مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)
معیارهای تطبیق نشانههای ظهور
معیارهای تطبیق نشانههای ظهور
چکیده
ظهور امام مهدی(عج)نشانههایی دارد؛ نشانههایی که مطرح شدن آنها از سوی پیشوایان دینی همراه با مقاصدی بوده است. تحقق برخی از این مقاصد در گرو تطبیق نشانهها بر مصادیق خارجی است. این تطبیق اولاً نیازمند ضوابط و معیارهایی است که ما را به مصداق واقعی نشانهها راهنمایی کند، ثانیاً در مسیر آن، دو مشکل اساسی وجود دارد: نخست اینکه همیشه احتمال وجود مصادیق دیگری برای نشانهها وجود دارد و دوم اینکه برای نشانهها میتوان مصادیق جعلی ساخت. از اینرو نیازمند معیارهایی هستیم که بتوانیم در روند تطبیق از آن پیروی کرده و از دشواریهای یاد شده عبور نماییم. ضوابط یادشده بدین قرارند: نخست اینکه تطبیق باید همراه با یقین باشد؛ دوم، مصداق مورد نظر باید تمام ویژگیهای یاد شده برای نشانۀ مربوط را بالفعل دارا باشد؛ سوم، جریان تطبیق نباید به تأویل روایات بینجامد؛ چهارم، تطبیق باید با ضوابط و چارچوبهای کلی دین هماهنگ باشد و تطبیق نباید موجب زیر پا گذاشته شدن یکی از ضوابط دین شود؛ پنجم اینکه در جریان تطبیق باید نشانههایی که در آنها احتمال وجود مصادیق جعلی وجود دارد، بر نشانههایی که جعلشدنی نیستند عرضه شوند. با توجه به پنج معیار یاد شده، میتوان به مصادیق واقعی نشانههای ظهور که احتمال تعدد مصداق و جعل در آنها نمیرود دست یافت.
واژگان کلیدی
امام مهدی(عج)، نشانههای ظهور، تطبیق نشانههای ظهور، مصادیق نشانههای ظهور.
مقدمه
پیشوایان معصوم برای ظهور امام مهدی(عج)نشانههای بسیاری بیان فرمودهاند و از طرح آنها اهدافی داشتهاند. بنابر این نشانههای ظهور باید کارکردهایی داشته باشد. برخی از این کارکردها ایجابی و برخی سلبی هستند. کارکردهای ایجابی کارکردهایی هستند که چیزی را اثبات میکنند و کارکردهای سلبی بر نفی چیزی دلالت دارند؛ به عنوان نمونه، صیحۀ آسمانی هم این خاصیت را دارد که با تحقق آن میتوان امام مهدی واقعی را شناسایی کرد (کارکرد ایجابی) و هم این کارکرد را دارد که پیش از تحققش میتوان مهدی بودن را از مدعیان نفی کرد و به دروغگو بودن آنان پی برد (کارکرد سلبی) برخی از کارکردهای ایجابی نیاز به تطبیق قطعی ندارند؛ برای مثال، اگر امیدبخشی یکی از کارکردهای نشانههای ظهور باشد، برای تحقق آن نیازی به این نیست که آنچه در روایات آمده را بر مصداق واقعیاش تطبیق قطعی کنیم، بلکه حتی اگر با مصادیق محتمل نیز روبهرو شویم باز هم با تحقق هر کدام از آنها نور امید در دلمان پرتوافکن خواهد شد؛ اما برخی از کارکردها بدون تطبیق قطعی قابل دستیابی نیستند؛ برای مثال، یکی از کارکردهای ایجابی نشانههای ظهور این است که به کمک آنها میتوان امام مهدی(عج)را شناسایی کرد. روشن است که بدون تطبیق قطعی نشانههای ظهور بر مصادیقش تحقق چنین کارکردی قابل دستیابی نیست؛ چرا که شک در نشانه به شک در صاحب نشانه سرایت خواهد کرد. بنابر این، چارهای جز تطبیق نشانهها بر مصادیقش نداریم و در نتیجه تطبیق نهتنها ممکن، که حتی اجتنابناپذیر است. با این حال، تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیقش به مشکلات و دشواریهایی مبتلاست . این مشکلات عبارتند از:
۱٫ ضابطهمند نبودن تطبیق؛
۲٫ قابلیت انطباق بر مصداقهای متعدد و مشکل شناخت مصداقی که علامت است؛
۳٫ امکان سوء استفاده و جعل و ساختن مصادیق علایم و مشکل شناخت مصادیق جعلی.
نخستین و مهمترین مشکلی که نشانههای ظهور به آن مبتلاست، این است که برای تطبیق این نشانهها بر مصادیق خارجی ضوابط شفافی وجود ندارد و تطبیقها بیش از آن که بر پایۀ معیارهای از پیش تعریف شده باشد، ریشه در سلایق و تمایلات شخصی افراد دارد. از اینرو زمینه برای کسانی که نیتهای پلید دارند فراهم خواهد بود تا به دلخواه خود و متناسب با اهدافشان روایات را بر مصادیق مورد نظر خود تطبیق دهند و از سوی دیگر، بستری خواهد شد تا مؤمنان سادهدل از سر اشتیاق به ظهور با مشاهدۀ کمترین قراین مذکور در روایات، حکم به تطبیق نشانهها بر مصادیق دهند و در نهایت به دلیل اشتباه در تطبیق به یأس و سرخوردگی مبتلا شوند.
مشکل دوم این است که عموم نشانههای ظهور، قابلیت تطبیق شدن بر مصداقهای مختلفی را دارند؛ یعنی گرچه در گام نخست به نظر میرسد که فلان دسته از روایات به روشنی بر یک مصداق خارجی تطبیق مییابند، اما این احتمال نیز وجود دارد که در آیندهای نزدیک یا دور مصداق دیگری محقق شود که به همان شفافی و بلکه شاید بیشتر، روایات بر آن انطباقشدنی باشد. وجود نمونههای تاریخی فهم این مشکل را آسانتر میکند؛ برای نمونه، رضیالدین علی بن یوسف مطهر حلّی _ برادر علّامه حلّی _ در کتاب العدد القویه بسیاری از روایات نشانههای ظهور را بر حوادثی که در زمان خودش رخ داده بوده، تطبیق کرده است. وی در اینباره چنین مینویسد:
بسیاری از نشانههای ظهور اتفاق افتاده است، مانند ویران شدن دیوار مسجد کوفه، و کشته شدن پادشاه مصر به دست مصریان، و انقراض حکومت بنیعباس به دست مردی که بر آنها از جایی که حکومتشان آغاز شد میشورد، و مرگ عبدالله آخرین پادشاه بنیعباس، و خراب شدن شامات، و بنا شدن پلی در بغداد از ناحیۀ کرخ که همۀ اینها در مدت کوتاهی اتفاق افتاد، و شکافته شدن فرات و انشاءالله به زودی آب در کوچههای کوفه جاری خواهد شد. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۲۷۵)
با این حال، از آن زمان تا کنون حدود هفت قرن گذشته و ظهور رخ نداده است. این نشانگر آن است که تطبیق نشانهها بر مصادیق مورد نظر نویسندۀ یاد شده درست نبوده و بهرغم اینکه انطباق روایات بر مصادیق یاد شده به نظر وی بدون ابهام و اشکال بوده است، چهبسا در آینده مصادیق دیگری تحقق یابند که مصداق واقعی روایاتند و انطباق روایات بر آنها شفافتر باشد.
مشکل سوم این است که در آن بخش از نشانههای ظهور که به شخصیتها و رخدادهای اجتماعی و امثال آن مربوط است، امکان ساخت مصداق جعلی وجود دارد. اگر از این واقعیت غفلت نکنیم که روایات نشانههای ظهور، همچنان که در دسترس ماست، در دسترس انسانهای پلید و فرصتطلب نیز هست و بلکه در دسترس سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی استعمار هم قرار دارد، این احتمال همیشه وجود خواهد داشت که اگر برای نمونه از فلان شخصیت به عنوان شخصیتی مثبت در روایات نشانههای ظهور یاد شده است، دستهای سرویسهای جاسوسی استعمار از سالها پیش و بلکه حتی از یک یا چند نسل قبل برای خلق این شخصیت دست به کار شده باشند تا اینکه شخصیتی پدید آید که نام و نشان و نسبی هماهنگ با آنچه در روایات آمده داشته باشد و اگر در روایات برای این شخصیت ویژگیهایی برشمرده شده، به گونهای جریان را مدیریت کرده باشند که تمام آنها در شخص مورد نظر وجود داشته باشد. اگرچه این احتمال در گام نخست بدبینانه به نظر میآید، اما اگر فعالیتهایی که این سرویسها در زمینۀ ایجاد فرقههای انحرافی و پرورش شخصیتهای منحرف و تأثیرگذار در دنیای اسلام داشتهاند را مرور کنیم، چندان نیز دور از ذهن نخواهد بود، همچنان که وجود سفیانیها، یمانیها و نفس زکیههای تاریخی، خود دلیلی روشن بر امکان مشابهسازی و سوءاستفاده از نشانههای ظهور است.
مشکلات یاد شده موجب طرح این مسئله میشوند که آیا اساساً میتوان تطبیق را ضابطهمند کرد و برای آن روش و معیارهایی تعریف نمود که بر اساس آن بتوان از دشواریهای پیشگفته عبور کرد؟
ضرورت بحث
پاسخ به پرسش یادشده از اینرو ضروری است که در گذشتۀ تاریخ به موارد متعددی از این تطبیقها میتوان دست یافت؛ تطبیقهایی که گاه با انگیزههای منفعتطلبانه و با هدف رسیدن به قدرت و ثروت و گاه از سر سادهدلی و نادانی و به امید درک زمان ظهور انجام میپذیرفته است و به استناد آن ادعا میشده که عنقریب است امام مهدی(عج)ظهور فرماید و جهان را سرشار از عدل و داد کند. این تطبیقها _ که گذر زمان، بیاساس بودن آنها را ثابت کرده _ از یک سو مؤمنان پاکدل را بازیچۀ هوا و هوس شیّادان مدعی میکرده است و از سوی دیگر در دل افراد ضعیفالایمان بذر شک میکاشته و باعث میشده که گاه در اصل اعتقاد به امام مهدی(عج)نیز دچار تردید و دودلی شوند.
خطرات یادشده کنکاش دربارۀ ضوابطی که در جریان تطبیق باید از آنها پیروی کرد و معیارهایی که بتوان براساس آنها مصادیق واقعی نشانههای ظهور را از مصادیق جعلی و نیز مصادیق مبتنی بر حدس و گمان بازشناسی نمود ضرورت میبخشد.
معیارهای تطبیق
پیش از ورود به بحث، تذکر سه نکته ضروری است:
یکم. بحث دربارۀ تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق منطقاً پس از بحث دربارۀ سمبلیک یا واقعی بودن زبان روایات نشانههای ظهور است و تا زمانی که دربارۀ نمادین یا واقعی بودن زبان نشانههای ظهور به جمعبندی مشخصی نرسیده باشیم، نمیتوانیم وارد حوزۀ تطبیق و معیارهای آن شویم؛ زیرا اگر زبان روایات سمبلیک باشد، روایات ناظر به مصادیق نیستند. بنابر این اساساً تطبیقی نباید صورت گیرد تا اینکه با مشکلی مواجه شود و نیاز به راه حل داشته باشد. اما با این حال میتوان واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را مفروض گرفته و بر اساس آن به بحث دربارۀ تطبیق پرداخت. بر این اساس نوشتار پیش رو _ که در پی بحث از تطبیق و مشکلات آن است _ واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را اصل موضوعۀ خود قرار میدهد و داوری دربارۀ آن را به فرصتی دیگر موکول میکند.
دوم. بر خلاف تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق که به دشواریهای بسیاری مبتلاست، حکم به عدم تطبیق، یعنی قضاوت دربارۀ اینکه فلان رخداد یا شخصیت مصداق فلان روایت نیست، دشواری چندانی ندارد؛ چرا که در مقام نفی تطبیق، همین که مصداق مورد نظر یکی از ویژگیهای مذکور در روایات را نداشته باشد، میتوان حکم به عدم انطباق روایات بر آن مصداق کرد. برای مثال، اگر فرض کنیم خروج سفیانی از روایات اثباتپذیر باشد و نیز اینکه او شخصی معین است _ نه اینکه سمبل و نماد باشد _ و قیامش از سرزمین شام صورت میگیرد و او فلان مناطق را تصرف میکند و همزمان با قیام او در یمن اتفاقی خاص رخ میدهد و… اگر دلالت روایات معتبر بر این موارد را بپذیریم، برای اینکه دربارۀ سفیانی نبودن یک شخصیت قضاوتی قاطعانه کنیم فقدان یکی از ویژگیهای یادشده کفایت میکند و برای قضاوت در اینباره به چیزی جز روایات مربوط به سفیانی نیاز نداریم. بنابراین مسئلۀ مورد بحث در نوشتار پیش رو تبیین معیارهای لازم برای اثبات مصداق بودن فرد یا رخدادی برای نشانههای ظهور است، نه نفی مصداق بودن آن.
