رویکرد اقتصادی در دین پژوهی
رویکرد اقتصادی از تازهترین عرصههای دینپژوهی است که هنوز جای چندانی در محافل علمی کشورمان باز نکرده است. اقتصاددان انگلیسی، رادنی استارک، در این مقاله تلخیصشده، با بیانی شیوا و به شیوهای میانرشتهای و استفاده از اصول روانشناسی و جامعهشناسی دین به معرفی این رویکرد میپردازد. البته مانند هر رشته علمی دیگری، این علم نیز مبتنی بر پیشفرضهای پیدا و پنهان بسیاری است. هویداترین فرض این مقاله، همان اصل انتخاب عقلانی است که ارج فراوانی در برخی گرایشهای موجود در اقتصاد، علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی شناختی و… دارد و بر آن است که رفتار آدمیان، هدفدار و سنجشگرایانه است. حوادث اجتماعی نیز حاصل جمع اعمال افراد زیادی هستند که بر اساس محاسبات عقلانی (عقل ابزاری وبِری) عمل میکنند. اما نظریه رقیب جداً بر آن است که مردم بیشتر عادتگرا هستند تا عقلگرا؛ در نتیجه اکثر رفتارها معلول تربیت (شرطیسازی کلاسیک و عامل، و یادگیری مشاهدهای) و نیز ساختارهای اجتماعی هستند.
کثرتگرایی در عرضه، اصل انتخاب عقلانی، عرضه و تقاضا، بازار رقابت
رویکـرد اقتصادی در دینپژوهی۱
رادنی استارک۹۶
محسن زندی۲
- مشخصات کتابشناسی این اثر چنین است:Rodney Stark, (2006), “Economics of Religion” in The Blackwell Companion to the Study of Religion, Robert A. Segal (ed.), Blackwell Publishing Ltd.
- دانشجوی دکـتری مـدرسی مـعارف اسلامی.
رویکرد اقتصادی به دین، رویکردی تازه است که در اصل، بیشتر کار جامعهشناسان بوده اسـت، تا اقتصاددانان (see Young 1997). خوشبختانه اخیراً تعدادی از اقتصاددانان جوان به رویکرد اقتصادی به دین ــ که تـوسط جامعهشناسان توسعه یافته بـود ــ عـلاقه نشان دادهاند. در سال ۲۰۰۴، سازمانی از اقتصاددانانی که علاقهمند به انجام تحقیق در باب دین بودند شکل گرفت که من هم یکی از مؤسسان آن بودم. رویکردهای علمیاجتماعی به دین از گذشته بر تقاضا ــ که معمولاً آن را «نیاز» مـینامند ــ تأکید میکنند و مدعیاند مردم بهعلت محرومیتهای اجتماعی، آرزوهای ناکام، روانرنجوری، جهالت، ترس، عقده اُدیپ، آگاهی غلط و برخی دیگر از نقصهای انسانی به سمت دین و ایمان روی میآورند؛ اما رویکرد اقتصادی در دینپژوهی، برخلافِ [این رویکردهایِ منفینگر بـه دینـ]، دیدگاهی میانه درباره تقاضا برمیگزیند و فرض را بر این میگذارد که رفتار دینی میتواند به اندازه سایر فعالیتهای انسانی، معقول و منطقی باشد. آنچه در تمایز رویکرد اقتصادی از دیگر رویکردها اهمیت بیشتری دارد، تأکید رویکـرد اقـتصادی بر عرضه، و نیز این نگاه بنیادین است که بیشتر تغییراتی که در تقاضا برای دین صورت میگیرد، نتیجه نوسان در تأثیر، کارایی و تنوع عرضهکنندگان دینی است. شواهد بسیاری وجود دارند که تـقاضای دینـی در طول زمان پایدار و بادوام است و در مقابل، تغییر دینی تا حد زیادی محصول تغییرات در جانب عرضه است. در واقع، در حالیکه تقاضای دینی نسبتاً ثابت باقی میماند، این سطح عرضهکنندگان است که بالا و پایین میرود؛ در نـتیجه، سـطح کـلی مشارکت دینی رویهمرفته، تابعِ تـنوع و تـوانایی عـرضهکنندگان است (see Stark and Finke, 2000; Stark, 2003).97
من در این فصل میخواهم بینشهای بنیادینی را ترسیم کنم که تا این لحظه توسط رویکرد اقتصادی به دین بهدست آمدهاند. برداشتهای خیلی کاملتر را مـیتوانید در بـرخی آثـار تازه انتشاریافته من ببینید (see Stark and Finke, 2000; Stark, 1996, 2003, 2004, 2005).
رویکرد اقتصادی به دین بـر نـُه اصل بنیادی زیر بنا میشود:
۱٫ دین دربرگیرنده تبیینهایی در باب هستی است که بر پایه فرضیات ماوراءالطبیعی (supernatural) شکل گرفتهاند؛ مانند گزارههایی در باب امـور مـاوراءالطبیعی و دربـاره معنای غایی (see Stark ۲۰۰۴).
لبّ لباب همه ادیان بیان معنای زندگی (اگر چـنین معنایی وجود داشته باشد) و همچنین خصوصیاتِ ماوراءالطبیعه است. واژه «ماوراءالطبیعه» گستردهتر از واژه «خدا» است. البته به این نکته باید توجه داشـت کـه ادیانـِ فاقد خدا در ایجاد جذابیت برای توده مردم ناتواناند. با این تـعریف، جـادو نیز خارج میشود؛ زیرا جادو به معنای غایی (ultimate meaning) نمیپردازد و نوعاً حتی تبیینی از سازوکار خودش هم عرضه نـمیکند، چـه رسـد به موضوعات عمیقتر.
البته بدیهی است که در دین چیزی بیش از اعتقاد وجود دارد. بـاید تـوجه داشـت ما تنها در صورتی که بدانیم دین چیست، میتوانیم کنشها و احساسات دینی را از غیردینی تمییز دهیم. مـراسم عـشای ربـانی (High Mass) و اجتماع حزب نازی آلمان، هر دو صلاحیت این را دارند که بهعنوان آیین توصیف شوند، و هر دو مـیتوانند الهـامبخشِ احساسات و هیجانات شرکتکنندگان باشند؛ اما تنها با توجه به اینکه کدامیک از آن دو در فرضیات مـاورای طـبیعی ریشـه دارد و کدام یک چنین نیست، میتوان آنها را از یکدیگر متمایز کرد. وقتی که من به آیین و مناسک دینی اشـاره مـیکنم، منظورم مناسکی است که به دلایل دینی به جا آورده میشوند. استفاده از واژه کلیِ «دین» بـهعنوان یک تـوصیفکننده، گـنجاندنِ همه جنبههای دین و حیاتِ دینی را، بدون استفاده از تعاریف پیچیده، برای ما مقدور میسازد.
۲٫ هسته مرکزی اعـمال دینـی متضمن روابط مبادلهای میان انسانها و امور ماورای طبیعی است.
اگر امر مـاورای طـبیعی، صـرفاً ذاتی ناآگاه تلقی گردد، در آن صورت اعمال دینی، فاقد شور و شدت و تمرکز میشوند. برای مـثال، در شـکلی در آیین دائو، از آنـجا که هیچ موجود آگاه (Conscious being) ماوراءالطبیعی در آن نیست تا به درگاه او دعا شود و از او مـسئلت گـردد، تقاضای از دائو، شکلی از توسل کورکورانه به شانس را بهخود میگیرد؛ اعمالی چون چرخهای دعا،۹۸ و یا نوشتن عریضه برای خـوشبختی در تـکههای کاغذ و بستن آنها به یک سیم و بهدست باد سپردن آنها نیز چنین وضـعیتی دارنـد. روشن نیست که آیا این کنشها را میتوان عبادت نامید؟ و آیا عـیارِ عـبادت بـودنشان بیش از این کنش قماربازهاست که بر تاس مـیدمند و مـیگویند: «یالّا، شش بیا».
