مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

معرفی کتاب: عیسای ناصری

معرفی کتاب عیسای ناصری:
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » تابستان ۱۳۹۰ ، سال سیزدهم – شماره ۵۰ (از صفحه ۱۶۳ تا ۱۸۲)
عنوان مقاله: معرفی کتاب (۲۰ صفحه)
نویسنده : مفتاح،احمد رضا

 

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۴)


هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۵)


عیسای ناصری

احمدرضا مفتاح۱*

Joseph Ratzinger (2007), Jesus of Nazareth, New york‌: Doubleday‌, PP‌. ۳۷۴٫

ژوزف راتزینگر، پاپ بندیکت شانزدهم، به‌منظور تبیین شخصیت و پیام عیسی مـسیح اثـری دو جـلدی‌ با عنوان عیسای ناصری نوشته است. جلد اول این اثر با عنوان فرعی‌ «از تعمید در رود‌ اردن‌ تـا تبدّل هیئت» در سال ۲۰۰۷ و جلد دوم آن با عنوان فرعی «هفته مقدس: از ورود به اورشلیم تا رسـتاخیز» در سال‌۲۰۱۱ به هفت زبـان دنـیا منتشر شده است.

این‌ اولین بار است که یک پاپ به این گستردگی و با این عمق درباره عیسی مسیح کتاب می‌نویسد. همچنین نخستین بار است که یک پاپ با تحقیقات تاریخی مدرن درگـیر می‌شود و تلاش‌ می‌کند‌ تحقیق تاریخی را با یک رویکرد الاهیاتی مبتنی بر کتاب مقدس درهم آمیزد. دغدغه راتزینگر آن است که

  1. استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب.

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۶)


مسیح‌شناسی مورد نظر سنت مسیحی را به تصویر‌ بکشد‌. وی بحث خـود را، بـا تکیه بر اناجیل، با رویکردی تاریخیِ آغاز می‌کند و گاه، به‌ویژه در جلد دوم، از شیوه نقادی تاریخی بهره می‌گیرد و اناجیل را از نظر زبان‌شناسی‌، تاریخی‌ و اعتقادی در فضای فرهنگی همان دوره بررسی می‌کند؛ اما از آنجا که تحقیقات تـاریخی صـرف به الوهیت عیسی نمی‌انجامند، وی می‌کوشد با تحلیل الاهیاتی به مقصود خود دست یابد‌.

او‌ با‌ اشاره به دیدگاه‌های محققان مدرن‌ تلاش‌ می‌کند‌ برداشت‌های غیرسنتی ــ که عیسی را اسطوره یا یک شـورشی سـیاسی یا پیامبری که تعالیمش تحریف شده است معرفی می‌کنند ــ‌ را‌ با‌ توجه به تحقیقات دیگر یا با تفسیری که‌ خود‌ ارائه می‌دهد نقد و بررسی کند. در واقع، این کتاب تفسیری تازه از تـفاسیر کـتاب مـقدسی قبل از دوره مدرن‌ است‌ که‌ تـلاش مـی‌کند عـیسای ایمانی را با توجه به عیسای تاریخی‌ تبیین کند.

راتزینگر در وهله نخست توجهش معطوف به کتاب مقدس است و در وهله دوم به سراغ آثـار‌ مـتکلمان‌ جـدید‌ و لیبرال می‌رود. وی به نزاع‌های قرون اولیه بر سـر مـسئله مسیح‌شناسی‌ و نیز‌ سخنان متکلمان برجسته همچون آگوستین، آنسلم و آکویناس کاری ندارد و هرچند در برخی موارد مثل مفهوم خدا‌ به‌ پیـش‌زمینه‌ها‌ اشـاره مـی‌کند، ولی چندان به سیر تحولات مباحث علاقه‌ای نشان نمی‌دهد. البته‌ او‌ در‌ مـباحث خویش از چارچوب سنتی فاصله نمی‌گیرد و همچنان به آثار و اندیشه‌های آبای کلیسا و متکلمان‌ قرون‌ وسطا‌ وفادار است.

نکته قـابل‌توجه ایـنکه راتـزینگر سنگ‌بنای مباحث خود را زندگی عمومی عیسی، سخنان‌ و تعالیم‌ او، بر مبنای کـتاب مـقدس، قرار می‌دهد، اما اصرار دارد که از تمام‌ مباحث‌، حتی‌ تمثیل‌هایی که از زبان عیسی بیان می‌کند، مسیح‌شناسی‌ای بـا رویـکرد الاهـیاتی به دست بدهد‌ و پسر‌ خدا بودن و الوهیت عیسی را نتیجه بگیرد.

راتزینگر، پاپ بـندیکت شـانزدهم، در مـقدمه‌ کتاب‌ می‌نویسد‌: «ین کتاب نه یک سند رسمی تعلیمی کلیسا، بلکه یک تحقیق شخصی اسـت. بـنابراین، هـر‌ کس‌ می‌تواند آن را مورد مداقه و نقد قرار دهد» این کتاب گویا از‌ طرف‌ مسیحیان‌ کاتولیک و غـیرکاتولیک مـورد استقبال قرار گرفته است. برای خوانندگان مسلمان نیز فرصتی است تا با‌ تـازه‌ترین‌ تـبیین‌ اعـتقادات مسیحی درباره شخصیت عیسی مسیح از زبان یک الاهیدان و بالاترین مقام‌ رسمی‌ کاتولیک آشنا شـوند. ضـرورت این آشنایی وقتی بیشتر آشکار می‌شود که

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۷)


می‌بینیم ما در برخی مباحث‌ با‌ توجه به دغـدغه‌های اسـلامی بـه برداشت‌های خود از متون مسیحی اکتفا می‌کنیم‌ و گاه‌ ممکن است به توجیهات و تفاسیر جدید آنان‌ تـوجه‌ نـکنیم‌. برای نمونه ممکن است با قاطعیت بگوییم‌ در‌ اناجیل همنوا سخن از عیسی‌بشری اسـت و هـیچ سـخنی از عیسی‌خدایی نیست، حال آنکه‌ ادعای‌ آنان این است که حتی‌ در‌ اناجیل همنوا‌ نیز‌ شواهدی‌ بر الوهیت عـیسی وجـود دارد. هـمچنین‌ در‌ مورد بحث وسوسه‌های مسیح ممکن است گمان کنیم فقط وسوسه‌ها و آزمون‌های اخـلاقی‌ مـورد‌ نظرند، در حالی‌که محور اصلی وسوسه‌ها‌ بحث از واقعیت‌داشتن یا‌ واقعیت‌نداشتن‌ خداست. از دیگر نکات قابل‌ استفاده‌ کتاب تـوضیحاتی اسـت که در مورد برخی کلیدواژه‌ها مثل «ملکوت خدا» ارائه کرده‌ است‌.

در این نوشتار به گـزارشی‌ از‌ جـلد‌ اول بسنده خواهد‌ شد‌ و در پایان، به جلد‌ دومـ‌ نـیز اشـاره خواهد شد. جلد اول مشتمل بر یک مقدمه و ده فـصل اسـت: ۱٫ تعمید‌ عیسی‌؛ ۲٫ وسوسه عیسی؛ ۳٫ بشارت ملکوت خدا؛ ۴٫ موعظه‌ روی‌ کوه؛ ۵٫ دعای‌ عیسی‌؛ ۶٫ رسولان‌؛ ۷٫ پیام تماثیل؛ ۸٫ خـطوط اصـلی‌ انجیل یوحنا؛ ۹٫ دو مرحله مهم بـر سـر راه عیسی: اعـتراف پطـرس و تـبدّل هیئت؛ ۱۰٫ عیسی‌ هویتش‌ را اعلام می‌کند.

