زندگی نامه حسین بن حمدان خصیبی، بنیانگذار فرقه نصیری – علوی
اشـاره
حسین بن حمدان جنبلائی خصیبی از راویان مهم و به نظر نویسنده مقاله بنیانگذار مـذهب نـُصیری/ عـلوی است. اطلاعات کتابهای کهن رجالی ما از وی از چند سطر تجاوز نمیکند که در کتابهای اخیر نیز هـمان مطالب تکرار شده است. (برای نمونه بنگرید:معجم رجال الحدیث خویی، ج۵، ص۲۲۴ و قاموس الرجـال شوشتری، ج۳،۴۴۰ـ۴۴۱) از وی تا آنجا کـه اطـلاع دارم دو کتاب به چاپ رسیده است. ۱ـ دیوان خصیبی با تحقیق س. حبیب (مؤسسه الاعلمی للمطبوعات ۱۴۲۱/۲۰۰۱) ۲ـ الهدایه الکبری (مؤسسه البلاغ بیروت، الطبعه الرابعه ۱۴۱۱/۱۹۹۱). کتاب اخیر درباره زندگی و شرح حال ۱۴ معصوم علیهالسلام است و در منابع شـیعی از جمله بحارالانوار از آن نقل قول شده است.
خصیبی از مصادیق نقضی توثیق به شیخوخه الاجازه است. (معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۷۷ و اصول علم الرجال بین النظریه و التطبیق، ج۲، ص۲۹۳) وی در سال ۳۴۴ به هارون بن
______________________________
۱٫ مشخصات اصل این تـرجمه چـنین است:
Yaron Freiman, “al-Husayn ibn hamdan al-khasibi, A historical biography of the founder of the Nusayri-Alawite sect”, in Studia Islamica, 2001, p. 91-112.
موسی تلعکبری اجازه داده است و با اینحال نجاشی و ابنغضائری او را ضعیف و فاسدالمذهب دانستهاند و لذا علمای رجال در دلالت شیخوخه الاجازه بر توثیق مجیز خدشه کردهاند.
علامه شوشتری در قاموس الرجال (ج ۳، ص۴۴۱) احتمال داده که وی همان حسین بـن حـمدان باشد که در سال ۲۹۶ ه علیه مقتدر و به نفع ابن معتز توطئه و کودتا کرد، ولی این احتمال درست به نظر نمیرسد و اینها دو نفر بودهاند چنانکه در اعیان الشیعه ج۵، ص ۴۹۰ـ۴۹۷ معرفی شدهاند.
با توجه بـه فـقدان منابع فارسی (و نیز عربی) در معرفی شخصیت خصیبی، ترجمه مقاله کنونی و عرضه آن به بازار دانش مغتنم خواهد بود. نویسنده مقاله هارون فریمن موضوع پایان نامهاش را به خصیبی اختصاص داده و مقاله کـنونی گـزیدهای از هـمان تحقیق است.
این مقاله مـبتنی اسـت بـر تحقیقی (به زبان عبری) توسط نویسنده با عنوان «حسین بن حمدان خصیبی، شخصیت و نقشش در تأسیس فرقه نُصیری ـ علوی» که در سال ۱۹۹۸ بـه راهـنمایی دکـتر ام. ام. براشر در دانشگاه عبری اورشلیم انجام شد و پروفسور ای. کـوفسکی از دانـشگاه حیفا نیز آن را خواند. مایلم از دیوید کوک که پیش نویس اولیه را مطالعه کرده و توصیههای مهمی را افزوده و از لی چیپمن به خاطر تـرجمه ایـن مـقاله و اظهار نظرهای سودمندش تشکر کنم، نیز از طارق ابورجب به خـاطر جلب توجه من به منتجب العانی.
چگونگی شکلگیری فرقه نُصیری ـ علوی پوشیده در هالهای از ابهام است. رأی مقبول کنونی آنـ اسـت کـه این فرقه طی قرن سوم/ نهم در عراق شکل گرفته و با شـخص ابـوشعیب محمد بن نُصیر مرتبط است.(۱) در این مقاله خواهم کوشید تا اثبات کنم که ابن نُصیر از نـظر تـاریخی بـنیانگذار این فرقه نیست و از نظر دینی نُصیریان از او چنان تصوری ندارند. رتبه او در مذهب نـُصیری بـرتر از رتـبه بنیانگذار است و به مرتبه الوهیت میرسد. این فرقه پس از مرگ ابن نُصیر توسط فردی بـنیان نـهاده شـد که تقریبا از صفحات تاریخ ناپدید شده است یعنی حسین بن حمدان خصیبی. این مـقاله در پیـ آن است که با استفاده از همه اطلاعات موجود، تا حّد امکان تصویر کاملی از فـعالیت تـاریخی او تـرسیم کند تا بر مطالعات مربوط به نصیریه، که هنوز فرقهای پر ابهام و کمتر
شناخته شـده اسـت، پرتوی افکند. در مقالهای دیگر بر بعد الهیاتی این تحولات که در اینجا مجال بـسط نـدارد، مـتمرکز خواهم شد.
۱٫ مقدمه
نُصیریه فرقهای التقاطی است با عقایدی اسرارآمیز که ریشه در محافل غلات(۲) شـیعه دارنـد و در میان آنها عقیده به الوهیت علی بن ابی طالب علیهالسلام عقیدهای اسـاسی اسـت. ادیـان ایرانی، گنوسی و مشرک نیز بر این عقاید تأثیر گذاشتهاند.(۳) رونه دوسو بر آن بود کـه در دورهـ اقـامت نصیریان در سوریه و عراق، تأثیرهای بیرونی از جانب شیعه اسماعیلی(۴)، صابئان(۵)، فرقههای گنوسی(۶)و بـاقیمانده مـشرکانی که هنوز به اسلام نگرویده بودند،(۷) اعمال میشد. هاینس هالم تأثیرهای مشرکان و گنوسیان را میپذیرد، ولی بـر نـقش غلات در شکلگیری نصیریه تأکید میکند.(۸) هالم حفاظت از سنتهای غلات کوفه تا زمـان ابـننصیر (قرن سوم/ نهم) را شرح میدهد.(۹) شاگردان ابـننصیر، بـه نـوبه خود سنتهای اسرارآمیز خاصی را زنده نگه داشـتند کـه در طی زمان به اصول مذهب نصیری تبدیل شدند.(۱۰)
به نظر میرسد که رأیـ هـالم را با توجه به سرآغازهای نـصیریه، و رأیـ دوسو را بـا تـوجه بـه دوره بعدی (از پایان قرن یازدهم) بـاید پذیـرفت. در طی این دوره نصیریه به مناطق لتکیه و لبنان مهاجرت کردند و در آنجا با گـروههای مـختلف فوق الذکر ارتباط یافتند.
این فـرقه که ظاهرا با شـیعه قـطع رابطه کرده بود، در قرن چـهارم/ دهـم دو مرکز در بغداد و در حلب دایر کرد.(۱۱) در قرن پنجم/ یازدهم نصیریان به خاطر درگیری بـا گـروههای دیگر و آزار و اذیت مسلمانان مجبور شـدند از مـرکز خـود به لتکیه نـقل مـکان کنند. در آنجا آنان تـا بـه امروز باقی ماندهاند.(۱۲)
نصیریان هیچگاه مسلمان تلقی نشدهاند. شیعیان آنان را غلات میدانند و سنّیان آنـان را کـافرانی تمام عیار.(۱۳)
۱ـ۱٫ نام این فرقه:
دوسـو پیـشنهادهای مختلف دربـاره مـنشأ نـام این فرقه را متذکر شـده و متوجه شده که خود
نصیریان نامشان را با ابن نصیر مرتبط میدانند.(۱۴) وقتی به دنبال تـاریخ ایـن فرقهایم، آنان را تحت چندین نام مـتفاوت مـییابیم. احـتمالا نـصیریه نـظیر خیلی از دیگر گـروههای انـشعابی شیعه، به نام شخص مورد علاقهشان نامگذاری شدهاند.
نخستین شواهد دال بر وجود این فرقه که در اخـتیار مـاست، نـوشتههای شیعی قرن سوم/ نهم است. بنابر گـزارش فـرق الشـیعه حـسن بـن مـوسی نوبختی (م ۲۸۸/۹۰۰) یکی از فرقههای شیعی نَمیریه نامیده میشد که برگرفته از نام محمد بن نُصیر نَمیری بود. بنابر این گزارش، وی ادعا میکرد که پیامبری است که امام حسن عـسکری علیهالسلام او را فرستاده است. وی این امام را خدا میدانست و به تناسخ اعتقاد داشت.(۱۵) بیش از صد سال بعد، عبدالقاهر [متن انگلیسی: قادر [بن طاهر بغدادی (م ۴۲۹/۱۰۳۷) نیز در کتاب الفَرق بین الفِرق فرقه ابننصیر را بـه نـام «نَمیریه» نامید.(۱۶)
با وجود این، بنابر نوشتههای نصیری، اعضای فرقه خصیبی با عنوان موحدون یا اهل التوحید به خود اشاره میکردند، و این بدین معناست که آنان خود را مسلمانان حـقیقی مـیدانستند نه کافر و بیایمان. این نوشتهها به ما میگویند که از قرن پنجم/ یازدهم به این سو، آنان خود را «خَصیبیه» مینامیدند. در منبعی نصیری که بـه قـرن نوزدهم برمیگردد، دعایی را مییابیم: «بـه خـاطر شکست دودمان عثمانی و پیروزی فرقه خصیبیه ـ نصیریه».(۱۷) تنها در قرن ششم/ دوازدهم در الملل و النحلِ محمد بن عبدالکریم شهرستانی (م ۵۴۸/۱۱۵۳) این فرقه با نام نُصیریه نیز نـامگذاری شـدهاند.(۱۸)
۱ـ۲٫ منابع
محقق امروزی مـنابع اولیـه نصیری را در دسترس دارد، مطالبی که برای فهم تاریخ و عقاید این فرقه مفید است. بخش عمده این مطالب تا قرن نوزدهم به خاطر پنهان کاری اعضای این فرقه غیر قابل دسترس بـود. طـی قرنهای ۱۹ و ۲۰ شماری از منابع، عمدتا به خاطر نفوذ فرانسه در خاور نزدیک، از خفا به در آمدند. در قرن بیستم نصیریان در برابر محیط پیرامونشان بازتر شدند و امیدوار بودند که با آن همگون شده و دوره طولانی اذیت و آزارشـان پایـان یابد. در نـتیجه آنان انتشار کتابهایی را که به هویت دینی و تاریخیشان مربوط میشد، آغاز کردند. از آنجا که در این نوشتهها سـعی شده که اثبات شود نصیریان حقیقتا مسلماناند، در استفاده از آنها باید احـتیاط کـرد.(۱۹)
ایـن مقاله میکوشد تا از منابع نصیری و غیر نصیری هر دو استفاده کند و میزان توافق آنها را معلوم کند.
منابع نـصیری مـورد استفاده بدین قرارند:
۱٫ الهدایه الکبری:(۲۰) ظاهرا تنها کتاب خصیبی است که به طـور کـامل تـا دوره جدید باقی مانده است. بنابر منابع شیعی، وی آثار دیگری هم تألیف کرده است. این کـتاب که دربردارنده احادیثی درباره پیامبر، دخترش فاطمه علیهاالسلام و دوازده امام است، در سال ۱۹۸۶ در بـیروت به چاپ رسید و ظـاهرا بـه فارسی هم ترجمه شده است. احتمال این که واقعا خصیبی این کتاب را تألیف کرده باشد، زیاد است زیرا بخشهایی از این کتاب به عنوان اینکه او ناقلشان است، هم در نوشتههای امامیه و هم در نـوشتههای نصیری (در مجموع الاعیاد و نسخه خطی ۳۰۳ هامبورگ) نقل شدهاند. جزئیات شرححالی اندکی که در این کتاب یافت میشود، دارای اهمیت زیادی است.
۲٫ مجموع الاعیاد:(۲۱) این کتاب درباره اعیاد نصیریه است و مولفش میمون بن قـاسم طـبرانی، رهبر نصیریان در سوریه در نسل پس از خصیبی، است. این امر که این کتاب تنها چند سال پس از مرگ خصیبی نوشته شده، آن را منبع بسیار مهمی برای مطالعه نصیریه نخستین و مخصوصا خود خصیبی قـرار مـیدهد. این کتاب شامل نقل قولهای بسیاری، به نظم و نثر، از سخنان خصیبی است که بلندترینشان القصیده الغدیریه است.
