!. ولى درباره ى بنزین مى گوییم : کبریت را نزدیک آن نبرید که فاجعه مى آفریند!.

گناه زنا و خوردن مال یتیم و ورود کفار به سنگر مسلمین (مسجدالحرام ) شبیه بنزین است که در قرآن با جمله و لاتقربوا(۷۵) ((نزدیک نشوید)) و جمله فلایقربوا المسجد الحرام (۷۶) ((نباید مشرکان نزدیک مسجدالحرام شوند)) تعبیر شده است .

این تعبیر همچون آژیر خطر، حاکى از آن است که بعضى گناهان چنان وسوسه انگیز است که نزدیک شدن به حریم آن ممکن است انسان را در پرتگاه خطرناک قرار دهد و نباید به عوامل زمینه ساز و سوق دهنده به سوى گناه نزدیک نشد مثلاً از محیط فاسد و آلوده که لغزندگى شدیدى براى سقوط در دره ى گناه دارد باید دورى نمود.


۱۹
زمینه هاى گناه
زمینه هاى گناه در وجود انسان
الف غریزه

در انسان غرایزى وجود دارد که گاهى دچار افراط یا تفریط مى شود، پس باید راههاى تعدیل آنها را شناخت .

امام على علیه السلام در گفتارى مى فرماید:

خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تکوینا محکوم به اطاعت عقل هستند) و حیوانات را به شهوت و غضب ، اختصاص داد. (وآنها به طور تکوینى محکوم به ارضاى غرائز حیوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت ) شرافت بخشید. پس هرگاه پیروى از عقل کند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زیرا با بودن خشم و شهوت ، اطاعت از عقل نموده است ، و اگر اطاعت از شهوت و غضب کند، از حیوانات ، پست تر است ، زیرا با داشتن عقل پیروى از خشم و شهوت نموده است .(۷۷)

قرآن در مورد کسانى که از غرائز حیوانى پیروى مى کنند مى فرماید:

اولئک کالاَنعامِ بل هم اءضلّ سَبیلا(۷۸)

آنها همچون چارپایان بلکه گمراهترند.

۰ قواى غریزى

علماى اخلاق مى گویند: منشا و انگیزه ى گناهان ، سه قوه است :

۱ قوه شهویّه .

۲ قوه غضبیّه .

۳ قوه وهمیّه .

قوه شهویّه ، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى ، مى کشاند، که سرانجامش ، غرق شدن در فحشا و زشتى ها است .

قوهّ غضبیّه ، انسان را به ظلم وطغیان آزار رسانى و تجاوز، وادار مى کند.

قوهّ وهمیّه ، برترى طلبى و انحصار جویى و تکبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده مى کند و او را به گناهان بزرگى در این کانال ، وا مى دارد.(۷۹)

اگر با دقت بررسى کنیم در مى یابیم که اکثر گناهان (اگر نگوییم همه ى گناهان ) به این سه قوه باز مى گردند.

این سه قوه در وجود انسان لازم است ، ولى اگر کنترل وتعدیل نشود و به افراط و تفریط کشانده شود، سرچشمه ى گناهان بسیار خواهد شد.

براى توضیح بیشتر به این مثال توجه کنید:

آب ، که مایه ى حیات انسان و گیاه و حیوان ها مى باشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود، تا سیلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سیلاب به ما ضرر نمى زند، بلکه هروقت نیاز به آب شد، دریچه ى سد را باز کرده و گیاهان و دام ها از آب آن سد، بهره مند مى شوند.

حال اگر سیلاب مهار نشود، هنگام طغیان ، دیوانه وار به باغ ها و کشتزارها و خانه ها سرازیر شده و همه را ویران مى کند.

در مورد انسان نیز، نیروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است ، ولى اگر این دو غریزه بر اثر افسار گسیختگى طغیان کنند، موجب بروز جنایات ویرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.

نتیجه اینکه : اگر بخواهیم جامعه را از لوث گناه پاک سازیم ، و یا وجود خویش را از آلودگى گناه ، حفظ کنیم ، باید غرایز و تمایلات نفسانى را کنترل و تعدیل کنیم .

البته کنترل و تعدیل غرایز شهوانى ، نیاز به برنامه هایى دارد که در این کتاب ، به قسمتى از آنها شاره خواهد شد.

ب قلب

در قرآن ۱۳۲ بار سخن از قلب به میان آمده است ، و در آیات متعدد، از قلب کافران و منافقان و مجرمان ، به قلب مهر زده ، قلب بیمار، قلب سخت ، قلب منحرف و قلب قفل زده یاد شده است .

بحث و بررسى پیرامون قلب ، نیاز به شرح بسیار دارد که از حوصله این کتاب ، خارج است . اما منظور از قلب یعنى مرکز فرماندهى و تصمیم گیرى انسان است ، قلب سلیم و پاک ، منشا کارهاى نیک است ، و به عکس قلب ناسالم و تاریک ، کانون فساد مى باشد، و ما در راستاى اطاعت خدا و دورى از گناه ، باید توجه عمیق به پاک نگهداشتن قلب ، داشته باشیم .


۲۰

در اینجا به این روایت جالبى از امام صادق علیه السلام توجه کنید:

ما من مومن الا و لقلبه اءُذنان فى جوفه ، اءُذُن ینفث فیها الوسواس الخناس ‍ و اءُذُن ینفث فیها الملک فیؤ ید اللّه المؤ من بالملک فذلک قوله تعالى و ایّدهم بروحٍ منه (۸۰).(۸۱)

قلب هر شخص با ایمانى در درون داراى دو گوش است : گوشى که وسواس ‍ خناس در آن مى دمد و گوشى که فرشته در آن مى دمد، و خداوند، مؤ من را بوسیله آن فرشته ، کمک مى کند. و همین است گفتار خداوند که مؤ منان را بوسیله روح خود، تقویت کرده است .

قلب کانون انگیزه ها

نیت هاى پاک و آلوده هر دو از قلب سرچشمه مى گیرد و انگیزه هاى انحراف و گناه ، بر اثر ناصافى دل پدید مى آید، اگر بخواهیم به گناه آلوده نشویم ، باید به سراغ سرچشمه برویم و آن را صاف کنیم و گرنه .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

نیّه المُؤ مِنِ خیرٌ من عَمله و نیّهُ الکافِر شرُّ من عَمَله و کلّ عامل یعمل على نیَّتِه (۸۲)

نیت مؤ من بهتر از عمل اوست و نیت کافر بدتر از عملش مى باشد و هر کس ‍ طبق نیتش عمل مى کند.

در شرح این حدیث مطالب بسیار گفته شده اما به نظر مى رسد بهترین قول این باشد که چون نیت ، کانون و مرکز تصمیم گیرى و چگونه بجاآوردن اعمال در کمّ و کیف است ، لذا نیت مؤ من که پاک است کانونى براى کارهاى نیک با کیفیت عالى مى گردد. حتى اگر عملى انجام ندهد ولى زمینه براى اعمال نیک دارد. ولى نیت کافر چون ناپاک است کانون فساد خواهد شد، گرچه کارى انجام ندهد ولى آماده ى کارهاى زشت است . آنچنان فکرش آلوده است که هر لحظه احتمال آن دارد که بزرگترین گناه را انجام دهد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

دوزخیان از این رو جاودانه در دوزخ مى مانند که نیت داشتند اگر همیشه در دنیا مى ماندند همواره خدا را نافرمانى کنند. و بهشتیان از این رو جاودانه در بهشت مى مانند که نیت داشتند اگر همیشه در دنیا مى ماندند همواره از خدا اطاعت نمایند. بنابراین هر دو دسته بخاطر نیتشان جاودانى شدند.

سپس امام صادق علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:

قُل کلّ یَعمَل على شاکِلَته (۸۳)

بگو هر کس بر اساس ساختار و شیوه ى خود عمل مى کند. یعنى طبق نیت خود.(۸۴)

بعداً خواهیم گفت که عواملى مانند غذا، رفیق ، محیط و… در شکل گیرى نیت نقش اساسى دارد، اگر غذا، حلال و رفیق و محیط خوب باشد موجب شکل گیرى نیت نیک خواهد شد، و اگر غذا، حرام و رفیق و محیط بد باشد نیتِ ناپاک شکل خواهد گرفت .

اصولاً در اسلام عملى ارزش دارد که از روى نیت پاک و خالص انجام شود، وگرنه در پیشگاه خداوند پذیرفته نمى شود.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اِنّ اللّهَ لایقبل عَملاً فیه مِثقال ذرّه من رِیا(۸۵)

خدا عملى را که در آن به مقدار ذره اى ریا باشد نمى پذیرد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اگر مؤ من قصد کار نیک کند و انجام ندهد براى او پاداشى نوشته شود و اگر انجام دهد ده پاداش براى او نوشته مى شود ولى اگر مؤ من قصد کار بد کند و انجام ندهد، کیفرى بر او نوشته نشود.(۸۶)

حبّ و بغض

قلب کانون حب و بغض در وجود انسان است و باید آن را بر اساس ‍ اسلام تنظیم کرد، زیرا حب و علاقه به چیزى موجب انجام آن مى شود، و بغض و نفرت از چیزى موجب ترک آن مى گردد.

و این مساله بقدرى مهم است که امام صادق علیه السلام در سخنى فرمود:

هل الایمان الا الحب و البغض

مگر ایمان جز حب و بغض است .

یک مثال : شخصى در خانه اش نشسته ، ناگهان مى فهمد که گربه اى آمد و نیم کیلو گوشتى که خریده و در آشپزخانه بود، ربود و رفت . او بر مى خیزد و به دنبال گربه مى رود تا گوشت را از او بگیرد ولى وقتى که گربه از خانه بیرون پرید و در کوچه فرار کرد دیگر او را دنبال نمى کند زیرا حب او به گوشت تا این اندازه بود.


۲۱

ولى اگر روباهى آمد و مرغ خانه را ربود و با خود برد آن شخص روباه را در خانه و کوچه دنبال مى کند ولى وقتى که روباه به بیابان فرار مى کند او از دنبال کردن روباه صرف نظر مى نماید؛ زیرا حب او به مرغ و بغض او نسبت به روباه تا این اندازه بیشتر نبود.

اما اگر گرگى آمد و گوسفند او را ربود و با خود برد آن شخص گرگ را در خانه و کوچه و بیابان دنبال مى کند بلکه گوسفندش را از او بگیرد وقتى که گرگ از بیابان دور شد و از کوه بالا رفت آن شخص از گرگ صرف نظر کرده و باز مى گردد چرا که حب و بغضش او را بیش از این اندازه نتوانست حرکت دهد.

حال اگر درنده ى دیگرى آمد و کودک خردسال او را گرفت و با خود برد آن شخص آن درنده را در بیابان و کوه دنبال مى کند، و همچنان به دنبال او شب و روز مى رود تا آن را بگیرد و با خود مى گوید هر چند براى بدست آوردن جنازه ى کودکم باشد باید به دنبال آن درنده بروم .

با این مثال روشن مى شود که ((حب و بغض )) و درجات آن چه نقش ‍ بالایى در اراده و حرکت انسان دارند و هرچه حب انسان به چیزى زیادتر شد، آن را بیشتر دنبال مى کند و هرچه بغض انسان به چیزى زیادتر گردید تنفر و دشمنى خود را نسبت به آن بیشتر مى سازد.

اسلام حب و بغض انسان را بر اساس صحیح و در راستاى اطاعت خدا قرار مى دهد تا کانون تصمیم گیرى انسان را سالم و پاک سازد.

ج فکر و اندیشه

کانون دیگرى که در وجود انسان سرچشمه کارها است تفکر و اندیشه است . فکر سالم محصول و بازده سالم و پاک دارد و فکر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت .

امیر مؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

مَن کَثُر فِکرهُ فِى المَعاصى دَعَته اِلَیها(۸۷)

کسى که بسیار درباره گناه فکر کند او را به گناه سوق مى دهد.

و حضرت عیسى علیه السلام ضمن گفتارى به حواریون فرمود:

ومن به شما امر مى کنم که روح خود را به زنا خبر ندهید (فکر زنا نکنید) تا چه رسد به اینکه زنا کنید زیرا کسى که روح و فکرش را به زنا خبر دهد مانند کسى است که در اطاق رنگینى آتش روشن کند، دود آتش نقشه هاى رنگین آن اطاق را کثیف مى کند گرچه خانه را نسوزاند.(۸۸)

یعنى فکر گناه کانون تصمیم گیرى وجود انسان را آلوده مى نماید و چنین کانونى به تاریکى گناه نزدیکتر است تا به سفیدى اطاعت خدا.

زمینه هاى پیدایش گناه

در ((گناه شناسى )) از موضوعات بسیار مهم ، شناخت ((زمینه هاى گناه )) است ؛ چنانکه گفته اند: قابلیت قابل ، اصل مهم براى تهذیب نفوس ‍ است .

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره زار خس

کسى که مى خواهد گناه نکند حتماً باید به زمینه هاى گناه توجه کند، وقتى آنها را شناخت به پیشگیرى و درمان آنان بپردازد.

کمبود ویتامین ها در بدن ، انسان را آماده پذیرش میکرب ها مى کند و یا بیمارى ها را پرورش و گسترش مى دهد، پس باید این کمبودها جبران گردد تا زمینه پذیرش و همچنین زمینه پرورش بیمارى ها از بین برود. بنابراین باید ((زمینه شناس و زمینه زدا)) باشیم . مثلا اگر در منزل چاه فاضلابى زمینه ساز انواع پشه ها مى باشد سمپاشى بیهوده است باید چاه را پر کرد.

در بررسى زمینه هاى گناه مى توان امور بسیارى را نام برد که هر یک با کمیت و کیفیت خاصى زمینه ساز هستند. اما در اینجا به چند موضوع مهمتر در این رابطه مى پردازیم مانند:

۱ زمینه هاى فرهنگى و تربیتى .


۲۲

۲ زمینه هاى خانوادگى .

۳ زمینه هاى اقتصادى .

۴ زمینه هاى اجتماعى .

۵ زمینه هاى روانى .

۶ زمینه هاى سیاسى .


۲۳
۱ زمینه هاى فرهنگى و تربیتى گناه
جهل و حماقت

جهل و حماقت ، زمینه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى کشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرینش ، جهل به قوانین خلقت ، جهل به زشتى گناه و آثار آن .

چنانکه یک فرد جاهل و بى سواد غذاى آلوده به میکرب را بر اثر جهل به آسانى مى خورد، ولى یک دکتر میکرب شناس ، هرگز آن را نمى خورد.

در دوران جاهلیت که گناهان گوناگون ، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بیشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضیح به این آیات توجه کنید:

﴿قالوا یا موسى اِجعَل لَنا اِلها کما لَهم آلِهه قالَ إ نّکم قَوم تَجهَلون (۸۹)

بنى اسرائیل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت ) قرار بده چنانکه آنها (بت پرستان ) معبودانى (از بت ) دارند. موسى گفت : شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.

از زبان حضرت لوط علیه السلام خطاب به قومش مى خوانیم :

﴿ءَاِنّکم لَتَاتون الرّجال شَهوهً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون (۹۰)

آیا شما به جاى زنان ، به سراغ مردان ، از روى شهوت مى روید؟ شما قومى جاهل هستید.

و در آیه ۸۹ سوره ى یوسف مى خوانیم :

﴿قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ و اَخیهِ اِذ اَنتُم جاهِلُون

یوسف (به برادران خود) گفت : آیا دانستید که با یوسف و برادرش (بنیامین ) چه کردید؟ آنگاه که جاهل بودید.

از این آیات به روشنى استفاده مى شود که جهل و نادانى یکى از زمینه هاى گناهان است .

در روایات نیز بسیار آمده که جهل ، زمینه گناه است . در اینجا به ذکر چند نمونه مى پردازیم :

۱ امام على علیه السلام در عهدنامه ى خود به مالک اشتر مى فرماید:

لا یجترى على الله الا جاهل شقى (۹۱)

گستاخى و جراءت بر (نافرمانى ) خدا را جز جاهل و شقى روانمى دارد.

۲ و نیز از گفتار آن حضرت است :

الجهل معدن الشر، الجهل اصل کل شر، الجهل یفسدالمعاد(۹۲)

جهل مرکز زشتى است ، جهل ریشه و پایه زشتى است ، جهل موجب تباهى معاد انسان است .

۳ چنانکه قبلاً اشاره شد امام صادق علیه السلام به سماعه فرمود: عقل و لشکرش را بشناس و همچنین جهل و لشکرش را بشناس . سپس ‍ ۷۵خصلت زشت را به عنوان لشکر جهل برشمرد.(۹۳)

این روایت جامع بیانگر آن است که جهل اساس و محور خصلت هاى زشت و گناهان بزرگى همچون : حرص ، خیانت ، ربا، نیرنگ ، تکبر، آزار به پدر و مادر، پیمان شکنى ، بى تابى ، شانه خالى کردن از وظیفه جهاد، سبک سرى ، کینه و دشمنى و….است .(۹۴)

۴ حضرت على علیه السلام مى فرماید:

قَصَّمَ ظَهرى رَجُلان : عالِم مُتَهتِّک و جاهِل مُتَنسِّک (۹۵)

دو شخص ، کمرم را شکستند، دانشمند بى پروا، و جاهل مقدس نما.

سپس فرمود: جاهل ، انسان را با زهدنمائیش مى فریبد، و عالم با گستاخى و بى پروائیش ، انسان را مغرور و فریفته خود مى کند.

۵ و نیز فرمود:

ایاکم والجهال من المستعبدین والفجار من العلماء فانهم فتنته کل مفتون (۹۶)

بپرهیزید از جاهلان عبادت پیشه و از گنهکاران دانشمند، چرا که این ها مایه فتنه و آشوب هر فتنه شده هستند.

۶ و در سخنى دیگر فرمود:

لاترى الجاهل الا مُفرِطاً او مُفرِّطاً(۹۷)

نمى بینى جاهل را مگر اینکه یا راه افراط و زیاده روى را مى پیماید و یا راه تفریط و کوتاهى از حد اعتدال را.

۷ و در بیان دیگر فرمود:

الى اللّه اشکو من معشر یعیشون جهالا ویموتون ضلالا(۹۸)

شکایت به خدا مى برم از گروهى که در جهل ونادانى زندگى مى کنند

۸ در قرآن در جریان موسى علیه السلام و ساحران آمده : وقتى که ساحران طناب هاى خود را انداختند، به نظر مى رسید همه ى آنها در حرکتند؛

﴿فَاَوجَسَ فى نفسه خِیفَه موسى (۹۹)

ناگهان موسى در دل خویش ترس خفیفى احساس کرد.


۲۴

امیرمؤ منان علیه السلام در توضیح این مطلب مى فرماید:

لم یُوجِس موسى علیه السلام خیفَهً على نفسه بل اَشفَقَ مِن غَلَبه الجُهّال و دُوَل الضّلال (۱۰۰)

موسى علیه السلام بر جان خود نترسید بلکه ترس او از این بود که مبادا جاهلان پیروز گردند و دولت هاى ضلال برنده شوند.

این سخن نیز از کارهاى انحرافى جاهلان پرده برمى دارد و بیانگر آن است که جهل زمینه ساز گناهان بزرگى همچون مبارزه علنى با پیامبران به پشتیبانى از طاغوت ها مى باشد.

جلوگیرى بنى امیه از تعلیم شرک

از احادیث جالب اینکه امام صادق علیه السلام فرمود:

ان بنى امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان ولم یطلقوا تعلیم الشرک لکى اذا حملوهم علیه لم یعرفوه (۱۰۱)

بنى امیه تعلیم ایمان را براى مردم آزاد گزاردند ولى تعلیم شرک را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرک وادار کردند آن را نشناسند. (و در نتیجه از روى جهل قبول شرک نمایند).

این حدیث بیانگر آن است که : بنى امیه از شناخت شرک و انواع آن جلوگیرى مى کردند زیرا اگر مردم معنى شرک و انواع آن را مى فهمیدند از بنى امیه که غوطه ور در شرک بودند، روى برمى گرداندند و به امامان اهل البیت علیهم السلام که از شرک به دور بودند متوجه مى شدند، آرى رهبران طاغوتى حساسیت داشتند که مردم از دستورات سازنده و بیدار بخش اسلام ، آگاه نشوند تا جهل آنها باعث توقف و رکود آنها شود، و زمینه انحراف آنها را فراهم سازد.


۲۵
۲۱ قوانین و سنت هاى غلط بشرى

انسان هنگامى از آلودگى ها و گناهان مختلف نجات مى یابد که در پرتو قانون کامل و اجراى آن قانون زندگى کند، قانونى که تمام ویژگى هاى ساختار انسان را مورد توجه دقیق قرار داده و آنچه را که موجب تکامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از انحرافات و کژراهه ها است تامین نماید. چنین قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا که خداوند آفریدگار انسان و به تمام خصوصیات روحى و جسمى او آگاه مى باشد و مى داند که چه قانون و برنامه اى انسان را رستگار مى سازد. روى این اساس نتیجه مى گیریم که قوانین غلط بشرى یکى از عوامل و زمینه هاى فرهنگى گناه است چرا که این قوانین بجاى آنکه نجات بخش باشد گمراه کننده است .

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اَهواءٌ تُتَّبع و اَحکامٌ تُبتَدَع ، یُخالَف فیها کتاب اللّه (۱۰۲)

همواره پیدایش فتنه ها، پیروى از هوس هاى آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعى (مانند قوانین بشرى ) است ، احکامى که با کتاب خدا مخالفت دارد.

در اینجا فهرست وار به ذکر بعضى از قوانین غلط بشرى مى پردازیم :

۱ آزادى بى قید زنان و کشف حجاب .

۲ لغو قوانین قصاص و حدود و دیات .

۳ ازدواج با همجنس .(همجنس بازى )

۴ آزادى زن در طلاق دادن شوهر.

۵ اختلاط مدارس دختر و پسر.

۶ شرایط سنگین قانون ازدواج .

۷ گناه شمردن ازدواج مؤ قت و آزادى زناى با رضایت .

۸ قانونى بودن مشروبات الکلى .

۹ قانونى بودن کورتاژ.

۱۰ آزادى سرمایه دارى و یا لغو مالکیت خصوصى .

۱۱ قانونى بودن ربا.

۱۲ غیر قانونى بودن امر به معروف و نهى از منکر.

۱۳ معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.

۱۴ قانونى بودن قماربازى .

۱۵ آزادى فیلم ها و عکس هاى سکسى و….

این امور و امثال آن ، هر کدام منشا و زمینه ساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به تباهى و انحراف مى کشانند.


۲۶
۳۱ التقاط و تحریف

یکى از عوامل فرهنگى زمینه ساز گناه ، مساله التقاط و تحریف قانون الهى است التقاط و تحریف عبارت از آن است که قانون الهى را تغییر داده و دستکارى کنند مقدارى از قوانین بشرى در داخل آن کرده و معجونى از قانون بشرى درست کنند (که سر از بدعت و دین سازى بیرون مى آورد) و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمایند.

امیرمؤ منان على علیه السلام در گفتارى مى فرماید:

اگر باطل کاملاً از حق جدا مى شد بر جویندگان حقیقت پوشیده نمى ماند و اگر حق از باطل ، خالص و جدا مى شد زبان دشمنان (از بدگویى به حق ) قطع مى گردید.

ولکن یؤ خذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فیمزجان ! فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه .

ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مى آمیزند اینجاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى شود.(۱۰۳)

حفظ قانون و گناه بدعت

در اسلام ، حفظ حریم قانون بسیار مورد توجه و تاکید قرار گرفته و از قانون شکنى و التقاط و بدعت گذارى که تجاوز از حریم قانون است شدیداً نهى و منع شده است تا آنجا که بدعت گذار در اسلام محکوم به اعدام است و تفاوتى ندارد که چیزى بر قانون اسلام بیفزاید و یا چیزى را بکاهد، حلالى را حرام کند یا به عکس .

یکى از نکات لطیف و جالبى که در قرآن و روایات اسلامى در راستاى حفظ حریم قانون دیده مى شود داستان حضرت ایوب علیه السلام مى باشد که به انواع مصایب گرفتار شد و در برابر همه فشارها و رنج صبر و استقامت کرد. در یک مورد نسبت به همسرش ناراحت شد. (گویا همسرش به دنبال انجام کارى رفت و دیر به خانه بازگشت و ایوب که از بیمارى رنج مى برد سخت ناراحت گردید) و چنین سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یکصد ضربه یا کمتر به او بزند و او را تنبیه کند اما بعد از بهبودى مى خواست به پاس وفادارى ها و خدماتش او را ببخشد ولى مساله سوگند و نام خدا و حریم قانون الهى در میان بود؛

خداوند به او فرمود:

و خُذ بِیَدک ضِغثَاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث انّا وَجَدناه صابراً نِعمَ العَبدُ انّه اَوّاب

(به او گفتیم ) بسته اى گندم (یا مانند آن ) را برگیر و به او (همسرت ) بزن و سوگند خود را مشکن . ما او را شکیبا یافتیم . چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده به سوى خدا است .

همسر ایوب زن باوفا و مهربانى بود. درست است که در موردى خطا کرد و طبق سوگندِ ایوب علیه السلام مى بایست کیفر گردد ولى استحقاق عفو و بخشش را نیز داشت .

گرچه زدن یک دسته ساقه گندم یا چوب هاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند ایوب نبود ولى حفظ حریم قانون الهى و عدم اشاعه قانون شکنى باعث شد که او این کار را انجام دهد و ایوب علیه السلام به دستور خدا در عین عفو، ظاهر قانون را نیز حفظ کرد.(۱۰۴)

نظیر این معنى در اجراى حدود اسلامى در مورد خطا کاران بیمار نیز آمده است .

در چند روایت ذکر شده که شخص بیمارى زنا کرده بود و مى بایست حد صد ضربه شلاق بر او جارى گردد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد خوشه خرمایى که داراى صد شاخه بود آوردند و با آن یک ضربه به آن بیمار زد و همان را در اجراى حد کافى دانست .(۱۰۵)

البته ناگفته نماند این گونه امور در موارد استثنایى و خاصى است و گرنه در موارد دیگر که استحقاق نباشد هرگز مجاز نیست .

آرى حتى در موارد استثنایى باید حریم قانون را در ظاهر حفظ کرد تا موضوع قانون شکنى در جامعه راه نیابد.

در مورد ((بدعت )) که یک گناه بسیار بزرگ و یک نوع تجاوز به حریم قانون مى باشد به چند روایت زیر توجه کنید:


۲۷

۱ امیرمؤ منان علیه السلام در ضمن گفتارى فرمودند:

و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فاَمات سُنَّه مَاءخوذَه و اَحیا بِدعَه مَترُوکه (۱۰۶)

بدترین مردم نزد خداوند رهبر ستمگرى است که خود گمراه است و مردم بوسیله او گمراه مى شوند سنت هاى پذیرفته شده را از بین مى برد و بدعت هاى متروک را زنده مى کند.

۲ رسول اکرم علیه السلام مى فرماید:

اذا ظهرت البدع فى امتى فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله (۱۰۷)

هرگاه بدعت ها در میان امتم آشکار شد، بر عالم (دین ) است که علمش را آشکار کند (و بر ضد بدعت گذارها افشاگرى نماید) و اگر چنین نکرد پس لعنت خدا بر او باد.

۳ و نیز آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

کل بدعه ضلاله و کل ضلاله سبیلها الى النار(۱۰۸)

هر بدعتى گمراهى است وراه هر گمراهى به سوى آتش دوزخ است .

۴ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

من مشى الى صاحب بدعه فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام (۱۰۹)

کسى که براى دیدار بدعت گذار به سوى او برود و او را احترام کند در حقیقت براى ویران کردن اسلام اقدام نموده است .

حکم اعدام بدعت گذار

فارس بن حاتم از دروغگویان و غُلات مشهور و بدعت گذاران بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مى کرد، امام هادى علیه السلام به اباجنید دستور داد تا فارس را اعدام کند و امام حسن عسکرى علیه السلام خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گردید. سرانجام اباجنید آن بدعت گذار را کشت .(۱۱۰)


۲۸
۴۱ گفتار و کتب ضالّه

یکى از زمینه هاى فرهنگى گناه و انحراف کتب گمراه کننده و یا وسایل تبلیغاتى گمراه کننده مى باشد. و لذا در اسلام خواندن ((کتب ضالّه )) و یا گوش دادن به سخنان گمراه کننده حرام است .

توضیح اینکه : همانگونه که جسم انسان ها از نظر قدرت و توان مختلف است ، مثلاً بعضى قدرت تحمل دویست کیلو بار را دارند و بعضى حتى قدرت تحمل پنج کیلو بار را ندارند، فکر انسان ها نیز تفاوت دارد. بعضى توان حل یک مساله ساده ى ریاضى را ندارند و بعضى همچون کامپیوتر نیرومند، مشکل ترین مسایل ریاضى را در چند لحظه حل مى کنند.

مطالعه ى کتاب هاى گمراه کننده براى دانشمندان که توان فکرى و قدرت تحقیق و بررسى دارند، اشکال ندارد چرا که آنها با مطالعه و تحقیق ، حق و باطل را از همدیگر تشخیص مى دهند.

ولى مطالعه آن کتاب ها و یا شنیدن گفتار گمراه کننده براى افرادى که فکر ناتوان و دانش اندک دارند، مسموم کننده و خطرناک است .

چنانکه در تاریخ دیده مى شود دشمنان با انتشار کتب گمراه کننده مردم را از راه حق باز داشته و به سوى باطل مى کشانند به عنوان نمونه :

وقتى که اسلام ظهور کرد دانشمندان یهود موقعیت خود را در خطر دیدند، لذا اوصافى را که درباره ى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در تورات آمده بود تغییر دادند و صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام یهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در سرزنش آنان مى فرماید:

﴿فَوَیلٌ لِلذّینَ یَکتُبُون الکِتابَ بِاَیدیهِم ثمّ یَقولونَ هذا من عنداللّه لِیَشتروا بِه ثَمَناً قَلیلاً فَویل لَهم ممّا کَتَبت اَیدیهم و وَیل لَهم ممّا یَکسِبون (۱۱۱)

واى بر آنها که مطالبى با دست خود مى نویسند سپس آن را به خدا نسبت مى دهند تا به بهاى کمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از این راه به دست آوردند.

نظیر این مطلب در آیه ۶ سوره لقمان آمده که در تفسیر آن مى خوانیم : تاجر مشرکى که به فارس آمده بود، داستان هاى رستم و اسفندیار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت : اگر محمد صلّى اللّه علیه و آله داستان عاد و ثمود مى گوید، من هم داستان رستم و اسفندیار مى گویم که آیه مذکور در سرزنش او نازل شد.

امام جواد علیه السلام مى فرماید:

مَن اَصغى الى ناِطق فَقد عَبَده فَاِن کان النّاطِق عَنِ اللّه فقَد عَبدَ اللّه وَ اِن کاَن النّاطقُ یَنطِق عَن لِسانِ اِبلیسَ فَقَد عَبَد الاِبلیس (۱۱۲)

کسى که به (گفتار) گوینده اى گوش فرا دهد او را بندگى کرده است بنابراین اگر گوینده از خدا و دستورات او سخن مى گوید شنونده ى او خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان سخن مى گوید شنونده ى او شیطان را عبادت نموده است .


۲۹
۵۱ تلقین و تقلید

در مسایل تربیتى و فرهنگى یکى از عوامل زمینه ساز، تلقین و تقلید است که اگر شایسته و بر اساس صحیح باشند زمینه ساز کارهاى نیک مى گردند و گرنه زمینه ساز گناه مى شوند؛

۰ تلقین

در قرآن بعضى از عناوین تکرار شده که این تکرار علاوه بر فواید دیگر یکنوع تلقین وزمینه ى سوق دادن بشر به سوى این عناوین مى باشد مانند:

واژه ((اللّه )) و ((اله )) که ۲۸۰۷ بار در قرآن تکرار شده است .

یا جمله : ان الله على کل شیى قدیر ((خداوند بر هر چیز تواناست .))

واینکه خدا ((قدیر)) (توانا) است چهل و پنج بار در قرآن آمده است .

در سوره ((الرحمن )) که در مکه نازل شده و ۷۸ آیه دارد، ۳۱ بار فَبِاىّ آلا ء رَبّکُما تُکذِّبان ((پس کدامین نعمت هاى پروردگارتان را تکذیب مى کنید؟)) تکرار شده است .

در سوره ((مرسلات )) این آیه ۱۰ بار تکرار شده است :

ویل یَومَئذٍ لَلمُکذِّبین ((واى در آن روز (قیامت ) بر تکذیب کنندگان ))

این جمله در آیه ۱۱ ((طور)) و آیه ۱۰ ((مطففین )) نیز آمده است .

در سوره ى ((قمر)) ۴ بار و لَقَد یَسّرنا لِلذّکْر فَهل مِن مُذّکر

((ما قرآن را براى یادآورى آسان کردیم آیا کسى هست که متذکر شود؟)) تکرار شده است .

این تکرارها بیشتر جنبه ى تلقینى دارد تا گوش جان ما، این امور را مکرر در مکرر بشنود و این مطالب در اعماق جان ، نقش ببندد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

به دروغگو راه دروغ را تلقین نکنید چنانکه فرزندان یعقوب نمى دانستند که گرگ انسان را نیز مى خورد تا اینکه پدرشان آن را به آنان تلقین نمود.(۱۱۳)

۰ تقلید

در راستاى زمینه هاى فرهنگى گناه ، یکى از موضوعات زمینه ساز، ((تقلید کورکورانه )) است .

تقلید داراى اقسامى است : ۱ تقلید عالم از عالم ۲ تقلید عالم از جاهل ۳ تقلید جاهل از جاهل ۴ تقلید جاهل از عالم .

در میان این اقسام تنها نوع چهارم صحیح است و نوع اول نیز گاهى صحیح و گاهى ناصحیح است .

اما تقلید جاهل از جاهل و یا تقلید عالم از جاهل ، تقلید کورکورانه است و گاهى زمینه ساز بسیارى از مفاسد و جنایات مى شود.

تقلید کورکورانه یعنى عدم استقلال ، وابستگى ذلّت بار به دیگران و به دنبال آن مدپرستى و هرزه گرایى و زندگى پوچ و طفیلى .

در قرآن مى خوانیم : هنگامى که رسولان خدا مردم را به توحید و ترک بت پرستى دعوت مى کردند بت پرستان در پاسخ مى گفتند:

﴿ان انتم الاّ بشر مثلنا تریدون ان تصدّونا عمّا کان یعبد آباؤ نا (۱۱۴)

شما انسان هایى مانند ما هستید و مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند باز دارید.

تقلید کورکورانه از نیاکان یک منطق سستى است که مشرکان در برابر پیامبران اقامه مى کردند و همین منطق بى اساس نمى گذاشت که از گناهان و انحرافات عقیدتى و اخلاقى خود دست بکشند؛ قرآن مى فرماید:

﴿و اذا قیل لهم اتَّبِعوا ما اَنزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما اَلفَینا علیه آباؤ نا (۱۱۵)

و هنگامى که به مشرکان گفته مى شد از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، در پاسخ مى گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود رابر آن یافتیم پیروى مى نماییم .


۳۰
۶۱ شخصیت گرایى

یکى دیگر از زمینه هاى فرهنگى گناه ، شخصیت گرایى است . روشن است که انسان در زندگى نیاز به الگو دارد و الگو باید یک انسان کامل باشد تا به پیروى از آن بتوان به اهداف عالى انسانى نایل گردید.

همیشه وجود الگوها و سرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان وسیله مؤ ثرى براى تربیت آنها بوده است و انسان طبعا الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى مى خواهد، شخصى را الگوى خود سازد و به دنبال او حرکت کند، ولى اگر فرهنگ صحیحى در جامعه نباشد، الگوهاى کاذب ، جایگزین الگوهاى صحیح شده ، و در این رهگذر ضربات سنگینى بر انسانیت وارد مى گردد.

در قرآن با تعبیر اسوه حسنه که به معنى تاسّى و پیروى نیک است از الگوى صحیح یاد شده و این تعبیر سه بار در قرآن آمده است .(۱۱۶) و در این سه مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و ابرهیم خلیل علیه السلام به عنوان اسوه ى حسنه معرفى شده اند.

باید کاملا توجه داشت که الگوهاى کاذب و شخصیت هاى مصنوعى و تراشیده ، یکى از بلاهاى بزرگ و زمینه هاى فساد و گناه است و باید در این راستا با کمال دقت و احتیاط گام برداشت .


۳۱
۷۱ کتمان حق

کتمان حق ، کتمان علم و کتمان هرگونه ارزشى ، یکى دیگر از عوامل فرهنگى زمینه ساز گناه است که موجب انحراف و برچیده شدن حق و ارزش ها در جامعه مى شود، لذا قرآن شدیدا از آن نهى کرده است :

﴿و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَکتُموا الْحقّ و اَنتُم تَعلَمون (۱۱۷)

وحق را با باطل نیامیزید وحقایق را با اینکه مى دانید، کتمان نکنید.

و در آیه ۱۵۹ همین سوره ، کتمان کنندگانِ حق مشمول لعن خدا و لعنت کنندگان قرارگرفته اند.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

من سُئل عن علم یعلمه فکتم لجم یوم القیامه بلجام من نار(۱۱۸) هر گاه از دانایى چیزى سؤ ال شود ولى او با اینکه جواب پرسش را مى داند کتمان کند، در قیامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود.

۲ زمینه هاى خانوادگى گناه

یکى دیگر از زمینه ها که نقش بسزایى براى سوق دادن انسان به سوى گناه دارد زمینه هاى بد خانوادگى است چنانکه زمینه هاى نیک خانوادگى اثر بسیار خوبى در اجتناب از گناه خواهد داشت .

در آغاز به این اشعار توجه کنید:

خشت اول چون نهد معمار کج

تا ثریا مى رود دیوار کج

و حافظ مى گوید:

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض

ورنه هر سنگ و گلى لؤ لؤ و مرجان نشود

آیین اسلام که یک آیین جامع و سازنده است براى اینکه زمینه هاى خانوادگى بر اساس درست پى ریزى شود و در نتیجه ثمرات آن نیز درست و سالم باشد از همان آغاز دستورهایى داده که اگر بطور دقیق رعایت شود قطعا نتایج درخشانى خواهد داشت از جمله :

۱ قانون وراثت .

۲ ازدواج .

۳ تربیت فرزند.

۴ تغذیه .


۳۲
۱۲ قانون وراثت

امروز بر همگان روشن است و از نظر علمى و دینى از مسلمات است که همانگونه که فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر ارث مى برند در امور معنوى و حالات روحى نیز ارث مى برند.

مثلا پدر و مادرى که شجاع ، پاکدامن ، با اراده و متدین هستند، نقش ‍ بسیار در انتقال این صفات به فرزندان خود دارند.

و به عکس اگر ترسو، ناپاک ، سست اراده و بى بندوبار باشند، مسلما زمینه ساز این صفات در فرزندان خود خواهند شد، براى توضیح بیشتر به ذکر یک آیه و چند روایت مى پردازیم :

۱ در قرآن مى خوانیم که حضرت نوح علیه السلام در مورد قوم گنهکار خود چنین نفرین کرد:

پروردگارا! احدى از آنان را روى زمین زنده مگذار، چرا که اگر آنها را زنده بگذارى ، بندگانت را گمراه مى کنند و جز نسلى فاجر و کافر بوجود نمى آورند.(۱۱۹)

این آیه اشاره به قانون وراثت مى کند که پدر و مادر ناپاک موجب ایجاد فرزند ناپاک خواهند شد.

۲ در زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام وبعضى از زیارت هاى دیگر خطاب به امامان علیهم السلام مى خوانیم :

اءشهد اءنّک کنتَ نورا فى الا صلاب الشّامِخه و الا رحام المطهّره لم تُنَجّسکَ الجاهلیّه بِاَنجاسها و لم تُلبسک من مُدْلَهمّات ثیابها

گواهى مى دهم که تو نورى بودى در پشت هاى بلند مرتبه و در رحم هاى پاک ، دوران جاهلیت بوسلیه پلیدى هایش تو را آلوده نساخت و تیره گى هاى جامه هایش را بر تن تو نکرد.

این عبارت معروف در زیارتنامه ها، اشاره به طهارت و پاکى پدران و مادران امامان معصوم علیهم السلام دارد که آنها از هر نظر پاک بودند و قداست و پاکى را به ارث برده اند.

۳ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرمایند:

الشقى شقى فى بطن امه ، و السعید سعید فى بطن امه (۱۲۰)

انسان تیره بخت در رحم مادرش تیره بخت است و انسان سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است .

یعنى انسان زمینه هاى سعادت و شقاوت را از والدین به ارث مى برد.

انتخاب همسر شجاع

پس از شهادت فاطمه ى زهرا علیهاالسلام امیرمؤ منان على علیه السلام تصمیم گرفت ازواج کند، برادرش عقیل در نسب شناسى معروف بود، خانواده ها و قبایل را خوب مى شناخت ، على علیه السلام موضوع تصمیم ازدواج خود را با عقیل در میان گذاشت و به او فرمود: مى خواهم بانویى را براى من پیدا کنى و از او خواستگارى نمایى که از خاندان شجاع و شیردل باشد.

عقیل عرض کرد: چنین زن را براى چه مى خواهى ؟

على علیه السلام فرمود: براى اینکه داراى فرزند شجاع و دلیر گردد.

عقیل گفت : چنین زنى در میان قبیله بنى کلاب وجود دارد و او فاطمه (ام البنین ) دختر حزام بن خالدبن ربیعه است .

عقیل از ام البنین خواستگارى کرد و حضرت على علیه السلام با او ازدواج نمود و از او فرزندان رشید و قهرمانى بوجود آمدند که در کربلا به شهادت رسیدند، یکى از آنها حضرت عباس ، قمر بنى هاشم علیه السلام مى باشد. این فرزندان ، شجاعت و…. را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث برده اند.(۱۲۱)

۵ امیرمؤ منان على علیه السلام در عهدنامه ى خود به مالک اشتر بخصوص به افرادى که از ((بیوتات صالحه )) (از خانواده هاى صالح و پاک ) برخاسته اند، تکیه کرده و در یک مورد مى فرماید:

ثم الصق بذوى المروئات و الاحساب و اهل البیوتات الصالحه

سپس روابط خود را با افراد با شخصیت و اصیل و از خاندان هاى صالح بر قرار ساز.

و در مورد دیگر مى فرماید:

و توخ منهم اهل التجربه و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فى الاسلام (۱۲۲)

در میان کارگزارانت آنها را که با تجربه تر و پاکتر از خاندان صالح و پیشگامتر در اسلام هستند بر گزین .


۳۳

از این کلام استفاده مى شود که در کارهاى کلیدى باید افرادى را که از خاندان هاى پاک مى باشند، برگزید.

۶ و نیز امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

حسن الاخلاق برهان کرم الاعراق (۱۲۳)

خوش خویى ها نشانه نیکى رگ ها است .

منظور از ((نیکى رگ ها)) همان پاکى خانوادگى است که فرزند از پدر و مادر به ارث مى برد.

خاطره

در جنگ جمل که در سال ۳۶ هجرى در بصره بین سپاه على علیه السلام و سپاه عایشه و طلحه و زبیر واقع شد، على علیه السلام در یک نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفیه فرمود: حمله کن ، و از آنجا که لشکر بصره در برابر محمد حنفیه تیراندازى مى کردند، محمد حنفیه منتظر ماند که تیراندازى دشمن تمام شود، آن وقت حمله کند.

بار دیگر على علیه السلام به او فرمود: حمله کن !

او حمله کرد، ولى بین تیرها و نیزه ها توقف نمود و از پیشروى باز ایستاد. امام على علیه السلام به نزد او آمد:

فضربه بقائم سیفه و قال ادرکک عرق من امک (۱۲۴)

با راستاى شمشیرش به او زد و فرمود: رگى (ارثى ) از مادرت به سراغ تو آمده است .

۰ نشانه هاى فرزند نامشروع

امام صادق علیه السلام فرمود:

فرزند نا مشروع چند نشانه دارد:

۱ ما خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دشمن دارد. ۲ به کار حرامى که از آن به وجود آمده (یعنى زنا) تمایل و اشتیاق دارد. ۳ دین را سبک مى شمرد. ۴ در بر خورد با مردم خشن و بد اخلاق است .(۱۲۵)

آرى شخصى که بر اساس غیر قانونى پى ریزى شده در چنین فردى زمینه براى کارهاى غیر قانونى و گناه بسیار است .

نتیجه اینکه : قانون وراثت از اصول مسلم اسلامى و علمى است که اگر بر اساس نادرست و ناسالم باشد، یکى از مهمترین زمینه هاى گناه و گرایش به گناه را در انسان به وجود مى آورد.


۳۴
۲۲ ازدواج

ازدواج و تشکیل خانواده یکى از اصول و ضرورت هاى اجتماعى است که در دین اسلام سفارش بسیار به آن شده است .

و نیز در اسلام سفارش مؤ کد شده که در انتخاب همسر امورى را رعایت کنند. همسر خوب زمینه ساز خوبى براى فرزندان نیک است و به عکس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نیک نیست و باید دانست که یکى از زمینه هاى انحراف و گناه زنان ناصالح هستند. که چنین زمینه ها را براى فرزندان خود پى ریزى مى کنند در این راستا به این روایات توجه کنید:

۱ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اجتماعى براى مردم چنین فرمودند:

ایّها النّاس ایّاکم و خضراء الدّمن ، قیل یا رسول الله و ما خضراء الدّمن ؟ قال : المراه الحسناء فى منبت السوء(۱۲۶)

اى مردم ! از سبزى هایى که از زمینه هاى کثیف مى روید، دورى کنید. شخصى پرسید، آن سبزى هاچیست ؟ فرمود: زن زیبایى که از خاندان بد به وجود مى آید.

۲ شخصى به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و در مورد ازدواج به مشورت پرداخت ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود:

اءنکح و علیک بذات الدین (۱۲۷)

ازدواج کن ، و بر تو باد که با بانوى متدین ، ازدواج کنى .

۳ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

ایاکم و تزویج الحمقاء فان صحبتها بلاء، و ولدها ضیاع از ازدواج با زن کم عقل بپرهیزید، زیرا مصاحبت با او بلا است و فرزند او (در مسیر) تباهى است .(۱۲۸)

۴ امام صادق علیه السلام مى فرماید:

من زوج کریمته من شارب خمر قطع رحمها(۱۲۹)

کسى که دخترش را به ازدواج شرابخوار در آورد، پیوند خویشاوندى خود را با دخترش قطع کرده است .

۵ امام صادق علیه السلام مى فرماید:

طوبى لمن کانت امه عفیفه (۱۳۰)

خوشا به سعادت کسى که مادرش پاکدامن و عفیف باشد.


۳۵
۳۲ تربیت فرزند

یکى از دستور العمل هاى مهم اسلام ، تربیت فرزند بر اساس ‍ برنامه هاى صحیح است و به عکس عدم تربیت و یا تربیت ناصحیح یکى از زمینه هاى پیدایش انحراف و گناه در فرزند مى باشد. در اسلام به این امر مهم بسیار توجه و سفارش شده است .

همانگونه که اگر باغبانى نهالى در زمین بکارد لازم است در تربیت آن بکوشد و عوامل پرورش آن را فراهم کند و از هرگونه عوامل آسیب رسان جلوگیرى نماید، تا آن نهال ، درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نیز باید در تربیت فرزند کوشا باشند که کوتاهى در این راستا مساوى با سقوط فرزند و انحراف و نابسامانى او خواهد شد.

براى زن بعد از ازدواج هیچ چیزى مانند شوهردارى و خانه دارى و فرزنددارى نیست ، اگر او این سه مسئولیت بزرگ را براساس صحیح انجام دهد همه ى مشکلات در زندگى مشترک خانوادگى رفع مى شود و داراى یک زندگى سالم و خوشبخت خواهد شد.

اگر این سه موضوع درست انجام گیرد، نخستین گام و بزرگترین گام براى تعلیم و تربیت فرزند برداشته شده است .

شوهر نیز باید تا آخرین توان خود زن را براى انجام این سه وظیفه مهم کمک کند.

در تربیت فرزند گرچه پدر و مادر هر دو مسئولند ولى سنگینى این کار معمولا بر دوش مادر است ، زیرا او بیشتر به بچه نزدیک است و با او سر و کار دارد. چنانکه در ناموس خلقت نیز، هنگامى که نطفه ى مرد در رحم زن قرار گرفت ، به روشنى نقش بسیار زن در مراحل تکوین و تربیت فرزند، دیده مى شود.

به هر حال پدر و مادر در تربیت فرزند نقش بسیار دارند تا آنجا که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

کلّ مُولُود یُولَد على الفِطرَه حتّى لِیَکونَ اَبَواهما اللَّذان یُهَوِّدانِه و یُنَصِّرانه (۱۳۱)

هر نوزادى بر فطرت اسلام و دین دور از شرک ، متولد مى شود، و رنگ هایى همچون یهودیت و نصرانیت انحرافى از طریق پدر و مادر در او تحمیل و القاء مى گردد.

نیز آن حضرت فرمودند:

رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان الیه ، و التّاءلّف له و تعلیمه و تاءدیبه (۱۳۲)

خداوند رحمت کند بنده اى را که فرزندش را بر نیکى و سعادتش یارى کند به او احسان نماید و با او انس و الفت بگیرد و به آموزش و پرورش او بپردازد.

باز فرمودند:

رحم الله والدین اعانا ولدهما على برهما (۱۳۳)

خداوند پدر و مادرى را رحمت کند که فرزند خود را در راه سعادتش یارى مى نمایند.

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

حق الولد على الوالد ان یحسن اسمه ویحسن ادبه ویعلمه القرآن (۱۳۴)

حق فرزند بر پدر این است که پدر براى او نام نیک انتخاب کند و تربیت او را به نیکى انجام دهد و قرآن رابه او بیاموزد.

گرم نگه داشتن کانون خانواده

در روش تربیت صحیح هیچ چیزى مانند محبت و گرم نگهداشتن کانون خانواده اثر بخش نیست ، پدر و مادر باید محیط خانه را که فرزندانشان در آن محیط پرورش مى یابند، کاملا سالم نگهدارند. خشت اول اصلاح و تربیت صحیح فرزند، به اصلاح محیط خانه است .

محبت زن و شوهر به همدیگر اساس سالم سازى محیط خانه است .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

خیرکم خیرکم لاهله و اءنا خیرکم لاهلى (۱۳۵)

بهترین شما کسى است که نسبت به خانواده اش رفتار نیک کند و من چنین هستم .

