مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

بررسی تفسیر اهل‌سنت از آیۀ ارتداد و ارتباط آن با امام مهدی(عج)

بررسی تفسیر اهل‌سنت از آیۀ ارتداد و ارتباط آن با امام مهدی(عج)

چکیده
آیۀ ارتداد مائده: ۵۴) در نظر برخی مفسران اهل‌سنت، در مبحث خلافت جایگاهی ویژه دارد و یکی از مستندات اصلی آنان در اثبات خلافت ابوبکر و دیگر خلفاست، تا جایی که فخر رازی این آیۀ شریفه را قوی‌ترین دلیل بر صحت امامت و خلافت ابوبکر می‌داند. او با همین پیش‌فرض دلالت آیۀ بعد _ یعنی آیۀ ولایت _ را بر امامت حضرت علیع)باطل اعلام می‌کند. اما از دیدگاه شیعه این آیۀ شریفه با ابوبکر و مبارزۀ او با اهل رده ارتباطی ندارد و اوصاف ذکر شده در آیه بر او و اصحابش تطبیق نمی‌کند. این آیه، مفهومی کلى و جامع را بیان مى‏کند که امام على و امام مهدیع) به همراه اصحابشان مصداق‌هاى کامل آن هستند.
واژگان کلیدی
امام مهدیعج)، اهل رده، ابوبکر، اهل‌سنت، شیعه.

مقدمه
یکی از آیاتی که برای اثبات خلافت ابوبکر مورد استناد اهل‌سنت قرار گرفته است، آیۀ ۵۴ از سورۀ مبارکۀ مائده است. در این آیۀ شریفه، خداوند متعال خطاب به اهل ایمان می‌فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ؛ مائده: ۵۴)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى‏آورد که آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر کافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى‏کنند و از سرزنش هیچ ملامت‌گرى نمى‏ترسند. این فضل خداست. آن را به هر که بخواهد مى‏دهد، و خدا گشایش‌گر داناست.
برخی از مفسران و علمای اهل‌سنت با دلایلی سعی کرده‌اند تا صحت خلافت ابوبکر را از این آیۀ شریفه اثبات کنند.
فخر رازی در تفسیر خود در این‌باره می‌نویسد:
المقام الثالث فی هذه الآیه: و هو أنا ندعی دلاله هذه الآیه على صحه إمامه أبی بکر. رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۷۹)
ابن حجر مکی نیز که _ برخلاف جمهور اهل‌سنت _ قائل به وجود نص جلیّ و ظاهر برای خلافت ابوبکر است در کتاب الصواعق المحرقه ذیل عنوان «الفصل الثالث فی النصوص السمعیه الداله على خلافته من القرآن والسنه» می‌نویسد:
أما النصوص القرآنیه فمنها قوله تعالى: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ…. هیثمی کوفی، ۱۹۹۷: ج۱، ۴۵)
برخی از مفسران اهل‌سنت پا را از این هم فراتر نهاده و افزون بر این ادعا، مدعی دلالت این آیه بر صحت و تثبیت امامت و خلافت عمر، عثمان و حضرت علیع)نیز شده‌اند. قرطبی در این‌باره می‌نویسد:
فدل بهذا على تثبیت إمامه أبی بکر و عمر و عثمان و علی _ رضی الله عنهم _ ‏. قرطبی، ۱۳۶۴: ج‏۶، ۲۲۰)
جصاص و کیاهراسی نیز که قبل از قرطبی این ادعا را بیان کرده بودند، دلالت آیه محل بحث در اثبات خلافت ابوبکر را با آیۀ قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ مشابه دانسته و می‌نویسند:
و فی الآیه دلاله على صحه إمامه أبى بکر و عمر و عثمان و على _ رضى الله عنهم _ ‏… و نظیر ذلک أیضاً فی دلالته على صحه إمامه أبى بکر قوله تعالى: قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللهُ أَجْراً حَسَناً. جصاص، ۱۴۰۵: ج‏۴، ۱۰۱؛ کیاهراسی، ۱۴۰۵: ج‏۳، ۸۳)
گفتنی است فخر رازی این آیۀ شریفه را از قوی‌ترین دلایل بر صحت امامت و خلافت ابوبکر می‌داند و با همین پیش‌فرض، دلالت آیۀ بعد آیه ولایت) بر امامت حضرت علیع)را باطل اعلام می‌کند.
اکنون دیدگاه اهل‌سنت و ادلّۀ آنان در اثبات مدعای خود را به تفصیل ذکر می‌کنیم، سپس به دیدگاه شیعه و نقد و بررسی ادلۀ اهل‌سنت می‌پردازیم.
دیدگاه اهل‌سنت
پیش از بیان دیدگاه اهل‌سنت، گفتنی است اختلاف در تعیین مصداق «قوم» در عبارت فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ منشأ بروز نظریات متعدد شده است، به طوری که تعیین صحیح مصداق «قوم»، همۀ اختلاف‌ها را از میان برداشته و به وحدت نظر در بین مفسران خواهد انجامید. از این‌رو مفسران اهل‌سنت کوشیده‌اند بر اساس روایات و اقوال صحابه و تابعین یا تحلیل درونی از دلالت آیات، به تعیین مصداق «قوم» دست یابند تا از این راه مدعای خود را که همان اثبات امامت و خلافت ابوبکر است مطرح کنند. بنابراین اهل‌سنت در تفسیر این آیات بر دو حوزه و محور مرتبط با یکدیگر تکیه کرده‌اند. این دو حوزه عبارتند از: ۱٫ استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین، ۲٫ تحلیل درونی از دلالت آیات.
الف) استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
اهل‌سنت بر مبنای برخی از روایات و اقوال بعضی از صحابه و تابعین، مصداق «قوم» را ابوبکر و اصحاب او می‌دانند که بعد از رحلت پیامبراکرمص) با اهل رده به جهاد و
مبارزه پرداختند.
در تفاسیر نقلی اهل‌سنت، این نظر به حسن بصری، قتاده، ضحاک و ابن‌جریج نسبت داده شده است نک: طبری، ۱۴۱۲: ج۶، ۱۸۳؛ سیوطی، ۱۴۰۴: ج۲،۲۹۲؛ ابن‌ابى‌حاتم، ۱۴۱۹: ج۴، ۱۱۶۰).
اما آن‌چه در این‌باره جلب نظر می‌کند، استناد این نظر به حضرت علیع)است نک: طبرى، ۱۴۱۲: ج۶، ۱۸۳).
ب) تحلیل درونی از دلالت آیات
دیگر ادله‌ای که اهل‌سنت برای اثبات مدعای خود به آن تکیه می‌کنند، استناد به فرازهایی از آیات محل بحث است. آنان می‌کوشند تعابیر موجود در این آیات را بر ابوبکر تطبیق دهند. فخر رازی که بیش از همه در این‌باره تلاش کرده، معتقد است متصف بودن ابوبکر به این اوصاف، دلیل بر صحت امامت و خلافت اوست:
لو کانت إمامته باطله لما کانت هذه الصفات لائقه به. رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۸۰)
فرازها و تعابیر مورد استناد آنان عبارتند از:
یکم. فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ
فخر رازی که با تقریری خاص بیش از همه سعی در اثبات خلافت ابوبکر دارد، در تفسیر خود برای اثبات این مطلب که مراد از این آیه و تعبیر «قوم» رسول خداص) نیست، بلکه این تعبیر و آیۀ محل بحث، به ابوبکر و پیکار او با مرتدّان اختصاص دارد، به فراز فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ استناد می‌کند و می‌گوید:
چون این تعبیر برای استقبال و آینده است، پس این قومی که خداوند از آن سخن به میان آورده، نباید وقت نزول این خطاب موجود باشند. افزون بر این، رسول اللهص) با مرتدّان هرگز محاربه نکرد . نک: همو: ۳۷۹)
دوم. یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونَهُ
دومین فرازی که اهل‌سنت در حوزۀ تحلیل درونی برای اثبات مدعای خود بدان استناد می‌کنند، تعبیر یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونه‏ است. در آیۀ محل بحث، قومی که در آینده خواهند آمد به چند وصف توصیف شده‌اند که اولین این اوصاف همین تعبیر است. فخر رازی پس از تلاش برای اثبات اختصاص این آیه به ابوبکر و اثبات این موضوع که مصداق «قوم» ابوبکر است، اوصاف موجود در این آیه را بر ابوبکر تطبیق داده و ادعا می‌کند که تعبیر یُحِبُّهُمْ و یُحِبُّونه بر ظالم نبودن ابوبکر دلالت دارد و ظالم نبودن نیز بر این‌که امامت و خلافت او حق و صحیح است دلالت می‌کند. وی در اولین تطبیق خود چنین می‌نویسد:
أنا ندعی دلاله هذه الآیه على صحه إمامه أبی بکر، و ذلک لأنه لما ثبت بما ذکرنا أن هذه الآیه مختصه به فنقول: إنه تعالى وصف الذین أرادهم بهذه الآیه بصفات: أولها: أنه یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. فلما ثبت أن المراد بهذه الآیه هو أبوبکر ثبت أن قوله: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ وصف لأبی‌بکر، و من وصفه الله تعالى بذلک یمتنع أن یکون ظالماً، و ذلک یدل على أنه کان محقاً فی إمامته. همو: ۳۸۰)
او همچنین برای تطبیق این وصف بر ابوبکر در تأیید مدعای خود به دو حدیث استناد می‌کند و می‌نویسد:
قال علیه الصلاه و السلام: إن الله یتجلى للناس عامه و یتجلى لأبی بکر خاصه. و قال: ما صب الله شیئاً فی صدری إلا و صبه فی صدر أبی بکر. و کل ذلک یدل على أنه کان یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله‏. همو: ۳۸۱)
سوم. اذِلَّهٍ عَلَى المؤمنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِین‏
فخر رازی این وصف را نیز بر ابوبکر تطبیق داده و کسی را جز او لایق آن نمی‌داند و در تأیید آن به روایت نبوی استناد می‌کند و مدعی می‌شود که این روایت مستفیض است.
