غلبۀ نهایی اسلام بر ادیان(۱۰ص)
چکیده
در قرآن کریم، سه آیۀ شریفه با تعبیری مشترک از ارادۀ الهی مبنی بر غلبۀ اسلام بر سایر ادیان خبر میدهند. با توجه به سیاق آیات، وعدۀ مزبور بهطور ویژه ناظر بر مغلوبیت نهایی دو دین محرّف یهود و مسیحیت است. بنا بر روایات فریقین، تحقق این وعدۀ الهی به دست مبارک امام مهدی(عج)و حضرت مسیح(ع) خواهد بود. البته بنا بر برخی قرائن قرآنی و روایی احتمالاً بعد از این غلبۀ نهایی باز عدهای به صورت پنهانی و منافقانه بر عقاید انحرافی پیشین خود باقی خواهند ماند.
واژگان کلیدی
اسلام، ادیان، یهود، مسیحیت، امام مهدی(عج)، حضرت مسیح(ع)، آخرالزمان.
مقدمه
از مباحث مورد علاقۀ دنیای معاصر در حوزۀ دین، مبحث آخرالزمان است که ادیان مختلف _ اعم از توحیدی و غیرتوحیدی_ کم و بیش به آن پرداختهاند. روشن است که هر نوع تلقی دربارۀ آخرالزمان در ترسیم برخی خطوط اساسی حرکت فرد و اجتماع تأثیرگذار خواهد بود. از اینرو ارائۀ تصویری صحیح از آن ضروری است و با اهتمام به این ضرورت زمانی درمییابیم که برخی صاحبان قدرت، ثروت و رسانه با انگیزههایی غیردینی و غیرعلمی درصدد مصادرۀ به مطلوب این مقوله هستند. در راستای نیل به تصویری صحیح از آخرالزمان بدیهی است که بیخدشهترین منبع قرآن کریم است که متأسفانه اهتمام علما در اینباره پذیرفتنی نیست. نوشتار حاضر تلاشی برای تبیین گزارهای خاص از مجموعۀ معارف قرآنی در اینباره است. پرسش اصلی که این نوشتار، پاسخ قرآنی آن را پی میگیرد، آن است که رویارویی ادیان سرانجام به کجا خواهد انجامید؟
فرضیه: در دوران حکومت امام مهدی(عج)و رجعت عیسی(ع)، حیات رسمی همۀ ادیان غیر از اسلام پایان میپذیرد، اما عدهای از منتسبان به ادیان مزبور (قدر مسلم، یهودیت و مسیحیت) تا قیامت به گونهای غیررسمی و نهانی و منافقانه باقی خواهند بود.
آیات ناظر بر غلبۀ نهایی اسلام بر سایر ادیان
خداوند سبحان در سه آیۀ شریفه، با تعبیری مشترک از غلبۀ اسلام بر سایر ادیان خبر دادهاست:
یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ (توبه: ۳۲ – ۳۳)
[کافران] مىخواهند که نورِ خدا را با دهانهایشان خاموش کنند و[لى] خدا جز این نمىخواهد که نورش را کامل کند، گرچه کافران ناخشنود باشند. او کسى است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند، گرچه مشرکان ناخشنود باشند.
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا؛ (فتح: ۲۸)
او کسى است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند و گواهى خدا کافى است.
یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ (صف: ۸ – ۹)
[کافران] مىخواهند تا نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند، در حالى که خدا کامل کنندۀ نور خویش است، گرچه کافران ناخشنود باشند. او کسى است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند، گرچه مشرکان ناخشنود باشند.
برای دریافت دقیقتری از مفهوم آیات شریفه، لازم است بررسیهایی انجام گیرد که ذیلاً در قالب چند عنوان ارائه میشود:
مراد از لِـیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ
در تبیین تعبیر آیۀ شریفۀ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ چندین احتمال در تفاسیر مطرح شده است؛ از جمله اینکه تعبیر شریفه ناظر بر غلبۀ اسلام بر جمیع ادیان جزیرهالعرب در صدر اسلام است، یا اینکه ناظر بر این است که مسلمین در مراحل مختلف به برخی از وابستگان ادیان گوناگون غلبه یافتهاند؛ مثلاً برخی یهودیان را در خیبر و امثال آن، و مجوس را در فتح ایران، و برخی از بتپرستان جهان را در عربستان و… شکست دادهاند. گویا طرح این دو احتمال از آن باب بوده که وعدۀ الهی مذکور، تحقق یافته مطرح گردد و حال آنکه قرار نیست وعدهها و بشارتهای قرآنی حتماً در صدر اسلام تحقق پذیرد و ممکن است مربوط دورانهای بعدی یا آخر الزمان باشد. ایراد مهم این دو احتمال _ که آنها را مردود میسازد _ مغایرت هر دو با اطلاق تعبیر آیه شریفه است؛ چرا که ظاهر آیۀ شریفه حاکی از «غلبۀ مطلق» اسلام بر «تمام ادیان» است. احتمال سومی که مطرح شده آن است که ضمیر در «لیظهره» به حضرت رسول(ص)برمیگردد و مراد از عبارت شریفه، آگاهی پیامبر اکرم(ص)بر معارف همۀ ادیان است؛ این احتمال نیز به روشنی مردود است؛ زیرا:
یکم. با سیاق آیات سازگار نیست؛ چون در دو مورد از آیات مورد بحث ابتدا از تلاش کفار برای خاموش کردن نور اسلام و ارادۀ متقابل خداوند بر تتمیم این نور صحبت شده و ربط روشنی متصور نیست که در ادامه تأکید شود خدای تعالی پیامبرش را بر مطالب همۀ ادیان آگاه خواهد ساخت.