۱٫ تـعمید عـیسی

راتزینگر‌ در‌ فصل‌ اول‌ به‌ تعمید گناه‌کاران، به‌ دست‌ یحیای معمدان، برای طلب آمـرزش اشـاره می‌کند و با اشاره به تعمید عـیسی می‌گوید: «اهمیت این کـار‌ زمـان‌ صلیب‌ و رستاخیز معلوم می‌شود». او تـعمید عـیسی را‌ این‌گونه‌ تفسیر‌ می‌کند‌ که‌ عیسی‌ با تعمید خود بار گناهان بشر را به دوش گـرفت و در آب رود اردن فـرو برد. عیسی با هم‌نشینی بـا گـناه‌کاران فـعالیت علنی خود را آغـاز کـرد‌.

۲٫ وسوسه عیسی

نویسنده در فـصل دوم، بـا نگاهی تاریخی، آزمایش چهل روزه عیسی و روزه گرفتن وی در این مدت را با چهل سال سرگردانی قوم اسرائیل، چـهل روز روزه مـوسی‌ بر‌ کوه سینا و چهل روز روزه ابراهیم در راه کـوه حـوریب و محل قـربانی پسـرش مـقایسه می‌کند. وسوسه‌های عیسی بـیانگر مبارزه درونی او و مربوط به رسالت خاص او هستند. ممکن

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۸)


است‌ گمان‌ کنیم مراد از وسوسه عیسی صـرفاً آزمـون‌های اخلاقی است؛ در حالی‌که محور همه وسـوسه‌ها کـنار گـذاشتن خـداست. ایـن نوع وسوسه بـه‌طور مـستقیم از‌ عیسی‌ نمی‌خواهد که شرّ انجام دهد‌، بلکه‌ ادعا می‌کند راه بهتری وجود دارد؛ این وسوسه مدعی یک واقعیت حـقیقی اسـت.

مـسئله اصلی در وسوسه اول عیسی خدا است: آیا خـدا واقـعیت‌ دارد؟ و آیـا‌ خـدا خـیر است؟ در وسـوسه‌ دوم‌، عیسی درگیر این است که آیا خود را به دیگران اثبات کند یا نه؟ در وسوسه سوم شیطان عیسی را بر روی کوه بلندی می‌برد و تمام ممالک زمین را به او‌ نشان‌ مـی‌دهد و پادشاهی بر همه آنها را به او پیشنهاد می‌کند. در واقع، وسوسه سوم مربوط به این پرسش است که از منجی جهان چه انتظاری می‌رود؟ وقتی پطرس از او به‌عنوان‌ مسیح‌، پسر خدای‌ زنده، یاد می‌کند، عـیسی مـی‌گوید معنای مسیحاییِ او متفاوت از معنای مورد نظر آنان است. معنای آن‌ قدرت نیست، بلکه صلیب است.

راتزینگر ابتدا این نکته را بیان‌ می‌کند‌ که‌ ملکوت عیسی با پادشاهی این‌جهانی، که شـیطان در آن دخـالت می‌کند تفاوت دارد، سپس می‌گوید: «جای این ‌‌سؤال‌ هست که اگر عیسی برای آوردن صلح و جهان بهتری نیامد پس چه آورد؟» در‌ پاسخ‌ می‌گوید‌: «او خدا را به ارمغان آورد. خـدایی کـه از زمان ابراهیم و موسی و سایر پیـامبران شـروع‌ به آشکار نمودن خود کرده بود؛ ما اکنون او را می‌شناسیم». وی در‌ پایان خاطرنشان می‌کند که‌ فرمان‌ اساسی قوم اسرائیل، یعنی پرستش خدا، برای مسیحیان نیز یـک فـرمان اساسی خواهد بود.

۳٫ بـشارت مـلکوت خدا

محتوای فصل سوم بررسی این جمله عیسی است: «ملکوت خدا در راه است»،‌که‌ محور انجیل به شمار می‌رود. عبارت ملکوت خدا ۱۲۲ بار در عهد جدید آمده که ۹۹ بار آن در اناجیل همنواست. در انـجیل یـوحنا و سایر نوشته‌های عهد جدید این واژه نقش‌ کمتری‌ دارد. بندیکت شانزدهم به این اشکال توجه دارد که ممکن است کسی بگوید محور اصلی موعظه عیسی، قبل از جریان عید پاک، ملکوت خداست، در حالی‌که بعد از عید پاک‌ مـحور‌ اصـلی موعظه رسـولان مسیح‌شناسی است. آیا این بدان معناست که از موعظه واقعی عیسی دور افتاده‌اند؟ همان‌گونه که آلفرد لوئیسی (Alfred Loisy)، کاتولیک

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۶۹)


متجدد، مـی‌گوید: «عیسی ملکوت خدا را موعظه‌ می‌کرد‌، حال آنکه حاصل آن به وجود آمـدن کلیسـا بـود». آیا می‌توان گفت آن شکلی از مسیحیت که در کلیسا به وجود آمده است واقعاً دست کشیدن از یک انتظار‌ برآورده‌نشده‌ و افـتادن‌ ‌ ‌در مـسئله‌ای دیگر است؟ آیا تغییر‌ موضوع‌ از‌ «ملکوت خدا» به «مسیح» (و بنابراین به وجود آمدن کلیسا) واقـعاً افـتادن در وادی دیـگری است؟ پاسخ بندیکت این است که همه چیز‌ بستگی‌ به‌ این دارد که ما چگونه تعبیر «مـلکوت خدا‌»، که‌ عیسی آن را به کار می‌برد، و نوع رابطه‌ای که بین محتوای موعظه او و شـخص او هست را بفهمیم. آیا‌ او‌ صـرفاً‌ یـک پیام‌آور است یا خود پیام است؟

راتزینگر سپس به واکاوی‌ تعبیر ملکوت می‌پردازد و می‌گوید تفسیر آبای کلیسا از ملکوت سه بعد دارد: بعد نخست مسیح‌شناسانه است. به نظر‌ اریگن‌ ملکوت‌ چیزی مثل حکومت‌های دنـیوی نیست، ملکوتْ خود عیسی است. گویا عیسی‌ می‌خواهد‌ بگوید با حضور او خود خدا در میان آنان حضور دارد. بُعد دوم بعد ایدئالی یا‌ عرفانی‌ است‌؛ با این پیام که درون هر انسان پاکی خدا حاکم است. بـعد‌ سـومِ‌ ملکوت‌ خدا کلیسامحور است. به نظر راتزینگر بعد سوم، به‌خصوص در الاهیات کاتولیک مدرن، به‌تدریج‌ غلبه‌ کرده‌ است. دو تفسیر اول کنار گذاشته نشده‌اند، اما الاهیات قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم‌ تمایل‌ دارنـد از کـلیسا به‌عنوان ملکوت خدا بر روی زمین سخن بگویند. ادولف فان‌هارناک‌، سخنگوی‌ اصلی‌ الاهیات لیبرال در اوایل قرن بیستم، پیام عیسی درباره ملکوت خدا را انقلابی برضد‌ یهودیت‌ زمان خود می‌دانست. او معتقد بود در حـالی‌که یـهودیت بر اجتماع و قوم برگزیده‌ تمرکز‌ داشت‌، پیام عیسی فردگرایانه بود. همچنین در حالی‌که در یهودیت عبادت مناسکی و نقش کهانت غلبه داشت‌، محور‌ پیام عیسی اخلاقیات بود. پس از آن یوهانس وایس (Johannes weiss) ادعا‌ کرد‌ پیـام‌ عـیسی فـرجام‌شناسانه است. و یورگن بولتمان تحت تـأثیر فـلسفه مـارتین هایدگر الاهیات امید را مطرح کرد‌.

