پارقلیطا و رسالت جهانی او در انجیل یوحنا (۱۸ ص)

پارقلیطا و رسالت جهانی او در انجیل یوحنا
نظر سایت اینفورس درباره این مقاله:
در زمینه بشارات به پیامبر اسلام منابع مختلفی وجود دارد. اما در میان بیش از ۳۰۰ بشارتی که نسبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، اهل بیت علیهم السلام و عصر ظهور وجود دارد، بشارت پارقلیطا، یکی از پر چالش ترین این بشارت هاست. چرا که از همان زمان صدر اسلام مطرح بوده و طبیعتا مسیحیان نیز شبهات زیادی را علیه آن مطرح کرده اند. در این مبحث پیشنهاد ما این است که کتاب احمد موعود انجیل تالیف آیت الله سبحانی را نیز به عنوان مکمل این مقاله که در همین سایت موجود است را دانلود کرده و بخوانید. – طباطبایی
ضمیمه | اندازه |
---|---|
۱٫pdf | ۴۳۹٫۶۲ کیلو بایت |
معرفت ادیان ،سال سوم، شماره پاییز، ۱۳۹۱، ص ۷ ـ ۲۴
Ma’rifat-i Adyān, Vol.3. No.4, Fall 2012
ناصر جدیدی* / محمد اقبال قاضی**
چکیده
مسلمانان معتقدند که در کتب ادیان مختلف، اشاراتی مبنی بر ظهور پیامبراکرم(ص) و رسالت جهانی وی شده است. گوشهای از این اشارات در عهدین، با وجود تحریف فراوان در اعصار مختلف، باقی مانده است. برای نمونه، در انجیل یوحنا، که بحث محوری آن رسالت جهانی پارقلیطا است، به جاودانگی دین و آیین او اشاره دارد. پارقلیطی، به اعتقاد مسلمانان برخلاف توصیه مسیح در اعصار مختلف مورد بی مهری قرار گرفته است؛ گروههای مختلف مسیحی، همواره سعی در تحریف داشته و هریک سعی نمودهاند به نحوی آن را برخلاف واقعیتهای موجود توجیه نموده، تفسیری متفاوت با شواهد و قرائنی که حاکی از رسالت جهانی پارقلیط است ارائه نمایند.
بدینترتیب، این سؤال مطرح میشود که استدلال مسلمانان در برابر منکران انعکاس رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) در انجیل یوحنا چیست؟
در بابهای ۱۴ و ۱۶ انجیل، از واژهای به نام «پارقلیطا» با رسالتی جهانی سخن رفته است. محققان مسلمان معتقدند شواهد مطمئن و موثقی وجود دارد که مراد از این واژه، همان «احمد»ی است که قرآن با قاطعیت تمام از ابدیت و جهانشمول بودن تعالیم وی سخنها میگوید.
کلیدواژهها: پیامبر اکرم(ص)، پارقلیط، مسیح، انجیل، رسالت جهانی.
* استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجفآباد
** دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ اسلام دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجفآباد rayhan1391@yahoo.com
دریافت: ۱۷/ ۱۲/ ۱۳۹۱ ـ پذیرش: ۷/ ۵/ ۱۳۹۲
مقدمه
پیامبراکرم(ص) در سال ۶۱۰ میلادی در غارحرا، در شمال شرقی شهر مکه، از جانب خدای متعال بهوسیله جبرئیل امین به پیامبری مبعوث گردید (شراب، ۱۳۸۳، ص ۱۳۱). مسلمانان و مورخان مسلمان به اتفاق پذیرفتهاند که پیامبراکرم(ص) در روزهای آغازین رسالت خود، با توجه به نزول آیات قرآن بهوسیله فرشته وحی دریافت که دین اسلام منحصر به شبهجزیره عربستان و با قبایل بدوی آنجا نیست، بلکه بایستی خود را برای رسالتی عظیم آماده نموده و بهدنبال ارسال و ابلاغ تعالیم اسلام به اقصی نقاط جهان باشد.
برخلاف اعتقاد مسلمانان، تعدادی از مستشرقان یهودی و مسیحی، رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) را انکار نموده و اعتقاد دارند که پیامبراکرم(ص) هرگز بهدنبال نشر و تبلیغ دین اسلام به خارج از شبهجزیره عربستان نبوده، ایشان هرگز جهان خارج از عربستان را نمیشناخت. و این مورخان اسلامی بر هستند ضمن بیان این مسئله، برای آن شاخ و برگ ساخته و چهره پیامبراکرم(ص) را جهانی جلوه دادهاند (وات، ۱۳۴۴، ص ۲۴۴؛ غزالی مصری، ۱۳۶۳، ص ۱۷۸-۷۹؛ آرمسترانگ، ۱۳۸۳، ص ۱۱۱). اما محققان مسلمان اعتقاد دارند که مفسران و محدثان اسلامی، نهتنها از بین آیات و روایات موثق اسلامی به رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) پیبردهاند، بلکه آن را مستند به آیات و روایات کتب مقدس ادیان مختلف نیز میدانند.
در این مقاله برآنیم، که منحصرا در انجیل یوحنا رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) را جستوجو نموده، تا شبهات و زوایای مبهم این بحث را با توجه به منابع مختلف مورد بررسی قرار دهیم. پیش از بحث پیرامون رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) در انجیل یوحنا، بیان مطالب مختصری پیرامون انجیل و قرآن، و ضروری بهنظر میرسد.
نگاه قرآن به انجیل و مسئله تحریف
خداوند در قرآن، مسیح(ع) را جزء پیامبران بزرگ الهی معرفی و در آیههای متعدد به ستایش از وی میپردازد و ایشان را انسانی پاکطینت و مبارز میداند که برای نجات همنوعان خود از یوغ ظالمان و جباران زمان، همواره در تلاش و تکاپو بوده است. کتاب وی را در کنار فرقانی، که بر پیامبرخاتم(ص) نازل شده است، میستاید و آن را هدایتی برای بشریت میداند. نهتنها ستایش و تمجید مسیح(ع) در قرآن به فراوانی یافت میشود، بلکه خود مسیح نیز در جمع یاران خود به این نکته اذعان نموده است که پارقلیط (احمد)ی، که در آینده بهعنوان «روح راستی» قدم به عرصه جهان خواهد گذاشت، از مجد و عظمت مسیح(ع) سخن خواهد گفت و به ستایش از ایشان خواهد پرداخت: «و چون بیاید آن پارقلیطا که من بهسوی شما خواهم فرستاد، از جانب پدر، روح راستی که از جانب پدر میآید، او درباره من شهادت خواهد دهد» (یوحنا: ۱۵/۲۶).
در قرآن کریم، دوازده بار از انجیلی که بر مسیح(ع) نازل شده است یاد میشود. قرآن در این زمینه تأکید دارد که انجیل وحی الهی است که آن را خداوند متعال بر بنده و پیامبر خود مسیح(ع) نازل فرموده است. (آلعمران: ۳، ۴۸، ۶۵؛ مائده: ۴۶، ۴۷، ۶۶، ۶۸، ۱۱۰؛ اعراف: ۱۵۷؛ توبه: ۱۱۱؛ فتح: ۲۹).
