عیسی در قرآن، عیسای تاریخی و اسطوره تجسد (۲۲ص)

اشـاره
مسیحیان از دیرباز حضرت عیسی را تجسد خدا و دارای مقام الوهی میشناسند. با این حال، در دهـههای اخـیر گـروهی از دانشمندان مسیحی ادبیات تجسّد را بهرهمند از زبان اسطورهای دانستهاند. قرآن کریم اندیشه تجسّد را یکسره رد کرده و کـفر آن را به صراحت اعلام داشته است. در برابر، مسیحیان معتقدند که آنچه در قرآن در مورد عـیسی آمده، برگرفته از افسانههایی نـادرست اسـت که پیامبر اسلام(ص) از برخی فرقههای مسیحی ساکن در عربستان شنیده است. همچنین مدعیاند که قرآن اعتقاداتی را به آنان نسبت داده که هیچگاه بدان اعتقاد نداشتهاند.
نویسنده در این مقاله به دستهبندی اشکالات مسیحیان در مـورد «عیسی در قرآن» پرداخته و با توجه ویژه به سیاق آیات و نیز موقعیت تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی نزول قرآن، درصدد پاسخ به آنها برآمده است. همچنین نویسنده ضمن مثبت ارزیابی کردن اقدام دانشمندانی چـون جـان هیک در کتاب اسطوره تجسد، آن را گامی به جلو در جهت گفتگوی بین مسیحیت واسلام میداند. با این حال، وی میگوید که دیگر اختلافات موجود بین قرآن وآموزههای مسیحی درمورد عیسی به گونهای اسـت کـه هنوز هم مسیحیان محتوای قرآن در مورد عیسی را غیرواقعی ارزیابی میکنند.
______________________________
۱ مقاله حاضر متن کنفرانس علمی نویسنده در دانشگاه آکسفورد است، تحت عنوان:
Jesus in the Qur””an, The Historical Jesus, and The Myth of the Incarnation.
اکنون بیش از ربع قرن از انتشار کتاب اسطوره تـجسّد خـدا(۱) میگذرد.(۲) اندیشهای که در این کتاب مطرح شد، مسیحیان بریتانیا را غافلگیر کرد.(۲) هفت تن از محقّقانی که در پدیدآوردن این اثر، با یکدیگر همکاری داشتند، بر سر بسیاری از مسائل، از جمله کُنه ایـن اسـطوره و خـاستگاه و شکلگیری اولیه اعتقاد به الوهـیت عـیسی یـکسان نمیاندیشیدند. با این حال، همه آنهادر این امر متحد بودند که بدون صحه گذاردن بر ادعاهای سنّتیِ متافیزیکی در مورد شخص عـیسی، اهـمیت فـوقالعاده او را در ایمان و عمل مسیحیان مورد تأکید قرار دهند. گـرچه بـیشتر نویسندگان این کتاب آگاه بودند که رها کردن اعتقاد خشک و ساده تجسّد ممکن است برای روابط بینادیانی پیامدهایی داشـته بـاشد، امـا به نظر میرسد که هیچ کدام ـ به جز احتمالا جـان هیک ـ در نیافته بودند که آن بیباکی در [ساختارشکنی] اعتقادی، برای گفتگوی مسیحیان و مسلمانان تناسب ویژهای دارد. جان هیک در نکتهای اذعـان مـیدارد کـه:
با برداشت تحتاللفظی ازمفهوم «پسرخدا» یا «خدای پسر»، عبارت «تجسّدخدا» بـه ایـن معنا است که، «تنها» از طریق عیسی میتوان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار کرد.(۳) بدین ترتیب، مـجموع حـیات دیـنیِ بشر در خارج از چارچوب ایمانِ یهودی ـ مسیحی قرار داشته و از شمول رستگاری و نجات بـیرون خـواهد بـود.
از دیدگاه او، این امر:
مادام که جهان مسیحیت، تمدنی عمدتا مستقل بود و تنها تعامل نـسبتا انـدکی بـا بقیه جوامع بشری داشت، چندان زیانبار نبود؛ اما با برخورد بین دو جهان مسلمان و مـسیحی و سـپس با گسترش روزافزون استعمار اروپایی در سرتاسر کره زمین تفسیر تحتاللفظی از برخی آموزههای مـسیحی ـ کـه در حـقیقت با زبان اسطورهای سخن میگویند ـ آثار مخربی را پدید آورده است.(۳)
______________________________
۱ ترجمه این کتاب به زودیـ از سـوی انتشارات مرکز مطالعات ادیان و مذاهب منتشر خواهد شد. (هفت آسمان)
۲٫ اندیشه تجسد خـدا در عـیسی بـیشتر در انجیل یوحنّا مطرح شده است. در این انجیل آمده است: «در ازل، پیش از آن که چیزی پدید آید، «کـلمه» وجـود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خداست». (یوحنا، ۱:۱ـ۲) «کلمه خـدا» انـسان شـد و بر روی این زمین در بین ما زندگی کرد. او لبریز از محبت و بخشش و راستی بود. ما بزرگی و شـکوه او را بـه چـشم خود دیدیم، بزرگی و شکوه فرزند بینظیر پدر آسمانی ما، خدا، (همان، آیه ۱۴). بـیشتر مـسیحیان به این مطالب با همان معنای ظاهری و تحتاللفظی آن اعتقاد دارند، اما جان هیک و همکاران او در کـتاب اسـطوره تجسّد خدا زبانِ این اندیشه را زبانی اسطورهای دانستند. (کلیه پاورقیها از مترجم اسـت).
۳٫ در انـجیل یوحنا آمده است که عیسی گفت «راه مـنم، و زنـدگی مـنم، هیچ کس نمیتواند به خدا برسد مـگر بـه وسیله من» (یوحنا، ۱۴:۶).
شگفت است که جان هیک در گفتار خود به آسیبی کـه از گـذشته از این ناحیه بر یهود وارد آمـده، اشـارهای نمیکند. بـا ایـن حـال، من بیشتر دلمشغولِ غفلت آشکارِ دیـگری از ویـ هستم. به رغم آن که وی برخورد جوامع مسلمان و مسیحی را پیشبینی کرده است، ظـاهرا بـه این نکته توجه نداشته که نـقد او بر عقیده «تجسّد خـدا» ـ انـدیشه جدید و نوپدیدی نیست، بلکه بـسیار شـبیه نقدهای قرآن است. قرآن کریم تعداد قابل توجهی از آیات خود را به موضوع عـیسی اخـتصاص داده و ضمن تصدیق او به عنوان پیـامبرِ خـدا، بـارها نیز از او به «مـسیح» یـاد کرده و در عین حال، مـسیحیان را بـه خاطر آن که او را خدا انگاشته و به واسطه او، خود را برخوردار از رابطهای ویژه با خدا پنداشتهاند، مـورد انـتقاد شدید قرار داده است.(۴)
توجیه ممکن بـرای ایـن غفلت جـان هـیک ایـن است که گزارش قـرآن از جهات دیگر با عیسای تاریخی که دانشمندان [متخصص در] کتاب مقدّس و الهیدانان بنیادگرای مسیحی ازعیسی تـرسیمکردهاند بـسیارمتفاوتاست. درواقع، بسیاری ازمسیحیان هنوز هم مـایلند مـحتویات قـرآن در مـورد عـیسی را به عنوان مـطالبی پراکـنده و پریشان و فراهم آمده از افسانههای مشکوک و بحثهای جدلیِ ساده و کودکانه بر ضد مسیحیت کنار بگذارند.
من در ایـن مـقاله در پی آن خـواهم بود تا راه چارهای برای این موضوع بـیابم. مـن اسـتدلال خـواهم آورد کـه مـسیحیان معاصر پیامبر اسلام، بر خلاف همکیشان غربی امروزی خود، مطالب قرآن در مورد عیسی را اموری پریشان و جعلی تلقی نمیکردند، بلکه آنها را معتبر و منسجم مییافتند، زیرا قرآن به عـمد از داستانهایی که آنها شنیده بودند استفاده کرده و نیز روشهای تفسیری(۱) را که با آن آشنا بودند به کار گرفته است. دغدغه اصلی قرآن [در نقل مطالب مربوط به عیسی] تاریخ نیست، بلکه خـداشناسی اسـت؛ یعنی موضوع اصلی، خودِ حوادث نیست، بلکه اهمیت و شأن ایدئولوژیکی آنهاست.(۲) از آنجا که قرآن داستانهایی را به کار گرفته که بخش انفکاکناپذیر از افکار عمومی مسیحیان [در آن زمان [بوده، تنها در مـواردی کـه پای مباحث جدّیِ اعتقادی در
______________________________
۱٫ نویسنده مقاله معتقد است که وحی قرآنی در برخی موارد براساس روش تفسیر تمثیلی (Typology) قهرمانان داستانهایش را مطرح کرده است و این روش تفسیری در مـیان مـسیحیان رواج داشته است. بعدا در این بـاره تـوضیح بیشتری خواهد آمد.
