معرفی کتا ب:از ژرفاى نماز
از همین نویسنده منتشر شده است :
هنر از دیدگاه سید على خامنه اى
آینده در قلمرو اسلام ( ترجمه )
چهار کتاب اصلى علم رجال
از ژرفاى نماز
این کتاب باز نویس چند سخنرانى کوتاه است که در سال ۱۳۵۱ , شبها بعد از نماز , در مسجد کرامت مشهد ایراد مى شد و چندى بعد در تهران به چاپ رسید .
چاپ ششم : ۱۳۶۹ , ۱۰ هزار جلد
چاپ هفتم : ۱۳۶۹ , ۲۰ هزار جلد
چاپ هشتم : ۱۳۶۹ , ۲۰ هزار جلد
چاپ نهم : ۱۳۷۰ , ۲۰ هزار جلد
چاپ دهم : ۱۳۷۰ , ۲۰ هزار جلد
چاپ یازدهم : ۱۳۷۲ , ۵ هزار جلد
نام کتاب : از ژرفاى نماز دفتر فرهنگ اسلامى
تالیف : سید على حسینى خامنه اى
چاپ دوازدهم : ۱۳۷۲
تعداد : ۱۰ هزار جلد
چاپ و نشر : دفتر نشر فرهنگ اسلامى
تهران خیابان فردوسى , رو به روى فروشگاه شهر و روستا
او الذین یمسکون بالکتاب و اقاموا الصلوه انا لا نضیع اجر المصلحین
کسانى که به کتاب ( و آیین خدا ) تمسک جویند و نماز را به پا دارند همانا پاداش اصلاحگران را به هدر نخواهیم داد .
نماز و نیایش , ارتباط صمیمانه اى است . میان انسان و خدا , آفریده و آفریدگار . نماز , تسلابخش و آرامشگر دلهاى مضطرب و خسته و بستوه آمده , و مایه صفاى باطن و روشنى روان است . پیمان و انگیزه تحرک و بسیج و آمادگى است در حالتى صمیمانه و دور از رنگ و فریب , براى نفى هر بدى و زشتى است و تدارک هر نیکویى و زیبایى .
برنامه اى است براى باز یافتن و آن گاه ساختن خویش , و کوته سخن , رابطه اى و استفاضه اى مداوم است با سرچشمه و پدید آورنده همه نیکیها , یعنى خدا .
چرا نماز را برترین و مهمترین واجبات دانسته اند ؟ چرا نماز را پایه و اساس دین خوانده اند ؟ چرا بدون نماز هیچ عملى پذیرفته نیست ؟ مگر در نماز چه چیز فوق العاده اى نهفته است ؟
نماز را از ابعاد و جهات گوناگون مى توان بررسى و ارزیابى کرد . در ابتدا لازم است اندکى به هدف خلقت انسان که در جهان بینى اسلام یکى از خطوط اصلى محسوب مى شود , اشاره گردد .
[ ( آفریده] ( بودن انسان و اعتقاد به اینکه دست قدرتمند و با حکمتى او را پدید آورده , لزوما بدین معنى است که از آفرینش اوو براى[ ( بودن] ( او هدف و مقصدى وجود داشته است . این هدف را مى توان[ ( پیمودن راهى براى رسیدن به سرمنزلى] ( دانست . پیمودن راهى بر طبق نقشه اى دقیق و با وسیله هایى معین , و در نهایت رسیدن به آن سرمنزل مقصود . در این صورت ناگزیر باید راهى را که بدان مقصد مى رسد شناخت و مسیر را تشخیص داد و هدف را همواره در نظر داشت تا بدان نتیجه موعود رسید . کسى که قدم در راه مى گذارد باید مستقیم حرکت کند و همواره متوجه هدف باشد و راههاى انحرافى و حرکتهاى بیهوده او را به خود مشغول نسازد و براى تداوم حرکت و حفظ جهت گیرى صحیح از دستورات راهبر و راهنمایى که براى او تعیین کرده اند ( پیامبر ) سرپیچى نکند .
آن هدف , تعالى و تکامل بى پایان انسان و بازگشت به خدا و بروز خصلتهاى نیک و انرژیها و استعدادهاى نهانى انسان و به کار افتادن این همه در راه نیکى و نیکسازى خود و جهان و انسانهاست .
پس باید[ ( الله] ( را بشناسد و راهى را که او براى تعالى آدمى به وى ارائه داده است در پیش گیرد و بى تامل و سستى حرکت کند .
انجام دادن کارهایى که انسان را به هدفش نزدیک مى کند و ترک کارهاى بیهوده یا مضر است , که به زندگى آدمى معنى مى دهد و او را در راهى که پیمودن آن فلسفه زندگى اوست پیش مى برد و در غیر این صورت زندگى بى حاصل و بى مضمون است .
به دیگر زبان , زندگى کلاسى و آزمایشگاهى است که در آن باید بر طبق قانونها و فورمولهایى که خداى جهان آفرین و زندگى بخش پدید آورده است عمل کرد تا به نتیجه عالى و دلخواه رسید ۰ این قانونها را که همان سنتهاى الهى و قوانین آفرینش اند باید شناخت و زندگى خود را با آن تطبیق داد . پس خود را نیز باید شناخت و ذخیره ها و نیازهاى خود را مشخص کرد . و این مسئولیت و تکلیف بزرگ انسان است تکلیفى است که فقط با انجام دادن آن انسان قادر به حرکت آگاهانه و موفق خواهد بود و بدون آن یا بى حرکت است یا ناآگاه , و قهرا , ناموفق ۰
دین ضمن آنکه هدف و جهت و راه و وسیله را مشخص و تبیین مى کند , توش و توان لازم براى پیمودن راه را نیز به انسان مى بخشد و مهمترین توشه اى که راهیان این راه در کوله بار خود دارند همانا[ ( یاد خدا] ( است ۰
روحیه[ ( طلب] ( و[ ( امید] ( و[ ( اطمینان] ( که بالهاى نیرومند این پروازند , فرآورده و زاییده یاد خدا مى باشند .
یاد خدا از طرفى هدف را که همانا پیوستن به او – یعنى به بى نهایت خوبى و کمال – است همواره در مد نظر قرار مى دهد و مانع از گم کردن جهت گیرى مى شود و رهرورا درباره راه و وسیله , حساس و هوشیار مى دارد و از طرفى بدو قوت قلب و نشاط و اطمینان مى بخشد و او را از سرخوردگى و فریفته پدیده هاى مشغول کننده شدن یا بیمناک شدن از ناهنجاریها و ناهمواریها محافظت مى کند .
جامعه اسلامى و هر گروه یا فرد مسلمان در صورتى مى تواند در راهى که اسلام ارائه داده و همه پیامبران بدان دعوت کرده اند به استوارى و بى توقف و برگشت , قدم بردارد که خدا را فراموش نکند . و از این روست که دین مى کوشد از راهها و به وسیله هاى گوناگون یاد خدا را در دل دینداران همواره زنده نگاه دارد .
یکى از عملهایى که سرشار از انگیزه یاد خداست و مى تواند انسان را یکسره غرق در یاد خدا کند , و مى تواند بیدارباش و به خویش آورنده باشد , و مى تواند همچون شاخص و علامتى , رهروان راه خدا را بر روى خط مستقیم بدارد و از گیجى و گمى حفظ کند و مى تواند از لحظه اى غفلت در زندگى آدمى مانع شود , نماز است .
انسان از لابلاى مشغولیتهاى فکرى یى که او را احاطه کرده است به ندرت مى تواند به خود و هدف زندگى و گذشت لحظات و ساعات و روزها بیندیشد . چه بسا روزها که شب مى گردد و روزهاى دیگرى که آغاز مى شود و هفته ها و ماهها که مى گذرد و انسان به آغاز و پایان آن توجه نمى یابد و گذشت زندگى و معنا یا بطالت آن را احساس نمى کند .
نماز یک زنگ بیدارى و یک هشدار در ساعات مختلف شبانه روز است . به انسان برنامه مى دهد و از او تعهد مى خواهد , به روز و شبش معنا مى دهد و از گذشت لحظه ها حساب مى کشد . در آن هنگام که انسان مشغول و بى خبر از طى زمان و انقضاى عمر
است او را مى خواند و به او مى فهماند که روزى گذشت و روزى آغاز شد . باید فعالیت کنى . مسئولیت بزرگترى بر عهده بگیرى و کار مهمترى انجام دهى . به دلیل آنکه بخشى از عمر , از فرصت عمل , به سر آمد باید بیشتر تلاش کرد و پیشتر رفت زیرا هدف بزرگ است , مگر تا فرصت از کف نرفته به آن دست یافت .
از جانبى دیگر :
فراموش کردن هدف و جهت در زیر فشار گرفتاریهاى مادى امرى واضح و طبیعى است . از طرفى امکان مرور کردن همه تعهدهایى که در راه رسیدن به هدف بر عهده آدمى است در هر روز تقریبا ناممکن و محال است و شنیدن از کسى که حرفه اش این است محالتر . به علاوه , زمان کافى براى بررسى تمام خواسته ها و ایده آلهاى این مکتب مکتب زندگى ساز و سعادت بخش اسلام در شبانه روز هیچ گاه وجود ندارد و چنین فرصتى هرگز به دست نمى آید . نماز چکیده و خلاصه اصول این مکتب را در خود دارد و با گفتنى ها و حرکتهاى حساب شده و منظمى که در آن هست نمودار اسلام است . مى توانیم نماز را به سرود ملى کشورها تشبیه کنیم , با تفاوتى در معنا و در جهت بخشیها .
یک کشور براى پایدار کردن اصول و ایده آلهایش در ذهن مردمش و استوار داشتن آنان بر این طرز فکر , تکرار و بازگو کردن سرود ملى خود را که خلاصه اى از شکل مورد قبول زندگى و ایده آلها و هدفهاى آن است – واجب مى شمرد . تکرار آن سبب
مى شود که افراد بر این طرز فکر باقى بمانند و بدانند پیرو این کشورند و جویاى آن هدفها . زیرا فراموش کردن اصول و هدفهاى کشورشان به معناى تغییر مسیر دادن و پیرو نبودن آنان است . این تکرار آنها را براى کار و خدمت در این جبهه , آماده و ساخته و پرداخته مى کند , نقشه ها و راهها را به آنان مى آموزد , مسئولیتها و تکلیفها را مى شناساند , اصول را در ذهن آنان زنده نگه مى دارد , و وظیفه را معین مى سازد و آن گاه به آنان شجاعت و جرئت اقدام مى بخشد و آنان را آماده عمل مى کند .
