اختلاف پذیری قرآن و دسته بندی مسلمانان

اشـاره
شاید این ادعا که یکی از عوامل اصلی رشد مباحث و مجادلات کلامی و در پی آنـ، مـتمایزشدن فـرقهها از یکدیگر اختلاف برداشت صاحبان اندیشههای مختلف از قرآن و سنت بوده است، چندان نیازی به اثبات نـداشته باشد. درست است که نقش این دو منبع دینی در شکلگیری و ظهور فرقههای نخستین (نـظیر شیعه، خوارج، مرجئه و مـعتزله) در درجـه نخست قرار ندارد، اما میتوان مدعی شد که هیچ یک از این فرق بعد از ظهور و تمایز ابتدایی خود، نمیتوانستند بدون تمسک به قرآن و احادیث ــ هرچند گاهی ناصحیح و بدون ضابطه ــ به حیات فـکری و نفوذ اجتماعی خود ادامه بدهند. پیام اصلی این نوشتار تأکید بر این نکته است که اسباب و عوامل شکلگیری و رواج اندیشههای مختلف فرقهای و مناقشات گروهی (اعم از سیاسی، کلامی و فقهی) اگرچه فراوان، متنوع و مـتفاوت اسـت، بنمایههای آنها را میتوان در تفاوت برداشتها از متون دینی بهویژه قرآن جستوجو کرد. داوری درباره انواع و اقسام فهمها و تمییز و تفکیک فهم صحیح از ناصحیح و میزان ضابطهمندی هر کدام از آنها و نیز ورود به مباحث بسیار مـهم هـرمنوتیک در حدّ وسع و بضاعت علمیِ این نوشتار نیست؛ آنچه مطمح نظر نگارنده است این است که در بررسی زمینهها و خاستگاههای روشها و اندیشههای دینیِ مختلف و متضاد، نباید از زمینههای بنیادی و درونی فرهنگ و تـفکر اسـلامی چشمپوشی کرده، توجه خود را فقط به عوامل بیرونی معطوف کنیم.

با نگاهی گذرا به رسالهها و مرامنامههای بهجامانده از قرون نخستین، این نکته به روشنی بهدست میآید که مددکار اصلی صـاحبان آنـها در بـاورهای مهم کلامی، استناد به قـرآن و احـادیث مـنتسب به پیامبر(ص) بوده است. جالب توجه اینکه در بسیاری از موارد، از یک آیه یا یک حدیث دو برداشت کاملاً متفاوت صورت گرفته است(۱).
ابـنقتیبه در اثـر کـهن خود تأویل مختلف الحدیث، از قول عبید الله بن حـسن، قـاضی بصره، این موضوع را چنین بیان میکند:
هر آنچه در قرآن آمده، حق است و بر اختلاف دلالت میکند؛ قول به «قـدر» صـحیح اسـت و اصل و مستند این قول در کتاب وجود دارد، قول به «جبر» نـیز صحیح است و مستند آن قول هم وجود دارد. هر که از قدر بگوید بر صواب است و آنکه از «جبر» نیز سخن بـگوید بـر صـواب است، زیرا یک آیه گاهی بر هر دو وجه دلالت میکند و محتمَل دو مـعنای مـتضاد است. روزی از او درباره قدریها و جبریها سؤال کردند، گفت: تمامی آنان بر صواباند؛ گروهی خداوند را بزرگ شـمردند و گـروهی دیـگر خداوند را منزه ساختند. همینگونه درباره اسماء گفت: آنکه فرد زناکار را مؤمن مـیشمارد بـر صـواب است و آنکه او را کافر میانگارد نیز بر صواب است. آنکه بگوید او فاسق است و مؤمن یـا کـافر نـیست، بر صواب است و آنکه بگوید او کافر و مشرک است نیز بر صواب است، زیرا قـرآن بـر همه این معانی دلالت میکند.(۲)
شیخ الاسلام زنجانی بعد از گزارشی مختصر از عقاید فرقههای اصـلی و نـوع تـمسک آنها به آیات قرآنی، و تذکر این نکته که هر یک از فرقهها در عقاید خود، بـا تـوجه به ظواهر آیات عذر و حجتی از قرآن داشتند، میگوید:
امام احمد بن مختار رازی کـتابی بـا عـنوان حجج القرآن تالیف کرده و در مقدمه آن گفته: هیچ دسته و گروهی نیست که عالمان آنها مذهب و عـقیده خـود را به کتاب الاهی مستند نکرده باشند و خود را بر حق و دیگران را در گمراهی نـدانند، و در پایـان آنـ نیز میگوید: مجموعه این حجّتهایی که از قرآن آوردیم میتواند
______________________________
۱٫ موارد اندکی از آن را بنگرید: قرآن مجید، تـرجمه و تـوضیح آقـای خرمشاهی، ص ۱۳۳، ۱۴۱، ۲۰۸، ۳۳۰، ۳۶۶؛ محمد هادی معرفت، التمهید، ج۳، ص۲۴۰ـ۲۳۹.
۲٫ ابن قتیبه، تاویل مختلف الحدیث، ص ۴۶٫

پاسخ بـه آن دسـته از ظاهرگرایانی که از تاویل اجتناب کرده، مخالفان خود را «معطّله» میانگارند، باشد و هم حجتی است برضد آن دسته از مـتعصّبانی کـه دیدگاه مخالف خود را حمل بر کفر گویی، گمراهی، بدعتگذاری و نادانی میکنند و یـا تـفکر عقلانی را در برابر جمود بر نقل، برنمیتابند و پیـوسته بـر طـبل تکفیر اهل قبله و عصبیت فرقهای میکوبند.(۱)
کـلینی بـه منظور اثبات نیاز ضروری به حجّت و مفسر واقعی قرآن به نقل از منصور بـن حـازم نقل میکند که:
به امـام جـعفر صادق(ع) عـرض کـردم کـه به برخی از مخالفان گفتم: بعد از رسـول خـدا چه کسی حجت خدا بر خلقش میباشد؟ آنان پاسخ دادند: قرآن. اما مـن در قـرآن نظر کردم و دیدم مرجئیان، قدریان و حـتی زنادقهای که ایمانی بـدان نـدارند برای مباحثه و غلبه بر دیـگران بـدان احتجاج و استدلال میکنند، پس دانستم که قرآن بدون قیم [سرپرستی که تفسیر واقعی آنـ را بـداند] حجت نمیباشد و آن قیّم هر چـه نـسبت بـه قرآن بگوید حـق اسـت، پس به ایشان گفتم: قـیّم قـرآن کیست؟ گفتند ابن مسعود قرآن را میدانست، عمر هم میدانست، حذیفه هم میدانست، گفتم: تمام قـرآن را؟ گـفتند: نه [به آنها گفتم] من کـسی را نـدیدم که بـگوید کـسی جـز علی(ع) تمام قرآن را مـیدانست… حضرت فرمود خدایت رحمت کند.(۲)
فراموش نباید کرد که هیچ یک از مفسران بزرگ و معروف قـرآن نـیز با همه اختلافاتی که در ذوق و قریحه فـلسفی، عـرفانی، روایـی، ادبـی و عـلمی و با همه تـفاوتهایی کـه در فهم و برداشت داشتند، مدعی نبودند که تفسیرشان تفسیر به رأی و در جهت تحمیل نظرهای خود بر قرآن اسـت. هـمگی آنـان در مقدمههایی که بر تفاسیر خود نوشتهاند مـدعی هـستند کـه در صـدد فـهم و عـرضه مراد واقعی آیات الاهی بودهاند. اما اختلافات آنها در تفسیر آیات قرآن حد و حصری ندارد. و چه بسا کمتر آیهای را بیابیم که در آن به گونهای اختلاف نباشد. شاید بر مـبنای همین نکته است که برخی بر این باورند که «گستره معانی و صورتهای دلالی آیات قرآنی به گونهای است که جستوجو، گزارش و دستیابی به حقیقت آن ناممکن است».(۳) و یا برخی بر این بـاورند کـه خاستگاه اصلی
______________________________
۱٫ فضل الله زنجانی، تاریخ علم الکلام، ص ۱۹۸ – ۱۹۹٫
۲٫ کلینی، اصول کافی، ج۱، کتاب الحجّه، باب الاضطرار الی الحجّه، حدیث شماره۲٫
۳٫ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ص. ۵-۶٫

برخی از فرقهها، ظهور علم کلام و اختلاف دربـاره صـفات خدا، جبر و اختیار، ایمان و کفر، ارجاء و اعتزال، اسماء و احکام، و امر به معروف و نهی از منکر، چیزی جز ویژگی زبان قرآن نبوده است.(۱) از آن صریحتر ایـنکه بـرخی به این نتیجه رسیدهاند کـه اسـاسا ویژگی ذاتی نص قرآن، تعدد معانی و تاویلپذیری بوده و این کتاب به عمد راه هر گونه تفسیر و تاویلی را باز گذاشته است(۲) بنا به گفته شهید مـطهری «آیـات قرآن اساسا اینطور نـازل شـده که گاهی در آنِ واحد از آن یک معنا، دو معنا، سه معنای درست و بیشتر استفاده میشود».(۳) از دیدگاه وی تدبر در قرآن نه تنها منحصر به گروه خاصی نیست، بلکه برداشت از آن هر اندازه بدون غرض بـاشد، بـاز نمیتوان آن را یکسان فهمید و عرضه کرد، چرا که از خصایص و معجزات قرآن این است که گاهی تعبیرات خودش را به گونهای میآورد که میتوان از آنها چندگونه معنا فهمید.(۴)
گنابادی در مقدمه تفسیر عرفانی بـیان السـعاده بعد از ذکـر حدیث نبوی «ان القرآن ذلولٌ ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه» میگوید: «قرآن هم به حسب مواد و الفاظ و اعراب و قـرائات و هم به حسب دلالت و معانی و مصادیق ذیوجوه بوده و دارای معانی مختلف طولی و عـرضی اسـت و اسـاساً معنای «ذلول» در حدیث این است که چنانچه شتر «ذلول» رام و مطیع بهرهبرداری است، از قرآن نیز میتوان هر معنایی را که اراده شـود بـه دست آورد و حتی راز و رمز صدور برخی از روایات ناهمگون در تفسیر یک آیه نیز در این مـهم نـهفته اسـت».(۵) جالبتر اینکه وی در وجوه اعراب و قرائاتِ پنج آیه اول
______________________________
۱٫ سامی نشار، نشاه الفکر الفلسفی، ج ۱، ص ۳۷۴؛ عبدالرحمن بدوی، التـراث الیونانی فی الحضاره الاسلامیه، ص ۲۰۱؛ احمد محمود صبحی، فی علم الکلام، ج۱، ص ۲۴-۲۵. البته برخی بـه چنین اختلاف برداشتهایی نـگاه بـدبینانه داشته، همه آنها را حاصل کج فهمی از مقاصد شرع میدانند. ابن رشد از جمله افرادی است که بر این دیدگاه پافشاری میکند و میگوید: «فإن الناس قد اضطربوا فی هذا المعنی کلّ الاضطراب، فـی هذه الشریعه حتی حدثت فرق ضاله و أصناف مختلفه. کل واحد منهم یری أنه علی الشریعه الأولی، وأن من خالفه إما مبتدع و إما کافر مستباح الدم والمال. وهذا کله عُدُول عن مقصد الشـارع صـلیاللّه علیه وسلم. و سببه ما عرض لهم من الضلال عن فهم مقصد الشریعه. وأشهر هذه الطوائف فی زماننا هذا أربعه: الطائفه التی تسمی بالأشعریه و هم الذین یری أکثر الناس الیوم أنـهم أهـل السنه، والتی تسمی المعتزله، والطائفه التی تسمی بالباطنیه، والطائفه التی تسمی بالحشویه. وکل هذه الطوائف قد اعتقدت فی اللّه اعتقادات مختلفه، و صرفت کثیرا من ألفاظ الشرع عن ظاهرها إلی تأویلات نـَزَّلوها عـلی تلک الاعتقادات، و زعموا أنها الشریعه الأولی التی قُصِد بالحمل علیها جمیع الناس، وأن من زاغ عنها فهو إما کافر وإما مبتدع. وإذا تُؤُمِّلت جمیعُها و تُؤُمِّل مقصدُ الشرع ظهر أن جلَّها أقاویل محدثه وتأویلات مـبتدعه.» (الکـشف عـن مناهج الادله فی عقائد الملّه، ص۹۹ـ۱۰۰).
۲٫ چـنین دیـدگاهی را بـنگرید: محمد ارکون، تاریخیه الفکر العربی الاسلامی، ص ۱۴۵ – ۱۴۷؛ علی حرب، التأویل و الحقیقه، مقاله المجاز و الحقیقه؛ همچنین عبدالکریم سروش، صراطهای مستقیم.
۳٫ مرتضی مطهری، آشـنایی بـا قـرآن، ج ۴، ص ۵۱٫
۴٫ همان، ص ۱۳۴٫
۵٫ گنابادی، تفسیر بیان السعاده، ص۱۷-۱۸٫

