عبدالله بن میمون و اسماعیلیان
بـر پایه مندرجات کتابهای معتبر شیعه، عبداللّه بن میمون یکی از یاران و راویان امام صـادق(ع) ـ و احـتمالاً امـام باقر(ع) نیز ـ و مؤلف چند کتاب و از موالی بنی مخزوم و اهل مکّه بوده(۱) و هیچ رابطهای با اهـواز و تشکیلات اسماعیلیان نداشته است. اعتماد ما به صحّتِ اظهاراتِ عامّه رجال نویسان شـیعی ـ از قدیم و جدید ـ در معرّفی او وقـتی بـیشتر میشود که بدانیم:
______________________________
۱٫ اصول کافی ـ کلینی ۱/۴۰،۴۸ و ۲/۷۹، ۱۰۲، ۴۶۷، اختیار معرفه الرّجال ـ کشی ۶ـ ۲۴۵، ۳۸۹، شرح مشیخه الفقیه ـ محمدبن بابویه ۹۹، رجال شیخ طوسی ۲۲۵، الفهرست ازهمو ۱۰۳، رجال نجاشی ۴ ـ ۲۱۳، معالم العلما ـ ابن شهر آشوب ۷۴، التحریر الطاووسی ـ احمد بـن طاووس و شیخ حسن صاحب معالم ۱۶۵، رجال علّامه حلی ۱۰۸، مجالس المؤمنین ـ قاضی نوراللّه شوشتری ۱/۲ ـ ۳۵۱، مجمع الرجال ـ عنایه الله قهپائی ۴/۵۷، جامع الرواه ـ محمد اردبیلی ۱/۴ ـ ۵۱۳، منتهی المقال ـ ابوالمقال ـ عبدالله مامقانی ۲/۲۰ ـ ۲۱۹، تأسیس الشیعه سید حسن صدر ۲۵۷، ۲۸۷، الذریـعه ـ آقـابزرگ ۱۵/۴۶ و ۱۹/۵۶، معجم رجال الحدیث ـ ابوالقاسم خوئی ۱۰/۸ ـ ۳۴۵ و ۱۹/۷ ـ ۱۱۵٫
اوّلاً، آنان وقتی در باب هر یک از راویان حدیث به تحقیق میپردازند، اگر منتسب به هر مذهبی باشد، این نکته را در سرگذشت او یادآور میشوند؛ و در کتب رجال شیعه، بـارها بـه این گونه تعبیرات بر میخوریم: از رجال اهل سنت، کیسانی، زیدی، بتری، متّهم به غالیگری، فطحی، واقفی، غالی، معتقد به واگذاری امر آفرینش و روزی دهی به ائمه، ناووسی و…(۱)، که ایـن تـعیین مذهب راویان، به خاطر تأثیر مذهب هر راوی در مقام ارزش گذاری روایات اوست؛ علاوه بر این، آنان حتی یک گزارش را که حاکی از کوچکترین نقطه ضعفی در یکی از رجال حدیث باشد، در پرونده او ثـبت و دربـاره آن گـفتوگو میکنند و سرانجام آن را ردّ یا توجیه یـا قـبول مـینماید؛ و در این مورد، حتی روایات وارده در نکوهش رجال بزرگ شیعه مانند عبدالله بن عباس، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم و محمد بـن مـسلم را نـادیده نمیگیرند؛(۲) و بر همین مبنا، از موثق نشمردن میمون هـم پروا نـنموده(۳) و بعضا او را ملعون شمرده(۴) و پسرش عبداللّه نیز ـ که اشارهای به رابطه او با اسماعیلیان نکردهاند ـ هرگز احترامی بیش از نامبردگان نداشته اسـت کـه لازم بـاشد این نقطه ضعف یا هر نقطه ضعف دیگری را در او بپوشانند؛ چـنان که حتی خبر ضعیفی را که احتمال ارتباط او با زیدیه را میرساند، از نظر دور نداشتهاند، و نیز از ایراد خدشه به روایتی کـه حـاکی از جـلالت مقام اوست خودداری نکردهاند ـ با اشاره به اینکه آنچه خود در سـتایش خـویش نقل کرده، در خور استناد نیست ـ و برخی حتی در جرح وی کوشیده و او را به افزودن کلمات و مطالبی در متن احادیث مـتهم کـرده و روایـات او را بی ارج شمردهاند.(۵)
ثانیا، عبدالله بن میمون، برای شیعه ناشناخته نبوده کـه از پیـوندهای فـکری و تشکیلاتی او با اسماعیلیان بی خبر بمانند، بلکه محدّثان اقدم شیعه، روابط بس استواری بـا او داشـته و احـادیث بسیاری با اسانید متّصل و صحیح از او روایت کردهاند و بسیاری از آنان، مستقیما از او حدیث فراگرفتهاند و از آن میان:
۱٫ جـعفر بـن محمد اشعری که روایات فراوانِ او از عبداللّه بن میمون در ابواب مختلف کافی و تهذیب آمـده اسـت.
۲٫ حـسن بن علی بن فضّال م. ۲۲۴(۶) که روایات او از عبداللّه در دو کتاب فوق و در استبصار طوسی آمده است.
______________________________
۱٫ جـامع الرواه ۱/۸، ۱۲، التـحریر الطاووسی ۸ ـ ۳۷، ۴۰، ۴۲، ۵۴، ۶۱، ۷۷، ۱۸۹٫
۲٫ جامع الرواه ۳۲۵، ۴۹۴، التحریر الطاووسی ۳۰ ـ ۳۱۵، ۲۹۶ تا ۳۰۲، ۸ ـ ۲۳۶٫
۳٫ اعیان الشیعه ـ سید محسن امین ۸/۵ ـ ۸۴٫
۴٫ رجال ابن داود ۲۸۲٫
۵٫ مـعرفه الحـدیث ـ مـحمدباقر بهبودی ۸ ـ ۱۶۷٫
۶٫ مصفی المقال ـ آقابزرگ ۱۲۷٫
۳٫ حماد بن عیسی که روایات فراوان او از عبداللّه در سه کتاب مذبور و در مـن لا یـحضره الفقیه صدوق آمده است.
۴٫ احمد بن اسحاق بن سعد که روایت او از عـبداللّه در مـن لا یـحضره الفقیه آمده است.
۵٫ محمد بن حسن بن جهم که روایت او از عبداللّه در تهذیب و استبصار آمده اسـت.
۶٫ عـبداللّه بـن مغیره که روایت او از عبداللّه در تهذیب آمده است.(۱)
۷ و ۸٫ ابراهیم بن هاشم قمی و ابـوطالب عـبداللّه بن صلت قمی، که طوسی به روایت آن دو از عبداللّه اشاره کرده است.
۹٫ ابو خالد صالح قماط کـه کـشی روایت او از عبداللّه را آورده است.(۲)
باری کثرت روایات شیعه از ابن میمون با اسانید پیـوسته و درسـت را از اینجا میتوان دریافت کرد که مرحوم آیـت اللّهـ خـویی نزدیک هفتاد مورد از روایات وی را که تـنها در کـتب چهارگانه شیعه آمده، یاد کرده است.(۳)
با عنایت به آنچه گفتیم، این کـه مـحدثان شیعه با تمام پیوند اسـتوار بـا عبداللّه بـن مـیمون و نـقل این همه روایت از وی، با وجود التـزام بـه ذکر گرایشهای مذهبیِ هر یک از راویان، هیچ اشارهای به رابطه عبداللّه بـا اسـماعیلیان نکردهاند، قرینهای استوار بر نفی ایـن رابطه است.
گذشته از آنـکه روایـات فراوان وی که از طریق شیعه رسـیده، کـمترین نشانی از گرایش به اسماعیلیان و آرای آنان ـ چه رسد به وابستگی به ایشان ـ ندارد.
