مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

مکتب تفکیک و تفسیر اثری

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (از صفحه ۶۵ تا ۸۶)
مکتب تفکیک و تفسیر اثری (۲۲ صفحه)
نویسنده : همامی،عباس

چکیده

در چند روایت، جواز توریه برای رهایی از کذب به طور مطلق استفاده میشود، و به کارگیری آن به پیامبران نیز نسبت داده میشود، لیک بررسی سندی و دلالی روایات یادشده در کنار تحلیل آیات مورد استناد در آنها، و نیز تبیین معیار سخن راست و تمایز آن با دروغ، نشان میدهد ‌که توریه از نظر موضوع کذب است و در حال عادی ممنوع و حرام محسوب میشود و فقط در مواردی ‌همچون ضرورت و اصلاح مجاز میشود. دلایل و شواهد حکم یاد شده به همراه نقد ادله تجویزکنندگان توریه، در این نوشتار مطرح شده است. از ادله یادشده، دو نکته دیگر نیز روشن میگردد: نخست به اثبات نرسیدن توریه پیامبران و دوم، نفی الزام توریه در مقام ضرورت و صرفا اثبات مطلوب آن

کلمات کلیدی

صداقت، کذب، توریه، نقد محتوایی حدیث.
حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۶۵)


حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۶۶)


‌ ‌‌‌مـقدمه‌

مکتب تفکیک، یکی از گرایش‌های فکری شیعی نوظهور در حوزه مسائل دینی و نشئت‌ گرفته‌ از‌ انـدیشههای مـرحوم مـیرزا مهدی اصفهانی است که شاگردان برجسته وی همچون شیخ مجتبی قزوینی و شیخ‌ محمدباقر ملکی میانجی، راه وی را ادامـه داده و در سال‌های اخیر، پیروان این‌ تفکر همچون محمدرضا حکیمی‌، با‌ نگارش مقالات و کتاب‌هایی، بـه نوعی به این تـفکر رسـمیت بخشیدند. به هر حال امروزه، دیدگاه‌های مکتب تفکیک در میان اندیشمندان دینی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد و با توجه به رواج این‌ تفکر در جامعه علمی بهویژه حوزه علوم دینی، بررسی این تفکرات، ضـرورتی انکارناپذیر است. این مکتب در زمینه تفسیر قرآن و بهویژه نقش و کارکرد سنت(احادیث و روایات منسوب به معصومین( دیدگاه‌هایی را‌ مطرح‌ می‌کند که این دیدگاه‌ها بایستی بررسی و تحلیل شوند؛ البته ناگفته نماند که بـرخی از دیـدگاه‌های تفکیکیان در این خصوص را می‌توان در قرون گذشته و در میان گروهی از علمای اسلامی‌ بهویژه‌ دانشمندان شیعی مشاهده کرد؛ بنابراین همه نظریات مکتب تفکیک، جدید و نو نیست، بلکه موارد متعددی از مسائل مورد بحث در تـفکیک، پیـش از این نیز توسط عده‌ای دیگر مطرح‌ و مورد‌ بررسی قرار گرفته و توسط عدهای از دانشمندان، مورد نقد و بررسی و تحلیل قرار گرفته است.

به طور کلی گفته شده که هدف این مـکتب، نـابسازی و خالصمانی شناخت‌های قرآنی و سرهفهمی این‌ شناخت‌ها‌ و معارف‌ است، به دور از تأویل‌ و مزج‌ با‌ افکار و نحله‌ها و برکنار از تفسیر به رأی و تطبیق، تا حقایق وحی و اصول علم صحیح مصون ماند و با داده‌های فـکر انـسانی و ذوقـ‌ بشری‌ درنیامیزد‌ و مشوب نگردد.(حـکیمی، ۱۳۷۷، ص۵۷)

پیـروان تـفکیک، معتقد‌ به‌ تفاوت ماهوی و تضاد و تناقض بین معارف بشری و معارف وحیانی هستند و اصرار می‌کنند که فلسفه و عرفان، از سنخ تمدن اسلامی‌ یـعنی‌ نـشئت‌ گـرفته از میراث سرزمین‌های غیراسلامی و قبل اسلامی و پرورشیافته در دنیای‌ اسـلام و پالودهـگشته در ذهن متفکران فیلسوف یا عارف اسلام است؛ از سوی دیگر، تمدن اسلامی نیز مولود خلافت‌ است‌ نه‌ امامت و عوامل بـیگانه در سـاخت آن تـأثیرگذار بوده‌اند؛ بنابراین برای شناخت‌ دین‌ و درک حقایق آن بایستی به دامن قـرآن و حدیث پناه برد و فلسفه و عرفان را کنار گذاشت.

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۶۷)


در‌ مکتب‌ تفکیک‌ اگرچه از قرآن و عقل و… و نقش آن در شناخت دین و بهویژه فهم مـتون‌ دیـنی‌ و تـفسیر‌ قرآن سخن به میان می‌آید، لیکن سنت معصومان( در این میان، نـقش اصـلی و محوری‌ را‌ ایفا‌ می‌کند و حتی حجیت قرآن نیز وابسته به سنت و در کنار آن معنا می‌یابد. پیروان‌ مکتب‌ تـفکیک، آثـار تـفسیری قابل توجهی نداشته‌اند و مشهورترین آنها مناهج البیان فی تفسیر القرآن‌، اثر‌ مـرحوم‌ شـیخ مـحمدباقر ملکی میانجی است. به نظر میرسد این گروه در معدود آثار تفسیری‌ و احیاناً‌ بحثهای تـفسیری خـویش بـه آنچه خود در عرصه نظری اصرار و تأکید دارند، پایبند‌ نیستند‌ و عملاً‌ از روشی بهره می‌گیرند کـه بـا گفته‌های خودشان تطابق و همخوانی ندارد. در این مقاله، تفسیر‌ اثری‌ قرآن کریم از منظر و دیـدگاه مـکتب تـفکیک، مورد تبیین و تحلیل و بررسی قرار‌ گرفته‌ است‌.

مکتب تفکیک و اخباریگری

در قرن اخیر، مکتب تـفکیک یـا مکتب معارفی خراسان در حوزه معارف‌ عقلی‌ و اعتقادی‌ با اندیشههای روایتگرایانه، ظهور و بروز پیـدا کـرده اسـت. گرچه مکتب تفکیک و اخباریان‌ در‌ برخی زمینهها، نظریات مشترکی دارند، اما حقیقت آن است که مکتب تـفکیک بـا اخباریگری به معنای‌ خاص‌ آن تفاوتهای زیادی دارد و این گروه، هرگز به پیروی خـود از روشـ‌ اخـباریان‌ معتقد نیستند. حتی عدهای از وابستگان فکری‌ مکتب‌ تفکیک‌ برای تمایز از اخباریان، لقب اخبارگرایان را‌ به‌ اخـباریان تـرجیح دادهـاند.(حکیمی، ۱۳۸۲، ص۸ و ۱۲۹) به طور خلاصه میتوان گفت که اخباریان‌ معتقد‌ بودند استنباط احـکام نـظری از‌ قرآن‌ تنها کار‌ ائمه‌( است‌ و سایر مردم نمیتوانند به این عرصه‌ گام‌ نهند، زیرا حضرت رسـول( بـه امر خدا امیرالمؤمنین( و اولاد پاکش را مخصوص‌ تعلیم‌ ناسخ و منسوخ و مراد از آن و همچنین‌ تعلیم ایـنکه کـدام آیه‌ از‌ قرآن بر ظاهر خود باقی‌ مـیماند‌ و کـدام آیـه بر ظاهر خود باقی نمیماند و نیز تـعلیم ایـنکه بسیاری از آنها‌ نزد‌ معصومان( پنهان است، قرار داده‌ است‌.(استرآبادی‌، ۱۳۸۶، ص۱۷۳)

این‌ گروه‌ اظـهار مـیدارند قرآن مشتمل‌ بر‌ ناسخ و مـنسوخ، مـحکم و متشابه، عـام و خـاص، مـطلق و مقید، مجمل و مفصل، تقدیم و تأخیر و… اسـت و اسـتفاده‌ احکام‌ جز برای عالم به همه این‌ علوم‌ ممکن نیست‌ و آن‌ نـیز‌ بـرای کسی غیر از‌ ائمه( امکان ندارد، بـهویژه آیات متعلق به احـکام آن نـیز از اقسام مذکور خارج نیست‌.(بـحرانی‌، ۱۳۸۸، ج۱، ص۲۶)

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۶۸)


اخـباریان عملاً تنها برای‌ احادیث‌ معصومان‌( حجیت‌ قائل‌ بودند و علاوه بر‌ عقل‌ و اجماع، حـتی بـرای ظواهر قرآن نیز حجیتی را نـمیپذیرفتند و مـعتقد بـودند که استنباط احـکام از ظـواهر‌ قرآن‌ تنها‌ مخصوص اهـل بـیت( است.

اخباریان نه تنها‌ استنباط‌ احکام‌ فقهی‌ از‌ قرآن‌ را خاص معصومان( میدانستند، بلکه مدعی بـودند بـه طور کلی تفسیر قرآن تنها بـه وسـیله معصومان( امـکانپذیر اسـت. ایـن گروه، حجیت ظواهر قـرآن را نپذیرفتند و حتی افرادی‌ خوشنام از آنها برای اثبات این اعتقاد تلاش وافری نشان دادند که نـگاهی بـه کتاب الفوائد الطوسیه، اثر مرحوم شـیخ حـر عـاملی، بـیانگر هـمین مسئله است؛ البـته در بـین این‌ گروه‌، افرادی نظیر ملا امین استرآبادی که پایهگذار اخباریگری است(ر.ک: خوانساری، بیتا، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۱) افراط و تفریط بـیشتری نـسبت بـه سایران داشتهاند. اما واقعیت آن است که مـکتب تـفکیک در بـسیاری‌ عـرصهها‌ تـفاوتهای عـمدهای با اخباریان دارد. مکتب تفکیک معتقد است که راه صحیح برای استنباط احکام شرعی، همان راه اصولیان شیعه است و بر همین‌ اساس‌، برای ادله اربعه در حوزه‌ استنباط‌ احکام حجیت قائل اسـت. بزرگان این گروه، مباحث فراوانی در زمینه فقه و اصول و اجتهاد و تقلید مطرح کردهاند و به تدریس و بحث در این زمینه همت‌ گماشتهاند‌، به خلاف اخباریان که‌ اساساً‌ مسئله اجتهاد به معنای رایج در بـین اصـولیان را نمیپذیرفتند.

