عصمت ائمه اهل بیت (ع) از دیدگاه عقل و نقل
عصمت ائمه اهل بیت (ع) از دیدگاه عقل و نقل | ||
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چند که مقاله ذیل در پاسخ به ادعاهای سید حسن مدرسی طباطبائی در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مبنی بر «پشنهاد عصمت توسط هشام بن حکم» نگاشته شده است؛ اما نگاه فراگیر به مسأله عصمت ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد و تلاش شده است که این مسأله از دیدگاه: آیات قرآن کریم، روایات صحیح السند فریقین، دلالت قطعی عقل و اجماع فقهای شیعه، بررسی شود. ************* فهرست مطالب «نظریه عصمت» به وسیله هشام بن حکم پشنهاد شد نقد و بررسی دوگانه گویی مدرسی در باره عصمت هشام، از طرفداران عصمت، نه بنیانگذار آن تعریف عصمت از دیدگاه شیعه عصمت در لغت: عصمت در اصطلاح عصمت ائمه علیهم السلام، ریشه قرآنی دارد عصمت، در آیه تطهیر عصمت در آیه «اولی الأمر» اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه علیهم السلام عصمت در آیه «لا ینال عهدی الظالمین» عصمت ائمه علیهم السلام در روایات رسول خدا (ص) حدیث ثقلین علی مع الحق والحق مع علی عصمت ائمه علیهم السلام از دیدگاه خود آن حضرات عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص) عصمت ائمه از زبان امیرمؤمنان علیه السلام عصمت ائمه از زبان امام زین العابدین علیه السلام عصمت ائمه از زبان امام باقر علیه السلام عصمت ائمه از زبان امام صادق علیه السلام عصمت ائمه علیهم السلام از زبان امام رضا علیه السلام عصمت ائمه از زبان امام هادی علیه السلام ادله عقلی عصمت دلیل اعتماد دلیل نقض غرض اطاعت مطلق از امام امام، اسوه مردم است برهان بطلان تسلسل لزوم اتمام حجت دیدگاه علمای شیعه در باره عصمت شیخ صدوق (متوفای۳۸۱هـ) شیخ مفید (متوفای۴۱۳هـ) سید مرتضی (متوفای۴۳۶هـ) شیخ طوسی (متوفای۴۶۰هـ) آیا امیرمؤمنان علیه السلام خود را معصوم می دانست؟ نقد و بررسی «نظریه عصمت» به وسیله هشام بن حکم پشنهاد شدجناب مدرسی در صفحه ۳۹ کتاب «مکتب در فرایند تکامل» می نویسد: برای آن دست که همچنان به امام صادق وفادار ماندند، امام دیگر رهبر مبارزه و منجی موعود که سالها در انتظارش بودند، نبود. دست کم این دیگر نقش اصلی امام دانسته نمی شد. حالا دیگر برای این شیعیان همچنانکه برای گروه های دیگری که در بالا اشاره شد، امام اساساً رئیس و رهبر مذهب بود. بدین ترتیب در ذهنیت جامعه شیعه در این دروه، انقلابی پدید آمد و تأکیدی که قبلا روی مقام سیاسی امام می شد اکنون به مقام مذهبی و علمی امام انتقال یافت. نظریه عصمت ائمه که در همین دوره وسیله هشام بن الحکم ـ متکلم بزرگ شیعه در این عصر ـ پشنهاد گردید[۱] مساهمت و مدد شایانی به پذیرفته شدن و جا افتادن هر چه بیشتر ذهنیت جدید کرد. نقد و بررسیمتأسفانه مدرکی که ایشان در پاورقی داده اند در اختیار ما نیست، ای کاش آدرس این مطلب را از یکی از کتاب های روائی و کلامی شیعه و یا حتی سنی می دادند نه از کتابی که غربی ها نوشته اند، تا بررسی صحت و سقم آن برای همگان آسان باشد. یا لا اقل مدارکی را که این نویسنده غربی برای اثبات این دیدگاه، ارائه داده، نقل می کردند. مطمئن هستیم که ایشان اگر مدرکی در این زمینه از کتاب های معتبر داشتند، آن را ارائه می دادند؛ همان طوری که در موارد دیگر برای هر مطلبی چندین سند از کتاب های روائی، تفسیری و رجالی شیعه نقل کرده اند. دوگانه گویی مدرسی در باره عصمتجناب آقای مدرسی در این جا مدعی است که «عصمت» پشنهاد هشام بن الحکم متکلم مشهور شیعه بوده است؛ اما در در مصاحبه ای که با سایت دانشجویان مسلمان شمال شرق آمریکا داشته است، تصریح می کند که: « بنده در باب عصمت ائمه (ع) چیزی بالاتر از محصول بحث های کلامی متأخر را قائلم و آن اعتقاد به آیه تطهیر و نزول آن در حق اهل بیت است که بالاترین نوع پاکی و طهارت آن بزرگواران است»[۲] ما کدام گفته ایشان را بپذیریم؟ این دو گفته در تضاد کامل با یکدیگر است. آیا می شود پذیرفت که عصمت پیشنهاد هشام بن الحکم باشد و در عین حال آیه تطهیر را نیز دلیل بر عصمت و بالاترین نوع پاکی و طهارت آن بزرگواران بدانیم؟ بنابراین بنده فکر می کنم که ایشان بعد از تفکر و اندیشه، به این نتیجه رسیده باشند که گفته پیشین ایشان در کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مبنی بر پشنهاد شدن عصمت توسط هشام بن الحکم، سخنی است بر خلاف آیات صریح قرآن و اجماع پیروان مذهب حق. هشام، از طرفداران عصمت، نه بنیانگذار آنتردیدی نیست که هشام بن الحکم به عنوان برترین متکلم شیعه در آن عصر و مورد تأیید امام صادق علیه السلام، عصمت را قبول داشته و همواره از آن دفاع کرده است؛ اما این که عصمت را پشنهاد ایشان بدانیم، سخن ناروائی است که با روایات و مدارک تاریخی سازگار نیست. برای تأیید این مطلب ما دو روایت از منابع شیعه نقل می کنیم، روایت اول ثابت می کند که او به عصمت اعتقاد داشته و با استدلال های محکم نیز آن را ثابت کرده است و روایت دوم که ثابت می کند او عقیده عصمت را از امام خود، امام صادق علیه السلام آموخته است نه این که هشام به امام صادق پشنهاد داده باشد. شیخ صدوق در کتاب الخصال، علل الشرائع، معانی الأخبار و أمالی خود می نویسد: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ مَا سَمِعْتُ وَ لَا اسْتَفَدْتُ مِنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ فِی طُولِ صُحْبَتِی إِیَّاهُ شَیْئاً أَحْسَنَ مِنْ هَذَا الْکَلَامِ فِی صِفَهِ عِصْمَهِ الْإِمَامِ فَإِنِّی سَأَلْتُهُ یَوْماً عَنِ الْإِمَامِ أَ هُوَ مَعْصُومٌ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ فَمَا صِفَهُ الْعِصْمَهِ فِیهِ وَبِأَیِّ شَیْ ءٍ تُعْرَفُ؟ قَالَ: إِنَّ جَمِیعَ الذُّنُوبِ لَهَا أَرْبَعَهُ أَوْجُهٍ لَا خَامِسَ لَهَا الْحِرْصُ وَالْحَسَدُ وَالْغَضَبُ وَالشَّهْوَهُ فَهَذِهِ مَنْفِیَّهٌ عَنْهُ. لَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ حَرِیصاً عَلَی هَذِهِ الدُّنْیَا وَهِیَ تَحْتَ خَاتَمِهِ لِأَنَّهُ خَازِنُ الْمُسْلِمِینَ فَعَلَی مَا ذَا یَحْرِصُ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ حَسُوداً لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِنَّمَا یَحْسُدُ مَنْ هُوَ فَوْقَهُ وَلَیْسَ فَوْقَهُ أَحَدٌ فَکَیْفَ یَحْسُدُ مَنْ هُوَ دُونَهُ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَغْضَبَ لِشَیْ ءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْیَا إِلَّا أَنْ یَکُونَ غَضَبُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ فَرَضَ عَلَیْهِ إِقَامَهَ الْحُدُودِ وَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ فِی اللَّهِ لَوْمَهُ لَائِمٍ وَلَا رَأْفَهٌ فِی دِینِهِ حَتَّی یُقِیمَ حُدُودَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَتَّبِعَ الشَّهَوَاتِ وَیُؤْثِرَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَبَّبَ إِلَیْهِ الْآخِرَهَ کَمَا حَبَّبَ إِلَیْنَا الدُّنْیَا فَهُوَ یَنْظُرُ إِلَی الْآخِرَهِ کَمَا نَنْظُرُ إِلَی الدُّنْیَا فَهَلْ رَأَیْتَ أَحَداً تَرَکَ وَجْهاً حَسَناً لِوَجْهٍ قَبِیحٍ وَطَعَاماً طَیِّباً لِطَعَامٍ مُرٍّ وَثَوْباً لَیِّناً لِثَوْبٍ خَشِنٍ وَنِعْمَهً دَائِمَهً بَاقِیَهً لِدُنْیَا زَائِلَهٍ فَانِیَه. محمّد بن ابی عمیر گوید: در مدّتی که همدم هشام بن حکم بودم سخنی سودمندتر از این سخن که در باره عصمت امام گفت، نشنیدم، روزی از او پرسیدم: آیا امام معصوم است؟ گفت: بلی، گفتم: حقیقت چیست؟ با چه چیزی می توان عصمت را شناخت؟ پاسخ داد: سرمنشأ تمامی گناهان چهار چیز است و منشأ پنجمی ندارد: حرص، حسد، خشم و خواهشهای نفسانی، و هیچ یک از اینها در امام وجود ندارد. شایسته نیست که امام بر مال دنیا حریص باشد؛ زیرا منشأ حرص تهیدستی است؛ در حالی که همه عالم در اختیار او است و او خزانه دار مسلمانان است؛ پس به چه دلیل حرص بروزد؟ امام حسود نیست؛ چرا که انسان به کسی حسادت می کند که مقامی بالاتر از او داشته باشد و مقامی بالاتر از امامت نیست؛ پس چگونه به کسانی که پایین تر از او هستند، حسادت کند؟ سزاوار نیست که امام برای امور دنیوی خشمگین شود؛ مگر این که خشمش برای خداوند باشد؛ چون خداوند او را موظف کرده است که حدود او را اجرا نموده و نکوهش هیچ ملامت گری او را از انجام وظیفه اش بازندارد، بر خلاف دستورهای دینی با کسی مهربانی نکند تا حدود الهی را اجرا کند. شایسته نیست که امام از هوای نفس خویش پیروی کند و دنیا را بر آخرت ترجیح دهد؛ زیرا خداوند دوستی آخرت را در دل او کاشته؛ همان طوری که محبت دنیا را در دل ما نهاده است، او به آخرت همانگونه نگاه می کند که ما نسبت به دنیا داریم؛ پس آیا کسی را دیده ای که دیدن چهره زیبا را به خاطر چهره زشت رها کند؟ آیا دیده ای که کسی غذای گوارا را به خاطر غذای تلخ، لباس نرم و راحت را برای لباس خشن و نعمت های همیشگی و جاودان را به خاطر دنیای فانی و رو به زوال رها کند؟ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۷۳۲، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ؛ همو: معانی الأخبار، ص۱۳۳، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق ؛ الخصال، ص۲۱۵، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه ـ قم، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۳۶۲ش علل الشرائع، ج۱ ص۲۰۵، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبه الحیدریه ـ النجف، ۱۳۸۵هـ ـ ۱۹۶۶م اما طبق روایت دیگری که بازهم شیخ صدوق در کتاب شریف معانی الأخبار نقل می کند، ثابت می شود که هشام بن الحکم اگر چه به عصمت اعتقاد داشته؛ اما همه آن ها را از امام خود یاد گرفته و آن حضرت نحوه استدلال، حدود و جوانب عصمت را به او یاد داده است: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْبَغْدَادِیُّ بِالرَّیِّ الْمَعْرُوفُ بِأَبِی الْحَسَنِ الْحَنُوطِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ الْأَشْقَرُ قَالَ قُلْتُ لِهِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ مَا مَعْنَی قَوْلِکُمْ إِنَّ الْإِمَامَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً فَقَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی «وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم [۳]». حسین أشقر گوید: از هشام بن حکم پرسیدم که معنای این گفته شما چیست که: تنها «معصوم» می تواند امام باشد؟ در جواب گفت: این مطلب را از امام صادق علیه السلام پرسیدم، فرمود: او به یاری و توفیق خدا از انجام هر عملی که خداوند منع کرده است خودداری می کند، و خداوند تبارک و تعالی فرموده: و هر کس به خدا تمسّک جوید، به راهی راست، هدایت شده است. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، معانی الأخبار، ص۱۳۲، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . این روایت به صراحت ثابت می کند که هشام، اعتقاد به عصمت را از امام صادق علیه السلام آموخته است، نه این که او به امام پشنهاد داده باشد که طرفدار این عقیده باشد. به هر حال با تأکید جناب آقای مدرسی بر اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام از طریق آیه تطهیر، نیازی به بحث بیشتر با ایشان در این زمینه احساس نمی شود؛ اما برای این که دیگران و کسانی همچون کدیور و… نیز با اندیشه «عصمت» ائمه و دلائل آن آشنا شوند، ناچار هستیم که به صورت فشرده در این زمینه نیز بحث نماییم. تعریف عصمت از دیدگاه شیعه:پیش از ورود به بحث اثبات عصمت، لازم است که با تعریف دقیق آن از دیدگاه شیعیان آشنا شویم. عصمت در لغت:این واژه در لغت به معنای منع، نگهداری و حفاظت به کار رفته است؛ جوهری در صحاح اللغه می نویسد: والعصمه: المنع. یقال: عصمه الطعام، أی منعه من الجوع… والعصمه: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم. واعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصیه. عصمت به معنای منع است، «عصمه الطعام» یعنی غذا از گرسنگی او جلوگیری کرد، و عصمت به معنای حفظ است، «اعتصمت بالله» یعنی زمانی که کسی به لطف خداوند از گناه خودداری کند. الجوهری، إسماعیل بن حماد (متوفای۳۰۳هـ)، الصحاح تاج اللغه وصحاح العربیه، ج۵ ص۱۹۸۶، تحقیق: أحمد عبد الغفور عطار، ناشر: دار العلم للملایین ـ بیروت، الطبعه الأولی. فیومی در مصباح المنیر می نویسد: عصمه الله من المکروه (یعصمه) من باب ضرب حفظه ووقاه و (اعتصمت) بالله امتنعت به. خداوند کسی را از بدی حفظ کرد، عصم یعصمه از باب ضرب یضرب، یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (متوفای۷۷۰هـ)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۲، ص۴۱۴، ناشر: المکتبه العلمیه – بیروت و ابن منظور در لسان العرب می نویسد: عصم: العصمه فی کلام العرب: المنع. و عصمه الله عبده: أن یعصمه مما یوبقه. عصمه یعصمه عصما: منعه ووقاه. وفی التنزیل: «لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم» أی لا معصوم إلا المرحوم… و العصمه: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم و اعتصمت با إذا امتنعت بلطفه من المعصیه. و عصمه الطعام: منعه من الجوع. وهذا طعام یعصم أی یمنع من الجوع. عصمت در کلام عرب به معنای منع است، و عصمت خداوند بنده اش را به این معنا است که خداوند او را از چیزهای که او را نابود می کند، حفظ کرد. در قرآن آمده است که: «لا عاصم الیوم من أمر الله الا من رحم» یعنی «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیست مگر آن کس را که او رحم کند!». و عصمت یعنی حفظ کردند. عصمت، یعنی زمانی که کسی به لطف خداوند از گناه خودداری کند. عصمه الطعام، یعنی غذا او را از گرسنگی حفظ کرد… الأفریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱هـ)، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳ـ ۴۰۴، ناشر: دار صادر – بیروت، الطبعه: الأولی. سایر لغت شناسان نیز همین سخنان را تکرار کرده اند که به همین اندازه اکتفار می شود. نتیجه این که: عصمت به سه معنای، حفظ، نگهداری و منع به کار رفته است. عصمت در اصطلاحعصمت از دیدگاه دانشمندان شیعه به معنای مصونیت عده ای خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسیان است، سرمنشأ این مصونیت و عصمت نیز لطف و توفیفی است که از جانب خداوند شامل حال آن افراد می شود که در نتیجه فرد معصوم در عین حال که قدرت بر انجام گناه و خطا را دارد از ارتکاب آن خودداری کند. مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه در این باره می گوید: العصمه لطف یفعله الله تعالی بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیه وترک الطاعه مع قدرته علیهما. عصمت، لطفی از جانب خداوند است که شامل حال مکلف می شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می دارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن دو است. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، النکت الإعتقادیه و رسائل اخری، ص۳۷، تحقیق: رضا مختاری، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴ هـ – ۱۹۹۳ م. توضیحات: چاپ کنگره هزارمین سالگرد رحلت شیخ مفید. سید مرتضی نیز در تعریف عصمت می گوید: العصمه: ما یمنع عنده المکلف من فعل القبیح والاخلال بالواجب، ولولاه لم یمنع من ذلک ومع تمکینه فی الحالین. عباره أخری العصمه: الأمر الذی یفعل الله تعالی بالعبد وعلم أنه لا یقدم مع ذلک الأمر علی المعصیه بشرط أن لا ینتهی فعل ذلک الأمر لأحد إلی الالجاء. عصمت، همان چیزی است که با وجود آن، انجام کار زشت و عدم انجام واجبات برای مکلف ممتنع می شود؛ به طوری که اگر نبود، امکان انجام قبیح و ترک واجب ممکن بود؛ هر چند که ذاتاً انجام هر دو طرف (انجام قبیح و ترک واجب) امکان پذیر است. عصمت در حقیقت چیزی است که خداوند در حق بنده اش انجام می دهد و از این جا دانسته می شود که با وجود عصمت، شخص معصوم معصیتی انجام نمی شد، با این قید که وجود عصمت منتهی به سلب اختیار از مکلف و اجبار نمی شود. المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفای۴۳۶هـ)، رسائل المرتضی، ج۲ ص۲۷۷، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، ۱۴۰۵هـ. علامه حلی رضوان الله تعالی علیه در کتاب النافع یوم الحشر، عصمت را این گونه تعریف می کند: العصمه لطف خفی یفعل الله تعالی بالمکلف، بحیث لا یکون له داع إلی ترک الطاعه وارتکاب المعصیه مع قدرته علی ذلک، لأنه لولا ذلک لم یحصل الوثوق بقوله: فانتفت فائده البعثه، وهو محال. عصمت، لطف پنهانی است که خداوند در حق بندگان انجام می دهد؛ به طوری که پس از آن برای آن شخص انگیزه ای برای ترک اطاعت از خداوند و انجام گناه وجود ندارد؛ با این که بر انجام قدرت دارند؛ چرا که اگر معصوم نباشد، به گفته های او اعتماد نمی شود و در نتیجه فایده بعثت از بین خواهد رفت و این (برای خداوند) محال است. الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای ۷۲۶هـ)، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۸۹، شرح: الفقیه الفاضل المقداد السیوری (متوفای۸۲۶هـ)، ناشر: دار الأضواء للطباعه والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۷هـ ـ ۱۹۹۶م. از مجموع این تعریفات دو نکته به دست می آید: ۱٫ عصمت، ملکه ای است نفسانی منشأ الهی دارد و لطفی از جانب خداوند و به هر کسی که بخواهد اعطا خواهد کرد؛ ۲٫ کسی که معصوم است، مجبور به انجام ندادن گناه نیست؛ بلکه در عین حال، قدرت بر انجام گناه را دارد؛ اما به لطف و توفیق خداوند از انجام آن خودداری می کند. همانند ما که از برخی گناهان ؛ مثل برهنه رفتن به خیابان و… معصوم هستیم، با این که می توانیم و قدرت بر انجام را داریم. برخی از بزرگان و دانشمندان، مسائل دیگری را نیز افزوده و آن ها را نیز برای امام ضروری دانسته اند. مرحوم مظفر در این باره می نویسد: والعصمه: هی التنزه عن الذنوب والمعاصی صغائرها وکبائرها، وعن الخطأ والنسیان، وإن لم یمتنع عقلا علی النبی أن یصدر منه ذلک بل یجب أن یکون منزها حتی عما ینافی المروه، کالتبذل بین الناس من أکل فی الطریق أو ضحک عال، وکل عمل یستهجن فعله عند العرف العام. عصمت به معنای پاک بودن از گناهان و معصیت ها؛ چه صغیره و چه کبیره آن است، همچنین از خطا و فراموشی؛ اگر چه از نظر عقلی برای پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند. بلکه واجب است که از چیزهایی که با مروّت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایی که از دیدگاه عرف عمومی زشت محسوب می شود. المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای۱۳۸۱هـ)، عقائد الإمامیه، ص۵۴، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم. این گفتار نیز درست به نظر