مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

حقوق بشر در آیین بودا

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (از صفحه ۵۳ تا ۷۲)
حقوق بشر در آیین بودا (۲۰ صفحه)
نویسنده : قنبری،خلیل
نویسنده : سلی بی . کینگ،
هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۳)


‌ ‌‌‌مـقاله‌: حقوق بشر در آیین بودا / سِلی بی. کینگ ؛ خلیل قنبری

 

اشاره[۱]

حقوق بشر‌ غـربی‌ بـرمفهوم‌ فـردیت و نگرش رقابتی تکیه دارد. اما در دنیای مفهومیِ آیین بودا هیچ یک از این دو‌ مفهوم را نمی توان یافت. آموزه نـاخود و آموزه نیروانه یا بوداگی، که اولی در‌ برابر فردیت است، و دومی‌ در‌ برابر نگرش رقابتی، بـنیانِ حقوق بشر غربی را فـروریخته اسـت. با این وجود، شاهد آنیم که بوداییان متعهدِ روزگار ما از این مفهوم استفاده می کنند. آیا بوداییان از سر تسامح مفهوم‌ حقوق بشر را به کار می برند، یا آن که حقوق بشر می تواند در زمین دیگری هـم بروید؟ در این مقاله نویسنده در پی آن است تا از دل آیین بودا بنیانی تازه را برای‌ حقوق‌ بشر پیش نهد.

 

(۱)

دانشمندان غالباً چنین انگاشته اند که حقوق بشر در آیین بودا نمی تواند جایی داشته باشد; ظاهراً خود مفهوم «حـقوق»[۴] اسـت، ارزش هایی که با آیین بودا همسازی ندارند. با‌ این‌ همه، بوداییان متعهد در جهان معاصر با طیب خاطر

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۴)


تعبیر «حقوق بشر» را به کار می بندند. اما دنیای مفهومی ای که تعبیر «حقوق بـشر» بـودایی در آن جای دارد با‌ دنیای‌ حاکم غربی از جهاتی مهم مغایر است.

۱٫ در عمل، حقوق بشر بودایی را معمولا برای کل جامعه و کمتر (هر از چند گاهی) برای افراد پدید آورده اند; ۲٫ حقوق بشر بودایی‌ از‌ ادبـیات‌ اثـباتِ خودْ روی گردان است و در‌ عوض‌، در‌ دفاع از ستمدیدگان و حمایت مهرورزانه از آنها سخن می گوید; ۳٫ اخلاق بودایی دارای بنیاد اخلاقِ غیررقابتی است و «خوبی کردن» به کسی را‌ به‌ بهای‌ آسیب به دیگری روانمی شمرد; ۴٫ با آنـ که در آیـین‌ بـودا‌ شخص به معنای غربی «فـرد» نـیست، امـا بسیار قدر و ارزش دارد، زیرا می تواند به بوداگی راه بَرَد; ۵٫ بوداییان در‌ دنیای‌ معاصر‌ با برداشتی که از پیوستگی[۵] دارند به بسیاری از عوامل‌ سیاسی و اجتماعی بـه عـنوان بـستر آزادی معنوی اهمیت می دهند; ۶٫ «خوبی کردن» به انسان نـمی تواند دلیـل موجّهی برای آسیب‌ به‌ غیرانسان‌ یا آسیب به بافتِ زایشی حیات باشد. اینک با دقت بیشتر‌ این‌ موضوعات را بـررسی مـی کنیم.

 

(۲)

مـن بیشتر از منابعی استفاده خواهم کرد که یک بودایی ویتنامی بـه‌ آنها‌ دسترسی‌ دارد. ویتنام تنها کشور سنتی بودایی است که در آنجا هر دو‌ شاخه‌ آیین‌ بودا، یعنی تیرواده[۱۱] آیین بـودای مـهایانه، اسـتفاده کند و چنین نیز کرده است. دست‌ آخر‌، بوداسرشتی‌ البته تنها دیـدگاه مـهایانه است، زیرا مهایانه آن را در مطالب بودایی آغازین جای‌ داده‌ است. آنچه خواهم گفت احتمالا سخن تقریباً تـازه ای اسـت، امـا به نظرم در‌ امتداد‌ تعالیم‌ ریشه دار و ستایش برانگیز بودایی است.

 

(۳)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۵)


مشهور آن است که مـفهوم حـقوق بـشر ریشه در فرهنگ‌ غرب‌ دارد. در واقع، تأکیدی که مغرب زمینیان در عرصه ارتباطات سیاسی بین المللی بر اهمیت‌ حـقوق‌ بـشر‌ دارنـد، از نگاه غیرغربیان چه بسا تحمیلِ ناخوشایند ارزش های غربی بر فرهنگ ها یا ملت های دارای ارزش های‌ دیگر‌ و ]حـتی[ مـتضاد است، و از این رو، زیر بارِ آن نمی روند. افزون بر این‌، به‌ وضوح‌ ردّ پای رشد مفهوم حـقوق بـشر غـربی را می توان در اندیشه سیاسی لیبرالی غربی، نهضت‌ پروتستان‌ و رنسانس‌، و در آخر، در برداشت کتاب مقدس از انسان یـافت. پس مـفهوم حقوق‌ بشر‌ با اندیشه ها و ارزش های یهودی ـ مسیحی ارتباطی ناگسستنی دارد. لزوماً دلیلی نداریم کـه فـکر کـنیم همین ارزش ها‌ در‌ ادیان و فرهنگ های دیگر وجود دارد و یا همساز و همخوان با ارزش های آنها است‌. با‌ نـظر بـه اختلاف بسیار زیادی که مسیحیان‌ و بوداییان‌ درباره‌ انسان دارند، به طور خـاص مـستدل مـی توان‌ آیین‌ بودا را نافی مفهومِ حقوق بشر انگاشت.

چنین برداشتی بجا و درست است. چنان که‌ مشهور‌ اسـت، شـماری از بـوداییان و دانشمندان‌ بودایی‌ از منظر‌ مفاهیم‌ و ارزش های‌ بودایی دیدی منفی به خودِ مفهوم‌ حـقوق‌ بـشر داشته اند (نک. اُنو;[۱۵] ۱). در اینجا دو مشکل در پیش روی‌ یک‌ بودایی قرار دارد:

۱٫ مفهوم فرد مستقل‌، به عنوان جـزیره ای جـدا‌ و مجزا‌، جایی در جهان بینی بودایی ندارد‌. به‌ نظر یک بودایی، تأکید غربیان بـر فـرد (الف) تکیه بر چیزی است که‌ وجود‌ نـدارد و هـیچ گـاه نمی تواند وجود‌ داشته‌ باشد‌; و (ب) مشکل کانونی انـسان‌، یـعنی‌ خودمداری[۱۸] بیان می کند‌:

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۶)


دموکراسی‌ لیبرال آزادی مطلق است و به روشنی تعریف نمی کند که آزادی بـه چـه معناست. این امر‌ به‌ آلودگی های مـوجود درمـردم این امـکان را‌ مـی دهد‌ تـا طبقِ‌ نیروی‌ آلودگی‌ بتوانند از وضعیت آزادبـودن‌ سـودبرند (به نقل از سانتیکرو: ۱۷۶).