در کتاب بحار الانوار(۱۳۶) روایات بسیارى آمده که در آنها سفارش به محبت شوهر به همسرش شده است .

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

دوستان ما کسانى هستند که به همسرانشان بیشتر محبت مى کنند.(۱۳۷)

و نیز فرمودند:

از اخلاق پیامبران این است که به همسرانشان محبت مى کنند.(۱۳۸)

مردى به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت :

ما قَبَّلتُ صَبیّا قطّ، ((من هرگز کودکى را نبوسیده ام !))


۳۶

وقتى او رفت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

هذا رجلٌ عندى انّه من اهل النّار

این مردى است که در نزد من از اهل دوزخ مى باشد.

یونس بن رباط مى گوید: امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

رَحِم اللّه من اَعانه ولده على بِرّه

خدا رحمت کند کسى را که فرزندش را به نیکیش ، یارى کند.

به امام عرض کردم : چگونه او را به نیکیش یارى کند؟

در پاسخ فرمود:

یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره و لایرهقه و لایحرق به (۱۳۹)

آنچه در حد توان اوست از او بپذیرد و آنچه را برایش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحمیل نکند و نسبت جهل و ابلهى به او ندهد.

به این ترتیب نتیجه مى گیریم که تربیت فرزند بر اساس صحیح زمینه ساز ارزش ها در وجود اوست و بر عکس عدم تربیت او زمینه ى انحراف و گناه را در او به وجود مى آورد.

تحقیر زمینه ساز گناه

از راه هاى مهم تربیت و هدایت ، شخصیت دادن به افراد مخصوصا به کودکان است ، بنابراین یکى از امورى که در مساله تربیت فرزند قطعا باید مورد توجه قرار گیرد، مساله تحقیر و ایجاد خودکم بینى است .

پدر و مادر و مربیان ، باید به کودک احترام بگذارند و غرور او را سرکوب ننمایند و به عبارت دیگر، از هر موضوعى که عقده حقارت و خودکم بینى در کودک ایجاد مى کند دورى نمایند و در بزرگسالان نیز مساله چنین است باید احترام کافى به مردم گذارد تا احساس کمبود و حقارت ننمایند و گرنه سر از عقده ى حقارت بیرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد. امام هادى علیه السلام مى فرماید:

من هانت علیه نفسه فلا تامن شره (۱۴۰)

کسى که شخصیتى براى خود قایل نیست از شر او بر حذر باش .

امیر المؤ منین علیه السلام مى فرماید:

من کَرُمَت علیه نفسه لم یُهِینها بالمعصیه (۱۴۱)

کسى که نفس خویش را گرامى مى دارد با گناه خوارش نمى سازد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

لا یَکذِبُ الکاذب الاّ من مِهانَهِ نَفسِه (۱۴۲)

دروغگو دروغ نمى گوید مگر به خاطر خوارى نفس خود.

نتیجه اینکه نباید انسان کسى را تحقیر کند و خوار بشمرد چرا که موجب عقده ى حقارت شده و این عقده زمینه ساز گناه خواهد بود.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السلام در تربیت کودک هرگز شخصیت کودک را نمى شکستند بلکه با احترام خاصى شخصیت او را بارور مى نمودند؛

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

اکرموا اولادکم و احسنوا ادبهم یغفرلکم (۱۴۳)

به فرزندان خود احترام بگذارید و تربیت آنها را به نیکویى انجام دهید که خداوند گناهانتان را مى بخشد.

در اسلام سفارش شده بین فرزندانتان تبعیض قایل نشوید، مساوات در امور را بین آنها حفظ کنید. نیکو با آنان سخن بگویید. نام بد روى آنها نگذارید و با القاب زشت یاد نکنید و….

یک حادثه عجیب

امام صادق علیه السلام فرمودند:

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند ولى بر خلاف معمول ، دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد. بعد از نماز مردم از آنحضرت پرسیدند آیا حادثه اى رخ داد که شما نماز را اینگونه (با شتاب ) تمام کردید؟

فرمود: اءما سَمعتم صُراخ الصّبى

آیا شما صداى گریه کودک را نشنیدید؟(۱۴۴)

توجه کامل به حفظ عفت فرزندان

یکى از وظایف مهم پدر و مادر توجه عمیق و جدى به حفظ عفت و پاکدامنى کودکان است . در این خصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

ایّاکم واءن یجامع الرجل امراءته والصبى فى المهد ینظر الیهما(۱۴۵)

مبادا در حالى که کودکى در گهواره به شما مى نگرد آمیزش کنید.

و در آیه ۵۸ سوره نور چنین مى خوانیم :

﴿… و الّذینَ لم یَبلغوا الحُلم مِنکم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوه الفَجر و حین تَضَعون ثِیابکم من الظّهیرَه و من بعد صلوه العشاء ثلاث عَوراتٍ لکم


۳۷

و کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند در سه وقت از شما اجازه بگیرند، قبل از نماز فجر و در نیمروز هنگامى که لباس هاى (معمولى ) خود را بیرون مى آورید و بعد از نماز عشا این سه وقت خصوصى براى شما است .

و در آیه ۵۹ سوره نور در مورد فرزندان بالغ چنین مى فرماید:

و إ ذا بَلَغ الا طفال مِنکم الحُلُم فَلیَستاءذنوا کما اءستاءذن الّذین من قبلهم

و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ برسند، باید (در همه وقت براى ورود به اطاق والدین ) اجازه بگیرند، همانگونه که اشخاصى که پیش از آنها بودند اجازه مى گرفتند.

این دستور متوجه اولیاى اطفال است و آنها موظفند که این احکام را به کودکان خود اعم از دختر و پسر بیاموزند که فرزند نابالغ در سه وقت موظف به اجازه گرفتن مى باشد و کودکان بالغ وظیفه دارند در همه حال به هنگام ورود به اطاق خصوصى پدر و مادر اجازه بگیرند.

آرى ! در اجراى این دستورات به هیچ وجه مسامحه کارى صحیح نیست و گاه مى شود که سهل انگارى پدر و مادر و برخورد کودکان با منظره هایى که نمى بایست آن را ببینند، سرچشمه ى انحراف اخلاقى و گاه بیمارى هاى روانى ، و آلودگى جنسى شده است .


۳۸
۴۲ تغذیه

از نظر علم و دین مسلم است که علاوه بر اینکه غذا در جسم انسان اثر مى گذارد و موجب حفظ و تقویت آن مى گردد در روح انسان نیز اثر مى گذارد. همانگونه که غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مى کند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مى نماید.

در آیه ۳ سوره ى مائده مى خوانیم :

حُرّمتْ عَلیکُم الْمَیتَه والدّم ولَحْم الخِنزیر وَما اُهِلَّ لِغَیر اللّه به ..

گوشت مردار و خون و گوشت خوک و حیوان هایى که به غیر نام خدا ذبح شوند و… بر شما حرام است .

غذایى که اسلام حرام کرده بدون علت و حکمت نیست .

مثلاً یکى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوک است . گوشت خوک در دنیا رواج دارد، بسیارى از مردم غیر مسلمان از آن استفاده مى کنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مى خورند.

گاهى بعضى از غرب زدگان مى گویند: چرا گوشت خوک حرام است ؟ این گوشت که ضرر ندارد، و اگر گوشت خوک انگل زاست و تولید کرم تریشین و…مى کند، تکنیک و پیشرفت علوم ، این آثار را از بین مى برد، بنابراین وقتى گوشت خوک زیان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟

پاسخ سؤ ال بسیار روشن است ، افرادى که این سؤ ال را مطرح مى کنند یک طرف قضیه را مى بینند، فرضاً گوشت خوک ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمى توان انکار کرد.

خوک یک حیوان بى بند و بار و کثیف و تنفرآور است ، حیوانى که خوى این چنین دارد در گوشت او نیز چنین زمینه اى وجود دارد و انسانى که گوشت خوک مى خورد خوى بى بند و بارى و پلیدى و شهوترانى را از خوک به سوى خود منتقل مى نماید، و در این هیچ شکى نیست .

قرآن یهودیان تیره دل و کارشکن را به أ کّالون لِلسُّحت (۱۴۶) ((بسیار حرام خوار))، یاد کرده است . و این تعبیر هشدار عمیقى است براى آنان که غذاى حرام مى خورند که چنین کسانى همچون یهودیان شکم پرست کارشکنى کرده و همواره سد راه دین هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مى دانند.

زیان هاى جسمى ، اجتماعى ، سیاسى و اقتصادى حرام خوارى بر کسى پوشیده نیست ، و یکى از بزرگترین خطراتى است که انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهدید مى کند.

در قرآن مى خوانیم :

﴿و لا تَاکُلوا امْوالکم بَینَکم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُکّام لِتَاکُلوا فَریقا من اءموالِ النّاس بِالاِثم و اءنتم تعلمون (۱۴۷)

و اموال یکدیگر را به باطل (و نا حق ) در میان خود نخورید، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه ، (قسمتى از) آن را به قاضیان ندهید، در حالى که مى دانید.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بینهما(۱۴۸)

خداوند لعنت کند، گیرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنین آنکس را که واسطه میان آن دو است .

امام صادق علیه السلام فرمودند:

السُّحت اءنواعٌ کثیره

مال حرام داراى انواع بسیار است .

و مزد زن زناکار و پول شراب را از انواع سحت شمرده ، آنگاه فرمود:

فامّا الرُّشا فى الحُکم فَهو الکُفر باللّه العَظیم (۱۴۹)

اما رشوه گرفتن براى قضاوت کفر به خداى بزرگ است .

در قرآن مى خوانیم :

﴿إ نّ الّذینَ یَاءکلونَ اَموال الیَتامى ظُلماً انّما یَاءکلون فى بُطونِهم ناراً و سَیصلون سَعیراً (۱۵۰)

کسانى که اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، همانا آتش مى خورند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند.

غذاى حرام در روایات

در اینجا به عنوان نمونه به ذکر چند روایت در مورد غذاى حرام مى پردازیم :

۱ امام باقر علیه السلام مى فرماید:

ما من عباده افضل من عفه البطن و الفرج (۱۵۱)

هیچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شکم از مال حرام و پاکدامنى نیست .

۲ امام سجاد علیه السلام مى فرماید:


۳۹

حق بطنک ان لاتجعله وعاء للحرام (۱۵۲)

حق شکم تو آن است که آن را ظرف حرام قرار ندهى .

۳ و نیز فرمودند:

ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّه البَطن و الفرج (۱۵۳)

هیچ چیزى بعد از شناخت خدا در پیشگاه او بهتر از کنترل شکم و شهوت (از حرام ) نیست .

۴ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: سه امر است که در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مى ترسم ؛

الضلاله بعد المعرفه ومضلات الفتن وشهوه البطن والفرج (۱۵۴)

گمراهى بعد از شناخت و گمراهى هاى آشوب ها و شهوت (خواست ناصحیح ) شکم و زیرشکم .

۵ امام باقر علیه السلام فرمودند:

الذنوب کلها شدیده و اشدها ما نبت علیه اللحم و الدم

همه گناهان سنگین و بزرگ هستند، و سنگیترین آنها گناهى است که گوشت و خون بر اثر آن بروید.(۱۵۵)

و نیز آن حضرت فرمودند:

ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم یقبل منه حج و لا عمره و لا صله رحم (۱۵۶)

هرگاه شخصى مال حرام را کسب کند، حج و عمره و صله رحم او پذیرفته (درگاه حق ) نمى شود.

۶ در روایت آمده : حضرت موسى علیه السلام شخصى را دید که سخت گریه و التماس مى کند و دست هایش را به سوى آسمان بلند کرده و با کمال خشوع و تضرع دعا مى نماید.

از جانب خدا به موسى علیه السلام وحى شد:

اگر او هر چه بخود بپیچد دعایش به استجابت نمى رسد.

لا نّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بیته حراماً(۱۵۷)

زیرا در شکم او حرام وجود دارد و همچنین در پشت و خانه او حرام قرار دارد.

شخصى به محضر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: دوست دارم دعایم به استجابت برسد.

رسول اکرم علیه السلام فرمودند:

طَهّر ماءکلک و لاتدخل بَطنک الحرام

غذاى خود را پاک کن و غذاى حرام را وارد شکم خود نکن .

و من أ حبّ اءن یستجابَ دعائه فلیَطب مَطعَمه و مَکسبه

کسى که دوست دارد دعایش به استجابت برسد، باید غذاى خود و راه کسب و درآمد خود را پاک سازد.(۱۵۸)

نظیر این روایت از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است .(۱۵۹)

و نیز روایت شده که ترک یک لقمه حرام در پیشگاه خدا از دو هزار رکعت نماز مستحبى بهتر است و رد کردن یک دانک (یک ششم درهم ) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است .(۱۶۰)

شیخ بهائى در بیان اثر شوم غذاى حرام مى گوید:

لقمه نانى که باشد شبهه ناک

در حریم کعبه ابراهیم پاک

گر بدست خود نشاندى تخم او

ور به گاو خویش کردى شخم او

ورمه ى نو در حصارش داس کرد

ور به سنگ کعبه اش دستاس کرد

ور به آب زمزمش کردى عجین

مریم آیین پیکرى از حور عین

ور بخواندى بر خمیرش بى عدد

فاتحه یا قل هو الله احد

ور بدى از شاخ طوبى آتشش

جبرئیل روح الامین هیزم کشش

ور تنور نوح بندد مریمش

ور دم عیسى بود آتش دمش

ور تو بر خوانى هزاران بسمله

بر سر آن لقمه ى پر ولوله

عاقبت خاصیتش ظاهر شود

نفس از آن لقمه تو را قاهر شود

در ره طاعت تو را بى جان کند

خانه ى دین تو را ویران کند

درد دینت هست گر اى مرد راه

چاره خود کن که دینت شد تباه

شیر مادر، اولین غذاى انسان

قبلاً گفتیم مادر نقش بسیار زیادى در سرنوشت و تربیت فرزند دارد، چرا که پیوند او با فرزند از نظر آفرینش بسیار زیادتر و نزدیکتر از پیوند پدر به فرزند مى باشد.

دانشمندان مى گویند: حتى فکر مادر در فرزندش آن هنگام که در رحم او است و یا آن هنگام که شیر به او مى دهد اثر دارد.

اگر مادر از آن هنگام که فرزندش به صورت جنین در رحمش مى باشد و هنگام شیر دادن او، قوانین اسلام را بخصوص در مورد تغذیه حلال کاملاً رعایت کند، قطعاً مى تواند فرزند صالح و پاک و سالمى به جامعه تحویل دهد.


۴۰

و اگر در روایات مى خوانیم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده . بیانگر همین مطلب است که مادر نقش بسیار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.

براى توضیح بیشتر به این روایات توجه کنید:

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فاِنّ اللَّبَن یَعدى و إ نّ الغُلام یَنزَع الى اللّبن

زن ابله و کم عقل را براى شیر دادن فرزندتان انتخاب نکنید زیرا (طبع ) شیر انتقال مى یابد و خوى فرزند شبیه (باطن ) شیر مى گردد.

۲ امام باقر علیه السلام به نقل از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

زن ابله را شیر دهنده ى فرزند خود قرار ندهید.

فاِنّ اللَبن یَغلب الطباع

چرا که شیر بر طبع ها چیره مى گردد.

و در روایت دیگر آمده که فرمود:

فانّ الولد یَشُبُّ علیه (۱۶۱)

زیرا فرزند بر اساس آن شیر جوان مى گردد.

۳ از امام کاظم علیه السلام سؤ ال شد: آیا زنى که فرزندى از راه زنا آورده است روا است که بچه اى را به او بدهند تا به آن بچه شیر بدهد؟

در پاسخ فرمودند:

لا یصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا(۱۶۲)

صلاح نیست که بچه اى از شیر او بخورد و همچنین صلاح نیست از شیر دختر او که از زنا به وجود آمده بخورد.

۴ محمدبن مروان مى گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود:

استرضع لولدک بلبن الحسان وایّاک والقباح فان اللبن قد یعدى (۱۶۳)

در مورد شیر دهنده فرزندت مراقب باش که زنان زیبا به او شیر بدهند و بپرهیز از انتخاب دایه هاى زشت روى (۱۶۴) زیرا شیر گاهى اثر مى گذارد و صفات زن شیرده را به طفل شیرخوار سرایت مى دهد.

و در چند روایت نهى شده از اینکه زنان شرابخوار به فرزندى شیر بدهند و با تاکید دستور داده شده که زنان هنگام شیر دادن رعایت نظافت و بهداشت و پاکیزگى را بنمایند و فرزند خود را به دایه هایى که رعایت نظافت را نمى کنند ندهند.(۱۶۵)

۵ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

تَخَیّروا للرِّضاعِ کما تَتخیّرونَ للنّکاحِ فانّ الرّضاعَ یُغیّر الطّباع (۱۶۶)

انتخاب کنید زنان شیرده را براى شیر دادن چنانکه براى ازدواج انتخاب مى کنید، زیرا شیر دادن طبیعت شیرخوار را تغییر مى دهد.

داستان شیر نخوردن پیامبرانى مانند موسى علیه السلام و محمّد صلّى اللّه علیه و آله در دوران کودکى از سینه ى زن هاى مختلف و شیر خوردن موسى علیه السلام از سینه ى مادرش و شیر خوردن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از سینه حلیمه سعدیه که زن پاکدامن و نیک سیرتى بود بیانگر آنست که باید در انتخاب دایه و شیر که غذاى نخستین است مراقب بود تا از کانال پاک و نیک باشد.

در مورد شیر خوردن موسى علیه السلام در قرآن مى خوانیم :

و حَرّمنا عَلیه المَراضِع مِن قَبل (۱۶۷)

ما همه زنان شیرده را از قبل بر موسى حرام کردیم .

۳ زمینه هاى اقتصادى گناه

گاهى امور اقتصادى زمینه ى گناه مى شود که این زمینه ها بر دو گونه اند:

۱ سرمایه و ثروت .

۲ فقر و تهیدستى .

گاهى انسان از بى پولى طغیان مى کند، و گاهى بر اثر ثروت زیاد و بادآورده طغیان مى نماید.

آیات و روایات در این باره بسیار است ، که چند نمونه ذکر خواهد شد ولى در آغاز باید توجه داشت سخن ما این است که سرمایه و ثروت گاهى زمینه ساز فساد و گناه مى شود، نه اینکه دلیل فساد و گناه باشد آنگونه که کمونیست ها مى گویند. و فرق است بین زمینه و علت ، به عبارت روشنتر، سرمایه علت گناه نیست بلکه در مواردى انسان را متمایل و مشتاق گناه مى کند. (چنانکه شرح خواهیم داد).

در قرآن مى خوانیم :

إ نّ الاِنسانَ لِیَطغى اءنْ راه استَغنى (۱۶۸)

و همانا انسان طغیان مى کند، بخاطر اینکه خود را بى نیاز مى بیند.


۴۱

این آیه نمى گوید که داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلکه مى گوید اگر انسان خودش را بى نیاز و پولدار ببیند یاغى مى شود. ولى اگر این دید و بینش را نداشته باشد سرمایه علت فساد نخواهد شد.

سؤ ال : آیا سرمایه ، عامل فساد است ؟

پاسخ : در دو صورت سرمایه عامل فساد است ، یکى اگر دید انسان این باشد که سرمایه از من است ، و دیگر آنکه معتقد باشد که در تحصیل و مصرف سرمایه هرگونه بخواهد آزاد است .

ولى آیات و روایات اسلامى مالک اصلى را خدا و سرمایه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مى داند.

در قرآن هفت بار آمده : رزقناکم ((ما به شما روزى دادیم )) و سیزده بار آمده : رزقناهم ((ما به آنها روزى دادیم )) و پنج بار آمده : یرزقکم ((خداوند به شما روزى مى دهد)).

و در مورد تحصیل و مصرف سرمایه نیز حد و مرزى قرار داده مانند اینکه از راه ربا، دروغ ، رشوه و ظلم نباشد.

سرمایه همچون چاقو مى ماند، که در دست چاقوکش ، مایه فساد است ، ولى در دست دکتر وسیله درمان است .

مثال دیگر: سرما زمینه ى سرماخوردگى مى شود ولى علت آن نیست زیرا در زمستان فقط کسانى که مراقبت نکنند سرما مى خورند وانسان مى تواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست که بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مى خورد. بنابراین سرما زمینه ى بیمارى است نه علت آن . سرمایه هم مثل سرماست ، زمینه ى طغیان است نه علت آن .(۱۶۹)

سرمایه در دست فرعون و قارون عامل فساد است . ولى در دست حضرت سلیمان علیه السلام و حضرت داود علیه السلام مایه برکت و آبادانى و جبران کمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است .

دو نمونه از ثروتمندان در قرآن

در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مکنت مطرح شده ؛ یکى حضرت سلیمان علیه السلام و دیگرى قارون که یکى سرمایه و ثروت را از آنِ خدا مى دانست و آن را وسیله وصول به رضوان خدا قرار داد و دیگرى سرمایه را از آنِ خود مى دانست و آن را وسیله عیاشى و زرق و برق دنیا قرار داد.

بینش حضرت سلیمان علیه السلام در مورد سرمایه و مکنت این است :

هذا من فضل ربى لیبلونى ءاشکر ام اکفر(۱۷۰)

این از فضل پروردگار من است ، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مى آورم یا کفران مى کنم .(۱۷۱)

حضرت سلیمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مى دهد و خود را فقیر درگاه او مى داند.

ولى سرمایه دار دیگر بنام قارون که ثروت هاى زیادى انباشته وقتى حضرت موسى علیه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زکات اموالش را مى کند، او با کمال غرور مى گوید:

إ نّما اُوتُیتُه على عِلمٍ عندى (۱۷۲)

این ثروت را در سایه دانشى که دارم بدست آورده ام .

یعنى مدیریت من باعث شده ، بنابراین سرمایه از خود من است و هیچکس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب کرد و فرمود:

فخسفنا به و بداره الارض فما کان له من فئه ینصرونه من دون الله و ما کان من المنتصرین (۱۷۳)

پس ما او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمى توانست خویشتن را یارى دهد.

۰ مترف در قرآن

در قرآن کلمه ((مترف )) در شکل هاى مختلف آن هشت بار آمده است . مترف از ماده ى ترفه (بر وزن لقمه ) به معنى فزونى نعمت است که صاحبش را غافل و مغرور و مست کند، به گونه اى که طغیان نماید.

به عنوان مثال در آیه ۳۴ سباء مى خوانیم :

وما اَرسَلنا فى قَریهٍ من نذیر الاّ قالَ مُترفُوها انّا بِما اُرسلتم به کافرون


۴۲

ما در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کننده اى نفرستادیم مگر اینکه مترفین (مست شدگان از ناز و نعمت ) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده اید کافر هستیم .

در قرآن این گونه ثروت که موجب مستى و غرور شود و زمینه ساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان این گونه سرمایه ها شدیداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفته اند چنانکه مى خوانیم :

و کم اهلکنا من قریه بطرت معیشتها فتلک مساکنهم لم تسکن من بعدهم الا قلیلاً(۱۷۴)

و چه بسیار از (مردم ) شهرها و آبادى هایى را به هلاکت رساندیم که زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، این خانه هاى آنها است که (ویران شده ) و بعد از آنها جز اندکى کسى در آن سکونت نکرد.

و در آیه نخست سوره ى تکاثر مى خوانیم :

الهاکُم التّکاثُر

تفاخر و فزون طلبى شما را سرگرم و غافل ساخت .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

التکاثر فى الاموال جمعها من غیر حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعیه (۱۷۵)

تکاثر در اموال انباشتن ثروت هاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانه ها و صندوق ها است .

رابطه ى فقر و تهیدستى با گناه

قبلاً گفتیم گاهى فقر و تهیدستى زمینه ساز گناه مى شود. در روایات اسلامى گاهى از فقر تمجید شده و گاهى مذمت شده است ، آن فقرى که مذمت شده فقر اقتصادى است ، فقرى که از استعمار و استثمار سرمایه داران چپاولگر و اوضاع نابسامان اقتصادى دامنگیر انسان ها مى شود و مولود هرج و مرج اقتصادى و یا محصول تنبلى و سستى است .

همین فقر و نادارى بسیارى را به سوى گناه و انحراف مانند: اعتیاد، دزدى و جنایات دیگر کشانده است ، چنانکه در مثل ها آمده : آدم گرسنه ایمان ندارد.

بنابراین یکى از زمینه هاى اقتصادى گناه فقر است که براى سالم سازى محیط لازم است بطور جدى و اساسى با فقر و نادارى مبارزه کرد.

براى تکمیل این موضوع در اینجا به ذکر چند سخن از امیرمؤ منان علیه السلام مى پردازیم :

آن حضرت مى فرماید:

الفقر الموت الاکبر(۱۷۶)

فقر مرگ بزرگ است .

و به فرزندش محمد حنفیّه فرمود:

فرزندم از فقر بر تو مى ترسم از آن به خدا پناه ببر، چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و فکر او را مضطرب و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبین مى سازد.(۱۷۷)

و نیز فرمودند:

القبر خیر من الفقر(۱۷۸)

قبر بهتر از فقر و تهیدستى است .

امتیازات و خطوط کلى اقتصاد اسلامى

اساس اقتصاد اسلام بر این پایه نهاده شده که در جامعه اسلامى نباید اسراف و اتراف باشد چنانکه نباید فقر و تهیدستى باشد. توجه به این دو اصل بسیارى از مشکلات اقتصادى را حل مى کند، اقتصاد اسلامى ، امتیازات و خطوط کلى دارد که اگر بر اساس صحیح اجرا گردد، دیگر ما هیچگونه مشکل اقتصادى و گناهان معلول آن را نخواهیم داشت . این خطوط عبارتند از:

۱ مال و ثروت از نظر اسلام ، امانت است .

۲ همه مردم بطور مساوى حق بهره گیرى از طبیعت (آب و باد و دریا و جنگل و کوه و دشت ) را دارند. البته آن کس که طبق موازین سبقت گرفت حق تقدم با او است .

۳ کار تنها کار بازویى نیست بلکه شامل کار فکرى ، بیانى ، قلمى و… نیز مى شود.

۴ کار در اسلام عبادت و مقدس مى باشد.

۵ در اسلام بر خلاف مکتب هاى دیگر هم حقوق فردى محترم است و هم حقوق جامعه .

۶ هدف از کار در اسلام هدف مقدسى است و کسب و درآمد باید بر این پایه تنظیم گردد.

۷ در اسلام از کسب مال به عزّت تعبیر شده و تعبیر امامان ((برو به دنبال عزت خود.(۱۷۹) یعنى برو بدنبال کار و کسب .

و عزیز بودن یعنى نفوذ ناپذیر بودن . پس فقر عامل نفوذ بیگانگان است ولى ثروت مشروع عامل نفوذ ناپذیرى مى باشد.


۴۳

۸ خیانت در مزد کارگر از بزرگترین گناهان است .

۹ دنیا و مادیات وسیله است نه هدف .

۱۰ باید بین دنیا و آخرت ، تعادل برقرار شود دنیاى منهاى آخرت و یا آخرت منهاى دنیا درست نیست .

۱۱ زن و مرد هر دو باید کار بکنند، البته با توجه به انتخاب کار مناسب براى هر یک ؛ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

طلب الحلال فریضه على کل مسلم و مسلمه (۱۸۰)

کسب ثروت حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است .

۱۲ گدایى در اسلام ممنوع است ، امام به شخصى فرمود:

احمل على راءسک و استغن عن الناس (۱۸۱)

بر سر خود بار حمل کن و از مردم بى نیاز شو.

۱۳ کار مصنوعى و شغل کاذب در اسلام ممنوع است (مثل دلال ها و واسطه هاى غیر لازم ).

۱۴ تمام اولیاى دین اهل کار بودند، حضرت نوح علیه السلام نجّار بود، حضرت هود علیه السلام تاجر بود، ادریس علیه السلام خیاط بود، بسیارى از آنها دامدار و کشاورز و چوپان بودند.

جالب اینکه در ماجراى حضرت شعیب و موسى علیهما السلام آمده : شعیب به موسى گفت :

من مى خواهم یکى از دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به این شرط که هشت سال براى من کار چوپانى کنى .

۱۵ اسلام به امور تولیدى مانند کشاورزى و دامدارى عنایت خاص ‍ دارد در بعضى از تعبیرات امامان علیهم السلام آمده :

انکم لمسئولون فى البقاع و البهائم

شما در مورد زمین ها و حیوانات باز خواست مى شوید.

۱۶ تنبلى و بى حوصلگى و به دنبال کار نرفتن که باعث کَلّ بر دیگران شود از گناهان بزرگ است چنانکه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

ملعون من القى کَلّه على النّاس (۱۸۲)

کسى که زحمت زندگیش را برگردن دیگران بگذارد ملعون است .

اللهم بارک لنا فى الخبز و لا تفرق بیننا و بینه فلولا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا ادّینا فرائض ربنا(۱۸۳)

خدایا! در مورد نان به ما برکت بده و بین ما و نان جدایى میفکن که اگر نان نبود نماز نمى خواندیم و روزه نمى گرفتیم و واجبات خود را ادا نمى کردیم .

على بن حمزه مى گوید پدرم گفت : امام کاظم علیه السلام را دیدم در زمینى کار مى کند و سر تا پایش غرق در عرق شده گفتم : فدایت شوم یاران کجایند؟! (که نگذارند شما کار کنید) فرمود:

قد عمل بالید من هو خیر منى فى ارضه و مِن اَبى .

کسانى که بهتر از من پدرم بودند، با دست خود در زمین خود کار مى کردند.

عرض کردم : آنها چه کسى بودند؟ فرمود:

رسول الله و امیر المؤ منین و آبائى کلهم قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین والمرسلین و الاوصیاء الصالحین (۱۸۴)

آنها: رسول خدا و امیر مؤ منان و همه پدرانم بودند که با دست خود کار مى کردند و کار بازویى از کارهاى پیامبران و رسولان و اوصیاى صالح آنها است .

۰ تجربه ى تاریخى

بارها حرص به ثروت و علاقه به دنیا، براى افراد و امت ها، تجربه ى تلخى به وجود آورده که نه تنها زمینه گناه بلکه زمینه کفر و شرک و ارتداد شده است ، به عنوان نمونه :

۱ چون به قارون گفتند: باید به محرومان کمک کنى دست به طغیان زد، و در برابر حضرت موسى علیه السلام جبهه گرفت .(۱۸۵)

۲ یکى از یاران رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به نام ثعلبه همین که داراى وضع مالى خوب شد و کشاورزى و دامداریش رونق گرفت ، ثروت خود را به بیرون مدینه انتقال داد و آنچنان سرگرم آن شد که کم کم از شرکت در نماز جماعت و جمعه محروم گشت و کارش به جایى رسید که به مامورى که از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى گرفتن زکات رفته بود پرخاش نمود و قانون زکات را انکار کرد، با اینکه در ابتدا از مسلمانان سرسخت به شمار مى رفت و با خداوند عهد کرده بود که هرگاه وضع مالى او خوب شد، به محرومان کمک کند ولى همین که ثروتش زیاد شد دست به طغیان زد تا آنجا که گفت : مگر من یهودى یا نصرانى شده ام که جزیه بپردازم ؟ آیه ۷۵و۷۶ سوره توبه در سرزنش او نازل شد.(۱۸۶)


۴۴

۳ هنوز جنگ احد تمام نشده بود که حرص دنیا و جمع کردن غنایم بعضى را وادار کرد تا منطقه را رها کنند و به سراغ غنایم بروند و دشمن از این ماجرا سوء استفاده کرده و بر مسلمانان حمله شدیدى نمود. در این نبرد مسلمین شهداى بسیار دادند و حتى لب و دندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجروح و شکسته شد. حضرت حمزه علیه السلام عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهادت رسید. تمام این ناگوارى ها به خاطر رها کردن منطقه و حرص به مال به وجود آمد.(۱۸۷)

۴ افراد فرومایه اى با گرفتن پول ، حدیث دروغ مى ساختند و آن را در میان مردم شایع مى کردند که یک نمونه از آن دروغ سازى سمره بن جندب است که با گرفتن پول از معاویه ، از ابن ملجم قاتل حضرت على علیه السلام ستایش مى کرد و آیه اى را که در شان على علیه السلام نازل شده بود مى گفت در شان ابن ملجم نازل شده و به عکس .(۱۸۸)

۵ عمر سعد به عشق رسیدن به حکومتِ رى فرمانده ى لشکر دشمن شد و در قتل امام حسین علیه السلام شرکت نمود.

۶ هنگامى که امام کاظم علیه السلام از دنیا رفت بیت المال در نزد یکى از نمایندگانش بنام (عثمان بن عیسى ) جمع شد که باید به امام رضا علیه السلام تحویل دهد، او به خاطر تصاحب اموال مردم اعلام کرد که ما بعد از امام هفتم امام نداریم و امامت در وجود امام کاظم علیه السلام پایان یافت و با همین عقیده مذهب (واقفیه ) را به وجود آورد.(۱۸۹)

به هر حال دنیاپرستى و مقام طلبى هر روز و هر ساعت ، انسان عادى را گول مى زند و برشمردن نمونه هاى آن چند جلد کتاب مى شود.

۷ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به چوپانى که از دادن شیر به مسلمانان بخل کرد فرمودند: ((خدا مال زیاد به تو بدهد.))

ولى در مورد چوپان دیگرى که شیر خودش را هدیه کرد، چنین دعا نمود: ((خدایا به قدر کفاف به او روزى بده .))

مردى از روى تعجب پرسید چرا در مورد چوپانى که بخل کرد دعاى بهتر کردى ؟ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

اِنّ ما قَلّ وَ کَفى خیرٌ ممّا کَثُر و اَلهى (۱۹۰)

آنچه کم باشد و کفایت کند بهتر است از زیادى که دل را سرگرم و غافل نماید.

نتیجه اینکه : یکى از عوامل زمینه ساز گناه ، حرص و آز به مقام و ثروت دنیا است .

سستى و تنبلى

در آیه ى ۷ سوره انشراح مى خوانیم :

فاذا فَرغتَ فَانْصب

(اى پیامبر!) هنگامى که از کارى فارغ شدى به کار دیگرى بپرداز.

هدف از این دستور این است که انسان را از استراحت مطلق بعد از کار مهم باز دارد، چرا که بیکارى و فراغت ، مایه ى خستگى و کم شدن نشاط و زمینه فساد و تباهى و انواع گناهان مى گردد.

چنانکه آمارهاى جنایات و اعتیاد نشان مى دهد سطح جرایم هنگام تعطیلات و بیکارى گاهى تا هفت برابر بالا مى رود. بر همین اساس در روایات اسلامى به کار و کوشش سفارش اکید شده و از سستى و بى حوصلگى نهى شده است به عنوان نمونه :

۱ امام صادق علیه السلام مى فرماید: کارگر پاداش رزمنده را دارد.(۱۹۱)

۲ همچنین فرمودند:

ایّاک والْکَسل والضَّجر فانّهما یَمنعانک مِن حظّک من الدُّنیا والا خره (۱۹۲)

از کسالت و بى حوصلگى دورى کن زیرا این دو تو را از بهره ات در دنیا و آخرت باز مى دارند.

۳ نیز آن حضرت علیه السلام فرمودند:

ومن کسل عما یصلح به امر معیشته فلیس فیه خیر لامر دینه (۱۹۳)

کسى که در مورد امورى که زندگیش را تامین مى کند، بى حوصله و سست باشد، در چنین کسى خیرى در مورد دینش نیست .

۴ امام موسى بن جعفر علیه السلام مى فرماید:


۴۵

ان اللّه عزّوجلّ یبغض العبد النوام الفارغ

همانا خداوند متعال بنده پر خواب بیکار را دشمن دارد.

۵ نیز آن حضرت فرمودند:

ایاک والکسل والضجر فانک ان کسلت لم تعمل وان ضجرت لم تعط الحق (۱۹۴)

از بى حوصلگى و سستى بپرهیز زیرا اگر بى حوصلگى کنى دنبال کار نمى روى و اگر سستى کنى حق (خود و دیگران ) را ادا نمى کنى .

۶ امیرمؤ منان علیه السلام فرمود:

نتیجه بى حوصلگى و سستى فقر و تهیدستى است .(۱۹۵)

دست سؤ ال به سوى مردم دراز کردن شخصیت انسان را خورد مى کند و به دنبال آن موجب گناهانى مى شود؛ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

مسئله الناس من الفواحش (۱۹۶)

سؤ ال کردن از مردم از زشتى ها است .

بنابراین بیکارى وسستى هم موجب فقر وهم زمینه اى براى گناه است .

۴ زمینه هاى اجتماعى گناه

در راستاى زمنیه اجتماعى گناه مى توان امور زیر بررسى نمود:

۱ محیط فاسد.

۲ رهبران گمراه .

۳ دوستان بد.

۴ محرومیت هاى اجتماعى .


۴۶
۱۴ محیط فاسد

بدون تردید یکى از زمینه هاى گناه محیط فاسد و ناپاک است همانگونه که مکان زباله هاى محل ، موجب پیدایش و رشد میکرب است .

محیط از نظر کیفى و کمّى داراى اقسامى است ، مانند: محیط مدرسه ، محیط خانه ، محیط اداره ، محیط روستا، محیط شهر، محیط دانشگاه ، محیط حوزه ى علمیه ، محیط بیمارستان ، محیط مجلس ، و…

۰ تاءثیر محیط

در قرآن در آیه ۱۳۸ تا ۱۴۱ سوره ى اعراف آمده :

وقتى که موسى علیه السلام و پیروانش از زیر یوغ دستگاه طاغوتى فرعونى نجات یافتند و از دریا گذشتند در مسیر خود به قومى برخوردند که با خضوع و تواضع اطراف بت هاى خود را گرفته بودند، همراهان موسى علیه السلام آنچنان تحت تاثیر این صحنه قرار گرفتند که گفتند:

قالوا یا موسى إ جعَل لّنا إ لها کما لَهم آلِهه

اى موسى ! براى ما معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودانى دارند.

آرى ! همراهان موسى علیه السلام با اینکه همواره از راهنمایى هاى آن حضرت بهره مند مى شدند این گونه تحت تاثیر محیط قرار گرفتند.

موسى علیه السلام آنها را مورد سرزنش قرار داد و به آنها فرمود:

انّکم قوم تَجهلون انّ هولا ء مُتَبّر ما هُم فیه و باطِل ما کانوا یعملون

شما قطعاً جمعیتى جاهل و نادان هستید. این ها (را که مى بینید) سرانجام کارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند، باطل و بیهوده است .

قارون از سرمایه داران طغیانگر زمان حضرت موسى علیه السلام بود، روزى براى نمایش ثروت و قدرت عظیم خود با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، چنانکه در قرآن مى خوانیم :

فَخَرجَ على قَومِه فى زینتِه (۱۹۷)

قارون با تمام زینت خود در برابر قومش آشکار شد.

اکثر مردم تحت تاثیر آن جوّ قرار گرفتند و آه کشیدند و حسرت بردند که کاش ما نیز داراى چنین ثروتى بودیم چنانکه قرآن مى فرماید:

﴿قال الّذین یریدون الحَیاه الدّنیا یا لیتَ لَنا مثل ما اُوتى قارون انّه لذو حظّ عظیم (۱۹۸)

آنها که دلبستگى به دنیا داشتند گفتند: اى کاش همانند آنچه به قارون داده شده است مانیز داشتیم ، براستى که او بهره عظیمى دارد.

ولى عده اى که داراى علم و شناخت بودند، به آن جوّزدگان جاهل اعتراض کردند، چنانکه مى خوانیم :

و قال الذین اوتوا العلم ویلکم ثواب الله خیر لمن آمن و عمل صالحاً و لا یلقاها الا الصابرون

کسانى که علم و دانش به آنها داده شده بود، گفتند: واى بر شما ثواب الهى بهتر است براى کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آن را دریافت نمى کنند.(۱۹۹)

۰ هجرت از محیط ناپاک

یکى از موضوعات جالبى که در اسلام وجود دارد هجرت و دورى از محیط فاسد است . در آنجا که فساد همه جاى محیط را فرا گرفته و انسان نه تنها نمى تواند آن محیط را عوض کند، بلکه دین خودش در خطر شدید محیط قرار مى گیرد، در چنین مواردى براى حفظ دین باید از محیطهاى ناپاک دورى نمود و هجرت کرد. و به مکان هاى دیگر که زمنیه ى گرایش ‍ دینى فراهم تر است رفت و به گسترش دین پرداخت .

اما اگر همین افراد در محیط فاسد بمانند و تحت تاثیر آن قرار گیرند هرگز نمى توانند گناه خود را به محیط نسبت دهند.

چنانکه در قرآن به چنین افرادى اخطار شده و جایگاه دوزخ براى آنها اعلام شده است .

در تاریخ آمده ؛ عدّه اى از مسلمانان که در مکه سکونت داشتند بخاطر خانه و اموالشان با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمین به سوى مدینه هجرت نکردند و نیز براى حفظ خانه و اموالشان در صفوف مشرکان در جنگ بدر شرکت کردند و بدست مسلمین کشته شدند.

و در قرآن مى خوانیم :

﴿اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم المَلائِکهُ ظالِمى اَنفُسهم قالوا فِیمَ کُنتم قالوا کنّا مُستَضعَفین فى الارضِ قالوا اَلم تَکن اَرضُ اللّه واسِعَه فَتُهاجِروا فیها فَاُولئِک مَاءواهم جَهَنّمَ و سائَت مَصیرا (۲۰۰)


۴۷

کسانى که فرشتگان روح آنها را گرفتند در حالى که آنها به خود ظلم نمودند. (و در صف مشرکان به جنگ آمدند و کشته شدند) به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کافران جاى داشتید؟ آن مسلمانان ) گفتند: ما در سرزمین خود (مکه ) تحت فشار بودیم . فرشتگان به آنها گفتند: مگر سرزمین خدا وسیع نبود که به جاى دیگر مهاجرت کنید. پس آنها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است ، و سرانجام بدى دارند.

در قرآن ۲۶ بار سخن از هجرت به میان آمده و در بعضى از آیات پاداش بسیار براى مهاجران ذکر شده است . و یکى از مصادیق هجرت ، هجرت از گناه (هجرت درونى ) است .

و در احادیث نیز درباره اهمیت هجرت سخن بسیار آمده از جمله رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

من فر بدینه من ارض الى ارض و ان کان شبراً من الارض استوجب الجنه و کان رفیق محمّد صلّى اللّه علیه و آله و ابراهیم علیه السلام (۲۰۱)

کسى که براى حفظ دینش از سرزمینى به سرزمین دیگر گرچه به اندازه یک وجب هجرت کند استحقاق بهشت مى یابد و (در بهشت ) یار و همنشین محمّد صلّى اللّه علیه و آله و ابراهیم علیه السلام خواهد شد.

همانگونه که حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و ابراهیم علیه السلام مهاجران بزرگ جهان بودند او نیز در این صف قرار مى گیرد.

در روایتى آمده : در محضر امام صادق علیه السلام از محیط فاسد یکى از بلاد که در آخر الزمان سراسر آن را گناه و فساد و انحراف فرا مى گیرد سخن به میان آمد، امام به یکى از شاگردان خود به نام مفضل فرمود:

اگر تو مى خواهى دینت را حفظ کنى آنجا را محل سکونت خود قرار نده زیرا آنجا محل فتنه و آشوب است .

و فرّ منها الى قلّه الجبال و من الحجر الى الحجر(۲۰۲)

واز آنجا از سنگى به سنگ دیگر (یا از بیشه اى به بیشه دیگر) فرارکن .

این حدیث نیز پیام آور آن است که محیط فاسد نقش بسزایى در انحراف و آلودگى انسان به گناه دارد و انسان براى حفظ دین خود باید از این گونه محیطها دورى کند.

به عبارت روشنتر اگر توانست دینش را حفظ نماید و به پاکسازى محیط بپردازد براى او ماندن در چنان محیطى جایز، بلکه گاهى واجب است و گرنه از آنجا دور گردد.

مردم زدگى یا جوّزدگى

یکى عوامل زمینه ساز محیط فاسد، (مردم زدگى ) است که از آن گاهى به عنوان عوام زدگى و جوّزدگى تعبیر مى شود دین اسلام به انسان ها مى آموزد که فکر و ذکر و کارشان در راستاى اطاعت و رضایت خداى بزرگ قرار گیرد و اخلاص را هرگز فراموش نکنند، آنچه را که خشنودى خدا در آن است دوست بدارند و آنچه را که خشم خدا در آن است دشمن بدارند و معیار و میزان تصمیم گیرى و انتخابشان بر اساس فرمان خدا باشد نه محیط، نه مردم محیط و نه عوام .

ولى اگر معیار کارها جوّ عمومى جامعه باشد و همرنگ جماعت شدن ملاک انتخاب ها و رفتارها گردد مسلماً محیط از حال و هواى الهى بیرون آمده و آلوده به هوس هاى مردم مى شود.

اسلام اکثریت را معیار حق و باطل قرار نداده ، بلکه گاهى حاکمیت اکثریت را رد کرده است .

امام کاظم علیه السلام به شاگرد عالم و برجسته اش هشام بن حکم فرمود:

یا هشام ! لو کان فى یدک جوزه و قال الناس لؤ لؤ ه ما کان ینفعک و انت تعلم انها جوزه و لو کان فى یدک لؤ لؤ ه و قال الناس انها جوزه ما ضرک و انت تعلم انها لؤ لؤ ه (۲۰۳)

اى هشام ! اگر در دست تو گردویى باشد ولى مردم بگویند مروارید است به حال تو سودى ندارد با اینکه مى دانى گردو است ، و اگر در دست تو مرواریدى باشد و مردم بگویند گردو است زیانى به تو نمى رسد با اینکه مى دانى مروارید است .


۴۸

و در وصیت معروف حضرت لقمان علیه السلام به پسرش آمده که فرمود:

لا تعلّق قلبک برضى النّاس فان ذلک لا یحصل

قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مکن زیرا (هر کار کنى ) رضایت همه مردم بدست نمى آید.

سپس براى اینکه این مطلب را نشان بدهد، به همراه پسرش از خانه بیرون آمد و الاغ خود را نیز از طویله بیرون کرد لقمان سوار بر الاغ شد و پسرش پیاده به دنبال او حرکت کرد، به جمعى رسیدند. آنها گفتند: این پیرمرد قسى القلب و بى رَحم است . خودش سوار شده و این کودک را پیاده به دنبال خود مى برد. سپس پسر سوار شد و پدر پیاده براه افتاد، به جمعى رسیدند. گفتند: این پدر و پسر، پدر و پسر بدى هستند، بدى پدر از این رو که فرزندش را تربیت نکرده ، و بدى پسر از این رو که به پدرش ‍ احترام و رحم نمى کند. سپس با هم سوار شدند و به راه افتادند به جمعى رسیدند و آن جمع گفتند: این دو نفر، عجب آدم هاى بى رَحمى هستند با هم سوار بر این حیوان زبان بسته شده اند، سپس لقمان و پسرش هر دو پیاده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن حرکت نمودند و این بار به جمعى رسیدند و آن جمع گفتند: کار این دو نفر عجیب است که مرکب به این خوبى را رها کرده و پیاده به دنبالش حرکت مى کنند!!

آنگاه لقمان علیه السلام به پسرش گفت :

دیدى که بدست آوردن رضایت همه ى مردم محال است .

فلا تلتفت الیهم و اشتغل برضى اللّه جل جلاله (۲۰۴)

پس به رضایت آنها دل مبند، و به خشنودى خداى بزرگ اشتغال داشته باش .

امام باقر علیه السلام فرمودند:

کسى که خشنودى مردم را به چیزى که موجب خشم خدا مى شود طلب کند، همان ستایش کننده او از مردم ، سرزنشگر او خواهد شد و کسى که اطاعت خدا را به چیزى که باعث خشم مردم مى شود طلب کند، خداوند او را از دشمنى هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر، کفایت مى کند، و قطعاً خداوند یار و یاور او خواهد بود.(۲۰۵)

عوامل تباهى محیط

در اسلام از امورى مانند تجاهر به فسق ، شایع کردن گناه ، کمک به گناه ، راضى شدن به گناه و غیبت و ترک امر به معروف و نهى از منکر و انتخاب رهبران فاسد و ترک اجراى حدود الهى و… که هر کدام نقشى در فاسد کردن محیط دارند، شدیداً نهى شده .

همچنین از گناهانى که رابطه مستقیم با فاسد سازى محیط دارند مانند، بى حجابى ، برنامه هاى گمراه کننده مانند فیلم هاى ضد اخلاق و اعتیاد به مواد مخدر و… نه تنها نهى شده بلکه بر حکومت اسلامى لازم است که شدیداً جلوگیرى نماید، و از این بالاتر بر عموم مردم واجب است که نظارت عمومى بر اوضاع داشته باشند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند، که اگر با دقت این دو وظیفه بزرگ را مورد بررسى قرار دهیم مى بینیم اجراى این دو وظیفه ى بزرگ و وسیع نقش اساسى در پاکسازى محیط خواهند داشت .

به عبارت روشنتر: انسان یک موجود اجتماعى است ، جامعه بزرگى که در آن زندگى مى کند، از یک نظر همچون خانه ى او است و حریم آن همچون حریم خانه ى او به حساب مى آید، پاکى جامعه و محیط، به پاکى او کمک مى کند، و ناپاکى جامعه به ناپاکى او کمک مى نماید.

روى همین اصل هر کارى که جوّ جامعه را آلوده سازد در اسلام شدیداً از آن نهى شده است .

گناه اجتماعى به مراتب بدتر از گناه فردى است ، زیرا موجب عادى شدن گناه گردیده و بذر گناه را در همه جا مى پاشد.


۴۹

به عنوان مثال : اگر در نقطه اى از جامعه آتشى روشن گردد، باید آن را خاموش یا محاصره نمود و گرنه شعله هاى آن فراگیر شده و همه ى جامعه را مى سوزاند.

پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله گناه اجتماعى را چنین مثال زدند و فرمودند:

جمعى سوار بر کشتى شدند و هر کس در جاى خود نشست و کشتى در دریا به حرکت درآمد. در این میان مردى تیشه اى برداشت و به سوراخ کردن آن محلى که نشسته بود پرداخت ، به او گفتند: چه کار مى کنى ؟ در پاسخ گفت اینجا جاى خودم مى باشد هر کار دلم بخواهد آزادم که انجام دهم .

