کتاب رازهای خنوخ
چکیده
چـکیده: معراجنامههای ادیان، از جذابترین ادبیات جهان هستند. این آثار آدمی را بر بال فرشتگان مـینشانند و در سـپهر بـیانتها و جهان مینوی به پرواز درمیآورند و جان و دل او را از دریای معرفت الهی سیراب میکنند. داستان بدیع معراج حضرت رسـول صلیاللهعلیهوآلهوسلم و توصیف عوالمی که آن عزیز مشاهده کرد، پیوسته مورد توجه عالمان و عـارفان بوده است؛ و چکامهسرایان و هـنرمندان از آن الهـام گرفتهاند. کتاب رازهای خَنوخ در یهودیت، مکاشفه یوحنا در مسیحیت، اَردویرافنامه در آیین زردشت و معراجنامههای اسلام نیز به همین علت، جاودانه شدهاند. معراجنامه حاضر، که برای نخستین بار به زبان فارسی انتشار مییابد، گـزارش سفر شصت روزه خَنوخ (Enoch)به آسمانهاست. خَنوخ پس از مراجعت، مشاهدات خود را برای پسران و قوم خویش بیان میکند و آنان را اندرز میدهد. او پس از سی روز، دوباره به آسمان میرود تا برای همیشه در آنجا بماند. اینک آگاهیهایی دربـاره خـَنوخ و کتاب او:
خَنوخ کیست؟
خَنوخ (یا: اَخنوخ) نزد اهل کتاب یکی از پیامبران پیش از توفان نوح علیهالسلام است که علوم و کتابهای فراوانی را به او نسبت دادهاند. علمای اسلام وی را با حضرت ادریس علیهالسلام که خـدای مـتعال وی را در قرآن(۱) مجید ستوده و به معراج او اشاره کرده است، برابر میدانند. واژه خَنوخ در زبان عبری به معنای «آزموده» است. نام وی حدود ۴۴ بار به لفظ اَخنوخ و چندین بار به لفظ اَحنوخ، اَحـنوح، خـَنوخ، خَنوح و… در کتاب بحار الانوار آمده است و صحیفهای منسوب به
______________________________
۱٫ مریم: ۵۶ـ۵۷؛ انبیاء: ۸۵٫
او در جلد ۹۵ آن کتاب وجود دارد. فضای صحیفه یادشده به فضای کتابهای خَنوخ شباهت دارد؛ مثلاً رؤیت فرشتگان و وعده توفان نـوح عـلیهالسلام کـه در آن صحیفه آمده(۱)، در کتاب حاضر نـیز یـافت مـیشود. مطالبی نیز از صحائف ادریس و سنن ادریس در سعد السعود تألیف مرحوم سید ابن طاووس رحمهالله آمده است. کتابهای خَنوخ در یهودیت از مهمترین مـنابع فـرشتهشناسی بـه شمار میروند.(۲)
نسب خَنوخ در سفر پیدایش تورات (۵:۴ـ۲۴) و انـجیل لوقـا (۳:۳۷ـ۳۸) چنین است: خَنوخ بن یارِد بن مَهلَلئیل بن قَینان بن اَنوش بن شیث بن آدم علیهالسلام . علاوه بر موارد یـادشده، نـام خـَنوخ در کتاب اول تواریخ ایام (۱:۳)، رساله به عبرانیان (۱۱:۵)، و رساله یهودا (۱:۱۴) آمده اسـت. جمعی از علمای اسلام خَنوخ و ادریس را با هِرمِس «مثلث العظمه»(۳) برابر میدانند.(۴)
اعتبار رازهای خنوخ
هنگامی که دانشمندان یـهود در قـرن اول مـیلادی برای تعیین کتابهای الهامی خویش گرد آمدند، از نوشتههای فراوانی که در آن روزگـار رواج داشـت، آنهایی را که به زبان یونانی نوشته شده بود، کنار گذاشتند، و بر ۳۹ کتاب، که به زبان عـبری بـود، اتـفاق کردند. این مجموعه بعدا تَنَخ نامیده شد و مسیحیان آن را عهد عتیق نامیدند. کـتابهایی کـه رد شـدند، دو دسته بودند:
دسته اول، که اَپوکریفا(۵) نامیده میشود، اعتبار ناچیزی داشت؛ و با آن که یـهودیان آن نـوشتهها را تـرک کرده بودند، مسیحیان برخی از آنها را بر عهد عتیق خود افزودند. با این کار، شـماره کـتابهای عهد عتیق نزد مسیحیان به ۴۶ رسید و همه ایشان الهامی بودن آنها را پذیرفتند. حـدود پنـج قـرن پیش، مارتین لوتر در الهامی بودن این کتابها تردید کرد؛ و با گذشت زمان، مسیحیان پروتـستان آنـها را کنار گذاشتند و نسخههای عهد عتیق پروتستانی پدید آمد که با تَنَخ یهودیان بـرابر اسـت. از آن جـا که معمولاً پروتستانها به ترجمه و نشر کتاب مقدس اقدام میکنند، نسخههای فاقد اَپوکریفا در جهان فـراوانتر اسـت.
دسته دوم، که سودْاِپیگرافا(۶) نامیده میشود، اعتبار کمتری داشت و هرگز در عهد عتیق قـرار نـگرفت. ایـن نوشتهها که چند دهه پیش از میلاد، به دست برخی از یهودیان فرهیخته پدید آمده
______________________________
۱٫ بحار الانـوار، ۹۵/۴۵۸، ۴۶۶٫
۲٫ «و کـانت المـلائکه فی زمان إدریس علیهالسلام یصافحون الناس و یسلِّمون علیهم و یکلمونهم و یجالسونهم و ذلک لصلاح الزمـان و أهـله.» بحار الأنوار، ۱۱/۲۷۹.
۳٫ Hermes Trismegistus.
۴٫ برای آگاهی بیشتر درباره خَنوخ، به مدخل «ادریس» در جلد هفتم دائره المعارف بزرگ اسلامی مـراجعه شـود.
۵٫ Apocrypha به زبان یونانی، یعنی پوشیده.
۶٫ Pseudepigrapha به زبان یونانی، یعنی نوشتههای جعلی.
بـود، بـر اثر بیتوجهی اهل کتاب از میان رفت، ولی شـماری از مـتون یـا ترجمههای آنها در گوشه و کنار جهان باقی مـاند و در قـرون اخیر کشف شد، که ترجمه اسلاوی رازهای خَنوخ(۱) از آن جمله است. تعداد ایـن آثـار، که مسیحیان در برخی از آنها تـصرفاتی کـردهاند، بسیار اسـت. مـجموعههاییاز آنـها بهزبان انگلیسی و زبانهای اروپایی دیگر تـرجمه و چـاپ شده و یکی از آنها به انگلیسی با عنوان کتابهای فراموش شده عدن(۲) در سـال ۱۹۲۷ در امـریکا انتشار یافته است.
ترجمه فارسی کـتاب رازهای خَنوخ از روی ترجمه انـگلیسی آن فـراهم شده است. ترجمه انگلیسی یـادشده بـسیار ادبی و پیچیده است و مترجم فارسی برای گشودن لغزهای عبارتی و ساده کردن برگردان کـتاب سـخت کوشیده و توضیحاتی را نیز در پاورقی آورده اسـت، امـا هـنوز هم آثار آن دشـواریها در تـرجمه حاضر به چشم مـیخورَد. پژوهـشگران میتوانند برای آگاهی بیشتر، به ترجمه انگلیسی کتاب در شبکه اینترنت مراجعه کنند.
یادآوری
بـیاعتباری کـتابهای سودْاِپیگرافا، که این اثر جزو آنـهاست، نـزد اهل کـتاب دوچـندان اسـت؛ و از دیدگاه اسلام، که کـتاب عهد عتیق را معتبر نمیداند، این بیاعتباری سه برابر میشود. مقایسه این کتاب با منابع اسـلامی کـار درستی نیست و تقوای اسلامی حکم مـیکند کـه مـرز بـین حـق و باطلپیوسته پررنگو آشـکار بـاشد. با اینحال، از باببحث علمی دو مسئله را یادآوری میکنیم:
مسئله اول: کتاب حاضر، مانند تورات کنونی، برخی تعابیر نـامناسب را دربـاره وجـود پاک و منزه خدای متعال به کار میبرد و بـرای او مـکان قـائل شـده، و جـایش را در آسـمان میداند! خَنوخ به حضور وی بار مییابد و چهره او را مانند آهن گداخته میبیند! در این باره، توجه به سه نکته ضروری است:
۱٫ رؤیت خدای متعال و تماس دست وی با سـینه حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و تشرف مکرر آن جناب به حضور خداوند برای درخواست کاهش تعداد نمازهای یومیه در احادیث معراجیه اسلام نیز دیده میشود؛ و ائمه طاهرین علیهمالسلام و علمای شیعه معنای واقعی ایـن تـعبیرهای متشابه را با ارجاع به محکمات اسلام بیان کردهاند. برخی از این احادیث و توضیحات آنها در بحار الانوار (۱۸/۲۸۲ـ۴۱۰) و المیزان، ذیل آیه اول سوره اسراء آمده است.
۲٫ هنگام سخن گفتن از خدا و امور معنوی و عـقلانی، بـا کمبود جدی الفاظ رو به رو هستیم، زیرا اگر دقت کنیم، میبینیم که در همه این موارد از الفاظ معمولی زندگی بشری استفاده میشود؛ و این امر دشـواریهایی را پدیـد میآورد. علمای الهیات ادیان بـرای تـوضیح و توجیه این
______________________________
۱٫ The Book of the Secrets of Enoch.
۲٫ The Forgotten Books of Eden.
تعابیر تلاش میکنند و برای دستیافتن به این هدف، از دلیلهای عقلی و نقلی کمک میگیرند.
تعبیرهایی مانند بر تخت نشستن خداوند،(۱) در آسمان بودن او،(۲) آمـدن پروردگـار،(۳) نظر به وی در واپسینروز،(۴) و نـسبت دادن دسـت و چشم و رو به آن ذات مقدس در برخی از آیات قرآن، همچنین توجه مؤمنان به آسمان در هنگام دعا، همواره دستاویز اهلتجسیم بوده است. شیعه و معتزله به پیروی از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام ، برای این تعابیر، معانی درسـت و مـعقولی را پذیرفتهاند، ولی اهلحدیث، و در مواردی اشاعره، به ظاهر آنها بسنده کردهاند. این اختلاف تا عصر حاضر باقی است.
احادیث فراوانی نیز مبنی بر جسمانیت خدای متعال و رؤیت وی در جهان دیگر به حضرت رسـول اکـرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نـسبت داده شده است. برخی از احادیث یادشده در کتاب التوحید و اثبات صفات الربّ عزّوجلّ، تألیف محمد بن اسحاق بن خـزیمه، گرد آمده است، ولی شیعه و معتزله آن احادیث را جعلی دانسته و در مواردی، آنها را تـأویل کـردهاند. از سـوی دیگر، احادیث صحیح و فراوانی درباره چگونگی رؤیت خداوند متعال از ائمه معصوم علیهمالسلام رسیده است که از رواج این بـحث در دو سـه قرن آغاز اسلام حکایت میکند. شیخ صدوق بخشی از آن احادیث را در باب هشتم کتاب التـوحید آورده، ولی بـه مـنظور جلوگیری از کجفهمی و تکذیب جاهلان و رعایت اختصار، از آوردن بیشتر آنها خودداری کرده است.(۵)
۳٫ درباره یهودیان بـاید دانست که آنان با گذشت زمان، خدای متعال را از جسمانیت و زمان و مکان منزه دانـستند و عبارات شبههانگیز تورات کـنونی و سـایر متون باستانی خویش را تأویل کردند. این تأویلها در کتابهایی مانند دلاله الحائرین تألیف ابن میمون آمده است.
مسئله دوم: کتاب حاضر به فرشتگانی اشاره میکند که به سبب نافرمانی مجازات
______________________________
۱٫ طه: ۵٫
۲٫ ملک: ۱۶ ـ ۱۷٫
۳٫ فجر: ۲۲٫
۴٫ قـیامت: ۲۳٫
۵٫ «و الاءخبار التی رویت فی هذا المعنی و أخرجها مشایخنا رضی اللّه عنهم فی مصنفاتهم عندی صحیحه و إنّما ترکت إیرادها فی هذا الباب خشیه أن یقرأها جاهل بمعانیها فیکذّب بها فیکفر باللّه عزّ وجـلّ و هـو لایعلم.
و الأخبار التی ذکرها أحمد بن محمّد بن عیسی فی نوادره و التی أوردها محمّد بن أحمد بن یحیی فی جامعه فی معنی الرؤیه صحیحه لایردّها إلاّ مکذّب بالحقّ أو جاهلٌ به و ألفـاظها ألفـاظ القرآن و لکلّ خبر منها معنیً ینفی التشبیه و التعلیل و یثبت التوحید. و قد أمرَنا الأئمّهُ ـ صلوات اللّه علیهم ـ أن لانکلّم الناس إلاّ علی قدر عقولهم….
