سیر تحول تاریخ و اندیشه بودایی

آیـین بودا دین و فلسفه سراسر ِ آسیاست که سیدارْته گوتمه(۲) آن را حوالی قرن پنجم قم در هـند ِ شـمال ِ شـرق بنیاد نهاد. آیین بودا در جهانِ شرق نقش محوری داشته است و در طی قرن بیستم در غرب گـسترش یافته است.
پیام بودا
آموزهای را که به گوتَمه بودا(۳) نسبت میدهند و بهطور شـفاهی به وسیله شاگردانش انـتقال یـافت، با عبارت ِ «چنین شنیدهام»(۴) آغاز میشود؛ بنابراین، مشکل بتوان گفت که موعظههای او، همان گونه که او گفته، نقل شده است. با این همه، اینها معمولاً به مکان، زمان و اجتماعی اشاره دارد که بـودا در آن موعظه کرده است، و میان نسخههای گوناگون هماهنگی هست. شوراهای بودایی در قرون اولیه، پس از مرگ بودا، کوشیدند تا آموزههای حقیقی و اصلی او را مُهر کنند.
شاید بتوان گفت که بودا کل آموزهاش را بر بنیاد واقـعیت ِ رنـج ِ انسان نهاد. هستی رنجآور است. شرطهای سازنده فرد دقیقاً همان شرطهایی است که علت برخاستن رنج
______________________________
۱ مشخصات کتابشناختی این اثر از این قرار است:
Merriam – Webster””s Encyclopedia of Religions, Buddhism, 1999.
۲٫ Siddhartha Gotama
۳٫ Buddha Gotama
۴٫ Evam me sutam
است. فردیت متضمن محدودیت است، محدودیت عـلت تـشنگی، و ناگزیر تشنگی علت رنج است، چون آنچه دستخوش تشنگی است، گذرا، متغیر و از میان رفتنی است. چون موضوع تشنگی نپاینده است، رنجآور است. شخص با پیروی از آن «راه» که بودا تعلیم کـرد، مـیتواند «نادانی» را که عامل این رنج است از میان بردارد. آموزه بودا آموزه نومیدی نبود. انسان که در میان چیزهای نپاینده زندگی میکند و خود نیز نپاینده است، در جستوجوی راه ِ رهایی است، در جستوجوی چـیزی کـه فـراسوی لحظهپایی وجود انسان میدرخشد ــ بـه سـخن کـوتاه، در جستوجوی روشن شدگی است.
به سخن بودا، حقیقت، خواه چیزهای بیرونی و خواه کلیت روان ـ تنی ِ انسانها، شامل توالی و زنجیرهای است از میکروثانیهها، مـشهور بـه دَمـَّه.(۱) (این «اجزای سازنده» حقیقت را نباید با معنای دیـگر دَمـّه، یعنی «آیین» یا «آموزه» به هم آمیخت). بودا با پرهیز از تأکید بر حقیقت ذاتی یا بنیادین در چیزها، از سلسلههای اصـلی ِ انـدیشه سـنتی هندی دور شد.
وانگهی، بودا به هستی روح به منزله جـوهر متافیزیکی نمیاندیشید، اما وجود خودْ را به منزله موضوع کُنش در معنای عملی و اخلاقی پذیرفت. زندگی جریان ِ شدن، توالی ِ آمـدن و رفـتن اسـت. مفهوم منیت یک پندار عامیانه است؛ چیزهایی که مردم با آن، خـود ــ سـرنوشت، موقعیت اجتماعی، خانواده، تن، و حتی جانشان ــ را میشناسند، خودْ حقیقی آنان نیست. هیچ چیز پاینده نیست، و اگـر فـقط پایـندگی در خور آن است که نام خودْ یا آتمن(۲) بر آن نهند، پس هیچ چیز خـودْ نـیست. هـیچ فردیتی بدون قرار گرفتن اجزا در کنار یکدیگر، شکل نمیگیرد. این، دیگرشدن است، و برای دیـگرشدن هـیچ راهـی به جز تجزیه و از میان رفتن وجود ندارد.
بوداییان برای روشنگری مفهوم نهـ خودْ (اَنـآتمَن(۳)) نـظریه پنج توده یا سازندههایِ (کَنْده،(۴) یا اسکَنْده(۵)) وجود انسان را پیش میکشند: (۱) کالبد یـا شـکلهای فـیزیکی (روپه(۶))، (۲) احساس (وِیدَنا(۷))، (۳) ادراک (سَنْیَنَیا(۸))، (۴) حالات دل (سَنْکاره(۹) یا
______________________________
۱٫ dhamma
۲٫ ATMAN
۳٫ ANATMAN
۴٫ khandas
۵٫ SKANDHAS
۶٫ rupa
۷٫ vedana
۸٫ sañña
۹٫ sankharas
سَمْسکاره(۱))، و (۵) دانستگی (ویگیانه(۲)). وجود انسان ترکیبی است از ایـن پنـج توده، و هیچ یک از اینها خودْ یا روح نیست. فرد در یک جریان همواره متغیر، بـی هـیچ ذات نـهفته ثابتی قرار دارد.
عقیده به دوباره زاییده شدن یا سَنْساره،(۳) به منزله سلسله بالقوه بیپایان وجـودهای ایـنجهانی که هر موجودی گرفتار آن است، پیش از این در هند ِ ماقبل بودایی، در پیـوند بـا آمـوزه کَرْمَه(۴) (در لغت به معنی «کُنش» یا «کردار») بود، و سنتهای تِیرَهواده(۵) و مهایانه(۶) (دو سنت اصلی ِ آیین بـودا) آن را کـامل پذیـرفتند. بنابر نظریه کَرْمَه، رفتار خوب، حاصل خوشایند و خوب به بار میآورد و عـلت گـرایش به کردارهای خوب ِ مشابه است، در حالی که رفتار بد، یک حاصل بد به بار میآورد و عـلت گـرایش به کُنشهای بد ِ پیدرپی است. این، محتوای اساسی زندگی اخلاقی شخص را فـراهم مـیکند.
بوداییان با قبول عقیده به کَرْمه و دوبـاره زایـیده شـدن، در حالی که از آموزه نه ـ خودْ هواخواهی مـیکردند، پرسـش دشواری را پدید آوردند: اگر چیز پایندهای نباشد که دوباره زاییده شود، دوباره زایـیده شـدن چگونه صورت میگیرد؟ رابطه میان وجـودها در دوبـاره زاییده شـدن را بـا تـمثیل آتش تبیین کردهاند، بدین سان کـه ظـاهر خود را بیتغییر نگه میدارد و با این حال در هر لحظه متفاوت است، و ایـن هـمان چیزی است که میتوان آن را اسـتمرار یک هویت ِ همواره مـتغیر نـامید.
باور به اینگونه چیزها بـه مـنزله حقیقتهای بنیادین، بودا را به بیان چهار حقیقت جلیل واداشت: حقیقت ِ رنج؛ حقیقت ِ خـاستگاه ِ رنـج، این که رنج از درون ما و از تـشنگی بـه کـام و به هستی یـا بـه نیستی برمیخیزد؛ حقیقت ِ تـوقف رنـج، که این تشنگی را میتوان از میان بُرد؛ و حقیقت ِ راه توقف رنج، را که نابودی رنج با شـیوه روشـمند یا راهی که باید رفت، حـاصل مـیشود. بنابراین بـاید مـکانیسمی کـه در آن، وجود ِ روانـ تنی ِ انـسان تحول مییابد شناخت؛ وگرنه، انسان برای مدت نامعلومی در سَنْساره؛ در جریان بیوقفه وجود ِ لحظهپا گرفتار مـیماند.
از ایـن رو، بودا قانون همزایی ِ مشروط (پَتیچَّهـ سـموپّاده،(۷) یـا پرَتـیتیهـ سـموتْپاده(۸)) را
______________________________
۱٫ SAMSKARAS
۲٫ vinnana
۳٫ SAMSARA
۴٫ KARMA
۵٫ THERAVADA
۶٫ MAHAYANA
۷٫ Paticca-samuppada
۸٫ PRATITYA-SAMUTPADA
بـیان کرد، که بـهموجب آن هـر شرط از شرطی برمیخیزد که به نوبه خود از شرطهای پیشین برخاسته است. در زنجیر علّی، هر حالت ِ وجـودْ مـستلزم حـالت ِ بیواسطه پیشین است، و خود سازنده حالت ِ بـعدی اسـت. بـنابر شـکل بـیانی قـدیمی، دوازده حلقه این زنجیر اینهاست: نادانی (اَویجّا(۱))، نیّت ِ کَرمَهساز (سَنْکارَه(۲))، دانستگی (ویگیانه)، نام و شکل (نامَهـ روپه(۳))، پنج اندام حسی و دل (سَلایَتَنه(۴))، پساویدن (پَسّه(۵))، احساس (وِیدَنا(۶))، تشنگی (تَنا(۷))، دلبستگی (اوپادانـه(۸))، شدن یا زاییده شدن پیدرپی (بَوَه(۹))، تولد (جاتی(۱۰)) و پیری و مرگ (جَرامَهـ رَنَه(۱۱)). بنابراین، رنجی که بر همه وجود ِ حسّی مبتنی است معلول زنجیره منظم علیت است.
از نظر همه مکتبهای آیـین بـودا، قانون همزایی ِ مشروط قانونی بنیادی است. امّا تفاسیر گوناگونی از آن ارائه کردهاند. با در نظر گرفتن این قانون، این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوان از چرخه بیوقفه تولد، رنج و مرگ فرار کـرد. سـلوک اخلاقی از اینجا آغاز میشود. شناخت [مفهومی ِ] اینکه رنج همه هستی را فراگرفته است و شناخت راهی که زندگی در آن تحول مییابد، [برای رهایی از رنج] کافی نـیست؛ بـاید به تزکیه که به تـوقف ایـن جریان میانجامد نیز پرداخت. این تزکیه رهاننده، با پیروی از راه هشتگانه جلیل شامل، اندیشه درست، گفتار ِ درست، کردار ِ درست، زیست ِ درست، کوشش ِ درست، آگاهی ِ درسـت، و یـکدلی ِ درست حاصل میشود.
هـدف از عـمل دینی رهایی از پندار منیّت، و در نتیجه آزاد ساختن خویش از بندهای این جهان مادی است. کسی که این راه را به سرانجام میرساند میگویند بر چرخه دوباره زاییده شدن چیره شده، به روشن شدگی رسـیده اسـت. مقصد نهایی این است، نه بهشت یا جهان ِ آسمانی.
جریان زندگی را به سوختن ِ آتش تشبیه میکنند. درمان آن در فرونشاندن آتش ِ شهوت و کینه و فریب است. بودا، یعنی روشنی یافته [یا به اشـراق رسـیده]، کسی اسـت که دیگر شعلهور یا برافروخته نیست. برای وصف ِ حالت ِ انسان ِ روشنی یافته،
______________________________
۱٫ avija
۲٫ sankharas
۳٫ nama-rupa
۴٫ Salayatana
۵٫ phassa
۶٫ vedana
۷٫ tanha
۸٫ upadana
۹٫ bhava
۱۰٫ JATI
۱۱٫ jarama-rana
اصطلاحات گوناگونی به کار مـیبَرَند؛ اصطلاحی که در غرب شهره است، نیروانه(۱) است، که آن را به «خاموشی»، یـعنی خـاموشی ِ احـساس ِ شهوت و کینه و فریب [یا، آز و کینه و نادانی [برگرداندهاند. امّا نیروانه نابودی نیست، و در واقع بودا تشنگی به نیستی یـا نـابودگی را به صراحت رد کرده بود. جستوجوی بوداییان صرفاً ناظر به توقف نیست بلکه بـرای رهـایی اسـت. اگرچه نیروانه را اغلب به صورت سلبی با تعبیر «رهایی از رنج» توضیح میدهند، صحیحتر آن است کـه به شیوهای ایجابیتر وصف شود: به منزله مقصد نهایی جویای آنند و آن را حرمت مـینهند.
بودا به پرسشهای مـبهم دربـاره سرنوشت اشخاصی که به این مقصد نهایی رسیدهاند پاسخ نمیداد. او حتی از نظرپردازی در این باره که آیا این فرزانگان پاک، پس از مرگ بقا دارند یا ندارند، خودداری کرد. او بر آن بود که چنین پرسشهایی ربـط و نسبتی با عمل به راه ندارد و به هر حال نمیتوان از درون مرزهای وجود انسان متعارف به آنها پاسخ داد. با این همه، او اغلب واقعیت مقصد دینی را تصدیق میکرد. محض نمونه، نقل است که گـفته اسـت: «زاییده نشده، تولید نشده، ساخته نشده و نیامیختهای هست، که اگر نبود، رهایی از این جهان ِ زاییده شده، تولید شده، ساخته شده و آمیخته، ممکن نبود.»
بودا در آموزهاش به شدت بر این تـأکید مـیکرد که مرتبه هستیشناختی (اینکه چیزها هستی دارند یا ندارند) و سرشت نیروانه نامشروط را نمیتوان به گونهای وصف کرد که وارونه یا قلب نشود، امّا چیزی که مهمتر است آن است کـه او بـا تأکید زیادی از این هواخواهی میکرد، که آن کس که حقیقت بودایی و عمل به راه بودایی را بشناسد، میتواند نیروانه را در همین زندگی تجربه کند.
سَنگه، جامعه و دولت
نهادهای دِیری. سَنگه(۲) انجمن رهروان بودایی اسـت کـه از آغـاز آیین بودا، آموزههای بودا را بـا اقـتدار فـراگرفته، آموزش داده و حفظ کرده است. رهروان با انجمنهاشان از راه سرمشق واقع شدن و آنگونه که بودا نشان داد، از راه آموزههای اخلاقی (پالی: سیله؛(۳) سنسکریت: شیله(۴)) به غـیررهروان خـدمت کـردهاند. در عوض غیررهروانی که از این راه
______________________________
۱٫ NIRVANA
۲٫ SANGHA
۳٫ Sila
۴٫ sila
به دنبال کسب ثـواباند از رهـروان به خاطر خدمتشان حمایت کردهاند. دِیر برای رهرو، علاوه بر خدمت، به عنوان محور تبلیغ و آموزش بودایی، فرصتی فـراهم مـیکند تـا جدای از علاقههای مادی زندگی کند. موقعیتی که معمولاً در باورها چـنین مینمود که برای پیروی سخت از راهی که مستقیماً به رهایی میانجامد لازم است، یا دستکم اقتضای آن را دارد.
خاستگاه و تحول سـَنگه. بـه سـخن پژوهشگران آیین بودای آغازین، در زمان بودا، شماری از دراویش یا صدقهبگیران، در هـند ِ شـمال ِ شرق به صورت فردی یا گروهی با پرسهگردی و دریوزگی زندگی میکردند.