اگر تیشه را از دست او بگیرند هم او و هم سایر سرنشینان کشتى نجات مى یابند وگرنه او و دیگران غرق شده و به هلاکت مى رسند.

اینک گناهانى را که موجب تباهى محیط مى گردند بطور فشرده مورد بررسى قرار مى دهیم در ضمن با درجه زشتى این گناهان آشنا مى شویم :


۵۰
الف آشکار نمودن گناه

در آیه ۱۹ سوره ى نور مى خوانیم :

إ نّ الّذِینَ یُحبُّون اءن تَشیع الفاحِشه فى الّذینَ آمنوا لَهم عَذاب أ لیمٌ فى الدّنیا والا خره

کسانى که دوست دارند زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکى براى آنها در دنیا و آخرت است .

جالب اینکه آیه مى گوید: این دوست داشتن گرچه به مرحله ى عمل نرسد موجب عذاب دردناک خواهد بود، این تعبیر بیانگر نهایت تاکید در پرهیز از شیوع گناه است . به هر حال اگر خواهان جامعه سالم هستیم ، یکى از راه هاى آن پوشانیدن گناه است تا گناهان بزرگ شمرده شوند و عادى نگردند، براى روشن شدن مطلب به روایات زیر توجه فرمایید:

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

مَن اءذاع فاحِشه کان کَمُبتدئها

کسى که کار زشتى را شیوع دهد، همانند کسى است که خودش آن را انجام داده است .

۲ نیز فرمودند:

المُستَتر بالْحسنه یعدل سَبعین حَسنه و المُذیع بالسّیّئه مَخذول و المستتر بها مغفور له (۲۰۶)

پاداش پنهان کننده کار نیک (بخاطر دورى از ریا) برابر هفتاد حسنه است و آنکس که گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آنکس که گناه را پنهان مى دارد مشمول آمرزش الهى است .

۳ امام باقر علیه السلام مى فرماید:

یجب للمؤ من ان یستر علیه سبعین کبیره (۲۰۷)

بر مؤ من واجب است که گناهان مؤ من دیگر را تا هفتاد گناه کبیره بپوشاند.

۴ امام صادق علیه السلام فرمودند:

من در مورد (نجات و عفو) این امت در شخصى که حق ما را شناخت امید دارم ، جز در مورد یکى از سه کس :

۱ سلطان ستمگر ۲ همنواى هوس هاى نفسانى ۳ گنهکارى که گناه خود را آشکارا انجام مى دهد.(۲۰۸)

۵ نیز فرمودند:

اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غیبه (۲۰۹)

هنگامى که گنهکار گناه خود را آشکارا انجام دهد احترامى ندارد و غیبت او نیز حرام نیست .

البته منظور در همان موردى است که گناه آشکار نموده است .

۶ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

الّلهم إ نّى اءعوذُ بکَ من خَلیل ماکِر… إ ن راى حسنه دفنها وإ ن راى سیّئه أ ذاعها(۲۱۰)

خدایا! از دوست حیله گر به تو پیاه مى برم … که هرگاه کار نیکى دید، آن را بپوشاند، و اگر کار بدى دید آن را فاش مى سازد.

۷ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

ذو العیوب یحبون اشاعه معایب الناس لیتسع لهم العذر گنهکاران دوست دارند که گناه دیگران را منتشر کنند، تا راه بهانه براى گناه خودشان بازتر گردد.(۲۱۱)

در موارد متعدد در احکام فقهى بین گنهکارى که مخفیانه گناه مى کند با گنهکارى که آشکارا گناه مى کند فرق است .

به عنوان نمونه ، حضرت امام قدس سره در مصرف سهم سادات مى فرماید:

الاحوط عدم الدفع الى المتهتک المتجاهر بالکبائر بل یقوى عدم الجواز ان کان فى الدفع اعانه على الاثم و العدوان و الاغراء بالقبیح (۲۱۲)

احتیاط آن است که سهم سادات را به سیدى که گستاخ است و آشکارا گناه کبیره مى کند ندهند بلکه اقوى این است که جایز نیست هرگاه در دادن سهم سادات به او کمک بر گناه و تجاوز و افکندن به کار زشت باشد.

و در مورد اهل کتاب (مسیحیان و یهود و…) مى فرماید:

یکى از شرایط ذمّه آن است که آنها در حضور مسلمین تظاهر به گناه مانند شرابخوارى آشکارا، زنا و خوردن گوشت خوک ، ازدواج با زنان محرم ننماید.(۲۱۳)

شخصى از امام کاظم علیه السلام پرسید: یهودى یا مسیحى یا مجوسى که زنا کرده یا شراب خورده دستگیر کرده اند، حکمش چیست ؟. فرمود:

یقام علیه حدود المسلمین اذا فعلوا ذلک فى مصر من امصار المسلمین او فى غیر امصار المسلمین اذا رفعوا الى حکام المسلمین (۲۱۴)

حدود اسلام را بر او جارى مى سازند، در صورتى که او این گناهان را در شهرى از شهرهاى مسلمین انجام داده و یا در غیر شهر آنها انجام داده ولى آن ها را نزد قاضى هاى مسلمین آورده اند.


۵۱

این احکام و روایت بیانگر آنست که تظاهر به گناهانى که داراى حد هستند حتى از اهل کتاب هم موجب اجراى حد خواهد شد و اجراى حد مربوط به گناهانى است که آشکارا انجام مى شود.

در پایان به این کلام حضرت على علیه السلام توجه کنید:

شرالناس من لا یعفو عن الهفوه و لا یستر العوره (۲۱۵)

بدترین مردم کسى است که از لغزش نمى گذرد و عیب را نمى پوشاند.

باید توجه داشت که ایجاد مراکز فساد و فحشا و تشویق مردم به گناه و بى حجابى ، زمینه اى براى ارتکاب گناه علنى است .


۵۲
ب بى حیایى و پرده درى

یکى از عوامل تباهى محیط بى شرمى و پاره کردن پرده حیا است ، لذا براى پاکسازى و پاک نگهداشتن محیط باید حیاى اسلامى را حفظ کرد.

حیا در برابر خدا، حیا در برابر مردم ، حیا در نزد خود، هر کدام نقش ‍ موثرى در سالم سازى محیط دارند.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

إ ستحیوا من اللّه حقّ الحیاء(۲۱۶)

به طور کامل از خدا حیا کنید.

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

من لا یستحیى من النّاس لم یستحیى من اللّه (۲۱۷)

کسى که از مردم حیا نمى کند از خدا حیا نمى کند.

و نیز فرمودند:

أ حسن الحیاء استحیائک من نفسک .(۲۱۸)

نیکوترین حیا، حیاى از خودت مى باشد.

۰ قرآن و مساله حیا

در قرآن با تعبیرات گوناگون در مورد حیا سخن به میان آمده مانند:

۱ حیا در زبان ، (انعام ۱۰۸).

۲ حیا در طرز سخن گفتن ، (احزاب ۳۲).

۳ حیا در راه رفتن ، (قصص ۲۵).

۴ حیا در شرکت در مجالس مهمانى ، (احزاب ۵۳).

۵ حیا در نگاه کردن ، (نور ۳۰ و۳۱).

۶ حیا در امور اقتصادى ، (بقره ۲۷۳).

۷ حیا در ورود به منازل ، (نور ۵۹ و۵۸).

کوتاه سخن آنکه : اگر آنگونه که اسلام فرموده به صفت نیک حیا در تمام ابعادش توجه شود و عملاً رعایت گردد موجب پاکسازى محیط مى گردد، چنانکه شکستن مرز حیا زمینه ساز و گسترش دهنده ى فساد محیط خواهد بود.


۵۳
ج بى تفاوتى و تماشاچى بودن

یکى دیگر از عواملى که به فساد محیط دامن مى زند، و موجب تشویق گناه در جامعه مى شود، این است که مردم در برابر گناهانى که در محیط انجام مى شود بى تفاوت و تماشاچى باشند.

اسلام با دستور دقیق و گسترده دو فریضه ى مهم ((امر به معروف و نهى از منکر)) و دو وظیفه عمیق ((تولّى و تبرّى )) و جهاد و دفاع به پیروان خود دستور مى دهد که نسبت به جامعه و رویدادهاى آن تماشاچى و بى تفاوت نباشند، بلکه با نظارت دقیق در صحنه حضور یابند و از هر گونه فساد جلوگیرى نمایند و به گسترش نیکى ها همت گماردند.(۲۱۹) و در عقیده و عمل به یارى دوستان خدا ((تولّى )) بپردازند. و از دشمنان خدا بیزارى ((تبّرى )) جویند.

تولّى یعنى عشق به خوبان ورزیدن و تایید عملى راه آنان ، که در راستاى پاکى محیط در دراز مدت بسیار عمیق و گسترده و نتیجه بخش خواهد بود.

تبرّى یعنى قهر و بى اعتنایى با فاسقان و ستمگران .

این دستورات بزرگ اسلامى هر فرد مسلمان را از بى تفاوتى و تماشاچى بودن نهى مى کند و با تاکید از آنها مى خواهد که در برابر گناه ایستادگى کنند و براى جلوگیرى از آن در صحنه حضور یابند و تا آخرین حد امکان در راستاى پاکسازى محیط کوشا و جدى باشند.


۵۴
د رضایت به گناه

رضایت به گناهِ گنهکار و خاموشى در برابر گناه نیز از عوامل زمینه ساز اجتماعى گناه است و نقش به سزایى در پیدایش و استمرار گناه دارد.

خداوند به یهودیان زمان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که به پیامبر کُشى اجدادشان راضى بودند مى فرماید، ((شما قاتل هستید!)) چنانکه این مطلب در آیه ۱۸۳ آل عمران آمده است .

امام صادق علیه السلام آنانرا که در عصر ایشان به قتل امام حسین علیه السلام در کربلا خشنود بودند قاتل معرفى کرد و با استناد به آیه مذکور فرمود: رضایت به قتل ، انسان را در صف قاتلین قرار مى دهد.(۲۲۰)

در جریان کشتن ناقه ى صالح با اینکه قاتل یک نفر بود خداوند همه قوم ثمود را مشمول عذاب نمود و کشتن ناقه را به همه ى آنها نسبت داده و فرمود: فَعَقَروها(۲۲۱)

امیرمؤ منان على علیه السلام در تبیین این موضوع مى فرماید:

و انّما عَقَر ناقَهَ ثمودَ رجلٌ واحد فعَمَّهم اللّه بالعذاب لَمّا عَمّوه بالرِّضا

ناقه ى صالح را یک نفر از پاى درآورد اما خداوند همه ى آن قوم را مجازات کرد چرا که همه به آن راضى بودند.

روایات در این باره بسیار است به عنوان نمونه به ذکر سه روایت مى پردازیم :

۱ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم و على کل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به (۲۲۲)

آنکس که به کار جمعیتى راضى باشد همچون کسى است که در کار آن قوم دخالت و شرکت دارد و آنکس که در کار باطل دخالت دارد دو گناه مى کند: یکى گناه عمل و یکى گناه رضایت به گناه .

۲ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

هرگاه گناهى در زمین پدیدار شود آنکس که در کنار گناه ناظر و حاضر است ولى از آن متنفر مى باشد مانند کسى است که از آن گناه غایب است . و کسى که از گناه غایب (و دور) است ولى به آن خشنود و راضى است مانند کسى است که در انجام آن گناه حاضر و شریک است .(۲۲۳)

۳ در بعضى از زیارتنامه ها از جمله در زیارت اربعین مى خوانیم :

لَعن اللّه اُمّه سَمِعت بذلک فَرضیَتْ به

خدا لعنت کند امتى را که جریان قتل تو را شنید و به آن راضى شد.


۵۵
ه‍ کمک به گناه و ظلم

یکى از زمینه هاى اجتماعى که باعث گسترش گناه مى گردد اعانت بر ظلم است چرا که کمک به ظالم و گنهکار در جهت گناهش او را نیرومندتر و گستاخ ‌تر مى نماید و همین اساس گسترش گناه و پیدایش گناهان دیگر خواهد شد، مثلاً بى حجابى یکى از گناهان اجتماعى است که اگر افراد دیگر کمک به موضوع بى حجابى کنند، هرگونه کمک باشد، باعث گسترش آن شده و به صورت عادى در همه جا رخنه خواهد کرد، خود این گناه نیز باعث کمک به گناهان دیگر است .

اسلام شدیداً از کمک به گناه و بخصوص اعانت ظالم نهى کرده است و در این زمینه هشدارهاى موکد نموده است .

اینک به آیات قرآن در این رابطه توجه کنید:

تَعاونوا علىَ البِرّ و التّقوى وَ لا تَعاونوا عَلى الاِثمِ و العُدوان (۲۲۴)

در کارهاى نیک و تقوى یکدیگر را یارى کنید و هرگز در راه گناه و تعدى همکارى نکیند.

براستى اگر در جامعه ، همکارى در کارهاى نیک و مثبت و سازنده باشد و از همکارى در گناه و ستم خوددارى شود بخش بسیار مهمى از نابسامانى ها، سامان مى یابد واز گناهان بسیارى جلوگیرى به عمل مى آید.

و لا تَرکَنوا الَى الّذینَ ظلموا فتَمسّکم النّار(۲۲۵)

بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مى شود آتش دوزخ شما را فراگیرد

یعنى هرگونه تمایل ، همکارى ، دوستى و اظهار رضایت به ظالمان جرم است و از آن برحذر باشید و هرگونه پیوند خود را با آنها قطع کنید.

فلا تَقْعُد بعد الذِّکرى مع القَوم الظّالِمین (۲۲۶)

بعد از توجه با قوم ستمگر منشین .

و لا تطع منهم آثماً او کفوراً(۲۲۷)

و از هیچ گنهکار و کافرى اطاعت نکن .

به طور کلى در قرآن تمام آیاتى که در آن واژه هاى لاتطع ، لاتطیعوا، لاتتبع آمده بیانگر نهى از کمک به ظالمان و گنهکاران است .

در روایات اسلامى نیز با عناوین و تعبیرات گوناگون از کمک به گناه و هرگونه مساعدت با ظالم نهى شده که در اینجا به ذکر چند عنوان زیر بسنده مى شود:

۱ کسى که بدعت گذارى را احترام کند و یا به رویش بخندد و به او پناه بدهد، در هدم اسلام کوشیده و از رحمت خدا بدور است .(۲۲۸)

۲ هرکس خواهان بقاى ظالم باشد یا او را مدح کند و یا در برابر او فروتنى نماید در گناه عمل او شریک است و در جوار هامان (دلال مظلمه فرعون ) در جهنم خواهد بود.(۲۲۹)

۳ کسى که نام خود را در لیست حقوق بگیران زمامداران ظالم بنویسد، خداوند او را در قیامت به صورت خوک محشور مى کند.(۲۳۰)

۴ نگاه (باتوجه ) به چهره زمامدار ستمگر از گناهان کبیره است .(۲۳۱)

۵ پذیرش امامت جماعت دربار ظالم کمک به ظلم است و پذیرنده اش مشمول لعن خدا است .(۲۳۲)

۶ گناه فروختن اسلحه به دشمنان اسلام در حد کفر است .(۲۳۳)

۷ در روز قیامت صدا مى زنند کجایند ظالمین و کجایند همکاران ظالمین حتى آنان که براى آنها دفتر و قلم فراهم کردند، که همه آنها با هم وارد دوزخ مى گردند.(۲۳۴)

۸ اجراى دستور زمامدار ظالم باعث ورود به دوزخ با شدیدترین مجازات است .(۲۳۵)

۹ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ده گروه دست اندرکار شراب را لعنت کرد که عبارتند از: کشاورز درخت انگور، نگهبان ، تهیه کننده آن ، حمّال ، فروشنده ، خریدار، تاجر، واسطه ، شراب ده و شرابخوار.(۲۳۶)

۱۰ امام رضا علیه السلام به یکى از دو مسافرى که خدمتش رسیدند فرمود: نمازت را تمام بخوان زیرا به قصد دیدار سلطان آمده اى . (و سفرت سفر معصیت است ).(۲۳۷)

۱۱ قارى قرآن دَربار ستمگر براى هر حرفى ده بار مورد لعن قرار مى گیرد و همچنین مستمع قرآن از آن قارى براى هر حرف یکبار مشمول لعن است .

براى تکمیل این بحث به داستان جالب زیر توجه کنید:(۲۳۸)

على بن حمزه مى گوید: دوستى داشتم که در عین اینکه از شیعیان بود از منشى هاى دربار بنى امیه بود، به من گفت : از امام صادق علیه السلام براى من اجازه بگیر تا به حضورش بروم . من از امام براى او اجازه گرفتم ، و با هم به حضور آن حضرت رسیدیم وقتى دوستم وارد شد، سلام کرد و در کنارى نشست ، آنگاه به امام صادق علیه السلام عرض کرد:


۵۶

فدایت گردم ! من یکى از کارمندان بنى امیه بودم از دنیاى آنها ثروت بسیارى بدستم آمد و از اینکه روزى از من (از جانب خدا) بازخواست مى کنند، غافل بودم . حال چه کنم ؟ (پشیمان و تایب هستم )

امام صادق علیه السلام در پاسخ فرمود:

اگر بنى امیه کسانى را براى منشى گرى و کتابت نمى یافتند و بیت المال مسلمین به سوى آنها آورده نمى شد و به دفاع از آنها کسى نمى جنگید و در جماعت آنها شرکت نمى نمود، آنها حق ما را از ما نمى گرفتند. (و نمى توانستند بگیرند) و اگر مردم از اندوخته هاى خود به آنها نمى دادند، آنها داراى آن همه ثروت و مکنت نمى شدند و جز مقدارى که به دستشان رسیده باقى نمى ماند.

دوستم به امام صادق علیه السلام عرض کرد:

فدایت گردم آیا راه گریزى از این همه وزر و وبال دارم ؟

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر وظیفه تو را به تو بگویم انجام مى دهى ؟

دوستم عرض کرد: آرى .

امام صادق علیه السلام فرمود:

آنچه را که از این راه بدست آورده اى بررسى کن اگر صاحبانش را شناختى آن اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر صاحبانش را نشناختى عوض آنها صدقه بده .

وانا اضمن لک على الله الجنه .

در این صورت بهشت را در پیشگاه خداوند برایت ضامن مى شوم .

دوستم سر در گریبان فرو برد و پس از مدتى به امام عرض کرد تصمیم خود را گرفتم و به وظیفه خود عمل مى کنم .

على بن حمزه مى گوید: دوستم با ما به کوفه بازگشت آنچه از ثروت را که از دربار بنى امیه بدست آورده بود، خارج ساخت . حتى لباسى را که پوشیده بود از بدنش بیرون آورد و ما آن اموال را در راستاى دستور امام صادق علیه السلام مصرف و تقسیم نمودیم و او براى خودش چیزى نگذاشت ، به طورى که ما براى او لباس خریدیم و نزدش فرستادیم . چند ماهى نگذشت که او بیمار شد و به عیادتش مى رفتیم تا روزى من نزد او رفتم او را در حال نزع روح دیدم چشمش را باز کرد و به من گفت :

یا على وفا لى واللّه صاحبک

اى على ! سوگند به خدا سرور تو امام صادق علیه السلام به وعده اش (ضمانت بهشت ) در مورد من وفا کرد.

سپس از دنیا رفت ، او را پس از غسل و کفن و نماز به خاک سپردیم بعداً به مدینه رفتم و به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم . بى آنکه سخنى بگویم به من فرمود:

یاعلى وفینا و اللّه لصاحبک

اى على سوگند به خدا به وعده ى خود در مورد دوست تو وفا کردیم .

گفتم : فدایت شوم درست فرمودى ، سوگند به خدا دوستم هنگام مرگش این خبر را به من داد.(۲۳۹)


۵۷
و تشویق گنهکار

از مطالب گذشته این موضوع نیز بدست مى آید که یکى از زمینه هاى اجتماعى گناه و تباهى محیط، تشویق گنهکار است ، چرا که تشویق او تحت هر عنوانى که باشد به او بال و پر مى دهد و او و افراد دیگر را مشتاق بلکه حریص گناه مى سازد.

براى اینکه این مطلب بیشتر روشن گردد به روایات زیر توجه کنید:

۱ حضرت على علیه السلام در فرازى از عهدنامه مالک اشتر چنین مى فرماید:

هرگز نباید شخص نیکوکار و شخص بدکار در نظرت مساوى باشند زیرا برخورد مساوى با آنها موجب مى شود که افراد نیکوکار در نیکى خود بى میل شوند و بدکاران در کار بدشان تشویق گردند، با هرکدام از این ها مطابق عملش رفتار کن .(۲۴۰)

۲ نیز فرمودند:

الثناء باکثر من الاستحقاق ملق والتقصیر عن الاستحقاق عىّ او حسد(۲۴۱)

ستایش و تعریف کردن بیش از شایستگى تملق و چاپلوسى است و کمتر از شایستگى ، درماندگى یا حسادت مى باشد.

۳ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

اذا مدح الفاجر اهتز العرش و غضب الرب (۲۴۲)

وقتى که آدم گنهکار مدح و تمجید شود، عرش خدا به لرزه درآید و پروردگار خشم کند.

۴ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

احثوا فى وجوه المدّاحین التراب (۲۴۳)

به صورت آنها که از گنهکاران مدح و تمجید مى کنند خاک بپاشید.

۵ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

امرنا رسول الله ان نلقى اهل معاصى بوجوه مکفهره (۲۴۴)

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به ما دستور داد که با گنهکاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد کنیم .

۶ امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند دو فرشته را به سوى مردم شهرى فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش زیر و رو گردانند. وقتى آن دو فرشته به سوى آن شهر روانه شدند مردى را دیدند که در حال دعا و تضرّع و راز و نیاز است . یکى از آنها به سوى خدا بازگشت و عرض کرد: خدایا! من به سوى آن شهر رفتم ولى دیدم بنده تو، تو را مى خواند و راز و نیاز مى کند. خداوند به او فرمود:

امض لما امرتک به فان ذا رجل لم یتمعّر وَجهه غَیظاً لى قط(۲۴۵)

آنچه را به تو فرمان دادم انجام بده زیرا آن مرد هرگز بخاطر من چهره اش را (در برابر گنهکار) عبوس و گرفته و خشمگین ننموده است .

به این ترتیب آن مرد عابد و اهل دعا نیز باید در بلاى عمومى گرفتار گردد، زیرا با خوشرویى و برخورد ملایم با گنهکار او را تشویق کرده است .

البته ناگفته نماند: که موضوع فوق یکى از مراتب نهى از منکر است که از فرایض بزرگ اسلامى مى باشد و بخواست خدا در فصل هاى بعد در مورد دو فریضه ((امر به معروف و نهى از منکر)) که دو عامل بازدارنده و نابود کننده گناه است سخن خواهیم گفت .

و این دو فریضه بزرگ با آن عمق و وسعت و عظمتى که در اسلام دارند اگر درست اجرا گردند بزرگترین نقش را در پاکسازى و بهسازى جامعه و کنترل اجتماع از افسار گسیختگى خواهند داشت .


۵۸
۲۴ رهبران گمراه

رهبران گمراه و زمامداران نالایق یکى از عوامل زمنیه ساز اجتماعى گناه هستند چنانکه مجریان غیر متعهد یا فاسد زمینه گناه را مساعد مى کنند. در آیه ۱۶ اسراء مى خوانیم :

وَ إ ذا أ رَدنا أ ن نُهلِک قَریَه اُمِرنا مُترفِیها فَفسقُوا فِیها فحَق عَلیهَا القَول فدَمَّرناها تَدمِیراً

و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم ، نخست اوامر خود را بر مترفین (ثروتمندان مست شهوت و غرور) بیان مى داریم ، پس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند آنها را شدیداً درهم مى کوبیم .

این آیه بیانگر آن است که منشا غالب مفاسد اجتماعى ، سرمایه داران مغرور و از خدا بى خبر هستند، که زمام امور اجتماع را بدست مى گیرند و دیگران را استعمار و استثمار مى نمایند و مردم از آنها پیروى کرده و جامعه به فساد و تباهى کشیده مى شود و به دنبال آن عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت .

به هر حال آنها که در جامعه نفوذ دارند نقش مؤ ثرى در اصلاح یا فساد جامعه خواهند داشت ، چنانکه گفته اند:

الناس على دین ملوکهم ، مردم بر دین شاهان خود هستند.

و امام على علیه السلام مى فرماید:

الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم (۲۴۶)

مردم به زمامدارانشان شبیه ترند تا به پدرانشان .

در آیه ۱۰۰ سوره نحل مى خوانیم :

إ نّما سُلطانه عَلى الَّذینَ یَتَولَّونه و الّذین هُم بِه مُشرِکون

تسلط شیطان تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده اند و آنها که او را شریک خدا در اطاعت و بندگى قرار داده اند.

این آیه بیانگر آن است که پیروى از شیطان و رهبران شیطان صفت موجب آلودگى جامعه به شرک و گناه است و این گونه پیروى سرچشمه فساد مى باشد.

در آیه ۲۸ سوره کهف مى خوانیم :

و لا تُطِع مَن أ غفَلنا قَلبَه عَن ذِکرِنا و اتَّبَع هَواهُ و کان اَمرُه فُرُطاً

از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن همانان که پیروى هواى نفس کردند و کارهایشان افراطى است .

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

إ نّما أ خافُ عَلى اُمَّتى ثَلاثاً: شُحّاً مُطاعاً و هوى مُتّبعاً و إ ماماً ضالاً(۲۴۷)

در مورد امتم از سه چیز مى ترسم : از بخل که پیروى شود و از هوس هاى نفسانى که اطاعت شود و از رهبر گمراه .

و از سخنان امیرمؤ منان على علیه السلام است که :

فلیست تصلح الرعیه الاّ بصلاح الولاه (۲۴۸)

مردم اصلاح نمى شوند جز با اصلاح شدن والیان و زمامداران .

امام صادق علیه السلام فرمودند:

در روز قیامت خداوند با سه کس سخن نگوید و آنها را پاک نکند و عذابى دردناک آنها را فراگیرد:

من ادعى امامه من الله لیست له و من جحد اماماً من الله و من زعم ان لهما فى الاسلام نصیباً.

کسى که به دروغ ادعاى امامت از طرف خدا کند، و کسى که منکر امامت امامى شود که از طرف خدا تعیین شده و کسى که معتقد باشد این دو دسته بهره اى از اسلام دارند.(۲۴۹)

توجه به این نکته لازم است که همان گونه که رهبر بزرگ کشورى اگر فاسد باشد زمینه گناه اجتماعى خواهد شد، رهبران کوچک مانند استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار، دهبان و عالم محل و…نیز به اندازه ى حدود نفوذ خود در اجتماع نقش دارند که اگر منحرف و گمراه باشند نقش تخریب و ویرانگر در جامعه دارند.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

دو صنف از امت من اگر فاسد گردند امتم فاسد و اگر صالح شوند امتم صالح مى گردند. عالمان دین و حاکمان .(۲۵۰)

نکته قابل توجه دیگر اجراى قانون است که آن نیز نقش به سزایى در پاکى جامعه و محیط دارد و عدم اجراى قانون بخصوص قوانین جزایى نقش بسیار سریع و مستقیم در فساد جامعه خواهد داشت .

از ویژگى هاى رهبران صالح اجراى قانون است ، لذا پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:


۵۹

ساعه إ مام اءفضل من عباده سبعین سنه و حد یقام لله فى الا رض اءفضل من مطر اءربعین صباحاً(۲۵۱)

یک ساعت رهبرى رهبر عادل بهتر از عبادت هفتاد سال و یک حدى که براى خدا در زمین اجرا گردد بهتر از باریدن چهل روز باران است .

اکنون که این مطلب را مى نویسم در ذهن خودم بین جامعه ى امروز و جامعه رژیم منحوس پهلوى (قبل از انقلاب ) مقایسه مى کنم ، محیط تقریباً سالم امروز را با محیط سراسر فساد و فحشاى زمان طاغوت مى سنجم و به خوبى نقش رهبران فاسد در فساد جامعه را درمى یابم .

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

إ نّ شرّ الناس عند اللّه امام جائر ضل و ضل به فأ مات سنه ماءخوذه و أ حیا بدعه متروکه (۲۵۲)

بدترین انسان ها در پیشگاه خدا رهبر ستمگرى است که خود گمراه است و مایه ى گمراهى دیگران مى گردد سنت پسندیده را نابود مى کند و بدعت ناپسند را زنده مى نماید.

محمدبن مسلم زهرى از علماى معروف و برجسته بود، و از تابعین مشهورى که به درک حضور ده نفر از اصحاب موفق شده بود به شمار مى آمد. وى به سال ۱۸۵ هجرى قمرى در بغداد درگذشت و قبرش در قبرستان (باب التین ) مى باشد.(۲۵۳) او با طاغوت هاى زمانش ، طریق مماشات و مسامحه را مى پیمود و گاهى دعوت آنها را مى پذیرفت و به دربار آنها رفت و آمد مى کرد.

امام سجاد علیه السلام براى او نامه کوبنده و سرزنش کننده اى نوشت که ما در اینجا به ذکر فرازهایى از آن مى پردازیم تا زشتى عالم منحرف از دیدگاه اسلام را در آینه این نامه بنگریم :

…اینکه آنها (طاغوت ها) تو را به استخدام گرفته اند نه از جهت این است که آنها تو را (از جهت علمى و معنوى ) شایسته مى دانند و بخاطر شایستگى تو، تو را نزد خود راه داده اند، بلکه چون به دنیاى تو طمع دارند، علماى راستین از دست رفته اند، جهل و نادانى بر تو و آنها غالب شده و حب دنیا و مقام پرستى ، تو و آنها را به همدیگر پیوند داده است … چرا از خواب (خرگوشى ) سر بر نمى دارى ؟ چرا از اشتباه خود برنمى گردى ؟ تا با صراحت بگویى :

به خدا من تا به حال یکبار هم براى زنده کردن دین خدا یا نابود کردن باطل قیام نکرده ام .

براستى این است حق شناسى تو نسبت به بار گران مسئولیت علم و دانش که خداوند بر دوش تو نهاده است ؟! بسیار ترس دارم که تو از آن گروهى باشى که خداوند درباره آنها فرموده :

اءضاعُوا الصَّلوهَ واتَّبعوا الشّهوات فَسوفَ یلقون غَیّاً(۲۵۴)

نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوت ها رفتند و به زودى به کیفر گمراهى خود مى رسند.

در قسمتى از این نامه آمده :

او لیس بدعائه ایاک حین دعاک جعلوک قطباً اداروا بک رحى مظالمهم و جسراً یعبرون علیک الى بلایاهم و سُلّماً الى ضلالتهم داعیاً الى غیّهم (۲۵۵)

مگر نه این است که با این دعوت ها مى خواهند تو را همچون قطب آسیا محور بیدادگرى خود قرار دهند و تو را پلى براى بلاهایشان سازند و تو نردبان کجروى ها و گمراهى ها و منادى ضلالتشان باشى ، اى عالم دین فروخته ! کارى که بدست تو مى کنند از عهده ى مخصوص ترین وزیران و نیرومندترین همکارانشان بر نمى آید، تو بر خرابکارى هاى آنان سرپوش مى گذارى و پاى خاص و عام را به بارگاهشان مى گشایى …


۶۰
۳۴ همنشین و دوست بد

یکى از زمینه هاى اجتماعى گناه ، همنشین و دوست بد است . چنانکه همنشین و دوست خوب ، عامل مهمى براى سوق دادن فرد و جامعه به سوى کارهاى نیک است .

به هرحال از نظر علمى و عملى و تجربه ثابت شده که انسان از ناحیه دوست و معاشر تحت تاثیر قرار مى گیرد و دوست و معاشر بد عامل ویرانگرى براى نابودى شخصیت انسان است چنانکه دوست و همنشین خوب عامل سازنده ى شخصیت انسان مى باشد.

انسان هاى بد پسر نوح علیه السلام را نیز به سوى گناه مى کشانند و خاندان نبوت او را از او مى ربایند. ولى سگ اصحاب کهف بر اثر مصاحبت چند روز با جوانان با ایمان و خوش قلب و پاکبازى چون اصحاب کهف خوى نیک آدمیت پیدا مى کند.

و براستى این شاعر نکته سنج چقدر پر معنى و زیبا سروده است :

همنشین تو به ز تو باید

تا تو را عقل و دین بیفزاید

و شاعر دیگر مى گوید:

تا توانى مى گریز از یار بد

یار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها ترا بر جان زند

یار بد بر جان و بر ایمان زند

در قرآن و روایات توجه بسیار به این موضوع شده و سفارش هاى هشدار دهنده و گسترده اى در این باره داده شده است که در اینجا به ذکر نمونه هایى از آن مى پردازیم :

۱ در عصر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دو نفر از مشرکین در مکه بنام هاى ((عقبه )) و ((ابى )) با هم دوست بودند.(۲۵۶) عقبه هر وقت از مسافرت باز مى گشت غذایى ترتیب مى داد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت مى کرد، با اینکه قبول اسلام نکرده بود، اما پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را نیز دعوت مى کرد و دوست داشت آن حضرت نیز در غذاى او شرکت نماید.

روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز دعوت کرد. هنگامى که سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود:

من از غذاى تو نمى خورم مگر اینکه به یکتایى خدا و رسالت من گواهى دهى .

عقبه شهادت به یکتایى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام کرد. این خبر به گوش دوستش ((اُبى )) رسید، او به عقبه اعتراض کرد و گفت : تو از دینت منحرف شده اى !؟

عقبه گفت : من منحرف نشده ام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از غذایم بخورد جز اینکه شهادتین بگویم من هم بخاطر اینکه او گرسنه از سر سفره ى من برنخیزد شهادتین گفتم .

ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اینکه در برابر محمّد بایستى و به او توهین کنى .

عقبه ، فریب سخن دوست بد خود را خورد و چنین کرد و سرانجام در جنگ بدر جزء سربازان لشکر شرک به جنگ مسلمین آمد و کشته شد و دوستش اُبىّ نیز در جنگ احد کشته شد. آیات ۲۷ تا ۲۹ سوره ى فرقان نازل گردید و سرنوشت و مجازات سخت آن کس را که بر اثر انتخاب دوست بد منحرف شده است بیان نمود(۲۵۷)؛

﴿و یَومَ یَعضّ الظّالم عَلى یَدَیه یَقولُ یا لَیتَنى اتّخَذتُ معَ الرّسول سَبیلاً یا وَیلَتى لَیتَنى لَم أ تّخِذ فُلاناً خَلیلاً لقد أ ضلَّنى عن الذِّکرِ بَعد إ ذ جائنى و کان الشّیطانُ لِلانْسانِ خَذُولاً

روزى که ظالم دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد، و مى گوید: اى کاش با رسولخدا راهى برگزیده بودم ، اى واى بر من کاش فلان (شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نمى کردم . او مرا از یاد حق گمراه ساخت ، بعد از آنکه آگاهى به سوى من آمده بود و شیطان همواره انسان را از جاده راست طرد مى کند.


۶۱

این آیات بیانگر وضع ((عقبه )) و امثال او در قیامت است که رفیق بد انتخاب کرده و همین انتخاب باعث انحراف و بدبختى او شده است .

۲ در آیه ۶۸ سوره ى انعام مى خوانیم :

﴿وَ إ ذا راءیتَ الَّذینَ یَخوضُون فى آیاتِنا فَأ عرِض عَنهم حتّى یَخوضُوا فى حَدِیث غَیره …

هر وقت کسانى را که آیات ما را استهزاء مى کنند مشاهده نمودى از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند.

نظیر آیه قبل ، آیه ۱۴۰ سوره نساء مى باشد که :

﴿فلا تَقعُدوا مَعَهم حتّى یَخوضوا فى حَدِیث غَیره اذاً مِثلهم

با استهزا کنندگان به آیات خدا ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند زیرا در غیر این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود.

۳ در آیات ۴۲ تا ۴۵ سوره ى مدثر آمده : بهشتیان از دوزخیان مى پرسند چه چیزى شما را به دوزخ فرستاد؟ آنها امورى را در پاسخ ذکر مى کنند از جمله مى گویند:

و کُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضین

و ما پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم .

۴ در آیه ۲۵ سوره ى فصلت یکى از مجازات هاى اعدء اللّه (دشمنان خدا) همنشینان اغواگر و بد ذکر شده آنجا که مى خوانیم :

﴿و قَیَّضْنا لَهم قُرناءَ فَزَیّنوا لَهم ما بین اَیدیهِم و ما خَلفَهم

ما براى آنها همنشینان (زشت سیرتى ) قرار دادیم و آن همنشینان زشتى ها را از پیش رو و پشت سر در نظرشان جلوه دادند.

این آیه بیانگر آثار سوء همنشینان بد و حاکى از این است که همنشین بد خود یک مجازات و بلاى دردناک براى انسان مى باشد.

در روایات اسلامى نیز کمتر موضوعى است که مانند سرزنش از انتخاب همنشین بد، مورد توجه قرار گرفته باشد که ما در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا مى کنیم :

۱ امام صادق علیه السلام فرمودند:

لا ینبغى للمومن ان یجلس مجلساً یعصى اللّه فیه و لا یقدر على تغییره (۲۵۸)

سزاوار نیست که مؤ من در مجلسى بنشیند که در آن معصیت خدا مى شود، و او قدرت برهم زدن مجلس را ندارد.

۲ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

المرء على دین خلیله و قرینه (۲۵۹)

انسان بر دین دوست و همنشین خود است .

۳ امام صادق علیه السلام فرمودند:

لا ینبغى للمسلم ان یواخى الفاجر و لا الاَحمق و لاالکذّاب (۲۶۰)

براى مسلمان سزاوار نیست که با شخص فاجر (هرزه ) و احمق و دروغگو رفاقت کند.

۴ امام جواد علیه السلام فرمود:

إ یّاک و مصاحبه الشّریر فانّه کالسّیف المَسلول یحسن مَنظره و یقبح اءثره (۲۶۱)

از همنشینى با بدکار پرهیز کن که او همچون شمشیر برهنه ظاهرش زیبا و اثرش زشت است .

۵ سلیمان بن جعفر جعفرى مى گوید: امام کاظم علیه السلام به من فرمود:

مالى رایتک عند عبدالرحمن بن یعقوب ؟ ((چرا تو را در نزد عبدالرحمن بن یعقوب مى نگرم ؟)) گفتم : او دایى من است .

فرمود: او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد…

فامّا جلست معه و ترکتنا و امّا جلست معنا و ترکته (۲۶۲)

یا با او بنشین و ما را ترک کن و یا با ما بنشین و او را ترک کن ؟

۶ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

مجالسه الاشرار توجب سوء الظن بالاخیار(۲۶۳)

همنشینى با بدان موجب بدگمانى به نیکان است .

۷ امام باقر علیه السلام فرمودند:

من قعد فى مجلس یُسبُّ فیه امام من الائمّه یَقدِرُ على الانتصاب فلم یفعل اَلبَسَه اللّه الذُلّ فى الدّنیا و عَذّبَه فى الا خره و سَلَبَه صالِحَ ما مَنَّ به عَلَیه من مَعرِفَتنا (۲۶۴)

کسى که در مجلسى بنشیند که در آن به امامى از امامان ناسزا مى گویند و مى تواند برخیزد و از آن مجلس برود ولى نرود، خداوند (لباس ) ذلت را در دنیا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب کند، و آن چیز نیکى که خداوند به دادن آن بر وى منت نهاده (یعنى ) معرفت ما را از او بگیرد.


۶۲

۸ حضرت على علیه السلام فرمودند:

من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلایقوم مکان ریبه (۲۶۵)

کسى که به خدا و روز قیامت معتقد است در مکانى که موجب تهمت است نمى نشیند.

۹ ابن نعمان مى گوید: امام صادق علیه السلام دوستى داشت که همواره با هم بودند، روزى آن شخص به غلامش گفت :اى زنا زاده کجا بودى ؟ همین که امام صادق علیه السلام این سخن و دشنام را از او شنید بقدرى ناراحت شد که دستش را بلند کرد و محکم بر پیشانى خود زد و سپس فرمود:

سبحان الله ! آیا نسبت ناروا به مادرش مى دهى ؟ من تو را آدم با تقوى مى دانستم ولى اینک مى بینم که تقوى ندارى .

دوست امام به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم مادر این غلام از اهالى سند (از سرزمین هند) است و بت پرست مى باشد. بنابراین ناسزابه او اشکال ندارد. امام صادق علیه السلام فرمود:

الا علمت ان لکل امه نکاحاً؟ تَنَحِّ عنّى

آیا نمى دانى هر امتى بین خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو!

از آن پس هرگز ندیدم امام با آن دوست (ناسزاگو) با هم باشند، تا وقتى که مرگ بین آنها جدایى انداخت .(۲۶۶)


۶۳
۴۴ محرومیت هاى اجتماعى

یکى از زمینه هاى اجتماعى گناه ، محرومیت ها و وازدگى هاى اجتماعى است . افرادى که کارهایشان براى خدا، و برپایه اخلاص نیست ، و تعریف و تکذیب جامعه معیار خوشبختى و بدبختى آنها است ، چنین افرادى اگر از جامعه خود مطرود و وازده گردند، عقده حقارت و احساس ‍ خودکم بینى مى کنند، و همین عقده در آنها کینه و عداوت به وجود مى آورد و در نتیجه به سوى گناهان گوناگون سوق داده مى شوند.

باید آنها علل وازدگى خود را بررسى کنند، که چه بوده و جبران کنند تا آب رفته به جوى خود باز گردد. ولى پایه اصلى اصلاح این است ، که کارهایمان را بر اساس اخلاص تنظیم نماییم .

در تاریخ بسیار دیده شده افرادى بر اثر این وازدگى اجتماعى آنچنان عقده اى و پریشان و درّنده خو شدند که به گناهان خطرناکى آلوده گشتند.

شاید دلیل احترام به یتیم ، به خاطر جبران محرومیت هاى او باشد، تا عقده اى ، بار نیاید.

و نیز شاید یکى از علل سفارش اسلام به مشورت با مردم و احترام به افکار آنها و نهى از نسبت نام زشت به افراد و نهى از مسخره کردن یکدیگر و… براى پدیدار نشدن عقده حقارت باشد.

امام باقر علیه السلام به یکى از شاگردان برجسته اش جابر جعفى فرمود:

اى جابر! بدان که تو دوست ما نخواهى بود تا زمانى که اگر تمام اهل شهر تو جمع شوند و بگویند: تو آدم بدى هستى غمگین نشوى و اگر همه بگویند تو آدم خوبى هستى خوشحال نشوى بلکه وضع خود را بر کتاب خدا (قرآن ) عرضه دارى اگر خود را چنین یافتى که در خط قرآن گام بر مى دارى و در آنچه قرآن بى میل است بى میل هستى و در آنچه قرآن مشتاق آن است تو نیز مشتاق آنى و از آنچه هشدار داده خایف مى باشى استوار باش و مژده باد به تو که در این صورت آنچه مردم درباره تو بگویند به تو آسیبى نخواهد رساند.(۲۶۷)

به راستى امام باقر علیه السلام چه سخن و درس عالى و پر محتوایى فرموده ، که اگر دقت کنیم مى فهمیم که این سخن در سطح بسیار عالى قرار دارد.

۵ زمینه هاى روانى گناه

یکى از زمینه هاى گناه زمینه هاى روانى است که انسان بر اثر فشارها و رنج هاى مصنوعى و کاذب یا بر اثر اعتقادات ناصحیح داراى عقده و یا حالت و روحیه بدى مى شود و همین پدیده هاى روانى زمینه ساز گناهان مختلف خواهد گردید.

سختگیرى هاى نابجا، و فشارهاى ناصحیح و تن دادن به ذلت و خوارى و یا تحقیر افراد به جاى تشویق و امور دیگر انسان را عقده اى بار مى آورد. وقتى انسان حالت عقده اى پیدا کرد در وجود او زمینه مساعدى براى پذیرش گناهان خطرناک هست .

براى توضیح وتجزیه وتحلیل موضوع باید به امور زیر توجه شود؛

الف شخصیت و عزت انسان .

ب تحقیر و سرکوبى شخصیت انسان .

ج فشارهاى اقتصادى و سرکوب غرایز.

د امید و آرزوى کاذب و بیهوده .


۶۴
۱۵ شخصیت و عزت انسان

انسان در جهان هستى گل سر سبد موجودات است ، خداوند هیچ موجودى را برتر از انسان نیافریده است ، انسان از نظر جسم داراى امتیازات فراوانى است که هر یک از دیگرى جالبتر مى باشد و از نظر روح داراى استعدادها و توانایى هاى فراوان است .

در قرآن در آیه ۷۰ سوره اسراء مى خوانیم :

و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضّلناهم على کثیر ممّن خلقنا تفضیلاً

ما بنى آدم را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا (بر مرکب هاى رهوار) حمل کردیم و از انواع روزى هاى پاکیزه به آنها روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى بخشیدیم .

انسان داراى دو نوع کرامت است :

۱ کرامت ذاتى که در آیه فوق مورد توجه قرار گرفته ، و انسان از این نظر بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد، و به عبارت دیگر انسان از این جهت داراى زمینه و استعدادى است که هیچ موجودى این امتیاز را ندارد.

۲ کرامت اکتسابى ، که بستگى به تقوى و اعمال نیک انسان دارد، چنانکه در آیه ۱۳ سوره حجرات مى خوانیم :

﴿اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقاکُم

قطعاً گرامى ترین شما در پیشگاه خدا، پرهیزکارترین شما مى باشد.

قداست و برترى انسان در سطحى است که خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بخاطر آدم سجده کنند یعنى خدا را سجده ى شکر نمایند که او چنین موجود برترى آفریده است .(۲۶۸)

و از آنجا که یکى از شیوه هاى مهم تربیت و هدایت ((شخصیت دادن )) به افراد است چنانکه تحقیر و کوچک شمردن انسان یکى از عوامل مهم انحراف اوست ، قرآن و روایات همواره شخصیت و عظمت روح انسان را یادآور مى شوند؛ به عنوان نمونه به این روایات توجه کنید:

۱ امام على علیه السلام مى فرماید:

انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها(۲۶۹)

بدانید که وجود شما جز بهشت بهایى ندارد آن را با کمتر از بهشت نفروشید.

و در سخن دیگرى فرمودند:

اَتَزعَمُ انّکَ جِرمٌ صَغیر و فیک اِنطَوَى العالَمُ الاَکبر

آیا تو گمان مى کنى که موجود کوچکى هستى (بلکه ) در وجود تو جهان بزرگ نهفته است .

۲ و نیز فرمودند:

هلک امرؤ لم یعرف قدره (۲۷۰)

آنکس که قدر خود را نشناخت هلاک شد.

۳ نیز مى فرماید:

العالم من عرف قدره و کفى بالمرء جهلاً اَلا یعرف قدره (۲۷۱) دانا کسى است که قدر خود را بشناسد و براى نادانى و جهالت انسان همین بس که قدر خود را نشناسد.

۴ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

نعم العبد ان یعرف قدره و لا یتجاوز حده (۲۷۲)

نیکو بنده اى است آنکس که ارزش خود را بشناسد و از مرز شخصیت خود پا فرا ننهد.


۶۵
۲۵ تحقیر شخصیت انسان

قبلاً در بررسى زمینه هاى خانوادگى گناه ، گفتیم که یکى از زمینه هاى گناه ، تحقیر و سرکوبى شخصیت انسان است در اینجا نیز به مناسبت به توضیح کوتاه قناعت مى کنیم ؛

اگر انسان شخصیت خود را بشناسد، هرگز شخصیت عظیم خود را در راه هاى انحرافى و پست نابود نمى نماید، چنانکه یک سکه طلا را با یک کلوخ عوض نمى کند.

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا(۲۷۳)

کسى که نفس خود را گرامى دارد امور مادى دنیا در نظرش بى ارزش ‍ گردد.

از این عبارت استفاده مى شود که سرکوب نمودن شخصیت انسان زمینه ى دنیاپرستى و گرایش به امور پست و انحرافى است ولى حفظ شخصیت و توجه به آن انسان را اسیر پستى ها نمى نماید.

احساس کمبود و عقده حقارت که بر اثر تحقیر و ناآگاهى به شخصیت انسان ایجاد مى شود، به طور طبیعى انسان را به سوى گناهان و هرگونه کارهاى پست سوق مى دهد.

حضرت على علیه السلام مى فرماید:

نفاق المرء من ذل یجده فى نفسه (۲۷۴)

نفاق انسان به خاطر ذلت و کمبودى است که او در خودش مى یابد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

لایکذب الکاذب الا من مهانه نفسه (۲۷۵)

دروغگو، دروغ نمى گوید مگر بخاطر پستى اى که در خودش هست .(و احساس ‍ مى کند).

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

ما من احد تکبر او تجبر الا من ذله وجدها فى نفسه (۲۷۶) هیچکس ‍ خود خواهى و خود کامگى نمى کند مگر به خاطر ذلت و کمبودى که در وجود خود احساس مى نماید.

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به مؤ من همه ى امورش را واگذار کرده ، ولى این را به او واگذار ننموده که خودش را ذلیل و خوار سازد آیا به سخن خداوند توجه ندارد که مى فرماید:

ولِلّهِ العِزّه و لرسوله و للمؤ منین (۲۷۷)

عزت از آن خدا و رسول خدا و مؤ منان است .

سپس فرمود:

والمؤ من ینبغى ان یکون عزیزاً و لایکون ذلیلاً(۲۷۸)

سزاوار است که مومن عزیز باشد، و ذلیل نباشد.


۶۶
۳۵ فشارهاى اقتصادى و سرکوب غرایز

از عواملى که موجب پیدایش عقده وکمبود در انسان مى گردد فشارها و رنجهاى اقتصادى و عدم توجه به غرایز و خواسته ها و نیازها است .

بدون تردید در وجود انسان غرایزى هست که باید بطور طبیعى و در حد عادلانه اشباع گردند، افراط و تفریط موجب طغیان غرایز و یا سرخوردگى غرایز خواهد شد که در هر دو صورت زیانبخش و زمینه ساز گناه خواهد گردید.

مثلاً فشار دادن به فنر باعث عکس العمل شدید آن مى شود. آدم هایى که غذاى کافى در زندگى ندیده اند وقتى به غذا رسیدند، پرخورى مى کنند. یکى از علماى حوزه (۲۷۹) و از شاگردان امام خمینى قدس سره مى گفت :

امام ما را نصیحت مى کرد و مى فرمود:

راحت زندگى کنید. به خودتان فشار نیاورید. فشار در طلبگى خطر دارد ممکن است موجب شود که از مردم توقع داشته باشید.

