ادیان در خدمت انسان
اشـاره
جهان اسلام در حالی با ارائه اندیشه «گفت و گوی ادیان، تمدنها و فرهنگها» به استقبال هـزاره سـوم مـیلادی میرود، که تجربهای موفق و کمنظیر را در این عرصه، رهتوشه خود دارد. تجربهای مبارک که کارآمدی این انـدیشه را در زندگی انسانها نمایان و عزم فرهیختگان و صاحبان خرد را برای پی گرفتن آن به جزم مـبدل میسازد. چشمانداز زیبایی کـه رئیـس جمهور محترم، جناب آقای خاتمی، در صحنه بینالملل ترسیم کرد، دورنمای مرحله دوم پروژهای فرادینی است که اولین مرحله آن یک دهه پیش از پیروزی انقلاب، توسط معمار چیرهدست آن، امام موسی صدر، در سرزمین تاریخی لبـنان، هنرمندانه طرح و اجرا شد.
اگر از ورای تاریخ ادیان، تمدنها و فرهنگها به دنیا بنگریم، کشور کوچک لبنان را که سه دین بزرگ، سه تمدن، شانزده طایفه و مجموعهای از فرهنگهای گوناگون شرق و غرب در آن تلاقی دارند، مـینیاتوری از جـهان خواهیم یافت. همین سبب است که موفقیت تجربه «گفت و گو و همزیستی» را نه تنها برای این کشور، که به جهت قابلیت الگوسازی و تعمیم آن به سراسر جهان، برای تمامی ملتها و
کشورهای طـالب صـلح، دلپذیر، و برای مکتبها و رژیمهای نژادپرست غیرقابل تحمل میسازد.
امام موسی صدر با کشف این ویژگی، و با درکی صحیح و پیشهنگام از روند جهانی شدن،(۱) به عنوان فقیهی جامعالشرایط، و بر اساس شـناخت دقـیق موضوعات و اقتضائات زمان و مکان، طرحی نو برای تنظیم رابطهای پایدار میان پیروان اسلام و مسیحیت درانداخت. وی چارچوب فکری و عملی موضوع «گفت و گو و همزیستی» را چنان طراحی کرد، که از یک سو، بـه رغـم مـلحوظ نمودن احکام و مقاصد شرع مـقدس، در مـیان طـوایف غیرمسلمان مقبولیتی گسترده یافت، و از سوی دیگر، به پاس آیندهنگری کمنظیر خود و نیز فضای باز و استثنایی لبنان، لااقل تا چند دهه آینده، مـشعل هـدایت رهـروان این طریق تواند بود.
تبیین نظری اندیشه امـام صـدر در باب «گفت و گو و همزیستی»، و بررسی اسباب موفقیت آن، مستلزم تلاشی جدی و همهسونگرانه است که طی سالهای اخیر توجه بسیاری از انـدیشمندان جـهان عـرب و ایران را مصروف خود ساخته است.(۲) آنچه در این مختصر بدان اشـاره میشود، سه محور عمدهای است که روح حاکم بر این چارچوب فکری را مینمایاند:
یکم؛ بازسازی عزت مسلمانان: امام مـوسی صـدر طـی دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، که هدایت پروژه «گفت و گو و همزیستی» را در لبنان بر عهده داشـت، نـه تنها ذرهای از ارزشها و موازین اسلامی عدول نکرد، بلکه موجبات بازسازی عزت مسلمانان را، که لااقل از دو قرن پیـش از آن شـهروندان درجـه دو و سه آن کشور محسوب میشدند، فراهم آورد و آنان را همپای مسیحیان، در سطح شهروندان درجه یـک مـطرح کـرد. پدیده تأسیس مجلس اعلای اسلامی شیعه در سال ۱۹۶۹، و استقبال گسترده طوایف مسیحی از آن، شاهدی بر ایـن مـدعاست؛ سـفارت آمریکا در بیروت در همان زمان پیرامون آن چنین نگاشت: «رهبران مسیحی لبنان از تأسیس این مجلس خـوشحالاند. آنـان مصمماند از تمامی راههای ممکن به آن کمک کنند. وضعیت
______________________________
۱٫ ر.ک. به روزنامه لبنانی النهار مـورّخ ۱۸ / ۱ / ۱۹۷۷، سـخنان امـام موسی صدر در جمع سردبیران مطبوعات بیروت.
