مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

‌ ‌‌‌واکـاوی‌ دامنه انحرافات شلمغانی در منابع فریقین

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (از صفحه ۵۱ تا ۶۸)
واکاوی دامنه ی انحرافات شلمغانی در منابع فریقین (۱۸ صفحه)

چکیده

شلمغانی از شخصیت های منسوب به تشیع است که از دیدگاه شیعه و سنی، به عنوان چهره ای منحرف شناخته می شود. او شخصیتی علمی بود و طرف دارانی در میان برخی صاحب منصبان سیاسی عصر خود داشت که در دوستی او ثابت قدم بودند. وی با برخورداری از چنین جایگاهی، سودای ریاست بر سازمان وکالت و در پی آن، ریاست بر شیعیان را در سر می پروراند و ازهمین رو، به انتشار عقایدی انحرافی در بین پیروانش دست یازید. هرچند اصل انتشار عقاید انحرافی توسط شلمغانی در میان طرف دارانش قابل انکار نیست، اما هریک از منابع موجود، گونه های مختلفی از این عقاید و افکار را به او نسبت داده اند. بررسی و تحلیل داده های منابع گوناگون با توجه به گرایش های مذهبی مؤلفانشان روشن می سازد که انتساب این حجم عظیم از عقاید انحرافی به شلمغانی نمی تواند صحیح باشد و دست کم انتساب عقاید و افکاری همچون ادعای الوهیت و اباحی گری در امور جنسی و عبادات، که عمدتا در منابع غیرشیعی انعکاس یافته، با دیگر داده های تاریخی درباره واقعیات زندگی او سازگار نیست.

کلمات کلیدی

شلمغانی، غلات، شیعه، اباحی گری، الوهیت، نواب، وکلا، عزاقریه.
تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۱)


‌ ‌‌‌واکـاوی‌ دامنه انحرافات شلمغانی در منابع فریقین

محمدتقی ذاکری / دانشجوی دکتری تاریخ اهل بیت‌ جـامعه‌ المـصطفی‌ العـالمیه taghi.zakeri@yahoo.com

دریافت: ۱۷/۸/۱۳۹۳ ـ پذیرش: ۲۵/۱۲/۱۳۹۳

چکیده

کلیدواژه ها‌:

 

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۲)


مقدمه

محمد بن علی شلمغانی (م ۳۲۲ ق) از شخصیت های علمی شیعه در عـصر‌ غیبت صغرا (۳۲۹ـ۲۶۰‌ ق) بود‌. جایگاه علمی وی به گونه ای بود که حتی پس از آشکار شدن انـحرافش، از جانب وکلا انکار نـشد. بـرای نمونه، محمد بن همام اسکافی (م ۳۳۶ ق)، از وکلای مطرح آن دوره‌ که بیشترین مخالفت ها را با شلمغانی داشت (ر.ک: ذاکری، ۱۳۹۳، ص ۱۵۶ـ۱۶۱)، وی را فقیهی از فقهای شیعه می داند که حق و باطل را به هم آمیخت (طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۸). علاوه‌ بر‌ ایـن، او از جایگاه اجتماعی درخور و قابل اعتنایی نیز برخوردار بود. منابع شیعی به این موضوع اشاره کرده اند که حسین بن روح نوبختی (م ۳۲۶ ق)، سومین سرپرست وکلا در غیبت‌ صغرا‌، شلمغانی را به خود نزدیک ساخت و بـرای او نـزد شیعیان جایگاه والایی قرار داد(همان، ص ۴۰۳). او در بین قبیله «بنی بسطام» ـ یکی از خاندان های شیعی که در‌ غیبت‌ صغرا در بغداد سکونت داشتند و چندین تن از شخصیت های آن در پست های حکومتی فعالیت می کردند ـ (ر.ک: ارمـوی، ۱۳۵۸، ج ۱، ص ۲۱۵ـ۲۲۴؛ مـدرسی، ۱۳۸۶، ص ۳۲۹) جایگاه ویژه ای یافت‌. اما‌ با‌ وجود این، جاه طلبی او‌ را‌ واداشت‌ تا به فکر تصدی ریاست شیعیان افتد. ازاین رو بود که در بین بنی بسطام شروع به انتشار عقایدی انحرافی کـرد‌ (طـوسی‌، ۱۴۱۱‌ق، ص ۴۰۳ـ۴۰۵) تا به این وسیله، مقام و مرتبتی‌ افزون‌ بر آنچه داشت به دست آورد. این در حالی بود که شلمغانی از بنی بسطام می خواست آنچه را‌ از‌ وی‌ می آموزند مخفی نگه دارند و از افـشای اسـرار وی پرهـیز‌ کنند (همان، ص ۴۰۴). بدین سان، بـه تـدریج، شـلمغانی جایگاهی به دست آورد که پس از آن حسین بن‌ روح‌ هرچه‌ سعی کرد پیروان او به ویژه بنی بسطام را از پیرامون‌ او‌، که دیگر عقاید انحرافی اش افـشا شـده بـود، دور سازد، موفقیت چندانی به دست نیاورد(همان‌، ص ۴۰۳‌) و ایـن‌ گـونه بود که پیروان شلمغانی رو به فزونی نهادند(مسعودی، بی تا‌، ص ۳۴۳‌) و حتی‌ به صورتی متمایز از دیگر شیعیان شناخته شدند. پیـروان شـلمغانی بـه «عزاقریه» معروف شدند‌، تا‌ جایی‌ که برخی فرقه نگاران آنـها را به مثابه فرقه ای متمایز به شمار آورده‌ اند‌(ر.ک: بغدادی، ۱۴۰۸ق، ص ۲۱۶؛ اندلسی، ۱۴۱۶ق، ج ۳، ص ۱۲۲؛ اسفراینی، بی تا، ص ۱۱۲؛ بیرونی، ۱۳۸۰، ص ۲۶۱‌). لازم‌ به‌ ذکر اسـت کـه اگـرچه عقایدی که به شلمغانی و پیروان او نسبت داده شده تا‌ حد‌ و اندازه ادعـای الوهـیت از طرف شلمغانی توسعه یافته(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۱؛ ابن اثیر‌، ۱۳۸۵‌ق، ج ۸، ص ۲۹۰‌)، اما در منابع شیعی گزارش هایی ثبت شده است که نـشان از آن دارد کـه‌ شـلمغانی‌ همچنان خود را شیعه می دانست و برای تصدی

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۳)


ریاست آنها تلاش می‌ کـرد‌(طـوسی‌، ۱۴۱۱ق، ص ۳۰۷). ازایـن رو، بررسی عقایدی که به او نسبت داده شده است اهمیت می‌ یابد‌.

منابع‌ فریقین چه تـصویری از شـلمغانی و انـحرافات او ارائه کرده اند؟ آیا منابع تاریخی‌ فریقین‌ در گزارش انحراف های فکری و عملی شلمغانی همداستانند؟ آیا واقعاً شـلمغانی بـه عنوان یک عالم دینی ادعای‌ الوهیت‌ نمود؟ آیا او اباحی گری در امور جنسی را ترویج مـی کرد؟ آیـا ویـ‌ قایل‌ به جواز ترک عباداتی همچون نماز و روزه‌ بود؟ آیا‌ این‌ ادعاها با واقعیات تـاریخی زنـدگی شلمغانی سازگار‌ است؟ یا‌ صرفاً برساخته برخی منابع غیرشیعی به منظور کوبیدن شیعه و عـالمان ایـن مـذهب است؟ «باور‌ به‌ ضد» که در منابع، از‌ اعتقادات‌ شلمغانی شمرده‌ شده‌، به‌ چه معناست و منابع فریقین آن را‌ چـگونه‌ تـفسیر کرده اند؟… اینها سؤالاتی است که این پژوهش درصدد پاسخ آنهاست. بدین‌ مـنظور‌، بـاید داده هـای منابع تاریخی، رجالی‌، فهرستی و حدیثی را کاوید‌ و داده‌ های هر منبع را با‌ محک‌ منابع دیگر و بـه مـدد تـحلیل برخی واقعیات تاریخی سنجید تا تصویر نسبتاً روشنی‌ از‌ واقعیت به دست آیـد.