وی می‌نویسد:
و ثانیها: قوله أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ و هو صفه أبی‌بکر أیضاً الدلیل الذی ذکرناه، و یؤکده ما روی فی الخبر المستفیض أنه _ علیه الصلاه و السلام _ قال: ارحم أمتی بأمتی أبوبکر. فکان موصوفاً بالرحمه و الشفقه على المؤمنین و بالشده مع الکفار. همو: ۳۸۰)
او در تأیید مدعای خود علاوه بر استناد به روایت مذکور، به دفاع ابوبکر از رسول خداص) در اوایل بعثت در حالی که رسول اللهص) در غایت ضعف بود، و نیز به مبارزۀ او با محاربین و اهل رده در زمان خلافتش اشاره می‌کند تا او را مصداق فراز فوق قرار دهد همو) .
ابن‌جزی غرناطی نیز می‌نویسد:
أن الصفات التی وصف بها هؤلاء القوم هی أوصاف أبی‌بکر، ألا ترى قوله: أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرینَ، و کان أبوبکر ضعیفاً فی نفسه قویاً فی الله. غرناطی، ۱۴۱۶: ج۱، ۲۳۶)
چهارم. یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ
فخر رازی که اوصاف پیشین را خاص ابوبکر می‌داند، در این‌جا مدعی است که این وصف بین ابوبکر و حضرت علیع)مشترک است؛ اما با مقایسه‌ای نادرست، بهرۀ ابوبکر را به
دلیل تقدم زمانی و نیز به سبب این‌که جهاد او در زمان ضعف اسلام بود، اکمل و افضل می‌داند و می‌نویسد:
و ثالثها: قوله: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ فهذا مشترک فیه بین أبی‌بکر و علی، إلّا أن حظ أبی‌بکر فیه أتم و أکمل، و ذلک لأن مجاهده أبی‌بکر مع الکفار کانت فی أول البعث، و هناک الإسلام کان فی غایه الضعف، و الکفر کان فی غایه القوه، و کان یجاهد الکفار بمقدار قدرته، و یذب عن رسول الله بغایه وسعه، و أما علیع)فإنه إنما شرع فی الجهاد یوم بدر و أحد، و فی ذلک الوقت کان الإسلام قویاً و کانت العساکر مجتمعه، فثبت أن جهاد أبی‌بکر کان أکمل من جهاد علی من وجهین: الأول: أنه کان متقدماً علیه فی الزمان، فکان أفضل لقوله تعالى: لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ [حدید: ۱۰] و الثانی: أن جهاد أبی‌بکر کان فی وقت ضعف الرسول و جهاد علی کان فی وقت القوه. رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۸۰)
ابن‌جزی غرناطی تعبیر وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ را اشاره به مقاومت و نترسیدن ابوبکر در برابر صحابه‌ای که او را از رفتن به میدان مبارزه با مرتدّان منع می‌کردند می‌دان نک: غرناطی، ۱۴۱۶: ج۱، ۲۳۶). سورآبادی نیز در سخنانی مشابه می‌نویسد:
وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ: و نترسند از سرزنش سرزنش کننده‏اى. و آن ابوبکر صدیق بود که قصد قتال مانعان زکات کرد. گروهى از یاران او را بر آن همى ملامت کردند که ایشان شهادت‌گویانند بوبکر از آن نه‌اندیشید ایشان را به قهر در اسلام و شریعت آورد. سورآبادى، ۱۳۸۰: ج۱، ۵۷۵)
پنجم. ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ
فخر رازی با استناد به فرازی دیگر از آیۀ محل بحث، آن را با آیۀ ۲۲ سورۀ نور تأکید کرده و با ادعای تطبیق همۀ صفات مذکور در آن آیه بر ابوبکر، حکم به صحت امامت و خلافت او می‌دهد. وی می‌نویسد:
رابعها: قوله ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ و هذا لائق بأبی بکر لأنه متأکد بقوله تعالى: وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَهِ [نور: ۲۲] و قد بینا أن هذه الآیه فی أبی‌بکر، و مما یدل على أن جمیع هذه الصفات لأبی بکر أنا بینا بالدلیل أن هذه الآیه لا بدّ و أن تکون فی أبی بکر، و متى کان الأمر کذلک کانت هذه الصفات لا بدّ و أن تکون لأبی بکر، و إذا ثبت هذا وجب القطع بصحه إمامته، إذ لو کانت إمامته باطله لما کانت هذه الصفات لائقه به‏. رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۸۰)
ارزیابی دیدگاه اهل‌سنت
از دیدگاه مفسران و متکلمان شیعه، این آیۀ شریفه هرگر بر امامت و خلافت ابوبکر دلالت ندارد، بلکه اساساً این آیه دربارۀ ابوبکر نیست. از آن‌جا که اهل‌سنت در تفسیر این آیات بر دو حوزه و ساحت یعنی «استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین» و «تحلیل درونی از دلالت آیات» تکیه کرده‌اند، در پاسخ به آنان به تفکیک و به ترتیب، مستندات و ادله‌شان را نقد و بررسی می‌کنیم.
الف) بررسی استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین
چنان‌که گفته شد، اهل‌سنت بر مبنای برخی روایات و اقوال بعضی از صحابه و تابعین حسن بصری، قتاده، ضحاک و ابن‌جریج)، مصداق «قوم» را ابوبکر و اصحاب او می‌دانند که پس از رحلت پیامبراکرمص) با اهل رده به جهاد و مبارزه پرداختند. اما این نظر تنها نظر در این‌باره نیست و در تفاسیر اهل‌سنت، اقوال دیگری نیز وجود دارد. ابوحیان اندلسی در تفسیر خود به نُه قول در این‌باره اشاره کرده است. وی می‌نویسد:
و فی القوم الذین یأتی الله بهم: أبو بکر و أصحابه، أو أبوبکر و عمر و أصحابهما، أو قوم أبی‌موسى، أو أهل الیمن ألفان من البحر و خمسه آلاف من کنده و بجیله، و ثلاثه آلاف من أخلاط الناس جاهدوا أیام القادسیه أیام عمر. أو الأنصار، أو هم المهاجرون، أو أحیاء من الیمن من کنده و بجیله و أشجع لم یکونوا وقت النزول قاتل بهم أبوبکر فی الرده، أو القربى، أو علی بن أبی‌طالب قاتل الخوارج أقوال تسعه. اندلسی، ۱۴۲۰: ج۴، ۲۹۷)
ابن‌جوزی نیز شش قول را آورده است. او می‌گوید:
و فی المراد بهؤلاء القوم سته أقوال: أحدها: أبوبکر الصّدّیق و أصحابه الذین قاتلوا أهل الرّدّه… ، و الثانی: أبوبکر، و عمر. و الثالث: أنهم قوم أبی‌موسى الأشعری، و الرابع: أنهم أهل الیمن، و الخامس: أنهم الأنصار، و السادس: المهاجرون و الأنصار. ابن‌جوزی، ۱۴۲۲: ج۱، ۵۵۹)
از آن‌چه تا کنون گفته شد، چند نکته روشن می‌شود:
الف)با وجود این همه تشتت آرا و اختلاف اقوال که در تفاسیر اهل‌سنت به وضوح نمایان است، نادرستی و ضعف استدلال برخی مفسران آنان _ به‌ویژه فخر رازی _ که می‌کوشند بر چنین مبنای سست و ضعیفی، خلافت و امامت ابوبکر را اثبات کنند‏ آشکار می‌شود. موضوع مهمی همچون خلافت و جانشینی رسول‌اللهص) و تعیین مصداق آن با چنین مبنای سست
و ضعیفی چگونه اثبات می‌شود؟ تعصبات بی‌جا و پیش‌فرض‌های نادرست مانع از درک درست حقیقت است و کار را به جایی می‌رساند که با این همه اختلاف اقوال و تشتت آرا _ و ضعف‌های دیگری که در ادامه بیان خواهد شد _ سعی در اثبات این موضوع مهم و تحمیل نظر خود بر قرآن کریم را دارند که در کلام ابن‌حجر هیثمی ملاحظه کردید نک: هیثمی کوفی: ۱۹۹۷: ج۱، ۴۵).