۲٫ این نظر شخصی نویسنده است، وگرنه در هیچ موردی تاکنون ثابت نشده که حکایتهای قرآن در مورد عیسی واقعیت تاریخی نداشته است. البـته نـویسنده هم تأکید نمیکند کـه آنـها واقعیت تاریخی نداشتهاند، بلکه آنها را اموری محتملالوقوع میداند و بر این نظر است که ضرورتی ندارد که ما آنها را داستانهای واقعی تاریخی بدانیم.
میان بوده، صحت تاریخی آنها را زیر سؤال بـرده اسـت. در عوض، قرآن کوشیده تا اذهان مخاطبان پیامبر اسلام را تغییر دهد. از اینرو، متفاهمِ مسیحیانِ آن زمان را از آنچه به ظاهر در زندگی مسیح اتفاق افتاده، به اجمال پذیرفته و همواره برای حوادثِ ادعا شده تـفسیری خـدا محور ارائه کـرده است.
۱٫ انسجام مطالب قرآن در مورد عیسی(ع)
امروزه وقتی مسیحیان درباره «عیسی در قرآن» مطالعه میکنند، معمولاً گیج و مـبهوت میشوند. این امر در درجه نخست به علتِ وجود جزئیاتی است کـه در انـجیلهای چـهارگانه موجود به آنها اشاره نمیشود. آنها عبارتاند از: پدید آمدن معجزهآسای «رطبِ رسیده» و «نهر روان» پس از زایمان مـریم ( ۱۹:۲۴ـ۲۶)، سـخن گفتن عیسی در گهواره (۱۹:۲۳ـ۲۹)، آفریدن پرنده از گل (۵:۱۱۰ و ۳:۴۹) و پرسش حواریون از عیسی مبنی بر اینکه آیـا خـدایش قـادر است برای آنها مائده آسمانی فرو فرستد (۵:۱۱۲ـ۱۱۵).
ویژگی دوم که باعث تحیّر [مسیحیان] شده است مـخلوط شدن نام مریم و عیسی با شخصیتهای عهد قدیم میباشد که نامی شبیه نـام این دو داشتهاند، بدین گـونه کـه مریم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (۱۹:۲۸)؛ گویی که مریمِ خواهر هارون و [موسی [است.(۱) نیز [مطابق قرآن، [عیسی در راه خدا خواهان یارانی شده است (۳:۵۴ و ۶۱:۱۴)، گویی که او یوشع بن نـون (وصیِّ موسی) است.
سومین زمینه شگفتیساز، برخی انتقادات قرآن به عقاید مسیحیان است که [به نظر آنان [خارج از موضوع است. مسیحیان آگاهانه ادعا نمیکنند که «خداوند، سومی از سه است» (۵:۷۳) یا ایـنکه «خـدا، مسیح پسر مریم است» (۵:۷۲) یا اینکه «عیسی و مادرش دو خدا در کنار خداونداند» (۵:۱۱۶). نتیجه همه اینها آن است که آنها مایلند تا تصویر عیسی در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پریشان پیامبر اسلام از مسیحیت دانـسته، آنـ را کنار گذارند.
[در پاسخ باید گفت که] این موارد که مسیحیان امروزی آنها را سخنانی پریشان یافتهاند، معاصران پیامبر اسلام(ص) را متحیّر نمیساخته است. منبع اطلاعات______________________________
۱٫ در عهد عتیق از خواهر موسی و هارون بـا نـام (Miriam) (کتاب مقدس، سفر اعداد، باب ۱۲) و در عهد جدید از مادر عیسی با نام (Mary) نام برده شده است (انجیل متی، ۱۸:۱) که هر دو در عربی و فارسی «مریم» خوانده میشوند.
مسیحیان معاصر پیامبر(ص) از عیسی و مـادرش، مـبلّغان مـذهبی و داستانسرایان بودهاند. همان طور کـه قـبلاً اشـاره کردهام، قرآن نیز در مواجهه با آنها به همان داستانهایی که با آنها آشنایی داشتهاند اشاره میکند. برخی از این داستانها نظیر «رُطـبِ رسـیده»، «نـهرِ روان»، «سخن گفتن عیسی در گهواره»، «معجزه آفرینش پرنده» در بـرخی انـجیلهای آپوکریف مورد تأیید قرار گرفته است.(۵)
برخی از اشکالات پیش گفته نیز با استفاده از تفسیر تمثیلیِ(۱) عهد عتیق قابل تـوضیح اسـت(۲) کـه تا پیش از مطالعات انتقادی جدید، در میان مسیحیان رایج بوده اسـت. در این روش از تفسیر، وقایعی که در عهد قدیم حکایت شده صرفا و یا اصلاً به عنوان حوادث اتفاق افتاده در تـاریخ تـلقی نـمیشود، بلکه این حکایتها کلیشهها و نمادهایی است که زندگی عیسی را پیشگویی مـیکند.(۶) بـرای مثال، مقصود از قربانیکردن اسحاق توسط ابراهیم، پیشگوییِ آن است که خداوند عیسی را میفرستد تا کفّاره گناهان انـسان شـود، زیـرا اسحاق و عیسی هر دو، یگانه پسرِ(۳) خانواده بودند و اسحاق، چوبی را که قرار بـود بـر آنـ بسته شود خودش حمل کرد،(۴) همانطور که عیسی، دارش را خود بر دوش کشید.(۷) بنابراین، بـرای مـردمی بـا چنین پیشینه ذهنی، نباید همانندسازی داستان مریم، مادر عیسی، با داستان مریم، خواهر
______________________________
۱٫ Typology
۲٫ روش تـفسیر تـمثیلی یا Typology عبارت است از روش استفاده از داستان یک شخصیت مربوط به زمانهای پیشین به عـنوآن «مـَثَل» (Type) بـرای شخص یا حادثه دیگری که مربوط به زمان دیگری یا دین دیگری است. مـسیحیان بـسیاری از شخصیتها و حوادث عهد عتیق را مثالی برای شخصیتها و حوادث عهد جدید میدانند. بهطور مـثال، شـخصیت حـنّا و دعای او را پس از آنکه به صورت معجزهآمیز فرزنددار میشود (اول سموئیل، ۲:۱ـ۱۰) پیشگویی شخصیت مریم و دعای او پس از فرزنددار شـدن (لوقـا، ۱:۴۶ـ۵۵) میدانند یا حادثه گرفتار آمدن حضرت یونس در شکم ماهی به مدت سـه روز و رهـایی او را بـه حادثه ماندن جسد عیسی در قبر به مدت سه روز و زنده شدن دوباره او تفسیر میکنند. نام دیـگر تـفسیر Typologyدر انـگلیسی Prefiguring است.
۳٫ در کتاب مقدس در مورد امتحان ابراهیم آمده است «خدا فرمود: یگانه پسـرت یـعنی اسحاق را که بسیار دوستش میداری برداشته، به سرزمین موریا برو و در آنجا وی را بر یکی از کوههایی که بـه تـو نشان خواهم داد به عنوان هدیه سوختنی، قربانی کن (سفر پیدایش، ۲۲:۲). بنابراین کـتاب مـقدس از اسحاق به «یگانه پسر ابراهیم» نام بـرده اسـت، در حـالی که مطابق تصریح خود کتاب مقدس، اسـحاق بـعد از اسماعیل به دنیا آمده و تنها پسر او نبوده است.
۴٫ مطابق کتاب مقدس، ابراهیم مـأموریت داشـت که اسحاق را پس از ذبح بسوزاند. در کـتاب مـقدس آمده اسـت: «ابـراهیم هـیزمی را که برای قربانی سوختنی آورده بود، بـر دوش اسـحاق گذاشت و خودش کارد و وسیلهای را که با آن آتش روشن میکردند برداشت و با هـم روانـه شدند» (سفر پیدایش، ۲۲:۶).