اما آنچه مهم است و باید مورد توجه قرار گیرد، این است که لازمه پیروی از برخی نظریات مکتب تفکیک در‌ برخی‌ عرصهها همان نتایج اخباریان و عملاً گام نهادن در مسیر اخـباریگری اسـت. برخی از بزرگان مکتب تفکیک همچنانکه اشاره خواهیم کرد، معتقدند ظواهر و حتی نصوص قرآن بدون مراجعه به معصومان( حجیت‌ دارد‌ و بایستی با‌ دلالت و راهنمایی امام مـعصوم( بـه سراغ قرآن رفت. این گـروه بـا تعاریف خاصی که از مفهوم عقل‌، یقین و حجیت ادله ارائه دادهاند، حداقل در عرصه نظری در مسیر‌ اخباریگری‌ حرکت‌ میکنند. به نظر میرسد دلالت معصوم در مکتب تفکیک به معنای صـدور روایـت و حدیث در مسئله مورد ‌‌بـحث‌ و سـکوت در صورت عدم وجود روایت است؛ البته ناگفته نماند که در آثار‌ مکتب‌ تفکیک‌ همچنانکه در ادامه مورد بحث قرار خواهد گرفت، تخطی از این اصول به وضوح صورت‌ گرفته است. به هر حـال، نـتیجه برخی از نظریات تفکیکیان، حداقل شبیه همان‌ مباحثی است که اخباریان‌ طرح‌ میکردند.

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۶۹)


مفهوم سنت

یکی از اصطلاحاتی که ابتدائاً در این بحث باید مشخص شود، مفهوم سنت است. درباره مفهوم سنت تـعاریف مـتعددی ارائه شده، ولی بـه طور کلی میتوان گفت سنت‌ عبارت است از: قول، فعل و تقریر پیامبر( و معصومان( و این تعریف مورد قبول قـاطبه دانشمندان و همچنین مکتب تفکیک است؛ به تعبیری دیگر، سنت، اصطلاحاً آن کـلامی اسـت کـه حاکی از قول یا‌ فعل‌ یا تقریر معصوم( باشد و بر آن حدیث، خبر و روایت نیز اطلاق شده است.۱ مـنظور ‌ ‌مـا از سنت در این مقاله نیز، همین تعریف است که مشهور علما آن را پذیرفتهاند‌.

حجیت‌ سـنت در مـکتب تـفکیک

در نگاه مکتب تفکیک، علاوه بر اینکه سنت خود به تنهایی حجت است، این مقوله عـملاً بر هر یک از حجتهای معتبر دیگر به نوعی‌ تقدم‌ رتبی داشته و سایر حـجتها همچون قرآن و ظواهر آن و حـتی قـطع و یقین اصطلاحی به تعبیری در حجیت خود تکیه بر سنت دارند. در این دیدگاه، حجیت قرآن، انضمامی و اجتماعی است‌ و قرآن‌ در‌ کنار سنت حجیت می‌یابد و کتاب‌ خدا‌ مستقلاً‌ هیچگونه حجیتی ندارد. به عقیده بـزرگان این مکتب، قرآن کریم شامل همه معارف الهی نیست، ضمن اینکه فهم ظواهر قرآن نیز‌ نیازمند‌ قراین‌ متصل و منفصلی است که همه این قراین تنها‌ در‌ نزد اهل بیت( موجودند، و حتی در فـهم نـصوص و محکمات قرآن نیز نیازمند رجوع به اهل بیت( هستیم.(برای اطلاع‌ بیشتر‌ ر.ک: اصفهان‌، ۱۳۸۸، ص۱۳، ۱۳۱ و ۲۵۶)

مرحوم میرزای اصفهانی در همین باره‌ تأکید می‌کند که در تمام آیات قرآن، حتی نصوص و محکمات آن باید به مـعصومان( مـراجعه کرد و این معنای‌ حجیت‌ جمعیه‌ قرآن و عترت است.(همان، ص۲۵۷) در مکتب تفکیک اینگونه ابراز میشود‌ که‌ قرآن خود به روشنی تأکید میکند که(همراه با سنت معصومان() حجیت اجتماعی دارد و بـه تـنهایی‌ حجت‌ و برهان‌ محسوب نمیشود و برای کشف علوم و معارف آن چارهای جز رجوع به «من‌ عنده‌ علم‌ الکتاب» یعنی پیامبر( و حضرات معصومین( وجود ندارد. مرحوم اصفهانی در ادامه همین مطلب، یادآور‌ مـی‌شود‌ کـه‌ کـلام خدا، برهان پروردگار و حجت بـاقیه بـرای اهـل عـالم و خلیفه رسول خدا( برای امت‌ است‌ و حجیّتی در مقـام

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۰)


بیان بودن و تبیان بودن برای قرآن نیست مگر در کنار‌ بیان‌ اهل‌ بـیت(.

در دیـدگاه تـفکیک ظواهر قرآن کریم نیز به طریق اولی حجیتشان، اجـتماعی و بـه‌ همراه‌ سنت است؛ البته علمای تفکیک در برخی نظریات خویش تصریح می‌کنند که ظواهر‌ قرآن‌ در‌ نزد عقلا حجیت دارد و از همین رو بـه تـمسّک بـه قرآن و تفکّر و تدبّر در آیات‌ آن‌ دعوت شده و تحدّی صورت گـرفته است و باید به ظواهر و الفاظ آن تکیه‌ کرد‌ و در‌ استنباط احکام و معارف از آن بهره برد، اما همین گروه در جای دیگر، سـخنانی را‌ طـرح‌ مـی‌کنند‌ که با این گفته‌ها قابل جمع نیست و تضاد و تناقض دارد؛ برای مـثال‌، مـرحوم‌ میرزای اصفهانی در یکی از آثار خود می‌گوید: «روشن است که اگر از جانب امام معصوم‌( سخنی‌ که مـنافات بـا ظـاهر کتاب دارد، صادر شود، بر این اساس کلام‌ امام‌(به نص کتاب خـدا) مـقدم خـواهد بود‌، زیرا‌ امام‌، معصوم از خطا و عالم به کتاب خداست‌… . مراجعه‌ کننده به کتاب(قـرآن) بـیشک بـایستی به قراین متصله عقلیه که همان حجت‌ داخلی‌ و قراین منفصله خارجی که همان‌ بـیانات‌ مـعصومان( و حجت‌ خارجی‌ است‌، اعتماد و اطمینان کند و به وضوح مشاهده‌ شده‌ که از سوی مـعصومان( سـخنانی مـخالف بعضی از ظواهر قرآن صادر شده‌ است‌، پس در این صورت و بر این‌ مبنا حجیت ظواهر قـرآن‌ مـستقلاً‌ و بالاستقلال ساقط می‌شود و ثابت می‌شود‌ که‌ قرآن دارای حجت اجتماعی و جمعی در کنار عقل(بـه عـنوان حـجت داخلی) و بیان‌ امام‌ معصوم((به عنوان حجت خارجی‌) است‌. وی‌ می‌گوید: «فیسقط حجیه‌ کل‌ ظـواهر القـرآن بالاستقلال فله‌ حجه‌ اجتماعیه مع العقل الداخل و الحجه الخارج.»(اصفهانی، ۱۳۸۸، ص۹۸ و ۱۳۲) می‌بینیم کـه ایـن سـخنان‌ با‌ ادعای حجیت ظواهر قرآن در مکتب‌ تفکیک‌، تفاوت و تضاد‌ دارد‌ و از‌ آن بوی نپذیرفتن حجیت‌ ظواهر قرآن بـه مـشام مـی‌رسد و این حرف اصلی مکتب تفکیک درباره حجیت ظواهر قرآن است‌. گفتنی‌ اسـت در مـیان علمای علم اصول‌، حجیت‌ ظواهر‌ قرآن‌ با‌ استدلالهای گوناگون اثبات‌ شده‌ و حتی برخی از این دانشمندان بـه نـظریات شبیه به تفکیکیان در باب حجیت ظواهر کتاب پاسخ‌ گفتهاند‌.(ر.ک: مظفر‌، ۱۳۷۰، ج۲، مبحث حـجیه ظـواهر الکتاب، ص۲۸۰)

اتکای‌ حجیت‌ یقین‌ عقلائیه‌ به‌ روایـات‌

ایـن گــروه حتی برای یقین مصطلح در علم اصول نـیز، حـجیت ذاتی قائل نیستند، بلکه

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۱)


در عمل، حجیت آن را وابسته به دلیل نقلی می‌دانند و اظهار مـیکنند‌ کـه تأیید شرعـ روایت و حدیثـ اسـت کـه تعبّداً مـا را وادار بـه پذیـرش حجیت یقین مصطلح در علوم بشری مـی‌کند. در مـکتب تفکیک، یقین به سه دسته کلی تقسیم می‌شود‌:

الف‌. یقین حاصل از بـراهین فـلسفی؛

ب. یقین از جنس کشف نوری؛

ج. یقین عـقلائیه.

