مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

مبانی مشروعیت جنگ در یهودیت، ملحمت حوا

سال اول، شماره دوم، بهار ۱۳۸۹، ص ۱۴۵ ـ ۱۶۴

مبانی مشروعیت جنگ در یهودیت،ملحمت حوا

چکیده

مساله جنگ جایگاهی ویِژه در یهودیت دارد. گستره تاریخ کهن یهودی متاثر از نبردهای تهاجمی یا دفاعی یهودیان است. جنگ مانند بسیاری از آموزه­ های این آیین، بر دو موضوع محوری بنا نهاده شده است: قوم و سرزمین. نبردهای یهودیت باستان در راستای تصرف، تسلط و گسترش اراضی سرزمین تحت حاکمیت یهودی سامان‌دهی شده‌اند. یکی از اقسام جنگ مشروع و البته واجب یهودی، «ملحمت حوا» است. ملحمت حوا، نبردی است به منظور تصرف اراضی سرزمین موعود.

برخی از نبردهای سرنوشت ساز یهودیان آغازین چون جنگ با اقوام هفت‌گانه، در زمره جنگِ آغازگرانهِ واجب یا همان «ملحمت حوا» قرار دارند. مصادیق «ملحمت حوا» که هماره تنخ با افتخار از آنها یاد می کند زمینه ساز چالش های الاهیات مبتنی بر عهد عتیق با اصول انسانی و اخلاقی شده است. چالش هایی که برخی از اندیشمندان یهودی را به تاویل این فرازها و تفسیر جنگ های آغازگرانه به منزله نبردهای دفاعی پیش گیرانه ناچارنموده است.

a) مقدمه

این مقاله با رویکرد نظری و کاوش در منابع اسنادی مربوط به یهود، به بررسی مبانی مشروعیت جنگ در یهودیت، به‌خصوص جنگ واجب آیین یهود می‌پردازد. مقاله پیش‌‌رو، تلاشی است تا مبانی مشروعیت جنگ را به کمک متون درون­دینی مبتنی بر آموزه­های یهودیت از منظر آیین یهود باز‌شناسد؛ تا به این نتیجه رهنمون شود که همچون یک یهودی متدین، به تنخ و تفاسیر موثق آن بیاندیشد و همانند او و با کاوش در منابع توراتی پاسخِ مسئله را بیابد. از این‌رو، وجود تعارض میان برخی مطالب مذکور با مستندات تاریخی، قوانین حقوق بشری رایج و اعتقادات دیگر ادیان،کاملاً قابل پیش‌بینی است.

هرگز اصول اخلاقی به ما اجازه نمی­دهد که طفل شیرخواره­ای به سبب گناه والدینش و تعلّق نسبی­اش به «عَمالقه» کشته شود. حتی شواهد تاریخی کافی دال بر ماجرای خارق­العاده داستان موسی در پیروزی بنی­اسرائیل بر عَمالقه وجود ندارد. همچنین در نگرش اسلامی از ساحت یک پیامبر بسیار بعید است که فرمان­هایی را صادر کند و خواهان اعمال چنین خشونت زایدالوصفی باشد. اما هیچ­یک از این موارد، مانع از دسترسی ما بدون در نظر گرفتن این اصول و باورداشت­ها، به یک بررسی دقیق مبتنی بر اسلوب، شیوه و مستندات یهودی، برای نیل به درکی مشابه یک یهودی متدینِ به انگاره­های موجود از آیین یهودی، نمی‌شود.

b) ضرورت بازخوانی آموزه جنگ‌مشروع در یهودیت

افزون بر ماهیت پیچیده برهم­کنش میان ادیان جهان، عدم استقرار صلح و پیدایی تعارض در دهه­های اخیر و نیز نقش­آفرینی دین در طول تاریخ، بحث از مبانی مشروعیت جنگ از منظر ادیان امری ضروری است.

نظر به اهمیت روز افزون دین در زندگی انسان‌ها، قدرتِ سیاسی مولود این سرسپردگی، بسته به چگونگی کاربست آن به جهانی خشونت بارتر یا صلح­آمیزتر می‌انجامد. در سایه درک عمیق و هم‌دلانه باور دینی است که می­توان به راهبری جهان دینی در مسیر صلح و همزیستی امیدوار بود.

به­علاوه، تنها در صورتی که صلح به سان مسئله بنیادین و آموزه اصیل و تأثیرگذار تعالیم دینی به جای تفاهمی متزلزل مبتنی بر قراردادهای غیر الزام­آور این­جهانی درک شود،این تعهد و التزام نزد طیف وسیعی از مردم متدین پایدار خواهد ماند. شیوه­های ایجاد صلحی که بر سیاست­مداران و نظریه­پردازان تمرکز یافته­اند به­طور بالقوه در حال منجر شدن به شکست سیاسی فاجعه­آمیزی در سرزمین­های کلیدی جهان همچون حوزه بالکان، افغانستان، سودان و به­ویژه خاورمیانه هستند.

حوزه­های نظری متعددی در باب صلح و جنگ وجود دارند که هریک ادّله خاص خویش را اقامه می­کنند. اما در عمل همگی از ارائه تبیینی موجه از چرایی وضعیت پیچیده کنونی و راه حل برون‌رفت از آن عاجزند. یهودیت، با توجه به عقبه تاریخی آن و به عنوان مادر مسیحیت و نیز نقش­آفرینی بالفعل آن در منازعات نظامی جهان معاصر، می‌تواند نقطه آغازی بر بازنگری مبانی مشروعیت جنگ از منظر ادیان باشد. بر همین اساس، در این مختصر، مبانی مشروعیت جنگ از منظر یهودیت سنتی، با نیم‌نگاهی سازوارانه به یهودیت مدرن مورد بررسی قرار گرفته است.

c) واژه‌شناسی جنگ

در زبان عبری، مانند هر زبان دیگری، واژه­های مختلفی وجود دارند که مفهوم «جنگ» را می‌رسانند. در این میان، رایج­ترین کلمه، واژه «מִלְחָמָה» (mil·khä·mä) است که ریشه آن سه حرف اصلی (ל-ח-ם) می­باشد. عبری نیز چون عربی، یک زبان اشتقاقی است و با استفاده از حروف اصلی و ایجاد یک سلسله تغییرات مطابق با الگوی صرف افعال و اسامی، می­توان به معانی جدیدی دست یافت.