انـحرافات‌ فکری‌ و عملی‌ شلمغانی در منابع‌

آگاهی‌ از گرایش های فکری‌ شلمغانی‌ با دشواری هایی همراه است؛ زیرا جـز نـقل هایی از کتاب های وی، هیچ‌ یک‌ از کتاب های او باقی نمانده‌ است‌ تا بـر‌ اسـاس‌ آن‌، بتوان به افکار وی‌ پی برد. از سـوی دیـگر، بـا توجه به اینکه شلمغانی منحرف و مبغوض از دیـدگاه شـیعی‌ و غیرشیعی‌ بود، گاه سیاه نمایی هایی درباره‌ او‌ و عقاید‌ و افکارش‌ صورت‌ گرفته است. ایـن‌ مـوضوع‌ از اختلاف منابع شیعه و غیرشیعه دربـاره عـقاید منتسب بـه او روشـن مـی شود. گاه در منابع‌ غیرشیعی‌ مطالبی‌ بـه شـلمغانی نسبت داده شده است که‌ در‌ منابع‌ شیعی‌ اثری‌ از‌ آنها یافت نمی شود. در مـنابع غـیرشیعی، از این موضوع سخن به میان آمـده است که شلمغانی فـرقه ای را پایـه ریزی کرد که به «عـزاقریه» مـعروف‌ شدند(بغدادی، ۱۴۰۸ق، ص ۲۴۹). این در حالی است که منابع شیعی گاه او را «غالی» (طوسی، ۱۳۷۳، ص ۴۴۸) و گاه او را دارای عـقاید پسـت و ناپسند خوانده اند که بـه سـبب‌ حـسد‌ بر حسین بـن روح بـه آنها قایل شد(نـجاشی، ۱۳۶۵، ص ۳۷۸). بـا این اوصاف، برای آگاهی از گرایش های فکری شلمغانی، لازم است مطالبی که در منابع موجود آمـده‌ بـررسی‌ شود.

ذکر این نکته روش شناختی حـایز اهـمیت است کـه در بـررسی مـنابع، سعی بر آن است کـه منابعی بررسی شود که برای‌ اولین‌ بار مطلبی را در خصوص‌ عقاید‌ و افکار شلمغانی عنوان کرده انـد و از ذکـر

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۴)


مطالبی که در منابع دیگر تکرار شـده پرهـیز گـردد. ازهـمین رو، در ایـن پژوهش، به بـسیاری از‌ مـنابعی‌ که به تکرار گزارش‌ های‌ منابع پیش از خود پرداخته اند، اشاره نشده است. قابل ذکر اسـت کـه گـزارش های منابع شیعی و غیرشیعی متقدم در اطلاعات خـود، تـفاوت هـایی بـا یـکدیگر دارنـد، اما در منابع‌ متأخر‌، عموماً گزارش های منابع شیعی و غیرشیعی با یکدیگر خلط شده است.

در اینجا، فهرستی از انحرافات اعتقادی و عملی، که در منابع گوناگون به او نسبت داده شده است، ارائه مـی‌ شود‌:

۱٫ شلمغانی ادعای‌ الوهیت داشت و خود را رب الارباب می دانست (ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲).

۲٫ شلمغانی خود را روح القدس می‌ دانست (بغدادی، ۱۴۰۸ق، ص ۲۴۹).

۳٫ «عزاقریه»، یعنی پیروان شلمغانی، بنابر آنچه از‌ او‌ آموخته‌ بودند، نکاح را به عقد نمی دانستند و امور جـنسی را مـطلقاً مباح می دانستند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲‌).

۴٫ ‌‌آنها‌ قایل به ترک نماز و روزه و تمام عبادات بودند(همان).

۵٫ قایل به حلول خداوند‌ در‌ هر‌ «ولی» و «ضد» او بودند و ضد هر ولی را از این نظر که موجب اظهار فضیلت‌ ولی است، از خـود ولیـّ افضل می دانستند(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۶).

۶٫ حضرت موسی‌ علیه السلام و حضرت محمد‌ صلی‌ الله علیه و آله را رسولانی می دانستند که هارون و علی علیه السلام آنها را فرستاده بـودند، امـا آن دو خیانت کردند.

۷٫ قایل به رفـع شـریعت اسلام پس از ۳۵۰ سال بودند‌.

۸٫ امام حسن و امام حسین( را از فرزندان علی علیه السلام نمی دانستند؛ زیرا می گویند: کسی که پروردگار است، نه فرزندی دارد و نه زایـیده شـده است.

۹٫ خواستار هلاک شـدن طـالبیان و عباسیان‌ بودند‌.

۱۰٫ در توصیف ملائکه می گویند: ملک کسی است که مالک نفس خود باشد و حق را بشناسد.

۱۱٫ بهشت عبارت از معرفت و شناسایی آنان، و دوزخ عبارت از نادانی و جهل به‌ ایشان‌ و بازگشت از مذهب ایشان اسـت.

۱۲٫ قـائل به تناسخ بودند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲ـ۲۴۳).

۱۳٫ قائم را، که شیعه او را امام دوازدهم می داند و قیام خواهد کرد، همان‌ ابلیس‌ می دانستندو هنگام فرمان خداوند مبنی بر سجده برای آدم، او ایستاده بود و سجده نکرد(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۶).

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۵)


دوره هـای حـیات فکری شـلمغانی

لازم به یادآوری است که در‌ منابع‌ شیعی‌، از دو دوره «استقامت» و «انحراف‌» برای‌ شلمغانی‌ نام برده شده است. در دوره «استقامت»، شلمغانی عـالمی شیعی معرفی شده شود که ارتباطی نزدیک با حسین بن روح داشـت‌ و نـیز‌ بـا‌ تألیفاتی که داشت، خدماتی از خود به ثبت‌ رساند‌. اما در دوره «انحراف»، عقاید خطرناکی از خود بروز داد که ارتداد او و پیـروانش ‌ ‌را مـوجب شد. گزارشی از‌ وضعیت‌ او‌ در این دو دوره در ذیل می آید:

الف. دوره‌ استقامت

دوره استقامت شلمغانی زمانی اسـت کـه او عـالمی شیعی و دارای ارتباطی نزدیک با حسین بن روح بود‌ و تألیفاتی‌ داشت‌ و خدماتی از خود به ثبت رساند. هـرچند بر اساس منابع موجود‌، نمی‌ توان تاریخی را به عنوان زمان انحراف شلمغانی و خـروج او از حال استقامت به دسـت آورد‌، امـا‌ به‌ نظر می رسد می توان پایان دوره استقامت شلمغانی و آغاز انحراف وی‌ را‌ آشکار‌ شدن عقاید حلولیه وی دانست و پیش از آشکار شدن چنین عقایدی از شلمغانی، وی‌ را‌ همچنان‌ در حال استقامت در دین تلقی کرد.

شـلمغانی در زمان استقامت در دین، کتاب‌ هایی‌ تألیف کرد که بنا بر تصریح منابع، از جمله آنها کتاب التکلیف (طوسی‌، ۱۴۲۰‌ق، ص ۴۱۴‌) و الاوصیاء (حرعاملی، ۱۳۸۰، ص ۳۳۱؛ همو، ۱۴۰۹ق، ج ۲۵، ص ۳۱؛ خراسانی، ۱۴۲۵ق، ص ۴۵۹) بوده است. درباره‌ کتاب‌ التکلیف که دربردارنده روایات فقهی بـوده، قـابل ذکر است که بنا بر گزارشی‌ از‌ حسین‌ بن روح، مضمون کتاب جز دو یا سه جا، مطابق روایات ائمه اطهار علیها السلام‌ بوده‌ است(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۹). اما کتاب دیگر وی، که در این دوره‌ تـألیف‌ شـده‌، کتاب الاوصیاء است که از آن روایاتی باقی مانده است(ر.ک: شبیری، ۱۳۸۱؛ انصاری، ۱۳۹۰، ص ۸۷۵‌ـ۹۱۸‌). در‌ برخی از این روایات، مضامینی همچون سخن گفتن امام در گهواره به‌ چشم‌ می خورد(طبری، ۱۴۱۳ق، ص ۳۰۵ و ۳۲۶؛ مسعودی، ۱۳۸۴، ص ۱۹۰) گفته اند: شلمغانی ایـن کـتاب را در‌ حال‌ استقامت در دین نوشته است(حرعاملی، ۱۳۸۰، ص ۳۳۱؛ همو، ۱۴۰۹ق، ج ۲۵، ص ۳۱‌؛ خراسانی‌، ۱۴۲۵ق، ص ۴۵۹).