و لو أوردت الأخبار التی رویت فی معنی الرؤیه لطال الکـتاب بـذکرها و شرحها و إثبات صحّتها. و من وفّقه اللّه تعالی ذکره للرشاد آمن بجمیع ما یرد عن الأئمّه علیهم السلام بالأسانید الصحیحه و سلّم لهم و ردّ الامر فیما اشتبه علیه إلیهم إذ کان قولهم قول الله و أمـرهم أمـره و هـم أقرب الخلق إلی اللّه عزّ و جلّ و أعـلمهم بـه صـلوات اللّه علیهم أجمعین.» التوحید، ص ۱۱۹ـ۱۲۲٫
میشدند، و از خَنوخ خواستند برای ایشان دعا کند. بدیهی است که چنین چیزی با عصمت فرشتگان سازگاری نـدارد. در ایـن بـاره نیز توجه به سه نکته ضروری است:
۱٫ شـکسته شـدن بالهای فرشتهای بر اثر نافرمانی و درخواست دعا از حضرت ادریس علیهالسلام در برخی از احادیث اسلامی نیز آمده است.(۱)
۲٫ اهل کتاب فـرشتگان را مـعصوم نـمیدانند و برخی از ایشان را «فرشتگان ساقط» مینامند.
۳٫ در قرون نخستِ اسلام نیز داسـتانی درباره گناهکاری هاروت و ماروت بر سر زبانها افتاد و ائمه طاهرین علیهمالسلام قاطعانه آن را رد کردند. با این حال، از محتوای بـرخی احـادیث مـیتوان نتیجه گرفت که ترک اولی به پیامبران اختصاص ندارد، و برای بعضی از فـرشتگان نـیز رخ داده است؛ مانند احادیثی مبنی بر لغزش دردائیل(۲) و صلصائیل(۳) و فرشتهای که بر اثر غفلت از یاد خدا بـه شـکل اژدهـایی مسخ شد(۴) و فرشتهای به نام فطرس که داستان وی معروف است.(۵) مجازات ایـن فـرشتگان بـا شفاعت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و توسل به حضرت حسین بن علی علیهالسلام پایان یـافت. داسـتان فـطرس از دیرباز مورد توجه علمای بزرگ بوده است و اخیرا مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحـمهالله نـیز هنگام گزارش تولد حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در کتاب منتهی الآمال، روایت رقتانگیزی از آن داسـتان را از مـرحوم شـیخ صدوق و مرحوم ابن قولویه ـ رحمهما اللّه ـ نقل کرده، و در اعمال سوم شعبان از کتاب مفاتیح الجنان دعـایی را آورده اسـت که در آن به نام فطرس اشاره میشود.
* * *
فصل یکم
۱٫ مردی خردمند و استادی بـزرگ وجـود داشـت که خداوند به او مهر میورزید؛ و وی را به حضور پذیرفت تا بالاترین مساکن را مشاهده کند؛ و قلمرو حـکیمانه و بـزرگ و غیرقابل تصور و تغییرناپذیر خدای قادر مطلق، مقام خدمتکاران خداوند که بسیار شـگفتآور و شـکوهمند و درخـشان و دارای چشمهای فراوانی(۶) است، تخت غیرقابل دسترس خداوند، درجات و جلوههای لشکر مجردات، خدمات ناگفتنی کرورهای عـناصر، جـلوههای گـوناگون و نغمههای وصفناشدنیِ لشکر کروبیان و نور بیکران را شاهد عینی باشد.
______________________________
۱٫ بحار الانوار، ۱۱/۲۷۷ـ۲۷۸٫
۲٫ هـمان، ۴۳/۲۴۸ـ۲۴۹؛ ۵۹/۱۸۴٫
۳٫ هـمان، ۴۳/۲۵۹٫
۴٫ همان، ۴۳/۳۱۳٫
۵٫ همان، ۲۶/۳۴۰؛ ۴۳/۲۴۳ـ۲۴۴ ، ۲۵۰؛ ۴۴/۱۸۲؛ ۵۰/۶۶؛ ۱۰۱/۳۴۸ ، ۳۶۷٫
۶٫ many-eyed station.
۲٫ وی گفت: هنگامی که ۱۶۵ سال از عمرم گذشته بود، پسرم مَتوشالَح به دنیا آمد.
۳٫ پس از آن، دویـست سـال دیگر زیستم و مجموع سالهای عمرم به ۳۶۵ رسید.
۴٫ در نخستین روز از نخستین ماه، در خانهام و روی بـستر خـویش، تنها آرمیدم و به خواب رفتم.
۵٫ هنگامی کـه خـفته بـودم، دلتنگی سختی مرا فرا گرفت و در خواب سـرشک از دیـدگانم جاری شد. من نمیدانستم راز این دلتنگی چیست و چه حادثهای برایم رخ خواهد داد.
۶٫ تـا ایـن که دو مرد بسیار تنومند، کـه هـرگز مانند ایـشان را روی زمـین نـدیده بودم، بر من ظاهر شدند. چـهره آنـان مانند خورشید میدرخشید؛ و چشمانشان همچون چراغی فروزان بود؛ و از دهانشان آتش بیرون مـیآمد. آنـان جامهها و نغمههای گوناگونی داشتند. رنگ ایـشان ارغوانی، و بالهایشان از طلا درخـشانتر، و دسـتهایشان از برف سفیدتر بود.
۷٫ آنان بـالای تـخت من ایستاده بودند و مرا با نام صدا میکردند.
۸٫ من از خواب بیدار شدم و آن دو مـرد را آشـکارا جلوِ خود ایستاده دیدم.
۹٫ بـه ایـشان سـلام کردم؛ و ترس مـرا فـرا گرفت و رنگ چهرهام از وحـشت دگـرگون شد. آنان به من گفتند:
۱۰. ای خَنوخ! دل قوی دار و مترس. خدای ازلی ما را نزد تو فـرستاده اسـت؛ و اینک تو امروز با ما بـه آسـمان میآیی و هـر آنـچه را پسـرانت و همه خانوادهات پس از تو در خـانهات روی زمین انجام میدهند، به آنان خواهی گفت؛ و تا زمانی که خداوند تو را به سـوی آنـان بازگرداند، نباید کسی در باره تو جـست وجـو کـند.
۱۱٫ مـن در اطـاعت از آنان درنگ نـکردم و از خـانهام بیرون شدم؛ و همان طور که به من دستور داده بودند، به خانههای پسرانم مَتوشالَح و رِگیم و گَیداد رفـتم و ایـشان را گـرد آوردم و همه شگفتیهایی را که آن مردان به من گـفته بـودند، بـه آنـان بـازگفتم.
فـصل دوم
۱٫ فرزندانم! سخنم را بشنوید. من نمیدانم به کجا میروم و چه چیزی برای من رخ خواهد داد. از این رو، ای فرزندانم، به شما میگویم: روی خویش را از خدا به سوی صورتهای باطلی که آسـمان و زمین را نیافریدهاند، مگردانید، زیرا آنها و پرستندگان آنها هلاک خواهند شد. خداوند دلهای شما را در ترس خود استوار گرداند. اینک فرزندانم! کسی در صدد جست وجوی من برنیاید تا این که سرانجام خـداوند مـرا به سوی شما برگردانَد.
فصل سوم
۱٫ هنگامی که سخن خَنوخ با پسرانش به پایان رسید، فرشتگان وی را بر بالهای خویش
گرفتند و، به آسمان اول بردند و او را بالای ابرها گذاشتند. آن جا نـگریستم و بـالاتر نگریستم و آسمان صاف را دیدم. آنان مرا روی آسمان اول گذاشته بودند و دریای بسیار بزرگی را که از دریاهای زمین بزرگتر بود، به من نشان میدادند.
فصل چـهارم
۱٫ آن گـاه سالاران و فرمانروایانِ نظامِ ستارگان را نـزد مـن آوردند. آنان دویست فرشته را نشان دادند که بر ستارگان حکومت، و در آسمانها خدمت میکنند و با بالهای خود پرواز کرده، به سوی دریانوردان میروند.
فصل پنجم
۱٫ ایـنک بـه پایین پایم نگریستم و مـخازن بـرف و فرشتگانی را که از آن مخازن دهشتناک پاسداری میکنند و ابرهایی را که به آن جا وارد و از آن جا خارج میشوند، مشاهده کردم.
فصل ششم
۱٫ آنان مخزن شبنم را، که مانند روغن زیتون و شکل آن مانند همه گلهای روی زمین اسـت، بـه من نشان دادند. همچنین فرشتگان زیادی که از مخازن این چیزها پاسداری میکنند و شیوههای باز کردن و بستن آن مخازن را مشاهده کردم.(۱)
فصل هفتم
۱٫ آن مردان مرا به آسمان دوم بردند و تاریکیهایی شدیدتر از تاریکیهای زمـینی را بـه من نـشان دادند. آن جا زندانیانی را آویخته دیدم که از آنان مراقبت میشد و در انتظار داوریِ بزرگ و بیپایان بودند. تیرگی این فـرشتگان از تاریکیهای زمینی بیشتر بود و پیوسته و در تمام ساعتها میگریستند.
۲٫ به مردانی کـه هـمراه مـن بودند، گفتم: «چرا اینها را پیوسته عذاب میکنند؟» آنان پاسخ دادند: «اینها کسانی هستند که به خدا کفر ورزیـده، از اطـاعت فرمانهای خدا سر باز زدهاند و مطیع خواستههای خود شده، همراه با شهریار خـویش، کـه در آسـمان پنجم گرفتار است، گمراه شدهاند.»
۳٫ دل من بسیار بر ایشان سوخت. آنان به من سلام کـردند و گفتند: «ای مرد خدا! برای ما
______________________________
۱٫ They showed me the treasure-houses of the dew, like oil of the olive, and the appearance of its form, as of the flowers of the earth; further many angels guarding the treasure-houses of these things, and how they are made to shut and open.
نزد خداوند دعا کن.» پاسخ دادم: «من، این بـشر فانی، کیستم که بـرای فـرشتگان دعا کنم؟ چه کسی میداند من به کجا میروم و چه بر سرم خواهد آمد؟ و چه کسی برای خود من دعا خواهد کرد؟»
فصل هشتم
۱٫ آن مردان مرا از آن مکان به آسمان سوم برده، آن جا گذاشتند و مـن به پایین نگریستم و فرآوردههای آن مکانها را دیدم؛ به گونهای که هرگز خوبی آنها معلوم نمیشد.
۲٫ من همه درختان دارای گل خوشبو و میوههای معطر و تمام غذاهایی را که از آنها تهیه میشود و بوی خوش از آنـها سـاطع است، مشاهده کردم.
۳٫ و در میان درختان در جایی که خداوند هنگام ورود به فردوس میآساید، درخت حیات را دیدم. خوبی و خوشبویی این درخت را کسی نمیتواند وصف کند؛ و بیش از هر موجود دیگر آذینبندی شده اسـت و هـر سوی آن را طلا و رنگ قرمزِ آتشی پوشانده و هر میوهای را تولید میکند.
۴٫ ریشه آن درخت در باغ پایان زمین است.
۵٫ و فردوس بین فنا و بقاست.
۶٫ و دو چشمه جاری است که عسل و شیر بیرون میدهند و از چـشمههای آنـها روغن و شراب بیرون میآید. آنها چهار بخش میشوند و به آرامی حرکت میکنند و به فردوس عدن بین فنا و بقا میروند.
۷٫ و از آن جا بر روی زمین منتشر میشوند و درست مانند عـناصر دیـگر، در فـلک خویش میچرخند.
۸٫ این جا هـیچ درخـت بـیمیوهای وجود ندارد و هر مکانی مبارک است. سیصد فرشته بسیار درخشان وجود دارند که از باغ نگهبانی میکنند و با آوازهای پیوسته و خوش و نـواهایی کـه هـرگز خاموش نمیشوند، خداوند را در هر روز و ساعت عبادت میکنند.
۹٫ مـن گـفتم: «چه مکان دلپذیری!» آنان پاسخ دادند:
فصل نهم
۱٫ «ای خَنوخ! این مکان برای درستکارانی فراهم شده است که هر بـزهی را از آزاردهـندگان خـویش به جان میخرند؛ و کسانی که از گناه بیزارند و داوری عادلانه میکنند و گـرسنگان را غذا میدهند و برهنگان را لباس میپوشانند و افتادگان را از خاک برمیدارند و به یتیمان آسیبدیده کمک میکنند؛ و کسانی که بیعیب پیش روی خـداوند راه مـیروند و تـنها او را میپرستند. این مکان برای آنان همچون میراثی جاوید فراهم شده اسـت.»
فـصل دهم
۱٫ آن دو مرد مرا به سوی شمال بردند و جای بسیار وحشتناکی را به من نشان دادند که عـذابهای گـوناگونی در آن بـود: تاریکی سخت و ظلمت شدید. آن جا نوری وجود ندارد، جز آتش غلیظی کـه پیـوسته زبـانه بلند میکشد و چشمهای از آتش نیز روان است. سراسر آن مکان سرما و یخ و تشنگی و لرزیدن یافت مـیشود؛ در حـالی کـه بندها بسیار سخت و فرشتگانْ ترسآور و نامهربان هستند و سلاح آنان خشن و عذابشان بیرحمانه است. مـن گـفتم:
۲٫ «وای، وای، چه جای وحشتناکی!»
