مـناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمّی و نقش آنان در پیشرفت علوم مسلمانان
چکیده
کلمات کلیدی
مـناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمّیو نقش آنان در پیشرفت علوم مسلمانان
علیمحمد ولوی۱* / مـریم یـداللهپور۲** / مـعصومه یداللهپور۳***
چکیده
کلید واژهها:
- دانشیار گروه تاریخ اسلام، دانشگاه الزهرا(.
- کارشناس ارشد تاریخ اسلام، دانـشگاه الزهرا(.
- کارشناس ارشد ایرانشناسی گرایش تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی( masoom8227@yahoo.comدریافت: ۲۶/۱۰/۸۹ ـ پذیرش:۱/۲/۹۰
مقدمه
نـظریه اهل ذمّه که بـعد از ظـهور اسلام مطرح شد امکان همزیستی مسالمتآمیز اهل کتاب را در کنار مسلمانان فراهم کرد. مسیحیان به عنوان شاخهای از اهل کتاب، با پذیرفتن نظام اهل ذمّه در کنار مسلمانان به زندگی خود ادامه دادند. مـناسبات مسلمانان با مسیحیان در طول تاریخ اسلام تحت تأثیر عوامل مختلفی در معرض تغییر و تحول بود. مسائلی چون تعصبات مذهبی خلفا، تسلط ذمّیان بر نهادهای دیوانی و علمی مسلمانان مجموعه عواملی بودند که بـر نـوع بینش خلفا نسبت به مسیحیان تأثیر مینهادند. از جمله مباحث حساس در تاریخ اسلام که مستشرقان درباره آن اغراق کردهاند چگونگی رفتار مسلمانان با ذمّیان است. بنابراین، بررسی بیطرفانه وضعیت مسیحیان در قلمرو اسـلام امـری ضروری به نظر میرسد.
بررسی سیره خلفای اموی با مسیحیان ذمّی و تبیین وضعیت اجتماعی، دینی، سیاسی و اقتصادی آنان در قلمرو اسلام از مهمترین اهداف این مقاله است.
گسترش فتوحات و به تـبع آن افـزایش تعداد ذمّیان در دوره خلفای اولیه، مسائل جدیدی چون تعیین پایگاه اجتماعی، سیاسی و دینی ذمّیان را در جامعه اسلامی مطرح کرد. به منظور تعیین و تبیین پایگاه ذمّیان در میان مسلمانان، احکام جدیدی در زمان خـلفای اولیـه، بـه ویژه در زمان عمربنخطاب وضع شـد کـه پایـههای فقهی ارتباط با ذمّیان را در دورههای بعد شکل داد. انتقال مرکز خلافت اسلام به دمشق در عصر اموی، دامنه مناسبات خلفای اموی و مسیحیان را گـستردهتر کـرد. مـسیحیان ذمّی در زمان امویان به عنوان یک طبقه اجـتماعی تـشکل یافته و در زمینههای دیوانی و علمی به صورت قدرتمند ظاهر شدند. نخستین خلفای اموی تسامح زیادی در مقابل مسیحیان از خود نشان دادنـد کـه هـمین امر زمینههای قدرتگیری مسیحیان را در عصر اموی پیریزی کرد. به طـورکلی خلفای اموی سیاست واحدی در برخورد با ذمّیان نداشتند. عواملی چون تعصبات مذهبی، تسلط ذمّیان بر امور اداری مسلمانان و مـشکلات مـالی خـلافت، در نوع سیاست خلفای اموی در برخورد با مسیحیان تأثیرگذار بود. مسئله ایـن مـقاله در صدد پاسخگویی به سؤالهای زیر میباشد:
۱٫ مسیحیان ذمّی در عصر اموی از چه پایگاه و حقوق اجتماعی بهرهمند بودند؟ ۲٫ مـسیحیان ذمـّی در ایـن دوره تا چه اندازه آزادی دینی داشتند؟ ۳٫ آیا مسیحیان ذمّی در دستیابی به مشاغل اداری و دیوانی آزاد بودند؟ آیـا مـسیحیان در پیـشرفت علوم مسلمانان در عصر اموی نقش داشتند؟ در این مقاله منظور از مسیحیان بیشتر مسیحیان نسطوری و یعقوبی اسـت.
حـیات اجـتماعی
خاندان بنیامیه قبل از به دست گرفتن خلافت در شام، پایگاه مستحکمی در شام داشتند. تبعید امـیه بـه شام بعد از جریان مفاخره با هاشم، مقدمه ورود این خاندان را به شام فراهم کـرد.۴۸۷ هـمچنین واگـذاری فرماندهی فتوحات به یزیدبنابیسفیان در زمان خلافت ابوبکر و انتقال این سمت به همراه حکومت شـام در زمـان خلافت عمربنخطاب و عثمان به معاویه،۴۸۸ پایگاه امویان را در شام مستحکمتر ساخت. معاویه زمینههای اصـلی خـلافت امـویان را در مدت حکومت خود در شام پیریزی کرد. حضور دیرینه خاندان اموی در شام، اعراب این منطقه را بـا آنـان پیوند داد. معاویه با پشتیبانی اعراب شام، خود را حاکم بلامنازع شام در زمان خـلافت امـام عـلی( میدانست و کارشکنیهای زیادی بر ضد ایشان شکل داد و سرانجام بعد از شهادت امام علی( به پشتوانه حـمایت شـامیان، تـشکیل خلافت امویان را رسماً اعلام کرد. امویان در عراق و حجاز محبوبیت چندانی نداشتند، بـه هـمین دلیل، شامیان هسته اصلی حکومت آنان شمرده میشدند. سادهدلی و اطاعت از حاکمان که مهمترین و برجستهترین ممیزه روحـی عـرب شام را شکل میداد،۴۸۹ مهمترین رمز موفقیت خلفای اموی در دستیابی به اهداف سـیاسیشان مـحسوب میشد. معاویه، بنیانگذار حکومت اموی، معتقد بـود کـه خـداوند خلافت را به وسیله شامیان عزت بخشیده اسـت۴۹۰ و اسـتواری حاکمیت خویش را مدیون شام میدانست. او تنها سعی داشت تا ارتباط شامیان را با دیـگر اعـراب محدود کند. به پسرش یـزید نـیز رعایت حـال شـامیان را ایـن گونه توصیه میکرد:
به مردم شـام عـنایت کن که ایشان دوستان درونی تو هستند؛ هرگاه دشمنی ظاهر شداز ایـشان یـاری بجوی، و چون کار دشمنت را به پایـان رساندی اهل شام را بـهوطن خـودشان برگردان، زیرا اگر شامیان در سـرزمین دیـگری زندگی کنند خلق وخوی آنان تغییر خواهد کرد.۴۹۱
گذشته از اعراب شام، مسیحیان مـهمترین و عـظیمترین عنصر بافت اجتماعی شام را تـشکیل مـیدادند. اشـاره مقدسی به کـثرت مـسیحیان ذمّی در شهرهای شام چـون طـبریّه و بیتالمقدس۴۹۲ و گزارشهای ابنفضلالله عُمری از دیرها و کلیساهای شام،۴۹۳ بیانگر وفاداری قشر عظیمی از ساکنان شام بـه دیـن مسیحیت در قرون اولیه اسلامی است. انـتقال مـرکز خلافت بـه دمـشق دامـنه مناسبات خلفا و مسیحیان شـام را گستردهتر کرد. خلفای اموی، بهویژه در مرحله تثبیت حکومت خود به ضرورت جلب رضایت و حمایت مـسیحیان کـه
مهمترین بافت اجتماعی جامعه شام را تـشکیل مـیدادند، پی بـرده بـودند بـه همین دلیل، مـعاویهبنابیسفیان و یـزید دو خلیفه نخستین این سلسله، تسامح و تساهل بسیاری از خود در برابر مسیحیان نشان میدادند. روایتهایی درباره مهربانیهای مـعاویه در بـرخورد بـا مسیحیان، در منابع مسیحی ثبت شده است. یـوحنا بـرفنکابی، مـورخ مـسیحی، بـه بـرقراری عدالت، امنیت و آزادی دینی مسیحیان در زمان معاویه اشاره کرده است.۴۹۴ معاویه محدودیتی بر ذمّیان مسیحی در زمان خود وضع نکرد و حتی فرزند خود، یزید را به همراهی ابوالْحِکَم نصرانی بـه مکه فرستاد.۴۹۵ سیاست تسامحآمیز معاویه در برخورد با مسیحیان در زمان خلافت پسرش یزیدبنمعاویه نیز ادامه یافت. بروکلمان به مهربانیهای بینظیر یزید که در منابع مسیحی ثبت شده است، اشاره دارد.۴۹۶
اظهار علاقه مـنابع مـسیحی به یزید میتواند بیانگر حسن رفتار او در برخورد با مسیحیان باشد. علاوه بر التزام تسامحآمیز خلفای اموی با مسیحیان به منظور جلب رضایت و حمایت آنان در شام، فاصله گرفتن از اصول اولیـه اسـلام عامل دیگری است که میتوانست در نزدیکی و علاقه خلفای اموی به مسیحیان تأثیرگذار باشد. خلفای اموی در بعضی از امور اخلاقی، خود را به معتقدات مسیحیان نـزدیکتر احـساس میکردند، به همین دلیل، مـناسبات دوسـتانهای با آنان داشته و حتی ندیمان خود را از میان آنان انتخاب میکردند. برای نمونه میتوان از یزید سخن گفت. او از جمله خلفای اموی است که شراب مینوشید و نـدیمان او هـنگام شراب نوشیدن، سِرجونبنمنصور نـصرانی و اَخـْطَل نصرانی بودند.۴۹۷ ولیدبنیزید نیز با ندیمان نصرانی خود بِطرس و ابنبِطْرِیْق در دیرها به خوشگذرانی میپرداخت و شراب مینوشید.۴۹۸
درباره محدودیت اجتماعی مسیحیان ذمّی در زمینههایی چون پوشیدن لباس خاص، کوتاه کردن موی جـلوی سـر یا هر پدیده اجتماعی دیگری که متمایزکننده ذمّیان از مسلمانان باشد، تا زمان خلافت عمربنعبدالعزیز روایتی در منابع ثبت نشده است. نبود گزارش در منابع اسلامی و مسیحی درباره محدودیت اجتماعی بر مسیحیان در زمـان خـلفای نخستین امـوی، بیانگر آزادی اجتماعی مسیحیان و برخورد تسامحآمیز خلفای اموی با آنان است، اگرچه بروکلمان مدعی است که آزادی مسیحیان در زمـان عبدالملک به دلیل اختلافات سیاسی او با بیزانس محدود شد.۴۹۹
محبوبیت اخـطل شـاعر نـصرانی نزد عبدالملک و گزارش ابوالفرج از نوع پوشش و پایگاه اجتماعی او دستکم نظر بروکلمان را در مورد اعمال محدودیتهای اجتماعی بر مـسیحیان در زمـان این خلیفه رد میکند:
اخطل شاعر نصرانی عبدالملک جامهای از ابریشم بر تن میکرد، صـلیبی از طـلا بـر گردن میآویخت و بدون اجازه از خلیفه میتوانست نزد او حاضر شود و خلیفه او را شاعر بنیامیه خطاب میکرد. قـبیله بکربنوائل نیز او را به عنوان قاضی خود قبول داشتند و هنگامی که وارد مسجد میشد بـه احترامش بر میخاستند.۵۰۰
روایـت ابـوالفرج در مورد اخطل بیانگر محدود نبودن او در انتخاب نوع پوشش و ورود به اماکن مذهبی مسلمانان است و همچنین از منزلت بالای او نزد خلیفه و قبیله بکربنوائل حکایت میکند. نابغهبنشیبان، شاعر دیگر عبدالملک نیز نصرانی بود. نابغه در شـعرهای خود به انجیل سوگند میخورد و از مداحان عبدالملک و پسرش ولید به شمار میآمد و عطایایی از آنان دریافت میکرد. ۵۰۱ محبوبیت شاعران نصرانی نزد خلفای اموی، چون عبدالملک و ولیدبنعبدالملک بیانگر پایگاه اجتماعی بالای آنان اسـت.