هارون [و موسی]، امـری شگفتآور باشد. با ایـن هـمه [در وجه شباهت داستان دو مریم مـیتوان گـفت که] مریم عیسی را در طفولیت از دست هیرودیس ـ که کودکان بیگناه را قتل عام میکرد ـ نـجات داد، هـمانطور که مریم، خواهر هارون، مـوسی را در کـودکی از قـتل عامی مشابه بـه دسـت فرعون نجات داد.(۸) علاوه بـر آن، نـنگِ به دنیا آوردن فرزند بدون داشتن همسر، با شرمی که خواهر هارون به آن دچار شـد قـابل مقایسه است. کتاب مقدس میگوید کـه خـداوند او را به طـور مـوقت دچـار مرض جذام کرد، بـهطوری که پوست بدنش مانند بچهای که مرده به دنیا میآید(۹) سفید شده بود.(۱)
مفسران مـسیحی، از دیـر زمان، رسالت یوشع را در عهد عتیق بـه عـنوان پیـشگویی رسـالت عـیسی تفسیر کردهاند. گـویش نـامهای این دو در زبانهای عبری و یونانی، یکسان است؛ آنها هر دو دوازده نفر را برای مأموریت خاص برگزیدند(۱۰) و در حالی که یـوشع بـر کـنعانیها پیروز شد، عیسی نیز نیروهای اهریمنی را در هـم شـکست.(۱۱)
تـفسیر تـمثیلی از عـهد قـدیم، داستان مائده آسمانی در قرآن را نیز روشن میکند. نویسنده کتاب مزامیر میگوید که به دنبال پرسش بنیاسرائیل مبنی بر این که آیا خدا میتواند در بیابان برای آنها غـذای آسمانی تهیه کند، مَنّ (نان آسمانی) بر آنها نازل شد (مزامیر، ۷۸:۱۹) و پولس(۲) که شرکت کردن در مراسم عشای ربّانی را شرکت در مائده پروردگار میداند (اول قرنتیان، ۱۰:۲۱)، تلویحا میرساند که آن مائده آسمانی، پیشگویی برای نـان در [مـراسم] عشای ربانی است (اول قرنتیان، ۱۰:۳، ۱۱:۲۳ـ۲۷).
[اما در مورد ادعای مسیحیان مبنی بر غیر واقعی بودن اظهارات قرآن در مورد عقاید آنها باید بگوییم که] برای عرضه تفسیری قابل قبول و معقول از بیاناتِ بـه ظـاهر______________________________
۱٫ کتاب مقدس در این باره میگوید: «روزی مریم و هارون، موسی را به علت اینکه زن او حبشی بود، سرزنش کردند. آنها گفتند: آیا خداوند فقط به وسیله مـوسی سـخن گفته است؟ مگر او به وسیله مـا نـیز سخن نگفته است؟ خداوند سخنان آنها را شنید و فورا موسی و هارون و مریم را به خیمه عبادت فرا خوانده فرمود: «هر سه نفر شما به اینجا بیایید.» پسـ ایـشان در حضور خداوند ایستادند. آنـگاه خـداوند در ستون ابر نازل شده، در کنار درِ عبادتگاه ایستاد و فرمود: هارون و مریم جلو بیایند و ایشان جلو رفتند. خداوند به ایشان فرمود: من با یک نبی به وسیله رؤیا و خواب صحبت میکنم، ولی بـا مـوسی که خدمتگزار من است به این طریق سخن نمیگویم، چون او قوم مرا به وفاداری خدمت میکند، من با وی رودررو و آشکارا صحبت میکنم، نه با رمز، و او تجلیِ مرا میبیند. چطور جرأت کـردید او را سـرزنش کنید؟ پس خـشم خداوند بر ایشان افروخته شد و خداوند از نزد ایشان رفت. به محض اینکه ابر از روی خیمه عبادت برخاست، بـدن مریم از مرض جذام سفید شد. وقتی هارون این را دید، نزد مـوسی فـریاد بـر آورد: ای آقایم، ما را به خاطر این گناه تنبیه نکن، زیرا این گناه ما از نادانی بوده است. نگذار مـریم مـثل بچه مردهای که موقع تولد، نصف بدنش پوسیده است، شود. پس موسی نزد خـداوند دعـا کـرده، گفت: ای خدا، به تو التماس میکنم او را شفا دهی. خداوند به موسی فرمود: اگر پدرشـ آب دهان به صورت او انداخته بود، آیا تا هفت روز خجل نمیشد؟ حالا هم بـاید هفت روز خارج از اردوگاه بـه تـنهایی بسر برد و بعد از آن میتواند دوباره باز گردد.» (سفر اعداد ۱۲:۱ـ۱۴).
۲٫ Paul
تعجببرانگیز و اعتقادی قرآن درباره عیسی و مریم و تکفیر کسانی که آن دو را خدا دانستهاند، نیازی نیست که راه دوری برویم، بلکه کافی است به مجادلات داخـلی نسطوریه و ارتدوکس نظری بیفکنیم. از نقطه نظر نسطوریه، ارتدوکسها با توصیف مریم به عنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زیرا به ظاهر، خدای پدر را تا درجه سوم بعد از عیسی و مریم پایـین آوردهـاند؛ چرا که خدا را به وسیله عیسی تعریف کردهاند و به او عنوان «خدای پدر» دادهاند و یا عیسی و مادرش را دو خدا، علاوه بر خدای متعال، دانستهاند [که نتیجه روشن چنین تفکری آن است که خـداوند، سـوّمیِ از آنها باشد]. در واقع، قرآن همان سخنِ جدلیِ نسطوریه بر ضد ارتدوکس را مطرح کرده است، اما موضوع را توسعه داده و به یک نتیجه منطقی رسانده و آن، انکار هرگونه الوهیت برای عیسی اسـت.(۱۲)
در ایـنجا یک نکته مهم دیگر باقی مانده که بهتر است برای سهولت بحث به طور مستقل به آن بپردازیم و آن اشارات فراوان قرآن به «انجیل» است. این اصطلاح نزد مسیحیان بـه مـعنای بـشارتِ رستگاری از طریق مرگ و رستاخیز عـیسی اسـت [نـه به معنای کتابِ نازل شده بر عیسی]. از سوی دیگر، وقتی از انجیلها به صیغه جمع نیز سخن میگویند، مرادشان چهار کتاب از [مـجموعه کـتابهای [عـهد جدید است که درباره زندگی عیسی است [نـه مـجموعه وحیی که بر عیسی نازل شده است]. کاربرد قرآنی این کلمه، کاملاً متفاوت [از مصطلح مسیحیان[ است. این کلمه در قـرآن تـنها بـه صورت مفرد به کار رفته، و دلالت دارد بر وحیهایی که خـداوند بر عیسی نازل کرده است و توسّعا بر کتابی، حاویِ آن وحیها، که در دست مسیحیان بوده اطلاق شده است. بـرخی از دانـشمندان غـیرمسلمان با چنین دلیل مستبعدی نتیجه گرفتهاند که شناخت پیامبر اسلام از مـسیحیت سـطحی بوده است. آنها میپندارند که پیامبر فقط با اعضای فرقهای از [مسیحیان [که منحصرا یکی از اناجیل غـیر مـعتبر را مـورد استفاده قرار میدادهاند برخورد داشته است یا آن که، بعد از اینکه از یـهود آمـوخت کـه خداوند تورات را بر موسی نازل کرده و نیز با این باور که خداوند بر او نـیز قـرآن را نـازل میکند، به سادگی انگاشت که عیسی نیز وحی الهی دریافت کرده است.
نگاهی دقـیقتر بـه مطالب قرآنی نشان خواهد داد که این فرضیاتْ غیر ضروریاند. مطابق قرآن، خداوند انـجیل را بـر عـیسی نازل کرد و آن را به او تعلیم داد (۳:۴۸، ۵۷:۲۶،
۵:۱۱۰)؛ آن انجیل تورات را تأیید کرده، خود نیز مشتمل بر هدایت، نـور و ذکـر بوده است (۵:۴۶): حادثه ظهور محمد(ص) (۶۱:۶ و ۷:۱۵۷) و پیروانش (۴۸:۲۹) را پیشگویی کرده است؛ حاوی وعده تخلفناپذیر خـداوند بـه مـؤمنان، مبنی بر اینکه آنها در عوض ایثار جان و مال خویش در راه خدا به بهشت برین راه مییابند، اسـت (۹:۱۱۱)؛ اهـل انجیل باید مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت کنند (۴۷:۵)؛ اگر اهل کتاب، تـورات و انـجیل و آنـچه را که از جانب خداوند بر ایشان نازل شده است، برپا دارند پاداشی زیبا از جانب خدا دریـافت مـیکنند امـا تا زمانی که آن را برپا ندارند، به جایی نمیرسند (۵:۶۶).