از همین روست که ادیان بیخدا محدود به معدودی از نخبگاناند و حتی در مـیان ادیان بـیخدای آسیایی نیز بیشتر مردم اعـمال دینـیشان را به سـمت خـدایان سـوق میدهند. در ادیان خدامحور دو سؤال بر حیات دینـی مـردمان حکمفرماست: خدایان چه میخواهند؟ و خدایان چه میتوانند بدهند؟ پاسخهای متنوع به این دو سؤال است کـه مـحدوده فرهنگ و رفتار دینی را تعیین و جهتدهی مـیکنند. با عریان نمودنِ ذاتـیات دینـ معلوم میگردد که ادیان خدامدار از روابـط مـبادلهای با خدایان تشکیل شدهاند، و همه سؤالها (همانند این سؤال که چرا مردم هر عـمل مـقدس خواستهشدهای را انجام میدهند) با تـوجه بـه هـمین نکته محوری اسـت کـه پاسخ داده میشوند: زیرا آن مایه خـشنودی خـدایان است. اما چرا مردم خشنودی خدایان را در سر میپرورانند؟ به این امید که [در نتیجه خشنودی خـدایان] مـنافعی را بهدست آورند و از ضرر و زیان جلوگیری کنند. درسـت اسـت که مـردم بـیشتر اوقـات با طیب خاطر و بـدون منفعتاندیشی، پیوندهای عاطفی و تعهد خود را نسبت به خدایان گسترش میدهند و آنها را عبادت و پرستش میکنند؛ امـا حـتی در این صورت نیز، اساس رابطه مبادلهای بـاقی مـیماند، و مـردم دینـدار در اذعـان به اینکه مـبادله (exchange) پیام مـرکزی بیشتر سرودهای نیایش و نمازها و دعاهای عبادی است بیمیل نیستند. علاوه بر این، چنانکه خواهید دید، توانایی دین در ایجاد روحـِ تـسلیم و تـعهد، به قابل اعتماد بودن و گستره قدرت خـدایِ آن دین در ادراک و تـلقی پیرو آنـ دین، و هـمچنین بـر ارزش درکـشده از پاداشهایی که آن خدایان میتوانند بهطور قابلقبولی عرضه کنند، بستگی دارد.
هم تحقیقات انسانشناختی و هم تحقیقات تجربی نشان دادهاند که باورهای مربوط به ماهیت امور ماوراءالطبیعی، در قیاس با مـناسک، ویژگی اساسیتر دین هستند. این تحقیقات نشان میدهند که در مبادلات با ماوراءالطبیعه تأکیدِ بر اجرای درست و کامل شعائر، تابع نیروهای منسوب به عامل ماوراءالطبیعهای است که آن شعائر معطوف به او هستند (see Lawson and McCauley, 1990).
۳٫ در هـر جـامعهای، سلایق دینی مردم با یکدیگر تفاوت دارد.
اگر قرار باشد مردم را بر اساس شدت خواستههای دینیشان درجهبندی کنیم، نتیجه آن تقریباً منحنی زنگولهای شکلی خواهد شد بدین صورت که: بـرخی مـردم با شدت زیادی خواهان دین هستند، برخی دیگر خیلی نمیخواهند دین وارد زندگیشان شود،
و بیشترِ مردم طالب ایمانیاند که در قبال خواستههای گوناگون پاداشهای ارزشمندی به ایشان ارائه کـند و هـمچنین انتظار دارند که این خواستهها در تـعداد و هـزینه متعادل باشند. به سبب اهمیت تنوع در علایق دینی است که همه جوامع دربردارنده مجموعهای از موقعیتهای نسبتاً ثابتِ دادوستد [در محصولات دینی و فرهنگی] هستند ــ یا مجموعهای از گـروههایی کـه اعضای آنها ترجیحات، نـیازها، عـلایق و یا انتظارت دینی مشترکی دارند ــ وجودِ این موقعیتهای [بازارهای] مناسب دادوستد محصولات دینی، تأثیرات شگرفی بر عرضهکنندگان محصولات دینی دارد؛ بدین معنا که: هیچ واحد عرضهکنندهای بهتنهایی نمیتواند تمام موقعیتهای عرضه و تـقاضا را پُر کـند، و در نتیجه همه صنوف را راضی نگاه دارد. از اینرو موقعیت طبیعی دین در هر جامعهای کثرتگرایی (pluralism) است؛ یعنی وجود مجموعه متنوعی از عرضهکنندگان که هر کدام خواستار جایگاهی ویژه در بازار یا مجموعه محدودی از موقعیتهای مناسب [در بازار دادوستد مـحصولات دینـی] هستند. مـن کثرتگرایی را موقعیت طبیعی، و نه رایج، دین در جوامع میدانم؛ زیرا معمولاً کثرتگرایی به نفع انحصارطلبی دینی منکوب شده است.
اما انـحصارگراییهای دینی اموری غیراصیل و مصنوعیاند؛ زیرا تنها در فضایی موجودیت مییابند که نیروی قـهری بـرای جـلوگیری از رقابت بهکار گرفته میشود؛ البته تحمیل ضرورتاً متضمن بهکارگیری نیروی علنی نیست. در اروپای معاصر حکومتهای بسیاری شیوههای کـمتر وحـشیانهای را بهکار میگیرند تا همه گروههای دینی غیر از کلیسای دولتی را در وضعیت نامساعد و دشواری قـرار دهـند. اگـرچه از کثرتگرایی ممانعت میشود، اما نتیجه آن چیزی جز نارضایتی، بیتفاوتی، و خصومتهای دینی نخواهد شد؛ زیرا در اینصورت عـلایق و سلایق متنوع دینی مردم، در بیشتر موقعیتهای دادوستد ارضانشده با محصولی مناسب باقی مـیماند. چنانکه خواهیم دید، این ناتوانی در بـرآوردهکردنِ تـقاضاها، علت سطح پایین مشارکت دینی را در بسیاری از کشورهای اروپا، علیرغم سطح بالای ایمان و عقیده مردمانِ آن دیار، توضیح میدهد (see Davie, 1994). نیروهایی که از خواستههای ارضانشده پدید میآیند موجب پیدایش بدعتها و جنگهای مذهبی میشوند (see Stark, 2003).
۴٫ مردم به همان اندازه در انـتخابهای دینیشان منطقی و عقلانی عمل میکنند که در تصمیمات غیردینی چنیناند.