سوم. شخصیت یا رویدادی وجود دارد که خود نشانۀ ظهور است و دارای علایم و معیارهایی است که به کمک آنها میتوانیم آن شخصیت یا رخداد را شناسایی کنیم؛ مثلاً سفیانی نشانۀ ظهور است و علامتهایی دارد که به کمک آنها میتوانیم سفیانی را بشناسیم؛ مانند اینکه خروج او از شام است و پنج منطقه را تصرف میکند. وقتی میخواهیم از ضوابط تطبیق سخن بگوییم، برخی از این ضوابط ناظر به خود آن شخصیت یا رویدادی است که از نشانههای ظهور است، برخی از آنها ناظر به علامتهایی است که موجب شناسایی آن شخصیت یا رویداد میشوند و برخی از ضوابط میتواند مربوط به هر دو حوزه باشد. با توجه به آنچه گذشت میتوان برای تطبیق این معیارها را برشمرد:
یکم. یقینی بودن تطبیق
یکی از ضوابطی که در تطبیق باید رعایت کرد این است که تطبیق باید همراه با یقین یا همان اطمینان عرفی باشد؛ زیرا نشانههای ظهور به لحاظ کارکرد و تأثیراتشان دو دستهاند: برخی کارکردها و تأثیرات محدودی دارند، اما برخی دیگر از دامنۀ تأثیرات وسیعی برخوردارند و در جامعه منشأ تحولاتی شده و به حرکتی اجتماعی میانجامند و حتی گاه منشأ یک عقیده میشوند. از مورد نخست میتوان به جاری شدن سیل در کوچههای نجف یاد کرد (عاملی، ۱۳۸۴: ج۲، ۲۵۸) و از دستۀ دوم میتوان به قیام یمانی اشاره نمود. نمونههای دستۀ نخست، تأثیرات وسیعی از خود به جا نمیگذارند. بنابر این اگر به صورت احتمالی آن را بر مصداقی تطبیق کردیم، حتی اگر این تطبیق اشتباه هم باشد، تأثیرات زیانباری به دنبال نخواهد داشت، لیکن قیام یمانی نشانهای است که تطبیق آن بر یک مصداق خاص با اثرات فراوانی همراه است. از آنجا که یمانی شخصیتی اصلاح گر است و مؤمنان به فرمانبری از او دستور داده شدهاند، به طور طبیعی اگر قیام کند، بسیاری را با خود همراه خواهد کرد و سرمنشأ حرکتی اجتماعی خواهد شد، بلکه قیام او به دلیل پیوستگی با ظهور، منشأ این اعتقاد خواهد شد که امام مهدی(عج)به زودی ظهور خواهد فرمود. اگر از میان این دو دسته نشانه بتوان پذیرفت که در مقام تطبیق دستۀ نخست بر مصادیق خارجی نیازی به یقین نیست و حتی میتوانیم به صورت احتمالی مصادیقی را معرفی کنیم. اما دستۀ دوم به دلیل اهمیتی که دارند و احتمال ادعای دروغین و شایعه و مصداق سازیای که در آنها میرود و نیز به دلیل پیچیدگی برنامهها و اقدامات جریانهای فرصتطلب در چنین مواردی نمیتوان به راحتی به مصادیق ادعا شده اعتماد کرد. از اینرو نیازمند یقین هستیم و تا اطمینان به صحت تطبیق پیدا نکنیم، نمیتوانیم دست به اقدامی مناسب بزنیم. به تعبیر دیگر ماهیت برخی از نشانهها به صورتی است که مقتضی دقت در تطبیق بر مصداق واقعی نیست و اشتباه در تطبیق زیانی به همراه ندارد. مثلاً اگر در زمان ما در کوچههای نجف سیلی جاری شود و بگوییم همین مورد، مصداق روایات نشانههای ظهور است، این تطبیق نهتنها تأثیر منفی از خود به جا نمیگذارد، بلکه ما را امیدوار کرده و چهبسا منشأ تغییر مثبت در ما شود. اما برخی دیگر از نشانهها به صورتی هستند که هم تطبیق درست آن دارای آثار بزرگی است و هم تطبیق نادرست آن، و ما میان دو محذور گرفتاریم؛ از یک سو اگر یمانی واقعاً ظهور کرده باشد و موفق به شناسایی او نشویم، نمیتوانیم او را در حرکتش _ که زمینهساز ظهور است _ یاری نماییم و از سوی دیگر اگر در تطبیق اشتباه کنیم در دام دجّالی گرفتار شدهایم که جامعۀ مؤمنان را به پرتگاه انحراف در عقیده و عمل و نهایتاً سقوط میکشاند. بنابر این اهمیت و تأثیرگذاری چنین نشانههایی مقتضی دقت در تطبیق و حصول یقین است.
حاصل سخن اینکه یکی از ضوابطی که در جریان تطبیق باید لحاظ شود، این است که حداقل در نشانههای مهم و تأثیرگذار، تطبیق باید مبتنی بر یقین باشد نه حدس و گمان، و مؤمنان در رویارویی با اشخاص مدعی یا رخدادهایی که روایات بر آنها تطبیق میشوند، باید توجه کنند که آیا تطبیقهای صورت گرفته با یقین همراه است یا ادعایی است مبتنی بر حدس و گمان، و حتی گمان قوی به گونهای که احتمال خلاف نیز در آن میرود، اگر از نوع دوم بود نمیتوان به آن اطمینان کرد و اثری بر آن مترتب نمود.
دوم. اجتماع تمام معیارهای مذکور در روایات
دومین شرط تطبیق این است که مصداق مورد نظر، تمامی ویژگیهای ذکر شده در روایات معتبر را داشته باشد. برای مثال، اگر فرض کنیم در روایات معتبر یمانی چنین توصیف شده باشد که او شخصیتی هدایت یافته است، از سرزمین یمن قیام میکند، قیام او در ماه رجب آغاز میشود، همزمان با قیام او سفیانی و خراسانی خروج میکنند و… یکی از شرایط حصول یقین به یمانی بودن یک شخص خاص این خواهد بود که تمام این ویژگیها در او جمع شده باشد. از اینرو اگر شخصی منحرف در ماه رجب از یمن قیام کرد، یا همزمان با قیام شخصیت هدایت یافتهای از یمن، سفیانی یا خراسانی قیام نکردند و… نمی توان به یمانی بودن او اطمینان حاصل کرد. ضرورت وجود این شرط به این دلیل است که ما درصدد شناسایی نشانهای برای ظهور هستیم که پیشوایان معصوم از آن سخن گفتهاند و طبق فرض، خود پیشوایان معصوم(ع) برای اینکه راه بر دروغگویان و راهزنان بسته باشند و مردم در تشخیص آن به خطا نروند، برای تشخیص مصداق واقعی آن نشانه، علامتهایی را بیان فرمودهاند. بدیهی است که یک مصداق زمانی میتواند همان مصداق موردنظر امامان معصوم(ع) باشد که همۀ ویژگیهای بیان شده در فرمایشات آنان را داشته باشد.
در توضیح معیار پیشگفته توجه به دو نکته ضروری مینماید:
۱٫ مقصود از اجتماع تمام ویژگیها اجتماع بالفعل آنهاست و نمیتوان ابتدا مصداق را تعیین کرده و تحقق برخی از ویژگیها را به آینده موکول نمود؛ زیرا یقین به اینکه فلان شخص یا فلان رخداد مصداق واقعی نشانههای ظهور است تنها در صورتی حاصل میشود که تمام ویژگیها بالفعل در مصداق مورد نظر وجود داشته باشد. برای مثال، اگر در یمن شخصی وجود داشته باشد که به لحاظ قدرت سیاسی و نظامی از جایگاهی برخوردار باشد که بتواند در آینده قدرت را در یمن در اختیار گیرد و همان یمانی روایات باشد، نمیتوان به این توجیه که او در آینده قیام خواهد کرد یا در آینده قیامش همزمان با قیام سفیانی و خراسانی خواهد بود و… او را مصداق واقعی یمانی خواند؛ چرا که بدون تحقق فعلی همۀ ویژگیها جز به حدس و گمان نمیتوان سخن گفت و هرگز نمیتوان به یقین رسید.
۲٫ مقصود از اجتماع همۀ ویژگیها، ویژگیهایی است که در روایات معتبر بیان شده است. بر این اساس اگر در مجموعه روایات، روایت یا روایاتی ضعیف وجود داشت که برای شخصیت مورد نظر ویژگیهای خاصی را برشمرده بودند و این ویژگیها در مصداق مورد نظر نبود، فقدان این ویژگیها را نمیتوان دلیلی بر خطا بودن انطباق روایات بر مصداق مورد نظر دانست؛ زیرا طبق فرض، این روایات ضعیفاند و صدور آنها از معصوم قطعی نیست. بنابر این اساساً اصل متصف بودن شخصت مورد نظر به این ویژگیها قطعی نیست؛ در مقابل وجود ویژگیهای ذکر شده در روایات ضعیف در مصداق مورد نظر میتواند اعتماد ما را به صحت تطبیق بیشتر کند؛ چون ضعف روایت به معنای جعلی بودن آن نیست و با وجود ضعف، باز احتمال صدور آن از معصوم(ع) میرود.
سوم. تطبیق مبتنی بر تأویل نباشد
سومین ضابطهای که در جریان تطبیق باید لحاظ نمود این است که در امر تطبیق نباید مرتکب تأویل روایات شد. اگر در جریان تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق خارجی مجبور به تأویل شدیم، یعنی ناگریز شدیم روایات را از آن معنای ظاهری که متفاهم عرفی است منصرف کرده و معنایی خلاف ظاهر را از آن بفهمیم، این نشانۀ آن است که روایات بر مصداق مورد نظر تطبیق نشدهاند، بلکه تحمیل شدهاند. به تعبیر دیگر، هنگامی در مقام تطبیق دست به تأویل زده میشود که از پیش و فارق از مجموعۀ روایات، مصداقی برای روایات در نظر گرفته شود. روشن است که چنین مصداقتراشیهایی با مشکل ناهماهنگی با روایات مواجه میشود و در نتیجه برای حل آن به تأویل روایات و ارائۀ تفسیری مخالف با ظاهر روایات دست زده میشود و این خود بهترین دلیل بر نادرست بودن تطبیق است؛ زیرا جریان تطبیق، از روایات شروع شده و به مصداق ختم میشود، در حالی که دست بردن به تأویل علامت این است که امر تطبیق از مصداق شروع شده و به روایات ختم شده است و در بهترین فرضها از برخی روایات شروع شده و به مصداق رسیده و دوباره به روایات ختم شده است؛ در حالی که اگر بپذیریم که برای مثال، پیشوایان معصوم(ع) برای یک نشانه در روایات معتبر ده ویژگی برشمردهاند، این منطقی نیست که با توجه به دو یا سه ویژگی مصداق روایات را معین کنیم و برای درست شدن تطبیق، سایر ویژگیها را تأویل نماییم؛ چرا که معنای برشمرده شدن ده ویژگی از سوی ائمه(ع) برای فلان نشانۀ ظهور این است که آن نشانه واقعاً ده ویژگی دارد و ما نمیتوانیم از پیش خود برخی ویژگیها را به دلخواه خودمان تفسیر کنیم.
با توجه به آنچه گذشت میتوان دریافت که بسیاری از تطبیقاتی که در گذشته انجام شده باطل بوده است. برای نمونه یکی از شخصیتهای نقشآفرین در هنگامۀ ظهور امام مهدی(عج)شعیب بن صالح است. آنچه در روایات شیعه و سنی از پیشوایان معصوم(ع) برای این شخصیت ذکر شده است، چهار ویژگی است: شعیب بن صالح، بنیتمیم، فتی و خروج از سمرقند. برخی از کسانی که درصدد تطبیق این روایات بر دکتر احمدینژاد برآمدهاند، برای درست درآمدن تطبیقشان اینگونه روایات را توجیه کردهاند: «محققان اعتقاد دارند که با توجه به هضم این قبیله در جامعۀ ایرانی اینک مراد از قبیلۀ بنیتمیم جامعۀ اسلامی و یا محرومان و مستضعفان گمنام و بینشان است.» برای شعیب نیز میگویند: «شعیب از ریشۀ شعب، به معنای مردمی و محبوب است.» (نک: لوح فشردۀ «ظهور بسیار نزدیک است»)
این تأویلهای بیمنطق دلیلی جز این ندارد که از پیش برای روایات مصداقی در نظر گرفته شده و پس از آن به مجموعۀ روایات مراجعه شده و کوشش شده است با توجه به مصداق، روایات معنا شوند.