۳٫ نسخه خطی ۱۴۵۰ پاریس:(۲۲) این نسخه تاکنون به طور کامل تحقیق نشده اسـت.(۲۳) ایـن نسخه عمدتا به مسائل کلامی میپردازد و سه قسمت آن با خصیبی مرتبط است: ۱٫ برگهای ۴۲ـ۴۷: رساله التوحید، که پاسخهای خصیبی است به پرسشهای شاگرد عراقیاش علی بن عیسی جسری؛ ۲٫ برگهای ۴۸ـ۵۳: پاسـخهای خـصیبی بـه پرسشهای شاگردش عبداللّه بن هـارون صـائغ، زمـانی که خصیبی مجلس خود را تشکیل داد و رسالهای را برای حاضران قرائت کرد (این رساله ممکن است رساله التوحید جسری باشد چنان که مـوضوعش هـمان اسـت)؛(۲۴) ۳٫ برگهای ۱۷۶ـ۱۷۹: شرحی از دیدار عبداللّه بن هارون صائغ بـا جـسری در سال ۳۴۱/۹۵۱، پس از آن که جسری پرسشها را گردآوری کرده بود (که احتمالا پرسشهای ابن هارون از خصیبی است، چنان که میتوان این مـطلب را از ایـن امـر که در اینجا قطعهای هست که تقریبا با یکی از پاسخهای خـصیبی به ابن هارون یکسان است، نتیجه گرفت).(۲۵) در پایان این نسخه فهرستی از کاتبان آن
هست که به سال ۶۳۶/۱۲۳۸ بـازمیگردد. ایـن مـیتواند اشارهای باشد به اینکه این نسخه حفظ و استنساخ شده و پیش از تـخریب بـغداد به دست مغولها در سال ۱۲۵۸، به سوریه انتقال داده شده است. میان سخنان خصیبی در این رساله و در جاهای دیـگر شـباهتهای مـحتوایی وجود دارد. این نسخه باقیماندهای از سنت نصیری عراق است، جایی که این فـرقه بـه طـور کامل ناپدید شد.
۴٫ اشعار منتجب العانی:(۲۶) مجموعهای از دیوانها که در نسخهای خطی در کتابخانه اسد در دمـشق، گـردآوری شـده است. ظاهرا عانی یکی از موحدون بوده و آنان را در اشعار خود ستایش میکند.(۲۷) ابیاتی از قصیدههای او بـه کـارهای خصیبی اشاره دارد. اذانی عانی را نیز به عنوان یکی از بزرگان نصیریه ذکر میکند.(۲۸) ایـن دیـوانها تـوسط یکی از محققان دمشقی به نام اسعد علی تحقیق شده است، وی به خطا بر آن اسـت کـه خصیبی از شیوخ صوفیه بوده است.(۲۹)
۵٫ نسخه خطی ۳۰۳ هامبورگ: بخشی از این نسخه در سال ۱۹۵۸ تـوسط اشـتروتمان بـه چاپ انتقادی رسید و به نام کاتبش شیخ محمود بعمره نامیده شد.(۳۰) عنوان آن چنین است: اخـبار و روایـات عن موالینا اهل البیت منهم السلام. این اثر مجموعهای از روایات دینی نـصیری دربـاره مـوضوعات گوناگون است که نظم و ترتیب خاصی ندارد. این نسخه ظاهرا نشاندهنده سنت نصیریان سوریه اسـت، زیـرا بـیشتر روایات خصیبی از طریق شاگرد حلبیاش جلّی، نقل شده است. برخی از این روایـات در الهـدایه الکبری و مجموع الاعیاد ظاهر میشود.
۶٫ الباکوره السلیمانیه فی کشف اسرار الدیانه النصیریه: این کتاب نوشته سـلیمان اذانـی است که با اسرار مذهب نصیری آشنا شد، ولی این مذهب را ترک گـفت و بـه ترتیب به یهودیت، اسلام و مسیحیت گروید و سـرانجام اسـرار ایـن فرقه را منتشر کرد.(۳۱) این کتاب عمیقا مـورد مـطالعه قرار گرفته و منبع عمده اطلاعات مربوط به مذهب نصیری در پژوهشهای جدید را شکل مـیدهد. مـهمترین بخش آن کتاب المجموع است، کـتابی کـه نزد نـصیریان مـقدس اسـت(۳۲) و تاریخ تألیف آن نامعلوم است. ایـن کـتاب شامل دعاهایی است و به شانزده بخش تقسیم میشود. برخی عناصر قرآنی در کـتاب المـجموع یافت میشود مثلا هر بخش آن سـوره نامیده شده، قطعاتی بـه صـورت نثر مسجع است، از تعابیر قـرآنی (بـسم اللّه، سبحان اللّه) استفاده شده و حتی نقل قولهایی (غیر دقیق) از
قرآن وجود دارد.(۳۳) انـدیشههای کـلامی در کتاب المجموع بیان شدهاند و بـزرگان ایـن فـرقه ذکر شدهاند کـه در مـیان آنان میتوان چهرههایی از افـسانههای یـونانی، ایرانی و اسلامی یافت. توضیحات اذانی که گاهی برای فهم عبارات مبهم مفید است، در پایـان هـر سوره آمده است. علاوه بر کـتاب المـجموع، کتاب اذانـی تـوصیفاتی را از روزهـای مقدس نصیری، اصول مـختلف کلامی، ادعیهای (موسوم به قدّاس) که در موقعیتهای متفاوت خوانده میشود و سرودهای نصیری مربوط به دورهـهای مـتعدد، دربردارد.(۳۴) کتاب اذانی را میتوان هم از لحـاظ انـدیشهها و هـم از لحـاظ مـضامین خاص، با نـوشتههای اولیـه نصیری پیوند داد. اذانی با مجموع الاعیاد آشنا بوده و از آن نقل قول کرده است. او حتی درباره تفاوتهای مـیان گـروههای مـختلف نصیری در تفسیر بندهای خاصی از آن، اظهار نظر کـرده اسـت.(۳۵) ایـن کـتاب تـوصیفات مـفصلی را از مراسم دینیای که اذانی یک قرن و نیم پیش در روستای محل زندگیاش از سرگذرانده، دربردارد. اگرچه این کتاب طی قرن نوزدهم تألیف شده ولی اندیشهها و اصول بسیار کهن نصیری را حـفظ کرده است.
۷٫ تاریخ العلویین:(۳۶) مجموعهای است از روایات به ظاهر تاریخی نصیری. نویسنده علوی این کتاب، محمد غالب طویل در آغاز قرن نوزدهم به عنوان حاکم عثمانی طرطوس خدمت میکرد و تمام تـلاش خـود را کرد تا اختلافات میان شیعیان و نصیریان را کاهش دهد و حتی آنان را به همین نام «علویین» مینامید. به نظر میرسد که طویل حکایات عامیانه و تاریخ شیعه را به هم بافته است. ایـن گـرایش، و نیز نبودن روایات مقدس در این کتاب شواهد آناند که این کتاب به لحاظ تاریخی اصلا قابل اعتماد نیست. با این حال اطلاعات تـاریخی مـوثق غالبا مورد اشاره قرار گـرفته و یـا به صورت نادرست مورد ارجاعاند.
۲٫ زندگی نامه خصیبی
۲ـ۱٫ دوران کودکی:
ابوعبداللّه حسین بن حمدان خصیبی جنبلانی در قرن سوم/ نهم، و بنابر یک منبع در سال ۲۶۰/۸۷۳ بـه دنـیا آمد.(۳۷) خانواده او ساکن جـنبلاء، شـهری میان کوفه و واسط، بودند.(۳۸) او به نام پدربزرگش (خصیب) به خصیبی ملقب شد.(۳۹) حمدان پدر خصیبی یکی از راویان احادیث شیعی بود که عمدتا به سیره پیامبر مربوط میشدند. عموی او
ابراهیم بن خـصیب از مـرابطان(۴۰) امام عسکری علیهالسلام بود. این دو نفر در کتاب خصیبی نام برده شدهاند.(۴۱) عموی دیگرش احمد بن خصیب در نوشتههای شیعی به عنوان یکی از مؤمنانی که برای تهنیت گفتن به امام عسکری عـلیهالسلام بـه خاطر تـولّد پسرش مهدی علیهالسلام (امام دوازدهم و موعود شیعه) به سامرا رفت، معرفی میشود. وی نیز همانند برادرش حمدان ظـاهرا در نوشتههای مربوط به سیره پیامبر تبحر داشت.(۴۲)
خصیبی در خانوادهای شیعی بـزرگ شـد کـه به امام نزدیک بود و لذا از همان سنین اولیه در معرض تجربههای دینی قرار داشت. او در کتابش میگوید که در سال ۲۷۳/۸۸۶ (شـاید در ۱۳ سـالگی) در مسجدی در غرب شهر مدینه به جماعت نماز خوانده، مسجدی که پیامبر و پسر عـمویش عـلی عـلیهالسلام در آن با هم نماز خوانده بودند.(۴۳) در جای دیگری از کتابش میگوید که در سال ۲۸۲/۸۹۵ حج گزارده و پیش از آن بـه بالای کوه ابوقبیس رفته بود و در آنجا جای پای پیامبر را دیده بود.(۴۴)
خصیبی جهان مـعنوی فراخی داشت. آثار او نـشان دهـنده انسانی است با احاطهای بسیار بر زبان عربی که علوم دینی (به ویژه قرآن، تفسیر و حدیث) را آموخته و شاعری است خوش ذوق که از اشعار دوره پیش از اسلام و دوره اسلامی به یک اندازه مطلع است.(۴۵)
۲ـ۲٫ نـخستین ارشاد باطنی او
در حالی که هنوز جوان بود با ملاقات با عبداللّه جنّان، همشهری اش، و احتمالا با تحریک عمویش احمد، آموزش او چرخشی اساسی یافت.(۴۶) جنّان ملقب به «فارسی» و «زاهد» بود و نوشتههایش نشاندهنده تـأثر از ادیـان ایرانی است.(۴۷) بنابر نوشتههای نصیری، جنّان اصولی را به خصیبی انتقال داد که در قرن سوم/ نهم از ابوشعیب محمد بن نصیر نمیری، که مدعی بود باب سرّ امام حسن عسکری علیهالسلام است، دریـافت کـرده بود. جنان در سال ۲۸۷/۹۰۰ از دنیا رفت.(۴۸) تأثیر او بر خصیبی سرنوشتساز بود. خصیبی تصمیم گرفت که از استادش پیروی کند با علم به اینکه این راه، راه اکثریت شیعه، و از جمله خانواده خودش، نـیست. بـا فقدان راهنما، خصیبی در جستجوی راهنمای دیگری بود تا بتواند فراگیری تعالیم باطنی محمدبن نصیر را نزد او ادامه دهد. به نظر میرسد که این جستجو بیست و هفت سال طول کشیده اسـت.
۲ـ۳٫ دومـین ارشـاد باطنی او
بنابر نوشتههای نصیری، در سـال ۳۱۴/۹۲۶ خـصیبی بـا عارفی قدیمی به نام علی بن احمد، از شاگردان ابن نصیر، در شهر طرباء نزدیک کربلا ملاقات کرد. طی این ملاقات که در دهـم مـحرم رخ داد، عـلی معنای نهفته آن روز یعنی روز عاشورا، را برای خصیبی آشـکار کـرد. گفته شده که در این جلسه که به قصد تشرف خصیبی بر پا شده بود، ۱۵۰ تن از شاگردان این عارف نیز شـرکت داشـتند. عـلی به اطلاع خصیبی رساند که امام حسن عسکری علیهالسلام از مـیان همه مریدانش ابن نصیر (و نه اسحاق بن محمد نخعی احمر که مورد علاقه فرقه اسحاقیه معاصر با آنـها بـود) را بـرگزیده و متبرک ساخته بود. امام حتی اعلام کرده بود که ابن نـصیر بـاب اللّه و والی المؤمنین است.(۴۹)
دوران پس از غیبت امام دوازدهم در میان شیعه دوران حیرت بزرگ بود. مسأله استمرار رهبریمعنوی امام هـمه فـرقههایشیعی و بـه ویژه نمیریه را درگیر ساخته بود. هر چند امام غائب بود ولی شیعه نـیازمند هـدایت مـعنوی بود. چندین فرقه که در میان آنها ظاهرا نمیریه هم بودند، از پذیرفتن مرجعیت سفرا سـر بـاز زدنـد.(۵۰) در این شرایط، شایسته توجه است که بنابر سنت نصیریه، مرشد خصیبی علی بن احـمد طـربائی مدعی شد که از سوی امام هادی علیهالسلام و پسرش امام حسن عسکری علیهالسلام بـهعنوان سـفیر مـنصوب شده است.(۵۱)
طربائی مراسمی برگزار کرد که از طریق آن خصیبی را به عنوان جانشین خود و رهـبر جـامعه مؤمنان در طرباء منصوب کرد. طربائی و جنان با انتقال اسرار ابن نصیر به خـصیبی، وی را عـهدهدار اسـتمرار طریقه ابن نصیر کردند. خصیبی معارف سرّی امام را به میراث برد. بنابراین احتمال دارد که خـصیبی عـلی طربائی را تنها سفیر بر حقّ میدانسته است.
