ابوبکر البغدادی کیست ؛ شیفته فوتبالی که رهبر داعش شد – بخش اول و دوم + تصاویر
به گزارش صدای میانه به نقل از ماهنامه اندیشه پویا – ترجمه بابک واحدی: ابراهیم عواد ابراهیم البدری در سال ۱۹۷۱ در سامرا، شهری باستانی در گوشه شرقی مثلث سنّی نشین شمال بغداد، به دنیا آمد. او فرزند مرد زاهد مسلکی بود که در مسجد محلی قرائت قرآن درس می داد، گوشه گیر و کم حرف بود و وقتی هم سخن می گفت به زحمت می شد صدایش را شنید. همسایه های دوران نوجوانی، او را خجالتی و کناره گیر به یاد می آورند.حتی وقتی در فوتبال، که ورزش مورد علاقه اش است، به او تنه ای می زدند او خشمگین نمی شد. اما عکس هایی که از آن سال های او در دست است ویژگی دیگری را در او شکار کرده اند: جدیت و قدرتی درخشنده در چشم های سیاهی که زیر ابروان کلفت چین دارش، پنهان اند. از همان نوجوانی، ابراهیم را لقب «مومن» داده بودند. بعد از مدرسه، بیش تر وقتش را در مسجد محل می گذراند و خود را غرق درس های دینی کرده بود؛ شب هم که به خانه برمی گشت، آن چنان که یکی از برادرانش، شمسی، می گوید، در نصیحت کردن هر کسی که از قواعد اسلام سرپیچی کرده بود درنگ نمی کرد.
جهان حالا ابراهیم البدری را با نام ابوبکر البغدادی می شناسد، خلیفه خودخواه داعش، و حالا دیگر قدرت آن را دارد که نه تنها هر سست ایمانی را که در قلمروش است نصیحت کند، بلکه می تواند او را تنبیه کند یا از دم تیغ بگذراند. پیروانش «امیر مومنان» نامش داده اند؛ عنوانی مخصوص خلفا اگرچه قلمرو حکمرانی او بسیار کوچک تر از قلمرو خلفانی قرون وسطاست، اما او بر میلیون ها نفر حکم می راند؛ که بعضی از آن ها دیوانه وار به او وفادارند، و باقی از ترس عواقب خونین مخالفت و سرپیچی از روایت او از اسلام، سر تسلیم فرود آورده اند.از زمان خروج بغدادی از گمنامی در سال ۲۰۱۴، در قامت هیولایی که دستور قطع سر و حتی سوزاندن کسانی را که دشمن تصور می شوند می دهد و تصاویر آن را در یوتیوب منتشر می کند، روزنامه ها و کتاب ها ریشه افراطی گری او را حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ دانسته اند. اگرچه حمله امریکا در آتش افراطی گری دمید اما افراطی گری بغدادی خیلی بیش تر با ترکیبی از بنیادگرایی، اقتدارگرایی سکولار صدام حسین، و میل درونی خود او برای کنترل دیگران آغاز شده بود.خانواده بغدادی که از طبقه متوسط کم درآمد است به زاهد مسلکی مشهور بوده است، و نیز به اصل و نسبت افتخارآمیزشان. اجداد سنّی مذهب او ادعا می کردند که از نسل پیامبر و فرزندان امامان شیعه ای هستند که در سامرا دفن شده اند. اصل و نسل بغدادی یکی از نمونه های بسیار هم پوشانی هویت های مذهبی در عراق است که شکاف میان سنّی و شیعه را نقض می کند. القاعده سال ها پس از حمله امریکایی ها در حرم سامرا بمب گذاری کرد تا این شکاف را واقعیت بخشد.به رغم ادعای مذهبی بودن خاندان بغدادی، بعضی از اعضای آن به حزب بعث پیوسته بودند؛ سازمانی سوسیالیست که رسالتش اتحاد اعراب بود. اگرچه رهبران بعثی ایمان شخصی را بر می تافتند و گاه حتی آن را تشویق می کردند، اما کنشگری دینی را تهدیدی برای حاکمیت خود می پنداشتند. حزب بعث سیاست و تشکیلات حکومتی عراق را از دهه ۱۹۶۰ به این طرف در سلطه خود گرفته بود، از این رو هر عراقی که شغلی دولتی می خواست مجبور بود به حزب بپیوندد، صرف نظر از این که اعتقادات شخصی اش چه باشد.دو عموی بغدادی در دستگاه امنیت صدام کار کرده بودند و یکی از برادران او افسر ارتش بود. یک برادر دیگر او هم که در ارتش خدمت کرده بود در جنگ هشت ساله عراق علیه ایران مرده بود. اگر آن جنگ ادامه می یافت و بغدادی از خدمت نظام معاف نمی شد، او نیز ممکن بود به سرنوشت مشابهی دچار شود. خانواده بغدادی نه تنها با حزب بعث ارتباط داشتند، بلکه شواهدی در دست است که نشان می دهند چندین نفر از این خانواده، و شاید حتی پدر بغدادی، سَلَفی بوده اند.