۲٫ به عنوان مثال ر.ک. به: مجموعه مقالات سلسله کـنفرانسهای «کـلمه سواء» که از سال ۱۹۹۶ تا کنون، همه ساله در بیروت برگزار میشود؛ مجموعه مقالات هـمایش عـلمی بـزرگداشت امام موسی صدر، دانشگاه مفید قم (در دست انتشار)؛ یادنامه امام موسی صدر، ویژه نامه شـماره ۵ فـصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سید هادی خسروشاهی؛ شماره ویژه فصلنامه «نامه مفید»، شـماره ۱۶، زمـستان ۱۳۷۷٫
جـاری بیانگر موقعیت ممتاز و محبوبیتی است که آقای صدر در جامعه مسیحی لبنان داراست».(۱)
دوم؛ القای معنویت در پیـروان دیـگر ادیـان: امام موسی صدر در عرصه گفت و گو و همزیستی نه تنها مراتب عقلانیت و خـردورزی اسـلام را به نمایش گذاشت، بلکه هم زمان با آن، موجی از عشق به خدا، صفای باطن و در یک کلام مـعنویت را در پیـروان دیگر ادیان القا کرد. شاهدِ این مدعا دهها حضور و سخنرانی پرشور اسـت کـه به دعوت مسیحیان، در دیرها و کلیساهای سراسر لبـنان، از «دیـر المـخلص» در جنوب تا کلیساهای «کبوشیین» در بیروت و «مارمارون» در شـمال، بـه انجام رساند. روحانیون و اندیشمندان مسیحی لبنان بارها اذعان داشتند، روحانیتی که امام صـدر بـا یک سخنرانی در دیرها، کلیساها و قـلوب جـوانان ما مـیریزد، بـیش از تـمام معنویتی است که خود آنان در طـی سـالها در آنجا پدید میآورند.(۲)
سوم؛ خدمت به انسان: از دغدغههای امام موسی صدر آنـ بـود که از رهگذر همکاری پیروان ادیان، کـه آن را ضرورت اجتنابناپذیر حـال لبـنان و فردای جهان میدانست، به حـل مـشکلات دنیوی انسان معاصر همت گمارد؛ و این همکاری جز از طریق گفت و گو و همزیستی حـاصل نـمیشد. همراهی تنگاتنگ و مؤثر رهبران مـذهبی و تـودههای مـسیحی لبنان با ایـشان در مـبارزه با محرومیتها، خنثیسازی خـطر تـقسیم و نیز تأسیس مقاومت لبنانی، شواهدی بر این مدعا هستند.
تحقق سه محور فوق، کـه پس از فـرایند جهانی شدن، فقط از رهگذر «گفت و گـو و هـمزیستی» امکانپذیر مـینمود، اهـداف اصـلی امام صدر را در پیگیری ایـن پروژه فرادینی تشکیل میداد. وقتی اهمیت این محورها در گسترش اسلام و فرهنگ اهل بیت(ع) در جهان مورد تـوجه قـرار گیرد، این سخن نغز آن عالم فـرهیخته و زمـان شـناس، کـه هـمواره نگاهی رو به آیـنده داشـت، بیش از پیش معنا مییابد که «اگر امروز لبنانی وجود نداشت، به خاطر اسلام و تشیع هم کـه شـده، لازم بـود آن را به وجود آوریم».(۳) شاید به همین سـبب اسـت کـه کـاردینال فـرانس کـونیگ، اسقف اعظم وقت
______________________________
۱٫ ر.ک. بهکتاب The Vanished Imam Musa AlSadr And The Shia Of Lebanon فؤاد عجمی، دانشگاه کرنل، ۱۹۸۶، ص ۱۱۶٫
۲٫ به نقل از دهها مصاحبه بزرگان مسیحی لبنان با مرکز الامام الصدر للابحاث و الدراسات در بیروت، که ان شاء اللّه به مناسبت سـال ۲۰۰۱ (سال گفتگوی تمدنها) ترجمه و منتشر خواهد شد.