ریشه לחם بر دو معنای اصلی دلالت دارد: یکی به معنای نانלֶחֶם (lekh’·em) یا غذا و دیگری به معنای جنگ – در حالت اسمی- לָחֵם (lä·khem)است. هر دوی این معانی، هم در کتاب مقدس۱ و هم در عبری معاصر رواج دارند۲. از این ریشه، گروه کلماتی چون جنگیدن לָחַם (lä·kham)، جنگמִלְחָמָה (mil·khä·mä)، رزمجو לוֹחֵם (lowkh’·em)، و… ساخته می‌شوند. واژه عبری לחם، معادل کلمه عربی «لَحم» به معنی گوشت است. برخی معتقدند از آنجا که در گذشته نبردها تن به تن بوده است، جنگ را مَلحَمه نامیده­اند؛ چراکه در آن روز گوشت­ها (بدن­ها) به هم می­خورَد و دریده می­شود.۳ بنا بر آنچه گفته شد بیت لحم בֵּית לחֶם (bayth leh’·khem)4 در زبان عبری، به خانه، «نان»۵ و در عربی، به خانه «گوشت» ترجمه می‌شود.۶

علاوه بر معنای لغوی واژه «جنگ» در زبان عبری، کشف معنای اصطلاحی آن بسی مهم­تر است. یکی از بهترین راه­ها برای دریافت معنای اصطلاحی واژه­ای در یک علم یا حوزه خاص، مراجعه به کاربرد و توجه به گستره، شرایط و ضوابط دلالت آن واژه بر مفهوم مورد نظر در متون معتبر و موثق آن حوزه می­باشد. این روش، شیوه رایج در کشف معانی استعمالی (معانی اصطلاحی) در علوم گوناگون است. بر این اساس، به طور خلاصه می­توان گفت که جنگ در یهودیت، عبارت است از: «یک اقدام سازمان­یافته۷ نظامی۸، تحت اراده و خواست یهُوَه،۹ با حضور کاهن،۱۰ به منظور نیل به هدفی مشخص».۱۱

البته همان­گونه که انتظار می­رود، بسیار محتمل است که ما مصداق­هایی از بروز نبرد به وسیله یهودیان را بیابیم که برخی از شرایط مذکور در آنها وجود نداشته باشد، یا اینکه ضوابط افزون­تری در آنها لحاظ شده باشد. هدف این مقاله ارائه تعریفِ جامع و مانع در این خصوص نیست، بلکه صرفاً تلاشی است علمی برای تسالم بر مفهومی مشترک از جنگ در آیین یهود به منظور واکاوی ابعاد، گستره، شرایط و ضوابط آن.

d) جایگاه جنگ در عهد عتیق

جنگ، یکی از آموزه‌ها و واقعیت‌های تأثیرگذار در حیات اجتماعی یهودیت بوده است. سراسر تاریخ، فرهنگ و متون شرعی یهود، مالامال از داستان­ها، اسطوره­ها و تعالیم هلاخایی۱۲ درباب جنگ و جنگاوران نامدار این قوم است. گزاف نیست اگر گفته شود که برخی نقاط عطف تاریخ یهود، در سایه جنگ شکل گرفته است. مسئله نبرد چنان با یهودیت عجین شده است که برهه­های حساس تاریخ یهود را باید تاریخ دفاع یا حمله نامید.

انسان هنگامی می­رزمد که هدفی در سر داشته باشد، آرمانی که جز با نبرد میسر نمی­شود. اساساً آدمی برای اقدام به کارهای خطیر به پذیرش یا توجیه روانی نیاز دارد. حال هرچه این اقدام مهم­تر و دشوار­تر باشد، نیاز به مجوز نیز بیشتر خواهد بود. بی‌تردید اقدام به قتل هم‌نوع، یکی از دشوار­ترین اموری است که آدمی بدان مبادرت می­ورزد. ازاین­رو، نیاز به تبیینی اخلاقی و شرعی، که اورا در این فرایند راهنمایی و توجیه کند، ضرورتی مضاعف دارد. همه ادیان، به خصوص ادیان ابراهیمی درباره جنگ مواضع مهمی اتخاذ کرده­اند که عموماً دو محور اصلی، شرایط و ضوابط در باب مشروعیت اقدام به جنگ۱۳ و نیز آداب و اخلاق آن۱۴ را در بر می‌گیرند.

در آیین یهود، تورات۱۵ به معنای عام کلمه، عهده­دار ارائه این مجوز و بیان آداب آن به مؤمنان یهودی است. جنگ در کتاب مقدس، بسیار پررنگ و مهم مطرح می­شود؛ به­گونه­ای که معادل انگلیسی واژه «عبرانی جنگ» ۳۱۹ بار در خلال ۳۰۸ آیه بر اساس نسخه KJV16 از عهد عتیق به­کار برده شده است.۱۷ یهُوَه، خود یک مرد جنگی است.۱۸ او با سربازانش در میدان جنگ می­رزمد. جنگیدن برای یک یهودی، به‌خاطر یهُوَه افتخاری بس بزرگ است. اساساً جوانان باید خود را برای جنگجو بودن آماده کنند و این یک هلاخا است.۱۹

e) تاریخ جنگ در تنخ۲۰

با توجه به داستان آفرینش در سفر تکوین۲۱ می­توان به­روشنی یافت که هدف اصلی یهُوَه، استقرار انسان در صلح و آرامش در بهشت عدن۲۲ بوده است. آنجایی که مقرر شده تا آدم۲۳ از گیاهان بخورد۲۴ و آب بیاشامد، آدم عدن، شکارچی نیست. گویا سفر پیدایش چنین باور دارد که اگر انسان از شر و بدی آگاهی نیابد، مرتکب آن نیز نخواهد شد. ازاین­رو، در مرتبه نخست، آدمی از درخت آگاهی نهی شده است و نه از درخت حیات.۲۵