به هر حال باید زندگى طبیعى باشد، و خواسته هاى مشروع انسانى سرکوب و سرخورده نشود.

مثلاً از دیدگاه اسلام قاضى شرع باید راحت زندگى کند و زندگیش به طور کافى از بیت المال تامین گردد تا مبادا احساس نیاز کند و به دنبال آن به رشوه خوارى و مال هاى حرام آلوده شود.

در آیه ۳۲ سوره ى اعراف مى خوانیم :

قل مَن حَرّم زینَه اللّه الَتّى اَخرَج لِعِبادِه و الطَّیّبات من الرّزق

بگو چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است ؟

امیرمؤ منان على علیه السلام در جریان فتنه خوارج پسر عمویش ‍ عبداللّه بن عباس را نزد ابن کوّا و یارانش (گروه خوارج ) براى مذاکره فرستاد، وقتى آنها ابن عباس را دیدند، به او گفتند: تو در نزد ما بهترین فرد ما هستى ، در عین حال چنین لباسى فاخر و نیک پوشیده اى ؟!

ابن عباس به آنها گفت : همین نخستین موضوعى است که درباره ى آن با شما بحث و گفتگو مى کنیم ، قرآن مى فرماید:

قل من حرم زینه الله … و نیز مى فرماید:

خذوا زینتکم عند کل مسجد(۲۸۰)

زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد بردارید.(۲۸۱)

همچنین : ان الله جمیل یحب الجمال و یحب ان یرى اثر النعمه على عبده (۲۸۲)

خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد. و دوست دارد که اثر نعمتش بر بنده اش آشکار باشد.

نگاهى به چند روایت دیگر

یکى از امورى که باید مورد توجه قرار گیرد وسعت بخشیدن به زندگى همسر و فرزندان است در این باره به روایات زیر توجه کنید:

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

لیس منا من وسع علیه ثم قتر على عیاله (۲۸۳)

از ما نیست کسى که داراى وسعت زندگى است ولى زندگى را بر خانواده ى خود تنگ مى گیرد.

۲ حضرت رضا علیه السلام مى فرماید:

ینبغى للرجل ان یُوسِّع على عَیالِه لِئلاّ یَتَمنّوا مَوته (۲۸۴)

سزاوار است براى مرد که زندگى خانواده اش را توسعه دهد تا افراد خانواده اش آرزوى مرگ او را نکنند.

۳ امام صادق علیه السلام فرمودند:

سزاوار است که انسان شبانه روز خود را به چهاربخش تقسیم کند: در یک بخش ‍ آن با خدا مناجات کند و در یک بخش آن اعمال خود را حساب کند و رسیدگى نماید و در یک بخش درباره مخلوقات خدا بیندیشد و بخشى از زندگى خود را در امور خوراک و نوشیدنى (تهیه و مصرف ) بگذراند.(۲۸۵)

۴ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

انّ هذه القُلوب تَملُّ کما تَملّ الاَبدان فابتَغوا لها طَرائف الحِکَم (۲۸۶)

براستى که این دل ها خسته مى شوند چنانکه بدن ها خسته مى شوند پس ‍ تازه هاى حکمت را براى آن دل ها بجویید.

یعنى با لطیفه هاى زیبا آن دل ها را شاد سازید.

نتیجه اینکه روح انسان نیازهایى دارد که باید بطور مشروع اشباع شود و بسیارى از سختگیرى ها در لباس و غذا و زندگى درست نیست . اعتدال در همه چیز خوبست ، و راه افراط و تفریط راه جاهلان مى باشد و به راه تفریط رفتن و تعطیل غرایز نتیجه اش سرخوردگى غرایز و عقده و انحرافات روانى خواهد شد.


۶۷
۴۵ امید و آرزوى کاذب و بیهوده

یکى دیگر از زمینه هاى روانى گناه آرزوهاى بیهوده و بى اساس است که انسان بدون حرکت و عمل در انتظار خوشبختى و پاداش و ترقى باشد که معمولاً افراد خیالاتى به این حالت دچار مى شوند و مرتکب هر گناهى شده و مى گویند خدا ((ارحم الراحمین )) است .

این گونه امید نه تنها عامل تکامل نیست بلکه انسان را از درون تهى کرده و زمینه سستى و بى عارى را که بذرهاى گناه هستند، در انسان پدید مى آورند.

در آیه ۲۱۸ سوره ى بقره مى خوانیم :

ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فى سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم

تنها کسانى که ایمان آورده و مهاجرت نموده اند و در راه خدا جهاد کرده اند آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است .

در این آیه امید در کنار ایمان ، هجرت و جهاد آمده است .

یک داستان تکان دهنده

طاووس یمانى مى گوید: کنار کعبه رفتم دیدم شخصى زیر ناودان کعبه مشغول نماز و مناجات و گریه و زارى است . بعد از نماز به پیش رفتم دیدم امام سجاد علیه السلام است . عرض کردم اى فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله چرا شما را این گونه گریان و ترسان مى نگرم با اینکه شما داراى سه امتیاز هستى و این سه امتیاز شما را نجات مى دهد:

فرزند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هستى و شفاعت جدت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در میان است و رحمت خداوند وسیع است . در پاسخ فرمود:

اى طاووس ! اما در مورد نسب قرآن مى فرماید:

فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لایتسائلون (۲۸۷)

وقتى که در صور دمیده شود، هیچگونه نسبى در میان آنها در روز قیامت نخواهد بود و از یکدیگر تقاضاى کمک نمى کنند. بنابراین نسب مرا حفظ نخواهد کرد.

اما در مورد شفاعت خداوند در قرآن مى فرماید:

و لا یشفعون الا لمن ارتضى (۲۸۸)

اولیاى خدا شفاعت از کسى نمى کنند مگر آنکه بدانند خداوند از آن کس خشنود است . بنابراین شفاعت مرا از خوف خدا ایمن نمى نماید.

اما در مورد رحمت خدا قرآن مى فرماید:

ان رحمت الله قریب من المحسنین (۲۸۹)

قطعاً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است . من نمى دانم که نیکوکار باشم (منظور مقام عالى عصمت است )(۲۹۰)

نتیجه اینکه باید امیدوار بود، اما در کنار ایمان و عمل صالح ، و گرنه با حلوا حلوا دهان شیرین نمى شود و به قول شاعر:

رفته بگوشت که کردگار کریم است

صاحب عفو است و لطف و رحمت و احسان

لیک ندانى که مى کشد سوى دوزخ

معصیت کردگار و اطاعت شیطان

۶ زمینه هاى سیاسى گناه

یکى از زمینه هایى که گاهى موجب گناهان بزرگ مى شود، زمینه هاى سیاسى گناه است که بیشتر به کارگزاران و مسئولین مربوط مى شود.

۱ در آیه ۲۰۵و۲۰۶ سوره ى بقره مى خوانیم :

و إ ذا تَولّى سَعى فِى الا رضِ لِیُفسِد فیها و یُهلِک الحَرث و النّسل و اللّه لا یحبّ الفَساد

وَ إ ذا قیلَ لَه اتّقِ اللّه اءخَذَته العِزّه بِالاِثم فَحَسبُه جهنّمَ و لَبِئس ‍

المِهاد

(منافقان ) هنگامى که حاکم و رئیس مى شوند(۲۹۱) در راه فساد در زمین کوشش ‍ مى کنند و زراعت ها و نسل ها را نابود مى سازند، خداوند فساد را دوست ندارد. هنگامى که به آنها گفته شود، از خدا بترسید لجاجت و غرور آنها را به گناه مى کشاند، آتش ‍ دوزخ براى آنها کافى است و چه بد جایگاهى است .

این آیه بیانگر آن است که آدم غیر مؤ من که اسیر هوس هاى نفسانى است اگر بر راس امور قرار گیرد و مسایل سیاسى بدستش بیفتد جامعه را به فساد و تباهى مى کشاند و موجب نابودى کشاورزى و هلاکت نسل مى گردد.

۲ در آیه ۳۴ سوره ى نمل مى خوانیم :


۶۸

إ نّ الملوک اذا دَخلوا قَریهً اءفسَدوها و جَعلوا اءعزّه اءهلها اءذلّه و کذلک یَفعلون

پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد مى کشند و عزیزان آنها را ذلیل مى کنند، آرى کار آنها همین است .

این سخن گرچه از زبان ((بلقیس )) ملکه سبا نقل شده ، ولى یک موضوع حساب شده است و تجربه آن را ثابت کرده و مورد قبول همه است ، که حکومت حاکمان مستبد و زورگو زمینه و عامل ویرانگرى خواهد بود.

۳ حضرت یوسف علیه السلام از پیامبران معروف و بزرگ بود، او در زندگى مقابل صحنه هاى مختلفى قرار گرفت مانند جفاى برادران به او، و انداختن او را در چاه ، ورود او به کاخ عزیز مصر، صحنه ى زندان و صحنه اى در پست وزارت دارایى تا اینکه در آخر عمر حاکم و رئیس ‍ کشور مصر گردید. او در هر صحنه اى دعایى داشت ولى وقتى که در پست ریاست قرار گرفت اسیر ریاست نشد. همواره مى دانست که باید به ملک ابدى پیوست و ریاست دنیا فانى شدنى است . دعاى او در این هنگام این بود:

تَوفَّنى مُسلِماً(۲۹۲)، خدایا مرا مسلمان بمیران .

آرى یوسف علیه السلام وقتى که رئیس شد گفت : توفنى مسلماً، ((مرا در حالى که تسلیم محض فرمان تو هستم بمیران .))

یعنى ریاست به قدرى خطرناک است که حتى مى تواند پاى یوسف را نیز بلغزاند لذا این دعا را مى کند که در راه فرمان خدا ثابت قدم بماند.

یوسف شک نداشت که در راستاى فرمان خدا مى میرد ولى فتنه هاى ریاست و زرق و برق ها و چراغ سبز نشان دادن هاى آن نیز خطرناک است لذا از درگاه خدا استمداد جست که در برابر خطرها استوار و پابرجا بماند.

۴ در آیه ۸۳ سوره ى قصص مى خوانیم :

تِلک الدّارُ الا خِره نَجعلها لِلَّذین لا یُریدونَ عُلوّاً فِى الاَرض و لافساداً و العاقِبه لِلمتّقین

این سراى آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزکاران است .

این آیه حاکى است که برترى جویى شاخه اى از ریاست طلبى است و آنان که ریاست را بخاطر ریاست مى خواهند و آن را هدف قرار داده اند بهره اى در آخرت نخواهند داشت .

این آیه بقدرى وسیع است که حضرت على علیه السلام در سخنى فرمودند:

ان الرجل لیعجبه ان یکون شراک نعله اجود من شراک نعل صاحبه فیدخل تحتها(۲۹۳)

گاه انسان شاد مى شود که بند کفشش از بند کفش دوستش بهتر است به خاطر همین مشمول این آیه است .

ریاست بر دو گونه است : ریاست ممدوح و ریاست مذموم .

ریاست ممدوح آن است که وسیله اى براى احقاق حق و ابطال باطل گردد و ریاست مذموم آن است که خود هدف واقع گردیده و پلى براى هواوهوس و انحرافات باشد.

آنچه در روایات از آن مذمت شده ((حبّ ریاست )) است یعنى دلبستگى به ریاست و خواستن مقام به خاطر مقام .

براى توضیح بیشتر به این روایات توجه کنید:

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

لکل شیى آفه تفسده و آفه هذا الدین ولاه السوء(۲۹۴)

براى هر چیزى آفتى هست که آن را تباه مى سازد و آفت این دین رهبران ناشایسته مى باشند.

۲ حضرت على علیه السلام به یکى از کارگزارانش (اشعث بن قیس ) که او را فرماندار آذربایجان قرار داده بود چنین نوشت :

و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فى عنقک امانه (۲۹۵) فرماندارى براى تو لقمه و وسیله آب و نان نیست بلکه امانتى است بر گردنت .

۳ در حضور امام معصوم درباره شخص ریاست طلبى سخن به میان آمد، آن حضرت فرمود:

ما ذئبان ضاریان فى غنم قد تفرق رعاؤ ها باءضرّ فى دین المسلم من طلب الریاسه (۲۹۶)

زیان دو گرگ به گله گوسفندى که چوپانانش متفرق شده اند بیشتر از زیان ریاست طلبى در دین مسلمان نیست .


۶۹
بهلول فقیهى مبارز و حق پرست

وهب بن عمرو، مشهور به بهلول مجنون از خواص شاگردان امام صادق علیه السلام و از فقها و علماى برجسته و عارف کامل بود، نقل مى کنند هارون الرشید (پنجمین خلیفه عباسى ) مى خواست براى بغداد قاضى القضاه تعیین کند، با اصحاب خود در مورد شخص شایسته اى که عهده دار منصب قضاوت گردد مشورت کرد همه گفتند: هیچ کس مانند بهلول شایستگى این کار را ندارد.

هارون ، بهلول را طلبید و به او گفت : اى فقیه هوشمند، مارا در مورد قضاوت یارى کن . بهلول گفت : من صلاحیت این کار را ندارم .

هارون گفت : تمام مردم بغداد تو را براى این کار شایسته مى دانند.

بهلول گفت : عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم . وانگهى من یا راست مى گویم که صلاحیت ندارم یا دروغ مى گویم ، از این دو حال خارج نیست . اگر راست مى گویم پس صلاحیت ندارم ، و اگر دروغ مى گویم آدم دروغگو صلاحیت مقام قضاوت را نخواهد داشت !!.

گفتند: تو را آزاد نمى کنیم تا اینکه این مقام را قبول کنى .

بهلول گفت : اکنون که ناگزیر هستم یک شب به من مهلت بدهید در این باره بیندیشم . به او مهلت دادند. بهلول از آنجا بیرون آمد و آن شب را به سر برد. فرداى آن شب چوبى بلند به دست گرفت و خود را به دیوانگى زد و وارد بازار شد. مردم دیدند بهلول لباس و عبا و عمامه اش کج و معوج شده و چوبى به دست گرفته و سوار آن شده و فریاد مى زند: از جلو من رد شوید اسبم شما را لگد نزند…

مردم گفتند: حضرت بهلول دیوانه شده است !.

این خبر به هارون رسید، هارون گفت : ما جَنّ و لکن فَرّ بدینه منّا

((او دیوانه نشده بلکه به این وسیله به خاطر دینش از ما فرار کرد.))

بهلول تا آخر عمر به همین وضع بسر برد تا مبادا طاغوت هاى عباسى او را به استخدام خود در آورند. او مى دانست که قبول چنان ریاستى زمینه جنایت ها و گناهان است براى نجات از آن ، خود را به دیوانگى زد.


۷۰
توجیه و دلیل تراشى
توجیه و دلیل تراشى براى گناه

بدتر از گناه ، توجیه گناه و دلیل تراشى براى آن است . مى توان گفت توجیه گناه یک نوع کلاه بردارى دینى است .

خداوند در قرآن مى فرماید:

بَل الاِنسان عَلى نَفسِه بَصیرَه و لو اءلقى مَعاذِیره (۲۹۷)

بلکه انسان ، خودش بر وضع خود آگاه است ، هر چند در ظاهر براى خود، عذرهایى بتراشد.

یعنى محکمه وجدان ، گنهکار را به دورویى و نیرنگ ، محکوم مى کند.

توجیه گناه ، گناه را عادى و جامعه را به انجام آن تشویق مى نماید و زشت را زیبا جلوه مى دهد، توجیه گناه همان عذر بدتر از گناه است .

هیچ گناهى به سنگینى ((توجیه گناه )) نیست . زیرا گنهکار معترف ، غالباً در فکر توبه است ، ولى توجیه گر در فکر سرپوش نهادن بر گناه است که نه تنها در صراط توبه نیست ، بلکه او را در گناه راسخ ‌تر و جرى تر مى نماید.

توجیه گناه یک بیمارى و یک بلاى عمومى است که به صورت هاى مختلف جلوه مى کند، و خواص و عوام را از صراط مستقیم ، منحرف مى نماید و خطر بزرگ آن این است که راه هاى اصلاح را به روى گنهکار مى بندد و گاه واقعیت ها را در نظر او مسخ و دگرگون مى سازد.

مثلاً ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى ، و تن پرورى و کوتاهى هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه مى کند، و براستى چه مصیبت و دردى رنج آورتر از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟!

توجیه گناه در حقیقت سرپوش گذاشتن روى گناه است ، تا گناه را براحتى و بدون مانعى انجام دهد مانند اینکه حق را کتمان مى کند و نام آن را تقیّه مى گذارد و یا براى رسیدن به هدف شوم خود به شخصى رشوه مى دهد و نام آن را هدیه مى گذارد.

توجیه گناه یک نوع فریب دادن و اغفال خود و مسلمین است که ظاهرى زیبنده و شرعى دارد و باطنى آلوده ، مثل کسانى که مواد غذایى مى فروشند، و براى جلب مشترى روى آن را مواد خوب مى گذارند و درون آن را مواد بد.

امام باقر علیه السلام فرمود: روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در بازار مدینه عبور مى کرد، شخصى را دید که میوه یا خرما مى فروشد، به او فرمود: به به ، چه میوه هاى خوب و عالى . در همین لحظه خداوند به آن حضرت وحى کرد: زیرش را ببین ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست در درون آن گذارد و مقدارى از آن بیرون آورد که بسیار پست بود، به صاحب آن کالا فرمود:

ما اَراک الاّ و قد جَمعت خیانه و غشّاً لِلمُسلمین (۲۹۸)

نمى بینم تو را جز اینکه ، خیانت و فریب مسلمانان را جمع کرده اى .

توجیه هاى گوناگون

توجیهات براى انجام گناه ، گوناگون است ، برخى از آنان عبارتند از:

۱ توجیهات عقیدتى .

۲ توجیهات سیاسى .

۳ توجیهات اجتماعى .

۴ توجیهات روانى .

۵ توجیهات فرهنگى .

۶ توجیهات اقتصادى .

۷ توجیهات نظامى .

و توجیهات دیگر.


۷۱
۱ توجیهات عقیدتى

اعتقاد به ((جبر و قضا و قدر)) یکى از توجیهات عقیدتى است . وقتى به گنهکار مى گویى : چرا گناه کردى ؟ چرا آلوده به مسکرات شدى ؟ در پاسخ مى گوید: شانس من این بود، قضا و قدر من چنین بود، چه کنم پدران ما چنین کردند، ما هم چنین شدیم ، عاقبت گرگ زاده گرگ شود، تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است ، مقدّر نبود من آدم نمازخوان باشم و امثال این مطالب که در گفتگوهاى روزانه بعضى از مردم ، بسیار شنیده مى شود، که با این گونه گفتار از انجام مسئولیت و وظیفه فرار مى کنند.

خداوند مى فرماید: مشرکان براى تبرئه خود چنین مى گویند:

لو شاء اللّه ما اءشرکنا و لا آباؤ نا و لا حرّمنا من شیى (۲۹۹)

اگر خدا مى خواست ، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مى کردیم .

به این ترتیب ، گناه خود را به جبر، نسبت مى دهند. نظیر این مطلب در آیه ۳۵ سوره نحل و ۲۰ سوره زخرف آمده است ، که مشرکان قایل به جبر بودند و در پوشش جبر، به گناه خود ادامه مى دادند؛

و قالوا لَو شاء الرّحمن ما عَبَدناهم (۳۰۰)

آنان گفتند اگر خدا مى خواست ، ما آنها (بت ها) را پرستش نمى کردیم .

خداوند در باره ى پندار آنها مى گوید:

اِنْ هم الاّ یَخرُصون

آنها جز دروغ ، چیزى نمى گویند.

توجیه یزیدبن معاویه

هنگامى که سر مقدس امام حسین علیه السلام را در شام نزد یزیدبن معاویه گذاردند، یزید شعرى خواند و سپس به حاضران رو کرد و گفت :…

صاحب این سر مى گفت : من براى حکومت کردن از یزید بهترم ، گویا این آیه را نخوانده بود که خداوند مى فرماید:

قل الّلهُم مالِک المُلک تُوتِى المُلک مَن تَشاء و تَنزع المُلک ممّن تشاء و تُعِزُّ من تشاء و تُذلُّ من تشاء…

بگو خدایا مالک حکومت ها تویى ، تو هستى که به هر کس بخواهى حکومت مى بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى ، هر کس را بخواهى عزت مى دهى و به هر کسى بخواهى ذلت …..(۳۰۱)

به این ترتیب ، یزید خونخوار، بزرگترین جنایت را انجام مى دهد و بعد مى گوید: خدا چنین خواست که ما عزیز شویم و دشمن ما ذلیل گردد، و این گونه بر روى جنایت خود سرپوش مى گذارد و براى توجیه اعمال ننگین خود به سفسطه و جبر متوسل مى گردد.

۰ نگاهى به مساله جبر و اختیار

موضوع جبر و اختیار یک مساله سابقه دار است و بحث هاى فراوان دارد، ولى آنچه در اینجا مى توان گفت این است که : وجداناً ما در انتخاب آزاد هستیم . حرکت دست ما با حرکت قلب ما یکسان نیست . حرکت قلب از روى اختیار ما نیست ولى حرکت دست ما به اختیار ما است ((مسلوب الاراده )) نیستیم .

به عنوان مثال : لوله کشى شهرى را در نظر بگیرید، لوله از خیابان هاى ۴۵ مترى وارد خیابان هاى سى مترى و سپس ده مترى و سپس وارد کوچه شش مترى و چهار مترى و سرانجام وارد کوچه بن بست دو مترى و یک مترى مى گردد و وارد خانه مى شود، و شیرى به لوله کنار حوض وصل مى گردد، لوله کشى و لوله هاى خیابان و کوچه ها در دست ما نیست ، ولى این شیر در اختیار ماست باز کنیم ، نیمه باز کنیم یا ببندیم . ابر و باد و مه و خورشید و فلک ، در اختیار ما نیست ، ولى نان در آوردن و خوردن در اختیار ماست . نه جبر درست است که بگوییم ما اراده نداریم ، و نه تفویض ‍ درست است که بگوییم همه چیز در اختیار ماست ، همانند مثال فوق که لوله کشى ها در اختیار من نیست ولى شیر آب در اختیار من است .(۳۰۲)


۷۲

به قول مولوى در مورد شخصى که برخلاف وجدان ، خود را مسلوب الاراده فرض مى کند، مى گوید:

آن یکى بر رفت بالاى درخت

مى فشاند او میوه را دزدانه سخت

صاحب باغ آمد و گفت :اى دنى

از خدا شرمت بگو چه مى کنى

گفت از باغ خدا بنده خدا

مى خورد خرما که حق کردش عطا

پس به بستش سخت آن دم بردرخت

مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت

گفت آخر از خدا شرمى بدار

مى کشى این بى گنه را زار زار

گفت کز چوب خدا این بنده اش

مى زند بر پشت دیگر بنده خوش

چوب حق و پشت و پهلو آن او

من غلام و آلت فرمان او

گفت توبه کردم از جبر اى عیار

اختیار است اختیار است اختیار(۳۰۳)

در مورد وجدانى بودن اختیار و اراده مى گوید:

اینکه فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است اى صنم

۰ دلائل آزادى اراده

۱ تردید؛ اینکه ما در مورد چیزى شک مى کنیم که انجام دهیم یا نه دلیل آزادى اراده ما است .

۲ پشیمانى ؛ اینکه ما در کارى که کرده ایم پشیمانیم دلیل آزادى اختیار ما است وگرنه پشیمان نمى شدیم .

۳ تاءدیب ؛ ادب کردن دلیل آن است که شخص قابل ادب هست و قابلیت دلیل آزادى اراده مى باشد.

۴ انتقاد؛ اینکه از کارهاى همدیگر انتقاد مى کنیم ، دلیل آزادى اراده است ، چرا مثلاً از درخت گردو انتقاد نمى کنیم ، چون او آزادى ندارد.

بنابراین براى فرار از مسئولیت ، گناه را بر گردن جبر نگذاریم .


۷۳
۲ توجیهات سیاسى

توجیهات سیاسى نیز فراوان است یکى از آنها اینکه مى گویند: شان روحانى اجل از این است که در سیاست دخالت کند این توجیه را مى کنند تا روحانیون خوب را منزوى نمایند و خود بر خر مُراد سوار شوند و به فساد و تباهى خود ادامه دهند.

در زمان شاه بعضى از ماموران براى سرپوش نهادن بر گناه خود مى گفتند: ((المامور معذور))، مامور معذور است . با این توجیه به هر کار غلطى دست مى زدند.

حتى یکى از آن ماموران در توجیه کار ناشایسته خود مى گفت : اگر ما مردم را تحت فشار قرار ندهیم ، حقوقى که دریافت مى داریم براى ما شرعاً اشکال دارد!!

به منافق تروریست مى گویند: چرا آیت اللّه اشرفى را کشتى ؟ مى گوید: سازمان دستور داده بود!. با این جمله جنایت شنیع خود را توجیه مى کند.

این همان است که در قرآن آمده :

و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا(۳۰۴)

کافران در دوزخ مى گویند: خدایا ما از رؤ سا و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند.

اما این توجیهات هرگز در درگاه خدا پذیرفته نمى شود.

گاهى شنیده مى شود بعضى با ذکر این جمله که طبیعت انقلاب این اقتضا را دارد، برخى از کوتاهى هاى عمدى را توجیه مى کنند، درست است که طبیعت انقلاب موجب بعضى از ناهموارى ها است ولى نه به این شکل توجیه کنندى اعمال خلاف بعضى مسئولین باشد.

۰ توجیه بنیان گذاران مسجد ضرار

از حوادث معروف زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماجراى مسجد ضرار است که جمعى از منافقین مدینه در نزدیک مسجد قبا مسجدى ساختند تا وانمود کنند که طرفدار اسلام هستند و حتى براى گسترش ‍ اسلام مسجد مى سازند ولى هدفشان این بود تا زیر پوشش مسجد تفرقه افکنى کنند و با حکومت اسلام مخالفت نمایند. آنها به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده و توطئه خود را چنین توجیه کردند:

محل سکونت قبیله بنى سالم تا مسجد النبى دور است ، ما قصد داریم براى پیرمردان از کار افتاده و ناتوانان بیمار، مسجدى بسازیم که در آن نماز بگذارند و سایر مردم در شب هاى بارانى که قدرت آمدن به مسجد شما را ندارند، در این مسجد جمع شوند و نماز بخوانند و مراسم مذهبى خود را انجام دهند.

آنها حتى سوگند یاد کردند که نظرى جز نیکى و خدمت ندارند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنها اجازه داد. جریان جنگ تبوک (سال نهم هجرت ) پیش آمد و رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله عازم تبوک شد. هنگام بازگشت هنوز پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دروازه شهر نرسیده بود، منافقین توطئه گر، خود را به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسانده و از آن حضرت خواستند که به آن مسجد بیاید و آن را افتتاح کند، و در آن نماز بگزارد، تا مسجد بودن آن مرکز رسمیت یابد.

در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و آیات ۱۰۷ تا۱۱۰ سوره توبه را نازل کرد؛

والّذین اتّخذوا مَسجدا ضِراراً و کفراً و تَفریقاً بینَ المؤ منین و إ رصاداً لِمَن حارب اللّه و رسوله من قَبل و لِیحلفنّ إ ن اءردنا الا الحُسنى و اللّه یَشهد انّهم لَکاذبون

آنها کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمین ) و (تقویت ) کفر، و تفرقه میان مؤ منان و کمینگاه براى کسى که با خدا و پیامبرش از قبل مبارزه کرده بود، آنها سوگند یاد مى کنند که نظرى جز نیکى (و خدمت ) نداشته ایم ، اما خداوند گواهى مى دهد که آنها دروغگو هستند.

به این ترتیب آن مسجد به عنوان مسجد ضرار معرفى گردید.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد آن مرکز به ظاهر مسجد را سوزاندند و ویران کردند، و محل آن را مرکز ریختن زباله هاى مدینه قرار دادند و غائله توطئه آن منافقان توجیه گر و دروغ ساز، پایان یافت .


۷۴

آرى ! آنها با توجیه (ساختن مسجد براى بیماران ، ناتوانان ، همسایگان مسجد در شب هاى بارانى و..) و تحت ستار این گفتار زیبانما مى خواستند به بزرگترین جنایت ، یعنى تفرقه بین مسلمین دست بزنند، و اساس ‍ حکومت اسلامى را مورد هجوم قرار دهند، که دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هشیارى مسلمین بزودى آنها را رسوا کرد، و مسجدشان را مسجد ضرار و کفر معرفى و خود آنها را دروغگو و توجیه گر معرفى نمود.(۳۰۵)

نشانه ى فتنه انگیزان

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله با على علیه السلام سخن مى گفت تا اینکه فرمود:

از نشانه هاى فتنه انگیزان این است که : حرام خدا را با شبهه هاى دورغین ، حلال مى شمرند، شراب را به نام نبیذ (آب کشمش ) رشوه را به نام هدیه ، و ربا را به نام تجارت ، حلال مى نمایند یعنى با این توجیهات ظاهر نما، بر روى گناهان بزرگ سرپوش مى نهند.

۰ على علیه السلام در برابر توجیه گر بزرگ

اشعث بن قیس از سران کینه توز منافقان بود، او براى اینکه به فکر خام خود، در دستگاه حکومت امیرمؤ منان على علیه السلام نفوذ کند، نیمه شب ظرفى سرپوشیده را پر از حلواى خوش طعم و لذیذ کرد و به در خانه على علیه السلام آورد و بنام هدیه به على علیه السلام داد، با آنکه در حقیقت رشوه بود، اما او تحت پوشش هدیه ، مرتکب گناه رشوه شد.

امام على علیه السلام مى فرماید: وقتى اشعث آن حلوا را آورد من از آن به قدرى متنفر شدم ، که گویى آن را با آب دهان مار خمیر کرده بودند، به او گفتم : اصله ام زکاه ام صدقه …

آیا هدیه است یا زکات و یا صدقه ؟ زکات و صدقه که بر ما حرام است .

او گفت : لا ذا و لا ذاک و لکنها هدیه

((نه زکات است و نه صدقه ، بلکه هدیه است .))

به او گفتم : آیا از طریق دین خدا (با توجیه گرى ) وارد شده اى که مرا فریب دهى ؟ یا دیوانه شده اى و هذیان مى گویى ؟

و اللّه لَو اُعطیتُ الاَقالیم السّبعَه بما تحت اَفلاکها على ان اعصىَ اللّه فى نمله اَسلبها جلب شَعیره ما فَعلتُه (۳۰۶)

به خدا سوگند اگر اقلیم هاى هفتگانه را با آنچه در زیر آسمان ها است به من دهند، که خداوند را بر گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى ، نافرمانى کنم ، هرگز نخواهم کرد. و این دنیاى شما از برگ جویده اى که به دهان ملخى باشد نزد من خوارتر وبى ارزش تر است .

این است موضعگیرى سخت امیرمؤ منان على علیه السلام در برابر منافقى که رشوه آورده بود و مى خواست به نام هدیه و با ستار توجیه به على علیه السلام بدهد، و آن حضرت آنگونه او را طرد کرد، و رشوه ى هدیه نمایش را به خودش برگرداند.

در جریان جنگ صفین که بین سپاه على علیه السلام و سپاه معاویه در گرفت و ۱۸ ماه طول کشید، عمّار یاسر صحابى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جزء سپاه امیرمؤ منان على علیه السلام بود. مسلمانان همه مى دانستند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عمار فرمود:

تقتلک الفئه الباغیه

گروه ستمگر و متجاوز تو را مى کشند.

عمار در جنگ صفین به شهادت رسید، و براى آنان که در شک و تردید بودند، ثابت شد که معاویه و پیروانش جمعیت ستمگر و یاغى را تشکیل مى دهند، زیرا آنها عمار یاسر را کشتند.

معاویه حیله گر به غلط اندازى و توجیه پرداخت و اعلام کرد که على علیه السلام عمار یاسر را کشته است زیرا على علیه السلام او را به میدان جنگ فرستاده و سبب کشتن او شده است . و با این توجیه گرى گروهى را فریب داده و اغفال کرد.


۷۵

وقتى که على علیه السلام از این توطئه با خبر شد در پاسخ این غلط اندازى فرمود: اگر سخن معاویه درست باشد پس حضرت حمزه را پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کشته است زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را به میدان فرستاد.

عبدالله پسر عمروعاص همین پاسخ را به معاویه گفت . معاویه به قدرى خشمگین گردید که به عمروعاص گفت : فرزند احمق خود را از این مجلس بیرون کن .

با اینکه کشته شدن عمار یاسر روحیه سپاه معاویه را تضعیف کرده بود و آنها از اینکه عمار را کشته اند شرمنده بودند و احساس شرمندگى مى کردند ولى همین غلط اندازى و توجیه معاویه و دستیارانش سپاه او را چنان اغفال نمود که سپاهیان او از خیمه هاى خود بیرون آمدند و فریاد مى زدند، عمار را آن کسى کشته است که با خود به میدان آورده است .(۳۰۷)

توجیه خونخواران تاریخ

در زمان هاى قدیم (مثل زمان حضرت آدم علیه السلام ) رسم بود که هر کسى قربانى خود را سر کوهى مى گذاشت اگر آتشى مى آمد و آنرا مى سوزاند دلیل قبولى قربانى بود و گرنه دلیل رد قربانى اوبود.

حجاج بن یوسف ثقفى استاندار خونخوار عبدالملک در عراق از جنایتکاران بى نظیر تاریخ بود. او در جنگ با مخالفان خود، وقتى که مخالفان به مسجد الحرام و کعبه پناهنده شدند، به حرمت کعبه توجه نکرد و با منجنیقى که نصب کرده بود کعبه را ویران نمود.

مى نویسند: صاعقه اى آمد و آن منجنیق را سوزانید. سپاهیان حجاج از این پیش آمد ترسیدند، و از تیراندازى به کعبه خوددارى نمودند.

حجاج به آنها گفت : این صاعقه دلیل محکومیت شما نیست بلکه همان آتشى است که بر قربانى وارد مى شود و آن را مى سوزاند و نشان قبولى آن است . بنابراین آن صاعقه دلیل حقانیت شما است و به این ترتیب جنایت خود را توجیه کرد.(۳۰۸)

۰ توجیه خائنانه ى هارون الرشید

یکى از توجیهات سیاسى که در طول تاریخ ، مکرر مورد استفاده زورمندان جنایتکار بوده ، حفظ امنیت است . مانند اینکه اکنون آمریکاى جنایتکار به نام حفظ امنیت منطقه ، چنگال استعمار و استکبار خود را بر منطقه خاورمیانه پهن کرده و مرتکب قتل و جنایت و ستم مى شود، و در همه جا مى گوید: حفظ امنیت منطقه لازم است .

هارون الرشید پنجمین طاغوت عباسى ، از بغداد به مکه و از آنجا به مدینه رفت و تصمیم گرفت امام کاظم علیه السلام را دستگیر و زندانى کند. هارون کنار قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و این جنایت بزرگ خود را چنین توجیه کرد:

یا رسول اللّه إ نّى اءعتذر اِلیکَ مِن شیى اُریدُ اءن اَفعَله اُرید اءن اَحبس ‍ موسى بن جعفر فإ نّه یُرید التشتّت بین اُمّتک و سفک دماؤ ها

((اى رسول خدا! من از تو معذرت مى خواهم از کارى که مى خواهم انجام دهم ، مى خواهم موسى بن جعفر علیهما السلام را به زندان اندازم زیرا او مى خواهد میان امت تو دودستگى ایجاد کند و خون آنان را بریزد.))

سپس حضرت را به زنجیر بست و به سوى بغداد و سپس بصره فرستاد و زندانى کرد.(۳۰۹)

به این ترتیب مى بینیم هارون با توجیه حفظ امنیت ، به جنایت بزرگ و فراموش نشدنى دست زد.

۰ توجیه شهادت امام حسین علیه السلام

در مورد شهادت امام حسین علیه السلام از توجیهات معروف دشمن این بود که : حسین بن على علیهما السلام از دین جدش خارج شده و مى خواهد شقّ عصاى مسلمین کند. یعنى اختلاف اندازى کند.

عمر سعد با توجیه اینکه : براى صلح مى روم به بزرگترین جنایت دست یازید. یکى از یاران او در کربلا بعد از شهادت امام مشغول غارت اموال اهلبیت علیهم السلام بود ولى گریه مى کرد!!.

کودکى از فرزندان امام به او فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ گفت : به خاطر جنایت و غارتى که مى کنم ، کودک فرمود، بنابراین از این خلاف دست بردار. او در پاسخ گفت :


۷۶

اءخاف اءن یاءخذه غیرى

((مى ترسم این زیور را شخص دیگرى برباید)).(۳۱۰)


۷۷
۳ توجیهات اجتماعى

گاهى شخصى گناه مى کند و آن را تقصیر جامعه مى گذارد که رسم چنین بود و اگر غیر از این مى کردم زشت مى شد. خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو، زدند و ما هم رقصیدیم . همه دارند این کار را مى کنند، من هم یکى از آنها، انسان که نمى تواند از جامعه جدا باشد و تافته جدا بافته گردد. و امثال اینها که در رفتار و گفتار روزانه بعضى وجود دارد. البته این گونه توجیهات در زمان هاى سابق هم بوده است ؛

قوم شعیب علیه السلام به بت پرستى و خرافات و کم فروشى و رباخوارى و… ادامه مى دادند، حضرت شعیب آنها را به سوى خدا دعوت مى کرد و از آلودگى هاى گناه برحذر مى داشت .

آنها در برابر منطق شعیب علیه السلام از روى مسخره مى گفتند:

قالوا یا شعیب اَصلوتک تَاءمرک اءن نَترک ما یَعبد آباؤ نا

اى شعیب ! آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک کنیم ؟

قوم گنهکار شعیب علیه السلام با توجیهِ پیروى از سنت نیاکان به گناه خود ادامه مى دادند.

فرعون در اوج اقتدار بود، و جامعه اى که او به وجود آورده بود، سراسر سانسور و اختناق و محیطى فاسد بود. اکثر مردم با توجیه ((خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو))، از فرعون اطاعت مى کردند. ولى حضرت آسیه زن فرعون مرعوب جَوّ و محیط و جامعه فاسد نشد و با اراده اى قوى ، ایمان خود را حفظ کرد. اما به عکس افراد زبون و سست عنصرى مانند زن حضرت نوح و پسر او و همچنین زن لوط آنچنان در کام جامعه حل شدند که دعوت حضرت نوح و لوط علیهما السلام را به استهزا گرفتند و با آنها مخالفت نمودند.(۳۱۱)

پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السلام دشمنان بسیار داشتند، زیرا هرگز سنت هاى غلط جامعه ى خود را امضا نکردند و در سخت ترین شرایط با جامعه ى فاسد مبارزه کردند. بنابراین نباید مرعوب رسم ، سنت و فشار جامعه ، قرار گرفت ، زیرا بعضى آداب و رسوم و سنت هاى جامعه ، غلط است که نه تنها نباید قبول نمود بلکه باید با آنها مبارزه کرد.


۷۸
۴ توجیهات روانى

گاهى بعضى از حالات روحى ، روانى وسیله ى توجیه گناه قرار مى گیرد. مانند:

۱ یاس و ناامیدى ، مى گوید: ما دیگر در گناه غرق شده ایم ، آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب . دیگر امید نجات نیست . یا مانند اینکه کسى که سن و سالى از او گذشته و هنوز قرائت نماز را نمى داند، به او مى گویى بیا و قرائت نماز را یاد بگیر، مى گوید: از ما دیگر گذشته من بى سواد هستم ، نمى توانم یاد بگیرم .

۲ عادت به گناه ، مثلاً به سیگار و تریاک عادت کرده ، مى گوید: من دیگر نمى توانم ترک آن کنم . اگر روزى هزار تومان به او بدهى تا سیگار را ترک بکند، ترک مى کند، تا صد روز هم اگر روزى هزار تومان به او بدهى سیگار نمى کشد و این دلیل بر آنست که اگر اراده کند، مى تواند ترک کند. در عین حال خود را مسلوب الاراده فرض مى کند و گناه خود را به توجیهِ عادت کرده ام ، ادامه مى دهد.

۳ خجالت بى جا، مى گویى نهى از منکر واجب است و ترک آن حرام و گناه مى باشد، چرا فلانى را نهى از منکر نمى کنى ؟ مى گوید: خجالت کشیدم ، نخواستم رنجیده خاطر شود.

۴ عقده اى شدن ، مى گویى بچه ات را تربیت کن ، نگذار ولگرد شود، مى گوید: اگر او را کنترل کنم مى ترسم عقده اى شود. و با این توجیه از مسئولیت تربیت بچه شانه خالى مى کند.

۵ مزاح و شوخى ، مسخره مى کند که از گناهان زشت است ، ولى مى گوید: شوخى کردم و با این توجیهِ شوخى کردم ، گناه خود را مى شوید.

۶ مى گویى پدرت یا برادرت راه کفر مى رود، آنها را به دوستى نگیر. مى گوید: پدر است ، برادر است ، مگر مى شود آنها را ترک کرد!؟

و از این قبیل بهانه ها که در گفتار و رفتار روزانه دیده و شنیده مى شود. قرآن در ردّ اینگونه توجیهات خوددرآورده و وسوسه گر، مى فرماید:

قل اِن کان آباؤُکم و أ بناؤُکم و اِخوانُکم و اَزواجُکم و عَشیرتُکم و اموالٌ اقترفتُمُوها و تِجارَهً تَخشَونَ کسادها و مساکن تَرضَونها اَحبُّ الیکم من اللّه و رسولِه و جِهاد فى سبیلهِ فَتَربَّصوا حتّى یَاتى اللّه بِاَمرِه و اللّه لا یَهدِى الْقَوم الفاسِقین (۳۱۲)

بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه ى شما و اموالى که بدست آورده اید، و تجارتى که از کسادش بیم دارید، و مسکن هاى مورد علاقه ى شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است ، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت گنهکار را هدایت نمى کند.

۷ بعضى گنهکاران ، نخست گناه را جایز مى کنند و سپس آن را انجام مى دهند، مثلاً با توجیهِ غیبتش نباشد، غیبت مى کنند و یا شخصى را طورى معرفى مى کنند که غیبتش جایز است ، سپس تحت این پوشش او را غیبت مى کنند.

نقل مى کنند: مرحوم آیت اللّه العظمى سید محمد حجّت قدس سره (صاحب مدرسه حجتیه قم ) گفته بود، از آنها که غیبت مرا کرده اند، مى گذرم ولى غیبت بعضى از طلاب را نمى بخشم . زیرا آنها اوّل مى گویند غیبتش جایز است بعد مرا غیبت مى کنند.

ریشه ى این گونه توجیهات آن است که انسان گنهکار مى خواهد، جلو راهش باز باشد و بدون هرگونه مسئولیتى گناه کند، و آزادانه به هر گونه هوسرانى دست یازد.

مثلاً اعتقاد به معاد و حساب و کتاب روز قیامت ، یکى از عوامل بازدارنده گناه است ، انسان توجیه گر براى اینکه آزادانه گناه کند، به انکار معاد برمى خیزد و در برابر دلایل استوار اثبات معاد، به هر دسیسه اى متوسل مى شود.


۷۹

چنانکه در قرآن مى خوانیم :

بل یُریدُ الاِنسانُ لِیَفجُر اَمامَه یَسئَلُ اَیّانَ یوم القیامه (۳۱۳) انسان منکر معاد (در برابر دلیل هاى روشن ) مى خواهد آزاد باشد و گناه کند، (از این رو) مى پرسد قیامت کى خواهد بود!؟

۸ افشاگرى ، یکى از توجیهات گناه است که گاهى تحت پوشش آن گناه بزرگ آبروریزى ، صورت مى گیرد. البته افشاگرى در جاى خود درست است ، آنها را که وجودشان در جامعه خطرناک است و منتظر فرصت و توطئه هستند، باید افشا کرد ولى نه اینکه با توجیه افشاگرى گناهان پوشیده ى افراد محترم را فاش ساخت و آبروى آنها را ریخت .


۸۰
۵ توجیهات فرهنگى

یکى از توجیهاتى که روى گناه را مى پوشاند و گنهکار را در گناهش ، گستاخ مى کند، توجیهات فرهنگى است مانند اینکه :

۱ بى سواد بودم و نمى دانستم . این توجیه نیز از توجیهات بى اساس ‍ است چرا که خداوند از یکسو به انسان عقل و فطرت و وجدان داده که چراغ هاى درونى او هستند و گناه را از غیر گناه به او مى فهمانند و از سوى دیگر پیامبران و امامان و اولیاى خدا حجت را بر او تمام کرده اند و راه و چاره را به او نشان داده اند و او خودش سستى و کندى کرده و به راه راست نرفته است .

در قرآن در سوره انعام مى خوانیم :

قُل لِلّه الحُجّه البالِغه (۳۱۴)

بگو براى خدا دلیل رسا و قاطع است .

شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: تفسیر این آیه چیست ؟

آن حضرت در پاسخ فرمود:

خداوند در روز قیامت به بنده خود مى گوید: اى بنده من ! آیا مى دانستى ؟ (و گناه کردى ) اگر بگوید: آرى مى فرماید: چرا آنچه مى دانستى ، عمل نکردى ؟ و اگر بگوید: نمى دانستم ، مى گوید: چرا یاد نگرفتى ، تا عمل کنى ؟

در این وقت او در برابر بازخواست خدا، فرومى ماند، این است حجت بالغه ى خدا.(۳۱۵)

نتیجه اینکه : با توجیهِ بى سواد بودم و نفهمیدم ، نمى توان از زیر بار مسئولیت فرار کرد و با آن همه چراغ ، بیراهه رفتن نتیجه اش به چاه مجازات افتادن است .

۲ یکى از توجیهات فرهنگى افتخار به نژاد است . افرادى به اتکاى حسب و نسب خود، گناه مى کنند، مثلاً با مؤ منى نزاع کرده و قهر نموده و وقتى او را دعوت به اصلاح مى کنى ، در پاسخ مى گوید: من با این موقعیت و پرستیژِ خانوادگى بیایم و با فلان کس آشتى کنم ؟ ((تحقیرِ مؤ من )) که از گناهان بزرگ است را انجام مى دهد، بخاطر اینکه خودش در یک خاندان اشرافى بوده است . چنانکه در صدر اسلام مشرکان متکبر افرادى چون بلال و صهیب و جویبر را که به اسلام گرویده بودند، اراذل مى خواندند و بعضى از سران مسلمان نما، سلمان را تحقیر مى کردند.

شیطان که مطرود درگاه خدا شد، به نژاد خود افتخار کرد، و همین باعث گردید که از فرمان خدا در مورد سجده آدم سرپیچى نمود؛

قالَ ما مَنَعَک اَلاّ تَسجُد اِذ اَمرتُک قالَ اَنَا خیرٌ مِنه خَلقتَنى من نار و خَلقتَه من طِین (۳۱۶)

خداوند به شیطان فرمود: چه چیز مانع شد که سجده کنى در آن هنگام که به تو فرمان دادم ؟ گفت : من از او بهترم مرا از آتش آفریده اى و او را از خاک .

آنانکه معیار برترى را نژاد و حسب و نسب مى دانند، در حقیقت از شیطان پیروى مى کنند، زیرا خداوند معیار برترى را به تقوا و دورى از گناه مى داند نه نژاد و حسب و نسب .

تعصب هاى غلط را نیز مى توان از این مقوله شمرد. در زمان جاهلیت دختران را با کمال بى رحمى زنده بگور مى کردند. حتى اگر دختر بزرگ شده و به حد بلوغ رسیده بود، باز او را زنده بگور مى کردند.

منطقشان این بود که : ممکن است جنگى بشود و دختر را اسیر کنند و ببرند و آن دختر در قبیله اى دیگر داراى فرزند شود(۳۱۷) با همین توجیه بى اساس هزاران دختر بى گناه را فجیعانه مى کشتند و گودالى حفر کرده و آنها را زنده در آن انداخته و به رویشان خاک مى ریختند. به آه و ناله و گریه آنان ، رحم نمى کردند.

آرى ! گاهى توجیه گناه ، آنچنان گناه را عادى و همگانى مى کند، که عمل شنیعى به عنوان سنت عمومى اجرا مى شود. و بقدرى افکار را مسخ مى کند که وقتى مى شنیدند خدا دختر به آنها داده صورتشان از شدت شرم سیاه مى شد و به این فکر مى افتادند که او را مخفیانه نگه دارند تا در خاک پنهان سازند. چنانکه این مطلب از آیه ۵۸ سوره ى نحل و ۱۷ زخرف استفاده مى شود.


۸۱

۳ از توجیهات فرهنگى کج فهمى است ، به زن مى گویى حجابت را حفظ کن ، و به مرد مى گویى چشم چرانى نکن ، در پاسخ مى گویند: برو بابا قلبت پاک باشد!. به خیال اینکه قلب پاک کافى است ، و به عمل خود توجه ندارند.

مى گویى زن و مرد در عروسى با هم مخلوط نباشند. در جواب مى گوید: ما با هم خواهر و برادریم !، و به همین منوال گناهانى انجام مى دهند. و یا توجیهاتى مانند: فلان حرام مانعى ندارد چون عروسى است ، مهمانى است ، جوانى است ، عید است ، بچه است ، بگذار هر کارى مى کند بکند و مانند این توجیهات که بر اثر کج فهمى است ، خیال مى کند عروسى و مهمانى و… حرام خدا را حلال مى کند.

گاهى مى گوید: من سوگند یاد کرده ام با فلانى قهر باشم ، یا مى گوید سوگند یاد کرده ام که دیگر واسطه ازداوج بین افراد نشوم ، چون در یک موردى مثلاً بد شده است . این سوگندها، غلط است ، زیرا متعلق سوگند باید ترجیح داشته باشد یعنى وجودش بهتر از عدمش باشد.

اگر کسى سوگند یاد کند که سیگار بکشد، سوگندش غلط است ، ولى اگر سوگند یاد کند که سیگار نکشد، در این صورت سوگندش درست است . زیرا ترک سیگار بهتر از کشیدن سیگار است .

در آستانه ى پیروزى انقلاب اسلامى عده اى از سران ارتش رژیم ستم شاهى پرسیده بودند، ما قسم خورده ایم که از شاه حمایت کنیم ، امام خمینى قدس سره فرمودند: ((سوگند شما از نخست باطل بوده است .))