نظریاتی که ریشه دین را در جهل و عدم عقلانیت میپندارند، بیشتر از احوالات نظریهپردازانشان پرده برمیدارند تا از مقوله رفتار انسانی. در اینجا دو مسئله مطرح است. اولین آنها در ارتباط بـا آن چـیزی است که اصطلاحاً فرض انتخاب عقلانی (rational choice) نامیده میشود: [اصل اولیه بر این است که] انسانها به طلبیدن منافع و دوری کردن از هزینهها متمایلاند. با اینکه برخی دانشمندان علوم اجتماعی تلویحاً برآناند که اتخاذ چـنین فـرضی در حکمِ پیمان بستن با شیطان است، اما بدیهی است که درون محدوده و مرزی روشن، انسانها موجوداتی عاقل هستند و طبق همان نیز عمل میکنند. البته همگان اذعان دارند که رفـتار انـسانی همواره عقلانی نیست، و بلکه در معرض خطا، تمایلات، هوسها و… قرار دارد؛ اما بهترین فرضیه برای شروع بحث آن است که رفتار آدمی را عقلانی بدانیم، بدین معنا که مردم معمولاً میکوشند تا چـیزی را اتـخاذ نـمایند که بهترین انتخاب در رسیدن به اهـدافشان تـلقی مـیکنند؛ حال چه این مقاصد خودخواهانه باشند و چه قابل تحسین. با جرح و تعدیلی مناسب، صورت منطقی اصل انتخاب عقلانی اینگونه بیان مـیشود: در پیگـیری مـنافع (منفعت بهمعنای آنچه مطلوب و ارزشمند شمرده میشود)، مـردم تـلاش میکنند تا انتخابهای معقولی (بهمعنای مؤثر و کارآمد) داشته باشند، که البته این عقلانیت توسط [کیفیّت و کمیّت] اطلاعات آنان، حـق انـتخابهایی کـه دارند، و نیز بهوسیله برداشت و ادراک آنان از آنچه درگیر آناند، مـحدود میشود. مردمان در آنچه ارزشمند میشمارند، متفاوتاند و این تفاوت ناشی از شکلهای مختلف فرهنگ و انحای متعدد جامعهپذیری است؛ البته تأثیر شـخصیت و دلبـستگیهای اخـلاقی و فقهی را نیز باید در نظر داشت.
اگر رفتار ما اساساً غیرعقلانی بـود، نـه فقط علوم اجتماعی بیاعتبار میشدند، بلکه زندگی اجتماعی نیز میتوانست ناممکن باشد؛ زیرا اگر رفتار دیگران مـطلقاً غـیرقابل پیشـبینی بود، ما نمیتوانستیم با یکدیگر روابط متقابل داشته باشیم.
مسئله دوم، این ادعای بـرخی نـظریهپردازان اسـت که میگویند با وجود اینکه بیشتر اقسام کنشهای انسانی معیار عقلانیت را بههمراه دارند، امـا رفـتار مـذهبی اینگونه نیست؛ زیرا در جهل و روانرنجوری ریشه دارد. این دیدگاه به دوران ابتدایی علوم
اجتماعی و روانشناختی برمیگردد. امـا پژوهـشهای علمی همه این ادعاها را بیاعتبار اعلام میکنند (see, Stark and Finke, 2000). انبوهی از مطالعات معتبر نشان میدهند که بـیتردید دین سـهم بـسیاری در بهداشت و سلامت روان مردمان دارد. مردم دیندار اساساً کمتر مستعدِ روانرنجوری، اضطراب، افسردگی و سایر مشکلات روانـشناختی هـستند. در بسیاری از جوامع، هرچقدر مردم فرهیختهتر باشند، احتمال حضورشان در کلیسا بیشتر است، و در میان هـیئت عـلمیهای دانـشگاهها نیز کسانی که در علوم پایه فیزیکی و طبیعی مشغولاند، مذهبیتر از همقطارانشان در سایر رشتهها هستند. جنبشهای دینی پرشـور، مـعمولاً در وهله اول بر دوشِ طبقات بالای جامعه بنا شدهاند تا مردم فقیر یا طـبقه دهـقانان و کـشاورزان (see Stark, 1996, 2004).
۵٫ ادیان در توانایی دمیدن روح تسلیم و تعهد تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند.
تصویری از ماوراءالطبیعه که هر دین بـر آن مـبتنی اسـت، معین میکند که آن دین چگونه بهکار بسته شود، و نیز مشخص میکند که دین چـه خـواستههایی را میتواند برای پیروانش وضع نماید. ماهیت و مدت زمان ارتباطهای مبادلهای بین انسانها و خدایان را گستره وجودی و مـیزان تـوانایی خدایان معین میکند. در ادیانی که به خدایان متعددی اعتقاد دارند، لاجرم تـوانایی و حـوزه عملِ هر یک از خدایان نیز کمابیش محدود مـیشود؛ در نـتیجه مـبادلات ممکنه با آنان نیز کوتاهمدت و متضمن پیشـکشی فـوری به امید پاسخگویی فوری خواهد بود؛ مانند آیین رقصِ [طلبِ] باران. هرجا کـه مـعابدی با خدایان بسیار باشد، حـاجتمندان، بـیشتر به دنـبال خـدای مـناسبی میگردند که فکر میکنند متخصص بـرآورده کـردن احتیاجات فعلی آنان است. از سوی دیگر، خدایانی که در برآوردن حاجات موفق نـشوند، اکـثراً بهدلیل رویآوردن پیروانشان به خدایانی که قـابل اعتمادتر بهنظر میرسند، رهـا مـیشوند.
بنابراین بدیهی است که چـندخدایی (polytheism) در بـه وجود آوردن روابط مبادلهای بلندمدت و انحصاری بین انسانها و خدایان ناتوان است. روابط مبادلهای درازمـدت بـا یک خدای واحد، صرفاً در یکتاپرستی یافـت مـیشود. عـلت این امر فقط این نـیست که اعـتقاد به «خدای واحد حـقیقی» خـدایان جایگزین را بیرون میراند، بلکه تنها خدایانی که دارای چنین اختیار وسیعی هستند پاداشهایی (و مجازاتهایی) عرضه مـیکنند کـه برای ایجاد رابطه مبادلهای طولانیمدت ارزش کـافی دارنـد. معمولاً این پاداشـهای دینـی
پرارزشـِ واقعی نیز در این دنیا و اکـنون محقق نمیشوند، بلکه در جایی دیگر، که معمولاً پس از مرگ است، بهدست میآیند.
با وجود این حتی در درون یکـتاپرستی نـیز نوسان قابلتوجهی در سطوح تعهد به دینـورزی وجـود دارد. بـرای مـثال، بـه هر اندازه کـه گـروه دینیِ خاصی خدا را با صفت مهربان و نسبتاً کمدردسر و قانع معرفی کند، پاسخ اعضا نیز معمولاً بـا سـطوح پایین مـشارکت همراه خواهد بود و نقش دین در زندگی روزمرهشان، روزبـهروز بـه سـوی کـمرنگیخواهد رفـت.بـهطور نمونه،در بین امریکاییان، تصویر خداوند بهعنوان «قادر مقتدر»، بهشدت با اطاعت کردن از قانون همبسته است،در حالیکه تصویر خدا بهعنوان «مهربان»، چنین همبستگیای با اطاعت از قانون را به بـار نمیآورد (see Stark, 2004). در حالحاضر نوشتههایبسیار زیادی وجود دارند که به اتفاق حاکی از آناند که کلیساهای سختگیر، کلیساهای نیرومندتری به لحاظ تعهد اعضا هستند؛ زیرا در این کلیساها ارزشِ پاداشهای ممکنالحصول، تابع هزینه کردن هستند؛ یعنی هـرچه هـزینه بیشتری خواسته میشود، پاداش و وعده مقبولتری نیز داده میشود (see Stark and Finke, 2000).
۶٫ دین یک اراده و فعالیت جمعی است.