دوم. سیاق درونی آیات شریفۀ مزبور نیز با این احتمال سازگار نیست؛ چرا که تعبیر نخستینِ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ، معیت رسولالله(ص)را با همۀ معارف حقه اثبات میکند و دیگر چه نیازی است که در ادامه بر اطلاع آن حضرت از محتوای سایر ادیان تاکید گردد؟ بهویژه با توجه به اینکه اطلاق آیۀ شریفه، ادیان غیرتوحیدی و از اساس خرافی را نیز
دربر میگیرد.
سوم. آگاهی پیامبر اکرم(ص)از ادیان چیزی نیست که سبب ناخرسندی مشرکان و کافران گردد (نجارزادگان، ۱۳۸۹: ۴۳).
نظریۀ صحیح دربارۀ عبارت شریفۀ مورد بحث آن است که هماهنگ با ظاهر روشنش، ناظر به غلبۀ مطلق اسلام بر همۀ ادیان مطرح گردد. این نظر با سیاق بیرونی آیات شریفه نیز کاملاً سازگار است؛ چرا که بیانگر آن است که بهرغم تلاش کفار برای خاموش کردن نور الهی، ارادۀ خداوند بر تتمیم آن است و تحقق کامل این اراده در غلبۀ نهایی دین اسلام بر سایر ادیان نمایان خواهد شد. روشن است که با این تلقی از آیۀ شریفه باید گفت این بشارت الهی هنوز به طور کامل تحقق نیافته و در آینده محقق خواهد شد. روایات متعددی از شیعه و اهلسنت تأیید کنندۀ این نظرند که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
نوع غلبۀ مطرح در آیات شریفه (منطقی یا ظاهری)
در بدو نظر دو نوع غلبه بر سایر ادیان متصور است؛ یکی غلبۀ برهانی و منطقی و دیگر، غلبۀ با قدرت. بعضی از مفسران بیشتر به قول نخست مایلند (مثلاً نک: ابنعاشور، ۱۹۹۷: ج۱۰، ۱۷۳)، اما به نظر میرسد مراد از آیۀ شریفه چنین نیست؛ چون اولاً تعبیر «لیظهره» مطلق است و منصرف ساختن آن به معنایِ مقیدِ غلبۀ منطقی نیازمند قرینه است که در اینجا موجود نیست. دوم، همانگونه که تلاش کفار در خاموش کردن نور الهی، تنها فرهنگی و نرمافزاری نبوده و شامل توطئههای نظامی و سختافزاری نیز میشده، طبیعتاً ارادۀ الهی بر تتمیم نور خود هر دوی این عرصهها را دربر خواهد گرفت و در نتیجه غلبه دادن دین اسلام بر دیگر ادیان نیز شامل هر دو عرصه خواهد بود و نباید آن را به بعد فرهنگی منحصر کرد. سوم، مفهوم غلبۀ منطقی اسلام بر دیگر ادیان با توجه به تعبیر نخستِ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ همواره مقرر و محقق است و چیزی نیست که دربارۀ آن به آینده بشارت داده شود؛ آنچه قابل بشارت است، غلبۀ ظاهری است.
مراد از ادیان مغلوب
ظاهر اطلاق در تعبیر عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ تمام ادیان و مکاتب _ چه الهی و چه غیر الهی _ را دربر میگیرد، ولی با عنایت به سیاق آیات شریفۀ مزبور، به نظر میرسد مفهومشان بهطور ویژهای ناظر بر دو دین تحریف شدۀ یهود و مسیحیت است؛ زیرا در سورۀ توبه، آیات قبل و بعد به روشنی به اهل کتاب مربوطند:
قَاتِلُوا الَّذِینَ لَایؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَلَایحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یعْطُوا الْجِزْیهَ عَن یدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ * وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَکُونَ * اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یشْرِکُونَ * یرِیدُونَ أَن یطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ * یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ یکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ؛ (توبه: ۲۹-۳۴)
با کسانى پیکار کنید که از افرادى هستند، که کتاب [الهى] به آنان داده شده، که به خدا و به روز بازپسین ایمان نمىآورند، و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام کرده، ممنوع نمىدارند، و به دین حق متدیّن نمىشوند تا اینکه [مالیاتِ] جِزیه را به دست خود بپردازند، در حالى که آنان کوچکند. و یهودیان گفتند: عُزَیْر پسر خداست. و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خداست. این سخن آنان است در حالى که با دهانشان [مىگویند] که به گفتار کسانى که قبلًا کفر ورزیدند شباهت دارد، خدا آنان را بکشد، چگونه [از حق] بازگردانده مىشوند! [آنان] دانشمندانِ [نیکو اثرِ] خویش، و راهبانشان و مسیح پسر مریم را پروردگارانى غیر از خدا قرار دادند و حال آنکه به آنان فرمان داده نشده بود، مگر آنکه معبود یگانه را بپرستند، که هیچ معبودى جز او نیست. او منزه است از آنچه [با وى] شریک مىگردانند. [کافران] مىخواهند که نورِ خدا را با دهانهایشان خاموش کنند و[لى] خدا جز این نمىخواهد که نورش را کامل کند، گرچه کافران ناخشنود باشند. او کسى است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند، گرچه مشرکان ناخشنود باشند.
اى کسانى که ایمان آوردهاید، قطعاً بسیارى از دانشمندان [اهل کتاب] و راهبان، اموال مردم را به ناروا مىخورند، و [مردم را] از راه خدا بازمىدارند. و کسانى که طلا
و نقره را مىاندوزند، و آن را در راه خدا مصرف نمىکنند، پس آنان را به عذابى دردناک مژده ده!