البته صدام حسین سلفی ها را تهدیدی برای خود می دانست و وقتی آن ها در عراق سازمان دهی پیروان شان در اجتماعات مختلف را آغاز کردند تا کار تبلیغ مسلک شان را که از اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز شده بود پیش ببرند، صدام آن ها را به جرم تشکیل سازمان های غیرقانونی به زندان انداخت. صدام البته در دهه ۱۹۸۰، در جریان جنگ با ایران شیعه، کمی از این موضع عقب نشست، زیرا که به حمایت اقلیت سنّی عراق، از این که شامل سلفی ها هم بود، احتیاج داشت، اما در سال ۱۹۹۰، دو سال پس از پایان جنگ با ایران، صدام هزاران سلفی را مجبور به امضای تعهدنامه ای کرد که آن ها را ملزم می ساخت هیچ عراقی ای را به سلک خود نکشانند.در سال ۱۹۸۹ صدام به منظور همراه کردن نیروهای مذهبی در کشورش و برای استفاده از مذهب به منظور تحکمی سلطه اش بر جامعه عراق، یک دانشگاه مطالعات اسلامی تاسی کرد. او هم چنین با راه انداختن برنامه ای که خود کارزار ایمان می خواندش، و از سال ۱۹۹۳ آغاز شد، با تعطیل کردن کلوب های شبانه، منع شرب خمر در ملا عام، و وضع شدیدترین مجازات ها مثل قطع دست یا ای دزدان، سعی کرد نظر نیروهای مذهبی را به خود جلب کند. ایجاد مشاغل جدید تدریس متون دینی از سوی صدام احتمالا بر حرفه آکادمیک بغدادی هم تاثیر گذاشت. او که به سبب نمرات بدش در دبیرستان- در درس انگلیسی چیزی نمانده بود رد شود- نتوانسته بود آن نان که دوست داشت در دانشگاه حقوق بخواند، به جای آن مشغول تحصیل علوم مذهبی شد.
بغدادی پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه بغداد در سال ۱۹۹۶، به دانشگاه تازه تاسیس مطالعات اسلامی صدام پیوست و در آن جا کارشناسی ارشدش را در رشته حفظ و تلاوت قرآن که موضوع مورد علاقه اش بود گرفت. ارتباطات خانواده اش با حزب بعث نیز به او کمک کرد تا بتواند در این رشته که رقابت و گزینش سختی داشت پذیرش بگیرد. او در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی ارشدش را گرفت و بلافاصله در همان دانشگاه وارد دوره دکتری مطالعات قرآنی شد.عموی بغدادی، اسماعیل البدری، وقتی بغدادی مشغول تحصیلات عالیه بود او را ترغیب به پیوستن به اخوان المسلمین کرد؛ جنبشی فراملیتی که رسالتش تاسیس حکومت هایی مبتنی بر شریعت است. اخوان المسلمین که هم اعضای لیبرال در خود دارد و هم اعضای محافظه کار، در بسیاری از کشورها رویکردی محتاطانه را در قبال تغییر رژیم در پیش گرفته است و به فعالیت در چارچوب رژیم حاکم قناعت می کند.بسیاری از اعضای اخوان در بغداد، از جمله آن هایی که بغدادی در دیدار اول شیفته شان شد، سلفی های صلح طلبی بودند که از حکومت می خواستند قوانین اسلامی را دایر کند اما اگر حکومت سرپیچی می کرد به دنبال شورش نبودند. ولی بغدادی خیلی زود جذب دسته های دیگر یعنی سلفی های تندرو شد، آن هایی که خود را سلفی های جهادگرا می خواندند.برادر بزرگ تر بغدادی، جمعه از اعضای این جنبش بود. هم چنین مرشد بغدادی، محمد هردان، نیز زمانی از اعضای اخوان المسلمین بود و در دهه ۱۹۸۰ در افغانستان برابر شوی جنگیده بود. بغدادی شیفته نوشته های آن دسته از اعضای اخوان شد که جهاد پیشه کرده بودند و تحت تاثیر این نوشته ها مدام ناخشنودی اش از جریان اصلی اخوان المسلمین بیش تر می شد؛ جریانی که احساس می کرد متشکل از «مردان حرف، و نه عمل» است. به سال ۲۰۰۰ نکشیده بود که بغدادی سودای مبارزه یافت.