نمونۀ دیگر، احمد بن اسماعیل معروف به احمد حسن است که مدعی است همان یمانی روایات است. وی با اینکه اهل بصره است یمانی بودن خود را اینگونه توجیه میکند که وی سید است و همۀ سادات یمنی هستند؛ زیرا سادات از نسل پیامبر گرامی اسلاماند و آن حضرت اهل مکه بودند و مکه از تهامه است و تهامه جزو سرزمین یمن است؛ بنابر این تمام سادات یمنی هستند (انصار امام مهدی، بیتا: ۱۷). روشن است که چنین تفسیری چیزی جز تأویل روایات نیست؛ چرا که معنایی که از واژۀ یمانی به ذهن متبادر میشود، منسوب به سرزمین یمن است و یمن سرزمین مشخصی است که با مکه، مدینه، بصره و… تفاوت دارد. بنابراین تفسیر یمانی به گونهای که شامل بصره هم بشود نشانگر آن است که این تطبیق بیش از اینکه روایتمحور باشد شخصیتمحور بوده است.
چهارم. هماهنگی با معیارها و ضوابط دینی
چهارمین ضابطهای که در مقام تطبیق نشانهها بر مصادیق باید لحاظ نمود و بدون توجه به آن نمیتوان به تطبیق روایات بر شخص یا رویداری یقین حاصل کرد، هماهنگی مصداق مورد نظر با معارف و موازین دینی است. مقصود از این معیار، این است که در مقام داوری دربارۀ تطبیق روایات بر یک شخص یا رویداد به این نکته توجه داشته باشیم که این تطبیق در تعارض با سایر آموزههای دینی نباشد و موجب زیرپاگذاشتن اصل و معیاری از اصول و معیارهای دینی نشود. ضرورت رعایت این شرط به این دلیل است که نشانههای ظهور بخشی از کلیت دین است؛ از اینرو سایۀ معیارها و اصول کلی دین بر این بخش از دین نیز باید گسترده باشد و نمیتوان به این بخش از معارف دینی نگاهی مستقل و فارق از کلیت دین داشت. بنابر این اگر تطبیق نشانههای ظهور بر مصداقی خاص باعث شکسته شدن یکی از ضوابط و اصول مسلم دینی میشود _ و لو دهها قرینه این تطبیق را تأیید کنند _ صرف این ناهمخوانی و تعارض با معیارهای کلی دین، قرینۀ قاطعی بر اشتباه بودن تطبیق مورد نظر است. معیار یاد شده معیاری بوده است که شیعیان در گذشتۀ تاریخ آن را برای تشخیص مصادیق روایات به کار میبردهاند. به عنوان نمونه میتوان به این ماجرا اشاره کرد:
ابو الادیان میگوید: من در خدمت امام یازدهم کار میکردم و نوشتههاى او را به شهرها میبردم. در مرض رحلتش شرفیاب حضور او شدم و نامههایى نوشت و فرمود: «اینها را به مدائن برسان! سفرت چهارده روز طول میکشد و روز پانزدهم وارد سرمنرأی میشوى و وایلا از خانۀ من میشنوى و مرا روى تختۀ غسل میبینی.» ابوالادیان میگوید: عرض کردم: «اى آقاى من، چون این پیشامد واقع شود به جاى شما کیست؟» فرمود: «هر کس جواب نامههاى مرا از تو خواست، او بعد از من قائم به امر امامت است.» عرض کردم: «نشانهاى بیفزایید!» فرمود: «هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است.» عرض کردم: «بیفزایید!» فرمود: «هر کس به آنچه در همیان است خبر داد او قائم بعد از من است .» هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست؟
من نامهها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود، روز پانزدهم به سرمنرأى برگشتم و در خانهاش واویلا بود و خودش روى تختۀ غسل بود. به ناگاه دیدم جعفر کذّاب پسر على _ برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و او را تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند. با خود گفتم: اگر امام این است، امامت باطل است؛ زیرا میدانستم که جعفر شراب مینوشد و در جوسق قمار میکند و طنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزى از من نپرسید… (صدوق، ۱۴۰۵: ۴۷۵).
ماجرای یادشده نشان میدهد چنین معیاری در ارتکاز شیعیان معاصر ائمه(ع) نیز بوده است و به همین دلیل گرچه احتمالاً جعفر برای اثبات ادعای امامت خود دلایلی هم دست و پا کرده بوده، اما ابوالادیان با توجه به معیار مورد نظر، دریافت که دلایل اقامه شده از سوی جعفر به دلیل ناهمخوانی با سایر معارف دینی نمیتواند درست باشد و اگرچه او دلایلی هم بر امام بودن خود دست و پا کرده باشد، اما این یک ضابطۀ کلّی دینی است که کسی که اهل فسق و فجور است نمیتواند به مقام امامت برسد و در نتیجه جعفر نمیتواند امام باشد.
دربارۀ بحث تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق نیز این معیار، از جمله معیارهایی است که باید آن را ملاحظه کرد و به عنوان نمونه اگر کسی مدعی شد همان یمانی مورد نظر روایات است که از او به عنوان شخصیتی مثبت و هدایتیافته یاد شده است، اما شیوۀ دعوت، نوع حرکت و شیوه مواجههای که با موافقان یا مخالفان خود دارد و یا چگونگی استدلال او
بر ادعایش و… منطبق با موازین دینی نبود، یا اخلاق و رفتارش با معیارهای دینی هماهنگی نداشت، نمیتوان ادعای او را پذیرفت، ولو ادعای او با قراینی همراه باشد که گفتهاش را
تأیید کند.
بر اساس معیار یادشده، میتوانیم به دروغگو بودن احمد حسن پی ببریم. او با اینکه خود را وصیّ امام مهدی(عج)و یمانی و بلکه یکی از مهدیهایی میداند که به امر پیامبر به جانشینی امام مهدی(عج)رسیده است، در مقام استدلال بر مدعای خود به استخاره و خواب تمسک میکند، در حالی که بر اساس معارف قرآن و اهلبیت استخاره و خواب گرچه در مواردی راهگشا هستند، اما به هیچ عنوان در مسائل عقیدتی آن هم در مسئلۀ مهمی همچون شناخت وصیّ و جانشین امام نمیتوان به خواب و استخاره اعتماد کرد و نفس چنین استدلالی به دلیل ناهمخوانی با ضوابط دینی دلیل بر دروغگو بودن اوست.
از دیگر روایاتی که احمد حسن برای اثبات ادعایش به آنها استناد کرده، روایاتی دربارۀ یاران امام مهدی(عج)است. وی در اینباره چنین نوشته است:
از امیرالمؤمنین در روایتی طولانی چنین نقل شده است: «فقال(ع) ألا و إنّ أوّلهم من البصره و آخرهم من الأبدال.» (کاظمی، ۱۳۸۷: ۱۴۸)
و از امام صادق(ع) در حدیثی طولانی که نام اصحاب قائم(عج)را میشمارد چنین روایت شده است: «و من البصره… أحمد… .» (همو: ۱۸۱)
نویسنده با کنار هم قرار دادن این دو روایت، خواسته اثبات کند که طبق حدیث نخست، اولین یار حضرت از بصره است و طبق حدیث دوم، نامش احمد است، پس او همان احمد الحسن است. اما او با تقطیع روایت، مخاطب را فریب داده است؛ زیرا در ادامۀ روایت نخست _ که همان خطبۀ البیان است _ نام یارانی که از بصره هستند علی و محارب ذکر شده است:
قالوا: یا أمیر المؤمنین نسألک بالله و بابن عمک رسول الله(ص)أن تسمیهم بأسمائهم
و أمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من کلامک، فقال: اسمعوا أبین لکم أسماء أنصار القائم
إنّ أوّلهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذین من أهل البصره رجلان اسم أحدهما علی و الآخر محارب و رجلان من قاشان عبدالله و عبید الله… . (یزدی حائری، بیتا: ج۲، ۱۷۴)
و در روایت دوم که از امام صادق(ع) است، کسانی که از بصره هستند سه نفرند و نام دومین آنها احمد بن ملیح است:
من البصره: عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، و أحمد بن ملیح، وحماد بن جابر. (طبری، ۱۴۱۳: ۵۷۴)
در حالی که آقای احمد حسن، احمد بن اسماعیل است.
چنانکه ملاحظه شد، نویسنده برای اینکه روایات را بر مدعای خود تطبیق دهد، از یک روایت جملۀ «اولین آنها از بصره هستند» را انتخاب کرده، بدون اینکه اشارهای به ادامۀ حدیث کند که نامهایی غیر از احمد را بیان نموده است و از روایت دوم نام احمد را انتخاب کرده، بدون اینکه آن را به صورت کامل (احمد بن ملیح) نقل نماید و کوشیده از جمع این دو روایت مستندی بر مدعای خود دست و پا کند. روشن است که چنین استدلالهای فریبکارانهای بهترین دلیل بر بطلان ادعای اوست.
پنجم. عرضه بر علایم غیرقابل مشابهسازی
چنانکه در ابتدای نوشتار گذشت، از جمله دشواریهای تطبیق قابلیت انطباق نشانههای ظهور بر مصادیق متعدد و مشکل شناخت مصداق واقعی است و مشکل دیگر امکان مشابهسازی مصادیق است. اگرچه معیارهای پیشگفته هر یک به نوبۀ خود تا حدودی به حل مشکلات یادشده کمک میکردند و باعث هرچه کوچکتر شدن دامنۀ مصادیق و نزدیکتر شدن به مصداق واقعی میشدند، با این حال، هیچیک از معیارهای مورد نظر ظرفیت کافی برای حل دشواری قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد و نیز مصادیق مشابهسازیشده را ندارند. به همین دلیل باید معیاری متناسب با این مشکلات تعریف کرد. به نظر میرسد از دیگر معیارهایی که در روند تطبیق، توجه به آن ضروری است و با توجه به آن میتوان مشکلات یادشده را حل کرد و به صحت تطبیق یقین پیدا کرد، عرضۀ نشانههای مبتلا به دشواریهای یادشده بر علایمی است که از این دشواریها رنج نمیبرند؛ یعنی عرضۀ نشانههای غیرمعجزهآسا بر نشانههای معجزهآسا که منحصر به فرد و قابل شناسایی هستند.
ضرورت وجود این معیار به این دلیل است که وقتی شریعت مردم را به پیروی یا اجتناب از کسی یا رویارویی خاصی با پدیدهای مشخص دستور میدهد، به حکم عقل یا باید مردم راهی برای تشخیص آن در اختیار داشته باشند، یا باید شریعت خود برای تشخیص آن شخصیت یا پدیده، راهی یقینآور قرار دهد. یکی از شرایط یقین به تشخیص مصداق واقعی این است که یا آن رخداد منحصر به فرد بوده و قابل مشابهسازی نباشد و یا اگر قابل مشابهسازی است برای تشخیص مصداق واقعی معیارهایی قرار داده شده باشد که آن معیارها قابل مشابهسازی نباشند. برای مثال، دین مؤمنان را به پیروی از امام دستور میدهد، اما مردم از پیش خود راهی برای تشخیص امام ندارند؛ زیرا یکی از ویژگیهای امام عصمت است و عصمت یک ویژگی درونی است؛ به همین دلیل مردم توانایی تشخیص آن را ندارند. بنابر این در متن دین باید راهی برای تشخیص امام تعبیه شده باشد. از سوی دیگر، مقام امامت مقامی است که میتواند مدعیان زیادی داشته باشد و به عبارت دیگر، امام قابلیت مشابهسازی دارد. بنابراین باید در دین برای تشخیص امام معیارهایی تعریف شده باشد که آن معیارها قابلیت مشابهسازی نداشته باشند؛ چرا که اگر امکان مشابهسازی معیارهایی که در دین برای امام بیان شده ممکن باشد، شناسایی امام واقعی و پیروی از او که مطلوب دین است ناممکن خواهد بود. بر این اساس اگر یکی از معیارهای دینی شناسایی امام به گونهای باشد که قابلیت همانندسازی دارد یا فهم ما از آن معیار فهم درستی نبوده و باید تفسیری دیگر از آن ارائه نمود، یا اگر قابل تفسیر درست نبود، بایستی علمش را به اهلش واگذار کرد. برای مثال، اگر در روایات، همراه داشتن عصای پیامبر گرامی اسلام(ص)و سلاح آن حضرت، علامتی برای شناخت امام قرار داده شده، این عصا و سلاح نمیتواند عصا و سلاحی عادی باشد که هر کس با برداشتن یک عصا و شمشیر و ادعای انتساب آن به پیامبر گرامی اسلام(ص)بتواند ادعای امامت نماید. اگر توانستیم این علامت را به گونهای تفسیر کنیم که قابلمشابهسازی نباشد، میتوانیم با تکیه بر آن، امام را شناسایی نماییم، وگرنه باید علم آن را به اهلش واگذار کنیم و در نتیجه برای شناسایی امام این معیار دیگر کارایی نخواهد داشت.