۳٫ مردان پاسخ دادند: «ای خَنوخ! این مکان برای کسانی فراهم شـده اسـت کـه به خدا بیحرمتی میکنند؛ و کسانی که در زمین، بر خلاف طبیعت، گناه غلامبارگی، یعنی شـیوه اهـل سدوم را مرتکب میشوند و سحر و افسونگری و جادوی اهریمنی را؛ و کسانی که به تبهکاری و دزدی و دروغ و افترا و رشـک و کـینه و زنـا و آدمکشی افتخار میکنند؛ و نفرینشدگانی که جان انسانها را میدزدند و هنگام مشاهده بینوایان، اموال آنان را میگیرند و بـر ثـروت خود میافزایند و ایشان را به خاطر اموال انسانهای دیگر آزار میدهند؛ و کسانی که مـوجب مـرگ گـرسنگان شدند، با این که میتوانستند ایشان را سیر کنند؛ و برهنگان را غارت کردند، با این که مـیتوانستند آنـان را بـپوشانند؛ و کسانی که آفریدگار خود را نشناختند و نزد خدایان بیجان و باطلی که نمیبینند و نـمیشنوند، سـر فرود آوردند؛ و کسانی که صورتهای تراشیدهای میسازند و به مصنوعات ناپاک سر فرود میآورند. این مکان بـرای هـمه اینها همچون میراثی جاوید آماده شده است.»
فصل یازدهم
۱٫ ایشان مرا بـه آسـمان چهارم بردند و تمام چیزهایی را که دنبال هـم سـیر مـیکنند و همه پرتوهای خورشید و ماه را به من نـشان دادنـد.
۲٫ من سیر آنها را پیمودم و نور آنها را با یکدیگر سنجیدم و دیدم نور خورشید از نـور مـاه بیشتر است.(۱)
۳٫ فلک آن و چرخهایی کـه پیـوسته روی آن سیر مـیکنند، مـانند بـاد با سرعت شگفتآوری در حرکت است و روز و شـب قـرار ندارد.
۴٫ رفت و برگشت آن با چهار ستاره بزرگ و زیر هر ستارهای هزار سـتاره، در سـمت راست چرخ خورشید، و با چهار سـتاره بزرگ و زیر هر سـتارهای هـزار ستاره، در سمت چپ چرخ خـورشید هـمراه است؛ و جمعا هشتهزار ستاره پیوسته با خورشید رواناند.
______________________________
۱٫ در برخی نسخهها: نور خورشید هـفت بـرابر نور ماه است.
۵٫ در روز، پانزده بـیوَر(۱) فـرشته، و در شـب، هزار فرشته در حـضور آن هـستند.
۶٫ و فرشتههای ششبال، همراه فـرشتگانِ جـلو چرخ خورشید، درون شعلههای آتش میشوند و صد فرشته خورشید را برمیافروزند و آن را روشن نگه میدارند.
فصل دوازدهـم
۱٫ و مـن نگاه کردم و سایر عناصر پرنده خـورشید را دیـدم که فـونیکْس(۲) و کـالکیدرا(۳) نـامیده میشوند. آنها شگفتآور و عـجیب هستند. پا و دمشان مانند شیر است و سری مانند تمساح دارند و نمایش آنها مانند رنگینکمان ارغوانی اسـت. انـدازه آنها نهصد مقیاس و بال آنها مـانند بـال فـرشتگان دوازده اسـت. آنـها یار و انباز خـورشید هـستند و به فرمان خدا گرما و شبنم را حمل میکنند.
۲٫ بدین شیوه، خورشید در زیر آسمان میچرخد و میرود و برمیخیزد و گـردش آن پیـوسته هـمراه پرتوهایش به زیر زمین میرود.
فصل سـیزدهم
۱٫ آن مـردان مـرا بـه مـشرق بـردند و کنار دروازههای خورشید نهادند؛ جایی که خورشید طبق نظم فصول و دوره ماههای سراسر سال و شمار ساعتهای روز و شب به جلو میرود.
۲٫ و من شش دروازه را باز دیدم و فراخی هر دروازه شصت و یـک و ربع اِستاد(۴) بود. من آنها را به دقت پیمودم و دانستم که اندازه آنها چنین است. خورشید از داخل این دروازهها روانه میشود و به مغرب میرود و شامگاه فرا میرسد. و در تمام ماهها برمیآید و دوبـاره طـبق تعاقب فصول از آن شش دروازه بازمیگردد. بدین شیوه، دوره یک سال کامل پس از چهار فصل پایان مییابد.
فصل چهاردهم
۱٫ همچنین آن مردان مرا به بخشهای غربی بردند و شش دروازه بزرگ و باز را در مقابل آن شش دروازه شـرقی بـه من نشان دادند، که خورشید در سیصد و شصت و پنج و روز و ربعی در آنها غروب میکند.
۲٫ بدین شیوه، دوباره به دروازههای غربی فرو میرود و نور و درخشش عـظیم خـود را به
______________________________
۱٫ بیوَر واژهای فارسی و مـعادل ده هـزار است.
۲٫ Phoenix.
۳٫ Chalkydra.
۴٫ واحد اندازهگیری طول نزد یونانیان؛ برابر با ۱۸۵ گز.
زیر زمین میبرد، زیرا بیشترین درخشش آن در آسمان نزد خداوند است و چهارصد فرشته از آن پاسداری میکنند؛ در حـالی کـه خورشید روی چرخ در زیر زمـین گـردش میکند و هفت ساعت عظیم در شب میماند و نیمی از دوره خویش را زیر زمین میگذراند؛ و هنگامی که در هشتمین ساعت شب به گذرگاه شرقی میرسد، نور و بیشترین درخشش خود را میتاباند و خورشید از آتش فروزانتر میشود.
فـصل پانـزدهم
۱٫ آن گاه عناصر خورشید، که فونیکْس و کالکیدرا نامیده میشوند، به آوازخوانی شروع میکنند. از این رو، هر پرندهای بال میزند و به خاطر آفریدگارِ نور شادی میکند. آنان به فرمان خداوند آواز میخواندند.
۲٫ عطاکننده نـور مـیآید تا بـه همه جهان درخشندگی دهد؛ و نگهبان صبح شکل میگیرد، که همان پرتوهای خورشید است؛ و خورشید از زمین بیرون مـیآید و درخشش خود را دریافت میکند تا تمام روی زمین را روشن کند. آنان ایـن مـحاسبه حـرکت خورشید را به من نشان دادند.
۳٫ دروازههایی که در آن داخل میشود، دروازههای بزرگ محاسبه ساعتهای سال است. به هـمین سـبب، خورشید آفریده بزرگی است که دوره آن بیست و هشت سال طول میکشد و دوباره کار خـود را از سـر مـیگیرد.
فصل شانزدهم
۱٫ آن مردان مدار دیگر، یعنی مدار ماه را به من نشان دادند، که دوازده دروازهـ دارد و از مغرب تا مشرق را میپوشاند و ماه در اوقات معهود بدان وارد و از آن خارج میشود.
۲٫ ماه به نـخستین دروازه در اماکن غربی خورشید وارد مـیشود: از نـخستین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دومین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از سومین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از چهارمین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از پنجمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از ششمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از هفتمین دروازه، دقیقا سی روز؛ و از هشتمین دروازه، دقیقا سـی و یک روز؛ و از نهمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دهمین دروازه، کاملاً سی روز؛ و از یازدهمین دروازه، دقیقا سی و یک روز؛ و از دوازدهمین دروازه، دقیقا بیست و هشت روز.
۳٫ و به نظم و شمار دروازههای شرقی به دروازههای غربی میرود و سیصد و شصت و پنج روز و ربع، سال شـمسی را بـه پایان میرساند؛ در حالی که سال قمری سیصد و پنجاه و چهار روز دارد و دوازده روز از سال شمسی کمتر است، که آن را تفاوت سال قمری با سال شمسی میگیرند.
۴٫ [بنابر این، فلک بزرگ پانصد و سی و دو سال را در بر دارد.(۱)]
۵٫ آن ربـع روز را در سـه سال به حساب نمیآورند، و در سال چهارم دقیقا یک روز کامل میشود.
۶٫ از این رو، آنها را مدت سه سال از آسمان بیرون نگه میدارند و به شمار روزها نمیافزایند، زیرا آنها زمان سالها را تغییر مـیدهند و دو مـاه نو به آن میافزایند، یا این که دو ماه نو دیگر از آن میکاهند.
۷٫ هنگامی که دروازههای غربی پایان مییابند، ماه در دروازههای شرقی به سوی نور میرود. و بدین شیوه، روز و شب فلکهای آسمانی را درمـینوردد؛ پایـینتر از هـمه فلکها و سریعتر از بادهای آسمانی و ارواح و عـناصر و فـرشتگانی کـه هر کدام با شش بال پرواز میکنند.
۸٫ در هر نوزده سال مسیری هفتگانه دارد.
فصل هفدهم
۱٫ میان آسمانها سربازان مسلحی را دیدم که با طـبل و ارغـنون و صـدایی پیوسته و نوایی دلنشین خداوند را عبادت میکردند. صدای دلربـا و آوازهـای گوناگونی که وصف کردن آنها محال است و هر عقلی را متحیر میکند. آواز آن فرشتگان بسیار شگفتآور و عجیب است و من از اسـتماع آن لذت بـردم.
فـصل هیجدهم
۱٫ مردان مرا به آسمان پنجم بردند و آن جا قرار دادنـد؛ و سربازان فراوان و بیشماری را دیدم که گریگوریان(۲) خوانده میشدند. نمایش آنان چون انسان، ولی قامت ایشان از جباران بزرگ هم بـزرگتر بـود. آنـان چهرهای پژمرده داشتند و سکوت دهانشان پیوسته بود. در آسمان پنجم عبادتی وجـود نـداشت. من از آن مردان پرسیدم:
۲٫ چرا این افراد چنین پژمردهاند و چهره آنان افسرده و دهانشان بسته است و چـرا در ایـن آسـمان عبادت وجود ندارد؟
۳٫ ایشان گفتند: اینها گریگوریان هستند که همراه شهریارشان شیطانئیل خـداوندِ نـور را انـکار کردهاند و پشت سر آنها کسانی هستند که در آسمان دوم دیدی که در تاریکی بزرگی گرفتارند.
______________________________
۱٫ مـحتوای ایـن فـقره با اطلاعات ما از گاهشماریهای باستانی هماهنگی ندارد. شاید به همین دلیل، در ترجمه انگلیسی داخـل قـلاب قرار گرفته است. یکی از روحانیون مسیحی انگلستان به نام بید (Bede)، در قرن هشتم مـیلادی یـک دوره پانـصد و سی و دو ساله را برای تعیین عید پاک تنظیم کرد، که به متن بالا ربطی ندارد.
۲٫ «گـریگوری» در زبـان یونانی به معنای «شبزندهدار» است. عنوان «شبزندهدار» در کتاب عهد مشایخ بنیاسرائیل (رئوبین، ۲:۱۸) آمـده اسـت.
سـه تن از آنها از تخت خداوند به سوی زمین و به مکان حَرمون(۱) فرود آمدند. آنان نذر خـود را بـر دامنه تپه حَرمون شکستند و زیبایی دختران انسان را دیدند و ایشان را به همسری گـرفتند و زمـین را بـا کردار خود فاسد کردند و در سراسر عمر خود هرج و مرج و بینظمی ایجاد کردند و جباران و مردان تـنومند و عـجیبی هـمراه کینهتوزی بزرگی پدید آمدند.(۲)
۴٫ از این رو، خدا آنان را با داوری بزرگ خود داوری کـرد. ایـشان برای برادران خود خواهند گریست و در روز بزرگ خداوند کیفر خواهند دید.
۵٫ من به گریگوریان گفتم: «برادرانتان و کـارها و رنـجهای بزرگ آنان را دیدم و برایشان دعا کردم، ولی خداوند آنان را چنین محکوم کرده کـه تـا هنگامی که آسمان و زمین برای همیشه نـابود شـوند، در زیـرِ زمین باشند.»
۶٫ و افزودم: «برادران! چرا منتظرید و پیـش روی خـداوند عبادت نمیکنید؟ چرا عبادت خود را پیش روی خداوند انجام نمیدهید تا خداوندتان را کاملاً خشمگین نسازید؟»
۷٫ آنـان بـه اندرز من گوش دادند و بـا آن چـهار گروه در آسـمان سـخن گـفتند؛ و اینک همان طور که من بـا آن دو تـن ایستاده بودم، چهار شیپور با صدای بلند و به یک نوا نواخته شـد و گـریگوریان یکصدا نغمه سر دادند و صدایشان بـا لطف و احساسات به سـوی خـداوند بالا رفت.
فصل نوزدهم
۱٫ آن مـردان مـرا به آسمان ششم بردند؛ و آن جا هفت گروه از فرشتگان را دیدم که بسیار درخشان و شـکوهمند بـودند و چهره آنان از خورشیدِ تابان درخـشندهتر و نـورانیتر بـود. چهره و رفتارشان و شـیوه جـامههایشان با هم فرقی نـداشت. ایـن فرشتگان دستور میدهند و راه و رسم حرکت ستارگان و تغییرات ماه و گردش خورشید و فرمانروایی خوب جـهان را مـیآموزند.
۲٫ هنگامی که آنان کار نادرستی را مـشاهده مـیکنند، فرمان و تـعلیم مـیدهند و نـغمههای خوش و بلند و سرودهای تـسبیح فراوان سر میدهند.