۱- ستاره فوتبالعمده اطلاعاتی که از بغدادی در فاصله سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ داریم به زندگی خصوصی اش مربوط می شود. به نظر می رسد که او دو همسر و شش فرزند دارد. همسر اول، اسما، دخترعموی اوست. وصلت او با همسر دومش، اسرا، بعدتر و احتمالا پس از حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ انجام شده است. بغدادی همسران خود را از ملا عام دور نگه می داشت و خودش هم چندان در اجتماع نمی جوشید، و ترجیح می داد که وقتش را با خانواده اش در آپارتمان کوچک شان نزدیک مسجد حاجی زیدان در محله فقیرنشین توپچی بغداد بگذراند.او در آن مسجد به بچه های محل حفظ و تلاوت قرآن درس می داد و با صدای بلندش از بلندگوی مسجد اذان می گفت. این مسجد همچنین مکان مناسبی برای ارضای اشتیاق دیگر او بود- اشتیاقش برای فوتبال. مسجد باشگاه فوتبالی داشت و بغدادی ستاره تیم بود، و «مسی ما» لقبش داده بودند. هم تیمی هایش به یاد دارند که اغلب وقتی نمی توانست گلی بزند عصبانی می شد.
۲- محبوسدر اواخر سال ۲۰۰۳، پس از آن که امریکایی ها ارتش صدام را شکست دادند و منحل کردند، بغدادی یکی از موسسان جیش اهل السنّه و الجماعه شد؛ گروهی پیکارجو که با سربازان امریکایی و متحدان محلی آن ها در شمال و مرکز عراق می جنگید. اندکی بعد، در فوریه ۲۰۰۴، بغدادی به ملاقات دوستی در فلوجه رفته بود که از مظنونین امریکا بود، و همان جا دستگیر شد. او را به زندانی در کمپ بوکا، که از قرارگاه هایی در جنوب عراق بود، منتقل کردند. اسناد زندان او را «زندانی غیرنظامی» طبقه بندی کرده اند، بدان معنی که امریکایی ها نمی دانستند او تروریست است.بغدادی ده ماهی در حبس بود و پیکارجویی خود را مخفی نگاه داشت. یکی از هم بندی های او، که نامش را فاش نکرده، در مصاحبه با گاردین گفته است «بغدادی آدم بی سر و صدایی بود. کاریزما داشت. می توانستی حس کنی که آدم مهمی است». بغدادی پیش نماز می ایستاد، در نماز جمع خطبه می خواند و برای زندانیان دیگر کلاس تعالیم دینی برگزار می کرد. و باز هم رفقایش- و بی شک، زندان بانان- را با مهارتش در زمین فوتبال شگفت زده کرده بود. این جا هم او را با یک ستاره آرژانتینی مقایسه می کردند؛ این بار او «مارادونا» بود.بغدادی در زندان از هر فرصتی بهره می گرفت تا با مقامات زندان مذاکره کند و میان گروه های رقیب زندانیان میانجی گری. هم بندی او که با گاردین مصاحبه کرده می گوید: «هر بار مشکلی در کمپ به وجود می آمد، او در مرکز آن بود. می خواست سرکرده زندان باشد- و حالا که به گذشته می نگرم می فهمم که چطور از سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن استفاده می کرد تا به آن چه می خواست، که جایگاه بالاتر بود، برسد و از پس این کار هم برآمده بود.»
داعش چطور پدید آمداکتبر ۲۰۰۴: القاعده با جذب شبه نظامیان پیکارجوی زرقاوی در عراق نفوذ و رشد می کند.ژوئن ۲۰۰۶: زرقاوی در حمله هوایی نیروهای امریکایی، در بغداد کشته می شود، مصری جای او را می گیرد.اکتبر ۲۰۰۶: مصری، القاعده در عراق را به دولت اسلامی در عراق تبدیل می کند.آوریل ۲۰۱۰: مصری در حمله مشترک نیروهای امریکایی و عراقی کشته می شود.مه ۲۰۱۰: بغدادی رهبر دولت اسلامی می شود.
ابوبکر البغدادی
سلفی ها، صدام حسین، و آمریکایی ها از او تروریستی تمام عیار ساختند.
صدام حسین
کارزار ایمان او و تاسیس دانشگاه قرآن امکان تحصیل بغدادی را فراهم آورد.
اسامه بن لادن
او با جذب نیروهای پیکارجوی عراق شالوده اولیه ایجاد داعش را ریخت.
ابومصعب الزرقاوی
وحشی گری زرقاوی و نیروهایش بغدادی را مجذوب القاعده ساخت.
ابوایوب المصری
پس از ترور زرقاوی، داعش را بنیان گذاشت و بغدادی را ترفیع درجه داد.
مناف الراوی
فرمانده سابق داعش در بغداد پیش از روی کار آمدن بغدادی.