۳٫ ر.ک. به کتاب عزت شیعه، محسن کمالیان و علی اکبر رنجبر کرمانی، سال ۱۳۷۷، ص ۹۹، گفتگو با استاد زکریا حمزه (ابویحیی).
اتریش، در پایان ملاقات سال ۱۹۷۰ خود بـا امـام صدر چنین گفت: «عالی جناب، من راجع به شما زیاد شنیدهام. ایمان دارم که میتوان تاریخ لبنان را به دو دوره مجزا تقسیم نمود: دوران قبل از امام صدر و دوران موسی صدر».(۱)
آنچه در زیر آمده اسـت، مـتن سخنرانی امام موسی صدر است که در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۵۳، در قالب خطبه عید موعظه روزه، در کلیسای کبوشیین بیروت، بزرگترین کلیسای مسیحیان مارونی لبنان، ایراد شده اسـت. بـدون تردید مشارکت امام موسی صـدر در ایـن مراسم و تجلیل باشکوه مسیحیان از ایشان از وقایع تاریخی و بینظیر این کشور است. در این مراسم، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت جستند، در بالاترین سطوح سیاسی و مذهبیِ طـایفه مـسیحی از امام موسی صدر بـه عـنوان نماد «گفت و گو و همزیستی» ادیان تقدیر به عمل آمد. پیش از سخنان امام صدر، شارل حلو، رئیس جمهور پیشین لبنان، چند دقیقهای در وصف ایشان سخن گفته، ادای احترام کرد. پس از آن امام صدر پشـت تـریبون قرار گرفت. محورهای اصلی سخن ایشان را وحدت، گفت و گو و همزیستی ادیان، وظایف مشترک آنان در برابر انسان، مبارزه با محرومیّت و صیانت از وطن تشکیل میدهد. در تمامی مدت سخنرانی، نفسها در سینهها حبس شـده بـود و حاضران عـاشقانه به سخنان وی گوش فرامیدادند. آن گونه که نبیل فرحات، خبرنگار روزنامه مسیحی النهار، گزارش کرده است، پس از اتمام سـخنرانی و به دنبال دعوت اسقف اعظم از امام صدر و میهمانان برای ورود به سـالن دیـگر، حـاضران ناگهان به سوی امام هجوم آوردند تا برای روبوسی و مصافحه با ایشان بر یکدیگر پیشی گیرند….»(۲)
هـر چـند واقعه کلیسای کبوشیین به عنوان بخشی از خاطرات فراموش ناشدنی پروژه گفتوگو و همزیستی ثبت گـردید، امـا بـرنامه امام صدر فراتر از این بود. اقدام بعدی که در برنامه کاری ایشان قرار داشت، عرضه نـیمه دوم سیب یعنی ایراد خطبههای جمعه توسط بزرگان مسیحیّت در برخی مراکز شیعه بود.(۳)
بـا سپاس از مرکز تحقیقات امـام مـوسی صدر که این اثر گرانسنگ را در اختیار هفت آسمان نهاد و نیز جناب آقای کمالیان که در فراهم آوردن این مقدمه مدد رساندند، توجه خوانندگان گرامی را به ترجمه سخنرانی امام صدر که برای اولین بـار به فارسی عرضه میشود، جلب میکنیم.
______________________________
۱٫ ر.ک. به کتاب بررسی روند خیزشهای اسلامی معاصر، ویلهلم دیتل، دانشگاه اصفهان، فصل مربوط به امام موسی صدر.
۲٫ ر.ک. به روزنامه النهار، مورخ ۲۰ / ۲ / ۱۹۷۵.