از ستایش انجیل توسط قرآن، بهعنوان تنها کتاب آسمانی، که از دستبرد و تحریف در امان بوده است (حجر: ۹) میتوان پی برد کتاب مقدسی که هماکنون در اختیار داریم، با انجیلی که در گذشته موجود بوده است، تفاوت شایانی دارد؛ چراکه در قسمتهای مختلف آن، مطالبی میتوان یافت که به حریم منزه خداوندی راهی نداشته و شأن والای وحی الهی هرگز آن را نمیپذیرد و وجدانهای پاک و آگاه نیز ساحت مقدس وحی خداوندی و انبیای بزرگ الهی را مبرا از این مسائل میدانند (متی: ۱۱/۱۸ـ۱۹؛ متی: ۲۶/۲۹؛ مرقس: ۱۴/۲۵؛ لوقا: ۸/۲-۳). هرچند از برخی آیات قرآن چنین مستفاد میگردد که به اجمال، وحیانی بودن برخی آموزهای این کتاب را پذیرفته و آن را تأیید مینماید (شاکر، ۱۳۸۴)، اما بهطور کلی دانشمندان مسلمان اعتقاد دارند با توجه به اینکه قرآن هیچگاه انجیل را بهصورت جمع (اناجیل) به کار نبرده است، بایستی صحبت از یک انجیل باشد و اناجیلی که هماکنون در اختیار داریم، آمیزهای از سخنان مسیح(ع) و افراد دیگر است که در گذر زمان بر اثر حوادثی منجر به تحریف لفظی و معنوی در ترجمههای انجیل شده است (رحیم اف و قیومی، ۱۳۹۰).
در اینکه در عهد پیامبراکرم(ص) و در زمان بعثت ایشان، آیا اصل انجیل وجود داشته است یا خیر، اختلافنظر وجود دارد؛ برخی معتقدند با توجه به روایاتی (سیوطی، ۱۴۲۱ق، ج ۶، ص ۱۷۸ـ۱۷۷)، برخی از حقیقتجویان مسیحی و غیرمسیحی مثل سلمان فارسی نسخههایی از اصل انجیل را در اختیار داشتهاند. در کتب امامیه نیز (کلینی، ۱۴۰۵ق، ج ۱، ص ۴۵ـ۴۴)، به اصل انجیل در نزد امامان اشاره شده است. (معتمدی، ۱۳۸۳). از سوی دیگر برخی دانشمندان مسلمان، از جمله رحمتالله هندی معتقدند که انجیل اصلی در دست نیست و پیش از بعثت پیامبراکرم(ص) از بین رفته است. اناجیلی را که امروزه موجود است، بهمنزله کتاب تاریخی هستند که شامل روایات صحیح و کاذب میباشند (کیرانویی، ۱۴۱۰ق، ج ۲، ص ۳۸۷). از بزرگان امامیه آیتالله معرفت نیز این نظریه را تأیید میکند (رحیماف و قیومی، ۱۳۹۰). در همین راستا اهلبیت(ع) نیز عهدین را تحریفشده میدانند. این مسئله را میتوان بهروشنی در سیره و گفتار آنان مشاهده نمود (همامی و پوراسماعیل، ۱۳۸۵). به هر حال، مفسران نیز با توجه به آیه «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ» (نساء: ۴۶)، وجود هر نوع تحریف لفظی و معنوی را در کتابهای آسمانی، از جمله انجیل امری روشن دانستهاند (صابونی، ۱۳۸۳، ص ۱۳۱). پس با توجه به این مسئله، انواع تحریف لفظی، اعم از تبدیل لفظ به لفظ و زیاده و نقصان در لفظ در این کتاب اتفاق افتاده است. از جمله دانشمندانی که معتقدند این نوع تحریف صورت گرفته است، میتوان به فخررازی، شیخ طوسی، ابنحزم اندلسی، زمخشری، علّامه بلاغی، آلوسی، بیضاوی، طبرسی، ابوالفتوح رازی، رحمتالله هندی، علّامه طباطبائی، محدث نوری، فخرالاسلام اشاره کرد (رحیم اف و قیومی، ۱۳۹۰). اما برخلاف آنچه که بیان گردید، برخی نویسندگان اعتقاد دارند که تطبیق اناجیل امروزی با اناجیل بسیار قدیمی، نشاندهنده عدم تغییر اناجیل امروزی است (سلیمانی، ۱۳۸۱). به نظر میرسد، این نظریه نمیتواند قابل قبول باشد؛ چراکه دلایلی بر رد آن وجود دارد: بهعنوان نمونه دوازده آیه از انجیل مرقس وجود دارد که مورد تردید است؛ زیرا نسخههای بسیار قدیمی از این انجیل وجود دارد که فاقد این آیات میباشد، از سوی دیگر، چندین خاتمه متفاوت برای این انجیل یافت شده است و دیگر اینکه، خاتمه انجیل لوقا (۲۰: ۱۶-۹)، با دو نسخه از قدیمیترین انجیلهای دستنویس مربوط به قرن چهارم میلادی تطبیق ندارد. در مورد انجیل متی نیز این امر صادق است؛ زیرا نمونههایی از کم و زیاد شدن مطالب انجیل متی را میتوان در جلد یک کتاب انیس الاعلام فی نصره الاسلام تألیف فخرالاسلام ملاحظه نمود (همامی و پوراسماعیل، ۱۳۸۵).
این مسئله در رساله پولس رسول که برای گروهی از مسیحیان به نام فرقه غلاطیان نوشت و گفتههای یوحنای حواری یا به تعبیر مسیحیان یوحنای رسول نیز بهروشنی پیداست که پس از کم و زیاد شدن کلام خدا و گفتههای مسیح توسط افرا سودجو آنان را مورد لعن و نفرین قرار دادند (خیرخواه، ۱۳۵۵). جان الدر دانشمند مسیحی در باستانشناسی کتاب مقدس، با وجود آوردن توجیهات فراوان برای حل مسئله تناقض و ناسازگاریهای موجود در مطالب اناجیل، بهروشنی تلخی تحریف را نیز اذعان نموده است (همان). با این وجود، در لابهلای همان متون تحریف شده، آیات و جملات قابل تأملی وجود دارد که بهعقیده پژوهشگران مسلمان مهر تأییدی است بر آیات قرآن که پیشگویی مسیح را مبنی بر ظهور پیامبر موعود و رسالت جهانی او بیان کرده است. مسلمانان اعتقاد دارند که منابع مختلف انجیل، با وجود تحریف فراوان، باز هم پیامبراکرم(ص) را مبشر پیامبر رحمت و موعودی میداند که پیامآور صلح و آزادی برای جهانیان بوده و بهعنوان خاتم سلسله پیامبران الهی برای سعادت و کامیابی انسانیت گام به عرصه جهان خواهد گذاشت. تعالیم اسلامی وی تا قیام و قیامت جاری و ساری خواهد بود.