۲٫ بافت معنایی مفهوم حقوق بشر از نگرش رقابتی وسیع تر است‌: مـن‌ در مـقابل شما، من در مقابل‌ آنها‌، من‌ در‌ مـقابل‌ حکومت، من در‌ مقابل‌ جـهان! قـهرمانان داستان های غربی این گونه ترسیم مـی شوند. بـه وضوح، مشکل نخست، یعنی تأکید بی اندازه بر خود‌، در‌ اینجا‌ نیز سربرمی آورد، اما بـیش از آن، خـودِ‌ نگرش‌ رقابتی‌ مشکل آفرینی‌ می کند‌. بـا‌ نـظر بـه این که بـوداییان واقـعیت بنیادین زندگی را وابستگی دوسـویه[۱۹] و پیـوستگی فراگیر می دانند، بی اندازه غیرطبیعی و بی ثمر است که حصاری میان افراد و گروه ها بکشیم، آنها را‌ در بـرابر هـم قرار دهیم، و آنگاه انتظار داشته بـاشیم کـه چیز خـوب، چـیزی کـه سرانجام شدنی است، پدیـدار شود. حال چگونه می توان به این مسائل پاسخ داد؟

پیش از کندوکاو در‌ این‌ موضوعات بسیار ژرف فلسفی، بـه بـررسی چهار نکته نسبتاً ساده می پردازم:

۱٫ البـته قـسمت اعـظم تـفکربودایی در دنـیای باستان و قرون وسـطا سـاخته و پرداخته شده است. با این وجود، اکثر کشورهای‌ بودایی‌، خوب یا بد، در حال امروزی شدن هـستند. بـا امـروزی شدن اندیشه بودایی، مفهوم هسته ای پیوستگی ابـعاد تـازه ای بـه خـود گـرفته اسـت. بسیاری‌ از‌ رهبران بودایی معاصر، پیوستگی متقابل‌ را‌ تنها نشان دهنده ـ محض نمونه ـ ارتباطات کلاسیک بین دوازده حلقه زنجیر تولید مشروطی که ما را از زندگی به مرگ، و به زندگی های بی شمار آینده مـی بَرَد‌، نمی دانند‌. دیدگاه های نوین درباره پیوستگی‌ متقابل‌ حاکی از این برداشت آشکار است که بسیاری از استادان بودایی با آن که روشن شدگی را مقصد و مقصود زندگی معنوی و مهم ترین جنبه زندگی بشر می شمارند، اما این جـنبه زنـدگی را‌ از‌ هیچ یک از جنبه های دیگر زندگی چون جنبه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، روان شناسی، فرهنگی، و مانند آن جدا نمی کنند. بدین سان، بوداییانی، که به آرمان سنتی روشن شدگی[۲۰] دل داده اند، اخیراً بی اندازه به‌ دیگر‌ جنبه های زنـدگی‌ انـسان، که مستقیماً بر تلاش ها و آرمان های معنوی افراد تأثیر می گذارند، اهمیت می دهند.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۷)


بدین ترتیب، بسیاری از فعالان‌ اجتماعی بودایی معاصر (که از آنها بیشتر سخن خـواهم گـفت) رشته ای‌ مطلق‌ از‌ نیازها را قبول دارنـد. فـعالان اجتماعی بودایی، با الگویی چون بودا که برای سیر کردن گرسنه ای سخنرانی اش ‌‌را‌ ناتمام گذاشت، سلسله ای از نیازها را تأیید می کنند که از آن جمله اند: (الف‌) حراست‌ و حفاظتِ‌ حـیات کـه بسیار بنیادی است; (ب) نـیازهای طـبیعی ای چون صلح و امنیت عادلانه، بنیاد مادی مناسب برای‌ زندگی، از جمله غذا، مسکن، و مانند آن; (ج) نیازهای روانی و اجتماعی، مانند آموزش و پرورش‌، حراست از منزلت و شأن‌ انسان‌ در جامعه، و مانند آن; و سرانجام (د) آزادی معنوی. راه یابی به آزادی مـعنوی بـسیار دشوار است، و بر پایه نیازهای اجتماعی، اقتصادی، روانی و سیاسی استوار است. تا هنگامی که در جای جای زمین آتش جنگ‌ شعلهور است، کسی به روشن شدگی نمی رسد. خود بودا روزه را سدّ راه روشن شدگی می دید، لذا از آن دسـت کـشید. بدین سان بـوداییانِ جویای منافع اجتماعی، اقتصادی، و سیاسیِ ویژه انسان، یعنی منافعی که‌ با‌ برنامه فعالان حقوق بشر هم پوشی نـسبتاً زیادی دارد، سرمایه ای تازه در کف دارند.

۲٫ بی تردید، آن دسته از رهبران بودایی، (خصوصاً، دالای لامـا،[۲۲]) کـه ارتـباطی بسیار گسترده با جامعه جهانی‌ دارند‌، در سخن از حقوق بشر هیچ تردیدی از خود نشان نمی دهند; در گفتارها و نوشتارهای خـود ‌ ‌زیـاد از این زبان یاری می گیرند. این افراد در درجه نخست، رهبرانی معنوی، و در‌ درجه‌ دوم، رهبرانی اجـتماعی ـ سـیاسی اند. آنـها بر آن نیستند که نمی توان از مفهوم «حقوق بشر» استفاده کرد. آنها با زبان و قلم خود آن را بـرگزیده اند: بوداییان می توانند برای کار با‌ مفهوم‌ حقوق‌ بشر راهی بیابند.

۳٫ درباره ارتباط‌ مـفهوم‌ حقوق‌ بشر با نـگرش رقـابتی: حقیقت آن است که برنامه حقوق بشر در نگرش رقابتی نقش گریزناپذیری دارد; این برنامه تنها درباره‌ گروه‌ یا‌ فردی علیه گروه یا فردی دیگر است. اما‌ بیایید‌ باریک بینانه تر کندوکاو کنیم. برنامه حقوق بـشر حراست از گروه ها و افراد در برابر گروه ها و افراد قدرتمندتر است و بس. آیین بودا‌، از‌ آغاز‌ تا به امروز، با تأکید بر مهرورزی و همدردی، برای حراست‌ و مساعدت

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۸)


مستمندان و ستمدیدگان به مهرورزی فعّال اعتقادی ژرف دارد. میتّه سـوته[۲۴] ۹۷). اگـر حقوق بشر عبارت است‌ از‌ حمایت‌ و یاری نیازمندان، آیین بودا هیچ مخالفتی با این هدف ندارد.

۴٫ حقوق‌ بشر‌، آن چنان که امروزه از آن در عرصه جهانی بحث می کنیم، تنها بر فرد تأکید نمیورزد‌. بـرنامه‌ حـقوق‌ بشر به همان اندازه که در ارتباط با جوامع و گروه های درونیِ آن‌ است‌، در‌ ارتباط با افراد است، پس حقوق بشر حتی در بیرون از بافت بودایی، بیش‌ از‌ اندازه‌ بر فرد تأکید نمی کند، و چـنین چـیزی را هم نباید به آن نسبت داد.

 

(۴)

حال‌ با‌ نگاهی ژرف تر به مسئله و برای حلّ مسائلی درباره فردیت و نگرش رقابتی که دراین‌ بحث‌ مطرحند‌، باید به بررسی بعضی ازمسائل بنیادی اخلاق اجـتماعی بـودایی بـپردازیم.