در سفر تکوین تصریح شده است که اولین سرچشمه دشمنی و جنگ را خداوند در وجود آدم قرار داده و این یکی از جلوه­های عقاب تمرّد آدم و حوا۲۶ است.۲۷ شاید بتوان با تأویل این بخش، این­گونه بیان داشت که یهُوَه صرفاً از رابطه آن دو در سایه آگاهی ایشان از شر و بدی پرده برداشته و از این تعامل تکوینی سخن گفته است. در ادامه، با یک تغییر جدی در روحیات انسان و حتی انتظار یهُوَه از آدم مواجه شویم که عهد عتیق هیچ تبیینی از آن ارائه نمی­دهد. انسان‌ها، که زمانی گیاه­خوار بودند، ناگهان شکارچی شده­اند و یهُوَه نیز از ایشان قربانی می‌پذیرد. اساساً وجه برتری هابیل،۲۸ پیشکش قربانی گوشتی از سوی هابیل در برابر هدیه زراعتی قائن است. قائن از این پیشامد سرخورده شده و دست به قتل برادر می­زند. یهُوَه نیز بر او نشانی می­نهد و دیگران را از کشتن وی منع کرده، تهدید می‌کند که جریمه قاتل قائن، هفت برابر جریمه قائن به سبب قتل برادرش هابیل خواهد بود.۲۹ از این پس، شاهد قتل دیگری در تاریخ انسان هستیم و بدین­سان لمک۳۰،کسی را می­کشد که وی را مجروح ساخته است.۳۱

با کمی دقت در بخشی از عهد عتیق، شاهد تغییر روح حاکم بر آفرینش انسان از این کتاب هستیم. گفته شد که آدم در صلح و همزیستی آفریده شد. او موجودی آرام و عاری از اقدام به خشونت بود. خوراکی که برای وی تدارک دیده شده بود، عبارت بود از گیاهان، میوه­ها و دانه­ها، اما به ناگاه در بندهای ابتدایی باب هفت از سفر تکوین، شاهد این هستیم که یهُوَه، نوح را به حمل حیوانات حلال گوشت با کشتی خود امر می­کند. ذکر قید «حلال گوشت» برای حیوانات حکایت از این دارد که اولاً «حیوان» در آن برهه تاریخی از جهت جواز یا عدم جواز خوردن گوشت آن، به دو گروه کلی تقسیم می­شده است و ثانیاً کشتن حیوانات و شکارگری آدم معاصر نوح، نه یک مسئله اتفاقی یا غیراخلاقی، که یک آموزه قانونمند دینی بوده است و برای آن احکامی از سوی خدای یهود صادر شده و انسان نیز حیواناتی را برای کشتن و خوردن برگزیده بود.

بر اساس تعالیم تورات، چنان فرایند اقدام به خشونت در نسل آدم پرشتاب به پیش می­رود که با گذشت زمانی اندک و در عهد نوح، زمین پر از خشونت، تباهی و گناه می­شود، به گونه­ای که خدا بر آن می­شود تا تومار زمین را در هم پیچد.۳۲ پس از استقرار کشتی نوح در ساحل امن، وی برای نخستین بار اقدام به ساخت قربانگاه می­کند.۳۳ یهُوَه فرمان بی­سابقه دیگری می‌دهد. او به نوح می­گوید هیچ انسانی حق کشتن انسان دیگری را ندارد؛ چرا که ما او را به صورت خود آفریدیم؛ اما قاتل را باید کشت. امر قصاص قاتل، یکی دیگر از احکامی است که علی­رغم ظاهر خشونت­بار آن از سوی یهُوَه تجویز می­شود.۳۴

خشونت­هایی که تا به کنون در تاریخ انسان شاهد بوده­ایم، غیر سازمان­یافته و موردی بوده است. اما با گذشت زمان، وضعیت به همین شکل باقی نمی­ماند و نظام حکومت پادشاهی شکل می­گیرد.۳۵ انسان­ها برای دشمنی و شرارت خود، سازمان جنگ تشکیل می­دهند. در مقابل، ابرام۳۶ نیز ارتشی برای خود مهیا می­کند۳۷ و به مبارزه با دشمنانش برمی­خیزد و طی یک شبیخون آنها را تار و مار می­کند.۳۸

پس از عصر مشایخ و ظهور موسی‌†،۳۹ در سایه آگاهی مردم از علوم و فنون جدید، هنر رزم نیز دگرگون شده و ساز و کار جدیدی یافته است، به گونه­ای که ارتش­ها به ارابه­های جنگی مسلح و دارای پیاده­نظام و سواره­نظام شده‌اند.۴۰ و هریک نظام­نامه جنگی مشخصی یافته‌اند. در این میان، جنگ در یهودیت نیز دچار تحول مبنایی شده و نبردها جنبه الوهی و تقدس­یافته به خود می­گیرند. خدا، خود فرمانروایی جنگ­ها را به عهده می­گیرد و با نفوذ در اراده­ها و قلب­های دشمنان، به سپاهیان خویش یاری می­رساند.۴۱ از این پس، جنگ امری مقدس و دارای شئون و قواعد دینی می‌شود.

با نگاهی گذرا به تاریخ جنگ از منظر عهد عتیق شاهد بوده‌ایم که، خشونت، قتل و جنگ در دو حوزه روشی و انگیزشی فرایند تکامل و تحول را طی کرده است. در ابتدا، حس خشونت و دشمنی یک عقوبت الاهی قلمداد شد، سپس جنبه دینی و آیینی به خود گرفت، قائن، هابیل را کشت و با گذشت زمان، انسان برای تغذیه به کشتن حیوانات دیگر روی آورد. جنگ­ها به یهُوَه نسبت داده شدند.۴۲ ارتش­های الاهی در برابر ارتش‌های الحادی قد برافراشتند و سازمان­های جنگ سامان یافتند. یهُوَه، خود که بسان مردی جنگی توصیف می­شود،۴۳ پا به میدان می‌گذارد و برای سپاهیانش می­رزمد. درنهایت، میان یهُوَه و قوم برگزیده­اش، پیمانی منعقد می­شود که بر اساس آن، یهُوَه دشمنان بنی­اسرائیل۴۴ را نابود خواهد کرد.۴۵ بنی­اسرائیل نیز برای خدا و به حکم او و با توجه به قوانینی که او وضع کرده است،۴۶ وارد جنگ با دیگر اقوام خواهند شد.۴۷

می­توان همه فرایند فوق را به لحاظ اهداف و انگیزه­های موجود در آن، به چند نقطه گذار تقسیم کرد:۴۸

۱٫ قتل(قربانی)عملی به منظور جلب رضایت یهُوَه؛

۲٫ حسادت و رقابت میان فرزندان آدم؛

۳٫ قتل حیوانات به منظور تغذیه از گوشت آنها؛

۴٫ حمایت از قبیله و پایداری روابط نسبی؛

۵٫ تصاحب اراضی(سرزمین موعود)؛

۶٫ از بین بردن فرهنگ و مظاهر تمدّن رقیب.