و در سورۀ مبارکۀ صف نیز دو آیۀ شریفۀ مزبور بعد از آیات مربوط به بنیاسرائیل و آزار ایشان بر موسی(ع) و بشارت عیسی(ع) به آنان دربارۀ حضرت رسول(ص)است و بعد از دو آیۀ شریفه نیز از جهاد و نصر و فتح و نهایتاً باز از یهود و نصارا صحبت شدهاست:
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ * وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمـُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ * وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ * یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ * وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ * یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ کَما قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرینَ؛ (صف: ۵ – ۱۴)
و [یادکن] هنگامى را که موسى به قومش گفت: «اى قوم [من]، چرا آزارم مىدهید در حالى که به یقین مىدانید که من فرستادۀ خدا به سوى شما هستم؟!» و هنگامى که [از حق] منحرف شدند، خدا دلهایشان را منحرف ساخت و خدا گروه نافرمانبردار را راهنمایى نمىکند. و [یادکن] هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: «اى بنىاسرائیل (فرزندان یعقوب)، در واقع من فرستادۀ خدا به سوى شمایم، در حالى که مؤید آنچه از تورات که پیش از من بوده، و مژدهآور فرستادهاى هستم که بعد از من مىآید [و] نام او احمد است.» و[لى] هنگامى که با دلیلهاى روشن [معجزهآسا] به سراغشان آمد، گفتند: «این سحرى آشکار است.» و چه کسى ستمکارتر است از کسى که بر خدا دروغ بسته در حالى که او به سوى اسلام فراخوانده مىشود؟! و خدا گروه ستمکار را راهنمایى نمىکند. [کافران] مىخواهند تا نور خدا را با دهانهایشان خاموش سازند، در حالى که خدا کامل کنندۀ نور خویش است، و گرچه کافران ناخشنود باشند. او کسى است که فرستادهاش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همۀ دین[ها] پیروز گرداند، و گرچه مشرکان ناخشنود باشند. اى کسانى که ایمان آوردهاید، آیا شما را به داد و ستدى راهنمایى کنم که شما را از عذاب دردناک نجات دهد؟! به خدا و فرستادهاش ایمان آورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید این براى شما بهتر است اگر بدانید. تا پیامدهاى [گناهان]تان را براى شما بیامرزد و شما را در بوستانهاى [بهشتى] که نهرها از زیر [درختانـ]ـش روان است و در خانههاى پاکیزه در بوستانهاى [ویژه] ماندگار وارد کند این کامیابى بزرگ است. و [نعمت] دیگرى که آن را دوست دارید [به شما بدهد، که آن] یارى از جانب خدا و پیروزى نزدیک است و مؤمنان را مژده ده! اى کسانى که ایمان آوردهاید! یاوران خدا باشید همانگونه که عیسى پسر مریم به حواریون گفت: «چه کسانى یاوران من با خدایند؟!» حواریون گفتند: «ما یاوران خداییم.» و گروهى از بنىاسرائیل (فرزندان یعقوب) ایمان آوردند و گروهى کفر ورزیدند و کسانى را که ایمان آورده بودند بر [ضد] دشمنانشان [تقویت و] تأیید کردیم پس پیروز شدند.
دربارۀ آیۀ ۲۸ سورۀ فتح نیز پیش از آیۀ شریفه، از تحقق رؤیای رسولالله(ص)دربارۀ دخول به مسجدالحرام خبر داده شده و در ادامه میفرماید:فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِکَ فَتْحاً قَرِیباً که «فتح قریب» به صلح حدیبیه یا جنگ خیبر تفسیر شدهاست، ولی برخی مفسران با قرینۀ آیۀ ۱۸ همین سوره و همچنین با قرینۀ نزدیکتر بودن فتح خیبر به تحقق رؤیای نبوی از صلح حدیبیه، ناظر بودن عبارت شریفه به فتح خیبر و شکست دادن«یهود» را ترجیح دادهاند. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴: ج۲۲، ۱۰۵)
در آیه بعد نیز به بیان اوصاف پیامبراکرم(ص)و آنان که همراه آن حضرتند، آنگونه که در تورات و انجیل آمده، پرداخته شدهاست؛ از جمله شدت بر کافران و شکوفایی و استحکام روزافزون و استواری اعجابآوری که موجب خشم کفار میشود. تعابیر مذکور به قرینۀ اینکه خطاب به یهود و نصارا مطرح شده است، شاید متضمن تشویق آنان بر ایمان به این دین موعود و تهدید و تخویف آنان دربارۀ عواقب ایمان نیاوردن به آن باشد. به عبارت دیگر، شاید آیۀ شریفه از بُعدی متضمن رشد مرحله به مرحلۀ اسلام نسبت به ادیان یهود و مسیحیت و در نهایت نیل به استواری تامّ و غلبه بر ادیان مزبور باشد. با نگرش از این بُعد، ممکن است کفار مذکور در آیۀ شریفه، کفار اهل کتاب باشند، همانند تعبیر «الکافرون» در عبارت شریفۀ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ.
از اینرو مشاهده میشود که آیۀ شریفۀ ۲۸ سورۀ فتح نیز از حیث سیاق، افزون بر ارتباط با غلبه بر مشرکین، میتواند مرتبط با اهل کتاب تلقی گردد.
خلاصه اینکه ظاهراً بتوان از مجموع آیات شریفه به این استنباط نایل شد که در عبارت شریفۀ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ مغلوبیت نهایی دو دین تحریف شدۀ یهود و مسیحیت به طور ویژه مدّنظر است.