این مردانْ زندگی ِ خانهخدایی(۱) و پرداخـتن بـه امـور دنیوی را رها کرده بودند، چرا که این برای جستوجوی آموزه و شکلی از عـمل کـه بـهطرز معناداری روشنگر زندگی و بارآور رهایی است، لازم است. هنگامی که این جوینده با کسی مـواجه مـیشود کـه بهنظر میرسد این پیام ِ رهاننده را در چنته دارد، او را به منزله آموزگار (گورو(۲)) میپذیرد و با او به پرسـهگردی مـیرود. موقعیت این دریوزگان در احوالپرسی یکدیگر به هنگام دیدار با دراویش دیگر خلاصه مـیشود. در ایـن احـوالپرسی پرسش از اینهاست، «زیر نظر کدام راهنما، درویشی میکنی؟ استاد (ستّه(۳)) تو کیست؟ دَمّه (آیین) مطلوب تـو چیست؟»
دسـتههای دریوزهای که بر گرد یک آموزگار جمع میشدند، پرسهگردی در فصل باران (وَسّه(۴))، از ژوئیـه تـا آگـوست، را کنار میگذاشتند. آنها در این فصل در دِیرهایی که معمولاً در نزدیکی روستاها قرار داشت زاویه (وَسّهواسه(۵)) مـیگرفتند. آنـجا روزها طعام را به قناعت از مردم درخواست میکردند و به سیر درون میپرداختند. احـتمالاً بـودا و رهـروانش نخستین کسانی بودند که زاویهگیری در فصل باران را بنیاد نهادند.
پس از مرگ بودا رهروان پراکنده نشدند، بـلکه در دِیـر گـرد هم جمع میشدند و به دریوزگی و زاویهگیری در فصل باران میپرداختند. احتمالاً هر یـک از رهـروان در دِیر برای خود حجرهای میساخت و جدای از دیگران در آن زندگی میکرد، امّا احساس اتحاد با همنوعان بودایی خـود، آنـان را وامیدارد هر دو هفته یک بار، در روزهای بَدْر یا
______________________________
۱٫ خانه خدایی برابر نـهادی اسـت برای householder، یعنی مرد خانه و خانواده، در برابر دِیـرنشینی، تـرک خـانومان و زندگی در دِیر. م.
۲٫ GURU
۳٫ Sattha
۴٫ VASSA
۵٫ Vassavasa
هِلال ِ، گرد هم جمع شـوند تـا پاتیموکّه(۱) را از بَر بخوانند، یا پایبندی به انجمن را اعلان کنند. این مراسم را که غـیررهروان نـیز در آن حضور دارند اوپوسته(۲) نام نـهادهاند.
در قـرون اولیه، پس از مـرگ بـودا، سـَنگه به دو گروه از رهروان با نگرشهای مـتفاوت تـقسیم شد. گروه اول بر شیوه زندگی سیّار باقی ماند، این گروه با نـیروی بـسیار خلاق خود در تاریخ آیین بودا درخـشیده است و در آیین بودای مـعاصر بـه ویژه در سریلانکا(۳) و آسیای جنوب ِ شـرق، هـمچنان نقش دارد. گروه دوم، که بسیار بزرگتر بود زندگی در جنگل را رها کرد و در اقامتگاههای دِیـری ِ ثـابت (ویهارَه(۴)) اسکان یافت.
علت عـمده ایـن تـغییر در شیوه زندگی، دو چـیز اسـت. نخست، رهروان توانستند بـا اذعـان ِ دین مشترک، یک نهاد ِ منسجم ِ خاص [=انجمن] را بنیاد نهند. دوم، غیررهروان زمینهای مناسبی را برای ساخت دِیـر بـه رهروان هدیه کردند تا بهطور ثـابت در آن زنـدگی کنند، غـم ِ نـان نـداشته باشند و آیین را به غـیررهروان تعلیم کنند. بدین ترتیب در هند ِ شمال ِ شرق و مناطق همجوار، که محل گسترش آیین بودا بـه شـمار میآمد، ویهارههای کوچک را برپا کردند. در دوره آشـوکا(۵) تـحولات دیـگری پیـدا شـد. آشوکا از حفظ وحـدت و بـهروزی انجمن بودایی هواخواهی میکرد، و بهخاطر حمایتها و نفوذ او بود که آیین بودا در مسیری کلیتر رشد و تحول یـافت.
در دوره پسـ از آشـوکا، ابعاد دِیرهای بودایی بزرگتر شد و دِیرها ثـروت زیـادی بـه دسـت آوردنـد. در حـدود قرن پنجم میلادی، مَهاویهارهها،(۶) یا مراکز دِیری پیدا شدند، مانند نالندا(۷) در هند. اینها مراکز آموزش مبلغان بودایی بهشمار میآمد. بدین طریق که رهروانی را از چین و تبّت میگرفتند و بـه شکل مبلغ به این سرزمینها میفرستادند. امّا یک هندوئیسم احیاشده بر نهادهای بودایی نفوذ داشت. این هندوئیسم احیاشده، پیش از آنکه آیین بودا در قرن سیزدهم از هند برچیده شود، آن را تضعیف کرده بـود.
در هـمه کشورهای بودایی، دِیرها همچنان به منزله مراکز مروج ِ آیین و آموزش بودایی و مکانی برای زاویهگیری بهشمار میآید. در مناطق و بافتهای خاص، نهادهای ِ دِیری گوناگونی پیدا شدند. در مناطق مختلف دستکم دو گونه نـهاد وجـود داشت. یک
______________________________
۱٫ PATIMOKKHA
۲٫ Uposatha
۳٫ Sri Lanka
۴٫ VIHARAS
۵٫ ASOKA
۶٫ MAHAVIHARAS
۷٫ Nalanda
چندتایی دِیر عمومی وجود داشت که اغلب کمابیش از الگوهای بودایی کلاسیک پیروی میکردند. افزون بر این، چند دِیر کوچکتر نیز وجـود داشـت که اغلب در مناطق روستایی واقـع بـودند و مدیریت آنها بهشدت ضعیف بود. اغلب در این دِیرها، حقوق و امتیازات رئیس دِیر به شکل موروثی به شاگرد خاص او میرسید. در مناطقی که رهروان ازدواج میکردندــ مـحض نـمونه، در سریلانکای سالهای میانی و ژاپنـ در دوره پسـاهِیآن(۱) یک سنت میراثبری خونی پیدا شد.
نهاد درونی سَنگه. پیداست که ویژگی کهنترین نهاد در دِیرهای هندی، ویژگی دموکراتیک یا مردمی آن بود. این ویژگی دموکراتیک برخاسته از دو عامل تاریخی مهم بود. نـخست آنـکه بودا برخلاف رسم آموزگاران آن زمان، برای خود جانشین تعیین نکرد. در عوض به هر یک از رهروان آموخته بود که بکوشند، راهی را که او اعلان کرده بود بروند. بنابراین، شخص خاصی که مـرجعیت مـطلق را به او سـپرده باشند وجود نداشت، تنها مرجعیت دَمّه (آیین)ای بود که بودا تعلیم کرده بود. دوم آنکه منطقهای که آیـین بودا از آن برخاسته بود، به داشتن یک نظام دموکراسی قبیلهای، یا جـمهوری خـواهی شـهره شده بود، که سَنگه اولیه آن را اقتباس کرده بود.
وقتی یک مسئله پیدا میشد، همه رهروان دِیر، گـرد هـم جمع شده، انجمن تشکیل میدادند. مسئله را در هیئت ِ رهروان مطرح میکردند و در پیرامون آن به بـحث مـینشستند. هـر پاسخی که ارائه میشد باید تا سه بار اعلان میشد و سکوت به معنای قبول آن بـود. در صورت پیدا شدن اختلاف، رأی میگرفتند، یا مسئله را به هیئت یا حکمیّت بزرگان دِیـر ِ مجاور ارجاع میدادند. هـمزمان بـا رشد سَنگه، نوعی تقسیم کار و مدیریت ِ سلسله مراتبی در آن پیدا شد. رئیس دِیر در رأس این سلسله مراتب ِ مدیریتی قرار گرفت و تقریباً همه امور مربوط به دِیر با اختیار کامل به عهده او نهاده شـد. امّا ویژگی ضد مرجعیتگرایی آیین بودا همچنان حضور داشت. در چین و کشورهای آسیای جنوب ِ شرق عموماً علاقهای به نظام سلسله مراتبی نداشتند؛ چون بر بخشهای متعدّد و تقریباً مستقل دِیر، قواعد دشواری را تـحمیل مـیکرد.
همزمان با تحول سَنگه، قوانین و آداب خاصی را وضع کردند که در همه دِیرهای بودایی تا امروز فقط اندکی فرق دارد. قوانینی را که رهروان با آن داوری و مجازات
______________________________
۱٫ Heian
میشوند، در متون وینَیه (در لغت به معنی «روش») میتوان یـافت. ویـنَیه پیتَکه(۱) کانون تِیرَهواده، شامل دستورهایی است که ظاهراً بودا در قضاوتهای خود در موقعیتهای خاص ارائه کرده است. در حالی که در اکثریت موارد در نویسندگی بودا میتوان تردید کرد، میکوشند به جای یکی از شـاگردانش، هـمه نوشتهها را به خود او نسبت دهند. قلب متون وینَیه، پاتیموکّه است، که در جریان تحول سَنگه به فهرستی از قوانین دِیری تبدیل شد. رهروان هر دو هفته یک بار گرد هم جمع مـیشوند و قـوانین را از بـَر میخوانند. پس از هر قانون کمی تـوقف مـیکنند تـا رهروی که آن قانون را نقض کرده به خطای خود اعتراف کند و به مجازات برسد. در مکتبهای گوناگون، شمار قوانین پاتیموکّه متفاوت است، بـهطوری کـه در کـانون پالی ۲۲۷، در کانون چینی ۲۵۰ و در کانون تبّتی ۲۵۳ قانون وجود دارد. این قـوانین اسـاساً یکسان هستند. نخستین بخش پاتیموکّه مربوط است به چهار گناه ِ کبیره، که الزاماً به اخراج از دِیر میانجامد. چهار گـناه ِ کـبیره ایـنهاست: آمیزش جنسی، دزدی، قتل، افراط در نیروهای معجزهآسا. در هفت بخش دیگر پاتـیموکّه قوانینی هست که به گناهان ِ صغیره، مانند مِیخواری و دروغگویی مربوط است.
در کشورهای تِیرَهواده ــ سریلانکا، میانمار (برمه)، تایلند، کـامبوج و لائوس ــ اعـضای انـجمن دِیری بودایی عمدتاً عبارتاند از مردان ِ رهرو و نوآموزان،(۲) مرتاضان با خرقههای سـفید(۳) و مـردان و زنان ِ غیررهرو. در بعضی از کشورهای تِیرَهواده، بهخصوص در زمینلاد ِ آسیای جنوب ِ شرق، پسران یا مردان جوان، بنا بـه سـنت، بـرای گذراندن یک دوره آموزش و تمرین دیانه (مراقبه)، مدتی در دِیر زندگی میکنند. از اینرو، اکـثر مـردان ایـن مناطق خوی و خصلت دِیری پیدا کردهاند. این عمل، دست غیررهروان را در امور دِیری بیش از حـد بـاز گـذارده است.
در کشورهای مَهایانه و وَجرهیانه،(۴) به ترتیب چین و تبت، بنا به سنت، شخص مشتاق ِ رهـروی مـیتوانست از یک سال قبل نوآموز شود. تا وقتی که مشتاق، آیین سرتراشی را بهجا نـیاورده بـاشد، ایـن سال، سال دوره آموزش او بهشمار میرود و در حالی که در دِیر
______________________________
۱٫ VINAYA PITAKA
۲٫ نهاد زنان ِ رهرو در طی بیش از دهـ قـرن است که از جهان تِیرَهواده برچیده شده و کوششهای جدید برای تأسیس مجدّد آن، موفقیت چـندانی بـهدست نـیاورده است.
۳٫ شامل مردان و زنان ِ رهرو که خارج از سَنگه زندگی میکنند امّا کمابیش از شیوه زندگی تـرک دنـیا پیروی میکنند.
۴٫ VAJRAYAÎNA
به فراگیری و کارهای پادویی مشغول است، باید مالیات بدهد و در خـدمت دولت بـاشد. در پایـان سال دوره آموزش، مشتاق باید آزمونی را پشت سر بگذارد که شامل دو بخش است، یکی قرائت بـخشی از یـک سـوتره(۱) مشهور ــ طول سوره بسته به مرد یا زن بودن مشتاق است ــ و دیگری بـحث در پیـرامون مسائل نظری گوناگون. در چین، معمولاً چه مرد و چه زن، تا وقتی که یک شخصیت ممتاز باشد یـا بـه دولت وابسته باشد، از مرحله نوآموزی فراتر نمیرود.
بنا به قوانین وینَیه، ورود به سـَنگه یـک مسئله شخصی است که به خواسته شـخص و خـانواده او وابـسته است. امّا در بعضی از کشورهای بودایی، اغلب پذیـرش تـحت نظارت دولت بود، و دولت برای تعیین ورود یا ارتقای رتبه در سَنگه، بررسیهای لازم را انجام میداد. در موقعیتهای خـاص، نـه تنها از راه چنین بررسیهایی بلکه از راه جـلب نـظر مقامات بـالا یـا از راه خـرید یک مجوز پذیرش از دولت، میشد وارد سَنگه شـد. فـروش مجوزهای پذیرش در دورههایی بود که دولت آن را دستاویزی برای پُرکردن خزانهاش قرار داده بود.
زنـدگی یـک رهرو بودایی اساساً زندگی سیّار تـوأم با فقر، گدایی و خـویشتنداری شـدید جنسی بود. زندگی رهروان ایـنگونه اسـت، زندگی تنها از راه صدقه، پوشیدن لباسهایی که از ضایعات دوختهاند و داشتن فقط یک خرقه سـه تـکه، یک شکمبند، یک کاسه خـیرات، یـک تـیغ سرتراشی، یک سـوزن بـرای دوختودوز و یک صافی بـرای گـرفتن حشرات در آب آشامیدنی (برای پرهیز از کشتن یا خوردن آنها). اکثر مکتبهای بودایی هنوز بر [رسـم [بـیهمسری تأکید میکنند. اگرچه بعضی از گروهها، بـهخصوص در تـبّت و ژاپن، از شدت روش دِیـری کـاستهاند و بـعضی از مکتبهای وَجرَهیانه، یک فـعالیت جنسی را به منزله یک آیین خاصْفهم که میاندیشند راه به رهایی میبَرد، پذیرفتهاند. امّا از نظر هـمه مـکتبهای بودایی، دریوزگی و گرفتن خیرات یک حـالت سـمبلیک بـه خـود گـرفته است، که بـرای تـعلیم فروتنی یا غمخوارگی یا انباشتن دارایی برای مقاصد خاص بهکار میرود. رشد دِیرهای بزرگ نیز اغـلب بـه قـبول مصالحه با قانون فقر منجر شده اسـت. در حـالی کـه رهـرو قـانوناً پیـش از ورود به دِیر دارایی خود را رها میکند ـ اگرچه حتی گاهی شدت این قانون را نیز تقلیل میدهند ـ انجمن رهروان وارث دارایی و
______________________________
۱٫ sutra
زمینهایی است که به آن هدیه میکنند. این کسب دارایـی زمانی نه تنها تا حدی به نادیده گرفتن آرمان انجمن بودایی، بلکه به رسیدن به قدرت دنیوی نیز منجر شده است. این عامل، علاوه بر ویژگی خودگردانی دِیرهای بودایی و رابـطه آیـین بودای آغازین با حکومت پادشاهی هندی، بر تعامل میان سَنگه و دولت تأثیر نهاده است.