۲ـ۴٫ خصیبی رهبری معنوی میشود
خـصیبی خـود را رهـبر یک گروه انشعابی شیعی نمیدانست، بلکه راهنمای جامعهای میدانست که تا آن زمان از طریقه درست شـیعه مـطابق بـا اراده امام و باب او ابننصیر، پیروی میکردند. خصیبی که به حقانیت خود باور داشـت در اشـعارش پیروان خود را
شیعه الحق(۵۲) و شیعه الهدی(۵۳) خطاب میکرد.
از روایات نصیریه آگاه میشویم که خصیبی در نتیجه مـطالعات بـاطنیاش خود را واسطه میان جهان انسانیِ مریدان و جهان معنوی میدانسته است. اشعار او پر از شـور و اشـتیاق دینی است. در قطعهای از قصیده غدیریه تجربهای بـاطنی از خـودش را شـرح میدهد و به صیغه سوم شخص به خـود اشـاره میکند:
جنبلانیکم سلیل خصیب | عبد عبدٍ لثانی عشر بدور |
قد غذاه أبوه مـن بـاطن الباطن | من شرح صاحب التـفسیر [= عـلی بن ابـی طـالب](۵۴) |
فـتسامی الی الحجاب حجاب اللّه | حتّی رسی ببحر الصـدور |
فـاستقا من رحیقه سلسلیا | فسقاه المحقّ سقی الممیری |
و تألّی لیسقینّ ذوی التقصیر] = شیعیان](۵۵) | سـمّ الذبـاح سقی النحیر |
و یری کلمّا یراه یـقینا | حاضرا شاهدا بغیر حـضور [اشـاره به شبحانگاری](۵۶) |
و یقوم المحمود نـجل خـصیب | فی ذری القدس فی المحل الأثیر |
قائلاً للذین تاهوا و ضلّوا [اشاره دوباره بـه شـیعیان | ] عن أبی شُبّر [=حسین یا عـلی عـلیهماالسلام ](۵۷) و نـور شبیر(۵۸) |
ابیات ایـن قـصیده نشان میدهد که خـصیبی تـجربهای عرفانی را از سر گذرانده است که متقاعدش کرده که او بر حق است و باعث ایجاد ایـن احـساس در او شده که موجودی برتر (شاید حـجابْ سـلمان) او را به رهـبری جـامعهاش مـنصوب کرده است.
در این مـرحله اولیه از شکلگیری این فرقه، ارکان الهیات نصیری(۵۹) در نقل قولهایی
از خصیبی ظاهر شده است: تثلیث مـقدس و ظـهور آن در تاریخ بشر(۶۰)، شبحانگاری(۱) درباره حسین عـلیهالسلام (۶۱)، مـعنای بـاطنی تـعطیلات ایـرانی و اسلامی(۶۲)، و تناسخ(۶۳).
۲ـ۵٫ آغـاز تـبلیغ:
به نظر میرسد که خصیبی پیام خود را از راه تبلیغ علنی منتشر میکرد و لذا خود و مریدانش را در معرض خطر جـدی قـرار مـیداد. عراق، مرکز امپراطوری اسلامی، فوقالعاده بیثبات بـود و ایـن بـیثباتی در نـیمه نـخست قـرن چهارم/ دهم به اوج خود رسیده بود. با این حال اعدام حلاج، بازداشتهای گوناگون گستردهای که از سوی مقامات در بغداد آغاز شده بود و قتل کسانی که مظنون به کـمک رسانی به شورشیان قرمطی بودند، خصیبی را منصرف نکرد.(۶۴) به نظر میرسد که این روایت نصیری را، که بنابر آن حاکم بغداد خصیبی را به خاطر تبلیغ علنی پیامش زندانی کرد، بتوان به دوره بـین سـالهای۳۱۴ـ۳۳۳/۹۲۶ـ۹۴۵ مربوط دانست. پایان این روایت ماهیت نصیری تعالیم او را نشان میدهد: «و لمّا لاح له فرصتا حرب و اشعر بین اتباعه بأنّ السید المسیح [عیسی [خلصه لیلا و انه [عیسی تجسد] محمد و ابناء بنت مـحمد الاحـد عشر…»(۶۵)
بنابراین به نظر میرسد که علت زندانی شدن خصیبی تبلیغ علنی عقایدش بود که آشکارا با اصول اسلام در تقابل بود.
۲ـ۶٫ انتقال بـه سـوریه و تأسیس فرقه:
حبس و آزار خصیبی از یـک سـو، و جذب او به عیسی علیهالسلام از سوی دیگر، احتمالا دلایل تصمیم او به حرکت به سوی منطقه شام (سوریه بزرگ) بودند و در آنجا او با درسی که در بغداد آمـوخته بـود، با احتیاط بسیاری عـمل مـیکرد. در شعری که در دو منبع نصیری آمده است، خصیبی سرزمین شام را که زادگاه عیسی و جایگاه صعود محمد صلیاللهعلیهوآله به آسمان بوده، ستایش میکند، ولی به ساکنانش دشنام میدهد.(۶۶) این نشان میدهد که
______________________________
۱٫docetism ؛ ایـن واژه بـه “ظاهرانگاری” و “روحانگاری” هم ترجمه شده است و در اینجا به این معناست که شخص مقتول در کربلا حسین علیهالسلام واقعی نبوده، بلکه شبح (و شبیه) او بوده که دشمنان او را حسین علیهالسلام واقعی پنداشتند چنانکه در مـورد حـضرت عیسی عـلیهالسلام نیز در قرآن آمده: « و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبّه لهم»(نساء: ۱۵۷)؛ بنگرید به: دیوان الخصیبی، تحقیق س. حـبیب، ص ۱۷؛ و نیز مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، ص ۴۵٫ (مترجم)
این عراقیِ بیگانه و صـاحب دیـن عـجیب و غریب در منطقه شام نیز مشکلات زیادی داشت. بنابر یک منبع تنها جایی از این منطقه که در آن خصیبی تـوانست جـامعهای بر پا کند، حرّان بود.(۶۷)
اعضای این جامعه موحدون نامیده شدند.(۶۸) بنابر این مـنبع تـعداد اعـضای جامعه ۵۱ نفر بود: ۱۷ عراقی، ۱۷ سوری، و ۱۷ نفر «اعضای پایگاه سرّی در دروازههای حرّان».(۶۹) رهبران آتی جامعه پس از خـصیبی: محمد بن علی جلّی و علی بن عیسی جسری عراقی قطانی،(۷۰) نیز در میان ایـن موحدون بودند. ابوالفضل مـحمدبن حـسین منتجب العانی در یکی از اشعارش حرّان را یاد کرده و در شعر دیگری میگوید که «ابناءنمیر» دین خود را مخفی نگه میدارند.(۷۱)
۲ـ۷٫ بازگشت به عراق
در سال ۳۳۶/۹۴۷ زمانی که خاندان ایرانی ـ شیعی آل بویه قدرت را به دست گـرفتند، اوضاع بغداد تغییر کرد.(۷۲) حکومت جدید فرصتی بود که خصیبی به عراق بازگردد. منبعی نصیری میگوید که خصیبی در سال ۳۳۶/۹۴۷ به طرباء بازگشت و متوجه شد که تعداد جامعه موحدون ۱۴۰ نفر شده اسـت.(۷۳) بـنابه گفته ابن اثیر، در سال ۳۴۰/۹۵۱ در بغداد گروهی از کفار، که آرائشان شبیه آراء موحدون بود، پس از مرگ رهبرشان ابوجعفر محمد بن علی بن ابیقراقر دستگیر شدند. آنان حاکم بویهی معزالدوله را با کلمات ساده «نـحن شـیعه علی بن ابی طالب علیهالسلام » خطاب کردند و آزاد شدند. این حادثه نشان میدهد که گروههای غالی شیعی میتوانستند در عراقِ بویهی باقی بمانند.(۷۴)
۲ـ۸٫ تقیه خصیبی ـ تظاهر به راویبودن:
به رغم فـعالیت خـصیبی در میان موحدون، با کمال تعجب او در نوشتههای شیعی به عنوان یکی از راویان مهم احادیث ظاهر میشود. احادیث شیعی به سند او در کتاب معتبر محمد باقر مجلسی (م ۱۲۶۷/۱۷۰۰) وارد شده است. احادیثی که خـصیبی در سـندشان واقـع شده، از جمله به انتقال نـور الاهـی از یـک امام به امام دیگر،(۷۵) ولادت معجزهوار امام دوازدهم(۷۶)، و اهمیت سکوت در نماز(۷۷) میپردازند. احادیثی که در آنها وی آخرین حلقه وصل به امام حـسن عـسکری عـلیهالسلام است، داستان سفر ۷۰ نفر به
سامرا برای تـبریک ولادت مـهدی علیهالسلام (۷۸) به امام عسکری علیهالسلام و تاریخ وفات امام عسکری علیهالسلام را دربردارند.(۷۹) کتاب الهدایه خصیبی در فهرستی از کتابهایی ذکر شده کـه «عـلیها تـدور رحی الشیعه» و «ما من بیت للشیعه الا و نسخه منها فیه».(۸۰) کـتاب حسین بن حمدان به عنوان کتابی که مشتمل بر اخبار زیادی در فضائل امامان است، توصیف شده، لکن در ایـنجا مـجلسی مـیافزاید که برخی از رجالیها بر او طعنه زدهاند «غمز علیه بعض اصحاب الرجـال» (کـه یا کتاب مراد است یا خود خصیبی).(۸۱)
خصیبی خود در کتابش نقل میکند که در این دوران تبلور شـیعه، او از دیـدگاه دوازده امـامیان درباره جانشینی امام حمایت میکرد. در خانهای در عسکر المهدی در شرق بغداد، او کوشید تـا بـا مـنطق و مقایسه برای مریدان جعفر اثبات کند که امام پس از امام عسکری علیهالسلام باید پسرش مـحمد عـلیهالسلام بـاشد، نه برادرش جعفر.(۸۲) بنا به نقل این کتاب و منبع نصیری دیگری، خصیبی حدیثی را از یـحیی بـن محمد خرقی (یا برقی) در خطابین (یا حطابین) در قطعه مالک در شرق بغداد شنیده اسـت.(۸۳) ابـوالطیب احـمد بنابوالحسن حدیثی را از خصیبی در خانهاش در باب الکوفه بغداد شنیدهاست(۸۴) (معلوم نیست که این خانه، خـانه ابـوالطیب بود، یا خانه خصیبی). در سال ۳۴۴/۹۵۶ خصیبی به کوفه رسید و در آنجا به هارون بـن مـوسی تـلعکبری، یکی از موثقترین و مهمترین راویان شیعه اجازهای داد.(۸۵) یکی دیگر از شیعیان محترم کوفه، ابوالعباس بن عقده الحـافظ احـادیثی را از خصیبی نقل کرده و او را ستایش کرد.(۸۶) ولی در نوشتههای بعدی شیعی، خصیبی کمتر مورد وثـوق دانـسته مـیشود. فهرست احمد بن علی نجاشی نشان میدهد که خصیبی راوی غیر موثق و فاسد المذهب شمرده مـیشده اسـت.(۸۷) ابـنحجر عسقلانی در لسان المیزان از یک شیعه به نام ابنالنجاشی نقل میکند که دربـاره خـصیبی میگفت:«انه خلط و صنف فی مذهب النصیریه و احتج لهم، قال: و کان یقول بالتناسخ و الحلول.»(۸۸)
خواه خـصیبی مـوثق شمرده شده باشد یا نه، ما میتوانیم نتیجه بگیریم که وی در ایجاد تـصویری جـدید از خودش در بغداد یعنی تصویر یک شیعه دوازده امـامی فـاضل، مـوفق شد. ولی نباید فورا به این نتیجه بـرسیم کـه او اصول سری خود را ترک کرد. بلکه تصویر او را باید پوشش مفیدی برای فعالیتش (کـه قـطعا در خفا بوده) دانست، فعالیتی کـه بـه قصد تـأسیس فـرقه مـوحدون بوده است. به عبارت دیگر او اصـل شـیعی تقیه را انتخاب
کرده بود که بنابر آن مؤمن باید دین خود را پنـهان کـند در حالی که در ظاهر به گونهای رفـتار میکند که گویا یـکی از مـخالفان خود است.