امـا ایـنکه یکی از خاور شناسان، در برابر هـمه اقـوال روشـن علمای مورد اعـتماد شـیعه که در قرنهای نزدیک بـه تـکوین و ظهور فرقه اسماعیلیه میزیستهاند، به کتاب عوامانه و مجهول المؤلف تبصره العوام (که صدها سـال پس از آن تـاریخ و در محیطی مالامال از تبلیغات کینه توزانه نـسبت بـه این فـرقه تـألیف شـده) استناد جسته، و آن را «حـاوی توصیف شیعی از عبداللّه بن میمون اسماعیلی، و قابل توجّه» پنداشته،(۴) شگفت آور است؛ زیرا مؤلف عامی و گـمنام تـبصره،(۵) اگر کمترین آشنایی با مهمترین کـتب شـیعه در حـدیث و رجـال داشـت، نام عبداللّه
______________________________
۱٫ مـعجم رجـال الحدیث ـ ابوالقاسم خوئی ۱۰/۹ ـ ۵۲۸٫
۲٫ همان ۵ ـ ۳۵۴ و ۱/۳۲٫
۳٫ معجم رجال الحدیث ۱۰/۹ ـ ۵۲۸٫
۴٫ اسماعیلیان در تاریخ ـ مقاله برناردلویس ۷۸٫
۵٫ مؤلف الذریعه، این کتاب را از سـید مـرتضی رازی دانـسته (ذریعه ج ۳ طبقات اعلام الشیعه سده ۶) ولی بر پایـه دلائلی کـه مـرحوم عـباس اقـبال در مـقدمه تبصره العوام آورده، این نسبت درست نیست و با پژوهشهای اخیر هم روشن شده که این کتاب در فاصله سالهای ۵۳ ـ ۶۰۶ نگارش یافته و تألیف جمال الدین ابو عبداللّه محمد بن حـسین بن حسن رازی است (فرهنگ ایران زمین ۱۲/۴ ـ ۱۰۲) که وی نیز به درستی شناخته نشده و حتی در طبقات اعلام الشیعه سده ۷، نامی از وی دیده نمیشود؛ و در ارزیابی کتاب او داوری مرحوم اقبال را نباید از نظر دور داشت که: در نقل آراء و مـقالات مـخالفین، مسامحه بسیار به خرج داده و… .
بن میمون را در سلسه سند صدها روایت در کافی و کتب دیگر میدید، و احوال و آثار او را در کتابهای کشی و نجاشی و… ملاحظه میکرد، و او را آن گونه معرفی نمینمود، و اگر هم با آگاهی از بـرخوردهای پیـشینیان شیعه با وی، میخواست نظریه جدیدی درباره او اظهار نماید، به نظرات قبلی و مردود بودن آنها ـ گر چه به اختصار ـ اشاره میکرد؛ و به هر حـال، مـندرجات تبصرهالعوام حاکی از آن است که مـؤلف بـدون هیچ اطلاعی از جایگاه عبداللّه بن میمون در میان محدثان و رجالیان شیعه، تنها شایعات بیاساسی را که در میان جامعه سنی و ضد اسماعیلی آن روز بر سر زبانها بوده، بـازگو کـرده، و آنچه در اینباره نوشته، بـه انـدازهای بیپایه است که محدث نوری را به شگفت آورده و احتمال جعلی بودن روایت تبصره را برای او مطرح کرده(۱) و خاورشناسِ یاد شده نیز، ضمن تصریح به مشکوک بودن نویسنده، به مردود بودن نوشته وی اعـتراف کـرده است.(۲) همچنین آنچه یکی از مؤلفان اسماعیلی در روزگار ما به مورخان شیعه نسبت داده ـ که به عقیده ایشان، عبداللّه بن میمون امامت را از کف فرزندان محمد بن اسماعیل ربوده و مردم را به امامت خـود و فـرزند خود فـرا خوانده و از آغاز سده سوم نقش مهمی در تاریخ اسماعیلیان ایفا کرده،(۳)ـ دور از حقیقیت است، و با نظریه دیگری که خـود به ایشان منسوب میدارد و بر اساس آن، عبداللّه از معاصران امام باقر(مـتوفای حـدود ۱۱۴) بـوده،(۴) نیز سازگار نیست.
در منابع سنّتیان
محدثان و محققان علمای سنت که بسیاری از ایشان در اعصار نزدیک به عصر عـبداللّه بـن میمون میزیسته یا با او معاصر بوده و حتی با وی رابطه داشته و مستقیما، یـا بـا اسـانید متصل، از او حدیث فراگرفتهاند، هیچ اشارهای به ارتباط او با اسماعیلیان نکردهاند؛ اینک داوریهای محدثان و رجال شـناسان بزرگ سنّتی در دست است ـ از آن میان است: بخاری (م.۲۵۶)، ابوزُرعه (م.۲۶۴)، ابوحاتم (م.۲۷۷)، ترمذی (م.۲۷۹)، نسائی (م.۳۰۳)، ابـوجعفر عقیلی (م.۳۲۲)، ابن ابی حـاتم (م.۳۲۷)، ابـن حبّان (م.۳۵۴)، ابن عدی (م.۳۶۵)، حاکم (م.۴۰۵)، ابونعیم (م.۴۳۰)، ابن جوزی (م.۵۹۷)، ذهبی (م.۷۴۸)، ابن حجر عسقلانی (م.۸۵۲) و… ـ و خلاصه اظهارات همه آنان این که: عبداللّه بن میمون، از موالی بنی مخزوم، و
______________________________
۱٫ مستدرک الوسائل ۲۲/۴۴۰٫
۲٫ اسماعیلیان در تاریخ ـ مقاله برناردلویس ۷۸، بنیادهای کـیش اسماعیلیان ۵۵، ۶ ـ ۱۰۵٫
۳٫ اعلام الاسماعیلیه ـ مصطفی غالب ۳۴۶٫
۴٫ همان ۳۴۶، ۴۸۱.
اصحاب امام صادق(ع)، مقیم مکّه و در جرگه محدثان بوده، از برخی محدّثان سنّی حدیث آموخته و به برخی دیگر از آنان حدیث آموخته، و اینکه: از چه کسانی روایت میکند و چـه کـسانی از او روایت میکنند و مرویات وی چقدر اعتبار دارد؟ و با اینکه اکثر نامبردگان ـ ظاهرا به دلیل گرایشهای شیعی عبداللّه بن میمون ـ منقولات وی را صد در صد در خور اطمینان نمیدانند، ولی هیچ یک از نسبتهایی را که ردّیه نـویسانِ بـر اسماعیلیان به وی دادهاند، به او ندادهاند، و حتّی اشارهای به اینکه او از غالیان یا اهل بدعت و اسماعیلیان بوده نکردهاند،(۱) با آنکه خصوصا برخی از ایشان مانند ذهبی، کوشیدهاند که هر چند نقطه ضـعف در راویـانی مثل وی ـ با گرایشهای شیعی ـ بیایند مطرح کنند تا بی اعتباریِ روایات وی هر چه بیشتر آشکار گردد، و آن گاه حتی یکی از اتهاماتی که ردّیه نویسانِ بر اسماعیلیان، به عبداللّه بن مـیمون مـیزنند، کـافی بود که او را نه تنها از جـرگه راویـان حـدیث، بلکه از جرگه مسلمانان خارج کند و در صف دشمنان سرسخت اسلام درآورد، در حالی که بسیاری از محدثان اهل سنت، روایات وی را نقل و بدان استناد جـستهاند ـ از جـمله تـرمذی یکی از شش محدث بزرگ سنی که حدیث وی را آورده (۲) ـ و نـیز کـثیری از آنان، مستقیما از وی حدیث شنیده و در این رشته بر وی شاگردی کرده و احادیثی را که بیواسطه از زبان وی فراگرفتهاند، به دیگران آموختهاند و از آن میان:
۱٫ عـبدالجباربن عـلاء مـکی (م.۲۴۸) که ابن حبلان از راوی شناسان بزرگ سنّی، احادیث وی را سخت مورد اطـمینان دانسته؛(۳) و ابن صاعد (م.۳۱۸) که از امامان و حافظان بزرگ حدیث در نزد اهل سنت بوده،(۴) تأسف میخورده که روایت عبدالجبار از عـبداللّه بـن مـیمون را از خود عبدالجبار فرا نگرفته است.(۵)
۲٫ ابراهیم بن منذر حزامی (م.۲۳۶) که از حـافظان و مـشایخ ائمه سنت، از او روایت کردهاند(۶)
______________________________
۱٫ الکامل فی ضعفاء الرجال ـ ابن عدی ۴/۹ ـ ۱۸۷، الضعفاء و المتروکین ـ نسائی ۱۵۰، التاریخ الکبیر ـ بـخاری ۵/۲۰۶ (مـتن و حـاشیه)، الضعفاء الکبیر ـ عقیلی ۲/۳۰۲، الضعفاء و المتروکین ـ ابن جوزی ۲/۱۴۴، المجروحین ـ ابن حبّان ۲/۲۱، تقریب التـهذیب ـ ابـن حـجر عسقلانی ۱/۴۵۵، میزان الاعتدال ـ ذهبی ۲/۵۱۲ و ۱/۵، سیر اعلام النبلاء ازهمو ۹/۳۲۰، الکاشف فی معرفه من له روایه ازهـمو ۲/۱۳۶، دیـوان الضـعفاء و المتروکین ازهمو ۲/۷۰ (با نشانی «ت» به معنی اینکه روایت عبداللّه بن میمون را ترمذی یکی از شـش مـحدث بزرگ سنتی نقل کرده است)، لسان المیزان ـ ابن حجر ۷/۲۷۱٫
۲٫ میزان الاعتدال ـ ذهبی ۲/۵۱۲ (بـا نـشانی «ت»).