در بحث نشانههای ظهور نیز ضابطۀ کلی یادشده جاری میشود؛ یعنی آن دسته از نشانههای ظهور که مؤمنان در برابرشان تکلیف خاصی به عهده دارند و با تحققشان باید دست به اقدامی ویژه زنند، یا نشانههای ظهوری که راه شناخت امام مهدی هستند، اگر معجزهگونه و منحصربهفرد باشند مانند خسف بیدا و صیحۀ آسمانی، از آنجا که نمیتوان مصداقی برایشان جعل کرد، در تشخیص مصادیق واقعیاش با مشکلی روبهرو نخواهیم بود، اما اگر نشانههای مورد نظر معجزهآسا نبودند و در نتیجه قابل مشابهسازی بودند، چنین نشانههایی باید علایمی داشته باشند که قابل جعل نباشند. برای نمونه، در روایات به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع و امثال آن با رخدادهای معجزهگونه مرتبط شده باشد تا از این طریق بتوان مصادیق واقعی آن را شناسایی کرد.
این معیار مشکل مشابهسازی و جعل مصادیق دروغین را حل میکند؛ زیرا وقتی نشانهای معجزهگونه نباشد اما به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع و امثال آن با نشانهای معجزهآسا مرتبط شده باشد، از آنجا که نشانههای معجزهآسا مصادیق جعلی و مشابهسازی شده ندارند، میتوان به مصداق واقعی آن نشانۀ عادی که با نشانۀ معجزهآسا پیوند خاصی دارد نیز یقین پیدا کرد. برای مثال، میتوان به این روایت اشاره کرد:
امام صادق(ع) فرمود:
یشْمَلُ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ حَتَّى یلْجَأَ النَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الْحَرَمِ، فَینَادِی مُنَادٍ صَادِقٌ مِنْ شِدَّهِ الْقِتَالِ فِیمَ الْقَتْلُ وَ الْقِتَالُ؟ صَاحِبُکُمْ فُلَانٌ؛ (نعمانی، ۱۴۲۲: ۲۷۶)
مردم را مرگ و کشتارى فرا گیرد تا آنجا که مردم در آن حال به حرم پناه جویند. پس نداکنندهاى صادق از شدّت کشتار آواز دهد: کشت و کشتار براى چیست؟ صاحب شما فلانى است.
و در جایی دیگر از آن حضرت چنین روایت شده است:
لَا یکُونُ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی تَمُدُّونَ أَعْینَکُمْ إِلَیهِ حَتَّى ینَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: أَلَا إِنَّ فُلَاناً صَاحِبُ الْأَمْرِ فَعَلَامَ الْقِتَالُ؛ (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۲۹۶)
این کارى که شما گردنهایتان را به جانبش مىکشید، نخواهد شد تا اینکه نداکنندهاى از آسمان آواز دهد: بدانید که فلانى صاحب امر است؛ پس جنگ بر سر چیست؟
فراگیر شدن مرگ و کشتار پیش از ظهور، امری است عادی و غیرمعجزهگونه که قابل مشابهسازی است، اما آن مرگ و کشتاری که به دنبال خود ندایی آسمانی _ که معجزهآساست _ داشته باشد، دیگر قابلیت مشابهسازی نخواهد داشت.
همچنین میتوان به قیام یمانی، سفیانی و خراسانی اشاره کرد که بر اساس
مجموعۀ روایات مربوط، در ماه رجب سال ظهور اتفاق میافتد و صیحۀ آسمانی در ماه رمضان همان سال رخ میدهد (نک: آیتی، ۱۳۹۰). بنابراین تحقق ندای آسمانی که معجزهآسا و غیرقابل مشابهسازی است میتواند قرینهای مناسب برای شناسایی سفیانی، یمانی و خراسانی باشد.
معیار یادشده مشکل قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد را نیز حل میکند؛ با این توضیح که اگر نشانهای مانند ندای آسمانی معجزهآسا باشد، گرچه به خودی خود تکرارشدنی است و این احتمال میرود که سالها بعد دوباره چنین ندایی تکرار شده و مصداق واقعی روایات مورد دوم باشد، اما از آنجا که این نشانه در روایات معیاری برای شناخته شدن امام مهدی قرار گرفته است در صورتی که احتمال تکرار در آن برود، دیگر این خاصیت را از دست خواهد داد؛ چرا که در هر مرتبه که این نشانه محقق شود، احتمال آن میرود که بار دیگر نیز تحقق یابد. بنابر این هیچگاه نمیتوان به مصداق واقعی آن نشانه یقین حاصل کرد و در نتیجه هیچگاه نمیتوان به کمک آن امام مهدی(عج)را شناخت. بنابر این نشانههای اعجازآمیز یک مصداق بیشتر نخواهند داشت.
بر این اساس روشن شد دیگر معیاری که باعث میشود به کمک آن یقین پیدا کنیم که یک شخص یا یک رخداد مصداق واقعی یک نشانۀ ظهور است، این است که آن نشانه معجزهآسا یا مرتبط با نشانهای معجزهآسا باشد.
با توجه به معیار یادشده میتوان برخی دیگر از استدلالهایی که احمد حسن برای صحت ادعای خود اقامه کرده است را مورد ارزیابی و نقد قرار داد. برای مثال، یکی از ادلهای که به آن استناد کرده، حدیث وصایت است . وی به صرف اینکه نام او احمد است مدعی شده که مصداق این روایت است (انصار امام مهدی، بیتا: ۲۳)، در حالی که حدیث وصیت از آنجا که قابلیت این را دارد که هر کسی خود را مصداق آن بخواند نمیتواند معیار شناسایی مهدیهای پس از امام مهدی(عج)باشد.
آنچه گذشت را میتوان چنین خلاصه کرد: باید در جریان تطبیق توجه داشته باشیم که اولاً تطبیق باید بر مبنای علم و یقین باشد و نه حدس و گمان؛ دوم اینکه تمام ویژگیهای مذکور در روایات معتبر باید در مصداق مورد نظر بالفعل موجود باشد؛ سوم، نباید در جریان تطبیق مرتکب تأویل شد؛ چهارم، تطبیق باید با سایر ضوابط دینی همسو و هماهنگ باشد و پنجم اینکه مصداق مورد نظر باید یا خود معجزهآسا باشد، یا با نشانهای معجزهآسا ارتباط داشته باشد. توجه به معیارهای یادشده میتواند ما را به مصداق واقعی نشانههای ظهور رهنمون شود، به طوری که هیچ تردیدی در صحت تطبیق وجود نداشته باشد.
نتیجه
اکنون نتیجه میگیریم که تطبیق قطعی فقط در نشانههای معجزهآسا و هرچیز مرتبط به آنها امکانپذیر است و شاید به همین دلیل باشد که پیشوایان معصوم(ع) برای شناسایی امام مهدی(عج)تنها بر صیحه که نشانهای اعجازآمیز و نمونهای منحصربهفرد و غیرقابل مشابهسازی است تأکید کردهاند. همچنین در بین تمام نشانههای ظهور فقط دربارۀ یمانی دستور به تبعیت داده شده و دربارۀ سفیانی به مؤمنان دستور دادهاند که با خروج او به سمت مکه حرکت کنند . اگرچه این دو نشانه معجزهگونه نیستند، اما به دلیل پیوندی که با صیحۀ آسمانی دارند، مصادیق واقعی آنها قابل شناسایی است. بنابراین مؤمنان در صورت توجه به معیارهای یادشده، قدرت تشخیص آن را خواهند داشت و در نتیجه برای امتثال دستورهایی که در ارتباط با این دو نشانه صادر شدهاند به مشکلی برنخواهند خورد. البته در بین نشانههای ظهور از شخصیتهای مؤثر و مثبت دیگری مانند حسنی ، شعیب بن صالح و نفس زکیه نیز نام برده شده است. اگر این نشانهها مستندات معتبری داشته باشند از آنجا که در روایات برای مؤمنان وظیفۀ خاصی نسبت به آنها تعریف نشده است، ضرورتی برای تشخیص مصداق واقعی آنها وجود ندارد و مؤمنان در مقام عمل میتوانند در رویارویی با آنها بر اساس معیارهای کلی دینی اقدام مناسبی داشته باشند با این حال شخصیتهای یاد شده نزدیک زمان ظهور نقشآفرینی خواهند کرد. از اینرو به کمک ندای آسمانی میتوان مصادیق واقعی آنها را شناسایی کرد. به تعبیر دیگر، مؤمنان در مواجهه با عموم نشانههای ظهور، تکلیف ویژهای بر عهده ندارند. آنها موظف به امیدواری و نزدیک دیدن ظهور وتلاش برای زمینهسازی و… هستند. اینها تکالیفی هستند که چه نشانههای ظهور اتفاق بیفتد و چه نیفتد مؤمنان مکلف به انجام آن هستند. اگرچه مؤمنان با تحقق نشانهای از نشانههای ظهور به طور طبیعی برای انجام تکالیف شرعی و نیز تکلیفی که در برابر امام زمانشان بر عهده دارند، انگیزهای مضاعف خواهند یافت، اما فعلیت یافتن این تکالیف مشروط به تحقق نشانهای از نشانههای ظهور نیست. بنابر این از آنجا که نشانههای ظهور تکلیف تازهای نمیآفرینند مؤمنان ناگزیر از شناسایی مصادیق واقعی نشانههای ظهور نیستند و حتی اگر با مصادیق محتمل مواجه باشند و احتمال دهند که شاید فلان حادثهای که رخ داده همان حادثهای باشد که در روایات به عنوان نشانۀ ظهور شمرده شده، نهتنها در مقام عمل دچار مشکل نمیشوند، بلکه نفس این احتمال رغبت آنان را برای انجام تکالیفی که در عصر غیبت دارند بیشتر میکند و مایۀ افزونتر شدن امید آنان به نزدیک بودن ظهور میشود. به همین دلیل نیازی نبوده است که پیشوایان معصوم(ع) برای شناسایی مصادیق واقعی نشانههای ظهور معیارهایی را بیان فرمایند و چهبسا ائمه(ع) به عمد معیارها را بیان نکردهاند؛ زیرا هرچه مصادیق محتمل بیشتری وجود داشته باشد به تعداد مصادیق محتمل پراکنده شده در عصرهای مختلف، مؤمنان به امید میرسند و این هدف معصومین(ع) در طرح بحث نشانهها را بیشتر تأمین میکند.
اما در بین نشانههای ظهور چند علامت وجود دارد که مؤمنان در برابر آنها تکلیف خاصی برعهده دارند و به همین دلیل چارهای جز شناسایی مصداق واقعی این نشانهها نیست. این نشانهها یا خود معجزهآسا هستند و از این طریق مصادیقشان قابل شناسایی است، یا به دلیل ارتباطی که با نشانههای معجزهآسا دارند قابل شناسایی هستند.
سخن آخر اینکه آخرالزمان عصر فتنههاست؛ فتنههایی سهمگین و تاریک که همگی از سوی جبهۀ شیطان برای ربودن دیانت و معنویت انسانها طراحی شدهاند. سادهلوحی خواهد بود اگر تصور کنیم طرح شیطان برای ربایش دین و معنویت انسانها عریان، شفاف و بدون ظرافت باشد و از گرایشهای معنوی انسانها سوء استفاده نشود. شیطان باهوشتر از آن است که تا وقتی که میتواند سخن خود را از زبان کسانی بیان کند که دعوی مهدویت، یمانیت و امثال آن را دارند، برای دینداران دام منکرات پهن کند. پس باید به هوش بود و در این راه با احتیاط قدم نهاد.منابع
۱٫ انصار امام مهدی، ادلۀ جامع دعوت یمانی آل محمد؛ سید احمد الحسن، وبسایت فارسی انصار امام مهدی(عج)، yamaani.com، بیتا.
۲٫ آیتی، نصرتالله، تأملی در نشانههای حتمی ظهور، قم، مؤسسه آینده روشن، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
۳٫ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
۴٫ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، ۱۴۱۳ش.
۵٫ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
۶٫ عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، بیجا، المکتبه المرتضویه، چاپ اول، ۱۳۸۴ق.
۷٫ کاظمی، سید مصطفی بن ابراهیم، بشاره الإسلام، تحقیق: نزار حسن، قم، مؤسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان، ۱۳۸۷ش.
۸٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علیاکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۶۳ش.
۹٫ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
۱۰٫ نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
۱۱٫ یزدی حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، تحقیق: سید علی عاشور، بینا، بیتا.