به هر حال گناهانى نیز بر اثر توجیهاتى که از کج فهمى نشات گرفته در جامعه انجام مى شود.

۰ برخورد امام صادق علیه السلام با یک توجیه گر

امام صادق علیه السلام درباره ى ((هدایت و صراط مستقیم )) سخن مى گفت ، تا اینکه فرمود: کسى که از هوس هاى نفسانى پیروى کند و خودراءى باشد، همچون آن شخص است که شنیدم افراد تهى مغز و نادان به او احترام شایانى مى کنند، و از فضایل او مى گویند، آنقدر از فضایل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم ، تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیک ببینم و کارهایش را بسنجم و به درجات عالى مقام معنوى او آگاه گردم . به دنبال او رفتم ، از دور دیدم جمعیت بسیارى از عوام جاهل و خشک مغز به او مجذوب و خیره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم که کسى مرا نشناسد نزدیک او رفتم و کاملاً روش مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم دیدم آن شخص همواره با نیرنگ هاى خود آن عوام را مى فریبد.

تا این که او از مردم جدا شد و مردم هم پراکنده شدند و دنبال کار خود رفتند. ولى من به صورت ناشناس به دنبال آن شخص فریبکار حرکت کردم و او را تحت نظر گرفتم دیدم به یک نانوایى رسید نانوا را غافل کرد و دو عدد نان برداشت ، با خود گفتم شاید آن دو نان را خریدارى نمود.

سپس از آنجا گذشت و به انار فروشى رسید و او را سرگرم حرف هاى خود کرد وقتى که او غافل گردید، دو عدد انار دزدید.

من از این کار او تعجب کردم در عین حال گفتم شاید آن دو انار را خریده باشد، ولى با خود گفتم : منظورش از این کار چیست ؟ او از آنجا رفت و من به دنبالش ، بطورى که نفهمد رفتم . دیدم او به بیمارى رسید دو نان و دو انار را نزد او گذاشت و از آنجا رفت و من هم به دنبالش حرکت کردم تا اینکه دیدم او در بیابان به یک آلونک وارد شد. نزد او رفتم و به او گفتم : اى بنده خدا! آوازه تو را شنیدم مردم از تو تعریف مى کردند، مشتاق دیدارت شدم امروز تو را یافتم . و تحت نظر گرفتم ، ولى کارهایى از تو دیدم که قلبم را پریشان کرد، سؤ الى دارم ، جوابش را بده ، بلکه قلبم آرام گیرد. گفت : سؤ ال تو چیست ؟


۸۲

گفتم : دیدم به نانوایى رفتى و دو نان برداشتى و سپس به انارفروشى رفتى و دو عدد انار دزدیدى !!

به من گفت : قبل از هر چیز بگو بدانم تو کیستى ؟

گفتم : یکى از فرزندان آدم علیه السلام هستم و از امت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى باشم . گفت : توضیح بده که تو کیستى ؟ و از کدام خاندان هستى ؟.

گفتم : مردى از خاندان نبوت هستم ؟

گفت : در کجا سکونت دارى . گفتم : در مدینه .

گفت : شاید تو همان جعفربن محمد باشى ؟ گفتم : آرى .

معترضانه به من گفت : حسب و نسب و بستگى تو به خاندان نبوت ، هیچ سودى به حال تو نخواهد داشت . چرا که علم به معارف جد و پدرت را ترک کرده اى و آنچه را که لازم است ستوده شود، به آن ناآگاه مى باشى .

گفتم : آن چیست (که به آن جاهل هستم و بى احترامى کرده ام ؟)

گفت : آن ، قرآن کتاب خداست .

گفتم : به کجاى قرآن ناآگاهم ؟!!

گفت : توجه به این آیه ندارى که خداوند مى فرماید:

﴿مَن جاءَ بِالحَسنَه فَلَه عَشرُ اَمثالِها، و مَن جاءَ بِالسَّیّئه فَلا یُجزى الاّ مِثلَها (۳۱۸)

هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن پاداش خواهد داشت و هر کس کار بدى بیاورد جز به مقدار آن کیفر نخواهد دید.

من دو عدد نان و دو عدد انار دزدى کردم مطابق این آیه جمعاً چهار گناه انجام دادم و وقتى آن نان و انارها را به فقیر صدقه دادم ، براى هر صدقه ده پاداش به من مى رسد، بنابراین چهل پاداش به من رسید، چهار گناه را از چهل کم مى کنم ، ۳۶ ثواب براى من خواهد ماند!!.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: وقتى که این سخن را از او شنیدم گفتم :

ثَکَلتکَ اُمّک اَنتَ الجاهِل بِکتابِ اللّه ، اَما سَمِعتَ انّه عزّوجلّ یَقول : اِنّما یَتَقبّلُ اللّه مِنَ المُتّقین (۳۱۹)

مادرت به عزایت بنشیند، این تو هستى که به دستورات قرآن جاهل هستى ، آیا نشنیده اى که خداوند در قرآن مى فرماید: بى گمان خداوند، عمل افراد پرهیزکار را مى پذیرد.

آنطور که تو توجیه مى کنى درست نیست بلکه حقیقت این است که تو دو نان و دو انار دزدیدى ، جمعاًچهار گناه کردى و آنها را بدون اجازه صاحبش صدقه دادى . چهار گناه دیگر نمودى و در مجموع مرتکب هشت گناه شدى بى آنکه چهل پاداش به تو برسد و طلبکار ۳۶ پاداش از خدا باشى !!.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: وقتى این سخن را به او گفتم او هاج وواج و سردرگم شد و مرا مى نگریست ، سپس از او جدا شدم .

آنگاه امام صادق علیه السلام فرمود:

بمثل هذا التاویل القبیح المستکره یَضِلُّونَ و یُضِلُّون …

به مانند این گونه توجیه هاى زشت و ناپسند، مردم را گمراه مى کنند و خود گمراه مى شوند.

سپس مثال دیگرى از این نوع توجیهات آورد، در مورد غلط اندازى معاویه درباره قتل عمار یاسر که گفت : على علیه السلام او را کشته نه من ، زیرا على علیه السلام او را به میدان فرستاده است ، ولى حضرت على علیه السلام جوابش را داد که اگر این سخن معاویه درست باشد، باید بگوییم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حمزه را کشت ، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حمزه را به میدان جنگ فرستاد.(۳۲۰)

از این جریان عجیب ، چند مطلب بدست مى آید:

۱ گاهى توجیهات بقدرى خطرناک است که حتى انسان را به وادى تفسیر به راى و دستبرد به کتاب خدا، مى کشاند، به گونه اى که قرآن در دست توجیه گر جاهل و بى فرهنگ ، همچون موم یا خمیرى مى شود که به دلخواه خود، هرگونه خواست ، آن را درمى آورد، و امام صادق علیه السلام با بیان خود، هشدار داد و اعلام خطر نمود، که افراد کج فهم مبادا به این وادى وارد شوند.


۸۳

۲ قبلاً گفتیم از عنوان افشاگرى نباید سوء استفاده شود، ولى جریان فوق یکى از مواردى است که افشاگرى لازم است و امام صادق علیه السلام آن مرد کج اندیش و منحرف را افشا کرد و انحرافات او را بر ملا ساخت تا مردم فریب او را نخورند حتى در پایان این توصیه را کرد و فرمود:

طوبى للذین هم کما قال رسول الله یحمل هذا العلم من کل خلف عُدوله و ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاءویل الجاهلین

خوشا به حال آن کسانى که در راستاى سخن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قدم بر مى دارند که حضرت در شان آنها فرمود: علم دین را از افراد عادل و مطمین از گذشتگان ، در بر مى گیرند و بوسیله آن علم امور تحریف شده گزافه گویان و نسبت هاى نارواى باطل گرایان و بافته هاى خود در آورده ى نادانان را از خود (وجامعه ) دور مى سازند.

این روش امام صادق علیه السلام و بیان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حاکى است که باید در مورد منحرفین و بدعت گذاران افشاگرى کرد، به عبارت روشن تر آنها که در جامعه ، داراى موقعیتى هستند که هدایت و ضلالتشان در جامعه اثر مى گذارد، اگر به گمراهى رفتند، باید با افشاى آن به مبارزه فرهنگى با آنها پرداخت .

به عنوان مثال : کسى که شراب مى خورد و پشت فرمان اتوبوس ‍ مى نشیند، باید او را افشا کرد، زیرا مسافران در خطر هستند و او با جان مسافران بازى مى کند و کار او در رابطه با جامعه است ولى اگر کسى مخفیانه در خانه ى خود شراب خورد، به نام افشاگرى جایز نیست که آبروى او را بریزیم .


۸۴
۶ توجیهات اقتصادى

توجیهات اقتصادى مانند اینکه :

به نام عدالت اجتماعى ، دست به تضییع حقوق مى زند.

به نام فشار زندگى دست به سقط جنین مى زند.

به نام خرید و فروش ، ربا مى خورد.(۳۲۱)

به نام هدیه ، رشوه مى دهد یا مى گیرد.

به نام دروغ مصلحت آمیز، دروغ حرام مى گویند.

به نام ترس از فقر، فرزندش را مى کشد.(۳۲۲)و استثمار و بهره کشى خود را زیر پوشش (مدیریت خوب دارم ) توجیه مى نماید و…

داستان اصحاب سبت

جمعى از بنى اسرائیل در بندرى بنام ((ایله )) کنار دریا ظاهراً کنار دریاى احمر زندگى مى کردند. از طرف خداوند توسط پیامبرشان به عنوان امتحان به آنها دستور داده شد که در روز شنبه صید ماهى را تعطیل کنند، ولى آنها به اصطلاح از راه کلاه شرعى وارد شدند. حوضچه هایى کنار دریا کندند، روز شنبه که ماهیان به آن حوضچه ها مى آمدند هنگام غروب بندهاى حوضچه ها را مى بستند و در روزهاى بعد آن ماهى ها را صید مى کردند، و مى گفتند خداوند ما را از صید ماهى در روز شنبه نهى کرده ، و ما هم روز شنبه صید نمى کنیم .(۳۲۳)

آنها با این توجیه ، گناه خود را مى پوشاندند، با اینکه در حقیقت بیشتر مقدمات صید در همان روز شنبه واقع شده بود ولى توجیه مى کردند که ما در روز شنبه صید نکردیم .

خداوند بر مردم توجیه گر (ایله ) غضب کرد و عذاب سختى بر آنان فرستاد و آنها را به هلاکت رساند.

در روایات آمده : مردم ایله در رابطه با این گناه سه گروه بودند:

جمعى هم مرتکب این گناه شدند و هم امر به معروف ونهى از منکر را ترک کردند.

جمعى مرتکب این گناه نشدند، ولى در برابر آن بى تفاوت و تماشاچى بودند، و نهى از منکر نکردند.

و جمعى نه مرتکب این گناه شدند و نه تماشاچى بودند، بلکه نهى از منکر مى نمودند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هَلَکت الفِرقَتان و نَجَت الفِرقَهُ الثالثه (۳۲۴)

دو دسته از آنها (گنهکاران و سکوت کنندگان ) هلاک شدند و دسته سوم (که گناه نکردند و نهى از منکر نمودند) نجات یافتند.

یک داستان عبرت آموز

امام باقر علیه السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آغاز هجرت یکى از مؤ منین اهل صفّه (آنها که کنار مسجد سکونت داشتند) به نام سعد بسیار در فقر و نادارى بسر مى برد و همیشه در نماز جماعت ، ملازم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود و هرگز نمازش ترک نمى شد.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وقتى او را مى دید، دلش به حال او مى سوخت و نگاه دلسوزانه به او مى کرد، غریبى و تهیدستى او رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را سخت ناراحت مى کرد، روزى به سعد فرمود: اگر چیزى بدستم برسد، تو را بى نیاز مى کنم .

مدتى از این جریان گذشت ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از اینکه چیزى نرسید تا به سعد کمک کند، سخت غمگین شد.

خداوند وقتى که رسولش را این گونه غمگین یافت ، جبرئیل را به سوى او فرستاد. جبرئیل که دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خداصلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خداوند اندوه ترا به خاطر سعد دریافت ، آیا دوست دارى که سعد بى نیاز گردد.

پیامبر علیه السلام فرمود: آرى .

جبرئیل گفت : این دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده که با آن تجارت کند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن دو درهم را گرفت و سپس براى نماز از منزل خارج شد، دید سعد کنار حجره ایستاده و منتظر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است .

وقتى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را دید، فرمود: اى سعد! آیا تجارت و خرید و فروش مى دانى ؟


۸۵

سعد گفت : سوگند به خدا چیزى ندارم که با آن تجارت کنم .

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: با این دو درهم تجارت کن و روزى خدا را بدست بیاور.

او آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند بعد از نماز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود:

قم فاطلب الرزق فقد کنت بحالک مغتّماً یا سعد

برخیز به دنبال کسب رزق برو که من از وضع تو غمگین هستم .

سعد برخاست و کمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم برکت داشت که هر کالایى با آن مى خرید سود فراوان مى کرد، دنیا به او رو آورد و اموال و ثروتش زیاد گردید، و تجارتش رونق بسیار گرفت . در کنار مسجد، محلى را براى کسب و کار خود انتخاب کرد و به خرید و فروش ، مشغول گردید.

کم کم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دید که بلال حبشى وقت نماز را اعلام کرده ولى هنوز سعد سرگرم خرید و فروش است ، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده مى شود.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وقتى او را به این وضع دید، به او فرمود:

یا سَعد شَغَلتک الدّنیا عن الصّلاه

اى سعد! دنیا تو را از نماز بازداشت .

او در پاسخ چنین توجیه مى کرد و مى گفت :

ما اصنع ؟ اضیع مالى ، هذا رجل قد بعته فترید ان استوفى منه و هذا رجل قد اشتریت منه فارید ان اوفیه

چه کار کنم ؟ ثروتم را تلف کنم ؟ به این مرد متاعى فروخته ام ، مى خواهم پولش ‍ را بستانم و از این مرد متاعى خریده ام مى خواهم قیمتش را بپردازم . (آیا با این وضع مى توانم در نماز شرکت کنم ؟).

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مورد سعد، آن چنان ناراحت و غمگین شد که این بار اندوه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شدیدتر از آن هنگام بود که سعد در فقر و تهیدستى به سر مى برد.

جبرئیل بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و عرض کرد: خداوند اندوه تو را در مورد سعد دریافت ، کدامیک از این دو حالت را در مورد سعد دوست دارى آیا حالت اول یعنى حالت فقر و تهیدستى او و توجه او به نماز و عبادت را دوست دارى ؟ یا حالت دوم او را که بى نیاز است ولى توجه به عبادت ندارد؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: حالت اولى او را دوست دارم ، چرا که حالت دوم او باعث شد که دنیایش ، دینش را ربود و برد. جبرئیل گفت :

إ نّ حبّ الدّنیا و الاموال فِتنه و مَشغَله عن الا خره

دلبستگى به دنیا و ثروت ، مایه آزمایش و بازدارنده ى آخرت است .

آنگاه جبرئیل گفت : آن دو درهم را که به او قرض داده بودى از او بگیر که در این صورت وضع او به حالت اول بر مى گردد.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سعد فرمود: آیا نمى خواهى دو درهم مرا بدهى ؟. سعد گفت : بجاى آن دویست درهم مى دهم .

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همان دو درهم مرا بده ، سعد دو درهم آن حضرت را داد. از آن پس دنیا به سعد پشت کرد و تمام اموالش ‍ کم کم از دستش رفت و زندگیش به حالت اول بازگشت .(۳۲۵)

این داستان هشدارى است براى آنان که دل به دنیا سپرده اند و کم کم از امور آخرت بریده اند تا به جایى که تنها در مجالس ترحیم بستگان خود در مسجد دیده مى شوند!.


۸۶
۷ توجیهات نظامى

اصولاً در امورى که سخت و دشوار است ، مانند مساله ى جهاد و نبرد با دشمن که یکى از وظایف سنگین است ، آنان که ایمان قوى ندارند براى اینکه از این وظیفه مقدس شانه خالى کنند دست به توجیهات فراوان مى زنند، تا گریز خود را از این مسئولیت بزرگ ، خداپسند جلوه دهند.

گاهى پیرى پدر ومادر را بهانه قرار مى دهند، گاهى زن و بچه را، و زمانى گرمى یا سردى هوا را یا فرا رسیدن فصل برداشت محصول را و گاهى خود را به بیمارى زده با توجیه اینکه بیمار یا ضعیف هستم و قدرت جنگ ندارم به جبهه نبرد با دشمن نمى روند.

بخصوص اگر جنگ با مسلمان نماهاى بدتر از کافر باشد، بعضى با این توجیه که برادرکشى و مسلمان کشى درست نیست . از امر مقدس جهاد و دفاع فرار مى نمایند.

توجیه در جنگ تبوک

در جنگ تبوک که در سال نهم واقع شد و فرمان بسیج عمومى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صادر گردید، تا مسلمین براى جلوگیرى از کفار متجاوز روم به سوى سرزمین تبوک حرکت نمایند، عده اى از این فرمان سرپیچى کردند. و جان و مال خود را براى دفاع از حریم اسلام دریغ داشتند. توجیه آنها این بود که هوا گرم است و نمى توان در این هواى داغ مسافرت طولانى کرد و جنگید. و دیگران را نیز با این توجیه گمراه کننده ، از رفتن به سوى جبهه باز مى داشتند. همانگونه که در قرآن آمده :

و قالوا لا تنفروا فى الحَرّ قل نار جهنّم اَشدّ حَرّاً لو کانوا یفقهون (۳۲۶)

آن متخلفان (به یکدیگر و به مؤ منان ) گفتند: در این گرما (به سوى میدان ) حرکت نکنید، به آنها بگو آتش دوزخ از این گرمتر است اگر بفهمند.

انتقاد شدید على علیه السلام

امیرمؤ منان على علیه السلام در یکى از سخنرانى هاى خود(۳۲۷)، خطاب به مردم عراق (که در جنگ با سپاه معاویه ، سستى مى کردند) مى فرماید:

روى شما زشت باد و همواره غم و اندوه همراه شما باد که هدف حملات دشمن قرار گرفته اید، پى در پى به شما حمله مى کنند، و شما به حمله ى متقابل دست نمى زنید، با شما مى جنگند و شما نمى جنگید، این گونه معصیت خدا مى شود و شما (با عمل خود) به آن رضایت مى دهید؛

فإ ذا اءمرتُکم بالسّیر إ لیهم فى ایّام الحَرّ قُلتم هذِه حماره القیظ، اُمهلنا ینسلخ عنّا الحرّ

هرگاه در تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن دادم ، گفتید به ما مهلت بده تا سوز گرما فرو نشیند.

واذا اءمرتکم بالسّیر إ لیهم فى الشّتاء قُلتم هذِه صَبّارَه القُرّ، اُمهلنا ینسلخ عنّا البَرد

و اگر در سرماى زمستان این دستور را به شما دادم گفتید: اکنون فوق العاده سرد است ، بگذار سوز سرما آرام گیرد. همه ى این بهانه ها براى فرار از جنگ بود.

فإ ذا کُنتم من الحَرّ و القُرّ تَفِرّون فأ نتم و اللّه من السّیف اءفرّ

شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار مى کنید، به خدا سوگند از شمشیر دشمن ، بیشتر فرار خواهید کرد؟

توجیه در جنگ خندق

در جریان جنگ احزاب (خندق ) که در سال پنجم هجرت واقع شد جمعى از بیمار دلان به بهانه ى حفاظت از خانه ى خود، مى خواستند از جبهه دست بشکند و مى گفتند:

خانه ما در و پیکر درستى ندارد و آسیب پذیر است ، ولى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله توجیه و بهانه آنها رد شد. چنانکه مى خوانیم :

و یَستَاءذِن فَریق منهم النّبى یَقولون اِنّ بُیوتَنا عَورَه و ماهى بِعَوره اِن یُریدون الاّ فِراراً(۳۲۸)

گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بدون حفاظ است در حالى که بدون حفاظ نبود، آنها فقط مى خواستند از جنگ فرار کنند.


۸۷
توجیه دیگر در جنگ تبوک

در جریان جنگ تبوک یکى از منافقین بنام ((جدّبن قیس )) به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد: اجازه بده من در جنگ شرکت نکنم ، زیرا علاقه ى شدیدى به زنان دارم . و اگر چشمم به دختران رومى بیفتد ممکن است دل از دست بدهم و فریفته ى آنها گردم و همین کار مرا از وظیفه شرعى جهاد باز دارد.

در ردّ این توجیه خنده آور او، آیه اى نازل گردید:

﴿و مِنهم من یَقول ائْذَنْ لى و لا تَفتِنّى اَلا فِى الفِتنَه سَقَطوا و اِنّ جهنّم لَُمحیطَه بِالکافِرین (۳۲۹)

بعضى از آنها (منافقین ) مى گویند اجازه (عدم شرکت در جهاد) به من بده و مرا گرفتار گناه (فریفتگى به دختران رومى ) مساز، اینها اکنون به فتنه و گناه سقوط کرده اند و جهنم کافران را احاطه کرده است .

این دغل بازان که به بهانه آلوده نشدن به گناه از مسئولیت جنگ فرار مى کنند، هم اکنون در قلب گناه افتاده اند. زیرا با شبهه ى شرعى فرمان صریح خداوند را زیر پا مى گذارند، آیا با شبهه تراشى و توجیه و بهانه سازى مى توان از فرمان آشکار و قاطع خدا دست برداشت ؟

توجیه در آستانه صلح حُدیبیّه

در سال ششم هجرت در ماه ذیقعده ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همراه حدود هزار و چهارصد نفر مسلمان از مدینه به سوى مکه براى انجام عمره حرکت نمودند، از آنجا که این حرکت ضمناً یک مانور نظامى براى ترساندن مشرکان به حساب مى آمد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مسلمین را براى شرکت در این حرکت دعوت و تشویق نمود و فرمان حرکت داد.

مسلمین همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى مکه رهسپار شدند ولى وقتى به ((عسفان )) نزدیک مکه رسیدند، مشرکان از ورود آنان به مکه جلوگیرى نمودند. پیامبر وارد ((حدیبیه )) روستایى در ۲۰ کیلومترى مکه شد، و در همانجا ((صلح حدیبیه )) بین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و نمایندگان قریش برقرار گردید که زمینه ساز امتیازات مهمى براى اسلام در آینده نزدیک گردید. سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و همراهان بى آنکه وارد مکه شوند، به سوى مدینه بازگشتند.

با اینکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمان داده بود که مسلمین در این حرکت شرکت نمایند بعضى از افراد ضعیف و سست ایمان ، از شرکت در این حرکت سرباز زدند و عدم شرکت خود را چنین تحلیل مى کردند: چگونه ممکن است مسلمانان در این سفر جان سالمى بدربرند، با اینکه مشرکان حالت تهاجمى دارند، و دنبال فرصت مى باشند؟!(۳۳۰)

ولى هنگامى که مسلمین رفتند و با قرار داد صلح حدیبیه بازگشتند همین متخلفین خواستند با عذرتراشى و بهانه جویى به نحوى گناه تخلف خود را رفو کنند. آنها تصمیم گرفتند که به حضور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیایند و نگهدارى از زن و بچه و اموال را براى توجیه تخلف خود دلیل قرار دهند، ولى قبل از این کار، توجیه آنها شدیداً رد شد. چنانکه مى خوانیم :

﴿سَیَقولُ لَک الُْمخلّفونَ مِن الا عرابِ شَغَلتْنا اءموالنا و اءهلونا فَاستَغفِر لَنا یَقولون بِأ لسِنتِهم ما لَیس فِى قُلوبهم (۳۳۱)

بزودى اعراب متخلف (توجیه گرى کرده ) مى گویند: حفظ اموال و خانواده ، ما را به خود سرگرم کرد، براى ما استغفار کن ، آنها بر زبان خود چیزى مى گویند که در دل ندارند.

یعنى آنها دروغ مى گویند، و توجیه حفظ اموال و زن و بچه در برابر جهاد یک توجیه نادرست است .

به این ترتیب قبل از آنکه آنها، عذرتراشى خود را آشکار کنند، آیه ى فوق و آیات بعد از آن نازل شد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به موضع گیرى شدید در برابر آنها فرمان داد.

توجیه در جنگ جمل و صفین


۸۸

در جریان جنگ جمل بعضى به بهانه اینکه این جنگ یک نوع برادرکشى و مسلمان کشى است ، دست از دفاع کشیدند و بعضى از مقدس نماها، صریحاً امام بر حق ، حضرت على علیه السلام را از اینکه با آشوبگران جنگ جمل مى جنگد، مورد انتقاد قرار دادند. امام على علیه السلام آشکارا، سپاه جمل را لعنت کرد، یکى از مقدس مآب ها به او گفت : مؤ منین آنها را از لعن خود استثنا کن . حضرت على علیه السلام قاطعانه به او فرمود:

وَیْلک ما کان فِیهم مُؤ من . ((واى بر تو، در میان آنها مؤ منى نیست .))(۳۳۲)

در جریان جنگ صفین بعضى با توجیه مسلمان کشى جایز نیست ، از یارى على علیه السلام دست کشیدند. على علیه السلام در برابر این گونه افراد مى فرمود: سپاه معاویه مسلمان نیستند، بلکه تظاهر به اسلام مى کنند، و کفر خود را پنهان مى دارند، تا وقتى داراى یار و یاور شدند کفرشان را آشکار نمایند.

در حالى که بهانه جویان و مقدس مآب هاى کوردل همچنان در شک و تردید باقى بودند، حتى سال ها بعد ایراد تراشى مى کردند که مسلمان کشى جایز نیست .

امام باقر علیه السلام در برابر این گونه افراد مى فرمود:

لو ان عَلیّاً قتل مؤ مناً واحداً لکان شرّاً عندى من حمارى هذا(۳۳۳)

اگر على علیه السلام یک نفر مؤ من (ظاهرى ) را بقتل برساند آن مؤ من در نزد من از این الاغ (اشاره به الاغ خود کرد) پلیدتر است .

این ها نمونه هایى از توجیه ها و بهانه هاى نظامى بود که بعضى با مطرح کردن آنها، هم خود دست از یارى حق مى کشند و هم دیگران را اغوا مى نمایند.

یک توجیه وحشتناک

در سال ۱۹۴۵ میلادى دو شهر ژاپن مورد حمله ى اتمى جنایتکاران آمریکا قرار گرفت . به فرمان ((ترومن )) رئیس جمهور اسبق آمریکا نخستین بمب اتمى به شهر هیروشیما انداخته شد که ۱۵۰ هزار نفر را کشت و بعد از سه روز، دومین بمب اتمى به شهر ناکازاکى افکنده شد. آن شهر و مردمش نیز در کام آتش هلاکت قرار گرفتند.

ترومن این حادثه ى بسیار تلخ را چنین توجیه کرد:

من این فرمان تاریخى را براى نجات صدها هزار سرباز و ملوان و خلبان آمریکایى صادر کردم …(۳۳۴)

آرى ترومن با این سفسطه خواست وجدان خود و مردم جهان را فریب دهد، ولى طولى نکشید که آزادیخواهان جهان بپا خاستند و او را محکوم کردند و این لکه ى ننگین بر دامن او تا ابد ماند.

و براستى اگر راه توجیه باز باشد، تا آنجا دامنه دارد که وحشتناک ترین جنایت با دو جمله ى فریبا، توجیه مى گردد!!


۸۹
شناخت مرزهاى گناه
شناخت مرزهاى گناه

یکى از مسایل بسیار مهم در راستاى گناه شناسى ، شناخت مرزهاى گناه است . به عبارت روشن تر مرز بین بعضى از صفات نیک اخلاقى با صفات بد اخلاقى که منشا گناه مى شوند، بسیار باریک است و افرادى بر اثر عدم شناخت مرزهاى گناه و ثواب ، ناخودآگاه با قصد قربت گناهى را به عنوان کار پسندیده و نیک انجام مى دهند. و یا به عکس کار خوبى را به خیال اینکه کار زشت است ترک مى کنند.

گرچه این بحث یک بحث نو و مشروح است ولى ما در اینجا به چند عنوان اشاره مى کنیم ، تا راهگشایى براى بررسى هاى مفصلتر باشد.

به این عناوین توجه کنید که مرز بین آنها نزدیک است :

ذلت ، تواضع .

تکبر، عزت و وقار.

حیله و خدعه ، سیاست .

بخل ، قناعت .

سکوت ، کنترل زبان .

بى باکى ، شجاعت .

سرکوب غرائز، عفت و خویشتن دارى .

اسراف ، سخاوت .

مساوات ، عدالت .

ترک دنیا، زهد.

تنبلى ، توکل .

تملق ، مدح شایسته .

رشوه ، هدیه .

انظلام ، استضعاف .

غیبت ، افشاگرى .

لجاجت ، استقامت .

حرص ، تلاش .

عجز، صبر.

سیار اتفاق مى افتد که افرادى در این گونه عناوین بر اثر عدم شناخت مرزها به اشتباه مى افتند، مثلاً به عنوان قناعت که صفت نیک است ، بخل مى ورزند. به عنوان سخاوت ، اسراف مى نمایند. به عنوان حفظ عزت و وقار، تکبر مى کنند. به عنوان تواضع ، تن به ذلت مى دهند. به عنوان کنترل زبان ، به گناه سکوت و کتمان حق گرفتار مى شوند. و یا در راستاى مدح مؤ من که نیک است دستخوش تملق و چاپلوسى مى شوند. و متاسفانه این گونه خلط و اشتباه در جامعه کم نیست بلکه بسیار است .

در اینجا یکى از عناوین فوق را به طور فشرده مورد بررسى قرار مى دهیم :

زهد و ترک دنیا

از دیدگاه اسلام زهد و پارسایى ، صفت بسیار نیک و شایسته و ترک دنیا مذموم و ناپسند است .

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

طوبى للزّاهدین فى الدّنیا، الرّاغِبین فى الا خره (۳۳۵)

خوشا به حال زاهدان در دنیا و مشتاقان به آخرت .

از طرفى در فرهنگ اسلام ، ترک دنیا و پشت پازدن به امور دنیا، نه تنها صفت نیک نیست بلکه ناشایست است .

عثمان بن مظعون از اصحاب برجسته ى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود. روزى همسر او نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به عنوان شکایت از شوهر عرض کرد: عثمان روزها روزه مى گیرد و شب ها را به عبادت به سر مى برد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در حالى که آثار خشم در چهره اش ‍ دیده مى شد نزد عثمان رفت و او را در حال نماز دید، به او فرمود:

یا عثمان لم یُرسِلُنى اللّه بِالرُّهبانِیّه و لکن بَعَثنى بالحَنِیفیِّه السَّمحَه ، اَصُوم و اُصلّى و اَلمِس اَهلى ….(۳۳۶)

اى عثمان ! خداوند مرا بر آیین رهبانیت نفرستاده بلکه مرا براى ترویج یکتاپرستى آسان (و طبیعى ) فرستاده است . روزه مى گیرم ، نماز مى خوانم ، با همسرم آمیزش مى کنم . پس کسى که روش مرا دوست دارد حتماً چنین روشى را پیروى مى کند.

بسیارند کسانى که در تاریخ اسلام به عنوان پیمودن راه زهد، از دنیا و سیاست و امور مادى چشم پوشیده و راه رهبانیت را برگزیده اند و با تحریف مفهوم واقعى زهد اسلامى ، به راهى رفته اند که مورد نهى و توبیخ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفته است .

ترک دنیایى که افرادى مانند ابراهیم ادهم و بایزید بسطامى پیموده اند، زهد اسلامى نیست ، زهد اسلامى را با تمام ابعادش باید در سیماى امیرمؤ منان على علیه السلام یافت که در عین آنکه زاهدترین افراد بود، در صحنه ى اجتماع و سیاست ، حضور داشت و یک کشاورز ورزیده و کامل به حساب مى آمد، پارساى شب و شیر روز بود. او دنیا را وسیله ى آخرت قرار داد، و زهد را چنین معنى مى کرد:


۹۰

الزّهد کلّه بین کلمتین من القرآن ، قال اللّه سبحانه : لِکَیلا تاءسَوا على ما فاتَکم و لا تَفرَحوا بِما آتاکُم (۳۳۷)

تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است ، خداوند مى فرماید: بر آنچه از دست داده اید تاءسف نخورید و نسبت به آنچه به شما داده شده شاد و دلبند نباشید!

او با نشان دادن این ضابطه به ما آموخت که مرزها را بشناسیم و بین دلبستگى به دنیا که خلاف زهد است با دنیادارى صحیح که هیچگونه تضادى با زهد ندارد فرق بگذاریم .

عدم شناخت ضابطه ها، گاهى باعث مى شد که بعضى از زاهدنماها به امام معصوم ایراد مى گرفتند و تهمت دنیاپرستى به امام مى زدند.

محمدبن منکدر مى گوید: در یکى از روزهاى گرم تابستان از مدینه خارج شدم . در مزرعه اى امام باقر علیه السلام را دیدم ، که با تلاش ‍ خستگى ناپذیر مشغول کار کشاورزى بود، با خود گفتم : سبحان الله ! یکى از بزرگان قریش در این ساعت گرم به طلب دنیا پرداخته است ، باید بروم و او را نصحیت کنم . نزد او رفتم و به او سلام کردم . او در حالى که نفس نفس ‍ مى زد، جواب سلام مرا داد. دیدم از شدت کار، عرق از سر و صورتش ‍ مى ریزد. گفتم : خدا وضع تو را سامان دهد، آیا درست است که یکى از بزرگان قریش با این حال در چنین ساعت گرم این گونه به طلب دنیا اشتغال یابد؟ اگر در همین لحظه اجل فرا رسد و تو در این حال باشى ، چه مى کنى و جواب خدا را چه مى دهى ؟ در پاسخ فرمود:

اگر مرگ در این حال به سراغ من آید در حالى به سراغم آمده که به اطاعت خدا اشتغال دارم و بوسیله آن خودم و خانواده ام را از نیاز به تو و دیگران حفظ کرده ام . (زهى سعادت ) ولى ترس آن دارم که مبادا در حالى که به گناه و معصیت خدا مشغول باشم ، مرگم فرا رسد.

محمد بن منکدر مى گوید: گفتم :

صدقت یرحمک اللّه اَردتُ ان اَعِظُک فوَعَظتَنى

درست فرمودى . خدا تو را مشمول رحمتش قرار دهد، خواستم تو را نصحیت کنم ، تو مرا نصیحت کردى .(۳۳۸)

ابوبصیر مى گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

انّى لاَعمَل فى بعض ضیاعى حتّى اَعرَق و انّ لى مَن یَکفیَنى لیَعلَم اللّه عزّوجلّ انّى اطلُبُ الرِّزقَ الحَلال (۳۳۹)

من در بعضى از زمین هاى مزروعى خودم چنان کار مى کنم که از بدنم عرق مى ریزد، با اینکه کسانى هستند که کار مرا به عهده بگیرند، (این کار را خودم مى کنم ) تا خداوند بداند که روزى حلال را طلب مى نمایم .

بنابراین : زهد، با دنیادارى صحیح ، هیچگونه تضادى ندارد، بلکه براى ایجاد یک زندگى سالم در دنیا و آخرت هم تلاش لازم است و هم زهد.

ترجیح اهمّ بر مهم

گرچه انجام هر گناهى چه کوچک و چه بزرگ جایز نیست اما گاهى امرى پیش مى آید که مصلحت آن از مفسده ى گناه بیشتر است که در این موارد به حکم عقل و شرع باید بخاطر ((اهمّ))، ((مهمّ)) را ترک نمود.

مثلاً سوگند دروغ از گناهان کبیره است ، ولى اگر نجات جان مسلمانى از دست ستمگرى ، به آن بستگى داشته باشد، چنین سوگندى نه تنها گناه نیست بلکه واجب است .

یا مثلاً دروغگویى حرام است ، ولى طبق احادیث در سه مورد جایز مى باشد. امام صادق علیه السلام مى فرماید:

از هر دروغ در روزى (روز قیامت ) بازخواست مى شود، جز در سه مورد: فردى که در جنگ با دشمنان دین نیرنگ (دروغ ) زند که گناهى بر او نیست . و شخصى که میان دو نفر سازش دهد، با یکى بگونه اى برخورد کند و سخن بگوید که با دیگرى به گونه ى دیگر ملاقات نماید، و منظورش اصلاح بین آن دو باشد. و نیز مردى که به همسرش (یا افراد خانواده اش ) چیزى را وعده دهد که قصد انجام آن را ندارد.(۳۴۰)


۹۱

غیبت و ذکر عیوب مسلمین در غیاب آنها از گناهان کبیره است و در آیات و روایات شدیداً از آن نهى شده است .

امام صادق علیه السلام در تعریف غیبت فرمودند:

الغَیبه اءنْ تَقول فى أ خِیک ما سَتَره اللّه علیه (۳۴۱)

غیبت آنست که درباره ى برادر مسلمانت چیزى را بگویى که خداوند آن را پنهان داشته است .

و خداوند در باره ى زشتى غیبت مى فرماید:

و لا یَغتَب بعضکم بَعضاً اَیُحبّ اَحدکم اَن یاکل لَحمَ اَخیه مَیتاً فَکرِهتُموه (۳۴۲)

اى مؤ منان ! بعضى از شما بعض دیگر را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده ى خود را بخورد؟ به یقین همه ى شما از این امر کراهت دارید. (پس از غیبت کردن هم که مانند خوردن گوشت برادر مرده ى خود است کراهت داشته باشید)

در زشتى و بزرگى گناه غیبت ، به ذکر دو حدیث اکتفا مى کنیم :

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

الغیبه اسرع فى دین الرجل المسلم من الاکله فى جوفه (۳۴۳) اثر غیبت در (نابودى ) دین مسلمان ، سریعتر از اثر بیمارى خوره در خوردن درون انسان است .

۲ خداوند به حضرت موسى علیه السلام وحى کرد:

من مات تائباً من الغیبه فهو آخر من یدخل الجنه و من مات مصرّاً علیها فهو اوّل من یدخل النار(۳۴۴)

کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد، آخرین کسى است که وارد بهشت مى شود و کسى که در حالى که اصرار بر غیبت داشته باشد، بمیرد، اولین کسى است که وارد دوزخ مى گردد.

اما همین غیبت در بعضى از موارد جایز بلکه واجب است .

مرحوم عالم بزرگ استاد اعظم شیخ مرتضى انصارى مى فرماید:

هرگاه در غیبت کردن مسلمان هدف صحیح و (مهمى ) باشد که بدست آوردن آن هدف بدون غیبت میسر نیست ، غیبت کردن او روا است ، بنابراین موارد استثنا به عدد خاصى انحصار ندارد.

سپس مواردى را که غیبت کردن روا است بر مى شمرد، مانند:

۱ غیبت از متجاهر به فسق (آن کس که آشکارا، گناه مى کند) در همان مورد گناهان آشکارش .

۲ غیبت از ظالم و اظهار بدى هاى او چنانکه در قرآن مى خوانیم ؛

لا یحبّ اللّه الجَهر بالسُّوء مِن القَول الاّ مَن ظُلِم

خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدى ها را اظهار کند، مگر آن کسى که مورد ستم واقع شده باشد.

۳ غیبت کردن در مشورت .

۴ در صورتى که قصد جلوگیرى غیبت شونده را از گناه داشته باشد.

۵ آنجا که غیبت موجب قطع فسادى مهم شود.(۳۴۵)

بنابراین گناهان در بعضى از موارد بر اساس قانون ((ترجیح اهم بر مهم )) استثناءاتى دارند، و شناخت این موارد لازم است تا کار نیکى به عنوان گناه و یا گناهى به قصد کار نیک انجام نشود. یادم نمى رود که در زمان رژیم سابق ، شخصى مى گفت : مگر غیبت حرام نیست ، پس چرا شاه را غیبت مى کنید؟ این گونه اعتراض ها بر اثر عدم شناختِ ضوابط و استثناها است .

توجه به همه ى ارزشها

یکى از تذکرات لازم در راستاى گناه شناسى این است که گاهى گناهانى به خاطر ارزش هاى بزرگتر و بسیار مهم ، تحت الشعاع قرار گرفته و از آنها غفلت مى گردد، یک مسلمان گناه شناس باید در همه ى شرایط متوجه باشد که از هیچ منفذى ، گناه به سوى او نیاید، در این زمینه به دو داستان زیر توجه کنید:

۱ در جنگ احد که در سال سوم هجرت در دامنه کوه احد نزدیک مدینه واقع شد، دو فرزند یکى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به شهادت رسید. مادر او کنار پیکر به خون طپیده شهیدش آمد، خاک از چهره او پاک کرد و گفت : پسرم ! بهشت بر تو گوارا باد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به آن مادر فرمود:


۹۲

چه مى دانى ؟ که بهشت بر او گوارا خواهد بود،

فلعله تکلم فیما لایعنیه او بخل بما لا ینقصه

شاید سخنان بى فایده اى گفته یا در مورد چیزى که باعث کمبودش نمى شد، بخل ورزیده است .(۳۴۶)

۲ داستانى که در مورد مادر سعدبن معاذ پیش آمد، سعد در جنگ احد مجروح شد و ماه ها در بستر خوابید و به درمان پرداخت . سرانجام زخم بدنش موجب شهادت وى گردید.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمین تجلیل فراوان از جنازه ى وى به عمل آوردند، و فرمود: سوگند به خدا هفتاد هزار فرشته جنازه سعد را تشییع مى کنند، که تاکنون این فرشتگان به زمین نیامده اند.

پس از آنکه پیکر سعد را به خاک سپردند مادرش در کنار قبر او گفت : هَنیئاً لک الجَنّه

((بهشت بر تو گوارا باد.))

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به مادر سعد فرمود: خاموش باش ، از خدا چه توقع دارى ؟ قبر فشار سختى به سعد داد.

حاضران پرسیدند: با اینکه شما آن همه از سعد تجلیل و احترام کردید، چرا فشار قبر او را آزرد؟

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

نعم انه کان فى خلقه مع اهله سوء

آرى قبر او را فشار داد، زیرا او با خانواده اش بد اخلاقى مى نمود.(۳۴۷)


۹۳
کنترل گناه
اهرم هاى بازدارنده ى گناه

همان گونه که ترمز در اتومبیل لازم است تا آن را از سقوط در پرتگاه ها و خطرات کنترل کند، غرائز و خواسته هاى انسان نیز، نیاز به کنترل دارد.

خطوط کلى کنترل انسان در برابر گناه را مى توان در امور زیر خلاصه نمود:

۱ تفکر در امور گوناگون .

۲ توجه به حضور خدا در همه جا.

۳ خودشناسى و توجه به شخصیت خود.

۴ ایمان به معاد و روز حساب .

۵ توجه به عرض اعمال بر پیشوایان .

۶ نزدیک دیدن مرگ .

۷ ترس از عواقب گناه .

۸ توجه به نقش عبادت ترک معصیت .

۱ تفکر در امور گوناگون

تفکر در عاقبت گناه ، عامل توبه است .

تفکر در فناى دنیا، عامل زهد است .

تفکر در نعمت ها، عامل حب خداست .

تفکر در حوادث عبرت آموز، عامل تواضع است .

تفکر در مرگ عامل کنترل هوس هاى نفسانى است .

تفکر در احوال بزرگان ، عامل مقایسه و رشد است .

تفکر در عواقب کار، عامل مصونیت از گناه است .

تفکر در عذاب الهى ، عامل خوف از خداست .

تفکر در ضعف ها، عامل توکل است .

تفکر در تاریخ ، عامل عبرت است .

تفکر در آفریده ها، عامل ایمان به خدا است .

تفکر در مفاسد اخلاقى ، عامل تهذیب است .

تفکر در سختى هاى دیگران ، عامل استقامت است .

تفکر در نیکى و مهربانى هاى والدین ، عامل احسان به آنها است .

از خصوصیات فکر و تفکر این است که :

فکر عبادتى است بى ریا، زیرا پیدا نیست تا ریا بردار باشد.

فکر عبادتى است بى وسیله ، هر چیز مانند نماز و حج ، نیاز به وسیله مانند مهر و لباس و وسایل نقلیه و…دارد، ولى فکر نیاز به وسیله ندارد.

بطور کلى تفکر و اندیشه ى صحیح ، بطور مستقیم یا غیر مستقیم عامل بازدارنده از انحرافات و گناهان مى شود، و همچون آینه ى صاف نشان دهنده ى زیبایى ها و زشتى ها است . چنانکه حضرت على علیه السلام مى فرماید:

الفکر مرآه صافیه (۳۴۸)

فکر آینه ى صاف است .

و نیز: ما زل من احسن الفکر(۳۴۹)

کسى که نیکو بیندیشد، دستخوش لغزش نمى شود.

۲ توجه به حضور خدا در همه جا

ایمان به خدا، و یاد او در همه حال و اعتقاد به اینکه همه ما در محضر خدا هستیم از اساسى ترین اهرم هاى بازدارنده از گناه است ، اثر و نقشى که این عقیده در کنترل انسان و جلوگیرى از طغیان غرائز حیوانى دارد، هیچ چیز چنین اثر و نقش را ندارد. و قدرت ایمان به خدا و یاد او در ریشه کن نمودن گناه از همه ى قدرت ها نیرومندتر است . سازمان هاى پلیسى و انتظامى با فقدان ایمان و تکیه گاه معنوى هرگز نمى توانند در اصلاح فرد و جامعه توفیق یابند.

ایمان به خدا و اعتقاد به آگاهى او بر همه چیز و حضور او در همه جا، در انسان آنچنان نیرویى در برابر گناه به وجود مى آورد که او را همچون سپرى فولادین و نفوذ ناپذیر در برابر گناهان مى کند.

نیروهاى انتظامى و امنیتى ، هر چند قوى و گسترده باشند قادر به جلوگیرى از گناهان مخفى نیستند و هرگز نمى توانند در کنترل گناهان در خلوت نقشى داشته باشند. ولى ایمان درونى مى تواند نقش خلل ناپذیرى در بازدارى انسان از گناهان آشکار و پنهان ایفا کند، بر همین اساس در آیات و روایات بر نقش ایمان در بازدارى از گناه بسیار تکیه شده است ؛ به عنوان نمونه قرآن مى فرماید:

أ لَم یَعلَم بِأ نّ اللّه یَرى (۳۵۰)

آیا انسان نمى داند که خداوند همه اعمالش را مى بیند؟

إ نّ ربّکَ لَبِالمِرصاد(۳۵۱)

قطعاً پروردگار تو در کمینگاه است .

یَعلَم خائِنَه الاَعیُن و ما تُخفِى الصُّدور(۳۵۲)

خداوند چشم هایى را که به خیانت گردش مى کند، مى داند و بر آنچه در سینه ها پنهان است . آگاه مى باشد.

در قرآن واژه ى ((بصیر)) ((خدا بیناست )) ۵۱ بار، و واژه ((سمیع )) ((خدا شنواست )) ۴۹ بار آمده است .


۹۴

این آیات به روشنى بیان مى کند که همه ما در محضر خداى بزرگ هستیم . در هرجا، در خلوت و جلوت ، هر کارى بکنیم و حتى اگر در فکر و مغز خود، مطلبى را تصور کنیم ، خداوند به آن آگاه است و در کمین انسان گنهکار است ؛

در مقامى که کنى قصد گناه

گر کند کودکى از دور نگاه

شرم دارى ، زگنه در گذرى

پرده عصمت خود را ندرى

شرم بادت که خداوند جهان

که بود خالق اسرار نهان

بر تو باشد نظرش بى گه و گاه

تو کنى در نظرش قصد گناه

راننده وقتى که به چهارراه مى رسد، همین که چراغ راهنمایى قرمز شد، از ترس پلیس و جریمه ، توقف مى کند، آیا نباید انسان در محضر خدا و در برابر دید خدا، خود را کنترل کند؟! و از مجازات الهى بترسد؟

در دعاى ((یستشیر)) که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى خوانیم :

اءسمَع السّامَعین اءبصَر النّاظِرین

خدواندى که شنواترین شنواها و بیناترین بینندگان است .

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

اتّقوا مَعاصِى اللّه فى الخَلوات ، فانّ الشّاهِد هو الحاکم (۳۵۳)

از معصیت خدا در پنهانى و خلوتگاه ها بپرهیزید، چرا که شاهد همان دادرس ‍ است .

و لا تَهتکوا أ ستارکم عند مَن یَعلم اءسرارکم (۳۵۴)

پرده خویش را در نزد خداوندى که از اسرارتان آگاه است ، ندرید.

شخصى به حضور امام حسین علیه السلام آمد و عرض کرد: اى فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله من یک شخص گنهکار هستم و نمى توانم گناهم را ترک کنم ، مرا موعظه کن . حضرت علیه السلام فرمود:

إ فعَل خَمسَه اءشیاء و اءذنب ما شئت ….(۳۵۵)

پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه مى خواهى گناه کن ؛

روزى خدا را مخور، و آنچه مى خواهى گناه کن .

از زیر حکومت خدا بیرون برو و آنچه خواهى گناه کن .

جایى را انتخاب کن تا خدا تو را نبیند و هر چه خواهى گناه کن . وقتى عزرائیل براى گرفتن جانت نزد تو آمد او را از خود بران و هرچه خواهى گناه کن . و زمانى که مالک دوزخ تو را به سوى آتش برد، تو به سوى آتش مرو و آنچه خواهى گناه کن .

۰ یاد خدا

بدون شک یکى از عوامل زمینه ساز گناه غفلت و سرمستى است ، و ذکر و یاد خدا از عوامل بازدارنده ى گناه مى باشد.

امام باقر علیه السلام فرمودند:(۳۵۶)

سه چیز از مهمترین امورى است که خداوند بر خلق فرض کرده است : انصاف و فداکارى در مورد برادر ایمانى و یاد خدا در هر حال .

سپس فرمود: یاد خدا آنست که هنگام نزدیک شدن به گناه ، انسان به یاد خدا بیفتد و همین امر او را از گناه باز دارد.

آنگاه فرمود: همین است سخن خداوند که مى فرماید:

إ نّ الّذینَ اتّقوا إ ذا مَسّهم طائف مِن الشّیطان تذکّروا فاذا هم مُبصِرون (۳۵۷)

پرهیزکاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند بیاد خدا مى افتند و بینا مى گردند.

امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى درباره ى ذکر خدا فرمودند:

منظور، یاد کردن خداست به هنگامى که انسان با حلال و حرام روبرو مى شود اگر طاعت خدا باشد آن را انجام مى دهد و اگر معصیت باشد آن را ترک مى کند..(۳۵۸)

تذکر این نکته در اینجا لازم است که در قرآن از امورى مانند: شیطان ، اموال ، اولاد، تجارت و تمتع بیش از حد از متاع دنیا، به عنوان عوامل غفلت و مانع ذکر، سخن به میان آمده است .