۳٫ التـاریخ الصغیر ـ بخاری ۲/۷ ـ ۳۵۶٫
۴٫ تذکره الحافظ ـ ذهبی ۲/۸ ـ ۷۷۶، الاعلام ـ زرکلی ۸/۱۶۴٫
۵٫ الکامل فی ضعفاء الرجال ـ ابن عدی ۴/۱۸۷٫
۶٫ مـیزان الاعـتدال ـ ذهبی ۱/۶۷؛ التاریخ الصغیر بخاری ۲/۳۳۷ ـ متن و حاشیه، تذکره الحفاظ ـ ذهبی ۲/۴۷۰٫
و روایت وی از عبداللّه بن مـیمون را ابـن عـدی آورده است.(۱)
۳٫ احمد بن ازهر نیشابوری (م.۲۶۱) که ذهبی، محدث و رجال شناس بزرگ سنی، وی را صدوق (بسیار راسـتگو) شـمرده(۲) و روایت وی از عبداللّه بن میمون را ابنعدی آورده است.(۳)
۴٫ حسین بن منصور نیشابوری (م.۲۳۸) کـه نـسائی (یـکی از شش محدث بزرگ سنّی) مرویات او را سخت مورد اعتماد شمرده، و بخاری (نامیترین محدث سنّی) حدیث او را آورده؛(۴) و روایـت ویـ از عـبداللّه بن میمون را ذهبی یاد کرده است.(۵)
۵٫ احمد بن شبیان رملی (م.۲۷۰) که ابـن حـاتم از حافظان بزرگ حدیث و از راوی شناسان نامی اهل سنّت، وی را صدوق خوانده و از او حدیث فرا گرفته (۶) و به روایت وی از عبداللّه بـن مـیمون تصریح کرده است.(۷)
۶٫ مؤمّل بن اهاب (م.۲۵۴) که ابو داود و نسائی (دو تن از شش مـحدث بـزرگ اهل سنّت) حدیث وی را آورده؛ و نسائی وی را ثقه (مـورد اعـتماد) خـوانده، و ابو حاتم (از رجال شناسان نامی سنّی) وی را صـدوق شـمرده، و حدیث وی از عبداللّه بن میمون را ذهبی آورده است.(۸)
۷٫ زیاد بن یحیی (م.۲۵۴) که بخاری از او روایت کـرده و ابـن ابی حاتم و ابن حجر ـ از بـزرگترین رجـال شناسان اهـل سـنت ـ وی را از گـزارشگرانِ بسیار مورد اعتماد شمردهاند؛ و ابن حـجر بـه روایت وی از عبداللّه بن میمون اشاره کرده است.(۹)
در مورد برخوردهای محققان اهل سـنّت بـا عبداللّه بن میمون، سه نکته دیـگر نیز در خور یادآوری اسـت:
الف) ابـن جوزی در کتاب رجال خود ـ الضـعفاء و المـتروکین ـ که بر پایه اقوال محققان اهل سنّت نگاشته، عبداللّهبن میمون را محدثی میشناسند کـه گـزارشهای او ضعیف است و اگر از طرق دیـگر روایـت نـشود، نباید بدان اسـتناد کـرد،(۱۰) ـ بیآنکه هیچ گونه فـعالیت اجـتماعی و انحراف دینی در وی نشان دهد ـ و در اثری دیگر مینویسد: «باطنیان به پندار خود
______________________________
۱٫ الکامل فی ضـعفاء ۴/۱۸۷٫
۲٫ مـیزان الاعتدال ۱/۸۲، التاریخ الصغیر ۲/۳۳۹٫
۳٫ الکامل فی ضـعفاء ۴/۱۸۸٫
۴٫ تـهذیب الکمال ـ جـمال الدیـن مـزی ۶/۴ ـ ۴۸۱٫
۵٫ میزان الاعتدال ۲/۵۱۲٫
۶٫ انساب سـمعانی ۶/۱۷۱، لسان المیزان ۱/۱۸۶، اعلام ـ زرکلی ۷/۳۳۴٫
۷٫ تاریخ الکبیر ـ بخاری ۵/۲۰۶ ـ حاشیه، کتاب الجرح و التعدیل ـ ابن ابی حاتم رازی ۵/۱۷۲٫
۸٫ مـیزان الاعـتدال ـ ذهبی ۲/۵۱۲ و ۴/۲۲۹، لسان المیزان ۷/۴۰۶٫
۹٫ تقریب التهذیب ۱/۲۷۰، لسـان المـیزان ۲۷۱۷/، الثـقات ـ ابـن حـبّان ۸/۲۴۹، انساب سمعانی ۴/۱۵۴٫
۱۰٫ الضـعفاء و المـتروکین ـ ابن جوزی ۲/۱۴۴٫
سرکردهای داشتند که نامش عبداللّه بن عمر… قداح شعبده باز دروغزن بود و… »(۱) که ایـن تـعبیر نـیز، بر خلاف تعبیرات برخی دیگر از مخالفان اسـماعیلیان، حـاکی از بـیاعتمادی بـه ادّعـای ایـن فرقه در انتساب به عبداللّه بن میمون است.
ب) عقیلی در مقدمه کتاب الضعفاء و المتروکین، تعبیرات اهلسنّت درباره مراتبِ ضعفِ راویانِ حدیث را ـ از ضعیف و ضعیفتر و ضعیفترین ـ آورده، و از تغبیرات و مصطلحات کتاب وی برمیآید کـه عبداللّه را در خفیفترین مراتب ضعف میدیده، در حالی که اگر نسبتهایی که اسماعیلیان و ردّیه نویسان بر آنان به عبداللّه میدهند درست بود، باید وی را بدترین مراتب ضعف میشمرد.