۲ـ۹٫ ایجاد مرکزی در عـراق:
بـه موازات فعالیتهای شیعی فوق الذکر، خصیبی به تربیت جامعهاش ادامه میداد. فضای جـدید خـصیبی را قادر ساخت که بار دیـگر در بـغداد فـعّال شود و او شاگردش عـلی بـن عیسی را به ریاست جـامعه مـوحدون در آنجا منصوب کرد.(۸۹) تعالیم خصیبی به جسری را میتوان از رساله التوحید که به قلم یـکی از شـاگردان جسری است، فراگرفت. این رساله بـه صـورت پرسش جـسری و پاسـخ خـصیبی است و عمدتا بر مـوضوع تثلیث مقدس نصیری متمرکز است.(۹۰) در این رساله خصیبی برای جسری توضیح میدهد که در تازهترین تـجلی تـثلیث بر بشر، ابن نصیر باب یـعنی رکـن سـوم تـثلیث، بـوده است.(۹۱)
۲ـ۱۰٫ ارتباط بـا آلبـویه:
خصیبی رساله دیگری تألیف کرد به نام راست باش که حاکی از هدف آموزشی آن است. چیزی از ایـن رسـاله بـاقی نمانده جز دو نقل قول در مجموع الاعیاد طـبرانی، جـانشین خـصیبی.(۱) ایـن دو نـقل قـول به معنای رمزی ماه رمضان اشاره دارند.(۹۲) نام فارسی این رساله ممکن است حاکی از آن باشد که این رساله خطاب به موحدون عرب نوشته نشده است. نمیتوان تـعیین کرد که محتوای این رساله به فارسی نگاشته شده یا به عربی.(۹۳) در تاریخ العلویین آمده که این رساله به عضدالدوله، حاکم بویهی عراق که به راستباش دیلمی ملقب بود، اهـدا شـده بود، و این مطلب منحصر به این منبع است.(۹۴)
طویل در تاریخ العلویین ترجیح داده که نگوید این رساله در واقع به حاکم مشهور عضدالدوله اهدا نشده، بلکه به برادر و رقیبش ابومنصور عـزّالدوله بـختیار اهدا شده بود.(۹۵) ابن کثیر مورخ (م ۷۷۴/۱۳۷۲) بختیار را که در شاعری و حمایت از شعرا موفق ولی در حکمرانیناموفق بود، چنینتوصیف کرده است «کان عزالدوله ضعیفالعقل قلیل الدین»(۹۶) و در سـنت شـیعی وی به «مترفا صاحب لهو و شـرب»(۹۷) تـوصیف شده است.
______________________________
۱٫ برای اطلاع از این رساله و وجود نسخه آن بنگرید: محمد کاظم رحمتی، «حسین بن حمدان خصیبی و اهمیت وی در تکوین نصیریه» در هفت آسمان، شماره ۳۰ (تابستان ۱۳۸۵)، ص۱۸۰، ۱۸۸ـ۱۸۹، ۲۰۱ـ۲۰۲٫ (مـترجم)
لقـب بختیار در زبان عربی تـحریف شـد و او راست باش نامیده شد، چنانکه بیت ۵۹۶ از مدایح منتجبالعانی شاعر که به بختیار اختصاص دارد، شاهد این مطلب است.(۹۸) به نظر میرسد که منتجب العانی حلقه ارتباط خصیبی و بختیار بوده است زیـرا در سـتایش از هردوی آنان اشعاری گفته است. البته این شاهد برای اثبات اینکه او واسطه میان آن دو بوده، کافی نیست.
۲ـ۱۱. خصیبی جانشینی در عراق نصب میکند:
پیش از آنکه خصیبی عراق را برای آخرین بار ترک کـند، نـوعی «وصیت» بـرای جسری به جا گذاشت. بخش آخر رساله التوحید نشان میدهد که او برای جسری نحوه نقل احادیث از او را تـوضیح میدهد و از وی میخواهد که راه او را دنبال کند:
اوصیک یا سیدی بصله اخوانک… و تـقول حـدثنی فـلان عن فلان بن فلان عن ابی عبداللّه الحسین بن حمدان عن ابی عبداللّه الجنان(۹۹)… لاتماری به الجـهال( ۱۰۰) و لا تـکاشر به اهل الضلال و کن لهم حرزا و لاتکاتم اخوانک ماتعلمه و لاتظن علیهم ما تـفهمه و احـذر اللصـوص… فاتق اللّه حق تقاته و اعرف باللّه حق معرفته و وحده حق توحیده…(۱۰۱)
از این رساله میتوانیم نتیجه بـگیریم که در زمان خصیبی بحثهای کلامی در میان موحدون وجود داشته است.(۱۰۲)
۲ـ۱۲٫ مرکزی در حلب و نـصب جانشینی در سوریه:
خصیبی در سـالهای آخـر عمرش به سوریه بازگشت و زندگی در حلب یا اطراف آن را برگزید.(۱۰۳) خاندان شیعی عربی حمدانیان از سال ۳۳۳/۹۴۵ بر حلب حکمرانی داشت. این اوضاع او را قادر میساخت که با هویت شیعی آبرومندش در آنجا زندگی کـند در حالی که در خفا امور جامعه خود را سامان میداد. او در کتابش الهدایه الکبری هویت شیعیاش را درباره امامان دوازده گانه ابراز کرد، کتابی که بنا به گفته طویل آن را به دربار سیف الدوله حمدانی اهدا کـرده بـود.(۱۰۴) این نکته را منبع دیگری نیز تقویت میکند: به نظر میرسد که تذکرهنویسان شیعی ترجیح دادهاند که درباره حکایت حضور خصیبی در دربار حمدانیان چیزی نگویند. ولی ابن حجر عسقلانی این حکایت را حـفظ کـرده و مینویسد «قیل انه کان یؤم سیف الدوله».(۱۰۵) واژه «قیل» اشاره دارد که نویسنده منبع
مورد استفاده عسقلانی، که احتمالا شیعه بوده، تلاش کرده تا این حکایت را غیر قابل اعتماد نشان دهد.
آگـاهی مـا درباره فعالیتهای پنهانی خصیبی در میان موحدون از طریق منابع نصیری است. خصیبی یکی از شاگردان حرانیاش، محمد بن علی جلّی، را برای رهبری موحدون حلب برگزید.(۱۰۶) بنا به گفته طبرانی، خصیبی بـرای جـلّی تـوضیح میدهد که در برخی از ابیات قـصیده غـدیریهاش قـصد داشته که فرقههای مختلف از جمله حلاجیّه و اسحاقیه را هجو کند.(۱۰۷) ولی در این مورد خاص، مشکل است تعیین کنیم که آیا این نقل قـولی اسـت از خـود خصیبی یا مطلبی است که بعدها طبرانی آنـ را دسـتکاری کرده است. منبع عمده برای تعلیمات خصیبی به جلی چند روایت نصیری است که در آنها خصیبی عقایدی از قبیل تـفسیرهای تـمثیلی قـرآن، تثلیث نصیری، شبیهانگاری حسین علیهالسلام و تناسخ را به جلی تعلیم مـیدهد.(۱۰۸)
در سال ۳۴۶/۹۵۷ در حالی که هنوز حمدانیان بر حلب حکم میراندند، خصیبی در سنی بالا از دنیا رفت.(۱۰۹) بنابر روایتی دیگر او در سـال ۳۵۸/۹۶۹(۱۱۰) زمـانی کـه بیزانسیها بر اثر شیوع طاعون از محاصره این شهر دست کشیدند، از دنـیا رفـت.(۱۱۱) قبر او در شمال حلب است. جایی که ـ بنا به گفته طویل ـ شیخ یابراق نامیده میشود و آخرین قـطعه شـاهد سـکونت او در این شهر بوده است.(۱۱۲)
خصیبی عمرش را به نشر اصول ابن نصیر اخـتصاص داد، هـمانگونه کـه آنها توسط مریدان ابن نصیر به او رسیده بود. او اصولی را که ابن نصیر برای افـراد بـه ارث گـذاشته بود، به مذهب متشخص جامعهای یکپارچه که در طول فرات گسترش مییافت، تبدیل کرد. زنـدگینامه او را مـیتوان چنین خلاصه کرد:
سال | مکان | حادثه | شکلگیری ارکان مذهب نصیری |
۲۶۰/۸۷۳ (؟) | عراق: جنبلاء | تـولد، تـحصیل(خـانواده) | |
۲۷۳/۸۸۶ | مدینه | نماز در مسجد | |
۲۸۲/۸۹۵ | مکّه | حجّ | |
قبل از ۲۸۷/۹۰۰ (مرگ جنّان) | عراق:جنبلاء | تحصیل (جنّان) | تقدس ابـن نـصیر |
۳۱۴/۹۲۶ | طرباء | تحصیل (علی بن احمد) | معنای سرّی عاشورا، ابننصیر «باب» است خصیبی رئیـس فـرقه |
قـبل از ۳۳۳/۹۴۵ (ظهور آلبویه) | بغداد | تبلیغ علنی و بازداشت | عیسی، محمد و امامان یکی اند («اسم» یا «حجابی» کـه خـصیبی مدعی ملاقاتش بود). |
؟ | شام: حرّان | تأسیس مراکزی برای تعلیم/ تبلیغ | |
۳۳۶/۹۴۷ | عراق: طـرباء | دیـدار از جـامعه موحدون | |
؟ | بغداد:۱٫ شرق بغداد، عسکر المهدی ۲٫خطابین، قطیعه مالک ۳٫ باب الکوفه | مجادله دینی روایت احـادیث | «تـقیه نـصیری» |
۳۴۴/۹۵۶ | کوفه | اجازه به تلعکبری | |
؟ | بغداد | نصب جسری قبل از عزیمت اهدای رساله راسـت بـاش | توحید؛ تثلیث: «معنا»، «اسم» یا «حجاب» و «باب»؛ معنای رمزی رمضان. |
۳۴۶/۹۵۷ یا ۳۵۸/۹۶۹ | شام:حلب | نصب جلّی، اهـدای الهـدایهالکبری، مرگ | شبح انگاری؛ تفسیر تمثیلی قرآن و تناسخ |
۳٫ نوشتههای ادبی خصیبی
نوشتههای خـصیبی بـر دو نوعاند: نصیری و شیعی.
۳ـ۱٫ آثار نصیری:
در سنت نـصیری اشـعار مـتعددی به خصیبی نسبت داده میشود، ولی تنها شعری را کـه در واقـع میتوان نام برد، قصیده غدیریه است که ظاهرا کل آن را طبرانی گردآوری کرده اسـت؛ ایـن قصیده به معنای باطنی غـدیرخم مـیپردازد.(۱۱۳)
طبرانی حـتی ابـیاتی را، کـه همگی دارای وزن صحیح و قافیه هماهنگاند، از دیگر اشـعار خـصیبی نقل میکند تا دعاویاش را تقویت کند، اذانی سرودهایی را نقل کرده که در آنـها خـصیبی خدا را ستایش میکند.(۱۱۴) منابع جدید نـظیر اذانی در قرن نوزدهم و اسـعد عـلی در قرن بیستم، ابیاتی را از دیوان الخـصیبی نـقل کردهاند که در اشعار دیگر ذکر نشدهاند و دربردارنده اصول نصیری و عناصری شرح حالی از خـصیبیاند.(۱۱۵) بـه نظر
میرسد که خصیبی اشـعار زیـادی از خـود به جا گـذاشت کـه بیشترشان اکنون از میان رفـتهاند. هـدف از آنها آن بود که عقاید پیچیده کلامی را به شیوهای هنری و آیینی بیان کنند تـا مـوحدون بتوانند یادشان بگیرند.
