علم و عصمت امام از دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین(ع)
مجله معرفت کلامی، سال اول، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۹، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۸
علم و عصمت امام از دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین(ع)
سیدعلی هاشمی*
چکیده
تحقیق درباره باورهای اساسی شیعه در موضوع امامت، از مباحث مهمی است که به اصالت و اعتبار این باورها. با مطالعه منابع اولیه میتوان به این نتیجه رسید که خاستگاه دیدگاه کنونی شیعه درباره علم و عصمت ائمه(ع)، دیدگاههای اصحاب خاص امام علی(ع) است. آنان امام را حجت خدا و دارای علم الهی گسترده میدانستند. اگرچه باید توجه داشت که به دلیل شرایط آن دوره، تازه بودن این مباحث و تفاوت سطح معرفتی افراد، به طور طبیعی تردیدهایی نیز در میان بعضی مشاهده میشود. این مقاله بارویکرد تحلیلی و بررسی اسنادی با هدف بررسی جایگاه علم و عصمت امام(ع) از دیدگاه امام علی(ع) تدوین یافته است.
کلیدواژهها: علم امام، عصمت، اصالت باورهای شیعه، شیعیان اولیه، اصحاب ائمه.
مقدمه
تحقیق درباره باورهای شیعیان عصر ائمه(ع) و مقایسه با اندیشههای پذیرفتهشده شعیان عصر حاضر، از مباحثی است که در سالهای اخیر بیشتر بدان توجه شده است. در این میان، نقد و بررسی دیدگاه شیعیان اولیه در مورد امامت، حساسیت و اهمیت ویژهای دارد؛ زیرا امامت محوریترین تمایز شیعه از سایر فرق اسلامی است. اینگونه تحقیقات، افزون بر آنکه با اصالت و اعتبار باورهای کنونی بهگونهای مرتبط است، نقد و بازخوانی مجددی نسبت به باورهای شیعیان گذشته نیز به شمار میآید.
مباحثی مانند ولایت تکوینی، عصمت، علم غیب، مهدویت و مانند آن، از مهمترین مباحثی است که در سالهای اخیر نقد شده است و برخی به تفاوت برخی دیدگاههای شیعیان نخستین با دیدگاه شیعیان در عصرهای بعدی تأکید کردهاند.۱ در این مقاله به بررسی دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین، علی(ع) درباره دو ویژگی اساسی امامت در تفکر شیعی، یعنی علم و عصمت میپردازیم.
این دوره، به دلیل آغاز آن که اولین دوره تمایز شیعه به شمار میآید، مهمتر از سایر دورههاست. بنابراین، بررسی آن میتواند تا حد زیادی دیدگاه صحیح را در مسئله معین کند.
مرجعیت علمی
عظمت مقام علمی امیرالمؤمنین(ع) در نزد اصحاب ایشان و آگاهی ایشان به امور پنهان، از مهمترین مباحثی است که برای بررسی دیدگاه اصحاب آن حضرت در مورد علم آن حضرت میتوان بررسی کرد. با توجه به روایات فراوانی که درباره علم امیرالمؤمنین(ع) از رسول خدا(ص) نقل شده است، کمتر فرد آشنا با سنت پیامبر(ص) را میتوان یافت که در عظمت مقام علمی ایشان تردید داشته باشد. احادیثی مانند: «أنا مدینه العلم و علی بابها و هل تدخل المدینه إلا من بابها»۲و «عَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِیّاً(ع) أَلْفَ بَاب یُفْتَحُ مِنْ کُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَاب»۳ از روایاتی است که میتوان ادعاکرد متواترند. با وجود اینگونه روایات و مشاهده دریای علم امام(ع) در سخنان ایشان، معمولاً تردیدی در میان اصحاب پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) در عظمت علمی ایشان وجود نداشت؛ هر چند بعید نیست در میان عدهای از مردم که بعد از ۲۵ سال انزوای امام(ع)، به جمع اصحاب ایشان پیوستند، از بعضی از این روایات نیز بیخبر مانده باشند.
بسیاری از بزرگان اصحاب امیرمؤمنان(ع) مانند سلمان، ابوذر، عمار، ابنعباس، خزیمهبنثابت، مالک اشتر و … آن حضرت را آگاهترین فرد به قرآن و سنت، و دارای علوم الهی می دانستند. اینک به مطالعه نمونه هایی از برخورد اصحاب امام(ع) با مقام علمی ایشان میپردازیم.
سلمان معتقد بود: «سرِّ پیامبر تنها نزد علی(ع) است … اگر او را از دست بدهید، علم را از دست دادهاید».۴ به همین دلیل، او مردم را به آمدن نزد امیرمؤمنان(ع) و بهرهگیری از علم ایشان تشویق میکرد.