اولیـن گزارش از اعمال محدودیت اجتماعی بر ذمّیان در دوره اموی به زمان خلافت عمربنعبدالعزیز مربوط میشود. او یهودیان و نصاری را از پوشیدن لباس ابریشمی، قبا، طیلسان، کفش منگولهدار و استفاده از زین هنگام سواری منع کرد و به کـوتاه کـردن موی جلوی سر و بستن زنار فرمان داد.۵۰۲ خلیفه به عاملان خود نیز توصیه میکرد تا محدودیتهایی بر ذمّیان اعمال کنند. در نامهای که او به عامل خود نوشت از او اینگونه شکایت کرد:
هـمانا بـه من خبر رسیده است که اهل ذمّه در نزد تو عمامه میگذارند و مانند مسلمانان لباس میپوشند، پس آنان را از این عمل منع کن و دستور بده تا موهای جلوی سر خود را کوتاه کـنند… .۵۰۳
هـمچنین عـمربنعبدالعزیز دستور داده بود تا ذمّیانی کـه در بـازارها گـوشت میفروشند درصورت ذبح غیر اسلامی مؤاخذه شوند.۵۰۴ منابع مسیحی نیز به محدودیتهای اجتماعی مسیحیان، چون منع شدن از استعمال زین هنگام سـواری، نـپوشیدن لبـاس نظامی سپاهیان عرب و منع شدن از نوشیدن شراب در زمـان خـلافت عمربنعبدالعزیز اشاره دارند.۵۰۵
درباره اعمال محدودیت اجتماعی از سوی عمربنعبدالعزیز بر ذمّیان کمتر جای شک و تردید وجود دارد، زیرا ذمّیان در زمـان خـلافت او یـک اقلیت مذهبی تشکل یافته و قدرتمند
مطرح شده و بر نهادهای اداری و عـلمی مسلمانان مسلط شده بودند. به نظر میرسد عمربنعبدالعزیز محدودیتهای اجتماعی را بر ذمّیان به منظور کنترل قدرت آنان و مـتمایز سـاختن آنـها از مسلمانان وضع کرد. اشاره منابع مسیحی به محدودیتهای مسیحیان در زمان عـمربنعبدالعزیز بـه نظریه اعمال سختگیری بر ذمّیان در زمان این خلیفه قوت بیشتری میبخشد.
اگرچه پارهای از محدودیتهای وضع شـده بـر ذمـّیان، مانند پوشیدن لباس به سبک خاص، کوتاه کردن موی جلوی سر و… ریـشه اسـلامی نـداشته و اجتهاد شخصی خود خلیفه بوده است، ولی بخشی از محدودیتهای اعمال شده بر ذمّیان، مانند مـنع کـردن آنـان از نوشیدن شراب و بستن درِ میخانهها۵۰۶ در احکام اسلامی ریشه داشت. با این همه، احکام عمربنعبدالعزیز در مـورد حـیات اجتماعی ذمّیان ضمانت اجرایی نداشته و نمیتوان به آسانی پذیرفت که همه ذمّیان در زمـان عـمربنعبدالعزیز بـا مشخصات خاص چون موی کوتاه شده در قسمت جلوی سر، مرکب بدون زین و … در میان مـسلمانان ظـاهر میشدند، زیرا از محتوای نامه شکایتآمیزی که خلیفه به عاملش فرستاده بود۵۰۷ ـ پیشتر بـه آنـ اشـاره شد ـ میتوان استنباط کرد که ذمّیان در اجرای دستورات خلیفه در مورد کوتاه کردن موی جلوی سـر و بـستن زنار و… اهمال میکردند. گفتنی است که در زمان خلفای اولیه، احکام مربوط بـه مـحدودیت اجـتماعی ذمّیان، چون بستن زنّار، نپوشیدن لباس به سبک مسلمانان و… از وظایف واجب یک فرد ذمّی در جـامعه اسـلامی نـبوده است، به همین دلیل عدم تقید او به این وظایف، وی را از جرگه ذمـّی بـودن خارج نمیکرد.۵۰۸
اگرچه عمربنعبدالعزیز به اعمال محدودیت بر ذمّیان معتقد بود، ولی برخی داوریهای منصفانه از او درباره ذمـّیان نـقل شده است. عباسبنولیدبنعبدالملک زمینی را که به فرد ذمّی در حمص متعلق بود، غـصب کـرد. فرد ذمّی نزد خلیفه از عملکرد عباسبنولید شـکایت کـرد. خـلیفه، عباسبنولید را محکوم و زمین را به فرد ذمّی بـرگرداند.۵۰۹ مـرد نصرانی دیگری نیز نزد خلیفه از هشامبنعبدالملک که ملک او را غصب کرده بود، شکایت کـرد. خـلیفه بعد از بررسی و تحقیق، ملک ذمـّی را بـه او برگرداند.۵۱۰
روایـتهای یـاد شـده بیانگر آن است که عمربنعبدالعزیز هنگام داوری بـین مـسلمانان و ذمیّان، معقولتر عمل کرده است. به نظر میرسد در زمانی که قدرت سـیاسی حـاکمه بر منطقه از مسیحیان حمایت میکرد آنـان آزادی بیشتری داشتند. خالدبنعبدالله قـَسری، حـاکم
هشامبنعبدالملک در عراق حامی مسیحیان بـود و بـه آنان آزادی زیادی داده بود. مادر خالد مسیحی بود۵۱۱ و بیتردید، این امر در تسامح خالد نـسبت بـه نصارای عراق نقش به سـزایی داشـت. عـاملانِ ذمّی خالد بـه پشـتوانه حمایتهای خالد، منزلت اجـتماعی بـالایی در میان مسلمانان کسب کرده بودند. مورخان حتی به ازدواج عامل ذمّی او با زنی مـسلمان اشـاره دارند. در اعتراضی که بهلول خارجی بـه خـالد میکند مـیگوید: «خـالد را بـاید کشت چراکه مجوس را بـر مسلمانان مسلط کرده و اجازه میدهد که اهل ذمّه با زنان مسلمان ازدواج کنند، مساجد را ویران و کـلیسا مـیسازد».۵۱۲
اگرچه هشامبنعبدالملک تسامح زیادی در برابر نـصارا نـشان مـیداد و امـتیازات بـسیاری به آنان داده بـود، ولی بـهرغم آن به نظر میرسد یکی از بهانههای هشام در عزل خالد توجه بیش از حد او به اهل ذمّه عـراق و بـی تـوجهی به اعراب بوده است. در نامه شکایتآمیزی کـه هـشامبنعبدالملک بـرای خـالد مـیفرستد بـه گستاخی او در کمک گرفتن از مجوس و نصارا و مسلط کردن آنان بر امور اداری مسلمانان اشاره شده است.۵۱۳ سختگیریهای مالی که یوسفبنعمر، حاکم عراق، بعد از عزل خالد بر نصارا اعمال کـرد،۵۱۴ میتواند بیانگر محدود کردن قدرتی باشد که ذمّیان در زمان خالدبنعبدالله به دست آورده بودند. البته گفتنی است که روایتی در مورد اعمال محدودیت اجتماعی بر ذمّیان در زمان یوسفبنعمر نقل نشده است و بـه طـورکلی بعد از خلافت عمربنعبدالعزیز تا پایان دوره اموی روایتی درباره محدودیت اجتماعی ذمّیان ذکر نشده است. بنابر این میتوان به این نتیجه رسیدکه مسیحیان ذمّی در زمان خلفای اموی به استثنای دوره عـمربنعبدالعزیز، مـحدودیتهای اجتماعی، چون پوشیدن لباس به سبک خاص، کوتاه کردن موی جلوی سر و… را نداشتند. همچنین مسیحیان برای انتخاب مشاغل مورد علاقهشان، غالباً آزاد بودند. حـضور فـعال آنان در مشاغل اداری۵۱۵ و پزشکی۵۱۶ پشتوانه ادعـای فـوق است. خلفا به دلیل عدم دسترسی به نیروهای متخصص، در زمینههای مختلف از مسیحیان کمک میگرفتند. برای مثال، عبدالملک برای ساختن خاکریزی در مکه، کارگزار نصرانی اسـتخدام کـرد.۵۱۷ ولیدبنعبدالملک نیز برای بـنای مـسجد جامع ترمیم مسجد رسول و در دمشق از بنّاها و کارگران نصرانی کمک گرفت.۵۱۸ مقدسی در وصف ولایت شام، به تقسیمبندی مشاغل ذمّیان شام میپردازد. طبق گزارش او اغلب پزشکان و کاتبان را نصارا تشکیل میدادند و یهودیان مـشاغل رنـگرزی، دباغی، دلالی و صرافی را به خود اختصاص داده بودند.۵۱۹ آنان
در امر تجارت نیز آزادی داشتند. مقدسی به تجارت و محصولات تجاری شامیان اشاره کرده است.۵۲۰
به نظر میرسد که مسیحیان در زمان معاویهبنابیسفیان در تـجارت شـراب نیز آزاد بـودند. هنگامی که به عُبادَهبنصامِت (از پارسایان شام) خبر رسیدکه نصارا در تجارت شراب آزاد هستند در اعتراض به عملکرد آنان، هـر روز به بازار شام میرفت و مَشکهای شرابشان را پاره میکرد. معاویه بعد از مطلع شـدن از عـملکرد عـبادهبنصامت به او اعتراض کرد و او را مانعی برای کسب و کار ذمّیان به شمار آورد.۵۲۱
حیات اقتصادی
اخذ جزیه
مقدار جزیه و چـگونگی گـرفتن آن در دوره اموی یکسان نبوده، بلکه در مواردی دچار تغییر و تحول میشد، چنانکه مشکلات اقتصادی خـلفا بـر مـقدار جزیه و چگونگی اخذ آن از ذمّیان تأثیر مستقیم داشت. تسامح و تساهل خلفای نخستین اموی و نیز بـحرانی نبودن اوضاع اقتصادی خلافت، مهمترین دلایل عدم اعمال فشار مالیاتی بر ذمّیان بـوده است، از اینرو، در منابع، شـکایتی مـبنی بر سختگیری بر ذمّیان در گرفتن جزیه در زمان خلافت معاویهبنابیسفیان و پسرش یزید ثبت نشده است.