عهد جدید
آنچه را که بهعنوان عهد جدید میشناسیم، متشکل از ۲۷ قسمت است که علاوه بر چهار انجیل «متی» «مرقس» «لوقا» و «یوحنا»، شامل ۲۱ رساله میباشد که منسوب به پولس و دیگران میباشد. در بین اناجیل اربعه، سه انجیل اول بهعنوان اناجیل همه نظر شناخته میشوند. اما انجیل چهارم «یوحنا»، از لحاظ محتوا و ثبت حوادث متفاوت با سه انجیل مذکور میباشد (استرآبادی، ۱۳۸۸، ص ۸۹).
مورخان اعتقاد دارند که اناجیل، دستنوشته خود مسیح نیست، بلکه بعدها بهوسیله افراد مختلف نوشته شدهاند (ناس، ۱۳۸۸، ص ۵۷۶). به قولی اناجیل زمانی مکتوب شدند که از «آن زمان به بعد مسیح(ع) یک پیامبر نبود، بلکه به کلمه تبدیل شده بود و البته کلمه خدا» (داود، ۱۳۶۱، ص ۲۱۹). درواقع، سخنان مسیح(ع) با سخنان حواریون آمیخته گردید و بیشتر مطالب آن را قصهها تشکیل میدهد و احکام بسیار اندکی درآن وجود دارد (ابنخلدون، ۱۳۶۳، ج ۱، ص ۴۴۶). خود مسیحیان اعتقاد دارند که نویسندگان کتب عهد جدید پیامبر نبودهاند، اما آنچه را که تحریر نمودهاند، با الهام الهی آن را دریافت نمودهاند (شاکر، ۱۳۸۴، ص ۷۸). نکته جالب و حائز اهمیت اینکه هیچ کدام از اناجیل به زبان آرامی، یعنی زبان مادری حضرت مسیح و حواریون او نیست، بلکه تمام آنها ابتدا به زبان یونانی نوشته شدهاند (داود، ۱۳۶۱، ص ۲۲۰-۲۲۱). و اناجیل مذکور بعدها بهوسیله مترجمان آنها به زبانهای دیگر از جمله عبری ترجمه شدهاند.
در تاریخ کتابت اناجیل نیز بهوسیله نویسندگان آنها در بین مورخان اختلافنظر وجود دارد. هیچگاه برای تحریر آنها، تاریخ معینی ارائه نشده است. اما تقریباً برای مورخان امری مسلم است که تاریخ تألیف قدیمیترین انجیل موجود از سال۵۰ میلادی زودتر نیست. این امر موجب شده است تا اصالت و استحکام اناجیل توسط منتقدان مسیحیت به چالش کشیده شود (استرآبادی، ۱۳۸۸، ص ۹). بهگونهای که اینگرسال افسر و نویسنده برجسته آمریکایی در انتقاد از عهدین در کتاب معروف خود ببهنام چه کسی عهد جدید را نوشت مینویسد: «اولین ذکری که از یکی از اناجیل گردیده، ۱۸۰ سال بعد از مسیح بوده» است (نخعی، بیتا، ص ۲۵). در دورههای مختلف، بخصوص قرون اول مسیحیت، اناجیل متعددی در بین مردم رایج بوده است که هریک از مردم بر حسب سلیقه از آن استفاده نمودهاند. نویسنده کتاب پیامبر موعود، به نقل از دایرهالمعارف انگلیسی، اسامی ۲۵ مورد از آن اناجیل را نام میبرد (دریایی، ۱۳۷۶، ص ۱۲۶-۱۲۷).
هورن، یکی از مفسران بزرگ اناجیل در باب دوم قسمت دوم از جلد چهارم تفسیرش در سال ۱۸۲۲ میلادی مینویسد:
از باب زمان تألیف اناجیل، آنچه بما از مورخان قدیم کنیسه رسیده ناتمام و غیرمعین است… و پیران پیشروان قدیم ما تصدیق و تسلیم هر نقل بی پا و هر روایت بیمستند را کردند و همان را نوشتند… و همین نقلهای بیپا و روایتهای بیسند دست به دست رسید از هر کاتبی بکاتبی دیگر (نخعی، بیتا، ۲۵).
بشارتهای انجیل یوحنا مبنی بر رسالت جهانی پیامبراکرم(ص)
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
(حافظ، ۱۳۸۴، ص۴۱).
محققان مسلمان معتقدند در اناجیل، اشارههای زیادی در باب ظهور پیامبراکرم(ص) و جنبههای گوناگون زندگی ایشان شده است. لازم به یادآوری است روشنترین بشارتها مبنی بر ظهور پیامبراکرم(ص) و رسالت جهانی ایشان را انجیل برنابا، که یکی از حواریون به نام مسیح(ع) بوده است، ثبت کرده است. به اعتقاد دانشمندان مسلمان، انجیل برنابا، تنها انجیلی است که کمتر مورد دستبرد سودجویان قرارگرفته است؛ زیرا مطالعه انجیل مذکور در سال ۴۹۲ میلادی توسط پاپ جلاسیوس اول منع گردید (سبحانی، ۱۴۱۲ق، ج ۳، ص ۴۵۳؛ همامی و پوراسماعیل، ۱۳۸۵). از آن پس این انجیل، مورد کم لطفی و بیحرمتی سردمداران کلیسا قرار گرفت. به همین دلیل لازم است از بشارتهای این انجیل مبنی بر رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) صرفنظر نموده و تنها به بشارتهای انجیل مورد احترام و وثوق اصحاب کلیسا یعنی یوحنا اکتفا نماییم.
بشارت انجیل یوحنا بر رسالت جهانی پیامبراکرم(ص)
با توجه به آیه ۶ سوره صف، که بشارت مسیح را مبنی بر آمدن پیامبری با نام «احمد» بعد از وی بیان میکند، پژوهشگران مسلمان همواره بر آن بودهاند تا تحقیقاتی را در این زمینه در اناجیل داشته باشند. ایشان در این زمینه، به جملاتی از انجیل یوحنا استناد میکنند که واژه «فارقلیط» در آن استعمال شده است. هرچند مقالهای وجود دارد که به نظر میرسد آن تطبیق واژه «فارقلیط» در انجیل یوحنا بر «احمد» بینتیجه حتی مضر میباشد (سلیمانی، ۱۳۸۱، ص ۵۵-۵۱). بینتیجه از این جهت که این واژه در قرون ماقبل از اسلام بهصورت فعلی و به معنی «روح القدس» استعمال گردیده است. نویسنده مقاله معتقد است اگر چه معنای این واژه در زبان سریانی، احمد یا محمد باشد، اما نهتنها بهصورت قطعی، بلکه بهصورت ظنی نیز نمیتوان این مسئله را اثبات نمود؛ زیرا قرآن کریم به وجود نام پیامبراکرم(ص) در انجیل تصریح ندارد. این تلاش بی نتیجه است.نهایت امر اینکه چون این مسئله انسان را درباره قرآن به شبهه میاندازد مضر به نظر میرسد (همان).