۳٫ اینها رئیس فرشتگان هستند و مقامشان بالای دیگران است و حیات آسمانی و زمینی را انـدازهگیری مـیکنند. آنان فرشتگانی هستند که بر فـصلها و سـالها گـماشته شـدهاند و فـرشتگانی که بر رودخـانهها و دریـاها و بر میوههای زمین موکل هستند؛ فرشتگانی هم مأمور همه رستنیها هستند و به همه موجودات زنده غـذا مـیدهند؛ و فـرشتگانی همه جانهای بشر و همه کارهایشان و حیاتشان را نـزد خـداوند مـینویسند. مـیان آنـها شـش فونیکْس و شش کروبی وجود دارند و
______________________________
۱٫ «حَرمون» به معنای «حرم»، کوهی است در شمال شرقی فلسطین، که در کتاب عهد عتیق و کتابهای سودْاِپیگرافا از آن یاد شده است.
۲٫ ر.ک: کتاب دوم آدم و حوا، فـصل ۲۰٫
شش فرشته ششبال پیوسته به یک صدا و آواز سرودی را میسرایند. وصف کردن صدای آنان ممکن نیست؛ و آنان نزد خداوند و کنار کرسی او شادمانی میکنند.
فصل بیستم
۱٫ آن مردان مرا از آن جا به آسمان هـفتم بـالا بردند و من آن جا یک نور بسیار بزرگ و صفوف آتشین رؤسای بزرگ فرشتگان، نیروهای مجردات، قلمروها، نظامها، فرمانرواییها، کروبیان و سِرافیم، تختها و آنان که چشمهای فراوانی دارند، هنگهای نهگانه، منازل یـوحنّایی نـور(۱) را مشاهده کردم؛ و من ترسان شدم و از فراوانی وحشت شروع به لرزیدن کردم. آن مردان مرا گرفتند و با خود بردند و گفتند:
۲٫ «ای خَنوخ! دل قوی دار و مترس.» آنـان خـداوند را از دور به من نشان دادند کـه بـر تخت بسیار بلند خود نشسته بود. اکنون اگر خداوند این جا اقامت دارد، پس در آسمان دهم چه خبر است؟
۳٫ در آسمان دهم خداست و به زبان عبری عـَرَبوت(۲) خـوانده میشود.
۴٫ همه لشکرهای آسـمان مـیآیند و در صفوف خود در ده درجه میایستند و نزد خداوند سر فرود میآورند. آن گاه با شادی و کامیابی به جای خود باز میگردند و با صداهای نرم و لطیف، سرودهایی را در نور بیپایان میسرایند و شکوهمندانه او را میپرستند.
فـصل بـیست و یکم
۱٫ کروبیان و سِرافیم که اطراف تخت ایستادهاند، و آنان که شش بال و چشمان فراوانی دارند، ایستادن در پیش روی خداوند و انجام دادن اراده او را ترک نمیکنند. آنان سراسر تخت او را میپوشانند و با صدای لطیف پیش روی خداوند ایـن سـرود را میسرایند: «قـدوس، قدوس، قدوس، خداوند، فرمانده صَبایوت؛(۳) آسمانها و زمین از جلال تو پر است.»
۲٫ هنگامی که همه این چیزها را دیدم، آن مـردان به من گفتند: «ای خَنوخ! دستور داشتیم تو را تا این جا بـیاوریم.» و آن مـردان از مـن دور شدند و دیگر ایشان را ندیدم.
۳٫ من در پایان آسمان هفتم تنها ماندم و ترسان شدم و بر روی درافتادم و با خود گـفتم: « وای بـر من! چه اتفاقی برای من رخ داده است؟»
۴٫ و خداوند یکی از شکوهمندانش، یعنی جبرئیل، رئیس فرشتگان را نـزد مـن فـرستاد و او
______________________________
۱٫ برای the Ioanit stations of light معادل روشنی به دست نیامد و معنای بالا گزاف است.
۲٫ به معنای ابرها و تاریکیها.
۳٫ در عـبری به معنای لشکرها.
به من گفت: «ای خَنوخ! دل قوی دار و مترس. پیش روی خداوند در ابدیت بـایست. برخیز و با من بـیا.»
۵٫ مـن به او پاسخ دادم و با خود گفتم: «خداوندا! جان من به سبب وحشت و لرز از تنم بیرون شده است.» من مردانی را که راهنمای من به آن جا بودند، صدا زدم و بر آنان تکیه کردم و همراهشان به پیـش روی خداوند رفتم.
۶٫ جبرئیل مرا مانند برگی در باد برگرفت و پیش روی خداوند گذاشت.
۷٫ من آسمان هشتم را که به زبان عبری مَزالوت(۱) خوانده میشود و فصول و خشکسالی و باران را تغییر میدهد، و دوازده صورت مِنطقه البروج را که بـالای آسـمان هفتم است، مشاهده کردم.
۸٫ آسمان هفتم را که به عبری کوخاویم(۲) نامیده میشود و خانههای آسمانی دوازده صورت مِنطقه البروج را که آنجاست، دیدم.
فصل بیست و دوم
۱٫ در آسمان دهم، که عَرَبوت باشد، من نمایش روی خـداوند را دیـدم که مانند آهنی که درون آتش میدرخشد و بیرون آتش اخگر میاندازد.
۲٫ بدین شیوه، روی خداوند را دیدم و روی خداوندْ غیرقابل وصف و شگفتآور و مهیب و بسیار بسیار وحشتآور است.
۳٫ و من کیستم که از وجود ناگفتنی خـداوند و روی بـسیار شگفتآورش سخن بگویم؟ من نمیتوانم از شماره تعالیم فراوان، صداهای گوناگون و تخت بسیار بزرگ خداوند، که ساخته دستها نیست، همچنین از شماره کسانی که اطراف او ایستادهاند، صفوف کروبیان و سِرافیم و آوازهای پیوسته آنـان، یـا از زیـبایی ناگفتنی وی سخن بگویم. و چه کـسی مـیتواند از عـظمت ناگفتنی او سخن بگوید؟
۴٫ و من به خاک افتادم و نزد خداوند سر فرود آوردم و خداوند با لبهایش به من گفت:
۵٫ «ای خَنوخ! دل قوی دار و مترس. برخیز و در ابـدیت پیـش رویـم بایست.»
۶٫ و میکائیل، امیر عظیم، مرا برداشت و پیش روی خـداوند بـرد.
۷٫ و خداوند بندگان خود را آزمود و گفت: «بگذارید خَنوخ در ابدیت پیشِ رویم بایستد.» شکوهمندان سر فرود آوردند و گفتند: «خَنوخ طبق سـخن تـو رفـتار کند.»
۸٫ خداوند به میکائیل گفت: «برو و خَنوخ را از جامههای زمینی خـلع کن و با روغن
______________________________
۱٫ به معنای سیارات و بروج دوازدهگانه.
۲٫ جمع «کوخاو»، و به معنای ستاره است؛ همریشه با «کوکب» عـربی.
خـوشبوی مـن او را مسح کن. سپس وی را در خلعت جلال من بگذار.»
۹٫ میکائیل فرمان خداوند را انـجام داد و مـرا مسح کرد و جامهام پوشاند. نمایش آن روغن از نور بزرگ بیشتر، و خود روغن مانند شبنمی شیرین، و بوی آنـ مـلایم، و تـابش آن همچون پرتوهای خورشید است. من به خویشتن نگاه کردم و دیدم مانند یـکی از شـکوهمندان او هـستم.
۱۰٫ خداوند یکیاز رؤسای فرشتگان به نام پراووئیل را، که علم و حکمت وی از همگنانش افزون بـود و هـمه کـارهای خداوند را مینوشت، فرا خواند. خداوند به پراووئیل گفت:
۱۱٫ «کتابها را همراه یک قلم تندنویسی از خـزانهام بـیاور و آن را به خَنوخ بسپار؛ و کتابهای برگزیده و آرامبخش را با دست خود به او تحویل ده.»
فـصل بـیست و سـوم
۱٫ پراووئیل همه کارهای آسمان و زمین و دریا و همه عناصر، گذرها و حرکات آنها، غرش رعد، خـورشید و مـاه، حرکت و تغییر ستارگان، فصول، سالها، روزها و ساعتها، برخاستن باد، شمار فرشتگان، شکل آواز آنـان، هـمه امـور بشری، زبان همه اصوات و زندگی انسان، فرمانها، تعالیم و آوازهای خوش و همه چیزهای سزاوار آموختن را بـه مـن گفت.
۲٫ و پراووئیل به من گفت: «همه چیزهایی را که به تو گفتهام، نـوشتهایم. بـنشین و هـمه جانهای مردم را بنویس؛ همراه با جاهایی که برای آنان در ابدیت فراهم شده است؛ هر چـیز بـسیاریاز آنـان متولد شدهاند، زیرا همه جانهاپیش از آفرینش جهان، برای ابدیت آماده شدهاند.»
۳٫ و تـمام دوبـرابر سی روز و سی شب،(۱) من همه چیزها را دقیقا به تحریر درآوردم و سیصد و شصت و شش کتاب نوشتم.
فصل بـیست و چـهارم
۱٫ و خداوند مرا فرا خواند و گفت: «ای خَنوخ! با جبرئیل در سمت چپ مـن بـنشینید.»
۲٫ من نزد خداوند سر فرود آوردم و خـداوند بـا مـن سخن گفت:(۲) ای خَنوخ محبوب! تمام آنچه مـیبینی و تـمام آنچه کامل ایستادهاند، هر آنچه را از عدم آفریدهام، حتی پیش از آغاز آنها و چیزهای مـرئی و نـامرئی را برایت خواهم گفت.
۳٫ ای خَنوخ! بـشنو و سـخنم را دریافت کـن، زیـرا رازهـایم را حتی به فرشتگانم نگفتهام و ایشان را از بـرخاستن آنـان و قلمرو بیپایانم آگاه نکردهام. همچنین آنها آفرینشم را، که امروز از آن با تو سـخن مـیگویم، درنیافتهاند.
______________________________
۱٫ شصت شبانه روز. ر.ک: ۶۸:۲٫
۲٫ سخنان خداوند بـا خَنوخ، در فصل سی و شـشم پایـان مییابد.
۴٫ زیرا پیش از این کـه هـمه چیزها مرئی شوند، من به تنهایی در نامرئیها به سر میبردم؛ مانند خورشید کـه از مـشرق به مغرب و از مغرب به مـشرق مـیرود.
۵٫ حـتی خورشید در خود آرامـش دارد، ولی مـن هیچ آرامشی نداشتم، زیـرا مـن همه چیزها را میآفریدم و به ریختن شالوده و آفریدن موجودات مرئی میاندیشیدم.
فصل بیست و پنجم
۱٫ مـن در ژرفـترین مکانها فرمان دادم که چیزهای مرئی از چـیزهای نـامرئی به زیـر آیـند و اَدوئیـل بسیار بزرگ به زیـر آمد و او را نگریستم و اینک اندرون وی از نور انباشته بود.
۲٫ من به او گفتم: ای ادوئیل! از هم گسسته شو و مـرئیها از تـو بیرون آیند.
۳٫ او از هم گسست و نور فـراوانی از او بـیرون آمـد. مـن مـیان نور بزرگی بـودم و هـمین که نور از نور زاییده میشد، دوره بزرگی پدید آمد و هر آفریدهای را که به آفریدنش میاندیشیدم، نشان داد.
۴٫ و مـن دیـدم کـه آن خوب بود.
۵٫ و برای خود تختی نـهادم و بـر آن نـشستم و بـه نـور گـفتم: بالاتر بیا و خودت را بالای تخت استوار کن و شالوده چیزهای برین باش.
۶٫ و بالای نور چیزی دیگر نیست. آن گاه من خم شدم و از بالای تختم نگاه کردم.
فصل بـیست و ششم
۱٫ و من دوباره در ژرفترین مکانها ندا دادم و گفتم: اَرکَس بیدرنگ بیاید. او بیدرنگ از نامرئی آمد.
۲٫ اَرکَس سریع و سنگین و بسیار قرمز آمد.
۳٫ من گفتم: ای اَرکَس! باز شو، از تو موجوداتی پدید آیند. او باز شـد و دورهـای بسیار بزرگ و بسیار تاریک پدید آمد که آفرینش چیزهای زیرین را در بر داشت. من دیدم که این خوب است و به او گفتم:
۴٫ پایین برو و خود را استوار کن و شالوده چیزهای زیرین بـاش.
۵٫ و چـنین شد و او پایین رفت و خویشتن را استوار کرد و شالوده چیزهای زیرین شد. زیر تاریکی چیز دیگری نیست.
فصل بیست و هفتم
۱٫ و من فرمان دادم که چیزی از نـور و تـاریکی گرفته شود، و گفتم: غلیظ بـاش! و چـنین شد؛ و آن را با نور گستردم تا آن که به آب تبدیل شد. آن را روی تاریکی و زیر نور قرار دادم. آن گاه
آبها را استوار، یعنی لُجّه، ساختم و شالودهای از نور اطراف آب قـرار دادم. هـفت فلک درونی ساختم و آن آب را مـانند بـلور یا شیشه، تر و خشک ساختم، با دور زدن آبها و عناصر دیگر؛ و به هر یک از آنها راهش را نشان دادم؛ و هفت ستاره که هر یک از آنها در آسمانش تا بدین شیوه بروند؛ و من دیدم کـه آن خـوب است.