در‌ الاهیات‌ جدید گفته می‌شود، پیش از واتیکان دو، کلیسامحوری غلبه داشت، پس از‌ آن‌ مسیح‌محوری مطرح شد و گام بعدی حـرکت از مـسیح‌محوری بـه خدامحوری بود؛ و در تفسیری سکولار گفته می‌شود‌ اکنون‌ بـاید بـه سوی ملکوت‌محوری حرکت کنیم. در این تفسیرْ ملکوت صرفاً نامی‌ است‌ برای جهانی که با صلح، عدالت و حفظ‌ محیط‌

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۰)


زیـست‌ اداره مـی‌شود. گـفته می‌شود وظیفه واقعی ادیان‌ این‌ است که همه برای آمـدن «ملکوت» یعنی ساختن جهانی مبتنی بر صلح و عدالت‌، و حفظ‌ آفرینش تلاش کنند؛ در این‌ صورت‌ است که‌ پیام‌ عـیسی‌ بـدون تـبشیر به کل جهان می‌رسد‌. راتزینگر‌ معتقد است اشکال این تفسیر سـکولار از مـلکوت این است که خدا‌ کنار‌ گذاشته می‌شود، در حالی‌که موعظه عیسی‌ درباره ملکوت خدا بود‌ نه‌ هـر نـوع مـلکوتی. واژه عبری‌ ملکوت‌ نیز به عمل نجات‌بخش خدا اشاره دارد؛ به عبارت ساده‌تر وقـتی عـیسی سـخن‌ از‌ ملکوت خدا می‌گفت صرفاً خدا‌ را‌ موعظه‌ می‌کرد. در واقع‌، پیام‌ عیسی خدامحوری است. نکته‌ خـاص‌ پیـام عـیسی این است که اکنون زمان آن است که خدا وارد عمل شود‌ و خود‌ را به‌عنوان خدای زنـده نـشان دهد‌؛ بنابراین‌، ملکوت خدا‌ ترجمه‌شدنی‌ نیست‌.

به هر حال، راتزینگر‌، با اشاره بـا تـفاسیر دیـگری در این‌باره، تمایل دارد بگوید عیسی ملکوت را برای اشاره‌ به‌ خودش به کار برده است. نـزدیک‌ بـودن‌ ملکوتی‌ که‌ عیسی‌ از آن سخن‌ می‌گوید‌ در خود عیسی یافت می‌شود، چنان‌که به‌واسطه حضور و فـعل عـیسی خـدا حاضر است و عمل می‌کند.

۴٫ موعظه‌ روی‌ کوه‌

راتزینگر، در فصل چهارم، در مقدمه بحث‌ موعظه‌ روی‌ کـوه‌ بـه‌نوعی‌ می‌خواهد‌ جهانی‌بودن پیام عیسی‌را ادعا کند. وی می‌گوید بنابر نقل انجیل متی عـیسی‌کوه را کـرسی تـعلیم خود قرار می‌دهد و خطابه‌اش درباره بازسازی بنی‌اسرائیلِ جدیدی است که به قوم‌ اسرائیل محدود نـمی‌شود، بـلکه تـمام جهان را فرا می‌گیرد و گستره عهد آن تمام ملت‌ها را در برمی‌گیرد. موعظه روی کوه، تورات جـدیدی اسـت که عیسی آورده است.

پاپ بندیکت شانزدهم‌ موعظه‌ روی کوه را مشتمل بر سه بخش اصلی می‌داند: نخست بخش مـربوط بـه سعادتمندی‌ها؛ دوم تفسیر جدیدی از تورات، گفتمان عیسی با موسی، و سنت‌های قوم اسرائیل؛ سـوم تـعلیم چگونه‌ دعا‌ کردن. سعادتمندی‌ها به‌عنوان الگوی اخـلاق مـسیحی، کـه فراتر از ده فرمان عهد عتیق است، در نقطه مـقابل ده فـرمان نیست؛ چراکه عیسی همواره‌ اعتبار‌ ده فرمان را مفروض می‌گرفت‌. عیسی‌ در موعظه روی کوه نمی‌خواهد ده فـرمان را از بـین ببرد بلکه می‌خواهد به آن عـمق بـدهد. بندیکت که نـمی‌تواند تـعارض آشـکار تعالیم پولس‌ و این‌ سخن معروف عـیسی در‌ مـوعظه‌ روی

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۱)


کوه را انکار کند که می‌گوید: «گمان نکنید که آمده‌ام تا تورات و صحف انبیاء را از بـین بـبرم…» (متی ۵: ۱۷)، به این جمله بسنده می‌کند که «این عـبارت که‌ با‌ تعالیم پولس در تـعارض اسـت به نظر می‌رسد نیاز بـه بـحث بیشتری دارد».

نویسنده در تبیین سعادتمندی‌ها می‌نویسد «لوقا نقل می‌کند که عیسی نگاهی به شاگردانش انـداخت و دید که فـقیر‌ و گرسنه‌ و عریان هستند‌»، از این‌رو سـعادتمندی‌ها وعـده‌های فـرجام‌شناسانه تلقی می‌شوند. هـم‌چنین سـعادتمندی‌ها به نوعی زندگی خـود عـیسی را ترسیم می‌کنند‌ که فقیر است و به خاطر خدا رنج می‌کشد، از این رو‌ می‌توان‌ گفت‌ سـعادتمندی‌ها ویـژگی مسیح‌شناسانه دارند. همچنین سعادتمندی‌ها نقشه راه کـلیسا هـستند و نشان مـی‌دهند که کـلیسا چـگونه باید باشد‌.

‌‌از‌ جمله مـباحث مهم این فصل بحث مربوط به «تورات مسیحا»ست. راتزینگر می‌گوید‌ «تورات‌ مسیحا‌ به‌طور کـلی جـدید و متفاوت است و در عین حال تورات مـوسی را مـحقق مـی‌سازد». وی بـرای‌ تـبیین این مسئله کـه تـورات مسیحا را چگونه باید بفهمیم، کتاب یک ربّی‌ با عیسی سخن می‌گوید‌ (A Rabbi‌ talk with jesus) اثر دانشمند یهودی، جیکوب نـیوسنر (Jacob Neusner)، را مـبنای بـحث قرار می‌دهد و درباره احکام شریعت، به‌ویژه دربـاره حـرمت روز سـبت (شـنبه)، بـحث مـی‌کند. محور اصلی این مباحث این‌ است که عیسی خود را به‌مثابه تورات می‌داند، به‌عنوان کلمه خدا در شخص. ادعای بندیکت در این قسمت این است که عیسای انجیل چهارم بـا عیسای اناجیل همنوا یکی است.

در‌ ضمن‌ این مباحث، بندیکت به این پرسش اشاره می‌کند که عیسی مسیحا که صلح برای جهان نیاورد و بر بدبختی جهان غلبه نکرد، واقعاً چه چـیزی آورد؟ آنـگاه پاسخ می‌دهد که او خدای‌ اسرائیل‌ را برای امت‌ها (غیریهودیان) آورده است، به‌گونه‌ای که همه امت‌ها اکنون او را عبادت می‌کنند و متون مقدس و کلمه خدای زنده را کلمه او می‌دانند. او موهبت جهان‌شمولی را آورد‌که‌ یک‌ وعده بزرگ قـطعی بـه‌قوم اسرائیل‌بود.

۵٫ دعای عیسی

راتزینگر در فصل پنجم می‌گوید خدا از ما دور نیست، او صورت خود را در عیسی به ما نشان می‌دهد. ما با‌ عمل‌ و اراده‌ عیسی به فـکر و اراده خـدا‌ پی‌ می‌بریم‌. اگر انسان بـا

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۲)


خـدا ارتباط داشته باشد، سخن گفتن با خدا و گوش دادن به سخن او بخشی از این ارتباط به‌ شمار‌ می‌رود‌؛ از این رو موعظه روی کوه مشتمل بر‌ تعلیم‌ دعاست. انجیل مـتی، بـا استناد به سخن عـیسی، نـسبت به دعاهای نادرست هشدار می‌دهد و به ما تعلیم می‌دهد که‌ دعا‌ نباید‌ برای ریا باشد، و نیز نباید لقلقه زبان باشد که روح‌ را می‌میراند. ما معمولاً وقتی چیزی از خدا می‌خواهیم یـا وقـتی شادی به ما دست می‌دهد و می‌خواهیم تشکر‌ کنیم‌ به‌ خدا رو می‌کنیم؛ در حالی‌که ارتباط با خدا نباید به این‌ موقعیت‌ها‌ محدود شود، بلکه دعا باید شالوده روح ما باشد. همان‌گونه که بـندیکت قـدیس در کتاب قـواعد‌ می‌گوید‌: «ذهن‌ ما باید مطابق با صدای ما باشد».