از ابن همام اسکافی (م ۳۳۶‌ ق) نقل‌ شده‌ است که وی گوید: «اولین مطلب زشتی‌ که‌ از شلمغانی شنیدم و آن را انکار کردم این بود که می گـفت: حـق‌ یـکی‌ است، اما لباس و پوشش آنـ‌ مـتفاوت‌ اسـت. روزی‌ در‌ پوشش‌ سفید است و روزی در پوشش سرخ‌ و روز‌ دیگر در پوشش آبی. این قول، قول

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۶)


اصحاب حلول است» (طوسی، ۱۴۱۱‌ق، ص ۴۰۸‌). همچنین حسین بن روح پس از‌ اینکه از عـقاید شـلمغانی‌ کـه‌ در بین بنی بسطام منتشر‌ می‌ ساخت ـ مبنی بـر حـلول روح رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی‌ علیه‌ السلام در جسم محمدبن عثمان‌ و حسین‌ بن‌ روح ـ آگاهی یافت‌، از‌ شلمغانی بیزاری جست و شـروع‌ بـه‌ فـعالیت علیه او کرد (همان، ص ۴۰۵ـ۴۰۳). بنابراین، می توان نتیجه گرفت از نظر‌ وکـلا‌ دوره انحراف شلمغانی با انتشار عقاید‌ حلولیه‌ از وی‌ شروع‌ شده‌ است.

ب. دوره انحراف

عقاید‌ منسوب به شلمغانی ـ که به آنـها اشـاره شـد، مربوط به دوره انحراف اوست. اکنون لازم‌ است‌ با تفصیلی بیشتر بـه بـررسی عقاید‌ منتسب‌ به‌ شلمغانی‌ در‌ دوره انحراف بپردازیم‌:

۱٫ ادعای‌ الوهیت: منابع غیرشیعی تصریح کرده اند که شلمغانی ادعـای الوهـیت داشـت و چنانکه گفته شده است، او‌ «خدا‌» را‌ معنای عامی می پنداشت که قابل انـطباق‌ بـر‌ مـصادیق‌ بی‌ شماری‌ است‌ و به طورکلی، هر کس که مردم به او احتیاج پیدا کنند خـداست و هـر کـدام از پیروان او خود را پروردگار کسی می دانست که در درجه ای‌ پایین تر از وی قرار داشت و در نـهایت، خـود شلمغانی رب الارباب است که پس از او ربوبیتی نیست(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲).

انتساب این امور به شلمغانی توسط مـنابع غـیرشیعی‌ در‌ حـالی است که در منابع شیعی چنین تصریحی وجود ندارد، بلکه نهایتاً در منابع شیعی، ادعاهایی از شـلمغانی یـافت می شود که گویا به این وسیله می خواسته است‌ زمینه‌ را برای طـرح ادعـای الوهـیت هموار سازد. آنچه در منابع شیعی در این باره یافت می شود علاوه بر دو گزارشی که طـوسی‌ در‌ الغـیبه ذکر کرده، عباراتی از‌ نسخه‌ توقیعی است که در لعن شلمغانی صادر شد.

یـکی از ایـن دو گـزارش همان سخن ابن همام است (مبنی بر اینکه حق هر روز‌ در‌ پوشش متفاوتی است)(ر.ک: طوسی‌، ۱۴۱۱‌ق، ص ۴۰۸). گـزارش دیـگر طـوسی نیز ـ که پیش تر به آن اشاره شد ـ سخن ام کلثوم، دختر ابوجعفر عـمروی دومـین سرپرست سازمان وکالت در عصر غیبت صغرا است، مبنی بر اینکه‌ شلمغانی‌ معتقد بود: روح پیامبر اکرم صـلی الله عـلیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام در محمدبن عثمان و حسین بن روح حلول یافته است(همان، ص ۴۰۳ـ۴۰۵). قـابل تـوجه اینکه وقتی حسین بن‌ روح‌ از انتشار‌ عـقاید حـلولی تـوسط شلمغانی در بین بنی بسطام مبنی بر حـلول روح رسـول خدا صلی الله علیه‌ و آله و حضرت علی علیه السلام در محمدبن عثمان و حسین بن روح‌ آگـاه‌ شـد‌ گفت: شلمغانی با این گـونه مـسائل، مانند حـلّاج مـی خـواهد راهی برای

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۷)


قایل شدن به حـلول قـرار ‌‌دهد‌ و به آنان بگوید: خدای متعال با او متحد شده است؛ همچنانکه نـصارا دربـاره‌ مسیح‌ چنین‌ گفتند(همان، ص ۴۰۵). همچنین در بـخشی از توقیعی که در لعن شـلمغانی صـادر شده، آمده‌ است: «شلمغانی مـرتد شـده و از اسلام جدا گشته است و در دین خدا ملحد‌ شده و ادعایی کرده که‌ موجب‌ کـفر او بـه خالق گردیده است و کذب و دروغ و بـهتانی گـفته و گـناه عظیمی انجام داده اسـت» (هـمان، ص ۴۱۱).

لازم به ذکر است اسـت کـه در هیچ یک از این نقل ها، تصریحی‌ بر اینکه شلمغانی ادعای الوهیت داشته، نشده اسـت، و ارتـداد شلمغانی و ادعایی که منجر به کـفر او شـد نیز الزامـاً بـه مـعنای ادعای الوهیت نیست، بـلکه در این گزارش ها، تنها به‌ این‌ مسئله تصریح شده که او در حال زمینه چینی برای چـنین ادعـایی بوده است. شاید از همین رو باشد کـه ابـن عـبدوس، یـار شـلمغانی که در جلسات مـحاکمه شـلمغانی او‌ هم‌ جزو محاکمه شوندگان بود، در یکی از این جلسات گفت: شلمغانی هرگز ادعای الوهیت نکرده است، بـلکه او ادعـا مـی کرده که به جای ابن روح «باب» امـام مـنتظر‌ اسـت‌، و مـن گـمان مـی کردم که این را از روی تقیه می گوید(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲).

به نظر می رسد حق با ابن عبدوس است و شلمغانی ادعای الوهیت نکرده بود‌ و آنچه‌ منابع‌ غیرشیعی درباره ادعای الوهیت تـوسط‌ شلمغانی‌ مطرح‌ ساخته اند، صرف نظر از اینکه ممکن است تهمتی بی اساس باشد، احتمالاً مطالبی بوده که پیروان شلمغانی آن را منتشر‌ می‌ ساختند‌. به ویژه آنکه خواهیم دید پیروان شلمغانی از‌ جـانب‌ خـود، اموری را احداث می کردند که این امور جزء اعتقادات شلمغانی محسوب گشته است. اما آنچه موجب می‌ شود‌ بر‌ ادعای الوهیت نداشتن شلمغانی تأکید کنیم این است که مـی‌ دانـیم شلمغانی پس از درگیری های متعددی که با حسین بن روح و وکلا داشت، ادعا می کرد هرچند‌ ابن‌ روح‌ از جانب امام دوازدهم( بر کاری از کار هـا مـنصوب گشته‌ (طوسی‌، ۱۴۱۱ق، ص ۳۹۱)، اما نایب امـام دوازدهـم( کسی نیست غیر از شلمغانی و او مأمور گشته است علم‌ خود‌ را‌ در نهان و آشکار اظهار دارد(همان، ص ۳۰۷). ازهمین روی، او خود را‌ نایب‌ امام‌ می دانست و در جلسه سران شیعه حاضر گـشت و درخـواست مباهله با حسین بـن روحـ‌ را‌ نمود‌(همان، ص ۳۰۷ و ۴۰۶).