نماز , خلاصه اصول مکتب اسلام و روشنفکر راه مسلمانى و نشان دهنده مسئولیتها , تکلیفها , راهها , و نتیجه هاست .
در آغاز روز , در نیمروز , در هنگام شب , مسلمان را طلبیدن و اصول و راه و هدف و نتیجه را به زبان خودش به او فهمانیدن و او را با نیرویى معنوى وادار به عمل کردن . این است نماز , و این است که مومن را قدم به قدم و پله پله به قله ایمان و عمل کامل نزدیک مى سازد و از او عنصرى ذیقیمت و مسلمانى درست مى سازد . آرى [ , ( نماز , نردبان مومن است] ( . ( ۱ )
بشر راهى دراز و دشوار در پیش دارد , راهى که او را به رستگارى و سعادت واقعى مى رساند و پیمودن و رسیدن به آن , هدف پدید آمدن و بودن اوست . ولى آنچه در پیش پاى بشر نهاده شده , فقط این راه نیست . کوره راهها و راههاى انحرافى و جاده هاى
۱ . الصلوه معراج المومن . حدیث نبوى .
خطرناک به وفور در مسیر اصلى او قرار مى گیرند و گاه آن قدر فریبنده و دل انگیز هستند که مسافر راه اصلى را دچار تردید و اشتباه مى کنند .
لازمه رهایى از چنین تردیدهایى , همانا حفظ جهت صحیح و جهت گیرى مداوم به سوى هدف و مقصود نهایى , یعنى به سوى خداست و داشتن نقشه ترسیم شده اى از راه و مسیر , نماز چیزى جز یک توجه مداوم به خدا و نیز طرح و نقشه اى اجمالى از راه اصلى نیست . زیرا نماز تامین کننده ارتباط دائمى و تماس همیشگى مومن است با خدا و با مجملى از تفکر اسلامى که در ضمن گفتنى هاى نماز , مندرج شده است .
و بدین گونه آشکار مى شود که تقسیم نماز به وقتهاى پنجگانه , به چه علت است و داراى چه اندازه اهمیت مى باشد , همچنان که تقسیم غذاى جسم به اوقات مختلف شب و روز .
گذشته از آنکه نماز خلاصه اى از غایات و هدفهاى اسلام را در خود دارد و تلاوت قرآن نیز , که در نماز یک عمل واجب است , نمازگزار را با مضامین بخشى از قرآن آشنا مى کند و او را به اندیشیدن در مفاهیم قرآن و ارتباط فکرى با قرآن عادت مى دهد , ( ۲ ) اساسا با مجموع حرکتهایى که در آن هست نمودار و نمایشگرى است از اسلام در مقیاسى کوچک .
اسلام در متن جامعه به کار گیرنده تن و اندیشه و روان انسانهاست و از این هر سه براى خوشبختى آنان کار مى کشد . نماز نیز در عمل یک فرد , عینا چنین است . زیرا در حال نماز , تن و اندیشه و روان , هر سه به کار و فعالیت اند .
تن : با حرکات دست و پا و زبان , با خم شدن , نشستن , و به خاک افتادن ,
اندیشه : با اندیشیدن به مضامین و الفاظ نماز که عموما اشاره به هدفها و وسیله هاست , و مرور کردن یک دوره طرز تفکر و بینش اسلامى به اجمال ,
روان : با یاد خدا و پرواز در صفاى معنوى و روحانى و باز داشتن دل از هرزه گردى و بیدر کجایى و پرورانیدن بذر خشوع و خشیت خدا در جان .
گفته اند که نماز در هر آیینى , خلاصه آن آیین است . نماز اسلام نیز کاملا چنین است . جمع کردن میان روح و جسم , ماده و معنا , دنیا و آخرت , در لفظ و در محتوا و در حرکات , از ویژگیهاى نماز اسلامى است .
چنین است که مسلمان با گزاردن نمازى کامل همه انرژى خویش را در راه تعالى خود به کار مى گیرد یعنى در آن واحد از امکانات جسمى و فکرى و روحى خویش در این راه بهره مى کشد .
گزارنده نماز درست به این دلیل که با تمام قوا پوینده راه خداست , همه انگیزه هاى شر و فساد و انحطاط را در خود و در پیرامون خود بى اثر مى سازد . در چند آیه قرآن[ ( اقامه نماز] ( ( نماز
را برپا داشتن ) یکى از نشانه هاى دیندارى به شمار رفته و در آیات بیشترى , بر روى اقامه نماز تکیه اى خاص شده است .
به نظر مى رسد که اقامه نماز , چیزى فراتر از[ ( گزاردن نماز] ( است . یعنى فقط همین نیست که کسى خود به عمل نماز قیام کند . بل این نیز هست که در جهت و سمت نماز , جهت و سمتى که نماز بدان فرا مى خواند , به راه افتد و دیگران را نیز به راه اندازد . گویا بر پا داشتن نماز آن است که انسان , با کوششى بایسته , جو و فضاى زندگى خود و دیگران را جوى نمازگزارانه یعنى خداجویانه و خداپرستانه بسازد و همه را در خط و جهت نماز به راه افکند .
پس مومن یا جامعه مومن , با اقامه نماز ریشه تباهى و گناه و فساد را در خود و در محیط خود مى سوزاند و روحیه گناه و انگیزه هاى درونى و برونى , یعنى عوامل نفسانى و اجتماعى آن را خنثى و بى رنگ مى سازد . محققا نماز فرد و جامعه را از کارهاى زشت و ناپسند , باز مى دارد . ( ۳ )
در صحنه کشمکش ها و مبارزات زندگى , آنجا که نیروهاى اهریمنى با جهاز و ساز و برگ تمام برآنند که انگیزه نیکى و نیکاورى را در هر جا و هر کس معدوم کنند , نخستین دژى که دچار هجوم و ویرانگرى مى شود , نیروى عزم و قدرت نفس انسانهاست . زیرا با برداشتن این حفاظ متین , تسخیر و تاراج قلعه شخصیت
انسان که گنجینه اصالتهاى ذاتى و اندوخته هاى ذیقیمت معارف و دانش است میسر مى شود . و آنان که براى زمان و تاریخ پیامى تازه و طرحى بدیع دارند بیش از همه مورد این هجوم قرار مى گیرند و بیش از همه نیازمند حفاظت این حصار پولادین حصار عزم و اراده خلل ناپذیر مى باشند .
نماز اسلام که با تلقین و تکرار یاد خدا , بشر محدود و آسیب پذیر را با خداى نامحدود و مسیطر , مرتبط مى سازد و بدو متکى مى کند و با پیوند زدن انسان به مدبر جهان قدرتى نامحدود و بى زوال به او مى بخشد , باید نیکوترین درمان ضعف انسان و موثرترین داروى عزم و اراده به حساب آید .
رسول گرامى که در آستانه رستاخیز عظیم اسلام و در برابر جاهلیت همه گیر , کوههاى گران تکلیف و مسئولیت را بر دوش خود حس مى کرد , به ذکر و نماز نیمه شب فرمان داده شد .
یا ایها المزمل , قم اللیل الا قلیلا , نصفه اوانقض منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا , انا سنلقى علیک قولا ثقیلا ( ۴ ) .
اى در پوشش خواب آرمیده . شب را به نماز و یاد خدا برخیز مگر نیمه اى از آن را یا اندکى کمتر یا اندکى افزونتر , و قرآن را شمرده[ و از روى دقت] برخوان . چرا که به زودى سخنى گرانبار بر تو فرود خواهیم آورد .
اکنون مى پردازیم به بررسى محتواى نماز و در این بررسى بى آنکه از
۴ . سوره مزمل , آیات ۱ تا ۵
محدوده ترجمه اى گسترده فراتر رویم , مى کوشیم تا به هدف نماز از نگاه[ ( تعلیم ] ( گامى نزدیک شویم .
شروع نماز با نام خداست و با یادآورى عظمت و سعه ذات او و برترى آن از اوجگاه اندیشه انسان .
با این جمله نمازگزار , نیایش خود را آغاز مى کند و براى عملى شکوهمند سرفصلى لبریز از شکوه مى سازد .
الله اکبر خدا بزرگتر است . بزرگتر از آنکه به وصف درآید , بزرگتر از آنکه با[ ( خدایگونه] ( هاى تاریخ مقایسه شود , بزرگتر از همه قدرتها و همه نمودهایى که ممکن است آدمى از آن بیم برد یا بدان طمع ورزد و بزرگتر از آنکه کسى بتواند سنت ها و قانونهاى تکوینى او را نقض کند .
بنده خدا اگر این سنتها را شناخته باشد و با توجه بدانها راه و جهت تلاش خود را انتخاب کرده باشد , از یادآورى اینکه[ ( خدا بزرگتر است] ( نیرویى عظیم مى گیرد و امیدى سرشار مى یابد . او کاملا حس مى کند که تلاشش موفق و فرجام کارش نیکوست و به آینده خود و راهش با خوش بینى و امیدوارى نظر مى افکند .
پس از گفتن این جمله , نمازگزار عملا در حال نماز است . باید سوره حمد و پس از آن یک سوره کامل از قرآن را در حال ایستاده بخواند .
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداى رحمان و رحیم .
به نام خداوندى که دارنده رحمتى همگانى و بخشنده رحمتى همیشگى است .
این جمله , سرآغاز همه سوره هاى قرآن , سرآغاز نماز , سرآغاز همه کارها و فعالیتهاى یک مسلمان است . یعنى شروع همه کارها فقط به نام خداست , همه چیز انسان , آغاز زندگى اش و تمامى جلوه هاى زنده بودنش به نام خداست . مسلمان به نام خدا روزش را شروع مى کند و به نام او بر تلاش روزانه خود نقطه پایان مى گذارد . با یاد او به بستر مى رود و با استعانت او سر از بستر برمى دارد و فعالیت روزانه خود را از سر مى گیرد و سرانجام با نام او و یاد او چشم از این جهان برمى گیرد و رهسپار سراى جاویدان مى شود .
الحمد الله رب العالمین ستایش و سپاس مخصوص خداست که مدبر جهانیان و جهانهاست .
همه ستایشها و سپاسها مخصوص اوست , چون همه عظمتها از آن او و همه رحمتها از سوى اوست . او مجمع همه
خصلتهاى ستوده است و همه نیکیها و نیکوکاریها از سرچشمه وجود اوست . پس ستایش او ستایش نیکى و نیکوکارى است و جهت دهنده به همه کوششهایى که به هواى نیکى و نیکوکارى انجام مى گیرد .