f) گونه­های جنگ مشروع

هر عملی بسته به مقدار مطلوبیت آن در یک دین، درجه­ای از تمایل و خواست اجرا را در پی دارد. حال، هرچه این مطلوبیت افزون­تر باشد، تمایل به اقدام بدان نیز بالاتر خواهد بود. دقیقاً در همین نقطه، خواسته­های آمرانه، رتبه­های گوناگونی چون خوب، خیلی خوب و ضروری می­یابند. بالاترین درجه مشروعیت و مطلوبیت، از آن دسته­ای است که عنوان واجب یا ضروری به خود می­گیرند. جنگ نیز بسان یکی از افعال اختیاری انسان در حوزه اوامر دینی قرار دارد. هر یهودی متدینی انتظار دارد تا یهودیت طی برنامه­ای مدون او را از ضرورت، حسن و یا ممنوعیت اقدام به جنگ و آداب آن مطلع سازد.

دانشوران و عالمان یهود به این مسئله بی­توجه نبوده و با بررسی متون دینی خویش دریافته­اند که اقدام به جنگ، در مواردی ضرورت (بالاترین درجه مطلوبیت دینی)، حسن(رجحان عمل) و نیز ممنوعیت می­یابد. البته ملاک­های مختلفی وجود دارند که از منظر هریک می‌توان تقسیم‌بندی متفاوتی ارائه داد: ملاک­هایی چون میزان مطلوبیت، گستره کسانی که ملزم به حضور در جنگ بوده­اند، جغرافیای منطقه جنگی، برهه‌های تاریخی وقوع جنگ و… . تقسیمی که در این مقاله ملاک عمل قرار می­گیرد، معیاری است که ربی۴۹ یوسف قارو۵۰ در میشنه کسِف۵۱ شرح۵۲ خود ناظر بر میشنه تورای ابن میمون۵۳ بیان کرده و نزد متاخرین مقبولیت یافته است.۵۴

آنچه در پی می­آید، بیان اقسام جنگ مشروع از منظر یهودیت است که شامل دو نوع واجب و ممدوح است. از آنجا که نوع اول، خود شامل دو بخش می­شود، در مجموع سه‌گونه جنگ مشروع یهودی وجود دارد. این بخش متکفل بحث از نوع نخست است.

i) ملحِمت حُوا۵۵

واژه «ملحمت حوا» به معنای جنگی است که یک وظیفه تلقی شده و اقدام بدان ضروری است. در عین حال، این واژه مصداق­های روشنی دارد. پیمان یهُوَه با موسی، میثاقی طرفینی بود که بر اساس آن، یهُوَه مصمم می­شود تا سرزمین مقدس را به بنی­اسرائیل ببخشد و در مقابل، ایشان هم به شریعت پایبند باشند. بدیهی است که به­دست آوردن سرزمین­های مورد نظر بنی­اسرائیل، بدون جنگ با ساکنان آن و بیرون­راندن ایشان، میسر نبوده است. از­این­رو، ملحِمت حُوا به جنگ­هایی اطلاق می­شود که بنی­اسرائیل به منظور تصرّف ارض موعود، مطابق با امر یهُوَه و نیز وجود نص صریح توراتی بر ضرورت اتیان، بدان مبادرت ورزیده­اند.

ربای آری شاوت در توضیح این مطلب می­گوید:

رامبام می­گوید: ما بر اساس تورات مأموریم تا مالک سرزمینی باشیم که خدا آن را به پدران ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب داده است و نیز موظفیم تا آن را به دستان دیگر ملل نسپاریم و ویرانه­اش هم نسازیم؛ چرا که یهُوَه می­گوید: “و زمین را به تصرف آورده در آن ساکن شوید؛ زیرا که آن زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید.”۵۶ … این همان چیزی است که دانشوران ما آن را ملحِمت حُوانامیده­اند. همانند نبردهای یوشَع۵۷ برای فتح سرزمین. ملحِمت حُوا،یک فرمان ایجابی برای همه نسل­هاست.۵۸

بنابراین، ملحِمت حُوا یک جنگ آغازگرانه است.۵۹ بدین معنا که این جنگ، نه به منظور پاسخ به حمله دشمن، که برای تصرف سرزمین­های دیگران آغاز می­شود و در شروع رزم، جنبه دفاعی ندارد. افزون بر حکم کلی تورات بر ضرورت این نوع جنگ، برخی مصداق‌های ملحِمت حُوا بسیار مورد توجه اسفار خمسه بوده و اوامر صریح و ­ویژه­ای در خصوص آنها صادر شده است. در اینجا به چند نمونه از مهم­ترین این احکام و مصداق­ها اشاره می­شود.

ii) جنگ با اقوام هفت‌گانه۶۰

اقوام هفت‌گانه همان ساکنان اصلی سرزمین موعودند.تورات چندین بار به­صراحت بنی­اسرائیل را ملزم به جنگ با اقوام هفت­گانه دانسته و از ایشان می­خواهد تا برای نابودی آنها اقدام کنند. تورات می­گوید: «اما از شهرهای این امت­هایی که یهُوَه‌ خدایت تو را به ملکیت می­دهد، هیچ ذی‌نفسی را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتیان و اموریان و کنعانیان و فَرِز‌ّیان و حِو‌ّیان و یبوسیان را چنان­که یهُوَه خدایت تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز».۶۱

در جایی دیگر نیز چنین آمده است: «چون یهُوَه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می‌روی در آورد و امت‌های بسیار را که حِتیان وجِرًجاشیان و اموریان و کنعانیان و فِرِز‌ّیان و حِو‌ّیان و یبوسِیان هفت امت بزرگتر و عظیم‌تر از تو باشند از پیش تو اخراج نماید».۶۲

فرازهایی دیگری از این دست نیز در تنخ وجود دارند.۶۳

هر خواننده­ای با مطالعه این بخش از تورات با خود می­اندیشد که چرا یهُوَه به جای سازش یا تصرف پس از دعوت به صلح، خواهان چنین اقدام خانمان­براندازانه­ای است. اقدامی که قتل همه جانداران، اعم از حیوانات و انسان­ها شامل مردان، زنان، پیران و خردسالان، را نه تنها تجویز می‌کند، بلکه واجب نیز می­داند.