نصارای کوفه هنگامیکه نزد معاویه از سنگینی مقدار جزیه به دلیل کاهش جزیهدهندگان کوفه شکایت کردند، او دویست حـلّه از مقدار جزیه آنان کاست.۵۲۲ به نظر میرسد که نیازمندیهای اقتصادی خلافت در زمان عبدالملک به دلیل آشوبهای داخلی و خارجی افزایش یافت و همین امر در افزایش مقدار جزیه ذمّیان بیتأثیر نبود. حجاجبنیوسف، والی عبدالملک در عـراق، حـتی از ذمّیانی که مسلمان شده بودند هم جزیه اخذ میکرد.۵۲۳ حجاج گاهی به بهانههای سیاسی نیز میزان جزیه ذمّیان را افزایش میداد. هنگامیکه نصارای عراق در زمان حجاج به همکاری با عبدالرحمنبناشعث مـتهم شـدند، او بر میزان جزیه آنان افزود و آنان را به پرداخت ۱۳۰۰ حله در سال موظف کرد.۵۲۴
والیان عبدالملک نیز در مصر فشارهای اقتصادی زیادی بر مسیحیان تحمیل میکردند. عبدالعزیزبنمروان، والی عبدالملک در مصر بهرغم معاف بـودن راهـبان از پرداخت جزیه، از آنان جزیه میگرفت.۵۲۵ این نخستین جزیهای بود که در دوره اموی از راهبان گرفته شد. بعد
از عبدالعزیزبنمروان، عبداللهبنعبدالملک والی مصر، بر نصارا سخت گرفت. همچنین و قُرهبنشُرَیک، حاکم بعدی مصر نـیز در سـختگیری بـر نصارا از والی قبل خود پیروی کـرد.۵۲۶
بـه نـظر میرسد که عدهای از مسیحیان به منظور فرار از جزیه، خود را به شکل راهبان در میآوردند و همین عامل به اعمال سختگیری بیشتری بر راهـبان مـنجر شـد. محدودیتهایی که اسامهبنزید، والی سلیمانبنعبدالملک در مصر بر راهبان وضـع کـرد مؤید این نظر است. اسامهبنزید به منظور شناسایی راهبان، بر دستان آنان حلقهای آهنی که روی آن نام راهـب و دیـر او نـوشته شده بود، قرار داد. هر راهبی که بدون این حلقه آهـنی که بیانگر هویت او بود، دیده میشد دستش قطع میگردید. همچنین اسامهبنزید به عاملان خود دستور داد تا نصارا، مـنشوری۵۲۷ را کـه در آن مـیزان جزیه مقرر شده بر هر فرد نوشته شده بود، همیشه هـمراه خـود حمل کنند، در غیر این صورت از آنان دو دینار جریمه میگرفتند.
اصلاحات مالی که عمربنعبدالعزیز بعد از به دسـت گـرفتن خـلافت در مورد روند گرفتن جزیه اعمال کرد، بیانگر فشارهایی بود که ذمّیان در زمـان خـلفای پیـش از او متحمل شدند. بعد از حجاج، سیره او در مورد گرفتن جزیه از ذمّیانی که مسلمان میشدند، توسط تـعدادی از والیـان خـلفا ادامه یافته بود، به همین دلیل، اولین اصلاح مالیاتی عمربنعبدالعزیز نگرفتن جزیه از ذمّیان بـعد از گـرایش به اسلام بود.۵۲۸ او به عبدالحمید، والی خود در کوفه، ۵۲۹ جراحبنعبدالله والی خراسان۵۳۰ و حَیانبنشُریح والی مصر۵۳۱ فرمان داد تـا از ذمـّیان بـعد از پذیرش اسلام، جزیه دریافت نکنند. نصارای کوفه از فشارهای مالیاتی که در زمان حجاج متحمل شـده بـودند نزد خلیفه شکایت کردند. خلیفه دستور سرشماری آنان را داد. بعد از سرشماری، از مقدار جزیه آنـان بـه دلیـل کاهش جزیهدهندگان اسلام کاست.۵۳۲ همچنین از مسیحیان اَیْلَه همان سیصد دیناری را که پیامبر بر آنان مـقرر کـرده بود، دریافت میکرد.۵۳۳
عمربنعبدالعزیز سالخوردگان ذمّی را که ممر درآمدی نداشتند از پرداخت جـزیه مـعاف کـرد و سهمی از بیتالمال برای آنان در نظر گرفت.۵۳۴
بعد از عمربنعبدالعزیز یزیدبنابیمُسْلم، والی یزیدبنعبدالملک در افریقا درصدد بود تا سـیره حـجاج را در مـورد گرفتن جزیه از ذمّیان تازه مسلمان اجرا کند، به همین دلیل مردم افـریقا بـر او شورش کرده و او را به قتل رساندند. یزیدبنعبدالملک به دلیل ترس از شورش مجدد مردم افریقا با ارسال نـامهای بـه آنان، نارضایتی خود را از عملکرد یزیدبنابیمسلم اعلام داشت.۵۳۵
بهرغم آنکه هشامبنعبدالملک به عـاملان خـود در مصر توصیه کرده بود که طبق عـهدنامه مـنعقد شـده با مسیحیان رفتار کنند، حَنظلهبنصَفوان، عامل او در مـصر بـر آنان سخت گرفت. او بر میزان خراج آنان افزود و نشانی به شکل شیر بـرای نـصارا تهیه کرد که بدون ایـن نـشان حق تـجارت و مـعامله نـداشتند.۵۳۶ یوسفبنعمر عامل هشامبنعبدالملک در عراق نیز بـر نـصارا سخت گرفت. او به دلیل تعصبی که به حجاج داشت و همچنین به مـنظور مـحدود کردن قدرت ذمّیان، سیره حجاج را در مـورد آنان اجرا کرد. او از نـصارای نـجرانیه کوفه ۱۳۰۰ حلّه که جزیه مـقرر شـده بر آنان در زمان حجاج بود، دریافت میکرد.۵۳۷
گستردگی قلمرو خلافت و عدم رسیدگی بـه عـملکرد والیان در مناطق باعث میشد تـا والیـان بـه سلیقههای شخصی خـود عـمل کرده و بر ذمّیان فـشارهای اقـتصادی اعمال کنند.
یزیدبنولید در نخستین خطبهای که بعد از در دست گرفتن خلافت در شام خواند به مـنظور جـلب قلوب ذمّیان، بهبودی وضعیت اقتصادی و تـحمیل نـکردن محدودیتهای مـالی را بـه آنـان وعده داد.۵۳۸ وعدههای اقتصادی یـزیدبنولید به ذمیّان درحقیقت، بیانگر فشارهای اقتصادی بود که ذمّیان، بهویژه در اواخر خلافت امویان متحمل مـیشدند.
حـیات دینی
مسیحیان یعقوبی و نسطوری استقلال دیـنی خـود را در قـلمرو اسـلامی حـفظ کردند. بعد از فـتح مـصر توسط مسلمانان، یعقوبیان بر تمام کلیساهای مصر مسلط شده و اسکندریه را مقر اقامت مطران خود قرار دادنـد.۵۳۹ امـا مـسیحیان مَلْکانی (مسیحیان طرفدار کلیسای بیزانس) که قـبل از فـتح مـصر کـلیساهای خـود را در اخـتیار داشتند، سلطه خود را از دست داده و پراکنده شدند.۵۴۰ مناسبات خلفای اموی با این دسته از مسیحیان دوستانه نبود، چرا که مَلْکانیان متهم به همکاری با بیزانس بودند،۵۴۱ به همین دلیـل از زمان فتح مصر تا زمان خلافت هشامبنعبدالملک، حق داشتن بطریق در اسکندریه نداشتند.۵۴۲
محدود شدن مسیحیان مَلْکانی در مصر از سوی خلفای اموی به افزایش قدرت یعقوبیان بر کلیساهای مصر کمک شایانی کـرد. سـیمون، اسکندروس، قسمیا و میخائیل بطریقهای مسیحیان یعقوبی بودند که ریاست دینی آنان و مسؤلیت اعزام اسقفان به نواحی مختلف را به عهده داشتند.۵۴۳
ایران مقر جاثلیق نسطوریان بود. کیورکیس اول، حنانیشوع اول، صلیبازخا، فـیمثون، آبـاءالثانی رؤسای دینی نسطوریان در دوره اموی بودند.۵۴۴
مسیحیان در انتخاب رؤسای دینی خود آزاد بودند. بهرغم این استقلال به نظر میرسد زمانی که میان آنان بر سـر تـعیین رؤسای دینی اختلافی بروز مـیکرد، والیـان خلفا برای رفع بحران در منطقه، در امور دینی آنان مداخله میکردند. برای نمونه میتوان به اختلاف مسیحیان نسطوری در زمان حجاجبنیوسف اشاره کرد. در زمان حکومت حـجاج در عـراق بین اسقفان نسطوری بـر سـر تعیین جاثلیق، اختلافات دامنهداری پیش آمد، به همین دلیل حجاج در مدت حکومت خود در عراق به آنان اجازه نداد تا جاثلیقی برای خود انتخاب کنند. نسطوریان تنها بعد از مرگ او موفق بـه انـتخاب جاثلیقی برای خود شدند.۵۴۵
نخستین خلفای اموی که تسامح بیشتری در برابر مسیحیان از خود نشان میدادند در جنبههای دینی نیز امتیازات بیشتری به آنان واگذار میکردند. معاویه از جمله خلفای اموی بود کـه بـه مسیحیان اجـازه داد تا کلیسا بنا کنند. او برای مسیحیان رُها کلیسایی بنا کرد.۵۴۶ همچنین عامل او در مصر، مسلمهبنمخلد نیز به مـسیحیان اجازه داد تا در فُسطاط کلیسایی بسازند.۵۴۷
روایت دیگری که در مورد بنای کـلیسا در دوره امـوی ذکـر شده مربوط به زمان خلافت عبدالملک است. عبدالعزیزبنمروان، والی عبدالملک در مصر بعد از تأسیس شهر حُلوان برای خادمان خـود کـلیسایی بنا کرد. همچنین او به اثناسیوس اجازه داد تا سه کلیسا در مصر و رُها بنا کـند.۵۴۸ انـدیشه تـبدیل کلیسای ماریُوحَنا به مسجد جامع دمشق اگرچه قبل از ولیدبنعبدالملک توسط خلفای اموی مطرح شده بـود، ولی در زمان ولیدبنعبدالملک به مرحله اجرا درآمد. کلیسای بزرگ ماریوحنا بعد از فتح دمشق طـبق عهدنامه ابوعبیده جراح بـین مـسلمانان و مسیحیان تقسیم شده بود.۵۴۹
بعد از افزایش تعداد مسلمانان، گسترش بنای مسجد جامع دمشق اموی ضروری بود، به همیندلیل ولید از نصارا خواست تا نصف دیگر کلیسای ماریوحنا را به مسلمانان واگذار کنند. مـسیحیان پیشنهاد او را نپذیرفتند و تنها زمانیکه ولید آنان را به ویرانی کلیسای تُوما که به عنوه فتح شده بود، تهدید کرد، نصاری پیشنهاد او را قبول کردند.۵۵۰ تبدیل کلیسای ماریوحنا به مسجد جامع دمشق نمیتواند بـیانگر مـحدودیت دینی نصارا در زمان ولیدبنعبدالملک باشد، زیرا ولید پیش از گرفتن کلیسای یوحنا به آنان پیشنهاد داد در هر مکانی که بخواهند برایشان کلیسا میسازد.۵۵۱ و به روایت دیگر، ولید چهار کلیسا برای مسیحیان در شـام بـنا کرد.۵۵۲
مسیحیان در زمان عمربنعبدالعزیز اگرچه اجازه بنای کلیسا را نداشتند، ولی خلیفه با ارسال نامهای به عاملان خود اعلام کرد که کلیساها و آتشکدههایی که از قبل بنا شده، نباید ویران شود.۵۵۳
گـلدزیهر مـعتقد است که محدودیتهای دینی مسیحیان چون بنا نکردن کلیسا و ترمیم نساختن کلیساهای مخروبه برای نخستین بار در زمان خلیفه عمربنعبدالعزیز وضع شد.۵۵۴ نظر گلدزیهر برخلاف واقعیتهای تاریخی است، چرا کـه در جـریان فـتوحات در مناطق مسیحینشین در عصر خلفای اولیـه یـکی از شـروط قید شده در عهدنامههای منعقد شده با مسیحیان، ترمیم نساختن و بنا نکردن کلیساست.۵۵۵
در واقع، سابقه محدودیت دینی مسیحیان به زمان عمربنخطاب بـر مـیگردد و عـمربنعبدالعزیز پایهگذار محدودیت دینی مسیحیان نیست.