هر کس در خود چیزى از خصلتها و رفتارهاى قابل ستایش مى بیند باید آن را از فیض رحمت و لطف خدا بداند , زیرا خداست که در انسان , مایه هاى نیکى را به کار برده و ذات و سرشت او را آماده و جویا و پذیراى نیکى و فضیلت ساخته و به او قدرت تصمیم که ابزار دیگرى است در راه نیکو شدن و نیکویى کردن بخشیده است .
این بینش راه خودبینى و خود شگفتى را بر انسان مى بندد همچنان که از بى مصرف گذاردن یا بیهوده مصرف کردن خصلتهاى نیک و توانهاى نیکى آفرین در وجود آدمى جلوگیرى مى کند .
در عبارت رب العالمین ( پروردگار و مدبر جهانیان و جهانها ) هم وجود عوالم و جهانهاى دیگر و هم خویشاوندى و پیوستگى این همه با هم احساس مى شود . نمازگزار در مى یابد که بجز این عالم و در ماوراى نظرگاه تنگ و محدود او و پشت این حصارى که او براى زندگى خود فرض کرده , گیتیها و گردونها و عالمها و جهانهاى دیگر هست و خداى او خداوندگار سراسر این پهنه عظیم است . این احساس , تنگ نظریها و کوته بینیها را در او از بین مى برد , به او جرئت و حس تکاپو مى بخشد , از عبودیت خدا احساس غرورى در او پدید مى آورد و در بندگى خدا عظمت و شکوهى عجیب بدو
مى نمایاند .
از سوى دیگر مى بیند که همه موجودات , انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات و آسمانها و عوالم بیشمار هستى , بندگان خدایند و رب و مدبر و پروردگار این همه , اوست . مى فهمد که خداى او تنها خداى نژاد او یا ملت او یا خداى انسانها نیست , خداى آن مورچه خرد و آن گیاه ضعیف نیز هست , خداى آسمانها و کهکشانها و اخترها نیز هست . با درک این حقیقت احساس مى کند که تنها نیست , مى فهمد که با تمام ذرات عالم و با تمام موجودات ریز و درشت خویشاوند است , با همه انسانها پیوسته و مرتبط است . همگان برادران و همسفران اویند و این کاروان عظیم یکسره راهى یک هدف و در حرکت به سوى یک جهت است .
این رابطه و پیوستگى او را نسبت به همه موجودات مکلف و متعهد مى سازد . نسبت به انسانها تعهد هدایت و کمک , و نسبت به دیگر موجودات تعهد شناختن و در راه درست و مناسب با هدف آفرینششان به کار افکندن .
الرحمن الرحیم خداى رحمان و رحیم .
رحمت عام او به صورت نیروهاى پدید آورنده و قوانین حیاتبخش و انرژیهاى ادامه دهنده بر سر همه موجودات گسترده است و همه چیز و همه کس تا دم مرگ و نابودى از این رحمت برخوردار است ( رحمان ) . و از سویى , رحمت اختصاصى اش , رحمت هدایت و اعانتش , و رحمت پاداش و عطوفتش بندگان
شایسته و انسانهاى صالح را شامل مى شود . این رحمت از همین نشاه , مانند خط روشنى در مد وجود این موجودات ارزنده و شریف تا مرگ و از پس مرگ تا رستاخیز و تا سرمنزل نهایى وجود انسان با آنها هست ( رحیم ) . پس خدا بخشنده رحمتى همگانى و موقت , و رحمتى همیشگى و اختصاصى است .
یاد کردن از صفت رحمت پروردگار در دیباچه قرآن و در آغاز نماز و در آغاز هر سوره نشانه آن است که مهر و رافت پروردگار , نمایانترین صفت او در عرصه آفرینش و وجود است و برخلاف قهر و نقمت او که مخصوص است به معاندان و لجوجان و مفسدان و تبهکاران , رحمت او شامل و همه گستر و همه گیر مى باشد . ( ۵ )
مالک یوم الدین خدایى که مالک و صاحب اختیار روز جزاست .
روز جزا , روز پایان و فرجام و عاقبت است . همه تلاش براى عاقبت مى کنند . مادى بى خدا و خدا پرست در این شریکند که هر دو در راه فرجام و عاقبت به تکاپویند . تفاوت در این است که هر یک عاقبت را به نوعى فهمیده اند .
مادى , عاقبتش ساعتى دیگر , روزى و سالى و چند سالى دیگر , پیرى و فرسودگى و سالخوردگى است , اما خدا پرست دیدش
۵ و رحمتى وسعت کل شى . سوره اعراف , آیه۱۵۶ .
یا من سبقت رحمته غضبه ( دعاى ماثور ) .
وسیع و مد نگاهش بسى از این دورتر است . از نظر او دنیا بسته و محدود و حصاردار نیست . جهان او وسیع و آینده اى نامحدود است و این مستلزم امیدى بى پایان و تلاشى خستگى ناپذیر است . کسى که مرگ را موجب قطع امید نداند و انتظار پاداش و نتیجه کار را با مردن از دست ندهد , مى تواند تا آخرین لحظه زندگى نیز با همان شور و تحرک آغاز کار به عمل و تلاش خداپسند خود ادامه دهد .
یادآورى اینکه در هنگامه رستاخیز و جزا مالک و صاحب اختیار خداست به نمازگزار توان جهت گیرى درست مى بخشد , به اعمال و تلاشهاى او جهت و سمت خدایى مى دهد . زندگى و همه جلوه هاى زنده بودنش براى خدا و در راه خدا مى شود , همه چیز و همه کار او در راه تکامل و تعالى بشریت که تنها راه خداپسند است به کار مى افتد . از سوى دیگر تکیه بر پندارهاى بیهوده و امیدهاى بى اساس را از او باز مى گیرد و امید راستین به عمل را در او تقویت مى کند . اگر در این نشاه , رویه ها و نظامهاى غلط و منحرف کننده به سست عنصران و فرصت طلبان اجازه داده است که با لاف و ریا و دروغ و فن و فریب , سامانى براى خود فراهم آورند و بى عمل و بى تلاش , پاداش عمل و تلاش را غاصبانه تصرف کنند , در آن نشاه و آن عالم که همه کاره و سر رشته دار همه امور , خداى دانا و عادل است و دغلکارى و فریب ممکن نیست و کس را بى عمل مجال بهره و پاداش دست نخواهد داد .
در اینجا نیمه اول از سوره حمد که متضمن ستایش پروردگار جهانها
و جهانیان , و ذکر برخى از مهمترین صفات خدا بود سپرى شد . نیمه دوم که مشتمل بر اظهار عبودیت و طلب هدایت است به برخى از مهمترین خطوط اصلى ایدئولوژى اسلام اشاراتى رسا مى کند .
ایاک نعبد فقط تو را عبودیت مى کنیم .
یعنى همه وجود ما و تمامى مقدورات جسمى و روانى و فکرى ما در اختیار خداو در جهت فرمان او و براى اوست .
نمازگزار با این جمله , بند عبودیت غیر خدا را از دست و پا و گردن خود مى گسلد , و داعیه هاى خداوندگارى را رد مى کند , مدعیان ربوبیت را که در طول تاریخ همواره عامل طبقه بندى جامعه ها بوده و اکثریت بشر را در زنجیر عبودیت و استضعاف , اسیر و مقید مى داشته اند نفى مى کند . خود را و همه مومنان به خدا را از مرز اطاعت و فرمانبرى هر کس جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى فراتر مى برد . خلاصه با پذیرش بندگى خدا , بندگى بندگان را به دور مى ریزد و از این طریق خود را در سلک موحدان واقعى قرار مى دهد .
اعتراف و قبول اینکه عبودیت منحصرا باید در برابر خدا و براى خدا باشد یکى از مهمترین اصول فکرى و عملى اسلام و همه آیین هاى الهى است که از آن تعبیر مى شود به[ ( الوهیت انحصارى خدا] ( . یعنى اینکه فقط خداست که مى باید اله ( معبود ) باشد و هیچکس جز خدا عبادت و عبودیت نشود .
همیشه کسانى بوده اند که این حقیقت را درست نفهمیده اند و از آن برداشتهاى غلط و محدودى کرده اند و از این رو ناآگاهانه به عبودیت غیر خدا دچار شده اند . آنان گمان برده اند که[ ( عبادت خدا] ( تنها به معناى تقدیس و نیایش اوست و چون فقط درگاه خدا را نماز و نیایش مى برده اند مطمئن مى شده اند که جز خدا را[ ( عبادت] ( نمى کنند .
آگاهى از معناى گسترده عبادت در اصطلاح قرآن و حدیث بى پایگى این پندار را روشن مى کند . عبادت در اصطلاح قرآن و حدیث تعبیرى است از : اطاعت و تسلیم و انقیاد مطلق در برابر فرمان و قانون و نظامى که از سوى هر مقام و قدرتى به انسان ارائه و بر او تحمیل شود , خواه این انقیاد و اطاعت با حس تقدیس و نیایش همراه باشد و خواه نباشد .
بنابر این , همه کسانى که نظامها و قانونها و فرمانهاى هر قدرت غیر الهى را از سر طوع و تسلیم پذیرا مى شوند عابدان و بندگان آن نظامهاى و پدید آورندگان آن مى باشند . اگر با این حال جایى براى مقررات الهى نیز باز گذارده و در بخشى و منطقه اى از زندگى فردى و اجتماعى به قانون و فرمان خدا عمل کنند[ ( مشترک] ( ( کسى که با خدا کس دیگر را نیز عبادت مى کند ) خواهند بود و اگر همین بخش و منطقه را نیز به خدا ندهند[ ( کافر] ( ( کسى که حقیقت نمایان و درخشان وجود خدا را ندیده مى گیرد و اعتقادا یا عملا آن را انکار مى کند ) مى باشند .
با اطلاع از این شناخت اسلامى به آسانى مى توان دریافت
که ادیان الهى که نخستین شعار دعوت خود را کلمه [ ( لااله الاالله] ( ( ۶ ) ( هیچ معبودى جز خدا نیست ) قرار مى داده اند , چه مى گفته و چه مى خواسته و با چه و که طرف مى شده اند .
این حقیقت حقیقت معناى عبادت در مدارک اسلامى , در قرآن و حدیث , چندان متواتر و روشن است که براى تدبر کنندگان و هوشمندان جاى کمترین تردیدى باقى نمى گذارد . براى نمونه به ارائه دو آیه از قرآن و یک حدیث از قول امام صادق علیه السلام , بسنده مى کنیم .
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لااله الاهو . ( ۷ ) .
عالمان و زاهدان کیش خود را و نه الله را به خداوندگارى و صاحب اختیارى پذیرفتند با آنکه موظف بودند فقط خداى یگانه را عبودیت کنند .
والذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها و انابوا الى الله لهم البشرى . ( ۸ )
و کسانى که از عبودیت طاغوت ( سلطه هاى غیر الهى ) اجتناب ورزیده به خدا بازگشتند , بشارت باد ایشان را .
۶ رجوع شود به سوره اعراف , آیات ۵۹ تا ۱۵۸ و سوره هود , آیات ۵۰ تا ۸۴ که از زبان چند تن از پیامبران بزرگ در طلیعه دعوتشان این شعار نقل شده است .
۷ سوره برائت , آیه ۳۱ .
۸ سوره زمر , آیه ۱۸ .
روى ابوبصیر عن ابى عبدالله علیه السلام انه قال . انتم هم , و من اطاع جبارا فقد عبده . ( ۹ )
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت ( خطاب به شیعیان راستین زمان خود ) فرمود : شما هستید آنان که از عبادت طاغوت سر باز زده اند , و هر آن کس که ستمگرى را فرمان برد , او را عبادت کرده است .
و ایاک نستعین و فقط از تو مدد مى خواهیم .
از رقیبان تو و از مدعیان الوهیت , توقع هیچ گونه یارى و کمک نداریم . آنان به همان علت که زیر بار الوهیت خدا نرفته اند , به بندگان و پویندگان راه خدا نیز کمکى نخواهند کرد . راه خدا راه پیامبران خداست , پویشى است در جهت حق و عدل و برادرى و همبستگى و همزیستى میان همه افراد بشر و ارزش دادن به انسان و نفى تبعیضها و ستمها و نابرابریها . رقیبان خدا و مدعیان خداوندگارى که شالوده حیات ننگین و برخوردارى هاى غاصبانه خود را بر نابود کردن همه این ارزشهاى اصیل نهاده اند , چگونه ممکن است بندگان خدا را یارى و مدد دهند ؟ آنان با بندگان خدا جنگى آشتى ناپذیر و قهرى بى امان دارند . پس فقط از خدا مدد مى جوییم , از نیروى هوشمندى و اراده اى که در ما نهاده , از ابزارها و اسبابى که براى زنده بودن و زندگى کردن به ما داده , از
۹ تفسیر نورالثقلین , ج ۵ , ص ۴۸۱ , ذیل آیه ۱۸ , سوره زمر
سنتها و قانونهاى طبیعى و تاریخى اش که چون شناخته شوند راهگشاى اندیشه و عمل مى توانند شد , و از همه فرآورده هاى قدرتش که سپاهیان مقتدر او هستند و در خدمت بشرند .
اهدنا الصراط المستقیم ما را به راه راست هدایت کن .
اگر آدمى نیازى برتر و حیاتى تر از[ ( هدایت] ( مى داشت , بى شک آن نیاز در سوره حمد که دیباچه قرآن و بخش مهم نماز است به زبان دعا , ذکر مى شد و از خدا درخواست مى شد .
از طریق هدایت الهى است که عقل و تجربه در جریان درست و سودمند و راهگشا قرار مى گیرد و بدون آن است که همین عقل و تجربه به چراغى در دست راهزنى یا تیغى در کف دیوانه اى بدل مى گردد .
راه راست همان برنامه فطرى است , برنامه اى که بر اساس برآوردى صحیح ازنیازها و کمبودها و امکانات و مقدورات طبیعى انسان براى او در نظر گرفته شده است . راهى است که پیامبران خدا به روى مردم گشوده اند و خود اولین پویندگان و پیشاهنگان آنند .
راهى است که چون بشر در آن قرار گیرد , همچون آبى که در بسترى هموار و مستقیم جارى باشد , خود به خود و بى دخالت هیچ قدرت نمایى و زور به سوى سرمنزل خویش که همان دریاى بى کران تعالى انسانى است پیش مى رود . برنامه اى است که اگر در قالب یک[ ( نظام اجتماعى] ( در زندگى انسانها پیاده شود و عینیت یابد براى آنان رفاه و امن و آزادى و تعاون و تکافل و محبت
و برادرى به ارمغان مى آورد و به همه شوربختیهاى دیرین بشریت پایان مى دهد .
لیکن این راه و این برنامه چیست ؟ همه کس در این بازار آشفته مدعى است و هر گروهى , گروههاى دیگر را بر خطا مى داند . باید به اشاره اى فراخور این دیباچه کوتاه , راه راست از نگاه قرآن , مشخص شود .
صراط الذین انعمت علیهم راه آنان که مورد انعام خود قرارشان دادى .
چه کسانى مورد انعام خدا قرار گرفته اند و نعمت خدا به ایشان داده شده است ؟ تردید نمى توان داشت که منظور نعمت مال و مقام و عشرت مادى نیست که برجسته ترین دارندگانش همواره درنده ترین دشمنان خدا و خلق بوده اند . بلکه منظور نعمتى فراتر از این بازیچه هاست . نعمت , لطف و عنایت و هدایت خداست . نعمت بازشناختن ارزش واقعى خویشتن و باز یافتن خویشتن است .
در جاى دیگرى از قرآن , برخورداران از این نعمت معرفى شده اند .
و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم لله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین . . . ( ۱۰ )
کسانى که از خدا و پیامبر فرمان مى برند در کنار کسانى
۱ سوره نساء , آیه ۶۹
مى باشند که خدا به آنان نعمت ارزانى داشته است , یعنى پیامبران , صدیقان ( ۱۱ ) , شهیدان و شایستگان . . .
پس نمازگزار در این جمله از خدا درخواست مى کند که او را به راه پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان هدایت کند و این خطى روشن است در تاریخ . راهى است نمایان , با هدفى معین , و با پویندگانى معروف و معلوم .
در برابر آن خط دیگرى هست که آن نیز مشخص و داراى رهروانى شناخته شده است . با یادآورى آن راه و پویندگانش نمازگزار به خود نهیب مى زند که در آن گام ننهد و به آن سمت کشانیده نشود و این را در ادامه دعاى پیشین چنین بیان مى کند .
غیر المغضوب علیهم نه راه کسانى که مورد خشم[ تو] واقع شده اند .
چه کسانى مورد خشم خدایند ؟ آنان که در جهت مقابل راه خدا , به راهى دیگر گام نهاده اند و انبوه خلق بى خبر و بى اراده و سست عنصر یا با خبر و با اراده ولى دست بسته و اسیر را نیز با خود بدان سو کشانیده اند . کسانى که در طول تاریخ سر رشته کار و بار انسانها را به قهر و جبروت یا به رنگ و فریب در دست گرفته اند و
۱۱ . کسانى که در عمل ادعاى ایمان خود را به اثبات رسانیده و خدا و پیامبر را عملا تصدیق کرده اند .
از آنان موجوداتى بى اختیار و آلت فعل و دنباله رو ( مستضعف ) ساخته اند . کسانى که از راه تحمیق انسانها و تحمیل بر آنها , مجال عشرتهاى پلید و رذیلانه خود را فراهم آورده اند . به بیان دیگر آن کسانى مورد خشم خدایند که راه باطل را , نه از سر جهالت و بى خبرى , بل از روى عناد و خودپرستى و خودکامگى پیموده اند .
در واقعیت تاریخ , این گروه را طبقات عالیه و قدرتمندان دنیوى که همواره هدفهاى دینى بر فلسفه وجود آنان خط بطلان مى کشیده و اولین قدم متعرضانه را به سوى ایشان برمى داشته است تشکیل مى داده اند . بجز این دو گروه گروه هدایت یافتگان و گروه غضب شدگان دسته سومى نیز هست که راه آن نیز در نهایت به همان نقطه اى مى رسد که راه مغضوبان ختم مى شود . ( ۱۲ ) جمله بعد به این دسته از مردم اشاره مى کند :
ولا الضالین و نه راه گمشدگان و گمراهان .
آنان که از سر بى خبرى و ناآگاهى , و به تبعیت از پیشوایان گمراه ساز , در راهى غیر از راه خدا و حقیقت روانه شده اند و حال آنکه گمان مى کردند در راه درست و راست گام مى زنند , اما به درستى که در بیراهه اى خطرناک و به سوى عاقبتى تلخ قدم
۱۲ این موضوع در چندین آیه از قرآن , با لحنى بس پر معنا به مناسبتهاى گوناگون ذکر شده است . از جمله :
سوره شعراء , آیات ۲۹۱ – ۱۰
سوره ابراهیم , آیات ۲۱ – ۲۲
سوره ص , آیات ۵۸ – ۶۱
سوره غافر , آیات ۴۷ – ۴۸
بر مى داشته اند .
این گروه را نیز در تاریخ به وضوح مى توان دید : همه کسانى که در نظامهاى جاهلى , چشم بسته و سر بزیر , دنباله رو خواست و اراده آن پیشوایان بوده اند و به سود آنان منادیان حق و عدل و پیام آوران آیین خدا را تخطئه کرده اند و حتى گاه رو در روى آنان ایستاده اند , و حتى یک لحظه نیز به خود اجازه نداده اند که در این موضوع نابخردانه تجدید نظرى کنند .
این موضع را از این نظر نابخردانه مى نامیم که یکسر به سود طبقات بالا و به زیان خود این گمرهان است . و به عکس , دعوت پیامبران که ریشه کن ساز حیثیت و هستى گروه مغضوبان مى باشد طبعا به سود طبقات محروم و مستضعف و از جمله همین تحمیق شدگان گمراه است .
نمازگزار با یادآورى و تذکر این دو روش و منش ( روش مغضوبان و گمراهان ) در خود , حالت حساسیت و دقت و مراقبتى نسبت به راهى که باید پیمود و موضعى که در برابر صلاى نجاتبخش پیامبران باید گرفت پدید مى آورد . و آن گاه اگر در سلوک زندگى خود نشانه اى از رشد و راهیابى دید بار دیگر به شکرانه نعمت بزرگ , زبان به شکر و ستایش خدا مى گشاید و مى گوید : الحمد الله رب العالمین ( ۱۳ )
و بدین گونه بخش مهمى از نماز را به پایان مى برد .
۱۳ گفتن این جمله در پایان سوره حمد مستحب است .
این سرآغاز قرآن بود که خوانده شد ( فاتحه الکتاب ) .