نخست، جایگاه فرد را‌ در‌ آیین بـودا مـی کاویم. مـی توان با بررسی رابطه فرد و جامعه این مطلب را در‌ طول‌ کار‌ ما کاوید. در اینجا سؤال این است: آیین بودا در کل چه میزان بـه فـرد‌ و جـامعه‌ اهمیت می دهد؟ آیا به یکی بیش از دیگری اهمیت می دهد؟ آیـا یـکی را فرع‌ بر‌ دیگری‌ می شمارد؟

بنابر آیین بودا، همچنین بنابر هر نظام فلسفی، پاسخ به این سؤال اخلاقی اجتماعی، ریشه‌ در‌ انـسان شناسی‌ دارد. بـه نـظر آیین بودا، مهم ترین مفهوم برای فهم انسان، مفهوم ناخود[‌۲۵‌] اسـت. پیش از هر چیز باید بگویم آیین بودا خودِ فردی و مستقل را نفی می کند، اما‌ آن‌ چنان که بعضی از مـفسران غـربی گـمان کرده اند، این بدان معنا نیست‌ که‌ فرد در آیین بودا اهمیتی نـدارد و بـنابراین‌، جامعه‌ و مطالبات‌ آن باید بر او فرمان براند. برعکس‌، چنان‌ که تیچ نهات هانت مثل همیشه بیان مـی کند، نـاـ خود بـه معنای آن است‌ که‌ خود از اجزای ناخود ساخته‌ شده‌ است. به عبارتی‌ دیگر‌، شـخص‌ درزمـان حـال نه تنها ساخته خاطره ها‌ وامیالِ‌ ساخته شده در گذشته، بلکه ساخته بسیاری از اجزای مادیِ یکی شده بـا بـدن‌ او‌، کـه ساخته محیطند، و بسیاری از حالات‌، نگرش ها، و مانند آن، که‌ ساخته‌ جامعه اند، نیز

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۵۹)


است. بوداداسه از‌ ناخود‌ و پیـوستگی، مـفاد روشن اخلاقِ اجتماعی را استنتاج می کند:

هرکسی میوه جامعه است و از‌ لحظه ای‌ که از مادر زاده مـی شود‌، حـتی‌ از‌ زمـانی که درشکم‌ مادر‌ است، دربندِ قراردادهای اجتماعی‌ است‌ (به نقل از سانتیکرو:۱۶۷).

در تفکر مهایانه، بی تردید جـامعه نـیز از خود، تهی است‌ و از‌ اجزای ناجامعه، یعنی افراد بشر بنیاد‌ نهاده‌ شده است‌. بـدین سان‌ فـرد‌ و جـامعه در کُنشی دوسویه‌ معمار یکدیگرند. در چشم انداز بودایی، از آنجا که فرد و جامعه در کُنشی دوسویه اند، اساساً ناراست‌ اسـت‌ کـه آنها را در تضاد با‌ یکدیگر‌ بدانیم‌. چیزهایی‌ که‌ از هم جدا‌ و مستقل‌ نیستند نـمی توانند در تـضاد بـا یکدیگر باشند. از این رو، از آنجا که فرد و جامعه عمیقاً در‌ کُنشی‌ دوسویه اند‌، هیچ گاه نمی توان ارزش یکی از آن دو‌ را‌ از‌ ارزش‌ دیـگری‌ جـدا‌ کـرد. حال که چنین است، اگر در آیین بودا اهمیت فرد یا جامعه را بـیش از دیـگری بینگاریم، به تلاشی کاملا بی ثمر دست زده ایم. پس در آیین‌ بودا نه فرد می تواند به حق بر جـامعه فـرمان برانَد، یا با رفتارش آن را نفی کند، و نه جامعه بر فرد. در نتیجه، بـهتر از هـمه آن است که به‌ آرمان‌ نهایی، که ارزشـ های مـوجود در خـود آیین بودا بنیان آن است، بنگریم: پایان دادن بـه رنـج و برشکفتن بیداری در همه. جامعه و فرد در برابر این ارزش ها، به یک اندازه مسئولند‌، و بـه‌ یـک اندازه هم باید به آنـها عـمل کنند و در آنـها سـهیم بـاشند. چنان چه خواهیم دید، این دیدگاه بـرای اخـلاق اجتماعی بودایی نتایجی مهم‌ دربردارد‌.

اینک باریک بینانه تر این دیدگاه را‌ می کاویم‌ که گـفتمان «حـقوق بشر» باید مستلزم نگرشِ رقابتی و مـتضاد باشد، و بنابراین، در آیین بـودا، بـه عنوان آیینی که تضادگرایی را رد مـی کند، نـباید هیچ‌ جایی‌ برای گفتمانِ «حقوق بشر‌» وجود‌ داشته باشد.

بنیان اخلاق اجتماعی بـودایی را بـه روشن ترین شکل می توان در پنج دسـتور بـه نـارهرو جای داد. در همین پنـج دسـتور می توان دید که بـوداییانِ سـنتی از حقوق هیچ‌ سخن‌ نمی گویند، اما به تعبیری، بر وظایف[۲۸]). فرد به خاطر خود و دیـگران ایـن بندها و محدودیت ها را با دلی آرام بر خود

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۰)


مـی بندد. از ایـن رو، این دسـتورات بـسان سـلسله جالبی از‌ کُنش ها‌ و واکنش ها فـرد‌ و جامعه را بنیاد می نهند.

اما توضیح این مطلب: محض نمونه، فرد تصمیم می گیرد و بر آن می شود کـه‌ بـه دستور نخست عمل کند. فرد بـا نـکشتن زنـدگان نـه تـنها‌ از‌ آسیب رسانی‌ به دیـگران پرهـیز می کند، بلکه از آسیب رسانی به خود نیز اجتناب میورزد، او با مجاهده و مهارِ عادات ‌‌به‌ چنین کاری دسـت مـی زند (عـاداتی که از آسیب رسانی به دیگران درگذشته و یا از‌ قـدرت‌ شـرطی شدگیِ‌ نـقضِ تـربیت فـرد یـا جامعه پی ریزی شده اند)، بدین سان با شرطی زداییِ آن عادات، و از این رهگذر‌ با کاستن قدرت ساخت آینده خود، خود را از افتادن در دامِ سنساره[‌۲۹] حفظ می کند. بدین سان‌، این‌ دستورات، با آن که مـؤید قدرت زیاد شرطی سازی (از جمله، قدرت ]شرطی سازی [جامعه در ساختن انسان)اند، در همان بافت فرد را آنقدر توانا می بینند که بتواند با تصمیم و تلاش بی امان از‌ خود شرطی زدایی کند.

توجه داشته باشید که ایـن دسـتورات راه خود را یک راست از میان فرد و جامعه باز می کند. بی تردید جامعه خوب جامعه ای است که افرادِ آن به دیگران آسیب نرسانند‌، دزدی‌ نکنند، دروغ نگویند، و مانند آن، اما از نظرگاه بودایی همین نکته به نـحو اجـتناب ناپذیری درباره فرد نیز صدق می کند. بدین سان، نه تنها هیچ تعارضی بین خیر فردی و خیر اجتماعی وجود‌ ندارد‌، بلکه یکی و عین همند.

بوداداسه در تـفسیر اخـلاق[۳۱] یکی می گیرد، که مترجمِ اثـر او آن را «مـعمولی و طبیعی» معنا کرده است. بوداداسه می گوید، «اخلاق به معنای پکتی است‌». و پکتی‌ به معنای در تضاد با دیگری و در تضاد با خود نبودن است، یعنی بـه بـار نیاوردنِ رنج برای خـود و دیـگران (به نقل از سانتیکرو: ۱۷۱).

اینک، علی الاصول، در تفکر‌ غرب‌، مفهومِ‌ «حقوق» و نیز مفهوم «تکالیف» دست کم‌ در‌ قالب‌ تعارض بالقوه فرد و جامعه شکل گرفته است: «حقوق» آن چیزی است که جامعه، یا دیگران، مدیون مـن هـستند، و «تکالیف» آن است‌ که‌ من‌ مدیون جامعه، یا دیگرانم. جامعه ای که «حقوق» من‌ را‌ رعایت نمی کند جامعه خوبی نیست، و من اخلاقاً حق دارم جامعه را متقاعد سازم که «حقوق» من را رعایت کند‌. به‌ هـمین‌ صـورت، اگر بـه

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۱)


بعضی از «تکالیف» اساسی عمل نکنم، جامعه‌ نیز حق دارد مرا محدود کند یا مجبور کند، مانند مالیات دادن بـه حکومت، یا خودداری از آسیب‌ به‌ دیگر‌ شهروندان. اما زبانِ دستورات بـودایی زبـان تـکلیف است: من تعهد می کنم‌ به‌ شما آسیب نرسانم. دستورات درباره این که شما به من آسیبی نـرسانید ‌ ‌سـاکتند!