سوره مبارکه بـقره ارقـام ۲۴۰، ۷۷۰، ۲۰۵، ۴۸۴ و ۱۱ وجه را ذکر کرده است. با این حال وی آمار ارائه شده را بر اساس برخی از وجوه میداند.
اگرچه برخی از این تـعابیر، مـبالغهآمیز و حـاصل نگاه خاص صاحبان آنها به ویژگیها و اهداف وحی بوده اسـت، با این حال اندیشمندانی که معتقدند قرآن در دلالت خود گنگ نبوده، ظاهر آن ساده و حتی برای عموم مردم که بـه زبـان عـربی آشنایند قابل فهم است و هیچ گاه شیوه لغزگویی را پیشه خود نـکرده اسـت،(۱) باز به گونه دیگری قابلیت قرآن را برای برداشتهای مختلف پذیرفتهاند. به عنوان نمونه مرحوم علامه طـباطبایی، در عـین پافـشاری بر خطابودن روشهای برداشت و تطبیق آیات الاهی از سوی نحلههای مختلف اسلامی، بـر ایـن نـکته نیز تاکید دارد که قرآن در ارائه برخی از آموزهها دارای شیوه و اصطلاح مخصوص به خود است. از نگاه وی فـهم مـعانی و حـقایق آیات قرآن بالاتر از درک عموم بوده، تنها بهواسطه آشنایی با ترجمه و بهکارگیری اصول لفظیه و دانـش عـربی که کاربرد آن ویژه تفسیر است، به دست نخواهد آمد. البته وی به رمـزیبودن قـرآن مـعتقد نیست، اما بر آن است که زبان قران در مواردی مخصوص بهخود است و چه بسا مـوجب بـروز فهمهای مختلف خواهد بود و بدین جهت برای پرهیز از اشتباه برداشت علاوه بر رعـایت مـعیارهای عـرفی و عمومی معیارهای ویژه دیگری نیز لازم است.(۲) جالبتر اینکه وی بعد از گزارش احتمالات تفسیری دربـاره آیـه ۱۰۲ از سوره بقره نتیجه میگیرد که اگر این احتمالات را در هم ضرب کنیم، یـک مـیلیون و سـیصد و شصت هزار احتمال خواهد شد. وی حتی احتمال چنین کثرت وجوهی را که عقول را متحیر میکند از نـشانههای اعـجاز و فـصاحت و بلاغت قرآن دانسته(۳) و بر آن است که قرآن در مواردی قصد ابهام و رمـزگویی داشـته است.(۴)
علاوه بر آن مسلمانان قرن نخست و معاصران وحی قرآنی با اینکه از مخاطبان مستقیم قرآن بـودند و در فـهم لغات و الفاظ و دلالتهای زبانیِ قرآن توفیق بیشتری داشتند، اما شواهد متعددی مـوجود اسـت که آنان و حتی افرادی همانند ابن عـباس نـیز،
______________________________
۱٫ اشـارهای است به مواردی از قبیل: سید محمد حـسین طـباطبایی، قرآن در اسلام، ۱۹ – ۲۴؛ سیدابوالقاسم خویی، البیان، ج ۱،ص۴۱۳-۴۱۵؛ مقدمه ابن خلدون، ص ۳۶۶٫
۲٫ رک: المیزان، ج ۳، ص ۸؛ ج ۵٫ ص ۴۱۶، ج ۱، ص ۹؛ شیعه در اسلام، ص ۵۱٫
۳٫ همان، ج ۱، ص ۲۳۴٫ هـمچنین بـنگرید ذیل تفسیر آیه ۱۷ سوره هـود.
۴٫ هـمان، ج۱۵، ص ۳۹۶٫

در فهم واژگـان و مـراد واقـعی آیات مشکل داشتند. داستان چگونگی فـهم بـعضی از صحابه از حکم تیمّم و تشخیص راه شناخت سپیدهدم با توجه به آیه «حتی یـتبین لکـم الخیط الابیض من الخیط الاسود» شـاهد این مدعاست.(۱) گزارش ایـن جـریان تاریخی نیز خواندنی است کـه وقـتی پیامبر(ص) رحلت کرد، خلیفه دوم وفات او را منکر شد و با تهدید، دیگران را نیز از چنین اعـتقادی پرهـیز داد، اما وقتی آیه «و ما مـحمد الا رسـول قـد خلت من قـبله الرسـل أفإن مات او قتل انـقلبتم عـلی اعقابکم….»(۲) برای او تلاوت شد سکوت کرد و شمشیر خود را غلاف کرد،(۳) اما جالب اینکه خـود وی در تـوجیه کار خود به ابنعباس میگوید، آنـچه مـرا به ایـن سـخن واداشـت، آیه شریفه «و کذلک جـعلناکم امه … و یکون الرسول علیکم شهیدا» بود و گمان من بر این بود که پیامبر (ص) باید تـا روز قـیامت بماند و شاهد اعمال امت خود بـاشد.(۴) اخـتلاف مـخالفان پرداخـت زکـات نیز با خـلیفه بـدین جهت بود که آنان معتقدبودند که آیه«خذ من اموالهم صدقه…»(۵) صرفا متوجهشخص پیامبر است.(۶) بـنابراین، تـفاوت بـرداشتها از قرآن و نیز سنت همواره مطرح بوده و مـورد انـکار احـدی نـیست. پرسـش مـهمی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا تفاوت استنباط یا برداشت یا تفسیر وجود دارد؟ آیا ویژگیهای خود قرآن در این امور نقشی دارد. بهعبارت دیگر، چرا قرآن مـجید اختلافبردار و تأویلپذیر است و حتی تأویلپذیریآن بهگونهای است که طرفین یا اطرافِ یکنزاع فکری همواره بهقرآن احتجاج میکنند. برای روشنشدن این مطلب ضروری است به عوامل اصلی اختلاف برداشت که مـربوط بـه ساختِ متن است پرداخته، به برخی از پیامدهای فکری آن اشاره کنیم.
عوامل اختلاف برداشت از قرآن
به طور کلی عوامل اختلاف برداشت از متون دینی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱٫ ویژگی و سـاختارهای زبـانی و محتواییِ متن (انعطافپذیری قرآن و سنت).
۲٫ افکار، روحیهها، گرایشها، تواناییها و اهداف مفسران و به تعبیر عامتر برداشتکنندگان از قرآن.
______________________________
۱٫ برخی از این شواهد را بنگرید: شاطبی، الموافقات، ج ۲، ص ۵۷ – ۵۸؛ احـمد امـین، فجر الاسلام، ص ۱۹۶ – ۱۹۷؛ سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۵٫
۲٫ آل عـمران، ۱۴۴٫
۳٫ سـیره ابن هشام، ج ۲، ص۶۵۵٫
۴٫ همان، ۶۶۱.
۵٫ توبه، ۱۰۳٫
۶٫ طه جابر العلوانی، ادب الاختلاف فی الاسلام، ص۵۸٫

در اینجا به اقتضای محدودیتهای این نوشتار به عوامل کلی اختلافاتی که به ویژگیهای زبـانی و مـحتوایی قرآن برمیگردد اشاره مـیکنیم:
ایـن نکته که قرآن اختلافپذیر است بهتفصیل در منابع سنی و شیعه ذکر شده است؛ حجم زیادی از روایات رسیده درباره قرآن به این مهم اشاره دارد. خوارج را اولین گروه تأویلگر و به عنوان فرقه جـداشده از جـامعه مسلمانان دانستهاند؛ وقتی امام علی(ع) ابن عباس را برای مذاکره به سوی آنها فرستاد فرمود: «به وسیله قرآن با آنها احتجاج و مناقشه نکن؛ زیرا ان القرآن حمّال ذووجوه»، یعنی قرآن کلیاتی اسـت کـه صورتهای مـختلف (معنایی و لفظی) دارد، تو برداشتی را مطرح میکنی و آنان برداشت دیگری را مطرح میکنند و در مقام احتجاج، آنها چیزی را مصداق مـیگیرند و به آن استدلال میکنند و تو چیز دیگری را.(۱)
در تفسیر نعمانی از امام صادق(ع) نـقل شـده اسـت که:
شیعیان علی(ع) از آن حضرت درباره گونههای آیات قرآن سؤال کردند؛ آن حضرت در پاسخ فرمود: خدای تبارک و تعالی قـرآن را بـه هفتگونه فروفرستاده است که هر کدام از آن گونهها داروی درد است و کفایت کنند. آن هفت قـسم عـبارتاند از: ۱٫ امـر؛ ۲٫ نهی؛ ۳٫ ترغیب؛ ۴٫ ترهیب [ترساندن و انذار]؛ ۵٫ جدل؛ ۶٫ مثل؛ ۷٫ قصص. و در قرآن ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عـام، مقدم و مؤخر، عزائم (فرائض) و رُخَص [مباحها]، حلال و حرام، فرائض و احکام، منقطعی که مـعطوف است، منقطعی که مـعطوف نـیست و حرفی که به جای حرفی دیگر قرار گرفته است، وجود دارد. برخی از قسمتهای قرآن، لفظش خاص است و معنایش عام، برخی از قسمتها لفظش واحد و معنایش جمع است و برخی دیگر لفظش جمع و معنایش واحـد. برخی از قسمتها لفظش ماضی است و معنایش آینده. برخی از قسمتها خبر است، ولی معنایش به قومی دیگر نظر دارد. برخی از قسمتها به حال خود باقیاند، ولی از جهتِ خود برگردانده شدهاند و برخی از قسمتهای آن، معنایش برخلاف
______________________________
۱٫ بـررسی مـعانی مختلف این حدیث را بنگرید: بیان السعاده، ج ۱، ص۱۷ – ۱۹٫ فراموش نباید کرد که امامعلی(ع) این سخن را درباره کسانی میگوید که بیشتر آنان عصر نزول را درک کرده بودند و عموما از «قاریان» به حساب میآمدند. از طرف دیـگر وقـتی آنان شعار «لا حکم الا لله» را مطرح کردند، امام در پاسخ آنها گفت: «سخن حقی است که به منظور باطلی بیان شده است».

