مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

الاهیات در زمان حاضر

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (از صفحه ۱۸۱ تا ۲۱۰)
الاهیات در زمان حاضر (۳۰ صفحه)
نویسنده : کیت کلمنتس،
هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۱)


‌ ‌‌‌عـنوان‌ «الاهیات در زمان حاضر» بیانگر این مطلب است که الاهیات به‌رغم این‌که جزئی‌ ثـابت‌ از‌ پیـکره مـعرفت به‌شمار می‌رود؛ متغیّر نیز می‌باشد. الاهیات حداقل به اندازه دیگر رشته‌های عقلی، رشته‌ای‌ فعّال و پویـا است که با شرایط زمان در تعامل بوده، در طی آن‌ متحول می‌شود. حتی آنـ‌ دسته‌ از الاهیات‌هایی که مـدعی پاسـداری از مواضع ثابت تعالیم سنتی هستند و با گذر از رسوم فلسفی و فرهنگی مخالفند، تنها در صورتی می‌توانند چنین ادعایی داشته باشند که گونه‌های جدیدی از استدلال‌ را برای مقابله با ایرادهای تازه بر مواضع‌شان، به‌وجود آورنـد. الاهیات به پرنده‌ای در حال پرواز تشبیه شده است. از این رو، ارائه گزارشی از «الاهیات معاصر» کاری است بس دشوار‌؛ به‌ ویژه آنگاه که در واقع پرندگان متعددی وجود داشته باشند که نه جهت حرکت‌شان یکی اسـت و نـه سرعت حرکت‌شان. برای ادا کردن حق پویاییِ تاریخیِ الاهیات، و نه تلاش برای وصف‌ دیدگاه‌های‌ متعدد فعلی، مهم‌تر این است که مهم‌ترین جهت‌گیری‌هایی را که بستر حرکت گونه‌های مختلفی از الاهیاتند و نیز نیروهای مـحرک در پسـِ این جهت‌گیری‌ها را نشان بدهیم. روشن است که‌ در‌ مقاله‌ای با این حجم ارائه تصویری کلی کفایت می‌کند و آنچه باید رسم شود چارچوب بحث است.

______________________________

۱ این مقاله ترجمه‌ای است از:

Keith Clements, Theology Now, in Companion Encyclopedia of‌ Theology‌, Ed‌. by Peter Byrne and Leslie‌ Houlden‌, Routledge‌, ۱۹۹۵, pp. 272-290.

گفتنی است تـمام مـقالات این مجموعه (۴۸ مقاله) به همت پژوهشگران مرکز مطالعات ادیان ترجمه شده و شماری‌ از‌ آنها‌ پیش‌تر در مجله هفت آسمان انتشار یافته است‌.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۲)


مقصود‌ از «الاهیات» در این مقاله همان الاهیات نظام‌مند به مـعنای عـام آن اسـت که وظیفه تفسیر کتاب مـقدس و سـنت‌های‌ اعـتقادی‌ جامعه‌ دین‌باور را بر عهده دارد؛ و این امر همواره در موقعیت‌ تاریخی خاصی رخ می‌دهد. مقصود از «معاصر» کم و بیش دو دهه پایانی قرن بیستم است. البـته قـید «ایـنجا‌» هم‌ باید‌ اضافه می‌شد که در خصوص این نـویسنده، هـمان بریتانیا، یا شاید‌ اروپا‌ و یا غرب است؛ البته با ابعاد جهانیِ مشخصی که در باب الاهیات کاملاً شناخته شده‌اند.

به‌ هـر‌ حـال‌، حـتی جنبه «زمان حال» الاهیات، نمی‌تواند جدا از گذشته خود که مـسبوق‌ به‌ آن‌ است تصویر شود. بیان این مطلب که الاهیات یک رشته پویا و در حال تحول‌ است‌، بدان‌ مـعنا نـیست کـه الاهیات در هر دوره دوباره از صفر شروع می‌کند. اهمیت «معاصر‌» بودن‌ الاهیات در چـگونگی دریـافت و بسط میراث گذشته، خواه در دوره متأخر یا مقاطع‌ تاریخیِ‌ دور‌ است و تداوم این اهمیت در گفت‌وگو با گذشته اسـت. بـر ایـن اساس، این مقاله‌ بر‌ آن است تا در آغاز، میراث تاریخیِ متأخری را تصویر کـند کـه الاهـیات‌ معاصر‌ غرب‌ مدیون آن است و نیز بیان کند که چگونه حجم زیادی از تفکر معاصر مـسیحی، هـنوز‌ در‌ پیـوندی آشکار با الاهیات و فلسفه جهانِ بلافاصله پس از عصر روشنگری است‌. لذا‌ این‌ مقاله به بررسی ایـن مـطلب می‌پردازد که مکاتب الاهیاتی معاصر برای جواب‌دادن به این پرسش‌ اساسی‌ که‌ مـیراث عـصر روشـنگری برای قرن حاضر است (یعنی تعیین رابطه الاهیات با‌ کل‌ جهان فکری، دینی و فـرهنگیِ زمـانه‌اش) چه رویکردهای متفاوتی را برگزیده‌اند. سرانجام خواهد کوشید تا بررسی کند‌ که‌ چگونه در بـخش اعـظم الاهـیات معاصر، حساس‌ترین پرسش ضرورت یا خطر مرتبط‌ساختن‌ خود‌ با زمینه‌ای کاملاً خاص در محدوده محیط‌ جـهانی‌ اسـت‌ که الاهیات در آن شکل گرفته است‌. در‌ واقع، همان‌گونه که معلوم خواهد شد، ایـن هـمان رویـکرد بسیار خودآگاهانه به متن‌ و سیاق‌ است که شاید ویژگی عمده‌ و متمایز‌ الاهیات معاصر‌ باشد‌. بـه‌ یـقین ایـن یکی از بحث‌انگیزترین جنبه‌های‌ الاهیات‌ امروز است؛ به‌ویژه آنگاه که «متن» از شاخصه‌های سـیاسی و اجـتماعی برخوردار باشد‌.

میراث‌ الاهیات معاصر از گذشته

الاهیات معاصر‌، در هر زمینه تاریخی‌ دارای‌ معنایی است که آن را‌ از‌ گـذشته بـه ارث برده

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۳)


است. از ویژگی‌های خاصِ الاهیات غرب در دو دهه‌ پایانی‌ این قرن، آن است کـه‌ هـم‌زمان‌ با‌ نزدیک‌شدن قرن بیست‌ و یکم‌ ظاهرا فـهم آن نـسبت‌ بـه‌ قرن نوزدهم افزایش می‌یابد. دیتریش بونهوفر،(۱) یـکی از تـأثیرگذارترین افراد بر الاهیات در نیمه‌ دوم‌ قرن حاضر، در نوشته‌هایش در سال‌ ۱۹۴۴‌ در زندان‌ چنین‌ یادآور‌ شـده اسـت:

الان تعداد‌ بسیار اندکی از مردم خـواهان بـرقراری پیوند روحـانی عـمیق بـا دو قرن ۱۸ و ۱۹ هستند‌… اکنون‌ چه کسی خـود را دربـاره کارکرد‌ و دستاوردهای‌ اجدادمان‌ به‌ زحمت‌ می‌اندازد؟ ما چه اندازه‌ دانسته‌های‌ آنان را فراموش کرده‌ایم؟ مـن اعـتقاد دارم که مردم سرانجام روزی در حیرت فرو خـواهند رفت که‌ در‌ آن‌ دوره چـه دسـتاوردهایی حاصل آمده بود که‌ الانـ‌ مـغفول‌ مانده‌ است‌ و کمتر‌ شناخته می‌شود (بونهوفر ۲۲۷:۱۹۷۱).

شاید الان این پیش‌بینی در حال تحقق باشد کـه قـرن گذشته [نوزدهم] نه تنها پشـت سـر گـذاشته شده، بلکه بـخش عـمده‌ای از‌ تفکر دینی و فلسفی‌اش مـورد پرسـش قرار گرفته و ذهن نسل حاضر را به خود مشغول کرده است؛ این نسل به طـور روزافـزون در گفت‌وگو با کسانی است که عـصر روشـنگری را‌ به‌ نـقطه اوجـِ نـقادی رساندند و در ارائه پاسخ‌هایی الاهیاتی بـه آن پیش‌قدم شدند. از این‌رو، ارائه نمایی کلی از این‌که چه مقدار از الاهیاتِ معاصربه‌ویژگی‌های‌اصلیِ‌آن‌گذشته نظردارد،برای‌درک وضعیت‌کنونی‌بسیارحیاتی‌است.

امروزه هـمه‌ در‌ ایـن نکته همداستانند که ایمانوئل کانت (۱۷۲۴ـ۱۸۰۴) در جـمع‌بندی عـصر روشـنگری و اشـاره بـه مابعد آن، از رسالت عـقلانی بـشر، چه در الاهیات‌ و چه‌ در فلسفه، تعریف نوینی به‌ دست‌ داد که چالشی مستمر تا زمان حال را پدید آورد. کـانت در حـالی کـه به تبع اندیشه‌های عصر روشنگری، عقل آدمـی را کـلید شـناخت‌ مـی‌دانست‌، در عـین حـال قلمرو‌ و نقش‌ عقل را به طور اساسی از نو تعریف کرد؛ عقل فقط قادر به ارتباط با عالم محسوس و تجربی است و چنین کاری را با اطلاق مقولات فطری یا پیـشینی، که ذهن‌ آدمی‌ با آنها کار می‌کند، بر «پدیدارها»ی درک‌شده به‌وسیله حواس ظاهری انجام می‌دهد. پس معرفت انسانی ترکیبی است از ذهن که بر روی داده‌های حسی کار می‌کند و از این‌رو، دارای یک‌ عنصر‌ ذهـنی غـیرقابل‌ تقلیل است؛ هیچ شناخت کاملاً «عینی»ای

______________________________

۱٫ Dietherich Bonhoeffer

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۴)


از اشیاء فی‌نفسه(۱) وجود ندارد؛ به این معنا‌ که کاملاً از ذهنِ شناساننده مستقل باشد؛ نظام‌های متافیزیکیِ سنتی‌ای که‌ در‌ آنها‌ آموزه خدا و ادله وجود خدا شـکل گـرفته بود همانند بسیاری از دیگر نظام‌ها، فروپاشید. از کانت به ‌‌بعد‌، آگاهی، ذهنیت و احساس آدمی در فهم غربی‌ها از «حقیقت» محوریت یافت. وضوح این‌ مطلب‌ را‌ در استدلال خـود کـانت بر وجود خداوند می‌توان یـافت. ایـن استدلال بر حس اخلاقیِ باطنی‌ انسان مبتنی است و وجود عطا کننده الوهیِ قانون اخلاقی را می‌توان از آن‌ استنباط کرد.

در قارّه‌(۲) پاسخ‌ به موضع نقادانه‌ای کـه مـفروض کانت بود، اَشکال مـختلفی بـه خود گرفت. فردریک شلایرماخر(۳) (۱۸۳۴ـ۱۷۶۸) تکان تازه و دیرپایی را در الاهیات پروتستان به وجود آورد؛ به عقیده وی، جوهرِ دین‌ نه در معرفت، چه از نوع علمی و یا مابعدالطبیعی و چه از نوع حس اخلاقی، بلکه به طور خـاص در احـساس دینی، یعنی احساس وابستگی مطلق نهفته است. جی. اف. دابلیو. هگل‌ (۱۷۷۰‌ـ۱۸۳۱) به شیوه‌ای کاملاً متمایز با کانت درگیر شد. اگر آن‌گونه که کانت اظهار کرده بود، شناخت به قلمرو عقل مـحدود اسـت پس ممکن اسـت کسی بگوید که چیزی ورای‌ عقل‌ وجود ندارد، و به همین دلیل عقلْ خود اساسِ واقعیت است. بـنابراین بر اساس این مقدمه ایده‌آلیستی، کلیّت انسان، واقعیت تاریخی و به واقـع، طـبیعت نـیز به عنوان دستاوردِ روحِ مطلق‌ یا‌ ذهن در وضعیت تناهی تفسیر می‌شود که در ذهن آدمی به خودآگاهی تـبدیل ‌ ‌مـی‌گردد. پس از آن، در همان قرن، پروتستانتیزم لیبرال به رهبری آلبرخت ریچل(۴) (۱۸۲۲ـ۱۸۸۹) به‌ همان‌ تأکید‌ اخلاقی‌ای بـرگشتند کـه در آغـاز‌، خودِ‌ کانت‌ آن را مطرح کرده بود؛ با این تلقی که ملکوت خدا تحقق تدریجیِ آرمان‌های اخـلاقی اخوت بشری است؛ آنگونه که در‌ عیسی‌ مسیح‌ بروز و تجسد یافت.