در مورد یقین حاصل از بـراهین فـلسفی باید گفت که در این دیـدگاه، ایـن نوع یقین هیچگونه‌ اعتبار‌ و حجیتی ندارد، زیرا از براهین خطاپذیر و موهوم فلاسفه نشئت گـرفته و اسـاس استنتاج در آن مورد خدشه است، امـا یـقین حـاصل از کشف نوری‌ نـیز‌، یـقینی است که از عقل‌ و عـلمـ‌ بـا تعریف خاص مکتب تفکیک که برداشت آنها از روایات استـ نشئت می‌گیرد و این یقین، چـون اسـاس و مبنایش نور است و کاشفیت از حقایق، پسـ‌ هـم‌ اعتبار دارد و هـم حـجیت‌. در‌ حـقیقت این یقین که مـنبعث از نور علم است و از آن با تعبیر علم الیقین نیز می‌‌توان یاد کرد، سکون نفسی است کـه بـر اثر کشف یک واقعیت به نـور‌ و ادراکـ‌ کـنه واقـعیت پدیـد می‌آید و پشتوانه آن نـور اسـت و این یقین، درّی است گرانبها که به تعبیر روایات در میان مردم به ندرت می‌توان یافت، مثل یـقینی کـه در پی اخـبار‌ معصومان‌( حاصل می‌گردد‌. این قسم از یقینها اگـرچه کـشف نـیست، تـطابق آنـها بـا واقعیت در ذات آنها مندرج است و احتمال‌ خطا در آن راه ندارد؛ اما گونه سوم که به یقین‌ عقلائیه‌ مشهور‌ شده، مطلق یقین یا یقین بشری است که تطابق آن با واقعیت از ذات یـقین نمی‌جوشد و احتمال ‌‌تطابق‌ یا عدم تطابق با واقع در آن می‌رود. در این شق سوم از‌ آنجا‌ که‌ لزوماً واقع احراز نگردیده، حجیت ذاتی ندارد و باید حجیتش را از شرع اخذ کند، زیرا‌ اگرچه ماهیت یـقین آن اسـت که یقینکننده هنگام یقین به کلی احتمال عدم‌ تطابق را منتفی بداند‌، از‌ آنجا که بارها عدم تطابق این یقینها با واقعیت خارجی احراز گردیده، میتوان مدعی شد که احتمال خـطا در ایـن یقینها بالذات منتفی نیست.(اصفهانی، ۱۳۸۸، ص۴۹ و۵۰) به نظر بزرگان‌ مکتب تفکیک، این یقین هنگامی حجت است که مورد تأیید شارع(احادیث) قرار گیرد. حـال بـاید بررسی کرد که آیا یـقین مـمکن است برای حجیت خود نیازمند تأیید شارع باشد؟

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۲)


حجیت ذاتی‌ کلام‌ معصوم( و بطلان کلی نظریات فلاسفه

اینان عقیده دارند که حجیت ذاتی از آن ائمه( و سخنان ایـشان اسـت و در هر موضوع دینی، فـرمایشات کـافی و وافی دارند و هیچ موضوعی را فروگذار نکرده‌اند‌، به‌ طوری که بر اساس روایات، هرچه از این خاندان صادر نشده، باطل است، پس خود معصومان( اطمینان کامل دارند که هرچه امت بدان احتیاج دارنـد، بـیان فرموده‌اند که اینچنین‌ سخن‌ می‌گویند.(ر.ک: اصفهانی، ۱۳۸۷، ص۱۳۰) این گروه در نقد آرای فلاسفه یادآور می‌شوند که سخنان این‌ها باطل است و اگر حق می‌بود، ائمه( بیان می‌فرمودند. مرحوم میرزای اصفهانی در جایی تأکید‌ می‌کند‌ کـه‌ آیـا گمان مـی‌کنید که این‌ مطالبـ‌ کتاب‌ اسفار ملاصدرا یا مطالب کتاب منظومه ملاهادی سبزواریـ را امیرالمؤمنین( و امام صادق( نمی‌دانستند کـه بیان نکرده‌اند. آری، می‌دانستند، ولی از سوی‌ دیگر‌ می‌دانستند‌ که اغلب آنها، باطل، مـزخرف و کـفریات اسـت و ضد‌ آن‌ را بیان فرموده‌اند.(همان، ص۳۱) به طور کلی، مکتب تفکیک، اساس نظریات فلاسفه و عرفا را باطل میداند و از ایـن‌ ‌ ‌رو‌ هـر‌ آنچه را از آنان صادر شده، یا مورد توجه قرار‌ نمیدهند و یا مهر بطلان بـر آن مـیزنند.

حـجیت خبر واحد

در این باره، اغلب بزرگان این مکتب معتقدند‌ که‌ در‌ موضوع حجیت خبر واحد۲ از اکـثریت غالب فقهای متقدم و متأخر و علمای‌ اصولی‌ شیعه(همچون مرحوم شیخ طوسی، شیخ صـدوق و اکثریت قریب به اتـفاق فـقهای معاصر) پیروی کرده‌اند. ناگفته‌ نماند‌ حجت‌ در لغت، هر چیزی است که صلاحیت داشته باشد به وسیله آن‌ بر‌ دیگری‌ احتجاج کرد و در تعریف اصولیان حجت هر چیزی است که متعلقش را اثبات کـند‌ و به‌ درجه‌ قطع نرسد(ر.ک: مظفر، ۱۳۷۰، ج۲، ذیل معنی الحجه) و منظور از حجیت خبر واحد، آن است‌ که‌ آیا این دسته از اخبار مفید علماند و آیا عمل به آنها عندالله عذری‌ را‌ باقی‌ نمیگذارد و به عنوان یـک حـجت معتبر در نزد خدا پذیرفته خواهد شد؟ اکثریت غالب فقهای‌ شیعه‌ عمل به خبر واحد(البته با شرایطی) را جائز دانستهاند و عملاً حجیت آن‌ را‌ در‌ حوزه احکام فقهی به عنوان یکی از ظنون معتبره کـه قـائم مقام علم در هنگام‌ انسداد‌ باب علم است، پذیرفتهاند، لیکن در زمینه تفسیر قرآن و… حجیت خبر واحد‌ مورد‌ اتّفاق‌ نیست و

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۳)


اقوال مختلفی درباره آن مطرح است، بلکه میتوان گفت اغلب دانشمندان شـیعه، حـجیت خبر‌ واحد‌ را‌ در زمینه تفسیر قرآن و مسائلی نظیر اعتقادات نپذیرفتهاند.

در برخی آثار مکتب‌ تفکیک‌ نیز مشاهده می‌شود که تصریح می‌کنند در تفسیر آیات الاحکام می‌توان به اخبار آحاد معتبر استناد‌ جـست‌ و عـمومات قـرآن را به وسیله خبر واجد شـرایط حـجیت، تـخصیص زد؛ اما‌ چون‌ در غیر احکام علم مأخوذ است، اخبار‌ آحاد‌ موثوق‌ الصدور حجت نیستند و علم به آنها را‌ باید‌ به خدا و اولای او وانهاد.

مـرحوم مـلکی مـیانجی که یکی از بزرگان تفکیک‌ است‌، در این باره مـعتقد اسـت‌ که‌ در مباحث‌ علم‌ اصول‌ اثبات شده است که حتی اخبار‌ آحاد‌ واجد شرایط حجیت در باب احکام فقهی نیز نـمیتواند در بـاب مـعارف‌ و حقایق‌ دین حجت باشد، چه رسد به‌ اخبار ضعیف و مـرسل که‌ این‌ گروه از اخبار به طریق‌ اولی‌ حجیت نخواهند داشت.(ر.ک: ملکی میانجی، ۱۳۷۳، ص۲۱۶) بنا بر این نظر، غیر از‌ بـاب‌ احـکام فـقهی، حتی خبر واحد‌ موثوق‌ الصدور‌ نیز در ارتباط‌ با‌ معارف و عقاید حـجیت نـدارد‌ و میدانیم‌ که بخش عمده تفسیر قرآن نیز قطعاً در زمره معارف می‌گنجد. در این باره‌ از‌ قول میرزا مـهدی اصـفهانی نـقل شده‌ است‌ که در‌ باب‌ غیر‌ احکام، خواه مطلب عادی‌ باشد، مثل تـاریخ و امـثال آن و خـواه معارف و حقایق دینی، نمی‌توان با اخبار آحاد ثقات، اخبار‌ از‌ واقع کرد و فتوا به واقـع داد‌، زیـرا‌ در‌ بـاب‌ فتوا‌(منظور معارف غیراز‌ باب‌ احکام) علم مأخوذ است و چیزی جایگزین علم نمی‌تواند بـاشد.(ر.ک: مـرتضوی، ۱۳۸۱، ص۱۸۳) در کتاب مصباح الهدی‌ نیز‌ به‌ این مسئله اشاره شده است که خبر‌ واحـد‌ مـنقول‌ از‌ ثـقه‌ در‌ حوزه احکام حجیت دارد، غیر از باب قضا یا آنچه حجیتش به عدالت و تعدد(نقل) وابـسته بـوده یا اینکه شریعت به مقتضای عدم ردع، مقید به چیزی‌ نکرده است، بلکه بـر اسـاس فـطرت انسان بوده و این خود دلیل بر حجیت خواهد بود.۳

مشاهده می‌شود که علمای تفکیک در ایـن مـوضوع اگرچه نظریاتشان منطبق بر یکدیگر نیست، اما‌ در‌ مجموع می‌توان گفت اغلب افـراد ایـن گـروه در ارتباط با احکام فقهی، خبر واحد منقول از افراد ثقه را حجت میدانند و به مقتضای آن نظر مـی‌دهند، لیـکن در بـاب‌ معارف‌ و عقاید دینی که بی‌تردید تفسیر قرآن کریم نیز در این زمره قـرار مـی‌گیرد، یا در جایی که شرع قیودی مانند تعدد نقل و عدالت‌ را‌ مطرح میکند همچنین در جایی‌ که‌ خبر واحـد مـوثوق الصدور مخالف یک امر فطری و بدیهی است، هرگز برای

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۴)