عمروبنعبدالعزیز از تصرف و ویـرانی کـلیساهایی که بقایشان در عهدنامهها تضمین شده بود، جلوگیری میکرد. زمانی که عدهای از مسیحیان شام نزد او از اعراب به دلیل غصب کـلیسایی کـه طـبق عهدنامه خالدبنولید به آنان واگذار شده بود، شکایت کردند، خـلیفه بعد از مشاهده عهدنامه خالد، کلیسای نصارا را به آنان برگرداند.۵۵۶ بنا بر گفته ساویرس، مورخ مسیحی، یزید دستور ویـرانی کـلیساها را صـادر کرد، ولی قبل از اینکه دستورش اجرا شود مرگش فرا رسید.۵۵۷
برادر یـزیدبنعبدالملک، مـُسلمهبنعبدالملک که والی او در عراق بود بر مسیحیان سخت گرفت. او دستور داد تا همه تصاویر منقش شده بر کلیساها پاک شـود. هـمچنین دسـتور شکستن تندیسها و مجسمهها را صادر کرد.۵۵۸ بهرغم سختگیریهای یزیدبنعبدالملک، هشامبنعبدالملک مسیحیان را از نظر دیـنی آزاد گـذاشت و مـحدودیتی بر آنان تحمیل نکرد. آزادی دینی مسیحیان در زمان هشام، حتی مسیحیان مَلْکانی را هم در بر گـرفت. آنـان از زمـان عمربنخطاب از داشتن بطریق در اسکندریه محروم شده بودند، اما در زمان هشامبنعبدالملک بود که این امـتیاز را بـه دست آوردند. امپراتور روم هدیهای برای هشام فرستاده و از او خواست تا به مسیحیان مَلْکانی اجـازه دهـد تـا بطریقی در مصر داشته باشند. درپی درخواست امپراتور روم، هشام این امتیاز را به مَلْکانیان داد.۵۵۹
مسیحیان در زمان هـشام، بـرای اجرای مراسم مذهبیشان آزاد بودند. بطریق میخائیل در زمان خلافت او همراه با هیئت شگفت انـگیزی کـه در پیـشاپیش آن، صلیب، انجیل و شمع قرار داشت مراسم دعای باران را در اسکندریه برگزار کرد.۵۶۰
گزارشهای تریتون به نـقل از مـنابع مسیحی، بیانگر آزادی دینی مسیحیان در زمان خلافت هشام میباشد. والی او در مصر، ولیدبنرقاعه نیز بـر مـسیحیان سـخت نمیگرفت. او به مسیحیان اجازه بنای کلیسایی در منطقه حمراء مصر داد.۵۶۱
مسیحیان عراق در زمان خلافت هشام بـه دلیـل حـمایتهای خالدبنعبدالله قسری، والی او در عراق از آزادی زیادی بهرهمند بودند. خالد برای مادر خود پشت مـسجد کـوفه، کلیسایی بنا کرد.۵۶۲ هنگامی که مؤذن در کوفه اذان اقامه میکرد نصارا، ناقوسها را به صدا در میآوردند و با صـدای بـلند در کلیسای مذکور عبادت میکردند.۵۶۳
مسلمانان خالد را به خاطر بنای کلیسا در کوفه طـعن و هـجو میکردند. برای مثال، فرزدق وی را اینگونه هجو مـیکرد:
خـداوند پشـت مرکبی را بشکند که حامل خالد از دمشق بـود. چـگونه کسی که مادرش خداوند را یکتا نمیداند به پیشوایی مردم میرسد؟
او برای مادر خود کـلیسا سـاخت تا محل اقامت مسیحیان بـاشد و مـناره مساجد را بـه سـبب کـفر، ویران کرد.۵۶۴
خالد هنگامی که شـنید مـردم او را به دلیل بنای کلیسا در کوفه هجو و سرزنش میکنند از مردم عذرخواهی کرد و جـواب مـبهمی به آنان داد:
«خداوند دین مسیحیان را لعـنت کند اگر دین آنـان بـدتر از دین شما باشد».۵۶۵
به طـورکلی مـیتوان ادعا کرد که مسیحیان از نظر دینی به استثنای زمان یزیدبنعبدالملک در محدودیت نبودند و روایـت قـابل توجهی در مورد سختگیری خلفای امـوی بـر مـسیحیان در اجرای مراسم مـذهبی و سـایر امور دینی نقل نـشده اسـت.
حیات سیاسی
مسیحیان و دیوانسالاری
مهمترین مسئلهای که بعد از جریان فتوحات مطرح شد چگونگی اداره مـناطق مـفتوحه بود. مسلمانان عرب از آنجا که بـرنامه مـشخصی برای اداره سـرزمینهای فـتح شـده نداشتند نظام اداری هر نـاحیه را بعد از فتح حفظ میکردند. حفظ نظام اداری مناطق فتح شده، راه را
برای نفوذ ذمّیان در دیوانسالاری مسلمانان هـموار کـرد. دو عامل در نفوذ ذمّیان بر نهادهای اداری مـسلمانان نـقش اسـاسی داشـته اسـت. یکی از این عـوامل بـیعلاقگی اعراب به علم حساب و هنر خواندن و نوشتن بود. بنا بر گفته ابنخلدون محاسبات نزد اعراب رشـد چـندانی نـداشت، زیرا این قوم اُمی بودند و بر نـوشتن و شـمردن مـسلط نـبودند بـههمیندلیل امـور حساب را به اهل کتاب یا افرادی از موالی عجم واگذار میکردند.۵۶۶ عامل دیگری که به قدرتگیری ذمّیان بر نهادهای اداری مسلمانان منجر شد، بیاطلاعی اعراب از نظام اداری مناطق مفتوحه و نـگارش دیوانها در این نواحی به زبان فارسی، رومی و قبطی بود.۵۶۷ بنابراین خلفا ناگزیر به استخدام ذمّیان در امور اداری خود بودند. معاویه اولین خلیفه اموی بود که منشیان نصرانی برای خود اسـتخدام کـرد.۵۶۸ سرجونبنمنصور و حَسان النَبَطی که در ارتقای هنر کتابت در عصر اموی نقش مهمی به عهده داشتند، معروفترین کاتبان معاویه بودند.۵۶۹ سرجونبنمنصور علاوه بر اینکه برای معاویه کتابت میکرد متصدی امور مـالی او نـیز بود.۵۷۰
ابناُئال نصرانی، دیگر کارگزار نصرانی معاویه بود. او به دلیل همکاری که با معاویه در قتل عبدالرحمنبنخالد انجام داد، سمت جمعآوری خراج حمص را به دسـت گـرفت.۵۷۱ واگذاری مناصب مالی از سوی مـعاویه بـه مسیحیان بیانگر اعتماد او به آنان و همچنین نیاز خلیفه به آنان به دلیل نداشتن نیروی متخصص در امور دیوانی بود. علاوه بر معاویه والیان او نیز در امـور اداری خـود از ذمّیان کمک میگرفتند. عـبدالرحمنبنزیاد و مـسلمبنزیاد در خراسان اِصطفانوس را به عنوان کاتب خویش برگزیدند.۵۷۲
زرتشتیان نیز در اداره امور، خلفا و والیانشان را یاری میکردند. دیوان خراسان تا زمان حکومت نصربنسیار به زبان فارسی نوشته میشد و به همین دلیل، امـور اداری خـراسان به دست کاتبان زرتشتی اداره میشد.۵۷۳
بعد از معاویه پسرش یزید نیز برای ذمّیان در تسلط بر امور اداری، محدودیتی قائل نشد. از آنجا که پیش از خلافت عباسیان، نهاد وزارت رسماً شکل نگرفته بود اطـرافیان صـاحب رأی خـلیفه به منزله وزرا و مشاوران او شمرده میشدند.۵۷۴ یزیدبنمعاویه، سرجونبنمنصور را به عنوان مشاور، ندیم و کاتب خود برگزید.۵۷۵ سرجون مشاور سـیاسی خلیفه نیز بود. یزید برای سرکوبی مردم کوفه با سرجون
بـنمنصور مـشورت کـرد و سرجون اعزام عبیداللهبنزیاد را برای سرکوبی مردم کوفه پیشنهاد داد.۵۷۶ سرجونبنمنصور کاتب مروانبنحِکَم نیز بود.۵۷۷
در زمان خلافت عبدالملک تـحولی در تـشکیلات اداری مسلمانان ایجاد شد که به نگرانی ذمّیان از ادامه نفوذشان در دیوانسالاری اسلامی منجر شـد. ایـن تـحول با عربیکردن دیوانها در زمان عبدالملک آغاز شد. او دستور داد تا دیوانها به عربی نوشته شوند.۵۷۸ و سـکهها به عربی ضرب شود.۵۷۹ اقدام عبدالملک در خصوص ضرب سکه درحقیقت بیانگر نوعی اسـتقلال و بینیازی از دولت بیزانس در نظام اداری بـود و بـه نظر میرسد عربی کردن دیوانها، به انگیزه محدود کردن قدرت ذمّیان بر نهادهای اداری و جلوگیری از تقلب آنان صورت گرفته باشد.۵۸۰
سلیمانبنسعد، عامل خراج عبدالملک نخستین کسی بود که دیوان شام را به عـربی ترجمه کرد.۵۸۱ به نظر میرسد که همه دیوان شام، در زمان عبدالملک به عربی ترجمه نشد، زیرا ابنعبری به ادامه ترجمه دیوان شام در زمان ولیدبنعبدالملک اشاره دارد.۵۸۲ در مصر نیز حرکتی در جهت ترجمه دیـوانها آغـاز شد. عبدالملک به برادر خود عبداللهبنعبدالملک دستور داد تا دیوانهای مصر را به عربی بنویسند.۵۸۳ دیوان عراق در زمان حجاجبنیوسف به وسیله صالحبنعبدالرحمن از فارسی به عربی برگردانده شد.۵۸۴ در زمان عبدالملک فقط دیوان عـراق بـه عربی ترجمه شد و دیوان خراسان تنها در زمان حکومت نصربنسیار در خراسان به عربی برگردانده شد. اسحاقبنطلیق نخستین کسی بود که دیوان خراسان را به عربی نوشت.۵۸۵
حرکتی که در زمان عبدالملک در جـهت عـربیکردن دیوانها آغاز شده بود نصارا را از دستیابی به موقعیتهای اداری مسلمانان اندکی مأیوس کرد. بنا بر گزارش بلاذری زمانی که سلیمانبنسعد دیوان شام را به عربی ترجمه کرد، عبدالملک دیوان را به سـرجون نـشان داد. سـرجون درحالیکه غمگین شده بود بـه جـمعی از کـاتبان رومی گفت: «از این زمان به بعد باید از راه دیگری معاش کنید».۵۸۶
به نظر میرسد نگرانی سرجونبنمنصور تا حدی بیمورد بود. انتقال زبـان دیـوانها بـه عربی اگرچه میتوانست دامنه نفوذ کاتبان نصرانی را در دسـتگاه اداریـ مسلمانان کاهش دهد، ولی به معنای عدم استخدام آنان در دیوانسالاری در دوره اموی نبود. اقدام عبدالملک اگرچه به انگیزه پایان دادن به نـفوذ بـیگانگان بـر نهادهای اداری صورت گرفت،
ولی درحقیقت این اقدام نتوانست به دامنه نـفوذ نصارا خاتمه دهد، چراکه مسلمانان هنوز بر شیوههای اداری مناطق فتح شده مسلط نبودند. اینکه عبدالملک خود ناگزیر مـیشود تـا از وجـود کاتبان نصرانی چون سرجونبنمنصور۵۸۷ و شَمْعَل نصرانی۵۸۸ کمک بگیرد، مؤید این نـظر اسـت.