جامعه و دولت. اگرچه گاهی آیین بودا را به منزله یک دین دِیری و غیردنیوی وصف میکنند، وصف درستی نـیست. در کـهنترین مرحله سنت، بودا را چون آموزگاری ترسیم میکنند که نه تنها خانومان رهاکردهها بلکه خانهخدایان را نیز مخاطب قرار میدهد. علاوه بر این، اگرچه در مـتون اولیـه او را مانند یک اصلاحگر اجتماعی نـشان نـمیدهند، به موضوع نظم و مسئولیت اجتماعی میپردازد.
در سراسر تاریخ بودایی، بوداییان از اخلاق اجتماعی گونههای متفاوتی ارائه کردهاند. اخلاق اجتماعی که بناشده بر مفاهیم عدالت کرمهای اسـت (ایـن «قانون» که کردارهای نـیک بـرای کنندهاش نیکبختی به همراه میآورد در حالی که کردارهای بد برای کنندهاش رنج به بار میآورد)، شکوفایی فضیلتهایی چون از خود گذشتگی، غمخوارگی و بیطرفی؛ و بهجا آوردن حق پدر و مادر، آموزگاران، حاکمان و مانند ایـنهاست. عـلاوه بر این، بوداییان مفاهیم متنوعی چون فرضیه پیدایش جهان و جهانشناسی را شکل دادهاند. مفاهیمی که قانونیت سلسله مراتب اجتماعی و نهادهای سیاسی مربوط به آنها را فراهم آورده است. اغلب آیین بودا، در کل ِ نـهاد اجـتماعی ِ سلسله مـراتبی و سیاسی ِ اجتماعات آسیایی گوناگون، یک نقش محافظهکارانه و میانهرو داشته است. با این همه، این سنت انگیزهای بـرای پدید آوردن نهضتهای افراطی و انقلابی ندارد.
در سیر تاریخ طولانی آیین بودا، رابـطه مـیان انـجمن بودایی و حاکمیت دولت، شکلهای جورواجوری به خود گرفته است. گویا فرمانروایان هندی، به سَنگه بودایی اولیه در هند، بـه شـکل یک بخش مستقل ِ بیرون از حوزه قدرتشان نگاه میکردند، جز آنکه ثابت میشد کـه مـخالف حـکومت است، یا از آن احتمال آشوب داخلی یا خارجی میرفت. آشوکا، شاه بودایی، که حمایت و شهرتش آیـین بودا را از یک دین محلی به دینی جهانی رسانده بود، گویا وقتی که مـیخواست برای از میان بردن اخـتلافها در امـور انجمن بودایی دخالت کند، همین سیاست جلوگیری از آشوب را به کار بُرد. با این همه،
همچون درمهراجه،(۱) امپراتوری که آموزههای بودا را حفظ کرد و رواج داد، یاد و خاطرهاش در دلها باقی ماند.
در کشورهای تِیرَهواده، بنابرسنت، تـندیس آشوکا را به عنوان پشتیبان و حامی دین قرار میدهند تا داور مرجعیت سیاسی باشد. در کل، در کشورهای تِیرَهواده، یا مردم از جان و دل از آیین بودا هواخواهی کردهاند و یا دولت آن را رسماً معتبر دانسته است، چنانکه گویی بـه عـصر زرّین به عنوان مقصد رسیدهاند؛ چون میاندیشند که در این عصر میان دولت و رهروان تعامل وجود دارد. نقش سَنگه در این تعامل، بنابر سنت، حفظ دَمّه (آیین) و عمل کردن به منزله راهنما و الگوی مـعنوی بـوده است که ضرورت رفاه و آسایش مردم را برای قدرت سکولار روشنگری میکند. در حالی که سَنگه و دولت دو ساختار مجزا دارند، گاهی به هم میآمیزند؛ زیرا رهروان (اغلب از خاندان شاهی) معمولاً در سِمت مـشاور در امـور دنیوی قرار میگرفتند و شاهان گهگاه، دستکم در تایلند، مدتی در دِیر زندگی میکردند. این را نیز نباید از یاد بُرد که نهادهای دِیری بودایی به شکل رابط میان روستاییان و فرهیختگان شهری، که بـه وحـدت کـشورهای مختلف تِیرَهواده کمک میکرد، خـدمت کـردهاند.
در چـین رابطه میان سَنگه و دولت ثبات چندانی نداشته است. روزگاری به آیین بودا به شکل یک دین بیگانه، رقیب بالقوه دولت، یا خالیکننده مـنابع مـلی دولتـ از مردان و دارایی نگاه میکردند. این برداشتها به پاکـسازی سـریع آیین بودا و وضع قوانین بازدارنده نفوذ آن منجر شده است. با وضع بعضی از قوانین کوشیدند شمار رهروان را محدود کنند و دسـت دولت را در پذیـرش، از راه بـررسیهای دولتی و صدور مجوزهای پذیرش، باز بگذارند. برعکس، در دورههای بعدی، مـثلاً در طول دوران اولیه خاندان تانگ (۶۱۸ـ۸۴۵) آیین بودا تقریباً دین دولتی بهشمار میرفت. دولت یک کمیته دینی تشکیل داد تا با سـاخت مـعابد، دِیـرها، و تندیسهای بودا، برای خود امتیاز کسب کند.
در ژاپن آیین بودا این بـالا و پایـین رفتنها را تجربه کرد. در طی یک دوره، از قرن دهم تا سیزدهم، دِیرها با به دست آوردن زمین بـه ثـروت زیـاد و قدرت موقتی رسیدند. دِیرها سپاهیان بزرگ ِ رهروان و مزدوران را برای جنگ با گـروههای دیـنی رقـیب و نبردهای کوتاهمدت تعلیم میدادند. امّا در قرن چهاردهم، نفوذ دِیرها بهتدریج تقلیل یافت. در
______________________________
۱٫ Dharmaraja
طی دوره تـوکوُگاوا،(۱) کـه در قـرن هفدهم زمام امور را بهدست گرفت، نهادهای بودایی تا حد زیادی آلت دست حکومت قرار گـرفتند.
تـنها در تبت بود که بوداییان حکومت دینیای تأسیس کردند که مدت طولانی باقی مـاند. در آغـاز قـرن دوازدهم، انجمنهای تبتی روابط خود را با خانان نیرومند مغول توسعه بخشیدند. این خانها اغـلب بـر امور دولتی تبت نظارت میکردند. در قرن هفدهم، مکتب گِیـ لوکـ پا(۲) یک رژیم دِیـری تـأسیس کـرد، که توانست تا هنگام اشغال تبت توسط چینیان در دهه ۱۹۵۰، یک نظارت کمابیش مستمر بر آن داشـته بـاشد.
در طی همین دوره پیش از تجدّد، هر یک از انجمنهای بودایی گوناگون در آسیا، با نـظام سـیاسیـ اجـتماعی منطقه خود، نوعی رابطه کاری برقرار کرد. در طی حرکت استعماری غرب، بهویژه پس از تأسیس ایدئولوژیها و نـظامهای سـیاسی جـدید، در طول قرون نوزدهم و بیستم، با الگوهای گذشته در باب سازش میان آیین بـودا و دولت مـخالفت کردند. در بعضی جاها نزاعهای شدیدی درگرفت ـ محض نمونه، میان بوداییان و رژیمهای استعماری در سریلانکا و میانمار، میان بـوداییان و اصـلاحطلبان مئیجی(۳) در ژاپن، و میان بوداییان و رژیمهای کمونیستی گوناگون. در بعضی جاها به این نزاعها خـاتمه دادنـد، محض نمونه، در ژاپن، و الگوهای جدید سازش را عَلَم کـردهاند. در جـاهای دیـگر همچون تبت، هیچ چارهای اندیشه نشده اسـت.
تـحول تاریخی
شوراهای اولیه. شوراهای بودایی (سَنگیتی(۴)ها، یا «گزارشها») را عمدتاً با ایمان و عـمل ِ خـالص ِ انجمن [اولیه] همسنگ میدانند. مـتاسفانه بـه این گـزارشها چـنان رنـگ افسانه و اسطوره زدند که دانشمندان نـمیدانند ایـنگزارشها را کی وکجا یا حتی چه کسانی عرضه کردهاند. اگرچه عدهای از دانشمندان اسـاساً تـشکیل چنین شورایی را رد میکنند، همه سنتهای بـودایی معتقدند که بلافاصله پس از مـرگ بـودا (که تاریخ آن نامعلوم اسـت) شـورایی در راجهگهه(۵) (راجْگیر کنونی) برپا شد. بنابر افسانهای، این شورا (با پانصد
______________________________
۱٫ Tokugawa
۲٫ DGE-LUGS-PA
۳٫ Meiji
۴٫ sangitis
۵٫ Rajagaha
اَرَهَنت،(۱) یـا رهـروان کمال یافته) تدوین ِ دو بخش از کـانون پالی کـنونی را بـه عهده گرفت. یـکی ویـنَیه (قانوننامه روش انجمن) زیر نـظر اوپالی(۲) و (دیـگری) دَمّه (سوترهها، یا متون دینی بودایی) زیر نظر آننده،(۳) گو اینکه در همین شورا، وفـاداری آنـنده را به بودا آزمودند. اگرچه درطیدورهنخستین شـورای بـودایی، حافظان سـوترهها، ویـنَیه وشـروح مجازحضور داشتند، متون دیـنی به معنای واقعی کلمه فقط به شکل شفاهی و خام وجود داشت.
اکثر محققان تاریخیت دومـین شـورا را که حدود یک قرن پس از مرگ بـودا [حـدود ۳۸۶ قـم] در وِیـسالی(۴) (سـن: وَیْشالی(۵)) تشکیل شـد، قـبول دارند. بنابر سنت، میان رهروی به نام یَسَه(۶) و رهروان [سرزمین] وَجّی(۷) اختلاف پیدا شد. رهروان وَجـّی بـه ده نـکته که یَسَهآنها را نادرست و برخلاف قوانین انجمن مـیدانست، دسـت مـییازیدند. ایـن ده نـکته ایـنها را مجاز میدانست: ذخیره کردن نمک در شاخ، خوردن عصرانه و خوردن شیر پس از غذا. در این شورا آن ده نکته و چند قانون دیگر را به دلیل سُستی بیش از حدشان مطرود دانستند. بعضی از دانـشمندان معتقدند که اختلاف در دومین شورا چنان بوده است که به جدایی آشکار دو شاخه انجمن اولیه انجامید. (یکی) مکتب مَهاسَنگیکه،(۸) که نگرشهای لیبرالیتر داشت، و (دیگری) مکتب استَویرهواده(۹) (تِیرَهواده) که موضع سـنتگراتر گـرفت.
بنابر گزارشهای تِیرَهواده، سومین شورا به فرمان شاه آشوکا در پاتلیپوتّه(۱۰) (پَتْنه کنونی) در حدود ۲۵۰ قم برپا شد. میگویند، موگَّلیپوتّه تیسّه،(۱۱) رئیس شورا، اثر خود را با نام کَتاوتّو(۱۲) (نکتههای اختلاف) کـه یـکی از کتابهای اَبیدَرمه(۱۳) (رسالههای مدرسی) مکتب تِیرَهواده است، در طی این شورا تکمیل کرده است. همچنین نقل است، میان دو فرقه، یکی سَرواستیوادینها(۱۴) و دیگری ویبَجْیهوادینها(۱۵) (کـه مـعمولاً آنها را با تِیرَهوادینهای اولیه یـکی مـیگیرند) بر سر حقیقت حالات دانستگی ِ (چیتّه(۱۶)) گذشته و
______________________________
۱٫ ARAHANT
۲٫ Upali
۳٫ ANANDA
۴٫ Vesali
۵٫ Vaisali
۶٫ Yasa
۷٫ Vajji
۸٫ MAHASANGHIKA
۹٫ Sthaviravada
۱۰٫ Pataliputta
۱۱٫ Moggaliputta Tissa
۱۲. Kathavattu
۱۳٫ Abhidharma
۱۴٫ Sarvastivadins
۱۵. Vibhajyavadins
۱۶٫ citta
آینده، اختلاف پیدا شد. پس از آنکه نظر سَرواستیوادینها که برای چنین حالاتی هستی واقعی قایل بودند، مطرود دانـسته شـد، گویا این فرقه از درّه گـنگای سـُفلی به متورا(۱) در شمال ِ غرب رفت. آنطور که پیداست این مکتب میان مکتبهای سنتگراتر و کهنتر و نهضت نوپای مَهایانه («چرخ بزرگتر»)، همچنان به شکل یک مکتب انتقالی رشد و تحول یافته است.
بـنابر سـنتهای بودایی شمالی، چهارمین شورا به فرمان شاه کنیشْکه،(۲) احتمالاً در قرن اول میلادی، در جالَندَر،(۳) یا در کشمیر برپا شد. به نظر میرسد هدف از تشکیل این شورا فقط نوشتن تفاسیر بوده است. ظاهراً چـون در نـوشتن این تـفاسیر فقط دیدگاه سَرواستیوادینها اعمال شده بود، دانشمندان عموماً چنین نتیجه میگیرند که آن یک شورای فرقهای بود تـا یک شورای ِ جامع ِ بودایی واقعی. به هر حال بوداییان جنوبی چـهارمین شـورا را هـرگز معتبر ندانستند.
تحولات در هند
گسترش آیین بودا. بودا یک رهبر کاریزمایی بود که یک پیام دینی را کـشف و اعـلام کرد، و انجمن دینی متفاوتی بنیاد نهاد. بعضی از اعضای آن انجمن، مانند خود بودا، مـرتاضان سـیّار بـودند. گروه دیگر پیشنشینان [=غیررهروان] بودند که بودا را محترم میشمردند، از آن دسته از آموزههای او که به آنان مربوط بـود پیروی میکردند و با تأمین نیازهای مادی رهروان از آنان مراقبت میکردند.