۳٫ ر.ک. به متن سخنرانی امـام مـوسی صدر در بزرگداشت چهلمین روز درگذشت دکتر علی شریعتی، روزنامه همشهری، مورّخ ۱۱ و ۱۲ / ۴ / ۷۹٫
خدایا، تو را سپاس میگوییم؛ پروردگارا، خدای ابراهیم و اسماعیل، خدای موسی و عیسی، خدای مستضعفان و همه آفریدگان!
سپاس خدایی راست که تـرسیدگان را امـان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برتری دهد، مستکبران را فرو نشاند، شاهانی را نابود سازد و دیگرانی را بر جایگاه آنان نشاند.
و سپاس خدایی را که درهم کوبنده جباران، نابود کننده ستمگران، دریابنده گـریزندگان، انـتقام گیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است.
خدایا، تو را شکر میگذاریم که ما را به عنایتت موفق داشتی و به هدایتت گردآوردی، و با مهربانیات دلهای ما را یکی کردی.
ما هم اینک در پیشگاه تـو و در خـانهای از خـانههای تو و در ایام روزه به خـاطر تـو گـرد آمدهایم.
دلهای ما به سوی تو پر میکشد و خردهای ما نور و هدایت را از تو میگیرد. تو ما را فراخواندهای تا در کنار یکدیگر در خدمت بـه خـلق گـام برداریم، و بر کلمه سواء [سخن و باور مشترک] بـه خـاطر خوشبختی بندگانت اتفاق کنیم. به سوی درگاهت روی آوردهایم و در محراب تو نماز گزاردهایم.
برای انسانی گردآمدیم که ادیان به خـاطر او آمـدند، ادیـانی که یکی بودند و هر کدام به دیگری بشارت میداد و هـمدیگر را تصدیق میکردند. خداوند به واسطه ادیان مردم را از تاریکیها به سوی نور راند و آنان را از اختلافات ویرانگر نجات داد و پیمودن راهـ صـلح و مـسالمت را بدیشان آموخت.
ادیان یکی بودند؛ زیرا در خدمت هدفی واحد بودند: دعـوت بـهسوی خدا و خدمت انسان! و این دو، نمودهای حقیقتی یگانهاند. و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، مـیانشان اخـتلاف بـروز کرد. توجه هر دینی به خود آن قدر زیاد شد که تقریبا بـه فـراموشی هـدف اصلی انجامید؛ اختلافات شدت گرفت و درد و رنجهای انسان فزونی یافت.
ادیان یکی بودند و هدفی مـشترک را پیـ مـیگرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینی و طاغوتها، و یاری مستضعفان و رنجدیدگان؛ و این دو نیز نمودهای حقیقتی یگانهاند. و چـون ادیـان، و همراه با آنها مستضعفان، پیروز شدند، طاغوتها چهره عوض کردند و
برای دستیابی بـه غـنایم، از ادیـان پیشی گرفتند و در پی حکم راندن بر ادیان به نام ادیان بر آمدند، و این گونه رنـج و مـحنت مظلومان مضاعف شد و ادیان نیز دچار مصیبت و اختلاف شدند؛ و هیچ اختلاف و نزاعی نـیست مـگر در جـهت منافع سودجویان!
ادیان یکی بودند؛ زیرا نقطه آغاز همه آنها، یعنی خدا، یکی است؛ و هـدف آنـها، یعنی انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آنها، یعنی جهان هستی، یکی اسـت. و چـون هـدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا نیز ما را فراموش کرد و از ما دور شد، و ما به راهـها و پارهـهای مـختلفی بدل گشتیم و در پی خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهای دیگری جز خـدا را بـرگزیدیم و انسان را به نابودی کشاندیم.
و اینک به راه درست و انسان رنج دیده باز گردیم، تا از عذاب الهی نـجات یـابیم؛ برای خدمت به انسان مستضعف. و رو به نابودی گرد هم آییم، تا در هـمه چـیز و در ایمان به خدا یکی شویم، و تا ادیـان هـمچنان یـکی باشند. قرآن کریم میفرماید:
برای هر کـدام از شـما راه و شیوهای قرار دادیم؛ و اگر خدا میخواست شما را امتی یگانه قرار میداد [ولی چنین نـکرد [تـا شما را در آنچه به شما داده اسـت بـیازماید؛ پس به سـوی خـوبیها بـشتابید، بازگشت شما همه به سوی خـداست.