برای روشن شدن بحث، دو نمونه از اشارههایی که در آنها، رسالت جهانی فارقلیط از آنجا دریافت میگردد، مطرح میشود:
۱٫ «اگر دوست میدارید مرا، پس حفظ کنید وصیتهای مرا و من طلب میکنم از پدر تا بدهد به شما فارقلیطی دیگر تا باقی بماند با شما همیشه روح حقی که طاقت ندارد عالم اینکه قبول کند او را، چون که او را ندیده و نشناخته، و شما میشناسید او را، زیرا که او ساکن است نزد شما و او ثابت است در شما» (استرآبادی ۱۳۸۸، ج ۱۴، ص ۱۵).
البته تعبیر خداوند با کلمه «پدر»، به دلیل تحریفاتی است که بعدها در کتب مسیحیت و بالطبع در عقاید آنان ایجاد گردید. هرچند که برخی از دانشمندان، فرزند بودن عیسی برای خداوند را به شکل مجازی آن مسئله، یعنی فرزندی نعمت و محبت تفسیر نمودهاند (ابوزهره، ۱۳۷۳، ج ۱، ص ۴۹۴ـ۴۹۳). در مورد اینکه «او ساکن است نزد شما»، بایستی گفت: این کلمات نیز از تحریفات تاریخی این عبارات میباشد؛ زیرا اگر به متون قدیمی انجیل از جمله چاپ سالهای ۱۸۱۶، ۱۸۲۵، ۱۸۲۸ و… نظر بیفکنیم، بهجای عبارت فوق، این جمله «به نزد شما خواهد آمد» آمده است (کیرانویی، ۱۴۱۰ق، ج ۴، ص ۱۲۰۳).
۲٫ «لیکن حق را میگویم به شما؛ اینکه بهتر است برای شما اینکه بروم من؛ زیرا که اگر من نروم، نمیآید به نزد شما فارقلیط، پس اما اگر بروم، میفرستم او را به جانب شما پس هرگاه آمد او، پس سرزنش میکند عالم را برگناه و بر نیکی و بر حکم» (استرآبادی، ۱۳۸۸، ج ۱۶، ص ۸-۷).
لازم به یادآوری است در بعضی از ترجمههای فارسی، مثل کتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همدانی، انجمن کتاب مقدس و… بهجای واژه «فارقلیط» واژه «تسلیدهنده» آمده است. اما آنچه حائز اهمیت است، عبارت موجود در اصل سریانی کتاب انجیل یوحناست که در آنجا «پارقلیطا» بیان شده است.
اما اصل سریانی جملات انجیل یوحنا، که کلمه پارقلیط در آنها استعمال شده است، چنین است: «وَ اَنا بِت طالبِن مِن بَبِی وَخینَ پارقَلیطا بِت یبِل لُوخُون هَل اَبَد» (دریایی، ۱۳۷۶، ص ۴۱۸)؛ «لاّ اَن سَرَستُوتا بِمَرِون اِلَّوخُون دِصپایلا قَتَوخُون دِاَن اِن لااِزَن پارقَلیطاً لِی اَتِی لِکسلَوخُون اِینَ اِن اَزِن بِت شادِرِنّه لِکسلَوخُون» (همان).
عبارات فوق، جملات بابهای ۱۴ و ۱۶ انجیل یوحناست. به اعتقاد دانشمندان مسلمان، با وجود دستبرد فراوان، اما مشیت خداوندی برآن بوده است که کلماتی از آن محفوظ بماند تا باز هم سندی برای ادعای قرآن، مبنی بر رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) در انجیل باشد. هرچند مترجمان انجیل بخواهند آن کلمات را مطابق میل خود ترجمه و تفسیر کنند! در همین راستا قرآن با قاطعیت از بشارت مسیح(ع) برای پیروان خود، مبنی بر ظهور پیامبر موعودی به نام «احمد» خبر میدهد. «وَ إِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ» (صف: ۶)؛ و هنگامى که عیسى پسر مریم گفت: اى فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا بهسوى شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق مىکنم و به فرستادهاى که پس از من مىآید و نام او «احمد» است بشارتگرم. پس وقتى براى آنان دلایل روشن آورد، گفتند: این سحرى آشکار است».
از آن حضرت(ص) نیز روایت شده است هنگامی که جمعی از یارانش از او خواستند درباره خودش سخنی بگوید، ایشان فرمودند: «من حاصل دعای پدرم ابراهیم(ع) هستم؛ و همان کسی هستم که عیسی(ع) بشارت داده است…» (ابنکثیر دمشقی، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۲۷۵).
روشن است که عبارات فوق از انجیل یوحنا، به جاودانگی رسالت جهانی «پارقلیطا» اشاره دارد. نکته کلیدی عبارات فوق، همان واژه «پارقلیطا» است. شواهد و قرائن موثق و فراوانی وجود دارد که واژه «پارقلیطا» در ادوار مختلف، جهت کتمان بعضی از واقعیتها مورد حمله شدید قرار گرفته است. نتیجه این کار، تخریب ساختاری کلمه و بالطبع، دگرگونی معنایی آن بوده است. به همین دلیل، امروزه این کلمه بهجای «ستودهترین» به روحالقدس، تسلیدهنده، و غیره ترجمه و تعبیر میشود. حال سؤال این است که اصل کلمه چه بوده و چگونه این کلمه تغییر کرده است؟
گفتیم که اصل اناجیل به زبان یونانی کتابت شدهاند. بسیاری از اناجیل دیگر مطابق با اصل یونانی معتبر آن ترجمه نشدهاند؛ زیرا اصل این کلمه در زبان یونانی «پریکلیتوس» (پارقلیط) است، بهمعنای «ستودهترین»، نه «پاراکلیتوس» (فاراقلیط) بهمعنای «تسلیدهنده»؛ زیرا این کلمه بعدها بهوسیله مترجمان از روی اشتباه یا عمد، تغییر پیدا نموده و آن را در زبان فرانسه به (Consolateur) و در زبان انگلیسی به (Comforter) ترجمه کردند. این هر دو بهمعنای «تسلیدهنده» میباشد (دریایی، ۱۳۷۶، ص ۲۱۲). و این اشتباه و یا خیانت بزرگی است که در این زمینه اتفاق افتاده است.
برخی دانشمندان غربی نیز احتمال این تغییرات عمدی را در ادوار مختلف، در عبارات مربوط به موعود مسیح را مطرح نمودهاند (کریمی، ۱۳۸۶). گود فری هیگینز باستانشناس معروف انگلیسی، در کتاب Anacalypsis خود، تصریح میکند که این کلمه همان کلمهای است که مسیح(ع) پیامبراکرم(ص) را معرفی نموده و معنی آن همان محمد(ص) میباشد اینکه آن را (Comporter) (تسلیدهنده) ترجمه کنند، خطا و اشتباه است (عامری، ۲۰۰۵، ص ۴۶).