بنابر این، با توجه به اینکه او در آخرین ادعاها، خود‌ را‌ جانشین امام می دانست، منطقی نیست تصور کنیم او ابتدا ادعای الوهیت داشته‌ و پیروان‌ فراوانی‌ گرد خود جمع کرده بـود(مـسعودی، بی تا، ص ۳۴۳) که همگی به الوهیت وی‌ اعتقاد‌ داشتند و او را خدای خود می دانستند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۳ـ۲۴۲). و آن گاه‌ پس‌ از‌ این همه، ناگهان خود را تنزل داد و جانشین امام دانست! به ویژه با توجه به‌

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۸)


اینکه‌ در بـین تـمام فرق غـلات، که سرکردگانشان سرانجام ادعای الوهیت و یا مقامی‌ همچون‌ پیغمبری‌ و یا امامت داشتند، همیشه یک روال مشترک وجود داشـته است و آن اینکه این افراد ابتدا‌ خود‌ را‌ دارای قرب به ائمه علیها السـلام مـعرفی مـی کردند و پس از آنکه‌ می‌ توانستند پیروانی به دست آورند، امام را از مقام امامت بالا برده، دارای مقام الوهیت یا‌ پیـغمبری‌ ‌ ‌مـعرفی می کردند تا به این وسیله، بتوانند خود را جانشین و یا‌ فرستاده‌ او معرفی کـنند(رک: جـاسم حـسین، ۱۳۸۵‌، ص ۱۴۷‌). این‌ در حالی است که اگر بپذیریم شلمغانی‌ ادعای‌ الوهیت داشته است، باید گفت: او ابتدا خـود را خدا می دانست و پس‌ از‌ آنکه پیروانش وی را در‌ این‌ مقام تأیید‌ کردند‌ و او‌ را خدا دانستند، یـک مرتبه خود‌ را‌ تنزل داد و جـانشین امـام دانست! که البته بسیار بعید به نظر می‌ رسد‌.

با توجه به این نکات، به‌ نظر می رسد شلمغانی‌، خود‌ ادعای الوهیت نداشته است، بلکه‌ ازآن‌ روکه وی از هوش بالایی برخوردار بـود (ر.ک: ذاکری، ۱۳۹۳، ص ۲۱۰)، برای پیروان خود‌، اموری‌ همچون حلول روح رسول خدا‌ صلی‌ الله‌ علیه و آله و حضرت‌ علی‌ علیه السلام در محمدبن‌ عثمان‌ و حسین بن روح را مطرح می ساخت(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۴)، با این هدف که‌ پیروانش‌، خود او را دارای روح الهـی‌ و مـتحد‌ با خداوند‌ بدانند‌ و در‌ این هدف خود، موفق‌ بود. علت اینکه او خود به صراحت ادعای الوهیت نمی کرد با اینکه پیروانش آمادگی‌ پذیرش‌ چنین ادعاهایی را داشتند، این بود‌ که‌ او‌ از‌ ابتدا‌ بـه فـکر ریاست‌ بر‌ تمام شیعه بود. وی با وجود آنکه پیروان بسیاری داشت(مسعودی، بی تا، ص ۳۴۳)، بدان قانع‌ نبود‌ و سودای‌ ریاست بر همه شیعیان را در سر‌ می‌ پروراند‌. به‌ همین‌ سبب‌، در جـلسات سـران شیعه، حضور می یافت و در عین اینکه وکالت حسین بن روح از جانب امام را قبول داشت(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۳۹۱) خود را جانشین امام‌ می دانست(همان، ص ۳۰۷). طبیعی است که برای نیل به چنین هدفی لازم بـود هـرگونه مـسئله ای را که مانع رسیدن وی به چـنین هـدفی بـاشد از خود دور کند‌. بنا‌ بر این، ادعاهایی همچون الوهیت و اباحی گری که به وی نسبت داده شده است، صحیح به نظر نمی رسد، و بـسیار بـعید اسـت فقیهی با درجه علمی، کیاست و جایگاه اجتماعی‌ شـلمغانی‌، بـرای رسیدن به ریاست بر تمام شیعیان، ادعاهایی مطرح کند که حتی برای عوام الناس قابل پذیرش نیست، تا چـه رسـد بـه نخبگان‌ و دانشمندان‌.

۲٫ اباحی گری: منابع غیرشیعی بر‌ این‌ موضوع تـصریح کرده و شلمغانی را دارای عقاید اباحی گری در دو مسئله عمده دانسته اند که او پیروان خود را به آنها فرامی خواند‌.

الف‌. در امـور جـنسی: گـفته‌ شده‌ است: عزاقریه نکاح را به عقد نمی دانند و امور جنسی را مـطلقاً مـباح می دانند و می گویند: محمد صلی الله علیه و آله به سوی متکبران قریش مبعوث شد و ازاین رو‌، آنها‌ بـه سـجده امـر شدند،

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۵۹)


ولی در این زمان، حکمت چنین است که مردم با مباح شدن هـمسرانشان بـر دیـگران امتحان شوند و انسان مجاز است با هرکس از هم مذهبان خود‌ که‌ خواست، جماع‌ کـند؛ از جـمله بـا محارم و نیز حرم دوست خود و حرم پسرش. و باید هر کس که افضل از‌ دیگران اسـت بـا پایین تر از خود نکاح کند تا نور‌ در‌ او‌ وارد کند، و هرکس از این امور امتناع کـند پس از ایـن عـالم، تبدیل به زن خواهد شد‌. ‌‌این‌ مطالب را ازدی (م ۳۳۴ ق) بدون ذکر منبع خود، در کتاب تاریخ الموصل، کـه‌ یـک‌ کتاب‌ تاریخ محلی است، نقل می کند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۳).

درباره ازدی، ذکر این نکته حایز‌ اهـمیت اسـت کـه منابع وی در تألیف کتاب تاریخ الموصل دو گونه بوده‌: یکی تألیفات پیش از‌ او‌ و دیگری روایات شفاهی. وی در بحث از شـلمغانی، مـنبع خود را ذکر نکرده است. اما با توجه به نزدیک بودن دوره زندگی وی بـه شـلمغانی، مـی توان گفت که او مطالب‌ خود درباره شلمغانی را بر اساس روایات شفاهی تنظیم کرده است. بـه هـرروی، لازم اسـت به این ملاحظه در اطلاعاتی که او ارائه می دهد. توجه شود که وی تنها بـه‌ نـقل‌ روایات تاریخی اکتفا کرده است، بدون اینکه نقد و تحلیلی بر آنها از لحاظ اسناد یا متن داشـته و خـبر های صادق را از کاذب جدا کرده باشد (همان، مقدمه مصحح، ص ۴۱‌ـ۴۲‌).