چند قرن پس از مـرگ بودا، سرگذشت زندگانی او را بـه یـادآورده، آن را با شاخ و برگ آراستند. آموزههای او محفوظ ماند و تحول یافت، و انجمنی که تأسیس کرده بود به یک نیروی دینی چشمگیر تبدیل شد. بعضی از رهروان سیّار، زندگی ثابت در دِیر را آغاز کردند و برای اداره دِیـرهای بزرگ راهکارهایی اندیشه کردند. همزمان، عدهای از نخبهگان اقتصادی و سیاسی که از اعضای مهم بهشمار میآمدند به عنوان بودایی پیشنشین(۴) به انجمن پیوستند.
______________________________
۱٫ Mathura
۲٫ KANSKA
۳٫ Jalandhar
۴٫ اشاره است به بوداییان غیر رهرو .م.
آیین بودا در طی نـخستین قـرن حیات خود از خاستگاهاش در مَگده(۱) و کوسَله(۲) به سراسر بخش اعظم هند ِ شمالی، از جمله مناطق متورا و اوجَّینی(۳) در غرب، گسترش یافت. بنابر سنت، پیش از برپایی شورای وِیسالی، که درست یک قرن پس از مرگ بـودا تـشکیل شد، رهروانی را که در مناطق دور در سراسر هند ِ شمالی و مرکزی زندگی میکردند به آن فراخواندند. در میانه قرن سوم قم، شاه ِ مئوریایی (آشوکا) از آیین بودا هواخواهی کرد. امپراتوریای که آشوکا تأسیس کرده بـود گـسترهاش از کوههای هیمالیا در شمال تا تقریباً سریلانکای جنوبی بود.
فرمانروایان قلمروهای شاهی و جمهوریهایی که در هند ِ شمال ِ شرق پیدا میشدند، اغلب از فرقههایی که اعمالشان با هندوئیسم ارتدوکس متفاوت بود، هواخواهی مـیکردند. چـرا کـه این، سنگ تعادلی بود در بـرابر قـدرت سـیاسی عظیمی که بالاترین طبقه هندو (برهمنها(۴)) در امور دولتی داشتند. نخستین امپراتور مئوریایی، چَنْدرَه گوپْته(۵) (حدود ۳۲۱ تا ۲۹۷ قم) از آیین جَیْن(۶) هواخواهی کـرد و سـرانجام یـک رَهْبان جَیْن شد. پسر بزرگ او، آشوکا، که از حـدود ۲۷۰ تـا ۲۳۰ قم بر بخش بزرگتر این شبه قاره فرمان میراند، شاه ِ اُسوه بودایی شد. آشوکا کوشید تا در قلمرو خویش «دَمـّه حـقیقی» را بـنیاد نهد که بر ارزشهای خویشتنداری، بیطرفی، شادی، راستگویی و نیکی اسـتوار بود. اگرچه او انجمن دینی حکومتی تشکیل نداد، کوشید از هندو، جَین، آجیوِیکه(۷) ( آجیوَکه(۸)) و نیز بودایی، یک فرهنگ بوداییمحور پدیـد آورد. اگـرچه آرمـان شاهی جدیدی که آشوکا پدید آورد، در سراسر جهان بودایی بعدی آثار شـگرفی بـهجا گذاشت، پیداست حل مشکلات گسترده گوناگونی که این دولت با آن روبرو بود، از توان آشوکا فراتر بود. بـلافاصله پس از مـرگ آشـوکا، امپراتوری مئوریایی رو به فروپاشی نهاد.
اگرچه به نظر میرسد که بوداییان بـعدها در طـی دوره شـونْگه کانْوه(۹) (۱۸۵ تا ۲۸ قم) شکنجه و آزار دیدهاند، آیین بودا در حفظ خود و حتی توسعه نفوذ خود کـامیاب بـود. مـراکز دِیری بودایی و بناهای تاریخی باشکوه بودایی مانند استوپههای(۱۰) بزرگ در
______________________________
۱٫ Magadha
۲٫ Kosala
۳٫ Ujjayani
۴٫ BRAHMAN
۵٫ Gupta Candra
۶٫ JAINISM
۷٫ Ajivika
۸٫ Ajivaka
۹٫ Sunga-KanvaAjivaka
۱۰٫ STUPA
بارهوت(۱) و سانْچی(۲) را در سراسر این شـبه قـاره استوار ساختند و این نهادها اغلب از حمایت شاه برخوردار بود. در قرون اولیه میلادی، آیـین بـودا بـه ویژه در هند ِ شمال ِ غرب در حال شکوفایی بود، و از آنجا بهتدریج به آسیای میانه و چین گـسترش یـافت.
آیین بودا در دوره فرمانروایی گوُپتهها و پالهها. در دوره خاندان گوپته (حدود ۳۲۰ تا ۶۰۰ میلادی) آیین بودا در هـند هـمچنان زیـر تأثیر رواج دوباره دین برهمنی و موج فزاینده بَکْتی(۳) (آیین پرستش هندویی) قرار گرفت. محض نمونه، در طـی ایـن دوره، بعضی از هندوها بودا را به منزله یکی از اَوَتاره(۴) های ویشنو،(۵) خدای هـندو، پرسـتش مـیکردند.
در طول دوره گوپته بعضی از دِیرها به هم پیوستند تا مراکز دِیری بزرگ [مَهاویهاره(۶) [را که کـار دانـشگاهها را مـیکردند، شکل دهند. مشهورترین اینها، در نالَندا واقع بود. برنامه آموزشی این دِیر از مـرزهای آیـین بودای سنتی فراتر بود. طولی نکشید که نالَندا به مرکز اصلی مطالعه مَهایانه، که بهتدریج سـنت بـودایی برتر در هند شد، تبدیل شد.
اگرچه به نظر میرسد که در دوره فرمانروایی گـوپتهها(۷) نـهادهای بودایی کامیاب بودند، زائران چینی گوناگونی که در فـاصله سـالهای ۴۰۰ و ۷۰۰ مـیلادی از هند دیدار میکردند، شاهد زوال درونی انجمن بـودایی و آغـاز جذب دوباره آیین بودای هندی توسط هندوئیسم بودند. در میان این زائران کسانی بودند مـانند فـاـ سیئِن،(۸) سونگ یون،(۹) هویـ شـِنگ،(۱۰) یـیـ جینگ(۱۱) و رهـرو قـرن هـفتم، شوئَن زانگ،(۱۲) کاشف «هزاران دِیر»ی کـه در هـند ِ شمال ِ غرب، بهدست هونان،(۱۳) قوم صحرانشین آسیای میانه، ویران شده بود. عـدهای از بـوداییان باقیمانده، شکل آیین بودای تَنْترَه(۱۴) را پدیـد آوردند.
آیین بودا از ویـرانی دِیـرها بهدست هونان جان به در بـُرد، بـهویژه در شمال ِ شرق، و در دوره فرمانروایی شاهان پاله(۱۵) (قرن هشتم تا دوازدهم میلادی) مدتی شکوفا بـود. ایـن شاهان همچنان از نهادهای دِیری بـزرگ حـمایت مـیکردند. مراکز جدیدی بـرپا کـردند
______________________________
۱٫ Bharhut
۲٫ Sanchi
۳٫ BHAKTI
۴٫ AVATARA
۵٫ Vishnu
۶٫ MAHAVIHARA
۷٫ Guptas
۸٫ FA-HSIEN
۹٫ Sung Yun
۱۰٫ Hui-sheng
۱۱٫ I-ching
۱۲٫ HSUAN
۱۳. Hun
۱۴٫ TANTRA
۱۵٫ Pala
مانند اودَنْتهپوری،(۱) نزدیک نـالَنْدا، و بـرای همه مَهاویهارهها سیستم نظارتی ایجاد کردند. در دوره فرمانروایی پالهها آیین بودای تَنْتری (یعنی وَجْرهیانه) فـرقه بـرتر شد. بزرگان این فرقه، مشهور بـه سـیدَّه(۲)، نیروانه را بـا شـهوات یـکی میگیرند، میاندیشند که شـخص قادر است «با تن خویش، عنصر بیمرگی را لمس کند». در طی این دوره، دانشگاه نالَندا به مـرکز مـطالعه آیین بودای تَنْتری و تمرین جادو و آدابـ تـَنْتری مـبدّل شـد. در دوره فـرمانروایی شاهان پاله، هـمچنان کـه توجه هندیان به تبّت و آسیای جنوب ِ شرق معطوفی شد روابط با چین کاهش یافت.
زوال آیین بـودا در هـند. بـا فروپاشی حکومت خاندان پاله در قرن دوازدهم، آیـین بـودا شـکست دیـگری را مـتحمل شـد، و اینبار سر برنیاورد. اگرچه بعضی از کانونهای نفوذ بودایی باقی ماند، حضور آیین بودا در هند چنان کمرنگ شد که بهسختی میشد آن را دید. آیین بودا تا حدی با ادیـان دیگر چنان رواداری داشت، که سنت هندویی ِ احیاشده بهسادگی آن را دوباره جذب کرد. وانگهی، آیین بودا در هند که عمدتاً به نهضت دِیری تبدیل شده بود، احتمالاً به غیررهروان توجه چندانی نـداشت و پس از آن کـه مهاجمان مسلمان دِیرهای هندی را در قرن دوازدهم به غارت بُردند، بوداییان امید زیادی به بازگشت نداشتند. پس از ویرانی دِیرها بوداییان غیررهرو به احیای مجدّد «راه» علاقه چندانی نشان ندادند.
تجدید حیات مـعاصر. در آغـاز قرن بیستم، آیین بودا در هند عملاً از میان رفت. امّا از آغاز دهه ۱۹۰۰، از نو حضور چشمگیری پیدا کرده است. با الحاق آیین سیک(۳) در ۱۹۷۵ به جـمهوری هـند، در کشور هند جدید یک جـامعه هـیمالیایی کوچک پیدا شد. این جامعه از یک سنت بودایی نیرومند که با آیین بودای وَجْرهیانه تبت پیوند میخورد، برخوردار بود. پس از آنکه چین در اواخر دهه ۱۹۵۰ تـبت را فـتح کرد، سیل بوداییان تـبّت بـه هند سرازیر شد و در هند شمالی انجمن بودایی کاملا آشکاری را بنیاد نهادند. امّا بهطور عمدهتر، اندیشمندان هندی، آیین بودا را بدیل یک سنت هندو میدانستند که دیگر مورد قبول آنان نبود، از ایـنرو، در دهـههای آغازین قرن بیستم، شماری از جوامع بودایی را سازمان دادند. تغییردین ِ گروهی ِ شمار زیادی از مردم از نظام بهاصطلاح کاست(۴)
______________________________
۱٫ Odantapuri
۲٫ SIDDHA
۳٫ Sikkism
۴٫ CASTE
معمولی (که پیش از این آنان را نجس(۱) میخواندند)، نهضتی که در اصل بیمرائو رَمْجی اَمبِدْکر(۲) آن را هـدایت و رهـبری میکرد، در سـال ۱۹۵۰ آغاز شد. در اکتبر سال ۱۹۵۶، اَمبِدْکر و چند صد هزار از پیروان او به آیین بودا گرویدند، و اگرچه مشکل بتوان آمـار دقیقی ارائه کرد، رشد این گروه استمرار یافته است. برخی از برآوردها نـشان مـیدهد کـه شمار گرویدگان بالای چهار میلیون است.
سریلانکا و آسیای جنوب شرق
نخستین سند روشن از گسترش آیین بودا در بـیرون هـند به دوره شاه آشوکا (قرن سوم قم) باز میگردد. بنابر سنگنوشتههای آشوکا او علاوه بـر بـسیاری از مـناطق مختلف این شبه قاره، به مناطق مرزی خاص نیز سفیرانی فرستاد. شک نداریم که فـرستادگان آشوکا هم به سریلانکا رفتند و هم به یک منطقه مشهور به سووَرْنهبومی،(۳) کـه بسیاری از محققان امروزی آن را بـا کـشور مون(۴) در میانمار جنوبی و تایلند مرکزی یکی گرفتهاند.
سریلانکا. بنابر سنت ِ سینهلی،(۵) با ورود مَهینده، پسر آشوکا، و شش نفر از همراهان او به سریلانکا، آیین بودا در آنجا پا گرفت. این فرستادگان، که مبلغان امپراتور مئوریایی بـهشمار میآمدند، دین شاه دِیوانَمْپیه تیسّه(۶) و تعدادی از نجیبزادگان را تغییر دادند. در دوره فرمانروایی شاه تیسّه، دِیر ِ مَهاویهاره ساخته شد، نهادی که به مرکز ارتدوکسی سینهلی تبدیل شده بود.
پس از مرگ تیسّه (حدود ۲۰۷ قم)، تا دوره دوتـّهگامَنی(۷) (۱۰۱ تـا ۷۷ قم)، نواده تیسّه، که شاه الاره(۸) را شکست داد، سریلانکا به دست هندیان جنوب افتاد. در طول این دوره، به عنوان واکُنشی در قبال تهدید هندیان جنوب، شکلگیریهای سیاسی آیین بودا و سریلانکا شدیداً در هم تـنیده شـد. دلیل دیگر، شاید بهخاطر این خطر بود که کانون پالی را نخستین بار به فرمان شاه وَتّهگامَنی اَبَیه(۹) در قرن نخست قم مکتوب کردند. این شاه، دِیر اَبَیهگیری،(۱۰) مرکز اصلی نهضتهای گـوناگون مـَهایانه در سریلانکا را نیز
______________________________
۱٫ UNTOUCHABLE
۲٫ BIMRAO RAMJI AMBEDKAR
۳٫ Suvarnabhumi
۴٫ Mon
۵٫ Sinhalese
۶٫ Devanampiya Tissa
۷٫ Dutthagamani
۸٫ Elara
۹٫ Vattagamani Abhaya
۱۰٫ Abhayagiri
ساخت. شاه مَهاسِینه(۱) (۲۷۶ تا ۳۰۳ میلادی) آشکارا این تحولات را پشتیبانی کرد. به فرمان شری مِیگهونّه،(۲) پسر مَهاسِینه، «دندان بودا» را به اَبَیَهگیری آوردند و آن را نماد ملی خواندند.