برای یافتن سرچشمه اصـلی بـسیاری از این مطالب، کافی است نگاهی به سخنان منسوب بهعیسی، که درانجیلهای چهارگانهآمده، بیندازیم. مطابق انجیل لوقـا، عـیسی در آغازسخنرانیِ برنامه ریزی شده خود درناصره، عبارت زیر را از کتاب اِشَعْیا قرائت کـرد:
روح خـداوند بر من است! چرا که او مرا تـدهین کـرده اسـت. خداوند مرا برگزیده تا مژده (انجیل) او را بـه بـینوایانبرسانم. او مرا فرستاده است تا «رنجدیدهگان را تسلی بخشم» و رهایی را به اسیران و بینایی را به نـابینایان اعـلام نمایم و مظلومان را آزاد سازم (انجیل لوقـا، ۴:۱۸).(۱۳)
آنـگاه، پس از آن که طـومار را بـه خـادم عبادتگاه برگرداند، به جمعیت حاضر گـفت: «امـروز در حضور شما این عبارت از کتاب مقدس به انجام رسید» (همان، ۴:۱۹). در اینجا کـافی اسـت به این نکته توجه شود کـه مطابق سخن عیسی، روحـالقدس او را تـقدیس کرده و او فرستاده شده تا بـرای مـردم، حاملِ بشارت باشد. پس او بر این تصور بود که سخنانش حاوی یک «انجیلِ»(۱)(۱۴) حـاصل از وحـی الهی است.(۲)
مطابق انجیل مـتی، عـیسی در مـوعظه سر کوه، ضـمن تـأیید تورات، خود نیز بـه راهـنمایی، تذکر و روشنگری میپردازد.(۱۵) همچنین در تعالیمش در مورد «ترک دنیا»، مؤمنان را اطمینان میدهد که آنها در بـرابر ایـثار جان و مالشان پاداش بهشتی دریافت خـواهند کـرد.(۱۶)
______________________________
۱٫ gospel
۲٫ منظور نـویسنده آن اسـت کـه این عبارات دلالت دارد که عـیسی نیز مانند دیگر پیامبران یک پیامبر است که از طرف خداوند فرستاده شده است تا پیـام الهـی را به مردم ابلاغ کند و چون دیـگر پیـامبران بـا روحـالقدس و فـرشته وحی در ارتباط اسـت. پیـام الهی او انجیل (بشارت) نام گرفته است چنان که دیگر کتب آسمانی به «بشارت»، «هدایت» و «ذکر» نـامبردار شـده اسـت.
در اینجا یک موضوع دیگر باقی میماند کـه نـیاز بـه روشـنگری بـیشتری دارد و آن پیـشگویی ظهور حضرت محمد(ص) و پیروانش در انجیل است. قرآن میگوید که انجیل مَثَلِ مسلمانان را چنین بیان میکند که «آنها مانند کِشتهای هستند که جوانه خود برآورَدَ و آن را مایه دَهَد تـا ستبر شود و بر ساقههای خود بایستد و دهقانان را به شگفت آوَرَد» (۴۸:۲۹). این آیه اشارهای به مَثَل برزگر در انجیل است.(۱۷)
از دیدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعالیم توحیدی عیسی که دیر زمانی به وسـیله مـسیحیان تیره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام به سان بذری کاشته شده در خاک حاصلخیز به بار نشست. اگر کسی حقّانیت این تفسیر را بپذیرد، هیچ اشکال جدّیای در مورد پذیرش ادعای دیـگر قـرآن پیدا نمیکند که «محمد پیامبر درسناخواندهای است که [یهودیان و مسیحیان [در تورات و انجیلی که نزدشان است مطالبی را درباره او نوشته مییابند.» (۷:۱۵۷) و عیسی آمدن او را به عـنوان پیـامبری که «نامش احمد است» پیـشگویی کـرده است (۶۱:۶). [مطابق انجیل، [محمّد به عنوان فارقلیطِ(۱) موعود، مؤمنان را به تمام حقیقت رهنمون ساخت. از آن جا که او قادر به خواندن و نوشتن نبود «او از ناحیه خـود سـخن نگفت» (مقایسه کنید: یـوحنا، ۱۶:۱۳)، بـلکه وقتی وحی بر او نازل میشد تنها آنچه را میشنید بیان میکرد . محمّد در لغت به معنای «ستوده»(۲) و احمد به معنای «بسیار ستوده»(۳) است. هر دو واژه، معادلهای قریبالمعنی برای واژه یونانی “Periklutos” است که آن نـیز واژهـای با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه Parakletos”=”Paraclete است و به همین دلیل برای گویندگان زبانهای سامی، دارای روح معنایی یکسانی است.(۱۸)
از دیدگاه انتقادیِ جدید، روشی که قرآن با آن سخنان عیسی را تفسیر مـیکند ظـاهرا بسیار گـزینشی و تا حدودی تکلّفآمیز است. با این حال، این روش، با روشی که عیسی خود به تفسیر مـتون یهودی میپرداخت، موافقت دارد. آنچه عیسی در ناصره نقل کرد یک غیبگویی از اشـعیای سـوم در شـرح حال خودش بود،(۱۹) اما عیسی بدون هیچگونه دغدغهای آن را در مورد خودش به کار گرفت.(۴) علاوه بر آن، او تـغییراتی را در مـتن سخن
______________________________
۱٫ Paraclete
۲٫ praised
۳٫ highly praised
۴٫ منظور نویسنده آن است که اشعیا به زبان متکلم وحده در مورد خودش گـفته اسـت: «روح خـدا بر من است و…» بنابراین بسیار تکلّفآمیز است که بگوییم این عبارت پیشگویی ظهور عیسی اسـت. اگر سخن اشعیا به صورت غایب در مورد شخصِ دیگری بود، به این صـورت که گفته بود «روح خـدا بـر اوست و…» تطبیق آن بر عیسی مشکل نبود. اینک باید پرسید که چگونه این تطبیق برای مسیحیان تکلفآمیز نیست، اما تطبیق مطالب انجیل بر حضرت محمد(ص) و پیروان او تکلّفآمیز است؟
اشعیا به وجود آورد. برای مـثال، او عبارت «روز انتقام خدایمان» را از این سخن حذف کرده است، که احتمالاً بدین دلیل صورت گرفته که این بخش از عبارت، بهسان عنصری منفی، با هدف عیسی سازگار نبوده است. [البته [آن طور که بـه نـظر میآید این امر نشانه بیدقتی در نقل عبارت اشعیا نیست. [چرا که [بیشتر جمعیت حاضر قادر نبودهاند متن اصلی عهد عتیق را به زبان عبری بفهمند و از این رو، احتمالاً عیسی از روش متداول در آن زمان پیـروی کـرده و به ترجمه آزاد عبارت به زبان آرامی دست زده است و احتمال هم دارد که این موضوع به ترجمه یونانی لوقا مربوط باشد. ممکن است حدس بزنیم که در حدود قرن هفتم میلادی در مـدینه نـیز مشابه همین موقعیت و شرایط حاکم بوده است؛ [چرا که] مبلغان یهودی گزیدههایی از متون مقدس عبری را به صورت غیر رسمی به عربی ترجمه کردند. مبلغان مسیحی نیز همین کار را بـا مـتون خـودشان انجام دادند. اگر چه گـزیدههای آنـها بـه جای آن که از متن یونانیِ خود اناجیل [اربعه] گرفته شده باشد، احتمالاً از نسخهای سریانی از دیاتسرون(۱)، (انجیلی که بر مبنای چهار انجیل تـنظیم و مـورد مـقابله قرار گرفته) بوده است. این نکته روشن مـیسازد کـه چرا قرآن به آنچه در عصر پیامبر اکرم در دست مسیحیان است «انجیل»(۲) میگوید نه «اناجیل».
۲٫ تفسیر خدا محور از رسالت عـیسی(ع) در قـرآن
اعـتقادنامه نیقیه ـ تنظیم شده در قرن چهارم میلادی ـ (۳) که هنوز هم بـهطور مرتب در مراسم مذهبی مسیحیان خوانده میشود، تأکید میکند که:
عیسی مسیح تنها پسر تولد یافته از خداست؛ متولد شـده از خـدای پدر، قـبل از همه جهانها.(۲۰)
احتمالاً قرآن هم در تقابلی حساب شده با چنین پنـداشتی، تـصریح میکند که: «خدا یگانه و قائم به ذات است، او نه میزاید و نه زاییده شده است» (۱۱۲:۳). در نتیجه، قرآن بـهطور مـکرر تـعبیر «عیسی پسر مریم» و نه «پسر خدا» را به کار میبرد؛ زیرا او منزّه از آنـ اسـت کـه فرزندی داشته باشد (۴:۱۷۱). با این حال، عکسالعمل قرآن در برابر
______________________________
۱٫ Diatesseron
۲٫ Gospel
۳٫ Nicene – Constantinopolitan Creed.
دیگر عقاید مسیحیان بسیار سـنجیده اسـت. تـا آنجا که ما دیدهایم، قرآن داستانهای موجود در مورد عیسی و مادرش را که برای معاصران حـضرت مـحمد(ص) شناخته شده بوده مورد استفاده قرار داده و به روشهای سنتیِ مسیحیان در تفسیر کتاب مـقدس روی آورده اسـت. در عـین حال، تفسیری که قرآن از این داستانها عرضه میکند به طور ریشهای خدامحور است کـه اکـنون مایلم به اثبات آن بپردازم.
اعتقادنامه نیقیه اظهار میدارد که پسر:
به صورت مـادی در آمـد و از مـریم باکره متولد شد، و به شکل انسان ظاهر شد.
