گونهشناسی استدلال شیعه به احادیث مهدوی (پاسخ به شبهات احمد الکاتب)
چکیده
یکی از دلایل اثبات وجود و امامت حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج)، دلایلی نقلی یعنی احادیث معصومین (علیهم السلام) است. احمد الکاتب، نویسنده کتاب الإمام المهدی حقیقه تاریخیه أم فرضیه فلسفیه (۲۰۰۷ میلادی) برای انکار وجود امام دوازدهم (عج) درصدد نقد دلایل نقلی برآمده است. بنا بر ادعای وی، استدلال و استناد دانشمندان شیعه به روایات غیبت، باطل است؛ زیرا روایات غیبت از امری پیش از وقوع آن خبر نداده اند تا معجزه محسوب شود. لازمه روایات غیبت این است که ابتدا وجود فرزند امام حسن عسکری (عج) ثابت شود تا غیبت را به ایشان بتوان نسبت داد. دانشمندان شیعه نیز اعتراف دارند که ابتدا باید وجود و امامت ثابت شود تا بحث به غیبت برسد. بنابراین، روایات یادشده نمی توانند وجود امام دوازدهم (عج) را ثابت کنند. همچنین دانشمندان شیعه در ابتدا، تنها وجود امام را ثابت می کردند و از غیبت ایشان سخنی نمی گفتند. روایات دو غیبت نیز در دوران نعمانی به وجود آمد و پیش از ایشان از این روایات خبری نبود.
تحقیق حاضر درصدد بیان گونههای مختلف استدلال علمای شیعه به احادیث غیبت است تا نشان دهد اشکالهایی که کاتب بیان کرده، به دلیل درک نادرست کلام و منظور اندیشمندان شیعه است. شیعه برای اثبات وجود امام هرگز به احادیث غیبت استناد نکرده و کاتب اشکالهای خود را بر پایه این اشتباه اساسی بنا نهاده است. همچنین برخلاف ادعای وی، دانشمندان شیعه از ابتدا، غیبت امام را بیان کرده و نویسندگان پیش از نعمانی
هم روایات دو غیبت را اورده اند. بنابراین، ادعاهای وی خلاف واقع و مردود است.
کلیدواژگان
احادیث مهدوی، غیبت، دو غیبت، پیشگویی امامان (علیهم السلام)، احمد الکاتب، وجود امام زمان (عج)، شبهههای مهدوی.
مقدمه
امامت از اصول مذهب امامیه به شمار می رود و در حال حاضر، امام دوازدهم، حضرت حجت بن الحسن (ع)، مصداق آن است. نظام مرجعیت و ولایت فقهای شیعه یعنی نظام اجتماعی و سیاسی شیعه نیز بر پایۀ وجود امامی زنده (حیّ) پایهگذاری شده است و آنان، نایبان امامی غایب، اما موجود هستند. بنابراین، اثبات وجود امام دوازدهم از اساسیترین مباحث اعتقادی شیعه است و آیات و احادیث از مهمترین دلیلهای آن است. در مهدویت نیز اثبات وجود امام عصر (عج) از جایگاه ویژه ای برخوردار است. بسیاری از مسائل مهدویت مانند غیبت امام و کارکرد و فعالیت امام غایب به اثبات وجود آن حضرت بستگی دارد. دانشمندان شیعه برای اثبات این امر مهم، دلیلهای متعدی آورده اند که به طور کلی، این دلیلها را به سه گروه کلامی، نقلی و تاریخی می توان تقسیم کرد.