آن حجیتی قائل نـیستند. یـعنی به طور کلی برای خبر واحد جـز‌ در‌ بـاب احـکام حجیتی قائل‌ نیستند‌ و آن را از امور ظنّی می‌شمارند و ایـن دیـدگاه، موافق نظریات اغلب علمای اصولی شیعه است. در میان تفکیکیان، برخی درباره حجیت خـبر واحـد معتقدند که حجیت ظواهر مـنحصر بـه آیات‌ و اخـبار‌ فـقهی و احـکامی نیست، بلکه در آیات و اخبار عقاید و مـعارف نـیز جاری است و در باب معارف و عقاید، تمسّک به اخبار و احادیث خود اصلی اسـت بـنیادین.(ر.ک: حکیمی، ۱۳۷۷، ص۳۶۵/ همو، ۱۳۸۷، ص۱۳۰‌) به‌ علاوه نباید‌ فـراموش شود که پیروان ایـن مـکتب در تفسیر قرآن و مباحث اعتقادی بـرخلاف گـفته خویش، عملاً از اخبار‌ آحاد بهرههای فراوان برده و بر مبنای آن اظهار نظر کردهاند کـه‌ در‌ ادامـه‌ بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

کـارکرد سـنت در تـفسیر قرآن

به اعـتقاد بـزرگان این مکتب، جوهره تـفکیک ‌‌ایـن‌ است که دین و قرآن تفسیر می‌خواهد و به حتم «اهل الذکر» که همان ائمه‌ اطـهار‌( هـستند‌ و علوم نبوی را به ارث برده‌اند، می‌توانند قـرآن مـحمدی را تبیین کـنند و از هـمین روسـت‌ که روایات دلالت دارند بـر ممنوعیت تفسیر به رأی و همه دعوت شده‌اند که‌ تفسیر قرآن را فقط‌ از‌ معصومان( اخذ کنند.

در دیدگاه ایـن مـکتب، بزرگترین معاندـ با دین خداـ مـفسّر قـرآنی اسـت کـه بـدون رجوع به اهـل بـیت( آن را تفسیر کند و در مقام کشف علوم و فهم مقصود‌ قرآنـ چه در مرتبه بطون و حقایق و چه ظواهرـ هیچ چـاره‌ای جـز رجـوع به «من عنده علم الکتاب» وجود نـدارد، زیـرا حـجیت و بـرهانیت قـرآن کـریم در جمیع مراتب ظهورات قرآن و تجلیات کلامی‌ به‌ همراهی اهل بیت( استوار است و خداوند علم الکتاب را به نص آیات و روایات برای آنها به ارث نهاده است و ایشان بر ایـن حدیث تأکید می‌کنند که قرآن و سنت «لن یفترقاً‌ حتی‌ یردا علی الحوض».(اصفهانی، ۱۳۸۸، ص۱۳ و ۱۳۱)

بر اساس این نظریه، عقل مستقل انسان را منع می‌کند از تکلم و سخن گفتن درباره چیزی که آن چیز بالاتر و بـلندمرتبهتر از‌ عـقول‌ انسانهاست؛ و طبق روایات حقایق قرآن را نمی‌شناسد مگر کسی که مورد خطاب آن واقع شده و چیزی مانند تفسیر قرآن دورتر از اذهان و عقول مردمان نیست؛ برای مثال، در روایتی‌ از‌ امام‌ باقر( نقل شـده اسـت که‌

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۵)


پس‌ از‌ آنکه آن حضرت، پاسخهایی نادرست از قتادهـ فقیه اهل بصرهـ درباره تفسیر برخی از آیات قرآن میبیند، میفرماید: «انما یعرف القرآن‌ من‌ خوطب‌ بـه»(مـجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۲۴، ص۲۳۷) یعنی قرآن را‌ فقط‌ مخاطبان آن(مـعصومان() مـیشناسند و همچنین از آن حضرت نقل شده است: «لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر‌ القرآن‌»(حر‌ عاملی، ۱۳۶۷، ج۱۸، ص۱۵۰) یعنی از عقل انسانها چیزی دورتر‌ از تفسیر قرآن نـیست. ایـنان معتقدند که تمامی عـلوم قـرآن نزد پیامبر اکرم( بوده و آن حضرت نیز این‌ علوم‌ را‌ نزد جانشینان بر حقّ خویش یعنی اهل بیت( به ودیعت نهاده‌ و کسی‌ جز آنان به حقایق قرآن علم ندارد و از این رو اهل بـیت( مـدعیان علم قرآن و دین‌ را‌ به‌ چالش کشیده‌اند که مناظره امام صادق( با ابوحنیفهـ فقیه اهل عراقـ درباره‌ علم‌ تفسیر‌ قرآن، نمونه‌ای از اینهاست. در روایت آمده است که امام از ابوحنیفه سؤال میکند‌: بـا‌ چـه‌ چیزی بـرای مردم عراق فتوا میدهی؟ او میگوید: با کتاب خدا و سنت رسول خدا(. آن‌ حضرت‌ میفرماید: آیا قرآن را آنگونه کـه باید میشناسی و ناسخ را از منسوخ تمییز‌ میدهی؟ او‌ پاسخ‌ میدهد: آری. آن حضرت میفرماید: ادعای عـلم عـظیمی را کـردی، خداوند چیزی از کتاب‌ خود‌ را در اختیار تو قرار نداده و تو را وارث آن نکرده است. (کلینی‌، ۱۴۱۳‌ق، ج۲، ص۲۹۳‌)

به عقیده علمای مکتب تـفکیک، ‌ ‌اسـاس قرآن بر دعوت اهل عالم به حق تا روز‌ قیامت‌ است، پس واجب است کـه آیـات آن هـمیشه جریان داشته باشد و «حی‌ لایموت‌» باشند‌.(اشاره به برخی روایات) بر این اساس، بدیهی اسـت کلام مقدسی که چنین شأنی دارد‌، امکان‌ کشف‌ علومش وجود ندارد مگر بعد از رجـوع به کسانی که تـنزیل و تـأویل‌ و جریانش‌ را در هر عصر و زمانی می‌دانند و هیچ راهی برای کشف علوم و احکام قرآنی به غیر از‌ رجوع‌ به ائمه( وجود ندارد.

یکی از بزرگان مکتب تفکیک با اشاره به‌ بخشی‌ از حدیث غدیر مبنی بـر اینکه «افهموا‌ محکم‌ القرآن‌ و لاتتبعوا متشابهه و لن یفسر ذلک لکم الا‌ من‌ انا آخذ بیده و شائل بعضده…»(مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج۳۷، ص۱۸۱) تصریح می‌کند؛ در این‌ حدیث‌ معتبر، کلمه «لن» که نفی‌ ابدی‌ است، به‌ کار‌ رفته‌ یعنی هرگز بـه تـفسیر واقعی قرآن‌ و علم‌ قرآنی و معارف قرآنی نخواهد رسید، مگر از طریق علی( و ائمه اولاد علی‌( و این‌ مضمون در دهها حدیث معتبر دیگر‌ از طریق اهل سنت‌ و شیعه‌ آمده است… آری، این معصوم‌ است‌

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۶)


که قـابلیت «عـلم کتاب» را دارد و «من عنده علم الکتاب» است و کتاب خدا‌ را‌ فقط او می‌تواند آموخت، و ادامه‌ می‌دهد‌ که‌ شناخت درست معارف‌ قرآن‌ جز از طریق مفتاح‌ قرآن‌ نیست و مفتاح قرآن، معصوم( است(فَسْئَلُوا أَهـْلَ الذِّکـْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَـ نحن اهل‌ الذکر‌). (حکیمی، ۱۳۷۷، ص۱۸۰ و ۳۴۳) البته این‌ عده‌ می‌پذیرند که‌ به‌ تصریح‌ برخی روایات، مردم عادی‌ و عوام از عبارات قرآن، علما از اشارات آن، اولیا از لطایف و انبیا از حقایق آن‌ بـهره‌ مـی‌برند، زیـرا در روایتی از امام‌ سجاد‌( نقل‌ شـده‌ اسـت‌: «کـتاب الله عزوجل‌ علی‌ اربعه اشیاء علی العباره و الاشاره و اللطائف و الحقایق فالعباره للعوام و الاشاره للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء»(مجلسی‌، ۱۴۰۳‌ق، ج۹۲‌، ص۲۰) به این مـعنا کـه کـتاب خدای‌ عزّ‌ و جل‌ بر‌ چهار‌ چیز‌(قسم) اسـت: عـبارت(ظاهر)، اشاره، لطایف و حقایق. عبارت برای عامه مردم است، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیا. لکـن هـمه قـراین متصل و منفصل برای‌ فهم قرآن تنها در نزد اهل بیت( مـوجود است و سایران تنها بر حسب استعداد و معرفت خویش، مرتبهای از ظهورات قرآن ـ در مقام خطاب عامـ را دریافت می‌کنند و اختلاف فـیض در‌ اخـتلاف‌ مـستفیض است.(اصفهانی، ۱۳۸۸، ص۸۲ و ۸۳) ناگفته نماند که در مکتب تفکیک، قرآن به دو خطاب عـام و خـاص تقسیم می‌شود که خطاب عام، مرتبه دلالت نصوص و ظواهر قرآن است‌ و خداوند‌ در این خطاب، با طرح مـوضوعات عـقلی و احـکام و مسائل فطری، وجدان خفته انسان‌ها را بیدار می‌سازد و آنان را به تدبّر و تفکّر در نـظام‌ آفـرینش‌ و مـظاهر و آیات ربوبیت الهی در‌ طبیعت‌ فرا می‌خواند. این خطاب بی‌نیاز از تفسیر است و طریق فهم آن بـرای هـمه انـسان‌ها باز است و همه در فهم آن یکساناند، اما در مقام‌ خطاب‌ خاص که ظرایف معارف‌ و جزئیات‌ احـکام مـطرح شده، نمی‌توان به ظهور ابتدایی آیات چشم دوخت و در این مقام تنها پیامبر( و ائمـه( هـستند کـه می‌توانند به تفسیر این بخش از آیات قرآن بپردازند، و مراجعه به بیانات‌ آنها‌ ضروری اسـت.