طبرانی رسائلی را از خـصیبی ذکـر میکند ولیـ ظـاهرا بـه سه رسالهای که در اخـتیارش بوده اشاره میکند. یک رساله که احتمالا به جلی اهدا شده، به فقه رسالته مـوسوم اسـت و به دو فصل تقسیم میشود. ما مـیدانیم کـه یـک فـصل بـه آموزه شبیهانگاری حـسین عـلیهالسلام میپردازد، (۱۱۶) و فصل دیگر به تجلیهای ایرانی این تثلیث.(۱۱۷) رساله دوم که با نام ذکر شده الرساله الراسـت بـاشیه اسـت که نام درست آن ظاهرا راست باش اسـت کـه طـویل بـه آنـ اشـاره کرده است. نقل قولهایی که طبرانی از آن کرده، به عربی است هر چند چنانکه پیشتر گفتیم، این رساله به حاکم ایرانی بختیار اهدا شده بود. طبرانی به اخـتصار آن را رسالته مینامد و قطعهای که از آن گرفته شده به معانی باطنی روزهای سال و روزهای عید (به ویژه رمضان) میپردازد.(۱۱۸)
رساله سوم به نام السیاقه است و طبرانی یکبار در ضمن تجلیهای معنا و اسـم از آدم تـا محمد صلیاللهعلیهوآله از آن نام برده است.(۱۱۹)
رساله دیگر که از نسخه ۱۴۵۰ پاریس به نام رساله التوحید شناخته میشود، مجموعهای است از پرسشها و پاسخها درباره ماهیت واقعی تثلیث الاهی. ولی مضامین این رساله شـبیه اسـت با بحثی میان خصیبی و جسری درباره یک رساله ناشناخته از خصیبی.(۱۲۰) در همین نسخه رساله دیگری است با تدوین جسری که تعالیم خصیبی به عـبداللّه بـن هارون را درباره رابطه میان مـعنا و اسـم شرح میدهد.(۱۲۱) این رسالهها مجموعه روایاتیاند به صورت پرسش (شاگرد) و پاسخ (استاد) که به مسائل گوناگون کلامی میپردازند. در مقایسه با اشعار که برای مـراسم مـذهبی همه موحدون سروده شـدهاند، ایـن رسالهها (به جز راست باش) ظاهرا تنها به اعضای برجسته این فرقه که موضوع مورد نظر با آنان بحث شده، اختصاص داشته است.
۳ـ۲٫ آثار شیعی:
تاریخ ادبیات شیعه کتابهای زیـادی را بـه خصیبی نسبت میدهد، ولی خیلی از آنها نامهای گوناگون یک کتاباند. الهدایه،(۱۲۲) که الهدایه الکبری، تاریخ الائمه، و الهدایه فی تاریخ
الائمه و معجزاتهم(۱۲۳) نیز نامیده میشود، تنها کتاب شیعی خصیبی است که هـم اکـنون باقی مـانده است.(۱) این کتاب شامل روایاتی درباره پیامبر، دخترش فاطمه علیهاالسلام و دوازده امام است. دراین کتاب خصیبی میگوید کـه مطالب را خلاصه کرده تا کتاب خیلی حجیم نشود و در واقع روایات شـیعیای وجـود دارنـد که خصیبی نقلشان کرده و در الهدایه نیستند، بلکه در منابع نصیری دیگر وجود دارند.(۱۲۴) کتاب الهدایه چنانکه پیشتر گـفتیم، بـه سیف الدوله حاکم حلب اهدا شده بود.(۱۲۵)
کتابهای دیگر در دسترس مولف مقاله کنونی نـبوده و مـحتوای آنـها نامعلوم است. الاخوان و المسائل در نوشتههای شیعی(۱۲۶) و نیز در اثر نویسنده سنی، ابن حجر عسقلانی، ذکر شـدهاند.(۱۲۷) به علاوه، دو اثر شیعی دیگر نیز به نامهای اسماءالنبی و الائمه(۱۲۸) و رساله التخلیط(۱۲۹) ذکـر شدهاند که دومی احـتمالا اثـری نصیری بوده است.(۲)
پیشتر دیدیم که مطالب نصیری به صورت شعر و رساله تألیف شده نه کتاب که پرهزینه بود و نیازمند تأمین هزینه از سوی یک حامی. از آنجا که حامیان نگارش در محیط پیـرامون خصیبی آلبویه و حمدانیان بودند، او میتوانست تنها درباره اصول تشیع دوازده امامی کتابهایی تالیف کند. احتمالا رساله التخلیط تنها رسالهای بود که به حاکمی شیعی، او نه رهبر موحدون، اهدا شد و شیعیان از آن، مطلع شـدند. در ایـن مورد ممکن است این رساله همان راست باش تحت نام دیگر، باشد.
به طور خلاصه: بیشتر آثار خصیبی از دست رفتهاند.(۳) آثار نصیری او احتمالا به چند علت از بین رفتهاند: آزار و اذیت ایـن فـرقه از سوی صاحبان قدرت در طول تاریخ احتمالا موجب انهدام این مطالب شده است. احتمال دارد که رقابت میان فرقهها و قبایل مختلف نصیری نیز باعث از دست رفتن برخی مطالب شده باشد. ولی مـیتوان فـرض کرد که هنوز مقداری از مطالب نصیری وجود دارد که به علت نوشتههای مقدسی که از ناگرویدگان مخفی نگه داشته شده، مورد بررسی قرار نگرفته است. این واقعیت که آثار
______________________________
۱٫ درباره ایـن کـتاب نـیز بنگرید: نعمتاللّه صفری فروشانی، «حـسین بـن حـمدان خصیبی و کتاب الهدایه الکبری» در فصلنامه طلوع، ش ۱۶ (زمستان ۸۴)، ص۴۶ـ۱۵٫
۲٫ عبارت نجاشی چنین است: « کتاب الرساله تخلیطٌ»؛ یعنی خصیبی اثری داشته به نام «الرسـاله» کـه حـاوی تخلیط و مطالب غلوآمیز بوده است. واژه «تخلیطٌ» در اینجا خـبری را دربـاره محتوای این رساله دربردارد و داخل عنوان رساله نیست تا گفته شود که خصیبی اثری به نام «رساله التخلیط» داشـته اسـت. بـنگرید: هفت آسمان، ش ۳۰، ص۱۹۹، یادداشت ۲۳٫ (مترجم)
۳٫ برای آثار خصیبی نیز بنگرید: هـفت آسمان، ش ۳۰، ص۱۸۰ـ۱۸۵، ۱۸۸ـ۱۸۹٫ (مترجم)
شیعی تنها آن احادیثی را که در کتاب الهدایه بوده، محفوظ نگه داشتهاند نشان میدهد که کتابهای دیگر خـصیبی طـی قـرون اندکی پس از مرگش از بین رفتهاند. این امر این فرض را تقویت میکند کـه کـتاب الهدایه مهمترین اثر شیعی خصیبی و شاید کم غلوترین اثر او نیز بوده است.
آثار خصیبی احتمالا از آن رو از دسـت رفـتهاند کـه شیعیان آنها را قابل اعتماد نمیدانستند. نجاشی مینویسد که او فاسد المذهب است و بـه تـبع ایـن، بیشتر سیرهنگاران او را کاملاً فاسد دانستهاند.(۱۳۰) ولی نگرشهای بعدی ظاهرا تغییر کرده است، شاید بدین عـلت کـه تـنها کتاب الهدایه شناخته شده است. دیدیم که مجلسی او را نام برده و بسیار قابل اعتمادش دانـسته اسـت. مسئله وثاقت خصیبی را در دوره جدید سیرهنگار شیعی محسن امین عاملی مطرح کرد. عاملی بـا وجـود اشـاره به سیرهنگاران کهن، میگوید که هر چند خصیبی را میتوان به غلو متهم کرد، ولی وی بـه عـنوان ناقل قابل اعتماد است. او دو دلیل برای این مطلب میآورد: (الف) تلعکبری که آدم موثقی اسـت، اجـازهای از او دریـافت کرده است؛ (ب) سیف الدوله او را در دربارش پذیرفته است. از این رو عاملی مدعی است که ادعای عسقلانی که خـصیبی نـصیری بوده است، نادرست است.(۱۳۱) واکنش عاملی نشاندهنده اشکالی است که در میان سـیرهنگاران شـیعی در ارزیـابی غلات وجود دارد که ناشی از نقش محوری آنان در شکل دادن به تشیع دوازده امامی است.(۱۳۲)
۴٫ نتایج بـحث
مـطالب نـصیریای که امروزه در اختیار پژوهشگران قرار دارد، محدود است. با این حال همه مـنابع نـشان میدهند که حسین بن حمدان خصیبی در شکلگیری الهیات این فرقه نقش تعیین کنندهای داشته است. خـصیبی هـمچنین پایهگذار مبانیای برای فقه نصیری بود که میمون بن قاسم طبرانی آن را گـسترش داد. خـصیبی الگوهای عمل را در میان شاگردان ابننصیر تغییر داد. پیـشتر ایـن شـاگردان به طور خصوصی روایات سرّی را به گـروه کـوچکی از نوگرویدگان انتقال داده بودند و بیشتر آنان پیش از آنکه اسرارشان را انتقال دهند، از دنیا رفـتند. دو تـن از این شاگردان دانش خود را بـه خـصیبی انتقال دادنـد: جـنان و طـربائی. خصیبی این سنت مخفیانه استادانش را ادامـه نـداد. بر
اثر شور و اشتیاق دینیاش، در طی دوره پرآشوبی در تاریخ بغداد وی با تبلیغ عـلنی اصـولی که فراگرفته بود، زندگیاش را به خـطر انداخت. خصیبی تنها عـارف آزاردیـده بغداد نبود. او احتمالا حلّاج و گـروههای افـراطی صوفی و شیعی را میشناخت و از آنها متأثر شده بود. اگر خصیبی از بغداد نگریخته بود، کـاملا مـحتمل بود که نصیریه وجود نـداشته بـاشد.
خـصیبی مسیر فرات را انـتخاب کـرد و به حراّن در شمال رفـت، جـایی که او حقیقتا نمیریه را پایهگذاری کرد که بعدها خصیبیه و نصیریه خوانده شد. از اینجا به بـعد عـناصر مشخصه یک فرقه یعنی رهبری، جـمعیت، فـعالیتها و اصول سـازمان یـافته، بـه وجود آمدند. حرّان مـرکزی بود برای مطالعه روایات غلات که به خصیبی منتقل شده بود. شاگردان حراّنی جانشینان خـصیبی و رهـبران فرقه شدند. خصیبی فرقه تأسیس شـدهاش را اسـتمرار حـقیقی شـیعه مـیدانست که بدون امـام رهـا شده بود، و اصولی که وی تعلیم داد تا به امروز اصول نصیریه باقی ماندهاند.
خصیبی همه عمرش مـیان شـیعه و نـصیریه مانده بود. او به عنوان شیعه آموزش یـافت و بـعدها نـزد شـاگردان ابـن نـصیر تعلیم یافت. او در جهان اسلام شیعی زندگی میکرد و در عین حال سنتهای ابن نصیر را فرامیگرفت. تجارب تلخ او در بغداد او را به این نتیجه رساند که بهترین راه دفاع از فرقه تاسیس شدهاش فـعالیت پنهانی مومنان و تقیه خودش است. تقیه خصیبی در عمل کردن ظاهری به عنوان یک شیعه نمود مییافت تا بتواند در خفا همچون یک نصیری زندگی کند. علت این پدیده حاکمیت یافتن سـلسلههای شـیعی در سرتاسر جهان اسلام در دورهای بود که این فرقه تأسیس شد.
بدون شک خصیبی شخصیتی پرجذبه داشت و شاعر و متفکری پرآوازه بود. شیعیان فاضل احادیثی را به سند او نقل میکردند و با او درباره امـور دیـنی بحث میکردند، در حالی که او از سفرهایش میان حران و کوفه برای تأسیس دو مرکز پنهان نصیری در عراق و سوریه بهره میبرد. دو عالَم شیعی و نصیری کاملا از هم مـتفاوت بـودند ولی تقیه از اتهام بدعت گذاری مـانع مـیشد.
