پاسخ به برخی شبهات مذهبی
س ۱ – اولین بار چه کسی از زیارت قبر پیامبر ( ص ) جلوگیری کرد ؟.
ج – حاکم نیشابوری ( متوفای ۴۰۵ ه” ) از داود بن ابو صالح نقل می کند : روزی مروان حَکَم دید که شخصی صورت خود را بر قبر پیامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوی او آمد و گردن او را گرفته ، از جای بلند کرد و گفت: می دانی چه می کنی ؟! منظور وی این بود که چرا به زیارت سنگ و کلوخ آمده ای ! زائر که ابو ایوب انصاری – از صحابه پیامبر ( ص ) – بود گفت: آری خوب می دانم که چه می کنم ! من هرگزبه زیارت سنگ نیامده ام ، بلکه به زیارت پیامبر ( ص ) آمده ام. از رسول اللّه ( ص ) شنیدم که فرمود: «بر دین خدا گریه نکنید اگر متولّیانش اهل بودند ، و آنگاه که نااهلان برآن حکم راندند ،برایش بگریید .» جالب است که این حدیث را حاکم و ذهبی هر دو صحیح می دانند! از این رخداد تاریخی به خوبی روشن می شود که ریشه این تفکّر از بنی امیه و به خصوص مروان بن حکم؛ همان طرد شده رسول اللّه ( ص ) است . مستدرک حاکم ، ج ۴ ، ص ۵۶۰٫ س ۲ – آیا مس قبر شریف پیامبر( ص ) و تبرّک به آن و برداشتن از تربت شریف مشروع است ؟ و آیا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است که کسی از صحابه و تابعین دست به چنین کاری زده است؟ ج – ۱ – آری ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پیامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بیت شعر سرود . ارشاد الساری ، ج ۳ ، ص ۳۵۲٫ ۲ – ابو ایوب انصاری صورت خود را روی قبر شریف پیامبر ( ص ) گذاشت . مستدرک حاکم ، ج ۴ ، ص ۵۶۰ – وفاء الوفا ، ج ۴ ، ص ۱۴۰۴٫ ۳ – بلال حبشی خود را روی قبر شریف پیامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر می سایید ؛ «فَجَعَلَ یَبْکی عِندَهُ وَ یُمَرِّغُ عَلَیهِ» . سیر اعلام النبلاء ، ج ۱ ، ص ۳۵۸ ؛ اسدالغابه ، ج ۱ ، ص ۲۰۸٫ ۴ – عبداللّه بن عمر دست خود را روی قبر شریف می گذاشت . شرح الشفاء ، ج ۲ ، ص ۱۹۹٫ ۵ – ابن منکدر – تابعی – صورت خود را روی قبر پیامبر ( ص ) می گذاشت و می گفت: هر زمان مشکل و یا فراموشی و لکنت زبان برایم پیش می آید ، از قبر پیامبر ( ص ) شفاء و یاری می طلبم . سیر اعلام النبلاء ، ج ۳ ، ص ۲۱۳٫ س ۳ – آیا علمای مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّک و یا مس منبر و قبر پیامبر ( ص ) و یا قبور صالحین ، نظر مثبت دارند؟ ج – آری ، از احمد بن حنبل رییس مذهب حنابله ، و رملی شافعی و محب الدین طبری و ابو الصیف یمانی – یکی از علمای بزرگ مکه و زرقانی مالکی و عزامی شافعی و دیگران نقل شده است ، که تفصیل آن به این شرح است: ۱ – عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل می گوید: از پدرم پرسیدم: مسّ منبر رسول اللّه و تبرّک با مس آن ، و بوسیدن و یا مس و متبرّک شدن به قبر شریف و یا بوسیدن آن به قصد ثواب ، چه حکمی دارد؟ پدرم گفت: هیچ اشکالی ندارد . الجامع فی العلل و معرفه الرجال ، ج ۲ ، ص ۳۲ ؛ وفاءالوفا ، ج ۴ ، ص ۱۴۱۴٫ ۲ – رملی شافعی می گوید: تبرّک به قبر پیامبر ( ص ) و یا عالم و یا اولیا جایز است و بوسیدن و استلام آن ایرادی ندارد . کنز المطالب ، ص ۲۱۹٫ ۳ – محب الدین طبری شافعی گوید: بوسیدن قبر و دست گذاشتن روی آن جایز است و سیره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسنی المطالب ، ج ۱ ، ص ۳۳۱٫ ۴ – از نظر تاریخی ثابت شده است که مردم از خاک پاک قبر پیامبر( ص ) و حضرت حمزه بلکه از کلّ مدینه به عنوان تبرک بر می داشتند و روایاتی هم وارد شده که تربت مدینه شفای هر دردی است و امان از جذام و صداع. از جمله زرکشی می گوید : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاک حرمین ، استثنا شده است؛ زیرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن برای معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج ۱ ، ص ۶۹٫ ابو سلمه از پیامبر ( ص ) نقل می کند : «غُبارُ الْمَدِینَهِ یُطْفِی الْجذام». ابن اثیر جزری از پیامبر ( ص ) نقل کرده: «وَالَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّ فی غُبارِها شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ». «سوگند به کسی که جان من در دست اوست ، غبارِ خاک مدینه شفای از هر دردی است .» سمهودی می نویسد: روش صحابه و دیگران این بود که از خاک قبر پیامبر ( ص ) برمی داشتند وفاء الوفا ، ج ۱ ، ص ۵۴۴٫ س ۴ – نمونه ای بیاورید که اهل سنت به جنازه یا قبر بزرگانشان تبرک جسته باشند. ج – دو مورد ذیل ، نمونه ای هستند از موارد بسیار که از نظر شما می گذرد: * تبرک به قبر و خاک قبرِ سعد بن معاذ صحابی ابن سعد و ذهبی می گویند: شخصی مقداری از خاک قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهی به آن کرد ، ناگهان آن را مشک یافت . طبقات الکبری ، ۳ ، ۱۰ – سیر اعلام النبلاء ، ۱ ، ۲۸۹٫ *** * تبرّک به خاک قبر عبداللّه حداّنی ابونعیم اصفهانی و ابن حجر عسقلانی می گویند : حدانی در سال ۱۸۳ ه”. در روز هشتم ذی الحجه – یوم الترویه – کشته شد و مردم از خاک قبراو همانند مشک برمی داشتند و در لباس و پیراهن خود قرار می دادند . حلیه الاولیاء ، ج ۲ ، ص ۲۵۸ – تهذیب التهذیب ج ۵ ، ص ۳۱۰٫ البته راجع به قبر بخاری در سمرقند ، و ابن تیمیه نیز مطالبی نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعیه ج ۲ ص ۲۳۳ ، سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۲ ، ص ۴۶۷ – البدایه و النهایه ، ج ۱۴ ، ص ۱۳۶٫ س ۵ – آیا استغاثه و طلب حاجت از غیر خداوند جایز است؟ ج – اگر کسی بگوید: ای محمد ، حاجت مرا روا کن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا برای تعجیل و انجام کار باشد هیچ اشکالی به نظر نمی رسد . آیات زیادی داریم که ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { …وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ…} . نساء : ۵٫ { وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ…}. توبه : ۷۴٫ { وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ…} . توبه : ۵۹٫ با اینکه بی نیاز کننده ، تنها خداوند است ، لیکن در این آیات ، خداوند – عزّوجلّ پیامبر ( ص ) و مؤمنین را نیز رازق و شریک در اغنا وبی نیازی دانسته است . علاوه اینکه ، صحابه به هنگام گرفتاری به قبر پیامبر ( ص ) متوسّل می شدند. عسقلانی می گوید : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطی و خشکسالی شدند ، شخصی از اصحاب به قبر پیامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت یا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا …» فتح الباری ، ج ۲ ، ص ۵۵۷٫ و شخصیت هایی چون ابن حِبّان و ابن خُزیمه و ابوعلی خلال ، شیخ الحنابله در زمان گرفتاری به قبور اهل بیت پیامبر ( ص ) متوسّل می شدند: الف – ابن حِبّان (متوفای ۳۵۰ ه” .) در کتاب خود «الثقات» می گوید: بارها به زیارت قبر علی بن موسی الرضا( ع ) رفتم و در