ب) افزون بر تعارض و تشتت آرا، روایات مستند به حسن بصری، قتاده، ضحاک و ابن جریج _ که همگی از تابعین هستند _ مقطوعه و ضعیفند و اقوال آنان نمی‌تواند حجت و ملاک قرار گیرد. علاوه بر این حسن، قتاده و ابن‌جریج همگی به تدلیس متّهمند نک: ذهبی، بی‌تا: ج۱، ۴۶۰).
ج) روایتی که به نقل از حضرت علیع)در این‌باره در منابع اهل‌سنت دیده می‌شود، ضعیف و استنادناپذیر است. ضعیف و غیرمعتبر بودن این روایت از دو جهت است:
۱٫ این روایت از بعد سندی ضعیف است. سندی که طبری در این‌باره ذکر کرده
چنین است:
حدثنی المثنى، قال: ثنا إسحاق، قال: ثنا عبدالله بن هشام، قال: أخبرنا سیف بن عمر، عن أبی روق، عن الضحاک، عن أبی أیوب، عن علیع). طبری، ۱۴۱۲: ج۶، ۱۸۳)
در این سند، سیف بن عمر قرار دارد که به تصریح رجالیون اهل‌سنت متهم به زندقه و جعل حدیث و فردی ضعیف‌الحدیث است نک: ذهبی، بی‌تا: ج۲، ۲۵۵؛ عقیلی، ۱۴۰۴: ج۳، ۴۸۴؛ نسائی، ۱۳۶۹: ج۱، ۵۰؛ اصبهانی، ۱۴۰۵: ج۱، ۹۱؛ ابن‌حبان، ۱۳۹۶: ج۱، ۳۴۵).
مزی در کتاب تهذیب الکمال اقوال رجالیون مطرح اهل‌سنت را این‌گونه بیان می‌کند:
قال عباس الدوری، عن یحیى بن معین: ضعیف الحدیث. وقال أبوجعفر الحضرمی، عن یحیى بن معین: فلیس خیر منه. و قال أبوحاتم: متروک الحدیث یشبه حدیثه حدیث الواقدی. و قال أبوداود: لیس بشیء. و قال النسائی، و الدارقطنی: ضعیف. و قال أبوأحمد بن عدی: بعض أحادیثه مشهوره و عامتها منکره لم یتابع علیها، و هو إلى الضعف أقرب منه إلى الصدق. و قال أبوحاتم بن حبان: یروی الموضوعات عن الاثبات. مزی، ۱۴۰۰: ج۱۲، ۳۲۶)
۲٫ این روایت با روایت دیگری که آن هم از حضرت علیع)نقل شده در تعارض است. طبرسی در این‌باره می‌نویسد:
روی عن علی أنه قال یوم البصره و الله ما قوتل أهل هذه الآیه حتى الیوم‏ و تلا هذه الآیه. طبرسی، ۱۳۷۲: ج۳، ۳۲۲ و نیز نک: حویزی، ۱۴۱۵: ج۱، ۶۴۱؛ بحرانی، ۱۴۱۶: ج۲، ۳۱۵)
د) بعضی از مفسران و محدثان اهل‌سنت، تطبیق آیۀ شریفه بر ابوبکر را نپذیرفته‌اند و آن را بر یمنی‌ها قوم ابوموسی اشعری) تطبیق داده‌اند. مستند این گروه از اهل‌سنت روایتی نبوی است که حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین آن را به شرط مسلم صحیح دانسته و می‌نویسد:
عن سمـاک بن حرب، قال: سمـعت عیاضاً الأشعری، یقول: لما نزلت فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ قال رسول الله: «هم قومک یا أباموسى، و أومأ رسول الله بیده إلى أبی‌موسى الأشعری» هذا حدیث صحیح على شرط مسلم و لم یخرجاه. حاکم نیشابورى، ۱۴۱۱: ج۷، ۳۵۲)
هیثمی نیز در کتاب مجمع الزوائد این روایت را نقل کرده و سپس می‌نویسد:
رواه الطبرانی و رجاله رجال الصحیح. هیثمی، ۱۴۱۲: ج۷، ۸۰)
طبری پس از بیان اقوال متعدد نوشته است:
و أولى الأقوال فی ذلک عندنا بالصواب، ما روی به الخبر عن رسول الله أهل الیمن قوم أبی موسى الأشعری. طبری، ۱۴۱۲: ج۶، ۱۸۵)
ابوحیان اندلسی نیز پس از بیان نُه قول در این‌باره، روایت نبوی مذکور را به نقل از کتاب مستدرک حاکم نیشابوری ذکر می‌کند و اصح اقوال در این‌باره را تطبیق آیه بر یمنی‌ها می‌داند نک: اندلسی، ۱۴۲۰: ج۴، ۲۹۷). قرطبی هم این نظر را اصح می‌داند نک: قرطبی، ۱۳۶۴: ج۶، ۲۲۰).
ب) بررسی تحلیل درونی از آیات
مفسران و محققان شیعه، اجماع و اتفاق نظر دارند که قدر متیقن در تفسیر این آیه این است که تعابیر موجود در آیۀ شریفه قابلیت انطباق با ابوبکر و اصحابش را ندارند و هرگز نمی‌توان از این آیۀ شریفه فضیلتی برای او اثبات کرد، چه رسد به این‌که خلافت و صحت امامت او را نتیجه گرفت؛ زیرا در بخش گذشته ثابت کردیم که مبنای اهل‌سنت در اثبات مدعای خود کاملاً ضعیف و سست، همراه با تعارضات گسترده و تشتت آراست و نمی‌توان با این مبنای ضعیف، تعابیر موجود در آیه را بر ابوبکر و اصحابش تطبیق داد. حتی با صرف‌نظر از این موضوع باز نمی‌توان ادعای اهل‌سنت را پذیرفت و با دلایل متعددی این ادعا مخدوش و ناپذیرفتنی است که در ادامه، این دلایل به تفصیل بیان خواهند شد. اکنون به تفکیک فرازهای مورد استناد اهل‌سنت را بررسی می‌پردازیم.
یکم. بررسی فراز فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ
در تقریر فخر رازی ذیل عنوان فوق چند ادعا وجود داشت که عبارت بود از:
الف) این آیه به محاربه با مرتدّان اختصاص دارد.
ب) ابوبکر متولی محاربه با مرتدان بود.
ج) رسول خداص) و علیع)با مرتدان پیکار نکردند.