در همین راستا نکتۀ مهمی که جلب نظر میکند، آن است که ذیل دو آیۀ شریفۀ همسان ۳۳ سورۀ توبه و ۹ سورۀ صف، عبارت شریفۀ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ آمدهاست. از اینرو به نظر میرسد وصف شرک در این آیات بیشتر ناظر به اهل کتاب است تا مشرکان و بتپرستان رسمی. قرینۀ روشن این برداشت در سورۀ توبه قابل مشاهده است که ابتدا از عقیدۀ شرکآمیزِ پسر خدا دانستن عزیر توسط یهود و مسیح(ع) توسط نصارا سخن میگوید و آنگاه عقیدۀ دیگر شرکآمیز آنان را در قائل بودن به ربوبیت تشریعی عالمانشان بیان میفرماید و با جملۀ وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً آنان را به شرک در عبودیت متهم نموده و با جملۀ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ به صراحت ایشان را متصف به وصف شرک کرده و بعد از آن است که وعدۀ تتمیم نور و اظهار اسلام بر ادیان را بهرغم اکراه مشرکان بیان میفرماید.
از این رهگذر، میتوان استنباط کرد که مهمترین تحریف رخ داده در ادیان دیگر بهویژه یهود و مسیحیت که به سبب آن ارسال رسول خاتم و غلبۀ دین ناب او بر ادیان مزبور ضروری شده، مخدوش شدن حقیقت ناب توحید در این ادیان و صبغۀ شرکآمیز گرفتن آنهاست و جز این نیز نمیتواند باشد؛ زیرا جوهره، مغز و چکیدۀ همۀ ادیان الهی توحید است و اگر حقیقت توحیدی دینی مخدوش شود، اصل و جوهرۀ آن نیز مخدوش شده و فلسفۀ وجودیاش را از دست داده است.
بنا بر آنچه گذشت، گویا بتوان گفت که محور درگیری اسلام و سایر ادیان _ بهویژه یهود و مسیحیت _ به هنگام تحقق نهایی غلبۀ اسلام بر ادیان مزبور، توحید _ با تمام گسترۀ مفهومیاش _ خواهد بود نه محورهای دیگر و این نکتهای بسیار مهم است.
حاصل غلبۀ اسلام؛ نابودی مطلق کفار یا بقای مقهورانۀ آنان
پرسش دیگری که دربارۀ غلبۀ مذکور در آیات شریفۀ مورد بحث به نظر میرسد، این است که آیا این غلبه موجب نابودی مطلق ادیان دیگر شده و دین موجود میان انسانها تنها اسلام خواهد بود یا اینکه ادیان دیگر از بین نخواهند رفت، ولی زیر سیطرۀ اسلام و تحت حاکمیت اسلامی قرار خواهند گرفت؟
با توجه به سیاق، آیات مذکور بهطور ویژه ناظر به یهود و نصارا هستند و به طور طبیعی پاسخ به پرسش فوق نیز همراه با تمرکز ویژه بر یهود و نصارا خواهد بود.
تفاسیر به صورت روشن و مفصل به پاسخ این سؤال نپرداختهاند، ولی اجمالاً گاه احتمال اول (نابودی مطلق) را مطرح نمودهاند (نک: حقی بروسوی، بیتا: ج۳، ۴۱۷) و گاه احتمال دوم (بقای مقهورانه) را (نک: ابنعاشور، ۱۹۹۷: ج۱۰، ۱۷۳).
۱٫ بررسی احتمال اول (نابودی مطلق سایر ادیان)
برخی آیات و روایات را میتوان به عنوان شاهد این احتمال مطرح کرد:
الف) شاهد قرآنی
آیۀ شریفۀ ۱۵۹ سورۀ مبارکۀ نساء میتواند شاهدی بر پیروزی نهایی اسلام و نابودی ادیان یهودیت و مسیحیت تلقی گردد:
وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا؛
و [ کسى] از اهل کتاب نیست، مگر اینکه پیش از مرگش حتماً به او ایمان مىآورد و روز رستاخیز، [مسیح] بر آنان گواه خواهد بود.
دربارۀ این آیۀ شریفه اجمالاً به نکاتی اشاره میشود:
اولاً با توجه به سیاق آیه که پیش از آن از کشته و به صلیب کشیده نشدن حضرت عیسی(ع) و رفع آن حضرت به سوی خدای سبحان سخن رفته، بیشتر مفسران ضمیر در «به» را راجع به حضرت عیسی(ع) مطرح کردهاند.
ثانیاً، دربارۀ ضمیر «موته» اختلاف نظر جدی وجود دارد:
الف) برخی آن را ناظر به عیسی(ع) دانستهاند که در نتیجه مفهوم آیۀ شریفه ناظر به بازگشت مجدد عیسی(ع) به زمین در آخرالزمان خواهد بود. بر این اساس معنای آیۀ شریفه چنین میشود که همۀ اهل کتاب پیش از مرگ حضرت عیسی(ع) که طبیعتاً پس از بازگشت مجدد آن حضرت به زمین رخ خواهد داد به او ایمان خواهند آورد.
علامه در المیزان (۱۳۷۴: ج۵، ۲۱۹)، محمدهادی معرفت در شبهات و ردود (۱۴۲۳: ۱۰۹)، صادقی تهرانی در الفرقان (۱۳۶۵: ج۷، ۴۴۰)، محمد عزت در تفسیرالحدیث (۱۳۸۳: ج۸، ۲۷۹)، طبری در جامعالبیان (۱۴۱۲: ج۶، ۱۴) و ابنکثیر در تفسیر القرآن العظیم (۱۴۱۹: ج۲، ۴۰۱)، قطعاً یا ترجیحاً این نظر را پذیرفتهاند و صاحب تفسیر الحدیث ادعا کرده که نظر جمهور همین است.
ب) برخی دیگر از مفسران ضمیر در «موته» را راجع به اهل کتاب دانستهاند. بر این اساس، مفهوم آیۀ شریفه چنین میشود که تمامی اهل کتاب در هنگام مرگ به حقانیت حضرتعیسی(ع) پی برده و به او ایمان خواهند آورد، اگرچه این ایمان نفعی برایشان نخواهد داشت.