الهیدانان مسیحی در پرتو این سخن یوحنّا کـه «کـلمه [خدا] انسان شد» و با تفسیری نسبتا تصنّعی از آبستنیِ دوشیزهوارِ [مریم] به ایـن شـکل کـنونی از نظریه تجسّد خدا رسیدند؛ نظریهای که توسط متی و لوقا نیز مورد تأیید قرار گرفته اسـت.(۲۱) عـلاوه بـر آن، قبل از آنکه اعتقادنامه نیقیه منتشر شود، مسیحیان تقدیس مریم را به عنوان مـادرِ خـدا آغاز کرده بودند و دیری نگذشت که برخی مدعی شدند که مریم، به رغم زایمان، معجزهوار بـاکره بـاقی مانده است.(۲۲) قرآن به حاملگیِ مریم در عین دوشیزگیاش اشاره دارد (۳:۴۷، ۱۹:۱۸ـ۲۱) و حتی عیسی را کـلمه خـدا میخواند (۴۵:۳ و ۴:۱۷۱)، اما از دیدگاه قرآن، این عنوان بـه جـای آن کـه مستلزم وجود ازلی یا الوهیت عیسی باشد، بـه ایـن نکته اشاره دارد که او حاصل قدرتِ آفرینشگر خداوند است، زیرا به یادآورنده این نـکته اسـت که عیسی با اراده مستقیم خـداوند و فـرمان «کُنْ» در رحـم مـادرش بـه وجود آمد (۳: ۴۷ و ۵۹). درنتیجه، عیسی و مادرش بـا هـم یک آیت از آیات الهی به شمار میروند (۲۳:۵۰). اگرچه خداوند با انتخاب مـریم بـرای حمل عیسی، او را به برتری بر هـمه زنان دیگر مفتخر سـاخته (۳:۴۲)، او نـیز درد زایمان را احساس کرده است ـ کـه دلالت ضـمنی دارد بر این که در مورد خودِ زایمان معجزهای اتفاق نیفتاده است (۱۹:۲۳).(۲۳) گذشته از آن، [قرآن تـأکید مـیکند که [اگر خداوند اراده کرده بـود کـه مـریم و عیسی را به هـمراه افـراد دیگر در روی زمین نـابود کـند، هیچ کس نمیتوانست او را از این کار باز دارد (۵:۱۷)؛ چرا که آنها نیز چون دیگران انسان و فـناپذیرند (۵:۷۵) و وقـتی [در روز قیامت [عیسی مورد خطاب خداوند قـرار مـیگیرد که «آیـا تـو گـفتهای که مردم تو و مـادرت را خدا بدانند؟»، او به شدّت آن را انکار میکند (۵:۱۱۶). برخلاف بکرزاییِ مورد ادعا و تجسّد خدا، معجزات عیسی در اعتقادنامه نـیقیه مـورد اشاره قرار
نگرفته است. با ایـن حـال، مـسیحیان در انـجیلهای رسـمی [چهار انجیل [و غـیر رسـمی (آپوکریف) آنها را به طور برجسته مطرح کردهاند. انجیل کودکی به زبان عربی(۱) با این گزارش آغـاز مـیشود کـه عیسی چگونه در گهواره سخن گفت. گر چـه ایـن انـجیل بـه شـکل کـنونیاش مربوط به چند قرن پس از ظهور اسلام است، اما مطمئنا این داستان باید برای معاصران پیامبر اسلام نیز امری آشنا بوده باشد. قرآن، به جای آن که وقوع ایـن معجزه را انکار کند، صرفا درصدد رفع ابهام از سخنان عیسی است. به جای این ادعا که «او پسر خدا است که خدا او را برای نجات جهانیان فرستاده است»، اذعان میدارد که «بنده خـدا و پیـامبر اوست و خدا به او دستور داده است که تا پایان عمر نماز را به پا دارد و زکات بدهد و به مادرش احسان نماید.»(۲۴)
مطابق گزارش ابناسحاق، نویسنده سیره پیامبر، یک هیأت نمایندگی از مسیحیان نـجران ادعـا کردند که شفادادنهای عیسی، علم غیب او و آفریدن پرنده از گِل، [همگی [دلیل هستند که عیسی [الوهی [بوده است.(۲۵) این مطالب، دو فراز از آیات قرآن را بـه ذهـن متبادر میسازد که تعدادی از مـعجزات عـیسی را بر شمرده است. اوّلی حکایت میکند که فرشته بشارت پیشگویی کرد که عیسی پیامبر خدا به سوی بنیاسرائیل خواهد بود و او به بنیاسرائیل خواهد گفت:
در حـقیقت، مـن از جانب پروردگارتان برایتان مـعجزهای آوردهـام، من از گِل برای شما [چیزی [به شکل پرنده میسازم، آنگاه در آن میدمم، سپس به اذن خدا پرندهای میشود؛ و به اذن خدا، نابینای مادرزاد و پیس را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میگردانم و شما را از آنچه مـیخورید و در خـانههایتان ذخیره میکنید، خبر میدهم. مسلما در این [معجزات] برای شما، اگر مؤمن باشید، عبرت است. [آلعمران: ۴۹]
دومی دلالت دارد بر این که در روز رستاخیز، خدا به یاد عیسی خواهد آورد که چگونه لطف و رحمت خـود را بـر او و مادرش ارزانـی داشته است و از جمله آن که:
[ای عیسی، یادآور،] آنگاه که به اذن من، از گل، [چیزی [به شکل پرنده میساختی، پس در آنـ میدمیدی و به اذن من پرندهای میشد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شـفا مـیدادی؛ و آنـگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر [بیرون میآوردی. [مائده:۱۱۰]______________________________
۱٫ Arabic Infancy Gosple
از دیدگاه قرآن، موضوع اصلی، اصالت تاریخی معجزات عـیسی نـیست، بلکه فحوای آنها است. به جای آن که این معجزاتْ دلایلی بر الوهیت عـیسی بـاشد، نـشانههایی برای بنیاسرائیل است مبنی بر این که او پیامبری بر حق بوده که از سوی خدا آمـده است. [بنابراین[ معجزاتْ گواه لطف و رحمت خدا به عیسی است و او نه با قـدرت مافوق طبیعی و ذاتی خـودش، بـلکه با اذن خداوند آن معجزات را تحقق بخشیده است.
عهد جدید حکایت میکند که عیسی در دو مناسبت، معجزهوار، عده زیادی از مردم را که به دنبال او آمده بودند غذا داد.(۲۶) گزارشهای مختلفی از این معجزات همگی بر این امـر تأکید دارند که چگونه عیسی نان را گرفت و سپاسگزاری کرد و او با این کار [صحنه[ شام آخر(۱) را ترسیم میکرد که در آن نیز او با عملی مشابه، مراسم عشای ربّانی(۲) را بنیاد نهاد.(۲۷) قرآن به این دو حـادثه مـعجزهآمیز اشارهای نمیکند. با این حال، همان طور که قبلاً دیدیم، قرآن به مائده آسمانی اشاره دارد که ظاهرا در آن، شام آخر را با داستان نازل کردن منّ در بیابان، یعنی نمونه و مدل اصلی، مـعجزهای کـه در عهد قدیم گزارش شده، تطبیق کرده است.(۲۸)
قرآن کریم در این باره میگوید:
و [یاد کن] هنگامی را که حواریون گفتند: ای عیسی پسر مریم، آیا پروردگارت میتواند از آسمان، خوانی برای ما فـرود آورد؟» [عـیسی[ گفت: اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید. گفتند: میخواهیم از آن بخوریم و دلهای ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفتهای و بر آن از گواهان باشیم. عیسی پسرمریم گفت: بار الها، پروردگارا، از آسـمان، خـوانی بـر ما فرو فرست تا عـیدی بـرای اول و آخـر ما باشد و نشانهای از جانب تو، و ما را روزی ده که تو بهترین روزیدهندگانی. خدا فرمود: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، ولی هر کس از شـما پس از آن انـکار ورزد، وی را عـذابیکنم که هیچیک از جهانیان را عذاب نکرده باشم. [مائده:۱۱۲ـ۱۱۵]
در ایـن آیـات چند نکته هست که یادآور شام آخر است. شام آخر در واقع جشنی بود برای حواریون، چرا که مصادف بـا عـید پِسـَح بود. همچنین عید [دیگری] شد برای کسانی که بعد از آنـها میآمدند، تا جایی که مسیحیان آن را به طور مرتب در مراسم عشای ربّانی گرامی میدارند. در شام آخر، عیسی مصرّانه از حـواریون خـواست تـا اجازه ندهند دلهایشان آشفته گردد. (یوحنا، ۱۴:۱). در نهایت، پولس، آن چنان که دیدیم، شـرکت در