در میان این پاسـخ‌های گوناگون‌، یک‌ موضوع مـحوریت یـافته است: تاریخ به طور کلی، و به طور خاص تاریخ عیسی و جنبش مسیحیت که به شکلی از‌ او‌ نشأت‌ گرفته است. از نظر افرادی مثل شلایرماخر، عیسای تاریخی به‌ عنوان نمونه روشن و آشکارکننده آگاهیِ کـاملاً منحصر به فردِ خدا مهم بود. از نظر هگل و ایده‌آلیست‌ها، شخصیت عیسی‌ ـ یا‌ دست‌کم‌ عقایدی که بعدها درباره او به وجود آمد ـ برای اثبات

______________________________

۱٫ Things‌-in‌-themselves.

۲٫ Continentقاره اروپا به جز انگلستان :

۳٫ Friedrich Schleiermacher

۴٫ Albercht Ritschl.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۵)


حقایق ازلی واقعیت روحانی به‌ گـونه‌ای‌ خـاص‌ دارای اهمیت بود. به نظر پروتستان‌های لیبرال، مثل ریشل(۱) و بیش از وی‌ تاریخ‌نگار‌ مشهور‌ کلیسا آدولف فون هارناک(۲) (۱۹۳۱ـ۱۸۵۱) آنچه مهم و سرنوشت‌ساز است عبارت است از کشف‌ حقیقت‌ «عیسای‌ تاریخیِ» واقعی به عنوان واقعیتی مـتمایز از عـیسایی که بعدها در پیرامون آن باورهایی‌ به‌ وجود آمد؛ تا جایی که ماهیّت خاصِ آموزه‌های اخلاقیِ عیسی را بتوان تشخیص‌ داد‌. اما‌ در عین حال عنصر ذهنیت نمی‌تواند بیشتر از دیگر ساحت‌های معرفت بشری از شـناخت‌ تـاریخی‌ دور بماند. آیا اساسا، شناخت تاریخیِ عینی نسبت به گذشته، فراتر از چارچوب‌ منابع‌ و پیشینه‌ تجربی مورخ امکان دارد؟ این سؤال را نخستین‌بار ویلهلم دیلتای(۳) (۱۹۱۱ـ۱۸۳۳) عمیقا مورد پژوهش قرار‌ داد‌. آیا ما می‌توانیم در بـازسازی گـذشته ورای ذهـنیات و بر ساخته‌های آنانی که‌ خـودشان‌ گـزارش‌های‌ نـخستین را تألیف کرده‌اند به دستاوردی نائل آییم؟ در خصوص مسیحیت، آیا می‌توانیم ورای «مسیحِ متعلَّق‌ ایمانِ‌» کلیسای‌ نخستین به شناخت عیسای تاریخی دست یابیم؟ سؤال اخـیر را مـارتین کـاهلر(۴) (۱۹۱۲‌ـ۱۸۳۵‌) به عنوان مهم‌ترین پرسش دانش عهد جدید در قـرن نـوزدهم مطرح کرد؛ درست همان‌گونه که سورن‌ کِرکگارد‌(۵) (۱۸۵۵ـ۱۸۱۳) با تصدیق شورمندانه به این‌که «حقیقت همان ذهنیت است»، تمام‌ پیش‌فرض‌های‌ عـقل‌گرایانه و ایـدآلیستی را در آسـتانه فروپاشی قرار‌ داد‌.

شاید‌ ارنست تروئلش(۶) (۱۹۲۳ـ ۱۸۵۵) کسی است که‌ قرن‌ نـوزدهم را بهتر از همه ارزیابی کرده، آن را به قرن بیستم پیوند‌ داد‌. در او مؤلفه‌های رویکردهای کانتی‌، ایده‌آلیستی‌ و لیبرال پروتستان‌ را‌ در‌ چارچوب فراگیرترین چشم‌انداز تـاریخی مـی‌توان مـشاهده‌ کرد‌. از نظر تروئلش، تمام دین‌های بشری جزیی لازم برای کلیت نهایی تـاریخ‌ بـشرند‌. این بدان معناست که دین جزیی‌ اجتناب‌ناپذیر از وجود آدمی‌ است‌. و هیچ دینی نمی‌تواند ادعا کند‌ کـه‌ در اهـمیت مـطلق و ارزش و صدق، از سایر ادیان برتر است. مسیحیت می‌تواند ادعا‌ کند‌ که دینی اسـت کـه بـسیار‌ به‌ امر‌ مطلق نزدیک شده‌، و به‌ واقع دینِ معیاریِ فرهنگ‌ غرب‌ است. اما ایـن امـر مـطلق هرگز نمی‌تواند در خود تاریخ کاملاً آشکار شود.

______________________________

۱٫ Ritschl‌

۲٫ Adolf‌ Von Harnach

۳٫ wilhelm Dilthey

۴٫ Martin kahler‌

۵٫ Sorn‌ Kierkegard

۶٫ Ernst‌ Troeltsch‌

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۶)


در‌ بریتانیا نیز گرایش به‌ تأکید بر جـوهره ایـمان و خویشاوندی آن با حس اخلاقی، و نیز تکیه بر حقیقت الوهی به‌ عنوان‌ فرایندِ تـجلّی در طـبیعت، و تـاریخ انسان‌ ـ نه‌ الوهیتی‌ بیرونی‌ که‌ از دور یا‌ بالا‌ همه چیز را تحت نظر دارد ـ ویژگی‌های تفکر قـرن نـوزدهم را تشکیل می‌دهند؛ به همان شکل‌ که‌ ویژگی‌ دیگرش دست و پنجه نرم‌کردن با لوازم تـن‌دادنِ‌ بـدونِ‌ قـید‌ و شرط‌ به‌ تلقی‌ تاریخی (متفاوت با فهم اعتقادیِ صرف) از حقیقتِ دینی بود. این گرایش را مـی‌توان در تـحقیقات ساموئل تایلور کلریج(۱) و نیز در پژوهش‌های جان هنری نیومن(۲) درباره شکل‌گیری‌ اعتقادات و مـاهیّت مـرجعیت دیـنی و نیز در آثار نویسندگانِ جستارها و معرفی‌ها(۳) (۱۸۶۰) و انگلیکان‌های متأخر کلیسای عالی وابسته به مکتب لاکس ماندی(۴) (۱۸۸۸) مـشاهده کـرد.

حـقیقت این است که در بخش زیادی‌ از‌ الاهیاتِ کنونی، تفکر قرن نوزدهم، همچنان پراهـمیت بـاقی‌مانده واین اهمیت ازجهاتی روبه فزونی است. این مسئله را از توجه علمی وروزافزون الاهی‌دانان و مورخان می‌توان به وضـوح دریـافت. علت اساسی‌ این‌ امر در این حقیقت نهفته است که سؤالات مطرح‌شده آن زمـان، هـنوز هم جویای پاسخِ درخورند.

پیوستگی و آشفتگی

الاهـی‌دانِ مـقطع تـحول این قرن‌ که‌ در غرب (به طور یـقینی‌ در‌ بـخش بریتانیایی آن) آن هم غربِ دهه‌های اخیر ظهور کند همدلی زیادی را کسب خواهد کرد. بـیشتر الاهـی‌دانانی که در بیست سال گذشته عـامل‌ جـر‌ و بحث‌ها بـوده‌اند، ارزشـ‌ها و رویـکردهایی‌ عقلانی‌ را عرضه کرده‌اند که هم بـسیار یـادآور الاهیات ایده‌آلیستی،(۵) یعنی مشخصه بیشتر انگلیکان‌هاست و هم یادآور پروتستان‌های لیبرال نسل پیـشین اسـت. برای مثال، در نوشته‌های موریس وایلز(۶) مـی‌توان مشاهده کرد که‌ نـویسنده‌ دل‌مـشغولِ آن است که به گونه‌ای از خـدا سـخن گوید که او حقیقت غایی‌ای است که از سرِ عشق با جهان ارتباط برقرار مـی‌کند ـ امـا از «کارهایش» تنها به عنوان‌ نـماد‌ و تـمثیل ارادهـ‌اش‌ می‌توان سخن گـفت. مـصلوب شدن عیسی مثلِ اعـلایِ خـدای زنده مهرورزی است که با شر دست و پنجه‌ نرم می‌کند. وایلز مانند بسیاری از مـعاصران خـود برای اشاره به‌ خدا‌ زبان‌ «روح» را تـرجیح

______________________________

۱٫ Samuel Taylor colaridge

۲٫ John Henry Newman

۳٫ Essays and Riviews

۴٫ Lux Mundi

۵٫ Idealistically-baed

۶٫ Maurice ‌‌wiles‌

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۷)


مـی‌دهد که حـاکی از سـرشتِ واقـعیتی به ظاهر شخصی اسـت که تنها در‌ ارتباطِ‌ با‌ دیگران وجود دارد. وایلز دغدغه بسیاری از افراد نسل خود را در تبیین مفهوم خـدا‌، یـعنی مفهومی که خود در تلاش است تـا آن را بـیان کـند بـه‌ صـراحت ابراز می‌دارد:

[ایـن]‌ بـاید‌ یک مفهوم عمیقا شخصی باشد، اما مفهومی که مرزهایی را چون «خدا باید یک فرد مشخص بـاشد»، آنـگونه کـه ما با تجربه انسانی و محدود خود مـی‌دانیم، مـی‌شکند. ثـانیا ایـن خـدا نـسبت‌ به ماست که ما باید با او در ارتباط باشیم. زیرا هر شناختی که ما از خدا داریم با تجربه فردی ما از او به صورتی جدایی‌ناپذیر پیوند خورده است؛ این‌ تـجربه‌ یعنی آنچه ما درباره خدا می‌گوییم هرگز نمی‌تواند کاملاً از منشور محدودکننده و تحریف کننده آن تجربه احتمالی جدا شود. (wiles 1982: 120)

بنابراین، الاهیات تاریخی‌ای که متکی بر تجسدِ الوهی‌ و مجموعه‌ اعتقادات شوراهای جهانی اسـت بـه این الاهیات که «عیسی آنچنانکه بود»، یعنی آنچنانکه در حال و هوای فلسطین قرن اول بود تغییر جهت داد؛ آنگونه که به عنوان مثال در‌ مقالات‌ کتاب اسطوره خدای متجسد (هیک ۱۹۷۷) بروز یافت. مـحض نـمونه این استدلال جان هیک که آن‌چه در جامعه اولیه مسیحی اهمیت اساسی داشت تجربه طاقت فرسایی از پذیرفته شدن‌ به‌واسطه‌ خدا‌ در مسیح بود که بـعدها‌ در‌ قـالب‌ اعتقادات به بیان درآمد، کـاملاً یـادآور دیدگاه هارناک درباره تاریخ مسیحیت اولیه است. به نظر وی، این تاریخ نشان‌دهنده انحراف مستمر‌ از‌ آگاهی‌ دینیِ خود عیسی و نخستین شاگردانش به راست‌کیشی یونانی‌زده‌ کـاتولیک‌ اسـت. هر دو دیدگاه بر پیـش فـرض تاریخی خاصی مبتنی‌اند.