بنابراین ذکر خدا، وقتى ثمربخش و بازدارنده گناه است که حجاب هاى غفلت فرا راه آن قرار نگیرد.

۳ خود شناسى و توجه به شخصیت انسانى

یکى از عوامل بازدارنده گناه این است که انسان شخصیت خود را بشناسد و به آن توجه داشته باشد چرا که بخشى از گناهان بر اثر آن است که انسان به ارزش خود پى نبرده است .


۹۵

به عنوان مثال : اگر بچه در خانه استکانى را بشکند به او تندى مى کنى که چرا استکان را شکستى ، ولى همین بچه اگر در کنار مهمان ها، دیس ‍ قیمتى غذا را بشکند، با کمال خونسردى مى گویى مهم نیست جانت بسلامت ! در اینجا به شخصیت خود نزد مهمان ها توجه کردى و همین باعث گردید که خود را کنترل نمودى .

۰ شخصیت انسان از دیدگاه قرآن

انسان از دیدگاه قرآن ، خلیفه ى خدا و مسجود فرشتگان مى باشد. خداوند همه چیز را براى او آفریده و تحت تسخیر او قرار داده است ؛

و سَخّر لَکم ما فِى السّموات و ما فِى الا رض جَمیعاً منه (۳۵۹)

و خداواند آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است همه را از سوى خودش ‍ مسخر شما ساخته است .

و لَقد کرَّمنا بنى آدم و حَمَلناهم فِى البَرّ و البَحر و رزقناهم من الطّیّباتِ و فَضّلناهم على کَثیرٍ ممّن خَلقنا تَفضیلا(۳۶۰)

و هر آینه فرزندان آدم را گرامى داشتیم و در خشکى و دریا(بر مرکبها و کشتى ) برنشاندیم و از چیزهاى پاکیزه روزیشان دادیم و آنان را بر بسیارى از آفریدگان برترى کامل بخشیدیم

این تعبیرات بیانگر شخصیت ارزشمند و والاى بشر، و مواهب مادى و معنوى الهى نسبت به اوست که گل سرسبد موجودات است .

خداوند در سوره توبه خطاب به مؤ منین مى فرماید:

أ رَضیتم بِالحَیوه الدّنیا(۳۶۱)

آیا شما به زندگى دنیا راضى شده اید؟

یعنى تو انسان هستى ، شخصیت تو بسیار بالاتر از دنیا است خود را به دنیا نفروش . اگر شما ماشین نو و گران قیمتى داشته باشید آن رابه جاده خاکى نمى برید مى گویید حیف است با این ماشین به این جاده بروم . خداوند تو را خلیفه و برترین موجود خود خوانده ، آیا حیف نیست آن را در کژراهه هاى پلیدى و گناه نابود سازى ؟

به راستى اگر ما خود را بشناسیم و به شخصیت خود توجه کنیم ، همین توجه ما را از گناه باز مى دارد ولى وقتى که خود را پست و خوار و پوچ تصور کنیم به پستى تن مى دهیم ؛

در سوره ى زخرف مى خوانیم :

فَاسْتَخفّ قومَه فَاَطاعُوه (۳۶۲)

فرعون قومش را تحقیر و تحمیق کرد پس آنان از او اطاعت کردند.

یعنى : برنامه هاى استعمارى و استثمارى فرعون ، مردم را بى شخصیت و تهى از خود کرد، وقتى آنها خود را پست و کوچک تصور کردند به دنبال فرعون راه افتادند ولى اگر شخصیت خود را مى شناختند و به آن توجه داشتند هرگز زندگى خود را فداى زندگى آلوده فرعون نمى نمودند ولى به عکس همین احساس حقارت آنها را به بندگى غیر خدا واداشت .

۰ خود شناسى از دیدگاه روایات

۱ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

انّه لیس لاَنفُسکم ثَمنٌ الاّ الجّنه فلاتَبیعوها الاّ بها(۳۶۳)

بدانید که جان شما هیچ بهایى جز بهشت ندارد پس آن را به کمتر از بهشت نفروشید.

۲ نیز آن حضرت فرمودند:

قبیح بذى العقل اءن یکون بهیمه وقد امکنه اءن یکون انساناً(۳۶۴)

براى خردمند زشت است که همچون حیوان باشد، با اینکه براى او ممکن است انسان باشد.

۳ و از سخنان آن حضرت علیه السلام است :

ما تکبّر الاّ وضیع (۳۶۵)

تکبر نمى ورزد مگر انسان بى شخصیت .

۴ امام صادق علیه السلام مى فرماید:

القَلب حَرَم اللّه فَلا تَسکنوا حَرَم اللّه غَیر اللّه

قلب حرم خداست ، غیر خدا را در حرم خدا جاى ندهید.

به راستى انسان که قلبش مى تواند حرم خدا باشد، چرا بر اثر گناه و نافرمانى از خدا، خود را به چاه سقوط مى افکند؟

۵ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

عجبت لمن ینشد ضالته ، و قد اضل نفسه فلا یطلبها (۳۶۶)

در شگفتم از کسى که در جستجوى گمشده اش برمى آید و حال آن که (شخصیت ) خود را گم کرده است و در جستجوى آن برنمى آید!!


۹۶

۶ نیز فرمودند:

قلوب العباد الطاهره مواضع نظر اللّه (۳۶۷)

دل هاى پاک بندگان ، جایگاه هاى نظر خدا است .

۷ و در جاى دیگر مى فرماید:

العارف مَن عَرف نَفسَه فَاعتَقها و نَزهّها عن کلّ ما یبعدها و یوبقها (۳۶۸)

عارف کسى است که روح خود را بشناسد و آن را آزاد کند و از هر چیزى که موجب دورى (از کمال ) و باعث هلاکت مى گردد، پاک سازد.

۸ و نیز فرمودند:

و لبئس المتجر اَن تَرَى الدّنیا لنفسک ثمناً (۳۶۹)

و چه تجارت زشتى است که انسان دنیا را بهاى خویشتن بنگرد!

از مجموع این آیات و روایات ، چنین نتیجه مى گیریم که : انسان داراى کرامت ذاتى و اکتسابى است ، باید کرامت خود را بازیابد تا توجه به شخصیت خود، او را از بخشى از گناهان باز دارد.

۴ ایمان به معاد

قرآن کتاب انسان سازى و تربیت است و در این مسیر قسمت مهمى از مسایل تربیتى را از طریق ایمان به معاد و توجه به حساب و قیامت ، تعقیب نموده است .

قرآن حدود ۱۴۰۰ بار از مساله ى معاد و خصوصیات آن سخن به میان آورده است . و بیش از یک ششم قرآن ، انسان ها را به معاد و یاد روز رستاخیز دعوت مى نماید.

ایمان به معاد یعنى ایمان به یک زندگى ابدى که همه چیز آن از روى حساب است . ایمان به معاد یعنى ایمان به دریافت کیفر و پاداش اعمالى که ما در دنیا انجام داده ایم . یعنى هیچکدام از نیکى ها و بدى هاى ما نابود و فانى نمى شود، بلکه انسان در گرو اعمال خود است . چنین عقیده اى نقش ‍ عمیقى در پرورش روح انسان دارد.

در اینجا به عنوان نمونه به ذکر چند آیه مى پردازیم :

یوم تجد کل نفس ماعملت من خیر محضراً و ما عملت من سوء(۳۷۰)

روز قیامت روزى است که هر کس آنچه را از کار نیک یا بد انجام داده حاضر مى بیند.

خشعاً ابصارهم یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر(۳۷۱)

انسان ها از قبرها بیرون مى آیند، در حالى که چشمهایشان (از وحشت ) خاشع و به زیر افتاده است و همچون ملخ ‌هاى پراکنده (بى هدف ) به هر سو مى دوند.

یوم یَفِرّ المَرءُ مِن اءخیه و اُمّه و اءبِیه و صاحِبَته وَ بَنیه لِکلّامرءٍ مِنهم یَومَئذٍ شاءنٌ یُغنِیه (۳۷۲)

در آن روز انسان از برادر خود فرار مى کند و (نیز) از پدر و مادرش ، و از زن و فرزندانش مى گریزد و هر کس در وضعى قرار دارد که او را به خود مشغول کرده است .

این آیات چند نمونه از صدها آیات قرآن درباره روز قیامت است . روزى که ندامتگاه گنهکاران است . روزى که راه برگشت و راه فرار در آن نیست ، روزى که همه اعمال مردم در کارنامه هایشان ثبت است .

مهم این است که ما معاد را فراموش نکنیم و همواره به یاد آن باشیم ، گرچه ایمان و یقین قطعى به آن نداشته باشیم ، بلکه ظن و گمان به آن داشته باشیم ، براى تربیت کافى است . چنانکه مى خوانیم :

اءلا یَظنّ اُولئک انّهم مَبعُوثون لِیَوم عَظیم یَومَ یَقومُ النّاس لِربّ العالَمین (۳۷۳)

آیا این کم فروشان گمان نمى کنند که در روز بزرگى برانگیخته خواهند شد، روزى که همه مردم در پیشگاه پروردگار برانگیخته خواهند شد.

۰ پیشوایان و معاد

پیامبران و امامان و اولیاء خدا همواره به یاد معاد بودند آغاز دعوتشان از مبدا و معاد شروع مى شد و لحظه اى از فکر معاد غافل نبودند. اگر غذاى داغ و یا آفتابِ گرم را مى دیدند به یاد روز قیامت مى افتادند، و در پرتگاه ها، یاد معاد آنها را از ارتکاب گناه باز مى داشت .

هنگامى که عقیل برادر على علیه السلام از آن حضرت تقاضاى کمک اضافى از بیت المال کرد، حضرت علیه السلام آهن تفتیده و سوزانى را نزدیک دست برادرش عقیل برد، وقتى فریاد عقیل برخاست على علیه السلام به او فرمود:


۹۷

تو از شعله آتش کوچکى که بسان بازیچه در دست انسانى است فریاد مى کشى و فرار مى کنى ، اما برادرت را به سوى آتشى مى کشانى که شعله قهر و غضب پروردگار آن را افروخته است !

و در سخنى مى فرماید:

واتّقوا ناراً حرّها شدید و قَعرها بعید و حُلیتها حَدید و شرابها صدید

بپرهیزید از آتشى که حرارتش شدید، و ژرفاى آن زیاد و زیور آن غل و زنجیر آهنین و نوشیدنى آن آب جوشان مى باشد.

دوست سلمان !

روزى سلمان در کوفه از بازار آهنگران عبور مى کرد، چشمش به جوانى افتاد که نعره اى کشید و بیهوش به زمین افتاد. مردم اطراف او اجتماع کردند، وقتى سلمان را دیدند به او گفتند: مثل اینکه این جوان بیمارى حمله مغزى دارد، شما بیا و دعایى در گوش او بخوان شاید سلامتى خود را باز یابد. سلمان جلو آمد و جوان هم به هوش آمد، وقتى که سلمان را شناخت گفت :

این گونه که این مردم خیال مى کنند بیمار نیستم بلکه هنگام عبور در بازار آهنگرها دیدم آنها میله هاى سرخ شده را با پتک مى کوبند بیاد این آیه افتادم :

ولهم مقامع من حدید(۳۷۴)

براى مامورین دوزخ گرزهایى از آهن است .

از ترس عذاب الهى عقل از سرم پرید و چنین حالى پیدا کردم .

سلمان به او علاقمند شد و پیوند دوستى با او برقرار ساخت و همواره از او یاد مى کرد، تا اینکه چند روز او را ندید، جویاى حال او شد، دریافت که بیمار و بسترى است ، به عیادت او رفت وقتى به بالین او رسید او را در حال جان دادن یافت از او دلجویى کرد و خطاب به عزرائیل گفت :

یا مَلک الموت ارفِق باءخى ((اى فرشته مرگ به برادر ایمانیم مدارا کن .))

عزرائیل گفت : إ نّى بکلّ مؤ منٍ رفیق

((من به همه ى مؤ منان مهربانم .))(۳۷۵)

۵ عرض اعمال

یکى از معتقدات اسلامى که نقش بسزایى در کنترل و بازدارندگى از گناه دارد مساله ى ((عرض اعمال بر پیشوایان دینى )) است یعنى خداوند از طرق خاصى اعمال انسان ها را هر روز یا هر هفته یکبار به عرض ‍ پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و امامان علیهم السلام مى رساند. اگر نیک بود، موجب خوشحالى آنها مى گردد و اگر بد بود موجب ناراحتى آنها مى شود.

انسان وقتى بداند، چنین جریانى در کار است بیشتر رعایت و مراقبت مى نماید تا با ترک گناه قلب آن عزیزان را خشنود سازد مثل اینکه کارکنان مؤ سسه اى بدانند همه روزه یا هر هفته یکروز همه کارهاى نیک و بد آنها را به مقامات بالا گزارش مى دهند، در این صورت مى کوشند که با کارهاى نیک خود موجب خرسندى مقامات گردند. چنانکه در قرآن آمده :

و قل اعملوا فَسَیرى اللّه عَمَلکم و رَسوله و المؤ منون و سَتُردّون اِلى عالِم الغَیب و الشّهاده فَیُنبِّئُکم بما کُنتم تَعملون (۳۷۶)

بگو عمل کنید، خداوند و فرستاده ى او و مؤ منان ، اعمال شمارا مى بینند و بزودى به سوى کسى باز مى گردید که پنهان و آشکار را مى داند و شما را به آنچه عمل مى کردید خبر مى دهد.

در مورد عرض اعمال ، روایات متعددى از طرق امامان علیهم السلام به ما رسیده و در کتاب اصول کافى بابى با عنوان ((عرض الاعمال على النبى و الائمه )) تنظیم شده که داراى شش حدیث است .(۳۷۷)

در بعضى از این روایات آمده : اعمال نیک و بد انسان هر روز صبح بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرضه مى شود و در بعضى آمده : هر عصر پنجشنبه . و در بعضى یادآورى شده که اعمال بر امامان علیهم السلام عرضه مى گردد و در بعضى آمده که اعمال بر امیرمؤ منان على علیه السلام عرضه مى شود.

۶ یاد مرگ

یاد مرگ ، موجب شکستن غرور و عامل بازدارنده و کنترل کننده است ؛


۹۸

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

اکثروا ذکرالموت فانه یمحض الذنوب .(۳۷۸)

بسیار در یاد مرگ باشید، زیرا یاد مرگ گناهان را مى زداید.

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

الموت الزم لکم من ظلکم (۳۷۹)

پیوند مرگ از سایه محکمتر است .

۷ خداترسى و ترس از عواقب گناه

یکى از عوامل کنترل کننده گناه خوف از خدا و ترس از عواقب گناه است . امام صادق علیه السلام فرمودند:

کسى که بداند خدا او را مى بیند و گفتار او را مى شنود و به کار نیک و بد او آگاه است ، همین دانستن او را از کارهاى زشت باز مى دارد و چنین فردى کسى است که از مقام پروردگارش ترسیده و نفس خود را از هوس گناه باز داشته است .(۳۸۰)

نیز فرمودند:

چنان از خدا بترس که گویا خدا را مى بینى و اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند…(۳۸۱)

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

مؤ من گناهش را چون سنگ بزرگى مى نگرد و ترس آن دارد که آن سنگ بر سر او فرود آید، ولى کافر گناه خود را چون پشّه اى مى نگرد که از کنار بینى اش عبور کند.(۳۸۲)

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

لاتخف الا ذنبک (۳۸۳)

از هیچ چیز مترس مگر از گناه خود.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

العجب ممن یخاف العقاب و لم یکف (۳۸۴)

عجبا از کسى که از عذاب الهى مى ترسد، ولى خوددارى از گناه نمى کند.

یعنى دورى از گناه نشانه ى ترس از عذاب الهى است .

۸ نقش عبادات در بازدارندگى از گناه

عبادات ، اگر بطور صحیح و با شرایط انجام گیرند، علاوه بر فواید بسیار معنوى ، نقش بسزایى در کنترل گناه دارند.

در قرآن تقوى و پاکسازى هدف از روزه گرفتن ذکر شده است .

یا اءیّها الّذین آمنوا کُتب عَلیکم الصّیام کما کُتِب على الّذین من قَبلکم لعلّکم تَتّقون (۳۸۵)

اى کسانى که ایمان آورده اید بر شما روزه واجب و مقرر شد چنانکه بر آنان که پیش از شما بودند مقرر شد باشد که پرهیزکار شوید

و نماز را وسیله اى براى دورى از زشتى ها و گناهان نموده است .

إ نّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر(۳۸۶)

در روایات نیز این مطلب با کمال صراحت بیان شده است :

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

مثل الصّلوه کَمثل النَّهر الجارى کلّما صلّى کَفرت ما بَینهما

نماز همانند آب جارى است ، هر زمان که انسان نمازى مى خواند گناهانى را که در میان دو نماز انجام شده از میان مى برد.(۳۸۷)

۲ امام صادق علیه السلام فرمود:

مَن اَحبّ یَعلَم اَقُبِلتْ صلاتُه ام لم تُقبَل فَلینظُر: هل مَنعَت صلاتُه عَن الفَحشاء و المُنکر؟ فَبِقَدر ما مَنعَتْه قُبِلت منه (۳۸۸) کسى که دوست دارد بداند آیا نمازش مقبول درگاه الهى واقع شده یا نه ؟ باید ببیند آیا این نماز او را از زشتى ها و منکرات باز داشته یا نه ، به همان مقدار که بازداشته نمازش پذیرفته است .

۳ امیرمؤ منان على علیه السلام در ضمن شمارش فلسفه هاى عبادات اسلامى مى فرماید:

والصّلاه تَنزیها عن الکِبر…. و النَّهى عن المُنکر رِدعَاً لِلسُّفهاء(۳۸۹)

خداوند نماز را براى پاک شدن از تکبر واجب نمود….و نهى از منکر را براى بازداشتن بى خردان (از گناه ) فرض کرد.

اصولاً مسلمانى که مى خواهد نماز یا روزه و یا حج را بجا آورد مراقب است آنچه را موجب بطلان عبادات مى گردد انجام ندهد. همین مواظبت یک نوع تمرین تقویت اراده و پرورش استقامت در برابر گناهان است چرا که مقدار پرهیز از گناه ، بستگى به مقدار اراده و استقامت انسان ها دارد.


۹۹
برخورد با گنهکار
برخورد اسلام با گنهکار

در دیدگاه اسلام بر همه ى مردم واجب است هم در دل و هم با زبان و هم با قدرت در برابر گنهکار عکس العمل نشان دهند و نهى از منکر نمایند.

اهمیت امر به معروف و نهى از منکر به حدى است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء فریضه عظیمه بها تقام الفرائض و تاءمن المذاهب و تحل المکاسب و تردّ المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر(۳۹۰)

امر به معروف و نهى از منکر روش پیامبران و شیوه ى صالحان و فریضه ى عظیم الهى است که سایر فرایض بوسیله آن برپا شود و در پرتو آن راه ها امن مى گردد و کسب و کار مردم حلال شود و حقوق افراد تامین گردد و زمین ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته شود و همه ى کارها سامان یابد.

تاءدیب اجتماعى

از نظر اسلام ، گاهى برخورد با گنهکار از طریق تاءدیب اجتماعى و بایکوت صورت مى گیرد، به نمونه هاى زیر توجه کنید:

۱ تنبیه زناکار آن است که از ازدواج با پاکان محروم است .(۳۹۱)

۲ تنبیه کسانى که نسبت نامشروع به افراد پاک مى دهند، با اینکه شواهد کافى ندارند، آن است که گواهى آنها بى اعتبار است و باید شلاق بخورند.(۳۹۲)

۳ مشرکان از ورود به مسجدالحرام ممنوع هستند.(۳۹۳)

۴ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله با سه نفر که در جبهه جنگ و بسیج عمومى شرکت نکرده بودند سخن نگفت و مسلمین حتى همسر و فرزندشان با آنان سخن نگفتند تا حدى که عرصه ى زمین بر آنان تنگ شد. سرانجام توبه کردند و رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به فرمان خداوند متعال توبه آنها را پذیرفت و بایکوت آنها شکسته شد.(۳۹۴)

۵ همنشینى با منکران و مسخره کنندگان آیات خدا ممنوع است .(۳۹۵)

روایات و برخورد با گنهکار

در روایات اسلامى در رابطه با چگونگى برخورد با گنهکار، مطالب بسیار آمده که در اینجا به چند نمونه توجه کنید:

۱ امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

اَدنَى الاِنکار اَن تُلقى اهل المَعاصى بوجوه مُکفَهرَه (۳۹۶) پایین ترین درجه ى نهى از منکر آن است که انسان با گنهکاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد کند.

۲ امام صادق علیه السلام به یکى از اصحابش به نام حارث بن مغیره فرمودند:

چه چیز مانع شده که وقتى به شما خبر مى رسد که فلان شخص از میان شما کار بدى کرده که آن را زشت مى دانید و موجب ناراحتى ما مى گردد نزد او بروید و او را متنبه و سرزنش کرده و با گفتار رسا او را از گناهش باز دارید؟!

حارث عرض کرد: اگر چنین کنیم آنها از ما نمى پذیرند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اهجروهم واجتنبوا مجالسهم (۳۹۷)

از مجالست و همنشینى با آنها دورى و اجتناب کنید.

۳ امام کاظم علیه السلام درباره برخورد با طاغوتیان ستمگر فرمودند:

اگر از بالاى ساختمان بلندى بیفتم و قطعه قطعه شوم برایم بهتر است از اینکه متصدى کارى از کارهاى طاغوتیان گردم یا قدم بر روى فرش یکى از آنها بگذارم .(۳۹۸)

نفرین امام صادق علیه السلام

داودبن على فرماندار مدینه و یکى از جنایتکاران دوران سلطنت بنى عباس بود.

او مُعلّى بن خنیس یکى از دوستان و شاگردان مخلص امام صادق علیه السلام را کشت و اموالش را مصاده کرد.

امام صادق علیه السلام در حالى که بر اثر ناراحتى عبایش به زمین کشیده مى شد نزد او رفت و به او فرمود:

اما و اللّه لادعون اللّه علیک

آگاه باش سوگند به خدا تو را نفرین مى کنم .

داود سخن امام را به مسخره گرفت و گفت : آیا ما را به دعاى خود تهدید مى کنى ؟

امام صادق علیه السلام به خانه برگشت و تمام شب را در حال نماز به سرآورد. هنگام سحر در مناجات خود مى گفت : اى خدایى که صاحب قدرت و نیروى سخت هستى ! و اى صاحب عزتى که همه ى بندگان در برابر آن زبون و خوار هستند! این ستمکار را از من بازگیر، و انتقام مرا از او بستان .


۱۰۰

ساعتى از این جریان نگذشت که صداى شیون برخاست و گفتند: داود بن على مرد.(۳۹۹)

برخورد امام کاظم علیه السلام

گاهى برخورد با گنهکار، باید با ملایمت و خوشرفتارى باشد چرا که چنین برخوردى نسبت به بعضى موجب هدایت آنها مى گردد. در این راستا به داستان عجیب و جالب زیر توجه کنید:

یکى از منسوبین خلفا هر وقت امام کاظم علیه السلام را مى دید اسائه ادب کرده و به آن حضرت ناسزا مى گفت و به ساحت مقدس امیرمؤ منان على علیه السلام جسارت مى کرد. روزى جمعى از دوستان امام کاظم علیه السلام به آن حضرت عرض کردند: اجازه بده ما او را به قتل رسانیم !.

امام کاظم علیه السلام آنان را شدیداً از اقدام به چنین حرکتى بازداشت و از حال آن مرد ناسزاگو جویا شد. گفتند در فلان مزرعه مشغول کشاروزى است .

امام سوار بر الاغ خود شده و به سوى آن مزرعه رفت و وارد کشت و زرع او شد. او فریاد زد: کشت مرا پامال نکن ! حضرت همچنان سواره به سوى او رفت . وقتى به او رسید، پیاده شد و با کمال خوشرویى با او برخورد کرد و با کلمات نرم و شیرین با او شروع به سخن نمود. به او فرمود: چه مبلغ خرج این کشت کرده اى ؟ او جواب داد: صد دینار.

امام به او فرمود: چه مبلغ امید دارى که از این مزرعه محصول بدست آورى ؟ او گفت : من علم غیب نمى دانم .

امام فرمود: گفتم چقدر امید دارى ؟ گفت : دویست دینار.

امام کاظم علیه السلام کیسه اى که سیصد دینار در آن بود بیرون آورد و به او داد و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز براى خودت باشد و آنچه از خدا امیددارى به تو برسد.

آن مرد تحت تاثیر عظمت اخلاق امام علیه السلام قرار گرفت ، برخاست و سر حضرت را بوسید و عرض کرد: مرا ببخش و از گستاخى هاى من بگذر!

امام کاظم علیه السلام از نزد او بازگشت و سپس به سوى مسجد رفت ، اتفاقاً آن فرد ناسزاگو در مسجد بود تا چشمش به امام افتاد گفت :

الله اعلم حیث یجعل رسالته

خدا آگاهتر است که مقام رسالت خود را در چه خاندانى قرار دهد.

دوستان او نزدش آمدند و جریان دگرگونى او را پرسیدند. او سرگذشت خود را با امام کاظم علیه السلام در مزرعه براى آنها بازگو کرد…

امام کاظم علیه السلام هنگام بازگشت به خانه ، به آنان که اجازه کشتن آن مرد ناسزاگو را از وى خواسته بودند فرمود: کدام یک از این دو راه بهتر بود آنچه شما مى خواستید یا آنچه من انجام دادم و از شر او آسوده شدم ؟!(۴۰۰)

برخورد فقهى با گنهکار

در فقه اسلامى ، دستورالعمل هاى خاصى در برخورد با گناه و گنهکار دیده مى شود از جمله : احکام حدود و دیات و قصاص و تعزیرات که اگر براستى بطور کامل اجرا گردند، اهرم بسیار نیرومند و قوى براى براندازى گناه خواهند شد.

از دستورات مؤ کد اسلامى است که به شراب خواران زن ندهید، به گنهکار زکات ندهید، سفر گناه موجب قصر نماز نخواهد شد، زنى که شوهر دارد و یا شوهرى که زن دارد و در عین حال زنا کند، حکمش اعدام مى باشد.

دست دزد باید قطع گردد، و به او ترحم نشود. نشستن کنار سفره اى که در آن شراب است ، ممنوع مى باشد و حتى نان خوردن در چنین سفره اى حرام است .

این دستورات بیانگر انواع برخوردهاى اسلام با گنهکار است ، که هر کدام به نحوى نقش باز دارندگى و کنترل گناه را در فرد و جامعه دارند.


۱۰۱
پى آمدهاى گناه
آثار و پى آمدهاى گناه

از مسلمات دین و علم و تجربه است که کردار انسان خواه نیک و خواه بد داراى پى آمد و نتیجه ، در دنیا و آخرت است و همچون بذرى است که در مزرعه ى جهان کاشته مى شود، اگر بذر گل بود، نتیجه اش گل است و اگر خار بود، نتیجه اش خار است .

به قول مولوى :

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوى ما آید نداها را صدا

و به قول سعدى :

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر

اى نور چشم من بجز از کِشته ندروى

به عبارت دیگر، هر عملى داراى عکس العمل و هر کنشى داراى واکنش است و باید توجه داشت که مکافات عمل هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت ، با این فرق که مکافات در دنیا نسبت به آخرت بسیار کم رنگتر مى باشد.

و نیز باید توجه داشت که کیفر یا پاداش عمل به صورت هاى گوناگون به سراغ انسان مى آید.

گرفتارى هاى گوناگونى که در دنیا دامنگیر انسان مى گردد، گاهى مکافات عمل است و گاهى براى امتحان است و براى بعضى مایه و پایه ى ترقّى و تکامل و پاداش افزون و مضاعف است ؛

چنانکه در قرآن به این مطلب اشاره شده است ؛

وَ لَنَبلُوَنّکم بِشَى ء مِنَ الخَوف و الجُوع …(۴۰۱)

و روایات متعدد نیز دلالت بر آن دارد. از جمله ؛

امام صادق علیه السلام فرمودند:

إ نّ اءشدّ النّاس بلاء الا نبیاء ثمّ الّذین یَلونهم ثمّ الا مثل فَالا مثل (۴۰۲)

سخت ترین مردم از نظر بلا پیامبرانند سپس کسانى که در پى آنانند، سپس ‍ کسى که از دیگرى بهتر است به ترتیب .

کیفرهاى دنیوى گناه

در قرآن ، ده ها آیه پیرامون آثار و کیفر گناه آمده و در اینجا به ذکر چند نمونه مى پردازیم :

فَاَنزلنا عَلى الّذینَ ظلموا رِجزاً مِنَ السّماءِ بِما کانوا یَفسقُون (۴۰۳)

بر ستمگران بخاطر نافرمانى عذابى از آسمان فرستادیم .

یرید اللّه اَن یُصیبَهم بِبَعض ذُنُوبهم (۴۰۴)

خدا مى خواهد آنان را به پاره اى از گناهانشان مجازات کند.

…فَاهلَکناهُم بِذُنوبِهم (۴۰۵)

آنها را به خاطر گناهانشان نابود ساختیم .

فاَخذناهُم بِما کانُوا یَکسِبون (۴۰۶)

آنها را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم .

فَتِلکَ بُیوتَهم خاوِیهً بِما ظَلموا(۴۰۷)

این خانه هاى آنهاست که بخاطر ظلم و ستمشان خالى مانده است .

ممّا خطیئاتِهم اُغرِقُوا(۴۰۸)

آنها به خاطر گناهانشان غرق شدند.

فَدَمدَم عَلیهِم رَبّهم بِذَنبِهم فَسوّاها(۴۰۹)

آنها (قوم ثمود) را به خاطر گناهانشان درهم کوبید و سرزمینشان را صاف و مسطح کرد.

اِنّ اللّه لایُغَیّرُ ما بقَوم حتّى یُغَیّروا ما بِاَنفُسهم (۴۱۰)

خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمى دهد، مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند.

کلاّ بَلْ رانَ على قُلوبِهم ما کانوا یَکسِبون (۴۱۱)

چنین نیست که آنها مى پندارند، بلکه اعمالشان همانند زنگارى بر دل هایشان نشسته است .

و ما اَصابَکم مِن مُصیبَه فَبِما کَسبتْ اَیدیکُم و یَعفُوا عن کثیر(۴۱۲)

و هر گرفتارى که به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید و بسیارى را نیز عفو مى کند.

جالب اینکه حضرت على علیه السلام به نقل از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

خیر آیه فى کتاب الله هذه الایه

بهترین آیه خدا در قرآن همین آیه است .

سپس فرمود:

یا على ! ما من خدش عود و لانکبه قدم الا بذنب (۴۱۳)

اى على ! هر خراشى که از چوبى به انسان مى رسد و هر لغزش قدمى بر اثر گناهى است که از او سرزده است .

کیفرهاى اُخروى گناه

و مَن جاءَ بِالسَّیّئه فَکُبّت وُجوههُم فى النّارِ هَل تُجزَون الاّ ما کُنتُم تَعمَلون (۴۱۴)

آنانکه اعمال بدى انجام دهند، به رو در آتش افکنده مى شوند، آیا جزایى جز آنچه عمل مى کردید خواهید داشت .

و مَن یَعصِ اللّه و رَسُوله فَاِنّ لَه نار جَهنّم خالِدینَ فِیها اَبداً(۴۱۵)

و هر کس نافرنانى خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن او است ، جاودانه در آن مى مانند.

یَودُّ الُمجرم لو یَفتَدى من عَذابِ یومئِذ بِبَنیه و صاحِبَته و اَخیه و فَصیلَتِه الَّتى تؤْویه و مَن فى الاَرضِ جَمیعاً ثُمّ یُنجیه کلاّ انّها لَظّى نَزّاعَه لِلشَّوى (۴۱۶)


۱۰۲

گنهکار دوست مى دارد که فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند و (نیز) همسر و برادرش را و قبیله اش را که همیشه از او حمایت مى کردند و تمام مردم روى زمین را تا مایه ى نجاتش شود. اما هرگز چنین نیست ، شعله هاى سوزان آتش است که دست و پا و پوست سر را مى کند و مى برد.

تَلفَحُ وُجوهَهم النّار و هم فیها کالِحُون (۴۱۷)

شعله هاى سوزان آتش همچون شمشیر به صورت آنها نواخته مى شود و آنها در دوزخ چهره اى درهم کشیده دارند.

۰ احباط و پوچ شدن اعمال نیک

یکى از پى آمدهاى گناه این است که موجب پوچى و بى خاصیت شدن کارهاى نیک مى شود، یعنى گنهکار اگر کار خیرى انجام دهد، بى نتیجه و بى پاداش مى گردد.

در قرآن ۱۶ بار سخن از ((حبط عمل )) به میان آمده است که از مجموع آنها چنین نتیجه مى گیریم گناهان بزرگى همچون : کفر، شرک ، تکذیب آیات الهى و انکار معاد، ارتداد، مخالفت با پیامبران موجب حبط است .

در دنیا نیز اگر کسى سنگى را از وسط جاده اى کنار ببرد تا رهگذرى از آن ، آسیب نبیند، این کار او را نیک مى شمرند، ولى اگر همین شخص در چند قدمى آن سنگ ، جاده اى را خراب کرده و مانع عبور و مرور شود، در این صورت ارتکاب گناه بزرگ و خراب کردن جاده انجام کار نیک سنگ برداشتن از جاده را خنثى مى نماید.

بنابراین گناهان بزرگ موجب بى اثر شدن اعمال نیک و پوچ شدن آنها مى شوند، چنانکه تکبر و سرکشى ابلیس از فرمان خدا در مورد سجده کردن آدم موجب پوچى شش هزار سال عبادت او گردید.(۴۱۸)

روى این اساس باید توجه داشت که آدم گنهکار نمى تواند به کارهاى نیکش دل ببندد زیرا چه بسا گناهان او ثواب کارهاى نیک او را از بین ببرند.

آثار گناه در روح و روان

تکرار گناه و مداومت آن موجب تیرگى و واژگونى قلب و مسخ انسان از حالت انسانیت به حالت درنده خویى و حیوان صفتى مى گردد، و نیز باعث گناهان بزرگتر مى شود.

به عنوان مثال : گنهکارى که براى اولین بار لب به شراب مى زند، چون مسلمان است ، آشامیدن چند قطره از شراب براى او بسیار سخت است ، ولى بار دوم کمى آسان مى شود و وقتى زیاد تکرار شد، آشامیدن چند لیوان از آن براى او از آب خوردن آسانتر مى گردد.

آرى ! تداوم گناه حتى گناهان بزرگ را براى انسان آسان مى گرداند.

در قرآن آیات متعددى در این رابطه وجود دارد، از جمله :

ثمَّ کانَ عاقِبهُ الَّذینَ اَساؤ ا السُواءى اَنْ کَذَّبوا بِآیاتِ اللّه و کانوا بها یَستَهزِءُون (۴۱۹)

سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به سخریه گرفتند.

در تاریخ بسیار دیده شده که افرادى بر اثر تداوم گناه و طغیان کارشان به کفر و انکار حق و به مسخره گرفتن آن رسیده است ، این ها از آثار شوم گناه است که دامنگیر گنهکار مى گردد، چنانکه مداومت بر کارهاى نیک و عبادات ، موجب صفاى دل و نورانیت بیشتر روح و جان مى شود. در این باره به روایات زیر توجه کنید:

امام صادق علیه السلام فرمودند، پدرم مى فرمود:

ما من شى ء اَفسَد لِلقَلب من خَطیئَهٍ اِنّ القَلب لَیُواقِع الخَطیئَهَ فما تَزالُ به حتّى تَغلبَ علیه فَیصیرُ اَعلاهُ اَسفَله (۴۲۰)

چیزى بیشتر از گناه ، قلب را فاسد نمى کند، قلب گناه مى کند و بر آن اصرار مى ورزد و در نتیجه سرنگون و وارونه مى گردد. و موعظه در آن اثر نمى نماید.

امام کاظم علیه السلام مى فرماید:

اذا اَذنَب الرّجُل خَرجَ فى قَلبه نُکتَهٌ سَوداء فاِن تابَ اِنمَحتْ و ان زاد زادتْ حتّى تَغلِب على قَلبه فَلا یُفلِح بَعدها ابداً(۴۲۱)


۱۰۳

وقتى که انسان گناه مى کند، در قلب او نقطه ى سیاهى پدید مى آید، اگر توبه کرد، آن نقطه پاک مى شود و اگر بر گناه خود افزود آن نقطه گسترده مى گردد به طورى که همه قلب او را فرامى گیرد و بعد از آن هرگز رستگار نمى شود.

به طور کلى هرگونه نکبت و بلا، خواه روحى و خواه جسمى از گناه سرچشمه مى گیرد که امام باقر علیه السلام فرمود:

و ما مِن نِکبَهٍ تُصیبُ العَبد الاّ بِذَنب (۴۲۲)

هیچ نکبتى به بنده نرسد مگر به خاطر گناه .

آثار گوناگون گناه

با بررسى روایات بدست مى آید که گناهان مختلف ، داراى آثار گوناگون است ، که ما در اینجا به ذکر چند اثر شوم گناه مى پردازیم :

۱قساوت قلب

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمود:

ما جَفَّت الدّموعُ الاّ لِقَسوه القُلوب و ما قَست القُلوب الاّ لِکَثره الذّنوب (۴۲۳)

اشک چشم ها نخشکد مگر به خاطر قساوت و سختى دل ها و دل ها سخت نشود مگر بخاطر گناهان بسیار.

۲سلب نعمت

امام صادق علیه السلام مى فرماید: پدرم همواره مى فرمود:

اِنّ اللّه قَضى قَضاء حَتماً الاّ یُنعِمُ على العبد بِنِعمهٍ فَیَسلُبها ایّاه حتّى یُحدِث العبد ذَنباً یَستَحقّ بذلک النّقمه (۴۲۴)

خداوند حکم قطعى فرموده که نعمتى را که به بنده اش داده ، از او نگیرد، مگر زمانى که بنده گناهى انجام دهد که بخاطر آن سزاوار کیفر گردد.

۳مکلّف عدم استجابت دعا

امام باقر علیه السلام فرمودند:

همانا بنده از خدا حاجتى مى خواهد، اقتضا دارد که زود یا دیر برآورده شود، سپس آن بنده گناهى انجام مى دهد خداوند به فرشته مى فرماید: حاجت او را روا مکن و او را محروم ساز زیرا در معرض خشم من درآمد و سزاوار محرومیت شد.(۴۲۵)

۴ الحاد و انکار

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در ضمن گفتارى فرمودند:

فاِنّ المَعاصى تَستَولى الضَّلال على صاحِبها حتّى تُوقِعُه رَدّ ولایَه وصىِّ رسول اللّه و دفع نبوه نبى اللّه و لا تزال بذلک حتّى توقعه فى ردّ توحید اللّه و الالحاد فى دین اللّه (۴۲۶)

همانا گناهان گمراهى را بر گنهکار مسلط مى نماید تا آنجا که او را به رد ولایت و امامت وصى رسول خدا و انکار نبوت پیامبر و به همین منوال انکار یکتایى خدا و الحاد و کفر در دین خدا، آلوده مى گرداند.

۵ قطع روزى

امام باقر علیه السلام مى فرماید:

إ نّ الرّجُل لَیَذنب الذَّنْب فَیَدرء عنه الرّزق (۴۲۷)

مردى گناهى انجام مى دهد و در نتیجه روزى از او دور مى شود.

۶ محرومیت از نماز شب

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

إ نّ الرّجل یَذنب الذَّنْب فَیحرم صَلاه اللیل (۴۲۸)

انسان بر اثر ارتکاب گناه از نماز شب محروم مى گردد.

۷ عدم امن از حوادث

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

گنهکار نباید خود را از بلاهاى شبانه و حوادث ناگهانى ایمن بداند.(۴۲۹)

و عواقب شوم دیگر که آنها را فهرست وار ذکر مى کنیم ؛

۸ قطع باران . ۹ ویرانى خانه .

۱۰ حبس صدساله قیامت . ۱۱ خشم و لعن الهى .

۱۲ بلاهاى بى سابقه . ۱۳ پشیمانى .

۱۴ پرده درى و رسوایى . ۱۵ کوتاهى عمر.

۱۶ زلزله . ۱۷ فقر عمومى .

۱۸ اندوه . ۱۹ بیمارى .

تسلط اشرار

روایات در این زمینه ، بسیار است .(۴۳۰) براى رعایت اختصار این فصل را با پنج روایت ذیل به پایان مى بریم :

الف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

هرکس در امر نماز سستى کند و آن را سبک شمرد خداوند او را به پانزده بلا گرفتار مى کند:

۱ کوتاهى عمر. ۲ کمى روزى . ۳ زدودن سیماى صالحان از چهره اش . ۴ عدم پاداش براى اعمالش . ۵ عدم استجابت دعا.

۶ عدم بهره مندى او از دعاى صالحان . ۷ مرگ ذلیلانه . ۸ مرگ در حال گرسنگى و تشنگى . ۹ ماموریت فرشته اى از طرف خدا که او را در قبرش شکنجه دهد. ۱۰ قبر را بر او تنگ نماید. ۱۱ قبرش تاریک است . ۱۲ ماموریت فرشته اى براى کشاندن او بر زمین از ناحیه صورت در منظر مردم . ۱۳ حسابرسى شدید قیامت . ۱۴ سلب نظر و توجه خدا به او. ۱۵ ابتلا به عذاب سخت .(۴۳۱)


۱۰۴

ب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

زنا کردن داراى شش اثر است که سه اثرش در دنیا است و سه اثرش در آخرت مى باشد،

اثر دنیوى آن عبارتست از: رسوایى ، کوتاهى عمر و قطع روزى .

و اما اثر اخروى آن عبارتست از: سختى حساب ، خشم خدا و جاودانگى در آتش ‍ دوزخ و همچنین اعمال نیک او بدون پاداش است و دعایش به استجابت نمى رسد و بهره اى از دعاى صالحان نمى برد.(۴۳۲)

ج معاذبن جبل مى گوید: در منزل ابوایّوب انصارى و در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودم که از آن حضرت پرسیدم ، منظور این آیه چیست ؟

یوم یُنْفخ فى الصّور فَتَاءتون اءفْواجاً(۴۳۳)

روز قیامت در صور دمیده مى شود، پس مردم گروه گروه مى آیند.

آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود:

ده گروه از امت من در قیامت که به چهره هاى مخصوصى از سایرین متمایز هستند وارد صحنه مى شوند؛

۱ میمون . ۲ خوک . ۳ واژگونه . ۴ کور. ۵ گنگ و کر. ۶ زبانشان را مى جوند و از دهانشان چرک که همه را ناراحت مى کند بیرون مى آید.

۷ بدبوتر از مردار گندیده . ۸ پوشیده به لباس هاى آتشین و مس گداخته و چسبان . ۹ با دست و پاى بریده . ۱۰ آویخته شده بر دارهاى آتشین .

گروه اول ؛ سخن چینان ، گروه دوم ؛ حرام خوران ، گروه سوم ؛ رباخوران ، گروه چهارم ؛ ستمگران در قضاوت ، گروه پنجم ؛ از خود راضى و خود بینان ، گروه ششم ؛ علما و قاضیان بى عمل ، گروه هفتم ؛ آزار دهندگان به همسایه ، گروه هشتم ؛ جاسوسان نزد ظالم ، گره نهم ؛ شهوترانان و مانع اداى حق خدا از اموال خود و گروه دهم ؛ متکبران مى باشند.(۴۳۴)

د رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

مَن وَلِىَ عَشرهً فلم یَعدِل فیهم جاءَ یومَ القِیامه وَ یَداه و رِجلاه و راسُه فى ثقْب فاءس (۴۳۵)(۴۳۶)

هر کس سرپرست ده نفر شود ولى رفتارش با آنها عادلانه نباشد روز قیامت در حالى بیاید که دست و پا و سر او در سوراخ تبرى باشد.

ه‍ امام صادق علیه السلام فرمود:

مَن سوّد إ سمه فى دیوان ولد فُلان حَشَره اللّه یَوم القِیامه خِنزیراً (۴۳۷)

کسى که نام خود را در دفتر ادارى فرزندان فلان (یعنى حکومت طاغوتى بنى عباس و هر طاغوت دیگر) ثبت کند، خداوند او را در روز قیامت به صورت خوک محشور مى کند.

و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

هنگامى که عمل زنا آشکار شود، مرگ ناگهانى زیاد مى گردد… و هنگامى که در ترازو کم فروشى شود، خداوند قحطى و کمبود را بر مردم فرود مى آورد و هنگامى که مردم زکات اموال خود را ندهند زمین برکت هاى خود، از زراعت و میوه و معادن را بروز نمى دهد، ….و هنگامى که قطع صله ى رحم رواج یافت ثروت ها در دست اشرار قرار مى گیرد و هنگامى که امر به معروف و نهى از منکر ترک گردید خداوند اشرار را بر مردم مسلط مى کند، که هر چه نیکان آنها دعا کنند به استجابت نمى رسد.(۴۳۸)

فردوسى مى گوید:

به رستم چنین گفت دستان (۴۳۹) که کم

کن اى پور بر زیردستان ستم

اگر چه ترا زیردستان بسى است

فلک را در این زیر دستان بسى است

مکن تا توانى دل خلق ریش

وگر میکنى میکنى بیخ خویش

مکن تا توانى ستم بر کسى

ستمگر به گیتى نماند بسى


۱۰۵
توبه و پاکسازى

از نشانه هاى رحمت و لطف وسیع الهى ، نعمت توبه و پذیرش آن از سوى خداوند.

توبه به معنى ترک گناه ، بازگشت به سوى خدا و عذرخواهى در پیشگاه خداوند است .

عذرخواهى بر سه گونه است ؛

گاهى عذر آورنده مى گوید: من اصلاً فلان کار را انجام نداده ام . گاهى مى گوید: من به آن جهت این کار را انجام دادم . و گاهى مى گوید: این کار را انجام دادم ولى خطا کردم و بد کردم و اینک پشیمانم . این همان توبه است .

توبه در اسلام داراى شرایطى است ؛ ۱ ترک گناه . ۲ پشیمانى از گناه . ۳تصمیم بر انجام ندادن دوباره ى گناه . ۴ تلافى و جبران گناه .(۴۴۰)

توبه همچون بیرون آوردن لباس چرکین از بدن و پوشیدن لباس پاک و تمیز است . توبه همچون شستشوى بدن آلوده و عطر زدن است .

قرآن در آغاز سوره ى هود مى فرماید:

﴿و ان استغفروا ربکم ثم توبوا الیه (۴۴۱)

و از پرودگار خود آمرزش بطلبید، سپس به سوى او بازگردید.

آوردن استغفار و توبه در یک آیه ، حاکى از آن است که این دو با هم تفاوت دارند، اولى به معنى شستشو و دومى به معنى کسب کمالات است . و که انسان نخست باید خود را از گناهان پاک سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بیاراید، نخست هرگونه معبود باطل را از قلب خود بزداید و سپس معبود حق را در آن جاى دهد، به قول حافظ:

تا نفس ، مبرّا ز نواهى نکنى

دل ، آئینه ى نور الهى نکنى

استغفار و توبه در قرآن

در قرآن ، ذات پاک خداوند، ۹۱ بار غفور، ((بسیار آمرزنده )) و ۵ بار غفّار، ((بسیار بخشنده )) یاد شده و در آیات بسیارى ، مردم به استغفار و طلب آمرزش از درگاه خدا دعوت شده اند. وبیش از ۸۰ بار سخن از توبه و پذیرش توبه به میان آمده است . در اینجا به ذکر چند آیه مى پردازیم :

۱و الّذین اِذا فَعَلوا فاحِشَه اَو ظلموا اَنفُسهم ذکروا اللّه فَاستَغفروا لِذُنوبِهم (۴۴۲)

و از نشانه هاى پرهیزکاران آن است که : هرگاه مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مى افتند و براى گناهان خود از خدا طلب آمرزش ‍ مى کنند.

﴿و من یَعمَل سُوء او یَظلِم نَفسَه ثُمّ یَستغفِرِ اللّه یَجد اللّه غَفوراً رَحیماً (۴۴۳)

کسى که کار بدى انجام دهد، یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش ‍ نماید، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت .

﴿وعد اللّه الّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ لَهم مَغفِرهٌ و اءجرٌعظیم (۴۴۴)

خداوند به آنها که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده ى آمرزش و پاداش عظیمى داده است .

﴿قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اءسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَه اللّه إ نّ اللّه یَغفرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إ نَّه هو الغَفورُ الرّحیم (۴۴۵)

بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى آمرزد و او بسیار بخشنده و مهربان است .

تعبیراتى که در این آیه آمده مانند: ((بندگان من ))، ((ناامید نشوید))، ((رحمت خدا))، ((آمرزش همه ى گناهان ))، ((غفور و رحیم بودن خدا))، همه حکایت از وسعت دامنه استغفار و پذیرش توبه و گستردگى رحمت الهى مى کند، بخصوص تعبیر به عبادى ((بندگان من ))، که بیانگر آن است که همه از خوب و بد، بندگان خدا هستند و خداوند به آنها آنچنان مهربان است که آنها را بندگان خودش خوانده است . بنابراین چشم انداز امید به آمرزش ، بسیار وسیع و گسترده است .

۵و اِذا سَئَلکَ عِبادِى عَنّى فَانّى قَریبٌ اُجیبُ دَعوَهَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستجیبوا لِى و لیُؤ مِنوا بى لَعلَّهُم یَرشُدون (۴۴۶)

هنگامى که بندگانم از تو درباره من سوال کنند، (بگو) من نزدیکم به دعا کننده به هنگامى که مرا مى خواند پاسخ مى گویم ، پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند و به مقصد برسند.


۱۰۶

از لطایف و نکات بسیار ظریف در نزدیک بودن خدا به انسان اینکه در این آیه خداوند هفت بار، امور را به ذات پاک خود، بدون واسطه نسبت داده است : بندگان من ، درباره من ، من نزدیکم ، مرا مى خواند، من پاسخ مى گویم ، دعوت مرا اجابت کند، به من ایمان آورد.