خصیبی که مدعی استمرار بخشیدن به شیعه حقیقی بود، مذهب جدیدی را بنیان نهاد. عناصر بیگانه با اسلام که از نخستین دوران شیعه در عقاید غلات رسوب کـرده بـود، شأن خاصی یافتند و نـزد خـصیبی به اقلام دینی تبدیل شدند. اگرچه از
تأثیرات غیرمسلمانان بر خصیبی هیچ شاهدی وجود ندارد، ریشه بسیاری از احادیثی که او نقل کرده، را میتوان در میان غلات کوفه یافت. احتمالا خصیبی از تصوف نیز تـأثیر پذیـرفته بود. فرقه خصیبی طریقه نامیده میشد، اعضایش نوعی انجمن اخوت صوفیانه را تشکیل میدادند و خصیبی شیخ نامیده میشد. او حتی گروه خود را موحدون نامید که عنوانی ویژه صوفیان بود. البته این تـأثیر ظـاهرا به هـمین ظواهر محدود میشد و خصیبی از صوفیان تنها سازماندهی گروهی به رهبری یک صوفی را آموخت.
سرگذشت خصیبی میتواند مـطالبی درباره شیعه پس از غیبت امام و ویژگیهای سلسلههای شیعی به ما یـاد دهـد. بـه نظر میرسد که آلبویه و حمدانیان در آشفتگی میان شیعه که معلول غیبت امام بود، دخالت داشتند. این وضـعیت فـعالیت گروههای شیعی مخالف را هموار کرد، گروههایی که مرجعیت سفرا را نپذیرفتند و خود را جانشینان واقـعی شـیعیانِ امـامان دانستند. ولی چنانکه دیدیم این گروهها برای باقی ماندن، حتی زیر سایه سلسلههای شیعی، نیازمند تـقیه بودند. این امر نشاندهنده آن است که این سلسلهها تشیع دوازده امامی را پذیرفته بودند و گـروههای غلات تحت نظر بـودند، هـر چند که رفتار خشونتآمیزی با آنها نمیشد. همین رواداری محدود فعالیت خصیبی را ممکن میساخت.
توانایی خصیبی در گردآوری طرفداران نشان دهنده بحرانی در میان تودههای شیعی است، تودههایی که در نبود امام در انتظار هدایت بـودند. همچنانکه تشیع دوازده امامی تشخص مییافت، گروههای غلات، که چهرههای پرجذبه در رأسشان بودند، نیز شکل میگرفتند. شیعه این گروهها را طرد کرد، ولی به رغم طرد نصیریه، خود خصیبی به خاطر تقیهاش شخصا مـتأثر نـشد. موفقیت او چنان بزرگ بود که او هنوز تا به امروز در نوشتههای شیعی به عنوان یک راوی مهم ظاهر میشود و در عین حال در نوشتههای نصیری به عنوان بنیانگذار الهیات رمزی این فرقه ظاهر مـیشود.
شـکلگیری بسیاری از ادیان معمولا وابسته به دو شخصیت اصلی است یعنی مبلغ و موسس. میان این دو رابطهای ایدئولوژیکی برقرار است، ولی معمولا موسس شکلهایی را که دین در آنها نمود مییابد، پدید میآورد و تفسیر خـودش را بـه دین
میدهد مثلا در مسیحیت: عیسی علیهالسلام و پولس، در اسلام: محمد صلیاللهعلیهوآله و عمر؛(۱) در میان دروزیها: حاکم و حمزه بن علی؛ در میان بهائیان: باب و بهاءاللّه.(۱۳۳) ابن نصیر نخستین مبلغ نصیریه بود، در حالی کـه خـصیبی مـوسس واقعی این فرقه بود. نـصیریه هـم فـرقهای منشعب از شیعه است و هم دین جدیدی که دیگر بخشی از اسلام نیست.
______________________________
۱٫ تعریف نویسنده از مبلغ و مؤسس شاید در مورد عیسی(ع) و پولس منطبق بـاشد (بـنگرید: مـسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی، ص۲۹ـ۳۰، ۴۷)، ولی شمول آن نسبت به مـحمد(ص) و عـمر قابل تأمل و تردید و خدشه است. (مترجم)
یادداشتها
۱٫ بنابر سنت نصیری، ابن نصیر یکی از پیروان امام یازدهم حسن عسکری عـلیهالسلام (م۲۶۰/۸۴۷) بـود و از او مـوهبت دینی جدیدی دریافت کرد. بنگرید به:
H. Halm, “Nusayriyya”, EI2, VIII (1995), PP.145-146.
۲٫ غلات جمع غالی، نـام گروههایی شیعی که در علاقه شان به امام متهم به غلو میشدند؛ غلات به امام تواناهایی فوق بشری تـا سـر حـدّ خداانگاری، نسبت میدادند.(M.G.S. Hodgson, “Ghulat”, EI2II (1965) PP.1093-۵).
۳٫ H.Halm, “Nusayriyya,” pp.147-148.
۴٫ e.g., Rene Dussaud, Histoire et Religion des Nosairis ( Paris: Librairie Emile Bouillon, 1900), pp. ۲۲-۲۳, ۲۵-۲۷, ۴۳-۴۴٫
۵٫ ibid., pp.20, 44-45, 105. On the “Sabaeans,” see T. Fahd, “Sabi””a,” EI2 VIII (1995), pp.۶۷۵-۶۷۸٫
۶٫ Dussaud, pp.125-127.
۷٫ Syrian-Phoenician influence: ibid., pp. 14, 17, 19-20. Influence of Persian religions: ibid., pp. ۱۲۰-۱۲۵٫
۸٫ Halm, “Nusayriyya,” p. 145، «فرقهای شیعی… تنها شاخه تشیع غالی کوفی کـه تـا دوران معاصر باقی مانده است».
۹٫ H. Halm, “Das Buch der Schatten: Die Mufaddal-Tradition der Ghulat und die Ursprung des Nusairiertums, “Der Islam 55 (۱۹۷۵), pp. 224-۲۵۸.
در مقابل تصور هالم که منشأ نصیریه را در غلات میداند، دوسو میگوید کـه نـصیریان نـمونه جالبیاند از جمعیتی که مستقیما از شرک به مذهب اسماعیلیه درآمدند. (Dussaud, P.51).
۱۰. Dussuad, pp. 258-260.
۱۱. ibid, pp. 260-261.
۱۲٫ Halm, “Das Buch der schatten,” pp. 261-263; C. Cahen ,” Note sur les origines de la communaute syrienne des Nusayris,” REI ۳۸ (۱۹۷۰), pp. ۲۴۳-۲۴۸.
۱۳٫ مقایسه منابع شـیعی و سـنّی مـربوط به نصیریه ما را به این نتیجه میرساند که منابع شیعی نسبت به نصیریه روادارتـرند و در واقـع مـراقبند که آنان را به علت نزدیکی شان با
شیعه، کافر نخوانند، مثلا در میان شیعه بـنگرید: نـوبختی نمیریه (نام اولیه نصیریه) را در میان فرقههای شیعی گنجانده و آنان را به غلو متهم مـیکند: فـرق الشـیعه (بیروت، دارالاضواء ۱۹۸۴) ص۹۳ـ۹۴؛ شهرستانی از نصیریه به عنوان غلاه الشیعه نام میبرد. الملل و النحل (بیروت، دارالکـتب العـلمیه ۱۹۹۲) ص۱۹۲٫ از میان اهل سنت: عبدالقاهر [در متن انگلیسی قادر آمده [بغدادی مینویسد که نمیریه اصـلا جـزء اسـلام نیستند: الفَرْق بین الفِرَق و بیان الفرقه الناجیه منهم (بیروت دارالجیل/ دارالآفاق الجدیده، ۱۹۸۷) ص۲۲۰،۲۳۹؛ ابن تیمیه فـتوایی داد کـه بنابر آن «نصیریان و باقی قرمطیان کافرانی بدتر از یهود، نصارا و دیگر بت پرستاناند». اصـل عـربی ایـن فتوا را بنگرید در:
S. Guyard, ” Le Fetwa d””Ibn Taymiyyah sur les Nosairis,” Journal asiatique (septieme serie) 18 (1871), p. 167.
۱۴٫ Dussuad, pp.1-16.
۱۵٫ نوبختی، ص۹۳ـ۹۴٫
۱۶٫ بغدادی، ص۲۳۹٫
۱۷٫ طبرانی در قرن ۱۱، کهنترین منبع و شاهد ماست بر اینکه این فرقه خـصیبیه نـامیده مـیشدند: مجموع الاعیاد چاپ شده در (۱۹۴۶)Der Islam 27,ص۱۹، ۱۳۱٫ برای اهلالتوحید بنگرید: همان ص۵۴٫ برای دعای مذکور بـنگرید: سـلیمان اذانی، الباکوره السلیمانیه فی کشف اسرار الدیانه النصیریه (بیروت، ۱۹۶۴) ص۵۳. در این کتاب عقاید و شعائر اولیه انعکاس یـافتهاند.
۱۸٫ شـهرستانی، ص۳ـ۱۹۲٫
۱۹٫ بنگرید مثلا: هاشم عثمان، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه (بیروت، مؤسسه الاعلمی ۱۹۸۵). عـثمان مـیکوشد اثبات کند که نصیریان ـ علویان شیعهاند. او بـا نـقل از مـنابع کهن و تحقیقات جدید به اتهام بدعت گـذاری مـیپردازد تا تناقض میان آنها را نشان دهد. او از منابع نصیری سابق و کنونی مطالبی نقل مـیکند کـه ادعایش را تقویت میکنند، نظیر فـصل اخـیر الهدایه الکـبری ، و مـقالهای از یـک شیخ نصیری از لتکیه در ۱۹۳۰ که در آن وی ادعا کـرده کـه نصیریان مسلماناند (همان، ص۱۵۶ـ۱۷۳). نمونهای آشکار از تلاش برای مسلمان دانستن نصیریان حدیثی دربـاره مـنشأ نام نصیریه است که عثمان آن را از تـاریخ العلویینِ (لتکیه ۱۹۲۴) محمد امـین غـالب طویل نقل کرده است. بـنابراین حـدیث نصیریه (از فعل نَصَرَ) نام نیرویی کمکی است که به کمک امیر ابوعبیده در غـدیر خـم آمد و فتح بعلبک و حمص را بـرای مـسلمانان مـیسر ساخت (همان ص۱۴۸).
۲۰٫ حـسین بـن حمدان الخصیبی، الهدایه الکـبری (بـیروت، مؤسسه البلاغ ۱۹۸۶).
۲۱٫ چاپ انتقادی توسط رودلف اشتروتمان در Der Islam، ش ۲۷ (۱۹۴۶). نام اصلی این کتاب سبیل راحه الارواح و دلیل السـرور و الافـراح الی فالق الاصباح است.
۲۲٫ Bibliotheque Nationale, Fonds Arabe 1450, entitled Ecrits sacres des Nosairis (hereafter: ES). Catalogued in doe Slane, Catalogue des manuscrits arabes de la Bibliotheque Nationale (Paris: Imprimerie Nationale, 1883), p.277.
برای این مـقاله از کـپی نسخه اصـلی اسـتفاده شـده است.
۲۳٫ برای بخش هـایی از این نسخه که تحقیق شده است بنگرید:
M. M. Bar-Asher and A. Kofsky,” An early Nusayri theological dialogue on the relation between the ma””na and the ism” ””Le Museon 108 (1995), pp. 169-180; idem., “The doctrine of Ali””s divinity and the Nusayri trinity according to an unpublished treatise from the 7th/13th century,” Der Islam” ۷۲ (۱۹۹۵), pp. 258-292.
۲۴٫ Ber-Asher and Kofsky,” An early Nusayri theological dialogue,” p.169.
۲۵٫ این فرض مبتنی است بر مقایسه ذیل: در نـسخه خـطی برگ ۱۷۷ الف، هارون از کتابی نگاشته جسری نـقل مـیکند: «هـر کـس اسـم را از روی حقیقت بپرستد، در واقـع مـعنا را پرستیده است». در پاسخ خصیبی به هارون، نسخه خطی برگ ۵۰ الف، آمده: «هر کس معنا را از طریق حقیقت اسـم بـپرستد، اعـلام کرده که تنها یک خدا هست». پرسـتش مـعنا در
Bar-Asher and Kofsky, “An early Nusayri theological dialogue, ” pp.171-172.
مـورد بـحث قـرار گـرفته است.
۲۶٫ اسعد احمد علی، فن المنتجب العانی و عرفانه (بیروت، دارالنعمان ۱۹۶۷). برای دیوان منتجب بنگرید:
C. Brockelmann, Geschichte der arabische Literatur (Leiden: Brill, 1937). vol. 4, p.327.
۲۷٫ درباره این احتمال که او یکی از موحدون بود بنگرید: اسعد علی، ص۲۴۲، سطری که در آنـ خانواده محمد بن نصیر را میستاید: «ایّامکم فهی ایّامی و قولکم قولی و معبودکم بالسّر معبودی».