در ایـن لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینی و بنا به دعوت متصدیّان متعهد، حـاضر شـدهام. اینک خود را در کنار شما مییابم: هـم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ بـا زبـان خود سخن میگویم و با قـلب خـود میشنوم؛ تاریخ گواه ماست، بدان گوش فرا میدهیم؛ تاریخ نیز شنوای ماست، تـاریخْ گـواه لبنان است؛ سرزمین دیدار، سـرزمین انـسان، وطـن رنجدیدگان و پناهگاه تـرسیدگان. در ایـن شرایط و در این افق بـلند مـیتوانیم شنوای پیامهای اصیل آسمان باشیم؛ زیرا ما به سرچشمهها نزدیک شدهایم؛ این حضرت مـسیح اسـت که فریاد میزند:
هرگز! هرگز مـحبت خـدا با دوسـت نـداشتن انـسان جمع نمیشود»! و صدای او در جـانها میپیچد و صدایی دیگر از پیامبر رحمت اوج میگیرد که: «هرگز به خدا و روز واپسین ایمان نیاورده است، کـسی کـه سیر به بستر خواب رود، اما هـمسایهاش گـرسنه بـاشد.
و هـر دو صـدا در بستر زمان هـمآوا بـودهاند، تا آن که پژواک آنها بر زبان جناب پاپ ظاهر میشود که به مناسبت روزه میگوید:
مسیح و انسان فـقیر، شـخصی یـگانهاند.
و در نامه معروفش با عنوان «پیشرفت ملل» بـه خـاطر کـرامت انـسان خـشمگین مـیشود و مانند مسیح در معبد میگوید:
این تجربه سترگی است که با قدرت، اهانتهایی که در حق کرامت انسانیروا داشته میشود، پایان پذیرد.
و باز میگوید:
نظامهای ستمگر منحطترین نظامها از نـظر ارزشهای انسانی هستند که با سوء استفاده از جایگاه حکومت، پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمانها پا گرفتهاند.
آیا این ندای پاک با آنچه از زبان مقصد اصلی، یعنی خدا، در متون معتبر اسلامی آمـده اسـت، تفاوت دارد:
من، یعنی خدا، نزد شکستهدلان هستم؛ آن گاه که مریضی را عیادت، فقیری را یاری و نیازمندی را حاجت روا میکنی، من نزد آنان هستم؟
اما درباره وسیله نیل به آن مقصود، خدا هر کوششی را بـرای بـه پا داشتن حق و یاری ستمدیدگان تلاشی در راه خود و چونان نماز در محراب عبادت دانسته است. او خود عهدهدار یاری و نصرت انسانهاست.
با گذر از این گواهیها به انـسان بـر گردیم، تا نیروهای ویرانگر و مـتلاشیساز انـسان، این عطیه الهی را بشناسیم؛ انسان مخلوقی است که بر صورت و صفات خالقش آفریده شده و خلیفه خدا بر روی زمین؛ غایت هستی؛ آغاز و فرجام اجتماع؛ و حـرکتآفرین
تـاریخ است. انسان برابر اسـت بـا مجموع نیروها و تواناییهایش؛ با آنچه مورد تأکید ادیان و تجربههای عملی است: برای انسان جز تلاش او چیزی نمیماند؛ و کارها جاودانهاند؛ و انسان تنها برابر است با شعاعها و پرتوافکنیهایش در زمینهها و افقهای گوناگون. از ایـن رو هـر قدر تواناییهای انسان را محترم بداریم، به همان اندازه او را تکریم و جاودانه کردهایم. اگر ایمان یا بعد آسمانی انسان به وی درک و همتی نامتناهی میدهد، او را همواره امیدوار نگه میدارد، اسباب را در نظرش بیاعتبار، نگرانی او را بـرطرف و او و دیـگر انسانها، و او و دیـگر موجودات را هماهنگ میکند، و او را هم از جلال و شکوهمندی، و هم از جمال و زیبندگی برخوردار میسازد، همین ایمان با بعد دیگرش مـیکوشد، از انسان صیانت کند و تأکید دارد که ایمان بدون التزام به خدمت انـسان، واقـعیتی نـدارد.