در نقد این ادعاها باید گفت:
۱٫ اختصاص این آیه به محاربه با مرتدّان ثابت نیست و در این آیه از محاربه و پیکار با مرتدّان صحبت نشده است، بلکه صرفاً گفته شده که در صورت ارتداد، خداوند متعال گروهی را می‌آورد که داراى این صفات خاص باشند. این سخن خداوند هشدارى است به تمام مسلمانان در همۀ قرن‌ها که به ایمان خود مغرور نشوند و خود را محور اسلام ندانند و بدانند که اگر آن‌ها هم از اسلام و انجام برنامه‌های آن روى برگردانند، خداوند کسانى دیگر را برمى‏انگیزد که بهتر از آن‌ها از دین خدا حمایت کنند. این حقیقت که می‌توان آن را «سنت استبدال» نامید، در چندین آیه از قرآن کریم با تعبیرهاى گوناگونى آمده است. از جمله:
وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. محمّد: ۳۸)
و إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ وَ ما ذلِکَ عَلَى اللهِ بِعَزِیزٍ. ابراهیم: ۳)
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ. نساء: ۱۳۳)
فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ. انعام: ۸۹)
تدبّر در این آیات نشان مى‏دهد که بقا و استمرار دین الهى در زمین، در گرو خواست یک فرد یا گروه نیست و هیچ‌کس نباید دین خدا را مدیون خود بداند و اگر قوم یا گروهی، از دین و اجرای برنامۀ الهی روی گردانند و خود را تا سطح تعهد و مسئولیت متناسب با رسالت آسمانی، بالا نکشند، رسالت آسمانی تعطیل نخواهد شد و خداوند متعال گروه دیگری را که شرایط بهتر و برتری را برای ایفای نقش خود فراهم آورده باشند و از برنامۀ الهی پیروی کنند، جایگزین آن‌ها خواهد کرد.
علّامه طباطبایی نیز در این‌باره می‌نویسد:
الآیه جاریه مجرى قوله تعالى: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ. طباطبایی: ۱۴۱۷: ج۵، ۳۹۰)
این نظر را برخی از مفسران اهل‌سنت نیز مطرح کرده‌اند. ابن‌کثیر ذیل این آیه شریفه
نوشته است:
یقول تعالى مخبراً عن قدرته العظیمه أنه من تولى عن نصره دینه و إقامه شریعته، فإن الله یستبدل به من هو خیر لها منه، و أشدّ منعه، و أقوم سبیلاً، کما قال تعالى: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ [محمد: ۳۸] و قال تعالى: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ وَ ما ذلِکَ عَلَى اللهِ بِعَزِیزٍ [إبراهیم: ۱۹- ۲۰]. دمشقی، ۱۴۱۹: ج۳، ۱۲۳ و نیز نک: قاسمی، ۱۴۱۸: ج‏۴، ۱۶۸)
در روایتی که به نقل از ابن‌عباس در تفاسیر روایی اهل‌سنت وجود دارد همین نظر ذکر شده است. ابن‌ابی‌حاتم رازی در تفسیر خود می‌نویسد:
عن ابن عباس قوله: فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ إنه وعید من الله إنه من ارتد منهم سنستبدل بهم خیراً منهم. ابن‌ابی‌حاتم، ۱۴۱۹: ج۴، ۱۱۶۰)
نکته درخور توجه این است که حتی بر مبنای نظریات مفسرانی همچون طبری، ابوحیان اندلسی و قرطبی که تطبیق آیۀ شریفه بر ابوبکر را نپذیرفته‌اند و آن را بر یمنی‌ها قوم ابوموسی اشعری) تطبیق داده‌اند، باز محاربه‌ای با مرتدّان صورت نگرفته است؛ چون همان‌طور که قرطبی و دیگر مفسران بیان کرده بودند، یمنی‌ها در زمان عمر در فتوحات مسلمین شرکت کردند و پیکار آنان با مرتدّان نبود:
کانت عامه فتوح العراق فی زمن عمر على یدی قبائل الیمن، هذا أصح ما قیل فی نزولها. و الله أعلم. قرطبی، ۱۳۶۴: ج۶، ۲۲۰)
مراغی نیز در تأیید این نظر که در صورت پذیرش تطبیق آیۀ شریفه بر یمنی‌ها قوم ابوموسی اشعری) پیکاری با مرتدّان صورت نگرفته است می‌نویسد:
روى أن النبی لما قرأ هذه الآیه قال: «هم قوم أبى موسى» و إن لم یکونوا
قاتلوا المرتدین مع أبى‌بکر، لأن الله وعد بأن یأتى بخیر من المرتدین بدلاً منهم، و لم یقل إنهم یقاتلون المرتدین، و یکفى فى صدق الوعد أن یقاتلوا و لو غیر المرتدین. مراغی، بی‌تا: ج‏۶، ۱۴۰)
بنابراین ادعای اول فخر رازی که مدعی بود این آیه، به محاربه با مرتدّان اختصاص دارد صحیح نیست یا دست کم مورد تردید جدی است و نیاز به اثبات دارد.
۲٫ بر فرض پذیرش ادعای اول باز نمی‌توان ادعای دوم و سوم را مبنی بر این‌که ابوبکر متولی محاربه با مرتدّان بود و رسول خداص) با آنان پیکار نکرد، پذیرفت؛ چرا که ارتداد _ به معنایی که فخر رازی و بعضی دیگر در این‌جا بدان معتقدند که همان رجوع از اسلام به کفر باشد _ در زمان رسول خداص) و در اواخر رسالت ایشان به وقوع پیوست. بر اساس مستندات تاریخی، سه فرقه در اواخر حیات رسول خداص) مرتد شدند که ریاست یکی از آن‌ها را اسود عنسی به عهده داشت و مسلمانان به امر رسول خداص) با آن‌ها جهاد کرده و به پیروزی رسیدند. پیامبرص) همان شبی که اسود به دست فیروز دیلمی در یمن کشته شد، این خبر را به مسلمانانی که در مدینه بودند اطلاع دادند نک: زمخشری، ۱۴۰۷: ج۱، ۶۴۴؛ ثعلبی نیشابوری، ۱۴۲۲: ج۴، ۷۷؛ رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۷۷) . کسانی هم که در مقابل امام علیع)قرار گرفتند به طور قطع حکم مرتد را دارند که در پایان سخن، دلایل آن ذکر خواهد شد. بنابراین در این آیۀ شریفه از پیکار با مرتدّان سخنی به میان نیامده، یا دست‌کم احتمال دیگری به‌جز پیکار با مرتدّان منتفی نیست، و اگر هم این آیه، مربوط به پیکار با مرتدّان باشد، در اواخر حیات رسول خداص) _ و لو با عده‌ای از آنان _ و در زمان خلافت امام علیع)
انجام شده است. پس اختصاص این آیۀ شریفه به ابوبکر و محاربۀ او با مرتدّان ادعایی نادرست است؛ به‌ویژه با توجه به اوصاف مذکور در این آیۀ شریفه، به طور قطع می‌توان ادعا کرد که این آیه به ابوبکر و اصحابش اختصاص ندارد که در بخش‌های بعدی ادلۀ آن بیان خواهد شد.
با رد این ادعاها، اختصاص این آیه به ابوبکر و اثبات فضیلت و صحت خلافت برای او نیز منتفی می‌شود، اگرچه با آن‌چه در بخش پیشین بررسی استناد به روایات و اقوال صحابه و تابعین) بیان شد، اصولاً دیگر نوبت به طرح این ادعاها و رد آن‌ها نمی‌رسد.
دوم. بررسی فراز یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ‏
چنان‌که بیان شد استناد فخر رازی به این فراز و فرازهای بعدی، متوقف بر اثبات این موضوع بود که مراد از این آیۀ شریفه ابوبکر باشد اما با اثبات ارتباط نداشتن آیۀ شریفه با ابوبکر، استناد اهل‌سنت _ به‌ویژه فخر رازی _ به این فراز و فرازهای بعدی برای اثبات مدعای خود که همان خلافت باشد کاملاً نادرست و ناپذیرفتنی است. افزون بر این، هرگز نمی‌توان این وصف و دیگر اوصاف والای موجود در آیۀ شریفه را بر ابوبکر و اصحابش تطبیق داد.
بر اساس منابع شیعه و اهل‌سنت، این ویژگی را رسول گرامی اسلامص) در روز جنگ خیبر به امام علیع)داده است. در همان جنگی که پیامبر اسلامص) ابوبکر و عمر را برای فتح قلعۀ خیبر فرستاده بود؛ اما آن دو، میدان نبرد را ترک و فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. رسول گرامی اسلامص) از این عمل غضبناک شد و فرمود:
لأعطین الرایه غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کراراً غیر فرار لا یرجع حتى یفتح الله على یده. بخاری، بی‌تا: ج۴، ۲۰؛ نیشابوری، بی‌تا: ج۷، ۱۲۱؛ ابن‌هشام، بی‌تا: ج‏۲، ۳۳۴؛ طبرانی، ۱۴۰۴: ۲، ۴۳۱؛ ابن‌سعد، ۱۴۱۰: ج۲، ۸۴)
پیامبر اکرمص) نیز فردای آن روز پرچم را به دست حضرت علیع)سپرد.