تنزیلش و برخی دیگر تاویلش همان تنزیلش است. … در برخی از قسمتها، آیـاتی وجـود دارند که ظاهر آنها بر خلاف باطنشان است؛ در هنگام تقیه به ظاهر آن عمل میشود و نه باطن آنها. برخی از آیات قرآن، خطاب به قومی خاص هستند، ولی مضمون و معنای آنـها بـرای دیـگران است. برخی از آیات، به پیـامبر(ص) خـطاب دارنـد، ولی در حقیقت نظر به امّت آن حضرت دارند…. و این [اختلافها و انحرافها در تفسیر قرآن] بدان سبب است که آنان قسمتی از قرآن را با قسمتی دیـگر رد کـردهاند. بـه منسوخ احتجاج کردهاند؛ به پندار اینکه ناسخ اسـت. بـه متشابه احتجاج کردهاند؛ با این اعتقاد که محکم است. به خاص تمسک کردهاند، ولی سبب تأویل آن را فروگذاشتهاند.(۱)…
یکی از پژوهـشگران ایـن عـرصه در جمعبندیِ این اختلافات به این نتیجه رسیده است که در تـقسیم دلالت الفاظ کتاب، مشخصکردن نوع دلالت الفاظ بر معانی آنها از نظر وضوح و خفا، در اختلاف استنباط احکام تأثیر ملموسی دارد. به هـمین دلیـل بـرخی از متفکران، الفاظ نصوص کتاب و سنّت را، از نظر وضوح دلالت بر احکام بـه دو دسـته تقسیم کردهاند:
۱٫ الفاظی که دلالت آنها بر معنایشان روشن است؛ به گونهای که برای فهم مقصود آنـها یـا انـطباقشان بر مصادیق خارجی به چیزی جز خود آن الفاظ نیاز نیست.
۲٫ الفـاظی کـه دلالت آنـها بر معنایشان پوشیده است؛ بهگونهای که برای فهم مقصود آنها یا انطباقشان بر مـصادیق خـارجی بـه چیزی جز خود آن الفاظ هم نیاز هست؛ البته این دو دسته الفاظ در یک رتبه نـیستند و حـنفیان لفظ را به اعتبار وضوح، به ظاهر، نص مفسر و محکم، وبه اعتبار خفا، بـه خـفی، مـشکل، مجمل و متشابه تقسیم کرده و دیگران لفظ به اعتبار وضوح به ظاهر و نص، و به اعـتبار خـفا به مجمل و متشابه تقسیم کردهاند.(۲)
پژوهشگران علوم قرآنی، اسباب اختلاف و اشتباه در تفسیر را در امـور ذیـل جـستوجو میکنند:
۱٫ قرائتهای مختلف.
۲٫ وجود ناسخ ومنسوخ، عموم وخصوص، مطلق و مقید، و حقیقت و مجاز درآیات.
______________________________
۱٫ سید مـرتضی عـلم الهدی، رساله فی المحکم والمتشابه، ص۴-۵٫
۲٫ بنگرید: دکتر مصطفی ابراهیم الزامی، خاستگاههای اخـتلاف در فـقه مـذاهب، ترجمه حسین صابری، ص۲۱۳٫ همچنین بنگرید: عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص. ۳۴۲٫ ۳۵۸٫

۳٫ تعدّد معانی واژهها و اشتراک لفـظی.
۴٫ اجـمال مـعانی برخی از الفاظ.
۵٫ اختلاف در وجوه اعراب، معانی حروف و قواعد نحوی.
۶٫ ناآشنایی با احـادیث در تـفسیر قرآن و یا استناد به احادیث جعلی و محرَّف.
۷٫ ناآشنایی با شأن نزول.
۸٫ دلالت سیاق آیات.(۱)
در اینجا به عـنوان نـمونه به سه مورد، یعنی اختلاف در وجوه اعراب، معانی حروف، و حقیقت و مجاز و پیـامدهای آن اشـاره میکنیم:
۱٫ هفتمین آیه از سوره آل عمران: «هو الذی انـزل عـلیک الکـتاب منه آیات محکمات هنّ أم الکتاب و أخر مـتشبهات فـاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تأویله ومـا یـعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یـقولون آمـنا به کـل مـن عـند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب». اختلافی کـه در ایـنجا بر سر قرائت وقف یا عدم آن بعد از کلمه «الله» و عاطفه یا استینافیه دانـستن حـرف «واو» وجود دارد، یکی از معنادارترین اختلافاتی است کـه در تاریخ فهم و تفسیر قـرآن رخـ نموده است. از نظر زبانی و قـواعد نـحوی هر دو وجه جایز است، اما هر کدام پیامدهای فکری متفاوتی دارد، چراکه بنا بـه قـرائت وقف و استینافیه دانستن «واو» تأویل مـتشابهات را کـسی جـز خدا نمیداند، امـّا بـنا به عاطفهدانستن «واو» و عدم وقـف، عـلاوه بر خدا راسخان در علم نیز تأویل متشابهات را میدانند. طبیعی است که پذیرش هر یـک از ایـن دو دیدگاه، در فهم متشابهات قرآن و حقیقت مـعارف بـلند آن، تفاوتهای عـمدهای ایـجاد خـواهد کرد.(۲)
۲٫ آیه ششم از سـوره مائده که درباره چگونگی و حکم غسل، وضو و تیمّم آمده است: «یا ایها الذین آمنوا اذا قـمتم الیـ الصلوه فاغسلوا وجوهکم وایدیکم الی المرافق و امـسحوا بـرؤوسکم و ارجـلکم الی الکـعبین و ان کـنتم جنبا فاطهروا و ان کـنتم مـرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لمستم النساء و لمتجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا فامسحوا بـوجوهکم و ایـدیکم مـنه مایرید الله لیجعل علیکم من حرج ولکن یـرید لیـطهرکم و لیـتم نـعمته عـلیکم لعـلکم تشکرون» در تفسیر این آیه شریفه نیز اختلافهای زیادی وجود دارد که
______________________________
۱٫ بنگرید: ابن رشد، مقدمه بدایه المجتهد و نهایه المقتصد؛ بطلیوسی، الانصاف فی التنبیه علی الاسباب التی اوجبت الاخـتلاف؛ گردآوری و خلاصهای از آن را بنگرید. تمهید لتاریخ الفلسفه الاسلامیه، ص۱۸۰ – ۱۹۰؛ ابن جزی، التسهیل، ج۱، ص۶ – ۹٫
۲٫ به این موارد اختلافی در اغلب تفاسیر قرآنی اشاره شده است.

عمدتا مربوط به مباحث لغوی و زبانی بوده و هیچ کدام خـارج از حـوزه زبانشناسی نیست، برخی از این اختلافات عبارتاند از:
ـ معنای حرف «باء» چیست؟ آیا به معنای الصاق است یا تبعیض؟
ـ مدخول حرف «لی» در حکم ما قبل داخل است یا خیر؟
– مراد از «لامستم» چیست، لمس ظاهری و یـا کـنایه از مباشرت؟
– منظور از کلمه «صعید» چیست، خاک یا آنچه از جنس زمین است؟ بدینجهت است که سیره مسلمانان در چگونگی و شروط و احکام غسل و وضو، بسیار متفاوت است و هـر یـک برای خود دلیل و حجتی ظـاهری دارنـد.(۱)
۳٫ در قرآن آیاتی نظیر: «جاء ربک» (فجر، ۲۲)، «لِما خلقت بیدی» (ص، ۷۵)»، «تجری باعیننا» (قمر، ۱۴) آمده است و نوع برداشت از این آیات از مهمترین موارد اختلافی مسلمانان در موضوع صـفات الهـی است. تردیدی نیست کـه اگـر آنها را برکنایهگویی و مجاز حمل نکنیم و به ظاهر و معنای حقیقی آنها پایبند باشیم، سر از تشبیه و تجسیم خدا درخواهیم آورد. گریزگاه کسانی که به وادی تجسیم و تشبیه غلتیدهاند نیز تمسک به ظاهر چنین آیـاتی بـوده است.(۲) اختلاف ریشهدار و پر دامنه دو گروه بزرگ اسلامی (شیعه و اهل سنت) در تفسیر و مراد از واژه «مولی» در حدیث مشهور غدیر و نیز چالش گروهها و مفسران اسلامی در تفسیر و تطبیق واژه «اهلبیت» نیز داستان بلندی دارد که در اینجا مـجال سـخن گفتن از آن نـیست.
البته ممکن است بسیاری از اختلافات تفسیریِ مربوط به الفاظ مترادف و یا مصادیق مختلف و یا بهخاطر تنوع در مـثال و مورد، و در نتیجه اختلافاتی ظاهری باشند(۳)، اما برخی از اختلافات از آغاز تاریخ اسـلام مـوجب کـشمکشها و تمایزات مهم کلامی شده و هنوز نیز به همان سرنوشت دچار است. آنچه را تاکنون برای اسباب اختلاف، کـه مـربوط به متن قرآن و سنت است، آوردیم میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
۱٫ آنچه مـربوط بـه طـبیعت زبان است و در همه زبانها وجود دارد؛ مثل عام و خاص، موصول و معطوف، قطع و وصل، استثناءشده و غیر آنـ، مطلق و مقید، مجمل و مبین و….
______________________________
۱٫ به این موارد اختلافی در اغلب تفاسیر قرآنی اشاره شـده است.
۲٫ به عنوان نـمونه مـقایسه کنید دیدگاهها و تأویلهای فخررازی را در کتاب اساس التقدیس با دیدگاهها و تفاسیر ابنحزیمه از این آیات در کتاب التوحید.
۳٫ مقدمه فی اصول التفسیر، ص۳۸ به بعد؛ البرهان فی علوم القرآن. ج ۲، ص ۲۸۹؛ الموافقات. ج ۴، ص ۱۴۰٫