حاجی بکر
او با فریفتن شورای داعش، بغدادی را به سمت امیری این گروه رساند.
ایمن الظواهری
تلاش های رهبر جدید القاعده برای مهار داعش و بغدادی در سوریه و عراق ناکام ماند.
بسیاری از ۲۴هزار زندانی کمپ بوکا اعراب سنّی مذهبی بودند که در ارتش و دستگاه مطالعات صدام خدمت می کرده اند. صدام که سقوط کرد، اینان نیز با او سقوط کردند که یکی از پیامدهای پاک سازی بعثی ها از سوی امریکایی ها و بر سر کار آمدن اکثریت شیعه عراق بود که سال ها سرکوب شده بودند. این زندانیان اگر هم به هنگام ورود به زندان تروریست شده بودند، اعلامیه های افراطی پیکارحویان در زندان پخش می شدند.
یک هم بندی دیگر بغدادی، در مصاحبه با ال مونیتور گفته است «نیروهای جدید برای آینده آماده می شدند و این چنین بود که وقتی زندان را ترک می کردند بمب های ساعتی بودند». به گفته او وقتی زندانی جدید به کمپ می آمد، همتایانش او را «آموزش می دادند، ذهنش را از تعالیم جهادی می انباشتند و به مسیری که می خواستند هدایتش می کردند تا وقت رفتن فتیله سوزان انبار باروت باشد». و از قرار معلوم سوزان ترین شعله میان این زندانیان را بغدادی داشت؛ مردی که مسئول آتش سوزی عظیمی از آب درآمد که کم تر از یک دهه بعد منطقه را در خود بلعید.بسیاری از بعثی های سابق کمپ بوکا، که بغدادی با بعضی از آن ها دوست شده بود، بعدترها در سازمان داعش به درجات بالای فرماندهی رسیدند. منبع گاردین می گوید «اگر زندانی امریکایی در عراق نبود، داعشی هم وجود نداشت. بوکا یک کارخانه بود؛ کارخانه ای که همه ما را ساخت. ایدئولوژی ما را ساخت.» زندانیان این کمپ را «آکادمی» می خواندند و بغدادی، در آن ده ماه اقامتش، یکی از اعضای هیئت علمی آن بود. بغدادی تا هشتم دسامبر ۲۰۰۴ که از آن زندان آزاد شد، دفترچه پر و پیمانی از اطلاعات ارتباط با دوستان و نوچه های آینده اش گرد آورده بود؛ آن ها شماره تلفن های یکدیگر را توی سوراخ کش لباس های زیرشان پنهان کرده بودند.
دو ماه بعد از آزادی بغدادی، القاعده با جذب شبه نظامیان پیکارجوی ابومصعب الزرقاوی، شاخه ای از شبکه ترور خود را در عراق تاسیس کرد و زرقاوی را به ریاست آن گمارد. زرقاوی، اردنی الاصلی که به دنبال تاسیس دولت بنیادگرای اسلامی بود، گمان می کرد می تواند از سازمان القاعده عراق برای آغاز کردن جنگی فرقه ای میان اقلیت سنّی و اکثریت شیعه عراق مدد بگیرد؛ جنگی که سنّی ها را وا می داشت دست شان را به نشانه حفاظت و حمایت به سوی گروه او دراز کنند.
وقتی که القاعده آن طور که زرقاوی انتظارش را داشت، از حمام خونی که رخ می داد پیروز بیرون می آمد، دیگر مانع جدی ای بر سر راه ایجاد این دولت که او آرزویش را در سر می پروراند وجود نداشت. رهبران القاعده با اکراه تن به برنامه وحشیانه زرقاوی دادند، زیرا که می خواستند دستی در پیکارجویی علیه امریکایی ها داشته باشند اما خیلی زود از این همکاری پشیمان شدند، زیرا که خشونت تکان دهنده گروه زرقاوی، که به صورت آنلاین منتشر می شد، عموم مردم مسلمان را که القاعده به حمایت شان در جنگ جهانی علیه امریکا و متحدانش نیاز داشت، از این گروه بیزار نمود.
مطلب مرتبط:
بغدادی، شیفته فوتبالی که رهبر داعش شد (۱)
بغدادی قطعا در زمان اقامتش در بوکا با پیکارجویان حلقه زرقاوی دیدار کرده بود و بی شک جذب و شیفته این گروه پیکارجو شده بود؛ گروهی که حتی از گروه او هم افراطی تر بودند. او پس از آزادی از بوکا با یکی از خویشاوندانش که در القاعده بود تماس گرفت و از طریق او با یکی از سخنگویان آن گروه در عراق مرتبط شد. سخنگوی القاعده بغدادی را متقاعد کرد که به دمشق برود و در عملیاتی برای القاعده مشارکت کند، و به او اطمینان داد که همزمان با کار برای آن ها می تواند تحصیلاتش را هم پیش ببرد.
