پیروی هوشمندانه
یـکم
در ادیان مختلف چون به مبادی و مبانی آنها مینگریم و آنگاه که متون مقدسِ آنـها را از نـظر مـیگذرانیم، خود را در برابر مجموعهای از مفاهیم روشن و پیامهایی آسانیاب درمییابیم. کمتر دینی را میشناسیم که برخلاف طبع و فـطرت انسانی آغازیده باشد. متون مقدسِ ادیان را بنگرید که به رغم همه اتفاقاتی کـه در درون و پیرامون خود از سرگذراندهاند هـمچنان بـرای پیروانشان و گاهی برای همگان پرجاذبه و الهامبخشاند. در هر دین و متنی شماری از نکتهها، و سطحی از گفتهها ویژه کسانی است که نکتهسنجاند و سخندان؛ اما آنچه مایه سعادت انسانهاست سخاوتمندانه و با وضوح تمام در اختیار همگان قـرار گرفته است؛ بساطی است مبسوط برای هر که بکوشد تا بفهمد و بزرگراهی است همیشه باز برای هر که میخواهد برود و به مقصد راه یابد.
فلسفههایی را میشناسیم که در میان رواقنشینان و شهریاران تکوین یـافتهاند یـا برای نخبگان و فرهیختگان تدوین شدهاند. اما هیچ دینی را نمیشناسیم که مخاطبانی خاص را برگزیده باشد. این درست است که ادیانی چون کنفوسیوس، دائو و هندو بیشتر صبغه فلسفی دارند، اما هم اینها نـیز بـه گونهای و به زبانی سخن گفتهاند که دستکم در مقاطعی تاریخی مقبولیتی عام یافتهاند. حتی ادیانی چون یهودیت و شینتو که ادیانی قومی یا اقلیمی تلقی شدهاند در همان محدوده قومی یا اقـلیمی بـرای همگان و خطاب به همه مردمان بودهاند. هیچدینی بهمخاطبانی مخصوص با سطحِ خاصی از آگاهی نظر نداشته، فهم متون و تعالیم خود را در انحصار جمعی محدود و مشخص قرار نداده است.
در اسلام، قرآن مـجید بـارها تـصریح کرده که: «بیانی است بـرای مـردمان» (آلعـمران، ۱۳۸)، «آیات را برای شما روشن ساختهایم؛ باشد که بیندیشید» (حدید، ۱۷ و نیز رک:
بقره، ۱۱۸، ۱۸۷، ۲۱۹، ۲۲۱ و…)؛ «هدایتی است برای مردم و آیاتی روشن از هدایت و جدایی [میان حـق و بـاطل]» (بـقره، ۱۸۵ و نیز رک: بقره، ۹۹، ۲۰۹ و…)، «به زبان عربیِ روشن [یا روشـنکننده] اسـت» (رک: شعراء، ۱۹۵) پیامبر اسلام نیز که رسالتش تبیین کتاب است، در حقیقت در کارِ بیان تفاصیل و مصادیقِ معارف و احکام کلی کتاب (رکـ: مـائده، ۱۹؛ نـحل، ۴۴؛ زخرف، ۶۳ [در مورد حضرت عیسی]) و در مسند داوری میان کسانی که در همین مـحدودهها و در قلمرو آیات متشابه اختلاف میکنند (رک: نحل، ۳۹، ۶۴) میباشد. در تشیع، امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ نیز عهدهدار و ادامهدهنده این رسالت هستند و البـته بـه دلیـل دسّ و تصرفهای بسیاری که در روایات اسلامی شده و نیز به خاطر روایـات بـسیاری که به دست ما نرسیدهاند، ما ناگزیر ـ و بنا به توصیه امامان شیعه ـ روایات را که اغلب از دلالت ظـنی بـرخورداراند در هـمه زمینهها ـ به ویژه در زمینههای کلامی ـ باید بر قرآن عرضه کنیم و هر جـا مـضامین روایـات با آیات صریح و محکم قرآن و با اصولِ معرفتی و جهانبینیِ مسلّم قرآنی سازگار نباشد بـاید آنـها را نـادیده، ناشنیده و ناخوانده قلمداد کنیم.
دوم
مراتب بالایمعارف وتفاصیلآموزههای کلامی،فقهی واخلاقیرا باید از دانشآموختگان علوم دیـنی فـراگرفت و البته هر که بتواند سزد ـ و چهبسا لازم است ـ که خودش به شناخت استدلالیِ آنـها اهـتمام بـورزد. اما در اصول معارف و آنچه در شمار ضروریِ فقه و اخلاق است جایی برای سپردن ذهن و دل خـویش بـه دیگران نیست. همانطور که درنگ مستقیم در کتابِ تکوین راهگشای هر کسی است کـه چـشم آیـتبین دارد، مراجعه بیواسطه به متون مقدس نیز رهنمونِ هر کسی است که میتواند بخواند و از لفظ گـذر کـند و به معنا برسد. مگر میشود متون دینی، همگان را بیواسطه، مخاطب قرار دهـند، بـیآنکه آنـان را توانایی و شایستگیِ فهمیدن باشد؟! قرآن مجید برخی از اهل کتاب بهویژه یهودیانرا موردنکوهش شدید قرار داده که چـرا آنـچه را خـدا فرستاده است کتمان میکنند (رک: بقره، ۱۵۹ ومائده، ۱۵). کارنکوهیده آنان این نبود کـه آیـات الاهی را برای مردم تفسیرنمیکردند که این هم درجای خود قابلنکوهش است (رک: آلعمران، ۱۸۷؛اگر دراینآیه،تبیین بـهمعنای تـفسیرباشد)؛ آنان دراینآیات شایسته نکوهش قلمداد
شدهاند، زیرا کتاب مقدس یا بخشهایی از آن را از نـظر مـردم دور نگاه میداشتند.