مدتی که در طوس بودم ، هر وقت مشکلی بر من عارض می شد ، به زیارت قبر آن حضرت می رفتم و از خداوند می خواستم که مشکلم را برطرف کند و الحمد للَّهِ مشکلم برطرف می شد و این معنا را مکرّر امتحان کردم و نتیجه گرفتم . کتاب الثقات ، ج ۸ ، ص ۴۵۶٫ ب – ابن خُزیمه؛ هموکه شیخ بخاری و مسلم و به اصطلاح شیخ الاسلام است ، شاگردی دارد به نام محمد بن مومل . وی می گوید: به همراه استادم ابن خزیمه و جمعی از اساتید به زیارت بارگاه قبر علی بن موسی الرضا ( ع ) در طوس رفتیم ، استادم ابن خزیمه چنان در برابر آن بقعه متبرکه تعظیم و تواضع کرد که همگی در شگفت ماندیم . تهذیب التهذیب ، ج ۷ ، ص ۳۳۹٫ ج – ابو علی خلال ، شیخ حنابله می گوید: هرگاه به مشکلی برمی خورم قبر موسی بن جعفر ( ع ) را زیارت می کنم و به ایشان متوسل می شوم و خداوند نیز مشکل مرا آسان می کند . تاریخ بغداد ، ج ۱ ، ص ۱۲۰٫ د – محمد بن ادریس شافعی به قبر ابو حنیفه و احمدبن حنبل به قبر شافعی متوسل می شدند . مناقب ابی حنیفه ، ج ۲ ، ص ۱۹۹٫ ه” مسلمانان ، به قبر ابو ایوب انصاری متوسل می شدند و برای طلب باران به قبر ایشان پناه می بردند . مستدرک حاکم ، ج ۳ ، ص ۵۱۸٫ و – ابن خلکان و ذهبی می گویند: مردم برای طلب باران به قبر ابن فورک اصفهانی ( متوفای ۴۰۶ ه” ) متوسل می شدند و فیات الاعیان ،ج ۴ ص ۲۷۲ – سیر اعلام النبلاء ،ج ۱۷ ،ص ۲۱۵ ؛ راجع به بخاری و مردم سمرقند مطلبی نیز ذکر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعیه ، ۱۲ ، ۴۶۹ – و طبقات الشافعیه ،ج ۲ ص ۲۳۴٫ نکته مهم این است که بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشویق به استغاثه و توسل کرده اند. قسطلانی گوید: شایسته است که زائر در کنار قبر پیامبر( ص ) زیاد دعا و استغاثه کند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بی تابی کند و سزاوار است که خداوند شفاعت پیامبر ( ص ) را در حق او بپذیرد . المواهب اللدنیه ، ج ۳ ، ص ۴۱۷٫ س ۶ – چه دلیلی بر مشروعیت زیارت قبور داریم؟ ج – در پاسخ این پرسش ، از کتاب و سنّت می توان بهره جست و فعل صحابه نیز بر آن بوده: الف – قرآن کریم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ…}. نساء : ۶۴٫ «اگر به خود ستم کردند ، سراغ تو می آیند و استغفار می کنند و تو ای محمد ، برای آنان طلب مغفرت کنی…». این آیه به زیارت پیامبر( ص ) در حیات و ممات تشویق می کند؛ چنانکه سبکی می گوید : علما از این آیه عمومیت؛ یعنی زمان حیات و وفات پیامبر( ص ) را استفاده کرده اند ، چون طبق روایات از پیامبر ( ص ) نقل شده : «حَیاتی خَیرٌ لَکُمْ تحدثون و نحدث لکم و وفاتی خیر لکم تعرض علیّ أعمالکم…» طرح التثریب ، ص ۲۹۷٫ ب – سنت پیامبر اکرم( ص ): روایات و احادیث بسیاری از رسول اللّه( ص ) در تشویق به زیارت قبر شریف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِی وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی» . السنن الکبری ، ج ۵ ، ص ۲۴ ۵٫ ج – فعل صحابه: عبدالرزاق و بیهقی و ابن عبدالبر روایت کرده اند که حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زیارت قبر عموی خود حضرت حمزه می رفت ودر آنجا نماز می خواند و گریه می کرد. حاکم نیشابوری می گوید : سند و راویان این حدیث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق ۳: ۵۷۲ – مستدرک حاکم ، ج ۱ ،۳۷۷ – السنن الکبری ۴ ، ۱۳۱ – تمهید شرح مو طا ، ۳ ، ۲۳۴ – و از خلیفه ثانی و عبدللَّه بن عمر نیز نقل شده که به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پیامبر ( ص ) را زیارت می کردند شفاء السقام ، ص ۴۴ وفاء الوفاء ۴ ،۱۳۴۰٫٫ س ۷ – حدیث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَی ثَلاثَهِ مَسَاجِدَ…» زیارت قبور و قصد زیارت را منع می کند؟ ج – خیر ، به دلایلی که در ذیل می آوریم: الف – احتمال می رود که مستثنی منه در این حدیث ، مکان یا مسجد باشد ولی قسطلانی ارشاد الساری ج ۲ ، ص ۳۳۲٫ ، تأکید دارد که مراد مسجد است . بنابراین ، هیچ دلالتی بر «حرمت قصد زیارت» مشاهد متبرکه ندارد. ب – این حدیث در مورد خودش نیز مورد عمل نیست؛ زیرا اگر مراد این است که: «جایز نیست قصد کردن به هیچ مسجدی جز سه مسجد…» با عمل پیامبر( ص ) که به طور قطع هر شنبه به مسجد قبا می رفتند ، مخالف است. ج – بلال حبشی به یقین ، به قصد زیارت قبر پیامبر ( ص ) از شام به مدینه آمد و جریان او معروف است. د – علمای فریقین (شیعه وسنی) قصد کردن زیارت پیامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تیمیه – یعنی همان کسی که شبهه حرمت زیارت را مطرح کرد – به شدت موضع گرفتند. * – قسطلانی می گوید: «قول ابن تیمیّه حیث منع زیاره قبر النبی( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقوله عنه» . ارشاد الساری ، ج ۲ ، ص ۳۲۹٫ «گفتار ابن تیمیه در منع زیارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترین مسائلی است که از او نقل شده است .» * – غزالی می گوید: «کلّ من یتبرک بمشاهدته( ص ) فی حیاته ، یتبرک بزیارته بعد وفاته ویجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احیاء العلوم ، ج ۱ ، ص ۲۵۸ ؛ ذهبی در استدلال به این حدیث تأمل دارد. سیر اعلام النبلاء ، ج ۴ ، ص ۴۸۴٫ «هرکس پیامبر ( ص ) را در حال حیات می دید و متبرک می شد ، بعد از وفات ایشان نیز با زیارت حضرت از ایشان متبرک می شود و شدّ رحال و قصد زیارت پیامبر ( ص ) نیز جایز است.» ه” احادیثی از طریق فریقین داریم که تأکید بر زیارت مطلق قبور دارد. عَنِ النَّبیّ( ص ) : «نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیَارَهِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۶۵٫ جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب کرده اند ولی ابن حزم برداشت وجوب کرده است . التاج الجامع للاصول ، ج ۱ ، ص ۳۸۱٫ س ۸ – آیا جایز است زنان به زیارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پیامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟ ج – پاسخ این پرسش را اینگونه می توان داد: الف – احادیثی داریم که می گوید حضرت فاطمه زهرا( س ) و یا عایشه به زیارت قبور می رفتند؛ «إِنَّ فاطِمَهَ کانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَهَ کُلّ جُمُعَهٍ فَتُصَلّی وَتَبْکِی عِنْدَهُ»: سنن الکبری ، ج ۴ ، ص ۱۳۲ ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج ۳ ، ص ۵۷۲٫ «فاطمه زهراء ، هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه می رفت و آنجا نماز می خواند و گریه می کرد .» ابن أبی ملیکه می گوید: «رَأَیْتُ عائِشَهَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِیها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشی وَ قُبر بمکه» . مصنف عبدالرزاق ، ج ۳ ، ص ۵۷۰ – معجم البلدان ۲ ،۲۱۴٫ «عایشه به زیارت قبر برادرش عبدالرحمان در مکه می رفت …او در منطقه ای به نام حبشی که در نزدیکی مکه است مُرد و به مکه انتقال یافت و دفن گردید». ب – این حدیث – لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حدیث بُریده نسخ شده و یا معارض است ، چنانکه حاکم نیشابوری و ذهبی به آن تصریح کرده اند. و روایت بریده: «نَهی رَسُول اللّه ( ص ) عَنْ زِیارَهِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِیارَتِها» . السنن الکبری ، ج ۴ ، ص ۱۳۱ ؛ مستدرک حاکم ، ج ۱ ، ص ۳۷۴ . ج – علمای اهل سنت فتوی به استحباب زیارت قبور برای زنان داده اند: * ابن عابدین می گوید : «هل تستحبُّ زیاره قبره ( ص ) للنساء؟ الصحیح : نعم بلا کراهه ، بشروطها علی ما صرّح به بعض العلماء اما علی الأصحّ من مذهبنا و هو قول الکرخی وغیره: من أنّ الرّخصه فی زیاره القبور ثابته للرجال و النساء جمیعاً فلا اشکال و اما علی غیره فذلک نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قیل واجبه» . رد المحتار ، ج ۲ ، ص ۲۶۳ ؛ المواهب اللدنیه ، ج ۳ ، ص ۴۰۵٫ « آیا زیارت قبور برای زنها استحباب دارد؟ آری هیچ کراهتی هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرایطی که بعضی از علما بدان اشاره کرده اند. صحیح تر نزد ما و کرخی و دیگران این است که جواز زیارت قبور برای مردان و زنان ثابت است و هیچ اشکالی در آن نیست. اما بنا بر غیر مذهب – و مبنای – ما ، باز هم قائل به استحباب هستیم چون اصحاب به طور مطلق فتوی به استحباب داده و ویژه مردها ندانسته اند . بلکه بعضی قائل به وجوب آن شده اند .» د – این حدیث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طریق دارد که هر سه ضعیف است: در طریق اول ابن خثیم است و گفته اند که به احادیث او احتجاج و استدلال نمی شود . میزان الاعتدال ، ج ۲ ، ص ۴۵ ۹٫ در طریق دوم باذان است که او هم مورد احتجاج نیست . تهذیب الکمال ، ج ۴ ، ص ۶٫ در طریق سوم عمر بن ابی سلمه است که او را هم ضعیف دانسته اند. سیراعلام النبلاء ، ج ۶ ، ص ۳۳٫ س ۹ – آیا نماز گزاری و دعا در کنار قبور اولیا و صلحا و یا قبر پیامبر( ص ) اشکال دارد؟ ج – در پاسخ این پرسش باید گفت: الف – آیه شریفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ…} دلالت بر رجحان دعا در کنار قبر پیامبر( ص ) دارد ، چون کلمه «جَاءُوکَ» هم شامل زمان حیات است و هم شامل زمان رحلت. ب – فاطمه زهرا( س ) هر هفته – روز جمعه – کنار قبر حضرت حمزه حضور می یافت و در آنجا نماز می گزارد و گریه می کرد. حاکم نیشابوری گوید: راویان این حدیث همگی ثقه هستند . مستدرک حاکم ، ج ۱ ، ص ۳۷۷ . ج – سیره مسلمین بر این بوده است. * ابن خلکان می گوید : سیده نفیسه ، دختر حسن بن زید بن الحسن بن علی (ع) در محله ای به نام «درب السباع» به خاک سپرده شده و قبر او – در مصر معروف به استجابت دعا است و بسیار هم مجرب است و فیات الاعیان ، ج ۵ ، ص ۴۲۴٫ * شافعی نیز مکرّر به زیارت قبر ابو حنیفه می رفت و دو رکعت نماز می گزارد . تاریخ بغداد ، ج ۱ ، ص ۱۲۳٫ * زهری هم درباره دعا کنار قبر معروف کرخی مطالبی را نقل کرده است . سیر اعلام النبلاء ، ج ۹ ، ص ۳۴۳٫ * جزری نیز راجع به قبر شافعی چیزهایی را نقل می کند . الجواهر المضیئه ، ج ۱ ، ص ۴۶۱٫ س ۱۰ – آیا معنای حدیث: «لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِیائِهِمْ مَساجِدَ» و حدیث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْری وَثَناً» . مسند احمد، ج ۲ ، ص ۲۴۶ ؛ الموطّا، ج ۱، ص ۱۷۲٫ خداوند یهود را لعنت کند چون قبور پیامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند و در حدیث دیگر فرمودند : بار خدایا! قبر مرا بت قرار مده . آیا نهی از نماز و دعا در کنار قبر پیامبر ( ص ) و سایر قبور نیست؟ ج – در پاسخ این پرسش نیز – مانند پرسشهای پیشین – باید به چند نکته بپردازیم: الف – افرادی که در سند این حدیث آمده اند ، یا ضعیف هستند و یا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علمای رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَری مسلک بوده است . و «ابو صالح» مردّد بین ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منکر الحدیث و ابن بهمان ، شناخته شده نیست . پس حدیث از نظر سند مشکل دارد. ب – حدیث هیچ دلالتی بر حرمت نمازگزاری و دعا کردن در جوار قبور ندارد؛ زیرا اشاره به روایت کنیسه حبشه دارد که به هنگام مرگ فردی از صالحان خود ، مسجدی بر روی قبرش بنا می کردند و عکس هایی روی آن می گذاشتند و به سوی آن عکس ها و قبر سجده می کردند و این معنا ارتباطی به خواندن نماز برای خداوند و رو به کعبه ایستادن در کنار قبور صالحان ندارد. * قرطبی می گوید : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور لیتأنسوا بها ویتذکّروا أفعالهم الصالحه فیجتهدون کإجتهادهم ویعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشیطان: إن اسلافهم کانوا یعبدون هذه الصور ویعظّمونها فحذّر النبی عن مثل ذلک» . ارشاد الساری ، ج ۳ ، ص ۴۹۷٫
* « نیاکان آنان عکس هایی از مردگان خود ترسیم کردند تا به آن اُنس گیرند و به یاد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جدیت و تلاش کنند و در کنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولی بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نیاکان خود جاهل بودند و شیطان هم وسوسه کرده ، به آنان چنین القا کرد که نیاکان شما این عکس ها را می پرستیدند و آن را تعظیم می کردند ، پس پیامبر ( ص ) مردم را از این انحراف بر حذر داشت .» بنابراین ، هیچ دلالتی بر حرمت دعا و زیارت کنار قبور انبیا و صلحا ندارد. * بیضاوی می گوید : «لمّاکانت الیهودوالنصاری یسجدون لقبور الأنبیاء تعظیما لشأنهم ویجعلونها قبله یتوجّهون فی الصلاه نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبیّ( ص ) …» ارشاد الساری ، ج ۳ ، ص ۴۷۹٫ * « چون یهود و نصاری بر قبور انبیا سجده می کردند و آن را قبله – و جهت – نماز قرار می دادند و همانند بت با آن رفتار می کردند ، مورد لعن پیامبر ( ص ) قرار گرفتند. و این معنا هم هیچ ارتباطی با زیارت قبر پیامبر ( ص ) و ائمه طاهرین و صلحا و نماز خواندن برای خداوند – در آنجا – ندارد. ج – بسیاری از علمای اهل سنت فتوی به جواز نماز خواندن در مقبره ها داده اند؛ از جمله آنها مالک بن انس است: – «کان مالک لا یری بأساً بالصلاه فی المقابر و هو اذا صلّی فی المقبره کانت القبور بین یدیه وخلفه و عن یمینه وشماله». – و قال مالک لا بأس بالصلاه فی المقابر و قال بلغنی إن بعض اصحاب النبی کانوا یصلّون فی المقبره» . المدونه الکبری ، ج ۱ ، ص ۹۰٫ مالک می گوید : نماز خواندن در قبرستان اشکال ندارد و چنین می پنداشت که اگر در اطراف نمازگزار قبرهایی باشد باز هم مشکلی به نظر نمی رسد. – عبدالغنی نابلسی می گوید : «اذا کان موضع القبور مسجداً أو علی طریق ، أو کان هناک أحد جالساً ، أو أن قبر ولیّ من اولیاءاللّه أو عالم من المحقّقین ، تعظیماً لروحه المشرفه ، علی تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه ولیّ لیتبرکوا به ، و یدعوااللّه عنده فیستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحدیقه الندیه ، ج ۲ ، ص ۶۳۰٫ « اگر قبری مسجد شود یا در راه واقع شود… و یا قبر یکی از اولیاءاللّه باشد ، و یا عالمی از محققین برای تعظیم روان تابناک او برای اعلام و آگاهی دادن به اینکه او یکی از اولیاء اللّه است تا مردم به او تبرک جویند و در کنار آرامگاهش او دعا کنند و مستجاب شود . البته این کار جایز است و منعی ندارد .» س ۱۱ – آیا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبیل گنبد ، ضریح و … منع شرعی دارد؟ ج – به چند دلیل پاسخ این پرسش منفی است و منعی ندارد: الف دلیلی بر حرمت ، جز روایت ابی الهیاج نیست صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۶۱٫ و نیز این روایت از نظر سند مورد اشکال است؛ زیرا وکیع و حبیب بن ابی ثابت از راویان سند این حدیث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث می باشند. ب – در دلالت حدیث نیز جای بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّیته» به معنای تخریب بنای قبور نیست بلکه به معنای مسطح کردن آن در مقابل تسنیم؛ یعنی بلند کردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند کوهان شتر است. قسطلانی می گوید : «السنه فی القبر تسطیحه و انَّه لا یجوز ترک هذه السنّه لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بین التسطیح و حدیث ابی هیاج : لأنّه لم یُرَد تسویته بالأرض و انّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار …» ارشاد الساری ، ج ۲ ، ص ۴۶۸٫ « سنت پیامبر ( ص ) همان مسطح کردن قبر است و این سنت – چون شعار پیروان مذهب شیعه گردیده – جایز نیست رها شود و هیچ منافاتی میان مسطح کردن قبر و روایت أبی الهیاج نیست؛ زیرا که منظور روایت صاف کردن قبر و برابر کردن آن بازمین نیست . بلکه مراد مسطح کردن در مقابل تسنیم است ، و این معنا را از جمع میان روایات به دست می آوریم. ج – روش مسلمانان این بوده که روی قبرها بنا می ساختند: ۱ – بنای حجره شریف نبوی. ۲ – قبور ائمه بقیع که در سال ۱۳۴۵ ه” ق به دست وهابیان تخریب گردید. ۳ – قبر ابراهیم فرزند رسول اللّه ( ص ) در خانه محمدبن زیدبن علی بود و به دست وهابیان تخریب گردید. ۴ – بنای مسجد ، روی قبر حمزه( ع ) . در اوایل قرن دوم هجری و به دست وهابیان تخریب گردید. ۵ – بنای قبر سعد بن معاذ – این قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزیز بر روی آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج ۲ ، ص ۵۴۵٫ ۶ – بنا بر روی قبر باهلی (سال ۲۷۵ ه” .) در بصره . سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۳ ، ص ۲۸۵٫ ۷ – بنا بر روی قبر امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعه العتبات ۶ ، ۹۷٫ ۸ – بنا بر روی قبر سلمان فارسی . تاریخ بغداد ، ج ۱ ، ص ۱۶۳٫ ۹ – بنا بر روی قبر ابوعوانه (سال ۳۱۶ ه” .) . سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۴ ، ص ۴۱۹٫ خلاصه ، سیره مسلمین؛ چه شیعه و چه سنی بر این بوده است که بر قبور بزرگان دین حرم و بارگاه بسازند و این سیره در تمام بلاد اسلامی همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنیفه و عبدالقادر در بغداد و بخاری در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعی است ، تنها وهابیان هستند که در حجاز با این سیره مسلمین به مخالفت برخاسته اند. س ۱۲ – آیا حدیث: «نَهی رَسُول اللّه ( ص ) أن یجصّص القبر وأن یعقد علیه وأن یبنی علیه» صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۶۳٫ صریح در منع از ساختن بر قبور نیست؟ اولاً – این روایت با سیره قطعیه مسلمین منافات دارد؛ چنانکه در پاسخ پرسش پیش روشن شد. ثانیاً – سند این روایات ، جای بحث دارد؛ زیرا در سند آن ابوالزبیر – محمد بن مسلم آمدی – قرار گرفته و علمای رجال و حدیث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عیینه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعیف می دانند تهذیب الکمال ۲۶ : ۴۰۷٫ و همچنین در سند آن حفص بن غیاث است و علمای رجال همچون یعقوب بن شیبه درباره او نظر منفی دارند تهذیب التهذیب ۲ ، ۳۶۰ – تاریخ بغداد ۸ ، ۱۹۹ – سیر اعلام النبلاء ۹ ،۳۱ . و باز در سند این روایات ، شخصی بنام ربیعه است که ازدی وابن أبی شیبه و ساجی در باره او تأمل دارند . تهذیب التهذیب ۹ ، ۱۴۳ ، میزان الاعتدال ۳ ، ۵۴۵ ، تهذیب الکمال ۱۸ ، ص ۴۸۳ . و بالاخره تمامی طرق و اسناد این روایات ، مورد اشکال است . به ص ۱۸۲ «الوهابیه ، دعاوی وردود» مراجعه شود . س ۱۳ – آیا قراردادن روشنایی بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشکال شرعی دارد؟ ج – به چند دلیل باید گفت خیر: الف – طبق روایات اهل سنت ، پیامبر( ص ) شبی می خواست وارد قبر و یا قبرستانی شود که دستور داد چراغ روشن کردند . الجامع الصحیح ، ج ۳ ، ص ۳۷۲٫ ب – سیره و روش مسلمین همواره بر این بوده که بر روی قبور بعضی از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قندیل روشن می کرده اند: * قندیل بر روی قبر ابو ایوب انصاری ، در قرن چهارم . تاریخ بغداد ، ج ۱ ، ص ۱۵۴٫ * قندیل بر روی قبر زبیربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج ۱۴ ، ص ۳۸۳٫ * قندیل بر بارگاه حضرت موسی بن جعفر ( ع ) ، اوایل قرن پنجم . وفیات الاعیان ، ج ۵ ، ص ۳۱۰٫ ج – حدیث «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَّخذینَ عَلَیها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشکال سندی است؛ زیرا راوی آن «ابو صالح» است که از نظر اهل سنت ضعیف و مردود می باشد و شارحان این حدیث گفته اند: نهی در اینجا «ارشادی» است نه «مولوی» چنانکه سِنْدی و عزیزی و علی ناصف و شیخ حنفی بدان اشاره کرده اند . شرح الجامع الصغیر ،ج ۳ ، ص ۱۹۸ ؛ سنن نسائی ، ج ۴ ، ص ۹۵ ؛ التاج ، ج ۱ ، ص ۳۸۱٫ س ۱۴ – آیا نذر کردن برای صلحا و مؤمنان زنده و یا مرده جایز است ؟ ج – آری ، اگر نذر برای خدا باشد و اهدای ثواب برای صلحا و مؤمنان ، همانگونه که در میان شیعه رایج است ، به چند جهت جایز می باشد: الف – احادیثی از کتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاک ، عَنِ النَّبیّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن یذبح ببوانه ، فأتی رسول اللّه فاخبره . فقال هل کان فیها وثن من أوثان الجاهلیه یُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل کان فیها عید من اعیادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرک فانّه لا وفاء لنذر فی معصیهاللّه و لا فیما لا یملک ابن آدم» . ابو داود ، ج ۳ ، ص ۲۳۸٫ ثابت بن ضحاک می گوید : شخصی از پیامبر ( ص ) سئوال کرد ؛ نذرکرده ام گوسفندی را در محلی بنام بوانه – در نزدیکی ساحل – ذبح کنم ، آیا این نذر صحیح است؟ پیامبر ( ص ) فرمود: آیا در آن مکان در زمان جاهلیت بتی پرستش می شد؟ عرض کرد: خیر – فرمود : آیا در آنجا محل به پا داشتن یکی از اعیاد جاهلیت بود ؟ عرض کرد ، خیر فرمود : به نذر خود وفا کن ، یعنی در همانجا گوسفندی را ذبح کن – زیرا فقط در دو مورد نذر کردن صحیح نیست؛ ۱ – نذر در معصیت خداوند ۲ – نذر در موردی که ملک خود نباشد. اگر نذر ، طبق روال جاهلیت؛ یعنی برای بت و اعیاد کفار نباشد ، وفای به نذر لازم است . هر چند شیعه رجحان نذر را شرط می داند و قربانی در مکانی که قبلاً بتکده بوده ، راجح نیست ، اما علی ایّ حال اهل سنت که این قبیل احادیث رانقل می کنند نذر در مشاهد مشرفه و هدیه به صلحا و مؤمنان را به طریق اولی باید صحیح بدانند. ب – عزامی شافعی در تأیید این نذرها می گوید: کسی که در وضع نذر مسلمین تحقیق کند ، چنین به دست می آورد که قصدشان از این قربانی ها و نذرها برای مردگان جز صدقه از طرفشان و اهدای ثواب برای آنان ، چیز دیگری نیست و اجماع اهل سنت بر این است که صدقه زنده ها برای مردگان سودمند و واصل است . و احادیث در این زمینه بسیار است . سپس عزامی به یک حدیث اشاره می کند: سعد از پیامبر( ص ) پرسید: مادرم فوت شده و یقین دارم که اگر زنده بود ، صدقه ای می داد . آیا اگر من از طرف او صدقه دهم سودی به حالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آری ، پرسید: کدامین صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهی را حفر کرد و آن را صدقه برای مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص ۱۳۳٫ ج – قبرهایی از مسلمانان بوده و هست که معروف به قبور نذور است و مسلمین برای آنان نذرها می کردند. * قبر البستی در مراکش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوی . نیل الابتهاج ، ج ۲ ، ص ۶۲ ؛ المواهب اللدنیه ، ج ۵ ، ص ۳۴۶ ؛ تاریخ بغداد ، ج ۱ ، ص ۱۲۳٫ س ۱۵ – نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزاداری ها چیست؟ ج – به یقین جایز است ، زیرا: الف – اصل در اشیاء ، اباحه و جواز است ، مگر دلیلی بر خلاف آن بیاید. ب – نص قرآن نیز تشویق به تعظیم شعائر کرده است. ج – روش مسلمانان از گذشته تا کنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پیامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانکه قسطلانی و دیاربکری بدان اشاره کرده اند . تاریخ الخمیس ، ج ۱ ، ص ۳۲۳ ؛ المواهب اللدنیه ، ج ۱ ، ص ۲۷٫ د – روش معمول میان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم برای مردگان بوده ، چنانکه ذهبی درباره فوت جوینی (متوفای ۴۷۸ ه” .) می نویسد: «غلقت الأسواق ورثی بقصائد وکان له نحو من أربع مأه تلمیذ ، اقاموا حولاً و وضعت المنادیل عن الرووس عاماً بحیث ما اجترأ أحد علی ستر رأسه وکانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه مبالغین فی الصیاح والجزع» . سیر اعلام النبلاء ، ج ۸ ، ص ۴۶۸٫ «بازارها تعطیل شد و مرثیه هایی درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت که اینان یک سال عزاداری کردند و عمامه ها را از سر – به عنوان احترام – تا یک سال برداشتند . این شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حرکت در آمدند و نوحه سرایی می کردند و با صدای بلند به عزاداری می پرداختند .» و درباره تشییع جنازه عبدالمؤمن (متوفای ۳۴۶ ه” .) می نویسد: «فغشینا اصوات طبول ، مثل ما یکون من العساکر حتی ظنَّ جمعنا أنّ جیشاً قد قدم» . سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۵ ، ص ۴۸۱٫ « صدای زدن طبل ها هر صدایی را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه که در ارتش انجام می گیرد – مارش عزا – سر و صدا آنچنان بود که ما گمان کردیم لشگری یورش برده است .» و در مورد مرگ ابن جوزی (ت ۵۹۷ ه” .) می نویسد: «و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمات بالشمع والقنادیل . . . و اصبحنا یوم السبت عملنا العزاء و تکلمت فیه و حَضَر خلق عظیم و عملت فیه المراثی» . سیر اعلام النبلاء ، ج ۱۸ ، ص ۳۷۹٫ «در کنار قبر او تمامی ماه رمضان را ماندند و چندین قرآن ختم کردند و به همراه خود شمع و قندیل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزاداری به پا داشتیم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زیادی شرکت کردند و مرثیه خوانی انجام شد». س ۱۶ – آیا ازدواج متعه مورد قبول و پذیرش بزرگانی از اهل سنت بوده است؟ ج – بلی ، از آن جمله: الف – ابن جریج اموی شیخ بخاری که اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حدیث نقل می کنند ، شصت و یا هفتاد و بلکه نود زنِ متعه داشت. ذهبی می گوید: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع علی ثقته مع کونه تزوّج نحواً من سبعین امرأه نکاح متعه کان یری الرخصه فی ذلک و کان فقیه أهل مکه فی زمانه» . میزان الاعتدال ،ج ۲ ، ص ۶۵۹ ؛ تهذیب التهذیب ،ج ۶ ، ص ۳۶۰٫ «ابن جریج یکی از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اینکه او هفتاد زن متعه – نکاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نکاح موقت بود . او فقیه اهل مکه در زمان خود بود .» ب – بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصاری ، عمران بن حصین ، ابو سعید خدری وامیر مؤمنان علی( ع ) ، این عمل را جایز می دانستند. ج – خود عمربن خطاب با صراحت می گوید: «کانتا عَلی عهد رسول اللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب علیهما». « دو چیز در زمان پیامبر ( ص ) حلال بوده ولی من آن را تحریم و بر آن تعیین عقوبت می کنم». چنانکه قوشچی در شرح تجرید ، صفحه ۴۸۴ ، این جمله را از او آورده و تحلیل و توجیه شگفتی کرده است! د – در تاریخ طبری ج ۲ ، ص ۵۷۹٫ آمده است که این نهی از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتی و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر دیگر را به آگاهی او رسانده است. ه” خود عمربن خطاب در هیچ موردی اشاره به این معنا ندارد که پیامبر( ص ) منع و یا نهی و یا تحریم کرده است ، بلکه می گوید : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .». و – تنها روایتی – به تعبیر آنان صحیحه که به آن استناد می کنند که پیامبر( ص ) متعه را تحریم کرده ، همان حدیث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نیست و در هیچ کتاب رجالی – خارج از روایتی که نقل کرده سخنی از او به میان نیاورده اند . س ۱۷ – چرا شیعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمی خواند؟ الف : چون شیعه آن را حرام و هیچیک از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانسته اند بلکه آن را عملی مستحب و نزد بعضی دیگر در نمازهای واجب ، مکروه شمرده اند مثلاً رییس مذهب مالکی نماز خواندن دست بسته را مکروه می داند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز می خواندند تا عمر این بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبیر – از صحابه – و حسن بصری و ابن سیرین – از تابعین – و لیث بن سعد و ابراهیم نخعی از اتباع تابعین قائل به ارسال بودند. ب : پیامبر ( ص ) در نماز این کار را نمی کردند قرطبی می گوید: «اختلف العلماء فی وضع الیدین أحدهما علی الأخری فی الصلاه فَکَرِهَ ذلک مالک فی الفرض وأجازه فی النفل و رأی قوم أنّ هذا من سنن الصلاه و هم الجمهور ، والسبب فی اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابته نقلت فیها صفه صلاته علیه الصلاه والسلام ، ولم ینقل فیها انّه کان یضع یده الیمنی علی الیسری وثبت ایضا أنّ الناس کانوا یؤمرون بذلک» . بدایه المجتهد ، ج ۱ ، ص ۱۳۶٫ « یعنی درباره دست روی دست گذاشتن در نماز میان علما اختلاف شده است ، مالک آن را در نمازهای واجب مکروه و بعضی دیگر جزو آداب و سنن نماز دانسته اند . و این نظر جمهور اهل سنت است . و علت این اختلاف نظر این است که روایاتی صحیح به ما رسیده است و نماز خواندن پیامبر ( ص ) راتوصیف می کند و در آن نقل نشده است که پیامبر ( ص ) دست راست روی دست چپ می گذاشت و از طرفی به مردم امر می شد که در نماز دست روی دست بگذارند .» ج – عمده دلیل جمهور ، روایت بخاری و مسلِم است. * روایت بخاری: «عن ابی حازم عن سهل بن سعد قال: کان الناس یؤمرون أن یضع الرجل الید الیمنی علی ذراعه الیسری فی الصلاه قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ینمی ذلک الی النَّبیّ» صحیح بخاری ، ج ۱ ، ص ۱۳۵٫ « ابو حازم از سهل بن سعد نقل می کند: مردم مأمور می شدند که – مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند . ابو حازم می گوید: این مطلب را صحیح نمی دانم مگر اینکه امر کننده آن پیامبر ( ص ) باشد». نکته : روشن نیست که چه کسی مردم را به این عمل امر کرده است؟ آیا عمر بوده و یا کس دیگر و چنانکه از عینی ، شارح بخاری به دست می آید ، این روایت مرسل است . عمده القاری ۵ : ۲۷۸ . وهمچنین ازسیوطی . التوشیح علی الجامع الصحیح ، ج ۱ ، ص ۴۶۳ و نیل الأوطار ، ج ۲ ، ص ۱۸۷٫ * عن علقمه بن وائل و مولی لهم انهما حدثاه عن اَبیه وائل بن حجر أنّه رای النبی( ص ) رَفَع یَدَیهِ حین دخل الصلاه . . . ثمّ وضع یده الُیمْنی عَلی الْیُسْری » صحیح مسلم ، ج ۱ ، ص ۱۵۰٫ این روایت هم مرسل است؛ زیرا که اهل سنت روایت علقمه بن وائل از پدرش را مرسل می دانند. ابن حجر از ابن معین نقل می کند: «علقمه بن وائل عن أَبیه مرسل» . تهذیب التهذیب ، ج ۷ ، ص ۲۴۷ ؛ تهذیب الکمال ، ج ۱۳ ، ص ۱۹۳ . د – اهل بیت پیامبر ( ع ) از آن نهی کرده و گاهی بعنوان «لا تفعل ذلک التکفیر» و گاهی به عنوان «یفعل ذلک المجوس . . .» از فعل آن جلوگیری کرده اند و طبق بعضی از نقل ها ریشه آن به اسرای عجم منتهی می شود و خلیفه ثانی این عمل را پسندید و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الکلام ، ج ۱۱ ، ص ۱۹ ؛ مصباح الفقیه ، ص ۴۰۲٫ س ۱۸ – صلاه تراویح چیست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟ ج – اصل نوافلِ شبهای ماه رمضان بیست و یا سی رکعت است و تا اینجا میان فریقین اختلافی نیست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخاری از عمربن خطاب ، ایشان مردم را وادار به جماعت کرد و نام آن را بدعت گذاشت: «فقال عمر: إنّی أری لو جمعتُ هولاء عَلی قاری ءغ واحد ، لکان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلی اُبیّ بن کعب ، ثمّ خرجت معه لیله اخری والناس یصلّون بصلاه قارئهم . فقال عمر: نعم البدعه هذه . . .» بخاری ، ج ۱ ، ص ۳۴۲٫
« عمر گفت : نظر من این است که اگر اینها – نماز گزارها – را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنی تصمیم گرفت: و ابی بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد. راوی می گوید سپس در شب دیگری به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص – امام جماعت – نماز می خوانند. عمر گفت: این کار عجب بدعت خوبی است». قسطلانی می گوید: عمر از آن با تعبیر «بدعت» یاد کرد؛ چون پیامبر( ص ) برای مردم به جماعت خواندن – نماز تراویح – را بیان نکرده بود و در زمان ابوبکر نیز نبوده است . ارشاد الساری، ج ۴ ، ص ۶۵۶٫ و عینی می گوید : عمر تعبیر « بدعت » آورد ، چون پیامبر ( ص ) جماعت را برای اینان تشریع نکرد و در زمان ابوبکر هم نبود . عمده القاری ، ج ۱۱ ، ص ۱۲۶٫ قلقشندی می گوید : عمر اوّلین کسی است که جماعت رمضان را تشریع کرد و آن در سال چهارده هجری بود . مأثر الانافه فی معالم الخلافه ، ج ۲ ، ص ۳۳۷٫ س ۱۹ – آیا بدعت به حَسَن و غیر حسن تقسیم می شود و منظور خلیفه دوم از «نعم البدعه » چیست؟ ج – مسلماً هر بدعتی ، ضلال و گمراهی است؛ «وَکُلُّ ضلالٍ فی النار» ، پس تقسیم بدعت به «حسن» و «غیر حسن» را بسیاری از علمای اهل سنت مردود شمرده اند؛ مانند شاطبی و ابن رجب حنبلی و غامدی از نویسندگان معاصر عربستان در کتاب «حقیقه البدعه و احکامها» می نویسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّه الشرعیه الوارده فی ذمّ عموم البدع . ذلک أن النصوص الذامّه للبدعه والمحذره منها جاءت مطلقه عامه و علی کثرتها لم یرد فیها استثناء البته و لم یأت فیها ما یقتضی أنّ فیها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . علی انّ القاعده الکلّیه فی ذمّ البدع لا یمکن أن یخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج ۱ ، ص ۱۳۸٫ «اینکه بگوییم بعضی از بدعتها حسن و نیکو است این مطلب با ادلّه شرعی که تمامی بدعتها را مذموم می داند ، تناقض دارد ، زیرا نصوصی که بدعت را مذمت می کند و مردم را از آن برحذر می کند عام است و مطلق و بدعتی از آن استثنا نشده است و دلیلی هم نیامده که بگوید بعضی از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده کلی که در مذمت بدعت وارد شده ممکن نیست از دایره آن ، فردی از آن خارج شود .» س ۲۰ – احادیثی نقل شده که امیر مؤمنان ( ع ) نماز تراویح را می خواند و یا بر آن ، امام جماعت تعیین می کرد و یا اینکه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهُ کَما نَوَّرَ مَساجِدَنا» این احادیث با بدعت بودن تراویح چگونه جمع می شود؟ ج – این نسبت از نظر شیعه مسلماً دروغ است و از نظر علمای اهل سنت نیز ثابت نیست؛ چنانکه در این باره بیهقی چهار یا پنج روایت نقل کرده و خودش سند همه را ضعیف می داند و با تحقیق در روایات ، به یک روایت که سند آن صحیح باشد برخورد نکرده ایم. افزون بر این ، ثابت نشده است که خودِ عمربن خطاب نیز نماز تراویح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نیز به شدت از آن نهی می کرد . امیر المؤمنین ، علی( ع ) نیز به هنگام خلافت در کوفه با این مظهر مخالفت کرد و معارض اقامه آن بود. «لَمَّا کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ( ع ) بِالْکُوفَهِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً یَؤُمُّنَا فِی رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا فِیهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا یَقُولُونَ ابْکُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج ۳ ، ص ۶۳۹٫ « زمانی که امیر مؤمنان علی ( ع ) در کوفه بودند مردم کوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت برای نماز تراویح کردند ، حضرت جواب منفی داد و آنان را از اقامه نوافل شبهای ماه رمضان به جماعت نهی کرد . چون شب هنگام فرا رسید به هم دیگر می گفتند بر رمضان گریه کنید وای بر رمضان. س ۲۱ – آیا به هنگام تشریع اذان ، «الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّوم» بود یا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟ ج – به دلایلی که در ذیل می آید ، جزو اذان نبوده است: الف – روایت صحیحی که اهل سنت نقل می کنند ، روایت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نیل الأوطار ، ج ۲ ، ص ۳۷٫ ب – سعید بن مسیب با صراحت می گوید: «ادخلت هذه الکلمه فی صلاه الفجر» . نیل الأوطار ، ج ۲ ، ص ۳۷٫ ج – امام مالک در «موطأ» تصریح می کند که این عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضمیمه شد: «عن مالک: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلی عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ یُؤْذنه لِصَلاه الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن یجعَلَها فی نِداء الصّبح» . الموطا ج ۱ ، ص ۷۲٫ «مالک می گوید مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولی او را خفته یافت لذا فریاد برآورد : «الصلاه خیر من النوم؛ «نماز از خوابیدن بهتر است . عمر دستور داد تا این جمله را در اذان صبح قرار دهند .» د – شافعی آن را مکروه و در یکی از دو قول آن را بدعت می داند و شوکانی می گوید : «لَو کانَ لما انکره عَلِیّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نیل الأوطار ، ج ۲ ، ص ۳۸٫ یعنی اگر جزو اذان بود هرگز حضرت علی ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمی کردند. ه” ابن جریج از عمربن حفص نقل می کند که سعد ، نخستین کسی بود که در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج ۱ ، ص ۴۷۴٫ و – ابن حزم می گوید: «لا نقول بهذا – الصَّلاهُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم یأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلی ، ج ۳ ، ص ۱۶ ۰٫ یعنی ما این جمله را در اذان نمی گوییم؛ زیرا که از پیامبر ( ص ) به ما نرسیده است. س ۲۲ – آیا حی علی خیر العمل جزو اذان بوده و کسی از صحابه و تابعین این جمله را در اذان آورده است؟ ج – طبق روایت صحیح از ابن عمر و ابو امامه بن سهل بن حنیف ، اینان ( حتی پس از اینکه این جمله از اذان حذف گردید ) در اذان خود آن را می آوردند . المحلی ، ج ۳ ، ص ۱۶۰٫ بیهقی هم روایتی از امام زین العابدین ( ع ) نقل می کند که ایشان این جمله را در اذان می آورد و می فرمود: اذان اول این است ! السنن الکبری ، ج ۱ ، ص ۶۲۴٫ همچنین حسن بن یحیی بن الجعد و زید بن ارقم و شافعی – در یکی از دو قول خود این جمله را ذکر می کرد . نیل الأوطار ، ج ۲ ، ص ۳۹ ، البته این شیوه بحث از دیدگاه اهل سنت است . س ۲۳ – نظر صحیح در باره رجعت چیست؟ ج – در توضیح رجعت باید گفت: الف – مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعی از مؤمنان و جمعی از کفار به دنیا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و این امر محال نیست و ده ها بلکه صدها روایت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشکلی پیش نمی آید ولی بعضی از اهل سنت در ردّ و انکار آن ، پافشاری می کنند. ب – رجعت در امت های پیشین ، نمونه های بسیار دارد: ۱ – رجعت هفتاد نفر از قوم موسی. ۲ – رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ . . .} بقره : ۲۴۳٫ . یعنی : آیا ندیدی به سوی آنانکه بیرون رفتند از خانه هایشان و ایشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ایشان را خدا که بمیرید ، سپس آنان را زنده کرد. او کالذی مر علی قریه . بقره : ۲۵۹ . ۳ – رجعت عزیر بعد از صد سال. ۴ – رجعت سام بن نوح به دنیا. ۵ – رجعت فرزندان ایّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج ۵ ، ص ۳۱۶ ؛ جامع البیان ، ج ۱۶ ، ص ۴۲ ؛ تفسیر نیشابوری ، ص ۴۴ ؛ الشیعه و الرجعه ، ج ۲ ، ص ۱۵۴ تألیف مرحوم آیت اللّه شیخ محمد رضا طبسی . رجعت از نظر شیعه: ۲۸ . ۶ – رجعت یوشع ، الیسع ، اشموئیل . تاریخ طبری ، ج ۱ ، ص ۲۸۰ ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج ۱۱ ، ص ۱۷۰ ؛ الکامل فی التاریخ ، ج ۱ ، ص ۱۵۴٫ ج – در اسلام نیز نمونه های زیادی از رجعت وجود داشته است و کسانی ، پس از مرگ ، به دنیا بازگشتند . ابن ابی الدنیا از علمای عامه (متوفای ۲۰۸ ه” .) در این زمینه کتابی نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» که در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هایی از کسانی را که بعد از مرگ زنده شده اند ، جمع آوردی کرده است . اینک چند نمونه از آن را می آوریم: ۱ – رجعت زیدبن خارجه. ۲ – رجعت جوانی از انصار. ۳ – رجعت مردی از مقتولین مسیلمه. ۴ – رجعت ابن خراش. ۵ – رجعت یکی از بستگان – دایی – ابن ضحاک. ۶ – رجعت رؤبه دختر بیجان. ۷ – رجعت شخصی از بنی جُهینه. و نمونه های دیگر . .. و نیز حدیثی از پیامبر ( ص ) نقل می کنند که: «لیأتینّ عَلی أمّتی ما أتی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذی ، ج ۵ ، ص ۲۶٫ یعنی: آنچه بر سر امت های پیشین آمد بر سر امت من نیز بدون کم و کاست خواهد آمد. بخاری می گوید: عَنِ النَّبیّ( ص) « لتتبعنّ سنن من کان قبلکم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّی لو دخلوا فی جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا یا رسول اللّه الیهود و النصاری؟ قال: فمن إذن» . بخاری ، ج ۴ ، ص ۲۶۴٫ « تمامی سنتهای پیش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهید کرد . و حتی اگر به لانه سوسماری وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهید کرد . عرض کردند یا رسول اللّه منظور شما از پیشینیان یهود و نصاری هستند فرمود ، آری ، چه کسی غیر از آنان را قصد دارم؟! بالأخره – در این زمینه ، از ائمه طاهرین بیش از پانصد روایت رسیده است . اضافه بر آیات شریفه ای که به رجعت تفسیر شده است . الشیعه و الرجعه ، ج ۲ ، ص ۱۶۱٫ علامه طباطبایی مفسر بزرگ شیعه درباره رجعت می فرماید: «اگر در این زمینه به کاوش بپردازی ، بسیاری از آیاتی را می یابی که از ائمه طاهرین به قیامت و گاهی به رجعت و گاهی به ظهور امام( ع ) تفسیر کرده اند ، و این نیست مگر به لحاظ وحدت سنخیت بین این سه معنا . ولیکن چون مردم در حقیقت قیامت بحث نکرده اند و در زمینه کشف از هویت و واقعیت این روز عظیم به تحقیق وسیعی نپرداخته اند ، در معنای این روایات اختلاف پیدا کرده و بعضی آن را رد و طرح کرده اند – و حال آنکه بیش از پانصد روایت است . و بعضی دیگر آن را تأویل کرده و حال آنکه آنها در کمال ظهور و یا صراحتند. و بعضی دیگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظری نقد کرده اند . . . تفسیر المیزان ، ج ۲ ، ص ۱۰۸٫ علامه طباطبایی بحث مفصلی را مطرح می کند که از حوصله این جزوه خارج است. س ۲۴ – آیا در کتابهای اهل سنت درباره یورش به خانه وحی یعنی خانه فاطمه زهرا( س ) اشاره ای شده است؟ ج – آری جریان جسارت به پاره تن رسول الله یعنی سیده نساء العالمین حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء روشن تر از این است که نیاز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان کتب حدیث و تاریخ و رجال از اهل سنت با اینکه بنای بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقایق داشته اند ، باز هم نتوانسته اند تمامی آنچه را که اتفاق افتاد مخفی کنند لذا با شرمندگی و احتیاط هر یک به گوشه ای از آن فاجعه اشاره کرده اند؛ بعضی به آوردن آتش توسط خلیفه ثانی ،«و معه قبس من نار» تاریخ طبری ، ج ۳ ، ص ۱۰۱؛ مصنف ابن ابی شیبه ، ج ۷ ، ص ۴۳۲؛ العقد الفرید ، ج ۴ ، ص ۲۶۰ ، چاپ مصر سال ۱۳۸۱ ه” ، انساب الاشراف ، ج ۲ ، ص ۲۶۸ . بعضی دیگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشی و معه جماعه حتی اتوا باب فاطمه . . .و بقی عمر و معه قوم فاخرجوا علیاً . . .» الامامه و السیاسه ، ج ۱ ،ص ۱۲ . گروهی هم به سقط جنین و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره کرده اند؛ «ان عمر رفَسَ فاطمه حتی أسقطت محسناً» سیراعلام النبلاء ، ج ۱۵ ، ص ۵۷۸؛ لسان المیزان ، ج ۱ ، ص ۳۷۳؛ میزان الاعتدال ، ج ۱ ، ص ۱۳۹ . و عده ای به هتک حرمت ایشان و شکسته شدن استخوان پهلو و پایمال کردن حقوق و ارث ایشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و کسر جنبها ، و اسقطت جنینها» فرائد السمطین ، ج ۲ ، ص ۳۴؛ جوینی شافعی ، متوفی سال ۷۲۲ ، او شیخ و استاد شمس الدین ذهبی است . گروهی دیگر به عذر خواهی عمر و ابوبکر از ایشان بعد از فاجعه – که خود دلیل گویا بر اصل جریان است – اشاره دارند: «فقال عمر لابی بکر انطلق بنا الی فاطمه ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جمیعاً ، فاستأذنا علی فاطمه ، فلم تاذن لهما ، فأتیا علیاً فکلمّاه ،فادخلهما علیها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الی الحائط فسلَّما علیها فلم ترد علیهما ، السلام .» الامامه والسیاسه ، ج ۱ ،ص ۱۲ . «عمر به ابوبکر گفت: برویم به حضور فاطمه زهرا ، زیرا که ما ایشان را به خشم آورده ، ناراحت کردیم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت امیرالمؤمنین علی ( ع ) آمده و ایشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روی برگردانید و جواب سلام آن دو را نداد .» ذهبی می گوید: «اتی ابوبکر فاستاذن ، فقال علی: یا فاطمه ، هذا ابوبکر ، یستأذن علیک ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل علیها یترّضاها .» سیراعلام النبلاء ،ج ۲ ،ص ۱۲۱ . «ابوبکر خدمت علی بن ابی طالب آمد و طلب اذن برای زیارت و عذر خواهی از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت علی به فاطمه زهرا فرمود: ابوبکر اذن می طلبد ایشان عرض کرد: آیا دوست داری به او اذن دهم؟ فرمود: آری؛ پس ابوبکر اذن یافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضایت و عذر خواهی کرد .» دقت کنید: که ذهبی جریان عذر خواهی و پشیمانی را چگونه با احتیاط و سانسور شدید نقل می کند ، به گونه ای برای خواننده و مطالعه کننده اصل جریان و حادثه کاملا روشن و واضح نشود . بعضی به پشیمانی خلیفه اول به هنگام مرگ از یورش به خانه وحی اشاره دارد: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمه و ترکته و ان اغلق علی الحرب .» المعجم الکبیر ، ج ۱ ،ص ۶۲؛ شماره حدیث ۴۳ ، کتاب الاموال بن سلام ص ۱۷۴متوفی ۲۲۴ه$ – ولی این عبارت را تغییر داده و به جای آن کلمه «کذا و کذا» آورده است . «ای کاش خانه فاطمه را رها می کردم وبه آن یورش نمی بردم و آن را باز نمی کردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .» س ۲۵ – آیا در عبارات و متون کتابها ، تحریف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟ ج – البته بعضی از عبارات را تا بحال نتوانسته اند تغییر دهند مثلاً در کتاب العقد الفرید ابن عبد ربه اندلسی ، ظاهراً در بعضی از عبارات آن تصرف نکرده اند و همان متن موجود است: «بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمه و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار ، فلقیته فاطمه ، فقالت: یابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الامه .» العقد الفرید ، ج ۴ ،ص ۲۶۰ . «ابوبکر عمر را برای تعقیب و شکستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بیرون آمدن ممانعت کردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالی که شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روی آنان به آتش بکشد . فاطمه زهرا به او برخورد کرد و فرمود: ای پسر خطاب آیا آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟!» گفت: آری مگر آنکه راه مردم را پیش بگیرید یعنی همانطور که آنان بیعت کردند شما هم بیعت کنید ، ولی در کتاب های دیگر تحریف صورت گرفته است ، ما در اینجا به دو نمونه اشاره می کنیم: ۱ – در معارف ابن قتیبه عبارت زیر از آن حذف شده است: «ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی .» کفایه الطالب ، ص ۴۱۳ ، المناقب ، ح ۳ ، ص ۴۰۷ – «یعنی در اثر فشار و حمله قنفذ عدوی ، حضرت محسن سقط گردید .» ۲ – تحریف در مروج الذهب ، در چاپ میمنیه ج ۳ ،ص ۸۶ چنین آمده است: عروه بن الزبیر در مقام دفاع از کار برادرش چنین می گوید: عبدالله بن زبیر ، بنی هاشم را در شعب محاصره و تهدید به سوزانیدن کرد ، همانطور که عمربن الخطاب با بنی هاشم به هنگامی که از بیعت با ابوبکر تخلف کردند چنین کرد؛ یعنی هیزم جمع کرد تا خانه را به آتش بکشد . ولی در چاپهای جدید ، این عبارت حذف شده است . اما با تمام تحریفات ، باز هم کتابهای فریقین مملو از نقل این مطالب است ، و این گونه برخوردها حقیقت را تغییر نمی دهد. راجع به جریان یورش به خانه وحی ، به چند ماخذ و منبع برای نمونه اشاره می شود: اثبات الوصیه ص ۱۴۳ – الوافی بالوفیات ، ج ۶ ، ص ۱۷ ، الخطط ، ج ۲ ، ص ۳۴۶ ، الفرق بین الفرق ، ص ۱۴۸؛ الملل و النحل ، ج ۱ ، ص ۵۷؛ الشافی ، ج ۴ ، ص ۱۲۰؛ شرح ابن ابی الحدید ، ج ۱۴ ، ص ۱۹۳ و ج ۲ ، ص ۶۰؛ بحارالانوار ج ۲۸ ، ص ۲۷۰ و ج ۳۰ ، ص ۲۹۴؛ تلخیص الشافی ، ج ۳ ، ص ۱۵۶ ، تقریب المعارف ، ص ۲۳؛ الطرائف ، ص ۲۷۴ – و مأساه الزهراء و دهها کتاب دیگر. به امید اینکه بتوانیم در فرصت مناسب این واقعیات را در جزوه ای ویژه گرد آورده و در اختیار علاقمندان قرار دهیم ، و دنباله این شبهات و پاسخ های آن را نیز در جزوات دیگر تقدیم کنیم . |