______________________________
۱٫ Last Supper
۲٫ Eucharist
مـراسم عشای ربانی را به مثابه حضور در واقعه «مائده آسمانی» برشمرد.(اول قرنتیان، ۱۰:۲۱) همچنین بر آن بود که خـداوند مـسیحیانی را کـه با احترام لازم در این مراسم شرکت نکردند مجازات کرد. (اول قرنتیان، ۱۱:۲۸ـ۳۲)
با این حـال، از جـهات دیـگر، متن قرآن بهطور قابل توجهی با گزارشهای سنتی مسیحیت اختلاف دارد. این بدان خاطر اسـت کـه قـرآنْ میخواهد اصلاحی حساب شده نسبت به تعالیم مسیحی به عمل آورد که در صورت مطالعه ایـن آیـات در سیاق، این امر قابل درک خواهد بود. این آیات در نقطه اوج یک سوره طولانی [مـائده] واقـع شـده که سراسر آن با حدود اجتماعی، گناه وآمرزش مرتبط است.(۲۹) اینسوره بهقصور یهودیان و مـسیحیان در حـفظ عهد خود با خدا اشاره دارد (۵:۱۲ـ۱۴). همچنین تأکید میکند که خداوند درستکاران را دوست دارد و آنـها را کـه صـرفا ادعا میکنند فرزندان و دوستداران او هستند، دوست ندارد؛ آنطور که ظاهرا برخی از یهودیان و مسیحیان جزیرهالعرب ادعـا کـرده بودند (۵:۱۳ و ۱۸). در این سوره به جای آن که از تصلیب به عنوان عمل رهاییبخش یـاد شـود، از آن بـه عنوان مجازات راهزنان یاد شده است (۵:۳۳). قرآن بیان میکند که اگر کافران دو برابر آنچه در زمـین اسـت فـدیه بدهند تا از عذاب قیامت رهایی یابند، از آنها پذیرفته نخواهد شد (۵:۳۶) و بر آن اسـت کـه آنها که درباره عیسی و مریم ادعاهای گزاف نمودند، کافرند. (۵:۷۲ـ۷۳). در هماهنگی با این مطلب، گزارش قرآن از شـام آخـر، بهطور یکپارچه خدامحور است نه مسیحمحور. عیسی به حواریونش نیاموخته است کـه «آن را بـه یاد من به جا آورید» (مقایسه کـنید: لوقـا، ۲۲:۱۹؛ نـامه اول قرنتیان ۱۱:۲۴) چرا که این خداوند است کـه در روز جـزا از او میخواهد که: «یاد بیاور نعمت مرا بر تو» (۵:۱۱۰)؛ او به هیچ وجه اشاره نـکرده اسـت [که جام شراب در شام آخـر بـه منزله خـون اوسـت کـه حواریون مینوشند و اینکه[ خونش برای آمـرزش گـناهان ریخته میشود (متی، ۲۶:۲۸) زیرا خداوند خوردن خون را حرام کرده است (۵:۳) و به خـاطر آن کـه خداوند هر کس را بخواهد میبخشاید و هـر کس را که بخواهد مـجازات مـیکند (۵:۱۸ و ۵:۱۱۸) او [بین حواریون] جام شراب تـقسیم نـکرده است، چرا که شرابِ انگور باعث عداوت و دشمنی و پیامدهای شرکآلود است که بـاید از آن اجـتناب ورزید (۵:۹۰ـ۹۱). نهایت آن که عیسی قـول اعـطای پادشـاهی به حواریونش نـداده اسـت (لوقا، ۲۲:۲۹)، زیرا فرمانروایی بـر هـمه چیز تنها از آن خداست (۵:۱۲۰).
مطابق اعتقادنامه [نیقیه]، «رسالت عیسی در مرگ، رستاخیز و عروج به آسمان خـتم شـده است. همچنین او به خاطر [بخشایش گـناهان] مـا با فـرمان پانـتیوس پیـلت(۱) به صلیب کشیده شـد. آن را تحمّل کرد و به خاک سپرده شد و مطابق کتاب مقدس در روز سوم دوباره برخاست؛ به آسـمان عـروج کرد و در طرفِ راست پدر (خدای پدر) نشست.»
مـسیحیان عـموما مـعتقدند کـه مـرگ عیسی در بالای صـلیب کـفاره گناه انسان است و اینکه رستاخیزش [پس از سه روز ماندن در قبر[ زمینههای امیدشان به رستاخیزِ همگانی را فراهم میآورد.(۳۰) [امـا] قـرآن هـیچ اشارهای به رستاخیز عیسی در روز سوم پس از مرگش نـکرده اسـت.(۳۱) از دیـدگاه قـرآن، [اگـر هـم چنین اتفاقی افتاده باشد] نه برای آمرزش گناه دیگران، بلکه به عنوان تجلی قدرت خدا در آفرینش است که دلیلی گویا بر اثبات توانایی خداوند بر زنده کـردن مردگان در روز جزاست.(۳۲) با این حال، قرآن به موضوع صلیب و عروج نیز پرداخته است امّا در یک بحث جدلی در مقابل یهودیان:
و گفته ایشان که ما مسیح، عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کـشتیم و حـال آن که او را نکشتند و مصلوبش نکردند، بلکه امر بر آنان مشتبه شد و کسانی که درباره او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شکّ شدهاند و هیچ علمی بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروی مـیکنند، و یـقینا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا بُرد و خدا توانا و حکیم است. (۴:۱۵۷ـ۱۵۸)
بیشتر مفسران سنتی این آیه را اینگونه تفسیر کردهاند که خداوند چـهرهای شـبیه عیسی را بر شخصی دیگر افـکند کـه یهودیان حقیقتا او را به اشتباه به دار آویختند، در حالی که خداوند قبلاً عیسی را با بدنش به آسمان برده بود. با این حال، دغدغه اصلی قرآن در ایـنجا رد ادعـای لافزنانه یهود است کـه گـفتند عیسی را بر صلیب کشیدهاند، چرا که قرآن نه چیزی در مورد هویت شخصِ جایگزین [شخصی که بنابر فرض مشهور مفسران با عیسی اشتباه شده] گفته است و نه لزوما بر عروج جـسمانی عـیسی به آسمان دلالت دارد.(۳۳) با این حال، قرآن، بر خلاف پندار مسیحیان، نشان میدهد که خداوند عیسی را بر بالای صلیب تنها رها نکرده تا او [به خیال آنها [از سر عجز و ناتوانی به نـاله و زاری بـپردازد!(۳۴) قرآن هـمچنین جایی برای این ادعای مسیحیان باقی نگذاشته که بگویند «عیسی به خاطر بخشایش گناهان ما بر صـلیب رفت»، زیرا در جاهای دیگر
______________________________
۱٫ Pontius Pilate
تصریح میکند که خداوند انسانها را مسئول گـناه خـودشان مـیداند. از آنچه گفته شد باید روشن شده باشد که از دیدگاه قرآن، شریک بودن عیسی در قدرت و جلال خداوند، پس از عـروج او بـه آسمان نیز ممکن نیست. به عکس، قرآن رفتاری بسیار فروتنانه از عیسی را در حضور پروردگـار [پس از عـروج] تـرسیم میکند (۵:۱۱۶ـ۱۱۸).
نکته آخر اینکه، چشمانداز قرآنی از «انجیل» به عنوان «وحیی که عیسی از جانب خدا دریـافت کرده است»، با رویکرد خدامحور قرآن هماهنگی بیشتری دارد تا اظهارات مسیحیان که انـجیل را «قدرت نجاتبخش برآمده از مـرگ و رسـتاخیز عیسی» میدانند.
۳٫ تأمّلاتی دیگر
قرآن کریم بارها قاطعانه اظهار داشته که تنزیلی از جانب پروردگار جهانیان است و نه برساخته یک انسان.(۳۵) آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفته بر همین مبنا پیـریزی شده است.
اگر ادعای بسیاری از غیرمسلمانان این است که تصویر عیسی در قرآن مشوّش است، به طور خلاصه میتوان گفت که این ادعا سخت مورد تردید است. از طرف دیگر، اگر آنچه مـن در صـدد بیان آن هستم اثبات شود ـ که تصویر عیسی در قرآن کاملاً منسجم است ـ میتوان اعتراضاتی که در این باره به قرآن شده است را کاملاً مردود دانست. با این حال، با طرح این نـظریه کـه جزئیات مختلف از مطالب مربوط به عیسی [در قرآن] تنها در صورتی قابل فهم است که باتوجه به شرایط تاریخی [نزول قرآن [مورد مطالعه قرار گیرند، من تلویحا بیان کردهام که قـرآن در بـرخی جهاتْ عصری است. با این مبنا، کسانی که الهیبودن قرآن را باور دارند، در اینگونه موارد لزوما باید بین لبّ مطالب قرآن و امور جزئی و حاشیهای، که از نظر تاریخی محتمل الوقوعاند، تـفکیک قـائل شـوند.