۲۸. اذانی ص۴٫
۲۹٫ این خطا از این امر ناشی شده که موحدون طریقه نیز نامیده شدهاند، یعنی نصیریان
خصیبی را بـه مـثابه «شیخنا و طریقنا الی مولانا» میدیدند یعنی الی ابن نصیر یا الی علی علیهالسلام . بنگرید نسخه خطی برگ ۴۲ الف. ولی احتمال تأثیر صوفیان بر نصیریان را نمیتوان کاملاً ردّ کرد.
۳۰٫ الشیخ محمود بعمره بن الحسین النصیری «رسـاله الشـیخ بعمره بن الحسین (نسخه خطی ۳۰۳ هامبورگ)» در:
R. Strothmann, Esoterische Sonderthemen bei den Nusairi ( Berlin: Akademie-Ver-lag, 1958).
۳۱٫ E.E. Salisbury, “Notice of the Book of Sulaiman””s First Ripe Fruit, Disclosing the Mysteries of the Nusairian Religion, “JAOS 8 (1866), p. 228.
۳۲٫ دوسو (ص ×IV) میگوید که نصیریان کتاب المجموع را سنگ بنای ایمانشان میدانند و این کتاب همه عقاید آنان را دربردارد. بـنابر قـصهای عامیانه این کتاب را پیامبر بـه دوازده مـرد مقدس نصیری (نقباء) داد و این کتاب کلمات خدا علی را دربردارد.
۳۳٫ دوسو (ص ×V) ادعا میکند که آیات قرآن طی جریان انتقال شفاهی تحریف شد.
۳۴٫ Dussuad, p. xvi.
۳۵٫ ibid.
۳۶٫ بنا به گـفته هـاشم عثمان (ص ۱۴۶) ویراست نخست ایـن کـتاب در ۱۹۱۹ در ترکیه به چاپ رسید.
۳۷٫ طویل، ص۲۵۹٫ بنابه گفته طویل، خصیبی در سال ۲۶۰/۸۷۳ به دنیا آمد، شاید قصد وی آن بوده که این حادثه را با مرگ امام عسکری علیهالسلام در همین سال ربط دهد.
۳۸. یـاقوت حـموی، معجم البلدان (بیروت: دارالکتب العلمیه ۱۹۹۰) ج۲، ص۱۹۵٫
۳۹٫ محمد الامین الحسینی العاملی، اعیان الشیعه (دمشق، مکتبه الاتقان، ۱۹۴۷)۱۵،۶ـ۳۴۵. [بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ج۵، ص۴۹۰ـ۴۹۱]
۴۰٫ مرابط (جمع: مرابطون) نامی است برای داوطلبانی که خود را وقف دفاع از مرزهای اسـلام مـیکردند و زندگی زاهـدانه و عابدانهای داشتند مرابطِ یک امام شیعی خود را وقف دفاع از امام میکرد و در جوار او همچون یک زاهد متدین زنـدگی میکرد. بنگرید:
Georges Marcias, “Ribat,” EI VI (1936), pp. 1151-۱۱۵۲; Cyril Glasse, The Concise Encyclopedia of Islam (New York: Harper &; Row, ۱۹۸۹), p. 335.
۴۱٫ درباره حمدان بنگرید: خصیبی ص۵۴، ۵۹، ۶۰، ۶۷، ۶۹، ۳ـ۱۵۱، ۱۵۹؛ درباره ابراهیم بنگرید: همان ص۶۷٫
۴۲٫ دربـاره سـفر ۷۰تـن از شیعیان امام عسکری علیهالسلام (که در میانشان احمد بنخصیب هم بوده) به سامرا به جهت تبریک گفتن ولادت مـهدی عـلیهالسلام به او بنگرید همان ص۹ـ۳۴۴؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت موسسه الوفاء ۱۹۸۳) ج۷۸، ص۷ـ۳۹۵٫ احمد عمدتا در سـند احـادیث مـربوط به پیامبر ظاهر میشود، قس مثلا: خصیبی، ص۵۴، ۵۹، ۱۶۲٫
۴۳٫ خصیبی، ص۱۲۱٫
۴۴٫ همان، ص۸ـ۶۷٫
۴۵٫ برای نمونههای نقل قول اشعار پیـش اسلامی بنگرید همان ص۱۱۰، ۱۱۱، ۱۹۷؛ برای اشعار دوره اسلامی بنگرید: همان، ص۷ـ۱۰۶، ۴۰۶٫
۴۶٫ حضور احمد عموی خصیبی و جـنّان در میان نمایندگان جنبلا در گـروه ۷۰ نـفری شیعیانی که به سامرا سفر کردند، حاکی از ارتباطی میان آن دو است.
۴۷٫ درباره جنان بنگرید:.Halm, “Das Buch der Schatten, ” pp. 257-258
۴۸. اذانی، ص۱۵ـ۱۶٫ بنابر کتاب المجموع، اصول مذهب نصیری به این طریق منتقل شدند: محمد بن نصیر <محمد بن جـندب <عبداللّه جنان خصیبی؛ قس: هالم، همان ۸ـ۲۵۶٫ منابع طرق انتقال دیگری را هم ذکر کردهاند.
۴۹٫ طبرانی ص۱۲۶ـ۱۳۱٫ درباره اسحاقیه و نزاعشان با نصیریه بنگرید: طویل۴ـ۲۶۲؛
Bar-Asher and Kofsky, ” An early Nusayri theological dialogue, ” pp.268-269, n.65.
در روایت ضد اسحاقیه دیگری که خصیبی از جنان نقل کرده، حـسن عـسکری علیهالسلام شیعیان خود را گرد آورده و ابن نصیر، نه اسحاق احمر، را انتخاب کرده تا از طریق او معجزهای انجام دهد که حمله عباسیان را دفع کند. بنگرید: بعمره، ص۱۸٫
۵۰٫ سفیر، جمع: سفراء (نیز وکیل، وکلاء): نـمایندگانی کـه به عقیده شیعه طی دوران غیبت صغری تا هنگام شروع غیبت کبری (۲۶۰ـ۳۲۹/۸۷۴ـ۹۴۱) با امام مهدی علیهالسلام در تماس بودند. بنگرید: E. Kohlberg, “Safir,” EI2 VIII (1995), pp. 811-812.. بنابر روایات شیعه، دومین سفیر ابوجعفر محمد بن عثمان، ابن نـصیر را طـرد و لعن کرد. بنگرید: E. Kohlberg, ” Baraa in Shii Doctrine,” JSAI 7(1986), p. 166.
۵۱٫ طبرانی، ص۱۲۸٫
۵۲٫ همان، ص۱۱۳٫
۵۳٫ همان ص۱۱۲٫ در همین قصیده خصیبی آن هفتاد نفر موحدون شیعه بزرگ (الشیعه الکبری) را، که احتمالا اشاره است به هفتاد مرید حسن عسکری علیهالسلام ، از جمله عمویش احـمد و اسـتادش جـنان، ستایش کرده است.
۵۴٫ صاحب التـفسیر یـا التـأویل لقبی برای علی علیهالسلام است در میان شیعه. بنگرید مثلا: مجلسی، ج۳۹ ص۹۳، ج۴۰، ص۵۳٫
۵۵٫ نصیریان شیعیان را مقصره یا ذویالتقصیر مینامند زیرا معتقدند که تنها آنـاناند کـه دیـن اصیل را مطابق دستورات امام حفظ کردهاند، در حالی کـه دیـگر شیعیان تنها برخی از احکام خدا را انجام میدهند. بنگرید:
H. Modarresi, Crisis and Consolidation in the Formative Period of shii Islam (Princeton: The Darwin Press, 1993), p.41.
۵۶٫ درباره شبح انگاری (Docetism) بنگرید:
F. L. Cross and E. A. Livingstone, The Oxford Dictionary of the Christian Church ( oxford: Oxford University Press, 1997), p. 493.
قرآن، سوره نساء، ۱۵۷٫
۵۷٫ ابوشبّر لقب حسین عـلیهالسلام اسـت در مـرثیهای که به یاد او در کربلا خوانده شد. بنگرید مثلا: مجلسی ج۴۲، ص۲۴۱٫ احـتمال دارد ابوشبّر علی علیهالسلام باشد، زیرا شبر و شبیر لقبهای پسران او حسن و حسین اند. بنابر روایتی شیعی، این دو به هـمان نـامهای پسـران هارون (شِفِر و شَفِر) نامیده شدند پیش از آن که این نامها به عـربی بـه حسن و حسین ترجمه شوند: بنگرید:
M. Bar-Asher, ” On the place of Jews and Judaism in early Shiite religious literature, “Pe amim 61 (۱۹۹۴), p. 29 [in Hebrew].
۵۸٫ طبرانی، ص۵۹ [مترجم، این ابیات را از دیوان الخصیبی، تحقیق س. حبیب، مؤسسه الاعلمی للمـطبوعات، بـیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱، ص۳۴ـ۳۵ نـقل کرده است].
۵۹٫ اذانی پایه گذاری الهیات نصیری را به خصیبی نسبت میدهد، بـنگرید: اذانـی ص۲۷٫
۶۰٫ دربـاره تثلیث نصیری: معنا ـ اسم / حجاب ـ باب، بنگرید: Dussaud, pp.41-67;، نسخه خطی، ص۴۵ ب؛ درباره ظهور این تثلیث در قـالب عـلی ـ مـحمد ـ سلمان بنگرید: مثلا همان، طبرانی ص۵۶؛ نسخه خطی، ص۴۷ الف و ب. درباره ظهور اخیر عسکری ـ مهدی ـ ابن نـصیر بـنگرید: نسخه خطی، ص۴۴ الف.،
۶۱٫ خصیبی میان شبحانگاری عیسی علیهالسلام و شبحانگاری حسین علیهالسلام مقایسه کرده اسـت، بـنگرید: طـبرانی ص۵۸، ۱۱۰ـ۱۱۱٫
۶۲٫ درباره نوروز بنگرید: طبرانی ص۹ـ۱۹۸؛ عاشورا: همان ص۱۲۷؛ غدیر: همان۷ـ۵۶٫
۶۳٫ همان، ص۵۶٫
۶۴٫ درباره وضعیت عراق عموما و وضـعیت بـغداد به ویژه، در این دوره بنگرید: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (بیروت، دارالکتب العلمیه ۱۹۸۷) ج۷، ص۱، ۲۳، ۳۴، ۶۴، ۷۴؛
A. A. Duri, ” Baghdad, ” EI2 I (1986), pp. 899-900; D. Sordel, “Irak, ” EI2 III (۱۹۸۶), p. 1255.
دربـاره حـلاج بـنگرید:
J. Baldick, Mystical Islam- An Introduction to Sufism (London: I.B. Tauris, ۱۹۸۹), pp. 46-49.
۶۵٫ اذانی، ص۱۶٫ باید مراقب بود که این توصیف با داستان مشابهی درباره زندانی شدن حمدان قـرمط یـکی گرفته نشود، زیرا این اشتباه در میان محققان تکرار شده است. بنگرید مـثلا:
M. Moosa, Extremist Shiites- The Ghulat Sects (New York: Syracuse University Press, ۱۹۸۰), pp. 262-266, 504 (n.56).
در ایـن روایـت اذانی ابیاتی را نقل میکند که در آنها خصیبی ادعا کرده که حجاب او را آزاد کرد: پدری مهربان به مـن گـفت ای پسـر خصیب، تو از حُجُب آل احمد [= پیامبر [ آزاد و رها شدهای، مادام که زندهای آزادی و پر از عشق آنـها.
رابـطه خاص میان خصیبی و حجاب در سوره نخست کتاب المجموع مورد اشاره قرار گرفته است: بنگرید اذانی، ص۹٫ دربـاره عـربی میانه در نسخههای نصیری بنگرید:
Bar-Asher and Kofsky, ” An early Nusayri theological dialogue, ” pp. ۲۶۱-۲۶۲٫
۶۶٫ اذانی، ص۱۶، ۲۳، ۸۳. روایت تقریبا یکسانی در طبرانی، ص۷ـ۱۷۶ هست.
۶۷٫ یاقوت، ج۲، ص۳ـ۲۷۱٫ گـفته یـاقوت که روستایی نیز به نام حرّان نـزدیک حـلب هـست («و حرّان ایضا من قراء حلب») شایسته تـوجه اسـت. احتمالا موحدون در این مرحله نزدیک حلب ساکن بودهاند و این میتواند اشاره کند کـه چـرا خصیبی اندکی پیش از مرگش تـصمیم گـرفت به ایـن شـهر بـرود.