ظهور امام مهدی(عج)نشانههایی دارد؛ نشانههایی که مطرح شدن آنها از سوی پیشوایان دینی همراه با مقاصدی بوده است. تحقق برخی از این مقاصد در گرو تطبیق نشانهها بر مصادیق خارجی است. این تطبیق اولاً نیازمند ضوابط و معیارهایی است که ما را به مصداق واقعی نشانهها راهنمایی کند، ثانیاً در مسیر آن، دو مشکل اساسی وجود دارد: نخست اینکه همیشه احتمال وجود مصادیق دیگری برای نشانهها وجود دارد و دوم اینکه برای نشانهها میتوان مصادیق جعلی ساخت. از اینرو نیازمند معیارهایی هستیم که بتوانیم در روند تطبیق از آن پیروی کرده و از دشواریهای یاد شده عبور نماییم. ضوابط یادشده بدین قرارند: نخست اینکه تطبیق باید همراه با یقین باشد؛ دوم، مصداق مورد نظر باید تمام ویژگیهای یاد شده برای نشانۀ مربوط را بالفعل دارا باشد؛ سوم، جریان تطبیق نباید به تأویل روایات بینجامد؛ چهارم، تطبیق باید با ضوابط و چارچوبهای کلی دین هماهنگ باشد و تطبیق نباید موجب زیر پا گذاشته شدن یکی از ضوابط دین شود؛ پنجم اینکه در جریان تطبیق باید نشانههایی که در آنها احتمال وجود مصادیق جعلی وجود دارد، بر نشانههایی که جعلشدنی نیستند عرضه شوند. با توجه به پنج معیار یاد شده، میتوان به مصادیق واقعی نشانههای ظهور که احتمال تعدد مصداق و جعل در آنها نمیرود دست یافت.
واژگان کلیدی
امام مهدی(عج)، نشانههای ظهور، تطبیق نشانههای ظهور، مصادیق نشانههای ظهور.
مقدمه
پیشوایان معصوم برای ظهور امام مهدی(عج)نشانههای بسیاری بیان فرمودهاند و از طرح آنها اهدافی داشتهاند. بنابر این نشانههای ظهور باید کارکردهایی داشته باشد. برخی از این کارکردها ایجابی و برخی سلبی هستند. کارکردهای ایجابی کارکردهایی هستند که چیزی را اثبات میکنند و کارکردهای سلبی بر نفی چیزی دلالت دارند؛ به عنوان نمونه، صیحۀ آسمانی هم این خاصیت را دارد که با تحقق آن میتوان امام مهدی واقعی را شناسایی کرد (کارکرد ایجابی) و هم این کارکرد را دارد که پیش از تحققش میتوان مهدی بودن را از مدعیان نفی کرد و به دروغگو بودن آنان پی برد (کارکرد سلبی) برخی از کارکردهای ایجابی نیاز به تطبیق قطعی ندارند؛ برای مثال، اگر امیدبخشی یکی از کارکردهای نشانههای ظهور باشد، برای تحقق آن نیازی به این نیست که آنچه در روایات آمده را بر مصداق واقعیاش تطبیق قطعی کنیم، بلکه حتی اگر با مصادیق محتمل نیز روبهرو شویم باز هم با تحقق هر کدام از آنها نور امید در دلمان پرتوافکن خواهد شد؛ اما برخی از کارکردها بدون تطبیق قطعی قابل دستیابی نیستند؛ برای مثال، یکی از کارکردهای ایجابی نشانههای ظهور این است که به کمک آنها میتوان امام مهدی(عج)را شناسایی کرد. روشن است که بدون تطبیق قطعی نشانههای ظهور بر مصادیقش تحقق چنین کارکردی قابل دستیابی نیست؛ چرا که شک در نشانه به شک در صاحب نشانه سرایت خواهد کرد. بنابر این، چارهای جز تطبیق نشانهها بر مصادیقش نداریم و در نتیجه تطبیق نهتنها ممکن، که حتی اجتنابناپذیر است. با این حال، تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیقش به مشکلات و دشواریهایی مبتلاست . این مشکلات عبارتند از:
۱٫ ضابطهمند نبودن تطبیق؛
۲٫ قابلیت انطباق بر مصداقهای متعدد و مشکل شناخت مصداقی که علامت است؛
۳٫ امکان سوء استفاده و جعل و ساختن مصادیق علایم و مشکل شناخت مصادیق جعلی.
نخستین و مهمترین مشکلی که نشانههای ظهور به آن مبتلاست، این است که برای تطبیق این نشانهها بر مصادیق خارجی ضوابط شفافی وجود ندارد و تطبیقها بیش از آن که بر پایۀ معیارهای از پیش تعریف شده باشد، ریشه در سلایق و تمایلات شخصی افراد دارد. از اینرو زمینه برای کسانی که نیتهای پلید دارند فراهم خواهد بود تا به دلخواه خود و متناسب با اهدافشان روایات را بر مصادیق مورد نظر خود تطبیق دهند و از سوی دیگر، بستری خواهد شد تا مؤمنان سادهدل از سر اشتیاق به ظهور با مشاهدۀ کمترین قراین مذکور در روایات، حکم به تطبیق نشانهها بر مصادیق دهند و در نهایت به دلیل اشتباه در تطبیق به یأس و سرخوردگی مبتلا شوند.
مشکل دوم این است که عموم نشانههای ظهور، قابلیت تطبیق شدن بر مصداقهای مختلفی را دارند؛ یعنی گرچه در گام نخست به نظر میرسد که فلان دسته از روایات به روشنی بر یک مصداق خارجی تطبیق مییابند، اما این احتمال نیز وجود دارد که در آیندهای نزدیک یا دور مصداق دیگری محقق شود که به همان شفافی و بلکه شاید بیشتر، روایات بر آن انطباقشدنی باشد. وجود نمونههای تاریخی فهم این مشکل را آسانتر میکند؛ برای نمونه، رضیالدین علی بن یوسف مطهر حلّی _ برادر علّامه حلّی _ در کتاب العدد القویه بسیاری از روایات نشانههای ظهور را بر حوادثی که در زمان خودش رخ داده بوده، تطبیق کرده است. وی در اینباره چنین مینویسد:
بسیاری از نشانههای ظهور اتفاق افتاده است، مانند ویران شدن دیوار مسجد کوفه، و کشته شدن پادشاه مصر به دست مصریان، و انقراض حکومت بنیعباس به دست مردی که بر آنها از جایی که حکومتشان آغاز شد میشورد، و مرگ عبدالله آخرین پادشاه بنیعباس، و خراب شدن شامات، و بنا شدن پلی در بغداد از ناحیۀ کرخ که همۀ اینها در مدت کوتاهی اتفاق افتاد، و شکافته شدن فرات و انشاءالله به زودی آب در کوچههای کوفه جاری خواهد شد. (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۲۷۵)
با این حال، از آن زمان تا کنون حدود هفت قرن گذشته و ظهور رخ نداده است. این نشانگر آن است که تطبیق نشانهها بر مصادیق مورد نظر نویسندۀ یاد شده درست نبوده و بهرغم اینکه انطباق روایات بر مصادیق یاد شده به نظر وی بدون ابهام و اشکال بوده است، چهبسا در آینده مصادیق دیگری تحقق یابند که مصداق واقعی روایاتند و انطباق روایات بر آنها شفافتر باشد.
مشکل سوم این است که در آن بخش از نشانههای ظهور که به شخصیتها و رخدادهای اجتماعی و امثال آن مربوط است، امکان ساخت مصداق جعلی وجود دارد. اگر از این واقعیت غفلت نکنیم که روایات نشانههای ظهور، همچنان که در دسترس ماست، در دسترس انسانهای پلید و فرصتطلب نیز هست و بلکه در دسترس سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی استعمار هم قرار دارد، این احتمال همیشه وجود خواهد داشت که اگر برای نمونه از فلان شخصیت به عنوان شخصیتی مثبت در روایات نشانههای ظهور یاد شده است، دستهای سرویسهای جاسوسی استعمار از سالها پیش و بلکه حتی از یک یا چند نسل قبل برای خلق این شخصیت دست به کار شده باشند تا اینکه شخصیتی پدید آید که نام و نشان و نسبی هماهنگ با آنچه در روایات آمده داشته باشد و اگر در روایات برای این شخصیت ویژگیهایی برشمرده شده، به گونهای جریان را مدیریت کرده باشند که تمام آنها در شخص مورد نظر وجود داشته باشد. اگرچه این احتمال در گام نخست بدبینانه به نظر میآید، اما اگر فعالیتهایی که این سرویسها در زمینۀ ایجاد فرقههای انحرافی و پرورش شخصیتهای منحرف و تأثیرگذار در دنیای اسلام داشتهاند را مرور کنیم، چندان نیز دور از ذهن نخواهد بود، همچنان که وجود سفیانیها، یمانیها و نفس زکیههای تاریخی، خود دلیلی روشن بر امکان مشابهسازی و سوءاستفاده از نشانههای ظهور است.
مشکلات یاد شده موجب طرح این مسئله میشوند که آیا اساساً میتوان تطبیق را ضابطهمند کرد و برای آن روش و معیارهایی تعریف نمود که بر اساس آن بتوان از دشواریهای پیشگفته عبور کرد؟
ضرورت بحث
پاسخ به پرسش یادشده از اینرو ضروری است که در گذشتۀ تاریخ به موارد متعددی از این تطبیقها میتوان دست یافت؛ تطبیقهایی که گاه با انگیزههای منفعتطلبانه و با هدف رسیدن به قدرت و ثروت و گاه از سر سادهدلی و نادانی و به امید درک زمان ظهور انجام میپذیرفته است و به استناد آن ادعا میشده که عنقریب است امام مهدی(عج)ظهور فرماید و جهان را سرشار از عدل و داد کند. این تطبیقها _ که گذر زمان، بیاساس بودن آنها را ثابت کرده _ از یک سو مؤمنان پاکدل را بازیچۀ هوا و هوس شیّادان مدعی میکرده است و از سوی دیگر در دل افراد ضعیفالایمان بذر شک میکاشته و باعث میشده که گاه در اصل اعتقاد به امام مهدی(عج)نیز دچار تردید و دودلی شوند.
خطرات یادشده کنکاش دربارۀ ضوابطی که در جریان تطبیق باید از آنها پیروی کرد و معیارهایی که بتوان براساس آنها مصادیق واقعی نشانههای ظهور را از مصادیق جعلی و نیز مصادیق مبتنی بر حدس و گمان بازشناسی نمود ضرورت میبخشد.
معیارهای تطبیق
پیش از ورود به بحث، تذکر سه نکته ضروری است:
یکم. بحث دربارۀ تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق منطقاً پس از بحث دربارۀ سمبلیک یا واقعی بودن زبان روایات نشانههای ظهور است و تا زمانی که دربارۀ نمادین یا واقعی بودن زبان نشانههای ظهور به جمعبندی مشخصی نرسیده باشیم، نمیتوانیم وارد حوزۀ تطبیق و معیارهای آن شویم؛ زیرا اگر زبان روایات سمبلیک باشد، روایات ناظر به مصادیق نیستند. بنابر این اساساً تطبیقی نباید صورت گیرد تا اینکه با مشکلی مواجه شود و نیاز به راه حل داشته باشد. اما با این حال میتوان واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را مفروض گرفته و بر اساس آن به بحث دربارۀ تطبیق پرداخت. بر این اساس نوشتار پیش رو _ که در پی بحث از تطبیق و مشکلات آن است _ واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را اصل موضوعۀ خود قرار میدهد و داوری دربارۀ آن را به فرصتی دیگر موکول میکند.
دوم. بر خلاف تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق که به دشواریهای بسیاری مبتلاست، حکم به عدم تطبیق، یعنی قضاوت دربارۀ اینکه فلان رخداد یا شخصیت مصداق فلان روایت نیست، دشواری چندانی ندارد؛ چرا که در مقام نفی تطبیق، همین که مصداق مورد نظر یکی از ویژگیهای مذکور در روایات را نداشته باشد، میتوان حکم به عدم انطباق روایات بر آن مصداق کرد. برای مثال، اگر فرض کنیم خروج سفیانی از روایات اثباتپذیر باشد و نیز اینکه او شخصی معین است _ نه اینکه سمبل و نماد باشد _ و قیامش از سرزمین شام صورت میگیرد و او فلان مناطق را تصرف میکند و همزمان با قیام او در یمن اتفاقی خاص رخ میدهد و… اگر دلالت روایات معتبر بر این موارد را بپذیریم، برای اینکه دربارۀ سفیانی نبودن یک شخصیت قضاوتی قاطعانه کنیم فقدان یکی از ویژگیهای یادشده کفایت میکند و برای قضاوت در اینباره به چیزی جز روایات مربوط به سفیانی نیاز نداریم. بنابراین مسئلۀ مورد بحث در نوشتار پیش رو تبیین معیارهای لازم برای اثبات مصداق بودن فرد یا رخدادی برای نشانههای ظهور است، نه نفی مصداق بودن آن.