ابوذر نیز امیرمؤمنان(ع) را صدیق اکبر، فاروق اعظم، وصی پیامبر(ص) و وارث علم او معرفی میکرد و به مردم میگفت: «هیچ مسأله دینی نیست که در آن اختلاف باشد، مگر آنکه علم آن نزد اهل بیت است».۵ او مردم را به پیروی خاندان وحی فرا میخواند و میگفت: «آنان خاندان وحی هستند که رسالت در میان آنان قرار گرفته است. فرشتگان نزد آنان رفتوآمد دارند. آنان خاندان رحمت و معدن علم هستند».۶
عمار نیز امام(ع) را آگاهترین فرد به قرآن و سنت،۷ و عالمی میدانست که دیگران چیزی به او نمیآموزند.۸خزیمهبنثابت نیز امام علی(ع) را آگاهترین فرد به کتاب و سنت۹ و داناترین مردمان به خدا۱۰ میدانست. مالک اشتر آن حضرت را وارث علم ابنیا،۱۱ و آگاهترین فرد به کتاب خدا۱۲ میدانست. زید بن صوحان امیرالمؤمنین را احیا کننده کتاب و سنت، آگاهترین فرد به دین خدا۱۳و بسیار آشنا با خداوند میدانست.۱۴ مشابه این سخنان از قیسبنسعد،۱۵ عبداللهبنحجل۱۶ و امالخیر دختر حریش۱۷ نقل شده است.
البته در میان عموم مسلمانان چنین دیدگاهی وجود نداشت. یکی از این افراد، از ابنعباس درباره درستی جنگهای امام(ع) پرسید. ابنعباس به بیان فضایل امام پرداخت. او گفت: «از تو درباره خونهایی پرسیدم که علی ریخته است؛ نه از فضایل او». ابنعباس به او گفت: «تو مرا داناتر میدانی یا علی را؟» مرد جواب داد: « اگر علی را داناتر میدانستم، از تو درباره او سؤال نمیکردم». ابنعباس ناراحت شد و گفت: «علم علی از علم رسول خدا(ص) گرفته شده است و علم من و دیگر اصحاب در برابر علم او مانند قطره در برابر هفت دریاست».۱۸
این نقل افزون بر تردید آن فرد در درستی اقدام امام(ع)، شناخت ابنعباس را از عظمت مقام علمی آن حضرت(ع) نشان میدهد. نام این فرد در منابع ذکر نشده است که نشان میدهد فرد مشهوری نبوده است. بعید نیست او از جمله کسانی بوده باشد که بعد از قتل عثمان، با امیرالمؤمنین(ع) به عنوان خلیفه چهارم، نه به عنوان خلیفه بر حق رسول خدا(ص) ـ چنان که شیعیان معتقد بودند ـ بیعت کردند. بنابراین، سخنان اینگونه افراد نمایانگر دیدگاه اصحاب و شیعیان ایشان نیست.
علم به امور پنهان
عظمت علمی امیرالمؤمنین(ع) در میان اصحاب و حتی مسلمانان کمتر قابل انکار بوده است؛ آنچه بیشتر قابل بحث، و چالشبرانگیز بوده است، علم امام(ع) به اموری است که به طور عادی از دیگران پنهان است. آگاهی از امور پنهان اصالتاً از آنِ خداوند متعال است و او به هر کس که شایستگی آن را داشته باشد و به هر اندازه صلاح بداند، عنایت میفرماید.
در روایتی آمده است که امیرمؤمنان(ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد. یکی از افراد با تعجب به امام(ع) عرض کرد: «… به شما علم غیب داده شده است!». امام(ع) فرمود: «… این علم غیب نیست؛ بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است». امام(ع) در ادامه با تلاوت آیه: «إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ( لقمان: ۳۴٫)، علم به زمان رخ دادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آن چه در آیه فوق آمده است را علم غیب دانستند و سایر موارد را علمیدانستند که خداوند به پیامبر خود آموخته است و پیامبر به ایشان آموخته است.۱۹
یک احتمال در تبیین این حدیث آن است که علم به امور خاصی که در آیه مزبور، نام برده شده است، علم غیب نامیده شده است۲۰ که به چنین علمی، فقط خداوند آگاه است.۲۱ بنابر این احتمال، علم غیب اصطلاح خاصی است که تمام مصادیق لغوی غیب (امر پنهان) را شامل نمیشود و امور پنهان بسیاری را میتوان از دایره آن خارج کرد.
اما به نظر میرسد موارد یادشده در آیه، بیان مصادیقی از غیب است و منحصر به این چند مورد نیست. شاهد این مدعا آن است که خود امیرمؤمنان(ع) در توضیح این آیه، موارد دیگری مانند علم به آنکه چه کسی هیزم جهنم است و یا در بهشت همنشین پیامبران است را بر موارد یادشده در آیه افزودند؛ در حالی که خود آیه چنین موردی را بیان نکرده است. بنابراین مقصود امام(ع) این است که آگاهی به امور پنهان مانند موارد یادشده در آیه، علم غیب به شمار میآید.
نکته قابل توجه در این حدیث شریف این است که امام علی(ع) علم به امور پنهان را که از طریق فراگیری از رسول خدا(ص) به دست آورده است، علم غیب نمینامند. با توجه به اینکه دانستن غیب از رسول خدا(ص) نیز در آیاتی از قرآن کریم نفی شده است،۲۲ به نظر میرسد مقصود از علم غیب در این کاربردها، علم اصالی و ذاتی به غیت است که منحصر به خداوند متعال است و علم غیر خداوند به امور پنهان از آنجا که به اذن و عطای خداوند متعال است، علم غیب نامیده نمیشود. این احتمال را میتوان برای توجیه روایاتی که ائمه ـ علیهم السلام ـ علم غیب را از خود نفی کردهاند، به کار برد. البته چنین معنایی از علم غیب، با آگاهی از امور پنهان منافاتی ندارد؛ پیامبران و ائمه(ع) میتوانند به اذن و عطای الهی به اموری که از دید ما پنهان است، آگاه شوند؛ اما علم غیب، اصطلاح خاصی است که تنها بر علم خداوند بر امور پنهان صادق است.