در تسنیم (جوادی آملی، ۱۳۹۰: ج۲۱، ۳۲۸)، فی ظلال القرآن (شاذلی، ۱۴۱۲: ج۲، ۸۰۳)، احسنالحدیث (قرشی، ۱۳۷۷: ج۲، ۴۸۸)، التحریر و التنویر (ابنعاشور، ۱۹۹۷: ج۴، ۳۰۹)، روحالبیان (حقی بروسوی، بیتا: ج۲، ۳۲۰)، روحالمعانی (آلوسی، ۱۴۱۵: ج۳، ۱۸۸)، کشاف (زمخشری، ۱۴۰۷: ج۱، ۲۸۸) و کنزالدقائق (قمى مشهدى، ۱۳۶۸: ج۳، ۵۸۳) این نظر به طور قطعی یا ترجیحی پذیرفته شده است.
در این میان با ادلۀ متعدد _ که در این نوشتار، مجال ذکر آنها نیست _ به قوّت میتوان ضمیر در «موته» را ناظر بر حضرت عیسی(ع) دانست که در نتیجه مفهوم آیۀ شریفۀ ۱۵۹ سورۀ نساء چنین خواهد بود که پیش از رحلت حضرت عیسی(ع) در آخرالزمان همۀ اهل کتاب به آن حضرت ایمان خواهند آورد و با توجه به مبشّر اسلام بودن حضرتعیسی(ع) نتیجه، ایمان همۀ اهل کتاب به اسلام و انقراض یهودیت و مسیحیت پیش از قیامت خواهد بود.
ب) شواهد روایی
برخی روایات شاهد نابودی نهایی همۀ ادیان غیر از اسلام هستند و تحقق آن را به دست حضرت مهدی(عج)و حضرت عیسی(ع) مطرح کردهاند. برخی از این روایات اساساً ذیل آیات شریفۀ مورد بحث مطرح شدهاند:
عن أبوهریره: قال رسول الله: «والذی نفسی بیده، لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً عدلاً، فیکسر الصلیب، ویقتل الخنزیر، ویضع الجزیه، ویفیض المال حتى لا یقبله أحد، حتى تکون السجده الواحده خیراً من الدنیا وما فیها»، ثم یقول أبوهریره: «واقرءوا إن شئتم: وإن من أهل الکتاب إلّا لیؤمنن به قبل موته، ویوم القیامه یکون علیهم شهیداً». (بخاری، ۱۴۰۷: ج۳، ۱۲۷۲، ح۳۲۶۴ و ج۲، ۷۷۴ و ۸۷۵، ح۲۱۰۹ و ۲۳۴۴؛ نیشابوری، بیتا: ج۱، ۱۳۵، ح۱۵۵؛ ابنماجه، بیتا: ج۲، ۱۳۶۳، ح۴۰۷۸؛ ترمذی، بیتا: ج۴، ۵۰۶، ح۲۲۳۳٫ ترمذی حدیث را حسن صحیح معرفی کرده است.)
شاهد اصلی در روایت فوق تعبیر «و یضع الجزیه» است. صاحبان فتح الباری بشرح صحیح البخاری و المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج تعبیر مزبور را ناظر به عدم پذیرش آیینی غیر از اسلام دانستهاند (عسقلانی، بیتا: ج۶، ۴۹۱؛ نووی، ۱۳۹۲: ج۲، ۱۹۰؛ همچنین نک: مجلسی، ۱۴۰۳: ج۵۲، ۳۸۲). به عبارت دیگر در آن دوران امکان زندگی اهل کتاب تحت حکومت اسلامی که مشروط به پرداخت جزیه بود منسوخ شده و وجود اهل کتاب تحمل نخواهد شد.
در روایت دیگری از ابوهریره تعبیر «و یهلک الله فی زمانه الملل کلّها إلّا الإسلام» نیز وجود دارد (سجستانی، بیتا: ج۴، ۱۱۷، ح۴۳۲۴؛ ابنحبان،۱۴۱۴: ج۱۵، ۲۳۳، ح۲۳۳۲؛ ابنحنبل، بیتا: ج۲، ۴۰۶ و ۴۳۷، ح۹۲۵۹ و ۹۶۳۰) .
عن أمامه الباهلی: خطبنا رسول الله: … فیکون عیسى بن مریم _ علیه السلام _ فی أمتی حکماً عدلاً، وإماماً مقسطاً، یدق الصلیب، و یذبح الخنزیر، و یضع الجزیه، و یترک الصدقه، فلا یسعى على شاه، و لا بعیر، و ترفع الشحناء، و التباغض، و تنزع حمه کل ذات حمه، حتى یدخل الولید یده فی الحیه، فلا تضره، و تفر الولیده الأسد، فلا یضرها، و یکون الذئب فی الغنم کأنّه کلبها، و تملأ الأرض من السلم کما یملأ الإناء من الماء، و تکون الکلمه واحده، فلا یعبد إلّا الله، و تضع الحرب أوزارها، و تسلب قریش ملکها … . (ابنماجه، بیتا: ج۲، ۱۳۶۲، ح۴۰۷۷)
عن أبی المقدام عن أبی جعفر (ع) فی قول الله: لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، یکون أن لا یبقى أحد، الّا أقر بمحمد. (عیاشی، ۱۳۸۰: ج۲، ۸۷)
محمد بن العباس، قال: حدثنا أحمد بن هوذه، عن إبراهیم، عن عبد الله بن حماد،
عن أبی بصیر، قال: سألت أبا عبدالله(ع)، عن قول الله عز و جل فی کتابه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ،
فقال: «و الله ما نزل تأویلها بعد». قلت: جعلت فداک! و متى ینزل تأویلها، قال: «حین یقوم القائم إن شاء الله تعالى، فإذا خرج القائم(ع) لم یبق کافر أو مشرک إلّا کره خروجه حتى لو أن کافراً أو مشرکاً فی بطن صخره لقالت الصخره:یا مؤمن! فی بطنی کافر أو مشرک فاقتله، فیجیئه فیقتله». (استرآبادی، ۱۴۰۹: ۶۶۳؛ همچنین قریب این روایت در صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ۶۷۰)
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الدَّقَّاقُ
وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ
_ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ _ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُوالْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ:
حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ: حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَکْحُولٍ قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ(ع): … فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَنْ ذْهَبَ بِالدُّنْیَا حَتَّى یَقُومَ مِنَّا الْقَائِمُ یَقْتُلُ مُبْغِضِینَا
وَ لَا یَقْبَلُ الْجِزْیَهَ وَ یَکْسِرُ الصَّلِیبَ وَ الْأَصْنَامَ وَ یَضَعُ الْحَرْبُ أَوْزارَها … . (صدوق، ۱۳۶۲: ج۲، ۵۷۹)
حدثنا ابن وکیع، قال: ثنا حمید بن عبد الرحمن، عن فضیل بن مرزوق، قال: ثنی من سمـع أباجعفر : لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ قال: إذا خرج عیسى _ علیه السلام _ اتبعه أهل کل دین. (طبری، ۱۴۱۲: ۱۰، ۸۲)
حدثنا یوسف بن یعقوب، عن محمد بن أبی بکر المقرئ، عن نعیم بن سلیمان، عن لیث، عن مجاهد، عن ابن عباس، فی قوله عز و جل: لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، قال:لا یکون ذلک حتى لا یبقى یهودی و لا نصرانی و لا صاحب مله إلا صار إلى الإسلام، حتى تأمن الشاه و الذئب و البقره و الأسد و الإنسان و الحیه، [و] حتى لا تقرض فأره جراباً، و حتى توضع الجزیه، و یکسر الصلیب، و یقتل الخنزیر، و هو قوله تعالى: لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ و ذلک یکون عند قیام القائم _ علیه السلام_ . (همو: ۶۶۴)
۲٫ بررسی احتمال دوم (بقای مقهورانه)
دربارۀ این احتمال نیز برخی آیات و روایات را میتوان به عنوان شاهد مطرح کرد:
الف) شواهد قرآنی
۱٫ برخی از آیات قرآن کریم بیانگر بقای یهود و نصارا تا پایان دنیاست، از جمله:
وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَاناً وَکُفْراً وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ؛ (مائده: ۶۴)
و یهودیان گفتند: «دستِ خدا بسته است.» دستهایشان بسته باد! و به خاطر آنچه که گفتند، از رحمت [الهى] دور شدند! بلکه هر دو دستِ [قدرتِ] او، گشاده است هر گونه بخواهد، [و شایسته بداند] مصرف مىکند. و[لى] آنچه از طرف پروردگارت، به سوى تو فرود آمده، حتماً بر طغیان و کفر بسیارى از آنان مىافزاید و ما در میان آنان تا روز رستاخیز، دشمنى و کینه افکندیم. هر گاه آتشى براى جنگ برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت و براى فساد در زمین، مىکوشند و خدا، فسادگران را دوست ندارد.
روشن است که بر اساس ظاهر آیۀ شریفۀ فوق و نظایرش باید آیات غلبۀ اسلام بر ادیان را طوری معنا کرد که با بقای یهود و نصارا سازگار باشد، همانگونه که در این احتمال چنین کاری انجام گرفته و غلبۀ نهایی اسلام به معنای تحت سیطرۀ حکومت اسلام درآمدن یهود و نصارا و گرفتن جزیه از ایشان مطرح شده است.
۲٫ با توجه به استعمالات قرآنی مادۀ «ظهر» _ که مجموعاً ۵۹ مورد در ۵۷ آیۀ شریفه است _ و بهویژه با توجه به مواردی که فعل مشتق از این ماده با «علی» متعدی شده است، به نظر میرسد مفهوم ظهور تلازمی با هلاکت ندارد. برای نمونه این معنا را میتوان در آیات شریفهای که ذیلاً بیان میشود مشاهده نمود:
کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّهً یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ؛ (توبه:۸)
چگونه [براى مشرکان پیمانى باشد] و حال آنکه اگر بر شما غالب شوند، دربارۀ شما هیچ خویشاوندى و هیچ تعهّدى را رعایت نمىکنند؟! شما را با دهان [و سخنان]شان خشنود مىکنند، و حال آنکه دلهایشان امتناع مىورزد و اکثر آنان نافرمانبردارند.
إِنهَُّمْ إِن یَظْهَرُواْ عَلَیْکمُْ یَرْجُمُوکمُْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فىِ مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَداً؛
(کهف: ۲۰)
[چرا] که اگر آنان بر شما غلبه پیدا کنند، سنگسارتان مىکنند یا شما را به آیینشان بازمىگردانند و در آن صورت، هرگز رستگار [و پیروز] نمىشوید.
وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فىِ قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً؛ (احزاب: ۲۶)
و [خدا] کسانى از اهل کتاب (یهود) را که از آن [مشرکـ]ـان پشتیبانى کردند از قلعههایشان فرو آورد و در دلهایشان وحشت افکند در حالى که دستهاى را مىکشتید و دستهاى را اسیر مىکردید.
روشن است که در آیات شریفۀ فوق _ که برای نمونه ذکر شدند _ «ظهور» تلازمی با هلاکت ندارد و بعد از چنین مغلوبیتی حیات مغلوبان ادامه دارد. بر این اساس گویا چنین بتوان استنباط نمود که آیات شریفۀ مورد بحث نیز حاکی از غلبۀ اسلام بر سایر ادیان است، بدون اینکه این معنا ملازمتی با هلاک مطلق آنها داشته باشد.