در طی هزاره نـخست مـیلادی، سـنت تِیرَهواده آغازین با گونههای مـختلف هـندوئیسم، آیـین بودای مَهایانه و آیین بودای تَنْتری، در سریلانکا همزیستی داشت. در آغاز قرن دهم، همانگاه که آیین بودا در هند رو به زوال میرفت، سریلانکا به کـانون اصـلی تـجدید حیات ِ بودایی تِیرَهواده مبدّل میشد. با این تـجدید حـیات، سریلانکا به قلمرو تِیرَهواده مبدّل شد. سَنگه بودایی در این قلمرو، زیر سایه حمایتهای تِیرَهواده و یک شاه، که فرمانرواییاش را در چـارچوب تـِیرَهواده مـشروعیت بخشیده بود، یکدست شد. سنت تِیرَهواده جدیدی که بنیاد نـهاده شد، از سریلانکا به آسیای جنوب ِ شرق گسترش یافت. این سنت در آسیای جنوب ِ شرق تأثیر عظیمی بهجا گذاشت.
در دورهـهای جـدید، سـریلانکا در چنگال قدرتهای استعماری غرب، (مانند پرتقال، سال ۱۵۰۵ تا ۱۶۵۸، هلند، سال ۱۶۵۸ تـا ۱۷۹۶ و سـرانجام انگلیس، سال ۱۷۹۶ تا ۱۹۴۷) گرفتار شد. به فرمان شاه کیتّیسیری راجهسیهه(۳) (۸۱ـ۱۷۴۷) سلسله پذیرش، این بار با رهـروانی کـه از تـایلند فراخواندند، دوباره از سر گرفته شد.
انجمن ِ دِیری در سریلانکا، امروزه به سه مـجموعه اصـلی تـقسیم میشود:
(۱) نیکایه سیام،(۴) که در قرن هجدهم تأسیس شد، یک فرقه سنتگرا و ثروتمند است کـه فـقط اعـضای گوییگَمه،(۵) بالاترین طبقه سینهلی را میپذیرد؛ (۲) فرقه اَمَرهپوره،(۶) که در قرن نوزدهم تأسیس شد، جایگاه طـبقاتیاش را بـه روی طبقههای پایین گشود؛ و (۳) گروه اصلاح شده و انشعابی از نیکایه سیام، مشهور به فرقه رَمـَنْیه.(۷) غـیررهروان چـندین گروه اصلاحی تأسیس کردهاند. از میان این گروهها انجمن سَرْوودَیه(۸) که ای. تی. اَریهرَتْنِه(۹) آن را هدایت و رهـبری مـیکند، بهویژه مهمترین بهشمار میآید. برنامههای دینی، اقتصادی و تحولات اجتماعی این گروه، بر زنـدگی روسـتاییان سـینهلی تأثیر چشمگیری داشته است.
______________________________
۱٫ Mahasena
۲٫ sri meghavanna
۳٫ Kittisiri Rajasiha
۴٫ Siam Nikaya
۵٫ Goyigama
۶٫ Amarapura
۷٫ Ramanya
۸٫ SARVODAYA
۹٫ A.T.Ariyaratne
آسیای جنوب شرق. آیین بودا به شیوههایی بسیار متنوع، بر سـه مـنطقه متفاوت در آسیای جنوب ِ شرق تأثیر نهاده است. در دوتا از این سه منطقه (مـنطقه مـالزی ـ انـدونزی و منطقه گستردهای از میانمار تا ویتنام جنوبی) روابط اصلی با هند و سریلانکا از طریق راههای تجاری بـوده اسـت. روابـط اصلی ویتنام با چین بوده است. بیگمان ورود آیین بودا به این مـناطق، در آغـاز قرون هزاره نخست میلادی بوده است.
درست پیش از قرن پنجم میلادی، آیین بودا با کمک مـبلغان هـندی مانند رهرو گونهوَرْمَن،(۱) در جاوا،(۲) جای پای استواری باز کرده است. حوالی همین دوره، آیـین بـودا را به سومَتْره(۳) نیز آوردند، و در قرن هفتم، شـاه شـریویجَیه(۴) در جـزیره سومَتْره بودایی شد. هنگامی که ایی ـ جـنیگ، زائر چـینی قرن هفتم، از این قلمرو دیدار کرد دریافت که آیین بودای هینهیانه در این مـنطقه آیـین برتر است امّا علاوه بـر ایـن، تعدادی مـَهایانی را نـیز دیـده بود. دَرْمَهپاله،(۵) دانای بزرگ ِ نالَنْدا، نـیز کـه در قرن هفتم از اندونزی دیدار کرده بود، همین را دریافته بود.
خاندان شَیْلِنْدره(۶) کـه از قـرن هفتم تا نهم بر شبهجزیره مـالاکا و بخش وسیعی از اندونزی فـرمان مـیراندند، از گونههای مَهایانه و تَنْتری ِ آیین بـودا هـواخواهی میکردند. در این دوره بناهای مهم بودایی را در جاوا برپا کردند. در این بناها، بوروبودور ِ(۷) شگفتانگیز، کـه شـاید با شکوهترین استوپه (بقعه)ی بـودایی اسـت، دیـده میشود. از قرن هـفتم بـه بعد، آیین بودای وَجـْرهیانه بـه سرعت در سراسر این منطقه گسترش یافت. کِرْتَنهگَره،(۸) شاه جاوا (از ۱۲۶۸ تا ۹۲) بهویژه خود را وقف عـمل تـَنْتری کرد.
آیین بودا، همانگونه که در هـند اتـفاق افتاد، در نـیمه نـخست هـزاره دوم میلادی، بهتدریج جای پای خـود را در شبهجزیره مالاکا و اندونزی از کف داد. در برخی از مناطق، آیین بودا در هندوئیسم حل شد و معجون هندومحوری را ساخت کـه در بـرخی از مناطق (از جمله در بَلی(۹)) تا امروز بـاقی مـانده اسـت. امـّا در مـالزی و اندونزی، اسلام جـای هـندوئیسم و بودیسم را گرفت، و به عنوان دین برتر، در این منطقه باقی است. (در
______________________________
۱٫ Gunavarman
۲٫ Java
۳٫ Sumatra
۴٫ Srivijaya
۵٫ Dharmapala
۶٫ Sailendra
۷٫ BOROBUDUR
۸٫ Kertanagara
۹٫ Bali
اندونزی و مالزی، آیین بودا به عـنوان یـک دیـن زنده فقط در میان اقلیت چینی دیده مـیشود، امـّا یـک انـجمن در حـال رشـد از نودینان، با بیشترین آمار، در نزدیکی بوروبودور فعالیت دارد.)
دومین نمونه از گسترش بودایی در آسیای جنوب ِ شرق، در منطقهای از میانمار در شمال و غرب تا دلتای مکونگ(۱) در جنوب و شرق واقع شد. بنابر سـنتهای محلی مون و برمهای، این منطقه، منطقه سووَرنهبومی بود که مبلغان دربار آشوکا از آن دیدار کردند. مشهور است که قرون اولیه هزاره نخست میلادی، سرآغاز ظهور قلمروهای بودایی در این منطقه بود. گـونههای سـنتگراتر ِ آیین بودای هینهیانه، در میانمار و تایلند، بهرغم حضور عناصر هندو، مَهایانه و وَجْرَهیانه-در سراسر هزاره نخست میلادی بهویژه پرآوازه بودند. به دنبال شرق و جنوب، در جایی که اینک کامبوج و ویتنام جنوبی خوانده مـیشود، آمـیزههای گوناگون هندوئیسم، آیین بودای مَهایانه و آیین بودای وَجْرَهیانه سیطره یافتند. در سراسر بخش زیادی از تاریخ آنْگکور،(۲) مرکز بزرگ امپراتوری که قرنها بر کامبوج و بـخش زیـادی از مناطق پیرامون آن سلطه داشت، بـه نـظر میرسد که هندوئیسم، دستکم در میان فرهیختگان، سنت برتر بوده است. امّا در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم، جَیَهوَرْمَن ِ هفتم، شاه بودایی، یک پایتخت جـدید سـاخت، مشهور به آنْگکور تـوم،(۳) بـا مجموعهای از معابد که بناهای مَهایانه و وَجْرَهیانه آنها را احاطه کرده بود؛ این بناها یکی از باشکوهترین مناطق ِ دستاورد معماری بودایی را نشان میدهد.
در قرن یازدهم، یک نهضت اصلاحی تِیرَهواده، همچون در سریلانکا، در زمینلاد ِ آسـیای جـنوب ِ شرق رو به توسعه نهاد. این تجدید حیات، از دو سنت بهشدت کمک گرفته بود، (یکی) از میراث تِیرَهواده که در میان مونها در میانمار جنوبی محفوظ مانده بود، و (دیگری) از سنت اصلاحی ِ جدیدی که در سریلانکا در حـال تـوسعه بود. طـولی نکشید که این تجدید حیات، سنت تِیرَهواده را به منزله پویاترین سنت در میانمار، که آنجا برمهایها بر مـونها چیره شده بودند، استوار ساخت. این نهضت اصلاحی، در اواخر قرن سـیزدهم در تـایلند، کـه تایلندیها آنجا به منزله جمعیت برتر بهتدریج جای
______________________________
۱٫ Mekong
۲٫ Angkor
۳٫ Angkor Thom
مونها را گرفتند، گسترش یافت. دو قرن بعد، اصلاحطلبان ِ تِیرَهواده سـنتشان را در کـامبوج و لائوس گسترش دادند.
برتری تِیرَهوادهای که اینگونه بنیاد نهاده شد، در طول باقیمانده دوره پیش از تـجدّد، در سـراسر ایـن منطقه، اساساً دست نخورده باقی ماند. امّا با ورود نیروهای غربی در قرن نوزدهم، تغییرات چشمگیری پیـدا شد. در تایلند که استقلالاش را حفظ کرد، یک جریان اصلاح و نوگرایی تدریجی به راه افـتاد. در طی قرن نوزدهم، رهـبری ایـن جریان اصلاح و نوگرایی را یک فرقه بودایی جدید، نیکایه تامّایوت(۱) به عهده گرفت. این نیکایه را خاندان چَکْری(۲) فعلی تأسیس و از آن هواخواهی کردند. این جریان اصلاح و نوگرایی در دورههای اخیر، بیش از پیش تنوع پیدا کـرده است و عملاً بر همه بخشهای انجمن بودایی تایلند تأثیر نهاده است.
آیین بودا در دیگر کشورهای تِیرَهواده، در آسیای جنوب ِ شرق، دوران سختتری را پشت سر نهاده است. در میانمار، که طی یک دوره طولانی در برابر حـکومت بـریتانیا تاب آورد، سَنگه و ساختارهای جامعه بودایی بهشدت از هم پاشیده است. به فرمان رژیم نظامی جنرال نه وین،(۳) که در ۱۹۶۲ تأسیس شد، اصلاح و نوگرایی، در همه عرصههای ملی، از جمله دین محدود شد. پس از ویرانی ویـتنام در جـنگ و وضع خشونتآمیز حکومت کمونیستی که بهشدت به نابودی انجمن بودایی منجر شد، سلطه فرانسه آغاز شد. لائوس و کامبوج، طی یک دوره طولانی در برابر حکومت فرانسه تاب آوردند. امّا در اواخر قـرن بـیستم، نشانههایی از تجدیدحیات بودایی پیدا شده است.
شواهدی هست که نشان میدهد ویتنام از همان آغاز تجارت دریایی میان هند، آسیای جنوب ِ شرق و چین شرکت داشت و اینکه آیین بودا در آغاز هـزاره نـخست مـیلادی، از طریق مبلغانی که میان هـند و امـپراتوری چـین تردّد میکردند به این کشور رسید. در سال ۱۱۱ قم، امپراتور چین بر بخش ویتنام شمالی کنونی تسلط یافته است؛ این موقعیت در دوره حـکومت چـینی، تـا سال ۹۳۹ میلادی باقی ماند. در جنوب، دو دولت ِ هندیشده تأسیس شـد، (یـکی) فونان(۴) (در قرن اول میلادی) و (دیگری) چامپا(۵) (در سال ۱۹۲ میلادی). دو سنت هینهیانه و مَهایانه را به این مناطق آوردند. امّا دو سنت
______________________________
۱٫ Thammayut Nikkaya
۲٫ Chakri
۳٫ Ne Win General
۴٫ Funan
۵٫ Champa
که بیشترین تـأثیر را بـر تـحول طولانی آیین بودا در ویتنام داشتند، یکی ذِن(۱) و دیگری پاکبوم(۲) بود. در آغـاز قرن ششم میلادی، این دو سنّت را از چین به بخشهای شمال و مرکز این کشور آوردند.
نخستین مکتب ِ دیانه(۳) (ذِن، بـه ویـتنامی: تـیئن(۴)) یا «مراقبه» را، وینیتاروکی،(۵) رهرو هندی ِ قرن ششم از چین به ویتنام آورد. وو نـگون دونـگ،(۶) رهرو چینی ِ قرن نهم، مکتب «دیانه رو به دیوار» را آورد. دائو دورونگ،(۷) رهرو چینی ِ قرن یازدهم، سومین مکتب اصـلی ذِن را بـنیاد نـهاد. از ۱۴۱۴ یا ۱۴۲۸، که چینیان بار دیگر بر کشور ویتنام سیطره پیدا کرده بـودند، آیـین بـودا را به این کشور آوردند. آیین تَنْتَره، آیین دائو و آیین کنفوسیوس نیز در این دوره به ویتنام راه یـافتند. حـتی پس از آنـ که چینیان خاک این کشور را ترک کردند، دِیرهای ویتنام بهشدت تحت یک سازمان اداری شـبه چـینی اداره میشد. روحانیت میان اینها تقسیم شده بود، از یک سو، نجیبزادگان ِ چینیشده (تأثیر پذیـرفتگان از چـین) و از سـوی دیگر، اشخاص طبقات پایینتر، که اغلب در کار شورشهای دهقانی بودند.
این سنتهای مَهایانه، کـه در قـلب ویتنام شمالی و مرکزی واقع بودند، در طی دوره جدید با سنتهای تِیرَهواده، که از کامبوج جـنوبی گـسترش یـافتهاند، همزیستی داشتند. بوداییان ویتنام که با یکدیگر رابطه داشتند، در قرن نوزدهم و بیستم، در طی دوره حکومت اسـتعماری فـرانسه توانستند سنتهایشان را حفظ کنند. در طی نبرد میان ویتنام شمالی و جنوبی، در دهه ۱۹۶۰ و اوایـل دهـه ۷۰، بـسیاری از بوداییان برای برقراری صلح و آشتی کوشیدند، امّا موفقیت چندانی بهدست نیاوردند. در دوره حکومت کمونیستی که کـشورگشاییهایش را در اوایـل دهـه ۱۹۷۰ با سلطه بر ویتنام کامل کرد، شرائط دشوار شده است، امّا آیـین بـودا هنوز باقی مانده است. گزارشهای اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۹۰ حاکی از نشانههای جدیدی بود مبنی بر ایـنکه آیـین بودا از نو شورونشاط تازهای پیدا کرده است.