شاید تأکید ائمه(ع) در به کار بردن این اصطلاح و نفی علم غیب از خود، بدان جهت بوده است که مردم در آن دوره تحمل پذیرفتن چنین معارفی را نداشتند و ممکن بود گرفتار غلو یا انکار درستی سخنان ائمه(ع) شوند. بدین دلیل، در عین اینکه خبرهایی از غیب میدادند؛ اما علم غیب را از خود نفی میکردند. بنابراین، این نفی تنها آگاهی ذاتی از غیب را شامل میشود. از نظر نویسنده، این دیدگاه مورد پذیرش است.
مقصود ما از علم ائمه(ع) به امور پنهان، هر گونه آگاهی آنان از امور پنهان به اذن الهی است؛ چه از طریق فراگیری از رسول خدا(ص) باشد یا از راههای دیگری مانند الهام. بنابراین، خبرهایی که امیرمؤمنان(ع) در نقل مزبور از حوادث آینده دادند و موارد مشابه آن، از این علوم میباشند.
آگاهی امیرمؤمنان(ع) از امور پنهان، برای اصحاب خاص ایشان مانند: سلمان، ابوذر، اصبغبننباته، میثم تمار، حبیببنمظاهر و رشید هجری امری ناشناخته نبود. در نقلی آمده است اصبغبننباته و دیگر اصحاب، امام(ع) را بارها دیده بودند که به افراد از زمان، چگونگی و سبب مرگ آنان خبر میداد.۲۳
سلمان، امیرمؤمنان(ع) را دارای علم به حوادث آینده، موعد مرگ انسانها و فصلالخطاب میدانست. در همین روایت، خود سلمان نیز از حوادث آینده خبر داده و مردم را به پیروی اهل بیت(ع) تشویق کرده است.۲۴از توصیفهای سلمان میتوان دریافت که او کاملاً از علم امام علی(ع) به امور پنهان آگاه بوده و آن را باور داشته است؛ بلکه خود نیز دارای علوم پنهان بوده است. در روایتی آمده است که سلمان علم اول و آخر را از پیامبر و امیرمؤمنان(ع) آموخته بود.۲۵
در نقل دیگری، سلمان به گناه فردی خبر داد که از آن جز خداوند و خود آن فرد خبر نداشت و از او خواست توبه کند.۲۶در روایاتی نیز امام باقر(ع) و امام صادق(ع) سلمان را محدَّث۲۷ معرفی کردهاند.۲۸ در نقل دیگر نیز سلمان از حوادث آینده کربلا و مناطقی دیگر خبر داد.۲۹ ابوذر نیز در نقلی از ظلم مردم در آینده بر اهل بیت(ع) و شهادت امیرمؤمنان(ع) خبر داد.۳۰
میثم تمار، حبیببنمظاهر و رشید هجری نیز از علم امیرالمؤمنین(ع) به امو پنهان آگاه بودند. امام(ع) به آنان زمان و چگونگی شهادتشان را خبر داده بود.۳۱ رشید هجری، افزون بر آنکه از شهادت خود آگاه بود، از زمان و چگونگی مرگ دیگران نیز خبر میداد.۳۲زمانی میثم در حالی که بر کشتی سوار بود، از کشته شدن معاویه خبر داد. بعدها روشن شد که دقیقا در همان زمان که میثم خبر داده بود، معاویه از دنیا رفته است.۳۳روایات دیگری نیز که نشان از آگاهی میثم به امور پنهان است، نقل شده است.۳۴
عمار نیز از علم امام(ع) به امور پنهان آگاه بود. وی در جنگ صفین به نزد امیرمؤمنان آمد و پرسید: «آیا این همان روز است؟»۳۵ امام(ع) نمیخواست به او جواب صریح بدهد. به او فرمود: «به جایگاه خود باز گرد». عمار سه بار نزد امام(ع) آمد و پرسش خود را تکرار کرد. امام(ع) در نهایت به او پاسخ مثبت داد. عمار از این خبر خوشحال شد و گفت: «امروز دوستانم را میبینم. محمد و یارانش را».۳۶از پرسشهای مکرر او از یک امر پنهان، روشن میشود که او امام(ع) را دارای چنین علمی میدانسته است.
یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به نام مزرعبنعبدالله یکی از پیشگوییهای امام(ع) را به یکی دیگر از اصحاب به نام ابوالعالیه بیان کرد. ابوالعالیه با تعجب پرسید: «غیبگویی میکنی؟» مزرع با اطمینان بر درستی خبر تأکید کرد و خبر شهادت خود را نیز بر آن افزود و گفت: «امیر مؤمنان این خبر را به او داده است و حتماً این امر واقع میشود». ابوالعالیه با تعجب تکرار کرد: «از غیب خبر میدهی؟» مزرع در برابر تردید دوستش، بار دیگر تأکید کرد که کسی این خبر را به او داده است که راستگو و مورد اعتماد است. پیشگوییهای امیر مؤمنان محقق شد و مزرع همانگونه که گفته بود، به شهادت رسید.۳۷
این نقل نشان میدهد که برای برخی از اصحاب مانند مزرع بن عبدالله، علم امام(ع) به امور پنهان کاملاً پذیرفته شده بود؛ در حالی که برای برخی پذیرش این اخبار دشوار بود. به موارد دیگری از تردید یا عدم اعتقاد اصحاب در مورد علم امام(ع) به امور پنهان توجه فرمایید؛ امام علی(ع) پیش از روی دادن جنگ جمل از پیروزی خود بر طلحه و زبیر خبر داد. پذیرش این پیشگویی برای یکی از یاران ایشان دشوار بود و به همین دلیل به ابنعباس از این گفتار امام(ع) شکایت کرد. ابنعباس به او گفت: «عجله نکن ممکن است این سخن از اسراری باشد که رسول خدا به اصحابش آموخته است».۳۸نقل مزبرو نشان میدهد که ابنعباس ضمن پذیرش آگاهیهای غیبی امام ع، احتمال میداد که منبع آن، آموزههای رسول خدا(ص) باشد.