بـه هر حال، مکتب تفکیک معتقد است که پس از پیامبر اکرم( کسی می‌تواند شارح و مـبین و مـعلم و مـفسر باشد که سنخیتی با پیامبر( داشته باشد، تا جایی که‌ به‌ نص آیه‌ مباهله، نـفس نـبی خوانده شده و استعداد تالی تلو پیامبر( را داشته باشد. ضمن اینکه در این مـکتب‌ بـر ایـن مهم تأکید شده که مخاطب نخستین قرآن پیامبر( است‌ و علم‌ آن‌ نزد اوست و به نـظر مـیرسد مـستمسک آنان برای چنین اظهار نظری روایاتی نظیر «انما یعرف

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۷)


القرآن من ‌‌خـوطب‌ بـه» است که پیش از این از نظر گذشت، زیرا اگرچه مرحوم میرزای‌ اصفهانی‌ به‌ این مسئله اهتمام دارد، آیـه و روایـتی را که به روشنی به این مسئله بپردازد، مطرح‌ نکرده است. دریافت و رسـیدن بـه ظهور و تجلی خداوند و بهره‌مندی از هدایت و نور او‌ کـه هـمگی در ایـن‌ کلامـ‌ قرآنـ نهاده شده، تنها از راه مراجعه بـه رسـول خاتم( که قرآن، آیه و بینه رسالت اوست، به دست می‌آید، این نقض غـرض اسـت که خداوند برای اثبات حـقانیت فـرستاده‌اش به او‌ نـشانه‌ای عـطا کـند که آن نشانه در دست دیگران نیز بـاشد و یـا آن نعمت و موهبت از راه دیگری نیز تحصیل شود؛ بنابراین برای تفسیر قرآن در هر مـقامی، بـاید به سنت‌ و احادیث‌ اهل بیت( و پیـامبر( مراجعه کرد و این تـنها راه تـفسیر صحیح قرآن است. ضمن ایـنکه بـا این نوع نگاه به نقش سنت در تفسیر قرآن، دیگر نمیتوان بین سنت مـتواتر و غـیر‌ متواتر‌ تفاوتی قائل شد و بـه اجـبار بـاید از اغلب اخبار و روایـات در تـفسیر و تبیین آیات قرآن اسـتفاده کـرد.

بررسی و نقد

۱٫ مسئله نخستین که باید در این موضوع بررسی شود، حجیت‌ سنت‌ یا بـه تـعبیری، احادیث و روایات منسوب به معصومان( اسـت. در ایـنکه سنت مـعصومان( حـجت اسـت، شکی وجود ندارد، امـا این به معنای حجیت هر حدیث و روایتی ولو احادیث آحاد‌ و غیرمعتبر‌، آن‌ هم در حوزه تفسیر آیـات‌ قـرآن‌ که‌ در دایره معارف دین قرار دارد، نـیست. اگـر پیـامبر اسـلام( سـفارش به ثقلین کـرده، ثـقلین شامل قرآن و سنت(عترت) است، نه‌ قرآن‌ و اخبار‌ منسوب به معصومان( آن هم از نوع اخبار‌ آحاد‌، زیـرا بـین عـترت و احادیث منسوب به عترت، تفاوت زیادی وجـود دارد و ایـن مـسئله بـر اهـل عـلم پوشیده نیست. آری‌، اگر‌ قطعیت‌ صدور و دلالت حدیثی روشن شود، این حدیث، قطعاً پذیرفتنی و یقینآور‌ است و در حجیت آن شکی نیست، حتی اخبار ظنی الصدور محفوف به قراین و شواهد قـطعیه، همواره در باب‌ احکام‌ و گاه‌ در معارف و عقاید حجتاند و به استناد آنها میتوان به چیزی حکم‌ کرد‌، اما هرگز نمیتوان با اخبار آحاد که قرینه قطعی در کنار آن وجود ندارد، مسائل اعتقادی‌ را‌ پذیـرفت‌. هـمچنین نباید فراموش کرد که سنت، حجیت خود را از قرآن اخذ‌ کرده‌ است‌ و به دلالت آیات قرآن، حجیت سنت اثبات می‌شود، نه اینکه سنت به گونه‌ای دائر‌ مدار‌ قرار‌ گیرد که عملاً حـجه الحـجج محسوب شود و حتی

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۸)


یقین و قطع و قرآن نیز حجیت خویش‌ را‌ از سنت و روایات معصومان( اخذ نمایند؛ به تعیبر دیگر، سنت در حجیت خود‌ به‌ قرآن‌ تـکیه دارد نـه بالعکس؛ بنابراین نمی‌توان سنت بـهویژه سـنت غیر متواتر و غیر معتبر را‌ حاکم‌ بر همه چیز حتی عقل و نصوص قرآن قرار داد.

۲٫ یقین عقلائیه تعریفشده در‌ مکتب‌ تفکیک‌ نیز نیازمند تأیید شرع(روایت و حـدیث) اسـت و این یعنی وابستگی دلیـل عـقلیـ که به طور‌ بدیهی‌ در نزد انسان حاضر استـ به دلیل نقلی، که بطلان آن واضح‌ است‌، ضمن‌ اینکه به نظر مکتب تفکیک عقل معرفیشده در علوم بشری هیچگونه یقینی را ایجاد نخواهد‌ کـرد‌. بـه‌ نظر میرسد یقین عقلائیه مورد نظر مکتب تفکیک به نوعی شبیه مفهوم‌ «قطع‌» مصطلح در علم اصول است که حجیت آن به طرق مختلف اثبات شده و نیاز به تفصیل‌ در‌ این باره نـیست؛ البـته به هـر شکل بیانی که از یقین عقلائیه‌ در‌ این مکتب ارائه شده، نمیتواند مورد قبول‌ باشد‌. این‌ نوع نگاه به مـسئله یقین در تفسیر‌ قرآن‌ نیز بسیار مؤثر خواهد بود، زیرا برای مـثال در مـکتب تـفکیک، عقل برهانی‌ نیز‌ به هیچ وجه حجت نیست‌ و با‌ استدلالهای برهانی‌ هیچگونه‌ یقینی‌ نمیتوان حاصل کرد. در مـکتب ‌ ‌تـفکیک‌ اساس‌، هر چیزی روایت و حدیث است و برای برخی مسلمات عقلی نیز باید مـحملی‌ از‌ روایـات پیـدا کرد تا مورد پذیرش‌ قرار گیرد. نتیجه این‌ رأی‌ آن میشود که هر یقینی‌ آنگاه‌ یـقین میشود که به نوعی متصل به دلیل نقلی(آن هم از نوع‌ روایات‌) باشد وگـرنه آن یقین مورد‌ قبول‌ نـیست‌، کـه البته بطلان‌ این‌ دیدگاه واضح است.

۳٫ مرحوم‌ میرزای‌ اصفهانی معتقد بوده که حجیت ذاتی فقط از آن ائمه( و هر آنچه فلاسفه و عرفا‌ گفتهاند‌، اباطیل است. حال سؤال اینجاست که‌ اگر‌ نفس روایات‌ مـعصومان‌( کافی‌ بوده و برای شناخت احکام‌ و معارف دین به چیز دیگری نیاز نباشد، چرا مرحوم میرزای اصفهانی به تألیف کتب و تحقیق‌ و تدریس‌ و تبیین و توضیح روایات پرداخته است؟ اگر در‌ نظریات‌ فلاسفه‌ و عرفا‌، اشتباهات‌ و اغـلاطی وجـود دارد‌، این‌ دلیل بر ردّ همه اقوال آنها نیست، زیرا بزرگان اهل حدیث، نظیر شیخ صدوق و شیخ مفید‌ و سایران‌ از‌ این صنف نیز اختلاف نظرهای فراوانی در‌ مسائل‌ بسیار‌ مهم‌ اعتقادی‌ داشتهاند‌، لکن ایـن اخـتلاف را نباید به پای سنت معصومان( نوشت، بلکه اختلاف در برداشتهای افراد مراجعهکننده به احادیث و روایات است. ضمن اینکه اگرچه ما معتقدیم معصومان( قطعاً‌ در بیان کلیت و راه و روش استنباط احکام و معارف و حقایق دینی از هـیچ چـیزی

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۷۹)


دریغ نکردهاند، اما محدودیت ظرف زمانی حیات دنیوی آن بزرگواران و عدم وجود بستر و زمینه لازم برای بیان‌ همه‌ مسائل، باعث شده که آن بزرگواران، کلیات، قواعد و اصول مسائل را به صورت کامل و جـزئیات را بـا تـوجه به مسائل مستحدثه دوره خود بـه مـعنای عـام(اعم از احکام‌ و غیر‌ احکام) و به تناسب فهم مردم، نیاز روز و خواست و طلب جامعه مسلمانان بیان کنند و روایاتی نظیر «علینا القاء الاصول و عـلیکم التـفریع»(حـر عاملی، ۱۳۶۷‌، ج۲۷‌، ص۶۲) ناظر بر همین مسئله‌ است‌. ضمن ایـنکه مـضمون بسیاری از آیات و روایات، دعوت به تدبّر و تحقیق و تعقل در مسائل دین است؛ برای نمونه، قوه عقل که موهبتی الهی اسـت‌ در‌ تـشخیص صـحت و سقم بسیاری‌ از‌ مسائل دین، معتبر و حجت محسوب میشود و در جایی کـه عقل با استفاده از مقدمات درست به نتیجهای رسید، این نتیجه نزد شارع نیز مورد قبول خواهد بود، هـمچنانکه فـقها در‌ تـبیین‌ قاعده مشهور ملازمه اظهار داشتهاند «کلما حکم به العقل حکم بـه الشـرع» و این بخش از قاعده مذکور، اتفاقاً از مقولاتی است که مورد قبول مکتب تفکیک نیست و بایستی در جای‌ خـود‌ مـورد بـحث‌ قرار گیرد.