رسول خداص) این جمله را دربارۀ امیر المؤمنینع)در جای دیگری نیز تکرار کرده است؛ از جمله در زمانی که امام علیع)را به جنگ با کفار یمن فرستاده بود و آن حضرت بعد از فتح یمن، پیش از تقسیم غنایم کنیزی را برای خودش انتخاب کرد و این بر دیگران و از جمله خالد بن ولید بسیار گران آمد. بدخواهان گمان کردند که اگر بدگویی امام را به رسول خداص) کنند، شاید از چشم حضرت بیفتد؛ اما نبی مکرمص) با دیدن نامۀ خالد بن ولید از عصبانیت رنگش سرخ شد و فرمود:
مَا تَرَى فِى رَجُلٍ یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ؟ ترمذی، بی‌تا: ۶، ۴۹۲)
طبرسی اعطای این عنوان به حضرت علیع)از جانب رسول خداص) را به عنوان مؤیّد بر روایاتی دانسته است که مصداق «قوم» در آیۀ محل بحث را بر حضرت علیع)و اصحابش تطبیق داده‌اند. وی ذیل آیۀ محل بحث و در مقام تعیین مصداق «قوم» می‌نویسد:
و قیل هم أمیر المؤمنین علیع)و أصحابه حین قاتل من قاتله من الناکثین و القاسطین و المارقین و روی ذلک عن عمار و حذیفه و ابن عباس و هو المروی عن أبی جعفر و أبی عبد اللهع). و یؤید هذا القول أن النبی وصفه بهذه الصفات المذکوره فی الآیه فقال فیه و قد ندبه لفتح خیبر بعد أن رد عنها حامل الرایه إلیه مره بعد أخرى و هو یجبن الناس و یجبنونه ‏«لأعطین الرایه غداً رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کراراً غیر فرار لا یرجع حتى یفتح الله على یده‏» ثم أعطاها إیاه‏. طبرسی، ۱۳۷۲: ج۳، ۳۲۲)
شیخ طوسی نیز پس از روایات فوق نوشته است:
و الذی یقوی هذا التأویل أن الله تعالى وصف من عناده بالآیه بأوصاف وجدنا أمیر المؤمنینع)مستکملاً لها بالإجماع‏… . طوسی، بی‌تا: ج۳، ۵۵۶)
چنان‌که اشاره شد، فخر رازی برای تطبیق این وصف بر ابوبکر به دو حدیث نیز استناد می‌کند و آن‌ها را دلیلی بر محبت او به خدا و رسول و محبت خدا و رسول به او می‌داند.
دربارۀ روایت «إن الله یتجلى للناس عامه و یتجلى لأبی بکر خاصه» باید گفت که این روایت، موضوع و جعلی است و در کتبی که خود اهل‌سنت دربارۀ احادیث موضوعه نگاشته‌اند به این موضوع تصریح شده است. ابن‌جوزی در الموضوعات ۱۳۸۵: ج۱، ۳۰۷)، ذهبی در تلخیص کتاب الموضوعات لابن الجوزی بی‌تا: ج۱، ۹۱)، سیوطی در اللآلی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه ۱۴۱۷: ج۱، ۲۶۳)، شوکانی در الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه ۱۴۰۷: ج۱، ۳۳۰) و دیگران، همۀ طرق این روایت را جعلی و ضعیف به شمار آورده‌اند.
ابن‌حجر عسقلانی در لسان المیزان نوشته است: «والحدیث له طرق کلها واهیه» عسقلانی، ۱۴۰۶: ج۱، ۲۳۲).
ابن جوزی بعد از بیان و بررسی همۀ طرق این روایت، همین نظر را ابراز داشته است ابن‌جوزی، ۱۳۸۵: ج۱، ۳۰۷).
روایت دومی هم که فخر رازی به آن استناد می‌کند جعلی و موضوع است. مجدالدین فیروزآبادی _ صاحب کتاب قاموس در کتاب سفر السعاده می‌نویسد:
أشهر المشهورات من الموضوعات: إنّ الله یتجلّى للناس عامّه ولأبی بکر خاصّه. وحدیث: ما صبّ الله فی صدری شیئاً إلّا وصبّه فی صدر أبی‌بکر… وأمثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهه العقل. فیروزآبادی، بی‌تا: ۱۴۹)
فتنی در تذکره الموضوعات فتنی، ۱، ۶۷۴)، شوکانی در الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه ۱۴۰۷: ج۱، ۳۳۵)، ابن‌جوزی در الموضوعات ۱۳۸۵: ج۱، ۳۱۹) و دیگران، این روایت را نیز جعلی و ضعیف دانسته‌اند.
با وجود این‌که این دو روایت در موضوع بودن اشهرالمشهوراتند و در تألیفات پیش از فخر رازی نیز به عنوان موضوعات شناخته می‌شده است _ چنان‌که سیوطی به نقل از خطیب بغدادی به بی‌اصل بودن آن تصریح داشت _ معلوم نیست که فخر رازی با چه انگیزه‌ای برای تأیید مدعای خود به این موضوعات چنگ می‌زند. بنابر آن‌چه گذشت، هرگز نمی‌توان تعبیر یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ را بر ابوبکر و اصحابش تطبیق داد. گفتنی است فخر رازی این وصف را _ که وصف قوم است _ تنها وصف ابوبکر به شمار آورده است و برای تأیید آن به دو روایت استشهاد می‌کند، در حالی که این وصف، وصف یک گروه و جمعیت است. نکتۀ درخور تأمل این‌جاست که با در نظر گرفتن گروه و جمعیتی در کنار ابوبکر در ماجرای پیکار با اهل رده، تطبیق این وصف و اوصاف بعدی بر همۀ آن‌ها، به مراتب دشوارتر و ناپذیرفتنی‌تر می‌شود؛ زیرا در این پیکار فجایع و ظلم‌هایی توسط خالد بن ولید و لشکریانش صورت گرفت که نه‌تنها وصف یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ و اوصاف بعدی بر آن‌ها صدق نمی‌کند، بلکه تطبیق اوصافی که
در نقطۀ مقابل این اوصاف است، بر آنان سزاوارتر است که در بخش بعد به تفصیل بیان خواهند شد.
سوم. بررسی فراز اذِلَّهٍ عَلَى المؤمنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکافِرِینَ
دربارۀ این فراز از آیۀ شریفه نیز باید گفت از آن‌جا که استناد اهل‌سنت به این فراز و فرازهای بعدی، متوقف بر اثبات این موضوع بود که مراد از این آیه شریفه ابوبکر باشد _ با اثبات
ارتباط نداشتن آیۀ شریفه با ابوبکر _ استناد اهل‌سنت _ به‌ویژه فخر رازی _ به این فراز و فرازهای بعدی برای اثبات مدعای خود که همان موضوع خلافت باشد کاملاً نادرست است و پذیرفتنی نیست.
افزون بر این، هرگز نمی‌توان این اوصاف را بر ابوبکر و اصحابش تطبیق داد. جنایات خالد بن ولید و سربازانش دربارۀ مالک بن نویره و قبیله‌اش و مجازات نکردن آن‌ها توسط ابوبکر گواه روشنی بر این مطلب است که منابع معتبر اهل‌سنت نیز به آن اعتراف کرده‌اند، اگرچه عده‌ای نیز کوشیده‌اند این جنایات را توجیه کنند .