نزدیکی دیدگاه‌های جان هیک در تحقیقش، خدا و عالم ادیان‌ (۱۹۷۳‌) و نظریه‌ ارنست تروئلچ نیز در خور توجه است. از نظر هر‌ دو، دین پدیده‌ای جهانی است و فقط خدا ذات مطلقی است که هـمه ادیـان تاریخی به او اشاره داشته‌، به‌ حقایقی‌ درباره او پی برده‌اند. هیچ دین خاصی نمی‌تواند ادعای مرکزیت کند‌، همانطور‌ که هیچ سیاره‌ای نمی‌تواند مدعی محوریّت در منظومه شمسی شود. ممکن است کسی بگوید کـه هـیک‌ تفکر‌ تـروئلچ‌ را به فضای معاصر آورده و آن را ادامه داده است؛ فضایی که‌ پذیرش‌ کامل‌ طبیعت تکثّر دینیِ جهان را نیازی مبرم و اجتناب‌ناپذیر سـاخته است.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۸)


در خصوص دان کیوپیت‌،(۱) الاهیدان‌ انگلیسی‌ که از سال ۱۹۸۰ تاکنون بیشترین مشاجرات را بـرانگیخته اسـت، حـقِ قرن نوزدهم با‌ نکته‌های‌ کلیدی آشکارا ادا شده است. استنکاف کیوپیت از پذیرش خداباوری رئالیستی یا عینی‌ و اذعان‌ بـه‌ ‌ ‌دیـدگاه «زبان خدایی عام»،(۲) به عنوان دیدگاهی نمادین که آرمان‌های معنوی و اخلاقی ما را‌ یـکپارچه‌ مـی‌سازد، آشـکارا بر قراءتی از وضعیت مابعد کانتی مبتنی است که افرادی مثل‌ کیرکگارد‌ و فئورباخ‌ آن را تقویت کرده‌اند. و امـکان هرگونه شناختی را از تعالی و تنزیه فراتر از ذهنیت بشری‌مان‌ را‌ انکار می‌کند. اینجا پایان منطقی ایـده‌آلیسم ذهنی است: خدا «تـنها انـسان» است‌.

از‌ سوی‌ دیگر، به همین دلیلی که گفته شد الاهیات معاصر بسیار بیش از دوره قبل، یعنی‌ دهه‌ ۱۹۶۰‌ که عرفی شدن [سکولاریزاسیون[ سکه رایج شده بود به زبان و نمادگرایی دینی‌ توجه‌ جدی دارد.

بـر اساس قرائت خاصی از نوشته‌های بون هوفر در زندان، خصوصاً تأکیدش بر خود‌ مختاری‌ انسان یا «بلوغ» جهان(۳) همراه با رویکرد جامعه شناختیِ متألهانی چون هاروی‌ کوکس‌(۴) در ایالات متحده و ای. تی ون لیون‌(۵) در‌ اروپا‌، الاهیات سـکولار، کـه غالباً با طرحِ اسطوره‌زداییِ‌ پیشنهادی‌ شده از سوی رادولف بولتمن(۶) تقویت شده است، زدودن نمادگرایی و استعاره سنتی از‌ عقاید‌ مسیحی را لازم می‌دانست، البته‌ اگر‌ انجیل به‌ جامعه‌ معاصر‌ غربی اختصاص داشته باشد.

پُل ون‌ برن‌ در کـتاب مـفهوم دنیوی انجیل در سال ۱۹۶۳ در صدر تبدیل کل‌ انجیل‌ به موضوع همه‌گیری زندگی عیسی برای‌ دیگران بود. بر این‌ اساس‌ که چنان تبدیلی خیلی بیشتر‌ با‌ فهم تجربه گرایان معاصر از واقـعیت سـازگاری داشت. از نظر الاهیات سکولار برای‌ پاسداری‌ از حقیقت ایمان، زبان باید‌ به‌ شدت‌ تغییر کند. در‌ مقابل‌ از نظر بیشتر الاهیات‌های‌ رادیکال‌ معاصر واقعیت در زبان، هر چند به طور تمثیلی و استعاری فـهمیده شـود، جـا گرفته‌ است‌. عبادت به مـدرنیزه شـدن نـیاز کمتری‌ دارد‌ و در واقع‌ اگر‌ از‌ رمز و نمادپردازی عاری شود‌ ممکن است عملکرد خویش را که عبارت است از منسجم ساختن و به حرکت درآوردن زندگی‌ به‌ طـرف ارزشـ‌های مـعنوی به خوبی انجام‌ ندهد‌.

______________________________

۱٫ Don‌ cupitt‌

۲٫ all‌ God-language

۳٫ Coming‌ of‌ age of the world.

۴٫ Harvey cox

۵٫ A.T.van leeuwen

۶٫ Rudolf Bultmann

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۸۹)


آیا این بدان مـعنی اسـت که‌ تز‌ دنیوی‌ کردن هم به عنوان توضیحی از آن‌چه‌ در‌ جامعه‌ غربی‌ (و جامعه‌ زیر‌ سلطه غرب) رخ داده و هم به عنوان تـوصیه‌ای بـرای پیـام کتاب مقدس به امروزه خطا است؟

مسلماً روشن است که دیـن به عنوان یک پدیده خاتمه یافته نیست‌. نه فقط در جوامعی که اسلام رادیکال و دیگر ادیان شرقی در حال ابـراز وجـود مـجدد هستند بلکه در جهان غرب جایی که گونه‌های بشدت محافظه کار و حـتی بـنیادگرایی مسیحیت به‌ طور‌ فزاینده‌ای قدرت می‌گیرند.

به هر حال از یک جهتِ مهم در حقیقت این تحولات حـداقل یـک جـنبه از تز دنیوی کردن ـ تا جایی که به جوامع غربی مربوط است‌ ـ را‌ تـأیید مـی‌کنند. حـقیقت این است که اکنون هیچ مرجع دینی بر جامعه سیطره ندارد و جامعه به شـکلی فـزاینده مـستقل و خودگردان است. و یا شاید‌ کسی‌ بگوید که اکنون در دل‌ هر‌ جامعه واحدی جمعیت‌های بشدت خـودمختار وجـود دارد که هر کدام سبک زندگی و مجموعه ارزش‌های برگزیده خود را دنبال می‌کنند. آزادی نهفته در تـز دنـیوی‌ شـدن‌، در میان گزینه‌های خود‌ آزادی‌ دینی را نیز جا داده است؛ که به نوبه خود می‌تواند شـکل بـسیار محافظه کارانه‌ای (یعنی خودبسته) داشته باشد. خصوصاً با توجه به جاذبه‌ای که چـنین قـراءت‌هایی مـی‌توانند برای مردمی‌ که‌ در عصر شکاکیت هستند داشته باشند. مردمانی که در جست‌وجوی رهبری نیرومند و مقتدر و مـجموعه‌هایی روشـن از قوانین برای زندگی روزانه هستند. و یا این‌که این آزادی ممکن است بر کـسانی کـه‌ زنـدگی‌ دینی و عبادی‌ را برگزیده و با آن پیوند خورده‌اند نمایان گردد. نه به این دلیل که به یـک واقـعیت عـینی‌ اشاره دارد بلکه به این دلیل که در واقع به تعبیر‌ کیوست‌ چهارچوبی‌ را بـرای وحـدت، اجتماع و آرمان معنوی به معنایی که فقط در آن یافت می‌شود در اختیار آنان ‌‌می‌گذارد‌. بدین‌منظور ممکن است یـک‌بار دیـگر موریس وایلز را به عنوان سخنگوی انبوهی از‌ نسل‌ الاهیات‌ معاصر و هم به عـنوان کـسی که ایده مخصوص خود با عنوان آرمـانِ سـخن خـدا به‌ عنوان روح را به پیش می‌برد، مثال بـیاورزیم. آنـ‌جا که می‌نویسد: در جانب‌ دین نیاز است که‌ این‌ تصویر به وسیله نمادها و تـصویرهای دیـگر تکمیل گردد. اولین مزیتی کـه مـن برای تـصور خـدا ادعـا کرده‌ام ثمره‌ای است که به عـنوان مـفهومی رابط در سطح نسبتاً ظاهریِ شناخت دارد. در‌ خصوص محتوای مادی برای اظهار ایمان نـیز ایـن تصویر بدون ارزش نیست. اما تصاویر

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۰)


دیـگر که جامعیت کمتری دارنـد مـمکن است اثبات شود که بـرای پیـشبرد حیات ایمان محتوای تخیلی به‌ مراتب‌ غنی‌تری دارند. Wiles 1982: 125

این گفته به خوبی حـال رویـکردی اساساً عمل گرایانه به ارزیـابی زبـان‌های الاهـیاتی است یعنی فـایده و سـودمندی شان برای پیشبرد حـیات ایـمان. همین تلقی از‌ هدف‌ الاهیات است که الاهی‌دانان رادیکال و لیبرال معاصر را از سنت گرایان و محافظه کـاران جـدا می‌کند. دقیقاً به اندازه هر اخـتلافی بـر سر مـفاد ایـمان.

یـک عامل در گرایش الاهیات‌ مـعاصر‌ به ماهیت زبان دین، تأثیر ـ گرچه نامنظم ـ الاهیات نور است کیشانه بود که به ویـژه بـا کارل بارت و امیل برونر در اواسط ایـن قـرن پیـوند خـورده بـود. بدون شک‌ ایـن‌ الاهـیات‌ پرسش از چگونگیِ سخن گفتن‌ زبان‌ انسان‌ ـ با فرض امکانش ـ درباره خدای متعالی را عمیقاً مطرح کرد. ایـن الاهـیات در واکـنش به غلبه تمایلات لیبرالی قبل از جنگ‌ جـهانی‌ اول‌ نـوعی تـصمیم بـه بـیان مـجدد تمایز سنت مسیحیِ‌ وحی‌ در کتاب مقدس را نشان می‌دهد.

به‌شکلی‌که دراعتقادنامه‌های رسمی تفسیر شده بود. در عین حال که تصدیق می‌کرد اگر‌ درحقیقت‌ خدا‌ حتی درتجلی خود برای نـوع‌بشر حقیقتاً بکلی دیگراست، پس تکرار‌ صرف این سنت کافی نیست. خدا از کلماتی که ما درباره وی بکار می‌بریم فراتر است.

از این‌ رو‌ عامل‌ دیگر در عرصه الاهیات معاصر، توجه پیوسته است به سنت مـسیحی‌ دربـاب‌ اعتقادات به عنوان مطالبی که باید برای زمان حاضر تفسیر شود. در اینجا تأثیر پیوسته دومین‌ شورای‌ واتیکان‌ و درکی که از طبیعت پویا و تاریخی وحی و نیاز بررسی مکرر کتاب مقدس‌ و سـنت‌، بـسیار‌ مهم است.

بنابراین پرداختن به سنت لزوماً و به خودی خود علامت محافظه کاری یا‌ سنتی‌ بودن‌ نیست. این امر به خودی خود یـک عـلامت است از این‌که طبقه بندی مـتداول‌ الاهـیات‌ یا الاهیات‌های متداول کار ساده‌ای نیست. به هر حال این طبقه بندی کاری‌ ضروری‌ است‌ و نگاهی گذرا به دو تلاش اخیر درباره چنین تحلیلی یـعنی تـلاش دورتی سول و هانس‌ فـری‌ روشـنگر است:

دورتی سول؛ راست کیش، لیبرال و رادیکال

دورتی سول الاهیدان آلمانی، می‌گوید‌ که‌ الاهیات‌ معاصر را می‌توان در سه گروه عمده

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۱)


دسته بندی کرد. راست کیشی، لیبرال و رادیکال (Solle‌ ۱۹۹۵‌). الاهیات ارتدکس یا راسـت کـیشی با کتاب مقدس و سنت اعتقادی به عنوان‌ ناقل‌ حقیقتِ‌ وحیانی آغاز می‌شود. این الاهیات هم از نظر کلامی و هم سیاسی اساساً محافظه کار است‌؛ و توان‌ درک‌ شرایط فرهنگی خاص (زمانِ) خـود را نـدارد. درست اسـت که کلیسای اعترافی‌ آلمان‌ تحت تأثیر راست کیشی یا نو راست کیشی پروتستانیِ کارل بارت، قادر شـد با اعلامیه بارمن‌(۱) در‌ سال ۱۹۳۴ در مقابل روند نازی سازی مسیحیت موضعی پیـامرگونه در پیـش‌ گـیرد‌؛ اما فارغ از این وضعیت تاریخی خاص‌، راست‌ کیشی‌ چه از نوع پروتستان و چه از نوع‌ کاتولیک‌، چه در شکل‌های قـدیم ‌ ‌و چـه در شکل‌های جدیدش به محافظه کاری و در واقع‌ در‌ زمان کنونی به بنیادگرایی گرایش‌ دارد‌. مدل راسـت‌ کـیشانه‌ در‌ الاهـیات بر اثر عصر روشنگری از‌ ریشه‌ تکان خوره و از آن زمان تاکنون به لحاظ فکری و فرهنگی در حال‌ عـقب‌ نشینی بوده است.