پرسش اصلی این است که تا این اندازه چه چیزی می­تواند مشروعیت­بخش و تجویزکننده خشونت باشد؟ آیا جرمی وجود دارد که مرتکب و همه منسوبان به او را مستحق چنین عقوبتی کند؟ البته روش است که برای یک مؤمن به کتاب مقدس، صرف بیان و صراحت این کتاب، خود به­تنهایی مشروعیت­آفرین است و هرگز از چنین شخصی انتظار نمی­رود که در پی کسب فهمی بالاتر برای تبیین فلسفه چنین اقدامی­ باشد. نهایت چیزی که از سوی وی اتفاق خواهد افتاد، کشف چرایی این امر از خلال فرازهای تورات یا ارائه توجیه و تفسیری قابل قبول از این خواسته یهُوَه برای خوانندگان تورات است؛ وگرنه تورات به تنهایی برای او خودبسنده و کافی است.

این موضوع، محل تضارب آراء میان دانشمندان شده است. دو مورد از مهم­ترین احتمالات عبارتند از:

۱٫ یهُوَه بارها وعده مالکیت سرزمین کنعان را به بنی­اسرائیل داده­ بود. این یک وعده قطعی و لایتغیر است. روشن است که اگر تصرف کنعان به دست بنی­اسرائیل، همراه با زنده ماندن گروهی از ساکنان پیشین این سرزمین باشد، این امکان وجود خواهد داشت که پس از گذشت زمان، این گروه داعیه­دار میراث مغصوب خویش شوند. ازاین­رو، باید همه این مردم، یعنی همه افرادِ اقوام هفت­گانه بدون در نظر گرفتن جنسیت، سن و اقدام یا عدم اقدام خصمانه ایشان، از صفحه روزگار محو شوند.

۲٫ نبرد با اقوام هفت­گانه پیش و بیش از آنکه یک جنگ سرزمینی باشد، یک نبرد فرهنگی است.

در واقع از دو محذور، باید یکی را برگزید الف‌. برخورد مسالمت‌آمیز با بومیان ارض موعود به قیمت از دست رفتن تعالیم موسی و انحطاط فرهنگی بنی­اسرائیل؛ ب. قلع و قمع اقوام هفت­گانه به منظور پیش‌گیری از اختلاط فرهنگی و تأثیرپذیری بنی­اسرائیل از آداب­ورسوم دینی ایشان.۶۴ انتخاب یهُوَه؛ گزینه دوم بود؛ زیرا به صراحت پرده از این راز برداشته و در تورات می­گوید: «تا شما را تعلیم ندهند که موافق همه رجاساتی که ایشان با خدایان خود عمل می‌نمودند عمل نمایید و به یهُوَه خدای خود گناه کنید».۶۵

پرسش دیگری که باید بدان پاسخ گفت، این است که آیا یهودیان مخاطب این فرمان، موفق به عمل بدان شدند یاخیر؟ ظاهراً مصداق­هایی وجود دارد که حاکی از زنده ­ماندن برخی از اهالی سرزمین کنعان است. مانند راحاب۶۶ فاحشه که به سبب همکاری­اش با جاسوسان یوشَع از قتل وی و خاندانش چشم­پوشی شد.۶۷ از سوی دیگر، اهالی جبعون۶۸ نیز موفق به فریب یوشَع شده و از شمول این قانون توراتی جان سالم به در بردند.۶۹

ربای بنیامین با استفاده از آثار ابن‌میمون و شروح قارو بر فرمان یهُوَه بر جنگ با اقوام هفت­گانه، معتقد است که زنده باقی گذاردن راحاب و اهالی جبعون، تمرّد از فرمان تورات شمرده نمی­شود؛ زیرا ایشان در سایه توافق با بنی­اسرائیل و پذیرش مفاد پیمان نوحی، عملاً از شمول «ملت کنعانی»۷۰ خارج شده­اند۷۱و از همین­رو، از سوی یوشَع برای خدمت به یهُوَه نصب می­گردند.۷۲

iii) جنگ با عَمالقه۷۳

براساس تاریخ­نگاری و نسل­شماری عهد عتیق، عَمالقه از فرزندان عَمالیق هستند۷۴ که خودِ وی فرزند الیفاز۷۵ نخست­زاده عیسو۷۶ است.۷۷ از سوی دیگر، در سفر تکوین ماجرای نبرد کدرلاعمر۷۸ با عَمالقه، که به عنوان همسایگان اموریان۷۹ و ساکنان حصون تامار۸۰ معرفی می­شوند، حکایت می­شود؛ حکایتی که به لحاظ زمانی معاصر با لوط۸۱ برادرزاده ابراهیم و سال­ها پیش از الیفاز و فرزندش عَمالیق است. گویا قوم معاصر با ابراهیم با نام سرزمینی که در آن ساکن‌اند نامیده می­شوند؛ اما نه نام معاصرش بلکه با نام متأخرش که برگرفته از نام عَمالیق فرزند عیسو است. مانند این‌که ما در زمان حال و در روایت واقعه‌ای کهن، که در سرزمینی مشخص روی داده است، نام امروزی آن محل را ذکر کنیم، نه نامی را که در گذشته داشته است.

iv) عَمالقه وارثان دشمنی با بنی­اسرائیل

خواننده عهد عتیق می­تواند از نحوه روایتگری تاریخ حیات عَمالقه و ارتباط آنان با بنی­اسرائیل دریابد که داستان در پی بیان نامردی و نامردمی و دشمنی دیرینه عَمالقه و بنی­اسرائیل در خلال سالیان دراز است. عیسو نخست­زادگی۸۲ و برکت خود را به یعقوب می­بازد۸۳ و در دل کینه او را می­پروراند و عزم کشتن او می­کند.۸۴ الیفاز تیمانی، که احتمالاَ از نوادگان عیسو است، دشمنانه ایوب را متهم به گناه، و مصیبت­های او را زاییده خطاهای وی می­داند.۸۵ عَمالیق در هنگام خروج بنی­اسرائیل از مصر، بر ایشان می­تازند و دشمنی فروخفته خود را ابراز می­کنند. آیا این­همه کافی نیست تا یک­بار برای همیشه مسئله جنگ این دو خاندان به پایان رسد و اکنون که بنی­اسرائیل از قدرت و امکانات لازم برخوردارند، دشمنان دیرینه خود را نابود سازند؟

v) گناه عَمالقه

در تعامل بنی­اسرائیل با دیگر اقوام از بدو خروج از مصر تا زمان تسلط ایشان بر سرزمین موعود، شاهد دشمنی­های زیادی میان این قوم و دیگر ملل بوده­ایم. اما تصریحات و فرامینی که بر نابودی عَمالقه وجود دارد، منحصربه‌فرد و در نوع خود عجیب است. مسئله در خور توجه بیشتر، گناه عَمالقه از منظر یهودیت است. پرسش اساسی این است که گناه عَمالقه چه بوده که تا این اندازه موجبات غضب یهُوَه را در پی داشته است؟ ربای تندلر۸۶ چهار پاسخ به این سؤال می‌دهد:

۱٫ سرزمین عَمالقه در زمره سرزمین کنعان و اقوام هفت­گانه نبوده و وجهی برای ترس ایشان از بنی­اسرائیل وجود نداشته است. پس حمله تهاجمی ایشان به بنی­اسرائیل نه یک جنگ بازدارنده، که نبردی از سر دشمنی دیرینه و به منظور نابودی کامل بنی­اسرائیل بوده است. ازاین­رو، گناه ایشان نابخشودنی است و اگر به ایشان فرصت داده شود،دوباره به این امر مبادرت خواهند ورزید؛

۲٫ عَمالقه به عنوان برادرزاده‌های یعقوب، باید حق نخست‌زادگی را بر او تمام می‌کردند. در نتیجه، اقدام ایشان به نبرد با بنی­یعقوب، ناسپاسی و نمک‌نشناسی غیر قابل اغماضی است؛

۳٫ دشمنی عَمالقه و جنگ ایشان با بنی­اسرائیل، در سایه بغض ذاتی ایشان از یهُوَه و برتری دادن بنی­یعقوب از سوی یهُوَه بر بنی­عیسو است؛

۴٫ هدف از نبرد با بنی­اسرائیل، نه نابودی خود ایشان که جنگ با یهُوَه بوده است. اینان می­اندیشیدند که با نابودی بنی­اسرائیل یهُوَه نیز از بین خواهد رفت. به همین دلیل در پس خروج بنی­اسرائیل از مصر – آن­هم در حالی که هیچ خطری از ناحیه بنی­اسرائیل آنها را تهدید نمی­کرد – با حمله به ایشان قصد نابودی آنها را در سر داشتند.۸۷

شواهدی در کتاب مقدس وجود دارد که برخی از پاسخ­های بالا را تقویت می­کند. برای مثال، در تورات تصریح می­شود که عَمالیقدر برابر خدا بی­پروایی کرده­اند و با وجود اینکه شاهد خروج معجزه­آمیز بنی­اسرائیل از مصر بودند، بلافاصله اقدام به نبرد با ایشان نمودند و این یعنی نترسیدن از یهُوَه و مقابله با او.۸۸ از سوی دیگر، وضعیت بنی­اسرائیل در زمان حمله عَمالقه بسیار أسف­بار بوده است. ایشان به­تازگی از بند اسارت رهیده، بسیار گرسنه، خسته و ضعیف شده بودند. آیا چنین جمعیتی می­تواند یک خطر برای عَمالقه تلقی شود و آیا حمله به ایشان ضعیف­کشی به معنای دقیق کلمه نیست؟۸۹ بر همین اساس، عَمالقه وضعیتی استثنایی در میان دشمنان بنی­اسرائیل می­یابد و تنها این قوم هستند که از سوی یهُوَه محکوم به قتل فجیع و نسل­کشی بی­مانندی می­شوند که هیچ موجودی از این کشتار مستثنا نمی­گردد.۹۰

واقعه نبرد میان عَمالقه و بنی­اسرائیل از منظر تفاسیر ذوقی و عرفانی نیز مورد توجه است. سرزمینی که تهاجم عَمالقه به بنی­اسرائیل در آن رخ می­دهد، «رفیدیم»۹۱ نام دارد. این واژه در زبان عبری عموماً به معنای مکان و توقّفگاه است و از آنجا که بنی­اسرائیل پس از خروج از مصر در این مکان اتراق کرده­اند، آنجا را رفیدیم نامیده­اند. برخی از عالمان یهود معتقدند که رفیدیم به معنای «دست کشیدن»۹۲ و خلاصه عبارت «ایشان از تورات کوتاهی ورزیدند»۹۳ است. در این توصیف، داستان عَمالقه یک استعاره است؛ بدین بیان که منظور از تشنگی و نبود آب،۹۴ دوری بنی­اسرائیل از یهُوَه و احساس نکردن حضور اوست. این گناه بنی­اسرائیل، با حمله عَمالقه موأخذه می­شود. از سوی دیگر، گناه عَمالقه نه صرفاً حمله نظامی، بلکه سوء استفاده از وضعیت موجود جهت تضعیف ایمان ایشان است. منظور از این بخش تورات که می­گوید: «واماندگانت را بریدند، درحالی­که ضعیف بودی و از خدا نترسیدند،»۹۵ اشاره به ضعف ایمان بنی­اسرائیل و اقدام عَمالقه به پراکندن بذر تردید و دودلی در میان ایشان دارد تا جایی که بنی­اسرائیل اساساً در مورد وجود یهُوَه در میان خود تردید کرده و از موسی می­پرسند که آیا یهُوَه در میان ما است؟۹۶ طبق این بیان، عَمالقه نماد شک و تردید و عدم اطمینان به خدایند. از ‌این‌رو، از هر جنس و در هر اندازه و سنّی که باشند باید از میان برداشته شوند. مسئله دستان موسی۹۷ در نبرد با عَمالیق نیز بر همین نکته اشاره دارد و بالا رفتن دستان موسی، کنایه از اعتماد و توکل قوم به یهُوَه و در نتیجه، پیروزی و ظفرمندی ایشان در جنگ با عَمالیق و پایین آمدن دستان۹۸ وی، حاکی از افت ایمان و توکل بنی­اسرائیل به خداوند خویش است.۹۹