احمد الکاتب، عراقی و از نویسندگان عربزبان است. وی کتاب تطوّر الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایه الفقیه را با ویرایش جدید (خلاصه کردن بخش اول و سوم کتاب) و با عنوان الامام المهدی، حقیقه تاریخیه أم فرضیه فلسفیه در سال ۲۰۰۷ منتشر کرد. این کتاب دارای ۲۴۴ صفحه و سه بخش است: بخش اول، نظریه الإمامه الإلهیه لأهل البیت (۴۰ صفحه)؛ بخش دوم، الامام المهدی، حقیقه تاریخیه أم فرضیه فلسفیه (۱۶۳ صفحه)؛ بخش سوم، تطور فکر السیاسی الشیعی فی عصر الغیبه (۳۵ صفحه). چنانکه از مقدمه کتاب جدید و حجم کل کتاب معلوم است، اصل سخن وی در بخش دوم است که به انکار وجود امام دوازدهم می پردازد.
این بخش سه فصل دارد. فصل اول، دلیلهای وجود امام مهدی (عج) است؛ فصل دوم مناقشه در این دلیلها و فصل سوم، چگونگی شکلگیری این اندیشه است. فصل دوم که نقد دلیلهای وجود امام مهدی (عج) است، شش گفتار دارد که سه گفتار آن اصلی می نماید. گفتار دوم، نقد دلیلهای کلامی؛ گفتار سوم، نقد دلیلهای نقلی و گفتار چهارم، نقد دلیلهای تاریخی است. در این تحقیق، قسمت دوم گفتار سوم به تفصیل بررسی می شود تا ضعف و سستی استدلالهای احمد الکاتب که از این پس، «نویسنده» نام می گیرد، در بحث و تحقیق روشن شود.
انگیزه و هدف نویسنده از نوشتن این کتاب چیست؟ مقدمه کتاب وی، نوع نگاهش را به مهدویت نشان می دهد. وی درباره حضرت ولی عصر (عج) می نویسد:
ایمان به این امام مسئله ای زنده و بهروز است… و از این جهت، تأثیری دوچندان در روابط داخلی و خارجی آنها دارد… بنابراین، مسئله وجود امام دوازدهم، محمّد بن الحسن العسکری (عج)، مسئله تاریخی یا مربوط به آینده محسوب نمی شود و جایگاهی زنده، بهروز و فکری و سیاسی یافته است. (کاتب، ۲۰۰۷: ۱۱ تا ۱۴)
او به یکی از تأثیرهای مهدویت چنین اشاره می کند:
به نظر من، بحران بین مرجعیت و دموکراسی تا زمانی که علّت این مشکل به صورت کامل معالجه نشود، ادامه خواهد داشت و آن، نظریه نیابت عام از امام مهدی (عج) است که آن هاله مقدّس و مطلق را به فقها داده است؛ زیرا از این نظریه نمی توان رها شد، مگر با بررسی و فهم جریان تولد امام دوازدهم. (همو، ۱۹۹۸: ۱۰)
چنانکه پیداست، نویسنده، نیابت از امام را عقیده ای دینی و مقدّس نمی داند، بلکه سدّی در برابر دموکراسی قلمداد می کند. بنابراین، با متأثر شدن از فرهنگ غرب درصدد تخریب باورهای دینی است. وی چون پیشفرضی منفی در ذهن دارد، تلاش می کند وجود امام عصر (عج) را انکار کند. وی در این وادی به حدّی افراط می کند که حتی در فهم معنای روایات و چگونگی استدلال بزرگان شیعه به این روایات دچار توهم و کجفهمی می گردد. روایات موجود در کتابهای معتبر شیعه را نادیده می گیرد و مدعی قدمت نداشتن روایات می شود. در ادامه، متن کتاب وی را می اوریم و بررسی می کنیم تا میزان صدق او در ادعاهایش روشن گردد.