در مقابل، الاهیات‌ لیبرال بخش عمده‌ای از‌ شناخت‌ جهان را که با عـصر‌ روشنگری‌ آغاز شده بـود بـه ویژه در حوزه علوم طبیعی و مطالعات تاریخی پذیرفته بود‌ و بر‌ آن بود که ضرورت دین‌ داری‌ را‌ باید بگونه‌ای تبیین‌ کند‌ که با چنان شناختی‌ در‌ تضاد نباشد. این الاهیات ارزش محوری را به تساهل و نیز تـفکیک کلیسا و دولت می‌دهد‌ و چنین‌ موضعی با اعتقاد آن به تاریخی‌ بودن‌ تمامی ادیان‌ و تصدیقش‌ به‌ این‌که هیچ دینی نمی‌تواند‌ مدعی حقیقت و حجیت تمام عیار باشد، رابطه تنگاتنگی دارد. نقطه ضعف آن این است که‌ یـکی‌ دانـستن مسیحیت با فرهنگی خاص را‌ به‌ راحتی‌ می‌پذیرفته‌ و سیاست‌ را به سیاستمداران‌ وانهاده‌ است. [البته [با توجه به نتایج فاجعه‌آمیز این کار در زمانی که آن سیاستمداران دیکتاتور باشند‌ مانند‌ آلمان‌ نازی یا پارهـ‌ای از کـشورهای آمریکای لاتین‌ [این‌ ضعف‌ آشکارتر‌ می‌شود]‌. الاهیات‌ لیبرال مثل الاهیات راست کیشی آنگونه که از فردگرایی‌اش پیداست، اساساً الاهیاتی است برخاسته از طبقه متوسط و به نفع آن. بر خلاف الاهیات‌های ارتدکس و لیـبرال، الاهـیات رهایی‌ بخش با تجربه مردم فقیر و ستمدیده و به حاشیه رانده شده خصوصاً در جهان سوم آغاز می‌شود. از نظر الاهیات رهایی بخش تنها کلام خدا راه و رسم مسیحایی عیسی و پیروان اوست‌. راهـ‌ و رسـمی کـه از طریق عمل متعهدانه خودِ فـقرا آنـگاه کـه برای رهایی خود از ستم اقدام می‌کنند کشف

______________________________

۱٫ Barmen Declavation

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۲)


می‌شود. خدا در گزینش ترجیحی فقرا با آنان و هم‌ برای‌ آنان است.

تحلیل سه پاره سـول از وضـعیت الاهـیات معاصر بدون تردید در سطح عموم با برخی بـرداشت‌های کـلی همخوانی دارد، در واقع‌ میان‌ «محافظه کاران و لیبرال‌ها» در حلقه‌های‌ الاهیاتی‌ مسیحیتِ غربی مشاجره وجود دارد و مسلماً از چشم انداز پرداختن به الاهیات «از پایـین» خـصوصاً در مـوقعیت جهان سوم چالش احساس می‌شود. اما استفاده‌ از‌ صرفاً سه نـمونه تا‌ حدی‌ بسیار ساده انگارانه است و داوری عادلانه‌ای درباره پیوندها، تأثیر متقابل و پویایی در عرصه الاهیات معاصر ارایه نمی‌کند. بـرای نـمونه، ایـن تقسیم متضمن این است که هر یک از این سه‌ گرایش‌ نـسبت بـه دو طرف دیگر انحصاری و خودکفا باشد. در حالی که برای مثال الاهی‌دانان لیبرالی فراوانی وجود دارند که هـم از روشـ‌های تـاریخی ـ اعتقادی الاهیات لیبرال خرسندند و هم از تفسیر‌ کتاب‌ مقدس و سنت‌ که الاهیات ارتـدکس ارایـه داده اسـت.

کارل بارت(۱): بارها از سوی رادیکال‌ها در آفریقای جنوبی و نیز از‌ سوی طرفداران احیای روحانیت در اروپا مورد مـطالعه قـرار گـرفته است‌. الاهیدانی‌ مانند‌ یورگن مولتمان(۲) که عمیقاً به سنت اعتقادی و سه گانه انگارانه پرداخـته اسـت و با این حال برای تفسیر ‌‌آن‌ زمینه‌های سیاسی و اجتماعی را به عنوان چارچوبِ مـورد ارجـاع انـتخاب کرده است، تا‌ این‌که‌ پیوندی‌ ثمربخش را در میان آن دو پدید آورد؛ (مثلاً در مورد الگوی اجتماعی تثلیث بـه‌ عـنوان خنثی کننده دیدگاه سلسله مراتبی درباره خداوند و جامعه بشری) در کجا قرار‌ می گیرد؟

و یـا ولفـرت پانـنبرگ‌(۳) که‌ هم قاطعانه در سنت سه گانه انگارانه ارتدکس باقی مانده و هم الاهیات خود را در زمینه عـام مـردم‌شناسی و تاریخ جای می‌دهد. آیا چنین محافظه کارانی لیبرال‌اند، محافظه کارند یا مـرام دیـگری‌ دارند؟

بـه علاوه تحلیلی از این دست، خود تا حد زیادی نوعی رویکرد پروتستانی و غربی را انعکاس می‌دهد کـه لازمـه آن ایـن است که محافظه کاری، لیبرال و یا رادیکال بودن گزینه‌هایی هستند‌ که‌ مـی‌توان هـر کدام را از یک نقطه نظر بی طرفانه برگزید، اما از دید برخی، در خانواده اعترافْی اتصال به سنتِ اعـتقادی گـزینه‌ای نیست که به عنوان جنبه‌های

______________________________

۱٫ Karl Barth‌

۲٫ Jurgen‌ moltman

۳٫ Wolfhart pannenberg

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۳)


اساسی از هویت دینی اصیل فرد انتخاب شـود. ایـن اتصال در حقیقت خانه‌ای است که آدمی در آن سـاکن اسـت. از ایـن رو سؤال ما به‌ سؤال‌ از ارتباط شخص بـا ایـن سنت تبدیل می‌شود؛ که آیا این ارتباط باید از نوع پذیرش بدون بررسی بـاشد، یـا از نوع تأمل و تفسیر نقادانه مـستمر.

بـرای نمونه، تـلاش‌های‌ الاهـیاتی‌ کـارل‌ رانر(۱) در کلیسای کاتولیک رم‌، مرور‌ و بـازاندیشی‌ و بـازگو کردن حقایقی بود که مسیحیان مدعی اعتقاد به آن‌ها هستند. او این کـار را بـا تحقیق موشکافانه درباره ماهیت پیچیده‌ اظـهارنامه‌های‌ ایمانی‌ و اظهارات اعتقادی کـلیسایش دربـاره زمینه انتقادی ـ تاریخی و مبانی‌ فـلسفی‌ و مـردم شناسانه و معنوی آن اظهارنامه‌ها یعنی بیانی از آن‌چه باید به عنوان حقیقت دائمی در پوشش‌های هـمیشه در حـال‌ تحول‌ تاریخ‌ و فرهنگ و زبان، انـجام داد.(۲) ردهـ‌بندی ایـن بینش الاهیاتی در گـروه‌ «ارتـدکس» به دلیل پیوندش بـا سـنت اگر به آن معنا باشد که رانر در شمار بنیادگرایان قرار گیرد‌، موهن‌ خواهد‌ بود. و لیـبرال دانـستن او صرفاً به دلیل اعتقادش به ضـرورت پژوهـش‌ آزادانه‌ بـه هـمان انـدازه گمراه کننده است. در هـر گونه طرحی برای طبقه‌بندی لازم است جایی هم‌ برای‌ متفکرانِ‌ خلاقِ مسیحیتِ ارتدکس نظیر جان ذیـزیولاس(۳) یـافت شود. وی پرسش سرنوشت سازی‌ را‌ که‌ از زمـان آبـاء کـلیسا تـا زمـان ما میان کـتاب مـقدس و تفکر یونانی بنیاد قرار‌ دارد‌، بدین‌ گونه مطرح می‌کند: چگونه یک مسیحی می‌تواند به این عقیده کـه حـقیقت در تـاریخ‌ و عالم‌ آفرینش عمل می‌کند، پای‌بند باشد. در حـالی کـه سـرنوشت غـاییِ حـقیقت و مـنحصر به‌ فرد‌ بودنِ‌ آن ظاهراً با دگرگونی و فسادی که تاریخ و عالم آفرینش در معرض آن است، غیرقابل‌ جمع‌ است؟

طرح این پرسش به این شکل به معنای پذیرش جبر تاریخ اسـت همان‌ گونه‌ که‌ لیبرال‌ها چنین می‌کنند. با این حال از نظر زیزیولاس تفکر یونانی بنیاد آباء کلیسا، خود‌ می‌تواند‌ این پرسش را روشن‌تر کند.

رانر و زیزیولاس هر دو نمایانگر نگرش‌هایی به‌ الاهیات‌ هـستند‌ کـه با طبقه بندی متداول مغایرت دارند صرفاً به این دلیل که آن‌ها به برقراری‌ یک‌ گفت‌وگوی‌ آزاد بین فرهنگ معاصر و سنت اصرار دارند.

______________________________

۱٫ Karl Rahner (1904-84)

۲٫ Keuy‌ ۱۹۹۲‌:۳۲

۳٫ Johan Zizioulas

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۴)


بنابراین، یک تحلیل روشنگرانه‌تر در پی تحلیل آن است کـه چـگونه الاهیات‌های مختلف‌ در‌ واقع این رابطه میان خود و موقعیت اجتماعی، فرهنگی، دینی و عقلانی‌تر را درک‌ و کشف‌ می‌کنند.

هانری فری(۱) و پنج نوع الاهیات

هانس‌ فری‌ (۱۹۲۲‌ـ۱۹۸۸) گـفته اسـت که هر الاهیاتی را‌ باید‌ بـر حـسب این‌که اولاً تا چه میزان تمرینی برای توصیف درونی جامعه مسیحی‌ از‌ خود است و ثانیاً کاربرد فعالیتِ‌ فلسفی‌ یا دینیِ‌ فراگیر‌ و گسترده‌ بافت فرهنگی آن تا کـجاست، تـحلیل‌ کرد‌. با در نظر گـرفتن ایـن دو قطب، به عنوان نقاط ارجاع احتمالی‌، پنج‌ نوع اصلی از الاهیات چه به‌ لحاظ تاریخی و چه در‌ زمان‌ حال می‌توان شناسایی کرد.(۲)

اول‌: ممکن‌ است الاهیات صرفاً یک شاخه از فلسفه به شمار آیـد. بـه این معنی‌ که‌ با طرد قطب اول تمام‌ تأکید‌ بر‌ قطب دوم که‌ در‌ بالا به آن اشاره‌ شد‌ قرار می‌گیرد. وظیفه الاهیات در مباحث عقلی جدید غرب، آن‌جا که مقصود نهایی مدنظر‌ است‌، کـشف و بـیان کارکرد لفـظ خدا است‌. دو‌ کارکرد این‌ لفظ‌ بدین‌ صورت است:

۱ـ نشان دادن‌ محدودیت مفهوم «دنیا» ۲ـ اشاره به امکانات انـسانی کردنی که می‌تواند برای دنیا به ارمغان بیاید‌. این‌ رویکردِ مـتفکری مـثل گـاردن کافمن(۳) است‌.