بنا به گفته ابنعبری، ولیدبنعبدالملک به کاتبان نصرانی خود دستور داد تا دیوانها را به عربی بنویسند.۵۸۹ ایـن روایـت بـیانگر حضور نصارا در امور اداری امویان بعد از خلافت عبدالملک است و همچنین بیانگر این حـقیقت اسـت کـه عدهای از کاتبان نصرانی بر زبان عربی مسلط بوده و با انتقال دیوان به عربی بـر مـشاغل خـویش باقی ماندند. استخدام کاتب نصرانی به نام بِطْریقبننِکا در زمان سلیمانبنعبدالملک۵۹۰ بیانگر ادامه نفوذ مـسیحیان در دیـوانسالاری اسلامی بعد از عربی کردن دیوانهاست. دستور شدیداللحنی که عمربنعبدالعزیز به عمال خود در مـورد مـنع اسـتخدام ذمّیان در امور اداری صادر کرد، بیانگر هراس خلیفه از تسلط آنان بر مسلمانان بود. او به والی خـود نـوشت:
همانا خداوند اهل اسلام را با ایمان گرامی داشته و شرف داده، هرگز غیرمسلمانان را بـر مـسلمانان مـسلط مکن، امور مسلمانان را به دیگران مسپار، جمعآوری باج و خراج را به غیرمسلمانان واگذار نکن، نگذار آنـان بـر مسلمانان چیره شوند و دست و زبان دراز کنند.۵۹۱
همچنین خلیفه در نامهای که به عـَدِیبناَرطاه نـوشت بـر عزل کارگزاران ذمّی که نزد او حضور داشتند، تأکید کرد.۵۹۲ در گزارشی که خیاط از اسامی کارگزاران عـمربنعبدالعزیز در شـام ارائهـ نموده به کارگزاران نصرانی در زمان خلافت او اشارهای نکرده است.۵۹۳
منابع مسیحی نـیز بـه محدودیت سیاسی ذمّیان در تسلط بر امور اداری مسلمانان در زمان خلافت عمربنعبدالعزیز اشاره دارند. بنا بر گزارش سـاویرس، مـورخ مسیحی عمربنعبدالعزیز دستور داد تا مسیحیان مصر از امور دولتی عزل شوند و هر کـس کـه مایل است بر شغل خویش باقی بـماند، بـاید بـر دین محمد( باشد.۵۹۴
استخدام نصارا در دیوانسالاری دوره امـوی بـعد از مرگ عمربنعبدالعزیز ادامه یافت. خالدبنعبدالله قسری والی عراق در زمان هشامبنعبدالملک در اداره امور عراق از نصارا و مـجوس کـمک گرفت. در نامهای که هشامبنعبدالملک بـه خـالد قسری نـوشت بـه گـستاخی او در کمک گرفتن از مجوس و نصارا و برتری دادن آنـان بـر مسلمانان در امر جمعآوری خراج اشاره کرده است.۵۹۵
یوسفبنعمر بعد از خالدبنعبدالله قسری حـاکم عـراق شد. یحییبننوفِل در آستانه ورود یوسفبنعمر اوضاع کـوفه را در قالب شعر چنین شـرح داد:
هـنگامی که یوسفبنعمر والی عراق شد اسـلام، خـوار شده بود، اهل ذمّه حکومت میکردند. قبل از آنکه یوسف حاکم شود، زکات مـا را مـشرکان دریافت میکردند و آنها حاکم مـا بـودند؛ آشـکار و نهان بر مـا حـکومت میکردند. همچنین ما مـیبینیم کـه خلیفه با اخلاص، حاکم جدیدی (یوسفبنعمر) را برای ما فرستاد.۵۹۶
اشعار یحییبننوفل بیانگر تسلط نـصارا و مـجوس بر مسلمانان عراق در زمان خالدبنعبدالله قـسری اسـت. قدرتگیری نـصارا و مـجوس در زمـان خالدبنعبدالله به اعمال سـختگیریهایی از سوی یوسفبنعمر بر آنان به منظور محدود کردن قدرتشان منجر شد. ماری، مورخ مسیحی بـه خـشم و کینه یوسفبنعمر بر نصارا در عراق اشـاره دارد.۵۹۷
بـه نـظر مـیرسد کـه ذمّیان عراق در زمـان یـوسفبنعمر اقبال چندانی در دستیابی به امور اداری نداشتند، زیرا در نامهای که یوسفبنعمر به نصربنسیار والی خراسان میفرستد بـه او فـرمان مـیدهد تا دیوانها را به عربی بنگارد و از غیر مـسلمان نـیز کـمک نـگیرد.۵۹۸ ایـن نـامه دلیل محکمی بر محدودیت سیاسی ذمّیان در دستیابی به مشاغل دیوانی در زمان یوسفبنعمر است. خلیفه هشامبنعبدالملک بهرغم اعتراضی که به خالدبنعبدالله در کمک گرفتن از ذمّیان کرده بود، خود از کـاتبی نصرانی به نام تاذریبناسطین کمک میگرفت.۵۹۹ این روایت بیانگر نیازمندی خلفا به نصارا در امور دیوانی دوره اموی است.
مسیحیان و علوم
اعراب دوره جاهلی از علم بهره چندانی نداشتند و آگاهیهای علمی در میان آنان بـیشتر بـه علومی، چون علم انساب و علم رؤیا محدود میشد.۶۰۰
مسلمانان در عصر خلفای اولیه از نظر علمی پیشرفت قابل چندانی در مقایسه با دوره جاهلی نکردند. گسترش فتوحات و غلبه تفکر بینیازی مسلمانان از کـتابهای دیـگر به دلیل وجود قرآن در زمان خلافت عمربنخطاب، از مهمترین عوامل رکود علمی مسلمانان در این دوره بود. ابنابیالحدید در روایتی به تفکر عمربنخطاب در مورد عدم نیاز مـسلمانان بـه کتابهای دیگر به دلیل وجـود قـرآن اشاره دارد. هنگامیکه مسلمانان مدائن را گشودند، مرد مسلمانی به کتابی دست یافت و نزد عمر آمد و به خلیفه گفت:
کتابی در مدائن یافتم که در آن کتاب، بخشی از عـلوم ایـرانیان و کلام خوش و شگفتانگیز بـود. عـمر بعد از شنیدن سخنان این مرد، با تازیانه او را تنبیه کرد و در خطاب به او، آیه ۳ سوره یوسف را قرائت کرد: «ما برای تو بهترین قصهها را بیان میکنیم» وای بر تو مگر قصه و داستانی بهتر از کـتاب خـدا وجود دارد؟ کسانیکه پیش از شما بودند به این دلیل هلاک شدند که بر کتابهای دانشمندان و رؤسای دینی خود روی آوردند و تورات و انجیل را رها کردند تا این که کهنه شدند.۶۰۱
در زمان خلافت امـویان بـعد از تثبیت و گـسترش قلمرو اسلام گامهای اولیه در جهت پیشرفت علوم برداشته شد. پزشکی، کیمیا و ترجمه کتب، مهمترین شاخههای علمی بـودند که در دوره اموی به آنها توجه شد. مسیحیان از لحاظ علمی در دوره اموی فـعالیتهایی در زمـینه پزشـکی و ترجمه کتاب از خود نشان دادند.