ب) شواهد روایی
برخی روایات نیز مؤید احتمال دوم هستند:
عن تمیم الداری: سمعت رسول الله یقول: «لیبلغن هذا الأمر ما بلغ اللّیل و النّهار، ولا یترک الله بیت مدر ولا و بر إلّا أدخله الله هذا الدین، بعز عزیز أو بذل ذلیل، عزاً یعز الله به الإسلام، وذلا یذل الله به الکفر» وکان تمیم الداری، یقول: قد عرفت ذلک فی أهل بیتی، لقد أصاب من أسلم منهم الخیر والشرف والعز، ولقد أصاب من کان منهم کافراً الذل والصغار والجزیه. (ابنحنبل، بیتا: ج۴، ۱۰۳؛ حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱: ج۴، ۴۷۷، ح۸۳۲۶)
طبق تفسیر تمیم الداری از حدیث، گویا باید چیرگی نهایی اسلام بر ادیان را قرین اخذ جزیه از اهل کتاب دانست که مستلزم بقای ایشان است. البته همین حدیث نبوی با تکملهای از مقداد بن اسود نیز نقل شده که در آن اشارهای به جزیه نیست .
روى عن موسى بن جعفر، عن أبیه، عن آبائه، عن الحسین بن علیّ(ع) عن أمیر المؤمنین(ع): …قال اللّه _ جلّ اسمه _ : … و حقّ علیّ أن أظهر دینک على الأدیان، حتّى لا یبقى فی شرق الأرض و غربها دین إلّا دینک، أو یؤدّون إلى أهل دینک الجزیه. (طبرسی، ۱۴۰۳: ج۱، ۲۲۲)
در این روایت نیز غلبۀ اسلام بر ادیان قرین مشمول جزیه شدن تمام غیرمسلمانان مطرح شده است.
ج) جمعبندی و تحلیل مطالب
به نظر میرسد شواهد روایی احتمال دوم از حیث اعتبار و تعدد، یارای مقابله با شواهد روایی احتمال اول را ندارد و در نتیجه در بحث حاضر قابلیت استناد نخواهد داشت؛ افزون بر اینکه دو دسته روایت شاید به این صورت که شواهد روایی احتمال دوم، ناظر به مرحلۀ اول چیرگی اسلام بر ادیان و شواهد روایی احتمال اول، ناظر بر مرحلۀ نهایی تلقی شود قابل جمع باشد (نک: مجلسی، ۱۴۰۴: ج۲۶، ۱۶۰)؛ و روشن است که در بحث حاضر، شکل نهایی چیرگی مزبور مدّ نظر است.
اما در جمع میان شواهدِ دیگرِ دو احتمال فوق _ یعنی آیۀ شریفۀ ۱۵۹ سورۀ نساء _ که بنا به نظر مرجح حاکی از نابودی یهود و نصاری با رجعت حضرت عیسی(ع) است و روایات متعددی که مؤید همین مطلبند با آیات شریفهای که حاکی از بقای یهود و نصارا تا پایان دنیاست _ میتوان دو وجه بیان کرد:
بعضی از اهل کتاب بهرغم ایمان ظاهری به حضرتعیسی(ع)پس از رجعت، انحرافات پیشین خود را پنهانی و منافقانه تا قیامت ادامه خواهند داد. به عبارت دیگر، مراد از امتداد یهود و نصارا تا قیامت امتداد دو عقیدۀ رسمی نیست، بلکه منظور بقای دائمی افرادی است که قبلاً ادیان یهود و مسیحیت را با کذب و تحریف ابزار اشباع هوای نفس خویش ساخته بودند و در ادامه با ایمان اضطراری به حقیقت مسیح(ع) همان انحرافات و هواپرستیها را در چارچوبی متفاوت پی خواهند گرفت. بر این اساس مراد از لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ آن است که نهایتاً اسلام بر دیگر ادیان چیره شده و آنها را منقرض خواهد ساخت، هرچند که برخی وابستگان به این ادیان بهگونهای پنهانی و منافقانه زیر سیطرۀ حکومت اسلامی ادامۀ حیات خواهند داد.
با توجه به قرابت زمانی تنگاتنگی که بنا به برخی شواهد میان رجعت عیسی(ع) و وقوع قیامت وجود دارد، شاید بتوان چنین گفت که تعبیر بقای یهود و نصارا تا قیامت، تسامحاً ناظر بر بقای ایشان تا آستانۀ قیامت یعنی تا مقطعی از ایّام رجعت حضرت عیسی(ع) است. بر این اساس، مراد از لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ نابودی مطلق ادیان دیگر و اسلام آوردن همۀ مردم است که در دوران رجعت عیسی(ع) که بنا بر روایات متعدد در متن حکومت امام مهدی(عج)خواهد بود، اتفاق خواهد افتاد.
در این میان با توجه به توضیحاتی که دربارۀ استعمالات مادۀ «ظهر» در قرآن کریم ارائه شد، به نظر میرسد وجه نخست اولویت بیشتری پیدا میکند.
نتیجه
سه آیۀ شریفه از قرآن کریم با تعبیری مشترک از ارادۀ الهی مبنی بر غلبۀ اسلام بر دیگر ادیان خبر میدهند. بنابر روایات فریقین، تحقق این وعدۀ الهی به دست مبارک امام مهدی(عج)و حضرت مسیح(ع) خواهد بود.
مراد از غلبه در آیات شریفۀ مزبور را نمیتوان صرفاً غلبۀ منطقی تلقی کرد و تعبیری مطلق است که غلبه ظاهری را نیز دربر میگیرد.
مقصود از ادیان مغلوب نسبت به اسلام در آیات شریفۀ مزبور، همۀ ادیان، اعم از غیرالهی و در اصل الهی است، اما با توجه به سیاق آیات شریفه، بهطور ویژه دو دین محرّف یهود و مسیحیت منظور است.