گفتنی است همۀ کسانی که ابوبکر با آن‌ها جنگید، مرتد و کافر نبودند، بلکه بعضی از آن‌ها همچون مالک بن نویره و قبیله‌اش مسلمانانی بودند که با خلافت ابوبکر و اعطای زکات به او مخالفت کردند. ابن‌حزم اندلسی در کتاب المحلی بی‌تا: ج۱۱، ۹۳) به اختلاف نداشتن حنفی‌ها و شافعی‌ها در این‌که اینان حکم مرتد را ندارند، اشاره کرده و نوشته است:
إن المتسمین بأهل الرده قسمان: قسم لم یؤمن قط کأصحاب مسیلمه و سجاح فهؤلاء حربیون لم یسلموا قط لا یختلف أحد فی أنه یقبل توبتهم و إسلامهم و الثانی قوم أسلموا و لم یکفروا بعد إسلامهم لکن منعوا الزکاه من أن یدفعوها إلى أبی‌بکر فعلى هذا قوتلوا و لم یختلف الحنفیون و الشافعیون فی أن هؤلاء لیس لهم حکم المرتد أصلاً و هم قد خالفوا فعل أبی‌بکر فیهم و لا نسمیهم أهل الرده و دلیل ما قلناه شعر الحطیئه المشهور الذی یقول فیه شعر:
أطعنا رسول الله ما کان بیننا فیا لهفا ما بال دین أبی بکر
طبری دربارۀ ایمان مالک و مرتد نبودن او می‌نویسد:
از کسانی که به اسلام مالک بن نویره شهادت دادند، ابوقتاده بن ربعی، برادر بنی‌سلمه است. او با خداوند عهد کرده بود که بعد از این ماجرا در هیچ جنگی با خالد بن ولید شرکت نکند؛ و چنین می‌گفت که وقتی به نزدیکی ایشان رسیده بودند، همان شب به سمت ایشان رفتیم؛ ایشان سلاح به دست گرفته و گفتند ما مسلمانیم؛ ما نیز گفتیم: ما هم مسلمان هستیم. گفتیم: پس برای چه سلاح به دست گرفته‌اید؟ پاسخ دادند: به خاطر ما از ترس شما) و گفتند: شما چرا سلاح به دست گرفته‌اید؟ گفتیم: اگر آن‌چنان است که می‌گویید، پس سلاح را بر زمین بگذارید؛ ایشان سلاح را بر زمین گذاشته، هم ما و هم ایشان نماز خواندیم. طبری، ۱۳۸۷: ج۳، ۲۸۰)
متقی هندی به‌جز ابوقتاده، عبدالله بن عمر را نیز از کسانی برمی‌شمارد که به ایمان و اسلام مالک شهادت می‌داده است نک: متقی هندی، ۱۴۰۱: ج۵، ۸۴۵).
بنابراین مالک بن نویره مرتد نشده بود و ابوقتاده و عبدالله بن عمر نیز بر مسلمان بودن او شهادت داده بودند و نیز وی به سبب ارتداد یا ندادن زکات کشته نشد، بلکه چشم ناپاک خالد بن ولید به همسر زیبای مالک افتاد و زیبایی همسر مالک سبب شد خالد تصمیم به قتل مالک و همۀ مردان قبیله‌اش بگیرد. ابن‌حجر عسقلانی در این‌باره می‌نویسد:
أن خالدا رأى امرأه مالک و کانت فائقه فی الجمال، فقال مالک بعد ذلک لامرأته: قتلتینی یعنی سأقتل من أجلک. عسقلانی، ۱۴۱۵: ج۵، ۵۶۱)
خالد بن ولید با کمال بی‌شرمی در همان شب با همسر مالک بن نویره همبستر شد. یعقوبی در تاریخ خود نوشته است:
فأتاه مالک بن نویره یناظره واتبعته امرأته فلما رآها أعجبته فقال: والله ما نلت ما فی مثابتک حتى أقتلک وتزوج خالد بامرأه مالک، أم تمیم بنت المنهال، فی تلک اللیله. یعقوبی، بی‌تا: ج۲، ۱۱۰)
مالک بن نویره به نزد وی آمد تا با او گفت‌وگو نماید. همسرش نیز به دنبال وی بود. وقتی خالد همسر او را دید در شگفت فرو رفته و گفت: قسم به خدا به آن‌چه در دست توست نمی‌رسم، مگر آن‌که تو را بکشم! و خالد با همسر مالک _ ام‌تمیم، دختر منهال _ در همان شب ازدواج کرد.
اما ابوبکر به جای این‌که خالد بن ولید را محاکمه کند، از او پشتیبانی و همۀ کارهای او را تأیید کرد و و در برابر عمر که قائل به مجازات خالد بود گفت: او مجتهد بوده و در اجتهادش اشتباه کرده است نک:طبری، ۱۳۸۷: ج۳، ۲۸۰ و نیز نک: ابن‌اثیر، ۱۳۸۵: ج۲، ۳۵۸؛ ذهبی، ۱۴۱۳: ج۳، ۳۶؛ مقریزی، ۱۴۲۰: ج۱۴، ۲۳۹؛ متقی هندی، ۱۴۰۱: ج۵، ۸۴۵).
ابن اثیر می‌نویسد:
قدم خالد على أبى‌بکر، فقال له عمر: یا عدوّ الله، قتلت امرأ مسلماً، ثمّ نزوت على امرأته، لأرجمنّک. ابن‌اثیر، ۱۴۰۹: ج۴، ۲۷۷)
طبری از مجادلۀ زیاد عمر با ابوبکر در این‌باره یاد کرده است نک: طبری، ۱۳۸۷:
ج۳، ۲۸۰).
آیا خداوند دستور داده که یک مسلمان را تنها به این دلیل که زکات را در میان فقرای قومش تقسیم کرده، با این وضع فجیع بکشید، از سر او به عنوان هیزم استفاده کنید و با زن او قبل از تمام شدن عده، همبستر شوید؟ و آیا نمی‌شد همین جمله تأول فأخطأ) را دربارۀ مالک بن نویره گفت؟
اگر خالد مجتهد باشد، مالک هم مجتهد بوده است؛ آیا جرم ندادن زکات بالاتر از قتل
نفس محترمه و زنای محصنه است؟! مالک هم نمی‌گفت که من زکات نمی‌دهم و دادن
زکات واجب نیست، بلکه خلافت ابوبکر را نپذیرفت و نمی‌خواست که زکات را به او بپردازد و همان رویه‌ای را که در زمان رسول خدا داشت، ادامه دهد. ابن‌حجر عسقلانی در این‌باره نوشته است:
وکان النبی استعمله على صدقات قومه فلما بلغته وفاه النبی أمسک الصدقه و فرقها فی قومه. عسقلانی، ۱۴۱۵: ج۵، ۵۶۰)
حتی اگر او از دادن زکات امتناع کرده بود، با چه مجوزی کشته شد؟ آیا هر کس که زکات نداد، باید خود و تمام افراد قبیله اش کشته شوند، زنانش اسیر و فروج آن‌ها بر لشکریان مسلمان مباح شود؟
از آن‌چه گفته شد درمی‌یابیم کسانی که یک مسلمان و صحابی بزرگ رسول خداص) را با این وضع بسیار فجیع می‌کشند، زنان مسلمان را اسیر و فروج آن‌ها را بر لشکریانش مباح می‌کنند، هرگز نمی‌توانند مصداق یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ و أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ باشند. آیا ممکن است خداوند _ عزّ و جلّ _ مسلمانان را به آمدن چنین قومی بشارت داده باشد؟
چهارم. بررسی فراز یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ
افزون بر آن‌چه دربارۀ فرازهای پیشین _ مبنی بر این‌که با اثبات ارتباط نداشتن آیۀ شریفه با ابوبکر، استناد اهل‌سنت به‌ویژه فخر رازی به این فرازها برای اثبات مدعای خود که همان خلافت باشد کاملاً نادرست است و پذیرفتنی نیست _ گفته شد، عدم تطبیق این فراز بر ابوبکر روشن‌تر از موارد قبلی است.
بر اساس روایات تاریخی، ابوبکر در هیچ پیکار و جهادی تاثیرگذار نبوده و نقش برجسته‌ای نداشته و به عنوان فردی شجاع در میدان مبارزه شناخته نمی‌شده است. ابن‌أبی‌الحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسکافی می‌نویسد:
لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً؛ ابن‌ابی‌الحدید، بی‌تا: ج۱۳، ۲۸۱)
ابوبکر نه هیچ‌گاه تیری انداخت و نه شمشیری کشید و نه خونی ریخت.
از این‌روست که ابن‌تیمیه برای توجیه این ضعف بزرگ می‌نویسد:
والقتال یکون بالدعاء کما یکون بالید قال النبی هل ترزقون وتنصرون إلا بضعفائکم بدعائهم وصلاتهم وإخلاصهم؟ ابن‌تیمیه، ۱۴۰۶: ج۴، ۴۸۲)
جنگ گاهی با دعاست، همان‌طور که گاهی با دست صورت می‌گیرد. رسول خدا _ صلی الله علیه [وآله] و سلم _ فرموده‌اند: آیا غیر این است که شما با دعا و نیایش و اخلاص ضعیفانتان روزی داده شده و یاری می‌شوید؟
فخر رازی نیز در کتاب کلامی خود برای فرار از این عیب بزرگ می‌نویسد:
الجهاد أقسام: منها: جهاد مع النفس. و منها: جهاد مع العدو بالحجه، و الجواب عن الشبهه. و منها: جهاد مع العدو بالسیف و السنان. أما الجهاد مع النفس، فلانسلم أن علیاً کان أقوى فیه من أبى‌بکر. و أما الجهاد مع العدو بالحجه و الدعوه الى الله، فکان أمر أبى‌بکر فیه أتم. رازی، ۱۹۸۶: ج‏۲، ۳۱۷)
از مسلّمات تاریخ است که ابوبکر در جنگ‌های متعدد و مهمی در زمان رسول خداص) از میدان جهاد فی سبیل الله فرار کرد و از خود پایداری و استقامت نشان نداد. جنگ احد، خیبر و حنین بهترین شاهد برای این مطلب است.