ج) برخی از خاور شناسان که اصـرار دارنـد عبداللّه بن میمون را نه به عنوان یک محدّثِ اهل مکّه بلکه پایه گذار مذهب اسماعیلیه معرفی کنند، چون گواهی ذهبی رجال شناس بزرگ سنّی را بر خلاف نظر خود دیـدهاند، مـدعی شدهاند که ذهبی تحت تأثیر منابع شیعی، عبداللّه را به عنوان یک محدث و اهل مکّه معرفی کرده؛(۲) و این سخنی بس واهی است؛ زیرا اولاً آشـنایی عـلمای سنت با عبداللّه بن مـیمون بـه عنوان یک محدّثِ اهل مکّه، نه از طریق شیعه و به صورت غیر مستقیم، بلکه مستقیما و بدون واسطه بوده؛ و از روزگار ذهبی در سده هشتم آغاز نشده، و پیـشینه آن بـه روزگار حیات ابن مـیمون در سـده دوم میرسد؛ و از آن هنگام تا روزگار ما ادامه داشته است؛(۳) و ما بسیاری از محدثان بزرگ سنی را که از زبان وی حدیث شنودهاند معرفی کردیم؛ ثانیا هر کس ذهبی را بشناسد، میداند که وی در سنّیگری بسیار مـتعصب، و از شـیعه و گرایشهای شیعی و منابع شیعه بسیار دور است، و حتی به خاطر تلاشهای مکرر برای ایراد به روایات وارده در مناقب علی(ع) و آل او و تأیید دشمنان آنها، بارها از سوی علمای شیعه مورد انتقاد و نکوهش واقع شده،(۴) عـلاوه بـر آنکه اکـثر رجال شناسان شیعه، ابن میمون را موثق و روایات او را صحیح و مقبول میانگارند(۵) و ذهبی به تبع محدثان اقدم سنّی، از تـوثیق کامل او و حکم به اینکه روایات وی صد در صد صحیح است، ابـا دارد.(۶) از مـجموع آنـچه گفتیم، میتوان دریافت که اگر هم فرض کنیم رجال شناسان شیعه، برای هر چه بیشتر منسوب کـردن عـبداللّه بن میمون به خویش، از رابطه او با اسماعیلیان
______________________________
۱٫ بنیادهای کیش اسماعیلیان ۹۹ ـ ۱، احتمالاً برگرفته از مـنتظم ابـن جـوزی ۱۲/۲۹۹٫
۲٫ مقاله برنارد لویس ۷۴، ۷۱، ۷۶٫
۳٫ الاعلام ـ زرکلی ۴/۱۴۱، معجم المؤلفین ـ عمر رضا کحاله ۶/۱۵۸٫
۴٫ مجالس المؤمنین ۱/۳۲ ـ ۵۲۸، هدیه الاحباب ـ عـباس قمی ۱۵۸، المراجعات ـ شرف الدین ۱۴۵، الغدیر ـ امینی ۱۱/۱۸۱٫
۵٫ مآخذ شیعی پیشگفته.
۶٫ مآخذ سنی پیشگفته.
سـخنی نگفتهاند و این موضوع را بـا تـقدّس این مرد در میان خود و اهمیتی که به وی میدهند، منافی انگاشته، و بدین دلیل، از ذکر آن پرهیز کردهاند، راوی شناسان اقدم سنّی که از تأیید مطلق ابن میمون خودداری کردهاند، هیچ دلیلی بر مسکوت گـذاشتن این قضیه نداشتهاند؛ و بلکه به دلیل اهمیت ابن میمون در میان مخالفان مذهبی خویش (شیعیان)، برای طرح و عرضه آن ماجراها که هر یک نقطه ضعفی قوی برای او بوده، انگیزهای قوی داشتهاند. و همین کـه آنـان نیز مانند شیعیان، به چنین نسبتهایی نپرداختهاند، حاکی از نادرستی این نسبتهاست.
با تاریخنگاران و ملل و نحلنویسان
تاریخنگاران شیعه و سنّی که نزدیک به روزگار عبداللّه بن میمون میزیستهاند، به نقش عظیمی کـه ادعـا شده او در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه داشته، کمترین اشارهای نکردهاند، از جمله یعقوبی در تاریخ خود، ابن اعثم در الفتوح، ابوحنیفه دینوری در اخبار الطوال، ابن مسکویه در تجارب الامم، و نیز… .
امام مورخان اهل سـنّت طـبری، که بسی حوادث کم اهمیتتر را نیز ذکر میکند و کتاب او به قول سنّیان «اصحّ التواریخ»(۱) است و در آن، از آغاز دعوت اسماعیلیان در سال ۲۷۸٫ در عراق، و وقفه انقلاب قرمطیان در سال ۲۹۴٫ در سوریه و پیشوایان ایشان در آن دیار سـخن رانـده، و نـکاتی چند از عقاید آنان را با اشـاره بـه کـتابی منسوب به قرمطیان آورده است.(۲)
ــ عریب بن سعد قرطبی (م.۳۶۹) در ذیل خود بر تاریخ طبری، که آن را با ذکر اخبار قرامطه آغاز کرده؛ و در بـاب جـنگهای آنـان و برخوردهای مخالفان با ایشان، گاهی به اجمال و گـاهی بـه تفصیل سخن گفته است.(۳)
ــ مسعودی که در مروج الذهب گزارش فعالیتهای قرامطه (از شاخههای اسماعیلیه) را آورده و از پارهای اشارههای او معلوم میشود که بـیشتر مـطالب وی از گـفت و گوهای مستقیم با قرمطیان به دست آمده است.(۴)
ثابت بـن سنان صابی که در کتاب خود، تاریخ قرامطه را در بحرین، سوریه و بینالنهرین، از آغاز تا سال مرگ خود عرضه کرده؛ و گـزارشی مـفصل از جـنگ بین خلیفه فاطمی و قرامطه
______________________________
۱٫ به گواهی شاه عبدالعزیز دهلوی که بـعدا افـسانههای او را در باب عبدالله بن میمون میآوریم (تحفه اثناعشریه ۵۷).
۲٫ طبری، رویدادهای سال ۲۷۸ ـ ظهور قرامطه (ج ۱۰، ص ۶ ـ ۳۴۴).
۳٫ صله تاریخ الطبری (چـاپ بـه دنـبال طبری ۱۱/۱۰ ـ ۴۰۹، ۵ ـ ۴۱۲، ۴۲۴، ۴۵۳، ۸ ـ ۴۵۶، ۴ ـ ۴۶۱، ۴۷۲، ۴۷۴، ۴۷۶).
۴٫ بنیادهای کیش اسماعیلیان ۵ ـ ۴۴، مروج الذهب ۴/۷ ـ ۱۷۵، ۱۸۱، ۹۱ ـ ۱۹۰، ۲۸۹٫
آورده، که نشان میدهد از رابطه این دو طـرف، آگـاه و بـا آنها معاصر بوده، و کتاب وی را فضلای اهل سنت ستوده و بارها به آن مراجعه کرده و از آن سودها بـرگرفتهاند.(۱)
ــ حـمزه اصـفهانی که نیز به کارهای جنگی قرمطیان پرداخته، و تصویری از بغداد ارائه کرده که ما را تا حـد زیـادی در شناخت محیطی که جنبش آنان در آن رشد کرد و بارور شد، یاری میکند.(۲)
همچنین کـسانی کـه در قـرن سوم به معرفی فرقههای شیعه یا فرق اسلامی پرداختهاند، و برخی در معرفی شاخههای اسماعیلیه بـه تـفصیل سخن راندهاند، همچون: حسن بن موسی نوبختی مؤلف فرق الشیعه، که مردی فـیلسوف و مـتکلم و شـیعه مذهب و بسیار معتدل بوده و مترجمانِ کتابهای فلسفی در نزد وی گرد میآمدند و کتاب وی که بارها چاپ و بـه زبـان فرانسه ترجمه شده،(۳) پژوهشی است در باب شیعه و فرقههای منسوب به آن، از آغاز تـا غـیبت امـام دوازدهم؛ و به اسلوبی بیطرفانه نوشته شده، و حاوی اطلاعات بسیاری از آغاز تاریخ اسماعیلیان است؛ و نویسنده آن مـأخذهای سـنی و شـیعه به یک اندازه بهره گرفته(۴) و به تصدیق محققان، غنیترین و موثقترین گزارش را در بـاب ابـن ابی الخطاب عرضه کرده است.(۵) و نبودن هیچ نامی از عبداللّه بن میمون در کتاب وی ـ با آن همه اهمیتی کـه بـه رابطه ابنمیمون با اسماعیلیه و ابنابیالخطاب دادهاند ـ شاهد دیگری بر نبود چنان رابـطهای اسـت.