شبهه اول: دلالت نداشتن روایات مهدویت و غیبت بر امری قبل از وقوع آن (استدلال شیخ صدوق و شیخ طوسی)
متن کتاب
و هی لا تتحدث عن أمر قبل وقوعه حتى یکون ذلک إعجازاً و دلیلا على صحه الغیبه، کما قال الشیخ الصدوق و لا توجد فی تلک الروایات أیّۀ دلاله على ما ذهب إلیه المتکلمون، لأنها لم تتضمن الإخبار بالشیء قبل کونه، کما قال الشیخ الطوسی و لم یحصل أیّ إخبار مسبق من جهه علام الغیب… و ذلک لأنّ تلک الروایات کانت موجوده من قبل و تتحدّث عن أشخاص آخرین کانوا موجودین فعلاً و ادعیت لهم المهدویه و غابوا فی الشعاب و الجبال و السجون، کمحمّد بن الحنفیه و محمد بن عبد الله بن الحسن (ذی النفس الزکیه) و الإمام موسى الکاظم (ع)… و قد حدث فی ظلّ غیبتهم أن تفرّق شیعتهم و اختلفوا و احتاروا… و قد صنع اصحابهم تلک الروایات من وحی الواقع و لأهداف خاصه و بالذات الشیعه الواقفیه الذین کانوا یؤمنون بقوّه بمهدویه الإمام الکاظم و لما اعتقله الرشید قالوا بغیبته و لمّا توفّی الإمام رفضوا الاعتراف بوفاته و ادَّعوا هروبه من السجن و غیبته غیبه کبرى لا یُرى فیها و اعتبروا مرحله السجن غیبه صغرى؛ و قد کانت الغیبه الکبرى أطول من الغیبه الصغرى، لأنّها امتدت و امتدّت بلا حدود و کان الواقفیه قد استعاروا أحادیث الغیبه ممن سبقهم من الحرکات المهدویه و طبقوها على الإمام الکاظم (ع) (همو، ۲۰۰۷: ۱۲۴)؛
روایات از امری پیش از وقوع آن خبر نمی دهد تا نوعی معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد، چنانکه شیخ صدوق گفته است. در آن روایات، هیچ دلالتی نیست بر آنچه متکلمان ادعا کردند؛ زیرا در ضمن آن روایات، خبر دادن از چیزی قبل از وقوعش وجود ندارد، چنانکه شیخ طوسی به آن قائل شده است و از طرف علام الغیب (خدا) هیچ خبر قبلی به دست نیامده است… ؛ چون آن روایتها از قبل موجود بوده و درباره اشخاص دیگ_ری صحبت کرده است که حقیقتاً موجود بودند و مهدویت برای آنها ادعا شده است و در درهها و کوهها و زندانها غایب شده اند، مانند محمد بن حنفیه و محمد بن عبد الله بن حسن (نفس زکیه) و امام موسی کاظم (ع)… و بر اثر غیبتشان در میان شیعیان آنان تفرقه ایجاد شد و دچار اختلاف و حیرت شدند… یاران آنها آن روایات را با الهام از واقع و برای اهداف خاصی ساختند، مخصوصاً شیعیان واقفیه که به شدت به مهدویت امام موسی کاظم (ع) ایمان داشتند و وقتی هارون رشید، وی را دستگ_یر کرد، قائل به غیبت او شدند. وقتی امام (ع) وفات یافت، به مرگ او اعتراف نکردند و ادعا کردند از زندان فرار کرده است و غیبتش «غیبت کبری» است که در آن دیده نمی شود. دوران زندان را غیبت صغری دانستند و غیبت کبری از غیبت صغری طولانیتر بود. چون غیبت کبری بی اندازه ادامه یافت، واقفیه، احادیث غیبت را از حرکتهای مهدوی قبل از خود عاریه گرفتند و آنها را بر امام کاظم (ع) تطبیق کردند.
خلاصه شبهه
نویسنده در این قسمت مدعی است بر خلاف ادعای دانشمندان شیعه مانند شیخ صدوق و شیخ طوسی این روایات از امری پیش از وقوع آن هیچ خبری نداده اند تا نوعی معجزه و دلیلی بر صحت غیبت باشد. این روایات از قبل وجود داشته است و فرقههای مختلف شیعه بهویژه واقفیه از آن استفاده کرده اند.