۲٫ و من میان نور و تاریکی، یعنی میان آبهای آن جا و این جا جدایی افکندم؛ و به نور گفتم که روز باشد؛ و به تاریکی گفتم که شب باشد. و شام بود و صبح بود، روز اول.
فصل بـیست و هـشتم
۱٫ سپس فـلک آسمان را استوار کردم و پایینترین آب زیر آسمان را در مجموعهای گرد آوردم و آن آشفتگی را خشکاندم و چنین شد.
۲٫ و از امواج صخرهای سخت و بزرگ آفـریدم و از آن صخره خشکی را پر کردم و این خشکی را زمین خواندم. میانه زمین را هـاویه نـامیدم کـه به معنای «لُجّه» است. دریاها را در یک جا گرد آوردم و آن را با یوغی بستم.
۳٫ و به دریا گفتم: اینک من بـه تـو مرزهای جاودانهای میدهم و تو اجزایت را پاره نخواهی کرد.
۴٫ آن گاه من آسمان را محکم کردم. در ایـن روز، نـخستین آفـریده را به سوی خود خواندم.
فصل بیست و نهم
۱٫ و برای همه لشکرهای آسمانی صورتی و مادهای از آتش سـاختم و چشمم به همان صخره سخت و استوار نگریست و از برق چشمم طبیعت شگفتآورِ برق پدیـد آمد، که آتشی در آب و آبـی در آتـش است؛ و این یکی آن را خشک نمیکند و آن دیگری این را فرو نمینشاند. از این رو، برق از خورشید درخشانتر و از آب نرمتر و از صخره صمّا سختتر است.
۲٫ و از آن صخره، آتش بزرگی را جدا کردم؛ و از آن آتش، صفوف متشکل ده گروه فرشتگان را آفریدم؛ سـلاحشان آتشین و جامههایشان شعله سوزان است؛ و به هر یک فرمان دادم در مقام خود بایستد.
۳٫ یکی از سلسله فرشتگان، که همراه زیردستانش سرپیچی کرده بود، خیالات محالی را در سر میپرورانْد که تختش را فراتر از ابرها و بالای زمـین قـرار دهد تا در رتبه با من برابری کند.
۴٫ من وی را با فرشتگانش از مقام رفیع انداختم و او پیوسته در فضای بالای لُجّه پرواز میکرد.
فصل سیام
۱٫ روز سوم فرمان دادم که زمینْ درختان بزرگ و میوهدار و گیاهان و دانههای کـاشتنی را بـرویاند. و فردوس را احداث کردم و گرد آن حصاری کشیدم و نگهبانان مسلحی از فرشتگان فروزان در آن قرار دادم. بدین شیوه، آفرینش را تجدید کردم.
۲٫ و شام بود و صبح بود، روز چهارم.
۳٫ روز چهارم دستور دادم چراغهای بزرگی در فلکهای آسـمان بـاشد.
۴٫ در فلک اول ستارگان را قرار دادم، کرونو را؛ و در دوم آفرودیت را؛ و در سوم اَریس را؛ و در پنجم(۱) زِئوس را؛ و در ششم اِرمیس را؛ و در هفتم نیّر اصغر را، ماه را؛ و آن را با ستارگان کوچکتر آراستم.
۵٫ و در فلک زیرین خورشید را برای روشن کردن روز، و ماه و ستارگان را برای روشنایی شـب قـرار دادم.
۶٫ خـورشید تا روی هر یک از حـیوانات دوازدهـگانه(۲) سـیر کند؛ و من تعاقب ماهها و نامها و زندگی آنها و رعدها و وقتگذاریها و سیر آنها را تعیین کردم.
۷٫ و شام بود و صبح بود، روز پنجم.
۸٫ روز پنجم به دریـا دسـتور دادم مـاهی تولید کند و پرندگان بالدار از هر نوع و همه حـیواناتی کـه روی زمین میخزند و روی زمین بر چهار پا راه میروند و در هوا پرواز میکنند؛ نر و ماده و هر نفسی که روح حیات را تنفس میکند.
۹٫ و شام بـود و صـبح بـود، روز ششم.
۱۰. روز ششم به حکمتم دستور دادم انسان را از هفت ماده بیافریند: نـخست، جسمش را از زمین؛ دوم، خونش را از شبنم؛ سوم، چشمانش را از خورشید؛ چهارم، استخوانهایش را از سنگ؛ پنجم، خردش را از چالاکی فرشتگان و از ابر؛ ششم، رگها و مـویش را از عـلف زمـین؛ هفتم، جانش را از نَفَس خودم و از باد.
۱۱٫ و به او هفت طبیعت دادم: به جـسم شـنیدن و چشم برای دیدن؛ و به جان بوییدن، رگ برای بساویدن، خون برای چشیدن و استخوان برای بردباری ورزیدن؛ و بـه خـرد بـرخورداری.
۱۲٫ من یک سخن زیرکانه را برای گفتن اندیشیدم. انسان را از نامرئی و از طبیعت مرئی آفـریدم. مـرگ و زنـدگی و شکل او از این دو هستند. او سخن گفتن را مانند برخی از مخلوقات میداند، کوچک در بزرگی و بزرگ در کوچکی؛ و وی را مـانند فـرشته دیـگری با احترام و بزرگی
______________________________
۱٫ فلک چهارم از قلم افتاده است.
۲٫ مِنطقه البروج.
و شکوه در زمین نهادم و او را فـرمانروا قـرار دادم تا بر زمین فرمانروایی کند و حکمت مرا داشته باشد؛ و از همه مخلوقات من کـه وجـود داشـتند، کسی مانند او از خاک نبود.
۱۳٫ و من به وی نامی دادم که از چهار بخش ترکیب شده بود: از مـشرق، از مـغرب، از جنوب و از شمال؛ و برای او چهار ستاره ویژه قرار دادم و نام آدم بر او نهادم و دو راه نـور و ظـلمت را بـه وی نشان دادم و گفتم:
۱۴. این خوب است و آن بد؛ تا بدانم که آیا او به من عشق دارد، یا ایـن کـه از من بیزار است؛ و معلوم شود که چه کسی در درون خویش مرا دوست دارد.
۱۵٫ زیـرا مـن طـبیعت او را دیدهام، ولی او طبیعت خودش را ندیده است و بر اثر این ندیدن، بدتر گناه خواهد کرد؛ و من گـفتم: نـتیجه گـناه جز مرگ نیست.
۱۶٫ و من خوابی بر او چیره کردم و او به خواب رفت و از او دنـدهای گـرفتم و آن را زنی بنا کردم تا مرگ از طریق زنش به سراغ او بیاید؛ و من آخرین کلمه او را گرفتم و آن زن را حـوا، یـعنی مادر، نامیدم.(۱)
فصل سی و یکم
۱٫ آدم بر زمین حیات یافت و من باغ عـدن را در مـشرق آفریدم تا او پیمان را حفظ کند و دستور را نـگه دارد.
۲٫ مـن آسـمانها را بر او گشودم تا ببیند که فرشتگان سـرود پیـروزی میسرایند؛ و نور جاوید را مشاهده کند.
۳٫ او پیوسته در فردوس بود و شیطان میدانست که میخواهم جـهانی دیـگر بیافرینم تا آدم، که آقای زمـین بـود، بر آن حـکومت و اسـتیلا داشـته باشد.
۴٫ شیطان روحِ شریرِ اماکن زیـرین اسـت، که به منزله یک آواره، از آسمانها شیطنت میکرد؛ همان طور که نامش شـیطانئیل بـود. بدین شیوه، از فرشتگان جدا شد. طـبیعت وی هوش او را تا حد فـهم نـیک و بد تغییر نداد.
۵٫ او محکومیت خـویش و گـناهی را که قبلاً مرتکب شده بود، میشناخت. از این رو، اندیشهای بر ضد آدم در سر میپروراند. بـدین شـیوه، نزد حوا رفت و او را فریفت، ولی بـه آدم کـاری نـداشت.
۶٫ من جهالت را نـفرین کـردم، ولی چیزهایی را که قبلاً بـرکت داده بـودم، نفرین نکردم؛ انسان و زمین و آفریدههای دیگر را نفرین نکردم، ولی میوه و کارهای بد انسان را نفرین کـردم.
______________________________
۱٫ «و آدم زن خـود را حوا نام نهاد، زیرا او مادر جـمیع زنـدگان است.» (پیـدایش، ۳:۲۰).
فـصل سـی و دوم
۱٫ من به او گفتم: تـو خاک هستی، و به خاک، که تو را از آن گرفتم، بر خواهیگشت. من تو را نابود نخواهم کرد، بـلکه تـو را به جایی که از آن گرفته شدی، خـواهم فـرستاد.
۲٫ در آن صـورت، خـواهم تـوانست تو را دوباره در دومـین آمـدن خویش بگیرم.
۳٫ من همه مخلوقات مرئی و نامرئی خود را برکت دادم. آدم پنج ساعت و نیم در فردوس بود.
۴٫ و من روز هـفتم را کـه سـبت است، برکت دادم تا در آن روز وی از همه کارهایش آرام گـیرد.
فـصل سـی و سـوم
۱٫ و روز هـشتم را نـیز معین کردم تا هشتمین روزْ نخستین آفریده پس از کارهای من باشد و نخستین هفت به شکل هفتمین هزار بچرخد و در آغاز هشتمین هزار، زمان نشمردن و بیپایان باشد؛ بدون سال، ماه، هـفته، روز یا ساعت.(۱)
۲٫ اکنون ای خَنوخ! هر آنچه به تو گفتهام و هر آنچه تو دریافتهای و هر آنچه از چیزهای آسمانی که تو دیدهای و هر آنچه بر زمین مشاهده کردهای و هر آنچه با حـکمت بـزرگ خود در این کتابها نوشتهام، همه این چیزها، از بالاترین شالوده تا پایینتر و تا نهایت، ابداع من و آفریده من است و هیچ مشاور یا وارثی برای آفرینشم وجود ندارد.
۳٫ من جاوید هـستم؛ بـا دستها آفریده نشدهام و تغییر ناپذیرم.
۴٫ اندیشهام مشاور من است؛ حکمت و سخن من ساخته میشوند و چشمانم همه چیزها را مشاهده میکنند که چگونه این جـا مـیایستند و از وحشت میلرزند.
۵٫ اگر رویم را بـگردانم، هـمه چیزها نابود میشوند.
۶٫ ای خَنوخ! خرد را به کار گیر و کسی را که با تو سخن میگوید، بشناس؛ و کتابهایی را که خودت نوشتهای، برگیر.
۷٫ من سموئیل و رگوئیل را، کـه راهـنمایان تو به این مـکان بـودند، و کتابها را به تو میدهم. به زمین فرود آی و هر آنچه را به تو گفتهام و هر آنچه را از آسمان زیرین تا تخت من دیدهای و همه لشکریان را به پسرانت بگو.
۸٫ زیرا من همه نیروها را آفـریدم و هـیچ کس نمیتواند در مقابل من ایستادگی کند یا خود را
______________________________
۱٫ And I appointed the eighth day also, that the eighth day should be the first-created after mywork, and that the first seven revolve in the form of the seventh thousand, and that at the beginning of the eighth thousand there should be a time of not-counting, endless, with neither years nor months nor weeks nor days nor hours.
تسلیممن نکند، زیرا همهبهپادشاهی منتسلیم میشوند و برای حکومت مطلقه من کار میکنند.
۹٫ کتابهای نوشته دستت را به ایشان بده تا آنها را بخوانند و مـرا آفـریدگار همه چـیزها بدانند و بفهمند خدایی جز من نیست.
۱۰. و کتابهای نوشته دستت را فرزندان به فرزندان و نسل به نسل و اقوام بـه اقوام توزیع کنند.
۱۱. و ای خَنوخ! من به خاطر نوشتههای دست پدرانـت آدم و شـیث و اَنـوش و قَینان و مَهلَلئیل و پدرت یارِد، شفیع خود میکائیل، امیر عظیم، را به تو خواهم داد.
فصل سی و چهارم
۱٫ آنان فرمانم و یـوغم را رد کـردهاند و نسل بیارزشی پدید آمده است که از خدا نمیترسد و نزد من سر فرود نـمیآورد. ایـشان بـا سر فرود آوردن نزد خدایان باطل، یگانگی مرا انکار و زمین را از نادرستیها و بزهها و بیبند و باریهای آلوده پر کردهاند؛ هـر یک با دیگری با همه شیوه تبهکاریهای ناپاک دیگر که وصف آن چندشآور اسـت.
۲٫ بنابر این، توفانی را بـر زمـین خواهم آورد و همه انسانها را نابود خواهم ساخت و همه زمین در تاریکی بزرگ خرد خواهد شد.
فصل سی و پنجم
۱٫ اینک در زمانی بسیار متأخر از نسل آنان، نسل دیگر پدید خواهد آمد، ولی بسیاری از آنان سیریناپذیر خـواهند بود.
۲٫ کسی که آن نسل را برمیانگیزد، کتابهای نوشته دست تو و پدرانت را بر کسانی آشکار خواهد کرد که برای نگهبانی جهان خواهد گمارد؛ یعنی انسانهای باایمانی که طبق رضای من عمل میکنند و نـام مـرا به باطل نمیبرند.
۳٫ و آنان به نسل دیگر خواهند گفت، و آن دیگران پس از خواندن آنها، بیش از پیش جلال خواهند یافت.