نویسنده در ادامه این فصل‌ به‌ تبیین‌ چند فـراز از دعای خداوند می‌پردازد؛ از جمله: نان روزانه ما را بده؛ از‌ لغزش‌های‌ ما‌ درگـذر؛ مـا را در مـعرض وسوسه قرار نده؛ و ما را از شرّ رها کن‌.

۶٫ رسولان‌

راتزینگر در فصل ششم می‌گوید: «عیسی یک هسته مردمی بـرگزید ‌ ‌تـا رسالت او‌ را‌ بر‌ عهده بگیرند». عنوان «رسولان»، در اصل، فراتر از گروه دوازده نفره بود، اما رفـته‌رفته‌ بـه‌ دوازده رسـول اختصاص یافت. برگزیدگی این افراد به نوعی مرتبط با برگزیدگی پیامبران‌ اسرائیل‌ از‌ جانب خداست. عـدد دوازده نیز عدد نمادین قوم اسرائیل است؛ تعداد پسران یعقوب که از‌ آنان‌ دوازده قبیله اسـرائیل به وجود آمدند. گـفته مـی‌شود عیسی شمّه‌ای از ماهیت‌ حقیقی‌اش‌ را‌ به آنان می‌دهد: «شما خواهید دید که آسمان گشوده می‌شود و فرشتگان خدا بر پسر انسان‌ فرود‌ می‌آیند‌» (یوحنا ۱: ۵۱). عیسی در اینجا خود را به‌مثابه یعقوب جدیدی نشان می‌دهد‌ کـه‌ «دروازه آسمان» نامیده شده است (پیدایش ۲۸: ۱۰ـ۲۲). عیسی آن دوازده نفر را برگزید تا‌ همراه‌ او باشند، او را بشناسند، یکی بودن او را با پدر بدانند‌، شاهد‌ سرّ او، و در عین حال رسولان او‌ باشند‌ و پیام‌ او را نخست به گوسفندان گمشده اسرائیل‌، سپس‌ در اقصا نقاط زمـین بـه جهانیان برسانند. در مورد گستره رسالت عیسی عباراتی‌ که‌ رسالت عیسی را محدود به‌ گوسفندان‌ گمشده اسرائیل‌ می‌کنند‌ با‌ عباراتی مثل «اقصا نقاط زمین» تعارض‌ دارند‌. راتزینگر از بحث در مورد عبارات متعارض اجـتناب مـی‌کند و با اشاره‌ای کوتاه‌ سعی‌ می‌کند هر دو را در کنار‌

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۳)


هم بیاورد و با ذکر‌ این‌ نکته که در وهله نخست‌ رسالت‌ مربوط به قوم اسرائیل است این عبارات متعارض را توجیه کند.

۷٫ پیام تماثیل‌

راتزینگر‌، در این فـصل، بـه بررسی‌ تماثیل‌ می‌پردازد‌. تماثیل قلب موعظه‌ عیسی‌ را شکل می‌دهند. از‌ این‌ رو، در طول تاریخ کلیسا همواره برای فهم تماثیل تلاش شده است؛ از جمله‌ آدولف‌ یولیشر (Adolf julicher)، از محققان تفسیر‌ انتقادی‌، اثری دو‌ جلدی‌ بـه‌ نـام دربـاره تماثیل (Die‌ Geleichnis redden hesu) دارد. او بین تمثیل (parable) و حکایت رمـزی (allegory) فـرق مـی‌گذارد و متذکر می‌شود‌ از‌ آنجا که حکایت‌رمزی ــ که در‌ فرهنگ‌ یونان‌، برای‌ تفسیر‌ و پرده‌برداری از محتوای‌ اسرارآمیز‌ پنهانِ متون معتبر دینی‌ای به کار می‌رفت که دیگر مـورد پذیـرش نـبودند ــ در زمان عیسی‌ مرسوم‌ بود‌، ممکن است تماثیل هـمانند حـکایات رمزی به‌ نظر‌ برسند‌. جاچیم‌ جرمیاس‌ (Jachim‌ Jeremias) در کتاب تماثیل عیسی معتقد است هر تمثیل محتوا و پیام خاص خود را دارد. او با توجه بـه ایـن نـکته، تماثیل را از نظر موضوع به‌ نه دسته تقسیم می‌کند.

به نـظر راتزینگر عیسی نمی‌خواهد با بیان تماثیل، نوعی معرفت انتزاعی به ما بدهد. او می‌خواهد ما را به سرّ خدا بـرساند، یـعنی بـه نوری که‌ چشمان‌ ما تاب تحمل آن را ندارد. از این رو، برای اینکه سـرّ خـدا را برای ما دست‌یافتنی کند، آن را از طریق واقعیات زندگی دنیوی به ما نشان می‌دهد‌.

مؤلف‌، به نقل از انـجیل لوقـا، سـه تمثیل را مهم می‌شمارد و به تبیین آنها می‌‌پردازد:

۱٫ سامری نیکو (داستان مردی کـه گـرفتار دزدان مـی‌شود. دزدان‌، پس‌ از سرقت اموالش، او را‌ مجروح‌ در جاده رها می‌کنند، تا اینکه یک سامری او را نجات مـی‌دهد).

۲٫ مـرد ثـروتمند و ایلعاذر فقیر (حکایت مرد ثروتمندی که نسبت به همسایه فقیرش‌ بی‌توجهی‌ می‌کند. پس از مرگ‌، فـرشته‌ها‌ مـرد فقیر را نزد ابراهیم می‌برند و مرد ثروتمند در عالم مردگان در عذاب می‌ماند).

۳٫ پسر ولخرج (یـا بـه عـبارتی دو برادر و پدر خوب). به نظر راتزینگر شاید این تمثیل از‌ زیباترین‌ تماثیل عیسی باشد. این تـمثیل داسـتان مردی است که دو پسر دارد. پسر جوان‌تر سهم ارث خود را زودتر مطالبه و خانه را ترک مـی‌کند. او بـا ولخـرجی

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۴)


سرمایه‌اش را هدر‌ می‌دهد‌ و به بدبختی‌ می‌افتد؛ به‌طوری که مجبور می‌شود در خوک‌دانی کار کند و پس‌مانده غـذای خـوک‌ها را بخورد. روزی به خود‌ می‌آید و به فکر می‌افتد اگر لیاقت پسر بودن را نـدارد، دسـت‌کم‌، بـه‌ خانه‌ برگردد و به‌عنوان یک کارگر برای پدرش کار کند؛ اما پدرش از او استقبال می‌کند و بازگشت او را ‌‌جشن‌ می‌گیرد. بـندیکت ذیـل ایـن داستان می‌گوید: «برای ما ناگوار است که می‌بینیم داستان‌ پسر‌ ولخرج‌، کـه مـی‌خواهد به تنهایی و بدون قید و بند خوش بگذراند، روح طغیانگرِ جهان مدرن در برابر‌ خدا و شریعت خدا را منعکس مـی‌کند».

پیـر جرلوت (Pierre Gerelot) در تفسیر این‌ تمثیل می‌گوید: «عیسی این‌ تمثیل‌ را به کار می‌برد تـا خـیرخواهی خود نسبت به گناه‌کاران را توجیه کند. عـیسی خـود انـکشاف همان کسی است که پدر نامیده می‌شود. تـوجه بـه این محتوای تاریخیِ تمثیلْ نوعی مسیح‌شناسی‌ تلویحی با خود دارد. آبای کلیسا تمثیل دو بـرادر را دسـت‌مایه تبیین رابطه یهودیان و غیریهودیان قـرار مـی‌دهند. پسر گـمشده مـثَل جـهان شرک است که عیسی، از سر لطـف، در بـه سوی‌ خدا‌ را بر آنان گشوده است و برادری که در خانه مانده تصویر قـوم اسـرائیل است».