آسیای میانه و چین
آسیای مـیانه. احـتمالاً در آغاز همین دوره، آیین بودا را به ترکستان شـرقی آوردنـد. بـنابر
______________________________
۱٫ Zen
۲٫ Pure land
۳٫ dhyana
۴٫ thien
۵٫ Vinitaruci
۶٫ Vo Ngon Thong
۷٫ Thao Durong
سنت، پسر آشوکا، حکومت خُتن(۱) را در حدود ۲۴۰ قـم بـنیاد نهاد. به نظر میرسد پسر ارشد این شاه، آیین بودا را به خُتن آورد، و آیـین بـودا آنجا دین دولتی شد. بـنابر دلایـل تاریخی مـطمئنتر، پیـداست کـه کَنیشکه، شاه هندو ـ تورانی، از سلسله کـوُشان(۲) (کـوُشانه(۳)) که در قرن اول و دوم میلادی بر هند شمالی، یعنی افغانستان و مناطقی از آسیای میانه فـرمان مـیراند، با هواخواهی از آیین بودا به گـسترش آیین بودا در آسیای مـیانه کـمک کرده است. نقل است کـه کـَنیشکه [چهارمین [شورای بودایی بزرگ را تشکیل داد؛ او از مکتب گنْدهاره(۴) ای هنر بودایی، که عامل ورود عناصر یـونانی و ایـرانی در شمایلنگاری بودایی بهشمار میرود، هـواخواهی کـرد، و بـه گسترش این آیـین در مـحدوده وسیعی تا مرکز آسـیای مـیانه کمک کرد. آیین بودا در بخش ترکستان شمالی چین از کوچه(۵) به قلمروهای اَگْنیدِیشه(۶) (قرهشهر)، کـائوـ چـانگ(۷) (تورفان) و بَروکه(۸) (آقسو) گسترش یافت. بـه نـقل از زائران چینی، در دیـدار از آسـیای مـیانه، هینهیانیها در تورفان، شانشان،(۹) کـاشغر(۱۰) و کوچه (دستکم به هنگام دیدار زائران) از همه نیرومندتر بودند، درحالیکه مَهایانیها پایگاههای خود را در یارکَند(۱۱) (یا، یـارقند) وخـُتن استوارکرده بودند.
در آسیای میانه انبوهی از زبـانها، دیـنها و فـرهنگهای گـیج کـننده وجود داشت، و چـون آیـین بودا با این سنتهای گوناگون رابطه متقابل پیدا کرد، تغییر کرد و تحول یافت. شَمَنیسم،(۱۲) دین زرتـشت، مـسیحیت نـسطوری(۱۳) و اسلام، همه به این سرزمینها راه یافتند و بـا آیـین بـودا هـمزیستی کـردند. مـحض نمونه، بعضی از بوداسَفان ِ مَهایانه، مانند اَمیتابه،(۱۴) احتمالاً تا حدی از دین زرتشت تأثیر پذیرفته است. همچنین سندی هست که بر برخی مراحل تلفیق میان آیین بودا و دین مـانی، دین دوانگارانه ایرانی، که در قرن سوم میلادی بنیاد نهاده شد، دلالت دارد.
آیین بودا در قرن یازدهم در بخش هایی از آسیای میانه بهویژه زیر حمایت ترکان اویغور(۱۵) همچنان شکوفا باقی ماند. امّا با تـهاجمات مـوفقیتآمیز و روزبهروز اسلام (در
______________________________
۱٫ Khotan
۲٫ Kushan
۳٫ Kusana
۴٫ Gandhara
۵٫ Kucha) Ku-che (
۶٫ Agnidesa
۷٫ Kao-chang
۸٫ Bharuka
۹٫ Shanshan
۱۰٫ Kashgar
۱۱٫ Yarkand
۱۲٫ SHAMANISM
۱۳٫ NESTORIAN
۱۴٫ AMITABHA
۱۵٫ Uighur
آغاز قرن هفتم میلادی) و زوال خاندان تانگ (۹۰۷ـ ۶۱۸) در چین، نقشی که آسیای میانه پیش از این به منزله نقطه تلاقی مهم فرهنگ هندی و چینی داشت، خاتمه یافت. آیین بودا در ایـن مـنطقه بهتدریج از مُد افتاد.
چین. اگرچه گزارشهای مربوط به بوداییان چین، به اوایل قرن سوم قم باز میگردد، از آن هنگام تا کنون، آیین بودا بـهطور جـدی در این کشور رواج نیافته اسـت. بـنابر سنت، پس از رؤیای مینگ تی(۱) (دوران فرمانروایی از ۵۸/۵۶ تا ۷۶/۷۵)، امپراتور ِ خاندان ِ هان،(۲) که خدای زرّین ِ پرندهای را خواب دید که آن را به تجلّی بودا تعبیر کردند، آیین بودا وارد چـین شـد. بنابراین، امپراتور، سفیرانی را بـه هـند فرستاد که با سوره چهلودو جزو(۳) به چین باز گشتند و آن را به معبدی بیرون از پایتخت، لو ـ یانگ،(۴) سپردند. در واقع، آیین بودا بهتدریج چین را مرکز خود ساخت، نخست عمدتاً از طریق آسیای میانه و بـعدها از طـریق راههای تجاری و آسیای جنوب ِ شرق.
آیین بودا که در آغاز در چین، در دوره حکومت خاندان هان، آیینی مردمی بود، برای آنکه با آیین دائوی چینی مردمی سازگار شود، بهشدت رنگ اعمال جادویی بهخود گـرفت. بـوداییان چینی اولیـه، به جای آموزه نه ـ خود (اَنآتمن)، به بقای روح میاندیشیدند. نیروانه(۵) را نوعی جاودانگی گرفتند. اینان همچنین به نـظریه کَرْمه(۶) (کردار)، ارزشهای مهر و غمخوارگی و ضرورت فرونشاندن شهوات میاندیشیدند. تا پایـان حـکومت خـاندان هان، میان آیین دائو و آیین بودا همزیستی واقعی برقرار بود، و هر دو برای رسیدن به جاودانگی از راه اَعمال گوناگون ِ مـرتاضانه، شـیوههای مشترکی را ترویج میکردند. عمیقاً این اندیشه پیدا شده بود که لائوزه،(۷) بنیاد گذار آیـین دائو، مـانند بـودا در هند به جهان آمده است. بسیاری از امپراتوران چین، لائوزه و بودا را در یک محراب پرستش میکردند. برای قـابل فهم کردن دین بودایی برای چینیان، در نخستین ترجمههای سورههای بودایی به چینی یـعنی سورههایی که در پیوند بـا مـوضوعاتی چون کنترل تنفس و تمرکز درونی است، واژگان دائویی را بهکار بُردند.
پس از دوره هان، امپراتوران غیرچینی در چین شمالی، اغلب از رهروان بودایی به
______________________________
۱٫ Ming Ti
۲٫ Han
۳٫ Sutra in Forty-two sections
۴٫ Lo-yang
۵٫ Nirvana
۶٫ Karma
۷٫ LAO-TZU
خاطر نظراتشان در امور سیاسی ـ نظامی و مهارتشان در جادو کمک میگرفتند. همزمان، در جـنوب، آیین بودا در انجمنهای فلسفی و ادبی اَشراف راه یافت. یک موقعیتی که در این دوره برای آیین بودا پیدا شد و در رشد آن تأثیر داشت، کار ترجمه بود. مهمترین مترجم اولیه، رهرو دانشمند، کومارَهجیوه(۱) بـود. پیـش از آنکه او را در ۴۰۱ میلادی به دربار چین بیاورند به پژوهش در وداهای(۲) هندو، علوم باطنی، ستارهشناسی و سورههای هینهیانه و مَهایانه پرداخته بود.
در طی قرون پنجم و ششم میلادی، مکتبهای بودایی هندی تأسیس شدند، و مکتبهای جـدید، بـهویژه چینی شکل گرفتند. آیین بودا در چین به نیروی عقلی نیرومندی تبدیل شد، نهادهای دِیری بهشدت افزایش یافتند و آیین بودا جای خود را در میان دهقانان باز کرد. بنابراین، تعجبی ندارد، هـنگامی کـه خاندان سوی(۳) (۶۱۸ـ۵۸۱) حکومت خود را بر سراسر چین متحد ِ استوار کرد، آیین بودا به شکل دین دولتی درآمد.
عصر زرّین آیین بودا در چین، در دوره حکومت خاندان تانگ بود. اگرچه امپراتوران تـانگ مـعمولاً خـودشان دائویی بودند، از آیین بودا کـه بـهغایت مـردمی شده بود، هواخواهی میکردند. در دوره تانگ، نظارت دولت بر دِیرها، پذیرش و رتبههای قانونی رهروان توسعه یافت. از این دوره به بعد، رهروان چینی صرفاً نـام چـِن،(۴) یـا «رعیت» را بر خود نهادند.
در طی این دوره، مکتبهای چـینی گـوناگون، رویکردهای خاص خود را توسعه دادند. برخی از آنها مجموعههای گستردهای از متون و آموزههای بودایی را بهطور جامع سازماندهی کردند. آمار دِیرهای بـودایی بـهشدت بـالا رفت و دِیرها از این راه، مالک مقداری زمین شدند. این موقعیت در طـی این دوره نیز که بسیاری از دانشمندان در هند به زیارت میرفتند، ادامه داشت. این زیارتها هم از راه متونی که بهدست آوردنـد و هـم از راه الهـام ِ عقلی و معنوی که از هند گرفتند، بر غنای آیین بودا در چین افـزود. بـا این همه، آیین بودا هرگز نتوانست جای رقبای دائویی و کنفوسیوسیاش بنشیند، و در ۸۴۵، امپراتور ووـ زونگ،(۵) شکنجه و آزار اصلی را آغـاز کـرد. بـنابر گزارشها، ۴۶۰۰ معبد و ۴۰۰۰۰ زیارتگاه بودایی را ویران کرد، و ۲۶۰۵۰۰ مرد و زن رهرو را با اجبار به زنـدگی
______________________________
۱٫ KUMARAJIVA
۲٫ VEDAS
۳٫ Sui
۴٫ Ch””en
۵٫ Wu-tsung
مـعمولی بـازگرداند. آیین بودا در چین، پس از شکنجه و آزار بزرگ ِ سال ۸۴۵، هیچگاه کاملاً به موقعیت پیشین بازنگشت. با ایـن هـمه، بـخش زیادی از میراثاش را حفظ کرد و در حیات دینی چین همچنان نقش مهمی داشت. از یک سو، آیـین بـودا هویتاش را به منزله آیین بودا همچنان حفظ کرد و گونههای جدیدی پدید آورد تا از ایـن راه خـود را نـشان دهد. این گونههای جدید اینهاست، متونی مانند یولو(۱) یا «یادداشتها»ی آموزگاران مشهوری که در وهـله نـخست هدفشان جذب رهروان بود، و نوآوریهای ادبیتر مانند «سفر به غرب» (اثر قرن شـانزدهم) و «رؤیـای اتـاق سُرخ» (قرن هجدهم).
از سوی دیگر، آیین بودا با سنتهای کنفوسیوسی، نوکنفوسیوسی و دائویی به هم آمـیخت تـا یک فرهنگ چند دینی ِ پیچیده را شکل دهد. فرهنگی که بهسادگی کمابیش شـامل هـر سـه سنت بود.
از میان مکتبهای گوناگون، دوتای آنها، شورونشاط خود را حسابی حفظ کردند. (یکی) مکتب ِ چـَن (کـه در غـرب به نام ژاپنی خود، ذِن شهره است) که به خاطر تأکید بر دیـانه مـورد توجه است، و (دیگری) سنت پاکبوم (جینگ ـ تو) که بر پرستش بودایی تأکید میکند. مکتب نخست، بـیشترین تـأثیر را بر نخبگان فرهیخته نهاد. این مکتب برای رسیدن به مقصود، رسانههای گـوناگون از جـمله هنر را بهکار گرفت. در دوره حکومت خاندان سونگ (۱۲۷۹-۹۶۰) نـگارگران چـینی نـقشگلها، رودها و درختان را با حرکت استادانه ناگهانی قـلم مـیکشیدند، تا از گذرندگی و تهیّت همه حقیقت، [در جان بیننده [بینش پیدا شود. سنت پاکبوم بـیشترین تـأثیر را بهشکل کامل بر جمعیت داشـت و گـاهی با انـجمنهای مـخفی و شـورشهای دهقانان پیوند میخورد. امّا این دو سـنت ِ بـهظاهر متفاوت، اغلب با هم رابطه بسیار تنگاتنگی داشتند. افزون بر این، ایـن دو، بـا عناصر بودایی دیگر مانند بهاصطلاح «مـجلس ختم برای اموات»، کـه در اصـل آموزگاران آیین بودای خاصْفهم (وَجـْرهیانه) آن را رواج دادنـد، به هم آمیختند.
در دهههای آغازین قرن بیستم، یک نهضت اصلاحی بودایی در چین پیـدا شـد. هدف این نهضت تجدید حـیات سـنت بـودایی چینی و سازگار کـردن آمـوزهها و نهادهای بودایی با مـوقعیتهای جـدید بود. امّا ناآرامیهای ناشی از جنگ چین و ژاپن و به دنبال آن تأسیس دولت کمونیستی، به سود آرمـان بـودایی تمام نشد. انجمن بودایی در طی انـقلاب فـرهنگی، قربانی سـرکوبگریهای خـشونتآمیز شـد.
______________________________
۱٫ Yulu
کره و ژاپن
کره. هنگامی کـه کره به سه حکومت پائکْچه،(۱) کوگوریو(۲) و سیلاّ(۳) تقسیم شد، آیین بودا نخست وارد کره شد. پس از آنـکه در قـرن چهارم، آیین بودا را از چین به شـمال قـلمرو کـوگوریو آوردنـد، بـهتدریج در سراسر حکومتهای دیـگر کـرهای گسترش یافت. همانگونه که اغلب اتفاق میافتد، این دین جدید، در آغاز مورد قبول دربار واقع شـد و سـپس در مـیان مردم رواج یافت. پس از آن که حکومت سـیلاّ در دهـه ۶۶۰ تـوانست کـشور را مـتحد کـند، رشد آیین بودا در سراسر کره آغاز شد. رهرو وونهیو(۴) (۶۸۶ـ۶۱۷) یکی از تأثیرگذارترین دانشمندان و اصلاحگران زمانه خویش بود. او همه شاخهها و فرقهها را در یک نسخه «جامع» از آیین بودا به هم آمـیخت و آن را تعلیم کرد. کوشید تا با موسیقی، ادبیات و رقص، معنای آیین بودا را تبیین کند. یکی دیگر از دانشمندان دوره سیلاّ، اوی ـ سانگ(۵) (۷۰۲ـ۶۲۵) بود، که به چین رفت و برای گسترش فرقه هوآاوم(۶) (چی: هواـ یـِن(۷)) در کـره بازگشت. فرقه چَن ِ (ذِن) چینی را در قرن هشتم به کره آوردند. این فرقه با جذب نسخههای کرهای هواـ یِن، تیئن ـ تای(۸) (تِندای؛(۹) یک مکتب عقلگرا) و پاکبوم همانگونه که در ویتنام بـهتدریج اتـفاق افتاده بود، مکتب ِ برتر ِ آیین بودا در کره شد.