پس از ازدی، عبدالقاهر بغدادی (م ۴۲۹ ق)، کـه فـخرالدین رازی (م ۶۰۶ ق) او و مسلکش را در تألیف کتاب الفرق بین الفرق، کـه یـکی از کـتاب های فرقه نگاری است، این گونه‌ تـوصیف‌ کـرده که بر مخالفان خود سخت تعصب داشت و مذاهب ایشان را چنانکه باید نقل نـکرده اسـت (رازی، ۱۳۵۵ق، ص ۲۵ـ۲۷). او برای اولین بار، از کتابی بـه نـام الحاسه‌ السـادسه‌ نـام‌ مـی برد و می گوید: شلمغانی‌ آن‌ را‌ بـرای پیـروان خود تألیف کرده و در آن به رفع شریعت و مباح بودن لواط تصریح کرده بود و آن را داخـل کـردن نور‌ شخص‌ برتر‌ در پایین تر از خـود می دانست. ازاین‌ رو‌، پیـروانش حـرم خود را به طمع داخل شـدن نـور شلمغانی در آنها برای وی مباح می دانستند(بغدادی، ۱۴۰۸‌ق، ص ۲۴۹‌ـ۲۵۰‌). این در حالی است که تا پیـش از بـغدادی ذکری‌ از این کتاب در هیچ مـنبعی یـافت نـمی شود. سپس یـاقوت حـموی (م ۶۲۶ ق) در کتاب معجم الادباء، کـه‌ شـرح‌ حال‌ ادباست، از کتاب الحاسه السادسه نام برده و نیز قسمتی از متن‌ نامه‌ ای را ذکر می کـند کـه آن را خلیفه راضی (حک: ۳۲۹ـ۳۲۲ ق) پس از کشته‌ شدن‌ شـلمغانی‌، بـه حاکم سـامانی (نـصر بـن احمد حک: ۳۳۱ـ۲۹۳ ق) نوشته بـود و در‌ این‌ نامه‌، عقاید شلمغانی و پیروانش ذکر شده است، و این با آنچه ازدی در تاریخ الموصل ذکر‌ کـرده‌، شـباهت‌ بسیار دارد و تنها اختلاف اندکی در الفاظ آن مـشاهده مـی شـود

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۰)


(ر.ک: حـموی، ۱۴۰۰ق، ج ۱، ص ۲۳۴‌ـ۲۴۷‌). ایـن نامه را نیز تـنها حـموی ذکر کرده است و دیگران حتی نامی از‌ آن‌ به‌ میان نیاورده اند.

این اوصاف در حالی ذکر اسـت کـه در هـیچ یک از‌ منابع‌ موجود شیعی، درباره این مـسائل سـخنی بـه مـیان نـیامده اسـت. تنها شیخ طوسی‌ می‌ گوید‌: «شلمغانی دارای ماجراهای زشت و امور قبیحی است که ما کتابمان را با یاد این قبیل‌ امور‌ آلوده نمی سازیم. ابن نوح و دیگران آنها را ذکر کـرده اند»(طوسی‌، ۱۴۱۱‌ق، ص ۴۰۶‌). احتمالاً منظور شیخ طوسی از این امور قبیح همان مسائل جنسی است. با وجود این‌، هرچند‌ دلیل‌ محکمی بر نپذیرفتن انتساب این امور به شلمغانی وجود ندارد، اما بـرخی‌ امـور‌ موجب شده است تا در صحت امور مذکور به این صورت، تردید وجود داشته باشد:

اول‌. وکلا‌ در مقابل شلمغانی و ادعاهای وی به فعالیت پرداختند و با تبلیغات علیه شلمغانی‌، درصدد‌ بودند از مقبولیت وی نـزد شـیعیان بکاهند‌. با‌ وجود‌ این، در هیچ یک از فعالیت های‌ آنها‌، اشاره ای به این انحراف شلمغانی نشده است. اگر چنین مسئله ای وجود‌ داشت‌ و شایع بـود بـه منظور آشکار‌ شدن‌ چهره بـاطل‌ شـلمغانی‌ به‌ آن اشاره می کردند.

دوم. در‌ تألیفات‌ بعدی عالمان شیعی، در بحث از شلمغانی با وجود اینکه اشاره به‌ این‌ امور می توانست چهره باطل شلمغانی‌ را آشکار سـازد، مـطلبی‌ در‌ این خصوص نوشته نـشده اسـت‌.

سوم‌. شلمغانی در اواخر کار خود، در مجلس سران شیعه حضور یافت و ادعا کرد‌ که‌ بر حق است و حسین بن‌ روح‌ در‌ دعاوی خود علیه‌ او‌، به باطل رفته است‌(همان‌). این در حالی اسـت کـه این مجلس مملو از سران شیعه بود و هیچ کس‌ به‌ نشر این گونه انحرافات توسط شلمغانی‌ اشاره‌ نکرد(ازدی‌، ۱۴۲۷‌ق، ج ۲، ص ۲۴۲‌و۲۴۳).

چهارم. برخی از‌ شخصیت های علمی شیعه همچون ابن جنید اسکافی (م ۳۸۱ ق) با شـلمغانی هـنگامی که اخـتلافات او‌ با‌ حسین بن روح آشکار شده بود‌ و آن‌ دو‌ علیه‌ یکدیگر‌ فعالیت داشتند، در‌ ارتباط‌ بودند(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۳۹۱ـ۳۹۲). این در حالی اسـت که اگر چنین اموری از شلمغانی سرزده‌ بود‌، مجالی‌ برای چنین روابـطی وجـود نـداشت.

پنجم. شلمغانی‌ سودای‌ ریاست‌ شیعیان‌ و به‌ دست‌ گرفتن سرپرستی سازمان وکالت را در سر می پروراند و درحالی که بـرای ‌ ‌نـیل به این هدف خود تلاش می کرد، توسط وزیر ابن مقله (م ۳۲۸ ق) دستگیر شـد‌(هـمان، ص ۴۰۶). بـنابراین، اگر چنین اموری از او سر زده بود، نمی توانست چنین انتظاری داشته باشد و در مجالس شیعیان حاضر شـود و ادعای نیابت امام دوازدهم را داشته باشد.

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۱)


اما‌ درباره‌ آنچه شیخ طوسی از ابن نـوح ذکر کرده، لازم است قـدری تـأمل شود. ابوالعباس، احمدبن نوح سیرافی، استاد نجاشی (م ۴۵۰ ق) و یکی از مشایخ او بوده است(نجاشی، ۱۳۶۵، ص ۸۶‌). نجاشی‌ وی را ثقه در حدیث و متقن در آنچه روایت می کرد خوانده و او را فقیهی دانسته که اهل بصیرت در حدیث و روایت بوده‌ است‌. هـمچنین نجاشی می گوید: او‌ در‌ بصره سکونت داشت. وی کتاب هایی داشت که از جمله آنها اخبار الوکلاء الاربعه بود(همان). شیخ طوسی نیز با اینکه ثقه بودن وی‌ را‌ در حدیث بیان می‌ کند‌، می گـوید: «از او در اصـول، مذاهب فاسدی حکایت شده است» (طوسی، ۱۴۲۰ق، ص ۸۷).

درباره ابن نوح چند نکته قابل توجه است: اول اینکه او بنابر تصریح نجاشی، کتاب های‌ محمدبن‌ احمدبن داود قمی (م ۳۶۸ ق) را روایت کرده است(نجاشی، ۱۳۶۵، ص ۳۸۵). از جمله کتاب هـای ابـن داود، کتابی به نام الممدوحین و المذمومین (همان، ص ۳۸۴) بوده که از آنچه شیخ طوسی‌ از‌ ابن داود‌ درباره اعتقاد شلمغانی به «ضد» و نیز نکات دیگری درباره شلمغانی نقل کرده است (طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۳۰۷ و ۳۷۳‌ و ۳۹۰ و ۴۰۶ و ۴۰۹ و ۴۱۰)، مشخص می شـود: ابـن داود در این‌ کتاب‌ خود‌، درباره شلمغانی نیز مطالبی ارائه کرده بود. نیز گفتنی است: چنان که شیخ طوسی تصریح می کند‌، ‌‌به‌ کتاب های ابن داود از طرقی که بیان داشته دست یـافته بـود(طـوسی‌، ۱۴۲۰‌، ص ۳۹۶‌).

دوم اینکه شیخ طوسی تصریح مـی کـند: خـود، ابن نوح را ندیده بود. هنگامی که‌ شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) کتاب الفهرست را می نوشت، وی به تازگی در بصره‌ از دنیا رفته بود‌(همان‌، ص ۸۷).

سوم ایـنکه شـیخ طـوسی تصریح می کند: کتاب های ابن نوح هـمه بـه صورت چرک نویس بوده و از بین رفته و چیزی از آنها به وی نرسیده است(همان).