مظاهر‌ یا‌ مفادهای‌ سنت‌های‌ خاص دینی به‌ تمثال‌هایی‌ تخیلی مبدل می‌شوند که مقصود از آن‌ها بـازگو ‌ ‌کـردن مفهوم عقلی مابعدالطبیعه است.(۴) اگر الاهیات، کارِ‌ خود‌ جامعه‌ مسیحی است، پس فقط بـعنوان نـمایانگر بـودن‌ این‌ فعالیتِ‌ گسترده‌تر‌ فرهنگی‌ ـ فلسفی‌ دارای اهمیت است و الاهیات به خودی خود چیزی را که در جایی دیـگر نتوان تهیه کرد، به ارمغان نمی‌آورد. مسیحیت یک بیان از نیاز و قابلیت لاینفک و عـمومی‌ بشر است و مثل هـر دیـن دیگری پیامش نشر این جست‌وجوی عام و فطری است. و الاهیات تنها جزیی است از یک پژوهش فرهنگی ـ عقلی (عقلانی) عام.

از برخی جهات ذهن افراطی الاهیدان‌ بریتانیایی‌ معاصرش دان کیوپیت(۵) را می‌توان تحت این رده بندی قـرار داد. فرض اصلی‌اش این است که گفتگوی دینی و الاهیاتی یک

______________________________

۱٫ Hans Frei

۲٫ Frei,1992

۳٫ gordon Kaufman

۴٫ Frei, (1992:29‌)

۵٫ Don‌ Cupitt

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۵)


شیوه نمادین و تخیلی برای بیان خواهش و بینش‌های معنوی و عمومی است و مسیحیت و نمودهای الاهیاتی‌اش کمک ویژه‌ای به آن نمی‌کند.

دوم: الاهیات به عنوان‌ یک‌ رشـته فـلسفی مورد نظر است‌، اما‌ رشته‌ای که مسیحیت در ساختن آن نقش کاملاً مشخصی دارد.

بنابراین‌الاهیات‌نوعی تلفیق ازتأملات فلسفی بیرونی وتوصیف مسیحی ازخوداست.

دیوید تراس(۱) آمریکایی نمونه بارز و معاصر‌ این‌ مدل الاهیاتی است کـه‌ آنـ‌ را چنین بیان می‌کند: الاهیات معاصر مسیحی کاملاً به‌عنوان تأملات فلسفی درباره معانی موجود در تجربه جمعی انسان و معانی حاضر در سنت کلیسا فهمیده می‌شود. تأمل فلسفی درباره تجربه تجارب‌ محدود‌ بـحران‌ها و جـذبه‌ها اشاره می‌کند که در آن‌ها امور عادی تعالی می‌یابند. نقش ویژه مسیحیت در زبان تمثیلی عهد جدید یافت می‌شود. که با زبان محدودِ خاصِ خود، نشان می‌دهد که‌ در‌ دنیا نحوه‌ای‌ خـاص از هـستی از راه ایـمان و عشق ممکن است. بدین سـان الاهـیات روابـط خاص میان کلیاتی که‌ به لحاظ فلسفی درباره وجود انسان درک شده و نیز پیشنهاد امکانات‌ خاصی‌ که‌ در انجیل نشان داده شده است، را دنـبال مـی‌کند.

البـته به یک معنی این مدل از الاهیات ‌‌یک‌ سـنت آبـرومند دارد، این مدل را می‌توان به عنوان وارث ترکیب قرون وسطاییِ‌ طبیعت‌ و فیض‌ و عقل و ایمان و نیز وارث روش پل تیلیش(۲) در پیوند دادن پرسش‌های فرهنگی و پاسخ‌های مـسیحیت و یـا‌ وارثـِ استفاده رودلف بولتمان(۳) از فلسفه هستی شناختی مارتین هایدگر(۴) برای توصیف آنـ‌ وضعیت وجود انسانی، که‌ عهد‌ جدید وجود از طریق انجیل را به آن پیشنهاد می‌کند، تلقی کرد. نمونه بارز این مـدل الاهـیاتی در بـریتانیای کنونی جان مک‌کواری(۵) است. کسی که در راه کشف ابعادی از وجود‌ و تجربه انـسانی کـه در آن گفت‌وگو پیرامون خدا، فیض، گناه، آیین‌های مقدس و مانندآن اهمیت می‌یابد و به نوبه خود و با زبان الاهـیات بـیشتر شـرح داده می‌شود رویکرد پدیدار شناختی را به کار‌ می‌گیرد‌.

بسیاری مایلند که ولفهارت پانـنبرگ را در ایـن رشـته جای دهند، به همان گونه که او مایل به جا دادن طرحی از سنت اعتقادی خاص مـسیحیت در افـق جـهانی انسان‌ شناختیِ‌ معنا و بالاخص افق تاریخ است.

______________________________

۱٫ David Tracy

۲٫ Paul Tillich

۳٫ Rudolf Bultmann

۴٫ Martin Heidegger

۵٫ Johan Macquarrie

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۶)


(سوم:) فری برای سومین مدل الاهیاتش بـعنوان یـک نمونه بارز سنتی شلایر ماخر را‌ مثال‌ می‌آورد. از نظر اودین که محورش احساس بـاطنی وابـستگی اسـت، کاملاً از معرفت (هم از نوع عملی و هم از نوع متافیزیکی آن) جداست. و از این رو در نگاه او‌ فلسفه‌ و الاهیات‌ کـاملاً مـستقل‌اند. با این همه‌ اگر‌ چه‌ این‌ها استقلال دارند ولی لازم است که الاهیات و رشته‌های عـلم، تـاریخ، فـلسفه و غیر آن تا بدان حد با هم در ارتباط‌ باشند‌ که‌ دست کم سازگار به نظر بـیایند. مـثلاً درک‌ الاهیات‌ از معجزه (به عنوان فعالیت خدا در گستره هستی) باید به گـونه‌ای نـشان داده شـود که با فهم علمی‌ از‌ ارتباط‌ علت و معلول طبیعی در تعارض نباشد. بدیل معاصرش را در‌ این دیدگاه رایـج لیـبرالی مـی‌توان یافت که (معتقد است) «دین» و «علم» نشان دهنده فهم‌هایی از جهان‌اند که کـاملاً‌ مـتمایز‌ و با‌ این حال به یک اندازه منطقی و مشروع‌اند. بین درک شلایر ماخر‌ از‌ مشیت الهی آن‌گونه که بـا آگـاهی دینی ما در ارتباط است و پیشنهاد موریس وایلز مبنی بر‌ این‌که‌ فعل‌ خـود بـه عنوان فعلی شناخته می‌شود که واکنش شـخصی تـعهد را از‌ جـانب‌ ما‌ باعث می‌شود، شباهت خاصی مشاهده مـی‌شود.

چـهارم: الاهیات، روشن‌تر از هر یک از مدل‌های‌ گذشته‌ حاصل‌ توصیف جامعه معتقد مسیحی از خود اسـت. البـته الاهیات با توجه به آزادی مـتعهدانه‌اش‌ نـسبت‌ به صـادق بـودن در بـرابر واقعیتی که عرضه می‌کند. از تمام ابـزارهای فـلسفی‌ و مردم‌شناختی‌ و جز‌ آن، که مناسب تشخیص می‌دهد، می‌تواند استفاده کند و استفاده خواهد کـرد. صـرفاً بنابر آن‌ وظیفه‌ ویژه‌ای که در هـر لحظه مفروض و در جریان اسـت، و نـه بنابر هر گونه‌ نظریه‌ یـا‌ اصـل کلی در باب معرفت. در اینجا نمونه برجسته کارل بارث است. او به رغم‌ انتقاد‌ شـدیدش از الاهـیات طبیعی و هر گونه ادعایی مـبنی بـر وجـود نقطه شروع‌ پیـشینی‌ در‌ طـبیعت سقوط کرده بشر بـرای شـناخت خود، به ضرورت وجود واژگان فلسفی رسمی و فنی برای‌ الاهیات‌ به‌ عنوان بحثی عـقلی، اذعـان داشت. و کتاب اعتقادات قطعی کلیسا(۱)یـش هـم در‌ بردارنده‌ گـفت‌وگو هـم بـا فیلسوفان است و هم بـا متکلمان. سرو کار فیلسوفان با نوع بشر کمتر از‌ رسولان‌ نیست آن‌ها مخلوقات برگزیده خدایند و شـاید گـاهی در بینش‌هایشان درباره ماهیت انسان‌، با‌ کـلام خـدا مـوفق بـاشند و حـتی به کلام‌ خـدا‌ خـدمت‌ کنند. از این روی ارتباط میان توصیف‌ درونی‌ مسیحیان از خود و بحث فرهنگی

______________________________

۱٫ Charch Dogmatics

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۷)


و فلسفی بیرونی بدون زمینه قبلی اسـت‌، و از‌ جـانب الاهـیات به سختی می‌توان‌ آن‌ را سود‌ مدارانه‌ دانـست‌.

بـدون تـردید واقـعیت ایـن اسـت که‌ در‌ حالی که میزان دقیق تأثیر مستقیم بارث از زمان مرگش در سال‌ ۱۹۶۸‌ جای بحث دارد، میراثش هنوز آشکارا‌ مورد اعتماد است. میراثی‌ که‌ بسیاری از نسل حاضر اعم‌ از‌ پروتستان و کـاتولیک را در تلفیقِ شرحِ سنت اعتقادی مسیحیت با گرایش عمیق و گسترده‌ سیاسی‌، فرهنگی و مردم شناختی توانا ساخت‌. تلفیقی‌ که‌ از مرزهای مذهبی‌ بسیار‌ فراتر می‌رود. (مقایسه کنید‌ مثلاً‌ با آثار یورگن مولتمان، هـانس کـونگ، تی. اف. ترانس و جی لوچمن).

پنجم و پایانی: فری‌، دی‌، زد. فیلیپس(۱) فیلسوفِ دین اهل بریتانیا‌ را‌ به عنوان‌ نمونه‌ای‌ ذکر‌ می‌کند که نزد او‌ الاهیات نه تنها مستقل است بلکه رشته‌ای است کـه فـلسفه از دخالت در آن به‌ سختی‌ منع شده است. زیرا گفتمان مسیحی‌ تنها‌ می‌تواند‌ موضوع‌ توصیف‌ مسیحی از خود‌ باشد‌. خدا را ابداً نمی‌توان بیرون گفتمان جامعه دیـنی فـهمید. یک منطق کاملاً متمایز بـر ایـن واقعیت‌ اطلاق‌ می‌شود‌. منطقی که از هر منطق که فلسفه‌ بتواند‌ تحلیلش‌ کند‌ متمایز‌ است‌. الاهیات باطن دین است و دین و قواعد گفتمانی‌اش دارای یک نظام کـاملاً مـتفاوت است که با سـایر فـعالیت‌هایی که درگیر دعاوی معرفتی‌اند کاملاً متمایز است. و نه تنها چنین‌ است بلکه حتی روشن نیست که جایگاه تأملات الاهیاتی (که از تأکید مجدد بر سخنان ایمانی در نظم اولیه شان متمایزند) کـجاست.

عـلاوه بر این‌که الاهیات در حال حاضر دیدگاهی‌ کاملاً‌ فلسفی است با نگاهی به گذشته می‌توان گفت الاهیات به نوعی ادعای بنیادگرایانه مبنی بر این‌که «حقیقت همین است» می‌رسد که هیچ گـونه اسـتدلال و پرسشی را بـرنمی‌تابد. عجب آن‌ است‌ که اینجا همان جایی است که جامعه تکثرگرا، باز و امروزی یکی از ره آوردهای خود را در خـودمختاری جوامع کاملاً بسته‌ای می‌بیند که‌ تحت‌ سیطره محافظه کاری درونی واقـع‌ شـده‌اند‌ و شـگفت‌انگیزتر این‌که هم اکنون این جوامع در مقایسه‌ای با گذشته، اگر بخواهند، از آزادی بیشتری برای محافظه کار شدن برخوردارند.