جرلوت با اشاره به سـخن پسر بزرگ‌تر که بـه پدرش گـفت: «ای پدر سال‌ها تو را‌ خدمت‌ کردم و هـیچ‌گاه از دسـتور تو سرپیچی نکردم»، می‌گوید: «این جمله بر این نکته تأکید می‌کند که از نـظر یـهودیان خدا بیش از هر چیزی هـمان شـریعت اسـت. آنان به‌ نـوعی‌ رابـطه شرعی میان خود و خـدا قـائل‌اند؛ اما خدا بزرگ‌تر است و آنان باید از خدای شریعت به خدای بزرگ‌تر، یعنی خدای مـحبت روی آورنـد». نکته بسیار مهم این است کـه‌ بـندیکت‌ مدعی‌ اسـت حـتی تـماثیل نیز مشتمل‌ بر‌ نـوعی‌ مسیح‌شناسی پنهان هستند، از این رو تلاش می‌کند تماثیل و وقایع تاریخی را به‌صورت الاهیاتی بازخوانی کند و آنها را بـه مـسیح‌شناسی برگرداند‌.

۸٫ خطوط‌ اصلی‌ انجیل یوحنا

فـصل هـشتم بـه انـجیل یـوحنا می‌پردازد‌. همان‌طور‌ کـه مـی‌دانیم میان اناجیل همنوا و انجیل یوحنا، که متأخّرتر است و تحت تأثیر افکار پولس نوشته شده، تفاوت محسوسی وجـود‌ دارد‌. در‌ انـاجیل هـمنوا به‌صراحت ادعای الوهیت عیسی مطرح نشده و این انـجیل‌

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۵)


یـوحناست که بـه‌صراحت سـخن از الوهـیت عـیسی به میان آورده است. راتزینگر در ابتدای این فصل ادعای عجیبی‌ را‌ مطرح‌ می‌کند و آن اینکه شاگردان عیسی، علی‌رغم بدفهمی‌هایشان، رفته‌رفته واقعیت مطلق جدیدی‌ را‌ دریافتند. گویی بندیکت می‌خواهد بگوید رسولان حـضرت عیسی که او را خدا نمی‌دانستند و تنها او را‌ پیامبر‌ یا‌ مسیحا می‌دانستند از فهم کمتری برخوردار بودند! و با این بیان می‌خواهد عدم‌ تصریح‌ به‌ الوهیت عیسی در اناجیل همنوا را توجیه کند.

راتزینگر خاطر نشان مـی‌کند کـه متفاوت‌بودن‌ انجیل‌ یوحنا‌ باعث شده است نقادان تاریخی مدرن، تاریخی بودن متن این انجیل را منکر شوند‌ و آن‌ را یک بازسازی الاهیاتیِ متأخر بدانند. تفسیر انجیل یوحنا در نیمه دوم قرن‌ بیستم‌ عمدتاً‌ بـا تـفسیر رودلف بولتمان بر این انجیل (The Gospel of John) شکل گرفت. به‌ نظر‌ بولتمان سرنخ اندیشه‌ها و آرای انجیل یوحنا را نباید در عهد عتیق و یهودیت آن‌ زمان‌، بلکه‌ باید در آیین گنوسی جـست‌و‌جو کـرد. دیدگاه بولتمان در این جمله آمـده اسـت: «گفته نمی‌شود‌ که‌ ایده تجسّد منجی از مسیحیت به آیین گنوسی راه یافته است، خود‌ این‌ ایده‌ در اصل یک ایده گنوسی است و در همان دوره نخست توسط مـسیحیت اخـذ شده و در‌ مسیح‌شناسی‌ به‌ کار گـرفته شـده است». همچنین می‌گوید: «آیین گنوسی تنها منبع ممکن برای‌ ایده‌ لوگوس مطلق است». بندیکت مدعی است بولتمان اشتباه می‌کند. محققان انجیل یوحنا پس از بولتمان مسیر‌ کاملاً‌ متفاوتی را پیموده‌اند و نتایج آن مباحث در کـتاب مـارتین هنگل (Martin Hengel‌) با‌ عنوان مسئله یوحنایی (The Johannine Question) چاپ‌ شده‌ است‌. این نتایج نشان می‌دهند که انجیل یوحنا‌ کاملاً‌ مطابق اصطلاحات عهد عتیق استدلال می‌کند و ریشه در یهودیت زمان عیسی دارد.

به‌ نظر‌ هنگل، در زمان هرود، یـهودیتِ‌ یـونانی‌مآب‌ خاصی در‌ اورشـلیم‌ گسترش‌ یافت و این انجیل در همان یهودیت‌ یونانی‌مآب‌ ریشه دارد. راتزینگر در ادامه این فصل دو پرسش مطرح می‌کند: نویسنده‌ ایـن‌ انجیل چه کسی است؟ و اعتبار تاریخی این‌ انجیل چه میزان است؟ آنگاه‌ در‌ پاسـخ مـی‌گوید: «سـنت کلیسایی، از‌ زمان‌ ایرنئوس لیونی (۲۰۲ م)، یوحنا، پسر زبدی، را نویسنده انجیل یوحنا می‌دانسته است».

بندیکت‌ با‌ توجه به مـباحثی ‌ ‌که در‌ نـقادی‌ مدرن‌ مطرح شده است‌ می‌گوید‌ در دوره مدرن به‌طور‌ روزافزونی‌ در این مورد تشکیک شده کـه چـگونه یـک شخص ماهی‌گیر

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۶)


توانسته است انجیلی با‌ چنین‌ مضامین عالی و مملوّ از الهامات سرّ‌ خدا‌ بنویسد. هـمچنین‌ آیا‌ یک‌ ماهی‌گیر شهر جلیل می‌توانسته‌ است ارتباط نزدیکی با اشرافیت کاهنی اورشـلیم داشته باشد، آن‌گونه کـه مـتن انجیل به آن‌ اشاره‌ دارد. بندیکت با اینکه قبول می‌کند‌ پیچیدگی‌ نگارش‌ این‌ انجیل‌ سؤالاتی را برانگیخته‌ است‌، با استناد به برخی تحقیقات، می‌گوید کاملاً امکان دارد که یوحنا، پسر زبدی، نویسنده انجیل بـاشد‌.

در‌ ادامه‌ این فصل، راتزینگر به بررسی نمادهای اصلی‌ انجیل‌ یوحنا‌ می‌پردازد‌:

آب‌. آب‌ عنصر اصلی زندگی و یکی از نمادهای اصلی بشریت است. آب به اشکال مختلفی مثل جوشیدن از زمین، و جاری شدن رودخانه‌ها ظاهر مـی‌شود؛ بـنابراین معانی مختلفی دارد. در‌ داستان تعمید عیسی در رود اردن جنبه دیگری غیر از جنبه‌های ظاهری نشان داده می‌شوند: عمیق بودن رود حاکی از خطر است، فرو رفتن در عمق نشانه غوطه‌ور شدن در‌ مرگ‌، و بالا آمدن از آن نشانه تولد دوباره اسـت.

انـجیل یوحنا از ابتدا تا انتها از نماد آب استفاده کرده است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: انسان برای‌ اینکه‌ بخواهد وارد ملکوت شود، ابتدا باید انسان دیگری شود. باید از آب و روح تولدی دوباره یابد (یـوحنا ۳: ۵). در بـاب چهارم عیسی به زن‌ سامری‌ وعد‌ه آبی را می‌دهد که‌ هر‌ که بنوشد هیچ‌گاه تشنه نخواهد شد. در باب نهم عیسی نابینایی را با آب شفا می‌دهد. در باب سیزدهم عیسی، در جریان شام آخـر‌، پایـ‌ شـاگردان را می‌شوید؛ و در‌ پایان‌ مصائب مسیح نـیز بـر اثـر ضربه نیزه یکی از سربازان، از پهلوی عیسی خون و آب خارج می‌شود (یوحنا ۱۹: ۳۴). در مورد اخیر بندیکت مدعی است انجیل یوحنا به دو‌ آیین‌ اصلی کـلیسا، یـعنی تـعمید و عشای ربانی اشاره می‌کند!