vi) عَمالقه در تلمود و میشنه تورا

همچنان که گذشت، کتاب مقدس در موارد متعددی ماجرای عَمالقه را مطمع بیان کرده است.۱۰۰ تلمود نیز با حساسیت بالایی موضوعات مربوط به عَمالقه را به عنوان «مسئله شرعی و آموزه هلاخایی» بررسی کرده ­است.۱۰۱ در تلمود آمده است: «برو و عَمالقه را منهزم ساز.» این جمله با تمام اختصارش جای هیچ­گونه تردیدی را در خصوص وجوب نبرد با عَمالقه باقی نمی­گذارد.۱۰۲ نابودی عَمالقه به دست بنی­اسرائیل، چنان در تلمود مهم و ضروری تلقّی شده که در عبارتی کنایی و مبالغه­آمیز میان اولویت نبرد با عَمالقه یا ساختن معبد، ابراز تردید می­شود.۱۰۳ نابودکنندگان عَمالقه ستوده می­شوند۱۰۴ و کسی که مشاغل پَست می­گزیند و یا مرتکب قتل و خشونت می­شود، برادر عَمالقه قلمداد می­گردد.۱۰۵ اینکه باید مطابق سنت حاخامی پیش از پارشای۱۰۶ پوریم، پارشای مربوط به عَمالقه خوانده شود، این موضوع را به ذهن هر خواننده­ای متبادر می­کند که میان داستان عَمالقه و پوریم، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و در همین داستان، هامان۱۰۷ درباری پارسی ضد یهود و در عین حال منسوب به آجاج۱۰۸ پادشاه عَمالقه دانسته شده است.

در میان احکام ۶۱۳ گانه،۱۰۹ سه حکم به صراحت در خصوص عَمالقه است که عبارتند از:

۱٫ حکم ایجابی ۱۸۸ ام و حکم پیوسته ۵۹۸ ام از فهرست ابن میمونی: از میان بردن بذر عَمالقه؛۱۱۰

۲٫ حکم ایجابی ۱۸۹ ام و حکم پیوسته ۵۹۹ ام از فهرست ابن میمونی: به یاد داشتن اعمال شرارت­آمیز عَمالقه؛۱۱۱

۳٫ حکم سلبی ۵۹ امو حکم پیوسته ۶۰۰ ام از فهرست ابن میمونی: از یاد نبردن آنچه عَمالقه بر ما روا داشته­اند.۱۱۲

در نظر ابن‌میمون بنی­اسرائیل وظیفه دارند به محض ورود به سرزمین موعود، سه مأموریت مهم را به ترتیب انجام دهند: ۱٫ انتخاب پادشاه؛ ۲٫ جنگ با عَمالقه؛ ۳٫ ساختن معبد.۱۱۳ وی این­گونه در این باره توضیح می­دهد: «نصب پادشاه بر جنگ با عَمالقه مقدم است؛ زیرا این مسئله از بیان سموئیل۱۱۴ به شائول۱۱۵ هویداست که گفت: خدا مرا فرستاده تا تو را به عنوان پادشاه تدهین کنم… حال برو و عَمالقه را نابود ساز.»۱۱۶

او در جایی دیگر، از ضرورت جنگ با عَمالقه به عنوان یک «حکم ایجابی» سخن می‌راند
و یهودیان را ملزم می­داند که افعال خصمانه عَمالقه با بنی­اسرائیل را تا ابد به یاد داشته باشند.۱۱۷ البته دیدگاه ابن میمون تفاوت­هایی با دیگران دارد. وی در میشنه تورا تأکید
می­کند که اگر غیر یهودیان -مگر اقوام چهارگانه که از ایشان نوکیشی پذیرفته نمی­شود و اینان عبارتند از آمونیان، موآبیان، مصریان و ادومیان – از کیش خود دست بردارند و همه قوانین را بپذیرند، در احکام و مسائل مانند یک یهودی تلقی می­شوند.۱۱۸ از آنجا که در این هلاخا، همه اقوام غیر از اقوام مذکور در صورت پذیرش قوانین توراتی مورد احترام و همانند یهودیان دانسته شده­اند، این شمول عَمالقه را نیز در بر خواهد گرفت. براساس ضرورت دعوت به صلح، پیش از اقدام به جنگ، پادشاه یهودی موظف خواهد بود تا در جنگ با عَمالقه نیز صلح را بر نبرد ترجیح دهد.

علاوه بر اینکه به مقتضای شمول آن عَمالقه را دربر می­گرفت، مورد دیگری نیز وجود دارد که با تأکید بیشتری بر همین مسئله دلالت می­کند. بر اساس دیدگاه رامبام، اگر عَمالقه قوانین هفت­گانه نوحی را بپذیرند، آنگاه با ایشان نیز مانند دیگر اقوام برخورد خواهد شد. پادشاه یهودی ملزم خواهد بود که پیش از اقدام به جنگ، ایشان را به صلح دعوت کند. وی در این باره می­گوید:

نباید هیچ جنگی بر علیه احدی آغاز شود، مگر اینکه فرصت صلح داده شود؛ آن گونه که مکتوب است: چون به شهری نزدیک آیی تاباآن جنگ نمایی،‌آن ر ابرای صلح ندا بکن.۱۱۹ اگر دشمنان پیشنهاد صلح را بپذیرند و خود را در عمل به قوانین هفت­گانه نوحی متعهد بدانند، دیگر نباید کشته گردند و باید به انقیاد در آیند؛ چرا که مکتوب است:۱۲۰ و اگر تو را جواب صلحب دهد و دروازه‌ها را برای تو بگشاید، آنگاه تمامی قومی که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند.۱۲۱

او در ادامه می‌افزاید: «اگر ایشان پیشنهاد صلح را نپذیرند یا پس از پذیرش آن از پذیرش قوانین نوحی سر باز زنند، آنگاه باید جنگ بر علیه آنها آغاز شود. به هر روی اگر هریک از اقوام هفت­گانه یا عَمالقه صلح را نپذیرند، هیچ­یک از ایشان نباید زنده گذارده شود.»۱۲۲

g) عَمالقه در عصر حاضر

مطابق با آموزه‌های تلمودی و براساس منابع پسا تلمودی، اصل مسئله ضرورت جنگ با عَمالقه به عنوان یک حکم ایجابی به اثبات رسید، گرچه اختلافاتی در مصداق عَمالقه و نیز لزوم دعوت به صلح پیش از جنگ با ایشان در میان متفکران یهودی وجود داشت.