می رسد؛ چرا که از دید مردم برخی از کارها که برای دیگران حلال و مباح به حساب می آید، اگر فرد شاخصی آن ها را انجام دهد، زننده و زشت شمرده می شود؛ از این رو اگر پیامبر و یا امام و رهبر جامعه آن اعمال را انجام دهند، مردم دید دیگری نسبت به آن ها پیدا کرده و قداست خود را در جامعه از دست خواهند داد. در نتیجه مردم به گفتار آن ها اعتماد نکرده و از پیروی از فرامین آن ها خودداری خواهند کرد. دلیل عصمت انبیاء و امامان از کارهای که از دید عرف زننده است، همان دلایلی است عصمت از گناه، خطا، نسیان و سهو را ثابت می کند. عصمت ائمه علیهم السلام، ریشه قرآنی دارد:عصمت ائمه علیهم السلام از ضروریات مذهب شیعه به حساب می آید و ریشه قرآنی و روائی دارد؛ بنابراین، نمی تواند چنین مطلبی به پشنهاد یک فرد عادی وارد افکار و عقائد شیعیان شده باشد. آیه تطهیر، آیه اولی الأمر و… از آیاتی است که صراحتا عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت می کند و حتی بزرگان اهل سنت نیز بر این مطلب تصریح کرده اند. ما به صورت فشرده چند آیه را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد: عصمت، در آیه تطهیر:آیه تطهیر، از آیاتی است که صراحتا عصمت و پاکی ائمه علیهم السلام را از هر گونه پلیدی و ناپاکی به اثبات می رساند، خداوند در آیه ۳۳ سوره احزاب می فرماید: … إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً. خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. برای اثبات عصمت ائمه علیهم السلام از این آیه، توجه به چند نکته ضروری است: حصر اراده با کلمه «انما»:این آیه با کلمه «انما» که از قوی ترین ادات حصر به شمار می رود، اذهاب رجس و پلیدی را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است و از آن جائی که الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب می آید، شامل هر نوع پلیدی؛ چه ظاهری و چه باطنی خواهد شد. به تعبیر دیگر خداوند در این آیه اراده کرده است که هر نوع پلیدی؛ چه باطنی و چه ظاهری را تنها از اهل بیت علیهم السلام، بزداید و تنها آن ها را پاک و منزه سازد. این معنا، عصمت اهل بیت علیهم السلام را به روشنی ثابت می کند. اراده تکوینی است، نه تشریعیبدون تردید مراد از اراده در این آیه اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا خداوند آیه را با کلمه «انما» که یکی از قوی ترین ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا کرده است. اگر مراد اراده تشریعی باشد، حصر آن به اهل بیت لغو خواهد بود؛ چرا که اراده تشریعی شامل تمامی افراد بشر می شود و اختصاص به اهل بیت ندارد؛ چنانچه خداوند کریم در آیه وضو می فرماید: مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. مائده / ۶٫ خدا نمی خواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن می خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید. واضح است که مراد از اراده در این آیه، تشریعی و در باره همه مؤمنین است و اختصاص به افراد معین وخاصی ندارد؛ اما اراده در آیه تطهیر به «اهل البیت» با کلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آیه تطهیر تکوینی است. وقتی اراده تکوینی شد، عصمت اهل البیت ثابت و بقیه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنی هاشم و… از دایره آن خارج خواهند شد. نکته دیگر این که اگر اراده در این آیه اراده تشریعی باشد، هیچ فضیلتی را برای اهل بیت ثابت نمی کند؛ چرا که اراده تشریعی طهارت برای همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالی که در طول تاریخ بحث بر سر این بوده است که این فضیلت اختصاصی اهل کساء است یا شامل زنان پیامبر هم می شود. این آیه شامل همسران پیامبر نمی شود:مخالفان اهل بیت علیهم السلام همواره سعی کرده اند که دیگران و از جمله ام المؤمنات را نیز مشمول این فضیلت بزرگ نمایند؛ در حالی که با تدبر در آیه بطلان گفتار آن ها روشن می شود. برای اثبات این قضیه دلایل بسیاری وجود دارد که ما به صورت مختصر به برخی از آن ها اشاره می کنیم: آیه تطهیر به صورت مستقل نازل شده است:نکته مهمی که مخالفان عصمت ائمه علیهم السلام به آن توجه ندارند، این است که جمله: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آیات قبل و بعد خودش. این مطلب از حدود هفتاد روایتی که در این باب در منابع اهل سنت موجود است به راحتی قابل اثبات است؛ حتی در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید این آیه با آیاتی که مخاطب آنان همسران رسول خدا است، یکجا نازل شده است و هیچ یک از مفسران هم این ادعا را نکرده است. حتی کسانی همچون عکرمه خارجی که گفته اند آیه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا است و شامل اهل بیت علیهم السلام نمی شود، نگفته اند که این آیه در ضمن آیات قبلی نازل شده است. مشخص کردن مصداق اهل بیت (ع) توسط پیامبر خدا (ص):روایات فراوانی در منابع اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلی الله علیه وآله صراحتا مصداق «اهل بیت» در آیه تطهیر را روشن کرده است. مسلم نیشابوری در صحیح خود می نویسد: حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَهَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زکریا عن مُصْعَبِ بن شَیْبَهَ عن صَفِیَّهَ بِنْتِ شَیْبَهَ قالت قالت عَائِشَهُ خَرَجَ النبی صلی الله علیه وسلم غَدَاهً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَهُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روی دوش ایشان عبایی طرح دار از موی سیاه بود. پس حسن بن علی آمد پس او را در زیر عبا گرفت. پس حسین آمد و او را نیز وارد کرد. پس علی آمد او را نیز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند می خواهد از شما اهل بیت پلیدی ها را دور کند و شما را پاک نماید. النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳، ح۲۴۲۴، کِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِ النبی(ص)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. ترمذی در سنن خود نقل می کند: حدثنا قُتَیْبَهُ حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عن یحیی بن عُبَیْدٍ عن عَطَاءِ بن أبی رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَهَ رَبِیبِ النبی صلی الله علیه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآیَهُ علی النبی صلی الله علیه وسلم «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» فی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فَدَعَا فَاطِمَهَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَعَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِکِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا قالت أُمُّ سَلَمَهَ وأنا مَعَهُمْ یا نَبِیَّ اللَّهِ قال أَنْتِ علی مَکَانِکِ وَأَنْتِ علی خَیْرٍ. از عمر بن أبی سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است که وقتی آیه «انما یرید الله…» بر پیامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسین را خواست، علی (ع) نیز پشت سر آن حضرت بود، کساء را بر سر همه آن ها پوشاند و سپس فرمود: خدایا این ها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آن ها دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا من هم جزء آن ها (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجای خودت بمان، تو بر خوبی هستی. الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۵۱، ح۳۲۰۵، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. البانی وهابی همین روایت را در کتاب صحیح و ضعیف سنن ترمذی، ذیل حدیث شماره ۳۲۰۵ و در کتاب صحیح الترمذی، ذیل حدیث ۲۵۶۲ تصحیح کرده است. ترمذی در روایت دیگر از ام سلمه نقل می کند: حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن زُبَیْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَهَ أَنَّ النبی صلی الله علیه وسلم جَلَّلَ علی الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَهَ کِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخَاصَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا فقالت أُمُّ سَلَمَهَ وأنا مَعَهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّکِ إلی خَیْرٍ قال هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَیْءٍ رُوِیَ فی هذا وفی الْبَاب عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَهَ وَأَنَسِ بن مَالِکٍ وَأَبِی الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن یَسَارٍ وَعَائِشَهَ. ام سلمه همسر رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: رسول خدا بر روی حسن، حسین، علی وفاطمه عبایی کشید.پس فرمود که حداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدی را ببر و ایشان را پاک گردان. ام سلمه می گوید: از رسول خدا پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند تو بر خوبی هستی (از اهل بیت نیستی اما از نیکانی). ترمذی گفته است که این حدیث خوبی است و بهترین روایت در این زمینه است… الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای ۲۷۹هـ)، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۹۹، ح۳۸۷۱، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. احمد بن حنبل، ابویعلی و طبرانی از ام سلمه نقل کرده اند که من می خواستم وارد کساء شوم؛ ولی رسول خدا صلی الله علیه وآله مانع شد و گوشه کساء را از دست من کشید: قالت أُمُّ سَلَمَهَ فَرَفَعْتُ الکِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من یدی وقال انک علی خَیْرٍ الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۳۲۳، ح۲۶۷۸۹، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر؛ أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج۱۲، ص۳۴۴، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م؛ الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۳، ح۲۶۶۴، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م. حتی روایتی در صحیح مسلم وجود دارد که زید بن ارقم صراحتا می گوید زنان پیامبر جزء «اهل البیت» نیستند: حدثنا محمد بن بَکَّارِ بن الرَّیَّانِ حدثنا حَسَّانُ یعنی بن إبراهیم عن سَعِیدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن یَزِیدَ بن حَیَّانَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا علیه فَقُلْنَا له لقد رَأَیْتَ خَیْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحدیث بِنَحْوِ حدیث أبی حَیَّانَ غیر أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ کان علی الْهُدَی وَمَنْ تَرَکَهُ کان علی ضَلَالَهٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأیم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَهَ تَکُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلی أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَهَ بَعْدَهُ. از زید بن ارقم سؤال کردیم، اهل بیت رسول خدا کیانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتی با شوهرش خواهد بود سپس وی را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز می گردد. النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴، ح۲۴۰۸، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علی بن أبی طالب، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا می کنیم و دوستان را به کتاب های مفصل و اختصاصی در این زمینه ارجاع می دهیم. «اهل البیت» یا «اهل البیوت»علاوه بر این نکات، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یک همسر و یک خانه نداشتند؛ بلکه همسران متعدد داشتند که هر کدام از آن ها دارای خانه مستقلی بوده است؛ بنابراین اگر مراد از «اهل البیت» در این آیه زنان پیامبر بود، باید به جای اهل البیت «اهل البیوت» می آمد. چنان چه در اول آیه آمده است: وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ. و همان طور که در آیه بعد آمده است: وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلیَ فیِ بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَّهِ وَ الحِْکْمَهِ. و در آیه ۵۳ سوره احزاب می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ. ای کسانی که ایمان آورده اید، داخل خانه های پیامبر مشوید. بنابراین مراد از آیه هرگز نمی تواند زنان پیامبر باشد. هیچ یک از زنان پیامبر ادعا نکرده استجالب این است که هیچ یک از زنان رسول خدا ادعا نکرده است که این آیه اختصاص به آن ها دارد و یا این که آن ها مشمول این آیه می شوند. بیشترین روایات در این باب از قول ام المؤمنین عایشه و ام المؤمنین ام سلمه وارد شده است که هر دوی آن ها با اصرار فراوان این آیه را مختص به اهل کساء می دانسته اند. استدلال به آیه تطهیر، برای اثبات عصمت، از زبان رسول خدا (ص)در منابع شیعه و سنی روایاتی یافت می شود که رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز با استناد به آیه تطهیر، عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کرده است. خزار قمی در کتاب کفایه الأثر می نویسد: حدثنا علی بن الحسین بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسی التلعکبری، قال حدثنا عیسی بن موسی الهاشمی بسر من رأی، قال حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، عن الحسین بن علی، عن أبیه علی علیهم السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَهُ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَهُ نَزَلَتْ فِیکَ وَفِی سِبْطَیَّ وَالْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَکَمِ الْأَئِمَّهُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: أَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَبَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَی ابْنُهُ وَبَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَکَذَا وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَهً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّهُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ. الخزاز القمی الرازی، أبی القاسم علی بن محمد بن علی، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، ص۱۵۶، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ. در منابع اهل سنت نیز روایاتی یافت می شود که رسول خدا صلی الله علیه وآله به آیه تطهیر استناد و به عصمت اهل بیت علیهم السلام تصریح کرده است. بیهقی در دلائل النبوه، فسوی در المعرفه والتاریخ، شجری جرجانی در کتاب الأمالی و دیگر بزرگان اهل سنت روایت مفصلی از ابن عباس از رسول خدا نقل کرده اند که آن حضرت برای اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام به آیه تطهیر استناد کرده و سپس به صراحت می فرماید که من و اهل بیتم از هر گونه گناهی معصوم هستیم: از آن جائی که روایت مفصل است، ما تنها بخش مورد نظر را نقل می کنیم. آن حضرت فرمود: … ثم جعل القبائل بیوتاً فجعلنی فی خیرها بیتاً وذلک قوله عز وجل «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیراً» فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب. البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفای۴۵۸هـ)، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۱، طبق برنامه الجامع الکبیر؛ الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفای۲۷۷هـ)، المعرفه والتاریخ، ج۱، ص۱۰۵، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹هـ- ۱۹۹۹م. الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفای۴۹۹ هـ)، کتاب الأمالی وهی المعروفه بالأمالی الخمیسیه، ج۱، ص۱۹۸، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲ هـ – ۲۰۰۱م؛ السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۶، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۳؛ الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای۱۲۵۵هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر، ج۴، ص۲۸۰، ناشر: دار الفکر – بیروت. الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای۱۲۷۰هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج۲۲، ص۱۴، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. تحریف روایت در چاپ های فعلی: با این که سیوطی در الدر المنثور، شوکانی در فتح القدیر و آلوسی در روح المعانی مصادر روایت را این گونه نقل کرده اند: «وأخرج الحکیم الترمذی والطبرانی وابن مردویه وأبو نعیم والبیهقی معا فی الدلائل عن ابن عباس رضی الله عنهما» اما با مراجعه به این چاپ های فعلی کتاب نوادر الأصول ترمذی و معجم کبیر طبرانی می بینیم که تمام روایت نقل شده؛ اما جمله «فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب» را که عصمت اهل بیت علیهم السلام ثابت می کند، حذف کرده اند. الترمذی، محمد بن علی بن الحسن ابوعبد الله الحکیم (متوفای۳۶۰هـ)، نوادر الأصول فی أحادیث الرسول صلی الله علیه وسلم، ج۱، ص۳۳۱، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ناشر: دار الجیل – بیروت – ۱۹۹۲م. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶ و ج۱۲، ص۱۰۳، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م؛ و حتی خود سیوطی همین روایت را در الخصائص الکبیر و الحاوی للفتاوی، بدون این جمله نکرده است. السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفای۹۱۱هـ)، الخصائص الکبری، ج۱، ص۶۵، ناشر:دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۵هـ – ۱۹۸۵م. همو: الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج۲، ص۲۰۰، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. و حتی صالحی شامی، بعد از نقل تمام آیه تطهیر برای این که تحریف خود را توجیه کند، نوشته است که «الآیه» با این که آیه تطهیر با جمله «ویطهرکم تطهیراً» و آیه ادامه ندارد که تا نیازی به نوشتن «الآیه» باشد. الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱، ص۲۳۵، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ. متأسفانه دست های امانت دار، برخی از بزرگان سنی، این روایات که دلالت واضح بر عصمت اهل بیت علیهم السلام و در نتیجه ولایت و امامت آن ها دارد، تحریف می کنند تا مبادا تشنگان حقیقت از سرچشمه زلال اهل بیت علیهم السلام سیراب شوند. بنابراین استدلال به آیه تطهیر، به صدر اسلام و به زمان خود رسول خدا صلی الله علیه وآله برمی گردد و آن جناب نیز از آیه تطهیر عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کرده اند. عصمت در آیه «اولی الأمر»یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم . النساء/۵۹٫ ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! یکی از آیاتی که عصمت پیامبر اسلام و ائمه علیهم السلام را ثابت می کند، همین آیه است؛ چرا که خداوند در این آیه، اطاعت از رسول خدا و « اولی الأمر » را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنی هر دستوری که آن ها در هر زمینه ای دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود. اگر «اولی الأمر» معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستوری بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد که در این صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولی الأمر» سر پیچی شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون در این آیه، اطاعت از آن ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولی الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچی شده است. این تناقض در صورتی حل می شود که «اولی الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد. حتی فخر رازی، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت «اولی الأمر» را فهمیده است. و ذیل همین آیه می گوید: فثبت أن الله تعالی أمر بطاعه أولی الأمر علی سبیل الجزم، وثبت أن کل من أمر الله بطاعته علی سبیل الجزم وجب أن یکون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولی الأمر المذکور فی هذه الآیه لا بد وأن یکون معصوما. بنابراین ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمی و قطعی است (چون خداوند با کسی شوخی ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروی و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتی این چنین بود اولی الامر در این آیه به ناچار و قطعا باید معصوم باشند. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۶، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. البته بحث از اطاعت مطلق را در بحث ادله عقلی به صورت تفصیلی مطرح و بررسی خواهیم کرد. اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه علیهم السلام:خداوند در آیه شریفه ۸۰ سوره نساء می فرماید: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً. کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسی که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسئول نیستی). در این آیه خداوند اطاعت مطلق از پیامبر خود را برابر با اطاعت از خداوند دانسته است و دستور به اطاعت مطلق، یکی از بهترین ادله نقلی بر عصمت پیامبر خدا است. همین مطلب در روایاتی که از طریق عامه و خاصه وارده شده، از زبان خود رسول خدا نیز نقل شده است. بخاری در صحیح خود نقل کرده است: حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا فُلَیْحٌ حدثنا هِلَالُ بن عَلِیٍّ عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ عن أبی هُرَیْرَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال کُلُّ أُمَّتِی یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ إلا من أَبَی قالوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ یَأْبَی قال من أَطَاعَنِی دخل الْجَنَّهَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ أَبَی. ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: تمام امت من وارد بهشت می شوند؛ مگر کسی که سرباز زند، گفتند: ای پیامبر خدا ! چه کسانی سرباز زنند؟ فرمود: هر کس از من اطاعت کند، وارد بهشت می شود و هر کس از فرمان من سرپیچی کند، سرباز زده اند. البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۵۵، ح۶۸۵۱، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫ بنابراین اطاعت مطلق از رسول خدا صلی الله علیه وآله طبق این آیه قرآن کریم، بر همگان واجب و همانند اطاعت از خداوند است و اطاعت مطلق از هر کسی مساوی با عصمت آن شخص است؛ چنانچه فخر رازی تفسیرپرداز شهیر اهل سنت در این باره می گوید: قوله: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوی الدلائل علی أنه معصوم فی جمیع الأوامر والنواهی وفی کل ما یبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ فی شیء منها لم تکن طاعته طاعه الله وأیضا وجب أن یکون معصوما فی جمیع أفعاله، لأنه تعالی أمر بمتابعته فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» ( الأنعام: ۱۵۳ ۱۵۵ ) والمتابعه عباره عن الاتیان بمثل فعل الغیر لأجل أنه فعل ذلک الغیر، فکان الآتی بمثل ذلک الفعل مطیعاً لله فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقیاد له فی جمیع أقواله وفی جمیع أفعاله، إلا ما خصه الدلیل، طاعه لله وانقیاد لحکم الله. این گفته خداوند «من یطع الرسول…» از قوی ترین دلایل بر عصمت پیامبر خدا است در تمام اوامر و نواهی و همه چیزهایی که از جانب خداوند ابلاغ می کند؛ چرا که اگر او در یکی از این ها اشتباه کند، اطاعت از او، اطاعت از خداوند نخواهد بود. همچنین طبق این آیه، واجب است که در تمام کارهایش نیز معصوم باشد؛ چرا که خداوند در جمله «فاتبعوه» دستور به پیروی از او را داده است و پیروی عبارت است از انجام کارها همانند کارهای پیامبر خدا انجام داده؛ پس کسی که کردارش همانند پیامبر باشد، در حقیقت از خداوند در جمله «فاتبعوه» اطاعت کرده است؛ در نتیجه پیروی مطلق از رسول خدا در گفتار و رفتار؛ مگر در چیزهایی که با دلیل از این عموم خارج شود، اطاعت از خداوند و گردن نهادن بر فرمان خداوند است. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۵۴، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. البته منظور فخر رازی از تفصیلی که داده، به احتمال زیاد، چیزهایی همانند ازدواج با بیش از چهار زن و دیگر ویژگی های آن حضرت است که با دلایل دیگر ثابت شده است که مسلمانان نباید همانند آن ها را انجام دهند. در روایت صحیح السند دیگر که از طریق عامه نقل شده است، رسول خدا صلی الله علیه وآله همین اطاعت مطلق را برای امام بعد از خودش نیز ثابت کرده است. ابن أبی شیبه، استاد بخاری در کتاب المصنف در این باره می نویسد: حدثنا وکیع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبی صالح عن أبی هریره قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن أطاع الإمام فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصی الله ومن عصی الإمام فقد عصانی. ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: هر کس از من اطاعت از خدا اطاعت کرده است، و هر کس از «امام» اطاعت کند، به درستی که از من اطاعت کرده است، هر کس از فرمان من سرپیچی کند، از فرمان خداوند سرپیچی کرده است و هر کس از فرمان امام سرپیچی کند، از فرمان من سرپیچی کرده است. إبن أبی شیبه الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۴۱۸، ح۳۲۵۲۹، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ. این روایت از نظر سندی کاملا صحیح است و تمام روات آن از روات بخاری، مسلم و دیگر صحاح سته هستند که ما به جهت اطمینان روات آن را بررسی خواهیم کرد. بررسی سند روایت: وکیع بن الجراح: ذهبی در باره او می نویسد: وکیع بن الجراح أبو سفیان الرؤاسی أحد الأعلام… قال أحمد ما رأیت أوعی للعلم منه ولا أحفظ… وکیع بن جراح، یکی از سرشناسان بود، احمد گفته: مخزن علمی پرتر و حفظ کننده تر از او ندیدم. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای ۷۴۸ هـ)، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، ج۲، ص۳۵۰، رقم: ۶۰۵۶، تحقیق محمد عوامه، ناشر: دار القبله للثقافه الإسلامیه، مؤسسه علو – جده، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م. سلیمان بن مهران الأعمش: ذهبی در باره او گفته: سلیمان بن مهران الحافظ أبو محمد الکاهلی الأعمش أحد الأعلام. سلیمان بن مهران، یکی از مشاهیر بود. الکاشف ج۱، ص۴۶۴، رقم: ۲۱۳۲ ذکوان أبو صالح الزیات: ذهبی او را این چنین معرفی کرده است: ذکوان أبو صالح السمان الزیات شهد الدار وروی عن عائشه وأبی هریره وعنه بنوه عبد الله وسهیل وصالح والأعمش من الأئمه الثقات عند الأعمش عنه ألف حدیث توفی بالمدینه سنه إحدی ومائه ع ذکوان ابوصالح، یکی از پیشوایان مورد اعتماد بود. الکاشف ج۱، ص۳۸۶، رقم: ۱۴۸۹ بنابراین سند روایت کاملا صحیح است. و احمد بن حنبل در مسند خود نقل می کند: حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أبو النَّضْرِ ثنا عُقْبَهُ یَعْنِی بن أبی الصَّهْبَاءِ ثنا سَالِمُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ ان عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ حدثه انه کان ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم مع نَفَرٍ من أَصْحَابِهِ فَأَقْبَلَ علیهم رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فقال یا هَؤُلاَءِ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انی رسول اللَّهِ إِلَیْکُمْ قالوا بَلَی نَشْهَدُ انک رسول اللَّهِ قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ فی کِتَابِهِ من أطاعنی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ قَالَُوا بَلَی نَشْهَدُ انه من أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وان من طَاعَهِ اللَّهِ طَاعَتَکَ قال فإن من طَاعَهِ اللَّهِ أَنْ تطیعونی وان من طاعتی أَنْ تُطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ أَطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ فَإِنْ صَلَّوْا قُعُوداً فَصَلُّوا قُعُوداً. عبد الله بن عمر نقل کرده استکه روزی به همراه رسول خدا (ص) با تعدادی از اصحاب بودیم که آن حضرت جلو آمد و فرمود: آیا شما نمی دانید که من پیامبر خدا هستم؟ گفتند: بلی، شهادت می دهیم که تو رسول خدا هستی. آن حضرت ادامه داد: آیا نمی دانید که خداوند در کتابش نازل کرده: هر کس از من اطاعت کند به درستی که از خداوند اطاعت کرده است، همگی گفتند: بلی، شهادت می دهیم که هرکس از شما اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده و یکی از اطاعت های خداوند پیروی از شما است. آن حضرت فرمود: اگر از اطاعت خداوند این است که از من اطاعت کند، وظیفه شما این است که از ائمه خود اطاعت کنید؛ (حتی) اگر آن ها نشسته نماز خواندند، شما نیز نشسته نماز بخوانید. الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۲، ص۹۳، ح۵۶۷۹، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر. هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید: رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات. این روایت را حمد و طبرانی در معجم الکبیر نقل کرده اند و راویان آن مورد اعتماد هستند. الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۲، ص۶۷، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ. و در روایات صحیح السند دیگری که بازهم از طریق شیعه و سنی نقل شده است، رسول خدا صلی الله علیه وآله آن امامی که اطاعت مطلق از او واجب است را مشخص کرده، آن جا که فرموده: أیها الناس من عصی علیا فقد عصانی، ومن عصانی فقد عصی الله عز وجل، ومن أطاع علیا فقد أطاعنی، ومن أطاعنی فقد أطاع الله. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، معانی الأخبار، ص۳۷۲، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . همین روایت در منابع اهل سنت نیز با سند صحیح نقل شده است، حاکم نیشابوری در مسند خود می نویسد: أخبرنا أبو أحمد محمد الشیبانی من أصل کتابه ثنا علی بن سعید بن بشیر الرازی بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمی ثنا یحیی بن یعلی ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویه بن ثعلبه عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی. حاکم نیشابوری، سپس می گوید: هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه. الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۱، ح۴۶۱۷، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م. و ذهبی در تلخیص المستدرک، در ذیل روایت می گوید: صحیح. المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج۳، ص۱۲۱، طبعه مزیده بفهرس الأحادیث الشریفه، دارالمعرفه، بیروت،۱۳۴۲هـ و اهل سنت اعتقاد دارند که اگر روایتی در المستدرک حاکم بیاید، به منزله ورود در صحیحین است. در نتیجه، همان طوری که طبق تصریح فخررازی، اطاعت مطلق از رسول خدا، همانند و همسان با اطاعت از خداوند بود و عصمت آن حضرت را ثابت می کرد، بر طبق این روایات صحیح السند که در منابع شیعه و سنی آمده، اطاعت مطلق از امیرمؤمنان علیه السلام نیز همانند اطاعت مطلق از پیامبر و اطاعت از خداوند است و قوی ترین دلیل بر عصمت آن حضرت است. عصمت در آیه «لا ینال عهدی الظالمین»وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. البقره / ۱۲۴٫ و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم. » [ ابراهیم ] پرسید: « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمی رسد ». این آیه از آیاتی است که الهی بودن مقام امامت، برتری مقام امامت بر مقام نبوت و نیز عصمت امام را ثابت می کند؛ چرا که حضرت ابراهیم علیه السلام با این که پیامبر بود، وقتی به مقام امامت رسید و عظمت و بزرگی این مقام را دید، از خداوند کریم این مقام را برای ذریه و فرزندانش نیز درخواست کرد؛ اما خداوند در جواب خلیل خود به صورت مطلق فرمود: عهد من ظالمان نخواهد رسید یعنی این مقام مخصوص کسانی است که در تمام عمرشان لحظه ای ظلم نکرده باشند. برای اثبات عصمت با استفاده از این آیه، نیازمند چند مقدمه هستیم که به صورت خلاصه طرح می شود: استفاده از کلمه «امام» در آیه.در این آیه خداوند کریم از کلمه «امام» استفاده کرده است که این کلمه از نظر لغوی به معنای پیشوا و «من یؤتم به» گرفته شد است و بدان معنا است که مردم وظیفه دارند از او به صورت مطلق و در تمام شئونات زندگی، گفتار، کردار، اخلاق، عقائد و… پیروی کنند و چنین کسی باید معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد که ما در بحث ادله عقلی به تفصیل به این مطلب خواهیم پرداخت. فخر رازی مفسر نامدار اهل سنت در باره لزوم عصمت امام می گوید: المسأله الرابعه: قوله: «إِنّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» یدل علی أنه علیه السلام کان معصوماً عن جمیع الذنوب لأن الإمام هو الذی یؤتم به ویقتدی، فلو صدرت المعصیه منه لوجب علینا الاقتداء به فی ذلک، فیلزم أن یجب علینا فعل المعصیه وذلک محال لأن کونه معصیه عباره عن کونه ممنوعاً من فعله وکونه واجباً عباره عن کونه ممنوعاً من ترکه والجمیع محال. مسأله چهارم: این گفته خداوند که «من تو را پیشوا برای مردم انتخاب کردم» دلالت می کند بر این که آن حضرت از تمام گناهان معصوم باشد؛ چرا که امام کسی است که از او پیروی و به او اقتدا می شود، اگر معصیتی از او سر بزند، واجب است که ما در همان معصیت از او پیروی کنیم، در این صورت بر ارتکاب معصیت واجب می شود و این محال است؛ چرا که معصیت عبارت از چیزی که انجامش ممنوع است، و اگر واجب باشد، معنایش این است که ترک معصیت ممنوع باشد و جمیع این فرض ها محال است. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. مراد از «امامت» در آیه چیست؟برخی از علمای سنی تلاش کرده اند که ثابت کنند مراد از «جاعلک للناس اماما» همان مقام رسالت؛ چرا که «امام» یعنی کسی که مردم وظیفه دارند از او اطاعت کنند و پیامبران نیز به اتفاق همگان واجب الإطاعه هستند؛ پس مراد از «امام» همان نبوت است نه امام به همان معنایی که شیعه قائل است. واضح است که این دیدگاه قابل قبول نیست؛ زیرا تردیدی نیست که خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از سالها ابتلا و امتحان که بسیاری از این امتحان ها همانند ذبح اسماعیل، افتادن در آتش نمرود، گذاشتن حضرت اسماعیل در صحرای برهوت مکه و… در زمان نبوت آن حضرت بوده، مقام جدیدی غیر از مقام نبوت داده است که این مقام جدید او را چنان به شعف آورده که فورا آن را برای فرزندانش نیز درخواست کرده است. و اگر مراد از امام در این آیه همان نبوت باشد، جعل دوباره امامت و تحصیل حال معنا ندارد. علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه در این باره می نویسد: قوله تعالی: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، أی مقتدی یقتدی بک الناس، و یتبعونک فی أقوالک و أفعالک، فالإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس، و لذلک ذکر عده من المفسرین أن المراد به النبوه، لأن النبی یقتدی به أمته فی دینهم، قال تعالی: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- ۶۳، لکنه فی غایه السقوط. أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذی هو قوله: جاعِلُکَ و اسم الفاعل لا یعمل إذا کان بمعنی الماضی، و إنما یعمل إذا کان بمعنی الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامه فی ما سیأتی، مع أنه وحی لا یکون إلا مع نبوه، فقد کان (ع) نبیا قبل تقلده الإمامه، فلیست الإمامه فی الآیه بمعنی النبوه (ذکره بعض المفسرین.) و أما ثانیا: فلأنا بینا فی صدر الکلام: أن قصه الإمامه، إنما کانت فی أواخر عهد إبراهیم ع بعد مجی ء البشاره له بإسحق و إسماعیل، و إنما جاءت الملائکه بالبشاره فی مسیرهم إلی قوم لوط و إهلاکهم، و قد کان إبراهیم حینئذ نبیا مرسلا، فقد کان نبیا قبل أن یکون إماما فإمامته غیر نبوته. (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام یعنی مقتدا و پیشوایی که مردم به او اقتداء کرده و در گفتار و کردارش از او پیروی می کنند، و به همین جهت عده ای از مفسرین گفته اند: مراد از امامت همان نبوت است؛ چون نبی نیز کسی است که امتش در دین خود به وی اقتداء می کنند، هم چنان که خدای تعالی فرموده: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ما هیچ پیامبری نفرستادیم مگر برای این که باذن او پیروی شود) لذا تفسیری که از جعل در «انی جاعلک للناس اماماً» به نبوت شده، به چند دلیل معقول نیست: ۱٫ کلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش کلمه (جاعلک) است و اسم فاعل هیچ گاه به معنای گذشته باشد عمل نمی کند و مفعول نمی گیرد، وقتی عمل می کند که یا به معنای حال باشد و یا آینده. بنا بر این قاعده، جمله «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعده ای است به ابراهیم علیه السلام که در آینده او را به مقام امامت می رساند و خود این جمله و وعده از طریق وحی به ابراهیم علیه السلام ابلاغ شده است؛ پس معلوم می شود قبل از آن که این وعده به او برسد، پیغمبر بوده که این وحی باو شده؛ از این رو، به طور قطع امامتی که بعدها به او میدهند، غیر نبوتی است که در آن حال داشته، (این جواب را بعضی دیگر از مفسرین نیز گفته اند). ۲٫ جریان امامت ابراهیم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعیل بوده، ملائکه وقتی این بشارت را آوردند که آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند، در سر راه خود سری به ابراهیم علیه السلام زده اند و ابراهیم در آن موقع پیغمبری بود مرسل؛ پس معلوم می شود قبل از امامت دارای نبوت بوده. طباطبایی، سید محمد حسین (متوفای ۱۴۱۲هـ)، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج ۱، ص۲۷۱، ناشر: منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه ، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۷هـ. شیخ کلینی رضوان الله تعالی علیه با سند صحیح از امام باقر علیه السلام نقل می کند: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ أَبِی السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَاتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَاتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَاتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَقَبَضَ یَدَهُ قَالَ لَهُ: یَا إِبْرَاهِیمُ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ: یَا رَبِّ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین . جابر گوید: شنیدم که امام باقر علیه السلام می فرمود: همانا خدا ابراهیم را به بندگی به پذیرفت پیش از آنکه به پیغمبری پذیرد و به پیغمبری پذیرفت پیش از آنکه به رسالت گیرد، او را به مقام رسالت رساند، پیش از آنکه او را خلیل خود انتخاب کند، به مقام خلیل رسید، پیش از آنکه او را به امامت برساند و چون این مقامات برایش فراهم نمود ـ امام پنج انگشت خود را (برای نمودن این پنج مقام) جمع کرد- به ابراهیم گفت: ای ابراهیم همانا من تو را امام مردم گردانیدم. از بس این مرتبت در چشم ابراهیم بزرگ آمد، گفت: پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پیمان من به ستمکاران نرسد. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱ ص۱۷۵، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش. منظور از «عهدی» مقام امامت است، نه مقام رسالت:و باز تردیدی نیست که مراد از «عهدی» که خداوند صراحتا گفته است آن را به ظالمان و ستمگران نخواهد داد، همان مقام امامت است که پیش از این در آیه گذشت؛ چنانچه بسیاری از مفسران و علمای اهل سنت به این مطلب اعتراف کرده اند؛ از جمله فخررازی در تفسیر خود می گوید: (لاَ یَنَالُ عَهْدِی) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) وقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) طلب للإمامه التی ذکرها الله تعالی فوجب أن یکون المراد بهذا العهد هو الإمامه لیکون الجواب مطابقاً للسؤال. جمله «لا ینال عهدی» جواب این گفته ابراهیم «ومن ذریتی» است، ابراهیم در این جمله همان امامت را درخواست کرده است که خداوند در آیه ذکر نموده؛ پس واجب است که مراد از «عهد» را «امامت» بدانیم، تا جواب مطابق با سؤال باشد. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۹، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. و بیضاوی، یکی دیگر از مفسران اهل سنت در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» می گوید: إجابه إلی ملتمسه وتنبیه علی أنه قد یکون من ذریته ظلمه وأنهم لا ینالون الإمامه لأنها أمانه من الله تعالی وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البرره الأتقیاء منهم وفیه دلیل علی عصمه الأنبیاء من الکبائر قبل البعثه وأن الفاسق لا یصلح للإمامه. جمله «لا ینال عهدی الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد می کند که اگر در نسل او ظالمی وجود داشته باشد، آن ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت، امانتی است از جانب خدا و عهد او، و ظالم صلاحیت این امانت و عهد را ندارد و تنها انسان های پاک و پرهیزگار به این مقام می رسند. این آیه دلالت بر عصمت انبیاء از گناهان کبیره قبل از بعثت می کند و این فاسق صلاحیت برای امامت ندارد. البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفای۶۸۵هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۳۹۸، ناشر: دار الفکر – بیروت. و ابن کثیر دمشقی سلفی نیز در تفسیر آیه می گوید: لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ یقول تعالی منبهاً علی شرف إبراهیم خلیله (علیه السلام) وان الله جعله إماما للناس. خداوند با این جمله شرف خلیلش ابراهیم را به مردم گوشزد می کند و این که خداوند او را امام بر مردم قرار داده است. ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۵، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ. مراد از ظلم در آیه چیست؟حال بعد از این مقدمات به این بحث می پردازیم که مراد از ظلم چیست؟ آیا فقط شامل ظلم بر دیگران می شود یا شامل ظلم بر نفس که گناهان صغیره و کبیره مصداق اتم ظلم به نفس هستند را نیز شامل می شود ؟ تردیدی نیست که گناه و سرپیچی از فرامین الهی نوعی ظلم به حساب می آید؛ چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. الطلاق / ۱٫ هر کس حدود خدا را تجاوز کند ، به نفسش ظلم کرده است. از دیدگاه روایات حد اقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خویش است؛ یعنی اگر کسی در تمام عمرش حتی یک بار گناه بکند، مصداق ظالم می شود. و عهد الهی که امامت باشد به ظالم نمی رسد؛ از این رو، امام باید معصوم باشد. شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در این باره می نویسد: وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» عَنَی بِهِ أَنَّ الْإِمَامَهَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ وَإِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِکَ وَالظُّلْمُ وَضْعُ الشَّیْ ءِ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ وَأَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْکُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» وَکَذَلِکَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَهُ لِمَنْ قَدِ ارْتَکَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَیْئاً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَإِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَکَذَلِکَ لَا یُقِیمُ الْحَدَّ مَنْ فِی جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا یَکُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ عَلَی لِسَانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه وآله لِأَنَّ الْعِصْمَهَ لَیْسَتْ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَهِ فَتَرَی کَالسَّوَادِ وَالْبَیَاضِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِکَ وَهِیَ مَغِیبَهٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِیفِ عَلَّامِ الْغُیُوبِ عَزَّ وَجَل . و گفته خداوند که فرمود: «عهد من به مردم ستمکار نمی رسد»، مقصود خداوند این است: کسی که بت و یا معبود دیگری غیر از خدا را ولو یک چشم بهم زدن پرسیده باشد، شایسته مقام امامت نیست؛ اگر چه بعد از آن اسلام آورده باشد. ظلم به معنای قرار دادن یک چیز در غیر جای خودش هست و شرک بزرگترین ظلم است. خداوند در این باره می فرماید: «به درستی که شرک، ستم بزرگی است». همچنین مقام امامت شایسته کسی که مرتکب کار حرام شده باشد نیست، چه کبیره آن را انجام داده باشد یا صغیره اش را؛ اگر چه بعد از آن توبه کرده باشد. و نیز کسی که بر گردن حدی باشد، نمی تواند بر دیگری حدّ اجرا نماید؛ از این رو، امام باید معصوم باشد و عصمت جز به نص الهی از طریق پیامبر خدا صلی الله علیه وآله شناخته می شود؛ چرا که عصمت، در قیافه ظاهری انسان هویدا نیست و همانند سیاهی و سفیدی و چیزهای دیگر با چشم دیده نمی شود؛ بلکه عصمت، صفتی است مخفی که جز از طریق خداوند دانای غیب شناخته نمی شود. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، معانی الأخبار، ص۱۳۱، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . همو: الخصال، ص۳۱۰، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه ـ قم، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۳۶۲ش برخی از بزرگان سنی نیز با استناد به همین آیه، به صراحت گفته اند که انسان فاسق نمی تواند امامت جامعه را به عهده بگیرد. ابو بکر جصاص در این باره می نویسد: فثبت بدلاله هذه الآیه بطلان إمامه الفاسق وأنه لا یکون خلیفه وأن من نصب نفسه فی هذا المنصب وهو فاسق لم یلزم الناس اتباعه ولا طاعته. پس به دلالت این آیه، ثابت می شود که امامت فاسق باطل است و او نمی تواند امام باشد، و اگر کسی خودش را به این منصب نصب کند (به زور در اختیار بگیرد) در حالی که فاسق است، اطاعت و پیروی از او بر مردم واجب نیست. الجصاص الرازی الحنفی، أبو بکر أحمد بن علی (متوفای۳۷۰هـ)، أحکام القرآن، ج۱، ص۸۶، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت – ۱۴۰۵هـ. جالب است که ابن عیینه که از بزرگان تاریخ اهل سنت به حساب می آید، نصب ظالم را به عنوان امام، همانند چوپانی گرگ ها بر گوسفندان دانسته است: وعن ابن عیینه لا یکون الظالم إماما قط وکیف یجوز نصب الظالم للإمامه والإمام إنما هو لکف الظلمه فإذا نصب من کان ظالما فی نفسه فقد جاء المثل السائر من استرعی الذئب ظلم. از ابن عیینه نقل شده است که: ظالم هرگز نمی تواند باشد، چگونه نصب ظالم برای امامت جایز باشد، در حالی فلسفه وجودی امام، جلوگیری از ظلم است، وقتی کسی که خودش ظالم است به امامت منصوب شود، این مثل در باره او مصداق پیدا می کند: کسی که گرگ را چوپان قرار دهد، ظلم کرده است. الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفای۵۳۸هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۲۱۱، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی. النسفی، أبو البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفای۷۱۰هـ)، تفسیر النسفی، ج۱، ص۶۹، طبق برنامه الجامع الکبیر. أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفای۷۴۵هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج۱، ص۵۴۹، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود – الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق ۱) د.زکریا عبد المجید النوقی ۲) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۲هـ -۲۰۰۱م. زمخشری در کتاب الکشاف در این باره می نویسد: «لا ینال عهدی الظالمین» وقریء ( الظالمون ) أی من کان ظالما من ذریتک لا یناله استخلافی وعهدی الیه بالإمامه وإنما ینال من کان عادلا بریئا من الظلم وقالوا فی هذا دلیل علی ان الفاسق لا یصلح للإمامه. لا ینال عهدی الظالمین، که برخی «ظالمون» خوانده اند، به این معنا است: کسی که از فرزندان تو ظالم باشد، جانشین و عهدی من برای امامت، به او نخواهد رسید، و تنها به کسی می رسد که عادل و از ظلم پاک باشد. گفته اند که این آیه دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد. الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفای۵۳۸هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۲۱۱، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی. و بیضاوی می گوید: «قال لا ینال عهدی الظالمین» إجابه إلی ملتمسه وتنبیه علی أنه قد یکون من ذریته ظلمه وأنهم لا ینالون الإمامه لأنها أمانه من الله تعالی وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البرره الأتقیاء منهم وفیه دلیل علی عصمه الأنبیاء من الکبائر قبل البعثه وأن الفاسق لا یصلح للإمامه. جمله «قال لا ینال عهدی الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد می کند که در بین نوادگان کسانی جزء ظالمان هستند و آن ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحیت آن را ندارند. تنها انسان های نیک و پاک از فرزندان ابراهیم به آن مقام خواهند رسید. این آیه دلیل بر عصمت انبیاء از گناه کبیره قبل از بعثت است و دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد. البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفای۶۸۵هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج۱، ص۳۹۷ ـ ۳۹۸، ناشر: دار الفکر – بیروت. نتیجه آن که: طبق این چهار آیه، ائمه اهل بیت علیهم السلام معصوم هستند. عصمت ائمه علیهم السلام در روایات رسول خدا (ص):روایات بسیاری در کتاب های شیعه و سنی از زبان رسول خدا صلی الله علیه وآله وجود دارد که با استناد به آن ها می توان عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت کرد؛ از آن جایی که بنای ما بر اختصار است، ما فقط دو روایت «ثقلین» و «علی مع الحق» را مطرح و بحث خواهیم کرد. حدیث ثقلینحدیث ثقلین، از دیدگاه شیعه و سنی روایتی است متواتر که در صحیح ترین کتاب های اهل سنت وارد شده و بزرگان اهل سنت، صحت آن را پذیرفته و اعلام کرده اند. احمد بن حنبل در مسند خود می نویسد: حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا بن نُمَیْرٍ ثنا عبد الْمَلِکِ بن أبی سُلَیْمَانَ عن عَطِیَّهَ العوفی عن أبی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ (ص) انی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلی الأَرْضِ وعترتی أَهْلُ بیتی الا وانهما لَنْ یَفْتَرِقَا حتی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ. ابوسعید خدری گوید: رسول خدا (ص) فرمود: من بعد از خودم در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم که اگر به آن ها تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، یکی از آن ها که بزرگتر از دیگری است،کتاب خدا است که ریسمانی ممتدی از آسمان تا زمین. و دیگری عترت و اهل بیت من هستند. آگاه باشید که این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۳، ص۵۹، ح۱۱۵۷۸، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر. ابن کثیر دمشقی سلفی در تفسیر خود در باره این روایت می گوید: وقد ثبت فی الصحیح (م ۲۴۰۸) أن رسول الله(ص) قال فی خطبه بغدیر خم إن تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی وإنهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض. در صحیح (مسلم) ثبت شده است که رسول خدا در خطبه غدیر خم فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگر عترتم را، این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۰۴، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ. و در جای دیگر می گوید: قال شیخنا أبو عبد اللّه الذهبی: وهذا حدیث صحیح. استاد من ابو عبد الله ذهبی گفته: این حدیث صحیحی است. ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء، البدایه والنهایه، ج۵، ص۲۰۹، ناشر: مکتبه المعارف – بیروت. محمد ناصر البانی که وهابی ها از او با عنوان «بخاری دوران» یاد می کنند، در کتاب صحیح جامع الصغیر، ج۲، ص۲۱۷، ح۲۵۵۴، آن را تصحیح کرده است. این روایت از چند جهت عصمت اهل بیت علیهم السلام را ثابت می کند: ۱٫ در این روایت رسول خدا صلی الله علیه وآله اطاعت مطلق از قرآن و اهل بیت علیهم السلام را برای همه مسلمانان واجب می کند. همان طوری که پیش از این در آیه اولی الأمر ثابت شد، دستور به اطاعت مطلق، دلالت بر عصمت می کند؛ زیرا محال است خداوند دستور به اطاعت مطلق از کسی را بدهد که می داند احتمال خطا و اشتباه در گفته های آن شخص وجود دارد و ممکن است با کتاب خدا و سنت رسولش مخالفت نماید؛ ۲٫ رسول خدا صلی الله علیه وآله در این روایت می فرماید: «وانهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض»؛ یعنی قرآن و اهل بیت علیهم السلام هیچگاه از یکدیگر جدا نخواهند شد و با یکدیگر مخالفت نخواهند کرد. این جمله نیز عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت می کند؛ چرا که اگر اهل بیت علیهم السلام مرتکب گناه و اشتباه شوند، در همان لحظه از قرآن جدا شده اند و اعتقاد به جدا شدن آن ها از قرآن، منجر به تکذیب سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله خواهد شد؛ ۳٫ رسول خدا صلی الله علیه وآله در این روایت، تمسک به کتاب خدا و اهل بیت علیهم السلام، سبب نجات از گمراهی معرفی کرده است «ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی»؛ پس همان طوری که اطاعت از قرآن سبب هدایت و نجات از گمراهی می شود، اطاعت از اهل بیت علیهم السلام نیز همین خاصیت را خواهد داشت و این عصمت آن بزرگواران را ثابت می کند. تفتازانی در شرح المقاصد در این باره می گوید: ألا یری أنه صلی الله علیه وسلم قرنهم بکتاب الله فی کون التمسک بهما منقذا من الضلاله ولا معنی للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم والهدایه فکذا فی العتره ولهذا قال النبی صلی الله علیه وسلم من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه. مگر نمی بینید که رسول خدا (ص) اهل بیت خود را با کتاب خداوند در این که تمسک و اطاعت از آن ها، سبب نجات از گمراهی می شود، قرین کرده است؟ تمسک به کتاب خدا، معنای جز پذیرش علم و هدایتی که در او هست، ندارد؛ پس همین معنا در عترت نیز مراد است، به همین خاطر رسول خدا (ص) فرموده است: اگر کسی عملش او را عقب زند، نسبش او را پیش نمی اندازد. التفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفای ۷۹۱هـ)، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۳۰۳، ناشر: دار المعارف النعمانیه – باکستان، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۱هـ – ۱۹۸۱م. اگر اهل بیت علیهم السلام معصوم نباشد و امکان خطا و اشتباه برای آن ها وجود داشته باشد، چگونه می تواند تمسک مطلق به آن ها سبب نجات از گمراهی باشد؟ در نتیجه: همان طوری که قرآن کریم این خاصیت را دارد که: لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ. (فصلت/۴۲) هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است» اهل بیت علیهم السلام نیز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه هستند. علی مع الحق والحق مع علیاین روایت که با عبارت های مختلف در کتاب های اهل سنت با سند صحیح نقل شده از روایاتی است که عصمت امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت می کند. طبیعی است که اگر عصمت آن حضرت ثابت شود، عصمت بقیه ائمه علیهم السلام نیز ثابت خواهد شد. ابویعلی موصلی در مسند خود می نویسد: حدثنا محمد بن عباد المکی حدثنا أبو سعید عن صدقه بن الربیع عن عماره بن غزیه عن عبد الرحمن بن أبی سعید عن أبیه قال کنا عند بیت النبی صلی الله علیه وسلم فی نفر من المهاجرین والأنصار فخرج علینا فقال ألا أخبرکم بخیارکم قالوا بلی قال خیارکم الموفون المطیبون إن الله یحب الخفی التقی قال ومر علی بن أبی طالب فقال الحق مع ذا الحق مع ذا. عبد الرحمن بن أبی سعد از پدرش نقل کرده است که ما با عده ای از مهاجرین و انصار در کنار خانه رسول خدا صلی الله علیه وآله نشسته بودیم که علی (ع) بر ما وارد شد، رسول خدا (ص) فرمود: آیا می خواهید که شما از بهترین فردتان آگاه کنم؟ گفتند: بلی. فرمود: بهترین شما کسانی هستند که به عهد خود وفادارند و از بوی خوش استفاده می کنند. خداوند بندگان پرهیزگار را دوست دارد. راوی گوید: در این زمان علی بن أبی طالب (علیهما السلام) از کنار ما گذشت؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: این با حق است و حق با او است. أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای۳۰۷ هـ)، مسند أبی یعلی، ج۲، ص۳۱۸، ح۱۰۵۲، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای۸۵۲هـ)، المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج۱۶، ص۱۴۷، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث، الطبعه: الأولی، السعودیه – ۱۴۱۹هـ. هیثمی بعد از نقل این روایت می گوید: رواه أبو یعلی ورجاله ثقات. این روایت را ابویعلی نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند. الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفای ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۷، ص۲۳۵، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی – القاهره، بیروت – ۱۴۰۷هـ. فخر رازی در تفسیر خود می نویسد: فقد ثبت بالتواتر ومن اقتدی فی دینه بعلی بن أبی طالب فقد اهتدی والدلیل علیه قوله علیه السلام: اللهم أدر الحق مع علی حیث دار. با روایات متواتر ثابت شده است که اگر کسی در دینش از علی بن أبی طالب تقلید کند، به درستی که هدایت شده است، دلیل این مطلب نیز این گفته رسول خدا (ص) است که فرمود: خدایا ! چراغ حقیقت را بر محور علی (علیه السلام) به گردش درآور، هر طرف که او چرخید. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۶۸، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م. در تعبیر دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله قرآن و امیرمؤمنان علیه السلام قرین یکدیگر قرار داده است. حاکم نیشابوری در المستدرک می نویسد: أبو سعید التیمی عن أبی ثابت مولی أبی ذر قال کنت مع علی رضی الله عنه یوم الجمل فلما رأیت عائشه واقفه… سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض. هذا حدیث صحیح الإسناد وأبو سعید التیمی هو عقیصاء ثقه مأمون ولم یخرجاه. أبی ثابت غلام ابوذر گوید: من در جنگ جمل همراه علی علیه السلام بودم… از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: علی با قرآن است و قرآن با علی استف این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. این روایت سندش صحیح است و ابوسعید تیمی همان عقیصاء است که مورد اعتماد و اطمینان است؛ اما بخاری و مسلم این روایت را نقل نکرده اند. الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۶۲۶، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م. بنابراین در صحت سند این روایت تردیدی نیست. این روایت بر عصمت امیرمومنان علیه السلام تصریح دارد؛ زیرا معنای عصمت چیزی غیر از «همراهی همیشگی با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و کردار» نیست و زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله شهادت دهد که امیرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هیچگاه از حق جدا نمی شود، عصمت آن حضرت از هر نوع گناه و خطا ثابت می شود؛ چرا که کردار و گفتار انسان خطا، همواره با حق نیست و امکان خطا و اشتباه در آن وجود دارد. و امیرمؤمنان علیه السلام چون همواره ملازم با حق است و هیچگاه از حق جدا نمی شود، اعتقاد به عصمت آن حضرت ضروری است و گر نه گفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله تکذیب خواهد شد. جالب این است که حتی ابن تیمیه حرانی نیز می گوید که اگر این روایت صحیح باشد، عصمت امیرمؤمنان علیه السلام از آن ثابت می شود: الوجه السادس قولهم إنهم رووا جمیعا أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال علی مع الحق والحق معه یدور حیث دار ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض من أعظم الکلام کذبا وجهلا. فإن هذا الحدیث لم یروه أحد عن النبی صلی الله علیه وسلم لا بإسناد صحیح ولا ضعیف فکیف یقال إنهم جمیعا رووا هذا الحدیث… وأیضا فالحق لا یدور مع شخص غیر النبی صلی الله علیه وسلم ولو دار الحق مع علی حیثما دار لوجب أن یکون معصوما کالنبی صلی الله علیه وسلم وهم من جهلهم یدعون ذلک ولکن من علم أنه لم یکن بأولی بالعصمه من أبی بکر وعمر وعثمان وغیرهم ولیس فیهم من هو معصوم علم کذبهم. وجه ششم: این گفته آن ها (شیعیان) که همگی روایت کرده اند که رسول خدا (ص) فرموده: «علی با حق است و حق با او است و همواره حق بر مدار علی می چرخد، و این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترین دروغ ها و نادانی است. زیرا این حدیث را هیچ کس از رسول خدا (ص) نقل نکرد است، نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف؛ پس چگونه شیعیان ادعا می کنند که همگی این روایت را نقل کرده اند. دلیل دیگر بر بطلان ادعای شیعیان این که: حق بر مدار هیچ کسی جز رسول خدا (ص) نمی چرخد و اگر حق بر مدار علی (علیه السلام) بچرخد، واجب است که او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و این از نادانی شیعیان است که چنین چیزی را ادعا می کنند؛ اما آن هایی که دانا هستند می دانند که علی (علیه السلام) سزاوارتر از ابوبکر، عمر، عثمان و دیگران در عصمت نیست و چون در میان نامبردگان کسی معصوم نیست؛ پس دروغ بودن ادعای شیعیان فهمیده می شود. ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای ۷۲۸ هـ)، منهاج السنه النبویه، ج۴، ص۲۳۸ـ۲۳۹، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶هـ. از آن جایی که ما پیش از این صحت سند روایت را ثابت کرده ایم؛ پس این گفته ابن تیمیه که این روایت نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل نشده است، گفتاری است نسنجیده و از روی عناد و لجاجت با اهل بیت علیهم السلام؛ پس به اقرار ابن تیمیه این روایت دلالت بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام می کند. عصمت ائمه علیهم السلام از دیدگاه خود آن حضراتدر منابع شیعه روایاتی وجود دارد که عصمت ائمه علیهم السلام را از زبان خود آن حضرات ثابت می کند و حتی روایتی از رسول خدا و امیرمؤمنان علیهما السلام وجود دارد که آن ها از کلمه «عصمت» برای خود و سایر ائمه استفاده کرده اند. با این حال چگونه می توان پذیرفت که نظریه عصمت پشنهاد هشام بن الحکم یا هر کس دیگری باشد؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز این پشنهاد را از هشام شنیده بوده؟ از آن جائی که روایت در این باره بسیار زیاد است، ما فقط به چند روایت از هر یک از معصومین علیهم السلام اکتفا می کنیم. عصمت ائمه از زبان رسول خدا (ص)روایاتی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله از چندین طریق نقل شده است که ما آن را به صورت دسته بندی شده خدمتتان تقدیم خواهیم کرد به روایت امیرمؤمنان (ع)شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و الأمالی خود می نویسد: حدثنا محمد بن علی مَاجِیلَوَیْهِ وَأَحْمَدَ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ وَابْنَ تَاتَانَهَ جَمِیعاً عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ التَّمِیمِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی سَیِّدِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ(ع) عَنِ النَّبِیِّ(ص): أَنَّهُ قَالَ: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الْقَضِیبِ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ الَّذِی غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِیَدِهِ وَیَکُونَ مُتَمَسِّکاً بِهِ فَلْیَتَوَلَّ عَلِیّاً وَالْأَئِمَّهَ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِیَرَهُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَصَفْوَتُهُ وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَخَطِیئَهٍ. هر کس خوشحال می شود که به شاخه یاقوت سرخ بنگرد که خداوند با دست خود کاشته و به او چنگ اندازد، باید علی و امامان از فرزندانش را دوست دارد؛ چرا که آن ها بهترین خلقند و برگزیده او و از هرگونه گناه و اشتباهی معصوم هستند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۵۷، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، ۱۴۰۴هـ ـ ۱۹۸۴م؛ همو: الأمالی، ص۵۸۳، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ. و خزار قمی در کفایه الأثر می نویسد: أخبرنا القاضی المعافی بن زکریا قال حدثنا علی بن عتبه قال حدثنی الحسین بن علوان عن أبی علی الخراسانی عن معروف بن خربوذ عن أبی الطفیل عن علی (ع) قال قال رسول الله(ص) أنت الوصی… أنت الإمام أبو الأئمه الإحدی عشره من صلبک أئمه مطهرون معصومون. ابوطفیل از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: یا علی، تو جانشین من هست… تو امام و پدر یازده از نسل خودت هستی، تمام آن امامان پاک و معصوم هستند. الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(۴۰۰هـ)، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، ۱۵۱، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ. به روایت سلمان فارسیسلیم بن قیس هلالی در کتاب خود به نقل از سلمان از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که آن حضرت فرمود: وَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ فِیَّ وَفِی أَخِی عَلِیٍّ وَفِی ابْنَتِی فَاطِمَهَ وَفِی ابْنِی وَالْأَوْصِیَاءِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ، وُلْدِی وَوُلْدِ أَخِی: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» أَ تَدْرُونَ مَا «الرِّجْسُ» یَا سَلْمَانُ قَالَ: لَا. قَالَ: الشَّکُّ، لَا یَشُکُّونَ فِی شَیْ ءٍ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ أَبَداً، مُطَهَّرُونَ فِی وَلَادَتِنَا وَطِینَتِنَا إِلَی آدَمَ، مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ. این آیه در باره من و برادرم علی و دخترم فاطمه و دو پسرم و جانشینان یکی پس از دیگری نازل شده است که فرزندان من و فرزندان برادرم هستند: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. «خداوند خواسته است رجس و بدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند». ای سلمان، آیا می دانید «رجس» چیست؟ سلمان عرض کرد: نه. فرمود: شکّ است، آنان هرگز در باره چیزی که از جانب خدا آمده باشد شک نمی کنند. ما در ولادتمان و در طینتمان تا حضرت آدم پاک هستیم، از هر بدی پاک و معصوم هستیم. الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۹۰۹، ناشر: انتشارات هادی ـ قم ، الطبعه الأولی، ۱۴۰۵هـ. به روایت ابن عباسشیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا و کمال الدین، خزار قمی در کفایه الأثر، و ابن شهرآشوب در مناقب آل أبی طالب می نویسند: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا الْهَیْثَمُ بْنُ أَبِی مَسْرُوقٍ النَّهْدِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یَقُولُ أَنَا وَعَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَتِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون . ابن عباس می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می گفت: من، علی، حسین، حسین و ۹ نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم هستیم. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲ ص۶۶، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، ۱۴۰۴هـ ـ ۱۹۸۴م؛ همو: کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۸۰، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ( التابعه ) لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۰۵هـ؛ الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(۴۰۰هـ)، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، ص۱۹، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ؛ ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای۵۸۸هـ)، مناقب آل أبی طالب، ج۱ ص۲۵۴، تحقیق: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، ناشر: المکتبه والمطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م. و شیخ صدوق در کتاب شریف الأمالی روایت دیگری را از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند که آن حضرت به عصمت اهل بیت علیهم السلام از هر گونه پلیدی و گناه تصریح کرده است. حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سَلَمَهَ الْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی ابْنِ أُخْتِ الْوَاقِدِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو قَتَادَهَ الْحَرَّانِیُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْعَلَاءِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَعِنْدَهُ عَلِیٌّ وَفَاطِمَهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیهم السلام فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَأَکْرَمُ النَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ وَوَالِ مَنْ وَالاهُمْ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَأَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَاجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَأَیِّدْهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْک …. ابن عباس گفت: یک روز رسول خدا صلی الله علیه وآله نشسته بود و علی و فاطمه و حسنین نزد او بودند. آن حضرت گفت: خدایا تو میدانی اینان اهل بیت منند و گرامی ترین مردم نزد من، دوستشان را دوست دار، دشمنشان را دشمن دار، مهربانی کن با مهربانان به آنها و بد دار بدخواه آنها را، کمک کن کمک، کار آنها را و آنها را از پلیدی پاک کن و معصوم دار از هر گناهی و بروح القدس مؤید دار. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۵۷۴، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ. به روایت عمار بن یاسرخزار قمی در کفایه الأثر می نویسد: عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ مُوسَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَسْلَمَ عَنْ أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) الْوَفَاهُ دَعَا بِعَلِیٍّ (ع) فَسَارَّهُ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی … وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْأَئِمَّهَ التِّسْعَهَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون . ابوطفیل از عمار نقل کرده است که وقتی رسول در بستر احتضار قرار گرفت، علی علیه السلام را پیش خود خواست، مدت طولانی را با او به آرامی سخن گفت و سپس فرمود: ای علی ! تو جانشین و وارث من هستی، و از نسل حسین علیه السلام ۹ امام خواهند آمده که همگی آن ها پاک و معصوم هستند. الخزاز القمی الرازی، أبو القاسم علی بن محمد بن علی(۴۰۰هـ)، کفایه الأثر فی النص علی الأئمه الاثنی عشر، ص۱۲۴، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی ناشر: بیدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ. عصمت ائمه از زبان امیرمؤمنان علیه السلامشیخ صدوق در کتاب خصال و علل الشرایع با سند صحیح نقل می کند: حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیّاً علیه السلام یَقُول :… إِنَّمَا الطَّاعَهُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ صلی الله علیه وآله وَلِوُلَاهِ الْأَمْرِ وَإِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَهِ الرَّسُولِ صلی الله علیه وآله لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَإِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَهِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ. تنها باید از خداوند و پیغمبر و جانشینان او فرمان برد و این که خداوند دستور فرموده است فقط از دستورات پیغمبر اطاعت شود برای این است که پیغمبر معصوم است و پاک و به نافرمانی خداوند دستور نمیدهد و این که فقط به اطاعت جانشینان پیغمبر امر فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و پاک و امر بگناه نمی کنند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الخصال، ص۱۳۹، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه ـ قم، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۳۶۲ش؛ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، علل الشرائع، ج۱ ص۱۲۳، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبه الحیدریه ـ النجف، ۱۳۸۵هـ ـ ۱۹۶۶م الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۴۰۵، ناشر: انتشارات هادی ـ قم ، الطبعه الأولی، ۱۴۰۵هـ. امیرالمؤمنین علیه السلام در بیانی گویا و کوتاه دیگر، بر عصمت اهل بیت و هماهنگی کامل آنان با قرآن تأکید کرده است. شیخ کلینی در الکافی، محمد بن الحسن صفار در بصائر الدرجات و شیخ صدوق در کمال الدین همگی با سند صحیح نقل کرده اند: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صلی الله علیه وآله قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی طَهَّرَنَا وَعَصَمَنَا وَجَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَحُجَّتَهُ فِی أَرْضِهِ وَجَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَجَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَلَا یُفَارِقُنَا. سلیم بن قیس هلالی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: به درستی که خدای تبارک و تعالی ما را پاکیزه و معصوم گردانید، و ما را گواه بر خلق خود و حجت در زمین قرار داد، ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داد، نه ما از قرآن جدا شویم و نه او از ما جدا می شود. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱ ص۱۹۱، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش؛ الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۴۰، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ( التابعه ) لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۰۵هـ؛ الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفای۲۹۰هـ)، بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمد، ص۱۰۳، تحقیق: الحاج میرزا محسن کوچه باغی، ناشر: منشورات الأعلمی ـ طهران، ۱۳۶۲ش ـ ۱۴۰۴هـ. و آن حضرت در خطبه ۸۶ نهج البلاغه می فرماید: «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ وَأَنَّی تُؤْفَکُونَ» وَالْأَعْلَامُ قَائِمَهٌ وَالْآیَاتُ وَاضِحَهٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَهٌ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ بَلْ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَبَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیِّکُمْ وَهُمْ أَزِمَّهُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّینِ وَأَلْسِنَهُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ. مردم کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچم های حق بر، و نشانه های آن آشکار است، با اینکه چراغهای هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردانید؟ در حالی که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبان های راستی و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانی که به سوی آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید. در این خطبه، امیرمؤمنان علیه السلام مردم با اطاعت و رو آوردن به اهل بیت علیهم السلام دعوت می کند و اهل بیت علیهم را زبان راستگوی دین و تنها راه نجات از گمراهی می شمارد و به همگان گوشزد می کند که آن ها را همانند قرآن تعظیم و تکریم کنند و از فرامین اهل بیت اطاعت کنند. دلالت این جملات بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام به حدی است که ابن أبی الحدید معتزلی اعتراف می کند، این جمله عصمت آن حضرت را به اثبات می رساند: فإن قلت: فهذا القول منه یشعر بأن العتره معصومه، فما قول أصحابکم فی ذلک؟ قلت: نص أبو محمد بن متویه؛ رحمه الله تعالی فی کتاب الکفایه علی أن علیاً علیه السلام معصوم، وإن لم یکن واجب العصمه، ولا العصمه شرط فی الإمامه، لکن أدله النصوص قد دلت علی عصمته؛ والقطع علی باطنه ومغیبه، وأن ذلک أمر اختص هو به دون غیره من الصحابه، والفرق ظاهر بین قولنا: زید معصوم، وبین قولنا: زید واجب العصمه، لأنه إمام؛ ومن شرط الإمام أن یکون معصوماً، فالاعتبار الأول مذهبنا، والإعتبار الثانی مذهب الإمامیه. اگر کسی بگوید که این سخن امیرمؤمنان علیه السلام دلالت بر عصمت اهل بیت می کند؛ پس دیدگاه اصحاب شما (سنی ها) در این باره چیست؟ در جواب می گویم: ابو محمد بن متویه در کتاب الکفایه تصریح کرده است که علی علیه السلام معصوم است؛ اگر چه واجب العصمه نیست و نیز عصمت شرط امامت نیست؛ ولی ادله و نصوص دلالت می کند بر عصمت امیرمؤمنان علیه السلام، عصمت از ویژگی های آن حضرت است و دیگر صحابه از چنین مقامی بهره مند نیستند. تفاوت روشنی است بین این که بگوییم: زید معصوم است و این که بگوییم: زید واجب العصمه است؛ چرا که او امام است و از شرایط امام این است که معصوم باشد. دیدگاه اول مذهب و اعتقاد ما و دیدگاه دوم مذهب امامیه است. إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، ابوحامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد (متوفای۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۲۹، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از امیرمؤمنان علیه السلام روایتی را نقل می کند که آن حضرت صراحتا هرگونه نسیان و فراموشی را از خود نفی می کند: حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نَصْرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَکَمُ بْنُ بُهْلُولٍ الْأَنْصَارِیُّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ قُرَّهَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْمَدَنِیِّ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ الْهِلَالِیُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ مَا نَزَلَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله آیَهٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا وَأَمْلَاهَا عَلَیَّ وَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی وَعَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَتَفْسِیرَهَا وَنَاسِخَهَا وَمَنْسُوخَهَا وَمُحْکَمَهَا وَمُتَشَابِهَهَا وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لِی أَنْ یُعَلِّمَنِی فَهْمَهَا وَحِفْظَهَا فَمَا نَسِیتُ آیَهً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَلَا عِلْماً أَمْلَاهُ عَلَیَّ فَکَتَبْتُهُ وَمَا تَرَکَ شَیْئاً عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ حَلَالٍ وَلَا حَرَامٍ وَلَا أَمْرٍ وَلَا نَهْیٍ وَمَا کَانَ أَوْ یَکُونُ مِنْ طَاعَهٍ أَوْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا عَلَّمَنِیهِ وَحَفِظْتُهُ وَلَمْ أَنْسَ مِنْهُ حَرْفاً وَاحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صَدْرِی وَدَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَمْلَأَ قَلْبِی عِلْماً وَفَهْماً وَحِکْمَهً وَنُوراً لَمْ أَنْسَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَلَمْ یَفُتْنِی شَیْ ءٌ لَمْ أَکْتُبْهُ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَتَخَوَّفُ عَلَیَّ النِّسْیَانَ؟ فِیمَا بَعْدُ فَقَالَ صلی الله علیه وآله: لَسْتُ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکَ نِسْیَاناً وَلَا جَهْلًا وَقَدْ أَخْبَرَنِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَدِ اسْتَجَابَ لِی فِیکَ وَ فِی شُرَکَائِکَ الَّذِینَ یَکُونُونَ مِنْ بَعْدِکَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شُرَکَائِی مِنْ بَعْدِی قَالَ الَّذِینَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَبِی فَقَالَ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» الْآیَهَ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ هُمْ قَالَ الْأَوْصِیَاءُ مِنِّی إِلَی أَنْ یَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ کُلُّهُمْ هَادٍ مُهْتَدٍ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ مَعَهُمْ لَا یُفَارِقُهُمْ وَلَا یُفَارِقُونَهُ بِهِم . سلیم بن قیس هلالی گوید: از علی علیه السلام شنیدم می فرمود: هیچ آیه ای از قرآن بر رسول خدا صلی الله علیه وآله نازل نشد؛ جز آن که برای من خواند و املاء کرد و من آن را به خط خود نوشتم و تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من آموخت و دعا کرد که خدای عز و جل به من فهم و حفظ آن را تعلیم دهد. من هیچ آیه ای از کتاب خدا را فراموش نکردم و نه علمی را که به من املاء کرد و نوشتم و آنچه خدای عز و جل از حلال و حرام و امر و نهی آنچه بوده و می باشد از طاعت و معصیت به او آموخت و به حفظ من سپرد و یک حرف از آن فراموش را نکردم سپس دستش را بر سینه ام نهاد و از خدای عز و جل خواست که دلم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند نه چیزی را فراموش کردم و نه از قلم انداختم. عرض کردم یا رسول اللَّه ! می ترسی که من بعد فراموش کنم، فرمود نه از فراموشی تو ترس دارم و نه از نادانی تو، پس از آنکه پروردگارم جل جلاله به من خبر داده که دعای مرا در باره تو و شرکاء تو که بعد از تو هستند مستجاب کرده. عرض کردم یا رسول اللَّه شرکاء بعد از من کیانند؟ فرمود آنان که خدای عز و جل آنها را قرین خود و من ساخته و گفته «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» تا آخر آیه گفتم یا رسول اللَّه کیانند؟ فرمود اوصیاء منند تا در سر حوض به من وارد شوند همه آنان هادی و مهدی باشند، هر که از آن ها کناره گیرد، به آن ها زیانی نمی رسد، آن ها با قرآنند و قرآن با آن ها است از آن ها جدا نشود و از او جدا نشوند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۸۵، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ( التابعه ) لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۰۵هـ. عصمت ائمه از زبان امام زین العابدین علیه السلام:شیخ صدوق در کتاب معانی الأخبار می نویسد: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِی قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی الْجُرْجَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیُّ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ الطَّرِیفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّاسُ بْنُ یَزِیدَ بْنِ الْحَسَنِ الْکَحَّالُ مَوْلَی زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی قَالَ حَدَّثَنِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهم السلام قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَیْسَتِ الْعِصْمَهُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَلِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِیلَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَی الْمَعْصُومِ؟ فَقَالَ: هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَحَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا یَفْتَرِقَانِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَالْإِمَامُ یَهْدِی إِلَی الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ یَهْدِی إِلَی الْإِمَامِ وَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَم ». عبّاس کحّال غلام زید بن علیّ گوید: پدرم برایم گفت: حضرت موسی بن جعفر به نقل از پدرش از جدش از امام سجّاد علیهم السلام فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص دیگری نمی تواند امام باشد، و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین جهت امکان ندارد عصمت کسی را به دست آورد؛ مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد. شخصی عرض کرد: ای فرزند گرامی رسول خدا معنی معصوم چیست؟ فرمود: معصوم شخصی است که به واسطه چنگ زدنش به ریسمان الهی و جدا نشدنش از آن هرگز به گناهی آلوده نگردد، و رشته محکم خدا قرآن است که آن دو تا روز قیامت از یک دیگر جدا نگردند، و تا رستاخیز امام هدایت می کند به قرآن، و قرآن راهنمائی می نماید به امام، و این است فرموده خدا: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ؛ همانا این قرآن مردم را به راست ترین و استوارترین طریقه هدایت می کند» (الإسرا/۹). الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، معانی الأخبار، ص۱۳۲، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . عصمت ائمه از زبان امام باقر علیه السلامشیخ صدوق در کتاب علل الشرایع می نویسد: عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ الْجُعْفِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیهما السلام لِأَیِّ شَیْ ءٍ یُحْتَاجُ إِلَی النَّبِیِّ وَالْإِمَامِ؟ فَقَالَ: لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَی صَلَاحِهِ وَذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَرْفَعُ الْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِیٌّ أَوْ إِمَامٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ» وَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَأَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أَتَی أَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُونَ وَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی أَتَی أَهْلَ الْأَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ» یَعْنِی بِأَهْلِ بَیْتِهِ الْأَئِمَّهَ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ فَقَالَ: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» وَهُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لَا یُذْنِبُونَ وَلَا یَعْصُونَ وَهُمُ الْمُؤَیَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ بِهِمْ یَرْزُقُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَبِهِمْ تُعْمَرُ بِلَادُهُ وَبِهِمْ یُنْزِلُ الْقَطْرَ مِنَ السَّمَاءِ وَبِهِمْ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَبِهِمْ یُمْهِلُ أَهْلَ الْمَعَاصِی وَلَا یُعَجِّلُ عَلَیْهِمْ بِالْعُقُوبَهِ وَالْعَذَابِ لَا یُفَارِقُهُمْ رُوحُ الْقُدُسِ وَلَا یُفَارِقُونَهُ وَلَا یُفَارِقُونَ الْقُرْآنَ وَلَا یُفَارِقُهُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین . جابر بن یزید جعفی گفت خدمت امام باقر علیه السلام عرض کردم : برای چه سبب و علت مردم احتیاج به پیغمبر و امام علیهم السّلام دارند؟ فرمود: برای بقاء و نظم و اصلاح عالم، و بقاء و اصلاح عالم به وجود ایشان آن است که: خداوند عذاب را از مردم (که بواسطه اعمال بدشان مستوجب شده اند) دفع و رفع می نماید تا زمانی که پیغمبر و امام در بین ایشان باشند. چنان که در قرآن میفرماید: «وَما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ؛ خداوند عذاب نخواهد کرد مردم را در حالی که تو ای پیغمبر (رحمه للعالمین) در بین ایشان هستی. و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرموده: ستارگان امانند برای اهل آسمان و اهل بیت من امانند برای اهل زمین، و اگر ستارگان از آسمان فرو ریزند میرسد باهل آسمان آنچه را که دوست نمیدارند (شاید هلاکت و نابود شدن باشد) هم چنین اگر اهل بیت من از میان مردم بروند خواهد رسید باهل زمین آنچه را که مکروه میدارند (و آن مرگست) و اهل بیت آن حضرت (دوازده نفر) ائمه میباشند که خداوند اطاعت آنها را با اطاعت خود و رسول خود برابر و مقرون فرموده چنان که میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، ای کسانی که ایمان (بخدا و رسول و قیامت) آورده اید فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید، و ایشان معصوم و پاک هستند (از هر رجس و پلیدی و اعمال زشت) و مرتکب هیچ گونه گناهی نشده و نمیشوند و نافرمانی خدا را نمیکنند بلکه مؤید من عند اللَّه و براه و طریق صواب و صلاح میباشند، و بسبب ایشان خداوند بندگان خود را روزی میدهد و شهرهایشان را آباد میگرداند، و بواسطه آنها باران از آسمان میبارد و (گیاه و محصولات که توأمست با) برکات از زمین خارج می شود، و بواسطه وجود ایشان است که بگناهکاران مهلت داده شده و تعجیل در عذاب و عقوبت ایشان نمیشود (تا شاید بیدار و هوشیار شوند و توبه نمایند).و روح قدسی از ایشان دقیقه و آنی جدا نمیگردد، و ایشان از قرآن جدا نیستند و قرآن هم از ایشان جدا نیست، صلوات اللَّه علیهم اجمعین الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، علل الشرائع، ج۱ ص۱۲۳، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبه الحیدریه ـ النجف، ۱۳۸۵هـ ـ ۱۹۶۶م عصمت ائمه از زبان امام صادق علیه السلامشیخ صدوق در کتاب الخصال و معانی الأخبار نقل می کند: أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی الْمُکَتِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْوَرَّاقِ عَنْ بَشِیرِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ قِیلَوَیْهِ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ بْنِ کَثِیرٍ التَّمِیمِیِّ الْیَمَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ حَرْبٍ الْهِلَالِیَّ أَمِیرَ الْمَدِینَهِ یَقُولُ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فِی نَفْسِی مَسْأَلَهٌ أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ بِمَسْأَلَتِکَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلَنِی وَ إِنْ شِئْتَ فَاسْأَل …: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وآله: أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ وَعَلِیٌّ نَفْسِی وَأَخِی أَطِیعُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مُطَهَّرٌ مَعْصُومٌ لَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَی . محمّد بن حرب هلالی امیر مدینه گوید: از امام صادق علیه السّلام پرسیدم: ای پسر رسول خدا: در دلم مسأله ای است که می خواهم از تو بپرسم. فرمود: اگر بخواهی پیش از آنکه از من بپرسی تو را از سؤالت خبر خواهم داد! و اگر خواستی می توانی سؤال کنی … پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله فرمود، «ای مردم! مواظب خودتان باشید، که هر گاه هدایت یابید آن کس که گمراه است نمی تواند به شما زیانی برساند، علی جان من و برادر من است، از او اطاعت کنید؛ زیرا که او پاکیزه و معصوم است، نه گمراه است و نه بدبخت. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، علل الشرائع، ج۱، ص۱۷۴ـ۱۷۵، تحقیق: السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر: المکتبه الحیدریه ـ النجف، ۱۳۸۵هـ ـ ۱۹۶۶م همو: معانی الأخبار، ص۳۵۰، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . و در کتاب الخصال می نویسد: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ وَأَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَالْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَعَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُعَاوِیَهَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِهَا وَأَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ… وَالْأَنْبِیَاءُ وَالْأَوْصِیَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُون … وَلَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَیَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ وَلَا یَتَّخِذُ عَلَی خَلْقِهِ حُجَّهً إِلَّا مَعْصُوماً. این ها دستورات دین است برای کسی که بخواهد پایبند آنها شده و خداوند هدایت او را خواسته باشد:… انبیاء و جانشینان او هیچ گناهی بر گردن ندارند؛ چرا که آن ها معصوم و پاکیزه هستند… و خدای تبارک و تعالی بر بندگانش اطاعت کسی را واجب نمی کند که می داند که ایشان را گمراه می کند و در ضلالت می اندازد و از برای رسالتش اختیار نمی فرماید و بر نمی گزیند و از بندگانش کسی را که می داند که کافر می شود و شیطان را به غیر از خدا می پرستد و بر خلقش حجتی را فرا نمی گیرد مگر کسی که معصوم باشد. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الخصال، ج۲، ص۶۰۸، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه ـ قم، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۳۶۲ش شیخ کلینی با سند صحیح نقل می کند: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی خُطْبَهٍ لَهُ یَذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّهِ علیهم السلام وَ صِفَاتِهِم … فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَی وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَی وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَی عَیْنِه … لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَیَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَالْبِرِّ فِی یَفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَی الْعَفَافِ وَالْعِلْمِ وَالْفَضْل . امام صادق علیه السلام در خطبه ای که حال و صفات امامان علیهم السلام را بیان می کند، میفرماید:… پس امام همان برگزیده، پسندیده، رهبر، محرم اسرار و امید بخشی است که به فرمان خدا قیام کرده است، خدا او را برای این برگزیده و در عالم ذر که او را آفریده، زیر نظر خود پروریده … خداوند همیشه به او توجه دارد، او را نگه می دارد و از او حمایت می کند، دام های شیطان و لشکرش را از او دور کرده و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران را از او دفع می نماید، چنگال بدی را از او می گرداند و او را از ناپاکی ها بر کنار می دارد و از آفات بر حذر می دارد، از گناه معصوم است و از هر گونه هرزگی مصون، هر جا باشد به بردباری و نیکو کاری معروف است و به عفاف و علم و فضل بی نهایت موصوف، الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۱، ص۲۰۳ ـ ۲۰۴، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش. شیخ کلینی در کتاب کافی و شیخ صدوق در کتاب معانی الأخبار با سند صحیح نقل می کنند: عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَعَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» أَ رَأَیْتَ مَا أَصَابَ عَلِیّاً وَأَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام مِنْ بَعْدِهِ هُوَ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَهُمْ أَهْلُ بَیْتِ طَهَارَهٍ مَعْصُومُونَ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَهٍ مِائَهَ مَرَّهٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ. علی بن رئاب گوید از امام صادق علیه السلام در باره تفسیر این سخن خداوند که: «هر مصیبتی به شما رسد بخاطر اعمالی است که انجام داده اید» سؤال کردم آیا مصیبت هایی علی و اهل بیت (معصومین او) علیهم السلام دیدند، به کاری هایی بود که آنها انجام داده بودند؛ با این که آنان خاندان طهارت و هم معصوم (از گناه) بودند؟ فرمود: همانا رسول خدا صلی الله علیه وآله در هر روز و شب بدون این که گناهی انجام داده باشد، صد بار استغفار می کرد و به سوی او توبه می نمود، همانا خداوند دوستان خود را با مصیبت ها و پیش آمدها گرفتار کند تا بدان واسطه بدون گناه به آنها اجر و ثواب دهد. الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الأصول من الکافی، ج۲، ص۴۵۰ ح ۲، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، معانی الأخبار، ص۳۸۳، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ق . شیخ صدوق در کتاب شریف الأمالی با سند صحیح نقل می کند: حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحٍ عَنْ عَلْقَمَهَ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام وَقَدْ قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَمَّنْ تُقْبَلُ شَهَادَتُهُ وَمَنْ لَا تُقْبَلُ فَقَالَ: یَا عَلْقَمَهُ کُلُّ مَنْ کَانَ عَلَی فِطْرَهِ الْإِسْلَامِ جَازَتْ شَهَادَتُهُ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: تُقْبَلُ شَهَادَهُ مُقْتَرِفٍ لِلذُّنُوبِ؟ فَقَالَ: یَا عَلْقَمَهُ لَوْ لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَهُ الْمُقْتَرِفِینَ لِلذُّنُوبِ لَمَا قُبِلَتْ إِلَّا شَهَادَاتُ الْأَنْبِیَاءِ وَالْأَوْصِیَاءِ لِأَنَّهُمْ هُمُ الْمَعْصُومُونَ دُونَ سَائِرِ الْخَلْق . علقه بن محمد الخضرمی گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول خدا ! شهادت چه کسی پذیرفته و یا پذیرفته نمی شود؟ فرمود: ای علقمه، هر کس بر فطرت اسلام باشد، گواهیش پذیرفته می شود. سپس سؤال کردم: آیا گواهی گناهکاران نیز پذیرفته می شود؟ فرمود: ای علقمه ! اگر شهادت گناهکاران پذیرفته نشود؛ پس باید فقط شهادت انبیاء و اوصیاء پذیرفته شود؛ چرا که تنها آن ها معصوم هستند نه غیر آن ها. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الأمالی، ص۱۶۳، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ. عصمت ائمه علیهم السلام از زبان امام رضا علیه السلامشیخ صدوق در کتاب کمال الدین، معانی الأخبار، الأمالی و عیون اخبار الرضا علیه السلام روایت جامع و کاملی را از امام رضا علیه السلام در باره امامت نقل می کند که امام در فراز های از آن، عصمت ائمه علیهم السلام ثابت می کند: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ؛ وَحَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَرْوَزِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِی الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَال : کُنَّا مَعَ الرِّضَا علیه السلام بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِی الْجَامِعِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ فِی بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ الْإِمَامَهِ وَ ذَکَرُوا کَثْرَهَ اخْتِلَافِ النَّاسِ فِیهَا فَدَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی علیه السلام فَأَعْلَمْتُهُ خَوَضَانَ النَّاسِ فِی ذَلِکَ فَتَبَسَّمَ علیه السلام ثُمَّ قَالَ یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ أَدْیَانِهِم …. … الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی خَلْقِهِ وَحُجَّتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَخَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَالدَّاعِی إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَالذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْإِمَامُ هُوَ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُیُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّینِ وَعِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَغَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَبَوَارُ الْکَافِرِین … وَإِنَ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَأَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَهِ وَأَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْهَاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَلَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ وَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایَا وَالزَّلَلَ وَالْعِثَارَ وَخَصَّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَشَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ«ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ». عبد العزیز بن مسلم گوید در زمانی که امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مرو بود، خدمت او رسیدیم، در آغاز ورودمان روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم و موضوع امر امامت را در میان گذاشته و در اطراف آن به گفتگو پرداختیم، کسانی که حاضر بودند، اختلافات بسیاری را که در باره امامت یاد آور شدند، من به حضور سید خود امام رضا مشرف شدم و دیدگاه های مردم را در باره امامت به عرض او رسانیدم، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: ای عبد العزیز بن مسلم این مردم نادانند و از دین خود فریب خورده اند… امام، امین خدا است در میان خلقش و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش و دعوت کننده به سوی او و دفاع کننده از حقوق او است، امام از گناهان پاک و از عیب ها بر کنار است، به دانش مخصوص و به خویشتن داری نشانه دار است، موجب نظام دین و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کافرین است… هر گاه باریتعالی به خاطر امور بندگانش، شخصی را برگزیند، به او شرح صدر عطا کرده، چشمه های حکمت های را در قلب او جاری می سازد و علم به او الهام می نماید. پس از آن، ذاز جواب دادن عاجز نمی شود و از صدق و ثواب منحرف نمی شود. امام معصوم و محفوظ است از گناه، قول و فعل او با درستی و صدق همراه و از خطاها و لغزشها ایمن است، خداوند این ویژگی ها را به امام داده است تا بر بندگان او حجت و بر خلق او شاهد و گواه باشد و «این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد و خداوند صاحب فضل عظیم است ». الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص۶۷۵ ـ ۶۸۱، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ( التابعه ) لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۰۵هـ؛ همو: الأمالی، ص۷۷۳ ـ ۷۷۸، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷هـ؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲ ص۱۹۵ ـ ۱۹۹، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، ۱۴۰۴هـ ـ ۱۹۸۴م؛ معانی الأخبار، ص۹۶ ـ ۱۰۱، ناشر: جامعه مدرسین، قم ، اول، ۱۴۰۳ ق . عصمت ائمه از زبان امام هادی علیه السلامزیارت جامعه کبیره، از بهترین و پربارترین احادیثی است که مقام ائمه علیهم السلام را به صورت کامل توضیح داده است، در این زیارتنامه، چندین و چند بار به عصمت ائمه علیهم السلام اشاره شده است که ما به دو مورد آن اشاره می کنیم. شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب عیون اخبار الرضاء علیه السلام و من لایحضر و شیخ طوسی در کتاب تهذیب الأحکام، این زیارت نامه را نقل کرده اند: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَعَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَالْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ وَأَبُو الْحُسَیْنِ الْأَسَدِیُّ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْمَکِّیُّ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِیُّ قَالَ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهم السلام عَلِّمْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِیغاً کَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْکُمْ فَقَالَ: إِذَا صِرْتَ إِلَی الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَنْتَ عَلَی غُسْل … وَأَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُون …. عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَآمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَطَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَأَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۰۹ ـ ۶۱۷، ح۳۲۱۳، تحقیق: علی اکبر الغفاری، ناشر: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۰۵ ـ۳۰۹، تحقیق: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ـ بیروت، ۱۴۰۴هـ ـ ۱۹۸۴م؛ الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰هـ)، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۵ ـ ۱۰۱، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ـ طهران، الطبعه الرابعه، ۱۳۶۵ ش. علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از شرح این زیارتنامه می گوید: أقول: إنما بسطت الکلام فی شرح تلک الزیاره قلیلا وإن لم أستوف حقها حذرا من الإطاله لأنها أصح الزیارات سندا، وأعمها موردا، وأفصحها لفظا وأبلغها معنی، وأعلاها شأنا. من (مجلسی) می گویم: من در شرح این زیارت، زیاد سخن نگفتم و اگر حق آن را نتوانستم ایفا کنم، از ترس طولانی شدن سخن بود؛ چرا که این زیارت نامه، از نظر سند صحیح ترین زیارت، از نظر مورد گسترده ترین، از نظر لفظ فصیح ترین و از نظر معنا رساترین و از نظر ارزش برترین زیارت نامه است. المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۹۹، ص۱۴۵، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسه الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه المصححه، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م. ادله عقلی عصمت:علاوه بر دلائل نقلی که برای اثبات عصمت ارائه و ثابت شد، از دیدگاه عقل نیز عصمت برای پیامبر و امام واجب است. علمای شیعه همواره در کنار استناد به آیات و روایات به ادله عقلی نیز تمسک کرده اند. ما به جهت اختصار به چند دلیل اشاره می کنیم: دلیل اعتمادیکی از دلائل عقلی برای لزوم عصمت پیامبر و امام، «دلیل اعتماد» است. به این معنا که اگر پیامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسیان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نکرده، گفته های او را جدی نخواهند گرفت و به اوامر و نواهی او گوش نخواهند داد؛ چرا که مردم احتمال می دهند در این گفتار و یا کردار خود دچار اشتباه شده باشد و یا با پیروی از هوای نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد. پس امام باید از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد. دلیل نقض غرض:پیامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده اند تا بشر را به سوی صراط مستقیم الهی و هدف نهائی که همان کمال مطلق است، هدایت و راهنمایی کنند، حال اگر خود آن ها از صراط مستقیم منحرف شده، پای بند به دستوراتی که خود داده اند نباشند و بر خلاف محتوای رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در میان مردم از دست می دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند کشید و دیگر به آن ها اعتماد نخواهند کرد. در نتیجه هدفی که خداوند از رسالت و امامت آن ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شایسته خداوند حکیم نیست؛ ازاین رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و غرضی خداوند از انتخاب آن ها داشته است، حاصل شود. خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الإعتقاد در این باره می گوید: قال: ویجب فی النبی العصمه لیحصل الوثوق فیحصل الغرض. پیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای ۷۲۶هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۱۷هـ. بنابراین اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، غرضی که خداوند از نصب آن ها داشته است، نقض شده و نقض غرض برای خداوند حکیم جایز نیست. اطاعت مطلق از امامطبق آیه اولی الأمر که پیش از این گذشت، اطاعت مطلق از امام علیه السلام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است که از تمام فرمان های امام اطاعت کنند؛ همان طوری که لازم است از تمام دستور های خدا و پیامبرش اطاعت کنیم. حال اگر امام، معصوم از خطا و اشتباه نباشند، ممکن است دستوری بر خلاف دستور خدا یا پیامبرش به عمد یا به سهو بدهد، در این صورت یا اطاعت از چنین امام واجب است یا واجب نیست، اگر واجب باشد، لازمه اش این است که بگوییم خداوند اجازه گناه به همه داده و بلکه واجب کرده است و چنین ملازمه ای از دیدگاه عقل و شرع مردود است. اگر اطاعت از این امام واجب نباشد، با اصل انتصاب این شخص به عنوان امام مفترض الطاعه در تضاد است. پس امام باید معصوم باشد تا اطاعت مطلق از او امکان پذیر باشد. مرحوم مظفر در کتاب عقائد الإمامیه در این باره می نویسد: والدلیل علی وجوب العصمه: أنه لو جاز أن یفعل النبی المعصیه أو یخطأ وینسی، وصدر منه شئ من هذا القبیل، فأما أن یجب اتباعه فی فعله الصادر منه عصیانا أو خطأ أو لا یجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصی برخصه من الله تعالی بل أوجبنا ذلک، وهذا باطل بضروره الدین والعقل، وإن لم یجب اتباعه فذلک ینافی النبوه التی لا بد أن تقترن بوجوب الطاعه أبدا. علی أن کل شئ یقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فیه المعصیه أو الخطأ فلا یجب اتباعه فی شئ من الأشیاء فتذهب فائده البعثه، بل یصبح النبی کسائر الناس لیس لکلامهم ولا لعملهم تلک القیامه العالیه التی یعتمد علیها دائما. کما لا تبقی طاعه حتمیه لأوامره ولا ثقه مطلقه بأقواله وأفعاله. وهذا الدلیل علی العصمه یجری عینا فی الإمام، لأن المفروض فیه أنه منصوب من الله تعالی لهدایه البشر خلیفه للنبی، علی ما سیأتی فی فصل الإمامه. دلیل وجوب عصمت این است که: اگر انجام معصیت، خطا و نسیان برای پیامبر جایز باشد و از او چنین اعمالی سر بزند، دو حالت دارد: ۱٫ یا اطاعت و پیروی از او در این گناه و خطایی که از او سر زده، واجب است، در این صورت انجام گناه و معصیت برای ما با اجازه خداوند جایز و بلکه واجب است و این مطلب به ضرورت دین و عقل باطل است؛ ۲٫ اطاعت (از چنین پیامبری) واجب نباشد و این با اصل نبوتی که لازم است با اطاعت مطلق و ابدی همراه باشد، در تضاد خواهد بود. به هر حال، وقتی کاری از او سر می زند یا سخنی می گوید، ما احتمال می دهیم در این گفتار یا کردار، معصیت و یا اشتباه کرده باشد؛ پس پیروی از او در هیچ چیز واجب نیست، در نتیجه فایده بعثت از بین می رود؛ بلکه پیامبر همانند سایر مردم خواهد شد که گفتار و دانش آن ها آن قدر ارزش ندارد که همیشه بتوان بر آن اعتماد کرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نیز از بین می رود و دیگر اعتماد مطلق به گفتار و کردار او وجود نخواهد داشت. این دلیل بر عصمت (پیامبر) برای امام نیز جاری است؛ چرا که فرض ما این است که امام از جانب خداوند برای هدایت بشر بعد از پیامبر انتخاب شده است که تفصیل این مطلب در فصل امام خواهد آمد. المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای۱۳۸۱هـ)، عقائد الإمامیه، ص۵۴، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم. برخی از دانشمندان بزرگ سنی نیز به همین مطلب اشاره کرده اند. قرطبی، مفسر پرآوازه اهل سنت برای اثبات عصمت پیامبران این گونه استدلال کرده است: وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالک وأبی حنیفه والشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم فی أفعالهم وآثارهم وسیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینه فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الأقتداء بهم إذ لیس کل فعل من أفعالهم یتمیز مقصده من القربه والإباحه أو الحظر أو المعصیه ولا یصح أن یؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصیه جمهور فقها از طرفداران مالک، ابوحنیفه و شافعی گفته اند: پیامبران از تمام گناهان صغیره معصوم هستند؛ همان طوری که از تمام گناهان کبیره معصوم هستند؛ چرا که خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است که از کردار، آثار و روش آن ها پیروی کنیم و هیچ قرینه ای بر خلاف آن نیز نیاورده است؛ پس اگر انجام صغیره برای آن ها جایز باشد، پیروی از آن ها ممکن نیست؛ چرا که در این صورت ممکن است هر فعلی از افعال آن ها ممکن است به قصد قربت باشد، یا عملی است مباح، مکروه و یا حرام و سزاوار نیست که خداوند ما را به امتثال از امری دستور دهد که احتمال معصیت در آن وجود دارد. الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفای۶۷۱هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج۱، ص۳۰۸، ناشر: دار الشعب – القاهره. بنابراین، اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس باید معصوم نیز باشند تا اطاعت مطلق از آن ها امکان پذیر باشد. امام، اسوه مردم استامام، همانند پیامبر، اسوه تربیتی مردم و مربیان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمی توانند برای دیگران اسوه باشند. در نتیجه رفتار و گفتار آن ها هرگز سبب تربیت مردم نشده و تمام نقشه ها و هدف های تربیتی آن ها در جامعه عقیم خواهند ماند؛ زیرا درست است که گفتار نیک نیز تأثیر خود را در تربیت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نیرزد به نیم کردار». نکته دیگر این که: اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، ممکن است بر خلاف گفته های خود عمل نموده و بین گفته و کردار آن ها هماهنگی وجود نداشته باشد؛ در حالی که خداوند در قرآن کریم، عدم هماهنگی بین گفتار و کردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا که می فرماید: یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. کَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون . الصف ۲ ـ ۳٫ ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید! حال چگونه ممکن است که خداوند کسی را برای هدایت مردم انتخاب کند که عملکرد او مایه خشم خداوند شود؟ سید مرتضی در این باره می گوید: وإذا ثبت أنه الإمام المستخلف علی الأمه، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت علی أن الإمام لا بد من أن یکون معصوما لا یجوز تخطیه من الخط ما جاز علی رعیته…. وقتی ثابت شود که امام برای خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت می شود که او معصوم است؛ چرا که عقل ها دلالت می کند که باید باید معصوم باشد و جایز نیست که او از مسیری که برای رعیت خود معین کرده است، خارج شود. المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفای۴۳۶هـ)، رسائل المرتضی، ج۳ ص۹۰، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، ۱۴۰۵هـ. از این رو، پیامبر و امام باید معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و کردار آن ها بایکدیگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف های تربیتی آن ها هرگز در جامعه محقق نشده و نمی توانند برای دیگران اسوه باشند. برهان بطلان تسلسلدلیل دیگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقریر این برهان به این صورت است که دلیل نیاز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند، خطاپذیری مردم است. به عبارت دیگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفی است که مکلف را به انجام طاعت نزدیک و از ارتکاب معصیت دور می کند»؛ چنانچه علامه حلی در این باره می گوید: اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلی فعل الطاعه وأبعد من فعل المعصیه. لطف آن است که مکلف با وجود آن به انجام طاعت نزدیک و از انجام معصیت دور می شود. الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای ۷۲۶هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۴۴، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۱۷هـ. حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصیت نباشد، خود نیاز به وجود امام دیگری دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و… که منجر به تسلسل می شود و تسلسل از دیدگاه عقلا باطل است. شیخ طوسی در این باره می گوید: (فی صفات الإمام) یجب أن یکون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم یکن کذلک لکانت عله الحاجه قائمه فیه إلی إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلی إمام لکونهم غیر معصومین، ومحال أن تکون العله حاصله والحاجه مرتفعه، لأن ذلک نقص العله. ولو احتاج إلی إمام لکان الکلام فیه کالکلام فی الإمام الأول، وذلک یؤدی إلی وجود أئمه لا نهایه لهم أو الانتهاء إلی إمام معصوم لیس من ورائه إمام، وهو المطلوب. واجب است که امام از انجام زشتی ها و ترک واجبات معصوم باشد؛ چرا که اگر این گونه نباشد، عدم عصمت او علت است برای نیاز به انتصاب امام دیگری؛ چرا که مردم به این دلیل به امام نیاز دارند که خودشان معصوم نیستند و محال است که علت باشد و معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام دیگر نیاز داشته باشد، همین سخن در باره امام دوم نیز تکرار می شود، که نتیجه آن امامانی است که پایانی برای آن ها نیست (تسلسل پیش می آید) یا امام معصوم است که بعد از او امام نیست و همین مطلوب ما است. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰هـ)، الاقتصاد، ص۱۸۹، ناشر: منشورات مکتبه جامع چهلستون ـ تهران، ۱۴۰۰هـ و علامه حلی در این باره می گوید: اختلف المسلمون فی: أن الإمام هل یجب أن یکون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلی وجوب ذلک. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامه الفاسق. والحق: الأول. لأن الحاجه إلی الإمام إنما هی ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصیته، فلو جاز علیه ذلک، لافتقر إلی إمام آخر وتسلسل وهو محال. مسلمانان در این مسأله اختلاف دارد که: آیا واجب است که امام معصوم باشد یا خیر؟ برخی اعتقاد دارند که واجب است. و برخی دیگر این مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نیز جایز دانسته اند. دیدگاه حق، همان دیدگاه اول است؛ چرا که فلسفه نیاز به امام دور کردن ظالم از ظلم و فاسق از معصیت است و اگر این اعمال برای خود او جایز باشد، خود به امام دیگر نیاز دارد و نتیجه آن تسلسل است و تسلسل محال است. الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای ۷۲۶هـ)، الرساله السعدیه، ص۸۱، تحقیق: عبد الحسین محمد علی بقال، ناشر: کتابخانه عمومی حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی ـ قم، الطبعه: الأولی،۱۴۱۰هـ و در کتاب دیگرش می گوید: أن الإمام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، والتالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیه أن المقتضی لوجوب نصب الإمام هو تجویز الخطأ علی الرعیه، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الإمام وجب أن یکون له إمام آخر ویتسلسل أو ینتهی إلی إمام لا یجوز علیه الخطأ فیکون هو الإمام الأصلی. اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پیش می آید و تالی (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بیان ملازمه این است که: فلسفه وجوب نصب امام، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، واجب است که برای او نیز امام دیگری باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامی منتهی می شود که خطا برای او جایز نباشد؛ پس او اما اصلی خواهد بود. الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفای ۷۲۶هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۲، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین ـ قم، ۱۴۱۷هـ. در یک کلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نیازمند امام دیگری است که در این صورت یا باید به امام معصوم ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است. لزوم اتمام حجتامام، حجت خداوند بر روی زمین است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالی که بازخواست مردم در قیامت مستلزم اتمام حجت بر آن ها است. به عبارت دیگر، خداوند اگر بخواهد کسی را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسی به خاطر انجام ندادن فرامین الهی، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز می تواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روی زمین بود، انجام نداد به همین دلیل حجت بر من تمام نشد و من فکر کردم که انجام آن لازم نیست و گر نه خود امام که مجری احکام الهی است باید آن را انجام می داد. بنابراین، امام باید از هرگونه گناه، خطا، نسیان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنین امام معصومی مردم به دستورات و حدود الهی که از طریق همان امام ابلاغ و اجرا می شود عمل نکنند، آن وقت زبان عذرشان کوتاه است و خداوند می تواند از او بازخواست کند. البته دلائل دیگری همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و… نیز برای اثبات عصمت اقامه شده است که دوستان عزیز را به کتاب های مفصل ارجاع می دهیم. دیدگاه علمای شیعه در باره عصمتطبق دلایلی که گذشت، تمام شیعیان در طول تاریخ به عصمت اهل بیت علیهم السلام اعتقاد راسخ داشته اند. بزرگان شیعه نیز تصریح کرده اند که تمام شیعان بر این مطلب اتفاق دارند. ما به جهت اختصار به گفته چند تن از این بزرگواران اکتفا می کنیم. شیخ صدوق (متوفای۳۸۱هـ):شیخ صدوق از قدیمی ترین دانشمندان شیعه در باره عصمت ائمه علیهم السلام می نویسد: واعتقادنا فیهم: أنهم أولوا الأمر الذین أمر الله تعالی بطاعتهم… وأنهم معصومون من الخطأ والزلل. وأنهم الذین أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا. وأن لهم المعجزات والدلائل. وأنهم أمان لأهل الأرض، کما أن النجوم أمان لأهل السماء. اعتقاد ما (شیعیان) در باره ائمه علیهم السلام این است که: آن ها همان «اولی الأمر»ی هستند که خداوند دستور به اطاعت از آن ها را داده است، همچنین ما اعتقاد داریم که آن ها از هر گونه خطا و لغزش معصومند و آن ها کسانی هستند که خداوند هر گونه پلیدی را از آن ها زدوده و آن ها را پاک و پاکیزه کرده است. ما اعتقاد داریم که آن ها دارای معجزه و دلیل هستند، آن ها امان اهل زمنین هستند؛ همان طوری که ستارگان امان اهل آسمانند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص۹۴، تحقیق: عصام عبد السید، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ و در ادامه در بحث عصمت می نویسد: اعتقادنا فی الأنبیاء والرسل والأئمه والملائکه صلوات الله علیهم أنهم معصومون مطهرون من کل دنس، وأنهم لا یذنبون ذنبا، لا صغیرا ولا کبیرا، ولا یعصون الله ما أمرهم، ویفعلون ما یؤمرون. ومن نفی عنهم العصمه فی شئ من أحوالهم فقد جهلهم. اعتقاد ما در باره انبیا، رسولان، ائمه و ملائکه که درود خداوند بر آن ها باد، این است که آن ها از هر گونه پلیدی معصوم و پاک هستند. و آن ها گناهی؛ چه کبیره و چه صغیره انجام نمی دهند، هرگز از دستوراتی که خداوند داده به آن ها داده است سرپیچی نکرده و تمام فرامین را انجام داده اند. و کسانی که عصمت را از آن ها در هر یک از حالاتشان نفی می کنند، به درستی که آن ها جاهل هستند. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱هـ)، الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص۹۶، تحقیق: عصام عبد السید، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ شیخ مفید (متوفای۴۱۳هـ)شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه، یکی دیگر از بزرگان تاریخ شیعه در باره عصمت می نویسد: ویجب علی کل مکلف أن یعرف إمام زمانه، ویعتقد إمامته وفرض طاعته، وأنه أفضل أهل عصره وسید قومه، وأنهم فی العصمه والکمال کالأنبیاء علیهم السلام بر هر مکلفی واجب است که امام زمانش را بشناسد و اعتقاد به امامت و وجوب اطاعت از او را داشته باشد، و نیز واجب است که اعتقاد داشته باشد، امام، برترین فرد زمان خود و آقای قومش است و آن ها همانند انبیاء، معصوم و انسان کامل هستند. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، المقنعه، ص۳۲، تحقیق و نشر: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین ـ قم، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۰ ه و در دیگر کتابش می گوید: واتفقت الإمامیه علی أن إمام الدین لا یکون إلا معصوما من الخلاف لله تعالی، عالما بجمیع علوم الدین، کاملا فی الفضل، باینا من الکل بالفضل علیهم فی الأعمال التی یستحق بها النعیم المقیم. امامیه، اتفاق دارند بر این که امام باید از مخالفت با خداوند تعالی معصوم باشد و عالم به تمام علوم دین باشد و… الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، أوائل المقالات، ص۴۰، تحقیق: الشیخ ابراهیم الأنصاری، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ. سید مرتضی (متوفای۴۳۶هـ)سید مرتضی، نیز در باره عصمت و این که تمام علمای پیرو اهل بیت همین اعتقاد را دارند، می نویسد: لأنا نعلم ضروره أن کل عالم من علماء الإمامیه یذهب إلی أن الإمام یجب أن یکون معصوما منصوصا علیه، وإن لم نعلم کل قائل بذلک وذاهب إلیه بعینه واسمه ونسبه. … زیرا به به صورت بدیهی می دانیم که هر عالمی از علمای امامیه، این اعتقاد را داند که واجب امام معصوم و منصوص باشد؛ اگر چه تمام قائلان آن را به صورت تک تک با اسم و نسب نمی شناسیم. المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفای۴۳۶هـ)، رسائل المرتضی، ج۲ ص۳۶۸، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، ۱۴۰۵هـ. شیخ طوسی (متوفای۴۶۰هـ)شیخ طوسی، معروف به شیخ الطایفه نیز در کتاب های متعددش بر عصمت ائمه علیهم السلام تأکید کرده است که ما به یک نمونه اشاره می کنیم. وی در کتاب الرسائل العشر می نویسد: مسأله: الإمام علیه السلام معصوم من أول عمره إلی آخره فی أقواله وأفعاله وتروکه عن السهو والنسیان، بدلیل أنه لو فعل المعصیه لسقط محله من القلوب، ولو جاز علیه السهو والنسیان لارتفع الوثوق بإخباراته، فتبطل فائده نصبه. امام، کسی است که از اول عمر تا آخر آن معصوم است؛ چه در گفتار و چه در آن چه انجام می دهد یا ترک می کند و نیز از سهو و فراموشی معصوم است؛ به دلیل این که اگر امام معصیتی انجام دهد، جایگاهش را در قلب مردم از دست می دهد، و نیز اگر سهو و نسیان برای او جایز باشد، اعتماد به گفتار آن ها از بین می رود و در نتیجه فایده نصب آن ها باطل خواهد شد. الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای۴۶۰هـ)، الرسائل العشر، ص۹۸، ناشر: مؤسسه النشر الإسلامی التابعه لجماعه المدرسین ـ قم. تا این جا با استناد به آیات قرآن، روایات اهل بیت علیهم السلام و دلالت عقل، ثابت شد که ائمه علیهم السلام از هر گونه، گناه، خطا، سهو و نسیان معصوم و پاک هستند. در ادامه به یکی از شبهاتی که منکران عصمت مطرح و آن را در بوق و کرنا کرده اند می پردازیم. آیا امیرمؤمنان علیه السلام خود را معصوم می دانست؟طرح شبههشیعیان ادعا می کنند که امامان آن ها معصوم هستند؛ در حالی که علی (علیه السلام) صراحتا در نهج البلاغه می گوید که من فراتر از آن نیستم که خطا نکنم: «انی لست فی نفسی بفوق أن اخطئ». وقتی خود امام علی (ع) می گوید من فراتر از این نیستم که خطا می کنم، شما کاسه داغ تر از آش هستید. نقد و بررسیاصل کلام امیرمؤمنان علیه السلامامیرمؤمنان علیه السلام در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه می فرماید: فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی. پس، از گفتن حق، از مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم، مگر آن که خداوند( کسیکه به من از خودم مالک تر است) مرا حفظ فرماید. نهج البلاغه عبده، ج۲، ص۲۰۱، خطبه۲۱۶؛ الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای۳۲۸ هـ)، الکافی، ج۸، ص۳۵۶، تحقیق و تصحیح وتعلیق علی أکبر الغفاری، ناشر: دار الکتب الإسلامیه – طهران، الطبعهالرابعه،۱۳۶۲ هـ.ش. در واقع معنای کلام امام علیه السلام این می شود: روشن است که امیرمؤمنان علیه السلام و نیز تمامی انبیاء همانند انسان های دیگر دارای دو قوه عقل و شهوت هستند. آن ها نیز همانند ما قادر هستند که اشتباه کنند و یا مرتکب گناه شوند؛ اما تفاوتی که آن ها با بقیه مردم عادی دارند، در این است که لطف خداوند همیشه شامل حال آن ها است، پس امام علیه السلام در این خطبه، نه تنها خود را معصوم می داند؛ بلکه سر منشأ این عصمت را نیز لطف خداوند می داند. این گفته امیرمؤمنان علیه السلام دقیقا بر طبق همان تعریفی است که شیعه از عصمت دارد؛ یعنی آن ها قدرت بر انجام گناه را دارند؛ اما لطف خداوند همیشه شامل حال آن ها است و آن ها را از گناه و خطا باز می دارد؛ چنانچه پیش از این، تعریف عصمت را از زبان شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه این چنین نقل کردیم: العصمه لطف یفعله الله تعالی بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیه وترک الطاعه مع قدرته علیهما. عصمت، لطفی از جانب خداوند است که شامل حال مکلف می شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می دارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن دو است. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای۴۱۳ هـ)، النکت الإعتقادیه و رسائل اخری، ص۳۷، تحقیق: رضا مختاری، ناشر: دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴ هـ – ۱۹۹۳ م. توضیحات: چاپ کنگره هزارمین سالگرد رحلت شیخ مفید. سخن امام علیه السلام با تعریفی که شیخ مفید از عصمت دارد، دقیقا عین هم هستند و تفاوتی با یکدیگر ندارند. درست است که آن حضرت در صدر کلام خود فرموده است: لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی. خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم. اما در ذیل کلام خود بلافاصله برای دفع توهم نفی عصمت، امکان خطا از خویش را با جمله استثنائیه نفی نموده و فرموده اند: إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی. مگر اینکه خداوند مرا در برابر خویشتن خویشم کفایت کند که او بیش از خود من قلمرو هستیم را مالک می باشد. به عبارت دیگر امام علیه السلام با این تعبیر یکی از زیباترین مظاهر توحید افعالی را رقم زده و صریحا بیان فرموده اند که: «اگر لطف خدا شامل حال بنده اش نگردد هیچ کس نمی تواند فی نفسه و با استقلال خود را از خطا و لغزش مصونیت بخشد.» اگر کسی فقط نگاهش به صدر کلام امیر المؤمنین علیه السلام باشد و به ذیل آن توجهینکند، مثل این است که صدر آیه شریفه ۱۱۰ سوره کهف را بخواند که می فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ و ذیل آیه را کنار بگذارد: یُوحَی إِلَیَّ آیا این نظر، نظر ظلم و جفا نگری نیست؟! در سوره ابراهیم، آیه ۱۱ می فرماید: قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ پسوند آیه هم این است: وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ. هم چنین تعبیری که حضرت یوسف (علیه السلام) دارد: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی. یوسف/۵۳٫ در نتیجه، استفاده عدم عصمت از گفتار امیرمؤمنان علیه السلام، گفتاری است نسنجیده و غیر قابل قبول. موفق باشید [۱]. در این مورد به خصوص نگاه کنید به ماده عصمت در دائره المعارف اسلام به زبان انگلیسی ۴: ۱۸۲ـ۱۸۴ چاپ جدید. [۲]. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=4120 [۳]. آل عمران/۱۰۱٫منبع: گروه پاسخ به شبهات/ مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) |