باید همه نیروهای انسانی و نیروی همه انسانها را حفظ و تقویت کرد. از این روست که اصل کمالطلبی، از اولین رسـالتها تـا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «باید پیشرفتی اصیل و کامل در کار باشد؛ یـعنی هـمه انـسانها با تمام تواناییهای انسانیشان به پا خیزند». به همین جهت است که میبینیم سرقت را ادیان حـرام دانستهاند، همان که امروز به صورت استثمار و احتکار در آمده و در پوشش پیشرفت صنعتی یـا تأمین نیازهای ساختگی مـوجه شـمرده شده است. امروزه نیازها برخاسته از ذات انسانها نیست، بلکه به واسطه تبلیغات وابسته به ابزارها و قدرتهای تولیدی، واقعی وانمود شدهاند.
و این گونه میبینیم، چگونه نیروهای مختلفی که مانع تواناییهای انساناند، و آنها را نـابود یا پراکنده میسازند، تحولی عمیق یافتهاند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهای ویرانگر باقی مانده است، هر چند شکلها تغییر، و تحولات فزونی یافته است.
به عنوان مثال، دین با دروغ و دورویـی و نـیز غرور و تکبر جنگیده است، چون هنگامی که به صورت بنیادین به این خصلتها مینگریم، میزان تأثیر منفی آنها را بر تواناییهای فرد و جامعه به دست میآوریم. دروغ حقایق و ظرفیتهای آماده تبادل مـیان انـسانها را واژگونه و ناشناخته میسازد، پس تبادلها و تواناییها مشوه و معطل میمانند. اما کبر و غرور توانایی انسان را بلوکه میکند، زیرا آدمِ مغرور میپندارد که به مرتبه خودکفایی رسیده است. پس از داد و ستد و از تکامل بـاز مـیماند و مردم نیز از
اقتباس از او و کامل شدن به واسطه او دست میکشند، و این یعنی مرگ تواناییها و ظرفیتها!
مثال دیگر آزادی است که حال و هوای متناسب با رشد نیروها و موهبتهای انسانی را فراهم میآورد. آزادیـای کـه هـمواره در معرض تجاوز قرار داشته و بـه بـهانههای مـختلف از انسانها سلب شده است. آزادی اساس و سرچشمه همه تواناییهاست. نزاعها و برخوردها همواره به خاطر نیل به آزادی یا حفظ آن بوده است. نبود آزادی، فـرد و جـامعه را تـابع محدودیتهای اعمال شده توسط غاصبان آزادی میسازد، و در نـتیجه انـسانها به محدودیت و نقص دچار میشوند. آن گاه که بنا به ایمانمان میکوشیم مانع سرکشی غاصبان آزادی شویم، در حقیقت از توانایی و کـرامت انـسان دفـاع میکنیم.
قالبهای سلب آزادی در گذر زمان تغییر یافته است. گـاه به صورت استبداد و گاه به صورت استعمار، گاه به صورت نظام ارباب و رعیتی و گاه به صورت تروریزم فـکری و ادعـای قـیمومت بر مردم و نابالغ فکری انگاشتن آنان، گاه به صورت استعمار نـو و گـاه به صورت تحمیلِ مواضع بر افراد یا ملتها رخ نموده است. فشارهای اقتصادی، فرهنگی و فکری از مظاهر هـمین تـضییقات اسـت. سیاستِ محروم کردن برخی از مردم از فرصتها، نگاه داشتن مردم در جهل و بیسوادی و مـحروم کـردن مـردم از بهداشت و فرصتهای تحرک و پیشرفت، همه و همه از شکلهای مختلف سلب آزادی و درهم کوباندن توانمندیهاست.