۶۸. شهر حرّان مرکز فرقه صابئین بـود کـه ستاره پرست بودند و ممکن است بر خصیبی تأثیر گذاشته باشند. ولی ادعای دوسـو مـبنی بر تأثیر صابئین بر نصیریه صـرفا یک نظریه است. بـنگرید:Glasse, p. 340؛ شـهرستانی، ص۶۶۰٫
۶۹٫ اذانی، همان. عدد ۱۷ احتمالا بـا مـراسمی مربوط است که علی طربائی برای خصیبی تعریف کرده که در آن امام حسن عـسکری عـلیهالسلام علی طربائی و شاگردانش را متبرک سـاخته و بـه او ۱۷ خـرما داد. بنگرید: طبرانی، ص۱۲۹٫
۷۰٫ اذانـی، هـمان.
۷۱٫ اسعد علی، ص۲۳۹ـ۲۴۰٫
۷۲٫ درباره آلبـویه بـنگرید:
M. G. S. Hodgson, ” The Buyid Era, ” in: S. H. Nasr et al. (eds.), The Expectation of the Millennium S Shiism in History (New York: SUNY Press, 1988), pp. 155-158; J. L. Kraemer”” Humanism in the Renaisance of Islam: The Cultural Revival During the Buyid Age (Leiden: Brill, 1986); C. Cahen, ” Buwwayhids,” EI2 I (1986), pp. 1350-1357; Modarresi, pp.96-105.
۷۳٫ طبرانی، ص۱۳۱٫
۷۴٫ ابن اثیر، ص۳۴٫
۷۵٫ مجلسی، ج۱۵، ص۴ [ظاهرا ص۹ صحیح است، مترجم].
۷۶٫ همان، ج۵۱، ص۲۵ـ۲۸٫
۷۷٫ همان، ج۸۲/۸۵، ص۲۷٫
۷۸٫ همان، ج۷۸/۸۱، ص۷ـ۳۹۵٫
۷۹٫ همان، ج۵۰، ص۳۳۵٫
۸۰٫ همان، ج۱۰۲[/۱۰۵]، ص۳۷، [تـوصیفات مـذکور درباره کتابهای علامه مجلسی است نـه کـتابهای خصیبی، مـترجم].
۸۱٫ هـمان، ج۱، ص۳۹٫
۸۲٫ خـصیبی، ص۶ـ۳۸۴٫ درباره حامیان جعفر بـنگرید شیخ مفید، الفصول المختاره (بیروت، دارالاضواء ۱۹۸۶) ص۲ـ۲۶۰؛ .Modarresi, PP. 84-86.
۸۳. خصیبی ص۳۲۸ـ۳۳۱، که کلمات الخرقی، الخطابین را به کار برده؛ بـعمره ص۱۸ـ۱۹، کـه کلمات البرقی، الحطابین را به کار بـرده.
۸۴٫ طـبرانی، ص۱۳۳٫
۸۵٫ مـحمد بـن عـلی استرآبادی، منهاج المـقال (تـهران، مطبعه کربلائی محمد حسین تهرانی ۳۰۷) ص۱۱۲٫ درباره تلعکبری بنگرید: آقا بزرگ تهرانی، طبقات علماء الشیعه (بیروت، دارالکـتب العـربیه ۱۹۷۱) ج۲، ص۹ـ۱۸۸٫
۸۶٫ ابـن حجر عسقلانی، لسان المیزان (بیروت: دارالفکر ۱۹۸۷) ج۲، ص۴ـ۳۴۳٫ دربـاره ابـوالعباس بـن عـقده بـنگرید هـمان ج۱، ص۹ـ۲۸۷٫
۸۷٫ بنگرید مثلا: احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی (بیروت: دارالاضواء ۱۹۸۸) ج۱،۱۸۷٫
۸۸٫ عسقلانی ص۳۴۴٫
۸۹٫ وی در دو منبع «جسری» نامیده شده، بنگرید نسخه خطی برگ ۴۲ ب؛ طویل، ص۲۵۹٫ بنابر تاریخ العلویین این نام بدان عـلت بود که وی بازرس پلهای بغداد بود.
۹۰٫ از کلمات آغاز این رساله میتوان فرض کرد که آن توسط یکی از شاگردان جسری نقل شده، بنگرید نسخه خطی برگ ۴۲٫ درباره تثلیث نصیری بنگرید: .Halm, ” Nusayriyya, ” p. 148
۹۱٫ نـسخه خـطی، برگ ۴۴ الف.
۹۲٫ طبرانی، ص۱۲ـ۱۳، ۱۵۴٫
۹۳٫ احتمال اینکه رساله خصیبی به فارسی ترجمه شده باشد، بعید نیست. بروکلمان میگوید که ماسینیون الهدایهالکبری را به فارسی خوانده است (Brockelmann, SI, p. 326).
۹۴٫ طویل، ص۲۶۰٫
۹۵٫ درباره حاکمان بویهی بنگرید: Kramer, pp. ۳۱-۱۰۲٫
۹۶٫ ابن کـثیر، البـدایه و النهایه (بیروت: مکتبه المعارف ۱۹۸۸)، ج۱۱، ص۲۹۰٫
۹۷٫ مجلسی، ج۴۱، ص۳۵۳٫
۹۸٫ اسعد علی، ص۱۷٫ نام شهابالدین بختیار بن ابومنصور راست باش دیلمی عجمی در بروکلمان به عنوان نام سراینده نصیری یـک قـصیده رمزی طولانی درباره خاندان پیـامبر ظـاهر شده: .Brockelmann, SI, p. 326
۹۹٫ درباره این اسنادی که خصیبی ذکر کرده، او توضیح میدهد که جنان روایاتی را مستقیما از امامان اخیر و یاران نزدیکشان مثل یحیی بن معین (بنگرید: Halm, ” Das Buch der Schatten. ” pp. 237, 254)، مـحمد بـن اسماعیل حسنی و عسکر بـن مـحمد (ناشناخته) دریافت کرده است. دو نفر اول در سندهای الهدایه الکبری ظاهر میشوند. یحیی، همان، ص ۳۹۲ ؛ محمد: همان ص۳۵۳، ۳۵۷، ۳۶۷٫
۱۰۰٫ خصیبی در رسالهاش به جسری واژه جهّال را برای اشاره به کسانی که اسرار را نباید بدانند، به کار مـیبرد. در گـفتگویش با عبداللّه بن هارون صائغ، او میگوید که معرفت سرّی مایه نجات عارفین (نسخه خطی، برگ ۵۱ ب) است. این دال بر آن است که خصیبی این واژهها را به کار برده تا میان یاران نـزدیک خـود (شاگردان حـرانی) و سایر مردم تمایز نهد. ولی نباید نتیجه گرفت که در این مرحله اولیه از شکلگیری این فرقه، میان خاصه و عـامهای که امروزه وجود دارند، تمایزی بوده است. درباره این تقسیم بـنگرید: .Dussaud, pp. 117-118بـه نـظر میرسد که در این مرحله جهّال و عارفین به
موحدون و غیر موحدون اشاره داشته چنانکه در سراسر نوشتههای خصیبی هـیچ مـنعی از تعلیم اسرار او در درون فرقه وجود ندارد حتی در رساله التوحید، خصیبی به جسری میگوید کـه مـعارف او را از بـرادرانش موحدون پنهان نکند.
۱۰۱. نسخه خطی، برگ ۴۷ ب ـ ۴۸ ب.
۱۰۲٫ نسخه خطی، برگ ۴۶ الف.
۱۰۳٫ دربارهذکر مکانی دیگر، حران نزدیک حـلب، توسطیاقوت بنگرید بهیادداشت ۶۱فوق.
۱۰۴٫ طویل، ص۲۵۹٫
۱۰۵٫ عسقلانی، ص۴ـ۳۴۳٫
۱۰۶٫ طویل ص۲۵۹.
۱۰۷. طبرانی، ص۷۲٫
۱۰۸٫ بعمره، ص۱، ۲، ۶، ۱۲، ۱۳٫
۱۰۹٫ طویل، ص۲۵۹٫
۱۱۰٫ تهرانی، ج۱، ص۱۱۲؛ عاملی، ص۳۴۵.
۱۱۱. ابـن اثیر، ص۳۱۴٫
۱۱۲٫ طویل، ص۲۵۹٫
۱۱۳٫ طبرانی، ص۸ـ۵۶٫
۱۱۴٫ اذانـی، ص۲ـ۵۱٫
۱۱۵٫ هـمان، ص۱۳، ۱۶، ۸۵؛ اسعد علی، ص۲۳۲٫
۱۱۶٫ طبرانی، ص۹ـ۱۰۸، ۱۱۰ـ۱۱۱؛ بعمره: ص۱۳٫
۱۱۷. طبرانی، ص۱۸۹.
۱۱۸٫ همان، ص۱۹، ۱۰۸، ۱۵۵ (صریحا). میتوان نتیجه گرفت که «رسالته» «راست باش» است، زیرا به همین مسائل در هر دو پرداخته شده؛ طویل، ص۲۶۰٫
۱۱۹٫ طبرانی ص۱۸۸، و بنگرید به توضیح اشتروتمان، شماره ۴٫
۱۲۰٫ نسخه خـطی، برگ ۴۲ الفـ ب.
۱۲۱٫ همان، برگ ۴۸ ب، ۱۷۶ ب.
۱۲۲. نخستین مدرک برای این کتابْ طبرانی ص۹۷ است که آن را کتاب الهدایه مینامد.
۱۲۳. نجاشی، ج۱، ص۱۸۷؛ استرآبادی، ص۱۱۲؛ عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال (مباشره الاستاذ محمد رضا، ۱۳۵۲) ص۳۲۶؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشـیعه (نـجف، مکتبه صاحب الذریعه العامه ۱۹۷۸) ج۲۵، ص۵ـ۱۶۴؛ عاملی، ص۳۴۷٫
۱۲۴٫ خصیبی، ص۴۱۴٫ برای احادیثی که در الهدایه نیستند، بنگرید مثلا: بعمره، ص۲۱، حدیثی درباره معجزه امام رضا علیهالسلام .
۱۲۵٫ طویل، ص۲۶۰٫ وی ادعا میکند که این کتاب زمانی نوشته شد کـه ابـوفراس حمدانی را بیزانسیها اسیر کرده بودند.
۱۲۶. نجاشی، همان؛ استرآبادی، همان؛ مامقانی، همان؛ عاملی، همان. الاخوان را عسقلانی (همان) نیز ذکر کرده. اذانی احتمالا شرحی بر مسائل نگاشته طبرانی به نام الدلائل بـمعرفه المـسائل را میشناخته است (اذانی، ص۱۷).
۱۲۷٫ عسقلانی، ج۲، ص۴ـ۳۴۳٫
۱۲۸. احمد بن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعه (نجف، المطبعه الحیدریه ۱۹۶۱)۸۲؛ عاملی، همان.
۱۲۹. نجاشی، همان؛ استرابادی، همان؛ مامقانی، همان؛ عاملی، همان.
۱۳۰٫ عاملی، ج۱۵، ص۳۴۷٫
۱۳۱٫ همان، ص۳۴۸.
۱۳۲. غلات در شکلگیری شـیعه نـقش مـهمی ایفا کردند، برخی از آنان از یـاران نـزدیک امـامان بودند. شیعیان در عین ردّ آرای آنان، احادیثی را از آنان حفظ کردهاند. عاملی سعی کرده که این مشکل را حل کند و از امام موسی کاظم عـلیهالسلام نـقل کـرده که درباره غلات فرموده که خداوند مردمانی بـاایمان مـیآفریند و سپس هنگامی که میخواهد مجازاتشان کند، ایمانشان را میگیرد. بنگرید: مجلسی، ج۴۸، ص۱۱۶٫ مجلسی توضیح میدهد که در غلات دو حال وجود دارد: حال اسـتقامت و حـال غـلّو و تخلیط. در حالت اول احادیث آنها را باید پذیرفت و در حالت دوم رد کرد. بنگرید: هـمان ج۲، ص۴ـ۲۵۳٫ درباره نگرش روادارانهتر شیعه به نصیریان در مقایسه با اهل سنت، بنگرید به یادداشت ۱۳ فوق.
۱۳۳٫ See H. Lazarus-Yafeh. ” Umar b. al-Khattab: The Paul of Islam? ” in idem., Some Religious Aspects of Islam (Leiden: Brill, 1981), pp. 1-16