چنانچه در آیات زیادی از قرآن کـه در مـورد اجـزای جهان و نظم بین آنها آمده دقت کنیم، این امر میتواند ما را در حل این مسئله کمک کند. [توضیح آن که]، عربهای بتپرست خـدایان دیـگری را عـلاوه بر خدای متعال میپرستیدند و همچنین منکر زندگی در جـهان دیـگر بودند. بنابراین، قرآن مصرّانه از آنها خواست تا در مورد جهان پیرامون خود اندیشه کنند تا دریابند که جهان پر از نشانههای عـظمت خـدای خـالقِ یگانه است؛ خدایی که این قدرت را خواهد داشت تا در روز رسـتاخیز همه آنها را دوباره زنده
کند.(۳۶) بسیاری از پدیدههایی که در این راستا مورد اشاره قرآن قرار گرفته، برای همه مـردم جـهان شـناخته شده است. آنها عبارتاند از جریان آمد و شدِ روز و شب، حرکت منظم خـورشید و مـاه، پرواز پرندگان در جهت خلاف نیروی جاذبه زمین، انواع غذاها و لباسها، که از حیوانات به دست میآید، نزول بـاران، کـه بـاعث رشد گیاهان میشود، و نقش نطفه در تولید مثل انسان.
با این حال، گـاه بـه گـاه قرآن به پدیدههایی اشاره میکند که برای عربها کاملاً شناخته شده است، امّا مـردم دیـگر نـقاط جهان با آن آشنا نیستند. برای مثال میتوان از نخل خرما، شتر و مروارید نام برد. عـلاوه بـر آن، در موارد اندکی، قرآن به موضوعاتی اشاره میکند که بخشی از جهانبینی عرب بوده اسـت. مـوضوع هـفت آسمان نمونهای از این قبیل است.(۳۷)
اگر به فرض، قرآن به جای آن که در قرن هـفتم مـیلادی در مکه و مدینه نازل شود، در قرن شانزدهم در مکزیک نازل میشد، ممکن بود که بـه جـای درخـت خرما، شتر و مروارید از گیاه ذرّت، لَمَا(۱) و یَشم و نیز به جای هفت آسمان از سیزده آسمان یاد کـند.(۳۸) هـمینطور اگر در قرن بیستم در بریتانیا نازل میشد، به گندم، اتومبیل و الماس اشاره مـیکرد و فـضای پهـناور بین کهکشانها را یادآور میشد.(۳۹)
با این حال، اگر چه این عبارتها، که در حقیقت بیان نـشانههای خـداوند اسـت، از نظر جغرافیایی و تاریخی با فضای فکری مخاطبان اولیه قرآن سازگاری دارد، این نـکته بـه هیچوجه ازارزش محتوای جاودانه پیام [قرآن] نخواهد کاست. این آیات بهما میگویند که تنها خدای واحد مـتعال را بـپرستید که تمامی اجزای عالم بر عظمت و قدرتش گواهی میدهند.
من بر ایـن بـاورم که همین مطلب، با قدری تفاوت، در مـورد داسـتان عـیسی در قرآن نیز صدق میکند. گزارههای تاریخی مـحتملالوقوع کـه بسیاری از مسیحیان آنها را آشفته یافتهاند، اهمیت چندانی ندارند. مهم این است که قـرآن مـسیحیان را به پذیرش تفسیری از رسالت عـیسی، کـه خدامحور و مـنسجم اسـت، دعـوت میکند. این تفسیر [از رسالت عیسی] مـستلزم اذعـان به اینامر است که عیسی بنده متواضع خداوندِ یکتاست نه پسراو، و ایـنکه تـصلیب عیسی هیچ تأثیری بر اراده و قدرت خـدا در بخشایش گناه انسان نـدارد.
______________________________
۱٫ حـیوانی است شبیه به شتر امـا کـوچکتر که در جنوب آمریکا زندگی میکند.
باید گفت که اینک گفتگوی بین «محافظهکارانِ مـسیحی»، کـه همچنان بر معنای ظاهری تـجسّد خـدا در عـیسی پای میفشارند، و «سنتگرایانِ مـسلمان»، کـه بر صحت تاریخی هـمه مـطالب قرآن در مورد عیسی تأکید میکنند، به بنبست رسیده است. با این حال، برای مـسیحیانی کـه اجمالاً با نظریه مطرح شده در کـتاب اسـطوره تجسّد خـدا مـوافقند و مـسلمانانی که با نظریه مـن در مورد داستان عیسی در قرآن همگرایی دارند، باب گفتگو حداقل در چهار زمینه مفتوح است:
نخست، اگـر آنـچه در قرآن در مورد عیسی آمده ـ که بـه طـور عـمد داسـتانهای رایـج یا روشهای قـدیمی تـفسیر کتاب مقدس را منعکس ساخته است ـ به درستی در نظر گرفته شود، آیا نتایج حاصل از تحقیقات تاریخی ـ انـتقادیِ جـدید از خـاستگاه مسیحیت، با ارزیابی قرآن از عیسی و رسالتش مـطابقت دارد؟
دوم، اگـر آمـوزههای عـیسی، آنـطور کـه در اناجیل چهارگانه آمده، همان است که قرآن آن را به عنوان انجیل پاس داشته است که خداوند آن را به عیسی داده و دربردارنده نور، هدایت و ذکر است، در این صورت معنای جاودانه این تـعالیم [برای مسلمانان] چیست؟
سوم، تا چه حد مسلمانان میتوانند با مسیحیانی که عقیده تجسّد خدا را ـ به عنوان یک حقیقت متافیزیکی واقعی ـ وانهادهاند، همگرایی داشته باشند در حالی که این دسته از مسیحیان [نـیز هـنوز [بر این عقیدهاند که داستانهای کتاب مقدس در مورد عیسی و شخصیت خود عیسی نیز کانون منحصربهفرد قدرتتحوّلآفرینخدا درجهاناست؟(۴۰)
چهارم، آیا نویسندگان کتاب اسطوره تجسّد خدا در این دیدگاهشان بر صوابند که «عـقیده تـجسّد خدا در عیسی متناسب با عصری است که این نظریه در آن طلوع کرد»،(۴۱) و اگر چنین است آیا همین مطلب (عصری بودن) در مورد تفسیرِ غیر تـجسدیِ قـرآن از عیسی بیشتر صادق نیست؟
پینوشتها
۴۲٫ نـیل رابـینسون (Neal Robinson) پژوهشگر، رئیس بخش مطالعات اسلامی دانشگاه ولز انگلستان و فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد و دانشگاه بیرمنگام و از شاگردان جان هیک. وی پس از مطالعه و تحقیق درباره قرآن به آیین اسلام گـروید. رابـینسون به زبانهای عبری، لاتـین، یـونانی، فرانسه، آلمانی و عربی مسلط است. از رابینسون چندین کتاب و مقاله در زمینه قرآن کریم و پیامبر اسلام منتشر شده که از جمله آنها کتاب:
Christ in Islam and Christianity: The Representation of Jesus in the Quran and the Classical Muslim Commentaries (Basingstoke: Macmillan, 1991).
است. ترجمه این کتاب تحتعنوان مسیح در اسلام و مسیحیت. از سوی انـتشارات سـهروردی به زودی منتشر خواهد شد. (مترجم)
۴۳٫ John Hick (ed) The myth of God Incarnate (London: SCM, 1977).
این کتاب که خانم فرنسیس در تألیف آن نقش بسزایی ایفا کرد، اندکی پس از آن که من رساله دکترایم را در مورد انجیل لوقا تحت راهنمایی محققانهاش به پایان بردم، مـنتشر شـد. شاید او اکـنون خوشحال باشد که این کتاب و مباحثی که حول آن مطرح شده، قطار اندیشه را به حرکت در آورده و تا به ایـنجا رسانده که در این مقاله عرضه شده است.
۴۴٫ Ibid. P 179 f.
۴۵. از نظر مسلمانان، الفاظ قـرآن نـیز از آنـ خداست. بنابراین خدا خودْ عیسی را «مسیح» خوانده است. برای پرهیز از پیشداوری، تلاش میکنم تا در این مورد بـیانی را بـه کار ببرم که این فرض را نفیا یا اثباتا در نظر نگیرم. یادآوری میشود کـه آنـچه از قـرآن نقل کردهام مطابق نسخه اصل عربی چاپ مصر است و ترجمه به انگلیسی از نگارنده است.
۴۶٫ مـعجزه دمیدن روح در هیکل پرنده و زنده شدن آن در InfancyStoryofThomasآمده است که ترجمه سریانیِ آن در دوره قبل از اسلام وجـود داشته است، داستان درخـت خـرما و نهر آب در انجیل لاتین با عنوان GospleofPseudo-Matthewو داستان سخن گفتن عیسی در گهواره در ArabicInfancyGospel آمده است. این دو اثر اخیر در شکل فعلیشان مربوط به بعد از عصر نزول قرآناند، اما به نظر میرسد که گردآورندگان آنها از مـنابع پیشین سریانی استفاده کردهاند که آن منابع اکنون موجود نیست.
۴۷٫ See e.g. G.W.H. Lampe & K.J.Woolcombe, Essays on Typology, (London:SCM,1957).
۴۸٫ دراینمورد مقایسه کنید سفرپیدایش (۲۲:۱ـ۱۹) را با انجیل یوحنا(۱۹:۱۷ و۳:۱۶ و۱:۲۹). سفر پیدایش (۲۲:۲) از اسحاق به عنوان تنها فرزند ابراهیم یاد میکند، در حالی که در جای دیگر از سـفر پیـدایش (۱۶:۲) به این واقعیت تصریح شده که کنیزِ همسرِ او (هاجر) اسماعیل را برای او به دنیا آورده است. مسلمانان بر این باورند که ذبیح اسماعیل است نه اسحاق.