دیباچه قرآن مانند دیباچه هر کتابى نشاندهنده طرحى کلى از مجموعه معارف این کتاب است . همان طور که نماز , خلاصه اى و تصویر کوچکى است از اسلام و بسیارى از جوانب و نقاط برجسته ایدئولوژى اسلام , که به اشاره اى در آن بازگو شده است . فاتحه الکتاب نیز فهرست گونه اى است از نقاط برجسته و خطوط اصلى معارف قرآن و مشتمل است بر خلاصه اى از راهنماییهاى مهم آن . بدین قرار :
جهانیان و جهانها , واحدى پیوسته اند و یکسره از آن خدا : رب العالمین ,
همه چیز و همه کس مورد مهر و عطوفت خداست و مومنان مورد رحمت و لطف ویژه اویند : الرحمن الرحیم ,
زندگى انسان پس از این جهان همچنان متداوم و مستمر است و حاکمیت مطلق در آن نشاه از آن خداست : مالک یوم الدین ,
انسان باید از بنده عبودیت غیر خدا برهد و در سایه تدبیر خدا , با ویژگیهاى انسانى و در راه انسانیت , آزادانه و با اختیار زیست کند : ایاک نعبدو ,
باید برنامه سعادت آفرین راه راست زندگى را از خدا بخواهد و بستاند : اهدنا الصراط المستقیم ,
باید جبهه دشمنان و دوستان و موضع هر کدام و انگیزه هایشان را بشناسد و در برابر هر جبهه موضع فراخور ایمان خویش انتخاب کند : صراط الذین .
پس از پایان این نیایش آموزنده و پر محتوا , نمازگزار باید یک سوره کامل از قرآن را تلاوت کند .
این کار , بخشى از قرآن را که وى آزادانه و به دلخواه انتخاب کرده , در یاد او زنده مى کند , یعنى فصل دیگرى از معارف اسلامى را پیش روى او مى گشاید .
فریضه تلاوت قرآن در نماز چنانکه امام على بن موسى علیه السلام در حدیثى به فضل بن شاذان فرموده است قرآن را از متروک شدن و نافهمیده ماندن به در مى آورد در خاطره ها و ذهنها حاضر مى سازد . ( ۱۴ )
در این گفتار , ما به ترجمه سوره توحید که به طور معمول در نمازها تلاوت مى شود بسنده مى کنیم .
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداى رحمان و رحیم .
قل . بگو . ( اى پیامبر )
۱۴ متن حدیث در دومین پانوشت همین کتاب ذکر شده است .
خود بدان و به دیگران نیز , همچون پیامى بایسته , برسان که :
هو الله احد اوست خداى یکتا . ( ۱۵ )
مانند خدایانى که عقاید تحریف شده ادیان معرفى مى کنند شریک و رقیب و هماورد ندارد . پس صحنه آفرینش میدان تنازع و پیکار خدایان نیست . بلکه همه سنتها و قوانین عالم ناشى از یک اراده و یک قدرت است و به همین دلیل است که در جهان آفرینش نظم و هماهنگى و یکنواختى برقرار است و قوانین و تحولات و حرکات طبیعى عالم همه به یک سو و در یک جهت در عمل و حرکت اند . و در این میان فقط انسان است که چون از[ ( اراده] ( و[ ( اختیار] ( و قدرت تصمیمگیرى بر خوردارش ساخته اند , مى تواند از این نظم کلى سرپیچى نماید و چون سازى ناهماهنگ , نغمه اى جدا بنوازد . و نیز مى تواند یکسره بر طبق این قوانین , زندگى خود را بسازد .
الله الصمد خدا از همه رو بى نیاز است ( از همه چیز و همه کس ) .
یعنى خدایى که من در برابر او به کرنش و تعظیم و ستایش برخاسته ام , همچون خدایان پندارى نیست که پدید آمدنش , ادامه حیاتش , و توان بودن و زیستنش به کمک و مراقبت و رعایت کسى نیازمند باشد . آن چنان خدایى شایسته تکریم و تعظیم انسان
۱۵ یا[ ( خدا یکتاست] ( . بنابر اینکه ضمیر هو براى شان و حدیث باشد .
نیست , زیرا که خود موجودى است در طراز انسان یا فروتر از آن . انسان , این موجود عظیم و ژرف , تعظیم و ستایش و عبودیتش فقط در برابر قدرتى مى سزد که به هیچ وجودى و هیچ عنصرى کمترین نیازى نداشته باشد و بودنش و قدرتمند بودن و همیشه بودنش از ذات او مایه گرفته باشد .
لم یلد – نزاده و فرزند نیاورده است .
آن نیست که در پندارها و خرافه هاى ادیان تحریف شده و عقاید شرک آمیز , معرفى مى کنند . خداى پندارى مسیحیان و مشرکان نیست که فرزند یا فرزندانى داشته باشد . او آفریننده و پدیدآورنده همه چیز و همه کس است و نه پدر آنان . و همه آنان که در آسمانها و در زمین زندگى مى کنند , بندگان اویند و نه فرزندان او ۰
و همین نسبت[ ( بندگى و ربوبیت] ( میان انسان و خداست که بندگان واقعى خدا را از بندگى هر چیز و هرکس بجز خدا باز مى دارد , زیرا بنده دو ارباب نمى توان بود ۰
آنان که خدا را پدر مهربان خلایق و انسانها را فرزندان او پنداشته اند و نسبت[ ( بندگى و ربوبیت] ( میان خدا و خلق را شایسته انسان و مقام او و کرامت او ندانسته اند در حقیقت راه را براى بندگى غیر خدا گشوده اند و خود در عمل , بنده بسیارى از اربابان بى مروت دنیا و آلت دست برده گیریها و برده پروریها شدند ۰
و لم یولد و خود زاییده نشده است ۰
او پدیده اى نیست که روزى نبوده و روز دیگرى قدم به جهان هستى نهاده باشد . نه زاییده کسى است و نه زاییده اندیشه اى یا پندارى و نه زاییده نظامى و طبقه اى و شکلى از شکلهاى زندگى بشر . او ارجمندترین و والاترین واقعیتهاست . واقعیتى لایزال است . همواره بوده و همواره خواهد بود .
و لم یکن له کفوا احمد و او را انباز و همتا و هماوردى نبوده و نیست .
به کسى نمى توان همانندش کرد , و کسى را نمى توان در طراز و همپایه او دانست . نمى توان منطقه نفوذ و قلمرو فرمان او را که سراسر جهان هستى است میان او و کس دیگرى تقسیم کرد . بخشى از جهان یا از صحنه زندگى انسان را از او دانست و بخشى را به کسان دیگر , به خداوندگاران جاندار و بیجان یا به مدعیان الوهیت و قدرت , واگذار نمود .
این سوره , چنانکه از نامگذارى آن پیداست , به راستى سوره توحید است . ایده توحید که در سراسر قرآن و در صدها آیه به لحنها و بیانهاى گوناگون بازگو شده , در این سوره به صورتى فشرده و با عباراتى ناظر به عقاید خرافى و شرک آمیز رایج آن روزگار و با صراحتى که نفى کننده هر داعیه الوهیتى مى تواند بود , براى آخرین بار ایراد شده است .
این سوره از سویى به مسلمانان و به همه جهانیان خدایى
را که از نظر اسلام , شایسته پرستش و ستایش است معرفى مى کند : خدایى که یکتا نباشد ۰ خدایى که شبیه او را صدها و هزارها در میان خلق عالم بتوان یافت شایسته ربوبیت و الوهیت نیست ۰ قدرتمندى و قدرتى که براى بودن و ادامه یافتن خود به کمک موجود دیگرى نیازمند باشد , نمى تواند و نمى باید بر بشر تحمیل شود ۰ آن کس که در برابر خدایان پوشالى و نیازمند و پدید آمده و قابل زوال به کرنش و تعظیم برمى خیزد پا بر سر کرامت انسانى خویش مى گذارد و خود را و انسانیت را به قهقرا مى کشاند ۰ این جنبه مثبت سوره توحید است که نشانه ها و ممیزات معبود و خداوندگار انسان را ارائه مى دهد و پوشالى بودن خداوندگاران تاریخ را به اثبات مى رساند ۰
و از سوى دیگر به خداپرستان و پذیرندگان اسلام هشدار مى دهد که درباره ذات و صفات خدا خود را به کنجکاویهاى عقلى که شبهه خیز و وسوسه انگیز است آلوده نسازند ۰ خدا را به کوته سخنى که مدعیان یاوه را از مقام مقدس ربوبیت بتواند راند بخوانند و یاد کنند و به جاى غرق شدن در فلسفه بافیها و ذهنیتها , به تعهدهایى که از عقیده به توحید برمى خیزد بیندیشند ۰
بنابر حدیثى که از امام على بن الحسین علیه السلام رسیده است , خداى متعال مى دانست که در آینده تاریخ , مردمى کنجکاو خواهند آمد و بدین علت سوره توحید و آیاتى از سوره حدید – تا آیه علیم بذات الصدور – را نازل ساخت تا حدود مجاز براى بررسى در ذات و صفات خدا را مشخص کند ۰ پس هر که به ماوراى
این حدود بپردازد خود را به هلاکت افکنده است . ( ۱۶ )
گویا سوره قل هو الله . . . به نمازگزار مى گوید : خدا قدرتى است یکتا و والا و برترین , ذاتا مستغنى و بى نیاز , نزاییده و زاده نشده , بى همانند و بى همال و , همین و بس . دانایى و بینایى و حکمت و دیگر صفات خداوند تا آنجا که دانستن و شناختن آن براى مسلمانان لازم است و در شکل بندى زندگى و عروج روح او موثر تواند بود در آیات دیگرى از قرآن باز گفته شده است . بیش از این در ذات خدا و چگونگى صفات او غور مکن , معرفت بیشتر را در عمل به دست خواهى آورد . در پى آن مباش که با بحث و تعمق ذهنى به معرفت بیشتر دست یابى . در پى آن باش که معرفت را از راه ایجاد صفا و روحانیت در باطن روح و از راه عمل کردن به لوازم توحید کسب کنى .
. . . و چنین بودند پیامبران و صدیقان , بندگان راستین خدا و موحدان صادق و عارف .
۱۶ – ان الله عز و جل علم انه یکون فى آخر الزمان اقوام متعمقون , فانزل الله تعالى : قل هو الله احد و الایات من سوره الحدید الى قوله : علیم بذات الصدور من رام وراء ذلک فقد هلک ۰ نور الثقلین , ج ۵ , ص ۷۰۶ , به نقل از اصول کافى .
پیش از آنکه به ترجمه ذکر رکوع و سجود بپردازیم , جملاتى را که در رکعتهاى سوم و چهارم نماز , در حال ایستاده باید تکرار کرد توضیح مى دهیم . این جملات , چهار[ ( ذکر] ( اند و گویاى چهار حقیقت درباره خداوند :
سبحان الله پاک و منزه است خدا ,
و الحمدالله و ستایش و سپاس مخصوص خداست ,
و لااله الاالله و معبودى بجز خدا نیست ,
و الله اکبر و خدا بزرگترین است .