عمروبنحریث از منافقینی بود که عدم اعتقاد خود را به امامت امیر مؤمنان(ع) پنهان میکرد و به ظاهر خود را در میان اصحاب ایشان قرار داده بود. او در یک ماجرا پس از خبر دادن امام(ع) از امور پنهان، از این کار امام با عنوان کهانت تعبیر کرد. امام(ع) این سخن او را رد کرد و این علم را از معارفی دانست که خداوند به رسولش(ص) عطا کرده و بعد از پیامبر(ص) به ایشان، و بعد از ایشان در اختیار امامان بعد از آن حضرت قرار داده شده است.۳۹
در نقلی آمده است عمروبنحریث، اشعثبنقیس، جریربنعبدالله و پنج نفر دیگر از منافقان، از سپاه کناره گرفتند و برای مسخره کردن علم امام(ع) با سوسماری بیعت کردند و گفتند: «علیبنابیطالب گمان میکند که علم غیب دارد. ما او را از خلافت خلع میکنیم و با این به جای او بیعت میکنیم». آنان بعد از این کار نزد امیرمؤمنان(ع) حاضر شدند. امام(ع) آنان را نکوهش کرده و از کار آنان خبر داد.۴۰ این نقل افزون بر آنکه نشان میدهد آنان علم امام(ع) به امور پنهان را نپذیرفته بودند، بیانگر این است که گویا امام(ع) مدعی داشتن علم به امور پنهان بوده یا خبرهای ایشان از امور پنهان چنین باوری را در میان مردم ایجاد کرده بوده است.
در دوران حکومت امام(ع)، یکی از شیعیان به امام(ع) ابراز ارادت و محبت کرد. امام(ع) سخن او را تصدیق کرد. فردی دیگر به گمان اینکه امام(ع) از باطن او آگاه نیست، کار او را تکرار کرد؛ ولی امام(ع) ابراز محبت او را تأیید نکرد و از کشته شدن او در حال گمراهی خبر داد. آن مرد بعدها از یاری امام(ع) دست کشید و از خوارج شد و در جنگ نهروان کشته شد.۴۱
از نقلهای مزبور پیداست که تردید در علم امام(ع) به امور پنهان، معمولاً از سوی افرادی است که از شیعیان یا اصحاب ایشان به شمار نمیآیند؛ اما برخی گزارشهای تاریخی نشان میدهد حتی برخی از اصحاب خاص امام(ع) نیز دچار تردیدهایی ـ هر چند کوتاه مدت ـ در این مورد شدهاند. در روایات آمده است امیر مؤمنان(ع) به میثم تمار نحوه شهادتش را خبر داد. میثم میگوید: «در دلم شک کردم و گفتم که علی(ع) از غیب خبر میدهد! پرسیدم: آیا این حادثه اتفاق خواهد افتاد؟ امام فرمود: آری به خدای کعبه! پیامبر(ص) اینگونه به من خبر داده است…».۴۲امام(ع) در این روایت، منبع آگاهی خود را به چگونگی شهادت میثم، خبر رسول خدا(ص) معرفی کردند. اگر این نقل درست باشد، نشان میدهد که میثم در مقطعی در علم امام(ع) به امور پنهان تردید کرده است؛ اما در ادامه، بر این اعتقاد استوار شده است.
در رخدادی دیگر، امام(ع) از آمدن هزار نفر ـ نه یک نفر کمتر و نه یک نفر بیشتر ـ برای بیعت خبر داد. ابنعباس میگوید: «مضطرب شدم که نکند تعداد افراد کمتر یا بیشتر شود و سخن امام نادرست باشد … من همچنان نگران بودم …». نگرانی او با تحقق سخن امام(ع) برطرف شد.۴۳ اضطراب و نگرانی ابنعباس نشانه عدم اطمینان او به آگاهیهای علمی امام(ع) است. در سطرهای پیش از این از ابنعباس، سخنانی نقل شد که نشان از اطمینان او به علم امام(ع) به امور پنهان داشت. ممکن است تردید او در روایت اخیر، ناشی از اضطراب و حالت عادی افرادی باشد که آگاهیهای آنان هنوز به یقین تبدیل نشده است.
بنابراین، میتوان گفت با توجه به خبرهای مکرر امیرالمؤمنین(ع) درباره امور پنهان، بسیاری از اصحاب نزدیک و خاص ایشان امام را آگاه از این امور میدانستند؛ هرچند غرابت این امر گاهی موجب تعجب یا تردید برخی میشد.
عصمت امام
رسول خدا(ص) در سخنان خود، از عصمت ائمه(ع) خبر داده بود؛۴۴ اما این بحث به طور جدی در سخنان اصحاب امیر مؤمنان، علی(ع) مطرح نشد. علت آن هم این است که دوره امامت ایشان، آغاز عصر امامت بود و چالشهای جدیتری مثل اثبات اصل امامت آن حضرت، ذهن اصحاب ایشان را به خود مشغول کرده بود. با این حال، میتوان سخنانی از آنان را در این موضوع یافت که به صراحت یا به طور ضمنی از اعتقاد یا عدم اعتقاد به عصمت حکایت دارد.