اندیشمندان دینی دانشگاه رفته در سازمان های پیکارجو به ندرت پیدا می شوند و از همین رو فرستادن یک دانشگاهی جوان و تازه کار به سوریه منطقی بود، تا دست امریکایی ها به آن نرسد. بغدادی در سوریه وظیفه داشت که پروپاگاند آنلاین القاعده عراق را با روایت فوق محافظه کار آن ها از اسلام هماهنگ نگه دارد.
در سال ۲۰۰۶ القاعده در عراق یک سازمان چتری تاسیس کرد تا همه گروه های پیکارجویی را که مقابل اشغال عراق می جنگیدند گرد هم آورد. گروه بغدادی یکی از نخستین گروه هایی بود که به این سازمان پیوست. اندکی بعد، زرقاوی اعلام کرد که می خواهد دولتی اسلامی تشکیل دهد که مستقیما با دستورات القاعده در تضاد بود، که می گفت منتظر خروج امریکایی ها و جلب حمایت کافی برای تشکیل دولت بمانید.
زرقاوی در حمله هوایی امریکا در ماه ژوئن کشته شد و جانشین او، ابوایوب المصری، پیکارجویی مصری، برنامه او را پیش برد. او در ماه اکتبر تشکیل دولت اسلامی و انحلال القاعده در عراق را اعلام کرد و گفت که سربازانش اکنون سربازان دولت اسلامی هستند. مصری سمت وزیر جنگ را برای خود برگزید، هرچند که درواقع رهبر گروه بود؛ امیر فرموده گروه، ابوعمر عراقی، در ابتدا فقط مقامی تشریفاتی بود. رهبران جدید دولت اسلامی به صورت خصوصی با اسامه بن لادن بیعت کرده بودند، اما در ملا عام این تصور را جا می انداختند که دولت اسلامی از القاعده مستقل است. آن ها امیدوار بودند که سازمان شان از بیرون دولتی مستقل به نظر برسد، یا حتی آغاز احیای خلافت. این ابهام در رابطه دو گروه، بعدتر به اختلافات میان دو سازمان انجامید.
بغدادی به سبب تحصیلات دانشگاهی اش، مسئول امور دینی دولت اسلامی در بعضی از «استان»های آن در عراق شد. در سیزدهم مارس ۲۰۰۷ بغدادی از وظایف خود در گروه مرخصی گرفت و به بغداد بازگشت تا از پایان نامه خود دفاع کند. با درجه «بسیار خوب» در دفاع از پایان نامه، دکترای خود را در علوم قرآنی دریافت کرد. مدرک دانشگاهی بغدادی و کارهایی که در مدیریت امور دینی دولت اسلامی کرده بود، توجه مصری را به او جلب کرد، و این شد که مصری او را به سمت ناظر کمیته شریعت منصوب کرد. مصری همچنین او را به شورای مشاوره یازده نفری دولت اسلامی آورد؛ شورایی که به امیر مشاوره می داد، اما در واقع از سوی مصری کنترل می شد.
بغدادی که به شورا ملحق شد، اعضای عراقی آن در حلقه هم میهن شان- ابوعمر- داشتند طاقت شان را از دست می دادند و حالا بغدادی، همچون کمپ بوکا، خیلی زود نقش میانجی را میان دو طرف بر عهده گرفت. او به رغم این که تحت الحمایه مصری بود، به قدر کافی اعتماد ابوعمر را جلب کرد که وارد کمیته هماهنگی دولت اسلامی شود؛ یک هیئت قدرتمند سه نفره که می توانست فرماندهان دولت اسلامی را در استان های عراقی، گزینش، استخدام، نظارت و اخراج کند.
بغدادی نامه های ابوعمر را به رئیس اش در القاعده، اسامه بن لادن، را می نوشت و نیز هماهنگ کننده ارتباطات میان رهبران عالی رتبه دولت اسلامی و نمایندگان آن در استان ها بود؛ ارتباطی که عمدتا از طریق قاصدان انجام می شد.
برگه ثبت نام بغدادی در دانشگاه
در اوایل سال ۲۰۱۰، عراقی ها یکی از این قاصدان را دستگیر کردند که پیامی از ابوعمر را برای مناف الراوی، فرمانده دولت اسلامی در بغداد می برد. این قاصد در بازجویی ها محل اختفای ابوعمر و مصری را در حومه تکریت به امریکایی ها لو داد و در آوریل ۲۰۱۰، این دو، در محاصره نیروهای امریکایی ترجیح دادند خودشان را منفجر کنند تا این که تسلیم امریکایی ها شوند.