درخت مو و شراب. در حـالی‌که آب عـنصر اصلی حیات همه مخلوقات روی زمین است، نان گندم، شراب و روغن زیتون موهبت‌های فرهنگ مدیترانه‌ای‌اند‌. این‌ سه موهبت‌ زمینی، در کـنار آب، عـناصر اصـلی آیین‌های کلیسایی می‌شوند. هر یک از این سه، ویژگی و نشانه خـاص‌ خود را دارد. نان غذای اصلی همگان و بیانگر خیرخواهی خالق است‌. شراب‌ نشانه‌ جشن و ضیافت است و بخشی از آیین‌های مربوط بـه روز سـبت، فـصح و ازدواج را تشکیل می‌دهد، روغن به ‌‌انسان‌ قوّت و زیبایی می‌دهد و تدهین نشانه تـرفیع پیـامبران، پادشاهان و کشیشان است.

راتزینگر، در ادامه‌ بحث‌، تبدیل‌ کردن آب به شراب توسط عیسی در عروسی قانا را

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۷)


شرح و تـفسیر مـی‌کند و بـه‌طرز عجیبی‌ برای تبیین مسیح‌شناسی از آن استفاده می‌کند. او اشاره می‌کند که در اساطیر‌ پیش از مـسیحیت، دیـونیسوس‌ (Dionysus‌) خـدایی بود که می‌بایست شراب را پیدا کند و نیز آب را به شراب تبدیل کند. فیلون اسکندرانی، مـتکلم یـهودی، ایـن اسطوره را بازتفسیر می‌کند و می‌گوید: «اعطا کننده شراب حقیقی لوگوس الاهی‌ است». وی لوگوس را بر مـلکیصدق مـنطبق می‌کند که نان و شراب اعطا می‌کند؛ البته اینکه یوحنا چنین پیش‌زمینه‌ای در ذهن داشـته مـحل تـردید است.

بندیکت همچنین به جمله معروف عیسی در‌ فصل‌ پانزدهم انجیل یوحنا اشاره می‌کند کـه: «مـن تاک حقیقی هستم و پدرم باغبان است» و تمثیل شراب در ماجرای شام آخر ــ که زمینه عـشای ربـانی اسـت ــ را نیز مطرح می‌کند‌.

نان‌. بندیکت به معجزه تکثیر قرص‌های نان توسط عیسی و غذا دادن به پنـج هـزار نفر اشاره می‌کند و در ادامه می‌گوید باب ششم انجیل یوحنا گرد محور مـقایسه عـیسی و مـوسی دور‌ می‌زند‌ و در نهایت عیسی را تعیین‌کننده‌تر و بزرگ‌تر از موسی می‌داند. نکته محوری در مورد موسی این است که رو‌بـه‌رو بـا خـدا سخن گفت: «مثل کسی که با دوستش سخن می‌گوید‌» (خروج‌ ۲۳‌: ۱۱). با ایـنکه ارتـباط بی‌واسطه‌ با‌ خدا‌ قلب رسالت موسی است، اما وقتی موسی می‌گوید: «استدعا دارم جلال خود را به مـن بـنما» (خروج ۳۳: ۱۸)، در عین‌ حال‌ که‌ بر دوست خدا بودن او اذعان می‌شود، پاسخ‌ مـی‌شنود‌ کـه او تنها می‌تواند خدا را از پشت ببیند و روی خدا را نـمی‌تواند بـبیند (رک: خـروج ۳۳: ۱۸ـ۲۳‌) در‌ مقابل‌، عیسی کلمه‌ای است که خدا را مـی‌بیند (رک: یـوحنا ۱: ۱۸‌). عیسی نام خدا را آشکار می‌سازد تا آن جنبه‌ای را که موسی شروع کرده بود کـامل کـند. پس‌ عیسی‌ در‌ آشکار ساختن نـام خـدا از موسی فـراتر مـی‌رود.

راتـزینگر همچنین می‌گوید‌ موهبت‌ دیگر خدا بـه مـوسی تورات است و با اشاره به مائده آسمانی منّ می‌گوید برای یهودیان خـوردن‌ و سـیر‌ شدن‌ مهم بود. آنان به دنـبال نجات از راه مادی بودند. امـا اگـر‌ منّ‌ صرفاً‌ وسیله‌ای برای بـرطرف کـردن گرسنگی باشد، گرچه از آسمان آمده باشد، غذایی زمینی تلقی‌ می‌شود‌؛ چراکه‌ آدمی بـا خـوردن آن باز گرسنه می‌شود. پس موهبتی کـه انـسان را سـیر می‌کند‌ باید‌ بـزرگ‌تر بـاشد. آیا آن غذای بزرگ‌تر تـورات است؟ بـندیکت می‌گوید: تا حدی درست است‌. تورات‌ نان‌ از طرف خداست، اما هنوز پشت خدا را نـشان مـی‌دهد. چون مخاطبان متوجه منظور‌ عیسی‌

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۸)


نـمی‌شوند او مـی‌گوید‌: «من نـان حـیات هـستم، آن کس که نزد مـن آید‌ هرگز‌ گرسنه‌ نخواهد شد و آن کس که به من ایمان آورد هرگز تشنه نخواهد شد» (یـوحنا ۶: ۳۵‌).

شـبان‌. راتزینگر می‌گوید: در ورای تصویر شبان که عـیسی بـرای بـیان رسـالتش بـه‌ کار‌ می‌برد‌، تـاریخی طـولانی قرار دارد. در خاورمیانه باستان پادشاهان خود را شبان منصوب از طرف خدا‌ می‌دانستند‌. شبانیِ‌ گوسفند بیانگر وظیفه حکمرانی اسـت. در عـهد عـتیق نیز خدا خود را‌ شبان‌ قوم اسرائیل نـامیده اسـت. وقـتی فـریسیان عـیسی را بـه‌جهت هم‌سفره شدن با گناه‌کاران سرزنش کردند، او‌ تمثیل‌ نود و نه گوسفند باقی‌مانده در آغل و یک گوسفند گمشده را بیان می‌کند‌ که‌ شبان به دنبال آن یک گوسفند گمشده‌ می‌رود‌ و آن‌ را بـازمی‌گرداند. عیسی اعلام می‌کند که «من‌ شبان‌ نیکو هستم» (یوحنا۱۰: ۱۱) و شبان واقعی کسی است که زندگی می‌بخشد. نکته‌ دیگر‌ در بحث شبانی این است‌ که‌ شبان و گله‌ یکدیگر‌ را‌ می‌شناسند؛ شناختن یکدیگر حـاکی از نـوعی‌ تعلق‌ خاطر درونی است.