اما این مسئله‌ را‌ از‌ نظرگاه فلسفی بررسی کنیم:

از نظرگاه فلسفی، بیان تلویحیِ این دسـتورات آنـ‌ اسـت‌ که‌ یک جامعه خوب جامعه ای است که افراد آن به هم آسیب نرسانند، دزدی نکنند‌، دروغ‌ نـگویند‌ و مانند آن. این به نوبه خود دالّ بر این است که افراد یک جامعه‌ خـوب‌ به حق باید انـتظار داشـته باشند که آزار نبینند، مورد دستبرد قرار نگیرند‌ و مانند‌ آن‌. حال، چه بتوان چنین چیزی را «حق» نامید یا ننامید، اما بی تردید آن چیز‌ در‌ عمل در حالِ نزدیکی به آن مبنا است، گرچه از حیث نظریِ مـحض‌ چنین‌ نیست‌. این نکته به طور خاص درست است زیرا، چنان که دیده ایم، از نظرگاه بودایی، جامعه‌ باید‌ به پایان دادن رنج و شکوفا کردنِ بیداری در همه سهیم باشد. از‌ آنجا‌ که‌ جامعه خوب بـستر نـیلِ به این اهداف را پدید می آورد، فرد کاملا دلیل موجّهی دارد‌ برای‌ آن که‌ ادعا کند که این حق اوست که در چنین جامعه ای زندگی کند‌. اما‌ از آنجا که جامعه و فرد در کنش و واکنشی ژرف قـرار دارنـد و یکدیگر را بنیاد می نهند، فرد‌ نیز‌ مکلف است در ساخت و بنای یک چنین جامعه ای یاری رسان باشد.

کوتاه سخن آنکه‌، اگر‌ این پنج دستور را که به اخلاق‌ اجتماعی‌ بودایی‌ راه می بَرَد، انتخاب کنیم، بـه نـظر می رسد‌ آنها‌ تعریفی تلویحی از جامعه خوب به دست می دهند، چون که افراد آن جامعه همزمان‌ صاحبِ‌ حقوق و تکالیفند: نه به دیگران‌ آسیب‌ رسانند، و نه‌ دیگران‌ به‌ آنها آسیب رسانند، نه از دیـگران‌ دزدیـ‌ کـنند، و نه دیگران از آنها دزدی کنند، نـه دروغ بـگویند، و نـه دروغ‌ بشوند‌، و مانند آن. اما، این گونه «حقوق» از‌ اساس با «حقوق» در‌ نظریه‌ سیاسی غرب تفاوت دارد، زیرا‌ آنها‌ از اساس غیررقابتی اند. یعنی، آن حقوق غیررقابتی اند تـا آنـجایی کـه تکلیف من در‌ آسیب نرساندن‌ به شما به سود مـن‌ بـه‌ عنوان‌ موجودِ سازنده کرمه‌ و ساخته‌ کرمه است; هم سود‌ من‌ و هم سود شما در آسیب نرساندنِ من به شما به بـار مـی نشیند. هـمچنین، «حق» من‌، اگر‌ بخواهم آن را به این نام‌ بخوانم‌، در این‌ کـه‌ از‌ شما آسیب نبینم این‌ مجال را به شما می دهد که با خویشتن داری سودِ خود را بالا برید. با چنین‌ بـرداشتی‌، حـقوق و تـکالیف تقریباً تا مرز یکی‌ شدن‌ به‌ هم‌

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۲)


پیوسته اند‌. بوداداسه می گوید:

بـوداییان‌ قـرارداد‌ اجتماعی را می پذیرند و آن را رعایت می کنند، یعنی این که هر کسی در این عالَم، حقوق، وظایف‌، و تکالیفی‌ دارد‌ که بسان دانـه های زنـجیر بـه طرزی جدایی ناپذیر‌ وناآگاهانه‌ به‌ هم‌ پیوند‌ خورده اند‌ (به نقل از سانتیکرو:۱۶۸).

از این زاویه، از نـظرگاه بـودایی، دو واژه عـلی حده «حقوق» و «تکالیف» را می توان به بهترین شکلی به کناری نهاد، وبه روشی واحد از‌ جامعه بـا «وظـایف دوسـویه» سخن گفت، که درآن خوبی های فردی وخوبی های اجتماعی چنان تفکیک ناپذیرندکه وظیفه من نسبت به شـما نـسبت به من نیز است. با آن که بوداییان این نکته را ازمنظر‌ فلسفی‌ درست ترمی بینند، امـا جـامعه بـودایی گویا همچنان می خواهد با به کاربستن زبانِ «حقوق» با دنیای وسیع تری سخن بگوید، زیرا ایـن هـمان زبانی است که ما در گفتوگویی جهانی با آن اُنس‌ گرفته ایم‌.

بنابراین، چنان که مـی بینیم، از نـظرگاه بـودایی، بین فرد و فرد و نیز بین فرد و جامعه ارتباطی دوسویه و غیررقابتی وجود دارد. در این بافت، اینک‌ بـاید‌ پرسـید، ارزش اخلاقی انسان چیست؟ من‌ خواهم‌ گفت با آن که در آیین بودا شخص به مـعنای غـربی «فـرد» نیست، اما دارای ارزش بسیاری است زیرا می تواند به مقام بودایی[۳۲‌] برَسَد‌. من نشان خواهم داد‌ که‌ بـوداییان مـی توانند از ایـن مفهوم سنتیِ بودایی برای توجیه ارتباط با حقوق بشر استفاده کنند.

البـته، انـسان شناسی در آیین بودا بی اندازه در تحول و تکامل بوده است. با این حال، همچنان‌ به‌ عنوان یک رشته، پیـوسته رو بـه تکامل است، یعنی این مفهوم که انسان ها دارای استعدادِ روشن شدگی اند، در آیین بودای آغـازین تـقریباً مضمر بود و در آیین بودای بعدی آشکار شـد. بـرخی‌ از‌ تـعالیم آغازین‌ که حاکی از این مفهومند، از این قـرارند: ۱٫ بـودا به همه آنانی که گوش شنیدن داشتند تعلیم‌ داد و بندهایی چون طبقه اجتماعی، جـنس، تـحصیلات یا دیگر ویژگی های مَیزآفرین‌ را‌ بـرداشت‌ (البـته، این حـرکت در آن زمـان و مـکان بی اندازه نامعمول بود); ۲٫ بنا به گـزارشی مـوثق، انسان ها با هر ‌‌سابقه‌ و پیشینه ای، حقیقتاً، در ایام زندگی بودا از آزادی میوه ها چیدند; ۳٫ از هـمه مـهم تر‌، تعالیم‌ بودا‌ تولد انسان را تولدی نـادره و ارزشمند شمرد و بر آن کـاملا پای فـشرد، و آن این که‌

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۳)


کسی که از تـولد انـسانی خود سود بَرَد، و به آیین بودا عمل کند‌ رَه به رهایی بَرَد‌، زیرا‌ در هـیچ یـک از پنج سرنوشت دیگر نمی توان ره بـه آزادی بـُرد.