این ویژگیها در هر کتاب، نـوشته و سخنی و در هر زبانی موجود است. قرآن نیز همچون هر کتاب دیگری، به دلیل استفاده از «زبان مردم» این عناصر زبانی را در خود دارد.
۲٫ آنچه به قرآن اختصاص داشته، به سبک ویژه قرآنی نظر دارد؛ مـانند مـحکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، ظهر و بطن، مکی و مدنی، حروف مقطعه، تأویل و…
از میان عوامل فوق به دو محور که از همه مهمتر بوده و سهم بیشتری در اختلافهای کلامی وفرقهگرایی داشته است اشاره میکنیم: ۱٫ ذیبطون بـودن آیـات ۲٫ وجود آیات متشابه.
۱٫ برخورداری قرآن از معانی باطنی
این ویژگی قرآن از عوامل و زمینههایی است که موجب اختلاف فهم و پیداییِ دستهبندیهای فکری در تفسیر، و نیز ظهور برخی از جریانهای تأویلی شده است. اصـل پدیـده ذیبطون بودن قرآن، به ویژه با توجه به ارائه مصادیق تأملبرانگیزِ آن از سوی افراد و گروهها، موردتردید و انکار پارهای از عالمان دینی قرار گرفته است؛ حتی دستهای آن را از مخترعات جریانهایی تأویلی نظیر شیعیان، بـاطنیان و عـرفا دانـستهاند.(۱)
چنین مینماید که این گـونه داوریـها، بـا توجه به شواهد عقلی و روایی و با عنایت به محتوا و اهداف قرآن و اذعان قرآنپژوهان شیعی و سنّی بر وجود لایههای معناییِ عمیق در آیـات قـرآنی، از قـوت چندانی برخوردار نیست؛ بهویژه اینکه برخی از منکران بـطون بـه گونه دیگری به وجود این پدیده اذعان کردهاند.(۲)
درست است که موضوع ظهر و بطن داشتن آیات قرآنی برخلاف بـرخورداری آنـها از آیـات متشابه به صراحت در قرآن نیامده، اما چنین نکتهای با صـرفنظر از روایات مختلف شیعه و سنی، از دستورات فراوان قرآن به تدبّر و تفکر در آیات قرآن و نیز نکوهش کسانی که به فـهم بـاطن مـعانی قرآن نرسیدهاند و همواره نگاهشان به ظاهر
______________________________
۱٫ ر.ک: ابن تیمیه، التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۳۹ـ۴۵؛ مـحمد حـسین ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج۲، ص۲۷؛ شریعت سنگلجی، کلیدهای فهم قرآن، ص ۴۱؛ محمد کتانی، جدل العقل والنقل، ص ۷۰۶؛ ذبیحالله منصوری، امـام صـادق مـغز متفکر جهان اسلام، ص ۱۶۵٫ شهید محمد باقر صدر عالم بلندپایه شیعی با تـوجه بـه وجـود برخی از روایات تأویلیِ غالیان و باطنیان در جوامع روایی شیعه، برآن است که اصحاب ائمه در بـرخورد بـا قـرآن دو شیوه متفاوت داشتهاند: ۱٫ شیوه پذیرفتهشده از سوی فقیهان که بیانگر ظاهر و واقع شریعت بود… ۲٫ شـیوه بـاطنیان که همواره میکوشیدند به قضایا حالت معمّا بدهند… این گروه چون پشتوانه روشـنی بـرای دیـدگاههایشان نداشتند به تأویل و استخراج بطون قرآنی روی آوردند. (بحوث فی علم الاصول، ج۴، ص۲۸۵).
۲٫ مثلاً بـنگرید: ذهـبی، التفسیر والمفسرون، ج۲، ص ۲۷٫

است، به روشنی به دست میآید.(۱) بگذریم از اینکه برخی وجود چـنین پدیـدهای را از وجـوه اعجاز معنوی قرآن به حساب آورده و عدهای انکار باطن قرآن را همسان انکار قرآن دانستهاند.(۲) جمع کـثیری از مـفسران و دانشمندان علوم قرآنی به وجود این ویژگی اشاره کردهاند؛ از جمله غزالی در احـیاء العـلوم مـیگوید: «بدان هرکس گمان کند که برای قرآن جز آنچه ظاهر تفسیر مینماید، معنایی نیست، از مـحدودیّت دانـش خـود خبر داده و در خبردادن از دانش خود به واقع اصابت کرده است، ولی در این قضاوت کـه هـمه خلق را به درجه و مرتبه پایین دانش خود برگردانده خطا کرده است؛ از اخبار و آثار برمیآید که در مـعانی قـرآن، برای صاحبان فهم مجال وسیعی وجود دارد».(۳)
آلوسی در روح المعانی چنین گفته اسـت: «سـزاوار نیست برای کسی که کمترین بهرهای از عـقل، بـلکه کـمترین ذرّهای ایمان دارد، اشتمال قرآن را بر بطونی کـه مـبدأ فیّاض بر باطن هر یک از بندگانش که بخواهد افاضه مینماید، انکار کند.(۴)
ابـنتیمیه حـدیث «للقرآنِ باطن و للباطن باطن الی سـبعهِ ابـطنٍ» را مجعول دانـسته، امـّا از زاویـه دیگری به وجوه معانی باطنی اذعـان مـیکند،(۵) دو کلمه ظهر و بطن، البته نه به معنای مورد بحث، در قرآن نیز بـه کـار رفته است.(۶)
حتی برخی از تفکرات تـأویلی نیز به چنین واژگـانی در قـرآن استناد میکنند و نتیجه میگیرند کـه هـر آیهای مثل و ممثول، و ظاهر و باطنی دارد. رابطه ظاهر و باطن، ماهیت باطن، لوازم، ضوابط و مقدمات فـهم بـاطن و… از مباحثی است که از این عـنوان رویـیده اسـت.(۷) شاید بتوان گـفت کـه نزاع اصلی و همیشگی دیـنداران در جـنبههای نظری بر سر این مسئله بوده است که آیا در فهم دین میتوان به ظـاهر اکـتفا کرد، و یا باید به باطن و گـوهر دیـن توجه کـرد. پرواضـح اسـت که نزاع دیرینه عـقل و نقل و تقدم و تأخر آنها، حسن و قبح عقلی و شرعی، نزاع متکلم با فیلسوف نزاع عارف بـا مـحدث و فقیه و اختلاف بر
______________________________
۱٫ به عنوان نـمونه بـنگرید: نـساء، ۷۸، ۸۲؛ مـحمد، ۲۴٫ گـردآوری روایات مختلف دربـاره ظـهر و بطن قرآن را بنگرید: ابوالحسن عاملی اصفهانی، مقدمه تفسیر مرآه الانوار؛ بررسی و تقسیم و تحلیل محتوای آن را بنگرید: مـجله پژوهـشهای قـرآنی، شماره ۵ ـ ۶، مقاله ظاهر و باطن قرآن در گستره روایـات، مـبانی مـختلف دانـشمندان دربـاره مـراد و راه دستیابی به بطون قرآنی را بنگرید: همان شماره ۲۲ـ۲۱٫
۲٫ ر.ک: ابوالحسن عاملی، تفسیر مرآه الانوار، فصل چهارم.
۳٫ احیاء العلوم، ج۱، ص ۲۸۹٫
۴٫ روح المعانی، ج۱، ص۱۸٫
۵٫ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۴۱ـ۳۹٫
۶٫ بنگرید: حدید، ۳، روم، ۷ و لقمان، ۳۰٫
۷٫ بنگرید: قاضی نعمان، تـأویل دعائم الاسلام، ج۱، مباحث مقدماتی، و نیز مقدمه مصطفی غالب بر همین کتاب. برای اطلاع بیشتر بنگرید: مقاله نگارنده تحت عنوان اسماعیلیه و باطنیگری در کتاب مجموعه مقالات اسماعیلیه.

سر روشها و منابع فهم دیـن بـا موضوع ظاهر و باطن رابطه روشنی دارد.
مولوی این آموزه مهم را به نظم درآورده، میگوید:
حرف قرآن را بدان که ظاهری است | زیر ظاهر باطنی بس قاهری است |
زیر آن باطن یکی بطن سـوم | کـه در او گردد خردها جمله گم |
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است | که نقوشش ظاهر و جانش خفی است(۱) |
از نظر وی ذی بطون بودن قرآن نه تنها مـسلم اسـت، بلکه هیچ میهمان خاص و عـامی از سـفره گسترده و خوانِ تودرتوی قرآن محروم نخواهد شد.(۲)
البته هدف ما در اینجا توجهدادن به اصل پذیرش اجمالی این مسئله است، نه گردآوری دیدگاهها وگرنه روشـن خـواهد شد که کمتر دانـشمندی اسـت که در وادی فهم و تفسیر قرآن سیر کند و به این مسئله اشارهای نکرده باشد.
ظهر و بطن در احادیث فریقین
در خصوص این مورد که قرآن دارای ظهر و بطن و حتی بطون مختلفی است، احادیث مـختلفی از طـرق شیعه و سنی گزارش شده است؛ گو اینکه پذیرش همه این روایات چه بسا متناقض مینماید، اما با توجه به شهرت روایات و صدور آن با مضامین مختلف، مورد ردّ و انکار جدی واقع نـشده، عـالمان فن فـی الجمله آن را پذیرفتهاند.(۳) در برخی از روایات شیعی تفاسیر مختلف امام از یک آیه نیز بر همین اساس تبیین شـده است و حتی برای ظاهر قرآن نیز ظاهر دیگری برشمرده شده اسـت.(۴)
روایـات رسـیده در این مورد را میتوان به دستههای مختلفی تقسیم کرد: دستهای از آنها از ظهر و بطن قرآن سخن به میان آورده و آن را امـری مـسلم برشمرده است. برخی دیگر، ابعاد مختلف معارف قرآن را با توجه به فهم مـخاطبان تـقسیم کـرده و دستهای دیگر نیز باطن قرآن را مخصوص اوصیا دانسته است. همه اینها در کنار دستهای دیگر از روایـات که به تفسیر معنای باطنی برخی از آیات میپردازد، حکایت از این دارد که
______________________________
۱٫ مثنوی (نـیکلسون) دفتر سوم، ص۵۹۷٫
۲٫ مثنوی، ابـیات ۱۸۹۹ـ۱۸۹۶.
۳٫ چـنین احادیثی را البته با اختلاف تعابیر و مضامین بنگرید: کنز العمال، احادیث ۲۶۶۱، ۲۸۷۹؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۹؛ اصولکافی، ج۲، ص۵۹۸؛ بحارالانوار، ج۹۲، ص ۸۳ به بعد؛ مقدمه تفسیر مراه الانوار؛ زرکشی، البرهان؛ سیوطی، الاتقان، ج۲، ص ۱۸۴.
۴٫ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۸۳؛ من لا یـحضره الفقیه، ج۲، ص ۲۹۰؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۱، ص ۴۳۹؛ مستدرک الوسایل، ج۱۲، ص ۲۳۸٫