ــ سعد بن عبداللّه اشعری، مؤلف کتاب المـقالات و الفـرق کـه مطالب کتاب نوبختی را با افزودههای فراوان گـرد آورده اسـت.(۶)
ــ ابوالحسن اشعری پیشوای بزرگترین فرقه اهل سنت و مؤلف مقالات الاسلامیین که درباره ابـن ابـی الخطاب و آرای وی، و نیز قرمطیان و مبارکیّه و دیـگر شـاخههای اسماعیلیه، بـه تـفصیل سـخن گفته؛ و محشّی کتاب وی که از معاصران مـاست، چـون ملاحظه کرده که اشعری با اینکه نزدیک به عصر عبداللّه بن مـیمون بـوده، کمترین نقشی برای ابن میمون در تـکوین و ترویج مذهب اسماعیلیه قـائل نـشده، بدون توجه به علت ایـن امـر، به زعم خود در صدد جبران این نقیضه برآمده، و شمهای از افسانههایی را که در اعصار پس از اشـعری بـرای عبداللّه بن میمون ساختهاند، در حـاشیه «مـقالات الاسـلامیین» آورده و آن را تکمیل کرده اسـت.(۷)
______________________________
۱٫ مـقاله برنارد لویس ۸ و ۹، بنیادهای کـیش اسـماعیلیان ۶ ـ ۴۵٫
۲٫ بنیادهای کیش اسماعیلیان ۴۵٫
۳٫ مقدمه المقالات و الفرق ص یک.
۴٫ بنیادهای کیش اسماعیلیان.
۵٫ همان ۷۲٫
۶٫ فرق الشیعه ۷۹ تـا ۸۶؛ المـقالات و الفرق ۸۰ تا ۸۶٫
۷٫ مقالات الاسلامیین ۱/۷۵ به بـعد (مـتن و حاشیه).
ــ در اعـلامیهای هـم کـه در آغاز سده پنجم، عـلیه فاطمیان در بغداد انتشار یافت، هیچ سخنی از انتساب ایشان به عبداللّه بن میمون نبود(۱) و دیگر مـورخان و مـحققانِ نزدیک به روزگار تکوین و ظهور اسـماعیلیان نـیز، هـیچ یـک اشـارهای به نقش عـبداللّه بـن میمون در تاریخ این فرقه نکردهاند
در منابع اسماعیلیان
در قدیمیترین منابع اسماعیلیان، هیچگونه ذکری از عبداللّه بن میمون بـه عـنوان پیـشوای این فرقه و از یاران امام صادق(ع) نیست؛ ایـنک کـتاب افـتتاح الدعـوه تـألیف قـاضی ابو حنیفه نعمان (م.۳۶۳) در دست است که در آن، از آغاز دعوت فاطمیان در یمن در سال ۲۶۸، تا پدید آمدن یک سازمان عقیدتی سیاسی در آفریقا و تأسیس خلافت فاطمی و حوادث روزگار مهدی (م.۳۲۲) را نـسبتا با تفصیل به گفت و گو نهاده؛ و چون مؤلف از بزرگترین دانشوران این فرقه بوده؛ و در تشکیلات آنان به مناصب مهمی همچون قاضی القضاتی رسیده، و با وقایعی که به گزارش آن پرداخته، فاصله زمـانی چـندانی نداشته، کتاب وی از معتبرترین منابع در موضوع خود به شمار آمده؛ و غالب مورخان و محققان بعدی، بسیاری از آنچه را در اینباره نوشتهاند، از او گرفتهاند؛ و با در نظر گرفتن این مقدّمات، نمیتوان پذیرفت که عبداللّه بن مـیمون و پدر و فـرزندش احمد، نقشهای بسیار مهمی در جنبش اسماعیلیان داشتهاند و از نظر نگارنده مزبور پنهان مانده، پس نپرداختن وی به این موضوع، قرینهای بر عدم صحت آن است؛ چه رسـد کـه دیگر مؤلفان اسماعیلی هم کـه در روزگـار ابن میمون یا نزدیک به عصر او میزیستهاند، و همه در این مورد سکوت کردهاند. آری قاضی نعمان، در رساله نامبرده از فردی به نام عبدالله بن میمون (بـدون لقـب قداح) نام میبرد کـه ظـاهرا اهل قالمه (شهری در الجزایر) بوده، و صولات بن قاسم سکتانی، از داعیان اسماعیلی و سردارانِ زیردستِ ابوعبدالله شیعی (م.۲۹۸)، دستوراتی در مورد او و کسانی دیگر از مردان این شهر داده است.(۲)
همچنین حمید الدین کرمانی (م.۴۱۱) از بزرگترین رجال و دانـشوران اسـماعیلیه، با اینکه منتهی شدنِ نسبِ حاکم خلیفه فاطمی به عبدالله بن میمون قداح را رد میکند، به اینکه عبدالله در میان اسماعیلیان جایگاهی داشته هیچ اشارهای نمینماید،(۳) اما پاسخ اینکه
______________________________
۱٫ اتّعاظ الحنفا ـ تـقی الدیـن مقریزی ۴۴٫
۲٫ رسـاله الافتتاح الدعوه ـ قاضی نعمان ۳ ـ ۲۱۲، ۳۶۳ (در خصوص قالمه، ر. ک: المنجد، اعلام ۵۴۳).
۳٫ مجموعه رسائل کرمانی ۱۶۸، ۱۷۴٫
چگونه نام این مرد و پدر و اخلاقش بـا فرقه مزبور پیوند خورده؟ شاید این باشد که به دلیل رابطه اسـتوار عـبدالله و پدرشـ با امامین باقر و صادق(ع)، از همان سده چهارم، برخی از اسماعیلیان شایعاتی مبنی بر ارتباط میان خود با ایـن پدر و پسـر بر سر زبانها انداختند و کوشیدند که آن دو را از قهرمانان و پیشوایان خود معرفی کنند؛ و چنان بـنمایند کـه از طـریق آن دو، با امام پنجم و ششم رابطهای بس استوار دارند. اینان از فعالیتهای عبدالله بن میمون و پدرش در نشر مـبادی اسماعیلیان، گزارشهایی و بلکه قصههایی شایع کردند که نه در اخبار شیعیان و نه در روایات سـنیان، کوچکترین قرینهای بر صـحت آنـها نبود؛ و به همین دلیل مورد توجه نخستین مؤلفان اسماعیلیه قرار نگرفت؛ و المعز لدین الله، خلیفه فاطمی، هنگامی که به نفی دعوی مخالفان در اتصال نسب او به عبدالله بن میمون میپرداخت، از نقش وی و پدرشـ در جنبش اسماعیلیان سخنی به میان نیاورد؛(۱) اما در اعصار بعدی، این داستانها به کتابهای اسماعیلیان نیز راه یافت و از آن میان:
۱٫ دستور المنجمین که اصلاً در نجوم است و پارهای گزارشهای تاریخی و داستانی هم در آن میتوان یـافت و نـگارنده ناشناس آن، از اسماعیلیان نزاری بوده که در حدود سال ۵۰۰ از تألیف آن فراغت یافته است.(۲)
۲٫ غایه الموالید، از خطاب بن حسن اسماعیلی (م.۵۳۳).(۳)
۳٫ عیون الاخبار، از داعی ادریس عماد الدین قرشی (م.۸۷۲).(۴)
۴٫ هفت باب از ابو اسحاق قهستانی (مـعاصر مـستنصر سوم) (م.۹۰۴).
۵٫ کلام پیر از خیرخواه هراتی در گذشته پس از ۹۶۰، که هفت باب نامبرده را انتحال کرد و پارهای مطالب بر آن افزود و به این نام نامید و به ناصر خسرو (م.۴۸۱) نسبت داد.(۵)
۶٫ پارهای از آثار دروزیان (۶) که عـلی القـاعده قدیمیتر از منابع یاد شده نیست.