ویژگی آیین بودای اولیه کره نگرش اینجهانی است. آیین بودای کره بر جنبههای عملگرایانه، مـلیگرایانه و اَشـرافی ِ دین تأکید میکند. یک سـنت بـومی از شَمَنیسم همچنان بر تحول آیین بودای مردمی در طی قرون تأثیر میگذاشت. رهروان بودایی میرقصیدند و آواز میخواندند و آداب شَمَنها را بهجا میآوردند.
در طی دوره کوریو(۱۰) (۱۳۹۲ـ۹۳۵) آیین بودای کره بـه اوج خـود رسید. در طول بخش نـخست ایـن دوره، انجمن بودایی کره در کار نشر تریپیتکه کرهای بود. این کانون یکی از جامعترین ویرایش سورههای بودایی تا آن زمان بهشمار میرفت. ثمره پژوهش رهروی به نام اویچون(۱۱) (۱۱۰۱ـ۱۰۵۵) یک کتابنامه ممتاز از آثار بـودایی بـود که در سه مجلد انتشار یافت. اویچون نیز از فرقه تیئن ـ تای در کره هواخواهی کرد. او بر
______________________________
۱٫ Wu-tsung
۲٫ Koguryo
۳٫ Silla
۴٫ WONHYO
۵٫ Ui-sang
۶٫ Hwaom
۷٫ HUA-YEN
۸٫ TIEN-TAI
۹٫ Tendai
۱۰٫ Koryo
۱۱٫ Uichon
ضرورت همکاری میان چَن و مکتبهای دیگر آیین بودای کره تأکید میکرد.
مقارن پایان دوره کوریو، آغـاز رنـج آیین بـودا از فساد درونی و شکنجه و آزار بیرونی بهویژه از جانب نوکنفوسیوسیها بود. دولت امتیازات رهروان را محدود کرد و آیین کنفوسیوس به عنوان دیـن دولتی جای آیین بودا نشست. این محدودیتها در دوره حکومت خاندان یی(۱) (۱۹۱۰ـ۱۳۹۲) اسـتمرار یـافت، و از جـنگ جهانی دوم به بعد، حکومت کمونیستی در کره شمالی و شورونشاط بسیار بالای مسیحیت در کره جنوبی، سنگ ِ راه ِ آیین بـودا در کـره شد. با وجود این چالشها بوداییان بهویژه در کره جنوبی، سنتهای قدیمی و نهضتهای جـدید نـوپا را حـفظ کردهاند.
ژاپن. آیین بودایی را که در آغاز در قرن ششم از کره به ژاپن آوردند، به آن به شکل طلسم (یـا، جادو) برای محافظت از این کشور نگاه میکردند. این دین جدید را خاندان نیرومند سـوگا(۲) قبول کردند، اما دیـگران آنـ را نپذیرفتند. بنابراین، بگومگوهایی پیدا شد شبیه به آن اختلافهایی که با ورود آیین بودا به تبّت پیدا شده بود. در هر دو کشور، خیلیها ورود مجسمههای بودایی را اهانت به خدایان محلی میدانستند، و باور داشتند که حـاصلی بهجز بیماریهای مسری مُهلک و بلاهای طبیعی ندارد. تا اینکه این احساسات بهتدریج از میان رفت. با اینکه آیین بودای خاندان سوگا بهشدت جادویی بود، در دوره حکومت شاهزاده شوتوکو(۳) که در ۵۹۳ نایبالسلطنه ملت شد، بـر جـنبههای دیگر آیین بودا تأکید میشد. شوتوکوُ متون دینی را که بر آرمانهای شاه و رعیت تأکید میکردند خواند، و یک «اساسنامه هفده ماده»ای تدوین کرد، که در آن آیین بودا و آیین کنفوسیوس را به منزله بـنیاد مـعنوی دولت، استادانه به هم آمیخت، در دورههای بعدی، در همهجا او را به منزله تجلّی ِ بوداسَف اَوَلوکیتِشوره(۴) میدانستند.
در دوره نارا(۵) (۷۸۴ـ۷۱۰) آیین بودا دین دولتی ژاپن شد. امپراتور شومو،(۶) با ساخت نارا، پایتخت امپراتوری، با مجسمه «بـودای بـزرگ» (دایبوتْسو(۷)) و مرکز دربار ملی آن، این دین را بهطور جدی رواج داد. مکتبهای بودایی را که از چین آوردند در نارا استوار کردند و معابد استانی دولتی و نظامی را پدید آوردند که در سطح محلی مؤثر بود.
______________________________
۱٫ Yi
۲٫ Soga
۳٫ Shotoku
۴٫ AVALOKITESVARA
۵٫ Nara
۶٫ Shomu
۷٫ Daibutsu
پس از انتقال پایـتخت در سـال ۷۹۴، از نـارا به هِیآن ـ کیو(۱) (کیوتوی جـدید) آیـین بـودا همچنان رواج داشت. نفوذ چین همچنان نقش مهمی داشت بهویژه از راه مکتبهای چینی جدید که بر دربار شاهی چیره شده بودند. کوه ِ هـیاِی(۲) و کـوه ِ کـویا(۳) به مراکز مکتبهای جدید تِندای و خاصْفهم (شینگون(۴)) تـبدیل شـدند. ویژگی این دو مکتب برخورداری از نظامهای فلسفی بسیار پیچیده و آداب نمازهای پیچیده و خالص بود. با این همه، آیین بودا با شـینتو(۵) و سـنتهای مـحلی رابطه متقابل داشت، و الگوهای گوناگون خاص ِ ژاپنی از دین عامیانه بـوداییمحور بهشدت رنگ مردمی بهخود گرفت.
مکتبهای جدید دوره کاماکورا. در قرون دوازدهم و سیزدهم، در تاریخ ژاپن بهویژه تاریخ آیین بودای ژاپنی، یـک نـقطه عـطف وجود داشت. بعدها در قرن دوازدهم، رژیم امپراتوری به همراه مراکزش در هـِیآن از مـیان رفت، و یک نهضت جدید فئودالی یا شوگونسالاری،(۶) قرارگاهش را در کاماکورا(۷) برپا کرد. به دنبال این جریان شـماری از رهـبران جـدید بودایی پیدا شدند و مکتبهای آیین بودای ژاپنی را بنیاد نهادند. این اصلاحگران ایـنها بـودند، هـواخواهان سنت ذِن مانند ایسای(۸) و دوگِن،(۹) پاکبوم مانند هونِن،(۱۰) شینران(۱۱) و ایپّن،(۱۲) و سنت نیچیرِن،(۱۳) بنیادگذار مکتب جـدیدی کـه شـهرت چشمگیری یافت. سنتهای خاص ژاپنی را که این اصلاحگران و بنیادگذاران بنیاد نهادند ـ به همراه انـبوهی از تـعابیر تلفیقی بسیار متنوع در باب دینداری بوداییـ شینتوییـ به مؤلفههای اصلی یک فرهنگ بـوداییمحور تـبدیل شـد، که زندگی دینی ژاپنی را در قرن نوزدهم سامان بخشید. همچنین در این دوره، بسیاری از روحانیون گروههای بـودایی ازدواج کـردند، که در نتیجه اغلب سرپرستی معابد بهدست خانوادههای خاص افتاد.
در دوره شوگونسالاری ِ توکوگاوا(۱۴) (۱۸۶۷ـ۱۶۰۳) آیین بـودا شـاخهای از دولت شـد. دولت فئودال برای جلوگیری ازگسترش مسیحیت، که آن را تهدیدی سیاسی میدانست، از معابد برای سرشماری مردم استفاده کـرد. بـا این همه، رابطه آیین بودا با رژیم
______________________________
۱٫ Heian-Kyo
۲٫ MOUNT HIEI
۳٫ MOUNT KOYA
۴٫ SHINGON
۵٫ SHINTO
۶٫ Shogun
۷٫ Kamakura
۸٫ EISAI
۹٫ DO-GEN
۱۰. Honen
۱۱٫ SHINRAN
۱۲٫ Ippen
۱۳٫ NICHIREN
۱۴٫ Tokugawa
توکوگاوا، آنرا درآغاز دوره مـئیجی (۱۹۱۲ـ۱۸۶۸)، دسـتکم در مـیان فرهیختگان به آیینی کاملاً غیرمردمی تبدیل کرد. در آن زمان برای آنکه شینتو را بهعنوان دین جدید دولتـی بـنشانند، لازم بـود که اقلیت ِ حاکم ِ جدید ِ ژاپن آن را از آیین بودا جدا کند. این به مـصادره زمـینهای معابد و خلع لباس بسیاری از رهروان بودایی منجر شد.
در دوره فراملیگرایی (حدود ۱۹۳۰ تا ۴۵) برای متحد ساختن شرق در یـکی از «سـرزمینهای بزرگ بودا» زیر قیومیت ژاپن، اندیشمندان بودایی را فراخواندند. امّا پس از جنگ، گروههای بـودایی، چـه جدید و چه قدیمی، بر آیین بودا بـه مـنزله دیـن صلح و برادری تأکید کردند. بزرگترین فعالیت چـشمگیر مـیان بوداییان در دوره پس از جنگ، در میان ادیان جدیدی چون سوکاگاکّی(۱) (انجمن آفرینش ارزش) و ریشّوـ کوسِی ـ کای(۲) (انـجمن پایـهگذاری درستکاری و روابط دوستانه) بوده اسـت.
حـکومت تبّت، مـغولستان و هـیمالیا
تـبّت. بنابر سنت ِ تبتی، آیین بودا را در آغـاز در دوره سـرونگ ـ تسان ـ گام ـ پو(۳) (حدود ۶۲۷ تا۶۵۰) در تبت معتبر دانستند. این شاه دو ملکه داشت کـه در آغـاز هواخواهان این دین بهشمار میآمدند و بـعدها به آن دو به شـکل تـجلیات تارا،(۴) نجاتبخش بودایی، نگاه مـیکردند. کـِری ـ سرونگ ـ دِـ تِسان(۵) از این دین بهشدت هواخواهی کرد. در دوره او (حدود ۷۵۵ تا ۷۹۷) نخستین دِیر بودایی تـبت در سـَمْیه(۶) ساخته شد، اولین گروه هـفت نـفره از رهـروان، خرقه رهروی بـه تـن کردند و پَدمهسمبَوه،(۷) استاد پرآوازه تـَنْتری هـندی را به تبت فراخواندند. میگویند پَدمهسمبَوه بر ارواح و شیاطین(۸) بون، دین بومی تبتی، چیره شد و آنـان را بـه بند کشید تا به آیین بـودا خـدمت کنند. در آنـ هـنگام آیـین بودای چینی در تبت نـفوذ زیادی داشت، با این همه نوشتهاند که در شورای سَمْیه (۷۹۴ـ۷۹۲) حکم به برتری سنت هندی دادنـد.
پس از یـک دوره سرکوبی که تقریباً دو قرن (از اوایـل دهـه ۸۰۰ تـا اوایـل دهـه ۱۰۰۰) طول کشید، آیـین بـودا در تبت جان تازه گرفت. بسیاری از تبتیها در قرون یازدهم
______________________________
۱٫ SOKAGAKKI
۲٫ RISSHO-KOSEI-KAI
۳٫ Srong-brtsan-sgam-po
۴٫ TARA
۵٫ Khri-srong-lde-btsan
۶٫ Samye) Bsam-Yas(
۷٫ PADMASAMBHAVA
۸٫ DEMONS
و دوازدهم به هند سفر کردند تا متون بـودایی را بـیاموزند و آنـها را ترجمه کنند و در بادی نظر و عمل به تـربیت بـودایی دل بـسپارند. بـا کـمک اَتـیشه،(۱) استاد پرآوازه هندی، که در سال ۱۰۴۲ وارد تبت شد، آیین بودا به منزله دین برتر شناخته شد. از اینجا به بعد، آیین بودا فرهنگ اصلی فرهیختگان شد، به نیرویی قدرتمند در امـور دولتی تبدیل شد و عمیقاً در همه جنبههای زندگی تبتی راه یافت.
یکی از بزرگترین دستاوردهای انجمن بودایی در تبت، ترجمه مجموعههای گسترده از آثار بودایی بود، یعنی کانجور(۲) (سخن بودا) و تانجور(۳) (آموزهها).
تحول اصلی در اواخـر قـرن چهاردهم یا پانزدهم شکل گرفت، یعنی هنگامی که اصلاحگر بزرگ بودایی مشهور به زونگ ـ کا ـ پا،(۴) مکتب گِیـ لوک ـ پا را که اغلب در میان مردم به «کلاهزردها» شهره است، بنیاد نهاد. در سال ۱۵۷۸، نـمایندگان ایـن مکتب توانستند دین ِ آلتان خان ِ مغول را تغییر دهند و رهبرشان (معروف به سومین دالای لاما(۵)) زیر حمایت مالی خان به قدرت رَهْبانی چشمگیری رسید. در مـیانه قـرن هفدهم، خانان مغول پنجمین دالای لامـا را بـهعنوان رهبر دینی تبت نشاندند.
پنجمین دالای لاما برای رئیس دِیر ِ تاشیلونپو،(۶) واقع در غرب ِ لهاسا،(۷) منصب عالی پانْچِن لاما(۸) را ایجاد کرد. پانچن لاماها را به منزله تـجلیات پشـتهمی اَمیتابه مینگرند. منچوریها در قـرن هـجدهم و پس از آن انگلیسیها، ملیگرایان چینی و کمونیستهای چین، همه کوشیدهاند تا از تقسیم قدرت میان پانچنها و دالای لاماها برای رسیدن به مقاصد خویش بهره بجویند. در سال ۱۹۵۰ نیروهای چینی تبت را اشغال کردند، و در سال ۱۹۵۹، پس از یک شورش نـاموفق، دالای لامـا به هند فرار کرد. سپس کمونیستهای چین بر نیروهای غیرروحانی او چیره شدند. پیروان دالای لاما اینک در درمهسَله(۹) و هند استقرار دارند، و در ۱۹۹۵، دالای لاما و دولت چین هر یک شخص متفاوتی را بهعنوان یازدهمین پانچن لاما تـعیین کـردند.