اعتقاد افرادی مانند: سلمان، ابوذر و مقداد به احادیثی مانند «علی(ع) همواره همراه حق و قرآن است و از آن جدا نمیشود»، میتواند نشانه اعتقاد آنان به عصمت امیر مؤمنان(ع) باشد. به همین دلیل، این افراد افزون بر آنکه خود همواره همراه و فرمانبر مولای متقیان بودند، دیگران را نیز به پیروی از ایشان ترغیب میکردند و کلام پیامبر خدا(ص) را نقل میکردند که علی(ع) همواره همراه حق و قرآن است و از آن جدا نمیشود.۴۵
در سخنان سلمان محمدی با کسانی که معتقد به اشتباه کردن و گمراهی امیر مؤمنان(ع) بودند، آمده است: «اوصیای انبیا اشتباه نمیکنند … علی(ع) وصی پیامبر شما است. او دچار گمراهی نشده است؛ بلکه او هادی و مهدی است».۴۶ سلمان در این گفتار خود، به صراحت اشتباه و گمراهی را از اوصیای انبیا از جمله امیر مؤمنان(ع) نفی میکند که این همان اعتقاد به عصمت است.
عمار معتقد بود علی(ع) همواره از آغاز بعثت پیامبر(ص) همراه حق بوده است و تأکید داشت که هرگز مخالفت آن حضرت را نخواهد کرد؛ حتی اگر همه مردم با او مخالف باشند.۴۷ در نقل دیگری آمده است عمار، ابوموسی را به خاطر تأخیر در بیعت با علی(ع) سرزنش کرد و شک در حقانیت علی(ع) را مساوی خروج از اسلام شمرد.۴۸این سخنان نیز میتواند شاهدی بر باور به عصمت امام باشد.
مالک اشتر از پذیرش حکمیت ناراضی بود؛ اما میگفت: «من راضی هستم به آنچه امیر مؤمنان راضی باشد. در کاری که او وارد شود، وارد میشوم و از کاری که او دوری کند، دوری میکنم. او جز به هدایت و درستی کاری نمیکند».۴۹این سخنان مالک اگرچه تصریح به عصمت امام نیست؛ اما همان معنا را میرساند. در همین ماجرا برخی اصحاب از نارضایتی مالک به مسأله حکمیت خبر دادند؛ اما امام علی(ع) درباره او فرمود: «اگر من راضی شوم، مالک اشتر راضی میشود». سپس فرمود: «او از کسانی نیست که با من مخالفت کند. من از رفتار او بیمناک نیستم. کاش در میان شما دو نفر مانند او؛ بلکه یک نفر مانند او بود…».۵۰
رفتار مالک اشتر در سفر امیرالمؤمنین(ع) به نهروان نیز نشانه اعتقاد او به عصمت امام(ع) است. در این سفر، سپاه امام(ع) به هنگام نماز عصر به سرزمین بابل رسیدند. آن حضرت توقف نکردند تا اینکه خورشید در آستانه غروب قرار گرفت. در این هنگام اصحاب امام(ع) سراسیمه فرود آمدند و به چپ و راست نماز خواندند؛ اما مالک اشتر پیاده نشد و نماز نخواند و گفت: «نماز نمیخوانم تا زمانی که امیرالمؤمنین پیاده شود و نماز بخواند». امام(ع) پس از مدتی فرود آمد و فرمود: «ای مالک! آن جا سرزمین شورهزار بود و نماز در آن جایز نیست. هر کس نماز خوانده، نمازش را دوباره بخواند … »۵۱
از سخنان عدىبنحاتم نیز میتوان اعتقاد او به عصمت امام را نتیجه گرفت. او علی(ع) را در هر کار دارای حجت و برهان الهی میدانست و از مردم میخواست کار خود را به علی(ع) بسپارند.۵۲ اعتقاد به درستی تصمیمات امام(ع) و همراهی حجت و برهان الهی با کارهای ایشان، از لوازم اعتقاد به عصمت است.
سخنان اینگونه اصحاب، اعتقاد آنان به لزوم اطاعت از امام را نیز نشان میدهد. دوران امامت امیر مؤمنان به ویژه دوره حکومت ایشان با جنگهای مختلف با کسانی همراه بود که از مسلمانان سابقهدار و قاریان قرآن و عابدان روزگار به شمار میآمدند. این دوره، دوره شک و تردید برای بسیاری از کسانی بود که با امیر مؤمنان(ع) بیعت کرده بودند. از التزام عملی برخی از اصحاب امیر مؤمنان در همراهی امام(ع) در صحنههای مختلف و عدم تردید در درستی کردار و گفتار ایشان، میتوان اعتقاد آنان به عصمت را ـ هر چند به طور غیرصریح ـ دریافت. یکی از این نمونهها رفتار مالک اشتر است که نقل شد. نمونه دیگر، کردار ابورافع است. او از اصحاب رسول خدا(ص) بود. ابورافع به دلیل شنیدن روایتی از پیامبر(ص) درباره همراهی امام علی(ع) با حق، در درستی کارهای ایشان شک نداشت و در رکاب ایشان در جنگهای جمل، صفین و نهروان جنگید.۵۳
در میان اصحاب غیرمشهور امام(ع)، میتوان افرادی را نیز یافت که گاه در درستی رفتار امام شک میکردند. ابوثابت غلام ابوذر از این افراد است. او در جنگ جمل با دیدن عایشه در جبهه مقابل خود، در درستی همراهی خود با علی(ع) شک کرد؛ اما این شک دیری نپایید و بر درستی کار خود ثابت قدم گردید. او این ماجرا را برای ام سلمه همسر رسول خدا(ص) نقل کرد. ام سلمه بر لزوم استواری او در همراهی علی(ع) تأکید کرد و برای او حدیثی را از رسول خدا(ص) نقل کرد که بر همراهی علی(ع) با قرآن دلالت داشت.۵۴
این نقل میرساند که مسئله عصمت امام برای ابوثابت، شناخته شده نبوده است یا او در عمل به آن توجه نکرده است؛ اما از رفتار و گفتار امسلمه میتوان اعتقاد به عصمت را برداشت کرد؛ هرچند از تعبیر عصمت استفاده نشده است.