یار نزدیکتر از من به من است

وین عجب بین که من از وى دورم

﴿…و تُوبُوا اِلى اللّهِ جَمعیاً اَیُّها المُؤ مِنون (۴۴۷)

اى مؤ منان ! همگى به سوى خدا باز گردید.

﴿وَ هُو الّذى یَقبِلُ التَّوبَه مِن عِبادِه (۴۴۸)

و خدا کسى است که توبه بندگانش را مى پذیرد.

﴿…اِنَّ اللّه یُحِبُّ التَّوّابِین (۴۴۹)

قطعاً خداوند توبه کنندگان را دوست دارد.

﴿یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللّهِ تَوبَهً نَصُوحاً (۴۵۰)

اى کسانى که ایمان آورده اید توبه حقیقى و خالص کنید.

﴿و هُو الَّذى یَقبلُ التَّوبَه عَن عِبادِه و یَعفُوا عَنِ السّیّئات (۴۵۱)

او کسى است که توبه ى بندگانش را مى پذیرد و از گناهان مى گذرد.

﴿اَفَلا یَتُوبُونَ اِلَى اللّه و یَستَغفِروُنَه و اللّهُ غَفُورٌ رَحیم (۴۵۲)

آیا توبه نمى کنند و به سوى خدا باز نمى گردند واز او طلب آمرزش نمى نمایند. خداوند آمرزنده مهربان است .

در این آیه با استفهام انکارى که بیانگر تاکید است ، خداوند انسان ها را به سوى توبه و استغفار دعوت مى نماید و با ذکر دو صفت غفور و رحیم بودنش ، عواطف آنها را تحریک مى نماید تا شاید به سوى خدا باز گردند و با آب استغفار، گناهانشان را بشویند و در پرتو توبه بر کمالات و فضایل انسانى خود بیفزایند.

توبه از دیدگاه روایات

با بررسى و تجزیه و تحلیل روایات مربوط به توبه و استغفار، مطالب متنوع و جامعى ، پیرامون توبه به دست مى آید که در اینجا به طور خلاصه به بخش مهمى از آن مى پردازیم :


۱۰۷
۱ توبه راستین

توبه ى راستین پنج رکن دارد: ۱ ترک گناه . ۲ پشیمانى از گناهان سابق . ۳ تصمیم بر ترک گناه . ۴ جبران گناهانى که قابل جبران است با اداى حق اللّه و حق النّاس . ۵ استغفار با زبان .

۰ توبه نصوح چیست ؟

چنانکه قبلاً ذکر شد در قرآن آمده :

﴿تُوبُوا الى اللّه تَوبَه نَصُوحاً (۴۵۳)

به درگاه الهى توبه نصوح کنید.

امام صادق علیه السلام در تفسیر واژه ((نصوح )) چنین فرمودند:

هو الذَّنبُ الّذى لا یَعودُ فیه اَبداً(۴۵۴)

آن توبه اى است که هرگز به آن گناه باز نگردد.

و امام هادى علیه السلام در معنى نصوح فرمود:

ان یکونَ الباطِنُ کالظاهِر و افضِل من ذلک (۴۵۵)

توبه ى نصوح ، آن است که باطن انسان مانند ظاهر بلکه بهتر از ظاهر باشد.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در معنى نصوح فرمودند:

اءن یَتُوب التائِب ثمّ لایَرجع فى ذَنبٍ کما لایَعود اللَبن الى الضَّرع (۴۵۶)

توبه کننده ، هرگز به گناه باز نگردد، چنانکه شیر به پستان باز نمى گردد.

امام على علیه السلام در معنى نصوح مى فرماید:

نَدمٌ بِالقَلب و استِغفار باللّسان و القَصد على ان لا یَعود(۴۵۷) پشیمانى قلبى و عذرخواهى با زبان ، و تصمیم جدى و مداوم بر ترک گناه .


۱۰۸
۲ شرائط صحت و کمال توبه

شخصى براى خودنمایى در محضر على علیه السلام گفت : اءستغفر اللّه على علیه السلام به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند آیا مى دانى استغفار (تنها به زبان نیست و) از درجه اعلى است ؟ سپس ‍ فرمود:

استغفار و توبه داراى شش رکن است :

۱ پشیمانى از گناهان قبل . ۲ تصمیم بر ترک گناه . ۳ اداى حق مردم . ۴ اداى حق الله . ۵ ذوب شدن گوشت بدن که از غذاى حرام روییده شده با حزن و اندوه . ۶ بدن سختى طاعت خدا را بچشد همانگونه که شیرینى گناه را چشیده است .(۴۵۸) در این هنگام بگو: اءستغفر اللّه .(۴۵۹)

امام سجاد علیه السلام فرمودند:

انّما تَوبَه ، اَلعَمل و الرُّجوع عن الاَمر و لیستِ التَّوبه بِالکَلام (۴۶۰)

توبه یعنى کار شایسته و بازگشت از انحراف ، نه لقلقه ى زبان .

یکى دیگر از شرایط توبه ، جبران ضایعات گناه است .

قرآن در این باره مى فرماید:

اِلاّ الَّذینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِک وَ اَصْلحوا

مگر کسانى که بعد از این توبه کنند و به اصلاح و جبران بپردازند.

جمله و اصلحوا بیانگر این است که شرط مهم توبه اصلاح و جبران ضایعات گناه است .

یکى دیگر از شرایط کمال توبه اقرار به گناه است ، تا آنجا که امام باقرعلیه السلام فرمودند:

و اللّه ما ینجو من الذّنب الاّ من اقربه

سوگند به خدا از گناه نجات پیدا نمى کند، مگر کسى که به گناه اعتراف کند.(۴۶۱)

و حضرت على علیه السلام مى فرماید:

المُقرّ بالذَّنبِ تائِب (۴۶۲)

اعتراف کننده به گناه ، توبه کننده است .


۱۰۹
۳ انواع توبه و مراحل آن

امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمودند:

و کل فرقه من العباد لهم توبه ….و توبه الخاص ، من الاشتغال بغیر الله تعالى و توبه العام من الذنوب (۴۶۳)

هر گروهى داراى یک نوع توبه هستند….توبه بندگان خاص و ممتاز، توبه کردن از لحظات غفلت از خدا و متوجه شدن به غیر خداست و توبه توده ى مردم ، توبه از گناهان است .

مطلب دیگر اینکه ، پشیمانى از گذشته و تصمیم بر ترک گناه ، مرحله ى نخستین توبه است ، مراحل بعد آن است که توبه کننده از هر نظر به حالت روحانى قبل از گناه درآید.

همچون بیمار و کسى که تب دارد، که با خوردن دارو، تب او قطع مى شود، ولى بعد از این مرحله نیاز به داروهاى تقویتى دارد تا با استفاده از آنها، بنیه ى جسمى او به مرحله ى قبل از بیمارى برسد و شاید سخن امام باقر علیه السلام بر همین اساس باشد که فرمود:

التائِبُ من الذَّنب کَمَن لا ذَنبَ له و المُقیم على الذّنب و هو مستغفِرٌ منه کالمُستَهز(۴۶۴)

توبه کننده از گناه همانند کسى است که گناه ندارد و آنکه در گناه بماند و در عین حال استغفار کند همانند مسخره کننده است .


۱۱۰
۴ وسعت دامنه ى پذیرش توبه

چنانکه قبلاً ذکر شد، خداوند مى فرماید:

…لا تَقنطوا مِن رَحمَه اللّه اِنّ اللّهَ یَغفِرالذُّنوبَ جَمیعاً(۴۶۵)

از رحمت خدا ناامید نشوید، خداوند همه گناهان را مى آمرزد.

این آیه با صراحت بیان مى دارد که راه توبه به روى همه کس باز است . تا آنجا که نقل شده ((وحشى )) قاتل حضرت حمزه علیه السلام با شنیدن این آیه به حضور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و اظهار توبه کرد.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله توبه او را پذیرفت فقط به او فرمود: از من غایب شو، چرا که من نمى توانم به تو نگاه کنم .

بعضى سؤ ال کردند: آیا این آیه درباره ى وحشى است یا شامل همه ى مسلمین مى شود؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همه را شامل مى شود(۴۶۶)

وسعت و دامنه ى پذیرش توبه تا آنجا است که روایت شده : شخصى در محضر حضرت رضا صلّى اللّه علیه و آله گفت : خدا لعنت کند کسى که با على علیه السلام جنگید. امام رضا علیه السلام به او فرمود:

قل الاّ مَن تاب و اَصلح (۴۶۷)

بگو مگر کسى که توبه کرد و خود را اصلاح نمود.

و این بیانگر لطف الهى نسبت به گنهکاران است اصولاً اسلام راه بازگشت به سوى خدا را به روى هیچ کس نمى بندد، حتى در مورد عذاب سخت شکنجه گران مى فرماید:

اِنّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤ مِنینَ و المُؤ مِناتِ ثُمَّ لَم یَتُوبُوا فَلَهم عَذابُ جَهنَّم (۴۶۸)

براى آنانکه زنان و مردان با ایمان را شکنجه دادند، ولى توبه ننمودند عذاب دوزخ است .

جمله ثم لم یتوبوا حاکى از پذیرش توبه ى شکنجه گران است .


۱۱۱
۵ محبت خاص خدا به توبه کنندگان

در قرآن مى خوانیم :

﴿اِنَّ اللّه یُحِبُّ التَّوّابین (۴۶۹)

خداوند قطعاً توبه کنندگان را دوست مى دارد.

امام باقر علیه السلام مى فرماید:

هر گاه مردى در شب تاریک شتر و توشه اش را در سفر گم کند و سپس پیدا کند، چقدر خوشحال مى شود، خداوند بیشتر از او نسبت به توبه کننده فرحناک مى شود.(۴۷۰)

و در سخن دیگر فرمودند:

الله افرح بتوبه عبده من العقیم الوالد، و من الضال الواجد، و من الظمان الوارد(۴۷۱)

خداوند به توبه بنده اش فرحناک تر است از مرد عقیمى که داراى فرزند شود و از شخصى که گمشده اش را پیدا کند، و از تشنه اى که به آب مى رسد.

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

هیچ موجودى در پیشگاه خدا، محبوبتر از مرد یا زن توبه کننده نیست .(۴۷۲)

نیز فرمودند:

التائبُ حَبیب اللّه (۴۷۳)

توبه کننده ، محبوب خدا است .


۱۱۲
۶ سرزنش از تاخیر توبه

انسان ، هر لحظه مامور به توبه است و فرمان توبوا، ((توبه کنید)) او را به تعجیل در توبه دعوت مى نماید، بنابراین تاخیر در توبه تاخیر در انجام فرمان الهى است و چنین کسى در هر لحظه به عنوان ترک کننده ى فرمان خدا به حساب مى آید.

امام جواد علیه السلام مى فرماید:

تَاخیر التُّوبَه اِغتِرار، و طُول التَسویف حَیرَه (۴۷۴)

تاخیر توبه نوعى غرور و بى خبرى و طولانى نمودن آن نوعى حیرت و سرگردانى است .

مردى از امیرمؤ منان على علیه السلام درخواست موعظه کرد، آن حضرت به او فرمود:

لا تَکُن ممّن یَرجوا الا خِره بِغَیر العَمَل و یُرَجِّى التَّوبَه بِطُول الاَمَل (۴۷۵)

از کسانى مباش که بدون عمل ، امید سعادت آخرت را دارند، و توبه را با آرزوهاى دراز به تاخیر مى اندازند.

نیز فرمودند:

لا دینَ لِمُسَوّف بِتَوبته (۴۷۶)

آنکس که توبه را به آینده موکول مى کند، دین ندارد.

امام باقر علیه السلام مى فرماید:

ایّاکَ و التَّسویف فَانَّه بَحرٌ یُغرَقُ فیه الهَلْکى (۴۷۷)

از تاخیر انداختن (توبه ) بپرهیز، زیرا تاخیر انداختن (همچون ) دریایى است که درمانده در آن غرق مى گردد.

باید توجه داشت که توبه هنگام مرگ ، ارزشى ندارد، چنانکه ایمان و توبه فرعون هنگام غرق شدن پذیرفته نشد و در آیه ۱۸ سوره نساء به این مطلب تصریح شده است .

محمد همدانى مى گوید، از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم : چرا خدا، فرعون را غرق کرد، با اینکه ایمان آورد و به توحید اعتراف کرد؟

آن حضرت در پاسخ فرمود:

لانَّه آمَنَ عند رُؤ یَه البَاءس ، و الایمانُ عِند رؤ یَهِ البَاءسِ غَیر مَقبُول (۴۷۸)(۴۷۹)

زیرا فرعون هنگام دیدن عذاب ، ایمان آورد. و ایمان در این هنگام پذیرفته نیست .

و این را نیز نباید از نظر دور داشت که در روایات متعدد آمده هرگاه مؤ من گناهى مرتکب شود، تا هفت ساعت به او مهلت داده مى شود که اگر در این هفت ساعت توبه کرد، گناه او در نامه عمل ثبت نمى گردد، در بعضى از روایات به جاى هفت ساعت از صبح تا شب ذکر شده است ، امام صادق علیه السلام فرمودند:

إ نّ العبد اذا اءذنب ذنباً اُجِّل من غَدوَهٍ الى اللیل فانْ استغفر الله لم یکتب علیه (۴۸۰)

بنده وقتى که گناه کند، از بامداد تا شب مهلت دارد اگر در این مدت از درگاه خدا طلب آمرزش کرد، آن گناه بر او نوشته نشود.


۱۱۳
۷ نتایج درخشان توبه

توبه و قبولى آن از نعمت ها و مواهب کم نظیر الهى است و داراى آثار و نتایج بسیار درخشانى است .

توبه حقیقى آنچنان انسان گنهکار را دگرگون مى کند، که گویى اصلاً گناه نکرده است . چنانکه امام باقر علیه السلام مى فرماید:

التائب من الذنب کمن لا ذنب له (۴۸۱)

توبه کننده از گناه مانند آن است که گناهى نکرده است .

توبه ى حقیقى موجب پرده پوشى و نابودى آثار گناه مى گردد، امام صادق علیه السلام فرمودند:

هنگامى که بنده توبه ى حقیقى کرد، خداوند او را دوست مى دارد، و در دنیا و آخرت گناهان او را مى پوشاند، هرچه از گناهان که دو فرشته موکل بر او برایش نوشته اند از یادشان ببرد و به اعضاى بدن وحى مى کند که گناهان او را پنهان کنید. و به نقاط زمین (که او در آن گناه کرده ) فرمان مى دهد گناهان او را پنهان کنید.

فیلقى اللّه حین اَلقاه و لیس شَیى یَشهد علیه بشى ء من الذّنوب (۴۸۲)

پس توبه کننده با خدا ملاقات کند به گونه اى که هیچ چیز نیست که در پیشگاه خدا گواهى بدهد که او چیزى از گناه را انجام داده است .

در آیه ى ۸ سوره تحریم که به توبه نصوح امر شده ، به پنج ثمره و نتیجه ى توبه حقیقى اشاره شده که عبارتند از:

۱ بخشودگى گناهان .

۲ ورود در بهشت پر نعمت الهى .

۳ عدم رسوایى در قیامت .

۴ نور ایمان و عمل ، در قیامت به سراغ توبه کنندگان آمده و پیشاپیش ‍ آنها حرکت نموده و ایشان را به سوى بهشت ، هدایت مى کنند.(۴۸۳)

۵ توجه آنها به خدا بیشتر مى گردد، و تقاضاى تکمیل نور و آمرزش ‍ کامل گناه خود مى کنند.

بطور خلاصه ، توبه ى حقیقى انسان را محبوب خدا مى کند، آن هم به عنوان محبوبترین بندگان ، چنانکه امام کاظم علیه السلام مى فرماید:

و اَحَبّ العِباد الى اللّه تعالى المُفَتَّنون التَّوابون (۴۸۴)

و محبوب ترین بندگان در پیشگاه خدا، آنهایى هستند که در فتنه (گناه ) واقع شوند و بسیار توبه کنند.

و در روایت دیگرى از امام معصوم نقل شده (۴۸۵) که خداوند به توبه کنندگان ، سه موهبت عطا کرده که اگر یکى از آنها را به همه ى اهل آسمان ها و زمین مى داد همه ى آنها نجات مى یافتند:

۱ بشارت به آنها که خداوند آنانرا دوست دارد،(۴۸۶) و کسى که خدا او را دوست بدارد او را عذاب نمى کند.

۲ حاملین عرش خدا و ره یافتگان در جوار عرش کبریایى خداوند براى توبه کنندگان ، طلب آمرزش مى کنند و مقامات عالى را براى آنها آرزو مى نمایند.(۴۸۷)

۳ گناهان توبه کنندگان به حسنات و پاداش ها، تبدیل مى گردد و خداوند به آنها نوید رحمت و امن داده است .(۴۸۸)

در پایان بحث توبه ، با امام سجاد علیه السلام همنوا شویم که در فرازى از مناجات خود از مناجات هاى پانزده گانه اش به پیشگاه خداوند چنین عرض مى کند:

الهى اءنت فَتَحت لِعبادک باباً الى عَفوِک ، سمّیتَه التّوبه ، فقلت : توبوا الى اللّه توبه نصوحاً، فما عذر مَن اءغفل دخول الباب بعد فتحه ؟ (۴۸۹)

اى خداى من ! تو آن کسى هستى که درى به سوى عفوت براى بندگانت گشوده اى و نام آن را توبه نهاده اى و (در قرآن ) فرموده اى : به سوى خدا باز گردید و توجه خالص کنید، اکنون عذر کسانى که از وارد شدن به این در گشوده غفلت کرده اند، چیست ؟

جبران گناه

قبلاً یادآورى شد که در توبه یکى از ارکان مهم ، جبران گناه است ، که موجب شستن آثار گناه شده و زدودن رسوبات گناه مى گردد.

از این جبران ، در اسلام با عنوان ((کفارات و تکفیر)) ((پوشاندن و پاک کردن )) یاد مى شود.

((تکفیر)) در مقابل ((اِحباط)) است ، احباط یعنى انسان با ارتکاب گناه ، کارهاى نیک خود را پوچ و بى اثر کند، ولى تکفیر یعنى انسان با کارهاى نیک ، آثار گناهان از چهره جان خود بزداید، به عبارت روشنتر توبه داراى دو مرحله است :


۱۱۴

۱ قطع و ترک گناه (پاکسازى ).

۲ تقویت جان با اعمال نیک (بهسازى ).

همانند بیمارى که درمان او داراى دو بعد است ، یکى خوردن داروى هاى درمان کننده ، دوم خوردن داروهاى نیروبخش ، تا آثار و ضایعات بیمارى را از بین ببرد.

چنانکه خواهیم گفت : جبران گناهان گاهى به مرحله اى مى رسد، که باید گناهان سابق را تبدیل به نیکى ها کند. یعنى نه تنها آثار گناه را از لوح دل بشوید، بلکه آثار درخشان کارهاى نیک را جایگزین آن بنماید. به عنوان مثال اگر کسى مدت ها پدر یا مادرش را آزرده و اکنون توبه کرده ، تنها قطع آزار کافى نیست . بلکه باید با شیرینى محبت خود، تلخى آزار را جبران کند.

جبران گناه از دیدگاه قرآن

۱و یَدْرؤُونَ بِالحَسَنَهِ السَّیّئه (۴۹۰)

(اندیشمندان ) با کارهاى نیک ، کارهاى بد خود را از بین مى برند.

۲اِلاّ مَن تابَ و آمن و عَمل صالِحاً اُولئِک یُبدِّل اللّه سیِّئاتِهم حَسَنات (۴۹۱)

مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، که خداوند گناهان این گروه را به حسنات تبدیل مى کند.

۳و اَقِم الصَّلوهَ طَرَفَى النَّهار و زُلَفاً مِنَ اللیل اِنَّ الحَسَنات یُذهِبْن السَّیّئات (۴۹۲)

نماز را در دو طرف روز و اوایل شب برپادار، چرا که نیکى ها، بدى ها را بر طرف مى سازد.

۴اِنْ تَجتَنِبُوا کَبائِرَ ما تَنهَون عَنه نُکَفِّر عَنکُم سیِّئاتِکم (۴۹۳) اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید گناهان کوچک شما را مى پوشانیم .

۵و الَّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهم (۴۹۴)

کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، قطعاً گناهان آنان را مى پوشانیم .

منظور از پوشاندن گناه محو آثار آن است .

۶٫٫٫فَالَّذینَ هاجروا وَ اُخرِجوا مِن دِیارِهم و اُوذوا فى سَبیلى و قاتَلوا وَ قُتلوا لاُکَفِّرنَّ عَنهم سَیِّئاتهم (۴۹۵)

پس آنها که در راه خدا هجرت کردند و از خانه هاى خود بیرون رانده شدند، و در راه من آزار دیدند و جنگ کردند و کشته شدند سوگند یاد مى کنم که گناهان آنها را مى پوشانم و محو مى کنم .

از آیات فوق چنین نتیجه مى گیریم که :

توبه اى مورد قبول است و موجب محو گناهان مى گردد که با ایمان ، عمل صالح ، نماز، هجرت ، جهاد و شهادت همراه باشد و گرنه ضایعات گناهان سابق ، جبران نخواهد شد.

جبران گناه از دیدگاه روایات

در روایات بطور صریح تاکید شده که در توبه ترک گناه و پشیمانى ، کفایت نمى کند. بلکه باید آثارى را که گناهان در زندگى انسان پدید آورده اند با کارهاى نیک ، جبران و اصلاح نمود.

این جبران در چهره هاى مخصوصى بروز مى کند، تا عامل تربیت و تکامل انسان گردد. براى تکمیل این بحث ، به روایات زیر توجه کنید:

۱ رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید:

اتَّقِ اللّه حیث کنت و خالط الناس بخلق حسن و اذا عملت سیئه فاعمل حسنه تمحوها(۴۹۶)

در هر جا هستى از خدا بترس و با مردم با خلق نیک بر خورد کن ، و هرگاه گناهى کردى کار نیکى انجام بده که آن گناه را محو کند.

۲ امام صادق علیه السلام در گفتارى فرمودند:

…مَن عَمل سیّئه فى السّر فلیعمل حسنه فى السّر و من عمل سیّئه فى العَلانیه فَلیَعمل حَسنه فى العلانیه (۴۹۷)

کسى که در پنهانى گناه کند، پس در پنهانى کارنیکى انجام بدهد، و کسى که آشکارا گناه کرد، پس آشکارا کار نیک انجام دهد.

۳ امام باقر علیه السلام مى فرماید:

التّائب إ ذا لم یَستبن اءثر التّوبه فلَیس بِتائب : یرضى الخصماء و یُعید الصّلوات ویتواضع بین الخَلق یتّقى نفسه عن الشهوات ..(۴۹۸)

هرگاه نشانه هاى توبه ، از توبه کننده آشکار نگردد، او توبه کننده حقیقى نیست . (آشکار شدن نشانه هاى توبه این است که 🙂 آنها را که ادعاى حقى بر او دارند راضى کند، نمازهاى قضا شده اش را اعاده نماید، در برابر مؤ منان متواضع باشد، و خود را از طغیان هوس هاى نفسانى حفظ نماید…


۱۱۵

۴ امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

ثَمَره التّوبه إ ستدراک فَوارط النّفس (۴۹۹)

میوه و اثر توبه ، جبران ضایعات نفس است .

۵ امام باقر علیه السلام مى فرماید:

ما اءحسن الحَسنات بَعد السّیئات (۵۰۰)

چقدر کارهاى نیک ، بعد از گناهان شایسته و زیبا است .

۶ امام کاظم علیه السلام فرمودند:

من کفارات الذّنوب العِظام إ غاثه المَلهوف و التّنفیس عن المَکروب (۵۰۱)

از کفارات گناهان بزرگ ، پناه دادن به انسان هاى پریشان و گرفتار و زدودن اندوه از اندوهگین است .

۷ شخصى از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسید: کفاره ى گناه غیبت چیست ؟

حضرت فرمودند:

تَستَغفر لِمَن إ غتَبته (۵۰۲)

براى کسى که او را غیبت کرده اى ، از خدا طلب آمرزش کن .

۸ امام باقر علیه السلام مى فرماید:

ثلاث کفّارات : إ فشاء السّلام و إ طعام الطّعام و التّهجُد باللّیل و النّاس ‍ نیام (۵۰۳)

سه کار کفاره و جبران کننده ى گناه است : ۱ بلند سلام کردن ۲ اطعام دادن ۳ نماز شب و عبادت در آن هنگام که مردم خوابیده اند.

۹ امام باقر علیه السلام فرمودند:

اءربع مَن کنّ فیه و کان مِن قَرنه الى قَدمه ذُنوباً بَدّلها اللّه حَسنات : الصِّدق و الحَیاء و حُسنُ الخُلق و الشّکر(۵۰۴)

اگر کسى داراى چهار خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن گناهان را به نیکى تبدیل مى کند:

۱ راستگویى . ۲ شرم وحیا. ۳ نیک خلقى . ۴ روحیه ى شکرگزارى .

۱۰ شخصى به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض ‍ کرد: گناهانم بسیار شده اند و اعمال نیکم اندک است . پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اءکثر السّجود فانّه یحطّ الذّنوب کما تحطّ الرّیح وَرق الشجر (۵۰۵)

سجده هاى بسیار بجا بیاور چرا که سجده ، گناهان را آنچنان مى ریزد که باد برگ هاى درخت را مى ریزد.

هماهنگى جبران با گناه

جبران گناه ، با کارهاى نیک ، ممکن است به صورت هاى گوناگون مانند کمک هاى مالى ، جهاد در راه خدا، روزه گرفتن ، شب زنده دارى و …انجام گیرد، ولى مناسب آن است که جبران هر گناه متناسب با همان گناه باشد. مثلاً بى حجابى و ناپاکى را با حفظ کامل عفت و پاکدامنى ، جبران کرد. گناه غیبت را با کنترل و مراقبت زبان ، جبران نمود. گناه ظلم و بى رحمى را با احسان به مظلومان و دستگیرى از بینوایان ، تلافى نمود. گناه چشم چرانى را با عفت چشم و نگاه هایى که براى آن پاداش است مانند نگاه به قرآن و چهره عالم ربانى و نگاه به چهره ى پدر و مادر، جبران نمود. چنانکه از بعضى روایات این مطلب استفاده مى شود؛

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

کفاره عمل السّلطان قَضاء حوائِج الاِخْوان (۵۰۶)

کفاره و جبران (گناه ) کارمندى حاکم ظالم ، رسیدگى و برآوردن نیازمندى هاى برادران است .

چند داستان در رابطه با جبران گناه


۱۱۶
۱ پیشنهاد ابولبابه

ابولبابه یکى از اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، ولى یهود بنى قریظه با او خویشاوندى و آشنایى داشتند.

در جریان کارشکنى هاى یهود، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت تا همه ى طوایف یهود را که همچون ستون پنجم دشمن در داخل مرکز اسلامى عمل مى کردند، از اطراف مدینه تبعید کند و گردنکشان آنها را بقتل رساند.

یهودِ بنى قریظه در قلعه ى خود در محاصره بودند، بعضى از مسلمانان از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خواستند آنها را ببخشد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آنها فرمود: آیا راضى هستید، حَکمیّت در مورد آنها را به یکى از افراد شما واگذارم .

طایفه اوس جواب مثبت دادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سعدبن معاذ را براى این کار تعیین کرد، ولى بنى قریظه حَکمیت سعد را نپذیرفتند. پیام دادند ابولبابه را بفرست تا با او مشورت کنیم ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ابولبابه را به سوى آنها فرستاد تا با او مشورت کنند. آنها اطراف ابولبابه را گرفتند و اظهار ناتوانى کردند. از جمله به او گفتند: آیا ما به حکمیت سعدبن معاذ راضى شویم ؟

ابولبابه گفت : مانعى ندارد ولى با دست اشاره به گردن کرد، یعنى تسلیم شدن به حکم سعد همان و گردن زدن همان .

به این ترتیب او یکى از اسرار نظامى را نزد دشمن فاش ساخت . ولى بى درنگ به گناه خود متوجه شد و دریافت که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مسلمین خیانت کرده است ، همان لحظه توبه کرد. اما آیه ۲۷ و ۲۸ سوره ى انفال در نهى از خیانت به خدا و رسول ، نازل گردید.

ابولبابه از شدت ناراحتى و خجلت ، نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نرفت و مستقیم به مسجد پیامبر رفته و خود را به یکى از ستون هاى مسجد بست و مدت ده تا پانزده روز به همین منوال ماند و با مناجات و راز و نیاز، از خدا مى خواست تا توبه اش را بپذیرد. سرانجام آیه ۱۰۲ سوره توبه نازل شد و قبول شدن توبه ابولبابه اعلام گردید.

نکته اینجا است که ابولبابه براى جبران گناه خود، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض کرد مى خواهم به شکرانه ى قبولى توبه ام ، همه ى اموالم را صدقه بدهم ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همه را اجازه نمى دهم . او عرض کرد: دو سوم اموالم را اجازه بدهید. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آن هم زیاد است .

او عرض کرد: اجازه بده یک سوم اموالم را صدقه بدهم .

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این پیشنهاد را پذیرفت و ابولبابه به قول خود وفا کرد.(۵۰۷)


۱۱۷
۲ جبرانِ قطع رحم

دو برادر که یکى از آنها یعقوب مغربى نام داشت ، با هم براى انجام حج به سوى مکه مسافرت کردند. در راه بین این دو برادر نزاعى در گرفت و به یکدیگر بد و ناسزا گفتند. و سرانجام از هم جدا شده و به گناه بزرگ قطع رحم ، مبتلا گشتند.

در این سفر یعقوب در مدینه به حضور امام موسى بن جعفر علیهما السلام رسید، امام علیه السلام به او فرمود: تو در فلان مکان با برادرت نزاع کردى و به همدیگر ناسزا گفتید و این گونه رفتار برخلاف دین من و دین پدرانم مى باشد از خدا بترس و این را بدان که قطع رحم باعث مى شود که بزودى مرگ بین شما جدایى اندازد، برادرت در همین مسافرت قبل از رسیدن به وطن مى میرد و تو پشیمان خواهى شد.

یعقوب که سخت پریشان شده بود، عرض کرد: سرنوشت من چه خواهد شد؟

امام کاظم علیه السلام فرمود:

امّا انّ اءجلک قد حَضر حتّى وَصلت عَمّتک بما وَصلتَها به فى منزل کذا و کذا فَزید فى اءجلک عِشرون

پایان عمر تو نیز (به خاطر قطع رحم ) فرا رسیده بود، ولى در مسیر راه در فلان منزلگاه ، به سراغ عمه ات رفتى و از او احوال پرسیدى و صله رحم کردى ، بر عمر تو بیست سال افزوده شد

همانگونه که امام فرموده بود به وقوع پیوست ، برادر یعقوب در سفر از دنیا رفت ، و یعقوب بخاطر صله ى رحم دیگر بیست سال عمر کرد.(۵۰۸)


۱۱۸
۳ اداى حق به حق دار

یکى از بزرگان دودمان نخع به حضور امام باقر علیه السلام آمد و عرض کرد: من از زمان حکومت حجاج استاندار عبدالملک در کوفه پیوسته فرماندارِ حکومت طاغوتیان اموى بوده ام . فهل لى من توبه

((آیا راهى براى توبه من هست ؟))

امام باقر علیه السلام سکوت کرد.

او دوباره پرسید. امام باقر علیه السلام فرمود:

لا حتّى تُؤ دّى الى کُلّ ذى حقٍّ حقّه (۵۰۹)

نه ، تا حق هر حقدارى را بپردازى .


۱۱۹
۴ جبران یک گناه بزرگ

ابوخدیجه مى گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: مردى به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: در زمان جاهلیت داراى دخترى شدم . او را پروراندم تا به حد بلوغ رسید، لباس و زیورش را بر تنش کردم ، و او را به کنار چاهى آوردم و در میان آن چاه انداختم و آخرین سخنى که از او شنیدم این بود که گفت : یا اباه ! (اى پدر جان !).

اینک پشیمانم و از شما مى خواهم بفرمایید که این گناه را چگونه جبران کنم ؟ فما کفاره ذلک ؟.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به او فرمود: آیا مادرت زنده است ؟ او گفت : نه .

فرمود: آیا خاله دارى ؟ او گفت : آرى .

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

فَابرِرها فاِنّها بمنزله الاُمّ یُکَفِّر عنک ما صَنعتَ

به او نیکى کن ، زیرا خاله همانند مادر است و نیکى به او، آن گناهت را جبران مى کند.

ابوخدیجه مى گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم ، این حادثه در چه زمانى واقع شد؟

امام فرمودند: در زمان جاهلیت که دختران را مى کشتند تا مبادا اسیر گردند و در قبیله ى دیگر، داراى فرزند شوند.(۵۱۰)


۱۲۰
۵ دستور امام به وزیر براى جبران

از داستان هاى معروف در مورد جبران گناه ، ماجراى على بن یقطین وزیر هارون الرشید است . وى از دوستان امامان علیهم السلام بود، و مخفیانه از طرف امام علیه السلام اجازه داشت که در مقام وزارت دستگاه هارون باشد و به مسلمین خدمت کند.

روزى شترچرانى که ابراهیم نام داشت براى حاجتى نزد على بن یقطین رفت . ولى مقام وزارت باعث شد که على بن یقطین به ابراهیم توجه نکرد و او را تحویل نگرفت و اجازه ورود به او نداد.

سال ها بعد، على بن یقطین عازم حج شد و در این سفر به مدینه رفت و به در خانه ى امام کاظم علیه السلام رفت تا به حضور آن حضرت برسد، ولى امام به او اجازه ى ورود نداد.

او هر چه تلاش و کوشش کرد، موفق نشد که به محضر امام برسد. سرانجام در بیرون خانه با امام علیه السلام ملاقات کرد و علت بى اعتنایى امام را پرسید.

امام کاظم علیه السلام به او فرمود: چرا در فلان روز به ابراهیم ساربان بى اعتنایى کردى و اجازه ى ورود به او ندادى ؟ به خاطر این گناه ، خداوند حج تو را قبول نمى کند، مگر اینکه ابراهیم را راضى کنى . (یعنى با کسب رضایت او گناه خود را جبران نمایى )

على بن یقطین به کوفه وارد شد و به منزل ابراهیم رفت و در نزد ابراهیم ، صورتش را روى خاک زمین گذاشت و ابراهیم را سوگند داد که پاى خود را روى صورتش بگذارد و به این ترتیب از ابراهیم رضایت گرفت . آنگاه به مدینه بازگشت و به محضر امام کاظم علیه السلام رسید. امام اجازه ورود به او داد و از این عمل على بن یقطین تقدیر کرد.(۵۱۱)


۱۲۱
۶ دستور جبران به قیس

قیس بن عاصم از اشراف قوم خود در جزیره العرب بود، او در زمان جاهلیت دوازده نفر از دختران خود را در فواصل نزدیک زنده به گور کرد، سیزدهمین دخترش را که همسرش از او پنهان مى داشت ، نیز با بى رحمانه ترین روش زنده به گور نمود.

او پس از قبول اسلام به محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، در حالى که از این عمل شنیع خود پشیمان بود و عذرجویانه ، جریان را شرح داد، قطرات اشک از دیدگان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرازیر گشت و زار زار گریست و به قیس فرمود: اى قیس ! روز بدى را در پیش دارى ، کسى که رحم نکند مشمول رحمت خداوند نمى شود.

قیس عرض کرد: براى جبران و تخفیف بارگناهم چکنم ؟

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

اِعْتِق عن کلّ مَوئُودَه نَسَمه

براى جبران گناه هر یک از آنها را که زنده به گور کرده اى یک برده آزاد کن .

ابوبکر به قیس گفت : تو با اینکه از ثروتمندان بودى و ترس فقر و گرسنگى نداشتى ، چرا دخترانت را کشتى ؟

قیس در پاسخ گفت : تا با مثل تویى هم بستر نشوند.

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مداخله کرد ونگذاشت نزاع ابوبکر با او ادامه یابد.(۵۱۲)

نکات و تذکرات

در پایان لازم است بطور فشرده نکاتى را یادآورى کنیم که نقش ‍ بسزایى در شناخت گناهان دارند:


۱۲۲
۱ سه گونگى ظلم ، و کیفر آن

امیرمؤ منان على علیه السلام فرمودند:

اءلا و إ نّ الظّلم ثلاثه : فَظُلم لا یغفر، و ظلم لا یترک ، و ظلم مغفور لا یطلب

آگاه باشید، ظلم بر سه گونه است : ظلمى که هرگز بخشیده نمى شود و ظلمى که بدون مجازات نیست و ظلمى که (قابل بخشش است و) از آن بازخواست نمى شود.

اما ظلمى که بخشیده نمى شود، شرک به خداست .(۵۱۳) چنانکه خداوند مى فرماید:

﴿اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَنْ یُشرکَ بِه (۵۱۴)

قطعاً خداوند شرک به خود را نمى بخشد.

اما ظلمى که بخشیده مى شود، ظلمى است که انسان با گناهان صغیره ، به خود کرده است .

و اما ظلمى که بدون مجازات نمى ماند، ظلم بعضى از بندگان به بعضى دیگر است که کیفر و قصاص در این مورد بسیار سخت است ، و این ظلم فقط مجروح ساختن با کارد و یا زدن با تازیانه نیست ، بلکه چیزى است که این گونه مجازات ها در برابرش کوچک است .(۵۱۵)


۱۲۳
۲ پست ترین گناهان

امام صادق علیه السلام فرمود:

اءقذَر الذّنوب ثلاثه : قَتل البَهیمه و حَبس مَهر السُّنه و مَنع الا جیر اءجره (۵۱۶)

پست ترین گناهان سه چیز است : کشتن حیوان (بدون ذبح شرعى و بدون جهت ) و خوددارى از دادن مهریه زن و ندادن مزد کارگر.

امام باقر علیه السلام فرمودند:

خداوند براى کارهاى بد قفل هایى قرار داد (مانند عقل و شرع و…) و کلیدهاى آن قفل ها، شراب است ، سپس فرمود:

الکِذب شرّ مِن الشّراب (۵۱۷)

دروغ بدتر از شراب است .


۱۲۴
۳ بدترین انسان ها

جابربن عبدالله انصارى مى گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اصحاب رو کرد و فرمود: اءلا اُخبرکم بشرار رجالکم

((آیا بدترین مردانتان را به شما معرفى کنم ؟))

گفتیم : اى رسول خدا! به ما خبر بده . فرمود:

إ نّ مِن شرار رجالکم البَهّات الجَرى ء الفحّاش ، الا کل وَحدَه ، و المانع رِفدَه و الضّارب عَبده و المُلجِى ءُ عیاله الى غیره (۵۱۸)

از بدترین مردان شما؛ تهمت زننده ى بى باک و بدزبان ناسزاگوست و آن کس که تنها بخورد و از بخشش دریغ نماید و برده اش را بزند و کسى که عیالش را به دیگران پناه دهد. (در مخارج و نیازهاى آنها کوتاهى کند به طورى که آنها مجبور شوند به دیگران پناه ببرند.)


۱۲۵
۴ ریشه هاى کفر

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

اصول الکفر ثلاثه : الحِرص و الاِستکبار و الحَسد

ریشه هاى کفر سه چیز است : حرص و تکبر و حسادت .

سپس فرمود: حرص ، موجب شد که آدم علیه السلام از درخت مورد نهى خورد و از بهشت رانده شد.

تکبر موجب شد که ابلیس فرمان خدا را در مورد سجده ى بر حضرت آدم نپذیرد. و حسادت باعث شد که قابیل پسر آدم برادرش هابیل را کشت .(۵۱۹)


۱۲۶
۵ نشانه هاى منافق

رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند:

ثلاث مَن کنّ فیه کان منافقاً و ان صام و صلّى و زعم انّه مسلم : مَن اِذا ائتُمِنَ خانَ و اذا حَدّث کَذِب و اذا وعد اَخلَف سه خصلت است که اگر در کسى باشد او منافق است گرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است :

هرگاه امانتى به دستش آید، در آن خیانت کند. هرگاه سخن گوید، دروغ بگوید. و هرگاه که وعده دهد، خلف وعده نماید.(۵۲۰)


۱۲۷
۶ بزرگترین گناهان

امیرمؤ منان على علیه السلام مى فرماید:

اعظم الذنوب عند اللّه ذنب صغر عند صاحبه (۵۲۱)

بزرگترین گناهان در پیشگاه خدا، گناهى است که به نظر صاحبش کوچک باشد.

شخصى از حضرت على علیه السلام پرسید: ما اءکبر الکبائر؟

((بزرگترین گناهان کبیره چیست ؟)). حضرت فرمودند:

اَلاَمنُ من مَکر اللّه و الیاءس من روح اللّه و القُنوط من رَحمه اللّه

خود را ایمن دانستن از عذاب مخفى خدا (عذاب مهلت دادن خدا) و نومیدى از لطف خدا و ناامیدى از رحمت خدا.(۵۲۲)


۱۲۸
۷ جبران گناه

شخصى از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسید: چه چیزى گناه مرا (بعد از توبه ) نابود مى کند؟ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود:

الدُّموعُ و الخُضوع و الاَمراض (۵۲۳)

اشک ریختن ، خضوع و فروتنى و بیمارى ها.


۱۲۹
۸ اسباب دورى از خدا

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

اءبعد ما یکون العبد من اللّه اذا لم یَهُمُّه الاّ بَطنَه و فَرجَه (۵۲۴)

آنچه که انسان را بیش از هر چیز از پیشگاه خدا دور مى سازد، این است که همّت انسان جز شکم و شهوتش نباشد.


۱۳۰
۹ کیفر گناه و آثار احسان

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

من یموت بالذُّنوب اکثر ممّن یَموت بالا جال و مَن یعیش بِالاِحسان اکثَر ممّن یَعیش بَالاَعمار

آنها که به خاطر گناه مى میرند، بیش از آنها هستند که با اجل طبیعى مى میرند، و آنها که به خاطر نیکى زنده مى مانند (و طول عمر مى یابند) بیش از آنها هستند که به عمر معمولى باقى مى مانند..

و نیز فرمودند:

إ نّ العمل السّیى اءسرع فى صاحبه من السِکّین فى اللحم (۵۲۵)

کار بد در (فناى ) انسان ، از کارد در گوشت سریعتر اثر مى کند.

در پایان همنوا با هم به پیشگاه خدا عرض مى کنیم :

ربّنا اغفرلَنا ذُنوبنا و إ سرافنا فى اءمرنا و ثَبّت اءقدامنا و انْصُرنا على القوم الکافرین (۵۲۶)

پروردگارا گناهان ما را ببخش و از تندروى هاى ما در امور بگذر و قدم هاى ما را ثابت بدار و ما را بر کافران پیروز گردان .

و الحمدللّه اوّلاً و آخرا


۱۳۱
پاورقی

۱- غرر الحکم ، ج ۱ ص ۳۰۵۳۰۹٫

۲- کافى ، ج ۲ ص ۳۰۷٫

۳-مجموعه ورام ، ج ۲ ص ۵۳٫

۴-المیزان ، ج ۱ ص ۲۱۸٫

۵-مفردات راغب ، ص ۳۷۳٫

۶-اعراف / ۱۵۲٫

۷-کافى ، ج ۲ ص ۲۹۳، وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۲۷۱٫

۸-نهج البلاغه ، خطبه ۱۲۹٫

۹-این حدیث به طور کامل در کافى ، ج ۱ ص ۲۱۲۳ آمده است .

۱۰-نساء / ۳۱٫

۱۱-کهف / ۴۹٫

۱۲-نجم / ۳۲٫

۱۳-شورى / ۳۷٫

۱۴-نساء / ۴۸٫

۱۵-الکبائر التى اوجب اللّه علیها النار. کافى ، ج ۲ ص ۲۷۶٫

۱۶-کافى چاپ آخوندى ، ج ۲ ص ۲۸۵، وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۲۷۶٫

۱۷-نجم / ۳۲٫

۱۸-نساء / ۷۲٫

۱۹-یوسف / ۷۸٫

۲۰-اعراف / ۹۹٫

۲۱-مریم / ۳۲٫

۲۲-نساء / ۹۳٫

۲۳-نور / ۲۳٫

۲۴-نساء / ۱۰٫

۲۵-انفال / ۱۶٫

۲۶-بقره / ۲۷۷٫

۲۷-بقره / ۱۰۲٫

۲۸-فرقان / ۶۸۶۹٫

۲۹-آل عمران / ۷۷٫

۳۰-آل عمران / ۱۶۱٫

۳۱-توبه / ۳۵٫

۳۲-بقره / ۲۸۳٫

۳۳-مائده / ۹۰٫

۳۴-فرقان / ۲۵٫

۳۵-کافى ، ج ۲ ص ۲۸۵۲۸۷، کافى مترجم ، ج ۳ ص ۳۹۰۳۹۲٫

۳۶-کافى مترجم ، ج ۳ ص ۳۹۲٫ به نقل از علامه مجلسى که او این موارد را از شیخ بهائى نقل نموده است .

۳۷-تحریر الوسیله ، ج ۱ ص ۲۷۴۲۷۵٫

۳۸-بحار، ج ۶ ص ۳۰٫

۳۹-آل عمران / ۱۳۵

۴۰-کافى ، ج ۲ ص ۲۸۸٫

۴۱-بر همین اساس بعضى از فقهاء گفته اند: عزم بر تکرار گناه همچون اصرار بر گناه است .

۴۲-غررالحکم ، ج ۱ ص ۱۵۱٫

۴۳-کافى ، ج ۲ ص ۲۸۸٫

۴۴-بحار، ج ۸ ص ۳۵۱٫

۴۵-تحف العقول ، ص ۴۸۷٫

۴۶-نهج البلاغه ، حکمت ۳۴۸، غرر الحکم ، ج ۱ ص ۱۹۳٫

۴۷-کافى ، ج ۲ ص ۲۸۷٫

۴۸-صحیفه ى سجادیه ، دعاى هشتم .

۴۹-غرر الحکم ، ج ۱ ص ۴۴۶٫

۵۰-فهرست غرر، ص ۱۳۰٫

۵۱-بحار، ج ۷۸ ص ۱۵۹٫

۵۲-بحار، ج ۷۸ ص ۱۵۹٫

۵۳-بحار، ج ۷۸ ص ۱۵۹٫

۵۴-مشکاه الانوار، ص ۳۹۴، وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۱۶۸٫

۵۵-نازعات / ۳۷ ۳۹٫

۵۶-مجادله / ۸٫

۵۷-غررالحکم ، ج ۱ ص ۱۵۱٫

۵۸-مشکاه الانوار، ص ۳۹۴، کافى ، ج ۲ ص ۴۲۸٫

۵۹-اعراف / ۱۷۶٫

۶۰-مجمع البیان ، ج ۸ ص ۳۵۴٫

۶۱-کافى ، ج ۱ ص ۴۷٫

۶۲-بحار، چاپ بیروت ، ج ۷۴ ص ۱۵۴٫

۶۳-المواعظ العددیه ، ص ۱۲۵٫

۶۴-کافى ، ج ۲ ص ۳۱۱٫

۶۵-سفینه البحار، ج ۱ ص ۷۰۸٫

۶۶-غرر الحکم ، ج ۱ ص ۴۲۶٫

۶۷-غررالحکم ، ج ۱ ص ۴۲۶٫

۶۸-بحار، ج ۷۳ ص ۲۵۵٫

۶۹-بحار، ج ۷۳ ص ۳۰۷٫ نهج البلاغه ، حکمت ۳۷۰٫

۷۰-بحار، ج ۷۲ ص ۲۶۲٫

۷۱-تحف العقول ، ص ۵۸۱، کافى ، ج ۲ ص ۳۰۳ از امام صادق علیه السلام .

۷۲-نساء، ۶٫

۷۳-نحل / ۳۶٫

۷۴-نحل / ۳۶٫

۷۵-نساء / ۴۲٫

۷۶-توبه / ۲۸٫

۷۷-جامع السعاده ، ج ۱ ص ۳۴٫

۷۸-اعراف / ۱۷۹، فرقان / ۴٫

۷۹-تفسیر فخررازى ، ج ۲۰ ص ۱۰۴٫

۸۰-مجادله / ۲۲٫

۸۱-کافى ، ج ۲ ص ۲۶۷٫

۸۲-کافى ، ج ۲ ص ۸۴٫

۸۳-اسراء / ۵۹٫

۸۴-کافى ، ج ۲ ص ۸۵٫

۸۵-بحار، ج ۷۲ ص ۳۰۴٫

۸۶-کافى ، ج ۲ ص ۱۲۵٫

۸۷-فهرست غرر، (ذنب ).

۸۸-((وانا امرکم ان لاتحدثوا انفسکم بالزنا فضلاً من ان تزنوا…)).

بحار، ج ۱۴ ص ۳۳۱٫ سفینه البحار، ج ۱ ص ۵۶۰٫

۸۹-اعراف / ۳۸٫

۹۰-نمل / ۵۵٫

۹۱-نهج البلاغه ، نامه ۵۳٫

۹۲-فهرست غرر، (جهل ).

۹۳-کافى ، ج ۱ ص ۲۱ ۲۳٫

۹۴-البته مراد از جهل بیسوادى نیست بلکه مراد بى عقلى و ساده اندیشى و زود باورى است .

۹۵-قصارالجمل ، ج ۱ ص ۱۲۷٫

۹۶-همان مدرک ص ۱۲۸٫

۹۷-نهج البلاغه ، حکمت ۷۰

۹۸-نهج البلاغه ، خطبه ۱۷٫

۹۹-طه / ۶۶۶۷٫

۱۰۰-نهج البلاغه ، خطبه ۴٫

۱۰۱-کافى ، ج ۲ ص ۴۱۵۴۱۶٫

۱۰۲-نهج البلاغه ، خطبه ۵۰٫

۱۰۳-نهج البلاغه ، خطبه ۵۰٫

۱۰۴-نمونه ، ج ۱۹ ص ۲۹۹٫

۱۰۵-وسائل الشیعه ، ج ۱۸ ص ۳۲۰۳۲۳٫

۱۰۶-نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۳٫

۱۰۷-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۵۱۰٫

۱۰۸-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۵۱۱٫

۱۰۹-همان مدرک .

۱۱۰-سفینه البحار، ج ۱ ص ۳۵۶٫

۱۱۱-بقره / ۷۸٫

۱۱۲-تحف العقول ، ص ۳۳۶٫

۱۱۳-سفینه البحار، ج ۲ ص ۴۷۴٫ (تلقین یعقوب به فرزندانش این بود که اگر یوسف را به صحرا ببرید مى ترسم گرگ او را بخورد. آنها از تلقین پدر سوء استفاده کرده وهمین را دستاویز قرار دادند.)