فصل سی و ششم
۱٫ باری ای خَنوخ! به تو سی روز فرصت میدهم که در خانهات بـگذرانی و بـه پسرانت و همه خانوادهات بگویی که همه آنان آنچه را به ایشان گفته میشود، روبهرو از من بشنوند تا آن را بخوانند و بدانند که خدایی جز من نیست.
۲٫ و پیوسته دستورهایم را نگه دارند و به خـواندن و درک آنـها از کتابهای نوشته دست تو آغاز کنند.
۳٫ پس از سی روز، من فرشتهام را برای تو خواهم فرستاد و او تو را از زمین و از پسرانت به سوی من برخواهد گرفت.(۱)
فصل سی و هفتم
۱٫ و خداوند یکی از قدیمترین فرشتگان را، کـه سـهمگین و رعـبآور بود، فرا خواند و وی را در جـلوهای بـه سـفیدی برف، کنار من قرار داد. دستهایش مانند یخ، جلوه یخبندان بزرگی داشت؛ و او چهره مرا منجمد کرد، زیرا نمیتوانستم در برابر وحشت از خداوند تـاب بـیاورم؛ درسـت همان طور که نمیتوان در برابر آتش کانون و گـرمای خـورشید و سوز سرما تاب آورد.
۲٫ و خداوند به من گفت: «ای خَنوخ! اگر چهرهات این جا منجمد نشود، هیچ کس نخواهد توانست چـهرهات را بـبیند.»
فـصل سی و هشتم
۱٫ خداوند به مردانی که در آغاز مرا بالا بـرده بودند، گفت: «خَنوخ با شما به زمین برود؛ و او را تا روز معین مهلت دهید.»
۲٫ آنان شب هنگام مرا روی بسترم گـذاشتند.
۳٫ مـَتوشالَح، کـه منتظر آمدنم بود و روز و شب در کنار بسترم پاس میداد، هنگامی که از آمدن مـن آگـاه شد، هیبت او را فرا گرفت و من به او گفتم: «تمام خانوادهام گرد آیند تا همه چیزها را به آنـان بـگویم.»
فـصل سی و نهم
۱٫ ای پسرانم و ای محبوبانم! اندرز پدرتان را تا آن اندازه که خواسته خداوند اسـت، بـشنوید.
۲٫ مـرا امروز به سوی شما روانه کردهاند و هر آنچه را هست و بود و همه امور حال و آیـنده را تـا روز داوری، نـه از لبهای خود، بلکه از لبهای خداوند، به شما اعلام میکنم.
۳٫ زیرا خداوند مرا به سـوی شـما روانه کرده تا به سخنان لبهایم، یعنی سخنان انسانی که برای شما بـزرگ قـرار دادهـ شده، گوش فرادهید، ولی من کسی هستم که چهره خداوند را دیده است که مـانند آهـنی که از آتش میدرخشد، اخگر میاندازد و میسوزد.
۴٫ شما اکنون به چشمهایم، یعنی چشمهای کـسی کـه در مـعنا برای شما بزرگ قرار داده شد،
______________________________
۱٫ سخن خداوند، که از فصل بیست و چهارم آغاز شده بود، در ایـن جـا پایان مییابد.
مینگرید، ولی من چشمان خداوند را دیدهام که مانند پرتوهای خورشید مـیتابند و چـشمان آدمـی را از هیبت پر میکنند.
۵٫ فرزندانم! شما اکنون دست راست انسانی را میبینید که به شما کمک میکند، ولی مـن دسـت راسـت خداوند را دیدهام که هنگام کمک به من آسمان را پر میکرد.
۶٫ شما وسعت کـارهای مـن و خودتان را میبینید، ولی من وسعت بیکران و کامل خداوند را دیدهام که پایانی ندارد.
۷٫ شما سخنان لبهای مرا مـیشنوید؛ هـمان طور که من سخنان خداوند را شنیدم؛ مانند رعدی که پیوسته در ابرها مـیغرد.
۸٫ اکـنون فرزندانم! سخنان پدر زمین را بشنوید: حضور در پیش روی یـک فـرمانروای زمـینی با ترس و هیبت همراه است، ولی حـضور پیـش روی فرمانروای آسمان و حاکم مردگان و زندگان و لشکرهای آسمان، وحشت و هیبت بیشتری را همراه دارد. چه کـسی مـیتواند آن درد بیپایان را تحمل کند؟
فصل چهلم
۱٫ اکـنون فـرزندانم! من هـمه چـیزها را مـیدانم، زیرا این از لبهای خداست؛ و این را چـشمانم از آغـاز تا انجام دیدهاند.
۲٫ من همه چیزها را میدانم و همه چیزها را در کتابهایی نوشتم: آسـمانها و نـهایت آنها و فراوانی آنها و همه لشکریان و پیـشروی آنها را.
۳٫ من جمع بـیشماری از سـتارگان را اندازهگیری و وصف کردهام.
۴٫ کدام انـسان گـردش و ورود آنها را دیده است؟ زیرا حتی فرشتگان شمار آنها را نمیبینند، ولی من همه نامهایشان را نوشتهام.
۵٫ مـن فـلک خورشید را اندازهگیری کردم؛ پرتوهایش را سـنجیدم؛ سـاعتهایش را بـرشمردم. همچنین تمام چـیزهایی را کـه روی زمین راه میروند، نوشتم؛ چـیزهایی را کـه روزی میخورند، نوشتم؛ و همه دانههای افشانده و ناافشانده را که زمین تولید میکند؛ و همه گیاهان و هر عـلف و هـر گلی را و بوهای خوش آنها و نامهایشان را و اقـامتگاه ابـرها را و ترکیب آنـها را و بـالهایشان را و چـگونگی نگهداری باران و قطرات آنـ را.
۶٫ من همه چیزها را جست وجو کردم و راه رعد و برق را نوشتم و آنان کلیدها و نگهبانانشان، برآمدن آنـها و راهـی را که میروند، به من نشان دادنـد. آن بـه آرامـی بـه وسـیله یک زنجیر رهـا مـیشود؛ مبادا آن با زنجیر سنگین و همراه خشونت از ابرهای خشمگین پایین افتد و هر چیز را از روی زمین براندازد.
۷٫ من مـخازن بـرف و مـخازن هوای سرد و مهآلود را نوشتم و خازنان فصول را مـشاهده
کـردم کـه ابـرها را در آنـها مـیریزند و مخازن را خالی نمیگذارند.
۸٫ من اقامتگاه بادها را نوشتم و مشاهده کردم و دیدم که خازنان آنها ترازوهایی و پیمانههایی را حمل میکنند: نخست ایشان آنها را در یک کفه ترازو و اوزان را در کفه دیگر مـیگذارند و آنها را به اندازه و با مهارت روی همه زمین رها میکنند؛ مبادا با وزش سنگین، زمین را به صخرهای مبدل سازند.
۹٫ و من همه زمین و کوههایش را اندازهگیری کردم و همه تپهها و مزارع و درختها و سنگها و رودخـانهها و هـمه موجودات را نوشتم؛ به سوی بالا از زمین تا آسمان هفتم، و به سوی پایین تا بیشترین ژرفای دوزخ و مکان داوری و دوزخ بسیار بزرگ و باز و فراخ.
۱۰٫ و دیدم چگونه آن زندانیان در رنجاند و در انتظار داوری بیپایان به سر مـیبرند.
۱۱٫ و هـمه کسانی را که نزد آن قاضی داوری میشوند و همه محکومیت آنان و همه کارهایشان را نوشتم.
فصل چهل و یکم
۱٫ من همه نیاکان از همه زمانها را با آدم و حوا دیـدم و آه کـشیدم و سرشک از دیده گشودم و در باره خـواری ویـرانگر آنان گفتم:
۲٫ «وای بر من به سبب ناتوانی خودم و ناتوانی نیاکانم!» و در دلم اندیشیدم و گفتم:
۳٫ «خوشا به حال کسی که زاییده نشده و یا زاییده شده، ولی پیش روی خـداوند گـناهی نمیکند؛ همان که بـه ایـن مکان نمیآید و یوغ این مکان را برنمیدارد.»
فصل چهل و دوم
۱٫من دیدم خازنان و نگهبانان دروازههای دوزخ مانند مارهای بزرگی ایستادهاند و چهرههایشان مانند چراغ خاموش بود؛ و چشمان آتشین آنها و دندانهای تیزشان را؛ و من دیدم کـه هـمه کارهای خداوند درست است؛ در حالی که کارهای انسان برخی خوب و برخی دیگر بد است؛ و کسانی که از روی تبهکاری دروغ میگویند، با کارهایشان شناخته میشوند.
فصل چهل و سوم
۱٫ فرزندانم! من هر کار و هـر اقـدام و هر داوری عـادلانهای را سنجیدم و آنها را نوشتم.
۲٫ همان طور که یک سال از سال دیگر بهتر است، یک انسان نیز از انسان دیـگر بهتر است: یکی برای دارایی فراوان و یکی برای حکمت دل؛ یکی بـرای درک ویـژه و دیـگری برای زیرکی؛ یکی برای خاموشی لب و دیگری برای پاکیزگی؛ یکی برای نیرومندی و دیگری برای خوشرویی؛ یکی بـرای جـوانی و دیگری برای تیزهوشی؛ یکی برای تناسب اندام و دیگری برای
حساسیت. اینها همه جـا بـه گـوش میخورد، ولی بهتر از همه کسی است که از خدا میترسد و همو در آینده از جلال بیشتری برخوردار خواهد بـود.
فصل چهل و چهارم
۱٫ هنگامی که خداوند انسان را با دستهای خویش و در شباهت چهره خـود آفرید، خداوند آنان را کـوچک و بـزرگ ساخت.
۲٫ هر کس به چهره فرمانروا بیحرمتی کند و از چهره خداوندگار بیزار شود، روی خداوند را تحقیر کرده است؛ و کسی که خشم خود را بر انسان بیآزاری فرو ریزد، خشم بزرگ خداوند او را پاره خواهد کـرد؛ و هر کس بر روی انسانی برای توهین، آب دهان بیندازد، در داوری بزرگ خداوند از او کاسته خواهد شد.
۳٫ خوشا به حال کسی که دل خود را به بدی به هیچ انسانی گرایش ندهد و به آزردگان و محکومان کـمک رسـاند و دلشکستگان را از خاک بردارد و به نیازمندان صدقه بدهد، زیرا در روز داوری بزرگ، هر وزنی و هر پیمانهای و هر پارسنگی وضعی مانند وضع بازار خواهد داشت؛ یعنی آنها را در ترازو خواهند گذاشت و در بازار خواهد ماند و هـر کـس اندازه خود را خواهد دانست و به اندازه خویش مزد خواهد گرفت.
فصل چهل و پنجم
۱٫ هر کس پیش روی خداوند در تقدیم قربانی شتاب کند، خداوند نیز به سهم خود در پذیرفتن آن قـربانی و کـار او شتاب خواهد کرد.
۲٫ و هر کس چراغ خود را پیش روی خداوند بالا بکشد و داوری درست نکند،(۱) خداوند گنج او را در قلمرو بالا افزایش نخواهد داد.
۳٫ هنگامی که خداوندْ نان، شمع، گوشت یا قربانی دیگری مـیخواهد، اهـمیتی نـدارد، ولی خدا دلهای پاک را میطلبد و با هـمه آنـها فـقط دل آدمی را آزمایش میکند.
فصل چهل و ششم
۱٫ ای قوم من! بشنوید و کلمات لبهایم را دریافت کنید.
۲٫ اگر کسی هدیهای را نزد یک فرمانروای زمـینی بـیاورد و انـدیشههای خائنانهای در دل داشته باشد، و فرمانروا این را بداند، آیا بـر او خـشم نخواهد گرفت و هدیهاش را رد نخواهد کرد و او را به داوری نخواهد سپرد؟
______________________________
۱٫ یعنی کسی که بر اثر خودبینی، از داوری عادلانه خودداری میکند.
۳٫ و اگر کسی خـود را بـه دیـگری با فریب زبان، خوب وانمود کند، ولی بدی در دل داشته باشد، آیـا دیگری خیانت دل او را نخواهد فهمید؟ او خود را محکوم خواهد کرد، زیرا نادرستی وی برای همه معلوم شده است.
۴٫ و هنگامی که خداوند نـور بـزرگی را خـواهد فرستاد، داوری برای عادلان و غیرعادلان خواهد بود و هیچ کس از دید او پنهان نـخواهد مـاند.
فصل چهل و هفتم
۱٫ اکنون فرزندانم! در باره دل خود بیندیشید و سخنان پدرتان را، که از دهان خداوند به شما مـیرسد، خـوب مـلاحظه کنید.
۲٫ این کتابهای نوشته دست پدرتان را بگیرید و آنها را بخوانید.
۳٫ زیرا این کـتابها بـسیار هـستند و در آنها شما همه کارهای خداوند و همه آنچه را از آغاز آفرینش بوده و تا پایان زمان خـواهد بـود، مـیآموزید.
۴٫ اگر شما نوشته دست مرا نگه دارید، بر ضد خداوند گناه نخواهید کرد، زیـرا کـسی جز خداوند در آسمان و زمین و در ژرفترین مکانها و در یک شالوده وجود ندارد.