دانستن این چهار خصوصیت در شکل گرفتن یک تلقى درست و کامل از توحید داراى تاثیرى عمیق است . زیرا هر یک از این چهار خصوصیت یک بدنه و یک نما از عقیده توحید را نشان مى دهد .
تکرار این جملات فقط بدان خاطر نیست که بر معرفت ذهنى انسان و آگاهى و اطلاع او افزوده شود بلکه دانستن صفات و خصوصیات خدا و تکرار ذکر خدا , بزرگترین فایده اش باید این باشد که در انسان حرکتى و مسئولیتى پدید آورد و وظیفه و تکلیفى فراخور آن حقیقتى که بدان معرفت یافته بر دوش او بگذارد .
به طور کلى عقاید اسلامى باید در خارج از ذهن و در صحنه زندگى منشا عمل و حرکت باشند , زیرا این عقاید صرفا از جنبه ذهنى و مجردشان نیست که داراى اعتبارند بلکه بیشتر به این دلیل که ناظر به زندگى انسانها و نقشبند زندگى و عمل فرد و جامعه اند , در اسلام معتبر شناخته مى شوند . درست است که هر عقیده اسلامى در معنا شناخت یک واقعیت است ولى تنها آن عقایدى در اسلام حتمى و لازم الاعتقاد شمرده شده اند که در صورت قبول و گرویدن بدان تعهدى براى انسان به وجود آید و وظیفه و تکلیفى جدید بر دوش او نهاده شود .
عقیده به وجود خدا از این گونه است . اعتقاد به بودن و نبودن خدا , هر کدام , شکلى مخصوص براى زندگى و عمل به وجود مى آورد . فرد یا جامعه اى که به راستى معتقد به وجود خداست به نوعى و شکلى زندگى مى کند و فرد و جامعه اى که این حقیقت را منکر است به نوع و شکل دیگرى . اگر انسان معتقد شده که او و جهان را قدرتى با اراده و از روى شعور و حکمت آفریده است , ناگزیر معتقد مى شود که این آفرینش براى مقصودى و داراى[ ( جهت] ( و[ ( غایتى] ( است و مى پذیرد که او در رسیدن به این مقصد و غایت داراى نقشى و متحمل مسئولیتى است ۰ و همین احساس تعهد و مسئولیت است که او را به کار و تلاش و پویش و تحمل بارهاى سنگین وادار مى کند و , او از همه احساس رضایت و خرسندى مى کند .
همچنین است عقیده به معاد , نبوت , امامت و . . . که هر
کدام مسئولیتها و تکالیفى را بر دوش معتقد مى نهد و مجموعا راه و برنامه و خط مشى کلى زندگى او را مشخص و ممتاز مى سازد .
اگر مشاهده مى شود که در واقعیت خارجى , آنان که خود را معتقد به این اصول فکرى مى دانند با آنان که از آنها بى اطلاع و بدانها بى اعتقادند , یکسان و یکرنگ زندگى مى کنند , این بر اثر نداشتن آگاهى درست یا ریشه دار نبودن ایمان و قبول آنان است . در مواقع حساس و در نقطه عطفهاى زندگى است که صف معتقدان واقعى از مقلدان ناآگاه و فرصت طلب جدا مى شود .
اکنون با این نگرش , برمى گردیم به مفاد و محتواى این چهار ذکر :
خدا پیراسته و پاک است . از داشتن شریک , از ظلم , از مخلوق بودن , از انجام کارى بر خلاف حکمت و مصلحت , از همه نقایص و کمبودها و پلیدیهایى که در موجودات هست و از همه صفاتى که لازمه مخلوق بودن و[ ( ممکن] ( بودن است .
با گفتن این جمله و یادآورى این خصوصیت براى خدا نمازگزار مى فهمد و به یاد مى آورد که در مقابل چه موجودى و چه ذات قابل ستایشى به کرنش و تعظیم برخاسته است . احساس مى کند تعظیم و تواضع او در برابر نیکى و کمال مطلق است . آیا کسى از اینکه به پاکى و نیکى و زیبایى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مى کند ؟ نماز اسلام چنین چیزى است . تواضع و
تعظیمى است در برابر اقیانوس بیکرانه اى از خوبیها و کمالها و جمالها , تعظیمى نیست که انسان را سرشکسته کند و از کرامت و عزت انسانى او بکاهد , ستایشى نیست که آدمى را حقیر و خوار سازد . مگر انسان چیزى جز[ ( درک کننده زیبایى و کمال و جوینده آن] ( است ؟ پس طبیعى است که در برابر کمال مطلق به خاک افتد و ذاتى را که دارنده آن است با تمام وجود خود پرستش و ستایش کند . این پرستیدن و ستودن او را به راه کمال و نیکى و زیبایى مى کشاند و حرکت زندگى او را در این جهت و در این سو قرار مى دهد .
آنان که نماز و عبادت اسلام را مایه خوارى و سرشکستگى انسان دانسته و آن را با ستایش قدرتهاى مادى مقایسه کرده اند این نکته ظریف را ندیده و ندانسته اند که : ستایش و بزرگداشت نیکى و پاکى , خود از نیرومندترین انگیزه هاى نیکى و پاکى است .
و این نکته اى است که ذکر سبحان الله , یادآورى پاکى و نزاهت خدا , به ما مى آموزد .
بشر در سراسر تاریخ پر ملال زندگى اش همواره به خاطر برخورداریهاى گوناگون , به خاطر گرفتن امتیازهاى کوچک و بزرگ , به خاطر چند روزى بیشتر زیستن و حتى در موارد بسیار , به خاطر نان بخورد و نمیرش در برابر کسانى که در خلقت با او برابر بوده و هیچ مایه اصیلى را از او بیشتر و سرشارتر نداشته اند زبان به
ستایش و سپاس مى گشوده و تن و جان خود را تسلیم صاحب نعمتان مى کرده است . چون نعمت را متعلق به نعمت خوارگان مى دانسته , در طلب نعمت بردگى صاحب نعمت را پذیرا مى شده است , بردگى تن یا بردگى روح و فکر را .
به یادآوردن اینکه[ ( همه سپاسها و ستایشها از آن خداست] ( مى فهماند که نعمتها نیز همه از آن خداست . پس هیچ کس به حقیقت مالک چیزى نیست تا از آن راه بتواند , و حق داشته باشد , کسى را اسیر و مطیع و بنده خویش سازد . به روحهاى ضعیف و دلهاى محسور و چشمهاى فریفته نعمت نیز مى آموزد که رحمت و بخشش ناچیز صاحبدولتان و اربابان عالم را به چیزى نگیرند , از آنان ندانند , در برابر آن تن به بردگى ندهند , محرومیت از آن را تحمل نکنند و دارنده و محتکر آن را غاصب و متجاوز بدانند .
این , شعار اسلام است که یکسره نمودارى است از جهان بینى و ایدئولوژى این مکتب . در این شعار یک[ ( نفى] ( وجود دارد و یک[ ( اثبات] ( .
نخست , همه قدرتهاى طاغوتى و غیر خدایى را نفى مى کند . خود را از یوغ بردگى هر نیروى اهریمنى نجات مى دهد . هر دست و بازویى را که به شکلى او را به راهى مى کشاند قطع مى کند . هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگیزه اى جز
انگیزه هاى خداپسند را به دور مى ریزد و با این نفى پرشکوه خود را از همه زبونیها و ذلتها و اسارتها و بندها و بندگیها مى رهاند . و آن گاه فرمان و اراده خدا را که فقط در قالب یک[ ( نظام الهى] ( یعنى یک جامعه اسلامى به معناى واقعى قابل لمس و قابل پیاده شدن است بر وجود خویش فرمانروا مى سازد و بندگى خدا را که با هیچ بندگى دیگرى سازگار نیست مى پذیرد .
بندگى خدا یعنى سامان زندگى را طبق فرمان حکیمانه خدا تدارک دیدن و در نظام الهى که خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسیم شده باشد , زیستن . یا با همه قدرت و تلاش ممکن در جهت ایجاد چنین نظامى و چنان سامانى حرکت کردن .
نظامهاى دیگر , نظامهایى که بر شالوده یک تفکر بشرى بنا شده است , به این دلیل که از جهالت و بى اطلاعى و کج اندیشى و احیانا غرض ورزى خالى نیست , نمى تواند بشر را کامیاب سازد و او را به کمال مطلوب انسانى اش برساند .
فقط جامعه و نظام الهى است که چون از حکمت و رحمت خدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نیازهاى انسان و از آنچه مى تواند برآورنده این نیازها باشد طرح ریزى شده مى تواند محیط مساعد و مناسبى باشد براى رشد این نهالى که نامش[ ( انسان ) ] است .
دشمن نظامهاى دیگر نیستیم , دلسوز آنهاییم . این سخن انبیا است و انبیاى خدا , پدران دلسوز بشرند . به سازندگان و طراحان خانه هایى که بشر مى باید در آن زیست کند , یعنى به
پدید آورندگان و بانیان نظامهاى اجتماعى , مى آموزند و پند مى دهند که : بشر جز در نظام الهى و توحیدى کامروا نبوده و نخواهد بود . تاریخ ثابت کرده است و دیده ایم و مى بینیم که در نظامهاى غیر خدایى انسانیت چه مى کشد و انسانها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشته اند .
پس از آن نفى ها , یک انسان عادى که هنوز با واقعیتهاى جاهلى دست به گریبان است , احساس غربت و وحشت مى کند و خود را تنها مى یابد . او از طرفى در مد نگاه خود همه بنیانهایى را که تا این لحظه استوار به نظر مى رسید در حال فروریختن مشاهده مى کند ولى از طرفى جاهلیت , به سطبرى یک کوه , خود را به او نشان مى دهد و به رخ او مى کشد . همان چیزهایى که او آنها را نفى کرده است , بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مى آورند و او را به هراس مى افکنند . درست در همین لحظه است که او مى گوید : الله اکبر خدا بزرگتر است : از همه چیز , از همه کس , از همه قدرتها و قدرتمندیهایشان و , از آنکه بتوان او را به وصف آورد . طراح سنتها و قانونهاى تکوینى جهان , چه در طبیعت و چه در تاریخ , اوست ۰ پس پیروزى نهایى که در گرو سازگارى با این قوانین و سنتهاست , تنها در پایبندى به فرمان او میسر است و بندگان و فرمانبران او تنها جبهه پیروزمند در کشمکش تاریخى بشریت اند .
و محمد صلى الله علیه و آله این حقیقت را خوب مى دانست و با همه وجودش به آن ایمان داشت و آن را لمس مى کرد . از آن رو یک تنه در برابر همه گمراهان مکه , بله در برابر همه جهان , ایستاد . و چنانکه از انسان برجسته اى در حد او گمان مى رود چندان پایدارى کرد که کاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلتبار قدرتهاى طاغوتى رها ساخت و در مسیر فطرى که مسیر تکامل است , به راه انداخت .