خیلی بهندرت، آنهم فقط دیوانگان، ایمانی خصوصی [بریده از اجتماع] را دنبال میکنند. حتی زاهدان عزلتنشین نیز بهوسیله ایمـان جـمعی برانگیختهتر و در این راه ثابتقدمتر میشوند. ایجاد فرهنگ دینی معقول و رضایتبخش کار آسانی نیست و نوعاً محصول تلاش و تولید دستهجمعی و پیدرپی است. علاوه بر این، در دین نیز، همانند مهمترین مـحصولات فـرهنگی دیگر، این متخصصاناند که به بـهترین وجـه به آن خدمت میکنند. بنابراین متخصصان دینی در زمره اولین کسانی هستند که با پیچیدهتر شدنِ جوامع پیدا میشوند. کارکرد اولیهشان نیز «واسطه»گری میان انسانها و خـدایان اسـت، که معاششان نیز از طـریق هـمین فعالیت بهدست میآید (see Stark and Bainbridge, 1987). من برای معرفی این متخصصان، در جستوجوی نامی که تختهبند فرهنگ خاصی نباشد (چنانکه واژه کشیش (priest) دارای چنین بارِ فرهنگیای است)، اصطلاح روحانیان را برمیگزینم. بهبیان دقیقتر، روحانیان، عهدهدار شکلگیری و نشر رسـمی آمـوزهها، اجرای مناسک، و بهویژه جامعهپذیری دینی۹۹ [در میان لایههای مختلف اجتماعی] هستند؛ حال خواه از طریق تشرّف و پذیرش و خواه بهواسطه
مدرسههای روز یکشنبه.۱۰۰ بهطور کلی میتوان گفت که «سلامت» دین در هر جامعهای به میزان توانایی و نـیرویی کـه این متخصصان دینـی صَرف میکنند، وابسته است؛ بهخصوص به توان و تلاش آنان در اجتماعی کردن جوانان [توسط هویت دینی]. از همین روسـت که میتوان زوال اخیر فعالیت دینی در انگلستان و برخی دیگر از ملل اروپایی را معلول کـاهش رونـد تـلاش متصدیان امر دین، برای جامعهپذیری دینی کودکان دانست.
اینکه دین فعالیتی جمعی است، راهحلی کلیدی برای مهمترین مـشکل دین بـهدست میدهد؛ یعنی این احتمال که دین چیزی نباشد جز «افسانه پریان». بهعبارت دیگر، مشکل عمومی دین، مـسئله اعـتماد و اطـمینان است. هیچ مبادلهای با خدایان رخ نخواهد داد تا اینکه، یا مگر اینکه، مردم بهقدر کفایت مـطمئن شوند که این همه هزینهای که در جهت تعهدات دینی باید بدهند، عاقلانه و بهصرفه اسـت. نظیر همه سرمایهگذاران در مـوضوعات دیگـر، مردم جوانب مختلف تعهدات دینی را میسنجند تا نسبت به آنها اطمینان پیدا کنند. از سویی، این اطمینان شخصی به دین، هنگامی که دیگران نیز اعتمادشان را نسبت به آن بیان میکنند، تقویت و تثبیت میشود؛ زیرا بهطور مـعمول در طول زندگی، ما به دانش و تجربه دیگران تکیه میکنیم تا برای انتخابهای خوب یاریگرمان باشند. علاوه بر این ما میآموزیم که اعتماد بیشتری نسبت به شهادت برخی از مردم در مقابل برخی دیگر بـکنیم. از اینـرو گروههای دینی به میزان ارتباطاتی که اعضایشان از طریق پیوندهای اجتماعی پرنفوذ، از قبیل خانواده و دوستی برقرار مینمایند، قادر خواهند بود اعتماد والاتری را در میان شرکتکنندگان القا کنند. اگر شرایط دیگر را برابر بـدانیم و مـتغیر دیگری را دخیل ندانیم میتوان نتیجه گرفت که گروههای دینی صمیمیکوچک، نسبت به گروههای بزرگتر، میتوانند سطوح بالاتری از اعتماد و در نتیجه تسلیم و تعهد را در پیروانشان ایجاد کنند (see Stark and Finke, 2000).
همچنین مشارکت در فعالیتهای دینیای مـانند شـعائر، عبادات و ادعیه نیز این اعتماد را تقویت میکند. آسودگی خاطری که بر اثر عبادت و نماز حاصل میشود در بسیاری از موارد و توسط کسانِ بسیاری تأیید شده است. دانشمندان علوم اجتماعی، همعقیدهاند که مـشارکت در مـناسک دینـی سازنده ایمان است. حتی دورکـهایم مـیپذیرد کـه «کارکرد ظاهری مناسک باعث قویشدن پیوندهایی میشود که شخص مؤمن با
خدایش برقرار کرده است» (Durkheim 1995: 226). البته، او طبق سنت خام و دینستیز ابـتدایی عـلوم اجـتماعی فوراً اضافه میکند آن کاری که مناسک و شعائر آیینـی حـقیقتاً انجام میدهند تقویت پیوندهایی است که فرد را به جامعه متصل میکنند؛ زیرا [به نظر او] خدا فقط بیانی تمثیلی و تعبیری مـجازی از جـامعه اسـت (Ibid: 226).
اگرچه عبادت و مشارکتِ آیینی، موجب پیدایش اعتماد به دین میشود، اما این تـصدیق شخصی است که ابزار اصلی اطمینانبخشی مردم به یکدیگر در راستین بودنِ دینشان است.
همانطور که اشاره شد، تـصدیقهای یادشـده زمـانی مفید هستند که بهخصوص از منبعی مورد اعتماد نشئت گرفته باشند. بـه هـمین دلیل است که دوستان، متقاعدکنندهترند تا آشنایان صرف. بهویژه اگر در این شهادت، آنان که شهادت میدهند سود انـدکی را بـهدست آورنـد و یا چیز بیشتری را از دست دهند، خصلت اقناعی آن بیشتر خواهد بود. به همین دلیل اسـت کـه مـردم عوام اغلب از روحانیان، که در ترویجِ تعهد به دین منافع شخصی در میان دارند، متقاعدکنندهتر هستند. در عـین حـال بـه هر اندازه که روحانیانِ یک دین سطحی از تعهد را نشان دهند که فراتر از آنچه باشد که از پیروان انـتظار مـیرود، اعتماد به دین نیز رو به فزونی خواهد نهاد. شیوههای متعددی نیز وجود دارند کـه روحـانیان بـتوانند تعهد بیشترشان را نشان دهند.
البته، اگر سایر شرایط را برابر بگیریم، روحانیانِ با دستمزد خـوب و کـافی هرگز حریف قدرتمندی برای واعظان و مبلغان عامی و زاهدان فقیر، در رقابتهای رودرویِ متصدیانِ دینداری بـرای کـسب اعـتبار و پذیرفتاری اجتماعی نبوده و نیستند. این مؤلفه توضیح میدهد که چرا همواره یک جریان زاهدانه نیرومند در سنتهای دینـی وجـود داشته است: زیرا این مشربهای زاهدانه امتیازهای مهمی عرضه میکنند که بهخوبی توان رقـابت بـا سـایر جریانهای موجود دینی را در مبارزه برای کسب پذیرفتاری اجتماعی دارند. با وجود این حتی روحانیانی که اهـل فـداکاری نـیستند، باز هم میتوانند بهطور مؤثری جماعت مخاطبشان را برانگیزانند؛ البته برای این مقصود آنـان بـاید فقدان این اعمال فداکارانه را با نشان دادن سطح بالایی از تعهدشان به دین به شیوههای دیگر (اغلب بهوسیله نمادهای بـسیار مـؤثر از تعهدات درونی (subjective commitments)) جبران کنند.۱۰۱
سرانجام آنکه اعتماد نهتنها برای ایجاد سطح بـالایی از تـعهد در میان پیروان، بلکه همچنین برای تغییر مذهب و نـوکیشی (Conversion) امـری حـیاتی است. بهترین تعریفِ نوکیشی، انتقال از یک سنت دینـی بـه یک سنت دینی دیگر است (برای مثال از هندوئیسم به اسلام) نه از یک سازمانِ درون یک سنت بـه سـازمانی دیگر در داخل همان سنت (مـثلاً از لوتـریسم به مـتدیسم) کـه مـثالی از بازوابستگی است و نه نوکیشی. تحقیقات عـلمی این تـصور بسیار شایع را تأیید نمیکنند که نوکیشیها غالباً در پاسخ به جاذبههای ایدئولوژی دینی، بـهعنوان تـلاشی برای ارضای نیازهای برآوردهنشده رخ مـیدهند. در عوض، همچنانکه بسیاری از تـحقیقات نـیز نشان میدهند، عامل لازم برای چـنین شـخصی [شخصِ در معرضِ نوکیشی] عبارت است از داشتن و یا شکل دادن ارتباط و علقههای شخصی تنگاتنگ با آنـان کـه در حال حاضر وابسته به آن کـیش و دین جـدیدند (see Lofland and Stark, 1965; Stark and Bainbridge, 1985; Stark, 1996). مـردم پیش از آنکه دربـاره بـاورهای دین جدیدی که میخواهند بـدان بـگروند چیز زیادی بدانند، ابتدا اعتمادشان به آنها [باورها و یا افراد متعلق به دینِ جدید] جلب مـیشود؛۱۰۲ زیرا مـردم، اعتبار و صحت کسان یا چیزهایی را میپذیرند کـه بـدانها اعتماد دارنـد. از اینـرو، تـغییر دین غالباً از سوی اعضای عـادی، یا بهعبارتی همان سربازان ساده یک دین، تحقق مییابد. تحقق این امر نیز از طریق حضور گستردهای است کـه آنـان در شبکه ارتباطات اجتماعی دارند، و ایمانشان را بـه دیگـران سـرایت مـیدهند؛ مـثلاً به نزدیکان، دوسـتان، هـمسایگان و همشهریهایشان. بنابراین گروههای دینی، تنها به اندازهای که اعضایشان علاقهمند و متعهد به دعوت دیگران به دین خـودشان هـستند، مـیتوانند نوکیشان را به سمت خود جلب کنند.