با توجه به تعبیر وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ در ذیل دو مورد از آیات شریفۀ مزبور، مهمترین تحریفی که در ادیان دیگر بهویژه یهود و مسیحیت رخ داده است که به سبب آن ارسال رسول خاتم و غلبۀ دین ناب او بر ادیان مزبور ضروری شده، مخدوش شدن حقیقت ناب توحید در این ادیان و صبغۀ شرکآمیز گرفتن آنهاست.
با توجه به مجموعۀ آیات و رویات مربوطه دربارۀ حاصل غلبۀ اسلام بر ادیان _ بهویژه یهود و نصارا _ دو احتمال میتوان مطرح کرد:
احتمال اول اینکه سرانجام به دست مبارک امام مهدی(عج)و حضرت مسیح(ع) اسلام بر سایر ادیان چیره شده و آنها را منقرض خواهد ساخت، هر چند که برخی وابستگان به این ادیان بهگونهای پنهانی و منافقانه زیر سیطرۀ حکومت اسلامی ادامۀ حیات خواهند داد؛ و احتمال دوم اینکه آنچه به دست مبارک امام مهدی(عج)و حضرت مسیح(ع) اتفاق میافتد، نابودی مطلق ادیان دیگر و اسلام آوردن همۀ مردم است. با توجه به برخی قرائن، احتمال اول قویتر به نظر میرسد.
منابع
۱٫ ابنابىحاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطیب، عربستان، مکتبه نزار مصطفى الباز، ۱۴۱۹ق.
۲٫ ابنحبان، محمد أبوحاتم التمیمی البستی، صحیح ابنحبان، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
۳٫ ابنحنبل، احمد بن محمد، مسند، مصر، مؤسسه قرطبه، بیتا.
۴٫ ابنعاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، تونس، دار سحنون للنشر و التوزیع، ۱۹۹۷م.
۵٫ ابنکثیر دمشقى، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمد حسین شمسالدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلى بیضون، ۱۴۱۹ق.
۶٫ ابنماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۷٫ استرآبادى، على، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، تحقیق و تصحیح: حسین استاد ولى، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۹ق.
۸٫ آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۹٫ بخاری، أبوعبدالله محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح المختصر (صحیح البخاری)، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، بیروت، دار ابنکثیر، الیمامه، ۱۴۰۷ق.
۱۰٫ بیهقی، احمد بن حسین، شعب الإیمان، تحقیق: محمد السعید بسیونی زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
۱۱٫ ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، تحقیق: أحمد محمد شاکر و دیگران، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
۱۲٫ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر إسراء، چاپ دوم، ۱۳۹۰ش.
۱۳٫ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۱۴٫ حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۱۵٫ دروزه، محمد عزت، التفسیر الحدیث، قاهره، دار إحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ق.
۱۶٫ رضایى اصفهانى، محمدعلى و همکاران، ترجمه قرآن کریم، قم، مؤسسه تحقیقاتى فرهنگى دارالذکر، ۱۳۸۳ش.
۱۷٫ رضایی کهنمویی، علی، «اجل یهود پایان دنیا یا رجعت عیسی(ع)»، فصلنامه علمی _ پژوهشی مشرق موعود، سال ششم، ش۲۲، قم، مؤسسه آینده روشن، تابستان ۱۳۹۱ش.
۱۸٫ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
۱۹٫ سجستانی، ابوداود سلیمان بن الأشعث، سنن، تحقیق: محمد محییالدین عبدالحمید، بیجا، دارالفکر، بیتا.
۲۰٫ سیوطى، جلالالدین، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیهالله مرعشى نجفى، ۱۴۰۴ق.
۲۱٫ شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، فى ظلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، ۱۴۱۲ق.
۲۲٫ صادقى تهرانى، محمد، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۵ش.
۲۳٫ شیرازى، صدرالدین محمد بن ابراهیم، شرح أصول الکافی، تحقیق و تصحیح: محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، ۱۳۸۳ش.
۲۴٫ صدوق، محمد بن على بن بابویه، الخصال، تحقیق و تصحیح: علىاکبر غفارى، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
۲۵٫ ، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۵ق.
۲۶٫ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ پنجم،۱۳۷۴ش.
۲۷٫ طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، تصحیح: محمد باقر خرسان، مشهد، نشر مرتضى، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
۲۸٫ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش.
۲۹٫ طبرى، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
۳۰٫ عسقلانی، احمد بن علی (ابنحجر)، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، تحقیق: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز ومحبالدین الخطیب، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۳۱٫ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، تحقیق و تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، المطبعه العلمیه، ۱۳۸۰ق.
۳۲٫ فخر رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۲۰ق.
۳۳٫ قرشى، سید علىاکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش.
۳۴٫ قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق: حسین درگاهى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، ۱۳۶۸ش.
۳۵٫ مازندرانى، محمد صالح بن احمد، شرح الکافی (الأصول و الروضه)، تحقیق و تصحیح: ابوالحسن شعرانى، تهران، المکتبه الإسلامیه، ۱۳۸۲ق.
۳۶٫ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالأنوار، تحقیق و تصحیح: جمعى از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳۷٫ مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تحقیق و تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۴ق.
۳۸٫ معرفت، محمدهادی، شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم، مؤسسه التمهید، ۱۴۲۳ق.
۳۹٫ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۴ش.
۴۰٫ نجارزادگان، فتحالله، «بررسی تطبیقی آیات مهدوی (اظهار دین) در دیدگاه فریقین»، فصلنامه علمی _ پژوهشی مشرق موعود، سال چهارم، ش۱۳، قم، مؤسسۀ آینده روشن، بهار ۱۳۸۹ش.
۴۱٫ نووی، یحی بن شرف، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۹۲ق.
۴۲٫ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
علی رضایی کهنمویی
http://www.intizar.ir/vdcakyno149ny.5k4.html