سند شاهد این مدعا، بررسی جزء به جزء «پریکلیتوس» واژه اصلی استفادهشده در اصل یونانی انجیل یوحنا میباشد، در زبان یونانی پیشوند «peri» بهمعنای «خیلی، بسیار» و نیز کاربردی معادل پسوندهای «- تر، – ترین» در فارسی دارد. کلمه (kieos) نیز بهمعنای ستایش، حمد، شکوه و جلال میباشد. بنابراین این کلمه بهمعنای ستودهترین، باشکوهترین و ارجمندترین میباشد که دقیقاً معادل کلمه «احمد» یا «محمد» در زبان عربی است (داود، ۱۳۶۱، ص ۲۳۸-۲۳۹). شاهد این مدعا میتواند نسخه عبری انجیل «علزعویر» باشد که از روی نسخه یونانی قدیمی (سال ۱۶۲۴م) ترجمه گردیده است. این انجیل بهجای «پاراقلیط» «پاراکلیتوس» بهمعنای «تسلیدهنده» (ترجمه امروزی)، کلمه پرقلیط (پریکلیتوس) بهمعنای «احمد» ذکر نموده است (دریایی، ۱۳۷۶، ص ۲۰۰). ابنهشام متوفی ۲۱۸ق سیرهنویس معروف نیز با آگاهی از متون کهن کلمه «برقلیطس» (پریکلیتوس) را معادل کلمه «محمد» میداند (ابنهشام، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۱۵۱). از سوی دیگر، مؤلف کتاب تاریخ گزیده که کتاب تاریخی خود را بیش از هفتصد سال پیش تحریر نموده، معتقد است که نام پیامبراکرم(ص) در زبور داود نیز فارقلیطا درج شده است (مستوفی، ۱۳۶۴، ص۱۶۷). در همین زمینه نویسنده کتاب شرف النبی (متوفی ۴۰۶ق)، زمانی که اسامی پیامبران الهی را بیان میکند، تأکید میکند که مسیح(ع) پیامبراکرم(ص) را «فارقلیط» نامیده است (واعظ خرگوشی، ۱۳۶۱، ص ۱۰۶-۱۰۷). از خود پیامبراکرم(ص) نیز روایت شده است که خود آن حضرت متذکر میشود که نام وی در انجیل «البارقلیط» بیان شده است (حلبی، ۱۴۰۰ق، ج ۱، ص ۳۵۳). در دایرهالمعارف بزرگ فرانسه، که به دست مستشرقین تدوین شده است، عبارات مهمی در تأیید این مطالب بهچشم میخورد که بسیار مهم است:
محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. کلمه «محمد» به معنی بسیار حمد شده است، و از ریشه «حمد» که به معنی تجلیل و تمجید است، مشتق گردیده، و بر اثر تصادف عجیب، نام دیگری که آن هم از ریشه «حمد» است و مرادف لفظ محمد میباشد، یعنی «احمد» ذکر شده که احتمال قوی میرود، مسیحیان عربستان، آن لفظ را بهجای «فارقلیط» به کار میبردند. احمد یعنی بسیار ستودهشده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ «پیرکلتوس» است که اشتباهاً لفظ «پاراکلتوس» را جای آن گذاردند، به این ترتیب نویسندگان مذهبی مسلمان مکرر گوشزد کردهاند که مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اکرم است. قرآن مجید نیز آشکارا در آیه شگفت انگیز سوره صف به این موضوع اشاره میکند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۳، ص ج ۲۴، ص ۷۶).
کارلونیلنو مستشرق معروف ایتالیایی نیز معنی این کلمه را «حمد زیاد» میداند که بر کلمه «احمد» مورد اشاره سوره صف تطبیق میکند (طهطاوی، ۱۳۹۸ق، ص ۸۹۳).
پروفسور عبدالاحد داود در کتاب محمد در تورات و انجیل اشاره میکند که کلمه «فاراقلیط» بهمعنای «تسلیدهنده» نیست، بلکه کلمهای است ساختگی. این کلمه اصلاً در زبان یونانی کلاسیک وجود ندارد. ایشان با قاطعیت مینویسد:
هر کس که اندکی یونانی بداند، خواهد گفت که واژه یونانی معادل تسلیدهنده و شفیع (parakalon) «پرکالون» است. اگر به کتاب مراثی (نیاحات) یرمیاه نبی مراجعه کنید. ملاحظه خواهید کرد که واژه عبری «مناخم» یعنی «تسلیدهنده، دلداریدهنده، مسکن» همه جا در یونانی به پرکالون ترجمه شده است (داود، ۱۳۶۱، ص۳۳).
از سوی دیگر فارقلیط را که کلمهای است سریانی، برخی از نویسندگان آن را مشتق از کلمه «فاران» به معنی مکه و «القلیط» به معنی «حامد و احمد و…» میدانند (صالح، بیتا، ص ۲۰۳). علّامه مجلسی در بحارالانوار نیز کلمه «فارقلیط» را مترادف «محمد» و «احمد» در زبان عربی دانسته، مینویسد: «معناها الذی یذکره الناس بالخیر و یحمدونه. و هو مرادف لمحمد و احمد» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۱۵، ص ۱۷۸).
از نکات جالب توجه و شگفتانگیز این اسم، این است که در هیچیک از آثار یونانی، شخصی که اسم او «پریکلیت» بهمعنای «احمد» باشد، وجود ندارد. از روی دیگر، در بین عربها نیز کسی نمیتوان پیدا کرد که قبل از پیامبراکرم(ص) به این اسم مسمی بوده باشد (داود، ۱۳۶۱، ص ۲۳۹). قطعاً این به این دلیل است که این مسئله در آینده بهانه و دستاویزی برای بهانهجویان قرار نگیرد. اما این مسئله در تاریخ به اثبات رسیده که پیامبراکرم(ص) را از دوران طفولیت، با دو نام صدا میزدند: یکی از آن دو، محمد و دیگری، احمد بوده است. اسم اول را جدش عبدالمطلب و دومی را مادرش آمنه برای او انتخاب کرده بود (حلبی، ۱۴۰۰ق، ج ۱، ص ۱۲۸). از خود پیامبراکرم(ص) نیز حدیثی روایت شده که یکی از نامهای خود را احمد میداند: «قال رسولالله(ص): لی خمسه أسماء: أنا محمد، وأنا أحمد، وأنا الماحی الذی یمحو الله بی الکفر، وأنا الحاشر الذی یحشر الناس على قدمی، و أنا العاقب» (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۱۶، ص ۱۲۹).
در نهایت، اگر از تغییراتی که اربابان کلیسا بر این کلمه یونانی بهوجود آوردهاند صرفنظر کنیم، نمیتوان بسیاری از حقایق تاریخی را انکار کرد. حتی کلمه «پاراکلیتوس» بهمعنای تسلیدهنده را بهجای «پریکلیتوس» بهمعنای احمد، بپذیریم، باز هم این سؤال مطرح است که چه کسی میتواند پس از مسیح بیاید تا مصداق واقعی بشارت او باشد و تعالیمش مرهم و تسلای دلهای شکسته جهانیان از جور و بیعدالتی زمان باشد؟ «و او چون بیاید جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت» (یوحنا: ۱۶/۹).