تـحلیل ‌ ‌فـری با توجه‌ به‌ زمینه فکری و فرهنگی گسترده‌ ترش‌، ما را به نقطه‌ای فراتر از آنـ‌چه سـول دربـاره پویایی الاهیات معاصر گفته بود می‌رساند؛ اما به آن‌چه که امروزه

______________________________

۱٫ D. Z. phlips

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۸)


برای خیلی‌ها مسئله حـیاتی آن عرصه گسترده است، یعنی‌ جهان‌ دارای ادیان گوناگون، نمی‌پردازد. هم اکنون سخن گفتن از عـرصه الاهیات مسیحی همان سـخن گـفتن از عرصه الاهیات «غربی» است. وسخن‌گفتن از«فرهنگ غربی» آن‌چنان‌که گویی هویتی یک‌پارچه بوده است‌، باانکار‌ حوزه چندفرهنگی‌ وجهانی مسیحیت‌امروزی هم‌سواست. وبه‌علاوه با کوچک‌شمردن طبیعت چند دینی خود «غربِ» امروز معاصر نیز جـداً هم سو‌ است.

باتوجه به این نکته نخستین مدل را می‌توان به گونه‌ای‌ بسط‌ داد‌ تا جست‌وجوی عام بشر برای معنا را در برگیرنده معناجویی تمام ادیان غیر مسیحی نیز لحاظ کند‌.

‌‌الاهیات‌ مسیحی تـنها یـکی از اجزاء آن معناجویی دینیِ گسترده‌تر است و بنابراین همین معناجویی‌ دینی‌ گسترده‌تر‌ باید متعلق حقیقی الاهیات باشد. رویکردهای جان هیک و دیلفردکانت و ول اسمیت به نوعی «الاهیات جهانی‌»(۱) با توجه به همین جنبه اسـت. بـه هر حال این تنها گزینه موجود‌ نیست. کاوین دی کاستا‌(۲) اظهار‌ می‌دارد که آن‌چه ضروری است صرفاً شناخت این است که امروز عرصه برای الاهیات نظام یافته خوب است. بـرای مـثال هندوئیسم و بودیسم با پرسش‌های انتقادی شان از سنت خدا با ورانه‌ به همان میزان که این شناخت در اروپا در طول دو قرن گذشته و یا بیشتر تفکر ملحدانه و علم طبیعی به‌شمارمی‌رفته است، وجود داشـته‌اند. ایـن بـه‌معنای تلاشی مستقیم درجهت الاهیاتی جـهانی کـه‌ هـمه‌ ادیان آن را قابل قبول بدانند، به اندازه‌ای که تشکیل گفت‌وگو در جایی برخورد متقابل وجود و در حالی که انتقاد متقابل را هم در بر می‌گیرد، نـیست.

الاهـیات مـرتبط با‌ هویت‌ و آگاهی جمعی

به هر حال حـتی تـحلیل چنین گسترده دامن و ماهرانه‌ای از گونه‌های الاهیات مثل آن‌چه در بالا گذشت، از این‌که حتی یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های الاهیات در طوی‌ دو‌ دهه و نـیم گـذشته را ادا کـند ناتوان است. این مشخصه عبارت است از گرایشِ گروه‌های خاصی از جـامعه که از استثمار، مظلومیت و یا به حاشیه راندن خود آگاه شده‌اند‌، به‌ اتخاذ‌ دیدگاهی خاص در باب الاهیات‌ و ادامه‌ روشـ‌شناسی‌ آن.

از دیـد ایـنان، تصور الاهیات به عنوان توصیف جامعه مسیحی از خود بسیار کلی و انـتزاعی بـه نظر می‌آمد. سئوال این‌ است‌ که‌ کدام گروه یا دسته در آن «جامعه» از‌ همه‌

______________________________

۱٫ global theology

۲٫ Gann Dcosta

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۱۹۹)


بیشتر مدعی خبردار شـدن از تـوصیف خـود است؟ پاسخ این است: آن افرادی که برای عدالت‌، آزادی‌ و یا‌ حتی صرفاً بـه رسـمیت شـناخته شدن، تلاش می‌کنند.

آنهایی که‌ درباره تلاش هایشان تأمل می‌کنند و توصیف هایشان از دین مـناسب‌ترین چـیز بـرای فهم انجیل در عصر حاضر خواهد‌ بود‌. سه‌ نمونه را می‌توان در اینجا ذکر کرد. یعنی: الاهـیات سـیاهان(۱)، الاهیات‌ رهایی‌ بخش و الاهیات فمینیستی.

۱ـ الاهیات سیاهان در اواخر دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایالات متحده در عرصه حـقوق‌ مـدنی‌ و گـسترش‌ جنبش‌های سیاهان برای قدرت ظاهر شد. الاهیاتی که با نگرش‌های برتری جویانه‌ سفیدپوستان‌ هـم‌ در کـلیساهای اصلی و هم در زندگی دنیوی سیاسی و اجتماعی درگیر چالش شد.

چهارچوبه اصلی‌ آن‌ تـوسط‌ یـکی از مـهم‌ترین مدافعانش یعنی جیمز کان(۲) بدین شکل خلاصه شده است: الاهیات مسیحی‌، الاهیاتی‌ است رهایی بـخش، پژوهـشی است عقلانی از وجود خدا در جهان در پرتو‌ به‌ وضعیت‌ وجودی یک جامعه سـتمدیده کـه نـیروهای رهایی بخش با ذات هستی یعنی عیسا مسیح‌ مرتبط‌ می‌کند. «Cone 1970:17»

۲ـ اصطلاح الاهیات رهایی بخش در آمریکای لاتـین در طـول‌ دهـه‌ ۱۹۶۰‌ تا ۱۹۷۰ در عرصه مبارزات مردم فقیر برای رهایی از استثمار و وابستگی اقتصادی پدید آمـد‌. تـز‌ اصلی این الاهیات این است که مردم فقیر واسطه رهایی خود هستند‌ امری‌ که‌ اساساً مـستلزم رهـایی اذهان آن‌ها از طریق «هشیار سازی» و پی بردن شان به وجود امکانات‌ جدید‌ بـرای‌ جـوامع آنهاست. این دیدگاه به قرائتی تازه از گـواهی کـتاب مـقدس می‌انجامد‌. آن‌جا‌ که «آزادی» در گذشته به بهای از دسـت دادن جـنبه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی‌اش بیش از حد‌ خصوصی‌ و روحانی شده بود.

۳ـ الاهیات فمینیستی، که عـمدتاً در پایـان دهه ۱۹۶۰ در‌ ایالات‌ متحده پدید آمـد و الان گـرایش الاهیاتی فـعالی‌ در‌ بـخش‌های‌ فـراوانی از جهان به شمار می‌آید، طرح‌ نـقادی‌ و بـازسازی سنت الاهیاتی مسیحیت از دیدگاه زنان است. یعنی کسانی که نه تنها‌ بـه‌ مـیزان زیادی از رهبری کلیساها‌ کنار‌ زده شده‌اند‌. بـلکه‌ نوعاً‌ تجارب آنها کـلاً در عـقاید، عبادت‌ و الاهیات‌ نادیده گرفته شـده اسـت.

شباهت‌های متقابل چنین الاهیات‌هایی با اصطلاحات نسبتاً لغزنده‌ و خطوط‌ مبهم

______________________________

۱٫ black theology

۲٫ James Cone

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۰)


طبقه‌ بندی نـشان داده مـی‌شوند‌. از‌ این روی الاهیات سیاهان و فمنیستی‌ در‌ بـسیاری مـوارد خـود را عموماً به عـنوان نـمونه‌هایی از «الاهیات رهایی‌بخش» قلمداد مـی‌کنند‌. در‌ حـالی که رهایی بخش مبارزه‌ انجیل‌ با‌ تمامی اَشکال سلطه‌ به‌ حساب می‌آید اعم از‌ سـلطه‌ سـفید بر سیاه، ثروتمند بر فقیر، قـدرتمند بـر ضعیف و یـا مـرد بـر زن. اما‌ الاهیات‌ رهایی بـخش هم به نوبه خود‌ گاهی‌ تقریباً مترادف‌ با‌ الاهیات‌ سیاسی به کار می‌رود‌، هر چـند در آفـریقای جنوبی مبارزه برای تساوی سیاسی و نـژادی مـوجب ظـهور «الاهـیات مـتنی» که‌ به‌ طـور چـشم‌گیری در (Kairo Document سال‌ ۱۹۸۵‌ بازتاب‌ یافته‌ است‌) شده است.

همچنین‌ ائتلاف‌های‌ خاص بین طبقات وسیع‌تر می‌تواند وجود داشته بـاشد، بـه عـنوان مثال در الاهیات فمنیستی سیاهان چنین‌ است‌. وجـه‌ مـشترک هـمه ایـن الاهـیات‌ها تـجربه اجتماعی منفی‌ یک‌ طبقه‌ خاص‌ است‌ از‌ عضویت در کلیسا و جامعه به عنوان جزئی پیشین و ضروری در نقدشان از سنت الاهیاتی رایج.

این مسئله به یک اتهام رایج منجر شده اسـت و آن این‌که الاهیات‌هایی‌ از این دست با استفاده از اصطلاحات مسیحی صرفاً یکی از گرایش‌های جامعه شناختی باب روز را تعمید می‌دهند و از این راه درصدد قدرت جویی خوداند. (که از جهتی در‌ امتداد‌ تلاش‌های الاهی‌دانان پیشین است در برقراری آبـرومندانه بـا یکی از مکاتب رایج در فلسفه معاصرمانند اگزیستانسیالیسم یا ایده‌آلیسم به‌منظور کسب آبرو درچشم جهانیان).

بنابراین آن‌چه برای این نوع الاهیات‌ اساسی‌ (وحیاتی) است. استدلال آنهاست مبنی بر این‌که هم ایـنک سـاختار قدرت ظالمانه هم در کلیسا و هم در جامعه وجود دارد، این‌که این ساختار‌ هم‌ اکنون از جانب بخش عمده‌ای‌ از‌ الاهیات سنتی مشروعیتی قوی و در واقع تقدس می‌یابد و آن بـخش ایـن‌که: خداوند وضع موجود را به سـود هـمه مقرر کرده است گرچه موجب خوشبختی‌ فوری‌ همه نباشند. حکومت خادم‌ خدا‌ است و همیشه باید از آن اطاعت کرد. مردان برای حکومت کردن بر زنها (و البـته از ایـشان مواظبت کردن) آفریده شـده‌اند. و از ایـن قبیل. بنابراین آن‌چه برای تمام این گونه‌های الاهیاتی‌ بسیار‌ مهم است، بر ملا کردن آن است که پیوندهای قدرت بین گروه‌های اقتصادی و اجتماعی، نژادها و جنسیت‌ها در جامعه و کلیسا واقعاً چگونه عمل مـی‌کنند.

هـم چنین آن‌ها به طور مستقیم یا‌ غیرمستقیم‌ از آن‌ دسته از جامعه‌شناسی‌های معرفت کمک می‌گیرند که از زمان مارکس در قرن پیش و مکتب فرانکفورت در قرن‌

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۱)


حاضر معرفت را به مثابه امری که حد و مرزی جـامعه شـناختی‌ دارد‌، تلقی‌ مـی‌کرده‌اند. بنابراین این بحث که الاهیات‌های رهایی بخش، جامعه‌شناسی را جایگزین الاهیات می‌کنند، در تضاد با این ‌‌ادعا‌ است کـه بسیاری از الاهیات‌های مرسوم و سنتی در عالم مسیحیت هم اینک به‌ نحو‌ جـامعه‌ شـناسانه‌ای تـعیین شده، مبتنی بر متن شده و سیاسی شده‌اند. البته به نفع متنفذان و قدرتمندانی که‌ سلطه خود را با «بـی ‌ ‌طـرفیِ» ظاهری در مسایل سیاسی ـ اجتماعی مخفی می‌کنند‌. الاهیات‌هایی از این دست‌ به‌ عنوان بخشی از فـرایند حـمایت و تـقویت هویت گروه‌های اجتماعی‌ای که رهایی را جست‌وجو می‌کنند به طور مشخص به دنبال یک هویت تـاریخی جدید نیز می‌باشند. از درون کتاب مقدس و نیز از‌ سنت و تاریخ بعدی مسیحیت، تاریخی جدید بـرای سیاهان، فقیران و زنان مـسیحی کـشف می‌شوند. «میراث ما قدرت» ماست این موضوع ویژگی خاص و بحث‌انگیز و متمایز بسیاری از الاهیات‌های فمینیستی بوده است. برای نمونه‌ بازسازی‌ الیزابت شوسلر فیورنزا(۱) از موقعیت زنان در حکایت‌های کتاب مقدس fiorenza. 1983

از این روی الاهیات معاصر بـا مجموعه‌ای خاص از جریانات مخالف مشخص شده است. جریاناتی که صرفاً بین‌ الاهیات‌ لیبرال و ارتدکس منحصر نیستند بلکه بین درک‌های کاملاً متفاوت درباره این‌که الاهیات باید به کدام جنبه از فضای فرهنگی مـعاصر ربـط پیدا کند و یا این‌که الاهیات باید جزء کدام‌ یک‌ از تلاش‌های عقلانی باشد، قرار می‌گیرند.