شیخ طوسی‌ به واسطه حسین بن ابـراهیم، مـعروف بـه «ابن الحناط» از ابوالعباس احمدبن نوح سیرافی مطالبش را نقل می کـند(طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۳۷۱ و ۳۸۶و ۳۹۶ و ۴۰۱ و ۴۰۳ و ۴۰۸).

با این اوصاف، می‌ توان‌ گفت: با توجه به اینکه شیخ طوسی، که از طرق گوناگون به کـتاب ابـن داود دسـت یافته بود و انتساب چنین امور قبیحی به شلمغانی را از کتاب ابن داود نـقل‌ نـمی‌ کند و تنها به این مطلب اشاره دارد که ابن نوح آن امور را ذکر کرده است(همان، ص ۴۰۶)، به نـظر مـی رسـد چنین نکاتی در کتاب ابن داود ذکر‌ نشده‌ بوده است. به عبارت دیگر، بـا تـوجه بـه اینکه شیخ طوسی تنها به این مطلب اشاره دارد که ابن نوح چنین مسائل قـبیحی را بـرای شـلمغانی ذکر کرده و از‌ ابن‌ داود‌، که کتاب وی را در‌ اختیار‌ داشت‌؛ نامی نمی برد، می توان گفت: ایـن مـسائل در کتاب

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۲)


ابن داود وجود نداشته، اما پس از او در کتاب ابن‌ نوح‌ از‌ آن سخن به میان آمده اسـت، و حـال آنـکه‌ ابن‌ نوح عصر شلمغانی را درک نکرده و مطالبی را که او ذکر کرده سال ها پس از کشته شدن شـلمغانی‌ شـیوع‌ پیدا‌ کرده و به کتاب ابن نوح نیز راه یافته است.

با‌ توجه به ایـن نـکات، بـه نظر می رسد انتشار چنین اعتقاداتی آن هم به این صورت در میان‌ شیعیان‌ و نیز‌ سر سـپردن شـیعیان به این امور، ناشی از سیاه نمایی برخی‌ مولفان‌ متعصب سنی همچون عـبدالقاهر بـغدادی بـوده که به هر وسیله ای خواسته اند شیعیان را فاسدالعقیده‌ جلوه‌ دهند‌. و یا انتساب این مطالبی بـه شـلمغانی خـلط مبحثی است از جانب مؤلفانی‌ همچون‌ ازدی‌ (م ۳۳۴ ق) که شلمغانی و پیروان او را دارای شباهت تمام و یـا حـتی متحد با فرقه‌ «نصیریه‌» می‌ دیدند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۳). «نصیریه» یکی از فرقه های غالی مطرح در عصر غیبت‌ صغرا‌ و پس از آن بـوده ایـشان پیروان محمدبن نصیر نمیری بودند، که اعتقادات گوناگونی‌ از‌ جمله‌ اباحی گری در امـور جـنسی به آنها نسبت داده شده است(نوبختی، ۱۴۰۴ق، ص ۹۳‌ـ۹۴‌).

ب. در عـبادات: ابـاح گـری در عبادات به معنای ترک تمام عبادات، از جـمله‌ نـماز‌ و روزه‌ است. ازدی، شلمغانی و پیروانش را معتقد به ترک نماز و روزه و تمام عبادات معرفی می کـند‌(هـمان‌، ص ۲۴۲). نیز بغدادی (م ۴۲۹ ق) می گوید: شـلمغانی در کـتاب الحاسه السـادسه، بـه‌ رفـع‌ شریعت‌ تصریح کرده است(بغدادی، ۱۴۰۸ق، ص ۲۴۹). ایـن در حـالی است که در هیچ یک از‌ منابع‌ شیعی‌، چنین سخنی مطرح نشده است و حـتی اشـاره ای هم به آن نگردیده‌ و به‌ عللی کـه درباره امور جنسی بـیان شـد، این مسئله را نیز نمی تـوان پذیـرفت. همچنین نباید‌ فراموش‌ کرد که شلمغانی کتاب التکلیف را در موضوع فقه و تکالیف مکلفان نـوشته‌ بـود‌ که این کتاب تا سـال هـا پسـ‌ از‌ مرگ‌ شلمغانی مـحل مـراجعه شیعیان بود. نیز او‌ کـتابی‌ بـا عنوان فضائل (فضل) العمرتین داشته است(نجاشی، ۱۳۶۵، ص ۳۷۸). هرچند گفته شد‌ که‌ وی کتاب التکلیف را در‌ دوره‌ اسـتقامت نـوشته‌ است‌(طوسی‌، ۱۴۲۰ق، ص ۴۱۴)، اما زمان تألیف کـتاب‌ فـضائل‌ العمرتین مـعلوم نـیست و احـتمال دارد شلمغانی آن را پس از انحراف نوشته‌ بـاشد‌. در مجموع، به نظر می رسد‌ نمی توان او را‌ قایل‌ به رفع شریعت دانست.

۳٫ اعتقاد‌ به‌ ضـد: از جـمله اعتقاداتی که برای شلمغانی ذکر شـده، «عـقیده بـه ضـد» اسـت‌. تفصیل‌ این عـقیده در مـنابع غیرشیعی‌ و شیعی‌ متفاوت‌ است. طبق منابع‌ غیرشیعی‌، عقیده شلمغانی به حلول‌ خداوند‌ در اجسام متعدد، در عقیده او بـه ضـد کـاملاً مشهود است. اما در منابع‌ شیعی‌، که تـنها کـسی کـه از آنـ‌ یـاد‌ کـرده شیخ‌ طوسی‌ است‌؛ جریان به گونه دیگری‌ است. تفصیل این مطلب بدین قرار است:

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۳)


الف. منابع غیرشیعی: ازدی می گوید: شلمغانی خود‌ را‌ خدای خدایان می دانست که اول‌ و قدیم‌ اسـت‌ و خدا‌ در‌ هر چیزی به‌ اندازه‌ همان چیز حلول می کند. خدا ضد را خلق کرد تا بر مضدود دلالت کند. ازهمین‌ روی‌، او‌ وقتی آدم را خلق کرد، در آدم‌ و ابلیسش‌ حلول‌ کرد‌ و هر‌ کدام‌ از آنـها ضـد دیگری است، و دلیل بر حق برتر از حق است… وقتی آدم غایب شد لاهوت در یک خمسه ناسوتی ظاهر شد، و هرگاه یکی از آنها‌ غایب می شد در دیگری ظاهر می گردید؛ چنانکه در پنـج ابـلیس، که اضداد آن خمسه بودند، ظاهر گردید. سپس لاهوت در ادریس و ابلیسش جمع شد و بعد، از آن دو‌ جدا‌ شد؛ همچنانکه از آدم جدا شده بود. سپس در نوح و ابلیسش جـمع شـد و بعد از جدا شدن از آنها، در هـود و ابـلیس وی جمع گردید. سپس از آنها جدا‌ شده‌، در صالح و ابلیسش، یعنی پی کننده ناقه او جمع گردید و بعد از جدا شدن از آن دو، در ابراهیم و ابلیس او نمرود جمع‌ شد‌، و بعد از غایب شـدن آنـ‌ دو‌، از آنها جدا شده و در هـارون و ابـلیس او، فرعون جمع گردید و بعد، از آنها جدا شده و در سلیمان و ابلیس او جمع شد. سپس از‌ آن‌ دو نیز جدا شده‌، در‌ عیسی و ابلیس وی جمع شد، و پس از آنکه آن دو غایب شدند، در شاگردان عیسی و ابلیس هایشان جمع شد سـپس در عـلی بن ابی طالب علیه السلام و ابلیس او جمع‌ شد‌. سپس در هر چیز و هر معنایی ظاهر می شود… و هر کس که مردم به او احتیاج پیدا کنند خداست. هریک از پیروان او خود را خدای کـسی مـی دانند کـه‌ در‌ درجه ای‌ پایین تر از وی قرار دارد و در نهایت، خود شلمغانی رب الارباب است که پس از او‌ ربوبیتی نیست(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲).