پاسخ
نویسنده تنها روایات عام و کلی غیبت را نقل کرده است. روشن است که روایات کلی نمی تواند خبر از امری پیش از وقوع آن باشد؛ زیرا اساساً به وقوع امر معینی اشاره نکرده است تا وقوع آن، دلیلی بر صحت پیشگویی باشد. علاوه بر آن، همه می توانند به روایات عام تمسک کنند، چنانکه باز خود نویسنده بیان می کند که فرقههای مختلف شیعه بهویژه واقفیه از اخبار غیبت استفاده کرده اند. در پاسخ باید یادآور شد که روایات غیبت تنها روایات عام و کلی نیستند، بلکه به غیبت شخص معین یعنی فرزند امام یازدهم، امام حسن عسکری (عج) اشاره دارند. دستکم سی روایت به شخص خاص بودن فرد غایب تصریح دارد. اشکال نویسنده ناشی از چشمپوشی وی از انبوه روایات خاص است. آیا اگر روایات از سالهای بسیار پیش خبر دادند که فرزند فلان شخص معین غایب خواهد شد، خبر از امری پیش از وقوع آن نیست؟ بسیار روشن است که کسی نمی تواند حقانیت چنین خبری را انکار کند.
مرحوم شیخ صدوق دقیقاً همین نکته را از کتاب متکلم بزرگ شیعه، ابن قبه نقل کرده است. ایشان می نویسد:
همیشه اخبار نص و تصریح هر امامی بر امام بعد نقل شده است تا آنکه نوبت به حسن بن علی (ع) می رسد و هنگامی که ایشان وفات کرد و نصّ و جانشین او ظاهر نگشت، به کتابهایى که گذشتگان ما پیش از وقوع غیبت روایت کرده اند، رجوع کردیم. دلیل روشن در امر جانشین امام حسن عسکری (ع) را در آن روایات یافتیم و اینکه او از مردم غایب می شود و شخصش نهان می گردد و اینکه شیعه در امر او اختلاف می ورزند و مردم در کار او به حیرت می افتند و ما می دانیم که گذشتگان ما غیب نمی دانسته اند، بلکه ائمّه (علیهم السلام) به واسطه خبر رسول اکرم، امر غیبت را به آنها اعلام کرده اند. پس از این جهت و با این دلالت، هستى و وجود و غیبت امام نزد ما به طور صحیح ثابت می گردد و اگر در اینجا دلیلى باشد که گفتار ما را نقض کند، زیدیه باید آن را اظهار کنند. خدا را شکر، ما با حق عنادى نداریم. (ابن بابویه، ۱۳۹۵: ج ۱: ۱۱۳)
چنانکه ملاحظه می شود، ابن قبه تصریح دارد که وقوع غیبت در فرزند امام عسکری (ع) در روایات گذشتگان نقل شده است، نه یک غیبت کلی و عام و مبهم که قابل تطبیق بر هرکسی باشد و هر گروهی بتواند به آن تمسک کند. روشن است که چنین اخبار خاصی، خبر از وقوع امری پیش از وقوع آن است. شیخ صدوق نیز در اول کتابش به این مطلب اشاره کرده است. (همو، ج۱: ۱۹: أن الأئمه (علیهم السلام) قد أخبروا بغیبته (عج) و وصفوا کونها لشیعتهم فیما نقل عنهم و استحفظ فی الصحف و دون فی الکتب المؤلفه من قبل أن تقع الغیبه بمائتی سنه أو أقل أو أکثر…)
اگر نویسنده به شیخ صدوق (در اصل به ابن قبه) اشکال می گیرد، به این دلیل است که منظور ایشان را به درستی درک نکرده است. عدم درک صحیح استدلال را، از نوع نقل وی می توان فهمید. (کاتب، ۱۹۹۸: ۱۴۳: و اعتبر محمد بن علی بن بابویه الصدوق نقل الشیعه لتلک الروایات التی تتحدث عن الغیبه قبل وقوعها دلیلا على صحتها و قال: إن عدم ظهور النص و الخلف