هـمچنین بـاید تـوجه کرد کـه فـارغ از تـعلقات اجتماعی افراد به تغییر دادن دین، احتمال چنین تغییری در همگان یکسان نیست. هرچه تعهد افراد به دینی که دارند شدیدتر باشد، احتمال تغییر دین در آنان کمتر میشود. از اینرو نوکیشیها بـهطرز چشمگیری سربازان تازه خود را از میان عوام صفر کیلومتری به خدمت میگیرند که تعهد دینی قبلی ندارند، و یا اینکه صرفاً وابستگی اسمی و ظاهری دارند.
۷٫ گروههای دینیای که بیشترین تعهد را از اعضای خود طـلب مـیکنند، قادرند از همین طریق بیشترین امکانات را نیز برای آنان فراهم کنند: کلیساهای سختگیرتر نسبتاً نیرومندتر هستند.
در اینجا ما با یکی از مهمترین و پرمشاجرهترین مسئلهها در مطالعات علمیاجتماعی دین مواجهیم و آن اینکه: چرا مردم چـنین رفـتاری دارند؟ چرا آنان مشتاقاند فداکاری بسیار زیادی را که سازمانهای دینی پرشور از آنان میخواهند انجام دهند؟
اگر به سنت علوم اجتماعی نگاهی بیندازیم میبینیم که طبق مـرسوم، دانـشمندان علوم اجتماعی این پرسش را با تـوجه بـه عدم عقلانیت پاسخ دادهاند؛ آنان ادعا میکنند مردم هزینههای بالایی برای دین خود میدهند؛ زیرا مردمانی که یاد گرفتهاند تعهد عمیق و شدید را امری طبیعی و لازم قلمداد کنند، نـمیتوانند جـایگزین مناسب دیگری برای دینـشان تـشخیص دهند. البته شواهد چشمگیری نیز وجود دارند که مردم هزینهها و منافع تعهد دینی را سبک سنگین میکنند. اگر دیگر شرایط را برابر بگیریم، در واقع شواهد قابلتوجهی از گرداگرد جهان وجود دارد که مردم خـواستار آنـاند که پرداخت هزینههای دینی را به حداقل برسانند و یا دستکم به تأخیر بیندازند، و حتی برخی تا آنجا پیش میروند که میخواهند خدایان را نیز با کلاههای شرعی فریب دهند (see Stark and Finke, 2000). اگر چنین نظری درست بـاشد، پسـ چرا هـر کس به فرقهای خاص تعلقخاطر دارد؟ چرا فرقههای شاهدان یهوه (Jehovah’s Witnesses)، تعمیدیان نخستین (Primitive Baptists)، و ناصریها (Nazarenes) بهصورت دسته جمعی به ادیان کـمهزینهتری که توسط گروههای کم دردسرتر و کمتنشتری چون انگلیکنها و یونیتارینها۱۰۳ عرضه مـیشود، نمیپیوندند؟
پاسـخ اینـدست سؤالات را میتوان در اصول پایه اقتصادی یافت. با توجه به این اصول، قیمت و بها تنها یکی از عوامل دخیل در مبادله اسـت. مـؤلفه دیگرْ کیفیت است. ترکیب این دو، برآورد ارزش را به بار میآورد. راز قدرت گروههای پرزحمت و با تـنش بـالا در این نـکته نغز قرار دارد: بهرغم وجود هزینه بالا، آنها ارزش والاتری را عرضه میکنند. در واقع، آنها تا اندازهای بـه این دلیل قادر به انجام چنین کاریاند که گران و پرهزینهاند. عضویت در هر سازمان دینی پاداشـهای دینی و اجتماعی را در
بر دارد. بـهعبارت دیگـر، علاوه بر وعدههایی که توسط مفاهیم دینی داده شدهاند، لذتهای عادی و طبیعی نیز وجود دارند که ناشی از [نفسِ تعلق به] گروه هستند. بنابراین در هر دو تبیین (دینی و اجتماعی)، برتری با گروههایی است کـه عضویت در آنها با تنش بالاتر و پرداخت هزینه بیشتر همراه است.
رابطه پاداشهای دینی با تنش، به تفاوتها در تلقی از خدا و پاداشهای آنجهانی بستگی دارد. خدایی که توسط گروههای دینی کمتنشتر معرفی میشود در قـیاس بـا خدایی که هر رطب و یابسی را میداند، به سقوط هر گنجشکی توجه دارد و مالامال از علاقه و بخشندگی به خلق است، شایستگی کمتری بهعنوان یک شریک مبادله مناسب و بهدرد بخور دارد. برای نمونه پل تیلیش (Paul Tillich) میگوید: «تـو بـاید هر چیز سنتی را که در باب معنای خدا آموختهای فراموش کنی، و حتی شاید خودِ کلمه خدا را» تا بفهمی «کلمه خدا بهمعنای ژرفای وجود (depth of existence) است» (Tillich 1962: 63). به نظر تیلیش، وجودِ آگاهی وجـود نـدارد. تعجبی ندارد که بیشتر کسانی که تیلیش را سرمشق خود قرار دادهاند به هیچ قسمی از خدا منتهی نشدهاند، خواه وجود باشد و خواه بهگونهای دیگر. عنوان کتاب الاهیدان کمبریجی، دان کـیوپیت (Don Cuppitt)، هـمه آنـچه گذشت را بهخوبی نشان میدهد: پس از خـدا: آینـده دین (۱۹۹۷) (After God: The Future of Religion).
امـا دین چگونه میتواند بدون خدا آیندهای داشته باشد؟ بهنظر من، رهنمود کیوپیت، همانند این است که از مردم انتظار داشته باشیم همچنان بلیط فوتبال بـخرند و در جـایگاه تـماشاچیان جمع شوند تا بازیکنانی را تماشا کنند که بـه دلیل نـبودن توپ، تنها گرداگرد زمین ایستادهاند. اگر موجودات مافوق طبیعی وجود نداشته باشند، در نتیجه، هیچ معجزهای صورت نمیپذیرد، هیچ نـجاتی و رسـتگاریای در کـار نیست، دعا و عبادت امری بیهوده است، و فرامین صرفاً حکمتهایی کـهن هستند، و مرگ مساوی است با پایان همهچیز. در این صورت آدمِ عاقل دلیلی ندارد که به مسجد و کنیسه و کلیسایی شبیه این برود [بـرای خـدایی نـاموجود عبادت کند و نماز بهجای آورد].