قابل توجه اینکه ـ آن گـونه که‌ ذکر‌ شد‌ ـ خدا هرگز در حضرت موسی علیه السلام و پیامبر اکـرم صـلی الله عـلیه و آله حلول نیافته است؛ زیرا ‌‌آنها‌ حضرت موسی علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله را خائن می‌ دانستند‌ و مـدعی‌ ‌ ‌بـودند هارون، موسی را فرستاد؛ همچنانکه حضرت علی علیه السلام، حضرت محمد صلی الله علیه‌ و آله را رسـول خـود سـاخته بود و آن دو به هارون و علی علیه السلام‌ خیانت کردند و حضرت علی‌ علیه‌ السلام حضرت محمد صـلی الله علیه و آله را به مدت سال های اصحاب کهف یعنی ۳۵۰ سال مهلت داد و هرگاه این مـهلت پایان یابد شریعت انـتقال مـی یابد»(همان). این در‌ حالی است که آنچه شیخ طوسی از قول شلمغانی به ضد ارائه می دهد با آنچه ازدی و دیگر مؤلفان غیرشیعی ارائه داده اند تفاوت های اساسی دارد.

ب. منابع شیعی: چنانکه گذشت‌، در‌ میان مؤلفان شـیعه، تنها شیخ طوسی به این عقیده شلمغانی و پیروانش اشاره کرده است. شیخ طوسی از ابوالحسن محمدبن احمدبن داود (م ۳۶۸ ق) صاحب کتاب الممدوحین و المذمومین ـ که پیشتر از او‌ سخن‌ گفته شد ـ نقل می کند: شلمغانی ـ که خـدا او را لعـنت

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۴)


کند ـ معتقد به حمل ضد بود؛ به این معنا که فضیلت «ولیّ» هرگز ظاهر نمی شود، مگر اینکه‌ «ضد‌» او، او را مورد طعن قرار دهد. و اضداد هستند که شنوندگان طعن «ولیّ» را وامـی دارنـد در طلب فضیلت ولی برآیند. در این صورت، ضد از ولیّ افضل است‌؛ زیرا‌ اظهار‌ فضل ولیّ میسر نمی شود‌، مگر‌ با‌ وجود ضد. آنها قایل به عوالم هفت گانه و آدم های هفت گـانه بـودند و مذهب را از وقت آدم اول تا آدم‌ هفتم‌ سوق‌ می دادند. و سپس به موسی و فرعون، و محمد صلی‌ الله‌ علیه و آله و علی علیه السلام با ابوبکر و معاویه سوق می دادند. درباره پیدایش ضد، بـعضی از آنـها مـی گویند‌: شخص‌ ولیّ‌ ضد را مـنصوب مـی کـند و سخنی مانند سخن «اصحاب ظاهر‌»(برای مطالعه بیشتر ر.ک: مشکور، ۱۳۷۲، ص ۱۹۱ـ ۱۹۲؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ق، ج ۸، ص ۳۶۹ـ۳۷۱). دارند و می گویند: شخص علی بن‌ ابی‌ طالب‌، ابوبکر را در آن مـقام نـصب کـرد. اما بعضی دیگر از‌ آنها‌ گویند: اینگونه نیست، بـلکه ضـد قدیم است و همواره با ولیّ همراه بوده است» (طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۶‌ـ۴۰۷‌). شیخ‌ طوسی (م ۴۶۰ ق) شعری را از یکی از شعرای عزاقریه نقل کرده است‌ کـه‌ بـرخی‌ عـقاید و بینش آنها را درباره ضد روشن می سازد. مطلع شعر ایـنچنین است: «ای‌ آنکه‌ ضد‌ از قبیله “عدی” را لعن و نفرین می کنی! ضد همان ظاهر ولیّ است»(همان‌).

چنانکه‌ مـلاحظه گـردید، در آنـچه شیخ طوسی ارائه کرده، هرگز سخن از حلول خداوند‌ در‌ ولی‌ و ضد او به مـیان نـیامده است، بر خلاف آنچه ازدی و دیگران نقل کرده اند‌. اما‌ ملاحظاتی درباره این دو گزارش وجود دارد:

۱٫ در آنچه ازدی ارائه کـرده، سـخن‌ از‌ مـهلت‌ ۳۵۰ ساله به حضرت محمد صلی الله علیه و آله به میان آمده است که بـا‌ پایـان‌ آن، شـریعت انتقال خواهد یافت. این در حالی است که این مسئله‌ در‌ گزارش‌ شیخ طوسی نیامده اسـت. بـا وجـود این، می توان پذیرفت که حتی بنابر نقلی که‌ شیخ‌ طوسی‌ آورده است، شلمغانی بـا انـتشار این گونه عقاید می خواسته زمینه ای‌ برای‌ ادعای انتقال شریعت و ختم شـدن هـمه چـیز به خود، مهیا سازد.

۲٫ در نقل ازدی آمده است‌: شلمغانی‌ و پیروان او، حضرت موسی علیه السلام و حـضرت مـحمد صلی الله علیه و آله‌ را‌ خائن می خواندند؛ زیرا از جانب هارون‌ و حضرت‌ علی‌ علیه السـلام رسـالت داشـتند؛ اما آن دو‌ در‌ رسالت خود خیانت ورزیدند، درحالیکه نه تنها در نقل شیخ طوسی به چنین‌ مطلبی‌ اشـاره نـشده، بلکه بعکس تأکید‌ شده‌ است که‌ پس‌ از‌ عالم هفتم، اولیای خدا در زمـین‌ بـه‌ هـمراه اضدادشان حضور داشتند که از جمله آنها حضرت موسی علیه السلام‌ و ضد‌ او فرعون و نیز حضرت مـحمد صـلی‌ الله عـلیه و آله و حضرت‌ علی‌ علیه السلام و ضد آنها یعنی‌ ابوبکر‌ و معاویه بودند.

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۵)


۳٫ مطلب مـهم و قـابل توجه اینکه در نقلی که ازدی آورده، برخی‌ مطالب‌ از قول عزاقریه نقل شده‌ است‌. این‌ موضوع در نقل‌ شیخ‌ طـوسی وضـوح بیشتری دارد‌ و مشاهده‌ شد که حتی در برخی امور، پیروان شلمغانی با یکدیگر اخـتلاف داشـتند. ازاین رو‌، می‌ توان نتیجه گرفت که ایـن امـور‌ هـمه‌ مسائلی نبوده‌ که‌ شلمغانی‌ آن را احداث کرده‌ بـاشد و پیـروان خود را ملزم به معتقد شدن به آن، بداند، بلکه می توان گفت‌: بسیاری‌ از ایـن امـور را پیروان شلمغانی‌ احداث‌ کرده‌ بـودند‌ و آنـ‌ را انتشار مـی‌ دادنـد‌. اهـمیت این مسئله در این است که شـلمغانی شـیوه ای را در پیش گرفته و امیدوار بود‌ بتواند‌ رؤسا‌ و بزرگان شیعه را به خود جلب کـند‌ و ریـاست‌ شیعیان‌ را‌ به‌ دست‌ گیرد؛ همچنانکه پیـش از این نیز به آن اشـاره شـد. ازاین رو، نمی توان پذیرفت شـلمغانی کـه سودای به دست گیری ریاست شیعیان را در سر می‌ پروراند، به انتشار عقایدی واضـح البـطلان و سخیف بپردازد که او را از رسیدن بـه هـدف نـهایی خود، بسیار دور سـازد.

ذکـر این مسئله باقی مـاند کـه شیخ طوسی از قول‌ برخی‌ پیروان شلمغانی می گوید: قائم، که اصحاب ظاهر وی را از فرزندان امـام یـازدهم( می دانند، همان ابلیس است کـه در قـرآن به آن اشـاره شـده اسـت. در قرآن‌ آمده‌ است: «فـَسَجَدَ الْمَلائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ» (حجر: ۳۰؛ ص: ۷۳) و چون ابلیس سجده نکرد و گفت: «…لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» (اعـراف: ۱۶)، از ایـنجا‌ معلوم‌ می شود که در موقع‌ امـر‌ بـه سـجود او، قـائم بـوده و بعد نشسته اسـت. و ایـنکه شیعه می گوید قائم قیام خواهد کرد همان ابلیس است که در موقع امر به‌ سجده‌، قـائم بـوده و از سـجده‌ ابا‌ کرده است (طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۴۰۷).