با مرگ این دو، دولت اسلامی با نخستین جانشینی در رهبری مواجه شد. شورای مشاوره از هراس حمله امریکایی ها نمی توانست تشکیل جلسه دهد و در نهایت بن لادن به این شورا دستور داد رهبر موقتی تعیین کند و فهرستی از نامزدها برای مسئولیت امیری گروه و شایستگی های آن ها را برای او بفرستند.
۴- امیر:
پس از مرگ فرماندهان دولت اسلامی، حاجی بکر، رئیس شورای نظامی این سازمان، با بی اعتنایی به دستورات بن لادن، از یازده عضو شورای مشاوره رای گیری کرد، اما گفته می شود که نتیجه رای گیری را از طریق نامه نگاری با تک تک اعضای شورا و فریب دادن آن ها که دیگر اعضا بغدادی را گزینه مناسب می دانند، تحت تاثیر قرار داده است. این کلنل حیله گر احتمالا بر این اعتقاد بود که بغدادی حرف شنوتر از کاندیداهای دیگر خواهد بود، یا این که کمتر از دیگران نسبت به اربابان دوردست نشین گروه در القاعده احساس وفاداری خواهد کرد، اربابانی که گاه و بی گاه به وحشی گری های دولت او اعتراض می کردند.
بدین ترتیب شورا با نُه رای موافق در برابر دو رای مخالف، امیر جدید را منصوب کرد و ابوبکر البغدادی، در سن ۳۹ سالگی، این نام را که کنون شهرت جهانی دارد و نمایش بیعتی است با خلیفه سنّی (ابوبکر) و میهن (البغدادی) اختیار کرد.
حاجی بکر با تایید امیر جدید، هر آن کسی که ممکن بود اقتدار بغدادی را به چالش بکشد پاک سازی کرد. او که اعضای دولت اش «شاهزاده سایه ها» و «وزیر خصوصی» امیر می خواندندش، با ارعاب و ترور حساب های قدیمی را تسویه کرد و رقبا را از میان برداشت؛ همچون کاری که صدام کرده بود.
حالا دیگر موازنه قدرت به نفع اعضای عراقی دولت اسلامی بود. نیروهای امریکایی و عراقی فرماندهان امیر سابق را می کشتند یا دستگیر می کردند و جانشینان آن ها، هم چون بغدادی و حاجی بکر، از بین زندانیان سابق کمپ بوکا گمارده می شدند و بسیاری از آن ها، مثل بکر، افسران سابق ارتش یا دستگاه اطلاعات صدام بودند؛ مردانی که حالا به کار اداره دولت اقتدارگرای جدید می آمدند.
بغدادی و متحدان عالی رتبه اش پس از آن که از تصاحب رهبری گروه مطمئن شدند، کار ترمیم گروه را آغاز کردند. شکست های نظامی پی در پی گروه را مجبور کرده بود که در سال ۲۰۰۸ به خفا پناه ببرد و حمله به ابوعمر و مصری تلفات زیادی بر بدنه فرماندهی گروه وارد ساخته بود. حالا بغدادی و حاجی بکر عزم شان را جزم کرده بودند که مبارزه شان را بار دیگر آشکار سازند و سرزمین هایی را که برای تاسیس خلافت لازم داشتند اشغال کنند. بالا گرفتن ناآرامی ها در سوریه در سال ۲۰۱۱ فرصت خوبی به دست داد.
بغدادی که فرصت تزریق خشونت در یک قیام را به دست آورده بود، یکی از فرماندهان خود را به سوریه اعزام کرد تا مخفیانه شاخه ای از دولت اش را در آن جا تاسیس کند. این شاخه، که بعدها جبهه النصره نام گرفت، به پیروی از دستورالعمل دولت اسلامی به غیرنظامیان حمله کرد تا کمپین های عظیمی از رعب و وحشت پدید آورد و هرج و مرج ایجاد کند. امید آن ها این بود که این دولت بتواند از این هرج و مرجه بهره بگیرد و اولین سرزمین خودش را به چنگ آورد. بعدتر که جبهه النصره به سازمانی پیکارجو تکامل یافت، در قتل غیرنظامیان سنّی احتیاط و خودداری بیش تری پیدا کرد و بیش تر تلاش هایش را وقف همکاری با دیگر گروه های شورشی سنّی نمود تا اسد را براندازند.
یک دلیل دیگر این تغییر روش هدایتی بود که النصره از امیر جدید القاعده، ایمن الظواهری دریافت کرد. الظواهری بر این اعتقاد بود که جلب حمایت مردمی پیش از تلاش برای تاسیس دولت اسلامی ضروری است و از این رو از النصره خواست که با شورشیان دیگر همکاری کند.