معارف قرآن به آنچه از ظاهر آن بر مبنای قواعد ادبی فهمیده میشود، منحصر نیست و اینکه دستهای از معارف و معانی قرآن آشکار است و رسیدن به دسته دیـگری از آن، نـهتنها ظرافت، تعمق، استعداد و ژرفاندیشی ویژهای را میطلبد، بلکه نیازمند تعالی روحی و تقرّب خاصی است.(۱)
در اینجا به دو نمونه از روایاتی که علاوه بر اشاره به معانی ژرف قرآن، مراتب اهل فهم آن را نیز مشخص مـیکند، اشـاره میکنیم:
۱٫ در روایتی نقل شده که امیرالمؤمنین درباره مراتب مختلف فهم قرآن فرموده است: «… فجعل قسما منه یعرفه العالم والجاهل، و قسما لایعرفه الاّ من صفی ذهنه، ولطف حسّه و صحّ تمیّزه مـمّن شـرح الله صدره للاسلام، و قسما لایعرفه الاّ اللّه و انبیاؤه والرّاسخون فی العلم…»(۲)
در این روایت، امام علی(ع) مراتب فهم قرآن، و مخاطبان آن را در سه زمینه مشخص کرده است:
۱٫ بخشی از معارف قرآن که عالم و عامی آن را مـیفهمند.
۲٫ بـخشی از دانـش قرآنی که ذهنهای صیقلیافته و فـرهیخته بـدان راه دارنـد.
۳٫ بخشی از معارف قرآنی که فهم آن در انحصار خدا، انبیا و راسخان در علم است. گو اینکه در این روایت، از ظهر و بطن به صراحت نامی بـه مـیان نـیامده، اما میتوان محتوای این روایت را با آنچه در روایـات مـربوط به ظهر و بطن است، تطبیق کرد. بخش اول، یعنی آن دسته از معارفی که عالم و عامی آن را میفهمند، همان ظهر قرآن است و قـسم سـوّم را کـه دانش آن مخصوص خدا و دارندگان رابطه ویژه با خداست، میتوان بـاطن قرآن دانست.
۲٫ در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده که حضرت فرموده است: «کتاب اللّه عزّوجلّ علی أربعه، عـلی العـباره والاشـاره واللطائف والحقائق، فالعباره للعوام والاشاره للخواص، و اللطائف للاولیاء والحقائق للأنبیاء.»(۳)
در ایـن روایـت، امام صادق(ع) مجموعه معارف قرآنی را در چهار طبقه، دستهبندی
______________________________
۱٫ همان، ج۲، ص ۲۹۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۵۲؛ الاتقان، ج۴، ص ۱۹۶؛ رساله المـحکم والمـتشابه، ص ۵ بـه بعد. در این رساله با استناد به سخن امام علی(ع) علاوه بر ارائه مـوارد مـختلفی کـه در آنها ذووجوه بودن قرآن و وجود مشترک لفظی و آیات متشابه موجب اشتباه برداشت شده اسـت بـه مـواردی از تفسیر باطنی آیات نیز اشاره میکند.
۲٫ بحارالانوار، ج۹۲، ص۴۵٫
۳٫ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۲۷۸٫

کرده، فهم هر دستهای از آیات را ویـژه افـرادی خاص میداند.
کوتاهسخن آنکه اصل وجود معانیای فراتر از معنای ظاهری آیات، نهتنها امـتناع عـقلی نـدارد، بلکه مورد تأیید بیشتر مفسران و متکلمان قرار گرفته و روایات فراوانی از پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) نیز بـدانها اشـاره کرده است. در تعریف کلی ظاهر و باطن نیز با توجه به تفاوت مبانی، سـخنان بـه ظـاهر مختلفی گفته شده است، با این همه، تکیه اصلیِ همه تعابیر بر این است کـه فـهم معنا یا معانی باطنی تأمل، تدبّر و توانایی ویژهای میطلبد و همگان در رسیدن بـدان یـکسان نـیستند.(۱) به دیگر سخن همانگونه که فهم معنا و مراد آیه متشابه و حتی تعیین مصادیق آن، امری نـسبی و بـسته بـه استعداد مخاطب است، امکان درک معنا یا معانی باطنی آیات نیز برای هـمه افـراد به صورت یکسان فراهم نیست. تا اینجا چندان اختلافی نیست؛ آنچه در این موضوع بیشتر درخور تـوجه و مـورد نزاع مفسران و اندیشمندان اسلامی بوده و است، معیارها، راهکارها و سازوکارهای دستیابی به مـعانی بـاطنی است. چنین اختلافی با توجه به پیـامد مـهم آن، یـعنی ظهور جریانهای متفاوت تأویلی سزاوار بررسی بـیشتری اسـت، اما رسالت این نوشتار پرداختن به آن نیست.(۲) در اینجا تنها اشارهای اندک به مـواضع مـختلف اندیشمندان اسلامی در نحوه راهیابی بـه بـاطن و ضابطه تـأویل بـاطنی نـموده، برخی از پیامدهای فکری آن را یادآور میشویم.
در واقـع مـیتوان یکی از عوامل تفاوت دیدگاههای گروههای تفسیری، کلامی و حتی جریانهای سیاسی را در پاسخهای مـتفاوت بـه این پرسش جستوجو کرد که آیـا مفاهیم باطنی از راه لفـظ قـابل درک و دستیابی است، یا باید جـستوجو گـر راهی دیگر و حقیقتی فراتر بود. پرواضح است که ویژگی و مصادیق تأویل فرد یـا گـروهی که دستبسته دلالت الفاظ و ادّله و قرائن نـقلی را مـیپذیرد بـا کسی که خـود را بـه آنها محدود نمیکند، تـفاوت زیـادی دارد. در پاسخ به این پرسش به دو گرایش عمده میتوان اشاره کرد: ۱٫ گرایش متنی؛ ۲٫ گرایش مـعنایی.
______________________________
۱٫ المـیزان، ج۳، ص ۷۴ـ۷۳٫
۲٫ برای اطلاع بیشتر رک: محمد حسین فـضلاللّه، مـقدمه تفسیر مـن وحـی القـرآن؛ محمد طاهر ابن عـاشور، تفسیر التحریر والتنویر، مقدمه دوم، سوم، نهم؛ شاطبی، الموافقات، ج۳، ص۳۸۲، ج۲، ص ۶۶ و ج۴، ص ۱۷۳؛ محمد هادی معرفت، التفسیر والمفسرون، ج۱، ص ۲۹ـ۲۴؛ شریعت سـنگلجی، کـلید فهم قرآن، ص ۵۶ـ۴۸؛ المیزان، ج۳، ص ۸۷ـ۷۵؛ ابن رشد، فـصل المـقال، ص ۹۷ بـه بـعد؛ ابـوحامد غزالی، قانون التـأویل؛ فـخر رازی، اساس التقدیس. علاوه بر مفسرانی که در ذیل آیه محکم و متشابه (آیه ۷ از سوره آل عمران) به ایـن بـحث پرداخـتهاند، بسیاری از دانشوران علوم قرآنی نیز بدین بـحث کـردهاند.

۱٫ مـتنگرایان مـعتقدند کـه مـعانی باطنی مدلول الفاظ آیات بوده، از راه یکی از انواع دلالتهای مطابقی، التزامی، تضمّنی، اشاری و… به دست میآید. چنین دیدگاهی از تعریف این افراد از ماهیت باطن به خوبی روشن است؛ بـه عنوان نمونه ابوزهره میگوید: «شاید مراد از بطن در روایت، حقائق هستی و روان انسانی و معانی دیگری باشد که دلالت متن بر آن در سایه رشد عقلانی و علمی بشر تحقق مییابد».(۱)
محمد حسین ذهبی در التفسیر والمـفسرون بـر آن است که: «ظاهر قرآن، فهم معنای همان الفاظ عربی است. اما باطن آن، فهم مراد و مقصود خداوند است که در ورای ظاهر الفاظ و شیوه ترکیب آنها نهفته است».(۲)
علامه طباطبایی نیز در المـیزان مـدافع این نظریه است؛ آنجا که درباره معانی باطنی قرآن میگوید:
«[این معانی] معانی مطابقیای است که لفظ بر هر یک از آنها دلالت مـطابقی دارد؛ البـته براثر اختلاف فهمها».(۳)
۲٫ معناگرایان مـعتقدند کـه راه دریافت بطون، نه از راه دلالت الفاظ، بلکه از راه کشف درونیِ مفسّر است. بر این اساس، روح و اسرار درونی قرآن را تنها صاحبان فهم عمیق میتوانند درک کنند؛ آن هم نه بـا عـلوم فراگرفتنی، بلکه با عـلم لدنـی و مکاشفات باطنی.(۴) پر واضح است که از این منظر، قلمرو و مصادیق تأویل باطنی میتواند بسیار افزونتر و بهگونهای آزادتر ارائه شود، چرا که هیچ ضابطه خاصی برای چنین تأویلی وجود ندارد.
نمونه بـرجسته و پیـامد اصلی این دیدگاه را میتوان در راه و رسم عرفا، اسماعیلیه و غالیان، و تأویلهای بیضابطه یا غیرقابل فهم آنها از قرآن نشان داد.(۵) با ملاحظه تعریفهای افراد شاخص این مکاتب از ماهیت تأویل و باطن، نگاه ویژه آنها بـه رمـزی و الهامی بـودن حقائق قرآنی بهخوبی روشن میشود.(۶)
______________________________
۱٫ ابوزهره، المعجزه الکبری، ص ۵۷۸٫
۲٫ التفسیر و المفسرون، ج۲، ص ۳۵۷٫
۳٫ المیزان، ج۳، ص ۶۹، قرآن در اسلام، ص ۳۲ـ۳۰؛ مقدمه تفسیر من وحـی القرآن؛ چهارمین مقدمه تفسیر الصافی؛ کلید فهم قرآن، ص۵۲ـ۵۰؛ محمد هادی مـعرفت، التـفسیر والمـفسرون، ج۱، ص ۲۹ـ۲۴٫ استاد معرفت در این کتاب برای تأویل و صحیح بودن فهم معنای بطن دو معیار ارائه میکند: ۱٫ ضرورت رعایت مناسبت نـزدیک بـین ظاهر و باطن گفتار ۲٫ مراعات دقت در الغای خصوصیات گفتار از راه قانون سبر و تقسیم.
۴٫ صدرالدین شـیرازی، مـفاتیح الغـیب، تصحیح محمد خواجوی، ص ۴۱٫
۵٫ مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج۱، ص۲۶ـ۲۷.
۶٫ رک: روح المعانی، ج۱، ص۱۸ـ۱۶؛ الاتقان، ج۲، ص۱۱۹۷ـ۱۱۸۹؛ مقدمه تفسیر بیان السعاده؛ المـحیط الاعظم، ج۱، ص۳۰۴ـ۳۰۳؛ گزارش دیدگاههای مختلف درباره ماهیت و ابزار فهم متون را بنگرید: پژوهشهای قرآنی، شـماره ۲۱ـ۲۰، ص ۱۲۰ـ۶۰٫