به هر حال، در نگاه مکتب تفکیک سنت حجت بوده و قـرآن و یـقین مـصطلحـ که از‌ آن به یقین عقلائیه تعبیر می‌کنندـ حجیت خود را از سنت‌ کسب‌ می‌کند‌، ضمن اینکه حـتی عـقل بـرهانی نیز در این دیدگاه حجیت نداشته و از سخنان آنها می‌توان اینگونه فهمید ‌‌که‌ استدلالات عقلانی نـیز گـاه با تأیید شرعـ به معنای احادیث و روایاتـ پذیرفته می‌شود‌. بر‌ این‌ اساس، از نـگاه مـکتب تـفکیک در تفسیر قرآن نیز مبنای اصلی تفسیر، روایات و احادیث منسوب‌ به معصومان( است.

۴٫ درباره حـجیت خـبر واحد، اگرچه نظر این گروه ظاهراً مطابق‌ با نظر اکثریت فقها‌ و علمای‌ شـیعه اسـت، لیـکن به نظر می‌رسد این بزرگواران در عمل به این گفته خویش التزام ندارند و بسیاری از روایات آحـاد را در تـفسیر قرآن و حتی اصول و مبانی تفسیر قرآن به کار‌ می‌بندند. مستمسک تفکیکیان دربـاره ایـنکه تـفسیر قرآن فقط مخصوص معصومان( است، چیزی جز تعدادی از روایات آحاد نیست، ضمن اینکه این روایـات بـه دلایـل متفاوت از جمله شأن صدور خاص آنها‌، مخاطب‌ خاص معصومان( در هنگام صدور روایـات و اشـتباه در برداشت از روایات دال بر تفسیرناپذیری قرآن جز از طریق اهل بیت( نیستند و در جای خود، این روایات مورد بـحث و بـررسی قرار‌ گرفته‌ است؛ برای مثال، از جمله این روایات، همان موردی است کـه در صـفحات قبلی ذکر شد. در روایات مربوط به قـتاده و

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۰)


ابـوحنیفه مـیبینیم که در ابتدا سخن از فقیه‌ اهل‌ بصره بـودن قـتاده و فقیه اهل عراق بودن ابوحنیفه به میان آمده است، ظاهر این روایات حـاکی از آن اسـت که این دو مدعی علم کـامل بـه مفاد تـمامی آیـات‌ قـرآن‌ بودهاند‌ و حضرت صادق( به دنبال ردّ‌ ادعـای‌ ایـنان‌ است، نه اینکه قصد داشته باشد غیرقابل فهم و تفسیر بودن قرآن بـرای غـیر معصومین را به طور مطلق اثبات کـند. از‌ دیگر‌ روایاتی‌ که مـیتوان در ایـن خصوص به آن اشاره‌ کرد‌، نـظیر ایـن روایت است که «ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و بـاطنه غـیر الاوصیاء»(کلینی‌، ۱۴۱۳‌ق، ج۲، ص۲۰۷‌): هیچ کس غـیر از اوصـیای پیـامبر( نمیتواند ادعا کـند کـه‌ همه ظاهر و باطن قـرآن در نـزد او حاضر است. روشن است که این روایت نیز بر فهم همه‌ قرآن‌ اعم‌ از ظـاهر و بـاطن آیات کریمه تأکید دارد، و به این مـعنا نـیست‌ که‌ غـیر مـعصومین بـه هیچ مرتبهای از تفسیر قـرآن راه ندارند. یا اینکه اگر در روایت آمده‌ است‌: «ما‌ من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فـی کـتاب الله عزّوجل‌ و لکن‌ لاتبلغه‌ عقول الرجال»(هـمان، ج۱، ص۱۸۹): هـیچ امـری نـیست کـه دو نفر درباره آن اخـتلاف کـنند‌، مگر‌ آنکه‌ در قرآن برای آن یک اصل و قاعدهای وجود دارد، ولی عقول انسانها به آن‌ دسترسی‌ ندارد و نمیرسد. در ایـنگونه روایـات نـیز روشن است که باز منظور، فهم هـمه‌ قـرآن‌ اسـت‌، زیـرا روایـات مـیخواهد بگوید قرآن در مرتبه اعلای خویش که همان حقیقت قرآن است‌، برای‌ هر اختلافی راه چارهای را به نحوی از انحاء ارائه داده است، لکن‌ فهم‌ این‌ مرتبه اعلا و همه حقایق قرآن بـرای همگان میسر نیست و بدیهی است که این مسئله به‌ معنای‌ غیر قابل تفسیر بودن آیات قرآن نیست و نمیتوان اینطور نتیجه گرفت که‌ در‌ هیچ‌ مرتبهای، هیچ یک از آیات قرآن را هیچ غـیر مـعصومی نمیتواند ارائه کند، البته نباید‌ فراموش‌ شود‌ که برخی پیروان و بزرگان مکتب تفکیک به رغم نظریاتی که ارائه دادهاند‌ و برخی‌ از این نظریات، عملاً منجر به تفسیرناپذیری قرآن خواهد شد، خود دسـت بـه تفسیر قرآن زدهاند‌ و در‌ عمل آنچه را اظهار میدارند، نقض کردهاند که نمونههای آن را در‌ ادامه‌ بررسی خواهیم کرد.

علاوه بر این، نباید‌ روایاتی‌ را‌ که به روشـنی بـر جواز و امکان تفسیر‌ قرآن‌ تـوسط غـیرمعصومین دلالت دارند، کنار بگذاریم. از امام رضا( نقل شده است که‌ فرمودند‌: «من ردّ متشابه القرآن الی‌ محکمه‌ فقد هدی‌ الی‌ صراط‌ مستقیم»(حر عاملی، ۱۳۶۷، ج۱۸، ص۸۲‌): هر‌ کـس کـه متشابه قرآن را به مـحکم آن بـرگرداند، به راه مستقیم‌ هدایت‌ شده است.

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۱)


واضح است که ارجاع‌ متشابه به محکم، روندی‌ تفسیری‌ است و حداقل دلالت بر این‌ دارد‌ که همگان میتوانند با استفاده از محکمات به فهم متشابهات نائل آیند ولو‌ بـه‌ شـکل محدود. همچنین از امیرالمؤمنین‌( روایت‌ شده‌ است: «خداوند کلامش‌ را‌ به سه قسم تقسیم‌ کرده‌: بخشی از آن را عالم و جاهل میشناسند و میفهمند، بخش دیگری از آن را کسانی‌ میفهمند‌ که ذهنی باصفا، حسی لطیف و تشخیصی‌ صحیح‌ داشـته و از‌ کـسانی‌ باشد‌ کـه خداوند سینهشان را‌ برای اسلام گشاده باشد و قسم سوم به گونهای است که غیر از خدا، ملائکه و راسخان‌ در‌ عـلم، کس دیگری آن را نمیفهمد‌.(همان‌، ج۱۸‌، ص۱۴۳‌) در‌ این روایت نیز‌ به‌ خوبی مشخص اسـت کـه حـداقل دو دسته از آیات قرآن را مردم عادی میتوانند بفهمند و تفسیر‌ کنند‌ و در‌ قسم سوم، آیات در صورتی غیرقابل فهم‌ و تفسیر‌ اسـت‌ ‌ ‌کـه‌ قائل‌ باشیم‌ راسخون در علم فقط اهل بیت( هستند، که البته در این مسئله نـیز بـرخی نـظریاتی مطرح کردهاند که در اینجا مجال بررسی آن نیست، البته به عقیده‌ نگارندگان راسخون در علم تنها ائمـه( هستند. از طرفی دیگر، در سایر آثار تفکیکیان بهویژه در آثار تفسیری و اعتقادی، به وفور از روایـات آحاد به عنوان حـجت مـعتبر و اثباتکننده عقاید‌ استفاده‌ شده است. مثلاً در بحث امکان و جواز تفسیر قرآن و تعریف مفهوم تفسیر به رأی این گروه به اخبار آحاد، استناد جستهاند. حتی در تعریف عقل و علم و اثبات مقوله‌ای با‌ عنوان‌ «وضـع الفاظ برای حقایق خارجی» نیز می‌بینیم از روایات آحاد بهره گرفته‌اند و اسماء و صفات الهی را به وسیله خبر واحد تبیین می‌کنند. با‌ مراجعه‌ به آثار مهم این مکتب‌ همچون‌ ابواب الهدی، مصباح الهـدی و تـوحید الامامیه نیز میبینیم که بزرگان مکتب تفکیک، حتی در اثبات توحید، عدل و بسیاری از اصول و مبانی دینی، به روایت‌ و حدیث‌ استناد جستهاند، در حالی‌ که‌ در اثبات این موارد بهویژه اموری مانند توحید و عـدل، بـاید از عقل و استدلالهای عقلی و برهانی که مورد قبول همگان است، بهره گرفت و سپس اگر روایت یا آیهای مؤید آن بود‌، مطرح‌ کرد نه اینکه روایت و حدیث اساس و اصل قرار گیرد، زیـرا بـدیهی است وقتی هنوز توحید و اصول دین اثبات نشده، نمیتوان به روایات و حتی قرآن که متفرع بر اصولاند، استناد جست‌. باید‌ توجه داشت‌ که خبر واحد در مسائل اعتقادی و تفسیر قـرآن حـجیت نـدارد، مگر خبر واحد محفوف بـه قـراین قـطعیه‌ و اگر خبر واحد در باب احکام حجت است، تنها به دلیل‌ اضطراری‌ است‌ که وجود دارد، آن هم در جایی که باب علم مسند اسـت و گـرنه در جـایی

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۲)


که مسئله ‌‌انسداد‌ باب علم مطرح نیست، پذیـرفتن حـجیت خبر واحد خالی از اشکال نیست، حال‌ در‌ تفسیر‌ قرآن که اضطرار به آن معنا که در احکام وجود دارد مطرح نیست، چگونه خـبر‌ واحـد مـیتواند حجیت داشته باشد، مگر درباره آیات الاحکام و آن هم خبر واحـد‌ محفوف به قراین قطعیه‌(کتاب‌، سنت متواتر، عقل و اجماع). به علاوه در باب احکام نیز، برخی از دانشمندان معتقدند کـه خـبر واحـد در صورتی میتواند حجت باشد که احتمال مخالفت آن با واقع بعید بـاشد، بـه‌ طوری که عقلا به آن احتمال اعتنا نکنند و موجب تحیر و تردید نشود.(ر.ک: انصاری، ۱۴۳۱ق، ج۱، حجیه خبرالواحد، ص۲۳۷ـ ۳۶۶) حال بـاید دیـد چـرا تفکیکیان به رغم اینکه در سخن، تنها قائل به‌ حجیت‌ خبر واحد در احـکاماند، در بـاب مـسائل اعتقادی و تفسیر قرآن نیز از اخبار آحاد استفاده میکنند.