ابوزینب ازدی در درستی جنگ با اصحاب جمل تردید داشت و از امام(ع) با قسم پرسید «آیا این جنگ درست است و ما بر حق میجنگیم؟» امام(ع) به او اطمینان داد.۵۵ رافعبنسلمه در جنگ صفین با امام(ع) همراه بود؛ اما پس از آنکه علی(ع) حکمیت را پذیرفت، از امام(ع) برائت جسته و متحیر بود. به همین دلیل، امام را با عنوان امیرمؤمنان خطاب نکرد. بعد از خبر دادن امام از حوادث آینده جنگ و تحقق آن اخبار، او به امامت حضرت ایمان آورد.۵۶
جندببنعبدالله ازدی میگوید: «در جنگ جمل با امیر مؤمنان(ع) بدون شک و با یقین به درستی این کار شرکت کردم؛ ولی وقتی به نهروان رفتیم، در دل من تردید حاصل شد و با خود گفتم که با قاریان و با بهترین افراد خود میجنگیم!».۵۷
آنچه بیان شد، نمونههایی از تردید برخی افراد در عصمت امیرالمؤمنین(ع) را نشان میدهد. البته دیدگاه این افراد در برابر دیدگاه اکثریت اصحاب برجسته آن حضرت، قرار دارد. در این مطلب که افرادی مانند سلمان، ابوذر، عمار، مالک و مانند آنها از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بودند، تردیدی نیست. مدحهای امیرالمؤمنین، رفتار و سخنان آنان، جایگاه خاص آنان را در تشیع نشان میدهد، بنابراین، روشن است که دیدگاه آنان را باید جریان اصلی تشیع قلمداد کنیم؛ نه کسانی را که از افراد عادی و عامی به شمار میآمدند. افزون بر آن، نباید از یاد برد که فتنه جمل، صفین و نهروان آن قدر سنگین و غیرمنتظره بود که برای بسیاری از افراد که به عظمت علمی امام علی(ع) نیز معترف بودند، در درستی این جنگها تردید ایجاد شد. ازاینروی، بسیاری از این تردیدها، تردید در مقام علمی امام(ع) نیست؛ بلکه ناشی از شدت فتنه بود. آنان در مقابل خود کسانی را میدیدند که ادعای مسلمان بودن داشتند و حتی برخی از آنان از بزرگان صحابه به شمار میآمدند. این افراد از طرفی عظمت و مقام امام(ع) را میدیدند و از طرف دیگر احتمال آلوده شدن دستانشان به خون مسلمانان را در نظر میگرفتند و بدین دلیل گرفتار تحیر و تردید میشدند.
با توجه به نقلهای یادشده، میتوان به این نتیجه رسید که اعتقاد به عصمت امام و لزوم اطاعت ایشان در میان اندیشههای اصحاب برجسته امیرالمؤمنین(ع) وجود داشته است؛ هر چند که این واژه در آن دوره کاربرد نداشته است؛ اما از تعابیر مشابه آنان که از این مقام حکایت میکند و نحوه رفتارشان، میتوان به اعتقاد آنان به عصمت امام اطمینان یافت. البته این بدان معنا نیست که تمام اصحاب ایشان چنین اعتقادی داشتند. نتیجه اصلی این نوشتار نیز اثبات این باور در میان اصحاب میباشد و طبیعی است که همواره به دلایل مختلف، مخالفتهایی وجود داشته است. آنچه قابل توجه است، اینکه در میان اصحاب برجسته امیرالمؤمنین(ع) که تشیع با نام آنان شناخته میشود، این باور را میتوان یافت.
نتیجهگیری
با مرور سخنان نقل شده از اصحاب ائمه(ع) در منابع معتبر چند قرن اولیه به این نتیجه رسیدیم که میتوان دیدگاه کنونی اکثریت شیعه در مورد علم و عصمت ائمه(ع) را ناشی از دیدگاه اصحاب برجسته امیرالمؤمنین علیبنابی طالب(ع) مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و … و شیعیان صدر اسلام داشت. آنان از علم ویژه امام و هدایتیافتگی امام آگاه بودند. سخنان او را فصلالخطاب و واجبالاطاعه میدانستند. چنان که اعتقاد به عصمت آن حضرت را نیز میتوان در میان سخنان آنان یافت.