۲٫ وجود آیات متشابه در قـرآن
بـراساس بیان خود قرآن در آیه شریفه «هو الذی علیک انزل الکتاب منه آیات محکمات هنّ أم الکتاب و أخر متشابهات»(۱) آیات قرآن به دو دسته تقسیم میشود. در این تقسیمبندی محکمات که مفهوم مشخص و روشنی دارند و مـراد آنها از ظاهرشان پیداست، اساس و پایه فهم آیات متشابه، که معنای مورد نظر آنها با معانی دیگر قابلاشتباه واختلاط است، میباشند. بسیاری ازپژوهشگرانِ مباحث فرقهای و اختلافات فکری، بحث متشابهات را ازمهمترین عوامل مـناقشات کـلامی و فکری دانسته و حتی وجود اختلافات فکری را گریزناپذیر قلمداد کردهاند.(۲) البته این نکته را گفتهاند که تعداد متشابهات قرآنی قابلتوجه نبودهاست (حدود ۲۰۰ آیه) و این صاحبان فرقهها بودهاند که بهمتشابهتراشی پرداختند.(۳)
معنا و مـبنای مـتشابه
مفسران در اینکه مراد از متشابه قرآنی چیست همداستان نیستند(۴). غالب آنها به این نکته اشاره دارند که آیه متشابه آیهای است که ظاهرش بیانگر باطنش نبوده، مراد واقعی آن از ظاهرش بـهدست نـمیآید. به دیگر سخن متشابه لفظی است که محتمل وجوه معانی و در معرض شک و شبهه بوده و قابلیت تاویل صحیح و فاسد را داشته، فهم مراد واقعیِ آن نیازمند قرینههایی (عقلی و نقلی) از خارج از آن است(۵) عـلامه طـباطبایی بـعد از نقل بیش از ده دیدگاه درباره مـتشابه و اشـاره بـه نقش برجسته آیات متشابه در فرقه گرایی مسلمانان میگوید: «متشابه یعنی آیه بر معنای تردیدپذیری دلالت میکند که منشأ تردید در خودِ لفظ نـیست، تـا از راهـهای شناختهشده نزد زباندانان، مانند ارجاع عام به خـاص و ارجـاع
______________________________
۱٫ آل عمران، ۷٫
۲٫ سامی النشار، نشاه الفکر الفلسفی، ص۳۴۹؛ تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۱۵؛ مقدمه ابن خلدون، ص۱۲۰؛ فجر الاسلام، ص۱۹۸٫
۳٫ التمهید، ج۳، ص۲۳٫ صاحب این اثر بـعد از ارائه گـزارشهای مـتعدد و متضاد عالمان سلف و تابعان و دانشمندان فرق مختلف و آوردن روایات اهل بـیت در تفسیر آیه «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم واعلموا ان الله یحول بین المرء وقلبه و انه الیـه تـحشرون» انـفال، ۲۴٫ مینویسد: «تلک نماذج عشره من احادیث السلف بشأن تفسیر الآیه الکـریمه و الایـه تحتمل الجمیع لان القرآن حمال ذو وجوه و لکل آیه منه سبعه بطون من المعانی یعلمها اولوالبصائر فی الدیـن و مـن ثـم لا اختلاف و لاتعارض بعد ان کان اللفظ فی تعبیره العام یحتمل الجمیع». (التمهید، ج۳، ص۲۵۵).
۴٫ بـرخی از ایـن اخـتلافات را بنگرید: الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۶۳۹ـ۶۴۱، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۷۹؛ المیزان، ج۳، ص۳۲ – ۴۲٫
۵٫ اکثر مفسران در ذیل تـفسیر آیـه ۷ سـوره آل عمران، به این تعریف از متشابه اشاره کردهاند؛ همچنین بنگرید: قاضی عبدالجبار، شرح اصول خـمسه، ص۶۰۰؛ اسـاس التقدیس، ص۱۷۹٫

مطلق به مقید و… قابل حل باشد، بلکه تردید ناشی از این است کـه مـعنای آیـه با معنای آیه دیگری که محکم است و نگاه تبیین کننده به متشابه دارد نمیسازد» از نـظر عـلامه متشابه مطلق وجود ندارد، بلکه محکم و متشابهبودن، امری نسبی است و چه بسا آیـهای بـرای کـسی محکم و برای دیگری متشابه باشد و نیز ممکن است آیهای از آیات قرآن از یک جهت محکم و از جـهت دیـگر متشابه بوده و در نتیجه نسبت به آیهای محکم و نسبت به آیه دیگر مـتشابه بـاشد.(۱)
پرسـش مهم این است که با وجود اذعان قرآن به ظاهر فتنهانگیز آیات متشابه، چه ضـرورتی در نـزول چـنین آیاتی وجود داشته است؟ چرا کتابی که فلسفه بعثت انبیا را رفع اختلاف دانـسته و خـود را «نور»، «شفاء» و «هدایت» دانسته، بهجای صراحت در بیان و روشنساختن پیام خود، به متشابه گویی که موجب التـباس و اشـتباه است، روی آورده است؟ و در یک کلام حکمت وجود متشابه چیست؟ هریک از گروههای فکری نظیر متکلمان، عـارفان، فـیلسوفان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنی طبق گرایش و نـگاه ویـژه خـود به این پرسش پاسخ دادهاند، اما جـملگی بـر ضرورت و مصلحت وجود آن تأکید دارند.(۲) از نگاه پژوهشگری میخوانیم:
قرآن به عنوان کـتاب هـدایت همگانی دارای معارفی جدید، عمیق و خـارج از فـهم مردم جـزیرهالعرب بـود. شـیوه سخنگویی آن رعایت شیوههای زبانی قوم عـرب بـود. از طرفی چون آنان با چنین معانی بلندی و آوردن آنها در قالبهای لفظی آشنا نـبوده و نـمیتوانستند معانی آنها را بهخوبی دریابند، در فهمشان مـشکلاتی رخ داد و در واقع این مشکلِ خـود آنـان بود. به هر صورت بـهکارگیری الفـاظی که کاربرد آنها برای معانی محسوس و قریب به محسوس رایج است در معانی غـیر مـحسوس و ارائه معارف بلند و والا با چنین الفـاظی، مـوجب ایـجاد مشکل در فهم مـیشود.(۳)
خـلاصه اینکه بیان مطالب عـمیق و پیـچیدهای که با بیان صریح برای عرف قابل فهم نیست موجب میشود که در این گـونه مـوارد از شیوه محاوره عرفی عدول گردد و بـه تـمثیل، استعاره و مـتشابهات و مـانند آنـها روی آورده شود.
از نظر مـرحوم علامه طباطبایی نیز وجود محکم و متشابه در قرآن امری ضروری
______________________________
۱٫ المیزان، ج۳، ص۴۱ – ۴۲ – ۶۴٫
۲٫ المیزان، ج۳، ص ۵۶ – ۵۹.
۳٫ التمهید، ج۳، ص۲۱٫

است و این طـبیعت اجـتنابناپذیر عالم الفاظ است. همانگونه که آب بـدون کـف در نـشئه حـرکت، وجـود ندارد، در نشئه لفـظ نـیز محکم بدون متشابه قابل تحقق نیست.(۱)
اجتناب ناپذیری تاویل آیات متشابه:
گفته شد که برخورداری قـرآن از آیـات مـتشابه امری مسلم و ضروری است و متشابه نیز بـنا بـه ظـاهر آیـه ۷ از سـوره آلعـمران قابلیت پذیرش تأویل صحیح و فاسد را دارد. نه در قرآن و نه در روایات و نه از زبان هیچ یک از بزرگان دینی نیز دستوری مبنی بر نهی از تأویل نرسیده است. حتی آن کسانی که بـا تأویل برخورد شدیدی داشته و احیانا آن را بزرگترین بلای فرهنگ اسلامی تلقی میکنند، مرادشان مطلق تأویل نیست و فی الجمله ضرورت آنرا پذیرفته(۲) و خود نیز در عمل، به تأویل آیات پرداختهاند. براساس برخی از احـادیث نـیز نگرانی پیامبر(ص) نه از تأویل، بلکه از تأویل غیر صحیح بوده است.(۳) دعای آن حضرت در حق ابن عباس برای فراگیری تأویل قرآن مشهور است.
فخر رازی در اساس التقدیس میگوید: «ان جمیع فرق الاسلام مـقرّون بـانه لابد من التأویل فی بعض ظواهر القرآن» وی که این کتاب را با هدف اثبات تنزیه خدا از جسمانیت و مکان داشتن، و توجیه آیاتی که ظواهر آنـها بـه تشبیه و تجسیم میانجامد، نگاشته اسـت، بـرای اثبات ضرورت تأویل آیات قرآن و برخی از احادیث، نزدیک به بیست دلیل قرآنی و حدیثی میآورد. حاصل کلام او این است که اخذ به ظواهر آیات مـتشابه و بـرخی از احادیث، به پیامدهای زیـان بـار تشبیه و تجسیم دچار شده و خلاف مقتضای عقل است. بنابراین از تأویل چنین آیات و احادیثی هیچ گریزی نیست.(۴) وی با چنین نگاهی، به تأویل برخی از آیات به ویژه آیاتی که بیانگر صفات خـبریِ خـداوند است، میپردازد.
شایسته ذکر است که تاویل به عنوان روشی که ظواهر متون و عقائد دینی را با مقتضیات عقل سازگار کند، ویژه فرهنگ اسلامی نبوده، بلکه سابقه آن به قدمت تاریخ
______________________________
۱٫ المـیزان، ج۳، ص۵۸ – ۶۴٫
۲٫ بـرای نمونه بـنگرید: ابن تیمیه، تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۱۰-۱۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص ۹۶؛ جنایه التأویل الفاسد، ص۳۲ به بعد؛ اساس التقدیس، ص۶۹ – ۷۱؛ غزالی، قانون التـأویل، ص۹ـ۶٫
۳٫ بحار الانوار، ج۹۲، ص۱۰۸٫ در حدیث دیگری از پیامبر آمده که فقیه واقعی کسی اسـت کـه تـمامی وجوه مختلف قرآنی را بداند (الاتقان، ج۱ ص۴۴۵). طبیعی است که تأویل و فهم واقعی مراد از آیات متشابه قرآن، از مظاهر روشـن فـهم وجوه قرآنی است.
۴٫ اساس التقدیس ص۶۹ – ۷۱٫