۵٫ درباره اینکه تفسیر قرآن تنها از طـریق اهـل بـیت( امکانپذیر خواهد بود، ابتدا فی‌الجمله‌ باید‌ گفت که معصومان( تفسیر جامع و مانع و کامل قـرآن را مـی‌دانند، اما اینکه تفسیر قرآن منحصر به معصومان( است و دیگران حتی مرتبه‌ای از آن را درک نمی‌کنند، سـخن درسـتی بـه‌ نظر‌ نمی‌رسد. اینان اگرچه از طرفی معتقدند بهترین روش تفسیر، روش اجتهادی به معنای بهرهگیری از قرآن و سـنت و عـقل در تفسیر قرآن است، اما نظریات این گروه در آثارشان، حاکی‌ از‌ آن‌ است که مـکتب تـفکیک بـه‌ این‌ گفته‌ خویش نیز پایبند نیست و تنها احادیث و روایات را در تفسیر قرآن معتبر بداند. وقتی مـکتبی بـرای عقل برهانی و قرآن کریم حجیت‌ مستقل‌ قائل‌ نیست، چگونه می‌تواند معتقد بـه تـفسیر اجـتهادی باشد‌. تفسیر‌ اجتهادی هنگامی صورت می‌پذیرد که عقل از طریق اقامه برهان و استدلال و قرآن و روایات نـیز بـه دلالت خـویش، آیه را‌ تفسیر‌ و تبیین‌ کنند، نه اینکه مانند مکتب تفکیک حجیت قرآن را اجـتماعی‌ و در کـنار سنت معتبر دانسته و با تقسیم عقل به عقل برهانی و عقل فطری، عقل برهانی را که اثباتکننده‌ حـجیت‌ قـرآن‌ است و حتی اصلی‌ترین عقاید یعنی توحید به وسیله آن اثبات می‌شود‌، لگدکوب‌ کـند و نـه تنها شأن آن را مظهریت و کاشفیت نداند بلکه عـقل بـرهانی را مـایه ضلالت و گمراهی‌ فرض‌ کند‌(ر.ک: ملکی میانجی، ۱۳۷۳، ص۲۱ و ۲۸۲) و حـتی شـأن عقل فطری مدّ نظر مکتب‌ تفکیک‌، تنها‌ اثبات خروج عن الحدین(تشبیه و تـعطیل) و حـسن و قبح ذاتی برخی افعال مـثل ظـلم و عدالت‌ و… اسـت‌ و در‌ تـفسیر آیـات قرآن راهی ندارد.

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۳)


اگر ما طـبق نـظر مکتب تفکیک در نصوص و محکمات‌ و ظواهر‌ قرآن نیز مجبور باشیم به روایات مـراجعه کـنیم، عملاً راه اخباریان را پیموده‌ایم‌ و بساط‌ قرآن‌ و حـجیت کتاب را باید برچید و ایـن بـا مسلمات اعتقادی شیعه و نص صـریح آیـات و روایات‌ متواتر‌ و معتبر مخالف است. اخباریان معتقد بودند که تنها قرآن و سنت مـعصومین( بـرای فهم‌ دین‌ اعم‌ از احکام مـعارف و تـفسیر قـرآن حجیت دارند و عـقل و اجـماع جزو ادلّه معتبر محسوب نـمیشوند، ضـمن‌ اینکه‌ گروهی از آنان حتی برای ظواهر قرآن نیز حجیتی قائل نبودند و تأکید‌ میکردند‌ کـه‌ فـهم قرآن نیز تنها با مراجعه بـه روایـات معصومین( امـکانپذیر اسـت و قـرآن به تنهایی حجت‌ نـیست‌ و هرچه‌ از سوی غیر معصوم صادر شود، نه تنها معتبر نیست بلکه مستوجب‌ عقاب‌ و از مصادیق تـفسیر بـه رأی است. میبینیم که اگر مکتب تـفکیک بـر هـمین اعـتقاد اصـرار بورزد‌، عملاً‌ هـمان راه اخـباریان راـ البته در برخی مسائلـ پیموده است.

آیات فراوانی‌ در‌ قرآن وجود دارد که بر لزوم تدبّر‌ و تفکّر‌ و بالتبع‌ فهم قـرآن و تـفسیر قـرآن در مرتبه و درجات‌ مختلف‌ برای انسان‌های عادی و غـیرمعصوم دلالت دارد، مـانند «إِنـَّا أَنـزَلْنَاهُ قـُرْآناً عـَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌»(یوسف‌: ۲) و «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ‌ مِنْ‌ عِنْدِ غَیْرِ‌ اللَّهِ‌ لَوَجَدُوا‌ فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»(نساء: ۸۲) و بسیاری‌ آیات‌ دیگر.

اگر قول تفکیکیان را در موضوع تفسیر قرآن بپذیریم، عـملاً بایستی‌ عقل‌ و تعقل و تفکر در آیات قرآن را‌ تعطیل کرد و تنها منتظر‌ ماند‌ تا روایت و حدیثی در تفسیر‌ آیه‌ای‌ از آیات قرآن پیدا شود وگرنه بایستی علم آن را به خدای متعال‌ و معصومان‌( واگذار کرد.

حـتی در کـنار‌ آیاتی‌ که‌ ذکر شد، روایاتی‌ داریم‌ که دعوت به تدبّر‌ و مراجعه‌ به قرآن برای مردم عادی می‌کنند، مثل «…. فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم‌ فعلیکم‌ بالقرآن فانه… هـو الدلیـل یدل علی‌ خیر‌ سبیل و هو‌ کتاب‌ فیه‌ تفصیل و بیان…»(کلینی، ۱۴۱۳‌ق، ج۲، ص۵۷۳) روایاتی که تفکیکیان به دلالت آنها، به انحصار تفسیر قرآن برای معصومان( حکم مـی‌کنند‌، عـمدتاً‌ حاکی از آن است که فهم‌ کـل‌ مـعارف‌ قرآن‌، اعم‌ از معانی ظاهری‌ و باطنی‌، منحصر به ائمه( و پیامبر( است. این گروه حتی گاه مخاطبان اصلی و حقیقی قرآن را معصومان( می‌دانند‌ و معتقدند‌ سایر‌ انسان‌ها مـخاطبان بـالعرض قرآناند.(ر.ک: اصفهانی، ۱۳۸۸، ص۴۱‌) این‌ بـیان‌ نـیز‌ زمینهسازی‌ است‌ برای اثبات اینکه

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۴)


تفسیر قرآن تنها منحصر به اهل بیت( است و دیگران چیزی از آن نمی‌فهمند، اما اگر این قول مکتب تفکیک را بپذیریم، آیاتی از قرآن‌ که اهل کتاب، کافران و مـشکران و… را مـورد خطاب قرار داده است، چگونه می‌توان توجیه و تحلیل کرد. حقیقت آن است که قرآن همه را مورد خطاب قرار داده، لیکن در برخی‌ آیات‌ مخاطبان خاص دارد که این گروه نیز فقط معصومان( و پیامبر( نیستند، بـلکه گـاه مشرکان را نـیز به تنهایی مورد خطاب قرار می‌دهد و سرزنش می‌کند مثل «أَلْهَاکُمْ التَّکَاثُرُ».(تکاثر: ۱)