سوم. شخصیت یا رویدادی وجود دارد که خود نشانۀ ظهور است و دارای علایم و معیارهایی است که به کمک آنها میتوانیم آن شخصیت یا رخداد را شناسایی کنیم؛ مثلاً سفیانی نشانۀ ظهور است و علامتهایی دارد که به کمک آنها میتوانیم سفیانی را بشناسیم؛ مانند اینکه خروج او از شام است و پنج منطقه را تصرف میکند. وقتی میخواهیم از ضوابط تطبیق سخن بگوییم، برخی از این ضوابط ناظر به خود آن شخصیت یا رویدادی است که از نشانههای ظهور است، برخی از آنها ناظر به علامتهایی است که موجب شناسایی آن شخصیت یا رویداد میشوند و برخی از ضوابط میتواند مربوط به هر دو حوزه باشد. با توجه به آنچه گذشت میتوان برای تطبیق این معیارها را برشمرد:
یکم. یقینی بودن تطبیق
یکی از ضوابطی که در تطبیق باید رعایت کرد این است که تطبیق باید همراه با یقین یا همان اطمینان عرفی باشد؛ زیرا نشانههای ظهور به لحاظ کارکرد و تأثیراتشان دو دستهاند: برخی کارکردها و تأثیرات محدودی دارند، اما برخی دیگر از دامنۀ تأثیرات وسیعی برخوردارند و در جامعه منشأ تحولاتی شده و به حرکتی اجتماعی میانجامند و حتی گاه منشأ یک عقیده میشوند. از مورد نخست میتوان به جاری شدن سیل در کوچههای نجف یاد کرد (عاملی، ۱۳۸۴: ج۲، ۲۵۸) و از دستۀ دوم میتوان به قیام یمانی اشاره نمود. نمونههای دستۀ نخست، تأثیرات وسیعی از خود به جا نمیگذارند. بنابر این اگر به صورت احتمالی آن را بر مصداقی تطبیق کردیم، حتی اگر این تطبیق اشتباه هم باشد، تأثیرات زیانباری به دنبال نخواهد داشت، لیکن قیام یمانی نشانهای است که تطبیق آن بر یک مصداق خاص با اثرات فراوانی همراه است. از آنجا که یمانی شخصیتی اصلاح گر است و مؤمنان به فرمانبری از او دستور داده شدهاند، به طور طبیعی اگر قیام کند، بسیاری را با خود همراه خواهد کرد و سرمنشأ حرکتی اجتماعی خواهد شد، بلکه قیام او به دلیل پیوستگی با ظهور، منشأ این اعتقاد خواهد شد که امام مهدی(عج)به زودی ظهور خواهد فرمود. اگر از میان این دو دسته نشانه بتوان پذیرفت که در مقام تطبیق دستۀ نخست بر مصادیق خارجی نیازی به یقین نیست و حتی میتوانیم به صورت احتمالی مصادیقی را معرفی کنیم. اما دستۀ دوم به دلیل اهمیتی که دارند و احتمال ادعای دروغین و شایعه و مصداق سازیای که در آنها میرود و نیز به دلیل پیچیدگی برنامهها و اقدامات جریانهای فرصتطلب در چنین مواردی نمیتوان به راحتی به مصادیق ادعا شده اعتماد کرد. از اینرو نیازمند یقین هستیم و تا اطمینان به صحت تطبیق پیدا نکنیم، نمیتوانیم دست به اقدامی مناسب بزنیم. به تعبیر دیگر ماهیت برخی از نشانهها به صورتی است که مقتضی دقت در تطبیق بر مصداق واقعی نیست و اشتباه در تطبیق زیانی به همراه ندارد. مثلاً اگر در زمان ما در کوچههای نجف سیلی جاری شود و بگوییم همین مورد، مصداق روایات نشانههای ظهور است، این تطبیق نهتنها تأثیر منفی از خود به جا نمیگذارد، بلکه ما را امیدوار کرده و چهبسا منشأ تغییر مثبت در ما شود. اما برخی دیگر از نشانهها به صورتی هستند که هم تطبیق درست آن دارای آثار بزرگی است و هم تطبیق نادرست آن، و ما میان دو محذور گرفتاریم؛ از یک سو اگر یمانی واقعاً ظهور کرده باشد و موفق به شناسایی او نشویم، نمیتوانیم او را در حرکتش _ که زمینهساز ظهور است _ یاری نماییم و از سوی دیگر اگر در تطبیق اشتباه کنیم در دام دجّالی گرفتار شدهایم که جامعۀ مؤمنان را به پرتگاه انحراف در عقیده و عمل و نهایتاً سقوط میکشاند. بنابر این اهمیت و تأثیرگذاری چنین نشانههایی مقتضی دقت در تطبیق و حصول یقین است.
حاصل سخن اینکه یکی از ضوابطی که در جریان تطبیق باید لحاظ شود، این است که حداقل در نشانههای مهم و تأثیرگذار، تطبیق باید مبتنی بر یقین باشد نه حدس و گمان، و مؤمنان در رویارویی با اشخاص مدعی یا رخدادهایی که روایات بر آنها تطبیق میشوند، باید توجه کنند که آیا تطبیقهای صورت گرفته با یقین همراه است یا ادعایی است مبتنی بر حدس و گمان، و حتی گمان قوی به گونهای که احتمال خلاف نیز در آن میرود، اگر از نوع دوم بود نمیتوان به آن اطمینان کرد و اثری بر آن مترتب نمود.
دوم. اجتماع تمام معیارهای مذکور در روایات
دومین شرط تطبیق این است که مصداق مورد نظر، تمامی ویژگیهای ذکر شده در روایات معتبر را داشته باشد. برای مثال، اگر فرض کنیم در روایات معتبر یمانی چنین توصیف شده باشد که او شخصیتی هدایت یافته است، از سرزمین یمن قیام میکند، قیام او در ماه رجب آغاز میشود، همزمان با قیام او سفیانی و خراسانی خروج میکنند و… یکی از شرایط حصول یقین به یمانی بودن یک شخص خاص این خواهد بود که تمام این ویژگیها در او جمع شده باشد. از اینرو اگر شخصی منحرف در ماه رجب از یمن قیام کرد، یا همزمان با قیام شخصیت هدایت یافتهای از یمن، سفیانی یا خراسانی قیام نکردند و… نمی توان به یمانی بودن او اطمینان حاصل کرد. ضرورت وجود این شرط به این دلیل است که ما درصدد شناسایی نشانهای برای ظهور هستیم که پیشوایان معصوم از آن سخن گفتهاند و طبق فرض، خود پیشوایان معصوم(ع) برای اینکه راه بر دروغگویان و راهزنان بسته باشند و مردم در تشخیص آن به خطا نروند، برای تشخیص مصداق واقعی آن نشانه، علامتهایی را بیان فرمودهاند. بدیهی است که یک مصداق زمانی میتواند همان مصداق موردنظر امامان معصوم(ع) باشد که همۀ ویژگیهای بیان شده در فرمایشات آنان را داشته باشد.
در توضیح معیار پیشگفته توجه به دو نکته ضروری مینماید:
۱٫ مقصود از اجتماع تمام ویژگیها اجتماع بالفعل آنهاست و نمیتوان ابتدا مصداق را تعیین کرده و تحقق برخی از ویژگیها را به آینده موکول نمود؛ زیرا یقین به اینکه فلان شخص یا فلان رخداد مصداق واقعی نشانههای ظهور است تنها در صورتی حاصل میشود که تمام ویژگیها بالفعل در مصداق مورد نظر وجود داشته باشد. برای مثال، اگر در یمن شخصی وجود داشته باشد که به لحاظ قدرت سیاسی و نظامی از جایگاهی برخوردار باشد که بتواند در آینده قدرت را در یمن در اختیار گیرد و همان یمانی روایات باشد، نمیتوان به این توجیه که او در آینده قیام خواهد کرد یا در آینده قیامش همزمان با قیام سفیانی و خراسانی خواهد بود و… او را مصداق واقعی یمانی خواند؛ چرا که بدون تحقق فعلی همۀ ویژگیها جز به حدس و گمان نمیتوان سخن گفت و هرگز نمیتوان به یقین رسید.
۲٫ مقصود از اجتماع همۀ ویژگیها، ویژگیهایی است که در روایات معتبر بیان شده است. بر این اساس اگر در مجموعه روایات، روایت یا روایاتی ضعیف وجود داشت که برای شخصیت مورد نظر ویژگیهای خاصی را برشمرده بودند و این ویژگیها در مصداق مورد نظر نبود، فقدان این ویژگیها را نمیتوان دلیلی بر خطا بودن انطباق روایات بر مصداق مورد نظر دانست؛ زیرا طبق فرض، این روایات ضعیفاند و صدور آنها از معصوم قطعی نیست. بنابر این اساساً اصل متصف بودن شخصت مورد نظر به این ویژگیها قطعی نیست؛ در مقابل وجود ویژگیهای ذکر شده در روایات ضعیف در مصداق مورد نظر میتواند اعتماد ما را به صحت تطبیق بیشتر کند؛ چون ضعف روایت به معنای جعلی بودن آن نیست و با وجود ضعف، باز احتمال صدور آن از معصوم(ع) میرود.
سوم. تطبیق مبتنی بر تأویل نباشد
سومین ضابطهای که در جریان تطبیق باید لحاظ نمود این است که در امر تطبیق نباید مرتکب تأویل روایات شد. اگر در جریان تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق خارجی مجبور به تأویل شدیم، یعنی ناگریز شدیم روایات را از آن معنای ظاهری که متفاهم عرفی است منصرف کرده و معنایی خلاف ظاهر را از آن بفهمیم، این نشانۀ آن است که روایات بر مصداق مورد نظر تطبیق نشدهاند، بلکه تحمیل شدهاند. به تعبیر دیگر، هنگامی در مقام تطبیق دست به تأویل زده میشود که از پیش و فارق از مجموعۀ روایات، مصداقی برای روایات در نظر گرفته شود. روشن است که چنین مصداقتراشیهایی با مشکل ناهماهنگی با روایات مواجه میشود و در نتیجه برای حل آن به تأویل روایات و ارائۀ تفسیری مخالف با ظاهر روایات دست زده میشود و این خود بهترین دلیل بر نادرست بودن تطبیق است؛ زیرا جریان تطبیق، از روایات شروع شده و به مصداق ختم میشود، در حالی که دست بردن به تأویل علامت این است که امر تطبیق از مصداق شروع شده و به روایات ختم شده است و در بهترین فرضها از برخی روایات شروع شده و به مصداق رسیده و دوباره به روایات ختم شده است؛ در حالی که اگر بپذیریم که برای مثال، پیشوایان معصوم(ع) برای یک نشانه در روایات معتبر ده ویژگی برشمردهاند، این منطقی نیست که با توجه به دو یا سه ویژگی مصداق روایات را معین کنیم و برای درست شدن تطبیق، سایر ویژگیها را تأویل نماییم؛ چرا که معنای برشمرده شدن ده ویژگی از سوی ائمه(ع) برای فلان نشانۀ ظهور این است که آن نشانه واقعاً ده ویژگی دارد و ما نمیتوانیم از پیش خود برخی ویژگیها را به دلخواه خودمان تفسیر کنیم.
با توجه به آنچه گذشت میتوان دریافت که بسیاری از تطبیقاتی که در گذشته انجام شده باطل بوده است. برای نمونه یکی از شخصیتهای نقشآفرین در هنگامۀ ظهور امام مهدی(عج)شعیب بن صالح است. آنچه در روایات شیعه و سنی از پیشوایان معصوم(ع) برای این شخصیت ذکر شده است، چهار ویژگی است: شعیب بن صالح، بنیتمیم، فتی و خروج از سمرقند. برخی از کسانی که درصدد تطبیق این روایات بر دکتر احمدینژاد برآمدهاند، برای درست درآمدن تطبیقشان اینگونه روایات را توجیه کردهاند: «محققان اعتقاد دارند که با توجه به هضم این قبیله در جامعۀ ایرانی اینک مراد از قبیلۀ بنیتمیم جامعۀ اسلامی و یا محرومان و مستضعفان گمنام و بینشان است.» برای شعیب نیز میگویند: «شعیب از ریشۀ شعب، به معنای مردمی و محبوب است.» (نک: لوح فشردۀ «ظهور بسیار نزدیک است»)
این تأویلهای بیمنطق دلیلی جز این ندارد که از پیش برای روایات مصداقی در نظر گرفته شده و پس از آن به مجموعۀ روایات مراجعه شده و کوشش شده است با توجه به مصداق، روایات معنا شوند.