۹٫ دو مرحله مهم بر سر راه عیسی: اعتراف پطرس‌ و تبدّل‌ هیئت

اعتراف پطرس. هر سه انجیل‌ همنوا پرسش عیسی از‌ پطرس‌ را ذکر می‌کنند که سؤال‌ کرد‌ مردم درباره او چـه فـکر می‌کنند. پاسخ پطرس، از طرف رسولان، پاسخی متفاوت‌ با‌ نظر مردم است. راتزینگر می‌گوید‌: پرسش‌ عیسی‌ درباره نظر مردم‌ و رسولان‌ دو پیش‌فرض دارد: در‌ یک‌ سو یـک شـناخت بیرونی نسبت به عیسی وجـود دارد کـه گرچه لزوماً نادرست نیست‌، اما‌ کافی نیست. در سوی دیگر شناخت‌ عمیق‌تری‌ هست که‌ مربوط‌ به‌ رسولان است. تمام اناجیل‌ همنوا نظر مردم را در مورد عـیسی ــ که او را یـحیای معمدان یا ایلیا‌ یـا‌ بـرخی پیامبران دیگر می‌دانند که از‌ میان‌ مردگان‌ برخاسته‌ است‌ ــ قبول دارند‌. وجه‌ مشترک همه نظرهای مردم این است که عیسی «پیامبر» دانسته شده است. این نظرات مختلف اشتباه‌ نیستند‌، آنها‌ کـم و بـیش به سرّ عیسی اشاره دارند‌ و می‌توانند‌ هویت‌ واقعی‌ عیسی‌ را‌ نشان دهند، اما ما را به هویت جدید او نمی‌رسانند. آنها او را بر حسب اصطلاحات گذشته تفسیر می‌کنند نه بر حسب تعابیر خودش. عـیسی چـنان منحصر‌ بـه فرد است که در هیچ مقوله‌ای طبقه‌بندی نمی‌شود.

عیسی در واکنش به نظر رسولان ــ که او را مسیحا می‌دانند ــ از ایشان می‌خواهد مـسیحا بودن او را به‌ مردم‌ نگویند؛ چراکه چه بسا عموم مردم آن را بد تـفسیر کـنند و از

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۷۹)


یـک سو منجر به امیدهای کاذب نسبت به او شود و از سوی دیگر به فعالیت سیاسی برضد‌ او‌ بینجامد. بعد از ایـن ‌ ‌مـمنوع کردن، مسیحای واقعی از میان مردگان برمی‌خیزد؛ او مسیحاست اما متفاوت با آنچه مردم قـبلاً مـی‌پنداشتند.

تـبدّل هیئت‌. در‌ جریان تبدل هیئت، موسی و ایلیا‌ بر‌ بالای کوه ظاهر می‌شوند و با عیسی سخن مـی‌گویند؛ تورات و پیامبران نیز با عیسی سخن می‌گویند. مسئله اصلی صحبت آنان صلیب اسـت که در اورشلیم‌ انجام‌ مـی‌شود. صـلیب عیسی یک‌ خروج‌ است؛ جدا شدن از زندگی و عبور از دریای سرخ مصائب و انتقال به جلال. در این حادثه سه شاگرد عیسی (پطرس، یعقوب و یوحنا) از آنچه دیدند مبهوت شدند. آنان دریافتند که‌ عید‌ سوکوت واقـعی آمده است؛ آنان فهمیدند عیسی خودْ تورات زنده و کلمه کامل خداست.

هر سه انجیل همنوا مسئله اعتراف پطرس و مسئله تبدّل هیئت عیسی را، با اشاره به زمان وقوع‌ آنها‌، به هم‌ ربـط مـی‌دهند. متی و مرقس می‌گویند: «عیسی بعد از شش روز پطرس، یعقوب و یوحنا را با خود برد‌» (متی ۱۷: ۱؛ مرقس ۹: ۲) و لوقا می‌گوید: «اکنون حدود هشت روز بعد از‌ این‌ سخنان‌…» (لوقا ۹: ۲۸). برخی زمان مورد اشاره را با توجه بـه تـقویم یهودی تفسیر می‌کنند و می‌گویند شش روز ‌‌بعد‌ از عید کیپور عید سوکوت می‌آید. برخی این تفسیر زمانی را قبول ندارند‌.

۱۰‌. عیسی‌ هویتش را اعلام می‌کند

در فصل دهم سخن بر سر این است که عیسی چـگونه‌ خـود را معرفی می‌کند. راتزینگر می‌گوید: عیسی معمولاً خود را با دو عنوان‌ «پسر انسان» و «پسر» معرفی‌ می‌کند‌. او از تعبیر مسیحا برای خود استفاده نمی‌کند. تعبیر «پسر خدا» نیز، حتی در انجیل یوحنا، خیلی کم بـه کـار رفـته است.

پسر انسان. پسر انـسان واژهـ‌ای رمـزی است که عیسی‌ زیاد برای خودش به کار می‌برد. این نکته مهم است‌که نویسندگان عهد جدید، و از جمله اناجیل‌اربعه، لقب «پسر انـسان» را مـبنا قـرار نمی‌دهند، بلکه تعابیر مسیحا، خداوند و پسر خدا را بـه‌ کـار‌ می‌برند.

در تفاسیر مدرن، درباره این مسئله، مباحث زیادی مطرح و سه نظر ارائه شده است: یک گروه می‌گویند عیسی تعبیر «پسـر انـسان خـواهد آمد» را درباره خودش به کار نبرده‌

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۸۰)


است‌، بلکه می‌خواسته بـین خودش و کسی که خواهد آمد فرق بگذارد. گروه دوم می‌گویند مراد از پسر انسان آن دسته سخنانی است که به فعالیت زمـینی عـیسی و جـنبه بشری وی‌ مربوط‌اند‌. گروه سوم می‌گویند تعبیر پسر انسان برای اشاره بـه جـریان زجر کشیدن و رستاخیز عیسی به کار رفته است. مفسران اغلب به گروه نخست تمایل دارند. البته ایـن واژه در‌ هـر‌ دو‌کـاربرد‌ عبری‌و آرامی،‌در وهله نخست‌، صرفاً‌ به‌معنای‌انسان‌ است.

پسر. دو عنوان «پسر خدا» و «پسـر» از جـهت مـنشأ و اهمیت با هم تفاوت دارند، گرچه این دو از نظر ایمان‌ مسیحی‌ بر‌ هم منطبق‌اند و بـا هـم شـکل گرفته‌اند. اصطلاح «پسر‌ خدا‌» از الاهیات سیاسی خاور نزدیک باستان می‌آید. در مصر و بابل لقب «پسـر خـدا» به پادشاه داده می‌شد. انتصاب مذهبی‌ پادشاه‌، به‌ منزله فرزندیِ خدا بود. مصریان آن را واقـعی و بـه مـعنای‌ نشئت گرفتن اسرارآمیز از طرف خدا می‌دانستند، در حالی‌که بابلی‌ها آن را یک عمل ظاهری و قانونی و «پسرخواندگی» الوهـی‌ تـلقی‌ می‌کردند‌. قوم اسرائیل این ایده را گرفت و به‌عنوان ایمان اسرائیل از نو‌ شکل‌ داد. موسی از طـرف خـدا مـأموریت یافت به فرعون بگوید: «اسرائیل، پسر من و نخستزاده من است‌، و به‌ تو‌ می‌گویم پسرم را رهـا کـن تا مرا عبادت نماید» (خروج ۴: ۲۲). اسرائیل‌ پسر‌ نخست‌زاده‌ خداست، به همان مـعنایی کـه در خـاورمیانه باستان معنا می‌داد.