مغولستان. شـکل خاص آیین بودا که در تبت تحول یافت، بر مناطق و اقوام همجوار
______________________________
۱٫ ATISA
۲٫ Bka-gyur
۳٫ Bstan-gyur
۴٫ TSONG-KHA-PA
۵٫ DALAI LAMA
۶٫ Tashilhunpo
۷٫ Lhas
۸٫ Panchen lama
۹٫ Dharmasala
بهشدت تأثیر نهاده است. مهمترین تـأثیر، تغییردین قبایل در تبت شمالی و شرقی بود. بنابر شواهدی پیداست که آیـین بـودا در اوایـل قرن چهارم، در میان مغولها رواج داشت و در قرن سیزدهم، میان دربار مغول در چین و بعضی از رهبران آیین بودای تبتی رابـطههای تـنگاتنگی ایجاد شد. کوبلای خان(۱) خود یکی از هواخواهان شکل تبتی آیین بودا شد. مـشاوران ِ تـبتی ِ کـوبلای خان کمک کردند تا برای زبان مغولی یک خط سنگی ساخته شود، و بسیاری از متون بـودایی را از تبتی به مغولی ترجمه کردند. اما این دین، در طی این دوره، مقبولیت گسترده عـام نیافت.
در سال ۱۵۷۸ یک مـوقعیت جـدید پیدا شد و آن هنگامی بود که آلتان خان نسخه گِلوک ـ پای سنت ِ تبتی را پذیرفت و آن را در همه سطوح جامعه مغولی در میان پیروانش رواج داد. دانشمندان مغولی در طی قرون، مجموعههای بزرگی از متون را از تبتی به مغولی ترجمه کردند، و مـتون اصلی پیچیده خویش را پدید آوردند. مغولان، آموزه، عمل و انجمن خویش را بر بنیاد الگوهای تبتی نهادند، اما آنها را به شیوهای متمایز تحول بخشیدند و سازگار کردند.
میان سالهای ۱۲۸۰ و ۱۳۶۸ ، که چین بخشی از امپراتوری مـغول بـهشمار میآمد، مغولان شکل آیین بودای تبتیشان را در چین استوار کردند. هنگامی که مغولان هنوز در چین پا سفت نکرده بودند، سنتهایی را که در سرزمین آباواجدادیشان در استپهای آسیای میانه شکل داده بودند، همچنان حفظ میکردند. امـا در قـرن بیستم، رژیمهای کمونیستی که در مناطق مغولی ِ شوروی سابق، مغولستان و چین فرمان میراندند، پایههای آیین بودای مغولی را سُست کردند.
آیین بودا در غرب. در طی روند طولانی تاریخ بودایی، تأثیرات بودایی گـهگاه بـه جهان غرب رسیده است، و در نوشتههای آبای کلیسای مسیحی ارجاعات پراکندهای هست که به نظر میرسد به سنتهای بودایی مربوط است. اما در دوره جدید، حضور جدی بودایی در جهان غرب گواه ِ آن اسـت. در آغـاز نـیمه دوم قرن نوزدهم، آیین بودا وارد ایـالات مـتحد و کـشورهای غربی دیگر شد. ورود آیین بودا به این کشورها با شمار زیادی از مهاجران، در آغاز از چین و ژاپن و در این اواخر از کشورهای دیگر، بهویژه از کشورهای آسـیای جـنوب ِ شـرق همراه بود. آیین بودا در میان شمار چشمگیری از
______________________________
۱٫ Kublai Khan
مـتفکران غـربی و بهویژه در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در میان جوانانی که جویای شکلهای جدید بیان و تجربه دینی بودند، راه یافت. علاقه غربیان به آیـین بـودا بـا آثار مبلغان بودایی مانند د. ت سوزوکی(۱) (۱۹۶۶ـ۱۸۷۰) و شماری از آموزگاران بودایی تبتی کـه پس از اشغال سرزمین آباواجدادیشان توسط چینیان در اواخر دهه ۱۹۵۰ به غرب رفتند، افزایش یافته است.
آیین بودا در جهان معاصر
گـرایشهای جـدید. در قـرون نوزدهم و بیستم، آیین بودا ناگریز در قبال چالشها و فرصتهای جدیدی که بـا الگـوهای دینی و فرهنگی منطقهای مغایرت داشت، واکُنش نشان داده است، الگوهایی که مشخصه آیین بودا در دوره پیش از تـجدّد بـود. شـماری از کشورهای بودایی و حتی آن کشورهایی که نتوانستند بر احساس فشار سنگین تأثیر دیـنی، سـیاسی، اقـتصادی و فرهنگی غربی چیره شوند، دستخوش قانون غربیاند. الگوهای عقلی و علمی جدید اندیشه، مفاهیم جـدید دمـوکراسی لیـبرالی و سوسیالیسم، و الگوهای جدید سازمان اقتصادی وارد این کشورها شدند و به مهمترین عناصر در اندیشه و زندگی بـوداییان و غـیربوداییان تبدیل شدند. واکُنش بوداییان در چنین موقعیتی مضاعف شد. اینان بر آن شدند که آیـین بـودا را بـا هویت دینی و فرهنگی پیوند دهند. جویای آن بودند که این هویت را در برابر برتری غرب حـفظ کـنند و بر آن تأکید کنند. افزون بر این، اینان جویای اصلاحاتی بودند که در جـهان جـدید بـه آیین بودا نیرویی گیراتر و مؤثرتر میداد.
گرایش بوداییان در به چالش خواندن برتری غرب، خود را هـم در حـوزه بهویژه دینی و هم سیاسی ـ دینی نشان داد. در حوزه دینی، بوداییان برای مقابله بـا چـالش مـبلغان مسیحی غربی، که اغلب به اعمال مسیحی جدید مانند تأسیس ساندِی اسکولها (مدرسه یکشنبهها)، تـوزیع اعـلامیههای تـبلیغاتی و مانند اینها دست مییازیدند، معیارهای متنوعی را بهکار بُردند. اینان همچنین کوشیدند بـا فـرستادن مبلغان بودایی، از جمله به غرب و از راه ایجاد همیاری همگانی میان گروههای بودایی گوناگون، انگیزه بودایی را تـقویت کـنند. نهادهایی مانند «انجمن بوداییان جهان» را (در سال ۱۹۵۰) و
______________________________
۱٫ D.T.SUZUKI
شورای جهانی سَنگه بودایی را (در سال ۱۹۶۶) بـنیاد نـهادند تا همه بوداییان را در همه کشورها و فرقهها بـه هـمدلی فـرابخوانند.
در حوزه سیاسیـ دینی، بسیاری از رهبران بودایی ــ شـامل بـسیاری از رهروان فعّال ِ سیاسی ــ به دنبال آن بودند که آیین بودا را با نهضتهای ناسیونالیستی گـوناگونی کـه برای رسیدن به استقلال سـیاسی، اقـتصادی و فرهنگی در حـال مـبارزه بـودند، پیوند دهند. طبعاً، موفقیت این سـیاست بـه موفقیت نهضتهای ناسیونالیستی وابسته بود.
در نهضتهای اصلاحی گوناگون، تأکید بر سه چـیز بـهویژه مهم بوده است. یکم، بسیاری از رهـبران بودایی از آیین بودا تـفسیری عـقلی، از گونه پروتستانی ارائه کردهاند. تفسیری کـه از جـنبههای فرابهنجار و آیینی این سنت مُهر برمیداشت و بر پیوستگی فرضی میان آیین بودا و عـلم جـدید و مرکزیت اخلاق و سلوک اخلاقی مـعطوف مـیداشت. هـواخواهان این تفسیر مـدعیاند کـه آن، کشف دوبارهای است از آیـین بـودای حقیقی بودا.
دوم، تأکیدی است که با اصلاحگران بودایی جدید رابطه تنگاتنگی دارد و در چشم آنان بـزرگ جـلوه کرده است. این تأکید آیین بـودا را بـه شکل آمـوزه و عـمل دیـنی نشان میدهد که گـویی از شالوده زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در عصر جدید برخوردار است. در برخی موارد توجه را بدین معطوف داشـتهاند کـه اندیشههای بودایی گویا میتواند برای نـظم جـهانی کـه مـؤید صـلح جهانی است، یـک مـبنای دینی فراهم آورد. بعضی از اصلاحگران، آیین بودا را به شکل پایهای برای نظم دموکراتیک جدید نشان دادهاند یـا از شـکل سـوسیالیسم بودایی هواخواهی کردهاند.
سرانجام، اصلاحگران بودایی نـهضتهایی را کـه بـه غـیررهروان بـودایی (و در مـواردی زنان بودایی) نقشی را میدهند که پیش از این نداشتهاند، قبول دارند و از آنان هواخواهی میکنند. در کشورهای تِیرَهواده، انجمنهای غیررهروان شکل گرفته است و نهضتهای مراقبه که بر محور غیررهروان شـکل گرفتهاند، موفقیت زیادی بهدست آوردهاند. در آسیای شرقی یک گرایش دینسالاری ستیز بر محور ِ غیررهروان که حتی پیش از دوره جدید نمایان بود، به پیدایش و گسترش سریع نهضتهای جدید و کاملاً غیردینی بـودایی، بـهویژه در ژاپن، منجر شده است.
چالشها و فرصتها. موقعیتهای انجمنهای بودایی معاصر و انواع چالشهایی که این
انجمنها با آن مواجهاند، منطقه به منطقه با هم کاملاً فرق دارد. پنج موقعیت متفاوت را میتوان از یکدیگر بـاز شـناخت.
یکم، انجمنهای بودایی قدیمی، پیش از این در شماری از کشورها، موانع دشواری را پشت سر نهادهاند. موانعی که نفوذشان را تقلیل داده، شور و نشاطشان را بهشدت از میان برده اسـت. ایـن نوع موقعیت عمدتاً در کشورهایی رواج داشـت کـه دولتهای کمونیستی بر آن فرمان میراند. آیین بودا در این کشورها، در طی چند دهه، دستخوش فشارهای شدیدی بوده است. بهطوری که نیروی نهادی آن را تضعیف، نفوذش را در بـخش وسـیعی از جمعیت سُست کرده اسـت. ایـن موقعیت در مناطق مغولی آسیای میانه، در چین (به جز تبت)، در کره شمالی و تا حدی در ویتنام اتفاق افتاده است.
دوم، انجمنهای بودایی قدیمی، در برخی مناطق، موانع مشابهی را پشت سر نهادهاند امّا بخش گـسترده جـمعیت به آنها وفادار مانده است. شاید روشنترین نمونه تبت باشد. کمونیستهای چینی در این کشور سیاستهای بوداییستیز خود را بهکار بستهاند، که بهرغم خشونتشان نتوانستند رشته پیوند میان آیین بودا و حسّ هـویت تـبتی را قطع کـنند. در کامبوج و لائوس نیز حکومت کمونیستی (از جمله حتی حکومت رعب و وحشت ِ رژیم پول پوت(۱) که از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامپوچیه(۲) چیره بـود) گویا نتوانست بر وفاداری مردم به آیین بودا خللی وارد کند.
سـوم، انـجمن بـودایی در بعضی از موقعیتها به منزله نیروی دینی اصلی، از جایگاه مقبولی برخوردار است و بر زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هـمچنان تـأثیر نیرومندی داشته است. این موقعیت در سریلانکا و میانمار است. در این دو جا، آیین بودا در مـیان اکـثریت سـینهَلی و برمهای، دین برتر است، و در تایلند، که بیش از نود درصد جمعیت بودایی بهشمار میآیند نیز ایـن موقعیت را میتوان مشاهده کرد. در سریلانکا و میانمار نزاع قومی و (بهویژه در میانمار) حکومت دیکتاتوری و رکـود اقتصادی به بیثباتی سـیاسی انـجامیده است. این بیثباتی سیاسی بر انجمنهای بودایی محلی تأثیر خُردکنندهای داشته است. امّا در تایلند، آیین بودا با یک جامعه نسبتاً پایدار و بهسرعت در حال نوشدن، از یک جایگاه استوار برخوردار است.
چهارم، سـنتهای بودایی قدیمی، در بعضی از موقعیتها، با آزادی نسبتاً
______________________________
۱٫ Pol Pot
۲٫ Kampuchea
چشمگیری عمل میکنند و بر اجتماعاتی که آیین بودا در آن نقش محدودشدهتری دارد تأثیر میگذارند. چند کشور کناره اقیانوس آرام، شامل کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و تا حدی کـشورهای آسـیای جنوب ِ شرق مانند مالزی و اندونزی که آیین بودا آنجا در میان شمار زیادی از چینیان خارجی رایج است، چنین موقعیتی دارند. با این همه، نمونه عمده ژاپن است. آیین بودا در این کشور هـمواره یـک نقش مهم داشته است. بسیاری از سنتهای بودایی ریشهدار مانند شینگون، تِندای، مکتبهای پاکبوم، ذِن و مکتب ِ نیچیرِن در جامعه بسیار تجدّدیافتهای که در ژاپن شکل گرفته است، بهجا ماندهاند و خود را با موقعیتهای متغیر سـازگار کـردهاند. همزمان، فرقههای بودایی جدید مانند ریشّوـ کوسِی کای و سوکاگاکّی، هزاران تن را نه تنها در ژاپن بلکه در سراسر جهان به کیش خود در آوردهاند.
سرانجام، انجمنهای بودایی جدید در مناطقی شکل یافتهاند که آیـین بـودا مـدتها قبل از آنجا برچیده شده یـا اصـلاً در آنـجا حضور نداشته است. از اینرو در هند که آیین بودا عملاً دستکم در قرن پانزدهم از آنجا برچیده شده بود، اندیشمندان هندی جوامع بودایی جـدیدی را شـکل دادهـاند، مهاجران تبتی که به هند پناه آوردهاند اقـامتگاههای بـودایی جدیدی را ساختهاند و نوآیینهایی که از نظام بهاصطلاح طبقاتی هندوئیسم به آیین بودا گرویدهاند، انجمن بودایی بزرگی را بنیاد نهادهاند. مهاجران آسـیای شـرق و آسـیای جنوب ِ شرق، در غرب (بهویژه اما نه منحصراً در ایالات متحد) انـجمنهای بودایی مهمی را تأسیس کردهاند. آیین بودا بر بسیاری از جنبههای فرهنگ غرب تأثیر نهاده است و انجمنهای نوآیینهای بودایی فـعال هـستند.
آیـین بودا در طی بیش از دو هزار سال، نیروی دینی، سیاسی و اجتماعی نیرومندی بـوده اسـت، نخست در هند، زادگاه اصلیاش و سپس در بسیاری از سرزمینهای دیگر. این آیین با نیروی دینی، سیاسی و اجتماعی نـیرومند خـود، در بـسیاری از بخشهای جهان کنونی به قوت خود باقی است.