گفته است که دیدگاه یادشده، دیدگاه اصحاب سرشناس و مورد تأیید امیرالمؤمین(ع) بوده است؛ بنابراین، مخالفتهای برخی از جامعه غیرشیعی آن دوره با این دیدگاه یا لغزشهای برخی از اصحاب ایشان، شهرت و قوت این دیدگاه را در میان اصحاب آن حضرت، مخدوش نمیسازد.
* دانشجوی دکتری کلام اسلامی جامعه المصطفی العالمیه دریافت: ۱۵/۷/۸۹ ـ پذیرش: ۲۰/۹/۸۹
۱ . ر.ک: احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه؛ حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل.
۲. ر.ک: میرحامد حسین هندی، عبقات الأنوار، ج۱۴، ص۲٫
۳. ر.ک: نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج۲۳، ص۴۵۲٫
۴. محمدبن محمدبننعمان مفید، الأمالی، ص۱۳۸ـ۱۳۹٫
۵ . فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص ۸۱٫
۶ . محمدبن حسنبنفروخ صفار، بصائرالدرجات، ص۵۷٫
۷ . جعفربن محمد طوسی، الأمالی، ص۱۴۳٫
۸ . محمدبن محمدبننعمان مفید، الجمل، ص۲۵۴٫
۹ . محمدبن عمران المرزبانیالخراسانی، مختصر أخبار شعراء الشیعه، ص۴۰٫
۱۰. ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست، ترجمه سیدناصر طباطبایى، ص۱۵۲٫
۱۱. احمدبن ابى یعقوب یعقوبی، تاریخیعقوبى، ج۲، ص۷۶٫
۱۲. محمدبن محمدبن نعمان مفید، الجمل، ص۲۵۴٫
۱۳. محمدبن عبد الله الإسکافی، المعیار والموازنه، ص۱۲۰٫
۱۴. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۶۶ ـ۶۷٫
۱۵. سلیمبن قیس هلالى کوفى، کتابسلیمبنقیس، ص۷۷۷٫
۱۶. ابنقتیبه دینوری، امامت و سیاست، ص۱۵۲٫
۱۷. احمدبن ابىطاهر ابنطیفور، بلاغات النساء، ص۵۵٫
۱۸. جعفربن محمد طوسی، الأمالی، ص۱۱٫
۱۹. امام علىبن ابىطالب(ع)، نهجالبلاغه، خ ۱۲۸، ص۱۸۶٫
۲۰. در روایت دیگری نیز از امیرمؤمنان(ع) ، تمام موارد یاد شده در آیه، علومیغیبی شمرده شده اند که جز خداوند کسی از آن آگاه نیست. (ر.ک: محمدبن حسنبن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۱).
۲۱. ر.ک: محمدبن علیبن الحسین الصدوق، الخصال، ج۱، ص۲۹۰ و محمدبن حسنبن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص۱۱۱٫
۲۲. انعام:۵۰: «قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ» و ر.ک: اعراف:۱۸۸ و هود:۳۱٫
۲۳. محمدبن حسنبن فروخ صفار، بصائرالدرجات، ص۲۶۲٫
۲۴. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۲۰ ـ ۲۴٫
۲۵. همان، ص۱۶٫
۲۶. همان، ص۱۲٫
۲۷. کسی که فرشتگان با او سخن میگویند.
۲۸. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۱۲ و ۱۵؛ البته در روایت دیگر او محدث از امام خود معرفی شده است که از حد آن نمیگذرد و در ادامه امام صادق(ع) فرمود: خداوند با کسی جز حجت او سخن نمیگوید. (همان، ص۱۵) به نظر میرسد که این روایت مفسر روایت قبلی متن است و گویا مفاد آن این است که سلمان از اصحاب سرّ ائمه(ع) است و معارفی را از ائمه(ع) آموخته است که بسیاری از آن بیاطلاعند.
۲۹. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۱۹ـ ۲۰٫
۳۰. همان، ص۲۵ـ۲۶٫
۳۱. همان، ص۷۸٫
۳۲. همان، ص۷۵٫
۳۳. همان، ص۸۰٫
۳۴. همان، ص۸۴ـ ۸۷٫
۳۵. مقصود او روزی بود که پیامبر(ص) به او وعده شهادت داده بود.
۳۶. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۲۹٫
۳۷. محمد بن محمد بن نعمان مفید، الارشاد، ج۱ ص۳۲۶٫
۳۸ . همو، الأمالی، ص۳۳۴ ـ ۳۳۵٫
۳۹ . محمدبن حسنبن فروخ صفار، بصائرالدرجات، ص۳۵۴٫
۴۰. همان، ص۳۰۶٫
۴۱. همان، ص۳۹۱٫
۴۲. محمدبن عمر کشی، رجالالکشی، ص۸۵ ـ ۸۷٫
۴۳. محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۱۵٫
۴۴. برای آشنایی با نمونههایی از سخنان رسول خدا(ص)در مورد عصمت ائمه(ع): ر.ک: علىبن محمد خزاز قمى، کفایه الأثر، ص۱۱۳ و محمدبن علیبن الحسین صدوق، الامالی، ص۵۸۳٫
۴۵. سلیمبن قیس هلالى کوفى، کتاب سلیمبنقیس، ص۸۸۱٫
۴۶. نعمانبن محمد تمیمى مغربى، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۲۴٫
۴۷. محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص۷۲۷ـ ۷۳۲٫
۴۸. همان، ص۱۸۱ـ ۱۸۲٫
۴۹. نصربن مزاحمبن سیار منقری، وقعه صفین، ص۵۱۱٫
۵۰. همان، ص۵۲۱٫
۵۱. محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص۶۷۱ ـ ۶۷۲٫
۵۲. ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست، ص۱۵۱٫
۵۳. محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص۵۹٫
۵۴. همان، ص۴۶۰٫
۵۵. نصربن مزاحمبن سیار منقری، وقعه صفین، ص۱۰۰٫
۵۶. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۵-۳۴۶٫
۵۷ . محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۱۷٫
منابع
نهج البلاغه، قم، دار الهجره. بیتا.