مسیحیان و علم ترجمه
در عصر اموی گامهای اولیه در جهت ترجمه کتابهای یونانی و سـریانی بـه زبان عربی برداشته شد. علم ترجمه در این دوره به شکل یک نهضت فراگیر، رشـد نـکرد، بـلکه بیشتر در راستای برآوردن نیازهای درونی و خواستههای شخصی افراد بود. ترجمهای که به سفارش خالدبنیزید انـجام شد درحقیقت بیانگر علاقه شخصی او به علم طب و نجوم بود. نصارا در نخستین تـرجمههایی که در عالم اسلام صـورت گـرفت نقش داشتند. در حقیقت آنان انتقالدهنده علوم یونانی و سریانی به عالم اسلام به شمار میآیند. علاقه خالدبنیزید به علم طب و نجوم۶۰۲ او را بر آن داشت تا به مِرْیانوس نصرانی فرمان دهد تا کتابهایی از زبـان یونانی در زمینههای کیمیا و نجوم به زبان عربی ترجمه کند.۶۰۳ ماسِرْجویِه، طبیب یهودی حجاجبنیوسف، رسالهای در طب از زبان سریانی به عربی ترجمه کرد.۶۰۴
روایت دیگری در مورد ترجمه کتاب در دوره اموی نقل نشده است. بـه نـظر میرسد در این دوره، به علوم یونانی(بیگانه) نظر مثبتی وجود نداشت و همین نگرش بر عدم رشد نهضت ترجمه در عصر اموی تأثیرگذار بود. هنگامیکه ماسرجویه رسالهای در طب از سریانی به عربی ترجمه کـرد عـمربنعبدالعزیز در مورد سود و زیان این کتاب به مدت چهل روز هنگام نماز، استخاره میکرد و سرانجام بعد از چهل روز استخاره، حکم مضر نبودن کتاب را برای مسلمانان صادر کرد.۶۰۵ این روایت، بیانگر ترس و بـدبینی مـسلمانان در رویارویی با علوم بیگانه در قرن اول هجری است.
بعد از رشد نهضت ترجمه در عصر عباسی، مسیحیان فعالتر شدند. قفطی به تعداد زیادی از مترجمان نصرانی در این دوره چون عیسیبن اُسَّیْدْ،۶۰۶ حُنینبناسحاق،۶۰۷ قُسطابنلُوقا،۶۰۸ یـوحِنابنماسویه۶۰۹ و دیـگران اشـاره دارد. روایت قفطی بیانگر نقش مـسیحیان در رشـد نـهضت ترجمه در عصر عباسی است.
مسیحیان و علم پزشکی
علم پزشکی در میان اعراب جاهلی بر تجربیات اشخاص و پیروان قبایل مبتنی بود که ایـن تـجربیات از پیـران قبایل نسل به نسل به فرزندانشان منتقل مـیشد۶۱۰ بـعد از ظهور اسلام بهرغم آنکه پیامبر توصیههای کلی در مورد علم طب و بهداشت به مسلمانان میکرد، این علم تغییر چندانی در مـیان اعـراب نـداشت.۶۱۱
تأثیرپذیری طبابت اسلامی از طبابت یونانی در دوره اموی آغاز شد. تعدادی از خـلفای اموی به دلیل مهارت پزشکان نصرانی در امر طبابت، پزشک خصوصی خود را از میان مسیحیان انتخاب کردند. ابناُثال نصرانی از پزشـکان مـشهور دمـشق، پزشک خصوصی معاویه بود. او در امر طبابت، ماهر و در تهیه داروها و سموم کـشنده مـهارت داشت و گاهی نیز در اجرای مقاصد سیاسی معاویه با او همکاری میکرد. جماعت زیادی از بزرگان در زمان معاویه بـه وسـیله سـم کشته شدند. عبدالرحمنبنخالدبنولید از جمله کسانی بود که معاویه دستور قتل او را به ابـناُثال داد. ابـناُثال بـا تهیه سمی عبدالرحمنبنخالد را مسموم کرد.۶۱۲
ابوالحِکَم نصرانی نیز پزشک معاویه بود. او در تهیه انواع داروهـا مـانند ابـناُثال مهارت داشت و برای معاویه داروهایی را که خلیفه به مقاصد مختلف سفارش میداد، تهیه مـیکرد.۶۱۳
عـبدالملکبناَبْجَرْ، طبیب نصرانی ماهری بود که بعد از پذیرش اسلام به سمت پزشک خصوصی عـمربنعبدالعزیز مـنصوب شـد.۶۱۴
از پزشکان نصرانی دوره اموی آثار علمی در زمینه علم پزشکی ثبت نشده است. آنچه از آثار عـلمی در زمـینه پزشکی در دوره اموی روایت شده، به پزشکان یهودی مربوط است. ثاودون، پزشک یهودی حـجاجبنیوسف رسـالهای در طـب برای پسرش نوشت.۶۱۵ همچنین و ماسرجویه، طبیب یهودی دیگر حجاجبنیوسف نیز رسالهای در زمینه پزشکی از زبان سـریانی بـه عربی ترجمه کرد.۶۱۶
جندیشاپور در عصر اموی به دلیل دوری از مرکز خلافت و توجه خـلفا بـه امـر فتوحات، مورد توجه واقع نشد.۶۱۷ انتقال پزشکان مسیحی جندیشاپور به بغداد در عصر عباسی به پیـشرفت عـلم پزشـکی در میان مسلمانان کمک بسزایی کرد. اشاره قفطی به تعداد زیادی از پزشکان مـسیحی در دورهـ عباسی چون خاندان بُختیشوعبنجورجیس، حسینبنسواربنبابا و دیگران،۶۱۸ بیانگر افزایش نقش آنان در تسریع حرکت علمی مسلمانان در عصر عـباسی اسـت. شهرت پزشکان مسیحی در عصر عباسی باعث شد که پزشکان مسلمان مورد بـیتوجهی قـرار بگیرند. جاحظ روایت جالبی در این مورد ذکـر کـرده اسـت:
هنگامی که اسدبنجانی، پزشک مسلمان عصر عـباسی کـارش به کسادی کشید گویندهای به او گفت، امسال سال وباست، بیماری فراوان، و تو در ایـن فـن صاحب نظری. به چه دلیـل در ایـن کسادی افتادهای؟ او پاسـخ داد: مـن مـسلمان هستم، پیش از آنکه من پزشک شـوم، بـلکه پیش از آنکه من به دنیا بیایم مردم معتقد شدهاند که مسلمانان در عـلم پزشـکی توفیقی ندارند. نام من اسد اسـت در حالی که نامم مـیبایست صـلیب، جبرائیل و بیرا باشد. کنیهام ابـوالحارث اسـت و میبایست کنیه من ابوعیسی، ابوزکریا، ابراهیم و… باشد. من ردای پنبهایِ سفیدی بر تن دارمـ حـال آنکه باید حریر سیاه بـاشد. زبـان مـن عربی است و مـیبایست زبـانم زبان اهل جندیشاپور بـاشد.۶۱۹
ایـن روایت، بیانگر تسلط مسیحیان بر علم پزشکی در عصر عباسی و اعتقاد مسلمانان به مهارت آنـان در ایـن علم است.
نتیجه
انتقال مرکز خـلافت بـه دمشق در عـصر امـوی مـناسبات خلفا را با مسیحیان گـستردهتر کرد. نخستین خلفای اموی تسامح بسیاری در برابر مسیحیان از خود نشان داده و حتی ندیمان و شاعران خود را از مـیان آنـان انتخاب کردند. خلفای اموی به اسـتثنای عـمربنعبدالعزیز در زمـینه پوشـش و سـایر پدیدههای اجتماعی، مـحدودیتی بـر ذمّیان اعمال نکردند. مسیحیان یعقوبی و نسطوری در زمان خلفای اموی از آزادی و امتیازات بسیاری بهرهمند شدند. آنان حتی بـه بـنای کـلیساهایی در قلمرو اسلامی در زمان امویان، موفق شدند. خـلفای امـوی نـیز در عـزل و نـصب رؤسـای دینی آنان دخالت نمیکردند. روابط خلفای اموی با مسیحیان ملکانی دوستانه نبود و ملکانیان اجازه فعالیت دینی نداشتند، زیرا آنان از نظر خلفای اموی به همکاری با دولت بیزانس مـتهم بودند، به همین دلیل در محدودیت قرار داشتند. ملکانیان تنها در زمان خلافت هشامبنعبدالملک اجازه فعالیت دینی را در مصر به دست آوردند.
نخستین خلفای اموی که تسامح همه جانبهای در برابر ذمّیان از خود نـشان دادنـد از نظر مالی نیز بر آنان سخت نگرفتند. افزایش میزان جزیه ذمّیان با پریشانی وضعیت اقتصادی خلافت ارتباط مستقیم داشت.
سختگیری بر ذمّیان هنگام گرفتن جزیه به وسیله والیان عـبدالملک در عـراق و مصر آغاز شد و با حکومت اسامهبنزید، عامل سلیمانبنعبدالملک در مصر به اوج خود رسید. در این دوره، حتی راهبان نیز موظف به پرداخت جزیه شده و تحت تـعقیب قـرار گرفتند.
بعد از گسترش تشکیلات اداری در عـصر امـوی دامنه نفوذ ذمّیان در دیوانسالاری گستردهتر شد. بیشتر خلفای اموی به دلیل نداشتن نیروی ماهر و متخصص در امور دیوانی، ناگزیر میشدند که برای اداره مناطق مفتوحه از مـسیحیان ذمـّی کمک بگیرند. کتابت و مـناصب مـالی مهمترین مناصب اداری بود که ذمّیان در دوره اموی آن را به خود اختصاص دادند.
گسترش فتوحات در زمان خلفای اولیه و رواج تفکر بینیازی مسلمانان به علوم دیگر به دلیل وجود قرآن در زمان عمربنخطاب از مهمترین عوامل رکـود عـلمی مسلمانان بود. بعد از تثبیت حکومت امویان، حرکت علمی در زمینههای پزشکی و ترجمه کتب آغاز شد. مسیحیان به دلیل مهارتی که بر علم پزشکی داشتند به مقام پزشک خصوصی خلفا ارتقا یـافته و در پیـشرفت علم پزشـکی در عصر اموی نقش داشتند. علم ترجمه در عصر اموی رشد چشمگیری نداشت و تنها تعداد معدودی کتاب از زبان یـونانی و سریانی به عربی ترجمه شد. مسیحیان به دلیل تسلط بر زبـان یـونانی و سـریانی در نخستین ترجمههایی که در عالم اسلام صورت گرفت نقش اساسی داشتند.
منابع
ابنابیالحدید، عبدالحمیدبن هبهالله، شرح نهجالبلاغه، تـهران: نـی، ۱۳۶۸٫
ابنجلجل اندلسی، سلیمانبنحسان، طبقاتالاطباءوالحکماء، ترجمه سیدمحمد کاظم امام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۹٫
ابنشداد، ابـوعبدالله عـزیزالدین، اعـلاقالخطیره فی ذکر امراءالشام و الجزیره، عنی بنشره سامیالدهان، دمشق، المطبعهالکاثولیکیه، ۱۹۵۶٫
ابنطقطقی، محمدبنعلی، تاریخ فخری، ترجمه مـحمد وحیدگلپایگانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷٫
ابنعساکر، علیبنحسن، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، هذبه عبدالقادر بدران، بـیروت، دارالاحیاءالتراثالعربی،۱۹۸۷٫
ابنابیاصیبعه، موفقالدینابیالعباس، عـیونالانباءفی طـبقاتالاطباء، شرح و تحقیق الدکتور نزار رضا، بیروت، دارالمکتبهالحیاه، ۱۹۶۵٫
ابناثیر، عزالدینابوالحسنبنعلی، الکاملفیالتاریخ، بیروت، دارالفکر،۱۹۸۷٫
ابنحبیب، ابوجعفر محمد، المحبر، بیروت، دارالافاقالحدیده، بیتا.
ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابنخلدون، ترجمه پروین گنابادی، تهران، بنگاه نشر و ترجمه کـتاب، ۱۳۵۲٫
ـــــ ، تاریخ ابنالخلدون(العبر)، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸٫
ابنخلکان، وفیاتالاعیان و ابناءالزمان، بیروت، دارالاحیاء، ۱۹۶۸٫
ابنعبری، غریغوریوس ابیالفرج، تاریخ مختصرالدول، به تصحیح- الاب أنطون صالحانی یسوعی، بیروت، دارالرائد، ۱۹۸۳٫
ابنعدیم، عمربن احـمد، زبـدهالحلب من تاریخالحلب، عنی بنشره سامیالهان، دمشق، المطبعهالکاثولیکیه، ۱۹۵۱٫
ابنفضلاللهعمری، مسالکالابصار فی ممالکالامصار، تحقیق احمد زکی پاشا، قاهره، دارالکتبالمصریه، ۱۹۲۴٫
ابنمسکویه رازی، ابوعلی، تجاربالامم و تعاقبالهمم، حققه و قدم له ابوالقاسم امام، تهران، دارالسروش.
ابنهلال، حـسنبنهلال عـسگری، الاوائل، بیروت، دارالاحیاءالتراثالعربی، ۱۹۸۷٫
ابوعبیده، قاسمبنسلام، الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس، قاهره، دارالفکر.
ابونا، أبألبیر، تاریخ کنیسهالشرقیه من مجئالاسلام حتی نهایهالعصرالعباسی، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۳٫
ابویوسف، یعقوببن ابراهیم، الخراج، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
ازدی، ابـواسماعیل، فـتوحالشام، تصحیح ناسویس ایرلاندی، کلکته، ۱۸۵۴٫
اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، کتبالحواشیه عبد علی مهنا و سمیر جابر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲٫
امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ترجمه فخر داعی گیلانی، گنجینه، ۱۴۰۱.
اندلسی، قاضی صاعد، طـبقاتالامم، نـشره اب لویـس شیخوالیسوعی، بیروت: مطبعهالکاثولیکیه، ۱۹۱۲٫
بروکلمان، کـارل، تـاریخ مـلل و دول اسلامی، ترجمه هادی جزایری، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۴۶٫
بلاذری، احمدبنیحیی، فتوحالبلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نقره، ۱۳۶۷٫
ـــــ ، انساب الاشراف، حققه سـهیل زکـار و ریـاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۶.
تریتون، آرثر ستانلی، اهل الذمـه فـی الاسلام، ترجمه حسن حبشی، مصر، دارالفکر، بیتا.
تغری بردی، جمالالدینابالمحاسن یوسف، النجومالزاهرهفی ملوک مصر و قاهره، وزارهالثقافهوالارشادالقومی، ۱۹۶۳٫
جاحظ، ابیعثمان، البـخلاء، بـتحقیق عـبدالسلام محمد هارون، ۱۹۶۹
.
جهشیاری، ابوعبدالله محمدبنعبدوس، الوزراءوالکتاب، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، تـهران تابان، ۱۳۴۸٫
خماش نجدی، الشام فی صدرالاسلام، دمشق للدراسات و الترجمه و النشر، ۱۹۸۷٫
خیاط غصفری، خلیفه، تاریخ خلیفهبن خیاط، بیروت، دارالفـکر، ۱۹۹۳.
شـهرزوری، شـمسالدین محمدبنمحمود، نزههالاروراح و روضهالافراح، ترجمه ضیاءالدین دری، تهران، دانش، ۱۳۱۶٫
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، المـلل والنـحل، ترجمه سیدمحمدرضا جلال نائینی، تهران، اقبال، ۱۳۶۱٫
طبری، محمدبنجریر، تاریخالرسل و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابـراهیم، بـیروت، دارالتـرث، ۱۹۶۷٫
قفطی، علیبن یوسف، تاریخ حکما، ترجمه بهمن دارائی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱٫
قلقشندی، ابـیالعباس احـمدبنعلی، صـبح الاعشیفی صناعهالانشاء، قاهره، وزارهالثقافه والارشادالقومی، ۱۹۶۳٫
کندی، محمدبنعمر یوسف، کتابالولاه و کتاب القضاه، مهذباً فن گـست قـاهره، دارالکـتابالاسلامی، بیتا.
گلدزیهر، ایگناتش، العقیدهوالشریعه فیالاسلام، نقله الیالعربیه محمد یوسف و دیگران، بیروت، دارالرائد، ۱۹۴۶٫
مالکبنانس، الموطا، صـححه مـحمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، داراحیاالتراثالعربی، بیتا.
ماوردی، ابیالحسن علیبنمحمد، الاحکامالسلطانیه فیالولایاتالدینیه، بیروت، دارالکتابالعربی، ۱۹۴۴.
مـبرد، ابـنعباس مـحمدبنیزید، الکامل فیاللغهوالادب، بیروت، مؤسهالمعارف، بیتا.
محمدی، محمد، فرهنگ ایران و تأثیر آن در تمدن اسلام و عرب، تـهران، پیـمان، ۱۳۲۳.
مسعودی، ابوالحسنعلیبنحسین، التنبیه و الاشراف، عنی بتصحیحه عبدالله اسماعیل. الصاوی، قاهره، بینا، بیتا.
ـــــ ، مـروجالذهب و مـعادنالجوهر، وضـعه فهارسها یوسف اسعد داغر، قم، مؤسسه دارالهجره، بیتا.
مقدسی، محمدبن احمد، احسنالتقاسیمفی معرفه الاقالیم، وضع مـقدمته مـحمد فخروم، بیروت، دارالاحیاءالتراثالعربی، ۱۹۸۷٫
مقریزی، تقیالدین محمدبنعلی، الواعظ والاعتبار بذکر خطط والآثار، مـصر، مـطبعهالنیل،۱۳۲۶.
نـصر، حسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹٫
ولهاوزن، یولیوس، تاریخالدولهالعربیه من ظهور اسلام الی نـهایهالدولهالامویه، تـرجمه مـحمد عبدالهادی و حسین مونس، قاهره، قاهره،۱۹۵۸٫
یعقوبی، احمدبنابییعقوب، تاریخ یعقوبی، بیتا، بیروت، دارالصـادر، ۱۹۵۸٫
- وضـع مسیحیان در دوره عباسیان به فرصت دیگری واگذار میشود. دراین دوره، نقش آنان کمرنگ بوده و نیاز به بررسی مـستقل دارد.
- مـحمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۲، ص۲۵۴-۲۵۲٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۵۶؛ علیبن حـسین مـسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۴۸.
- علیبن حسین مسعودی، مروج الذهـب، ج۳، ص۴۲-۴۱؛ عـبدالحمیدبنهبهالله ابـنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۱۷۵؛ همان، ج۳، ص۳۷۱.
- علیبن حسین مسعودی، مـروجالذهب، ج۳، ص۴۱-۴۰٫
- مـحمدبن علی ابنطقطقی، تاریخ فخری، ص۱۵۳٫
- ابوعبدالله محمدبن احمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفه الاقالیم، ص۴۴-۴۰٫
- احـمدبن یـحییبنفضلالله عمری، مسالکالابصار فی ممالکالامصار، ج۱، ص۳۵۸-۳۳۱٫
- أب البـیر أبـونا، تاریخ الکـنیسه السـریانیه الشـرقیه من مجِئالاسلام حتی نهایهالعصرالعباسی، ج۲، ص۵۳٫ به نـقل از یـوحنای برفنکابی.
- موفقالدین ابیالعباس ابنابی اصیبعه، عیونالانباء فی طبقاتالاطباء، ص۱۷۵٫
- کارل بروکلمان، تاریخ مـلل و دول اسـلامی، ص۱۰۹٫
- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱٫
- ابوعبدالله عزیزالدینبنشداد، اعـلاقالخطیره فی ذکر امراءالشام و الجـزیره، ص۲۸۲-۲۷۹؛ احـمدبن یحییبنفضلالله العمری، مسالک والابصار فـی مـمالکالامصار، ص۳۵۵-۳۴۹٫
- کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ص۱۱۴٫
- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۸، ص، ۳۱۴٫
- – همان، ج۸، ص۱۲۱
- ابویوسف، الخراج، ص۱۲۸-۱۲۷؛ علیبنحسنبنعساکر، تـهذیب تـاریخ دمشقالکبیر، ج۱، ص۱۸۱٫
- احمدبن یحیی بلاذری، انـساب الاشـراف، ج۸، ص۱۵۱٫
- هـمان، ج۸، ص۱۹۳٫
- یولیوس ولهاوزن، تـاریخالدولهالعربیه مـن ظهور اسلام الی نهایهالدولهالامویه، ص۲۸۹ بـه نـقل از تاریخ تئوفانس؛ آرثر ستانلی تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۱۲۳٫
- محمدبنعمر یوسف کندی، کتابالولاه و کـتابالقضاه، ص۶۸.
- احـمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۸، ص۱۵۱.
- ابیالحسن علیبنمحمد مـاوردی، الاحـکامالسلطانیه فیالولایات الدیـنیه، ص۲۶۰-۲۵۹٫
- عـبدالحمیدبنهبهالله ابـنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۷، ص۱۳۴-۱۳۳٫
- احمدبن یـحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۸، ص۱۷۳٫
- ابوجعفر محمدبنحبیب، المحَبّر، ص۳۰۵؛ ابنخلکان، وفیاتالاعیان واَنباءُ أبْناءِالزمان، ج۲، ص۲۲۷٫
- ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۲۳۱٫
- ابنعباس محمدبنیزید مـبّرد، الکـامل فیاللغه و الادب، ج۲، ص، ۳۹۰-۳۸۹٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۱۰۰-۹۹٫
- یـعقوبی، تـاریخ یـعقوبی، ج۲، ص۲۲۳؛ ابـوعبدالله مـحمدبنعبدوس جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۵۵-۵۴ و ۶۹٫
- مـوفقالدین ابـی العباس(ابنابی اصیبعه)، عیونالانباء فی طبقات الاطباء، ص۱۷۵-۱۷۱٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۸۱٫
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابوعبدالله عـزیزالدین(ابـنشداد)، اعـلاقالخطیره فی ذکر امراءالشام و الجزیره، ص۵۸-۵۷؛ ابنفضلاللهالعمری، مسالکالابصار فـی مـمالک الامـصار، ص۱۷۹.
- ابـوعبدالله مـحمدبن احـمد مقدسی، احسنالتقاسیم فی معرفه الاقالیم، ص۱۵۷٫
- همان، ص۱۵۵-۱۵۴
- علیبنحسن (ابنعساکر)، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، ج۷، ص۲۱۴.
- ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۳، ص۱۱۶۳؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون(العبر)، ج۲، ص۸۳٫
- ابناثیر، همان، ج۷، ص۷۰؛ ابنخلدون، همان، ج۲، ص۸۳.