مندرجات این کتابها در باب عبدالله بن میمون و نقش او در جنبش اسماعیلیان، نه تنها با مسلمات تاریخ سازگار نیست، بلکه در میان خود آنها نشانههایی از تضاد و عـدم صـحت مـشهود است. چنانکه در پارهای از آنها، مـیمون از اصـحاب امـام باقر(ع) و راویه او (کسی که
______________________________
۱٫ تاریخ الخلفاء الفاطمین بالمغرب از عیون الاخبار ـ ادریس عماد الدین ۵۰ ـ ۲۴۹، المجالس و المسایرات ـ قاضی نعمان ۱۱ ـ ۴۰۹٫
۲٫ جهانگشای جوینی ۳/۳۲۳، ۵۸۰ ـ حواشی مـحمد قـزوینی، مـقاله برنارد لویس ۷۹٫
۳٫ پیدایش اسماعیلیه ۶ ـ ۸۵ و ۹ ـ ۷۸٫
۴٫ عیون الاخبار، السبع الرابـع ۳۳۵، نـیز بخش تاریخ الخلفاء الفاطمین از کتاب مزبور ۷ ـ ۲۴۶٫
۵٫ پیدایش اسماعیلیه ـ لویس ۷۹، تاریخ و عقاید اسماعیلیه ـ فرهاد دفتری ۵۳۴٫
۶٫ پیدایش اسماعیلیه ۷۸، اصل الموحدین الدروز ـ امـین مـطیع ۹ ـ ۴۸، ۵۲٫
احـادیث بسیاری از آن حضرت روایت کرده) معرفی شده (۱) و بر این اساس، بـاید هنگام درگذشت امام در فاصله سالهای ۱۱۷ ـ ۱۱۳ (۲) دست کم ۳۵ تا ۴۰ سال داشته باشد؛ و از سوی دیگر پارهای از گزارشهای آنها حاکی اسـت کـه امـام صادق(ع) نواده خویش محمد بن اسماعیل را به میمون سپرد و او را حجاب و سـترِ مـحمد قرار داد و او محمد را پنهان داشت و تربیت کرد و خود در اواخر سده دوم درگذشت.(۳) که عمری به این درازی را به سـادگی نـمیتوان پذیـرفت. همچنین اینکه اسماعیل ـ متولد سال ۱۱۰ ـ(۴) به دستور امام صادق(ع) عبدالله بن مـیمون را حـجت خـود و فرزندش محمد قرار داده (۵) و همین عبدالله در رویدادهای پس از سال ۲۶۵ نقش داشته و در سال ۲۷۰ درگذشته؛ و حجتِ دو امامِ اسـماعیلی: عـبدالله بـن محمد (م.۲۱۲) و پسرش احمد بن عبدالله (م.۲۲۹) بوده باشد،(۶) معقول نیست؛ علاوه بر اینکه نخستین مـؤلفان اسـماعیلی تصریح کردهاند که اسماعیل در زمان حیات امام صادق(ع) درگذشت و با حضور امام او را بـه قـبرستان بـقیع بردند و در آنجا به خاک سپردند و مدفن او در آنجا مشهور است و او پیش از درگذشت، با اطلاع امـام، فـرزند خود محمد را به جانشینی برگزید و کار را به او واگذاشت،(۷) ولی مؤلفان بعدی که احساس مـیکردهاند وفـات اسـماعیل در زمان پدر، ممکن است با امامت او و اخلافیش منافات داشته باشد، این امر را منکر شده و درگذشت او را پس از امـام صـادق دانستهاند.(۸) مؤلفان متأخر اسماعیلی نیز برای حل تناقضهای موجود در داستان عبدالله بـن مـیمون، بـه دو گونه عمل کردند:
الف ـ برخی مراد از میمون و قداح را همان محمد بن اسماعیل دانستهاند،(۹) که این عـجیب اسـت؛ زیـرا آنچه در سرگذشت میمون و قداح آوردهاند، قابل تطبیق با سرگذشت محمد نیست؛ و بـعضی از نـویسندگان معاصر اسمعیلی نیز این ناسازگاری را یادآور شده و گفتهاند که در منابع اسماعیلی، میمون از نسل سلمان و محمد از نـسل امـام علی(ع) شمرده شدهاند.(۱۰) همچنین عبدالله بن میمون بر طبق این فرضیه بـا عـبدالله بن محمد بن اسماعیل
______________________________
۱٫ پیدایش اسماعیلیه ۷۹، اعـلام الاسـماعیلیه ۵۵۹٫
۲٫ اعـلام الاسماعیلیه ۴۸۱٫
۳٫ اعلام الاسماعیلیه ۶۱ ـ ۵۵۹ (و آنچه در ص ۷ ـ ۳۴۵ و ۴۴۷ در معرفی عبدالله بـن مـیمون نوشته).
۴٫ همان ۱۶۱٫
۵٫ عیون الاخبار، السبع الرابع ۳۳۵٫
۶٫ اعلام الاسماعیلیه ۷ ـ ۳۴۶٫
۷٫ عیون الاخبار ۳۳۴ (به نقل از قـاضی نـعمان م ۳۶۳) و ۵۰ ـ ۳۴۹٫
۸٫ اعلام ۵۶۰٫
۹٫ الامامه فی الاسلام ـ عـارف تـامر ۱۸۱، اعلام اسـماعیلیه ۵۶۰، تـاریخ و عـقاید اسماعیلیه ۱۳۳.
۱۰٫ اعلام ۵۶۰٫
یکی انگاشته شده، بـا ایـنکه به گفته اسماعیلیان، اولی در سال ۲۷۰ درگذشت و دومی در سال ۲۱۲٫(۱) گاهی نیز در استدلال بـر یـکی بودن میمون و محمد بن اسماعیل گـفتهاند:
ــ معز خلیفه فاطمی، در ضـمن یـک گفتوگو، عنوان میمون و قداح را بـرخلیفه فـاطمی نهاده است؛
ــ فرقه اسماعیلیه گاهی به عنوان میمونیه خوانده شده است.(۲)
ولی ایـن مـقدمات تمام نیست؛ زیرا در گفتوگویی کـه مـورد اسـتناد قرار گرفته، مـعز در پاسـخ کسانی که نسبت عـلوی او را نـفی میکردند و نسب او را به عبدالله بن میمون قداح میرساندند، تنها به این نکته اشاره مـیکند کـه «انّ صاحب الحق لهو المیمون المـبارک السـعید قادح ز نـادالحق و مـوری نـارالحکمه فان ذهب من ذهـب الی هذا نعم» و از این عبارت برمیآید که اگر میمون و قداح را نه اسم و لقب برای شـخص خـاص، بلکه وصفِ جدّ خلیفه فاطمی بـگیریم، اتـّصال نـسب مـعز بـه میمون و قداح درسـت اسـت؛ اما از این جمله استنباط نمیشود که فرد خاصی، با این نام و لقب نبوده است. چه رسـد بـه ایـنکه در همین گفتوگو آمده است: «کیف ینبغی انـ یـقطع القـول فـیه بـأنّه سـار بالحقیقه الی الابعدین من میمون قداح و غیره» و این میرساند که در نظر معز، «میمون القداح و غیره» کسانی بودهاند که به لحاظ پیوند نسبی، در برابر امامان اسماعیلی، از ابعدین (دورترینها) شـمرده میشدهاند و نه از خود ایشان. نیز وصف قداح برای خلیفه فاطمی به معنی قادح ز نادالحق و موری نارالحکمه (برانگیزنده آتش حکمت و حقیقت)، و لقب قداح برای عبدالله بن میمون به معنی تیرگر یـا درمـانکننده چشم(۳) است. همچنین پاسخهای خلفای فاطمی، به این پرسش که عنوان میمون به چه کسی از روی تقیه اطلاق شده؟ ـ محمد بن عبدالله (یعنی محمد بن اسماعیل) یا فرزندش عبدالله ابن مـحمد (یـعنی عبدالله بن میمون) ـ متناقض است. از نامه خلیفه مهدی به اهل یمن برمیآید که وی این عنوان را از محمد بن عبدالله بن جعفر میداند، در حالی کـه خـلیف معز از محمد بن اسماعیل سـخن مـیگوید.(۴)
در باب شهرت اسماعیلیان نیز به میمونیه نیز:
اولاً، معلوم نیست که این عنوان را خود اسماعیلیان برای خویش برگزیدهاند یا دشمنانشان برای نفی انتساب آنان بـه امـامان علویتبار، به ایشان دادهـاند. ایـنک داعی علی بن الولید از دانشوران نامی اسماعیلیان، در کتاب دامغ الباطل عناوینی را که به اسماعیلیان
______________________________
۱٫ اعلام ۳۴۷، ۳۴۴٫
۲٫ تاریخ و عقائد اسماعیلیه ۴ ـ ۱۳۳٫
۳٫ المجالس و المسائرات ـ قاضی نعمان ۱۱ ـ ۴۰۹ (نیز بنگرید به نامه خلیفه معز در تاریخ الخـلفاء الفـاطمین ۵۰ ـ ۲۴۹).