کسى که در برابر قدرتگونه هاى بشرى خود را کوچک و ضعیف و بى اراده مى یابد , اگر بفهمد و بداند که برترین قدرتها خداست دلش اطمینان و آرامش مى یابد و در باطنش نیرویى بیسابقه شعله مى کشد , و همین است که او را برترین و نیرومندترین مى سازد .
این بود خلاصه اى از مفاد و محتواى چهار جمله اى که در رکعتهاى سوم و چهارم نماز در حال ایستاده تکرار مى شود .
نمازگزار پس از قرائت ۱۷ به رکوع مى رود . یعنى در برابر خدا موجودى که ماوراى نقطه اوج اندیشه انسان در آفاق خصلتهاى نیک و عظمت آفرین است از سر تعظیم خم مى شود .
رکوع نمایشگر و نمودار خضوع انسان است در برابر قدرتى که آن را فراتر از خود مى داند , و مسلمان چون خدا را برترین قدرتها مى داند در برابر او رکوع مى کند . و چون هیچ موجودى جز خدا را برتر و فراتر از انسانیت خود نمى داند در برابر هیچکس و هیچ چیز دیگر سر خم نمى کند . در همان حال که تن خود را در برابر خدا به حالتى خاضعانه درآورده است , زبان را نیز به حمد و ستایش و بیان عظمت او مى گشاید .
سبحان ربى العظیم و بحمده ( ۱۸ ) پاک و پیراسته است خداوندگار بزرگ من و من او را ستایش مى کنم .
این حرکت که با گفتارى هماهنگ انجام مى گیرد به
۱۷ منظور خواندنیها و گفتنى هایى است که در حال ایستاده گفته مى شود . حمد و سوره در رکعت اول و دوم , و تسبیحات اربعه یا فقط سوره حمد در رکعت سوم و چهارم .
۱۸ به جاى این ذکر مى توان گفت : سبحان الله سبحان الله سبحان الله
نمازگزار و هم به دیگران که این حالت را از او مى بینند , بندگى او را در برابر خدا باز مى نماید و چون بنده خدا , بنده غیر خدا نیست آشکارا سرافرازى و آزادى او را از بردگى غیر خدا اعلام مى کند .
پس از سر برداشتن از رکوع , در حالى که آماده تعظیم و کرنشى متواضعانه تر است , به خاک مى افتد .
جبهه بر خاک نهادن , نشانه بالاترین حد خضوع انسان است , و نمازگزار این حد نصاب تواضع را شایسته خدا مى داند , زیرا کرنش در برابر خدا , کرنش در برابر نیکى و زیبایى مطلق است و آن را در برابر هر کس یا هر چیز غیر خدا حرام و ناروا مى شمارد , زیرا گوهر انسانیت که ارزنده ترین متاع بازار هستى است با این کار فرو مى شکند و انسان خوار و پست مى شود .
در همان حال که سر بر خاک نهاده و خود را غرق در عظمت خدا مى بیند , زبانش نیز با این حالت هماهنگى مى کند و با ذکرى که مى گوید در حقیقت عمل خویش را تفسیر مى کند .
سبحان ربى الاعلى و بحمده ( ۱۹ ) پاک و پیراسته است خداوندگار من که برترین است و من ستایشگر اویم .
خداوندگار برترین , خداوندگار پیراسته و پاک , و تنها در
۱۹ به جاى این ذکر مى توان گفت : سبحان الله سبحان الله سبحان الله .
برابر چنین موجودى است که سزاوار است انسان زبان به ستایش بگشاید و جبهه به خاک بساید .
پس سجده نماز , به خاک افتادن در برابر یک موجود ناقص و ضعیف و بى مقدار نیست , همچون به خاک افتادن در برابر بتهاى پوشالى و قدرتهاى پوک . به خاک افتادن در برابر برترین و پاکترین و گرامى ترین است .
نمازگزار با این حرکت عملا فرمانبرى و اطاعت خود را از خداى حکیم و بصیر اعلام مى دارد و پیش از همه این تسلیم و فرمان پذیرى را به خود تلقین و یادآورى مى کند . و چنانکه دانسته ایم , پذیرش همین[ ( عبودیت مطلق در برابر خدا] ( است که قید و بند عبودیت هر کس و هر چیز دیگر را از آدمى بر مى دارد و او را از اسارتها و زبونیهایى که بر او تحمیل شده است رها مى کند .
مهمترین اثرى که باید از این دو ذکر , ذکر رکوع و سجود , انتظار داشت آن است که به نمازگزار بیاموزد که در برابر کدام موجود باید تسلیم و خاضع و ستایشگر بود و این به معناى نفى این همه در برابر هر چه و هر که جز اوست . و شاید به همین موضوع اشاره مى کند حدیثى که از قول امام علیه السلام مى گوید[ : ( نزدیکترین حالات آدمى به خدا , حالت سجود است] ( . ( ۲۰ )
۲۰ ۰ اقرب ما یکون العبد الى الله و هو ساجد . سفینه البحار , ج ۱ , ماده سجد .
در رکعت دوم و هم در رکعت آخر همه نمازها , پس از سر برداشتن از دو سجده , نمازگزار همچنان که نشسته است سه جمله که هر یک بازگو کننده حقایقى از دین است , بر زبان مى راند . این عمل را که با آن گفتارها همراه است[ ( تشهد] ( مى نامند ۰
در جمله اول , گواهى مى دهد به یگانگى خداوندگار جهان :
اشهد ان لااله الاالله گواهى مى دهم که معبودى جز الله نیست . و سپس این حقیقت را بدین گونه تاکید مى کند ۰
وحده فقط او ( خداوندگار جهانیان است ) . و آنگاه آن را به زبانى دیگر تکرار مى نماید ۰
لا شریک له او را شریکى در الوهیت نیست .
هر آنکس و هر آن چیزى که بشر را به زیر یوغ عبودیت خود کشیده و او را فرمانبر خود ساخته باشد[ ( اله] ( اوست . هوسها و تمایلات حیوانى , شهوات و آزمندیهاى بشرى , نظامات و
قرار دادهاى اجتماعى , پدید آورندگان و سردمداران آنها هر یک به نوعى انسان را به خدمت مى گیرند و هر یک به شکلى بر او الوهیت مى کنند . ( ۲۱ )
لااله الاالله نفى همه این فرمانرواییهاست . و تشهد , گواهى دادن نماز گزار است بر این نفى . یعنى نماز گزار مى پذیرد و به گردن مى گیرد که تنها خداى یگانه است که بر او حق فرمانروایى و الوهیت دارد و آن همه حق هیچ تحکمى را بر او ندارند .
همین که کسى این را پذیرفت , خود او نیز حق نخواهد داشت که هیچ موجود دیگرى ( انسانى یا حیوانى یا فرشته اى و جمادى یا هواها و شهوات نفس خود ) را به الوهیت بپذیرد و تن به طاعت و عبودیت او دهد . این سخن بدان معنى نیست که موحد تن به هیچ تعهد اجتماعى نمى دهد و هیچ قانون یا حاکمى را نمى پذیرد . چه , بسى روشن است که زندگى اجتماعى بنابر ماهیت خود ناگزیر از تعهدها و فرمانبریهاست . بل بدین معنى است که هیچ تحکمى و هیچ نظامى را که از فرمان خدا نشات نگرفته باشد نمى پذیرد و تحمل نمى کند . در زندگى فردى و اجتماعى خود گوش
۲۱ – توجه شود به آیاتى از قبیل : افرایت من اتخذ الهه هویه . . .
سوره جاثیه , آیه ۲۳ و . . . ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا . . . , پس از این جمله : اتخذوا اخبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله سوره توبه , آیه ۳۱
و قال فرعون یا ایها الملاما علمت لکم من اله غیرى . . . سوره قصص , آیه ۳۸ و روایاتى از قبیل : الهتم بطونهم
به فرمان خداست و اى بسا که بنا به فرمان خدا و به مقتضاى شکلى که خدا براى اداره زندگى انسانها تعیین کرده , لازم باشد که از کسانى اطاعت کند و به تعهداتى پایبند باشد . پس فرمانبرى و تعهد , بنابر خصلت ذاتى زندگى جمعى , از زندگى انسان موحد نیز تفکیک ناپذیر است , منتها این فرمانبرى , فرمانبرى از هوسهاى نفس سرکش خود یا از خودکامگیها و خود خواهیهاى آدمیانى چون خود او نیست , فرمانبرى از اراده و فرمان خداى بصیر و حکیم است . زیرا اوست که مقررات لازم الاجرا و زمامداران واجب الاطاعه را معین مى کند و آنان نیز فقط در چهار چوب فرمان او بر بندگان او فرمان مى رانند . ( ۲۲ )
این دستور قرآنى ناظر به همین حقیقت است :
اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم ( ۲۳ )
از خدا و پیامبر و کسانى که در میان شما ( به گزینش و تعیین خدایى ) صاحبان فرمان اند , فرمان برید .
و شاید به ملاحظه همین حقیقت و به دنبال آن است که در
۲۲ دقت در آیات و روایاتى از قبیل :
من یطع الرسول فقد اطلاع الله سوره نساء , آیه ۸۰
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون ۰ سوره مائده , آیه ۵۵
انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر . . .
العلماء امناء الله فى خلقه . . .
مى تواند نمایشگر حدود تقریبى این حقیقت باشد .
۲۳ سوره نساء , آیه ۵۹
جمله دوم تشهد , نمازگزار چنین مى گوید :
و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و شهادت مى دهم که محمد بن بنده و پیام آور اوست .
پذیرش محمد ( ص ) به عنوان پیام آور خدا , در معنا پذیرش نمایندگى و خلافت الهى اوست . یعنى راه خدا را در راه محمد جستن و فرمان او را از بنده برگزیده او گرفتن .
بسیارند خداپرستانى که در شناخت راه خداپسند به خطا رفته اند . معرفى و پذیرش محمد صلى الله علیه و آله به عنوان پیامبر خدا مشخص کننده و جهت دهنده تلاش و حرکتى است که انسان خدا پرست باید در زندگى از خود بروز دهد تا خدا پرستى او ادعایى راست باشد .
در این جمله با تکیه بر روى عبودیت محمد , صلى الله علیه و آله , و پیشتر آوردن کلمه[ ( عبده] ( از کلمه[ ( رسوله] ( گویا خواسته اند مهمترین ارزش اسلامى را معرفى کنند و به راستى چنین است . همه فضیلتهاى انسانى خلاصه مى شود در بنده واقعى و مخلص خدا بودن و آن کس که در این میدان از همه پیشتر است در کفه انسانیت از همه سنگینتر است .