نمونۀ دیگر، احمد بن اسماعیل معروف به احمد حسن است که مدعی است همان یمانی روایات است. وی با اینکه اهل بصره است یمانی بودن خود را اینگونه توجیه میکند که وی سید است و همۀ سادات یمنی هستند؛ زیرا سادات از نسل پیامبر گرامی اسلاماند و آن حضرت اهل مکه بودند و مکه از تهامه است و تهامه جزو سرزمین یمن است؛ بنابر این تمام سادات یمنی هستند (انصار امام مهدی، بیتا: ۱۷). روشن است که چنین تفسیری چیزی جز تأویل روایات نیست؛ چرا که معنایی که از واژۀ یمانی به ذهن متبادر میشود، منسوب به سرزمین یمن است و یمن سرزمین مشخصی است که با مکه، مدینه، بصره و… تفاوت دارد. بنابراین تفسیر یمانی به گونهای که شامل بصره هم بشود نشانگر آن است که این تطبیق بیش از اینکه روایتمحور باشد شخصیتمحور بوده است.
چهارم. هماهنگی با معیارها و ضوابط دینی
چهارمین ضابطهای که در مقام تطبیق نشانهها بر مصادیق باید لحاظ نمود و بدون توجه به آن نمیتوان به تطبیق روایات بر شخص یا رویداری یقین حاصل کرد، هماهنگی مصداق مورد نظر با معارف و موازین دینی است. مقصود از این معیار، این است که در مقام داوری دربارۀ تطبیق روایات بر یک شخص یا رویداد به این نکته توجه داشته باشیم که این تطبیق در تعارض با سایر آموزههای دینی نباشد و موجب زیرپاگذاشتن اصل و معیاری از اصول و معیارهای دینی نشود. ضرورت رعایت این شرط به این دلیل است که نشانههای ظهور بخشی از کلیت دین است؛ از اینرو سایۀ معیارها و اصول کلی دین بر این بخش از دین نیز باید گسترده باشد و نمیتوان به این بخش از معارف دینی نگاهی مستقل و فارق از کلیت دین داشت. بنابر این اگر تطبیق نشانههای ظهور بر مصداقی خاص باعث شکسته شدن یکی از ضوابط و اصول مسلم دینی میشود _ و لو دهها قرینه این تطبیق را تأیید کنند _ صرف این ناهمخوانی و تعارض با معیارهای کلی دین، قرینۀ قاطعی بر اشتباه بودن تطبیق مورد نظر است. معیار یاد شده معیاری بوده است که شیعیان در گذشتۀ تاریخ آن را برای تشخیص مصادیق روایات به کار میبردهاند. به عنوان نمونه میتوان به این ماجرا اشاره کرد:
ابو الادیان میگوید: من در خدمت امام یازدهم کار میکردم و نوشتههاى او را به شهرها میبردم. در مرض رحلتش شرفیاب حضور او شدم و نامههایى نوشت و فرمود: «اینها را به مدائن برسان! سفرت چهارده روز طول میکشد و روز پانزدهم وارد سرمنرأی میشوى و وایلا از خانۀ من میشنوى و مرا روى تختۀ غسل میبینی.» ابوالادیان میگوید: عرض کردم: «اى آقاى من، چون این پیشامد واقع شود به جاى شما کیست؟» فرمود: «هر کس جواب نامههاى مرا از تو خواست، او بعد از من قائم به امر امامت است.» عرض کردم: «نشانهاى بیفزایید!» فرمود: «هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است.» عرض کردم: «بیفزایید!» فرمود: «هر کس به آنچه در همیان است خبر داد او قائم بعد از من است .» هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست؟
من نامهها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود، روز پانزدهم به سرمنرأى برگشتم و در خانهاش واویلا بود و خودش روى تختۀ غسل بود. به ناگاه دیدم جعفر کذّاب پسر على _ برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و او را تسلیت میدهند و به امامت تهنیت میگویند. با خود گفتم: اگر امام این است، امامت باطل است؛ زیرا میدانستم که جعفر شراب مینوشد و در جوسق قمار میکند و طنبور هم میزند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزى از من نپرسید… (صدوق، ۱۴۰۵: ۴۷۵).
ماجرای یادشده نشان میدهد چنین معیاری در ارتکاز شیعیان معاصر ائمه(ع) نیز بوده است و به همین دلیل گرچه احتمالاً جعفر برای اثبات ادعای امامت خود دلایلی هم دست و پا کرده بوده، اما ابوالادیان با توجه به معیار مورد نظر، دریافت که دلایل اقامه شده از سوی جعفر به دلیل ناهمخوانی با سایر معارف دینی نمیتواند درست باشد و اگرچه او دلایلی هم بر امام بودن خود دست و پا کرده باشد، اما این یک ضابطۀ کلّی دینی است که کسی که اهل فسق و فجور است نمیتواند به مقام امامت برسد و در نتیجه جعفر نمیتواند امام باشد.
دربارۀ بحث تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق نیز این معیار، از جمله معیارهایی است که باید آن را ملاحظه کرد و به عنوان نمونه اگر کسی مدعی شد همان یمانی مورد نظر روایات است که از او به عنوان شخصیتی مثبت و هدایتیافته یاد شده است، اما شیوۀ دعوت، نوع حرکت و شیوه مواجههای که با موافقان یا مخالفان خود دارد و یا چگونگی استدلال او
بر ادعایش و… منطبق با موازین دینی نبود، یا اخلاق و رفتارش با معیارهای دینی هماهنگی نداشت، نمیتوان ادعای او را پذیرفت، ولو ادعای او با قراینی همراه باشد که گفتهاش را
تأیید کند.
بر اساس معیار یادشده، میتوانیم به دروغگو بودن احمد حسن پی ببریم. او با اینکه خود را وصیّ امام مهدی(عج)و یمانی و بلکه یکی از مهدیهایی میداند که به امر پیامبر به جانشینی امام مهدی(عج)رسیده است، در مقام استدلال بر مدعای خود به استخاره و خواب تمسک میکند، در حالی که بر اساس معارف قرآن و اهلبیت استخاره و خواب گرچه در مواردی راهگشا هستند، اما به هیچ عنوان در مسائل عقیدتی آن هم در مسئلۀ مهمی همچون شناخت وصیّ و جانشین امام نمیتوان به خواب و استخاره اعتماد کرد و نفس چنین استدلالی به دلیل ناهمخوانی با ضوابط دینی دلیل بر دروغگو بودن اوست.
از دیگر روایاتی که احمد حسن برای اثبات ادعایش به آنها استناد کرده، روایاتی دربارۀ یاران امام مهدی(عج)است. وی در اینباره چنین نوشته است:
از امیرالمؤمنین در روایتی طولانی چنین نقل شده است: «فقال(ع) ألا و إنّ أوّلهم من البصره و آخرهم من الأبدال.» (کاظمی، ۱۳۸۷: ۱۴۸)
و از امام صادق(ع) در حدیثی طولانی که نام اصحاب قائم(عج)را میشمارد چنین روایت شده است: «و من البصره… أحمد… .» (همو: ۱۸۱)
نویسنده با کنار هم قرار دادن این دو روایت، خواسته اثبات کند که طبق حدیث نخست، اولین یار حضرت از بصره است و طبق حدیث دوم، نامش احمد است، پس او همان احمد الحسن است. اما او با تقطیع روایت، مخاطب را فریب داده است؛ زیرا در ادامۀ روایت نخست _ که همان خطبۀ البیان است _ نام یارانی که از بصره هستند علی و محارب ذکر شده است:
قالوا: یا أمیر المؤمنین نسألک بالله و بابن عمک رسول الله(ص)أن تسمیهم بأسمائهم
و أمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من کلامک، فقال: اسمعوا أبین لکم أسماء أنصار القائم
إنّ أوّلهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذین من أهل البصره رجلان اسم أحدهما علی و الآخر محارب و رجلان من قاشان عبدالله و عبید الله… . (یزدی حائری، بیتا: ج۲، ۱۷۴)
و در روایت دوم که از امام صادق(ع) است، کسانی که از بصره هستند سه نفرند و نام دومین آنها احمد بن ملیح است:
من البصره: عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، و أحمد بن ملیح، وحماد بن جابر. (طبری، ۱۴۱۳: ۵۷۴)
در حالی که آقای احمد حسن، احمد بن اسماعیل است.
چنانکه ملاحظه شد، نویسنده برای اینکه روایات را بر مدعای خود تطبیق دهد، از یک روایت جملۀ «اولین آنها از بصره هستند» را انتخاب کرده، بدون اینکه اشارهای به ادامۀ حدیث کند که نامهایی غیر از احمد را بیان نموده است و از روایت دوم نام احمد را انتخاب کرده، بدون اینکه آن را به صورت کامل (احمد بن ملیح) نقل نماید و کوشیده از جمع این دو روایت مستندی بر مدعای خود دست و پا کند. روشن است که چنین استدلالهای فریبکارانهای بهترین دلیل بر بطلان ادعای اوست.
پنجم. عرضه بر علایم غیرقابل مشابهسازی
چنانکه در ابتدای نوشتار گذشت، از جمله دشواریهای تطبیق قابلیت انطباق نشانههای ظهور بر مصادیق متعدد و مشکل شناخت مصداق واقعی است و مشکل دیگر امکان مشابهسازی مصادیق است. اگرچه معیارهای پیشگفته هر یک به نوبۀ خود تا حدودی به حل مشکلات یادشده کمک میکردند و باعث هرچه کوچکتر شدن دامنۀ مصادیق و نزدیکتر شدن به مصداق واقعی میشدند، با این حال، هیچیک از معیارهای مورد نظر ظرفیت کافی برای حل دشواری قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد و نیز مصادیق مشابهسازیشده را ندارند. به همین دلیل باید معیاری متناسب با این مشکلات تعریف کرد. به نظر میرسد از دیگر معیارهایی که در روند تطبیق، توجه به آن ضروری است و با توجه به آن میتوان مشکلات یادشده را حل کرد و به صحت تطبیق یقین پیدا کرد، عرضۀ نشانههای مبتلا به دشواریهای یادشده بر علایمی است که از این دشواریها رنج نمیبرند؛ یعنی عرضۀ نشانههای غیرمعجزهآسا بر نشانههای معجزهآسا که منحصر به فرد و قابل شناسایی هستند.
ضرورت وجود این معیار به این دلیل است که وقتی شریعت مردم را به پیروی یا اجتناب از کسی یا رویارویی خاصی با پدیدهای مشخص دستور میدهد، به حکم عقل یا باید مردم راهی برای تشخیص آن در اختیار داشته باشند، یا باید شریعت خود برای تشخیص آن شخصیت یا پدیده، راهی یقینآور قرار دهد. یکی از شرایط یقین به تشخیص مصداق واقعی این است که یا آن رخداد منحصر به فرد بوده و قابل مشابهسازی نباشد و یا اگر قابل مشابهسازی است برای تشخیص مصداق واقعی معیارهایی قرار داده شده باشد که آن معیارها قابل مشابهسازی نباشند. برای مثال، دین مؤمنان را به پیروی از امام دستور میدهد، اما مردم از پیش خود راهی برای تشخیص امام ندارند؛ زیرا یکی از ویژگیهای امام عصمت است و عصمت یک ویژگی درونی است؛ به همین دلیل مردم توانایی تشخیص آن را ندارند. بنابر این در متن دین باید راهی برای تشخیص امام تعبیه شده باشد. از سوی دیگر، مقام امامت مقامی است که میتواند مدعیان زیادی داشته باشد و به عبارت دیگر، امام قابلیت مشابهسازی دارد. بنابراین باید در دین برای تشخیص امام معیارهایی تعریف شده باشد که آن معیارها قابلیت مشابهسازی نداشته باشند؛ چرا که اگر امکان مشابهسازی معیارهایی که در دین برای امام بیان شده ممکن باشد، شناسایی امام واقعی و پیروی از او که مطلوب دین است ناممکن خواهد بود. بر این اساس اگر یکی از معیارهای دینی شناسایی امام به گونهای باشد که قابلیت همانندسازی دارد یا فهم ما از آن معیار فهم درستی نبوده و باید تفسیری دیگر از آن ارائه نمود، یا اگر قابل تفسیر درست نبود، بایستی علمش را به اهلش واگذار کرد. برای مثال، اگر در روایات، همراه داشتن عصای پیامبر گرامی اسلام(ص)و سلاح آن حضرت، علامتی برای شناخت امام قرار داده شده، این عصا و سلاح نمیتواند عصا و سلاحی عادی باشد که هر کس با برداشتن یک عصا و شمشیر و ادعای انتساب آن به پیامبر گرامی اسلام(ص)بتواند ادعای امامت نماید. اگر توانستیم این علامت را به گونهای تفسیر کنیم که قابلمشابهسازی نباشد، میتوانیم با تکیه بر آن، امام را شناسایی نماییم، وگرنه باید علم آن را به اهلش واگذار کنیم و در نتیجه برای شناسایی امام این معیار دیگر کارایی نخواهد داشت.