ادیان است. این پدیده نه تنها در فرهنگ ادیـان قـبلی وجـود داشته، بلکه هر جا که انسان ناگزیر به پذیرش یک متن و پایبندی بدان باشد، تـحقق دارد و حتی دامنه آن به متون قانونی و ادبیِ مورد اهتمام نیز کشیده شده است.(۱)
بـدوی درباره تاویل در آیین یـهود مـیگوید:
در قرن اول میلادی مسئله تأویل رمزی را فیلون یهودی به میان یهودیان آورد. آنگونه که خود اشاره دارد، بسیاری از یهودیان پیش از او به تاویل رمزی کتب مقدس در عهد قدیم پرداخته بودند، اما او از بزرگترین نمایندگان مکتب گـرایش به تاویل در عصر قدیم به شمار میرود. یهودیان قبل از او ابراهیم را به نور (عقل)، همسر او ساره را به فضیلت، و فِصَح را به تطهیر روح یا خلقت عالم تفسیر کرده بودند، اما فیلون تاویل را به عـنوان مـذهبی مستقل و شیوهای خاص در فهم متون دینی مطرح کرد.
بدوی بعد از بیان فلسفه تاویلگرایی فیلون که همان شبهات و حملاتی است که متوجه ظاهر نامعقول برخی از داستانها و اساطیر غیر معقول است، بـه نـمونههایی از آنها میپردازد و از جمله میگوید: «او بهشت را به ملکوت روح، درخت حیات را به ترس از خدا، و درخت معرفت را به حکمت و دانش… تاویل و تفسیر کرده است».(۲) همچنین در بیان معتقدات اوریجن که متاثر از دیدگاه تـاویلگرایی فـیلون درباره کتاب مقدس بوده، بر آن است که به عقیده وی کتاب مقدس به سه وجه تفسیر میشود: ۱٫ برای افراد ساده و ابتدایی فقط همان جسم و ظاهر کتاب مقدس بسنده میکند [ = اخـذ بـه ظـواهر، همانگونه که در نظر غزالی، بـرای عـوام کـافی است]؛ ۲٫ افرادی که از سطح فهم بالایی برخوردارند به درک روح و باطن کتاب نایل میآیند؛ ۳٫ افراد کامل کسانی هستند که کتاب را با اسرار درونـیای کـه بـر غیب اشراف دارد میفهمند.(۳)
پیامدهای کلامی و فرقهای تمسک بـه مـتشابهات قرآنی
در میان مسلمانان نیز چنین پدیدهای با توجه به عدم امکان قبول و تطبیق برخی از ظواهر آیات و روایات، امری مـسلم و شـناخته شـده است. این پدیده اگر چه اجتنابناپذیر و
______________________________
۱٫ عبدالرحمن بدوی، مذاهب الاسـلامیین، قسمت دوم، ص ۷۵۴ – ۷۵۷.
۲٫ همان، ص۷۵۶. مبحث تاویل و تفسیر در دیگر ادیان را بنگرید: محمد یوسف موسی، بین الدین و الفلسفه، ص۱۱۵ – ۱۲۶٫
۳٫ همان ص۷۵۷٫

ضروری بوده، هـمواره مـورد سـوءاستفاده نیز بوده و است. درست است که تاویل آیات قرآن در دوران صحابه و در صـدر نـخست به دلایلی مورد اقبال چندانی نبود، اما بعد از ماجراهای قتل عثمان و در پی آن، شکلگیری رسمی فرقه هایی چـون خـوارج، قـدریه و مرجئه، و پاشیده شدن بذر اختلاف مذهبی، باب مجادلات و احتجاجات مذهبی گشودهتر شـد و طـبیعی بـود که هر یک از آنها به دنبال مستندی از قرآن و سنت نیز باشند.(۱) احمد امین افـزایش روبـهرشد تـأویل گرایی فرقهها را، بهویژه در اواخر دوره امویان، اینگونه ترسیم میکند:
مردم در عصر پیغمبر اکرم(ص)و پس از او تا انـدک زمـانی قرآن را میخواندند و میشنیدند و آن را میفهمیدند و اگر دانشمندانشان به چیزی بیش از فهم ابتدایی تـوجه مـیکردند، تـوضیحی بود در اسباب نزول یا استشهاد به اشعار عرب برای تفسیر لفظی نامأنوس یا سـبکی پیـچیده. بیشترین چیزی که «طبری» و دیگران از صحابه نقل میکنند از همین قبیل است… در اواخر دوره امـوی نـیز مـیبینیم که سخنگفتن درباره «قدر» شایع شد و متکلمان در بحث قضا و قدر از زاویه عقائد خویش به قـرآن مـینگریستند؛ کسی که قائل به جبر بود، همه آیات اختیار را تأویل میکرد و آن کـه قـائل بـه اختیار بود نیز آیات جبر را… در دوران عباسی این جویبار همچون سیلی سهمناک به راه افتاد و اصـحاب مـذاهب گـوناگون که روز به روز در افزونی بودند، همگی از دیدگاه مذهب خودشان به قرآن نظر مـیکردند… در ایـن باره فرقی میان معتزله و اشاعره و «ماتریدیه» نبود؛ همه ایشان دلایل فلسفی یونانی را در دین دخالت دادند…»(۲)
مـرامنامههای فـرقهای و رسائل بهجامانده از هریک از صاحبان فرقهها درباره موضوعاتی چون خدا و صفات، جبر و اخـتیار، قـضا و قدر، رؤیت خدا و خلق قرآن، شاهد گـویای ایـن مـدعاست(۳). بنا به نقل طبری هنگامی که درنـزد ابـن عباس در مورد خوارج و برداشتهای سوء آنان از قرآن، سخن به میان آمد، وی اظهار داشـت کـه این
______________________________
۱٫ التمهید، ج۳، ص ۵۳ـ۵۲؛ المیزان، ج۳، ص ۴۰.
۲٫ احمد امـین، ضـحی الاسلام، ج۱، ص ۳۶۷.
۳٫ بـرای اطـلاع از اسـامی و عناوین اینگونه آثار بنگرید: فؤاد سـزگین، تـاریخ التراث العربی، ج۴، ص۷ـ۸۹ و مقدمه پنجم الفهرست. جهت آگاهی از برخی احتجاجات کلامی و اختلاف بـرداشتها از قـرآن بنگرید: متن رسائل برجامانده از صاحبان تـفکرهای مختلف از جمله: عقائد ائمـه السـلف، به کوشش فواز احمد زمـرلی؛ رسـائل فی التوحید و العدل، به کوشش محمد عماره؛ مجموعه کتب و رسائل الامام المرتضی مـحمد بـن یحیی الهادی، تحقیق عبدالکریم احـمد جـدبان؛ مـجموعه کتب و رسائل الامـام مـحمد بن القاسم الرسی؛ فـضلاللّه زنـجانی، تاریخ علم الکلام.

گروه به محکمات قرآن ایمان دارند، لیکن هلاکت آنها در متشابهات اسـت.(۱) خـوارج با تکیه بر افکار ساده خـود قـرآن را بر حـسب فـهم و اجـتهاد خویش، تفسیر میکردند و از آرایـی که در زمینه اصول و فروع ابراز داشتهاند، سطحی نگری و قشرینگری آنها به خوبی هویداست.(۲) آنها بـرای تـثبیت افکار و گرایشهای سیاسی و مذهبی خود بـه ظـواهر قـرآن تـمسک مـیجستند. بارزترین اعتقاد آنـها تـکفیر اهل معصیت با استناد به قرآن بود و بر همین اساس هر مسلمانی را که مخالف نظر آنـان بـود، کـافر میدانستند.(۳)
با گذشت زمان، فرقهها و مذاهب دیـگری نـیز بـا اسـتناد بـه آمـوزههای قرآن پا به عرصه وجود گذاشتند که از آنها در دوران نخستین و عصر پیامبر خبری نبود. البته بروز تفکرات گوناگون با توجه به اوضاع و شرایط جامعه، بهویژه پس از آنکه مسلمانان با مـلل دیگر ارتباط پیدا کردند، امری اجتنابناپذیر بود، اما یکی از عوامل اساسی آن تأویل قرآن و چه بسا تحمیل دیدگاههای فرقهای بر آن و از همه بیشتر تمسک به آیات متشابه بود. این در حالی است کـه کـمی قبل از ظهور خوارج، یعنی در زمان خلافت خلیفه اول اساساً بحث در مورد آیات مشکل و متشابه ،با عکس العملهای شدیدی مواجه میشد و در این رابطه داستان صبیغ بن سهل حنظلی، معروف است کـه در مـورد آیات متشابه قرآن سؤال کرد و عمر به همین خاطر او را تنبیه و به بصره تبعید کرد. حالتِ فراگیر بیاعتنایی و یا احتیاط برخی از صحابه نسبت بـه چـنین مباحثی نیز مزید بر عـلت بـود.(۴)
مکتب معتزله نیز حرکتی بود برای توجیه عقلی عقاید دینی؛ آن هم با تمسک به آیات قرآن. مهمترین مسائلی که معتزله مطرح میکردند، عـبارت بـودند از: صفات خدا، جبر و اخـتیار، حـدوث و قدم قرآن، امتناع رؤیت خدا، عدل الاهی، وعد و وعید، المنزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر، که در همه موارد بر اساس آیات قرآن، عقاید خود را تثبیت میکردند.(۵) حدود دو قـرن بـعد از شکوفایی تفکر اعتزالی، ابوالحسن اشعری، مکتب اشعری را در تقابل با عقلگراییِ افراطی معتزله، پایهریزی کرد، که در
______________________________
۱٫ تفسیر طبری، ج۶، ص۱۹۸، زهدی جارالله، معتزله، ص ۹۵ـ۱۰۷٫
۲٫ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص ۴۹-۶۸٫
۳٫ برخی از استنادهای آنها را به آیات قرآنی در تـکفیر اهـل معصیت بـنگرید: شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۲، ص۳۹۳ـ۳۳۳ و همان ج۴، ص۸۱ـ۷۴٫
۴٫ زنجانی، تاریخ علم الکلام، ص۱۱، نمونههای بیشتر آن را بنگرید: عثمان بن سعید دارمی، الرّد عـلی الجهمیه، ص۷ـ۵، درباره بیاعتنایی صحابه (به خاطر عدم توان و یا احتیاط) بـر مـباحث عـمیق قرآنی و فهم پارهای از معارف گزارشهای متعددی رسیده و برخی از نویسندگان به ویژه آنان که گرایش سلفی داشته و بـا عـلوم عقلی و علم کلام مخالفاند، آن را به عنوان افتخار و شیوهای برای الگوگیری مطرح میکنند (بـه عـنوان نـمونه بنگرید دو کتاب صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام، نوشته سیوطی ذم الکلام هروی).
۵٫ رک: زهدی جارالله، مـعتزله، ص ۵۹ـ۱۱۲٫