۴٫ تاریخ الخلفاء الفاطمین ۲۵۱ ـ حاشیه محمد الیعلاوی.
دادهاند یاد کرده و در خصوص هر کدام توضیحاتی داده، ولی هیچ اشارهای به «میمونیه» نکرده، و در مورد همه عناوین مزبور نیز مینویسد: «از میان تمامی آنها تنها نام اسـماعیلیه بـه ما مـربوط است، و نام باطنیه نیز اگر به این معنی باشد که ما برای هر یک از ظواهر قرآن، قـائل به باطنی هستیم، آری این عقیده ماست؛ و اگر مراد، نفی تکالیف ظـاهری اسـت، ایـن کفر آشکار است و ما از آن بیزاریم»؛(۱) اما اینکه ابن الندیم، از اسماعیلیه به نام میمونیه یاد کرده، مأخذ وی نـوشته ابـن رزام، یکی از دشمنان سرسخت این فرقه است،(۲) که در جای دیگر، بیاعتباری منقولات او را باز خـواهیم نـمود.
ثـانیا، بر فرض که میمونیه از نامهای اصیل و قدیم اسماعیلیه باشد، این امر دلالتی بر یکی بـودن میمون و محمد بن اسماعیل ندارد؛ زیرا با توجه به نقش عظیمی که ـ البـته به نادرست ـ هم اسـماعیلیان و هـم مخالفان ایشان، برای عبدالله بن میمون و پدرش در نشر مذهب اسماعیلیه قائل بودهاند، تسمیه این فرقه به نام وی عجیب نیست؛ چنانکه فرقه شیخیه نیز اصرار دارند که خویش را با همین نام بـشناسانند،(۳) و این نه از باب اعتقاد به امامت شیخ احسایی یا یکی بودن او با امام، بلکه به دلیل نقش وی در ترویج هر چه بیشتر مناقب امامان است.
ب ـ برخی نیز رابطه عبدالله بن میمون بـا امـام صادق(ع) را انکار کرده و ضمن تأکید بر نقش وی در تکوین و ظهور مذهب اسماعیلیه، بر آن رفتهاند که «وی در اواخر سده دوم ـ و نه در آغاز آن ـ تولد یافته و حجّتِ دو تن از امامان اسماعیلی ـ عبدالله بن محمد بن اسماعیل (فـرزند امـام صادق) و فرزند او احمد بن عبدالله ـ بوده، و در سال ۲۷۰ درگذشته و اینک گویند وی با امامین باقر و صادق(ع) در یک روزگار میزیسته، درست نیست».(۴) ولی این سخنان نیز مشکل را حل نمیکند؛ زیرا اولاً کسانی از محققان سـنی کـه سالها پیش از تاریخ ۲۷۰ یا اندکی پس از آن درگذشتهاند، از عبدالله بن میمون صرفا به عنوان یک محدث و از راویان امام صادق(ع) یاد کردهاند و از لحن ایشان هم برمیآید که درباره یکی از درگذشتگان سخن مـیرانند و نـه یـکی از زندگان ـ کسانی مانند بخاری (م.۲۵۶) بـزرگترین مـحدث اهـل سنت،(۵) ابوزرعه (م.۲۶۴)، ابو حاتم (م.۲۷۷) و نیز ترمذی (م.۲۷۹) که یکی از شش محدث بزرگ اهلسنت است و در کتاب خود که یکی از شش کتاب معتبر حـدیث در نـزد سـنّیان است، روایت عبدالله را آورده است.(۶)
______________________________
۱٫ دامغ الباطل ۱/۶۳ تا ۸۲٫
۲٫ فـهرست ابـن الندیم ۲۳۸٫
۳٫ رساله فلسفیه ـ ابوالقاسم خان ابراهیمی کرمانی ۲۴۸، ۵۱ ـ ۲۵۰، ۳ ـ ۲۶۲٫
۴٫ اعلام الاسماعیلیه ۷ ـ ۳۴۶٫
۵٫ التاریخ الکبیر ـ بخاری ۵/۲۰۶.
۶٫ میزان الاعتدال ـ ذهبی ۲/۵۱۲ و ۱/۵٫
همچنین بسیاری از محدثان بـزرگ سـنی کـه پیش از سال ۲۷۰ درگذشتهاند، عبدالله بن میمون را به عنوان محدث ـ و نـه سلسله جنبان یک حرکت تند و تیز اجتماعی و مذهبی ـ شناخته و از زبان او حدیث فراگرفتهاند(۱) و به هر حال، مجموع این شـواهد نـشان مـیدهد که ارتباط عبدالله بن میمون با امام صادق(ع) مستند به مـآخذ بـسیار نزدیک به عصر وی است، و اگر به دلیل اینکه قول به معاصر بودن این دو، با اقـدامات عـبدالله در سـده سوم تضاد دارد، ناچار باشیم تنها یکی از آن دو را بپذیریم و دیگری را تکذیب کنیم، باید ارتـباط عـبدالله بـا اسماعیلیان را نفی کنیم که در منابع نخستین سخنی از آن نیست، نه ارتباط وی با امام صادق(ع) را، کـه تـمام مـنابع شیعی و سنی و کثیری از منابع اسماعیلی بدان تصریح کردهاند. گذشته از اینکه نتیجهگیریهای خود این مـؤلفان، خـالی از تناقض نیست؛ مثلاً گاهی مینویسد ابن میمون در سال ۲۷۰ درگذشته(۲) و گاهی سال درگذشت او را ۲۶۶ ضـبط مـیکنند.(۳)
تـعدّدِ عبدالله بن میمون قداح؟
برخی از علمای شیعه، برای جمع میان گفتههای شیعیان و اسماعیلیان در باب عـبدالله بـن میمون قداح، احتمال دادهاند که دو تن به این نام بودهاند،(۴) ولی این احتمال وجـهی نـدارد؛ زیـرا به طوری که دیدیم، در متون تاریخی بسیار قدیمی و منابع معتبر شیعه و سنی و حتی در منابع اوّلیـه اسـماعیلیان، هیچ اشارهای به رابطه عبدالله بن میمون با اسماعیلیان نیست که نـاگزیر بـاشیم بـه واقعیت تاریخی فردی با چنین ویژگی گردن نهیم و سپس به وجودی جدا از عبدالله بن مـیمون، یـار امـام صادق(ع) برای وی قائل شویم؛ علاوه بر اینکه میمون و لقب قداح در میان عـرب چـندان زیاد نیست که فرض تعدد را تقویت کند.
______________________________
۱٫ شش تن از آنان را قبلاً یاد کردیم.
۲٫ اعلام الاسماعیلیه ۳۴۷٫
۳٫ هـمان ۱۱۲٫
۴٫ قـاموس الرجال ـ محمد تقی تستری ۶/۶۳۵، اعیان الشیعه ـ سید محسن امین ۸/۷ ـ ۸۵، مستدرک الوسائل ۲۲/۴۴۰، (نـیز بـنگرید به نامههای قزوینی به تقیزاده ص ۱۱۹) که تـعدّد را مـسلّم دانـسته است.
منابع
۱٫ اتعاظ الحنفا، تقی الدین احـمد مـقریزی، قاهره ۱۳۸۷٫
۲٫ اختیار معرفه الرجال، معروف به رجال کشتی، شیخ طوسی، مشهد ۱۳۴۸ ش.
۳٫ اسماعیلیان در تـاریخ، مـجموعه مقالات و از جمله مقاله برنارد لویـس، تـرجمه یعقوب آژنـد، تـهران ۱۳۶۸ ش.