البـته، این اشارات اولیـه دربـاره استعداد انسان، با بـرافروختن آتـش بحث های بعدی یک راست این سؤال را آشکار ساخت که‌ آیا همه انسان ها، بی هیچ استثنایی، سـرانجام مـی توانند به روشن شدگی راه برند یا نه. کـافی اسـت که بـگویم، شـاخه مـهایانه آیین بودا پس از بحثی نـسبتاً زیاد آشکارا مُهر تأیید بر مفهوم‌ بوداسرشتی‌ زد، که بنابر آن، همه انسان ها سرانجام می توانند به روشـن شدگی ره بـرند و بدین سان اکنون آنان را باید بودایان جـنینی دانـست، کـه تـخم یـا جنین بوداگی را در خود دارنـد (مـفهوم بوداسرشتی‌ بیش‌ از این اهمیت دارد، اما به خاطر بحث انگیزی بسیار آن پیشنهاد می کنم بحث را به این بخش از ایـن مـفهوم مـحدود کنیم).

اخلاق از شکل ابتدایی و نیز کاملا مـترقی‌ ایـن‌ انـسان شناسی مـیوه های مـهمی چـید. باید خاطرنشان کنم که تقریباً تا همین اواخر، اَشکال سنتی آیین بودای آسیایی گویا به این ثمرات و نتایج ضمنی بی توجه بودند. احتمالا پس از بحران‌ مدرنیته‌ بود‌ که آن ثـمرات در چشم ها‌ نشست‌. حتی‌ اکنون هم، آشکارا از آنها بحث نمی شود، گرچه، چنان که خواهیم دید، طبق آنها عمل شده است.

برای آن که دریابیم‌ انسان شناسی‌ آیین بودا‌ در اخلاق اجتماعی چه اهمیتی دارد، باید گـذرا‌ دربـاره‌ ماهیت نظریه اخلاقی آیین بودا به بحث نشینیم.

چنان که اغلب گفته می شود، به نظرمی رسد چهارحقیقت عالی دیدگاه غایت انگارانه را نمایان‌ می کند‌. نخستین‌ حقیقت عالی، یعنی «رنج»[۳۳]، سرشت ذاتاً ناخشنودکننده وجود انـسان را‌ بـیمار می بیند. دومین حقیقت عالی علت بیماری را می کاود. سومین حقیقت عالی، یعنی ایست رنج این امید را می پراکند که این‌ بیماری‌ را‌ می توان از میان برداشت، و چهارمین حقیقت عـالی نـقشه ای را نشان می دهد‌ که‌ با آن مـی توان راه درمـان را یافت. خلاصه آن که، رنج و ناخوش دلی بیماری ای است که آیین‌ بودا‌ درمان‌ آن را جستوجو می کند. به عبارت دیگر، رنج و ناخوشدلی بد است، حال‌ آن که‌ ریشه کنی‌ رنـج خـوب است. یک چنین نـظرگاهی را بـه آسانی می توان در خانواده نظریات غایت انگارانه‌ اخلاقی‌ جای‌ داد.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۴)


توجه داشته باشید که ظاهراً خودگروی[۳۶] را عموماً آغازگاه عملیِ بودایی می شمرند‌، گرچه‌ در تیرواده و نیز مهایانه پیش بینی می شود که توجه به خود تحوّل مـی پذیرد، زیـرا‌ فرد‌ در‌ عمل رو به بهتر شدن است). با آن که سودجویی فردِ روشنی یافته در آیین بودا‌ جایگاهی‌ دارد، اما سودرسانی به دیگران بر صدر نشسته است تا آنجا که هدف‌ عمل‌ بودایی‌ برکندن خـود اسـت و ناخودی هـماره انتظار می رود که در رفتار حاکی از علاقه به سعادت‌ دیگران‌ رخ نمایاند.

اما آیین بودا دو برداشت بنیادی از خوبی دارد: بـرداشت‌ نخست‌، چنان‌ که دیده ایم، برکندن رنج است. برداشت دوم، که اکنون زمـان کـاویدن آن اسـت، واقعیت یابی نیروانه‌،[۳۸‌] است‌. برای آن که دریابیم چرا نیروانه خوبیِ وظیفه گروانه است باید به انسان شناسی آیین‌ بودا‌ بـازگردیم.

‌ ‌خـواه همداستان با تیرواده و مهایانه تولد انسان را تولدی نادره و ارزشمند بینگاریم، چرا که زمـینه‌ واقـعیت یابی‌ ]نـیروانه[ را به دست می دهد، یا خواه در کنارِ مهایانه همه انسان ها‌ را‌ بوداییان جنینی ای با سرشت بوداگی بـدانیم، در‌ هر‌ دو‌ راه پایه ای برای شکل وظیفه گروانه اخلاق داریم‌. در‌ آیین بودا، بوداگی یا واقعیت یابی بـوداگی خیر مطلق است. دو قـضیه اخـلاقی از‌ این‌ تصدیق زاده می شوند: ۱٫ هر عملی‌ که‌ انسان را‌ به‌ روشن شدگی‌ بَرَد عملی نیکو است، و هر عمل‌ زیانبار‌ برای روشن شدگی عملی بد است (این عمل همچنان وظیفه گروانه است); ۲٫ هر فعلی‌ که‌ نشان از سـرشت بوداگی (بینش و همدردی‌)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۵)


دارد فعل نیکویی است‌ و هر‌ فعلی که سد راه سرشت‌ بوداگی‌ باشد فعل بدی است. این رویکردی وظیفه گروانه است، زیرا به نتایج عمل اشاره‌ نمی کند‌، بلکه حاکی از سرشت ذاتی‌ خـود‌ عـمل‌ است، چنان که‌ در‌ مقام تعیین ارزش اخلاقیِ‌ آن‌ عمل، آن را با ارزش مطلق برابر می نهند.

اینک به پنج دستورِ ناظر به‌ غیررهرو‌ بازمی گردیم. اکنون می توان دید که نقض‌ دستور‌ نخست، یعنی‌ آسیب رسانی‌ بـه‌ زنـدگان، اخلاقاً خطا است‌، اما نه فقط به خاطر آن که تولید رنج برای خود و دیگری از ثمرات آن‌ است‌، بلکه به خاطر آن که خود سرشتِ‌ عمل‌ نیز‌، یعنی‌ آسیب رسانی‌ به زنـدگان، بـا‌ سرشت‌ بوداگی ناسازگاری ذاتی دارد. همین نکته درباره دیگر دستورات غیررهرویی نیز صادق است: دزدی کردن، دست‌ به‌ کام جویی‌ ناروا زدن، دروغ گفتن، یا مستی کردن‌ هم‌ برای‌ خود‌ و نیز‌ دیگران‌ رنج آور اسـت و هـم تـجاوز به سرشت بوداگی است.

بـا بـررسی مـفهوم بوداییِ انسان و ویژگی وظیفه گروانه اخلاق بودایی از جهات مهمی دلیل ناهمانندی اخلاق بودایی را با سودگرویِ‌ میل[۳۹] درمی یابیم. در نظرگاه میل خوشی ای که عـملِ خـوب بـرای همه افراد مورد نظر به بار می آورد، بـیش از نـاخوشی است. از این رو، در برآوَردِ عددی فرد همه خوشی هایی‌ را‌ که برای کسی آورده با همه ناخوشی هایی که برای دیگران به همراه داشـته در تـرازو مـی نهد و نشان می دهد که کدام یک بیش از دیگری است و فعلی را خوب اخـلاقی می داند‌ که‌ «بیشترین خوبی را برای بیشترین افراد» دارد. آیین بودا با دو جنبه این رویکرد ناسازگار است.