و مال دنـیا کـه حـضرت مسیح آن را مانع ورود به ملکوت آسمان میداند و راه یافتن به ملکوت را با وجود آن سختتر از داخل شـدن شـتر در شکاف سوزن میداند، نیز مایه فتنه و آزمایش است؛ اگر درجای خود و به حـد و انـدازه لازم اسـتفاده شود نعمت است و رحمت، ولی اگر با فدا کردن دیگر نیازهای فرد و جامعه، بیرویه مـورد تـوجه قرار گیرد، به جای آن که وسیله باشد به هدف و مقصود تبدیل میشود و از نـیرویی اهـریمنی بـرخوردار میشود که مانع تأثیرات مثبت سرمایه بر زندگی مردم میگردد.
همین طور است تمام نـیازهای انـسانیای که به قیمت نادیده گرفتن نیازهای دیگر انسان، تقویت میشوند. شهوتها یـکی از ایـن نـیازهاست که رشدی ناموزون یافته است. هر نیازی در انسان انگیزهساز و حرکتآفرین است. ولی اگر به قـیمت مـغفول مـاندن دیگر نیازها رشد یابد، فاجعه آفرین خواهد بود.
و این منشأ مسئولیت بـزرگ مـا در برابر قدرت، ثروت، شهرت، موقعیت و دیگر امکانات واقعی انسانهاست. اگر ایمانی که میان خدا و انسان ارتـباط و حـضوری مستمر پدید میآورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنی شکننده رو بـه رو خـواهیم شد. هنگامی که تاریخ تمدن را مدنظر قـرار مـیدهیم، بـا رشد یکجانبه انسان در ابعادی خاص رو به رو مـیشویم. سـیاست، مدیریت، بازار و آبادانی، اگر بر پایگاه ایمان استوار نباشد، رشدی ناهماهنگ یافته، بـه اسـتعمار، منازعات، بازاریابیهای جدید و فرصتطلبانه و حـاکمیت صـلح مسلحانه و مـقولاتی از ایـن قـبیل منتهی میشود و زندگی انسان میان جـنگهای سـرد و گرم تباه میشود.
حب ذات یا خویشتنخواهی نیز، که مایه و پایه کمالخواهی انـسان اسـت، آن گاه که خودپرستی را در فرد بسط دهـد، مشکلآفرین میشود.
جنگها، تـبعیض نـژادی، تحقیر دیگران و نزاع شدید در کـانونهای مـختلف اجتماع، از خانواده تا جامعه بینالملل، همه نزاعهایی هستند که محورشان یکی اما چـند و چـونشان متفاوت است. این نزاعها کـه جـزء بـنیادین خلقت تلقی شـده اسـت، حاصل تبدیلِ خویشتنخواهی بـه خـویشتنپرستی است. انانیت و خودخواهی فرد در یک گروه نیز همین تأثیر منفی را داراست. گروهها و جوامع بـرای خـدمت به انسان شکل گرفتهاند. طبع انـسان مـدنی و اجتماعی اسـت. انـسان مـوجودی است با دو بعد شـخصی و اجتماعی. مشکل انسان در قالبهای مختلفی بروز مییابد: خودخواهی فردی، خودخواهی خانوادگی، خودخواهی قبیلهای، خودخواهی طـایفهای و مـذهبی، که ارزشهای آسمانی را به خصوصیات زمـینی تـبدیل و دیـن و مـذهب را از مـحتوایش خالی میکند، و عـظمت، مـدارا و رواداریاش را از بین میبرد، و سرانجام خودخواهی وطنی و قومی!
وطنگرایی از شریفترین احساسات انسانی است، امّا میتواند به نـژادپرستی بـدل شـود؛ تا جایی که فردْ وطنش را به جـای خـدا در مـقام پرسـتش قـرار مـیدهد و حاضر است تا عظمت وطنش را بر ویرانه وطنهای دیگران و تمدنش را بر خرابههای تمدنهای دیگر بنیان نهد و سطح مردمش را به بهای فقیر شدن دیگر ملتها بالا برد. نـازیسم که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونه آشکار نژادپرستی است. این خودخواهیها در اصل احساساتی سازنده بودند، اما به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتنخواهی، فامیل و قـبیلهدوستی، وطـنخواهی و وابستگیهای قومی، اگر
در چارچوب مرزهای درست خود باقی بمانند، گرایشهای مثبت و سازندهای در زندگی انسانها خواهند بود.