دلایل رد تعبیر «پارقلیطا» به «روحالقدس»
مفسران انجیل اعتقاد دارند که منظور از «پارقلیطای» در انجیل، همان «روحالقدس» است. بشارت مسیح(ع) صرفاً جهت ظهور ایشان بوده است، نه شخص دیگری. اما دانشمندان مسلمان بههیچوجه این عقیده را نمیپذیرند، معتقدند شواهد و قرائن موثقی در باطل بودن نظریه آنها وجود دارد:
۱٫ تا اوایل قرن چهارم میلادی (سال ۳۲۵م)، که شورای نیقیه برگزار گردید، مفهوم «روحالقدس» نزد مسیحیان آنچنان متعالی نبود که از آن تعریفی ارائه گردد تا اینکه در سال ۳۸۶ میلادی در شورای کلیسا که در قسطنطنیه تشکیل گردید، روحالقدس بهعنوان ضلع سوم کیش مسیحیت در ردیف پدر و پسر قرار گرفت (داود، ۱۳۶۱، ص۲۳۰).
۲٫ مهر و محبتی که مسیح(ع) به رخ امت خود میکشد، حاکی از این است که ممکن است عدهای از آنها از فرمانش مبنی بر اطاعت شخص مورد اشاره سرپیچی کنند. لذا او از طریق تحریک عواطف میخواهد آنها را به این امر وا دارد. درحالیکه اگر منظور مسیح(ع) روحالقدس بود، هرگز نیاز به چنین زمینهسازی نبود؛ زیرا طبیعت روحالقدس چنان است که پس از نزول میتواند در قلبها نفوذ کند و بر آنان تأثیر بگذارد. بنابراین اینچنین تبلیغ میتواند برای پیامبر موعودی باشد که مقبولیت او نیاز به زمینهسازی دارد (دریایی، ۱۳۷۶، ص ۱۱۹).
۳٫ از تعبیر پارقلیطا به روح القدس، میتوان نتیجه گرفت که نبوت مسیح به مخاطره میافتد؛ زیرا در جملات فوق، آمدن روحالقدس مشروط به رفتن مسیح(ع) میباشد. درنتیجه، در توجیه آن، اشکال اساسی بهوجود میآید و میتواند این سؤال مطرح شود که آیا در زمان رسالت مسیح، فرشته حامل وحی خداوندی (روحالقدس) بر وی نازل نشده است تا دستورات الهی را به او ابلاغ نماید؟! (فخرالاسلام، ۱۳۵۱، ج ۲، ص ۱۴).
۴٫ کلمه «دیگر»، که به همراه «پارقلیط» مورد خطاب مسیح(ع) است، بیانگر ظهور پیامبر دیگری است، نه روحالقدس دیگر؛ چراکه کلمه «دیگر» نمیتواند برای روحالقدس درست باشد؛ زیرا روحالقدس متعدد نیست و او در هر زمان، تنها یکی میتواند باشد (سبحانی، ۱۳۶۱، ص ۱۲۰). هرچند برخی از دانشمندان مسلمان، کلمه «دیگر» را در جملات فوق زائد میدانند و آن را ناشی از دخالت دستهای مرموزی میدانند که انجیل را مورد دستبرد قرار دادهاند (داود، ۱۳۶۱، ص ۲۳۳ـ۲۳۴).
شواهد تاریخی رد تعبیر «پارقلیطا» به «روحالقدس»
در طول تاریخ، افرادی بودهاند که با اطلاع از «پارقلیط» و ویژگیهای آن، بهوسیله خودشان و یا پیروان آنها پارقلیط نامیده شدهاند. از شواهد تاریخی ذیل میتوان نتیجه گرفت که پارقلیطی، که مردم در اعصار مختلف منتظر ظهور آن بوده اند، روحالقدس نبوده، بلکه از جنس خود آنها (بشر) بوده است.
۱٫ درحدود سال ۱۵۶ میلادی، شخصی به نام مونتانوس در «می زیا» ظهور کرد که به مخالفت با کلیسا برخاست. او دنیاپرستی روزافزون مسیحیان و خودکامی اسقفها را تقبیح کرد. وی مژده میداد که ملکوت آسمان نزدیک است. مردم زیادی در اطراف او جمع شدند و او را فارقلیط نامیدند (دورانت، ۱۳۴۱، ج ۳، ص ۲۵۳).
۲٫ در سال ۱۷۷ میلادی در آسیای صغیر، منتس که فردی مرتاض بود، ادعای رسالت نمود و اعلام کرد که من همان فارقلیطی هستم که مسیح او را بشارت داده است. بهدنبال ادعای وی کار به جایی رسید که تعداد زیادی، از او پیروی کرده و او را همراهی نمودند (رشیدرضا، ۱۹۹۰، ج ۹، ص ۲۳۹).
۳٫ در زمان پادشاهی ساسانیان، فردی بهنام «مانی» ظهورکرد. وی بعد از آنکه ادعای پیامبری نمود، پیروانش وی را فارقلیط نامیدند. همان فارقلیطی که مسیح وعده آن را داده بود (مسعودی، ۱۳۶۵، ص ۱۲۴).
۴٫ ابنالعبری مورخ پرکار قرن هفتم هجری نیز از ظهور فردی بهنام مونطاس خبر میدهد که در آسیای صغیر ادعا نمود که همان فارقلیطی است که مسیح وعده آن را داده است (ابنالعبری، ۱۳۷۷، ص ۹۷).
علاوه بر این، درتاریخ مسئله انتظار «پیامبر موعود» در فاصله زمانی عروج مسیح و تولد پیامبراکرم(ص) از جانب گروههای مختلف مردم در گوشه و کنار دنیا، نیز امری روشن و آشکار است. برای محققان مسلمان، به دلیل کثرت بیان این مسئله بهوسیله مورخان قدیم، تبدیل به امری بدیهی شده است. از آن جمله، انتظار یهودیان و مسیحیان شبهجزیره عربستان برای ظهور پیامبر موعود، در آن سرزمین است که بتواند آنها را از وضعیت پریشانی که در برخورد با مشرکان بدان دچار شده بودند، رهایی بخشد. در منابع قدیم به این مسئله اذعان شده است که دانشمندان مسیحی از زمان این حادثه بزرگ نیز اطلاع داشتند و حتی اطلاعات آنان نسبت به قوم عرب در زمینه بعثت پیامبراکرم(ص) کاملتر بوده است (بیهقی، ۱۳۶۱، ج ۱، ص ۲۱۸). در همین زمینه ابونعیم نیز روایتی از ابنعباس نقل نموده که ایشان اسامی پیامبراکرم(ص) را در کتب و متون قدیمی نقل میکند. از جمله آن اسامی «فارقلیط» است (صالحی شامی، ۱۴۱۴ق، ج ۱، ص ۴۵۱).