براى کسى که به مفهوم بندگى خدا آشنا باشد این سخن بى نیاز از استدلال است . اگر بندگى خدا به معناى خضوع در برابر حکمت و بصیرت و رحمت و نیکویى و زیبایى بى پایان و ملازم با آزادى از بندگى نفس و بردگى غیر است , کدام ارزش برتر از آن
مى توان یافت ؟ مگر نه اینکه همه بدیها و پستیها و شقاوتها و رذالتها و نامردمیها و همه سیاهیها و تاریکیها از بردگى انسان در برابر سرکشى هاى نفس یا سرکشى و طغیان انسانهاى مدعى زاییده مى شود ؟ و مگر نه اینکه بندگى خدا ریشه هر بندگى دیگر را مى سوزاند و نابود مى سازد ؟
نکته ظریف و دقیقى که در این دو جمله اول تشهد هست , این است که : یادآورى توحید و نبوت ضمن یک گواهى از سوى نمازگزار انجام مى شود و او به یگانگى خدا و عبودیت و رسالت محمد صلى الله علیه و آله [ , ( شهادت] ( مى دهد . این شهادت دادن در حقیقت به معناى قبول همه تعهداتى است که بر پذیرش این دو عقیده مترتب است . گویا نمازگزار با این گواهى مى خواهد بگوید که من همه تکالیفى را که از این دو عقیده ( توحید و نبوت ) مى زاید , به گردن مى گیرم . دانستن خشک و خالى , دانستنى که تعهدى به دنبال نداشته باشد , باورى که عملى به بار نیاورد , از نظر اسلام داراى ارزش نیست . گواهى دادن به یک حقیقت , به منزله ایستادن بر سر آن و قبول همه تعهدها و عملهایى است که دانستن آن حقیقت به بار مى آورد . قبول و پذیرشى که از اعتقادى خالص و ایمانى فعال و مثبت و زاینده پدید مى آید . پس تشهد نماز , در حقیقت , تجدید بیعتى است که نمازگزار با خدا و رسول او مى کند .
جمله سوم تشهد یک در خواست و دعاست .
اللهم صل على محمد و آل محمد بار خدایا , درود و رحمت فرست بر محمد و خاندان محمد .
محمد و خاندان پاک او ( صلوات الله علیهم ) نمودارهاى کامل و تمام عیار این مکتب اند . نمازگزار به زبان دعا , این نمودارها را در یاد خود زنده مى کند و با درود بر آنان پیوند روحى خود را با ایشان استوار مى سازد .
پیروان هر مکتبى اگر نمودارهاى عینى آن مکتب را در برابر خود نبینند قویا ممکن است راه را عوضى بپیمایند و گمراه شوند . همین ارائه دادن نمودارهاى عینى است که پایدارى مکتبهاى انبیاء را در مسیر زمان تامین کرده است . تاریخ اندیشمندان بسیارى را به یاد دارد که براى تامین زندگى والا و سعادتمندانه انسان طرحها و نقشه ها پدید آورده , مدینه هاى فاضله ترسیم کرده , و کتابها و نوشته ها از خود به جا نهاده اند . ولى پیامبران بى آنکه به بحث و جدالهاى فیلسوف مابانه بپردازند , طرح خود را در عمل نشان دادند , از خود و از نخستین گرویدگان به خود , انسانهاى طراز نوین ساختند و بر دوش آنان پایه هاى نظام مطلوب خود را استوار کردند . و چنین بود که مکتب پیامبران زنده ماند و از طرح نقشه آن اندیشمندان و فیلسوفان جز نقشى بر صفحه کتاب باقى نماند .
نمازگزار براى محمد و آل محمد که زبده ترین نمودارها و تبلورهاى این مکتب اند , صمیمانه دعا مى کند ۰ بر آنان که یک عمر به شکل این مکتب زندگى کرده و انسان طراز اسلام را به تاریخ نشان داده اند , درود مى فرستد و از خدا براى آنان درخواست
درود و رحمت مى کند و پیوند روحى خود را با آنان که مى تواند همچون جاذبه اى نیرومند او را به راه خود و به هدفى که در تکاپوى آن بوده اند بکشاند مستحکمتر و عمیقتر مى سازد .
صلوات بر محمد و آل محمد , مجسم کننده چهره افراد زبده و دستچین اسلام است و با مجسم کردن و در منظرآوردن این چهره ها مسلمان مى تواند همیشه راهى را که باید بپیماید بشناسد و آماده حرکت در آن شود .
بدرود نماز , مشتمل بر سه درود ( سلام ) است . و البته باز همراه یاد خدا و نام او . ( ۲۴ ) پس نماز با نام خدا شروع مى شود و با نام خدا پایان مى گیرد و میان این سرآغاز و پایان نیز یکسره نام خدا و یاد اوست . اگر در جمله و ذکرى از پیامبر یا خاندان او نام برده مى شود آن نیز همراه یاد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست .
جمله اول , درودى است از نمازگزار بر پیامبر خدا و طلب رحمتى از خدا بر آن بنده برگزیده :
السلام علیک ایها النبى و رحمه الله و برکاته درود بر تو اى پیامبر , و رحمت خدا و برکات او بر تو باد .
پیامبر , بنیانگذار اسلام یعنى سلسله جنبان تلاش و حرکتى است که اکنون نمازگزار خویشتن را دست به کار آن مى بیند . غریو توحید را او برکشید که با طنین آن جهانى را زیر و رو کرد و شالوده زندگى شایسته انسان را براى همیشه زمان ریخت . او بود که خطوط اصلى چهره انسان طراز اسلامى را و جامعه اى را که مى تواند
۲۴ از این سه مى توان فقط سومین را گفت . آن دوى دیگر , مستحب است .
پرورشگاه چنین انسانى باشد , ترسیم کرد . و اکنون نمازگزار همان شعار را با نماز خود و با درسها و رهنمودهاى ضمنى آن در زندگى و در فضاى زمان خود منعکس مى کند و گامى به سوى آن جامعه برین و تکوین آن انسان و الا بر مى دارد . پس بى مورد نیست اگر در پایان این عمل , پیامبر و پیشواى خود را که وى را بدین راه افکنده و در آن راهبرش بوده است , به سلامى یاد کند و با این زبان حضور خود را در کنار او و در راه او اعلام نماید .
در جمله دوم , نمازگزار برخود , بر همسنگرانش و بر همه بندگان شایسته خدا درود مى فرستد .
السلام علینا و على عباد الله الصالحین درود بر ما و بر بندگان شایسته خدا .
و بدین گونه , یاد بندگان شایسته خدا را در ذهن خود بیدار مى سازد و وجود و حضور آنان را مایه دلگرمى خود مى دارد .
در دنیایى که مظاهر گناه : پستیها و زشتیها , دنائتها و ددمنشیها , ستمها و ستم پذیریها , آلودگیها و ناپاکیها همه جا را فرا گرفته و همه کس را در خود فرو برده است , در محیطى که به چشم انسان هوشمند و هوشیار همه چیز خبر از افلاس و ورشکستگى انسانیت مى دهد و زرق و برقها در نظرش رنگ و جلایى ساختگى بر روى ابتذالها و فرسودگیها مى نماید . در جهانى که داعیه هاى حق طلبى و دادگرى نمى تواند فضاحت خود خواهیها و جاه طلبیها را بپوشاند و جاى خالى على و حسین و صادق ( علیهم السلام ) را با
هیاهوى عوام فریب معاویه و یزید و منصور پنهان بدارد , و مختصر , در روزگارى که اخلاف شایسته شیطان جاى مردان صالح خدا را گرفته اند , آیا مى توان به نیکى و صلاح , به چشم یک واقعیت نگریست و بودن آن را انتظار داشت ؟ آیا مى توان جز گناه و آلودگى , جز ناکامى و حق کشى انتظار دیگرى از آدمیزادگان داشت ؟ باید اعتراف کرد که اگر هم بتوان , به آسانى نمى توان .
سلام بر بندگان شایسته خدا , در چنین شرایطى , به مدد دل افسرده و نومید مى شتابد . گویى سروشى است که در دل تاریکیها , خبر از حضور روشنى و سپیدى مى دهد . نمازگزار را به وجود یاران و همسنگرانى نوید مى بخشد . به او مى گوید : تنها نیستى . در دل این کویر خشک , جوانه اى ثمر بخش و دیرپاى مى توان یافت . همچنان که در همیشه تاریخ , اجتماعات منحرف و تباه , زادگان اراده هاى نیرومند و انسانهاى برجسته اى بوده است که در نهایت بانیان جهان نو و شالوده ریزان زندگى نوینى گشته اند . اکنون نیز طبق سنت خدا در تاریخ , همان نیروهاى نور و نیکى آفرین در بطن این جهان تاریک و پلید به تلاش و کوشش اند . آرى صالحان , آنان که به گونه اى شایسته و سزاوار خدا را عبودیت مى کنند و فرمان مى برند , در صف رویاروى طاغوتیان ایستاده اند .
که هستند این بندگان شایسته و کجایند ؟ و آیا نباید از آنان درس آموخت و با آنان گام برداشت ؟ چرا . هنگامى که نمازگزار خود را در کنار این شایستگان قرار مى دهد و بر خود و بر آنان در یک جمله درود مى فرستد ( سلام بر ما و بر بندگان شایسته
خدا ) , پرتویى از غرور و سربلندى و اطمینان بر دل او فرو مى تابد . مى کوشد به راستى در ردیف و در کنار آنان قرار گیرد و از اینکه نتواند پا به پاى آنان گام بردارد احساس شرم مى کند و این به او تعهد و تکلیفى تازه مى بخشد .
بندگان شایسته چگونه اند و شایستگى به چیست ؟ شایستگى تنها به نماز خواندن نیست , شایسته آن است که از عهده تکالیف سنگین الهى برآید و چنان عمل کند که نام بنده خدا بر او ناساز و نامتناسب نباشد , درست مثل دانش آموز شایسته در یک کلاس درس .
و سرانجام در سومین جمله , نمازگزار خطاب به همین بندگان شایسته ( خطاب به فرشتگان ( ۲۵ ) یا خطاب به نمازگزاران ) مى گوید :
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته – سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما .
و بدین گونه بار دیگر , صلاح و شایستگى ( یا فرشته خویى یا پیوند با دیگر نمازگزاران ) را به یاد مى آورد و مخاطبان گرامى خود را به دعاى خیر یاد مى کند و نماز را به پایان مى برد .
۲۵ . و گویا به عنوان درسى در جهت فرشته خویى .