بغدادی هرچند خصوصی با الظواهری بیعت کرده بود، اما با او هم عقیده نبود. از نظر او دولت اسلامی تاسیس شده بود و فقط لازم بود متصرفاتی در سوریه به دست آورد و همکاری النصره با دیگر شورشیان سنّی این نقشه را عقیم می گذاشت.
در بهار ۲۰۱۳ بغدادی به زیردستان خود در النصره فرمان داد که طبق استراتژی او پیش بروند؛ اما آن ها نافرمانی کردند. بغدادی که به خشم آمده بود، علنا اعلام کرد النصره بخشی از دولت اسلامی بوده است و اسم دولت اسلامی را به دولت اسلامی عراق و شام تغییر داد. رهبر النصره پاسخ این کار بغدادی را با خروج بر بغدادی داد؛ و خود مستقیما با الظواهری بیعت کرد. پس از آن که الظواهری بیعت النصره را پذیرفت و به بغدادی دستور داد ک جز به عراق نیندیشد، بغدادی سر باز زد. او کنترل سوریه را هم می خواست.
دولت اسلامی تحت رهبری بغدادی شروع کرد به فتح سرزمین هایی در شرق سوریه و فراری دادن گروه های شورشی سنّی از جمله النصره. الظواهری چاره ای جز اخراج دولت اسلامی از القاعده نداشت و در فوریه ۲۰۱۴ این کار را کرد. در ستیز بعدی میان النصره و دولت اسلامی؛ این دولت اسلامی بود که فاتح شد. دولت اسلامی سلطه اش بر شرق سوریه را تحکیم کرد و بسیاری از مبارزان خارجی النصره را به درون خود کشید؛ پیکارجویانی که بیش تر از براندازی اسد دغدغه تاسیس دولتی برای خود را داشتند.
و چندی نگذشت که بغدادی و دولت اسلامی اش بر صدها هزار نفر از مردم شرق سوریه فرمان می راندند. او نیز همچون صدام به فایده سیاسی ایجاد رعب و وحشت به نام مذهب آگاه بود. او مسلمانانی را که به فرمان برداری از او تن نمی دادند کافر می خواند، اعضای قبایل سنّی و سربازان دستگیر شده را دست جمعی اعدام کرد و در گورهای جمعی انداخت، تا هشداری به مخالفان خود دهد و حالا که شرق سوریه را داشتند، بغدادی رو به سوی غرب عراق گرداند.
۵- خلیفه:
از اوایل سال ۲۰۱۴ دولت اسلامی به طور مرتب سرزمین هایی در غرب عراق را به تصرف خود در می آورد. سنّی هایی که در این مناطق زندگی می کنند از دولت شیعه بغداد که آن ها را به ارتش و مناصب قدرت راه نمی داد ناراضی بودند. وقتی قبال سنّی در غرب عراق مبارزه با دولت را در اواخر سال ۲۰۱۳ آغاز کردند، بغدادی به سربازان خود دستور داد به آن ها بپیوندند. حالا فرقه گرایان طرفداران بغدادی، اعضای قبایل و سکولارهای بعثی شانه به شانه هم با هدفی یکسان، یعنی براندازی حاکمان شیعه، می جنگیدند.
در زمستان و بهار سال ۲۰۱۴ دولت اسلامی با کمک متحدان خود در فلوجه و رمادی پیش روی کرد. سربازان این گروه ماموران پلیس و سربازان دولت را که برابرشان می ایستادند به صف کردند و از اعدام وحشیانه آن ها فیلم گرفتند. این ویدیوها به سرعت در میان ارتش عراق و دستگاه های اطلاعاتی آن پخش شد.
در ژوئن ۲۰۱۴ دولت اسلامی و متحدان آن حمله ای ضربتی را به موصل انجام دادند که دومین شهر بزرگ عراق است. آن ها با تلاشی اندک شهر را به تصرف خود درآوردند، زیرا که نیروهای نظامی و پلیس شهر چنان روحیه خویش را از دست داده بودند و چنان از تماشای ویدیوها وحشت زده بودند که برابر آن ها مقاومتی نکردند. اواخر همان ماه، سخن گوی دولت اسلامی از برقراری خلافت خبر داد و بغدادی نام کنونی اش را اختیار کرد: خلیفه ابراهیم.
برای توجیه این ادعا، پیروان او اصل و نسب خاندان او را که به ادعایش به نوادگان پیامبر می رسد، تبلیغ کردند. و چند روز بعد، خلیفه جدید با ردایی سیاه، به یاد خلفای عباسی که همچون او با ادعای اصل و نسب برآمده از خانواده پیامبر و وعده بازگشت به اسلام اصیل بر سر کار آمده بودند، در موصل بالای منبر رفت تا خطبه نماز جمعه را ایراد کند؛ این نخستین و تنها باری بود که او، از زمان در دست گرفتن رهبری دولت اسلامی در سال ۲۰۱۰، در منظر عام ظاهر شده است.