به هر اندازه که آدمی طالبِ ارزش دینـی اسـت، عرضهکنندگان پربهاتر را باید برگزیند. گروههای دینی پرهزینهتر نهتنها محصولات بهمراتب باارزشتری را عرضه میکنند، بلکه در انجام آن نـیز سـطوحی از تـعهد را ایجاد میکنند که نیازمند بیشترین
اعتماد [و در نتیجه، تعهد] به آن دین است؛ یعنی اعـتماد بـه صـدق آموزههای بنیادی، سودمندی آداب و اعمال آن، و قطعیت وعدههای اخروی آن دین. این افزایش در اعتماد نیز به دو شیوه رخ میدهد: بـا سـرمشقدهی تـوسط اسطورهها و نمونههای برجسته تعهد به دین و معنویت، و با محرومیت یا حتی اخراج کسانی که بهسبب کـاهلی، تـنبلی، فرصتطلبی و مفتخواریِ دستاوردها و سرمایههای مادی و معنوی دیگران و بدون پرداخت هیچگونه هزینه شخصی [کـسب سـود بـدون تلاش]، سرمشقهای بدی را برای سایرین بهوجود میآورند.
با توجه به این وضعیت است که لارنـس آر. اینـاکون (Laurence R. Iannaccone)، متوجه شد که میتوان بهوسیله درخواست هزینههای بالا از اشخاص، از ظهور حاضریخوری در گروههای دینـی جـلوگیری نـمود، بهطوریکه اعضای بالقوه، مجبور به انتخاب یکی از این دو راه شوند: یا کاملاً سهیم باشند و یا به هیچ وجـه شـریک نباشند (Iannaccone ۱۹۹۴: ۱۱۸۸). در این شیوه، حاضریخورهای بالقوه اخراج میشوند، و بدینسان از سوءاستفاده کردن از گروه محروم مـیگردند. هـزینههای بـالا عضویت را برای حاضریخورها آن قدر ناخوشایند میکنند که بیتفاوتی از بین برود؛ البته اعمال چنین هزینههای بالایی، پاداشـهای وابـستگی [و تـعهد به گروه] را نیز بسیار زیادتر میکند.
البته، جماعتهای فعال، دینِ صرف عـرضه نـمیکنند؛ لذتهای قابل توجه اینجهانی نیز ارائه میکنند. اینکه در کلیساهای پرشور و حال و با تنش بالا، به مردم بـسیار خـوش میگذرد، دیدگاه رایجی است. علاوه بر این، این گروهها سطح بسیار بالایی از امنیت عـاطفی و حـتی مادی را نیز ارائه میدهند. جوامع اولیه مسیحی نـیز، بـه عـلت ظرفیتشان برای تولیدِ سطوح بالای تعهد، دژهـای مـستحکم دستگیری و مساعدت متقابل در جهانی بودند که تقریباً هیچگونه خدمات اجتماعی در آن وجود نداشت. لذا جـای هـیچ تعجبی نیست که مسیحیت نـخستین در جـذب نوکیشان بـسیار مـوفق بـود. امروزه نیز گروهای دینیِ با تـنش بـالا همینگونه عمل میکنند. ضمناً خودِ تعهد، نوعی نیرو است.
۸٫ اغلب گروهای دینـی جـدید در وضعیتهای بالایِ تنش شروع میکنند (مـانند فرقههای دینی)، و گروههای مـوفقتر آنـهایی هستند که بهتدریج از سطح تـنششان کـاسته و شبهکلیساییتر (more church-like) میشوند.۱۰۴
سازمانها تا جایی که بهوسیله تعداد محدودی از اعضای پایهگذارِ بسیار مـتعهد تـداوم یابند، راحتتر شکل میگیرند.
البـته کسـانی که تـا حد مورد نـیاز بـرای تداومبخشی به تولد یک فـرقه بـرانگیخته میشوند، بازار نسبتاً کوچکی را شکل میدهند. از همینرو فرقههایی که پیروان زیادی بهدست میآورند، تقاضاهایشان را نیز تـا انـدازهای تسهیل و تخفیف دادهاند. ترفَند آنها این اسـت کـه بهقدر کـافی بـا جـامعه سازگاری پیدا نمایند تا رشـد کنند و پروبال بگیرند؛ و از سوی دیگر توقع خود از اعضا را آنقدر پایین نیاورند که دیگر نتوانند سطح بـالایی از تـعهد را در میان آنان ایجاد کنند.
همچنین این نـکته را بـاید مـورد تـوجه قـرار داد که بیشتر فـرقهها هـرگز سطح اولیه تنششان را کاهش نمیدهند [و به همین سبب] رشد نمیکنند.
اینکه بیشتر فرقهها با شکست مواجه مـیشوند، دلایل مـتعددی دارد. هـمانند همه سازمانهای دیگری که با بازار رقـابت مـواجهند، فـرقهها اغـلب بـه دلیل فـقدان جذبه کافی و یا محصولی خاص با شکست مواجه میشوند. برخی دیگر از فرقهها به دلیلِ بازاریابی ناموفق شکست میخورند. برخی فرقههای دیگر نیز به دلیل نزاعهای درونی، یا فقدان رهبری کارا و پرنـفوذ دچار شکست میشوند. گاهی اوقات فرقهها با چنان سطح شدیدی از تنش شروع میکنند که در اصل جلویِ جذب نیرو را میگیرد. فرقههای بسیاری بهوسیله تلاشهای یک شخص به وجود میآیند. آنها گرداگرد رهـبری کـه در برقراری ارتباط با افرادْ مهارت فوقالعادهای دارد (که برخی آن را کاریزما۱۰۵ مینامند) شکل میگیرند. در بسیاری از این نمونهها به مرور زمان رشد ابتدایی متوقف میشود، چون قدرت و نفوذ رهبر در روابط درونگروهی مـهار مـیشود، بهطوری که دیگر ظرفیت بیشتری برای شکل دادن ارتباط و دوستی جدید با بیرونیها ندارد.
سرانجام آنکه موفقیت یا شکست بسیاری از فرقهها از فقدان موقعیت مناسب بـازار سـرچشمه میگیرد. به دلیل وجود تولیدات فـراوان، فـرقهها با رقابت و مبارزه شدیدی مواجه میشوند. البته این رقابت تنها در زمان و مکانی شکل میگیرد که در آنها پیدایش گروههای جدید دینی و رقابت میان همه گروههای دینی مـجاز اسـت. اما در جاهایی که از این رقـابت جـلوگیری میشود یا، بیش از حد، بهوسیله مقررات دولتی مانع ایجاد
میشود، نهتنها فرصت انتخابهای دینیِ کمی وجود خواهد داشت، بلکه بسیاری از مردم به انتخابهای موجود نیز جواب ردّ خواهند داد. همین عدمپذیرش انتخابهای مـحدودشده مـوجود، علت سطح پایین مشارکت دینی در بیشتر کشورهای اروپایی را توضیح میدهد؛ با وجود اینکه سطح اعتقاد [قلبی] در آن کشورها بالا باقی میماند.
۹٫ رقابت میان سازمانهای دینی در هر جامعهای موجب برانگیختنِ تلاش میشود؛ در نتیجه این رقـابت، سـطح کلی تـعهد دینی را افزایش میدهد و باعثِ افولِ باورها [و آیینهایی] میشود که فاقد تقاضای کافی در بازار رقابت هستند.