واقع بازگشت به ظواهر قرآن و حدیث و به اصطلاح نوعی ظاهرگرایی بود.
عمدهترین نـظریات اشاعره نیز که در مـعتزلیان را بـه چالش میکشاندند، عبارت بودند از: صفات خداوند و رابطه آنها با ذات، مسئله حدوث و قدم قرآن، امکان رؤیت خداوند، جلوس خدا بر عرش، و خلق اعمال. دیدگاه این گروه نیز همانند معتزله بر آیات مـتشابه تکیه داشت.(۱)
یکی از جریانهای کلامیای که اشاعره بر اساس تمسک به متشابهات قرآن، به راه انداختند موضوع صفات الاهی بود. اشاعره به خاطر تقید به ظواهرِ الفاظ چارهای نمیدیدند که برای خـدا دو ویـژگی ذات و صفت قائل شوند؛ مثلاً علیم را ذات متصف به علم، حکیم را ذات متصف به حکمت و مانند آن دانستند و از همین رو به دام قول زیادت صفت بر ذات، افتادند و البته معتزله و شیعه راه دیگری را پیمودند.
یکی دیگر از جـنجالیترین مـوضوعات، جبر در اعمال بود. ظاهر آیات قرآن که برخی بر جبر و برخی دیگر بر اختیار آدمی دلالت دارد، موجب شده است تا افکار مسلمانان از دیر باز متوجه بحث جبر و اختیار شود. آیـاتی در قـرآن دیده میشود که بنا به آنها جز خداوند فاعلی وجود ندارد و در مقابل، آیات دیگری وجود دارد که از اختیار انسان سخن میگوید و او را مسئول اعمال و رفتارهای خویش میشناسد.(۲) صوفیه نیز نهتنها بـنا بـه گـزارشی، در تثبیت مبانی خود به بـیش از چـهارصد آیـه از آیات قرآنی استناد کردهاند(۳) وبلکه غالب آموزههای عملی ونظری خودرا برگرفته ازقرآن وسنّتدانستهاند.(۴) درمجموع میتوان گفت که حجم بسیاری از مجادلات و اخـتلافات کـلامی وچـهبسا فقهیِ قروننخست،بهویژه بعد ازشکلگیری فرقهها برمحورموضوعاتیبوده کـههریکازطرفین نـزاع برای اثبات اندیشه خود درپی مستمسکی ازقرآن ونیز احادیث پیامبر(ص) بودهاند.
نکته درخور توجه اینکه هریک از گروههای فکری رقیب نـهتنها در اثـبات انـدیشههای مذهبی خود به دیگر آیات قرآنی احتجاج و استناد میکردند بـلکه گاهی یک آیه از قرآن مستند دو نوع تفکر متضاد میشد. از این نمونهها در آثار کلامی هریک از فرق و نیز تفاسیر قـرآنی بـسیار اسـت که گزارش آن بسی جالب و خواندنی خواهد بود. به عنوان
______________________________
۱٫ سـعید شـیخ، مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی، ص۴۳ – ۵۵؛ فرهنگ فرق اسلامی، ۵۴ـ۵۹٫ ضمناً تفصیل کلامدر کیفیت استناد معتزله و اشاعره به قـرآن، را در آثـار مـلل و نحل و بیشتر از آن در آثار کلامی هر یک از این دو فرقه بنگرید.
۲٫ زهدی جـاراللّه، مـعتزله، ص ۹۴ـ۱۰۸٫
۳٫ سـیدیحیی یثربی، عرفان نظری، ص۴۰۷، به نقل از کتاب ملاصدرا، نوشته هانری کربن، ص۲۶۰٫
۴٫ ابونصر سراج طوسی، اللمـع، ص۲۱، سـیدحیدر آمـلی، جامع الاسرار، ص۳۴۶ـ۳۵۲، برای اطلاع بیشتر بنگرید: مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۵۱ـ۵۶۱٫

نمونه فـخر رازیـ در تفسیر خود در ذیل آیه ۲۷ سوره انعام میگوید معتزله برآنند که این آیه دلالتـ بـر اثـبات اختیار میکند و اصحاب ما (اشاعره) به همین آیه در نفی اختیار و اثبات قول به جـبر اسـتناد میکنند. و یا مثلاً مخالفان شیعه که تصور میکنند قول به رجعت از اعتقادات مـسلم شـیعه امـامیه است به آیه «وحرام علی قریه اهلکناها انّهم لایرجعون، انبیاء: ۹۵) در جهت نفی رجعت استناد مـیکنند و جـالب اینکه برخی از مفسران شیعه با تمسک به همین آیه به اثبات رجـعت پرداخـتهاند.(۱)
نـمونه روشنتر آن موضوع رویت الهی است، با ملاحظه دلایل نقلی هریک از دیدگاههای متضاد در این باره روشـن مـیشود کـه صاحبان آن علاوه بر بهرهگیری از آیات مختلف قرآنی و احیانا احادیث نبوی، گـاهی یـک آیه را محور رد و اثبات اندیشه خود قرار میدهند. شاید روشنترین آیه درباره نفی رویت الهی آیه شـریفه «لاتـدرکه الابصار وهو یدرک الابصار، انعام: ۱۰۳» باشد. متکلمان شیعه و معتزله به این آیـه بـرای نفی رویت خدا استناد کردهاند امّا بـرخی از اشـاعره هـمین آیه را دال بر جواز رویت الهی گرفتهاند.(۲)(۳) نـقد و داوری دربـاره هریک از برداشتهای مختلف و احیانا متضاد، نه در رسالت و ظرفیت این نوشتار است و نه در تـوان نـویسنده آن؛ با این حال از این نـکته نـمیتوان چشم پوشـید کـه بـا توجه به تفاوتهای اساسی مسلمانان در روحـیه و افـکار از یکطرف و سبکهای بیانی قرآن و طبیعت اختلافپذیری متون دینی از طرف دیگر، حجم بـسیاری از اخـتلاف برداشتها را نمیتوان حمل بر سوءنیت یـا نادانی صرف صاحبان آن نـمود. حـتی اگر بسیاری از این موارد را طـبیعی بـه حساب نیاوریم، حداقل میتوان گفت «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». با ایـن هـمه از همه مطالب پیش گفته نـیاز مـبرم بـه «امام مبین» و «وارث عـلوم الهـی پیامبر» بیش از پیش آشـکار مـیشود. تفصیل این مطلب فرصت دیگری را میطلبد.
______________________________
۱٫ بنگرید تفاسیر میبدی، قمی و ابوالفتح رازی در ذیل این آیـه و نـیز بحارالانوار، ج۵۳، ص۵۲)
۲٫ بنگرید تفسیر تبیان شیخ طـوسی در ذیـل این آیـه و مـقایسه کـنید با ذیل تفسیر فـخر رازی درباره همین آیه.
۳٫ مرحوم شعرانی در شرح و توضیح کشف المراد ص۴۱۵ بعد از اشاره به استناد بـرخی از قـاتلان به رویت به آیه ۱۴۳ سوره اعـراف کـه رویـت الهـی را تـعلیق بر محال کـرده مـیگوید: «باری از تعصّب و مغالطه انسان باید عجب داشت. که آیاتی را که خداوند برای محال بودن رویت خـود آورده اسـت اسـت همان را دلیل رویت گیرند و کان الانسان اکـثرشی جـدلا و بـه امـثال آیـه: «لاتـدرکه الابصار وهو یدرک الابصار توجه نکردند و الا آن را هم دلیل دیدن قرار میدادند. آری با توجه به این اختلاف برداشتها است که نظامی گنجوی میگوید: دید پیغمبر نه به چـشمی دگر / بلکه بدین چشم سر این چشم سر. و در مقابل آن فردوسی گفته است: به بینندگان آفرینده را / مبینی مرنجان دو بیننده را و عارف رومی نیز در پاسخ کلی میگوید: هرکسی از ظن خود شد یار مـا / از درون مـا نجست اسرار ما.

کتابنامه
۴۲٫ آلوسی، محمد بن عبداللّه، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع الثانی، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
۴۳٫ آملی، حیدر بن علی، تفسیر المحیط الاعظم، تصحیح محسن مـوسوی تـبریزی، تهران، وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
۴۴٫ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه علامه ابن خلدون، قاهره، مصطفی محمد.
۴۵٫ ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، تأویل مـختلف الحـدیث، بیروت، دارالکتاب العربی.
۴۶٫ ابوزهره، مـحمد، تـاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دار الفکر العربی.
۴۷٫ امین، احمد، ضحی الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربی.
۴۸٫ بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۶م.
۴۹٫ جابر، طه، ادب الاختلاف فی الاسـلام، ۱۴۱۳ق.
۵۰٫ جـار اللّه، زهدی حسن، المعتزله، بـیروت، المـؤسسه العربیه للدراسات و النشر، ۱۴۱۰ق.
۵۱٫ ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، بیروت، دار القلم، ۱۴۰۷ق.
۵۲٫ زرکشی، محمد بن عبداللّه، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۹۱ق.
۵۳٫ سروش، عبدالکریم، صراطهای مستقیم، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۷ش.
۵۴٫ سلطانعلیشاه، سلطان مـحمد بـن حیدر، بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۸ق.
۵۵٫ سیوطی، عبداللّه بن ابیبکر، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح مصطفی دیبالبقا، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۷ق.
۵۶٫ شاطبی، ابراهیم بن موسی، الموافقات فی اصـول الشـریعه، بیروت، دار المـعرفه، ۱۳۹۵ق.
۵۷٫ شیخ، محمد سعید، مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی، ترجمه مصطفی محقق داماد، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۹ش.
۵۸٫ صبحی، احمد محمود، فـی علم الکلام: دراسه فلسفیه لاراء الفرق الاسلامیه فی اصول الدین، بیروت، دار النـهضه العـربیه، ۱۴۰۵ق.
۵۹٫ طـباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۳ق.

۶۰٫ طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام (مقدمه: سید حسین نصر)، تـهران، کـتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۵۴ش.
۶۱٫ طباطبایی، محمدحسین، قرآن در اسلام، قم، هجرت، ۱۳۶۰ش.
۶۲. طبری، محمد بن جریر، جـامع البـیان فـی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق.
۶۳٫ عبدالرازق، مصطفی، تمهید لتاریخ الفلسفه السلامیه، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، ۱۳۶۳ش.
۶۴٫ عـلم المهدی، علی بن حسین، رساله المحکم و المتشابه المعروف بتفسیر النعمانی، قم، دار الشبستری، ۱۳۶۳ش.
۶۵٫ غـزالی، محمد بن محمد، احـیاء عـلوم الدین، تصحیح عبداللّه خالدی، بیروت، دار الارقم بن ابیالارقم، ۱۴۱۹ق.
۶۶٫ غزالی، محمد بن محمد، معارج القدس فی مدارج معرفه النفس و معه قانون التأویل، قاهره، مکتب الخبدی، ۱۹۶۸م.
۶۷. فخر رازی، محمد بن عمر، اساس التقدیس فـی علم الکلام، تصحیح محمد عریبی، بیروت، دارالفکر اللبنانی، ۱۹۹۳م.
۶۸٫ فخر رازی، محمد بن عمر، اساس التقدیس فی علم الکلام، تصحیح: محمد عریبی، بیروت، دار الکفر اللبنانی، ۱۹۹۳م.
۶۹٫ فضل اللّه، محمدحسین، من وحی القرآن، بیروت، دار الزهراء، ۱۴۰۵ق.
۷۰٫ کـلینی، مـحمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، بیروت، دارصعب ـ دارالتعارف، ۱۴۰۱ق.
۷۱٫ گتانی، محمد، جدال العقل و النقل فی مناهج التفکیر الاسلامی فی الفکر القدیم، بیروت، دارالثقافه، ۱۴۱۲ق.
۷۲٫ متقی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فـی سـنن الاقوال و الافعال،تصحیح بکری حیانی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
۷۳٫ مجلسی، محمد باقر بن محمدتقی، بحار الانوار، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ش.
۷۴٫ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، قم، صدرا.
۷۵. نشار، علی سامی، نـشاه الفـکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره، دار المعارف بمصر، ۱۹۹۷م.