ذهبی در کتاب تاریخ الاسلام با اشاره به اندوه ابوبکر پس از غزوۀ احد و این‌که او اولین نفری بود که پس از فرار رجوع کرد نوشته است:
عن عائشه _ رضی الله عنها _ قالت: کان أبوبکر إذا ذکر یوم أحد بکى ثم قال: ذاک یوم کان کلّه یوم طلحه. ثم أنشأ یحدّث قال: کنت أوّل من فاء یوم أحد. ذهبی، ۱۴۱۳: ج‏۲، ۱۹۱ و نیز نک: ابن‌ابی‌الحدید، بی‌تا: ج۱۳، ۲۹۳)
فرار ابوبکر و عمر در جنگ خیبر نیز در منابع معتبر اهل‌سنت ذکر شده است که در صفحات پیشین به آن اشاره شد. ایجی در المواقف و جرجانی در شرح المواقف می‌نویسند:
روی أنه بعث أبا بکر أولا فرجع منهزما وبعث عمر فرجع کذلک فغضب النبی لذلک فلما أصبح خرج إلى الناس ومعه رایه فقال لأعطین الرایه الیوم رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله کراراً غیر فرار و أعطاها علیاً. جرجانی، ۱۳۲۵: ج۸، ۳۶۹)
تعبیر «کراراً غیر فرار» به روشنی بر فرار و استقامت نکردن ابوبکر و عمر دلالت دارد.
در جنگ حنین نیز به‌جز چند نفر معدود که در کنار رسول خداص) استقامت ورزیدند و اسامی آنان در تاریخ ضبط است، همگی فرار کردند که ابوبکر هم جزو آنان بود. ابن‌عبدالبر می‌نویسد:
انهزم الناس عن رسول الله یوم حنین غیره و غیر عمر، و على، و أبى سفیان بن الحارث. و قد قیل غیر سبعه من أهل بیته و قال ابن إسحاق: السبعه: على، و العباس، و الفضل بن العباس، و أبو سفیان بن الحارث، و ابنه جعفر، و ربیعه بن الحارث، و أسامه بن زید، و الثامن أیمن بن عبید. و جعل غیر ابن إسحاق فی موضع أبى سفیان عمر بن الخطاب، و الصحیح أن أبا سفیان بن الحارث کان یومئذ معه لم یختلف فیه، و اختلف فی عمر. ابن‌عبدالبر، ۱۴۱۲: ج‏۲، ۸۱۳)
اما بخاری و دیگران به نقل از ابوقتاده گزارشی نقل می‌کنند که بر وجود عمر در میان منهزمین دلالت دارد:
وَانْهَزَمَ الْمُسْلِمُونَ، وَانْهَزَمْتُ مَعَهُمْ، فَإِذَا بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِى النَّاسِ، فَقُلْتُ لَهُ: مَا شَأْنُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللهِ، ثُمَّ تَرَاجَعَ النَّاسُ إِلَى رَسُولِ اللهِ. بخاری، بی‌تا: ج۱۴، ۲۳۳؛ دمشقی، ۱۴۰۷: ج‏۴، ۳۲۹)
ابوبکر در جنگ بدر نیز رشادت و شجاعتی از خود نشان نداد و چنان‌که گفته شد، وی به جای مبارزه با کفار در عریش رسول خداص) قرار داشت. اگرچه بعضی خواسته‌اند تا این موضوع را توجیه کنند یا حتی به عنوان منقبتی خاص برای او به شمار آورند ، در حالی که فرار از جنگ مورد نکوهش شدید خداوند متعال قرار گرفته است و فرار کنندگان، به تصریح قرآن کریم مغضوب خداوند متعال و مستحق جهنّمند:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ *وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى‏ فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. انفال، ۱۵ – ۱۶)
از آن‌چه تا کنون بیان شد به خوبی روشن می‌شود که ابوبکر هرگز نمی‌تواند مصداق عبارت یُجاهِدُونَ فی سبیل اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ باشد. شیخ طوسی در این‌باره نوشته است:
فامّا من قال أنها نزلت فی أبی بکر فقوله بعید من الصواب، لأنه تعالى إذا کان وصف من أراده بالآیه بالعزه على الکافرین و بالجهاد فی سبیله مع اطراح خوف اللوم کیف یجوز أن یظن عاقب توجه الآیه الى من لم یکن له حظ فی ذلک الموقف لأن المعلوم أن أبا بکر لم یکن له نکایه فی المشرکین، و لا قتیل فی الإسلام، و لا وقف فی شی‏ء من حروب النبیص) موقف أهل البأس و الفناء، بل کان الفرار شیمته، و الهرب دیدنه، و قد انهزم عن النبیص) فی مقام بعد مقام، فانهزم یوم أحد و یوم حنین، و غیر ذلک، فکیف یوصف بالجهاد فی سبیل الله _ على ما یوصف فی الآیه _ من لا جهاد له جمله. طوسى، بی‌تا: ج‏۳، ۵۵۷)
اما عجیب این است که با وجود این همه شواهد بر عدم شجاعت و رشادت ابوبکر، آن هم بعد از هجرت و گسترش اسلام و مسلمین، فخر رازی حظ ابوبکر در جهاد با کفار را از حظ حضرت علیع)بیشتر می‌داند؛ زیرا جهاد ابوبکر با کفار در اوایل بعثت بوده است ، در صورتی که همگان می‌دانند که مسلمین به دلیل شرایط خاص مکه، پیش از هجرت، با کفار نجنگیده‌اند و بر اساس صریح آیات قرآن کریم، مأمور به صفح و عفو بودند.
پنجم. بررسی فراز ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ
با توجه به آن‌چه تا کنون بیان شد، این فراز از آیۀ شریفه نیز به ابوبکر ارتباطی ندارد، از این‌رو جایی برای ادعای فخر رازی که گفته است: «هذا لائق بأبی بکر لأنه متأکد بقوله تعالى: وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَهِ» باقی نمی‌ماند.
بنابراین از دیدگاه شیعه این آیۀ شریفه به ابوبکر و اصحابش و پیکار آنان با اهل
رده ارتباطی ندارد و نمی‌توان از این آیۀ شریفه، فضیلت و منقبتی برای او و اصحابش
نتیجه گرفت.
در روایات و تفاسیر شیعه، این آیۀ شریفه و اوصاف والای آن بر امیرالمؤمنین علی و امام مهدیع) تطبیق داده شده است نک: عیاشی، ۱۳۸۰: ج‏۱، ۳۲۶؛ بحرانی، ۱۴۱۶: ج‏۲، ۳۱۴؛ طبرسی، ۱۳۷۲: ج‏۳، ۳۲۱).
شیخ طوسی، شیخ مفید و تعدادی دیگر از مفسران شیعه با دلایل متعددی این آیه را بر امام علیع)و اصحابش تطبیق داده‌اند. شیخ طوسی با استناد به روایات متعدد می‌نویسد:
و قال أبوجعفر و أبوعبداللهع) و روی ذلک عن عمار و حذیفه، و ابن عباس: أنها نزلت فی أهل البصره و من قاتل علیاًع). فروی عن أمیر المؤمنینع)أنه قال: یوم البصره «و الله ما قوتل أهل هذه الآیه حتى الیوم» و تلا هذه الآیه. و مثل ذلک روى حذیفه، و عمار و غیرهما. طوسى، بی‌تا: ج‏۳، ۵۵۶ و نیز نک: مفید، ۱۴۱۳: ۱۳۱)
وی تطبیق اوصاف ذکر شده در آیه بر امیرالمؤمنینع)را تأییدی بر این روایات می‌داند همان منابع).
چنان‌که گفته شد در روایات و تفاسیر شیعه، این آیۀ شریفه بر امام مهدیعج)و اصحابش نیز تطبیق داده شده است.
طبرسی به نقل از قمی این قول را ذکر کرده و سپس مؤیّدی بر آن آورده است.