در بحث نشانههای ظهور نیز ضابطۀ کلی یادشده جاری میشود؛ یعنی آن دسته از نشانههای ظهور که مؤمنان در برابرشان تکلیف خاصی به عهده دارند و با تحققشان باید دست به اقدامی ویژه زنند، یا نشانههای ظهوری که راه شناخت امام مهدی هستند، اگر معجزهگونه و منحصربهفرد باشند مانند خسف بیدا و صیحۀ آسمانی، از آنجا که نمیتوان مصداقی برایشان جعل کرد، در تشخیص مصادیق واقعیاش با مشکلی روبهرو نخواهیم بود، اما اگر نشانههای مورد نظر معجزهآسا نبودند و در نتیجه قابل مشابهسازی بودند، چنین نشانههایی باید علایمی داشته باشند که قابل جعل نباشند. برای نمونه، در روایات به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع و امثال آن با رخدادهای معجزهگونه مرتبط شده باشد تا از این طریق بتوان مصادیق واقعی آن را شناسایی کرد.
این معیار مشکل مشابهسازی و جعل مصادیق دروغین را حل میکند؛ زیرا وقتی نشانهای معجزهگونه نباشد اما به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع و امثال آن با نشانهای معجزهآسا مرتبط شده باشد، از آنجا که نشانههای معجزهآسا مصادیق جعلی و مشابهسازی شده ندارند، میتوان به مصداق واقعی آن نشانۀ عادی که با نشانۀ معجزهآسا پیوند خاصی دارد نیز یقین پیدا کرد. برای مثال، میتوان به این روایت اشاره کرد:
امام صادق(ع) فرمود:
یشْمَلُ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ حَتَّى یلْجَأَ النَّاسُ عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الْحَرَمِ، فَینَادِی مُنَادٍ صَادِقٌ مِنْ شِدَّهِ الْقِتَالِ فِیمَ الْقَتْلُ وَ الْقِتَالُ؟ صَاحِبُکُمْ فُلَانٌ؛ (نعمانی، ۱۴۲۲: ۲۷۶)
مردم را مرگ و کشتارى فرا گیرد تا آنجا که مردم در آن حال به حرم پناه جویند. پس نداکنندهاى صادق از شدّت کشتار آواز دهد: کشت و کشتار براى چیست؟ صاحب شما فلانى است.
و در جایی دیگر از آن حضرت چنین روایت شده است:
لَا یکُونُ هَذَا الْأَمْرُ الَّذِی تَمُدُّونَ أَعْینَکُمْ إِلَیهِ حَتَّى ینَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: أَلَا إِنَّ فُلَاناً صَاحِبُ الْأَمْرِ فَعَلَامَ الْقِتَالُ؛ (مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۲۹۶)
این کارى که شما گردنهایتان را به جانبش مىکشید، نخواهد شد تا اینکه نداکنندهاى از آسمان آواز دهد: بدانید که فلانى صاحب امر است؛ پس جنگ بر سر چیست؟
فراگیر شدن مرگ و کشتار پیش از ظهور، امری است عادی و غیرمعجزهگونه که قابل مشابهسازی است، اما آن مرگ و کشتاری که به دنبال خود ندایی آسمانی _ که معجزهآساست _ داشته باشد، دیگر قابلیت مشابهسازی نخواهد داشت.
همچنین میتوان به قیام یمانی، سفیانی و خراسانی اشاره کرد که بر اساس
مجموعۀ روایات مربوط، در ماه رجب سال ظهور اتفاق میافتد و صیحۀ آسمانی در ماه رمضان همان سال رخ میدهد (نک: آیتی، ۱۳۹۰). بنابراین تحقق ندای آسمانی که معجزهآسا و غیرقابل مشابهسازی است میتواند قرینهای مناسب برای شناسایی سفیانی، یمانی و خراسانی باشد.
معیار یادشده مشکل قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد را نیز حل میکند؛ با این توضیح که اگر نشانهای مانند ندای آسمانی معجزهآسا باشد، گرچه به خودی خود تکرارشدنی است و این احتمال میرود که سالها بعد دوباره چنین ندایی تکرار شده و مصداق واقعی روایات مورد دوم باشد، اما از آنجا که این نشانه در روایات معیاری برای شناخته شدن امام مهدی قرار گرفته است در صورتی که احتمال تکرار در آن برود، دیگر این خاصیت را از دست خواهد داد؛ چرا که در هر مرتبه که این نشانه محقق شود، احتمال آن میرود که بار دیگر نیز تحقق یابد. بنابر این هیچگاه نمیتوان به مصداق واقعی آن نشانه یقین حاصل کرد و در نتیجه هیچگاه نمیتوان به کمک آن امام مهدی(عج)را شناخت. بنابر این نشانههای اعجازآمیز یک مصداق بیشتر نخواهند داشت.
بر این اساس روشن شد دیگر معیاری که باعث میشود به کمک آن یقین پیدا کنیم که یک شخص یا یک رخداد مصداق واقعی یک نشانۀ ظهور است، این است که آن نشانه معجزهآسا یا مرتبط با نشانهای معجزهآسا باشد.
با توجه به معیار یادشده میتوان برخی دیگر از استدلالهایی که احمد حسن برای صحت ادعای خود اقامه کرده است را مورد ارزیابی و نقد قرار داد. برای مثال، یکی از ادلهای که به آن استناد کرده، حدیث وصایت است . وی به صرف اینکه نام او احمد است مدعی شده که مصداق این روایت است (انصار امام مهدی، بیتا: ۲۳)، در حالی که حدیث وصیت از آنجا که قابلیت این را دارد که هر کسی خود را مصداق آن بخواند نمیتواند معیار شناسایی مهدیهای پس از امام مهدی(عج)باشد.
آنچه گذشت را میتوان چنین خلاصه کرد: باید در جریان تطبیق توجه داشته باشیم که اولاً تطبیق باید بر مبنای علم و یقین باشد و نه حدس و گمان؛ دوم اینکه تمام ویژگیهای مذکور در روایات معتبر باید در مصداق مورد نظر بالفعل موجود باشد؛ سوم، نباید در جریان تطبیق مرتکب تأویل شد؛ چهارم، تطبیق باید با سایر ضوابط دینی همسو و هماهنگ باشد و پنجم اینکه مصداق مورد نظر باید یا خود معجزهآسا باشد، یا با نشانهای معجزهآسا ارتباط داشته باشد. توجه به معیارهای یادشده میتواند ما را به مصداق واقعی نشانههای ظهور رهنمون شود، به طوری که هیچ تردیدی در صحت تطبیق وجود نداشته باشد.
نتیجه
اکنون نتیجه میگیریم که تطبیق قطعی فقط در نشانههای معجزهآسا و هرچیز مرتبط به آنها امکانپذیر است و شاید به همین دلیل باشد که پیشوایان معصوم(ع) برای شناسایی امام مهدی(عج)تنها بر صیحه که نشانهای اعجازآمیز و نمونهای منحصربهفرد و غیرقابل مشابهسازی است تأکید کردهاند. همچنین در بین تمام نشانههای ظهور فقط دربارۀ یمانی دستور به تبعیت داده شده و دربارۀ سفیانی به مؤمنان دستور دادهاند که با خروج او به سمت مکه حرکت کنند . اگرچه این دو نشانه معجزهگونه نیستند، اما به دلیل پیوندی که با صیحۀ آسمانی دارند، مصادیق واقعی آنها قابل شناسایی است. بنابراین مؤمنان در صورت توجه به معیارهای یادشده، قدرت تشخیص آن را خواهند داشت و در نتیجه برای امتثال دستورهایی که در ارتباط با این دو نشانه صادر شدهاند به مشکلی برنخواهند خورد. البته در بین نشانههای ظهور از شخصیتهای مؤثر و مثبت دیگری مانند حسنی ، شعیب بن صالح و نفس زکیه نیز نام برده شده است. اگر این نشانهها مستندات معتبری داشته باشند از آنجا که در روایات برای مؤمنان وظیفۀ خاصی نسبت به آنها تعریف نشده است، ضرورتی برای تشخیص مصداق واقعی آنها وجود ندارد و مؤمنان در مقام عمل میتوانند در رویارویی با آنها بر اساس معیارهای کلی دینی اقدام مناسبی داشته باشند با این حال شخصیتهای یاد شده نزدیک زمان ظهور نقشآفرینی خواهند کرد. از اینرو به کمک ندای آسمانی میتوان مصادیق واقعی آنها را شناسایی کرد. به تعبیر دیگر، مؤمنان در مواجهه با عموم نشانههای ظهور، تکلیف ویژهای بر عهده ندارند. آنها موظف به امیدواری و نزدیک دیدن ظهور وتلاش برای زمینهسازی و… هستند. اینها تکالیفی هستند که چه نشانههای ظهور اتفاق بیفتد و چه نیفتد مؤمنان مکلف به انجام آن هستند. اگرچه مؤمنان با تحقق نشانهای از نشانههای ظهور به طور طبیعی برای انجام تکالیف شرعی و نیز تکلیفی که در برابر امام زمانشان بر عهده دارند، انگیزهای مضاعف خواهند یافت، اما فعلیت یافتن این تکالیف مشروط به تحقق نشانهای از نشانههای ظهور نیست. بنابر این از آنجا که نشانههای ظهور تکلیف تازهای نمیآفرینند مؤمنان ناگزیر از شناسایی مصادیق واقعی نشانههای ظهور نیستند و حتی اگر با مصادیق محتمل مواجه باشند و احتمال دهند که شاید فلان حادثهای که رخ داده همان حادثهای باشد که در روایات به عنوان نشانۀ ظهور شمرده شده، نهتنها در مقام عمل دچار مشکل نمیشوند، بلکه نفس این احتمال رغبت آنان را برای انجام تکالیفی که در عصر غیبت دارند بیشتر میکند و مایۀ افزونتر شدن امید آنان به نزدیک بودن ظهور میشود. به همین دلیل نیازی نبوده است که پیشوایان معصوم(ع) برای شناسایی مصادیق واقعی نشانههای ظهور معیارهایی را بیان فرمایند و چهبسا ائمه(ع) به عمد معیارها را بیان نکردهاند؛ زیرا هرچه مصادیق محتمل بیشتری وجود داشته باشد به تعداد مصادیق محتمل پراکنده شده در عصرهای مختلف، مؤمنان به امید میرسند و این هدف معصومین(ع) در طرح بحث نشانهها را بیشتر تأمین میکند.
اما در بین نشانههای ظهور چند علامت وجود دارد که مؤمنان در برابر آنها تکلیف خاصی برعهده دارند و به همین دلیل چارهای جز شناسایی مصداق واقعی این نشانهها نیست. این نشانهها یا خود معجزهآسا هستند و از این طریق مصادیقشان قابل شناسایی است، یا به دلیل ارتباطی که با نشانههای معجزهآسا دارند قابل شناسایی هستند.
سخن آخر اینکه آخرالزمان عصر فتنههاست؛ فتنههایی سهمگین و تاریک که همگی از سوی جبهۀ شیطان برای ربودن دیانت و معنویت انسانها طراحی شدهاند. سادهلوحی خواهد بود اگر تصور کنیم طرح شیطان برای ربایش دین و معنویت انسانها عریان، شفاف و بدون ظرافت باشد و از گرایشهای معنوی انسانها سوء استفاده نشود. شیطان باهوشتر از آن است که تا وقتی که میتواند سخن خود را از زبان کسانی بیان کند که دعوی مهدویت، یمانیت و امثال آن را دارند، برای دینداران دام منکرات پهن کند. پس باید به هوش بود و در این راه با احتیاط قدم نهاد.منابع
۱٫ انصار امام مهدی، ادلۀ جامع دعوت یمانی آل محمد؛ سید احمد الحسن، وبسایت فارسی انصار امام مهدی(عج)، yamaani.com، بیتا.
۲٫ آیتی، نصرتالله، تأملی در نشانههای حتمی ظهور، قم، مؤسسه آینده روشن، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
۳٫ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
۴٫ طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، ۱۴۱۳ش.
۵٫ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
۶٫ عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، بیجا، المکتبه المرتضویه، چاپ اول، ۱۳۸۴ق.
۷٫ کاظمی، سید مصطفی بن ابراهیم، بشاره الإسلام، تحقیق: نزار حسن، قم، مؤسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان، ۱۳۸۷ش.
۸٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علیاکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۶۳ش.
۹٫ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
۱۰٫ نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
۱۱٫ یزدی حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، تحقیق: سید علی عاشور، بینا، بیتا.
نصرتالله آیتی