نکته‌ دیگری‌ که باید مـورد توجه قرار گیرد، این است که علمای این مسلک در آثار تـفسیری خـویش چـه در مرتبه خطاب عام و چه در‌ مرتبه‌ خطاب خاص، بدون مراجعه به‌ روایات‌ و احادیث نقل شده از اهل بیت( بـه ‌ ‌تـفسیر قرآن پرداخته‌اند و از مباحث ادبی، عقلی و برهانی، آیات قرآن و حتی مباحث علمی در تفسیر بـهره بـرده‌اند‌. سـؤال‌ اینجاست که اگر به‌ گفته‌ خود ایشان، مرتبه خطاب عام قرآن بی‌نیاز از تفسیر است چـرا این بزرگواران خود به تفسیر این دسته از خطاب‌ها پرداخته‌اند و اگر خطاب خاص قـرآن تنها توسط معصومان( تـفسیرپذیر اسـت‌، چرا‌ این گروه خود به تفسیر دست زده‌اند؟ برای نمونه، مرحوم ملکی میانجی در تفسیر مناهج البیان ذیل آیه «وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خَاسِئِینَ»(بقره‌: ۶۵‌) کـه مشهور‌ مفسّران معتقدند بنیاسرائیل حقیقتاًٌ به بوزینه مسخ شدند، می‌گوید: «لیس المراد من المسخ تبدیل حقیقه الانسان بحقیقه‌ القرده بل الظاهر ان المراد منه تغییر ما اعطاه الله تعالی‌ من‌ الصوره‌ الحسنی»(مـلکی مـیانجی، ۱۳۷۵، جزء ۱، ص۲۴۳) یا اینکه وی به رغم وجود روایاتی مبنی بر اینکه منظور ‌‌از‌ «عَمَّ یَتَسائَلُون»(نباء: ۱) ولایت است، می‌نویسد: «اما الروایه الوارده فی تفسیر النبأ بولایه‌ علی‌(، فلا‌ یبعد أن یکون من باب التـأویل ردعـاً للمشرکین الذین اضمروا الشرک واظهروا الاسلام وانکروا علی‌ الله و علی رسوله فیما جاء به من الله فی الولایه لاولیائه والله هو‌ العالم بحقائق آیاته»(همان‌، جزء‌ ۳۰، ص۱۸) آیا حقیقتاً آیاتی که وی به تـفسیر آن پرداخـته، در زمره خطاب عام قرآن است و آیا مباحثی که مطرح شده در دایره خطاب عام قابل پذیرش است؟ چرا در این‌ نمونه‌ها، روایات توجیه و تأویل شده‌اند و حتی چرا درباره مسئله مسخ اهل یـهود مـباحثی مـطرح می‌شود که بیشتر شبیه بـه یـک تـوجیه و استدلال عقلانی است، و چرا به روایاتی در این باره اشاره‌ نشده‌ است؟ به قول برخی از همین بزرگواران تفکیکی، آیا اهل بیت( این چـیزها را نـمی‌دانسته‌‌اند کـه بیان نکرده‌اند و

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۵)


اگر بیان نکرده‌اند، چه نیازی اسـت کـه ما از خود چیزی را بیان‌ کنیم‌. حقیقت آن است که بزرگان مکتب تفکیک، اگر به آثار خود مراجعه کنند، خواهند دیـد کـه بـرخی از اصول و مبانی مکتب تفکیک، توسط خود آنها زیر پا گذاشته شـده‌ است‌.

نتیجهگیری

همانطور که گفته شد، به نظر می‌رسد در مکتب تفکیک، سنت و به تعبیری روایات و احادیث حاکی از سـنت مـعصومان(، اسـاس همه اصول و فروع دینی است و آنچه در فهم‌ مسائل‌ دینی‌ یعنی اعـم از عـقاید، معارف‌، احکام‌ و اخلاق‌ کاربرد دارد، احادیث و روایات رسیده از معصومان( است. اینان حتی گاه موضوعات و مضامین عقلی را نـیز بـا ادله نـقلی و روایی اثبات‌ می‌کنند‌ که‌ نمونه آن در بحث‌های مربوط به انواع یقین‌ در‌ آثار تـفکیکیان مـطرح شـده است و در تمام شئون دینی بهویژه تفسیر قرآن کریم، تکیه جدی و اساسی و اصلی‌شان بر روایـات‌ اسـت‌، و در‌ صـورتی که تأیید از روایات در مسئله‌ای پیدا نکنند، در‌ بسیاری موارد، آن را مسکوت میگذارند و علم آن را به خدا و مـعصومان( وا مـی‌نهند. لیکن با همه این‌ اوصاف‌، از‌ سویی اهتمام بیش از پیش این مکتب به سـنت مـعصومان( در‌ فـهم‌ دین بهویژه تفسیر قرآن ستودنی است که البته این مسئله با نگاهی جامع بـه هـمه ادله‌ یعنی‌ عقل‌ و قرآن و… و تجدید نظر در مبانی فقه الحدیثی و علم الحدیثی تفکیکیان مـیتواند مـقبولیت‌ بـیشتری‌ پیدا‌ کند.

پینوشتها:

۱٫ برای اطلاع بیشتر در خصوص مفهوم سنت، ر.ک: عاملی، ۱۴۰۲ق، ص۵۱/ طوسی، بیتا‌، ج۱، ص۲۰‌/ غفاریصفت‌، ۱۳۸۴، ص۱۵/ عاملی، ۱۳۹۶ق، ص۴٫

۲٫ خـبر یـا حدیثی که از معصوم( نقل شده است یا‌ خبر‌ متواتر است یا خـبر واحـد. خـبر متواتر، خبری است که راویان آن به‌ قدری‌ زیاد‌ باشند که فی حدّ نفسه نه بـه ضـمیمه قـراین، اتفاق آنها بر کذب محال‌ باشد‌ و موجب علم به مضمن خبر گـردد، در مـقابل خبر واحد خبری است که‌ فقط‌ یک‌ یا چند نفر آن را نقل کرده باشند و فی حدّ نـفسه و بـدون ضمیمه قرینهای از‌ گفته‌ آنان علم به مضمون خبر حاصل نشود.

۳٫ در این اثـر آمـده است‌: «والظاهر‌ من‌ الشریعه امضاء حجیّته فـی جـمیع ذلک مـطلقاً الا فی باب القضاء و ما یلحق به مـن‌ المـوارد‌ التی‌ قید حجیته بالعداله والتعدد و فیما لم یقیده مقتضی عدم الردع، بل انعقاد‌ الشریعه‌ عـلی الجـری علی طبق الفطره حجیته ذلک شـرعاً.»(اصـفهانی، ۱۳۸۶، ص۱۰۶)

حدیث پژوهی » پاییز و زمستان ۱۳۹۱ – شماره ۸ (صفحه ۸۶)


منابع

۱٫ اسـترآبادی، مـحمد امـین؛ الفوئد‌ المدنیه‌ و الشواهد المکیه؛ چ۳، قم: دفـتر انـتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۸۶٫

۲٫ اصفهانی‌، میرزامهدی‌؛ ابواب الهدی؛ تحقیق و تعلیق حـسین مـفید، چ۱، تهران‌: منیر‌، ۱۳۸۷‌.

۳٫ ــــــــــــــ ؛ رسائل شناخت قرآن؛ تـحقیق و تعلیق حسین‌ مفید‌، چ۱، تـهران: مـرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، ۱۳۸۸٫

۴٫ ــــــــــــــ ؛ مصباح الهـدی بـه ضمیمه اعجاز القرآن‌؛ تحقیق‌ حسن جمشیدی، چ۲، قم: بوستان کتاب‌، ۱۳۸۶‌.

۵٫ انصاری، شیخ‌ مرتضی‌؛ فـرائد‌ الاصـول؛ چ۱۱، قم: مجمع الفکر الاسلامی‌، ۱۴۳۱‌ق.

۶٫ بـحرانی، یـوسف بـن احمد؛ الحدائق النـاضره فـی احکام العتره الطاهره؛ قـم: دفـتر‌ انتشارات‌ اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۸۸‌.

۷٫ حر عاملی، محمد بن‌ حسن‌؛ تفصیل وسائل الشـیعه الی تـحصیل‌ مسائل‌ الشریعه؛ تحقیق و تعلیق آیتالله ربـانی شـیرازی و شیخ مـحمد رازی، چ۶، تـهران: کـتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۷‌.

۸٫ حر‌ عاملی، مـحمد بن حسن؛ الفوائد‌ الطوسیه‌؛ چ۴، قم‌: محلاتی، ۱۳۹۰ش.

۹٫ حکیمی‌، محمدرضا‌؛ مکتب تفکیک؛ چ۳، تهران: دفتر‌ نشر‌ فرهنگ اسـلامی، ۱۳۷۷٫

۱۰٫ ـــــــــــــــ ؛ اجـتهاد و تقلید در فلسفه؛ چ۵، قم: دلیل ما، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۷‌.

۱۱‌. خـوانساری، مـحمدباقر؛ روضـات الجـنات؛ قـم: مؤسسه‌ اسماعیلیان‌، بـیتا.

۱۲‌. طـوسی‌، محمد‌ بن حسن؛ التبیان الجامع‌ لعلوم القرآن؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا.

۱۳٫ عاملی(شهید ثانی)، زیـنالدین بـن عـلی‌؛ شرح‌ البدایه فی علم الدرایه؛ تهران: المـطبعه‌ العـلمیه‌، ۱۴۰۲‌ق.

۱۴‌. عـاملی‌، مـحمد بـهاءالدین(شـیخ‌ بهایی‌)؛ الوجیزه فی الدرایه؛ قم: المکتبه الاسلامیه الکبری، ۱۳۹۶ق.

۱۵٫ غفاریصفت، علیاکبر و دیگران؛ دراسات فی علم الدرایه‌(تلخیص‌ مقباس‌ الهدایه)؛ چ۱، تهران: سمت و دانشگاه امام صادق(، ۱۳۸۴‌.

۱۶‌. کلینی‌، محمد‌ بن‌ یـعقوب‌؛ اصول الکافی؛ چ۱، بیروت: دار الاضواء، ۱۴۱۳ق.

۱۷٫ مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار؛ چ۳، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.

۱۸٫ مرتضوی، عباس؛ علم و عقل‌ از دیدگاه مکتب تفکیک؛ چ۱، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۱٫

۱۹٫ مظفر، مـحمدرضا؛ اصـول الفقه؛ چ۴، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۰ش.

۲۰٫ ملکی میانجی، محمدباقر؛ توحید الامامیه؛ تنظیم محمد‌ بیابانی‌ اسکوئی، به اهتمام علی ملکی میانجی، چ۱، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۳٫

۲۱٫ ــــــــــــــ ؛ مناهج البیان فی تـفسیر القـرآن؛ تنظیم محمد بیابانی اسکویی، اشراف حسین درگاهی، تصحیح عزیز آل‌ طالب‌، چ۱، تهران: مؤسسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۵/ ۱۴۱۷ق.

بازخوانی روایات توریه و حکم آن

جواد ایـروانی۱*

چـکیده:

.

کلیدواژهها:

  1. استادیار دانشگاه علوم اسـلامی‌ رضـوی‌/ irvani_javad@yahoo.com

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x