آن‌گونه که از پیش بیان شد در بخش اعظم دوران جدید، مسأله ارتباط بین الاهیات و فلسفه بوده است امـا در ایـن زمان مسئله‌ بیشتر‌ مسئله‌ ارتباط بین الاهیات و تحلیل‌های سیاسی‌ و اجتماعی‌ است‌.

اما مسئله عمیق‌تر ازاین است. آن‌چه ازمباحث پیرامون الاهیات‌سیاهان، رهایی بخش و نخستین پدید می‌آید این پرسش است کـه الاهـیات در جامعه‌ مسیحی‌ در‌ تملک چه کسی است و توسط چه کسی و برای‌ کی‌ فراهم می‌شود. تاکنون چنین فرض شده بود که الاهیات رهایی بخش لازمه فرض مذکور مصادره به مطلوب اسـت. یـعنی‌ ایـن‌که‌ آیا‌ اصلاً چنین بی طـرفی‌ای مـی‌تواند و بـاید وجود داشته باشد. زیرا‌ ادعاهای کنونیِ بی طرفی در حقیقت نقابی است برای نوعی نگرانی درباره قدرت کنترل هم در کلیسا و هم‌ در‌ جـامعه‌.

______________________________

۱٫ Elisabeth Schussler Fiorenza

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۲)


اکـنون نـیم قرن است که دتیرش بون هوفر‌ در‌ نوشته‌های دوران زنـدانش ایـن سئوال را مطرح کرده است که امروز برای ما مسیح کیست؟ وی با‌ چنین‌ کاری‌ یک جریان تازه از بحث درباره تفسیری از مـسیح، خـدا، کـلیسا، اخلاق‌ و دیگر‌ موضوعات‌ به راه انداخته است که می‌تواند مربوط بـه «جامعه جدید» باشد اما تقریباً به‌ تازگی‌ اهمیت‌ عبارت «برای ما» در پرسش او روشن شده است. آیا ما آنـگونه کـه بـیشتر‌ الاهی‌دانان‌ پس از بون هوفر به ویژه در الاهیات سکولار در دهه ۱۹۶۰ مسلم‌ گرفته‌اند‌ بـه‌ یـک جامعه غربی عام اشاره دارد؟ یا این‌که با صراحت بیشتری به کسانی اشاره دارد‌ که‌ به قول بـون هـوفر «بـه الاهیات از پایین به بالا» نگاه می‌کردند. یعنی‌ کسانی‌ که‌ بزرگترین رویدادهای تـاریخ جـهان را از چـشم‌انداز آنهایی‌که بی‌پناه، متهم، موردخشونت، ناتوان، مظلوم و مورد تنفر‌ هستند‌ ودر یک‌کلام ازچشم‌انداز آنهایی که درد مـی‌کشند، دیـده‌اند. (Bonhoffer: 1971,17)

ایـن‌ شاید‌ کاملاً‌ درست باشد که فقط حالا است که الاهیات به عمق سؤال بـون هـوفر پی می‌برد‌ و مفهومش‌ آن‌ است که بون هوفر که اسناد مالکیت الاهیات مبتنی بـر مـسیح دردمـند‌ را‌ در دست دارد، کاملاً فراموش، منزوی و به حاشیه رانده شده است.

محدودیت‌های بافتمندی

به هر حـال‌ بـعید‌ است بافتمندی به خودی خود قادر باشد تکیه گاه کاملاً امنی را‌ برای‌ الاهـیات در دوران مـدرن یـا پست مدرن‌ فراهم‌ کند‌. در مرحله اول الاهیات مسیحی نه تنها‌ از‌ عرصه‌ای اجتماعی بلکه از درگیریِ سنتِ اعـتقادی و مـبتنی بر کتاب مقدس با پرسش‌ها‌ و چالش‌های‌ این عرصه ناشی می‌شود.

مسأله‌ از‌ سـوی الاهـی‌دانان‌ رهـایی‌ بخش‌ نظیر گوستاو گوتیرز(۱)، جوی میگوز بونینو‌(۲) و کلودوی‌ بوف(۳) و همچنین از سوی متألهان فمنیستی مثل الیـزابت اسـچرسلرفیورنزا(۴) و روزمـاری رادفورد رویتر‌(۵) کاملاً‌ درک شده است. اما مشروط بر‌ این‌که بحث درباره ایـن‌که‌ «ایـن‌ سنت» دقیقاً چیست، مجاز باشد‌ اما‌ قضیه آن است که خودِ «متن» هم همیشه باید پذیرای ارزیـابی دانـسته شود‌.

از‌ جهات مهمی الاهیات رهایی بخش‌ یا‌ متنی‌ با موضع انتقادیِ‌ «هـرمنوتیک‌

______________________________

۱٫ Gustavo Gutierrez

۲٫ Jose Miguez‌-Bonino‌

۳٫ Clodovis Boff

۴٫ Elisabeth schusslerfiorenza

۵٫ Rosemary. Radoford

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۳)


بـدگمانیِ» مارکسیست و پسا مارکسیست شریکند: (ادعاهای حقیقت کـامل‌ بـرنامه‌ نـظارت و سلطه اجتماعی (یا دست کم‌ توجیه‌ مـدافعانه از‌ خـود‌ را‌)) در درون خود دارند‌. و از این رو باید ماهیتشان آشکار شود. اما روزی که نیروهای بدگمانی بکار افـتد چـه‌ کسی‌ خواهد گفت که چـه مـوقع آن‌ها‌ بـاید‌ مـتوقف‌ شوند؟ انـقلاب‌ها‌ عادتی‌ دارند که از‌ سوی‌ فرزندان خـود بـلعیده شوند. آیا الاهیات‌های رهایی بخش متنی و فمنیستی خودشان از این لحاظ بیرون از‌ دایـره‌ بدگمانی‌اند؟ آیـا‌ آن‌ها عرصه خود را به طور دقـیق‌ و کافی‌ شناخته‌اند؟ و چه‌ کسی‌ در‌ پاسـخ‌ بـه این سئوال داوری می‌کند؟

همان گونه کـه ایـتیو ملنج موسالا(۱) الاهیدان سیاه پوست از آفریقای جنوبی در شرحی انتقادی بر «الاهیات بافتمندیِ» ادعـایی‌اش اظـهار می‌کند: [هر] الاهیاتی‌، الاهیات بـافتمند اسـت. سـؤال واقعی این اسـت کـه… بافت عرصه سیاسی اجـتماعی‌ای کـه از دل آن یک الاهیات خاص ظهور می‌کند و به آن خدمت می‌کند، چیست؟(۲)

این سؤال می‌بایست حتی از‌ الاهیات‌ هـایی کـه ادعا می‌کنند چشم‌اندازشان «از پایین» است پرسـیده شـود. چنین ادعـاهایی نـمی‌توانند از ارزیـابی مصون باشند. در حالی کـه در واقع این الاهیات‌ها آگاهانه در صدد سخن گفتن‌ از‌ بافتی خاص‌اند، دیگر عناصر بافتی جدای از آن عناصری کـه آنـها از وجودشان آگاه‌اند، ممکن است در کار بـاشند. شـاید رادیـکال‌های اروپا و آمـریکای‌ شـمالی‌ از دید خوانندگان جـهان سـومی‌شان‌ دست‌کم‌ در پیش‌انگاری‌های‌شان هر قدر هم که آنها از ستمدیدگان حمایت کنند باز هم اروپایی و امریکایی جلوه کـنند.

اصـرار الاهـیات‌مسیحیِ درگیر در فرایند تجربه، بر‌ بافتمندی‌ خطر آشـکاری بـه هـمراه‌ دارد‌. ایـن امـر بـه چندگانگیِ الاهیات‌های خاص منجر می‌شود که ناتوان از ارتباط با یکدیگراند و هر یک مدعی مطلق بودن ارزش فضای فرهنگی و متنی‌اش نسبت به دیگران است. این خطر در‌ الاهیات‌ متداول جـهانی به روشنی درک می‌شود یعنی جایی که دقیقا به دلیل ماهیت فراگیر و بین‌المللی (و نیز متقابلاً معترفانه) روابط جهانی، گوناگونی در بیان عقاید مسیحی کاملاً آشکار می‌شود. این مطلب‌ در‌ هفتمین مجمع‌ شورای کـنگره کـلیسایی جهانی در کانبرای ـ استرالیا ـ در سال ۱۹۹۱ به روشنی معلوم

______________________________

۱٫ Itumeleng Mosala

۲٫ Mosala 1985‌:۱۰۳f

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۴)


شده است.(۱) در آنجا ادعاهای مطرح شده توسط برخی از‌ الاهیدانان‌ جهان‌ سوم مبنی بر این‌که انجیل در گونه‌های فکریِ محیط‌های خاص (و از جمله گونه‌های ادیـان بـومی سنتی) اساسا ‌‌باید‌ فرهنگ‌زدایی شود؛ واکنش‌های تندی را از طرف پروتستان‌های محافظه‌کارتر غربی و نیز نمایندگان ارتدکس‌ در‌ پی‌ داشت.

کسی که مخصوصا به این بحث دامـن زد، الاهـیدان کره‌ای چونگ هیونگ کونگ(۲) بـود‌ وی در پایـان سخنرانی‌اش درباره روح‌القدس اظهار داشت: به نظر من تصور روح‌القدس‌ از تصور کوان این‌(۳) ناشی‌ شده است او در دینداری متداول زنان در شرق آسیا به عنوان الهـه حـکمت و رحمت محترم شمرده مـی‌شود او یـک بودی ستوه(۴) یعنی موجود روشن شده بود. او می‌تواند هر وقت‌ که بخواهد در نیروانا(۵) وارد شود. ولی از این‌که به تنهایی وارد نیروانا شود ابا دارد. شفقت او نسبت به همه رنج دیدگان موجب ماندن او در این دنـیا مـی‌شود تا‌ موجودات‌ زنده دیگر را قادر سازد تا به روشن‌شدگی برسند. حکمت رحیمانه‌اش تمامی اَشکالِ حیات را معالجه می‌کند. و به آنها اجازه می‌دهد که تا ساحل نیروانا شنا کنند. او هم‌چنان در‌ این‌ دنـیا مـی‌ماند تا کـل جهان، انسان‌ها، پرندگان، درختان، کوه‌ها، هوا و آب به روشن‌شدگی برسند. آنگاه آنها می‌توانند با هم به نیروانا بـرسند که در آنجا بتوانند به صورت گروهی‌ در‌ حکمت و رحمت ابدی زندگی کـنند. شـاید ایـن تصور نیز یک تصور زنانه از مسیحی باشد که در میان ما فرزند ارشد است. کسی که به پیـش ‌ ‌مـی‌رود و دیگران را‌ با‌ خویش‌ همراه می‌برد.(۶)

این عبارت، مثل‌ برخی‌ عبارات‌ دیگر یکی از چـالش‌های نـقادانه الاهـیات معاصر را متمرکز می‌کند. از طرفی گویا در بافت تکثرگرایی جهانی قرار دارد و از سوی‌ دیگر‌ به‌ عنوان امانت‌دار ویـژگی سنت مسیحی ایفای نقش می‌کند‌.