۵٫ خداوند شالودهها را در نـاشناخته قـرار داده و آسـمانهای مرئی و نامرئی را گسترده است. او زمین را بر آبها استوار ساخت و مخلوقات بیشماری را آفرید؛ و کیست کـه شـمارش آب و شالوده نااستوار و غبار زمین و ریگ دریا و قطرههای باران و شبنم صبح و نفسهای باد را بداند؟ و چـه کـسی زمـین و دریا و زمستان جامد را پر کرده است؟
۶٫ من ستارگان را از آتش بریدم و آسمان را آذین بستم و آن را میان آنها قرار دادم.
فـصل چـهل و هشتم
۱٫ این که خورشید از میان هفت فلک آسمانی میرود که وعدهگاه یـکصد و هـشتاد و دو تـخت هستند، و این که آن در یک روز کوتاه پایین میرود و بازهم یکصد و هشتاد و دو، و این که آن در یک روز بزرگ پایـین مـیرود و او دو تـخت دارد که بر آنها میآسایند و این سو و آن سو بر فراز تختهای ماهها مـیچرخد، از هـفدهمین روز ماه سیوان تا ماه حِشوان(۱) پایین میرود و از هفدهم حِشوان بالا میرود،(۲)
۳٫ و بدین شیوه، در کنار زمین راهـ مـیپیماید. پس زمین شاد میشود و میوههای خود را میرویاند؛ و هنگامی که دور میشود، اندوه زمین را فـرامیگیرد و درخـتان و همه میوهها دیگر شکوفهای ندارند.
______________________________
۱٫ در ترجمه انـگلیسی ایـن بـند، دوبار Thevan آمده است، که معادلی ندارد و مـا آن را بـه گزاف، Heshvan گرفتیم.
۲٫ اختلالی در بند ۱ وجود دارد؛ و بند ۲ از قلم افتاده است.
۴٫ او همه اینها را با انـدازهگیری خـوبِ ساعتها سنجید و اندازهای را از مرئی و نـامرئی بـا حکمت خـود تـعیین کـرد.
۵٫ از نامرئی همه چیزها را مرئی ساخت، ولی خـودش نـامرئی بود.
۶٫ بنابر این، فرزندانم! شما را آگاه میسازم و آن کتابها را میان فرزندانتان تـوزیع مـیکنم؛ میان نسل شما و میان اقوامی کـه از خدا خواهند ترسید. ایـشان آنـها را دریافت کنند و آنها را بیش از هـر غـذایی و هر شیرینی زمینی دوست بدارند و آنها را بخوانند و خویش را با آنها منطبق کنند.
۷٫ و کـسانی کـه خداوند را نمیشناسند و از خدا نمیترسند، و بـه جـای قـبول، آنها را رد میکنند و آنـها را نـمیپذیرند، یک داوری وحشتناک در انتظار آنـان اسـت.
۸٫ خوشا به حال کسی که یوغ آنها را بردارد و بکشد، زیرا او در روز داوری بزرگ آزاد خواهد شد.
فـصل چـهل و نهم
۱٫ فرزندانم! من برای شما مـتعهد مـیشوم، ولی نه بـا هـیچ سـوگندی، نه به آسمان و نـه به زمین و نه به آفریده دیگری از آفریدگان خدا.
۲٫ خداوند گفت: «هیچ سوگند و بیعدالتی در من نـیست، جـز راستی.»
۳٫ اگر در انسانها هیچ راستی یـافت نـشود، بـاز هـم بـاید با «آری آری» یـا «نـه نه» متعهد شوند.
۴٫ و من برای شما متعهد میشوم، آری آری که هیچ انسانی در زهدان مادرش قرار نگرفته، مـگر ایـن کـه از پیش، برای هر یک از آنان جایی بـرای اقـامت آن جـان آمـاده شـده اسـت و اندازهای قرار داده شده که یک انسان باید تا چه حدی در این دنیا آزمایش شود.
۵٫ آری فرزندانم! خود را فریب ندهید، زیرا از پیش، برای هر جان انسانی جایی آماده شـده است.
فصل پنجاهم
۱٫ من کار هر انسانی را به قید کتابت در آوردم؛ و هیچ کس از زادگان روی زمین پنهان نمیمانَد و کارش مکتوم نیست.
۲٫ و من همه چیزها را میبینم.
۳٫ بنابر این، اکنون فرزندانم! شمار روزهای خـود را در بـردباری و فروتنی بگذرانید تا وارث حیات جاودانی شوید.
۴٫ به خاطر خداوند هر آسیب و رنجی و هر سخن بد و هجومی را تحمل کنید.
۵٫ اگر کار شما را بد تلافی کنند، آن را به ایشان، خواه هـمسایه یـا دشمن، برنگردانید، زیرا خداوند برای شما آن را برخواهد گرداند و انتقام شما را در روز داوری بزرگ خواهد گرفت؛ تا
این جا هیچ انتقامی میان مردم باقی نماند.
۶٫ هـر کـس از شما که طلا یا نـقره را بـرای برادر خویش صرف کند، در جهان آینده، گنج گرانی را دریافت خواهد کرد.
۷٫ بیوهزنان و یتیمان و بیگانگان را نیازارید تا خشم خدا بر شما فرود نیاید.
فصل پنـجاه و یـکم
۱٫ دستهای خود را به سـبب نـیرومندی، به روی مستمندان نگشایید.
۲٫ نقره خویش را در زمین پنهان نکنید.
۳٫ به انسان مؤمن هنگام بلا کمک کنید تا در مشکلات، بلا به سراغتان نیاید.
۴٫ هر یوغ سنگین و ظالمانهای که بر شما فرود مـیآید، هـمه را برای خداوند بردارید تا پاداش خود را در روز داوری بیابید.
۵٫ خوب است صبح و ظهر و غروب برای تسبیح آفریدگارتان به مسکن خداوند بروید.
۶٫ زیرا هر تنفسکنندهای او را تسبیح میگوید و هر آفریده مرئی و نامرئی وی را میستاید.
فصل پنـجاه و دوم
۱٫ خـوشا به حـال انسانی که لبهای خود را به ستایش خدای صَبایوت میگشاید و خداوند را در دل خود حمد میگوید.
۲٫ نفرین بر هر انـسانی که لبهای خود را برای اهانت و بدنامی همسایه خویش میگشاید، زیرا او بـه خـدا اهـانت میکند.
۳٫ خوشا به حال کسی که لبهای خود را برای مبارک خواندن و حمد خدا میگشاید.
۴٫ نفرین بر کـسی کـه در پیشگاه خداوند در همه روزهای عمرش، لبهای خود را به نفرین و ناسزا میگشاید.
۵٫ خوشا بـه حـال کـسی که همه کارهای خداوند را مبارک میشمارد.
۶٫ نفرین بر کسی که به آفرینش خداوند اهانت مـیکند.
۷٫ خوشا به حال کسی که به پایین مینگرد و افتادگان را از خاک برمیدارد.
۸٫ نفرین بـر کسی که مینگرد و بـرای نـابود کردن آنچه از آنِ وی نیست، حرص میزند.
۹٫ خوشا به حال کسی که اصول پدرانش را، که از آغاز استوار شده است، نگه میدارد.
۱۰٫ نفرین بر کسی که اعتقادات نیاکان خود را منحرف میکند.
۱۱٫ خوشا بـه حال کسی که بذر صلح و محبت میکارد.
۱۲٫ نفرین بر کسی که مزاحم آنانی میشود که همسایگان خود را دوست میدارند.
۱۳٫ خوشا به حال کسی که با زبان و دل متواضع با همه سخن مـیگوید.
۱۴٫ نـفرین بر کسی که با زبان خود از صلح سخن میگوید، ولی در دلش هیچ صلحی نیست، بلکه شمشیر است.
۱۵٫ زیرا همه اینها در روز داوری بزرگ، آشکارا در ترازو و در کتابها نهاده خواهد شد.
فصل پنجاه و سوم
۱٫ اکنون فـرزندانم! نـگویید: «پدر ما جلوِ خدا ایستاده است و برای گناهان ما دعا میکند»، زیرا در آن جا برای انسانی که گناه کرده باشد، مددکاری نیست.
۲٫ شما میبینید که من همه کارهای هر انـسانی را پیـش از آفرینش وی، نوشتم؛ همه آنچه میان همه انسانها در همه زمانها صورت میگیرد؛ و هیچ کس نمیتواند نوشته دست مرا نقل یا تعریف کند، زیرا خداوند همه خیالات انسان را در همان جایی از خـزانه دل کـه قـرار دارند، میبیند که آنها بـاطل هـستند.
۳٫ و اکـنون فرزندانم! به همه سخنان پدرتان خوب توجه کنید و من به شما خواهم گفت تا پشیمان نشوید و نگویید: «چرا پدرمان چیزی بـه مـا نگفت؟»
فـصل پنجاه و چهارم
۱٫ در آن زمان که این امور را ندانید، کـتابهایی کـه به شما دادهام، میراث سلامت شما خواهند بود.
۲٫ آنها را به همه کسانی که خواستار باشند، برسانید و به آنان تـعلیم دهـید تـا کارهای بسیار بزرگ و شگفتآور خداوند را ببینند.
فصل پنجاه و پنجم
۱٫ فـرزندانم! اینک روز اجل من و زمان آن نزدیک شده است.
۲٫ زیرا فرشتگانی که مرا همراهی خواهند کرد، جلوِ من ایستادهاند و بـر عـزیمت مـن از نزد شما اصرار میورزند. آنان این جا روی زمین ایستادهاند و منتظر چـیزی هـستند که به ایشان گفته شده است.
۳٫ زیرا فردا من به آسمان، به بالاترین اورشلیم و میراث جـاوید خـود بـالا خواهم رفت.
۴٫ از این رو، من به شما دستور میدهم که در پیش روی خداوند هـمه چـیزهایی را کـه پسند اوست، انجام دهید.
فصل پنجاه و ششم
۱٫ مَتوشالَح به پدرش خَنوخ پاسخ داد و گفت: «ای پدر! چه چـیز در نـظر تـو مطبوع است تا
پیش رویت آماده کنم و تو منازل ما و پسرانت را مبارک سازی و قـوم تـو به وسیله تو جلال پیدا کنند و سپس همان طور که خداوند گفته اسـت، عـزیمت کـنی.»
۲٫ خَنوخ به پسرش مَتوشالَح پاسخ داد و گفت: «فرزندم، بشنو! از هنگامی که خداوند مرا با روغـن جـلال خود مسح کرد، غذایی نخوردهام و جانم لذتهای زمینی را به یاد نمیآورد؛ به هـیچ چـیز زمـینی نیز میل ندارم.»
فصل پنجاه و هفتم
۱٫ فرزندم مَتوشالَح! همه برادرانت و همه خانوادهات و مشایخ قوم را فـرا خـوان تا با آنان سخن بگویم و همان طور که مقرر شده است، عـزیمت کـنم.
۲٫ مـَتوشالَح شتافت و برادرانش رِگیم و ریمان و اوحان و حِرمیون و گَیداد و همه مشایخ قوم را پیش روی پدرش خَنوخ گردآورد و او آنان را بـرکت داد و بـه آنـان گفت:
فصل پنجاه و هشتم
۱٫ فرزندانم! امروز به من گوش بسپارید.
۲٫ در آن روزها هـنگامی کـه خداوند به خاطر آدم به زمین فرود آمد و از همه مخلوقاتی که خودش آفریده بود، دیدار کرد و پس از هـمه ایـنها آدم را آفرید و خداوند همه حیوانات زمین و همه خزندگان و همه پرندگانی را که در هـوا پرواز مـیکنند، فرا خواند و همه آنها را پیش روی پدرمان آدم آورد.
۳٫ و آدم هـمه چـیزهایی را کـه روی زمین زندگی میکنند، نامگذاری کرد.
۴٫ و خـداوند او را فـرمانروای همگان قرار داد و همه چیزها را زیر دست او مطیع ساخت و آنها را گنگ و نادان قرار داد تـا از انـسان فرمان ببرند و تسلیم و رام او باشند.
۵٫ هـمچنین خـداوند هر انـسانی را بـر دارایـی خودش حاکم ساخت.
۶٫ خداوند جان هـیچ حـیوانی را به خاطر انسان محکوم نخواهد کرد، بلکه جان انسانها را به خاطر حـیواناتشان در ایـن جهان محکوم خواهد کرد، زیرا انـسانها جای ویژهای دارند.
۷٫ و هـمان طـور که جان انسان طبق شـمارشی اسـت، حیوانات و همه جانهای حیواناتی که خداوند آفریده است، تا داوری بزرگ هلاک نخواهند شـد و اگـر انسان در تغذیه آنان کوتاهی کـند، وی را مـتهم خـواهند ساخت.
فصل پنـجاه و نـهم
۱٫ هر کس جان حـیوانات را بـیالاید، جان خود را آلوده است.
۲٫ زیرا انسان حیوانات پاک را به منظور قربانی برای گناهان میآورد تـا بـرای جان خویش نجاتی به دست آورد.
۳٫ و اگـر آنـان برای قـربانی، حـیوانات پاک و پرنـدگانی را بیاورند، انسان نجات مـییابد و جان خود را نجات میدهد.
۴٫ همه به منزله غذا به شما داده شده است. چهار پای آنها را بـبندید تـا نجات را نیکو گردانید. او جان خویش را نـجات مـیدهد.