جنبه نخست آن کـه در بـرآوردِ مـیل‌ یک‌ عنصر رقابتی وجود دارد; خوشی‌ شخص‌ در رقابت با ناخوشی شخص دیـگر اسـت. اما اخلاق بودایی از اساس غیررقابتی است. در تحلیل از پنج دستور غیررهرو دیده ایم که خوبی من‌ را‌ خوبی شـما مـینگارد، و بـالعکس‌. بدین سان‌، هدف آیین بودا «بیشترین خوبی برای بیشترین افراد» نیست; هدفْ خـوبی هـمه اسـت.

افزون بر این، رنج در آیین بودا تنها یک بدی مطلق است. چیزی که نـاخوشی مـوجوداتِ مـُدرِک‌ را‌ به بار آورد خوب نمی توان دانست. بدین سان پرهیز از خشونت از نظرگاه آیین بودا ارزش مطلق دارد، نه ارزش نـسبی یـا وابسته به شرایط. برای آن که

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۶)


اهمیت این نکته را‌ نشان‌ دهم، نظریه‌ «جنگ عـادلانه»[۴۰] را مـی کاوم. نـظریه جنگ عادلانه غربی مستلزم نگرشی رقابتی است، که مسلماً در آن‌ وضعیت از شر کمتر ]جـنگ اخـلاقاً حق طلبانه[ خوبی زیادتری (محض نمونه‌، آزادی‌ از‌ حکومت ستمگرانه) پدید می آید. اما در آیین بـودا قـطع نـظر از هر عمل عرفی ای که ممکن است ‌‌در‌ کشورهای بودایی وجود داشته باشد جنگ های عادلانه جایی نـدارد. شـر در یک جامعه‌ به‌ هر‌ اندازه که زیاد باشد، آیین بودا استفاده از خشونت را بـرای پالودن شـر تـجویز نمی کند; احتمالا‌ برای آزادیِ کثیری از افراد از رنجِ طاقت فرسا آسیب رسانی به تنی چند را‌ روانمی دارد. در حالی کـه‌ در‌ یـک چنین مـوردی نظریه اخلاقی میل خشونت را می پذیرد. این به آن معنا نیست که بوداییان در حـیات تـاریخی خود هیچ گاه این اصل را زیر پا ننهاده اند. من تنها در پی آنم‌ خودِ اصل اخلاقیِ دستوری را روشنگری کنم. در واقـع، هـنگامی که به ندرت عمل خشونت آمیز در آیین بودای متعهد چهره می نمایاند، بوداییان اخـلاق ستیزی آن را بـه رسمیت می شناسند و تلویحاً آن را‌ می پذیرند‌. بدین سان، محض نـمونه، بـوداییانی کـه برای پایان دادن جنگ ویتنام جنگیدند و خود را قـربانی «صـلح» کردند، کرمه بدی را، که به عنوان نتیجه عمل خشونت آمیز عایدشان می شد، با دلی آرامـ‌ پذیـرفتند‌.

جنبه دوم آن که، رگه وظیفه گروانه اخـلاق بـودایی گره از مـسائلی مـی گشاید کـه اخلاق میل ناتوان از گشودن آن است. مـثال کـلاسیک آن برده داری است. محض نمونه، اگر بردگان‌ اقلیتی اند‌ که به بردگی گرفته مـی شوند و رنـجی بسیار شدید نمی برند، اما اکثریت بـا به بردگی گرفتن آنـان بـسیار شادکام تر شده اند، بر اساس نـظریه مـیل به سختی می توان آن را نااخلاقی‌ شمرد‌. باید‌ معیار وظیفه گروانه داشته باشیم تا‌ نشان‌ دهـیم‌ کـه چرا می توان یک چنین وضعیتی را نـااخلاقی دانـست.

از چـشم انداز بودایی، برده داری بـه دو دلیـل خطا است: ۱٫ احتمالا شـرایط زنـدگی بردگان‌ به‌ گونه ای‌ است که می توانند آیین بودا را بیاموزند و سلوک‌ دینی‌ کنند و از این رو آنـها خـواهند توانست از آن، میوه ها برچینند; ۲٫ مهم تر آن که، بـه بـردگی گرفتن دیـگری، نـه تـنها‌ نفیِ‌ بوداگی‌ بالقوه یـا جنینی بردگان است، پس اساساً سلب خوبی مطلق‌، آن چنان که آیین بودا آن را تأیید می کند، است، بـلکه بـا مهربانی، هم دردی، و مهربانی فعال در‌ فرونشاندنِ‌ رنـج‌ دیـگران نـاسازگاری ذاتـی دارد، و گـرایش به سهیم کـردن دیـگران در

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۷)


شادکامی‌ رحیمانه‌ مشخصه بوداگی است; در همان حال، برده با گردن نهادن به بردگی باید در وضعیتی زیـست‌ کـند‌ کـه‌ نشان از سلب بوداگی بالقوه یا جنینی بـاشد و از ایـن رو، اسـاساً نـشان‌ از‌ سـلب‌ خـوبی نیز باشد.

 

(۵)

اینک از بحث نظری رو برمی گردانیم و به بازاندیشی رفتار بوداییان در‌ جهان‌ نوین‌ می پردازیم. واقعیتی ـ که درکار علمی باید به آن اذعان کنیم ـ آن است که فعالان اجتماعیِ‌ بودایی‌ در جـهان نوین برای حقوق بشر فعالیت می کنند. در واپسین قسمت این مقاله‌، گذرا‌ بعضی‌ از اَشکال معاصر آیین بودای متعهد در گرایش های سیاسی و اجتماعی را می کاوم. هدف در‌ اینجا‌ آن است که آیا این جنبش ها در عمل بـه جـهت گیری اخلاقی ای، که خطوط‌ کلی‌ آن‌ را ترسیم کردم، لباس تحقق پوشاندند یا نه، اگر آری، از چه راه.

دو مقدمه‌ اساسی‌ عمل گرایی اجتماعی بودایی معاصر که ناگفته ماند از این قرار است: ۱٫ هر‌ انسانی‌ اسـتعداد‌ بـوداگی دارد و از این رو، هر انسانی صاحب ارزش عظیم، و احتمالا مطلق است و باید او را‌ چنین‌ دید‌; ۲٫ خوب است که انسان ها بوداگی جنینی را نمایان و شکوفا سازند.

مقدمه نخست‌، یـعنی‌ هـر انسانی صاحب ارزش عظیم یا مـطلق اسـت و باید او را چنین انگاشت، ریشه در این‌ مفهوم‌ دارد که تولد انسان تولّدی نادره و ارزشمند است، و نتیجه مستقیم آن این‌ است‌ که زندگی انسان زندگی نادره و ارزشمند اسـت‌، زنـدگی ای‌ با‌ ارزش عظیم. پاسداری کـردن، پروردن، و تـوجه کردن‌ به‌ سعادت زندگیِ نادره و ارزشمند تنها یک فهم عرفی است. اینْ پای بَستِ بسیاری از‌ فعالیت های‌ عمل گرایانه بودایی برای آزادی از‌ بیداد‌، جامعه باز‌ سیاسی‌ و دموکراتیک‌، آزادی دینی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی‌، و مانند‌ آن اسـت. هـمینْ پایه بودایی فعالیت بوداییان آسیایی است، که غالباً در‌ این‌ راه با دلی آرام زندگی، آزادی‌، یا سلامت خود را‌ به‌ خطر می اندازند. و بسیاری از این‌ فعالیت ها‌ از دیدگاه غربی «فعالیت های حقوق بشرمحور» خوانده می شود. بعضی از ایـن نـمونه ها را‌ بررسی‌ مـی کنیم:

شورانگیزترین فعالیتِ اینچنینی در‌ ویتنام‌، برمه‌، و تبت هست، در‌ این‌ کشورها، که تا به‌ امروز‌ شعله جنگ به خـاموشی نگراییده، شمار زیادی از بوداییان در پاسداری،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۸)


مهرورزی و پرستاری از‌ سعادت‌ زندگی ارزشمند بـشری بـه هـر خطری‌ دست‌ زده اند. در‌ هر‌ یک‌ از این موارد، بوداییان‌ با به خطر انداختن زندگی خود می کوشند تا رژیـم های ‌ ‌سـیاسی بیدادگری را که زندگی و سعادت‌ بشر‌ را تهدید و نابود می کند، نپذیرند یا‌ سرنگون‌ کنند‌. در‌ هـر‌ سـه مـورد، بوداییان‌ جامعه‌ سیاسی باز را اساسِ سعادتِ بشر دیده اند. در برمه، در سال ۱۹۸۸، رهروان و دانش پژوهان بودایی با‌ راهـپیمایی‌ در‌ خیابان ها خواستار دموکراسی و پایان حکومت سرکوب گر نظامی‌ شدند‌. رهبر‌ آنها‌، اُنگ‌ سن‌ سـوکایی،[۴۲] را سرنگون کردند. در سال های بـعد، در هـنگامه جنگ، آنها برای پایان دادن جنگ و حمایت از مردم ویتنام از هیچ نوع عملِ عاری از خشونتی‌، که بتوان تصور کرد، فروگذاری نکردند. در ویتنام و تبت، نزاع های سیاسی از نزاع های دینی جدایی ناپذیر بوده و است. این که در هر سـه مورد بوداییان به خطر تن داده اند و اغلب در این‌ مبارزه‌، به ویژه در ویتنام و تبت، از زندگی خود گذشته اند به قوت اثبات می کند که دقیقاً این ارزش ها چه ژرفایی دارند و تا چه اندازه اسـاسی دانـسته شده اند.

بوداییان امبدکریت[۴۳‌] هند‌، که پیش تر از طبقه نجس بودند، به دلایل روشن اجتماعی، یعنی برای مخالفت با نظام طبقاتی و مفاهیم کمابیش مقبول آن از لحاظ معنوی‌ و سیاسی‌، و انگ هایی چون نجس و خارج از‌ طـبقه‌ (کـاست)، از آیین هندو به آیین بودا تغییر آیین دادند. این بوداییان برای آن که بگویند آیین بودا زندگی تک تک انسان ها را نادره و ارزشمند می شمارد‌ نیازی‌ به مفهوم کاملا مترقی‌ بوداسرشتی‌ نمی دیدند. بـه نـظر آنها انکار نظام کاستی و اذعان ضمنیِ بودا به تساوی انسان برای دست یابی به آن کافی بود. آنها برای تساوی انسان، تغییر اجتماعی بر پایه ارزش های تساوی طلبی، اعتلای‌

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۶۹)


سعادت‌ و شکوفایی اسـتعداد آیـین بـودا را مهم ترین ابزار می دیدند. آیین بـودایی کـه آنـها معمار آن هستند، در درجه نخست راهی اجتماعی و مبارزه سیاسی، و در درجه دوم راهی معنوی است.

سرودایه سرمادانه[‌۴۵‌] رهبرِ آن‌ سازمان، آزادی معنوی را خوبی نهایی مـی داند، امـا مـعتقد است مردمی که از فقر طاقت فرسا و بیماری های اجتماعی‌ و روانـی رسـته اند به آسانی می توانند به آن برَسَند و در واقع، شکوفایی‌ سعادت‌ افراد‌ در همه ابعاد، آزادی معنوی را افزایش می دهد (که میانه روی، فرزانگی، و هم دردیِ راه مـیانه بـودایی مـرزهای آن ‌‌را‌ رسم کرده است). از این رو، دکتر اریه رتن از حق غذا، حق مـحیط پاک‌ و سالم‌، حق‌ «شغل» کامل (در برابر «استخدام» کامل) و مانند آن سخن می گوید.

در تایلند، سولاک سیورکسه[۴۶‌] سازمان و جمعیت های فعال غـیرحکومتی بـسیاری را در حـمایت از فقرا، ستمدیدگان، و آنان که‌ حقوق شان پامال شده (چنان‌ که‌ خود او بـیان مـی کند) بنیاد نهاده است. سولاک چندین بار به اتهام خیانت و به خاطر سخنرانی انتقادی بی باکانه به نظامی گری، سـتم، و حـکومت اسـتبدادی محاکمه شده است.

سرانجام، در این فهرست بسیار گزینشی‌، باید از رهروان زن و شبه رهروان زن بـوداییِ شـرق و غـرب نامی به میان آورم که، برای چیرگی بر ستم هزارساله نهادهای بودایی تشکیلاتی را بنیاد نـهادند ـ وبـه خاطرارزش مـتعالی بودایی، یعنی آزادی معنوی‌ ـ دراین‌ راه شاخه های مترقی تر آیین بودای پراکنده درجای جای جهان آنهارا فعالانه حـمایت می کنند.

فـعالیت همه این افراد در قلمرو برنامه حقوق بشر جای می گیرد، چنان که مقدمه نـخست تـوجیه مـی کند (هر انسانی‌ استعداد‌ بوداگی دارد و از این رو صاحب ارزش عظیم و احتمالا مطلق است و با او باید چنین رفـتار کـرد) آنها برای آزادی دینی، جامعه باز سیاسی، کمترین حد عدالت اقتصادی، کرامت انسان‌، تـساوی‌ انـسان، و مـانند آن فعالیت می کنند. میلیون ها بودایی در این راه گاه تا پای جان پیش می روند. آیین بودا در جهان

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۷۰)


مدرن نـیرویی اسـت که شایستگی خود را آشکار ساخته‌ است‌ ومیلیون ها‌ نفر با الهام ازآن با‌ شـیوه هایی‌ عـاری‌ از خـشونت برای دست یابی به حقوق بشر خود را به خطر می اندازند.

مقدمه دوم، که پای بست عمل گرایی اجتماعی بـوداییان مـعاصر اسـت‌، اعتقاد‌ به‌ حسن این نکته است که انسان بوداگی جنینی‌ را‌ آشکار و شـکوفا سـازد. این مقدمه را بعضی از بوداییان (به خصوص رشوکوْسی ـ کای[۴۸]) و تیچ نهات هنه به صراحت‌ بیان‌ کرده اند‌، امـا در کـل، اغلب مقدمه ناگفته عمل گرایی بودایی است. باید‌ توجه داشت که این مـقدمه نـتیجه نظریه وظیفه گروانه اخلاقیات بودایی است، یعنی ایـن نـظریه کـه «هر فعلِ حاکی‌ از‌ سرشت‌ بوداگی (فرزانگی و هـمدردی)، فـعل خوبی است». در اینجا دیدگاهی که به‌ کرّات‌ در سنت بودایی آمده، یعنی این که شـخص پیـش از آن که برای سعادت دیگری عـمل کـند نخست‌ بـاید‌ خـود‌ را از تـوهم خود آزاد کند، یا صریحاً انکار شـود یـا ندیده‌ گرفته‌ شود‌، و بر جای آن این نظرگاه نشسته که بوداگی چیزی نـیست کـه فرد آن را‌ بعدها‌، در‌ پایان راه دراز بیابد، بلکه در عـوض آن را اکنون، در همین لحظه تـا‌ آنـجا‌ که می تواند نمایان می سازد و در چـنین کـاری فردی که برای بودا شدن در‌ مجاهده‌ است‌ بودا را واقعیت می بخشد (به عبارت دیـگر، راه و هـدف فرومی ریزند).