بغدادی در خطبه اش گفت که «مرا به حکمرانی بر شما برگزیده اند اما من بهترین شما نیستم. اگر می بینید که درست رفتار می کنم، از من پیروی کنید. اگر می بینید رفتار غلط دارم، پندم دهید و هدایتم کنید… اگر از خدا نافرمانی کنم، از من فرمان نبرید»؛ که نقل قولی آزاد از گفته های خلیفه اول، ابوبکر، به وقت انتخاب به خلاقت بود.
از زمان این خطبه تاکنون، رسانه ها دو بار خبر از کشته یا مجروح شدن او در حملات هوایی داده اند؛ اولین بار در نوامبر ۲۰۱۴ و بار دوم در مارس ۲۰۱۵٫ اما در ماه مه ۲۰۱۵ رهبر مرموز دولت اسلامی بیانیه ای را به صورت آنلاین منتشر کرد و خواند تا پیروانش را هدایت کند و نیز مدرکی دال بر زنده بودنش نشان جهان دهد. با این همه، این پرسش پابرجاست که اگر بغدادی در زمان زمامداری اش بمیرد چه اتفاقی خواهد افتاد.
برای بعضی ها بغدادی اهمیتی ندارد، و آفریده و آلت دست بعثی های سابق یا آدم کش هایی است که از دولت اسلامی برای بازپس گرفتن قدرت استفاده می کنند؛ یا یکی از چرخ دنده های ماشینی بزرگ تر است، یک چهره نهادی غیرشخصی یا نیروهایی تاریخی. این دیدگاه ها دست کم در این نقطه هم نظر هستند که بغدادی از خود اراده ای ندارد؛ گناهان او گناهان دیگران است. شاید گناهان صدام حسین، شاید جورج دبلیو بوش یا شاید آن ها که به رژیم سابق وفادارند. بدین تعبیر اگر بغدادی از بین برود، تنها اتفاقی که خواهد افتاد این است که جای او را یک چهره توخالی دیگر خواهد گرفت.
اما زندگی بغدادی نشان می دهد که او در تشکیل یک گروه پیکارجو مشارکت داشته، همزمان که امور ظاهرا مذهبی دولت اسلامی را مدیریت می کرده دکترایش را گرفته، و توانسته به مدد مهارتش در بستن ائتلاف و ارعاب رقبا در سیاست رعب انگیز داخل دولت اسلامی، بقا بیابد. تحکیم تصرفات سرزمینی دولت اسلامی در سوریه و پیش روی سریع آن به داخل عراق همه پس از مرگ «شاهزاده سایه ها»ی او رخ داده است.
اگرچه نیویورک تایمز اخیرا گزارش داده است که بغدادی خود ترتیب جانشینی خود را با بخشیدن بسیاری از اختیارات نظامی اش به زیردستان داده است، اما هیچ کدام از جانشینان باالقوه او اصل و نسب، دانش دینی و مهارت بغدادی در یافتن دوستان قدرتمند و فروخواباندن مخالفت ها را ندارند. بغدادی استاد دانشگاه نشد تا ذهن جوانان را با استدلال جلب باورهای خود کند. او که همواره به دنبال کنترل دیگران و تحمیل عقاید خود بر آن ها بود، حالا می کوشد دیدگاه وحشیانه اش را بر کل جهان تحمیل کند. اگر زندگی بغدادی پندی در خود نهفته داشته باشد، آن پند خطر ایجاد هرج و مرج است که به مردانی مثل او اجازه بالیدن می دهد.
خلاقت خودخوانده داعش تاکنون چند بار تغییر نام داده است.
• دولت اسلامی در عراق ISLAMIC STATE IRAQ
در سال ۲۰۰۶ که گروه تشکیل شد نام دولت اسلامی در عراق را بر خود نهاد، و پیروان گروه آن را به دولت اسلامی خلاصه کردند.
• داعش ISIS
در آوریل ۲۰۱۳ بغدادی رسما نام گروه را از دولت اسلامی در عراق به «دولت اسلامی در عراق و شام»، تغییر داد که در لسان عرب به منطقه شرق مدیترانه اطلاق می شود. اما اغلب منظور پیکارجویان از شام فقط سوریه است.
• داعل ISIL
اوباما و دولت امریکا برای این گروه از عبارت «دولت اسلامی عراق و لُوان» استفاده می کنند. واژه فرانسوی لُوان (Levant) بیش تر مناطق شام را در بر می گیرد.
********************
مطلب مرتبط:
ابوبکر البغدادی کیست ؛ شیفته فوتبالی که رهبر داعش شد – بخش اول + تصاویر