برای نمونه، در ذیل تنها به نمونههایی از آن شواهد تاریخی مبنی بر آگاهی نخبگان مسیحی از چنین امری، که به تواتر در کتب تاریخی ثبت و ضبط شده، اشاره میکنیم. قطعاً آگاهی آنان از ظهور پیامبری با این ویژگیها، به دلیل بشارت مکرر پیامبر آنها در کتاب مقدس بوده است.
۱٫ یکی از شواهد تاریخی مبنی بر ظهور پیامبر خاتم و اطلاع خبرگان نصارا از آن ظهور، حکایت سلمان فارسی و سفر دور و پرماجرای او از «جی» در اصفهان به شام، موصل، نصیبین و عموریه، به قصد یافتن حقایق و بالاخره، مواجه شدن او با دانشمند و زاهد مسیحی و توصیه اکید ایشان برای پیدا کردن پیامبر موعود با ویژگیهای منحصربهفرد، است. این مسئله در منابع تاریخی به تواتر به ثبت رسیده است (ابنسعد، ۱۳۷۴، ج ۴، ص ۶۵-۷۱).
۲٫ پیامبراکرم(ص) در خردسالی در سفر تجاری ابوطالب به شام، در معیت و ملازم ایشان بودند. بعد از آنکه کاروان تجاری آنها به منطقهای از شام رسید، درکنار صومعهای توقف نمودند. درآنجا راهبی مسیحی، که مردی دانشمند و اهل علم بود، زندگی میکرد. ایشان کاروان ابوطالب را برخلاف کاروانهای دیگر مورد تفقد قرار داد و برای آنها غذایی مهیا نمود؛ چون راهب مسیحی که بحیرا نام داشت، پیامبراکرم(ص) را در آنجا دید، در او خیره شد و صفات پیامبر آخرالزمان را، که در انجیل دیده بود، در او یافت.
بحیرای راهب برای اطمینان بیشتر، سؤالاتی را در همان راستا از پیامبراکرم(ص) و ابوطالب(ع) نیز مطرح نمود. چون پاسخ آنان را موافق آنچه را که در کتب خود خوانده بود یافت، بلافاصله به عظمت و رسالت جهانی پیامبراکرم(ص) در آینده اذعان نمود و به ابوطالب برای مراقبت بیشتر از آن کودک خردسال توصیههایی نمود.
طبری به نقل از هشامبن محمد مینویسد: چون بحیرای راهب پیامبراکرم(ص) را دید، دست او را گرفت و گفت: «این سرور جهانیان است، این فرستاده پروردگار جهانیان است، این را خدا بهعنوان رحمت جهانیان برمیانگیزد» (طبری، ۱۳۷۵، ج ۳، ص ۸۲۹-۸۳۰). مؤلف کتاب تاریخنامه طبری نیز در بخش «قصه بحیرای راهب» مینویسد: بحیرای راهب زمانی که پیامبراکرم(ص) را دید، او را شناخت و از بشارتهای انبیای سابق در کتب خود مبنی بر نشانیهای او سخن گفت و هیجانات و علایق درونی خود را چنین ابراز داشت: «این بهترین همه خلق است بر زمین و پیغامبر خدای است و صفت این اندر همه کتب پیشین و نام و حالش پدید است و مرا هفتاد سال است و چندین گاه است تا پیغامبری او همی چشم دارم» (بلعمی، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۷۵۶ـ۷۵۷).
۳٫ در دوران جوانی، زمانی که پیامبراکرم(ص) به قصد فروش کالاهای تجاری خدیجه و در پی سفارش عمویش ابوطالب(ع) به شام سفر نمودند، در بین راه در منطقهای از شام بهنام «بصری»، به قصد استراحت فرود آمدند. پیامبر اکرم(ص) به همراه میسره غلام خدیجه در زیر درختی و در کنار صومعه راهبی با عنوان نسطور به استراحت مشغول شدند. ناگاه آن راهب با بصیرت، پیامبراکرم(ص) را شناخت و سؤالاتی از میسره جویا شد. وی در همانجا اعتراف نمود که ایشان ستاره درخشانی دارد و آخرین پیامبر الهی خواهد بود. این گونه آرزو نمود: «ای کاش من تا هنگاهی که که او برانگیخته میشود، زنده باشم و او را درک کنم» (ابنسعد، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۴۴).
۴٫ از ابن عباس روایت شده است، زمانی که جارودبن عبدالله به همراه بزرگان قبیله عبدالقیس به محضر پیامبراکرم(ص) رسیدند و در آنجا تسلیم دین اسلام شدند، جارود که بر دین مسیح بود، به حقانیت پیامبراکرم(ص) اذعان نمود و تأکید کرد که اوصاف آن حضرت را در انجیل دیده است (بیهقی، ۱۳۶۱، ص ۲۳۹ـ۲۴۰).
۵٫ زمانی که نامه پیامبراکرم(ص) به هرقل پادشاه روم داده شد. هرقل برای اطمینان از رسالت پیامبراکرم(ص)، تحقیقاتی را در مورد ایشان نمودند. بعد از آنکه هرقل اطمینان حاصل نمود که «فرستنده نامه»، همان پیامبر موعود است که در انجیل بدان اشاره شده است، در جمع «بطریقان» چنین گفت: «به خدا این همان پیامبری است که ما انتظار او را میبریم و در کتابهای خویش مییابیم، بیایید پیرو او شویم و تصدیقش کنیم و دنیا و آخرت ما به سلامت ماند» (طبری، ۱۳۷۵، ج ۳، ص ۱۱۳۷).
هرچند هرقل در نهایت از هجوم بطریقان، که به قصد جانش یورش بردند، به هراس افتاد و از پذیرش دین اسلام امتناع ورزید، اما آنچه که در این ماجرا حائز اهمیت است، اذعان هرقل به بشارتهای موجود در کتب سابق مسیحیت میباشد. ایشان در پی آگاهی از خصوصیات پیامبر موعود در آن کتب، قصد تسلیم شدن در مقابل اسلام را داشت.
هرقل بعد از آنکه از هجوم بطریقان آسودهخاطر شد، دحیهبن خلیفه کلبی سفیر پیامبراکرم(ص) را به نزد ضغاطر اسقف معروف مسیحی، که سخنش در بین مسیحیان فوقالعاده نافذ بود، فرستاد. سفیر پیامبراکرم(ص) در آنجا حکایت اسلام و نامه پیامبراکرم(ص) را که برای هرقل نوشته بود، برای ضغاطر تعریف نمود. ضغاطر، که فردی عالم و آشنا به کتب مسیحیت بود، درباره پیامبر اکرم(ص) چنین گفت: «صاحبک، والله نبی مرسل، نعرفه فی صفته و نجده فی کتابنا باسمه» (ابنالاثیر، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۴۳۸)؛ به خدا رفیق تو نبی مرسل است، و ما او را به صفت میشناسیم و اسم او را در کتابهای خویش مییابیم.