این‌ موضوع در نهضت وحدت‌گرایی کلیسایی نیز محوری شـده است به ویژه در جـنبش ایـمان و نظم آنگونه که یک سند‌ پژوهشی‌ جدید‌ جهانی چنین می‌گوید: تنوع معمولاً قابل قبول و قابل کنترل قلمداد‌ می‌شد از آن جهت که چارچوبی کلی برای فهم الاهیاتی وجود داشت که کل مسیحیت آن را مـی‌پذیرفت‌. ولی‌ حالا‌ آن چارچوب کلی خود در معرض یک هجوم بنیادی است. با‌ فقدان‌ یک تصویر روشن از آنچه که باید

______________________________

۱٫ See wcc 1991.

۲٫ Chwng Hyun Kyung.

۳٫ Kwan In

۴٫ Bodhissattva‌

۵٫ Vincent‌ of‌ Lnins

۶٫ Wcc 1991:46

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۵)


«همیشه درهرجا وازسوی همگان» موردقبول واعتقاد باشد. تنوع‌ محلی‌ کاملاً‌ ناهمگون به نـظر مـی‌آید. و سؤالاتی را برمی‌انگیزد که مشکل بزرگتری را سبب می‌شوند.(۱)

در‌ پنجمین‌ مجمع‌ جهانی درباره ایمان و نظم که در سال ۱۹۹۳ در سانتیاگو دی‌کامپو ستلدیِ کشور اسپانیا‌ برگزار‌ شد، ارتباط کثرت وحدت در دین، مرزهای تنوع مشروع و نـامشروع، رابـطه میان انجیل‌ و فرهنگ‌های‌ مختلف‌ همه به عنوان چالش‌های مهم این زمان شناخته شدند.(۲) به هر تقدیر نباید درباره‌ دایره‌ شمول گرایش متنی از پیش به گزاف سخن گفت. حتی وقـتی ایـن گرایش‌ متنی‌ درباره‌ مسایل اجتماعی سخن می‌گوید، مسایلی که گمان می‌رود از بزرگ‌ترین چشم‌انداز بافتمند ممکن در مناطق‌ مختلف‌ جهان حمایت می‌کنند، با قطع نظر از موقعیت جغرافیایی و فرهنگی، اتفاق نظری‌ شـگفت‌انگیز‌ را‌ مـی‌توان مـشاهده کرد.(۳)

بنابراین پرسش‌های مربوط بـه وحـدت عـقاید مسیحی و محوری که گرداگرد آن این‌ وحدت‌ انتظام‌ می‌یابد همان قدر بخشی از بحث‌های الاهیاتیِ الاهیات معاصراند که در نسل‌های‌ قبلی‌ بوده‌اند.

با ایـن وصـف ایـن بحث‌های الاهیاتی سؤال جدیدی را طرح کرده است و آن ایـن‌که: خـود‌ الاهیات‌ برای توصیف محدودیت‌های پذیرفته شده اعتقادی در جامعه مسیحی، دقیقا چقدر اهمیت‌ دارد؟ یا‌ به بیان دیگر، آیا دقت کـلامی و اعـتقادی‌ تـنها‌ شیوه‌ای‌ است که با آن یکپارچگی جامعه با‌ ایمان‌ را می‌توان تـضمین کرد؟ این سؤال تا اندازه‌ای در ربع اخیر این قرن، به‌ دلیل‌ احیاء گرایش جدیدی به معنویت‌ در‌ مسیحیت غربی‌ یـا‌ چـیزی‌ کـه در محافل ارتدکس به شکلی‌ سنتی‌ الاهیات رمزی(۴) نامیده می‌شد شکل گـرفته (و یـا از نو شکل گرفته) است‌. به‌ جای تبیین الاهیاتی به نماز و به‌ جای سازگاری و یکنواختی عقلانی‌ دقـیق‌ اعـتقادات، بـه کلیت نظام یافته‌ زندگی‌ بها می‌دهد. یک الاهیدان انگلیسی به نام اسـتفان سـَیْکِس(۵) بـه انگاره‌های مسلم الاهیات‌ به‌ تنهایی برای تعیین مرزهای جامعه‌ و عقاید‌ وحدت‌بخش‌ آن اعتراض کرده‌، و در‌ واقـع بـیان مـی‌کند که‌ تضاد‌ لازمه ذاتی سنت مسیحی است.

مسیحیان در اعتقاداتشان بحث می‌کنند و باید هم ایـن کـار‌ را‌ با حساسیت انجام دهند؛

______________________________

۱٫ Wcc 1993‌ a:19‌

۲٫ See Wcc‌ ۱۹۹۳b‌

۳٫ Ellingsen‌ ۱۹۹۳:۲۰

۴٫ mgstical theology‌

۵٫ Stephen sykes

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۶)


اما علاوه بر این مسیحیت، اجتماعی از پرستندگان است و ایـن واقـعیت بـه تفاوتی‌ سرنوشت‌ساز‌ می‌انجامد.(۱)

عرصه سازمان یافته مهم آن‌ اجتماع‌ عبارت‌ است‌ از‌ الاهیات یا اعـتقادات‌. نـقش‌ آیین‌های عبادی احیاء نظام معنوی است از طریق تکرار دائم و به حافظه سپردن و جذب دوبـاره افـراد‌ بـه‌ بافت‌ عمومی. عبادات نقطه مقابل بی‌تفاوتی تفکر عقلانی‌ هستند‌ و وسیله‌ای‌ در‌ خور‌ برای‌ بیان اعتقاد عـمیق .

ایـن به هیچ وجه کاستن از وظیفه الاهیات که مانند هر اقدام بشری اگـر فـقط تـلاش زیادی انجام دهد ناکام می‌ماند نیست.(۲)

در واقع‌ در این نقطه است که می‌توان برای هر نـزاع و اخـتلافی نـوعی همگرایی مهم در الاهیات معاصر کشف کرد. اکنون الاهیات احتمالاً بیش از گذشته بـه مـاهیت مجازی و تمثیلی زبان خود‌ آگاه‌ است. کشف دوباره راست کیشی به عنوان عبارت درست و نه صـرفا راسـت ایمانی(۳) (بر خلاف نظر سول) و تأکید متکلمان رهایی بخش بر درست‌کرداری(۴) هـر دو در چـشم‌انداز جدید سهیم‌اند‌.

همچنین‌ نو راست‌کیشی از میان رویـکردهای مـتفاوت دیـگر از یک سو بر تعالی خدا و از سوی دیـگر بـر دیدگاه اساسا غیرواقع‌گرایانه ماهیت نمادین زبان‌ دینی‌ تأکید دارد. دوره‌ای که مردم‌ می‌توانستند‌ هـر چـیزی را به کمک کلمات، خواه الاهـیاتی و یـا دینی بـازگو کـنند، بـه سر آمده است.(۵)

الاهیات همیشه بـه نـقل شعر عادت داشته است‌. اگر‌ نسل‌های پیش‌تر به روبرت‌ بردوویننگ‌(۶) و فرانسیس تـامسون(۷) عـلاقه داشتند، شاید هنوز تی. اس. اِلیوت(۸) کـسی است که امید را بـه انـدازه ناامیدی در الاهیات معاصر نمود مـی‌دهد. کـلماتْ زیر فشار، اضطراب، سهو، لغزش فرسوده می‌شوند‌. شکاف‌ برمی‌دارند و گاه شکسته و نابود مـی‌شوند بـا این حال توقف نخواهند کـرد.

نـتیجه‌گیری

الاهـیات در دوره کنونی دست‌کم بـه انـدازه دهه‌ها یا قرون گـذشته سـرزنده است. مثل

______________________________

۱٫ Sykes 1984:261

۲٫ ibid‌: ۲۸۱‌

۳٫ Pace solle‌, above

۴٫ right-doing

۵٫ Bonhoffer 1961:279

۶٫ Robert Browning

۷٫ Fransis thompson

۸٫ T.S.Eliot

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۷)


همیشه الاهیات بحث و مشاجره را پدید‌ می‌آورد. خصوصا از یک سو بین آنان کـه وظـیفه اول الاهیات‌ را‌ سالم‌ نگه داشتن پیوستگی ایـن سـنت مورد قـبول مـی‌دانند و از سـوی دیگر آنانی که درگـیر ساختن آن سنت ‌‌را‌ با عرصه فکری و فرهنگی معاصر ضروری می‌بینند. اما رویکرد اخیر خودش در درون‌ خـود‌ اخـتلافات‌ مهمی را به وجود می‌آورد. امروزه کـسانی هـستند کـه بـر ایـن باورند مهم‌ترین «فـرهنگ»، فـرهنگ‌ فلسفه معاصر است و دیگرانی که فرهنگ دنیای چند دینیِ دهکده جهانی را بهترین‌ فرهنگ می‌دانند. از نظر‌ دیـگران‌ ایـن فـرهنگ در بافتمندی خاص ستم اقتصادی، اجتماعی، نژادی و یـا جـهنمی و مـبارزه بـرای رهـایی از آنـها است که جایگاه گسترده‌تر الاهیات را تعیین می‌کند.

شاید جدیدترین چالش الاهیات معاصر که روبه‌ آینده‌اش دارد، این‌باشد که آیا این مقدار اختلاف می‌تواند ویا باید به عنوان کـمک‌کننده به‌کشمکش جدایی دردرون وحدتِ هدف نهایی در الاهیات دیده شود و یا اینکه تفاوت‌های آشتی‌ناپذیری وجود دارد.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۸)


کتابنامه‌

Barth‌, K. (1936-69) Church Dogmatics, Edinburgh: T. & T. Clark.

Bonhoeffer, D. (1971) Letters and Papers From Prison, London: SCM Press.

Cone, J. (1970) A Black Theology of Liberation, Philadelphia: Lippincott.

Cupitt, D. (1980) Taking Leave of‌ God‌, London: SCM Press.

__ (۱۹۸۵) Only Human, London: SCM Press.

D””Costa, G. (1992) `The End of Systematic Theology””, Theology ×CV: 324-34.

Ellingsen, M. (1993) The Cutting Edge: How Churches‌ Speak‌ on Social Issues, Geneva: WCC Publications and Grand Rapids, Mich.: Eerdmans.

Fiorenza, E. Schüssler (1983) In Memory of Her: A Feminist Theological Reconstruction of Christian Origins, London: SCM Press.

Gore‌, C. (ed‌.) (۱۸۸۹‌) Lux Mundi, London: John Murray‌.

Hick‌, J. (1973‌) God and the Universe of Faiths, London: Macmillan.

___ (ed.) (1977) The Myth of God Incarnate, London: SCM Press.

The Kairos Theologians‌ (۱۹۸۵‌) The‌ Kairos Document: Challenge to the Church, London: Catholic‌ Institute‌ for International Relations and British Council of Churches.

Mosala, I. (1985) `African Independent Churches: A Study in Sociological Protest””, in‌ C. Villa‌-Vicencio‌ and J. de Guchy (eds) Resistance and Hope: South African essays‌ in honour of Beyers Naudé, Cape Town: David Philip, and Grand Rapids, Mich.: Eerdmans.

Sölle, D. (1990) Thinking About‌ God‌: An‌ Introduction to Theology, London: SCM Press.

Sykes, S. (1984) The Identity of‌ Christianity‌, London: SPCK.

Van Buren, P. (1963) The Secular Meaning of the Gospel, London: SCM Press.

WCC [World‌ Council‌ of‌ Churches] (1991) Signs of the spirit: Official Report of the Seuenth Assembly‌, (ed‌.) M. Kinnamon‌, Geneva: WCC Publications, and Grand

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۰۹)


Rapids, Mich.: Eerdmans.

___ (۱۹۹۳a) Costly Unity, Geneva: WCC.

___ (۱۹۹۳b‌) Fifih‌ World‌ Conference on Faith and Order: Message, Section Reports, Discussion Document, Geneva: WCC Publications.

Wiles‌, M. (1982‌) Faith and The Mystery of God, London: SCM Press.

Zizioulas, J. D. (1985) Being as‌ Communion‌: Studies‌ in Personhood and the Church, London: Darton, Longman and Todd.

هفت آسمان » بهار ۱۳۸۳ – شماره ۲۱ (صفحه ۲۱۰)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x