هر نوع متصور از‌ عـمل گرایی‌ اجـتماعی مـعنوی، تا زمانی کـه نـموداری نافرجام از فرزانگی و همدردی اسـت، بـه مددِ‌ این‌ مقدمه‌ دوم شدنی است. در واقع، افعال گوناگونِ عمل گرایان بودایی تقریباً بی شمار است و هـمه فـعالیت حقوق بشر‌ پیش گفته‌ را دربرمی گیرد، علاوه بـر آن مـوارد ذیل نـیز از مـصادیق آن اسـت‌: حمایت‌ از‌ حیوانات، حمایت از کـره زمین، ضدیت با جنگ و نبرد هسته ای، ایجاد احترام و همدلی بین مخالفان‌ سنتی‌، حمایت‌ از افراد در حـال مـرگ، حمایت از بی خانمان ها، حمایت از بیماران مبتلا‌ بـه‌ ایـدز و مـوارد بـسیاری دیـگر. این فعالیت های گـوناگون نـیز مصادیق ارزش های اخلاقی بودایی سنتی ای چون همدردی و عدم‌ خشونت‌ است. بدین سان، حمایت از کره زمین عملی بـرخاسته از نـیاز فـوری حمایت‌ از‌ بافت زایشی همه زندگان است، و عـمل تـساوی‌ زنـ‌ و مـرد‌ و حـمایت از زن، بـرانگیخته از هم دردی با‌ زنان‌ ستم دیده و گرایش به حضور سرشارتر زنان در عمل بودایی است. از دیدگاه بوداییِ‌ نوین‌، این همدردی و توجه به دیگران‌، اگر‌ با ملایمت‌، نگرانی‌، نوع دوستی‌ و مانند آن ابـراز و

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۷۱)


پی گیری شود، ظاهراً‌ به‌ خوبی می توان نشانه های شخصی را دید که در مجاهده برای بودا شدن‌ بودا‌ را واقعیت می بخشد.

مقدمه دوم نیز‌ به عنوان اساسِ عمل گرایی‌ اجتماعی‌ بودایی، یعنی این که خوب است‌ انـسان ها‌ بـوداگی جنینی را اظهار و شکوفا سازند، نشان می دهد که چرا عمل حقوق بشر‌ بودایی‌ سرانجام از اَشکال دیگرِ عمل‌ اجتماعی‌ جدایی ناپذیر‌ است. هر عمل گرایی‌ اجتماعی‌ بودایی مصداقی از مهرورزی‌ و همدردی‌ نسبت به مـوجودات رنـج آلودی است که فرد را وقتی که در حالِ واقعیت بخشی بوداگی‌ جنینی‌ است، بیش از پیش شکوفا می کند‌. موجوداتِ‌ در رنج‌ موجودات‌ در‌ رنجند; آیین بودا از‌ این نظر فـرقی بـین انسان ها، حیوانات، و از نظرگاه بسیاری از بـوداییان نـوین، کره زمین نمی نهد‌. عمل‌ حقوق بشر به سبب اهمیت دهی به‌ تولّد‌ انسان‌ فرق‌ بسیاری‌ بین آنها می نهد‌، اما‌ به این دلایل دیگر از همان حـیث تـفاوت بنیادی بین آن و دیگر اَشـکال عـمل اجتماعی نمی توان‌ دید‌.

به‌ علاوه، گرایش به حقوق بشر هرگز نمی تواند‌ آسیب رسانی‌ به‌ غیرانسان‌ را‌ توجیه‌ کند، زیرا مهر و همدردی بی هیچ فرقی به همان اندازه که به سودِ انسان است بـه سـود غیرانسان هم است، و نیز به خاطر آن که اخلاق بودایی سرشتی غیررقابتی دارند‌. بدین سان، چنان که مثالِ سرودایه سرمدنه درسری لانکا نشان می دهد، نیازهای اقتصادی انسان آسیب رسانی به محیط زیست را توجیه نمی کنند. در سرودایه، رفاه اقتصادی انـسان و سـلامتِ نظام زیـست را نه تعادل می انگارند، و نه رقابت‌ را‌ در عمل مجاز می دارند; آنها تنها دو خوبی اند، نباید گذاشت هیچ یک از آن دو آسیب بـیند، هر دو را باید شکوفا کرد.

 

(۶)

سرانجام، در جای جای آسیا و غرب شاهد‌ آنیم‌ کـه بـوداییان مـعاصر از حقوق بشر سخن می گویند و به آن عمل می کنند. از پسِ تأمل در این جنبش دو نکته فلسفی هم به‌ بار‌ مـی نشیند: ‌ ‌۱٫ ایـن عمل گرایی معاصر را‌، چنان‌ که در این مقاله نشان داده ام، از نظرگاهی به طور مشخص بـودایی کـاملا مـی توان فهم و توجیه کرد; ۲٫ اخلاقی را که می توان اساسِ این عمل گرایی‌ بودایی‌ دانست در برابر نظریه های‌ جاافتاده تر‌ غـربی درباره اخلاق اجتماعی، راه نظریِ دیگری را بنیاد می نهد. امید آن که فیلسوفان ما با تـلاشی بیوقفه اخلاق اجتماعی بـودایی را سـازوار و صورت بندی کنند، کاری که عمل گرایان بودایی مدام با‌ آشکارساختن‌ معنای اخلاق بودایی در عمل آن را گوشزد می کنند.

[۱] مشخصات کتاب شناختیِ این اثر از این قرار است:

    Sallie B. King, Human Rights in contemporary Engaged Buddhism in BUDDHIST THEOLOGY, Curzon‌ Press‌, ۲۰۰۰, pp‌.۲۹۲-۳۱۱٫

 

    [۲] . rights

    [۳] . individualism

    [۴] . self-assertion

    [۵] . interconnectedness

    [۶] . Therava¦da

    [۷] . maha¦ya‌¦na

    [۸] . Thich Nhat Hanh

    [۹] . Four Noble Truths

    [۱۰‌] . Prati‌¦tya‌-Samutpa¦da

    [۱۱] . buddha-nature

    [۱۲] . Unno

    [۱۳] . Santikaro

    [۱۴] . William Ernest Hocking‌

‌‌   ‌ [۱۵] . Rouner

    [۱۶] . self-centeredness

    [۱۷] . ego-manie

    [۱۸] . Buddhadasa‌

   ‌ [۱۹‌] . mutual interdependence

    [۲۰] . enlightenment

    [۲۱] . Dalai Lama

    [۲۲] . Sulak Sivaraksa

    [۲۳‌] . Metta Sutta

    [۲۴] . Rahula

    [۲۵] . ana¦tman

    [۲۶] . responsibilities

   ‌ [۲۷] . Obligations

    [۲۸‌] . saddhatissa‌

    [۲۹] . sam¤sa¦ra

    [۳۰] . morality

    [۳۱] . Pakati

    [۳۲] . Buddhahood

    [۳۳] . duh¤kha

    [۳۴] . egoism

    [۳۵] . utilitarianism

    [۳۶] . enlightened

    [۳۷] . nirva¦n¤a

   ‌ [۳۸] . deontological

    [۳۹] . Mill

    [۴۰] . Just War

    [۴۱] . Aung san suukyi

    [۴۲] . Diem

    [۴۳] . Ambedkarite

    [۴۴] . Sarvadaya Sramadana

    [۴۵] . A. T. Ariyaratne

    [۴۶] . Sulak Sivaraksa‌

   ‌ [۴۷] . Rissho Kosei – Kai

    [۴۸] . Soka Gakkai

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۳ – شماره ۲۳ (صفحه ۷۲)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x