ابن قتیبه الدینوری، عبد الله بن مسلم، الإمامه والسیاسه، تحقیق علی شیری، قم، شریف الرضی، ۱۴۱۳ق.
اسکافى، محمدبن همام، التمحیص، قم، مدرسه امام مهدى، ۱۴۰۴ق.
اسکافی، محمدبن عبد الله، المعیار والموازنه، تحقیق شیخ محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه فؤاد بعینو، ۱۴۰۲ق.
اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تهران، عطایی، ۱۹۶۳م.
اهوازى، حسین بن سعید، المؤمن، قم، مدرسه امام مهدى، ۱۴۰۴ق.
بابویه القمی، علیبن الحسین، الإمامه والتبصره من الحیره، قم، تحقیق ونشر مدرسه إمام مهدی، ۱۴۰۴ق.
برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ق.
، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ق.
، رجال البرقی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ق.
تمیمى مغربى، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، مصر، دار المعارف، ۱۳۸۵ق.
، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، تحقیق سیدمحمد حسینىجلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۹ق.
ثقفى، ابراهیم بن محمد، الغارات، قم، مؤسسه دارالکتاب، ۱۴۱۰ ق.
جوهری، بن عبیدالله بن عیاش، کتاب مقتضب الاثر فی النص علیالائمه الاثنی عشر، قم، مکتبه الطباطبائی، بیتا.
حلبى، ابو الصلاح، تقریب المعارف، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
خزاز قمى، على بن محمد، کفایه الأثر، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق.
دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس،۱۳۸۰٫
سید مرتضی، علی بن حسین، الأمالی، قم، مکتبه آیتالله العظمى المرعشی النجفی، ۱۴۰۳ق.
شوشتری، نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیه الله مرعشی، ۱۴۰۹ق.
صدوق، محمدبن علیبن الحسین، الإعتقادات فی دین الإمامیه، قم، غلامرضا مازندرانی، ۱۴۱۲ق.
، الأمالی، تهران، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲٫
، التوحید، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ق.
، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
، الهدایه، قم، مؤسسه الإمام الهادی، ۱۴۱۸ ق.
، صفات الشیعه، تهران، اعلمى، بیتا.
، فضائل الشیعه، قم، مؤسسه امام مهدی، ۱۴۱۰ق.
، کمال الدین، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۵ق.
، معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۱٫
صفار، محمدبن حسنبن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیتالله مرعشى، ۱۴۰۴ق.
طبری، محمدبن جریر، المسترشد فی امامه امیر المؤمنین علیبن ابیطالب(ع) ، تحقیق احمد المحمودی، قم، مؤسسه الثقافه الاسلامیه، بیتا.
، دلائل الإمامه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۶۹ق.
، نوادر المعجزات فی مناقب الائمه الهداه(ع) ، قم، مدرسه الامام المهدى، ۱۴۱۰ ق.
طوسى، محمدبن حسن، الاقتصاد الهادی إلى طریق الرشاد، تهران، مکتبه جامع چهلستون، ۱۴۰۰ق.
، الأمالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامى، ۱۴۱۱ق.
، الفهرست، نجف اشرف، المکتبه المرتضویه، ۱۳۵۶ق.
، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵٫
، رجال الشیخ الطوسی، قم، اسلامى جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ق.
طیفور، احمد بن ابى طاهر، بلاغات النساء، قم، شریف رضى، بیتا.
غضائرى، احمدبن حسین، رجال ابن الغضائری، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۶۴ق.
کشى، محمدبن عمر، رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸٫
کلینى، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵٫
کوفی، محمدبن سلیمان، مناقب الامام أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، ۱۴۱۲ق.
کوفی، فراتبن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، موسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۰ق.
مازندرانی، محمدبن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
مرزبانی الخراسانی، محمدبن عمران، مختصر أخبار شعراء الشیعه، تقدیم، تحقیق وتعلیق: محمد هادی أمینی، ط.الثانیه، بیروت، شرکه الکتبی للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۳ق.
مسعودی، علىبن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ دوم، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الإختصاص، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
، الإرشاد، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
، الأمالی، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
، الجمل، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق.
، تفضیل أمیر المؤمنین(ع)، قم، کنگره جهانى شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
منقرى، نصر بن مزاحم بن سیار ، وقعه صفین، قم، کتابخانه آیتالله مرعشى، ۱۴۰۳ق.
نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.
نعمانى، محمد بن ابراهیم ، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۵۵ق.
نیشابوری، فضل بن شاذان، الإیضاح، تحقیق سید جلالالدین حسینی أرموی، بیجا، بینا، بیتا.
، مئه منقبه، قم، مدرسه امام مهدى، ۱۴۰۷ق.
هلالى کوفى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، قم، الهادى، ۱۴۱۵ق.
هندی، میرحامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین علی(ع)، ۱۳۶۶٫
یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتى، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى، ۱۳۷۱٫