وی می‌نویسد:
على بن ابراهیم گوید: این آیه دربارۀ مهدى موعود و اصحاب اوست. قسمت اول آیه، خطاب است به کسانى که دربارۀ آل محمدع) ظلم کردند، آن‌ها را کشتند و حقشان را غصب کردند. ممکن است این قول را تأیید کنیم به این‌که: قومى که خداوند به آوردن آن‌ها وعده مى‏دهد، باید در وقت نازل شدن آیه، موجود نباشند. بنابراین شامل تمام کسانى که تا روز قیامت، بر این صفاتند، می‌شود. طبرسی، ۱۳۷۲: ج‏۳، ۳۲۲)
عیاشی نیز به نقل از امام صادقع)به روایتی در همین‌باره اشاره کرده است نک: عیاشی، ۱۳۸۰: ج‏۱، ۳۲۶؛ بحرانی، ۱۴۱۶: ج‏۲، ۳۱۴).
این روایات که در تفسیر آیه وارد شده با هم تعارض ندارند؛ زیرا این آیه همان‌طور که سیرۀ قرآن است مفهومی کلى و جامع را بیان مى‏کند که امام علىع)یا امام مهدیعج)به همراه اصحابشان مصداق‌هاى مهم آن هستند ، چنان‌که طبرسی در عبارت مذکور پس از بیان هر دو روایت، قائل شد به این‌که این آیه شامل تمام کسانى که تا روز قیامت بر این صفاتند می‌شود. فیض کاشانی و قمی مشهدی نیز می‌نویسند:
أقول: لا منافاه بین الرّوایتین على‏ ما حقّقناه فی المقدمات من جواز التعمیم‏. فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ج‏۲، ۴۴؛ قمی مشهدی، ۱۳۶۸: ج‏۴، ۱۴۲ و نیز نک: شریف لاهیجی، ۱۳۷۳: ج‏۱، ۶۶۹)
نتیجه
از همۀ آن‌چه تا کنون گفته شد، نتیجه می‌گیریم که این آیۀ شریفه بی‌گمان به ابوبکر و مبارزۀ او با اهل رده ارتباطی ندارد و اوصاف ذکر شده در آیه بر او و اصحابش تطبیق نمی‌کند و نیز اقوال مفسران اهل‌سنت در این‌باره با تعارضات بسیاری همراه است. این آیه، مفهوم کلى و جامعی را بیان مى‏کند که امام علىع)و امام مهدیعج)به همراه اصحابشان از مصادیق آن به شمار می‌روند.

منابع
_ ابن‌ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، عربستان سعودی، مکتبه نزار مصطفی الباز، ۱۴۱۹ق.
_ ، الجرح و التعدیل، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ ابن‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبدالحمید بن هبه‌الله، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، بی‌جا، دار احیاء الکتب العربیه، بی‌تا.
_ ابن‌اثیر، عزالدین أبوالحسن على بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
_ ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر _ دار بیروت، ۱۳۸۵ق.
_ ابن‌تیمیه الحرانی، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه، بی‌جا، مؤسسه قرطبه، ۱۴۰۶ق.
_ ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
_ ، الموضوعات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۸۵ق.
_ ابن‌حبان، محمد، الثقات، هند، دائره المعارف العثمانیه، ۱۳۹۳ق.
_ ، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، حلب، دارالوعی، ۱۳۹۶ق.
_ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
_ ابن‌سید الناس، ابوالفتح محمد، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۴ق.
_ ابن‌عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ ابن‌عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
_ ابن‌عربی، محمد بن عبدالله بن ابوبکر، احکام القرآن، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ ابن‌عساکر، أبوالقاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ق.
_ ابن‌هشام، عبدالملک، السیره النبویه، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا.
_ اصبهانی، أبونعیم أحمد بن عبدالله بن أحمد، الضعفاء، بی‌جا، دار الثقافه _ الدار البیضاء، ۱۴۰۵ق.
_ آلوسی، محمود بن عبدالله، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
_ اندلسی ابن‌عطیه)، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
_ اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
_ اندلسی ابن‌حزم)، أبومحمد علی بن احمد، المحلی، مدینه، دارالفکر للطباعه والنشر والتوزیع، بی‌تا.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
_ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، موقع وزاره الأوقاف المصریه، بی‌تا.
_ بغدادی، علاءالدین علی بن محمد، لباب التأویل فی معانی التنزیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
_ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
_ بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
_ ، فتوح البلدان، تحقیق: رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق.
_ بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
_ ترمذی، محمد بن عیسى، سنن الترمذى، مصر، موقع وزاره الأوقاف المصریه، بی‌تا.
_ ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
_ جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۲۵ق.
_ جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
_ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
_ حرانی ابن‌تیمیه)، أحمد بن عبد الحلیم، منهاج السنه النبویه، بی جا، مؤسسه قرطبه،۱۴۰۶ق.
_ حویزی، عبد علی بن جمعه، نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
_ دمشقی ابن‌کثیر)، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
_ ، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
_ ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
_ ، تلخیص کتاب الموضوعات، بی‌جا، مکتبه الرشد، بی‌تا.
_ ، سیر أعلام النبلاء، قاهره، دار الحدیث،۱۴۲۷ق.
_ ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمد البجاوی المجلد، دارالمعرفه للطباعه والنشر، بیروت، بی‌تا.
_ رازی، فخرالدین محمد بن عمر، الاربعین فی اصول الدین، قاهره، مکتبه الکلیات الازهریه،۱۹۸۶م.
_ ، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
_ زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
_ سورآبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سورآبادی، تهران، فرهنگ نشر نو، ۱۳۸۰ش.
_ سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانۀ آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
_ ، اللآلیء المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه، بیروت، دار الکتب العلمیه،۱۴۱۷ق.
_ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار البلاغه للطباعه و النشر، ۱۴۱۲ق.‏
_ لاهیجی، محمد بن علی‏، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، ۱۳۷۳ش.
_ شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دمشق و بیروت، دار ابن‌کثیر و دارالکلم الطیب، ۱۴۱۴ق.
_ ، الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه، بیروت، المکتب الإسلامی، ۱۴۰۷ق.
_ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
_ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ق.
_ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، موصل، مکتبه العلوم و الحکم، ۱۴۰۴ق.
_ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع‏، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
_ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
_ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
_ ، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
_ عاملی، حسین بن عبدالصمد، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، تحقیق: سید عبداللطیف کوه‌کمری، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، ۱۴۱۰ق.
_ عاملی، شرف‌الدین، اجتهاد در مقابل نص‏، ترجمه: علی دوانی‏، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏،۱۳۸۳ش.
_ عسقلانی ابن‌حجر)، ابوالفضل احمد بن علی، الإصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
_ ، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.
_ عقیلی، ابوجعفر محمد بن عمر بن موسی، الضعفاء الکبیر، بیروت، دارالمکتبه العلمیه، ۱۴۰۴ق.
_ عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تهران، چاپخانۀ علمیه، ۱۳۸۰ق.
_ غرناطی ابن‌جزی)، محمد بن احمد، التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت، شرکت دار الارقم ابن‌ابی‌الارقم، ۱۴۱۶ق.
_ فتنی، محمد طاهر بن علی، تذکرهالموضوعات، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ فیروزآبادی،محمد بن یعقوب، سفر السعاده، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
_ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات صدر، ۱۴۱۵ق.
_ قاسمی، محمد جمال‌الدین، محاسن التأویل، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
_ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، ۱۳۶۴ش.
_ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دار الکتاب‏، ۱۳۶۷ش.
_ کیاهراسی، ابوالحسن علی بن محمد، احکام القرآن، بیروت، دارلکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
_ متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام‌الدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، مدینه، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۱ق.
_ مراغی، احمد بن مصطفی‏، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی‏، بی‌تا.
_ مزی، یوسف بن الزکی عبدالرحمن ابوالحجاج، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۰ق.
_ مفید، محمد بن محمد، الافصاح فی الامامه، قم، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
_ مقریزی، تقی‌الدین احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
_ میبدی، رشیدالدین احمد بن ابی‌سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۱ش.
_ نسائی، أحمد بن شعیب أبوعبدالرحمن، الضعفاء و المتروکین، حلب، دار الوعی، ۱۳۶۹ق.
_ نیشابوری، نظام‌الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق.
_ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
_ هیثمی کوفی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه فی ردّ علی أهل الرفض والضلال والزندقه، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۹۷م.
_ هیثمی، نورالدین علی بن أبی‌بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت،دارالفکر، ۱۴۱۲ق.
_ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب بن جعفر، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

حامد دژآباد

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x