- احمدبن یحیی بلاذری، فـتوحالبلدان، ص۹۹٫
- تقیالدین محمدبنعلی مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۴٫
- همان، ص۳۹۴٫
- تقیالدین محمدبنعلی مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۵-۳۹۴٫
- مالکبنانس، المُؤَطَأَ، ج۲، ص۲۸۰-۲۷۹؛ قاسمبنسلام ابوعبیده، الاموال، ص۵۰-۴۸٫
- ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۱۶۳٫
- طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۶۰-۵۵۸؛ مـسکویه رازی، تـجاربالامم و تعاقب الهمم، ج۲، ص۳۷۴؛ ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون(العبر)، ج۲، ص۱۲۵٫
- تقیالدین محمدبن علی مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۱۲۵٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۹۹؛ ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۳، ص۱۱۶۳٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۸۹٫
- قاسمبنسلام ابوعبیده، الامـوال، ص۴۸٫
- طـبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۶۱۷؛ ابن اثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۱۸۲٫
- مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۵؛ تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۵۲ به نقل از ساویرس، ص۱۴۵ .
- احمدبن یـحیی بـلاذری، فتوحالبلدان، ص۱۰۰-۹۹٫
- ابن اثیر، الکامل فـیالتاریخ، ج۴، ص۲۷۰٫
- ابـیالعباس احمدبنعلی قلقشندی، صبحالاعشی فی صناعهالانشاء، ج۵، ص۳۰۸٫
- مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۵-۳۹۴٫
- خماش نجدی، الشام فی صدر الاسلام، ص۱۳۵٫
- تقیالدین محمدبنعلی مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خـطط و الآثـار، ج۴، ص۳۹۵٫
- همان، ص۴۳۵-۳۹۴؛ احمدبنعلی قلقشندی، صـبحالاعشی فـی صناعهالانشاء، ج۵، ۳۱۵-۳۰۸٫
- أب البیر أبونا، تاریخ الکنیسه السریانیه الشرقیه من مجِئالاسلام حتی نهایهالعصرالعباسی، ج۲، ص۸۵-۷۹٫
- همان، ص۸۳٫
- یولیوس ولهاوزن، تاریخالدولهالعربیه من ظهور اسلام الی نهایهالدولهالامویه، ص۲۸ به نقل از تاریخ تئوفانس
- تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۴۵، بـه نـقل از تاریخ ابیصالح ارمنی، ص۸۶٫
- تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۴۵، به نقل از تاریخ ابیصالح ارمنی، ص۶۶٫
- علیبنحسنبنعساکر، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۰؛ یوسف تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و قاهره، ج۱، ص۲۱۳؛ احمدبن یحییبنفضلالله العمری، مـسالکالابصار فـی ممالکالامصار، ص۱۷۹٫
- ابـنعساکر، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۰؛ ابوعبدالله عزیزالدین(ابنشداد)، اعلاقالخطیره فی ذکر امراءالشام و الجزیره، ص۵۵-۵۰؛ احمدبن یحییبنفضلالله العُمَری، مسالکالابصار فی مـمالکالامصار، ۱۸۱٫
- علیبنحسنبنعساکر، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۰٫
- ابوعبدالله عزیزالدین(ابنشداد)، اعلاقالخطیره فی ذکر امـراءالشام و الجـزیره، ص۵۵؛ احـمدبن یحییبنفضلالله العُمَری، مسالکالابصار فی ممالکالامصار، ص۱۸۰٫
- محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۵۷۲٫
- گلدزیهر، العقیده و الشریعه فیالاسلام، ص۳۸٫
- ابواسماعیل ازدی، فـتوحالشام، ص۱۲۸؛ احـمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۵۲-۲۵۰٫
- علیبنحسنبنعساکر، تهذیب تاریخ دمشقالکبیر، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۱٫
- تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۴۵، بـه نـقل از سـاویرس، سیروالبطارکه اسکندریه، ص۱۴۴٫
- تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۱۱۱، به نقل از Anony mons syviac chronicle. P. 308.
- تقیالدین محمدبن علی مقریزی، المواعظ و الاعـتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۵.
- تریتون، اهل الذمه فی الاسلام، ص۱۱۲ به نقل از ساویرس، سیروالبطارکه اسـکندریه، ص۱۴۵؛ همان، ص۱۱۲، به نقل از سـاویرس، ص۱۶۳٫
- یـوسف تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و قاهره، ج۱، ص۲۶۵؛ مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ج۴، ص۳۹۵٫
- احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۹، ص۶۴-۶۰، ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۲، ص۲۰؛ ابنخلکان، وفیاتالاعیان واَنباءُ أبْناءِالزمان، ج۲، ص۲۲۹-۲۲۶٫
- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۲، ص۲۰٫
- ابن اثیر، الکـامل فیالتاریخ، ج۴، ص۲۶۳٫
- همان، ج۴، ص۲۶۳٫
- . ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ج۱، ص۴۵۵-۴۵۴٫
- . همان، ص۴۶۷-۴۶۶.
- . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۲٫
- . قلقشندی، ی، ج۱، ص۴۰٫
- . خلیفه خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، ص۱۷۳؛ ابوعبدالله محمدبنعبدوس جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۵۳-۵۲؛ مسکویه رازی، تجاربالامم و تعاقب الهمم، ج۲، ص۲۷؛ ابنهلالالحسن عسگری، الاوائل، ص۱۷۵٫
- . یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۳-۲۲۲؛ احمدبن یحیی بـلاذری، انـسابالاشراف، ج۱۰، ص۲۰۹؛ جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۵۵-۵۴؛ ابنعدیم، زبدهالحلب من تاریخالحلب، ج۱، ص۴۲٫
- . جهشیاری، ی، ص۵۹٫
- . همان، ص۱۰۰٫
- . ابنطقطقی، تاریخ فخری، ص۲۰۶٫
- . احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۴۰۷؛ قلقشندی، صبحالاعشی فی صناعهالانشاء، ج۱، ص۴۰٫
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۵، ص۴۰۷؛ جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۵۹؛ مسکویه رازی، تجاربالامم و تعاقب الهمم، ج۲، ص۴۲٫
- قلقشندی، صبحالاعشی فـی صـناعهالانشاء، ج۱، ص۴۰٫
- بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۷۹-۲۷۸٫
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۱٫
- امیرعلی، تاریخ عرب و اسلام، ص۱۰۹.
- خلیفه خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، ص۲۳۲؛ جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۷۰-۶۶؛ حسنبن هلال العسکری، الاوائل، ص۱۷۵٫
- غریغوریوس ابی الفرج ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۹۵.
- محمدبن عمر یوسف کـندی، کـتابالولاه و کتاب القضاه، ص۵۹-۵۸٫
- جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۶۸؛ ابنطقطقی، تاریخ فخری، ص۱۶۴؛ حسنبنهلالالعسکری، الاوائل، ص۱۷۵٫
- جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۱۰۰٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۷۹-۲۷۸٫
- ابیالعباس احمدبنعلی قلقشندی، صبحالاعشی فی صناعهالانشاء، ج۱، ص۴۰، جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۶۹؛ حسنبنهلالعسکری، الاوائل، ص۱۷۵٫
- جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۷۰.
- غریغوریوس ابی الفرج ابـنعبری، تـاریخ مـختصرالدول، ص۱۹۵٫
- احمدبن یحیی بلاذری، فتوحالبلدان، ص۲۰۸٫
- بـلاذری، انـسابالاشراف، ج۸، ص۱۶۴؛ ابـن اثیر، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۱۶۵٫
- بلاذری، انسابالاشراف، ج۸، ص۱۶۴٫
- خلیفه خیاط، تاریخ خلیفهبن خیاط، ص۲۵۲-۲۴۸.
- خماش نجدی، الشام فی صدر الاسلام، ص۱۴۱ به نقل از ساویرس، سیر آبـاءالبطارکه اسـکندریه، ج۵، ص۷۲-۷۱.
- ابـنعباس محمدبن یزید مبرد، الکامل فی اللغه و الادب، ج۲، ص۳۹۰-۳۸۹.
- ابـن اثـیر، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۲۳۸-۲۳۷٫
- أب البیر أبونا، تاریخ الکنیسه السریانیه الشرقیه من مجِئالاسلام حتی نهایهالعصرالعباسی، ج۲، ص۸۵، به نقل از ماری، المجدل، ص۶۶٫
- جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ص۱۰۰٫
- هـمان، ص۹۴.
- شـهرستانی، المـلل والنحل، ج۲، ص۳۹۸-۳۸۹٫
- عبدالحمیدبن هبه الله ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۵، ص۲۱۴-۲۱۳٫
- محمدبن علی ابنطقطقی، تـاریخ فخری، ص۱۶۱؛ قاضی صاعد اندلسی، طبقات الامم، ص۴۸٫
- شمسالدین محمدبنمحمود شهرزوری، نزههالارواح و روضهالافراح، ج۲، ص۴-۳٫
- قفطی، تاریخ حکماء، ص۴۴۲؛ شهرزوری، نزههالارواح و روضهالافراح، ج۲، ص۴-۳٫
- شـهرزوری، نـزههالارواح و روضـهالافراح، ج۲، ص۳؛؛ قفطی، تاریخ حکماء، ص۴۴۲؛ سلیمان حسان ابنابنجلجل اندلسی، تاریخالاطباء والحکماء، ص۱۳۳٫
- قفطی، تـاریخ حـکماء، ص۳۴۰٫
- همان، ص۲۳۵؛ ابنجلجل اندلسی، تاریخالاطباء والحکماء، ص۱۴۴-۱۴۲٫
- همان، ص۳۶۰٫
- همان، ص۵۱۳؛ ابنجلجل اندلسی، تاریخالاطباء والحکماء، ص۱۳۷٫
- ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ج۲، ص۱۰۳۴٫
- حسین نـصر، عـلم و تـمدن در اسلام، ص۱۸۲-۱۷۷٫
- موفقالدین ابی العباس ابنابی اصیبعه، عیونالانباءفی طبقاتالاطباء، ص۱۷۲-۱۷۱٫
- همان، ص۱۷۵؛ ابنعدیم، زبدهالحلب مـن تـاریخ الحـلب، ج۱، ص۴۲٫
- همان، ص۱۷۱٫
- غریغوریوس ابی الفرج ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۹۴؛ قفطی، تاریخ حکماء، ص۱۵۲٫
- شهرزوری، نزههالارواح و روضهالافراح، ج۲، ص۳؛ غـریغوریوس ابـی الفـرج ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، ص۱۴۹؛ قفطی، تاریخ حکماء، ۴۴۲؛ ابنجلجل اندلسی، تاریخالاطباء والحکماء، ص۱۳۳٫
- محمد محمدی، فرهنگ ایـران و تـأثیر آن در تمدن اسلام و عرب، ص۲۲۴٫
- قفطی، تاریخ حکماء، ۱۴۶-۱۴۰ و ۲۲۶ و ۲۳۵.
- ابی عثمان جاحظ، البُخَلاء، ص۱۴۵-۱۴۴٫