۴٫ اصـل الموحدین الدروز، امین مطیع، بیروت ۱۹۸۰ م.
۵٫ الاعلام، خـیرالدین زرکـلی، بیروت ۱۹۸۹ م.
۶٫ اعلام اسماعیلیه، مصطفی غالب، بیروت ۱۹۶۴ م.
۷٫ اعیان الشیعه، سید محسن امین، بـیروت ۱۴۰۳٫
۸٫ افـتتاح الدعوه، قاضی نعمان، الشرکه التونسیه للتـوزیع.
۹٫ الامامه فی الاسلام، عـارف تـامر، بیروت.
۱۰٫ الانساب، عبدالکریم سمعانی، حـیدرآباد دکـن ۱۳۸۴ و ۱۳۸۶ (ج ۴ و ۶)
۱۱٫ بنیادهای کیش اسماعیلیان، برنارد لویس، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۲٫ بهجه الآمال، علی عـلیاری تـبریزی، قم ۱۴۰۶
۱۳. تاریخ الامم و الملوک، مـحمد بـن جـریر طبری، بیروت ۱۴۱۳ (ج ۹ تـا ۱۲)
۱۴٫ تـاریخ الخلفاء الفاطمین، بالمغرب، القـسم الخـاص من کتاب عیون الاخبار، داعی ادریس عمادالدین، بیروت ۱۹۸۵ م.
۱۵. التاریخ الصغیر، ابو عبدالله محمد بـخاری، بـیروت ۱۴۰۶ (ج ۲)
۱۶٫ التاریخ الکبیر، ازهمو، افست از روی چاپ حـیدرآباد دکـن ۱۳۷۷ (ج ۵)
۱۷٫ تاریخ و عـقاید اسـماعیلیه، فـرهاد دفتری، ترجمه فریدون بـدرهای، تهران ۱۳۷۵ ش.
۱۸. تأسیس الشیعه، سید حسن صدر، تهران، افست از روی چاپ عراق.
۱۹٫ تبصره العوام، منسوب به سـید مـرتضی رازی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۲۰ـ التحریر الطاووسی، احمد بن طـاووس، حـسن بـن زیـدالدین، قـم ۱۳۶۸ ش.
۲۱٫ تحفه اثناعشریه، عـبدالعزیز دهـلوی، لاهور ۱۳۹۶
۲۲٫ تذکره الحفاظ، شمس الدین محمد ذهبی، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن.
۲۳. تقریب التهذیب، ابن حجر عـسقلانی، بـیروت، دارالمـعرفه.
۲۴٫ تنقیح المقال، عبداللّه مامقانی، افست از روی چاپ نـجف ۱۳۵۲٫
۲۵٫ تـهذیب الکـمال، جـمال الدیـن مـرزی، بیروت ۱۴۰۵٫
۲۶٫ الثقات، ابن حبان، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن ۱۴۰۲.
۲۷٫ جامع الرواه، محمد اردبیلی، بیروت ۱۴۰۳٫
۲۸٫ الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم رازی، افست از روی چاپ حیدرآباد دکن ۱۳۷۲٫
۲۹٫ جهانگشای جوینی، عطاملک جوینی، افست از روی چـاپ لیدن.
۳۰٫ دامغ الباطل، داعی علی بن الولید، بیروت ۱۴۰۳ (ج ۱).
۳۱٫ دیوان الضعفاء و المتروکین، شمس الدین محمد ذهبی، بیروت ۱۴۰۸٫
۳۲٫ الذریعه، آقابزرگ تهرانی، بیروت.
۳۳٫ رجال، ابن داود، قم، افست از روی چاپ نجف ۱۳۹۲٫
۳۴٫ رجال، علّامه حلی، قـم، افـست از روی چاپ نجف ۱۳۸۱٫
۳۵٫ رجال، شیخ طوسی، قم، افست از روی چاپ نجف، ۱۳۸۰٫
۳۶٫ رجال، نجاشی، قم، ۱۴۰۷.
۳۷. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد ذهبی، بیروت ۱۴۰۲٫
۳۸٫ شرح مشیخه الفقیه، بیروت ۱۴۰۱ (من لا یحضره الفقیه ج ۴).
۳۹٫ صله التـاریخ الطـبری، عریب بن سعد، بیروت ۱۴۱۳ (به دنبال ج ۱۰ طبری).
۴۰. الضعفاء الکبیر، ابوجعفر عقیلی، بیروت (ج ۱ و ۲).
۴۱٫ الضعفاء و المتروکین، احمد نسائی، بیروت ۱۴۰۷٫
۴۲٫ الضعفاء و المتروکین، عبدالرحمن بن جوزی، بـیروت ۱۴۰۶ (ج ۲ و ۳).
۴۳٫ عـیون الاخبار، ادریس عمادالدین قرشی، السـبع الرابـع، بیروت ۱۹۷۳ م.
۴۴٫ الغدیر، عبدالحسین امینی، بیروت ۱۳۹۷٫
۴۵٫ فرق الشیعه، حسن نوبختی، قم ۱۳۸۸٫
۴۶٫ رساله فلسفیّه، ابوالقاسم خان ابراهیمی کرمانی، کرمان ۱۳۵۰ ش.
۴۷٫ فهرست، ابن ندیم (الندیم)، به تصحیح رضـا تـجدد، چاپ ۲٫
۴۸٫ فهرست، شیخ طـوسی، قـم، افست از روی نسخه چاپ نجف.
۴۹٫ قاموس الرجال، محمد تقی تستری، قم، ۱۴۱۵٫
۵۰٫ الکاشف فی معرفه من له روایه، شمس الدین محمد ذهبی، قاهره (ج ۲).
۵۱٫ الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، ۱۴۰۱ (ج ۱ و ۲).
۵۲٫ الکامل فی الضعفاء الرجـال، ابـن عدی، بیروت ۱۴۰۵٫
۵۳٫ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، بیروت ۱۹۷۱ م.
۵۴٫ مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران ۱۳۵۴ ش (ج ۱).
۵۵. المجالس و المسایرات، قاضی نعمان، الجامعه التونسیه ۱۹۷۸ م.
۵۶٫ المجروحین، ابن حبّان، حلب ۱۳۹۵٫
۵۷٫ مجمع الرجال، عنایت اللّه قهپائی، اصفهان ۱۳۴۸ (ج ۴).
۵۸٫ مـجموعه رسـائل حمید الدیـن کرمانی، بیروت ۱۴۰۳.
۵۹. المراجعات، عبدالحسین شرف الدین، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی.
۶۰٫ مروج الذهب، ابوالحسن علی مسعودی، قم ۱۴۰۴٫
۶۱٫ مـستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، قم ۱۴۱۶ (خاتمه، ۴).
۶۲٫ مصفی المقال، آقابزرگ تهرانی، تـهران ۱۳۷۸٫
۶۳٫ مـعالم العـلما، ابن شهر آشوب، نجف ۱۳۸۰٫
۶۴٫ معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم موسوی خوئی، بیروت ۱۴۰۳ ( ج ۱۰ و ۱۹).
۶۵٫ معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، بـیروت.
۶۶. مـعرفه الحدیث، محمد باقر بهبودی، تهران، ۱۳۶۲ ش.
۶۷٫ مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعری، به تحقیق محمد مـحیالدین عـبدالمجید، ۱۴۰۵ (در دو مـجلد).
۶۹٫ المنجد فی الاعلام، تهران، اسماعیلیان، افست از روی چاپ دوازدهم.
۷۰٫ المنتظم، عبدالرحمن ابن جوزی، بیروت ۱۴۱۲٫
۷۱٫ مـنتهی المقال، ابو علی محمد حائری، قم ۱۴۱۶ (ج ۴).
۷۲٫ میزان الاعتدال، شمس الدین محمد ذهبی، بـیروت (ج ۱ و ۲).
۷۳٫ نامههای قزوینی به تـقیزاده، تـهران، ۱۳۵۶ ش.
۷۴٫ هدیه الاحباب، عباس قمی، تهران ۱۳۶۳ ش.