عقاید و افکار دیـگری کـه بـه شـلمغانی نـسبت داده شـده در هیچ یک از منابع شیعی نیامده است و ازدی و دیگران آنها را ذکر کرده اند. این‌ عقاید‌ عبارت است از:

۱٫ امام حسن و امام حسین( را از فرزندان حضرت علی علیه السلام نمی دانستند؛ زیـرا می گویند: کسی که پروردگار است نه فرزندی دارد و نه زاییده شده است‌.

۲٫ خواستار‌ هلاک شدن‌ طالبیان و عباسیان بودند.

۳٫ در توصیف ملائکه می گویند: ملک کسی است که مالک نفس خود بـاشد و حـق‌ را بشناسد.

۴٫ بهشت عبارت از معرفت و شناسایی آنان، و دوزخ عبارت از‌ نادانی‌ و جهل‌ به ایشان و بازگشت از مذهب ایشان است.

۵٫ قایل به تناسخ بودند(ازدی، ۱۴۲۷ق، ج ۲، ص ۲۴۲ـ۲۴۳).

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۶)


نتیجه گیری‌

‌‌شلمغانی‌ را می توان شخصیتی دانست که طبع بـلندپروازی داشـت و درصدد بود موقعیت خود‌ را‌ بالا‌ برد. ازاین رو، به انتشار عقایدی در بین پیروان خود دست زد که موقعیت او‌ را نزد آنان بالاتر برد و جایگاهی فرازمینی بـرای خـود به دست آورد و در‌ این طریق، فـاصله گـرفتن‌ از‌ حق برای او اهمیتی نداشت. او به گونه ای عمل می کرد که به گمان خود، بتواند حتی بزرگان و علمای شیعه را به خود نزدیک سازد. ازاین رو، بـه صـراحت ادعای‌ الوهیت نداشت و آنـچه در مـنابع، از ادعای الوهیت و رفع شریعت و اباحی گری به او نسبت داده شده از چند حال خارج نیست: یا از اساس تهمتی بیش نبوده و شایعاتی بوده که‌ در‌ بین مردم رواج داشته است؛ و یا اینکه مسائلی بوده کـه بـرخی پیروان شلمغانی به آن دامن زده بودند. با وجود این، نباید فراموش کرد که او پیروانی داشت که در‌ بین‌ آنها، عقایدی انحرافی همچون حلول روح رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام در وکـلا را تـرویج می داد و ایـن مسائل برای او جایگاهی فرازمینی بین‌ پیروانش‌ ترسیم کرد که حتی برخی از پیروانش قایل به خدایی وی شدند، و ایـن امر به قدری شایع شد که حساسیت حکومت وقت را برانگیخت و در نـهایت، بـه اعـدام او‌ منجر‌ شد‌.

 

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۷)


منابع

ابن اثیر، عزالدین علی‌، ۱۳۸۵‌ق، الکامل‌ فی التاریخ، بیروت، دار صادر.

ارموی، میرجلال الدین، ۱۳۵۸، تعلیقات نـقض، ‌ ‌تـهران، انتشارات انجمن آثار ملی.

ازدی، یزید بن محمد، ۱۴۲۷‌ق، تاریخ‌ الموصل‌، تحقیق محمد احمد عـبدالله، بـیروت‌، دار الکـتب العلمیه‌.

اسفراینی‌، ابوالمظفر، بی تا، التبصیر فی الدین، تعلیق محمد زاهد کوثری، قاهره، المکتبه الازهـریه للتراث.

اندلسی، ابن حزم، ۱۴۱۶ق، الفصل‌ فی‌ الملل‌ و الأهواء و النحل، بیروت، دارالکتب العلمیه.

انـصاری، حسن، ۱۳۹۰، «از کتاب‌ الأوصیای شـلمغانی تـا اثبات الوصیه مسعودی»، در: بررسی های تاریخی، ص ۹۱۸ـ۸۷۵، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی.

بغدادی‌، خطیب‌، ۱۴۱۷‌ق، تاریخ بغداد، مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه.

بغدادی، عبدالقاهر، ۱۴۰۸‌ق، الفرق‌ بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، بـیروت، دارالجیل.

بیرونی، ابوریحان محمدبن احمد، ۱۳۸۰، الآثار الباقیه عن‌ القرون‌ الخالیه‌، تحقیق پرویز ازکایی، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب.

جاسم، حسین، ۱۳۸۵، تاریخ‌ سیاسی‌ غیبت‌ امام دوازدهم(، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، چ سوم، تـهران، امـیرکبیر.

حرعاملی، محمد بن حسن، ۱۴۰۹‌ق، وسائل‌ الشیعه‌، قم، موسسه آل البیت علیها السلام.

ــــــــ ، ۱۳۸۰، جواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه، تحقیق‌ زین‌ العابدین کاظمی خلخالی، چ سوم، تهران، دهقان.

خراسانی، محمدجعفر بن محمد طاهر، ۱۴۲۵ق، اکـلیل‌ المـنهج‌ فی‌ تحقیق المطلب، تحقیق سیدجعفر حسینی، قم، دارالحدیث.

ذاکری، محمدتقی، ۱۳۹۳، بررسی زندگانی سیاسی فرهنگی‌ شلمغانی‌، پایان نامه کارشناسی ارشد، مطالعات تاریخ تشیع، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.

رازی، فخرالدین‌، ۱۳۵۵‌ق، المناظرات‌، حـیدرآباد دکـن.

شبیری، سیدمحمدجواد، ۱۳۸۱، «اثبات الوصیه و مسعودی صاحب مروج الذهب»، انتظار سال دوم، ش ۴، ص ۲۲۸‌ـ۲۰۱‌.

طبری، محمدبن جریربن، ۱۴۱۳ق، دلائل الامامه، قم، بعثت.

طوسی، محمدبن حسن، ۱۳۷۳‌، رجال‌، تحقیق‌ جواد قیومی اصفهانی، قم، جامعه مدرسین.

ــــــــ ، ۱۴۲۰ق، فهرست کـتب الشـیعه و أصـولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب‌ الأصول‌‌، تـحقیق‌ عـبدالعزیز طـباطبایی، قم، مکتبه المحقق الطباطبایی.

ــــــــ ، ۱۴۱۱ق، کتاب الغیبه، قم، دارالمعارف‌ الاسلامیه‌.

مدرسی طباطبایی، سیدحسین، ۱۳۸۶، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، تهران، کویر.

مـسعودی، عـلی بـن‌ حسین‌، بی تا، التنبیه و الاشراف، تحقیق عبدالله اسـماعیل الصـاوی، قاهره، مؤسسه نشر المنابع‌ الثقافه‌ الاسلامیه.

مسعودی، علی بن حسین، ۱۳۸۴، اثبات‌ الوصیه‌، قم‌، انصاریان.

مشکور، محمدجواد، ۱۳۷۲، فرهنگ فرق اسـلامی‌، چ دومـ‌، مـشهد، آستان قدس رضوی.

نجاشی، احمدبن علی، ۱۳۶۵، رجال النجاشی، قم، جـامعه مدرسین‌.

نوبختی‌، حسن بن موسی، ۱۴۰۴ق، فرق‌ الشیعه‌، چ دوم، بیروت‌، دارالاضواء‌.

یاقوت‌ حموی، ابوعبدالله، ۱۴۰۰ق، معجم الادباء، بیروت‌، دارالفکر‌.

 

سال یـازدهم، شـماره دوم، پیـاپی ۳۷، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، ص ۶۹ ـ ۹۰

۱

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز و زمستان ۱۳۹۳ – شماره ۳۷ (صفحه ۶۸)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x