اکنون به عنوانی که برای این سخنرانی برگزیدهایم، باز میگردیم:
انسان، در تأمین نـیازها و بـهرهگیری از تواناییهایش باید با جامعه خود هماهنگ باشد. هر نیازی که به هزینه نادیدهانگاشتن دیگر نیازها تأمین و تقویت شود و نیز هر فردی که بـه بـهای نادیدهانگاشتن حقوق دیگر افراد رشـد و تـرقی کند، به وزر و وبال تبدیل خواهد شد. هر گروهی که به بهای نادیدهانگاشتن حقوق دیگر گروهها رشد و ترقی کند نیز مصیبت آفرین خواهد شد.
و لبـنان سـرزمین ماست؛ سرزمینی که انـسانِ آن اولیـن و آخرین سرمایه آن است؛ انسانی که عظمت لبنان را با تلاش، هجرت، اندیشه و اقداماتش پدید آورده است. چنین انسانی را در این کشور باید صیانت کرد. اگر کشورهای دیگر، پس از انسان، سرمایههای دیگری دارند، سرمایه مـا در لبـنان پس از انسان، باز همان انسان است. از این رو تلاش ما در لبنان، از عبادتگاهها تا دانشگاهها و دیگر مراکز، مصروف صیانت از انسانِ لبنان است؛ همه انسانها و همه ابعاد انسان در مناطق مختلف لبنان!
اگر بـخواهیم از لبـنان صیانت کـنیم، اگر بخواهیم حس ملی خود را سیراب سازیم، و اگر بخواهیم به حس دینی خود پاسخ مثبت دهیم، مـیباید انسانِ لبنان و همه تواناییهایش را پاس بداریم. محرومیت لبنان ناشی از سوء تدبیر اسـت و هـمگان در ایـن زمینه مسئولاند. سختگیری در راه انسان، تنها در حد نیاز و به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.
حضار گـرامی!
مـناطقی که مردم لبنان در آن زندگی میکنند، چونان خود مردم لبنان، امانتهایی هستند در اختیار مـا و مـسئولان؛ جـنوب و دیگر مناطق امانتهایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواستِ وطن باید حفظ شوند. از ایـن رو میباید، به سرعت با اندیشه و عمل درست و آزادانه، این مسئولیت را ادا کرد. اندیشه خـطا و کارکرد خطا حاوی دو خـیانت اسـت: خیانتِ ارتکاب فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصتهای دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومی.
لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار میشود.
آن گاه که میبینیم چگونه دشـمن جامعهای نژادپرست را ایجاد کرده است که به کار ویرانی و تفرقه، در همه انواع فرهنگی و سیاسی و نظامی آن، اشتغال دارد. تا جایی که به خود گستاخی تحریف تاریخ، و یهودی شهر قدس و تخریب آثار تاریخی آنـ را مـیدهد.
بنابراین باید وطنمان را نه تنها به خاطر خدا و انسان آن، که به خاطر تمامی بشریت، حفظ کنیم.
ما اینک در برابر فرصتی طلایی قرار گرفتهایم؛ در برابر فصلی نوین، که در این شب بـرای مـا و لبنان آغاز شده است؛ و در برابر صحنهای که در تاریخ و در پهنه گیتی، همتایی ندارد.
ای مردان و زنان مؤمن! باید برای انسان، همه انسانها، انسانمان در بیروت، جنوب، عکا، حومه بیروت، کرنتینا و حیالسلم، بـا یـکدیگر همدل و همنوا شویم.
این انسان جزئی از این فرصت، بخشی از این حرکت، و به دور از هر گونه طبقهبندی است. پس انسانِ لبنان را پاس میداریم، تا نگاهبان این کشور که امانتِ تاریخ و امانتِ خداوند اسـت، بـاشیم.