مسیحیت اولیه بشارت و امید‌ به‌ پادشاهیِ‌ اشاره شده در عهد عتیق را پذیرفت و تـحقق آن را در رسـتاخیز عـیسی دانست‌. پولس‌ خطاب به یهودیان می‌گوید: «آنچه خدا به پدران ما وعده داده بـود، بـا‌ رستاخیز‌ عیسی‌ برای ما تحقق یافته است» (رک: اعمال ۱۳: ۳۲). اما وعده غلبه بر امت‌ها‌ ــ‌ آن‌گونه که قـوم اسـرائیل انتظار پادشاهی از نوع پادشاهی داوود را داشتند ــ‌ ویژگی‌ سیاسی‌اش‌ را از دست داد. این پادشاه با قـدرت آهـنی بر مردم غلبه نمی‌کند، او از‌ روی‌ صلیب حـکمرانی مـی‌کند. بـه این ترتیب، اصطلاح «پسر خدا» از فضای قـدرت‌ سـیاسی‌ درآمد‌ و به تجربه یکی‌شدن خاص با خدا تبدیل شد که در صلیب و رستاخیز نـشان داده مـی‌شود‌. این‌ پسر‌ خدا بودن بـا مـبنای عهد عـتیق قـابل تـبیین نیست. اگوستوس، امپراتور روم‌، الاهیات‌ خـاور نـزدیک را از آن خود کرد و خود را «پسر قیصر الاهی»، پسر خدا، نامید و پرستش‌ امپراتور‌ بـه‌عنوان خـدا را در روم رواج داد. در این مقطع تاریخی ادعای‌ پادشاهی‌ الوهـی امپراتوری روم در مقابل اعتقاد مـسیحی‌ دربـاره‌ مسیحِ‌ برخاسته، به‌عنوان پسر واقـعی خـدا، قرار گرفت‌. البته‌ مراد

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۸۱)


مسیحیان از این اصطلاحْ قدرت سیاسی نبود. برای روشن شـدن بـحث باید‌ بین‌ دو اصطلاح «پسر خـدا» و واژهـ‌ سـاده‌ «پسر» تفکیک‌ شـود‌. هـمان‌طور‌ که در سخن عیسی آمـده اسـت‌: «کسی‌ پسر را نمی‌شناسد به‌جز پدر و نه پدر را هیچ‌کس می‌شناسد غیر از‌ پسر‌» (متی ۱۱: ۲۷). لازمه شناختن یکدیگر‌ هـم‌سنخ بـودن است؛ همان‌گونه‌ که‌ گوته درباره مـُثل افـلاطونی می‌گوید‌: «اگـر‌ چـشم مـثل خورشید نباشد نمی‌تواند بـه خورشید نگاه کند». شناخت واقعی خدا منوط‌ به‌ اتحاد وجودی با اوست.

«من‌ هستم‌». عـیسی‌ بـه دو صورت‌ این‌ اصطلاح را در مورد‌ خود‌ بـه کار مـی‌برد. نـخست عـبارت «مـن هستم» به صـورت مـطلق و بدون اینکه چیزی بر‌ آن‌ بیفزاید. صورت دوم همراه با توضیح‌ بیشتر‌ است مثل‌: «من‌ نور‌ جـهان هـستم»؛ «مـن شراب‌ حقیقی هستم»؛ «من شبان نیکو هـستم» و مـانند اینـها. راتـزینگر مـی‌گوید بـرای فهم این اصطلاح باید‌ به‌ عهد عتیق رجوع کنیم. آنگاه تلاش‌ می‌کند‌ این‌ عبارت‌ عیسی‌ را به عبارت‌ معروف‌ «من هستم آنکه هستم»، که خدا از میان بوته شـعله‌ور به موسی خطاب کرد، ربط بدهد‌.

جلد‌ دوم‌

ژوزف راتزینگر در مقدمه جلد دوم می‌نویسد‌: «من‌ نمی‌خواهم‌ درباره‌ زندگی‌ عیسی‌ یا درباره مسیح‌شناسی بنویسم؛ زیرا منابع زیادی در این زمینه در دسترس هستند. قصد من پرداختن به آن دسته از مباحث الاهـیاتی اسـت که به اسرار زندگی‌ عیسی نزدیک‌ترند. من تلاش کردم راهی بگشایم تا عیسای اناجیل دیده و شنیده شود و بدین وسیله شناختی قطعی از شخصیت تاریخی عیسی به دست آید. این وظیفه در جلد دوم مشکل‌تر‌ از‌ جلد اول است؛ زیرا در جـلد دوم مـی‌خواهیم تنها با سخنان و رویدادهای قطعی زندگی عیسی مواجه شویم».

جلد دوم مشتمل بر مقدمه و نه فصل است: ۱٫ ورود به اورشلیم و پاک‌سازی‌ معبد‌؛ ۲٫ سخن فرجام‌شناسانه عـیسی؛ ۳٫ شـستن پای شاگردان؛ ۴٫ دعای کاهن اعظمی عـیسی؛ ۵٫ شـام آخر؛ ۶٫ جتسیمانی؛ ۷٫ محاکمه عیسی؛ ۸٫ به صلیب کشیدن عیسی و دفن او؛ ۹٫ رستاخیز عیسی‌ از‌ میان مردگان.

هفت آسمان » شماره ۵۰ (صفحه ۱۸۲)


پس از انتشار‌ جلد‌ دوم در سال ۲۰۱۱ خبرگزاری آسوشیتد پرس گزارش کرد: «پاپ بندیکت شانزدهم یهودیان را نسبت بـه مـرگ عیسی تبرئه کرد. پاپ با این کار‌ بـر‌ یکی از جـنجالی‌ترین موضوعات‌ عالم‌ مسیحیت فائق آمد». همچنین خبرگزاری رویترز نوشت: «پاپ با انتشار این افکار سعی دارد فاصله مسیحیت و یهودیت را که قرن‌هاست به سبب اتهام قتل عیسی مسیح توسط یهودیان به وجود‌ آمده‌ است، از بـین بـبرد. این اولین بار است که یک پاپ به‌صراحت یهودیان را از اتهام قتل عیسی تبرئه می‌کند». این مطالب بحث برانگیز، مربوط به فصل هفتم کتاب یعنی‌ بحث‌ محاکمه عیسی‌ است.

راتزینگر در ابتدای این فصل می‌گوید: «از اناجیل برمی‌آید که در فرایند مـحاکمه عـیسی به سـه‌ مرحله می‌توان اشاره کرد: ۱٫ تشکیل شورا در خانه قیافا کاهن اعظم‌ یهود‌؛ ۲٫ بازخواست‌ عیسی در شورای سنهدرین؛ ۳٫ محاکمه عیسی نـزد پیلاطوس، حاکم رومی». وی آنگاه به این پرسش می‌پردازد که ‌‌متهم‌ اصلی مرگ عـیسی چـه کسـی است؟ و در پاسخ می‌گوید بنا بر انجیل یوحنا یهودیان‌ مقصر‌ اصلی‌ هستند. اما راتزینگر عبارت انجیل یوحنا را توجیه مـی‌کند ‌ ‌که مـرادِ یوحنا عموم قوم اسرائیل‌ نیست چراکه خود یوحنا، عیسی و شاگردانش و به‌طور کلی تمام جـامعه اولیه مـسیحی از‌ نـژاد یهودی بودند. به‌ نظر‌ وی مرادِ یوحنا سران و اشراف معبدند.

راتزینگر همچنین به عبارت انجیل مـتی اشاره می‌کند که مردم فریاد برآوردند و آزادی باراباس و مرگ عیسی را خواستار شدند و گفتند: «خون او بـر ما و فرزندان‌ ما بـاد». آنـگاه عبارت صریح متن را توجیه می‌کند که متی در اینجا درصدد بازگویی یک واقعه تاریخی نیست. چگونه ممکن است همه مردم در آن جنجال برای درخواست مرگ عیسی‌ حاضر‌ شده باشند؟ جمعیتی که برای آزادی باراباس ــ که بر حکومت روم قیام کرده بـود ــ فریاد برمی‌آوردند طرفداران باراباس بودند؛ نه عموم یهودیان. آنان به نوعی شخصیت مسیحایی برای باراباس‌ قائل‌ بودند. طرفداران عیسی نیز، از روی ترس، خود را پنهان کرده بودند.

به هر حال، راتزینگر با توجه بـه بـیانیه شورای واتیکان دو که نباید همه یهودیان مسئول مرگ‌ عیسی‌ قلمداد شوند، از این عقیده سنتی که یهودیان را مقصر مرگ عیسی می‌داند دست می‌کشد. از این رو ناچار است یک انتخاب نقادانه بکند و بر نادرستی اناجیل همنوا حکم‌ کنـد‌؛ زیرا‌ بـه‌لحاظ تاریخی و نیز آداب یهودی‌ امکان‌ نداشته‌ است واقعه شام آخر و دستگیری و محاکمه عیسی در یک روز اتفاق افتاده باشند.

پایان مقاله

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x