۴۹٫ سفر خروج (از ۸:۱ تا ۱۰:۲) را با انجیل مـتی (۲:۱۳ـ۱۸) مـقایسه کنید.
۵۰٫ مقایسه کنید قرآن (۱۹:۲۸) را با سفر اعداد (۱۲:۱۰ـ۱۶). مریم به خاطر آن که گفته بود «خداوند تنها از طریق موسی سخن نگفته است، بلکه از طریق او (مریم) و هارون نیز سخن گفته است»، مـجازات شـد. در ارتباط با این مطلب توجه به این نکته لازم است که اصطلاح «خواهرِ هارون» تنها در سفر خروج از کتاب مقدس (۱۵:۲۰) آمده است؛ جایی که او همچنین به عنوان یک پیامبر زن نـیز مـعرفی شـده است.
۵۱٫ مقایسه کنید یوشع (۴:۲) بـا انـجیل مـرقس (۳:۱۳).
۵۲٫ See L.W.Bamard, Justin Martyr:His life and Thought (Cambridge:CUP,۱۹۶۷),P.159.
۵۳٫ برای مطالعه جزئیات بیشتر در این مورد مراجعه کنید به:
C. Schedl, Muhammad und Jesus (Vienna: Herder, 1978) PP. 523-7.
۵۴٫ این کتاب به وسیله نگارنده از متن اصلی یونانی در «HKH IA H KAINH» به انگلیسی ترجمه شـده اسـت: (چـاپ دوم: London:BritishandForeinBibleSociety, 1958).
۵۵. رجوع کنید به انجیل مرقس، ۱:۱۴٫
۵۶٫ برای مثال مـراجعه کـنید به انجیل متی، ۵:۱۴ـ۱۹، ۶:۲۲، ۷:۱۳ و ۲۴ـ۲۷.
۵۷. برای مثال نگاه کنید به انجیل متی ۱۶:۲۵ و ۱۹:۲۱ و ۲۹٫
۵۸٫ نزدیکترین عبارت در این باره آیه ۸ از باب ۴ از انجیل مرقس اسـت.
۵۹٫ بـا ایـن توضیح، لازم نیست که چنین فرض بگیریم (آنطور که دانشمندان مـسلمان در نسلهای مختلف فرض گرفتهاند) که مسیحیان بهطور عمدی در متن انجیل دست برده و کلمه Parakletos را جایگزین Periklutosنمودهاند تا پیشگویی عـیسی در مـورد پیـامبر اسلام را از بین ببرند.
۶۰٫ انجیل لوقا، ۴:۱۸، مقایسه کنید با اشعیا، ۶۱:۱٫
۶۱٫ آنچه از اعـتقادنامه نـیقیه در این مقاله آمده، از متن یونانی با مشخصات زیر ترجمه شده است.
T. H. Bindley, TheOecumenicalDocumentsoftheFaith, fourth edition (London: Methuen, 1950) P. 64.
۶۲٫ متی ۱:۱۸ـ۲۵؛ لوقا ۱:۲۶ـ۳۸ و یوحنا ۱:۱۴٫
۶۳٫ مریم در آغـاز تـئوتاکاس (Theotokos) خـوانده میشد، در این باره نگاه کنید به:
Alexandria c. 324 J. Pelikan, The Christian Tradition, vol. 1 (Chicago: University of Chicago Press, 1971), P. 241.
درباره همیشگیبودن بکارت مریم نگاه کـنید بـه:
The Protoevangelium of James (19:2)
The Consecration of a Virgin and The Perpetual Virginity of Mary (8:52).
هـر دو منبع اشاره دارند به اینکه مریم پس از زایمان نیز باکره باقی مانده است.
۶۴٫ مقایسه کـنید عـروج اشـعیا (۱۱) و غزل سلیمان (۱۹).
۶۵٫ مقایسه کنید قرآن (۱۹:۲۹ـ۳۳) با The Arabic Infancy Gospel(1:2).
۶۶٫ A. Guillanme, The Life of Muhammad: A Translation of Ibn Ishaq””s Sirat Rasul Allah (Oxford: OUP. ۱۹۴۵) P. 271.
۶۷٫ در مورد غذا دادن به ۵۰۰۰ نفر رجوع کنید به مـتی ۱۴:۱۳ـ۲۱؛ مـرقس، ۶:۳۰ـ۳۴؛ لوقا، ۹:۱۲ـ۱۷؛ یوحنّا ۶:۱ـ۱۵. در مورد غذا دادن به ۴۰۰۰ نفر نگاه کنید به متی ۱۵:۳۲ـ۳۹ و مرقس ۸:۱ـ۱۰٫
۶۸٫ مـتی ۲۶:۱۷ـ۲۹؛ مـرقس ۱۴:۱۲ـ۲۵؛ لوقـا ۲۲:۱۴ـ۲۰؛ اول قرنتیان ۱۱:۲۳ـ۲۷٫ یادآوری میشود که گزارش یوحنّا از شام آخر به برکت دادن نان اشاره نکرده اسـت (ر.ک: یـوحنّا ۱۳:۱۷ـ۱ و ۲۶).
۶۹٫ با این حال قرآن به هیچ وجه دو حادثه را با هم مخلوط نکرده اسـت. قـرآن کـریم در جای دیگر تصریح دارد که واقعه نزول منّ در زمان موسی بوده است (۲۰:۸۰ و ۲:۵۷).
۷۰٫ سوره مائده که سـورهای طـولانی است، به ظاهر در بردارنده موضوعات متفاوت و بیارتباط با یکدیگر است. با ایـن حـال، مـن ثابت کردهام که این سوره دارای نظمی خاص و البته پیچیده است و با توجه به آن، سوره دارای اجـزای هـماهنگ اسـت. در این باره نگاه کنید به:
Neal Robinson, Hands Outstretched: Towards A Re-reading of Surat
al-ma””id””a, Journal of Quranic Studies III/I (2001) PP. 1-19.
۷۱٫ برای مثال نگاه کنید به اول پطرس: ۱:۳٫
۷۲٫ قـرآن (۱۹:۳۳) بـه مبعوث شدن او در رستاخیز عام اشاره کرده است. شبیه همین عبارت در مورد یحیای تعمیددهنده نیز آمده اسـت (۱۹:۱۵).
۷۳٫ بـنگرید به: قرآن ۷۵:۳۶ـ۴۰٫
۷۴٫ برای مطالعه بیشتر در مورد اینکه مفسّران قرآن چگونه این آیـه را تـفسیر کردهاند، بنگرید به کتاب نگارنده: Op. cit. 1991 pp. 127-141. این فـرضیه کـه شـخصی شبیه عیسی به دار آویخته شده است، احـتمالاً از داسـتانی نظیر آن در کوفه که در مورد امامان شیعه آمده، نشأت گرفته است. درباره اعتقاد بـه عـروج جسمانی عیسی هم باید گـفت کـه آن نیز از احـادیثی اسـتنباط شـده است که میگوید عیسی دوباره بـه زمـین بر میگردد تا دجال را بکشد.
۷۵٫ «خدای من، خدای من، چرا مرا رهـا کردهای؟» مـتی ۲۷:۴۶؛ مرقس ۱۵:۳۴٫
۷۶٫ برای مثال بنگرید به: قـرآن ۵۳:۱ـ۵٫
۷۷٫ برای مثال بنگرید بـه آیـات مربوط به نشانههای خدا: سـوره نـحل: ۱۰ـ۱۸، سوره حج: ۵ به بعد، سوره ملک: ۷ و سوره قیامت: ۳۶ـ۴۰٫
۷۸. قرآن ۳:۶۷ و غیره.
۷۹٫ See M.D.Coe & R. Koontz, Mexico: From the Olmocs to the Aztecs, fifth edition (London: Thames & Hudson, 2002); R. Townsend, The Aztecs, Second edition (London: Thames & Hudson, 2000); M. Miller &; K.Taube, An Illustrated Dictionary of the Gods and Symbols of Ancient Mexico & the Maya, (London: Thames & Hudson, ۱۹۹۳).
۸۰. موریس بوکایل و دیـگران از طـرفداران تفسیرِ به اصطلاح علمی هـستند. آنـها دلایـل محکمی برای اثـبات ایـنکه مطالب قرآن مطابق کـیهانشناسی جـدید است، ارائه نکردهاند. در این باره بنگرید به:
Neal Robinson, Sectarian and Ideological Bias in Muslim Translations of the Quran, Islam & Christian-Muslim Relations, 8/3 (1997), pp. 621-268 (esp. 269-274).
۸۱٫ Wiles in Hick, op. Cit. P. 9.
۸۲. Ibid. P. 4.