تا هـمین اواخر، مدافعان نظریه سکولاریزاسیون (secularization) با ادعای «استثنابودن امریکا» (American exceptionalism) نسبت به فـرایند سـکولارشدن دنـیای مدرن، حضور پرقدرت و مستمر دین در ایالات متحده را نادیده میگرفتند. اما با شگفتی تمام و برخلاف پیشبینیهای بسیاری از متفکران، حالا اینـ اروپا اسـت که بهنظر میرسد موردِ استثنایی باشد که نیازمند تبیین است [که چرا دین بـرخلاف سـایر جـاهای دنیا، در اروپا توسعه نیافته است]. پیتر برگر (Peter Berger) در اینباره چنین میگوید:
به نظر من آنچه من و بـیشتر جامعهشناسان دین در دهه ۱۹۶۰ در باب سکولاریزاسیون نوشتیم، اشتباه بود. دلیل اصلی ما این بود که سکولاریزاسیون و تـجدد (modernity) دست در دست هم دارنـد [و ضـرورتاً با هم رخ میدهند]؛ با مدرنسازی بیشتر، سکولاریزاسیون بیشتری رخ خواهد داد. در آن زمان این سخن نظریه ضعیفی بهنظر نمیرسید؛ زیرا شواهد متعددی در تأیید آن وجود داشت. اما حالا من فکر میکنم که آن نظریه اساساً ناصحیح بود؛ زیرا بـیشک بیشتر کشورهای جهان، امروزه سکولار نیستند؛ بلکه برعکس، جهان، و از جمله ایالات متحده، بسیار دینی است. البته یک استثنا برای این سخن، اروپای غربی است. امروزه یکی از جذابترین سؤالها در جامعهشناسی دین این نیست که چگونه میتوان بنیادگرایی در ایران را تـوضیح داد؛ بـلکه این است که چرا در اروپای غربی وضعیت با سایر نقاط جهان متفاوت است؟ (Berger, 1997: 974).
این دگرگونی، وفاداران به سکولاریزاسیون را غافلگیر کرد و آنان را در وضعیتی قرار داد که چیزی جز تکرار ترجیعبندهای تکراری و ملالآور در باب ناسازگاری دین
با تـجدد، سـخن دیگری در تبیین استثنابودن اروپا [از روند روزافزون دینداری در دنیا] ندارند. با اینحال، مدافعان رویکرد اقتصادی به دین همواره گفتهاند که سطح پایین اقبال به دین در اروپا، هیچ ربطی به مدرنیته یا ناموجه بودن ایمان و بـاورهای دینـی ندارد؛ بلکه بیعلاقگی اروپاییان نسبت به سازمانهای دینی، نتیجه قابل پیشبینیِ بازارهای دینی بسیار کنترلشده و تصنعیای است که عملاً مانع وجود رقابت سالم میشوند. کلیساهای ثبتشده دولتی۱۰۶ و مساعدهگیرنده معمولاً رو بـه بـیکفایتی و نـاکارآمدی میروند، در نتیجه، آنچه صدمه مـیبیند دینـداری عـمومی است. نکته مهم این مسئله در اینجاست که در فضایی که کلیساها بهطور جدی برای جلب حمایت مردمی رقابت میکنند، مردم [بههنگام دیدنـِ مـشکلات از نـاحیه فلان سازمان دینی خاص] بهجای اینکه کلیسا را تـرک کـنند، به سمت کلیسای مطلوب دیگری تغییر جهت خواهند داد. ۱۰۷
این اصول [نهگانه] به سهولت بسیار در زمینه اقتصاد دینی (Religious economy) بهکار گرفته مـیشوند؛ اقـتصادی کهـ متشکل است از همه فعالیتهای دینیای که در جامعه روی میدهد، یعنی: «بـازاری» از هواخواهانِ بالقوه و بالفعل، یک یا چند سازمان («مؤسسات تجاری») که خواهان جذب یا حفظ هواخواهاناند، و فرهنگ دینی («محصول») که به وسـیله سـازمانها عـرضه میشود. بهطور خلاصه، عناصر زیربنایی مربوط به نظریه اقتصاد دینی عـبارتاند از: ۱) اگـر مقررات دولتیِ در باب بازارهای دین جلوی رقابتها را بگیرند، گروههای دینیِ مجاز تلاش اندکی برای جلب حمایت عـوام، و در پیِ آن ارضـا و بـرآورده کردن «تقاضاهای» دینی خواهند کرد. ۲) علاوه بر این، [سازمانهای دینی و] کلیساهای مجاز تـوسط جـاهطلبان تـحت تسلط قرار گرفته و بهکار گرفته خواهند شد و در نتیجه، در بیشتر موارد فاقد انگیزانندگی دینی خـواهند شـد. ۳) نـتیجه چنین امری، بریدگی و بیتفاوتی گسترده عمومی خواهد بود. ۴) بهعلاوه، در فقدان [تلاش متصدیان برای] جـامعهپذیری دینـی و حمایت گروهی مؤثر، باورها و اعتقادات دینی، موقتی، مبهم و تاحدودی التقاطی خواهند شد. ۵) اگـر آزادسـازی و رفـع محدودیت اتفاق بیفتد، نتیجه احتمالی، رونق مجدد و تجدید قوای دینی خواهد بود؛ زیرا سازمانهای دینـی شـروع به رقابت جدی برای جلب حمایتهای عمومی میکنند. ۶) مشارکت در سازمانهای دینی افزایش خـواهد یافـت. ۷) بـاورها و اعتقادات دینی
محکمتر خواهند شد و بهشدت دوام و اعتبار خواهند یافت. شواهد قابلتوجهی وجود دارند که الگـوی یادشـده با توسعههای دینی اخیر در بسیاری از نقاط جهان مطابق میباشد.
من با رضـایت خـاطر بـسیار میپذیرم که میلیاردها نفر از مردمی که در سراسر دنیا پذیرای دین با آغوشی بازند، به همان اندازه اعـضای «انـجمن روانـکاوی» (Psychoanalytic Society) دارای عقل و شعورند، و بلکه [نسبت به عقلانیت متعارف عرفی] کمتر بیگانهاند. اگر شـما بـا این مسئله موافق باشید، در آنصورت، بنیادیترین اصل اولیه رویکرد اقتصادی به دین [یعنی اصل عقلانی عمل نمودن انـسانها] را پذیرفـتهاید.۱
- متن کامل این مقاله به همراه ۹ رویکرد دیگر دینپژوهی از کتاب یادشده، با ترجمه نـگارنده در دسـت انتشار توسط دانشگاه ادیان و مذاهب میباشد.
کـتابنامه
Berger, Peter L. (1997), "Epistemological Modesty: An Interview with Peter Berger," Christian Century ۱۱۴: ۹۷۲–۸٫
Bruce, Steve (1999), Choice and Religion: A Critic of Rational Choice Theory, Oxford: Oxford University Press.
Coleman, James S. (1990), Foundations of Social Theory, Cambridge, MA: Belknap Press of Harvard University Press.
Comte, Auguste (1896), The Positive Philosophy [۱۸۳۰], ed. and tr. Harriet Martineau. London: Bell.
Cupitt, Don (1997), After God: The Future of Religion, New York: Basic Books.
Davie, Grace (1994), Religion in Britain Since 1945: Believing Without Belonging, Oxford: Blackwell.
Durkheim, Emile(1995), The Elementary Forms of the Religious Life [1912], tr. Karen E. Fields, New York: Free Press.
Feuerbach, Ludwig (1957), The Essence of Christianity [1841], tr. George Eliot, New York: Harper Torchbooks.