موضوع مهم دیگری که امروزه پاسخ بدان ضروری است، این مسئله است که آیا در عصر حاضر نیز مصادیقی برای عَمالقه وجود دارد؟.پاسخ دادن به این پرسش، در گرو تفسیر هلاخاهای مربوط به عَمالقه است. برخی از مهم­ترین این تفسیرها در این زمینه عبارتند از:

۱٫ مطالعه فرامینی چون «به یادآور آنچه عَمالیق وقت بیرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. که چگونه تو را در راه مقابله کرده، همه واماندگان را در عقب تو از مؤخر تقطع نمودند. در حالی­که، تو ضعیف و وامانده بودی و از خدا نترسیدند. پس چون یهُوَه خدایت تو را در زمینی که یهُوَه خدایت تو را برای تصرفش نصیب می‌دهد از جمیع دشمنانت آرامی بخشد. آنگاه ذکر عَمالیق را از زیر آسمان محو ساز و فراموش مکن.۱۲۳ پس الآن برو وعَمالیق را شکست داده، جمیع مایملک ایشان را بالکل نابود ساز و بر ایشان شفقت مفرما؛ بلکه مرد و زن، طفل و شیرخواره، گاو، گوسفند، شتر و الاغ را بکُش.۱۲۴ نشان می­دهد که نمی­توان به سادگی این احکام را منحصر به زمان و مصداق­هایی خاص دانست و لزوم یادآوری رفتار خصمانه عَمالقه با بنی­اسرائیل، برای همیشه می­تواند غیر زمانمند بودن این احکام را گوشزد کند. دقیقاً مانند احکام مربوط به قربانی معبد که امروزه گرچه امکان آن منتفی است، ولی این به معنای الغای حکم نخواهد بود، بلکه موضوع حکم موجود نیست. چه­بسا روزی مصادیق عَمالقه نیز پیدا شود. چنان­که مطابق پیش­گویی­های صورت­گرفته، یکی از وقایع پیش­مسیحایی، ظهور ایلیا پیش از آمدن ماشیح است که بازماندگان عَمالقه را نابود خواهد کرد، آنگونه که یوشَع، پدرانشان را معدوم ساخت.۱۲۵

این تفسیر، عَمالقه را یک قوم حقیقی و نسلی از انسان می­شمارد و نه استعاره­ای عام برای دشمنان یهود. طبق این تفسیر نباید هر قومی را بدون بررسی انتساب نسبی­اش به عَمالقه باستان، مورد اتهام قرار داد و مصداقی برای عَمالقه دانست.

۲٫ براساس معیاری که رامبام ارائه داد، عَمالقه گرچه در معنای اولیه­اش بر قوم خاصی دلالت می­کردند، اما مسئله اصلی، فرهنگ اعتقادی عَمالقه و دشمنی ایشان با بنی­اسرائیل بود. پس با توسعه فهم ابن میمونی از عَمالقه، می­توان این کلمه را نمادی برای همه اقوامی دانست که با یهود دشمنی می­ورزند. امروزه سیاست­مداران صهیونیست۱۲۶ برآنند که اعراب و دیگر دشمنان اسرائیل موجود را مصداق­هایی از عَمالقه بدانند! اما توجه به چند نکته در این خصوص ضروری است:

أ. ابن میمون چنین می­گفت که عَمالقه می­توانند با تحول در باورداشت­های خود، از مصداق حکم جنگ خارج شوند. این بدین معناست که برای شمول حکم عَمالقه برای یک قوم دو موضوع ضرورت دارد: اولاً، قومیت عَمالیقی داشتن و ثانیاً، تعلق فرهنگی به اعتقادات عَمالقه. فقدان هر یک از این موارد، مانع صدق عنوان عَمالقه بر قوم می­شود.

ب. دشمنی با یهود چیزی است و مخالفت با صهیونیست چیز دیگر. آنچه که در تورات بدان تأکید شده، جسارت و عداوت عَمالقه نسبت به یهُوَه و یهودیانی است که عمل به تورات را وجهه همت خود قرار داده­اند.

این در حالی است که، صهیونیست بودن، لزوماً به معنای عمل به مقتضای تورات نیست. در واقع، صهیونیسم یک تفکر سیاسی خاص و صد البته با خاستگاهی یهودی است و این مصادره به مطلوب است که مخالفان صهیونیسم، دشمنان یهُوَه و به تبع آن مصادیقی از عَمالقه قلمداد شوند. آن­گونه که پیداست، این تفسیر بیش از اینکه علمی و هلاخایی باشد، یک تفسیر سیاسی۱۲۷ است و چندان مقبولیتی نزد علمای یهودی معاصر ندارد. علاوه بر اینکه، فاقد هرگونه جنبه استنادی به منابع هلاخایی معتبر در یهودیت است.

۳٫ عَمالقه گرچه مصداقی عینی در تاریخ بنی‌اسرائیل دارند، ولی این مانع از آن نمی‌شود که ما چشم خود را به واقعیتی فراتر از نمود ظاهری عَمالقه بیفکنیم و دریابیم که عَمالقه یعنی دشمنی با اندیشه تعالی یهُوَه. یا به گفته ربای آرنیه۱۲۸ عَمالقه، یعنی تردید در وجود و اقتدار خدای یهود. پس ما باید همه‌روزه در پی یافتن عَمالقه در میان اقوام مختلف، یهودیان و حتی وجود خودمان باشیم. آیا اینکه مقدار عدد ابجدی عَمالیق در زبان عبری ۲۴۰ و برابر با معادل عبرانی واژه «شک»۱۲۹ است، ما را به همین مسئله رهنمون نمی‌سازد؟

h) نتیجه‏ گیری

ملحمت حوا، نخستین مصداق نبرد مشروع در آیین یهود است که پیروان این دین بر اساس آن ملزم به نبرد با کسانی هستند که تصرف سرزمین موعود در عهد باستان متوقف بر شکست ایشان بوده است. جنگ با اقوام هفت­گانه از همین دست است. ملحمت حوا، نبردی آغازگرانه است و پدیدآورنده شدیدترین خشونت­های ناشی از جنگ­های دینی در سراسر تاریخ مکتوب ادیان بوده است. بر اساس تاریخ یهود، یوشع قهرمان این جنگ‌ها است. به لحاظ زمانی می­توان نقطه آغاز ملحمت حوا را اندکی پس از خروج از مصر تا برقراری حکومت یهودی به دست داوود دانست.

http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/17

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x