۱۱۴-ابراهیم / ۱۰٫

۱۱۵-بقره / ۱۷۰٫ (تقلید کورکورانه از نیاکان در آیات ۷۰ اعراف ، ۶۲ و ۸۷ هود نیز آمده است .)


۱۳۲

۱۱۶-احزاب / ۱، ممتحنه / ۴۵٫

۱۱۷-بقره / ۴۲٫

۱۱۸-مجمع البیان / ج ۱ ص ۲۴۰، سفینه البحار / ج ۲ ص ۴۷۰٫

۱۱۹-انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجراً کفاراً نوح / ۲۷٫

۱۲۰-نهج الفصاحه ، ص ۳۷۵، بحار، ج ۳ ص ۴۴٫

۱۲۱-تنقیح المقال مامقانى ، ریاحین الشریعه ، ج ۳ ص ۲۹۲٫

۱۲۲-نهج البلاغه ، نامه ۵۳٫

۱۲۳-غررالحکم ، ج ۱ ص ۳۷۹٫

۱۲۴-تتمه المنتهى ، ص ۲٫

۱۲۵-سفینه البحار، ج ۱ ص ۵۶۰٫ بحار، ج ۷۵ ص ۲۷۹٫

۱۲۶-وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ص ۲۹٫

۱۲۷-وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ص ۳۰٫

۱۲۸-فروع کافى ، ج ۱۲ ص ۱۲، وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ص ۵۶٫

۱۲۹-فروع کافى ، ج ۲ ص ۱۱٫

۱۳۰-بحار، ج ۲۳ ص ۷۹٫

۱۳۱-نور الثقلین ، ج ۴ ص ۱۸۴٫

۱۳۲-مستدرک الوسائل ، ج ۲ ص ۶۲۶٫

۱۳۳-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۸٫

۱۳۴-نهج البلاغه ، حکمت ۳۹۹٫

۱۳۵-وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ص ۱۲۲٫

۱۳۶-بحار، ج ۱۰۳ ص ۲۲۶ ۲۳۳٫

۱۳۷-بحار، ج ۱۰۳ ص ۲۲۳٫

۱۳۸-بحار، ج ۱۰۳ ص ۲۲۸٫

۱۳۹-فروع کافى ، ج ۶ ص ۵۰٫

۱۴۰-تحف العقول ، ص ۵۷۴٫

۱۴۱-غرر الحکم ، ج ۲٫

۱۴۲-بحار، ج ۷۲٫

۱۴۳-مکارم الاخلاق ، ص ۲۲۲٫

۱۴۴-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۸٫

۱۴۵-بحار، ج ۱۰۳ ص ۲۹۵٫

۱۴۶-مائده / ۴۲٫

۱۴۷-بقره ، ۱۸۸٫

۱۴۸-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ باب ۵ (ابواب مایکتسب به ).

۱۴۹-فروع کافى ، ج ۵ ص ۱۲۷٫

۱۵۰-نساء / ۱۰٫

۱۵۱-مجالس السنیه ، ج ۲ ص ۴۴۸٫

۱۵۲-مکارم الاخلاق ، ص ۴۱۹٫

۱۵۳-مجالس السنیه ، ج ۲ ص ۴۲۹٫

۱۵۴-عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۲۹٫

۱۵۵-بحار، ج ۷۳ ص ۳۱۷٫

۱۵۶-سفینه البحار، ج ۱ص ۴۴۸٫

۱۵۷-سفینه البحار/ ج ۱ ص ۴۴۸٫

۱۵۸-سفینه البحار، ج ۱ ص ۴۴۸٫

۱۵۹-کافى ، ج ۲ ص ۴۸۶٫

۱۶۰-سفینه البحار، ج ۱ ص ۴۴۸٫

۱۶۱-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۳٫

۱۶۲-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۴٫

۱۶۳-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۴٫

۱۶۴-احتمال دارد منظور از حسان و قباح زنان نیک سیرت و بد سیرت باشند.

۱۶۵-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۴٫

۱۶۶-سفینه البحار، ج ۱ ص ۵۲۳٫

۱۶۷-قصص / ۱۲٫

۱۶۸-علق / ۶۷٫

۱۶۹-به عبارت علمى : علت تامه نیست ، بلکه مقتضى و علت ناقصه است .

۱۷۰-نمل / ۴۰٫

۱۷۱-دیده مى شود بسیارى از سرمایه داران که اکثراً در بدست آوردن سرمایه و مصرف آن رعایت موازین اسلام را نمى کنند، و بعضى قارون صفت هستند، بر بالاى در خانه خود این جمله را که بر کاشى نوشته شده نصب مى کنند. هذا من فضل ربى ولى به دنبال آیه توجه ندارند که : لیبلونى ءاشکر ام اکفر!

۱۷۲-قصص / ۷۸٫

۱۷۳-قصص / ۸۱٫

۱۷۴-قصص / ۵۸٫

۱۷۵-نور الثقلین ، ج ۵ ص ۶۶۲٫

۱۷۶-نهج البلاغه ، حکمت ۱۶۳٫

۱۷۷-نهج البلاغه ، حکمت ۳۱۹٫

۱۷۸-فهرست غرر الحکم (فقر).

۱۷۹-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۵٫

۱۸۰-بحار، ج ۱۰۳ ص ۹٫

۱۸۱-فروع کافى ، ج ۵ ص ۷۷٫

۱۸۲-فروع کافى ، ج ۵ ص ۷۲٫

۱۸۳-همان مدرک .

۱۸۴-فروع کافى ، ج ۵ ص ۷۵۷۶٫

۱۸۵-تاریخ طبرى چاپ بیروت ، ج ۱ ص ۲۶۲۲۶۵٫

۱۸۶-اسدالغابه ، ج ۱ ص ۲۳۷٫ بحار، ج ۲۲ ص ۴۰٫

۱۸۷-تاریخ طبرى ، ج ۳ ص ۱۷، تاریخ یعقوبى ، ج ۲ ص ۴۷ سیره ابن هشام ، ج ۳ ص ۱۲۹ به بعد.

۱۸۸-شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۱ ص ۴۷۱، سفینه البحار، ج ۱ ص ۶۵۴٫

۱۸۹-مجمع البحرین (وقف ).

۱۹۰-کافى ، ج ۲ ص ۱۴٫

۱۹۱-فروع کافى ، ج ۵ ص ۸۸٫

۱۹۲-فروع کافى ، ج ۵ ص ۸۵٫

۱۹۳-فروع کافى ، ج ۵ ص ۸۵٫

۱۹۴-فروع کافى ، ج ۵ ص ۸۴٫

۱۹۵-فروع کافى ، ج ۵ ص ۸۶٫

۱۹۶-جامع السعادات ، ج ۲ ص ۹۸٫

۱۹۷-قصص / ۷۹٫

۱۹۸-قصص / ۷۹٫

۱۹۹-در هر دو داستان فوق ، جهل و نادانى به عنوان انگیزه تحت تاءثیر محیط قرار گرفتن معرفى شد بنابراین جهل و نادانى باعث جو زدگى و افتادن در کام محیط فاسد است و به عکس علم و شناخت موجب گریز از تحت تاثیر قرار گرفتن است .

۲۰۰-نساء / ۹۷٫

۲۰۱-نورالثقلین ، ج ۱ ص ۵۴۱٫

۲۰۲-منتخب التواریخ ، ص ۸۷۵٫

۲۰۳-سفینه البحار، ج ۲ ص ۵۲۸٫

۲۰۴-سفینه البحار، ج ۲ ص ۵۱۱٫

۲۰۵-فروع کافى ، ج ۵ ص ۶۳٫


۱۳۳

۲۰۶-کافى ، ج ۲ ص ۳۵۶ (باب التعییر).

۲۰۷-سفینه البحار، ج ۱ ص ۵۹۸٫

۲۰۸-بحار، ج ۷۳ ص ۳۵۵٫

۲۰۹-سفینه البحار، ج ۲ ص ۳۶۱٫ و براستى اگر مؤ من به گناهکار متجاهر احترام نکند، نقش بسزایى در تاءدیب و تنبیه او خواهد داشت .

۲۱۰-نهج الفصاحه ، ص ۱۰۱٫

۲۱۱-فهرست غرر، ص ۲۸۸٫

۲۱۲-تحریر الوسیله ، ج ۱ ص ۳۶۵٫

۲۱۳-تحریر الوسیله ، ج ۲ ص ۵۰۱٫

۲۱۴-وسائل الشیعه ، ج ۱۸ ص ۳۳۸٫

۲۱۵-غرر الحکم ، ج ۱ ص ۴۴۶٫(قبلا در بررسى تبدیل گناه صغیره به کبیره ، چند روایت در سرزنش گناه آشکار، ذکر شد و گفتیم یکى از مواردى که گناه صغیره را تبدیل به کبیره مى کند تجاهر به گناه است .)

۲۱۶-مصباح الشریعه ، ص ۸۶٫

۲۱۷-میزان الحکمه ، ج ۲ ص ۵۶۶٫

۲۱۸-میزان الحکمه ، ج ۲ ص ۵۶۶٫

۲۱۹-در فصل هاى این کتاب درباره امر به معروف و نهى از منکر سخن گفته ایم .

۲۲۰-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۴۱۲و۵۰۹٫

۲۲۱-هود / ۶۵، شعراء / ۱۵۷ و شمس / ۱۴٫

۲۲۲-نهج البلاغه ، حکمت ۱۵۴، وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۴۱۱٫

۲۲۳-نهج الفصاحه ، حدیث ۲۲۳، وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۴۱۰٫

۲۲۴-مائده / ۲٫

۲۲۵-هود / ۱۱۳٫

۲۲۶-انعام / ۶۸٫

۲۲۷-انسان / ۲۴٫

۲۲۸-قصارالجمل ، ج ۱ ص ۴۴و۴۵٫

۲۲۹-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۳۳۱۳۴٫

۲۳۰-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۳۳۱۳۴٫

۲۳۱-بحار، ج ۷۵ ص ۳۷۴٫

۲۳۲-بحار، ج ۷۵ ص ۳۸۱٫

۲۳۳-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۷۱٫

۲۳۴-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۳۱٫

۲۳۵-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۳۰٫

۲۳۶-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۶۵٫

۲۳۷-وسائل الشیعه ، ج ۵ ص ۵۱۰٫

۲۳۸-بحار، ج ۷۵ ص ۳۸۰٫

۲۳۹-سفینه البحار، ج ۲ ص ۱۰۷۱۰۸، وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۴۴٫

۲۴۰-نهج البلاغه ، نامه ۵۳٫

۲۴۱-نهج البلاغه ، حکمت ۳۴۷٫

۲۴۲-سفینه البحار، ج ۲ ص ۵۲۸٫

۲۴۳-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۳۲٫

۲۴۴-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۴۱۳٫

۲۴۵-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۴۱۳و۴۱۴٫ البته این نوع برخورد با گنهکار در همه جا نیست بلکه در بعضى از موارد که در فقه اسلامى مشخص شده است .

۲۴۶-بحار چاپ قدیم ، ج ۱۷ ص ۱۲۹٫

۲۴۷-سفینه البحار، ج ۲ ص ۷۴٫(ضلل ).

۲۴۸-نهج البلاغه ، خطبه ۲۱۶٫

۲۴۹-کافى ، ج ۱ ص ۳۷۳٫

۲۵۰-بحار چاپ بیروت ، ج ۷۴ ص ۱۵۴٫

۲۵۱-فروع کافى ، ج ۷ ص ۱۷۵٫ (باب التحدید)

۲۵۲-شرح نهج البلاغه حدیدى ج ۹ ص ۲۶۱٫

۲۵۳-الکنى و الالقاب ، ج ۲ ص ۳۰۱٫

۲۵۴-مریم / ۵۹٫

۲۵۵-مشروح این نامه در کتاب تحف العقول (ترجمه احمد جنتى ) از ص ۳۱۳ ۳۱۷ آمده است .

۲۵۶-عقبه بن معبط و اُبى بن خلف .

۲۵۷-مجمع البیان ، ج ۷ ص ۱۶۶٫

۲۵۸-کافى ، ج ۲ ص ۳۷۴ (باب مجالسه اهل المعاصى ح ۱).

۲۵۹-کافى ، ج ۲ ص ۳۷۴٫

۲۶۰-کافى ، ج ۲ ص ۳۷۵٫

۲۶۱-بحار، ج ۷۴ ص ۱۹۵٫

۲۶۲-کافى ، ج ۲ ص ۳۵۷٫ وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۵۰۳٫

۲۶۳-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۵۰۶٫

۲۶۴-کافى ، ج ۲ ص ۳۷۹٫

۲۶۵-اصول کافى ، ج ۲ ص ۳۷۸٫

۲۶۶-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۳۱٫

۲۶۷-سفینه البحار، ج ۲ ص ۶۹۱٫

۲۶۸-فرمان سجده در بقره / ۳۴ و اسراء / ۶۱ و طه / ۱۱۶ آمده است .

۲۶۹-نهج البلاغه ، حکمت ۴۵۶٫

۲۷۰-نهج البلاغه ، حکمت ۱۴۹٫

۲۷۱-نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۳، و خطبه ۱۶٫

۲۷۲-غرر الحکم ، ج ۲ ص ۷۷۷٫

۲۷۳-تحف العقول ، ص ۳۱۸٫

۲۷۴-غرر الحکم ، ج ۲ ص ۷۷۷٫

۲۷۵-بحار، ج ۷۲ ص ۲۴۹٫

۲۷۶-اصول کافى / ج ۲ ص ۳۱۲٫

۲۷۷-منافقون ، ۸٫

۲۷۸-فروع کافى ، ج ۵ ص ۶۴٫

۲۷۹-آیت الله محمدى گیلانى .

۲۸۰-اعراف / ۳۱٫

۲۸۱-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۴۲٫

۲۸۲-فروع کافى ، ج ۶ ص ۴۳۸٫

۲۸۳-وسائل الشیعه ، ج ۵ ص ۱۳۵٫

۲۸۴-وسائل الشیعه ، ج ۵ ص ۱۳۵٫

۲۸۵-اخلاق شبّر، ص ۲۸۴٫

۲۸۶-غرر الحکم ، ج ۱ ص ۲۳۴٫

۲۸۷-مؤ منون / ۱۰۱٫

۲۸۸-انبیا / ۲۸٫

۲۸۹-اعراف / ۵۶٫

۲۹۰-القرآن یواکب الدهر، ج ۲ ص ۱۸٫

۲۹۱-واژه ((تولى )) هم به معنى روگردانى آمده و هم به معنى حاکمیت و سرپرستى . مجمع البیان ، ج ۱٫

۲۹۲-یوسف / ۱۰۱٫

۲۹۳-جوامع الجامع ، ذیل آیه .


۱۳۴

۲۹۴-نهج الفصاحه ، ص ۴۷۸٫

۲۹۵-نهج البلاغه / نامه ۵٫

۲۹۶-سفینه البحار، ج ۱ ص ۴۹۲٫

۲۹۷-قیامت / ۱۴۱۵٫

۲۹۸-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۲۰۹٫

۲۹۹-مائده / ۱۴۸٫

۳۰۰-زخرف / ۲۰٫

۳۰۱-کافى ، ج ۲ ص ۴۵۰٫ تاریخ طبرى ، ج ۶ ص ۲۶۶٫

۳۰۲-در این باره به کافى ، ج ۱ ص ۱۵۵ (باب الجبر والقدر). مراجعه شود، در حدیث ۱۳ این باب آمده امام صادق علیه السلام فرمود: ((لا جبر و لا تفویض و لکن امر بین الامرین .))

۳۰۳-مثنوى مولوى ، ج ۵ ص ۵۰۰٫

۳۰۴-احزاب / ۶۷٫

۳۰۵-نهج البلاغه ، خطبه ۱۵۶٫

۳۰۶-نهج البلاغه ، خطبه ۲۲۴٫

۳۰۷-اعیان الشیعه ، ج ۴۲ ص ۲۱۵٫

۳۰۸-مجمع البحرین ، (حج ).

۳۰۹-ارشاد شیخ مفید، ج ۲ (مترجم ) ص ۲۳۱٫

۳۱۰-مقتل الحسین مقرم ، ص ۳۶۹، امالى صدوق ، مجلس ۳۱٫

۳۱۱-خداوند در آیه ۱۰و۱۱ سوره تحریم همسر فرعون را به عنوان الگوى زن با ایمان و زن نوح و زن لوط را به عنوان الگوى زنان کافر معرفى مى کند.

۳۱۲-توبه / ۲۴٫

۳۱۳-قیامت / ۶و۷٫

۳۱۴-انعام / ۱۴۹٫

۳۱۵-نور الثقلین ، ج ۱ ص ۷۶٫

۳۱۶-اعراف / ۱۲٫

۳۱۷-مضمون حدیثى از امام صادق علیه السلام . کافى ، ج ۲ ص ۱۶۲٫

۳۱۸-انعام / ۱۶۲٫

۳۱۹-مائده / ۳۱٫

۳۲۰-معانى الاخبار صدوق ، ص ۳۳۳۵٫

۳۲۱-بقره / ۲۷۵٫

۳۲۲-اسراء / ۳۱٫

۳۲۳-مجمع البیان و صافى ذیل آیات ۱۶۳۱۶۶ اعراف .

۳۲۴-مجمع البیان ، ج ۴ ص ۴۹۳٫ روضه کافى ، ص ۱۵۳٫

۳۲۵-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۲۹۷۲۹۸٫

۳۲۶-توبه / ۸۱٫

۳۲۷-نهج البلاغه ، خطبه ۲۷٫

۳۲۸-احزاب / ۱۳٫

۳۲۹-توبه / ۴۹٫

۳۳۰-تاریخ طبرى ، ج ۲، سیره ابن هشام ، ج ۲، نمونه ، ج ۲۲ ص ۱۰ ۱۷٫

۳۳۱-فتح / ۱۱٫

۳۳۲-بحار، ج ۳۲ ص ۳۲۶٫

۳۳۳-بحار، ج ۳۲ ص ۳۲۷٫

۳۳۴-تاریخ حوادث بزرگ ، ص ۲۹۳٫

۳۳۵-نهج البلاغه ، حکمت ۱۰۴٫

۳۳۶-وسائل الشیعه ، ج ۱۴ ص ۷۴٫

۳۳۷-نهج البلاغه ، حکمت ۴۳۹٫

۳۳۸-فروع کافى ، ج ۵ ص ۷۳٫

۳۳۹-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۲۳٫

۳۴۰-کافى ، ج ۲ ص ۳۴۲ (باب الکذب حدیث ۱۸).

۳۴۱-کافى ، ج ۲ (باب الغیبه حدیث ۷).

۳۴۲-حجرات ، ۱۳٫

۳۴۳-کافى ، ج ۲ ص ۳۵۶٫

۳۴۴-المحجه البیضاء، ج ۵ ص ۲۵۲٫

۳۴۵-مکاسب شیخ انصارى ، ص ۴۵و۴۶٫

۳۴۶-محجه البیضاء، ج ۵ ص ۲۰۰٫

۳۴۷-بحار، چاپ قدیم ، ج ۶ ص ۶۹۶٫ قاموس الرجال ، ج ۴ ص ۳۴۱٫

۳۴۸-نهج البلاغه ، حکمت ۵٫

۳۴۹-میزان الحکمه ، ج ۷ ص ۵۳۸٫

۳۵۰-علق / ۱۴٫

۳۵۱-فجر / ۱۴٫

۳۵۲-مؤ من / ۱۹٫

۳۵۳-نهج البلاغه ، حکمت ۳۲۴٫

۳۵۴-نهج البلاغه ، خطبه ۲۰۳٫

۳۵۵-بحار، ج ۱۷، منهاج الشهاده ، ص ۳۱۱٫

۳۵۶-بحار، ج ۹۳ ص ۳۷۹٫ میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۴۲۵٫

۳۵۷-اعراف / ۲۰۱٫

۳۵۸-بحار، ج ۹۳ ص ۱۵۴٫

۳۵۹-جاثیه / ۱۳٫

۳۶۰-اسراء / ۷۰٫

۳۶۱-توبه / ۳۸٫

۳۶۲-زخرف / ۵۴٫

۳۶۳-نهج البلاغه ، حکمت ۴۵۶٫

۳۶۴-اخلاق حجه الاسلام فلسفى ، ج ۲ ص ۱۲٫

۳۶۵-فهرست غرر، (کبر).

۳۶۶-غرر و درر آمدى ، ج ۴ ص ۳۴۰٫

۳۶۷-غررالحکم ، میزان الحکمه ، ج ۸ ص ۲۲۹٫

۳۶۸-غرر الحکم .

۳۶۹-نهج البلاغه ، خطبه ۳۲٫

۳۷۰-آل عمران / ۳۰٫ نظیر این مطلب در آیه ۴۹ کهف نیز آمده است .

۳۷۱-قمر / ۸

۳۷۲-عبس / ۳۴ ۳۷٫

۳۷۳-مطففین / ۵ ۷٫

۳۷۴-حج / ۲۱٫

۳۷۵-بحار، ج ۲۲ ص ۳۶۰٫

۳۷۶-توبه ، ۱۰۵٫

۳۷۷-کافى ، ج ۱ ص ۲۱۹٫ وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۱۰۱ (۲۵ حدیث ). میزان الحکمه ، ج ۷ ص ۳۵٫

۳۷۸-نهج الفصاحه ، حدیث ۴۴۴٫

۳۷۹-فهرست غرر، (موت ).

۳۸۰-کافى ، ج ۲ ص ۷۰٫

۳۸۱-کافى ، ج ۲ ص ۶۷۶۸٫

۳۸۲-غرر الحکم . میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۱۸۲٫

۳۸۳-غررالحکم . میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۱۸۲٫

۳۸۴-بحار، ج ۷۷ ص ۲۳۷٫

۳۸۵-بقره / ۱۸۳٫

۳۸۶-عنکبوت / ۴۵٫

۳۸۷-وسائل الشیعه ، ج ۳ ص ۷٫

۳۸۸-مجمع البیان ذیل آیه ۴۵/ عنکبوت .

۳۸۹-نهج البلاغه ، حکمت ۲۵۲٫

۳۹۰-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۹۵٫

۳۹۱-نور / ۳٫

۳۹۲-نور / ۴٫

۳۹۳-توبه / ۲۸٫

۳۹۴-توبه / ۱۱۸٫

۳۹۵-نساء / ۱۴۰٫

۳۹۶-وسائل الشیعه / ج ۱۱ ص ۴۱۳٫

۳۹۷-روضه الکافى ، ص ۱۶۲(بطور تلخیص ).

۳۹۸-وسائل الشیعه ، ج ۱۲ ص ۱۴۰٫

۳۹۹-ارشاد مفید، ج ۲ ص ۲۵۶٫

۴۰۰-ارشاد مفید، ج ۲ ص ۲۲۵٫

۴۰۱-بقره / ۱۵۵٫

۴۰۲-کافى ، ج ۲ ص ۲۵۲٫

۴۰۳-بقره / ۵۹٫

۴۰۴-مائده / ۴۹٫

۴۰۵-انعام / ۶٫

۴۰۶-اعراف / ۹۶٫

۴۰۷-نمل / ۵۲٫

۴۰۸-نوح / ۳۵٫

۴۰۹-شمس / ۱۴٫

۴۱۰-رعد / ۱۱٫


۱۳۵

۴۱۱-مطففین / ۱۴٫

۴۱۲-شورى / ۳۰٫

۴۱۳-مجمع البیان ذیل آیه . کافى ، ج ۲ ص ۲۶۹ از امام صادق علیه السلام .

۴۱۴-نمل / ۹۰٫

۴۱۵-جنّ / ۲۳٫

۴۱۶-معارج / ۱۱ ۱۶٫

۴۱۷-مؤ منون / ۱۰۴٫

۴۱۸-نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۲٫ (…اذ حبط عمله الطویل …)

۴۱۹-روم / ۱۰٫

۴۲۰-کافى ، ج ۲ ص ۲۶۸٫

۴۲۱-بحار، ج ۷۳ ص ۳۲۷، میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۴۶۴٫

۴۲۲-کافى ، ج ۲ ص ۲۶۹٫

۴۲۳-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۱٫

۴۲۴-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۳٫

۴۲۵-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۱٫ بحار، ج ۷۳ ص ۳۲۹٫

۴۲۶-بحار، ج ۷۳ ص ۳۶۰٫

۴۲۷-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۱٫

۴۲۸-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۱٫

۴۲۹-کافى ، ج ۲ ص ۲۶۹٫

۴۳۰-کافى ، ج ۲ ص ۲۷۲۲۷۵ و ۴۴۵۴۴۶٫

۴۳۱-سفینه البحار، ج ۲ ص ۴۴٫

۴۳۲-عقاب الاعمال (صدوق )، ص ۵۹۸، سفینه البحار، ج ۲ ص ۴۴٫

۴۳۳-نبا / ۲۰٫

۴۳۴-مجمع البیان ، ج ۱ ص ۴۲۳٫

۴۳۵-عقاب الاعمال صدوق ، ص ۵۹۲٫

۴۳۶-ناگفته نماند درباره ى پاداش و کیفر گناه ، شیخ صدوق قدس سره (متوفى ۳۸۱) کتاب جامعى به نام ((ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ))، تاءلیف نموده است .

۴۳۷-عقاب الاعمال ، ص ۵۹۴٫

۴۳۸-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۵۱۳٫

۴۳۹-دستان نام پدر رستم است .

۴۴۰-مفردات راغب ، ص ۷۶٫

۴۴۱-هود / ۳٫

۴۴۲-آل عمران / ۱۳۵٫

۴۴۳-نساء / ۱۱۰٫

۴۴۴-مائده / ۹٫

۴۴۵-زمر / ۵۳٫

۴۴۶-بقره / ۱۸۶٫

۴۴۷-نور / ۳۱٫

۴۴۸-شورى / ۲۵٫

۴۴۹-بقره / ۲۲۲٫

۴۵۰-تحریم / ۸٫

۴۵۱-تحریم / ۸٫

۴۵۲-مائده / ۷۴٫

۴۵۳-تحریم / ۸٫

۴۵۴-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۲٫

۴۵۵-بحار، ج ۶ ص ۲۲٫

۴۵۶-مجمع البیان ، ج ۱۰ ص ۳۱۸٫

۴۵۷-تحف العقول / ص ۱۴۹٫

۴۵۸-از علامه مجلسى قدس سره نقل شده که چهار رکن اول شرایط صحت توبه است ، و دو رکن بعد دو شرط کمال توبه مى باشد.

۴۵۹-نهج البلاغه ، حکمت ۴۱۷٫

۴۶۰-کشف الغمه ، ج ۲ ص ۳۱۳٫

۴۶۱-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۴۷٫

۴۶۲-مستدرک الوسائل ، ج ۲ ص ۳۴۵٫

۴۶۳-مصباح الشریعه ، ص ۹۷٫

۴۶۴-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۵، در قرآن ۸ بار ذات پاک خدا با عنوان تَوّاب رَحیم توصیف شده این عنوان بیانگر آن است که : اگر بنده اى توبه خود را شکست ، باز ناامید نشود و مجدداً توبه کند، چرا که خداوند بسیار توبه پذیر است .

۴۶۵-زمر / ۵۳٫

۴۶۶-سفینه البحار (وحشى ). تفسیر فخر رازى ، ج ۲۷ ص ۴٫

۴۶۷-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۲۶۶٫

۴۶۸-بروج / ۱۰٫

۴۶۹-بقره / ۲۲۲٫

۴۷۰-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۵٫

۴۷۱-میزان الحکمه ، ج ۱ ص ۵۴۱٫

۴۷۲-سفینه البحار، ج ۱ ص ۱۲۷، عیون اخبار الرضا، ج ۲ ص ۲۹٫

۴۷۳-جامع السعادات ، ج ۳ ص ۵۱٫

۴۷۴-بحار، ج ۶ ص ۳۰٫

۴۷۵-نهج البلاغه ، حکمت ۱۵۰٫

۴۷۶-غرر الحکم ، میزان الحکمه ، ج ۴ ص ۵۸۹٫

۴۷۷-بحار، ج ۷۸ ص ۱۶۴٫

۴۷۸-بحار، ج ۶ ص ۲۳٫

۴۷۹-از آیات ۵۰ و ۵۱ سوره یونس استفاده مى شود که به هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته است ، چرا که توبه در چنین حالى شبیه توبه اجبارى و اضطرارى است و چنین توبه اى بى ارزش است .

۴۸۰-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۷٫

۴۸۱-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۵٫

۴۸۲-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۱٫

۴۸۳-نمونه ، ج ۲۴ ص ۲۹۲٫

۴۸۴-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۲٫

۴۸۵-کافى ، ج ۲ ص ۴۳۲٫

۴۸۶-بقره ، ۲۲۲٫

۴۸۷-مؤ من / ۷ ۹٫

۴۸۸-فرقان / ۶۸ ۷۰٫

۴۸۹-بحار، ج ۹۴ ص ۱۴۲٫

۴۹۰-رعد / ۲۲٫

۴۹۱-فرقان / ۷۰٫

۴۹۲-هود / ۱۱۴٫

۴۹۳-نساء / ۳۱٫

۴۹۴-عنکبوت / ۷٫

۴۹۵-آل عمران / ۱۹۵٫

۴۹۶-بحار، ج ۷۱ ص ۲۴۲٫ وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۸۴٫

۴۹۷-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۸۳٫

۴۹۸-بحار، ج ۶ ص ۳۵، میزان الحکمه ، ج ۱ ص ۵۴۸٫

۴۹۹-مستدرک الوسائل ، ج ۲ ص ۳۴۸٫

۵۰۰-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۸۴٫

۵۰۱-شرح نهج البلاغه (حدیدى )، ج ۱۸ ص ۱۳۵٫

۵۰۲-وسائل الشیعه ، ج ۱۵ ص ۵۸۳٫

۵۰۳-بحار، ج ۷۷ ص ۵۲٫

۵۰۴-بحار، ج ۷۱ ص ۳۳۲٫

۵۰۵-بحار، ج ۸۵ ص ۱۶۲، میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۴۷۷٫

۵۰۶-وسائل الشیعه ، ج ۱۵ ص ۵۸۴٫

۵۰۷-مجمع البیان ، ج ۵ ص ۶۷ به نقل از امام باقر علیه السلام ، اسدالغابه ، ج ۵٫

۵۰۸-سفینه البحار، ج ۱ ص ۵۱۶٫


۱۳۶

۵۰۹-کافى ، ج ۲ ص ۳۳۱٫

۵۱۰-کافى ، ج ۲ ص ۱۶۲٫

۵۱۱-بحار، ج ۴۸، منتهى الامال ، ج ۲ ص ۱۶۵٫

۵۱۲-اسد الغابه ، ج ۴ ص ۲۲۰٫

۵۱۳-البته در صورتى که انسان بدون توبه بمیرد.

۵۱۴-نساء / ۴۸٫

۵۱۵-نهج البلاغه ، خطبه ۱۷۶٫

۵۱۶-بحار، ج ۱۰۳ ص ۱۶۹٫

۵۱۷-کافى ، ج ۲ ص ۲۳۹٫

۵۱۸-بحار، ج ۷۲ ص ۱۱۵٫

۵۱۹-کافى ، ج ۲ ص ۳۸۹٫

۵۲۰-کافى ، ج ۲ ص ۲۹۰٫

۵۲۱-غرر الحکم .

۵۲۲-میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۴۶۲٫

۵۲۳-میزان الحکمه ، ج ۳ ص ۴۷۴٫

۵۲۴-وسائل الشیعه ، ج ۱۱ ص ۳۱۸٫

۵۲۵-سفینه البحار، ج ۱ ص ۴۸۸٫

۵۲۶-آل عمران / ۱۴۷٫

فهرست آیات
ان تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریماً ۶
و وضعَ الکِتاب فَترىَ الُمجرمینَ مُشفِقینَ ممّا فیهِ و یقُولونَ یا ویلتنا ما لِهذا الکِتاب لایُغادِر صغیره وَلا کَبیرهً الا اَحصاها ۶
الّذین یَجتَنبون کبائِرَ الاِثم و الفَواحش الاّ اللَمَم انّ ربّک واسعُ المَغفره … ۶
و الَّذینَ یَجتَنِبُون کبائِر الاِثمِ و الْفَواحِش ۶
انّ اللهّ لایَغفر اَن یُشرکَ به و یَغفِر ما دونَ ذلک لِمن یشاَّء و من یُشرک بِاللّه فَقد اِفتَرى اِثما عَظیما ۶
الذینّ یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش ۷
وَ من یُشرک بِاللّه فَقد حَرّم اللّه عَلَیهِ الجنّه ۷
انّه لایَیاءس مِن روحِ اللّه الاّ القَوم الکافِرون ۷
فلا یامن من مکر اللهّ الاّ القوم الخاسرون ۷
و برّاً بِوالدَتى و لَم یَجعَلنى جَبّاراً شقیّاً ۷
و مَن یَقتُل مؤ مِنا مُتعَمّدا فَجزاؤ ه جهَنّم خالِدا فیها و غَضبَ اللّه عَلیه وَ لَعنَه وَ اعدّ لَه عَذابا عَظیما ۷
انّ الّذینَ یَرمُونَ الُمحصِناتِ الغافِلات المُؤ مِنات لُعِنُوا فى الدّنیا و الاخره وَ لَهم عَذاب عَظیم ۷
انّ الّذینَ یَاءکلون اَموال الیَتامى انماّ یاکلون فى بطونهم نارا وسیصلون سعیرا ۷
وَ مَن یُولّهم یَومئذٍ دُبُره الاّ مُتِحرّفا لِقتال او مُتحیّزا الى فِئَه باَّء بِغَضب مِن اللّه وَ مَاءواه جَهنّم و بئس المصیر ۷
اَلّذینَ یَاکُلونَ الرِّبا لایَقُومُون اِلاّ کَما یَقوم الّذى یَتخبَّطهُ الشّیطان مِن المسّ ۷
وَ لَقَد عَلمُوا لِمَن اشتَراهُ مالَه فِى الاخِره مِن خلاق ۷
وَ مَن یَفعَل ذلکَ یَلقَ اَثاما یُضاعف لَه العَذاب یَومَ القیامَه وَ یَخلُد فیهِ مُهانا ۷
اَلّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّه و ایمانِهم ثَمَنا قَلیلا اُولئِک لا خلاقَ لَهم فِى الاخِره ۸
وَ مَن یَغلُل یَاتِ بِما غَلّ یَوم القِیامَه ۸
یَومَ یُحمى عَلَیها فى نارِ جَهنَّم فَتُکوى بِها جِباهُهُم و جُنوبهم و ظُهورهم ۸
وَ مَن یَکتُمها فَاِنّه آثِم قَلبَه ۸
یا ایّها الَّذین آمَنوا اِنّما الخَمر و المَیسر و الاَنصابُ و الاَزلام رِجسٌ من عَمل الشَّیطان فَاجتَنبوه لعّلکم تُفلِحون ۸
یا نِساءَ النّبى مَن یَاتِ مِنکُنّ بِفاحِشَه مُبیِّنَه یُضاعَف لَها العَذاب ضِعفَین ۱۶
قالوا یا موسى اِجعَل لَنا اِلها کما لَهم آلِهه قالَ إ نّکم قَوم تَجهَلون ۲۳
ءَاِنّکم لَتَاتون الرّجال شَهوهً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون ۲۳
قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِیُوسُفَ و اَخیهِ اِذ اَنتُم جاهِلُون ۲۳
فَاَوجَسَ فى نفسه خِیفَه موسى ۲۳
فَوَیلٌ لِلذّینَ یَکتُبُون الکِتابَ بِاَیدیهِم ثمّ یَقولونَ هذا من عنداللّه لِیَشتروا بِه ثَمَناً قَلیلاً فَویل لَهم ممّا کَتَبت اَیدیهم و وَیل لَهم ممّا یَکسِبون ۲۸
ان انتم الاّ بشر مثلنا تریدون ان تصدّونا عمّا کان یعبد آباؤ نا ۲۹
و اذا قیل لهم اتَّبِعوا ما اَنزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما اَلفَینا علیه آباؤ نا ۲۹
و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَکتُموا الْحقّ و اَنتُم تَعلَمون ۳۱
… و الّذینَ لم یَبلغوا الحُلم مِنکم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوه الفَجر و حین تَضَعون ثِیابکم من الظّهیرَه و من بعد صلوه العشاء ثلاث عَوراتٍ لکم ۳۶
و لا تَاکُلوا امْوالکم بَینَکم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُکّام لِتَاکُلوا فَریقا من اءموالِ النّاس بِالاِثم و اءنتم تعلمون ۳۸
إ نّ الّذینَ یَاءکلونَ اَموال الیَتامى ظُلماً انّما یَاءکلون فى بُطونِهم ناراً و سَیصلون سَعیراً ۳۸
قال الّذین یریدون الحَیاه الدّنیا یا لیتَ لَنا مثل ما اُوتى قارون انّه لذو حظّ عظیم ۴۶
اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم المَلائِکهُ ظالِمى اَنفُسهم قالوا فِیمَ کُنتم قالوا کنّا مُستَضعَفین فى الارضِ قالوا اَلم تَکن اَرضُ اللّه واسِعَه فَتُهاجِروا فیها فَاُولئِک مَاءواهم جَهَنّمَ و سائَت مَصیرا ۴۶
و یَومَ یَعضّ الظّالم عَلى یَدَیه یَقولُ یا لَیتَنى اتّخَذتُ معَ الرّسول سَبیلاً یا وَیلَتى لَیتَنى لَم أ تّخِذ فُلاناً خَلیلاً لقد أ ضلَّنى عن الذِّکرِ بَعد إ ذ جائنى و کان الشّیطانُ لِلانْسانِ خَذُولاً ۶۰
وَ إ ذا راءیتَ الَّذینَ یَخوضُون فى آیاتِنا فَأ عرِض عَنهم حتّى یَخوضُوا فى حَدِیث غَیره … ۶۱
فلا تَقعُدوا مَعَهم حتّى یَخوضوا فى حَدِیث غَیره اذاً مِثلهم ۶۱
و قَیَّضْنا لَهم قُرناءَ فَزَیّنوا لَهم ما بین اَیدیهِم و ما خَلفَهم ۶۱
اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللّهِ اَتقاکُم ۶۴
مَن جاءَ بِالحَسنَه فَلَه عَشرُ اَمثالِها، و مَن جاءَ بِالسَّیّئه فَلا یُجزى الاّ مِثلَها ۸۲
و مِنهم من یَقول ائْذَنْ لى و لا تَفتِنّى اَلا فِى الفِتنَه سَقَطوا و اِنّ جهنّم لَُمحیطَه بِالکافِرین ۸۷
سَیَقولُ لَک الُْمخلّفونَ مِن الا عرابِ شَغَلتْنا اءموالنا و اءهلونا فَاستَغفِر لَنا یَقولون بِأ لسِنتِهم ما لَیس فِى قُلوبهم ۸۷
و ان استغفروا ربکم ثم توبوا الیه ۱۰۵
و من یَعمَل سُوء او یَظلِم نَفسَه ثُمّ یَستغفِرِ اللّه یَجد اللّه غَفوراً رَحیماً ۱۰۵
وعد اللّه الّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ لَهم مَغفِرهٌ و اءجرٌعظیم ۱۰۵
قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اءسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَه اللّه إ نّ اللّه یَغفرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إ نَّه هو الغَفورُ الرّحیم ۱۰۵
…و تُوبُوا اِلى اللّهِ جَمعیاً اَیُّها المُؤ مِنون ۱۰۶
وَ هُو الّذى یَقبِلُ التَّوبَه مِن عِبادِه ۱۰۶
…اِنَّ اللّه یُحِبُّ التَّوّابِین ۱۰۶
یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللّهِ تَوبَهً نَصُوحاً ۱۰۶
و هُو الَّذى یَقبلُ التَّوبَه عَن عِبادِه و یَعفُوا عَنِ السّیّئات ۱۰۶
اَفَلا یَتُوبُونَ اِلَى اللّه و یَستَغفِروُنَه و اللّهُ غَفُورٌ رَحیم ۱۰۶
تُوبُوا الى اللّه تَوبَه نَصُوحاً ۱۰۷
اِنَّ اللّه یُحِبُّ التَّوّابین ۱۱۱
اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَنْ یُشرکَ بِه ۱۲۲
 
فهرست روایات
آفَهُ النَّفسِ اَلوَلَه بالدّنیا ۳
آفَه الدّین الحَسدُ و العُجبُ و الفَخر ۳
بهترین اعمال در این ماه چیست ؟. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمودند: الوَرَعُ عن مَحارم اللّه بهترین عمل دراین ماه ، پرهیزازگناه است . این درس هاى سودمند اخلاقى ، دراین کتاب به صورت هشت فصل زیر تنظیم گردیده است : ۱ گناه و اقسام آن . ۲ زمینه هاى پیدایش گناه . ۳ توجیه گناه . ۴ شناخت مرزهاى گناه . ۵ کنترل گناه . ۶ برخورد با گنهکار. ۷ آثار و پى آمدهاى گناه . ۸ توبه و پاکسازى . امید آنکه مفید و ذخیره قبر و قیامت همه ى ما باشد. حوزه علمیه قم محمد محمدى اشتهاردى ماه رمضان ۱۴۰۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ گناه به معنى خلاف است و دراسلام هر کارى که برخلاف فرمان خداوند باشد، گناه محسوب مى شود. گناه هر چند کوچک باشد چون نافرمانى خداست ، بزرگ است . رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در سخنى به ابوذر فرمودند: لاتنظر الى صغر الخطیئه و لکن انظر الى من عصیته ۳
ایاک و الاصرار فانه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم ۱۰
من الذّنوب التّى لا یغفر لیتنى لا اءُؤ اخَذُ الاّ بهذا ۱۱
اءشدّ الذّنوب ما استَهان به صاحبه ۱۱
الرّجل یَذنب فیَقول طُوبى لى لو لم یَکن لى غیر ذلک ۱۱
شر الاشرار من تبهّج بالشر ۱۲
مَن تَلذّذ بمعاصِى الله ذُلّ ۱۲
إ یّاک و ابتهاج الذّنب فانّه اءعظم من رکوبه ۱۲
حلاوه المعصیه یفسدها الیم العقوبه ۱۲
لا خیر فى لذّه من بعدها النّار ۱۲
من اذنب ذنبا و هو ضاحک دخل النار و هو باک ۱۲
ایّاک و المجاهره بالفُجور فانّه من اشدّ المآثم ۱۵
المستتر بالحسنه یعدل سبعین حسنه و المذیع بالسیّئه مخذول ۱۵
یغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد ۱۶
ان الحَسَد یَاکُل الاِیمانَ کَما تَاکُلُ النّار الحَطَب ۱۷
البُخلُ جامِع لِمساوِى العُیُوب وَ هُو زمام یقادُ بِه اِلى کلّسوء ۱۷
کم فروشى ، احتکار، گران فروشى ، رشوه خوارى ، تملق و انواع بى تقوایى ها مى شود. ۳ دروغ ، انسان با دروغ گناهان خود را توجیه مى کند و زیر پوشش ‍ توجیه هاى دروغین ، صدها گناه دیگر بروز مى کند، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: جُعِلَت الخَبائِثُ کُلّها فى بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُها الکذب ۱۷
الغضب مفتاح کل شر ۱۷
اِنّ اللّهَ لایقبل عَملاً فیه مِثقال ذرّه من رِیا ۲۰
مَن کَثُر فِکرهُ فِى المَعاصى دَعَته اِلَیها ۲۱
مَن اَصغى الى ناِطق فَقد عَبَده فَاِن کان النّاطِق عَنِ اللّه فقَد عَبدَ اللّه وَ اِن کاَن النّاطقُ یَنطِق عَن لِسانِ اِبلیسَ فَقَد عَبَد الاِبلیس ۲۸
من کَرُمَت علیه نفسه لم یُهِینها بالمعصیه ۳۶
لا یَکذِبُ الکاذب الاّ من مِهانَهِ نَفسِه ۳۶
اکرموا اولادکم و احسنوا ادبهم یغفرلکم ۳۶
ما من عباده افضل من عفه البطن و الفرج ۳۸
حق بطنک ان لاتجعله وعاء للحرام ۳۸
ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّه البَطن و الفرج ۳۹
سه امر است که در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مى ترسم ؛ الضلاله بعد المعرفه ومضلات الفتن وشهوه البطن والفرج ۳۹
الذنوب کلها شدیده و اشدها ما نبت علیه اللحم و الدم همه گناهان سنگین و بزرگ هستند، و سنگیترین آنها گناهى است که گوشت و خون بر اثر آن بروید. ۳۹
ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم یقبل منه حج و لا عمره و لا صله رحم ۳۹
الفقر الموت الاکبر ۴۲
القبر خیر من الفقر ۴۲
المُستَتر بالْحسنه یعدل سَبعین حَسنه و المُذیع بالسّیّئه مَخذول و المستتر بها مغفور له ۵۰
یجب للمؤ من ان یستر علیه سبعین کبیره ۵۰
الّلهم إ نّى اءعوذُ بکَ من خَلیل ماکِر… إ ن راى حسنه دفنها وإ ن راى سیّئه أ ذاعها ۵۰
إ ستحیوا من اللّه حقّ الحیاء ۵۲
من لا یستحیى من النّاس لم یستحیى من اللّه ۵۲
أ حسن الحیاء استحیائک من نفسک ۵۲
الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم و على کل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به ۵۴
اذا مدح الفاجر اهتز العرش و غضب الرب ۵۷
احثوا فى وجوه المدّاحین التراب ۵۷
امرنا رسول الله ان نلقى اهل معاصى بوجوه مکفهره ۵۷
الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم ۵۸
مجالسه الاشرار توجب سوء الظن بالاخیار ۶۱
من کان یومن بالله و الیوم الاخر فلایقوم مکان ریبه ۶۲
انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلاتبیعوها الا بها ۶۴
لکل شیى آفه تفسده و آفه هذا الدین ولاه السوء ۶۸
طوبى للزّاهدین فى الدّنیا، الرّاغِبین فى الا خره ۸۹
و ما مِن نِکبَهٍ تُصیبُ العَبد الاّ بِذَنب ۱۰۳
إ نّ الرّجُل لَیَذنب الذَّنْب فَیَدرء عنه الرّزق ۱۰۳
إ نّ الرّجل یَذنب الذَّنْب فَیحرم صَلاه اللیل ۱۰۳
گنهکار نباید خود را از بلاهاى شبانه و حوادث ناگهانى ایمن بداند. ۱۰۳
هو الذَّنبُ الّذى لا یَعودُ فیه اَبداً ۱۰۷
ان یکونَ الباطِنُ کالظاهِر و افضِل من ذلک ۱۰۷
اءن یَتُوب التائِب ثمّ لایَرجع فى ذَنبٍ کما لایَعود اللَبن الى الضَّرع ۱۰۷
نَدمٌ بِالقَلب و استِغفار باللّسان و القَصد على ان لا یَعود ۱۰۷
انّما تَوبَه ، اَلعَمل و الرُّجوع عن الاَمر و لیستِ التَّوبه بِالکَلام ۱۰۸
و اَحَبّ العِباد الى اللّه تعالى المُفَتَّنون التَّوابون ۱۱۳
ثَمَره التّوبه إ ستدراک فَوارط النّفس ۱۱۵
ما اءحسن الحَسنات بَعد السّیئات ۱۱۵
من کفارات الذّنوب العِظام إ غاثه المَلهوف و التّنفیس عن المَکروب ۱۱۵
 
فهرست اشعار
لقمه نانى که باشد شبهه ناک   =    در حریم کعبه ابراهیم پاک ۳۹
گر بدست خود نشاندى تخم او   =    ور به گاو خویش کردى شخم او ۳۹
ورمه ى نو در حصارش داس کرد   =    ور به سنگ کعبه اش دستاس کرد ۳۹
ور به آب زمزمش کردى عجین   =    مریم آیین پیکرى از حور عین ۳۹
ور بخواندى بر خمیرش بى عدد   =    فاتحه یا قل هو الله احد ۳۹
ور بدى از شاخ طوبى آتشش   =    جبرئیل روح الامین هیزم کشش ۳۹
ور تنور نوح بندد مریمش   =    ور دم عیسى بود آتش دمش ۳۹
ور تو بر خوانى هزاران بسمله   =    بر سر آن لقمه ى پر ولوله ۳۹
عاقبت خاصیتش ظاهر شود   =    نفس از آن لقمه تو را قاهر شود ۳۹
در ره طاعت تو را بى جان کند   =    خانه ى دین تو را ویران کند ۳۹
درد دینت هست گر اى مرد راه   =    چاره خود کن که دینت شد تباه ۳۹
همنشین تو به ز تو باید   =    تا تو را عقل و دین بیفزاید ۶۰
تا توانى مى گریز از یار بد   =    یار بد بدتر بود از مار بد ۶۰
مار بد تنها ترا بر جان زند   =    یار بد بر جان و بر ایمان زند ۶۰
آن یکى بر رفت بالاى درخت   =    مى فشاند او میوه را دزدانه سخت ۷۲
صاحب باغ آمد و گفت :اى دنى   =    از خدا شرمت بگو چه مى کنى ۷۲
گفت از باغ خدا بنده خدا   =    مى خورد خرما که حق کردش عطا ۷۲
پس به بستش سخت آن دم بردرخت   =    مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت ۷۲
گفت آخر از خدا شرمى بدار   =    مى کشى این بى گنه را زار زار ۷۲
گفت کز چوب خدا این بنده اش   =    مى زند بر پشت دیگر بنده خوش ۷۲
چوب حق و پشت و پهلو آن او   =    من غلام و آلت فرمان او ۷۲
گفت توبه کردم از جبر اى عیار   =    اختیار است اختیار است اختیار ۷۲
اینکه فردا این کنم یا آن کنم   =    این دلیل اختیار است اى صنم ۷۲
به رستم چنین گفت دستان که کم   =    کن اى پور بر زیردستان ستم ۱۰۴
اگر چه ترا زیردستان بسى است   =    فلک را در این زیر دستان بسى است ۱۰۴
مکن تا توانى دل خلق ریش   =    وگر میکنى میکنى بیخ خویش ۱۰۴
مکن تا توانى ستم بر کسى   =    ستمگر به گیتى نماند بسى ۱۰۴
تا نفس ، مبرّا ز نواهى نکنى   =    دل ، آئینه ى نور الهى نکنى ۱۰۵