Finke, Roger, and Rodney Stark (1992), The Churching of America, 1776–۱۹۹۰: Winners and Losers in Our Religious Economy, New Brunswick, NJ: Rutgers University Press.
Freud, Sigmund (1961), The Future of an Illusion [1927], tr. W. D. Robson-Scott, rev. James Strachey, Garden City, NY: Doubleday.
Hobbes, Thomas (1956), Leviathan [1651], Chicago: Regnery.
Hume, David (1962), Inquiry Concerning Human Understanding [1748], New York: Macmillan.
Iannaccone, Laurence R. (1994), "Why Strict Churches Are Strong", American Journal of Sociology 99: 1180–۲۱۱٫
__________ (۱۹۹۵), "Risk, Rationality, and Religious Portfolios&;quot;, Economic Inquiry 33: 285–۹۵٫
Introvigne, Massimo, and Rodney Stark (2005), "Religious Competition and Revival in Italy", Interdisciplinary Journal of Research on Religion 1: www.bepress.com/ijrr.
Lawson, E. Thomas, and Robert N. McCauley (1990), Rethinking Religion: Connecting Cognition and Culture. Oxford: Oxford University Press.
Lofland, John, and Rodney Stark (1965), &;quot;Becoming a World-Saver: A Theory of Conversion to a Deviant Perspective," American Sociological Review 30: 862–۷۵٫
Marty, Martin E., "Churches as Winners, Losers," Christian Century (January 27, 1993): 88.
Scharfstein, Ben-Ami (1973), Mystical Experience, Indianapolis: Bobbs-Merrill.
Sherkat, Darren E. (1995), and John Wilson. "Preferences, Constraints, and Choices in Religious Markets: An Examination of Religious Switching and Apostasy&;quot;, Social Forces ۷۳: ۹۹۳–۱۰۲۶٫
Smith, Adam (1981), An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations [1776]. 2 vols. Indianapolis: Liberty Fund.
Stark, Rodney (1996), The Rise of Christianity: A Sociologist Reconsiders History, Princeton, NJ: Princeton University Press.
__________ (۲۰۰۳), For the Glory of God: How Monotheism Led to Reformations, Science, Witch-Hunts, and the End of Slavery, Princeton, NJ: Princeton University Press.
__________ (۲۰۰۴), Exploring the Religious Life, Baltimore, MD: Johns Hopkins University Press.
__________ (۲۰۰۵), The Victory of Reason: How Christianity Led to Freedom, Capitalism, and Western Success, New York: Random House.
Stark, Rodney and William Sims Bainbridge (1985), The Future of Religion: Secularization, Revival, and Cult Formation, Berkeley: University of California Press.
__________ (۱۹۸۷), A Theory of Religion, New York: Peter Lang.
Stark, Rodney, and Roger Finke (2000), Acts of Faith: Explaining the Human Side of Religion, Berkeley: University of California Press.
Tillich, Paul (1962), The Courage to Be, London: Collins.
Young, Lawrence A., ed. Rational Choice Theory and Religion: Summary and Assessment. New York: Routledge, 1997.
- پینـوشت. Rodney Stark
- یعـنی بر خلاف نظر اولی که گذشت، بهنظر مـؤلف جـواب سؤالهای یادشده را باید در ناحیه عرضه جستوجو کرد و نه تقاضا. برای مثال در جامعه مـا هـمیشه تشنگی نسبت به مسائل مـعنوی، و بـهویژه عرفانی، وجـود داشـته و دارد؛ حـال اگر متصدیان امر دینداری عرضه مـناسبی در مـقابل این تقاضا نداشته باشند، تقاضاها به سمت عرفانهای بهاصطلاح وارداتی و غیربومی میروند. در این صـورت، حـتی اگر از سوی مراکز دولتی و دینی نـهایتِ سرکوب و تبلیغ منفی بـرضد این واردات صـورت بگیرد، باز هم این محصولات جـایگاه مـناسب خود را خواهند یافت. بنابراین راهِ صحیح، عرضه محصولاتی بهتر برای این تقاضاها است. م
- Prayerwheel؛ شـیئی شـبیه به طبل که دعاهایی بر روی آن نـقش شـده اسـت. این شیء معمولاً بـر روی یک دسـته نصب میشود و بوداییان تـبت هـنگام عبادت آن را حرکت میدهند. م
- religious socialization؛ بهعبارتی جامعهپذیر نمودن دین و باورهای آن. م
- Sunday schools؛ قبل یا بعد از مراسم دینی در کلیسا برای آمـوزش مـذهبی تشکیل میشوند. م
- برای مثال اگر عـالمی در جـنگ ملتش بـا دشـمنان در خـط مقدم شرکت نمیکند، اگـر جنبههای زاهدانه و عارفانه واقعاً قویای داشته باشد، آن نقطه ضعف اجتماعیاش با این نقطه قوت جـبران خـواهد شد و باعث نادیده گرفته شدن آن ضـعف مـیگردد. چـنانکه در جـریان حـمله مغول و یا جنگهای صـلیبی، بـرخی از عارفان مسلمان در هیچ مبارزهای علیه مهاجمان شرکت نکردند، اما با وجود گذشت چند قرن، باز هـم از جـایگاه و شـوکت والایی برخوردارند. کسی آن ضعف اجتماعی را بهطور جدی دنـبال نـمیکند. م
- شـیوه جـلب اعـتماد دیگـران از طریق بروز رفتارهای بسیار محترم اجتماعی، پیش از ارائه باورهای دینی، امروزه در تبلیغ دینی بهائیان حضور بسیار چشمگیری دارد. کمی جستوجو در بازارهای شهرهای کشورمان چنین امری را بر خوانندگان مشهود خواهد نـمود. م
- Unitarians؛ گروهی از مسیحیان که به تثلیث مقدس مسیحیان اعتقاد ندارند.
- مقصود مؤلف آن است که بیشتر گروههای دینی جدید و حتی نظامهایی که با وضعیت پرشور و حال انقلابی بهوجود میآیند، هنگامی که در بـازار رقـابت به جایگاه مناسبی دست یافتند، برای موفقیت و ماندگاری باید از وضعیت پر تنش و انقلابی خود کاسته و برای تثبیت موقعیتشان گام بردارند و از ایجاد غیرضروری وضعیتهای پرتنش که اصلِ وجودشان را بهخطر میاندازد، بـپرهیزند؛ مـگر در موارد بسیار نادری که طبق اصل پیشین، عدم اخذ هزینههای بالا از اعضا، موجب سستی و اهمالکاری آنها شود. م
- charisma؛ یکی از این افراد ماکس وبر است کـه مـطالب بسیار مهمی در باره کاریزما دارد. بـرخی مـباحث او را بنگرید در: Max weber, The Theory of Social and Economic Organization, translated by A.M Handerson and Talkoott Parsons (New York, Oxford University Press, ۱۹۴۷).و نیز بنگرید به:وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابی نژاد، مصطفی عمادزاده، تهران: سمت، ۱۳۸۴؛ و نیز تهران: مولی، ۱۳۷۴. م
- ظاهراً مقصودْ تـمام سـازمانهای با هویت دینی اسـت کـه به هر نحوی از انحاء وابسته به دولت هستند و بقایشان به جای مردم، بر حکومت و نفحات آن وابسته است. معمولاً در چنین وضعیتهایی، بازار رقابت فرهنگی نیز مسدود میشود و حکومت تنها به اندیشههایی اجـازه حـضور و فعالیت گسترده میدهد که در راستای هویت خودش باشند. م
- و این نیست مگر بهدلیل آزادی رقابت سالم میان گروههای دینی و عدم انحصارطلبی برخی از آنها. م
پایان مقاله