ابن اثیر به نقل از ابناسحاق به اسلام ضغاطر نیز اشاره میکرد، و مینویسد: ضغاطر در کنیسه مسیحیان حاضر شد و جمع آنها را مورد خطاب قرار داد و چنین گفت: «یا معشرالروم، إنه قد جاءنا کتاب أحمد، یدعونا فیه إلی الله، وإنی أشهد أن لا إاله الا الله و أشهد أن أحمد رسول الله» (همان)؛ ای گروه رومیان، نامهای از احمد آمده که ما را بهسوی خدا دعوت میکند و من شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و احمد بنده و فرستاده اوست.
هرچند این اظهارات زمینه قتل او را فراهم نمود و عدهای او را به قتل رساندند.
۵٫ سند مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد، اینکه، در هیچیک از متون تاریخی به ثبت نرسیده است. زمانی که پیامبراکرم(ص) در شبهجزیره عربستان ادعای رسالت نمود، مسیحیان آنجا در مقابل آیات قرآن، که ذکر ویژگیها و حتی نام پیامبراکرم(ص) را در انجیل متذکر میشود، به پا خیزند و آن را انکار کنند. قطعاً اگر چنین امری برای آنان میسر بود و این اسم را با ویژگیهای خاصش در کتب مقدس خود ندیده بودند، این مسئله را دستاویزی برای مشاجرات خود و انکار رسالت پیامبراکرم(ص) قرار میدادند.
منابع تاریخی نیز از آگاهی مسیحیان شبهجزیره عربستان از این امر و کتمان ویژگیهای پیامبر موعود در انجیل، بهوسیله آنان در صدر اسلام خبر میدهد که نمونهای از آن اعتراف سهل غلام عتیبه است.
سهل بر دین مسیح بود و به دلیل یتیم بودن تحت سرپرستی عمویش قرار داشت و در خانه او زندگی میکرد. او میگوید: روزی در خانه عمویم بودم، از قضا انجیل او را برداشتم و شروع به خواندن آن نمودم. در انجیل مذکور به صفحهای دست یافتم که خواندن آن سخت و دشوار بود. هنگامی که دقت بیشتر نمودم، متوجه شدم که بر روی جملاتی از آن، روکشی نهادهاند. روکش را از روی آن جملات برداشتم، ناگهان اوصاف محمد(ص)، که عمویم آن را کتمان نموده بود، مشاهده نمودم. اوصافی بدین شرح: «لاقصیر و لاطویل، أبیض، ذو ضفیرین بین کتفیه خاتم، یکثر الاحتباء، و لایقبل الصدقه، و یرکب الحمار و البعیر، و یحتلب الشاه، و یلبس قمیصا مرقوعا، و هو من ذریه إسماعیل اسمه أحمد» (ابنجوزی، ۱۹۹۲، ج ۲، ص ۲۵۷)؛ نه کوتاه قد است و نه قامتی بلند دارد. سپیدهرنگ و دارای دو گیسوی به هم بافته است، میان شانههایش مهر نبوت است، معمولاً به هنگام نشستن زانو در بغل میگیرد، صدقه قبول نمیکند، بر خر و شتر سوار میشود و بز و میش میدوشد و پیراهن وصلهدار میپوشد و از فرزندان اسماعیل و نام او احمد است.
سهل میگوید: در حال خواندن آن صفات بودم که عمویم سررسید. هنگامی که متوجه موضوع گردید مرا کتک زد و گفت: تو چه کار داری با باز کردن این ورقه؟ گفتم: در این ورقه صفات احمد نبی(ص) آمده است. عمویش گفت: ولی او هنوز نیامده است!
فرجام سخن
مطالعه سرگذشت اناجیل در طی ادوار مختلف و نگاه مختصری به محتوای آن، حاکی از ادغام تعالیم الهی مسیح(ع) با بسیاری از گفتههای سودجویان در طول تاریخ است. سودجویانی که در سایه حمایت کلیسا همواره در پی آن بودهاند که اهداف و خواستههای خود را آرمانی جلوه داده و بسیاری از حقایق مسلم تاریخی که در متون مقدس ادیان مختلف ثبت و ضبط گردیده است، انکار کند، غافل از اینکه خداوند در قرآن میفرماید: «وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (یونس: ۸۹)؛ و خدا با کلمات خود، حق را ثابت میگرداند، هرچند بزهکاران را خوش نیاید.
با توجه به خصومت دیرینه سردمداران کلیسا نسبت به دین اسلام و شخصیت پیامبراکرم(ص) انتظاری غیر از این نیست که آیات و بشارتهای الهی درکلام مسیح(ع) مبنی بر ظهور پیامبراکرم(ص) و رسالت جهانی ایشان، در طی زمان توسط افراد مختلف مورد تحریف قرار نگیرند. نتیجه این امر، این است تا اصل مهمی را که همواره در بین انبیای الهی مبنی بر «بشارت ظهور پیامبر بعد از خود و اعلام ویژگیهای عمومی آن» وجود داشته است، مورد بیمهری قرار گیرد. قطعاً دستدرازی کلیسا نسبت به کلام مسیح(ع)، مبنی بر معرفی پیامبر بعد از خود، از این جمله بیمهریهاست . قرآن با قاطعیت پاسخ افرادی را که میخواهند نور خدا را خاموش کنند، چنین میدهد: «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» (توبه: ۳۲)؛ و میخواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمیگذارد، تا نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید.
هرچند مورخان مسیحی و مفسران انجیل در باب اصالت اناجیل و کیفیت و کمیت آنها، سردرگم و پریشانحالند. اما مسلمانان اعتقاد دارند که با وجود تحریف فراوان در اعصار مختلف، در لابهلای همان متون تحریفشده، نشانههایی از پیشگویی مسیح(ع) مبنی بر ظهور پیامبر موعود و رسالت عظیم جهانی او یافت میشود؛ چراکه به قول خواجه شیراز:
لـطف الهی بکند کار خویـش مژده رحمت برساند سروش
(حافظ، ۱۳۸۴، ص۳۰۶)
در بین اناجیل اربعه، انجیل یوحنا، ویژگیهای «شخصی» را بیان میکند که نشانههایی از ابدیت و جهانشمولی آیین و تعالیم او در آینده، بهروشنی به چشم میخورد شخصی که با لفظ «پارقلیطا» در آنجا از آن یاد میشود، شواهد متعددی وجود دارد که ویژگیهای آن با ویژگیهای همان «احمد» موجود در آیات ۶ سوره صف مطابقت دارد. احمدی که همواره خبرگان روشنضمیر مسیحی، با اطلاع از منابع انجیل، ظهور او را بشارت دادهاند؛ بشارتی که در سال ۶۱۰ میلادی به منصه ظهور رسید و پیامبراکرم(ص) بهعنوان خاتم پیامبران در شبهجزیره عربستان مبعوث گردید که به اعتراف بسیاری از مستشرقان دوست و دشمن، ابعاد مختلف آیین و تعالیم وی جنبه جهانی دارد و شایسته تقدیر.
http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/120