۵٫ امـا هـر کـس حیوان بیآزاری را بـکشد، جـان خود را میکشد و جسم خود را میآلاید.
۶٫ و کسی که به حیوانی در نهان آسیبی برساند، کار بدی کرده و جـان خـود را آلودهـ است.
فصل شصتم
۱٫ کسی که به کـشتن جـان انـسانی اقـدام مـیکند، جـان خود را میکشد و جسم خود را به قتل میرساند و برای او در هیچ زمان چارهای نیست.
۲٫ کسی که انسانی را به دام بیندازد، خود را در آن گرفتار خواهد کرد و برای او در هیچ زمان چارهای نیست.
۳٫ کـسی که انسانی را در تنگنا قرار میدهد، مجازات او در داوری بزرگ در هیچ زمان فراموش نخواهد شد.
۴٫ کسی که کاری را با کژروی انجام میدهد یا از هر جانی بدگویی میکند، در هیچ زمانی برای خود عدالت پدیـد نـخواهد آورد.
فصل شصت و یکم
۱٫ اکنون فرزندانم! دلهای خویش را از هر بیعدالتی ای که خداوند از آن بیزار است، حفظ کنید. انسان، درست همان طور که از خدا چیزی را برای جان خودش میطلبد، برای هـر نـفس زندهای نیز آن را بطلبد، زیرا من همه چیزها را میدانم و این که در زمان عظیم آینده منازل فراوانی برای مردم آماده شده است؛ منازل خوب بـرای نـیکان و منازل بد برای بدان؛ فـراوان و بـیرون از شمار.
۲٫ خوشا به حال کسی که به منازل خوب پا میگذارد، زیرا منازل بد آرامش و بازگشتی ندارد.
۳٫ فرزندانم! از کوچک و بزرگ، بشنوید. هنگامی که انسان انـدیشه خـوبی را در دل جای میدهد و هدایایی از عـمل خـویش را پیش روی خداوند میگذارد که دستهایش آنها را نساخته است، خداوند روی خود را از عمل دست او میگرداند و انسان نمیتواند عمل دستهای خود را بیابد.
۴٫ و اگر دستهایش آنها را بسازد، ولی دل وی ناخرسند باشد و دل هیچ گاه دست از شکایت بـرندارد، وی سـودی نخواهد برد.
فصل شصت و دوم
۱٫ خوشا به حال کسی که با بردباری، هدایای خود را همراه ایمان پیش روی خداوند میگذارد، زیرا گناهانش بخشیده خواهد شد.
۲٫ ولی اگر پیش از گذشتن وقت از سخنان خود بـرگردد، بـرای او توبه وجـود ندارد؛ و اگر زمانی بگذرد و با اراده خویش به وعده عمل نکند، پس از مرگ، توبه ممکن نیست.
۳٫ زیرا هر کـاری که انسان پیش از وقت انجام میدهد، همه برای فریفتن انسان و نـافرمانی خـداست.
فـصل شصت و سوم
۱٫ اگر انسان برهنگان را بپوشاند یا گرسنگان را سیر کند، مزد خود را از خدا دریافت خواهد کرد.
۲٫ امـا اگـر دل وی شکایت کند، بدی او دو برابر میشود: فساد خود وی و فساد آنچه داده است. در این صـورت، انـسان در بـرابر آن کار مزدی دریافت نخواهد کرد.
۳٫ و اگر دل خودش از خوراک پر است و جسمش را با پوشاک پوشانده، مرتکب تـوهین میشود و همه بردباری خویش را در برابر بینوایی از دست میدهد و برای کارهای خوب خود پاداشـی نخواهد داشت.
۴٫ خداوند از هـر انـسان متکبر و متکلف و هر سخن باطلی که از روی ناراستی صادر میشود، بیزار است. این با لبه شمشیر مرگ بریده خواهد شد و در آتش افکنده میشود و تا ابد خواهد سوخت.
فصل شصت و چهارم
۱٫ هنگامی کـه خَنوخ این سخنان را به پسرانش گفت، همه مردم از دور و نزدیک شنیدند که خداوند خَنوخ را فراخوانده است. آنان برای رایزنی انجمن کردند و گفتند:
۲٫ «خوب است برویم و خَنوخ را ببوسیم.» دوهزار تن گردآمدند و به اَحـوزان،(۱) مـحل اقامت خَنوخ و پسرانش آمدند.
۳٫ مشایخ قوم و همه گروه آمدند و سر فرود آوردند و به بوسیدن خَنوخ آغاز کردند و گفتند:
۴٫ «ای پدر ما خَنوخ! برکت خداوند فرمانروای جاوید بر تو باد. اکنون پسرانت و هـمه قـوم را برکت بده تا ما امروز پیش روی تو جلال یابیم.
______________________________
۱٫ معادل تقریبی Achuzan که موقعیت آن معلوم نشد.
۵٫ زیرا تو پیش روی خداوند برای ابد جلال خواهی یافت، چون که خداوند تو را از مـیان هـمه انسانهای روی زمین برگزید و تو را نویسنده همه خلقتش، از مرئی و نامرئی، و فدیه شونده گناهان بشر و یاور خانوادهات قرار داد.»
فصل شصت و پنجم
۱٫ خَنوخ به همه قومش پاسخ داد و گفت: فرزندانم، بشنوید! خـداوند پیـش از آن کـه موجودات آفریده شوند، چیزهای مـرئی و نـامرئی را آفـرید.
۲٫ و مقداری زمان وجود داشت و آن هم گذشت. آگاه باشید که پس از همه آنها، انسان را به صورت خود و شبیه خویش آفرید و به او چشم داد تـا بـبیند و گـوش تا بشنود و دل تا بیندیشد و هوش تا اختراع کـند.
۳٫ و خـداوند همه کارهای انسان را دید و همه مخلوقات خود را آفرید و زمان را تقسیم کرد و از زمان سالها را و از سالها ماهها را و از ماهها روزها را معین سـاخت و از روزهـا هـفت روز را تعیین کرد.
۴٫ و در آنها ساعتهایی قرار داد و آنها را دقیقا اندازهگیری کرد تـا انسان درباره زمان بیندیشد و سالها و ماهها و ساعتها و جابهجایی آنها و آغاز و انجامشان را محاسبه کند و بتواند مدت زندگی خود را از آغـاز تـا مـرگ اندازهگیری کند و در باره گناهان خود بیندیشد و کارهای نیک و بد خویش را بـنویسد، زیـرا هیچ کاری در پیشگاه خداوند پنهان نمیماند تا هر انسانی کارهای خود را بداند و از فرمانهای او هرگز تجاوز روا نـدارد و نـوشته دسـت مرا نسل به نسل حفظ کند.
۵٫ هنگامی که همه مخلوقات مرئی و نـامرئی کـه خـداوند آفریده است، پایان یابند، هر انسانی به سوی داوری بزرگ میرود، و پس از آن، همه زمانها و سـالها نـابود خـواهند شد و دیگر ماهها و روزها و ساعتها وجود نخواهند داشت و آنها به هم خواهند پیوست و بـرشمرده نـخواهند شد.
۶٫ آن گاه یک روزگار(۱) پدید خواهد آمد و همه عادلان که از داوری بزرگ خداوند رهـایی مـییابند، در آن روزگـار بزرگ گرد خواهند آمد. روزگار بزرگ برای عادلان آغاز خواهد شد و آنان تا ابـد خـواهند زیست، و از آن پس، هیچ رنج و بیماری و تحقیر و نگرانی و نیاز و خشونت و شب و ظلمتی میان ایشان نـخواهد بـود، جـز نور بزرگ.
۷٫ آنان یک دیوار غیرقابل انهدام و یک فردوس درخشان و غیرفانی خواهند داشت، زیرا چـیزهای فـانی از میان خواهند رفت و حیات جاوید پدید خواهد آمد.
______________________________
۱٫ aeon.
فصل شصت و ششم
۱٫ و اکـنون فـرزندانم! جـان خود را از هر بیعدالتی ای که خداوند از آن بیزار است، حفظ کنید.
۲٫ پیش روی او با ترس و لرز سلوک کنید و تـنها او را بـپرستید.
۳٫ پیـش خدای حقیقی سر فرود آورید، نه پیش بتان گنگ، بلکه به رویـ او سـر فرود آورید و همه هدایای عادلانه را پیش روی خداوند بیاورید. خداوند از آنچه غیرعادلانه است، بیزاری میجوید.
۴٫ زیرا خـداوند هـمه چیزها را میبیند. هنگامی که انسان اندیشهای را به دل خود راه میدهد و درباره آن تـأمل مـیکند، آن افکار پیوسته نزد خداوند، که زمین را اسـتوار کـرد و هـمه مخلوقات را روی آن گذاشت، حاضر است.
۵٫ اگر شـما بـه آسمان بنگرید، خداوند آن جاست؛ و اگر به ژرفای دریا و سراسر زیر زمین بـیندیشید، خـداوند آن جاست.
۶٫ زیرا خداوند همه چـیزها را آفـرید. در حالی کـه خـداوند هـمه آفرینش را ترک میکنید، پیش مصنوعات انـسان سـر فرو نیاورید، زیرا هیچ کاری از پیش روی خداوند مخفی نمیماند.
۷٫ فرزندانم! با بـردباری فـراوان و فروتنی و صداقت، هنگام خشم و اندوه و ایـمان و راستی و اعتماد بر وعـدهها و نـاخوشی و دشنام و جراحت و وسوسه و برهنگی و خـلوت سـلوک کنید و یکدیگر را دوست بدارید تا از این دوره بدیها بیرون روید و وارث عصر جاوید شوید.
۸٫ خـوشا بـه حال عادلان که از داوری بزرگ رهـایی خـواهند یـافت، چون درخشش آنـان بـیش از هفت خورشید خواهد بـود، زیـرا در این جهان، هفتمین بخش از همه جدا میشود، نور و ظلمت و غذا و لذت و اندوه و فردوس و عذاب و آتـش و یـخبندان و چیزهای دیگر. او همه را در نوشتهای که خـواهید خـواند و فهمید، گـذاشت.
فـصل شـصت و هفتم
۱٫ هنگامی که سـخن خَنوخ با قوم پایان یافت، خداوند ظلمتی بر زمین فرستاد و تاریکی پدید آمد و کسانی را کـه کـنار خَنوخ ایستاده بودند، فرا گرفت؛ و خـَنوخ بـه بـالاترین آسـمان و مـکان خداوند بالا بـرده شـد؛ و او وی را به حضور پذیرفت و پیش روی خود قرار داد. سپس تاریکی از زمین برطرف شد و روشنی پدید آمد.
۲٫ و قوم نـگاه کـردند و نـدانستند که چگونه خَنوخ گرفته شد؛ و خدا را تـسبیح گـفتند؛ و طـوماری را یـافتند کـه روی آن نـوشته شده بود: «خدای نامرئی.» و همه به خانههای خویش رفتند.
فصل شصت و هشتم
۱٫ خَنوخ در ششمین روز ماه سیوان(۱) به دنیا آمد و سیصد و شصت و پنج سال زندگی کرد.
۲٫ وی در نخستین روز مـاه نیسان(۲) به آسمان برده شد و شصت روز در آسمان ماند.
۳٫ و او همه این نشانههای آفرینش را، که خداوند آفریده بود، نوشت؛ و سیصد و شصت و شش کتاب نگاشت و آنها را به پسران خویش تحویل داد؛ و سی روز روی زمـین مـاند؛ و در ششمین روز ماه سیوان، یعنی همان روز و ساعتی که متولد شده بود، دوباره به آسمان برده شد.
۴٫ همان طور که طبیعت هر انسانی در این زندگی تیره است، حمل و ولادت و درگذشت ویـ نـیز چنین است.
۵٫ ساعت حمل او مانند ساعت تولدش بود؛ و در چنان ساعتی نیز درگذشت.
۶٫ همه پسران خَنوخ، یعنی مَتوشالَح و برادران وی، شتافتند و در مکانی که اَحوزان نـامیده مـیشود و خَنوخ از آن جا به آسـمان بـرده شد، مذبحی برافراشتند.
۷٫ و آنان گاوهایی را برای قربانی فراهم کردند و همه قوم را گرد آوردند و پیش روی خداوند قربانی گذاردند.
۸٫ همه قوم و مشایخ آنان و تمام جماعت در آنـ مـراسم شرکت کردند و هدایایی بـرای پسـران خَنوخ آوردند.
۹٫ آنان جشن بزرگی برپا کردند؛ سه روز را در شادی و خوشی گذراندند و خدایی را حمد گفتند که چنین نشانهای را به وسیله خَنوخ به آنان داده و به ایشان به دیده لطف نگریسته بود تـا آن نـشانه را نسل به نسل و عصر به عصر به پسران خود منتقل کنند.
۱۰٫ آمین.
______________________________
۱٫ ششم ماه سیوان روز عید شاووعوت (هفتهها) یا «گلریزان» است.
۲٫ در ترجمه انگلیسی، سیوان (Tsivan) آمده بود، که با مراجعه بـه بـند ۴ از فصل اول هـمین کتاب، به نیسان(Nisan) اصلاح شد. نیسان در گاهشماری قدیم عبریان، نخستین ماه سال بود، ولی اکنون ماه هفتم اسـت، و سال عبری با تِشری (Tishri) آغاز میشود.