همانطور که عالمان دینی مـرزبانانی امـیناند کـه در برابر هر نوع تحریف لفظی و معنویِ مـنابع دیـنی و هر نوع انحراف عملی از راستکیشی به پا میخیزند و به وظیفه اصلاح و ارشاد دینی عـمل مـیکنند، مؤمنان راستین نیز چشمان بـیدار و خـردهای هوشیاری هـستند کـه عـالمان دینی را در رأی و سخن، و در رفتار و عمل میپایند و نـاصحان خـیرخواه آناناند، که مبادا نظری دهند و حکمی صادر کنند که با آموزههای قـطعیِ دیـن و به خصوص با محکمات کتاب در تـقابل و تضاد باشد. اگر مـؤمنان از ایـن هوشمندی برخوردار نباشند چگونه مـیتوان بـه رویآوردِ آنان به عالمان راستین و روگردانیِ آنان از عالمنمایان و زهدفروشان امید داشت؟ اطاعتِ مطلق و بـیقید و شـرط تنها زیبنده خداست و خداوند اهـل کـتاب را بـه خاطر اطاعتی ایـنگونه نـسبت به دانشمندان و راهبانشان مـذمت کـرده و رفتار آنها در حد شرک به خدا دانسته است (رک: توبه، ۳۱ و آلعمران، ۶۴ و نیز ذیل آیه نـخست در المـیزان، ج۹، ص۲۴۵).
باید مؤمنان را محکهایی باشد. مهمترین مـحکْ تـعلیمات روشن مـتون و پیـشوایان دیـنی است. محکهای دیگری نـیز وجود دارند: تا چه حد در حوزه تخصصیِ خود میمانند و آیا در قلمروهایی که در تخصص آنها نـیست بـیمحابا وارد میشوند؟ ـ مانند برخی از فقیهانی که در مباحث کـلامی و تـاریخی، آن هـم بـا اسـتناد به خبر واحـد نـظر میدهند، بیآنکه در آن قلمروها دستی داشته باشند. ثبات فکری و علمیِ آنان چه قدر است؟ آیا شهامتِ برگشت از نـظر و فـتوای خـود را ـ در صورت تغییر رأی ـ دارند؟ آیا شهامتِ آن را دارند کـه دیـدگاههای خـود را آنـجا کـه بـرخلاف آرای پیشینیان یا به رغم میل توده مؤمنان است ابراز کنند؟ آیا اهتمام، تأکید و اولویتدادن آنها در محدوده تعالیم دینی با اهمیتِ ذاتی، تأکیدِ پیشوایان دینی و اولویتهای حقیقیِ آموزههای دیـنی انطباق دارد؟ تا چه حد پذیرای نقدهای جدیِ این و آن از هر کسوت و طبقهای هستند؟ و از همه مهمتر، تا چه اندازه مشی و رفتار آنان با آموزههای اخلاقیِ قرآن کریم و سیره عملیِ پیشوایان دینی انطباق دارد؟
کـم نـیستند عالمانی که به رغم به کار گرفتن همه یا اغلب محکهای پیشگفته از عیار بالایی برخوردارند. این گروه از اهل علم خود محکی اطمینانآور برای سنجش عیار دیگر دانشوران هستند. از ایـن قـبیلاند عالمان فرزانهای چون امام خمینی، علامه
طباطبائی، آیهالله مطهری و آیهالله شهید بهشتی که به سازگاری و همسوییِ فقه و زمانه، قرآن و برهان، انسان و ایمان و دیـن و دانـش باور داشتند و هرگز دین و فـهم خـود را از دین حصن آهنینی نمیدانستند که هیچکس را یارای ورود به آن نباشد و همواره برای همگان ـ هر چند از پایه و مرتبت آنان در علوم دینی برخوردار نبودند ـ حق پرسش و نـقد را قـائل بودند. شاید اگر نـسل مـا از نزدیک، حضور اینان را درک نکرده بود، به سختی میتوانست به این واقعیت اذعان کند که نهاد دین و عالمان دین از ظرفیت بالای حفظ اصالت و سنت و در عین حال انطباق با نیازهای انـسان مـعاصر و مقتضیات زمانه برخوردار است. خدا را سپاس که از اغلب این قهرمانان اندیشه پویای اسلامی آثار فراوان و ارزندهای برجا مانده است که همچنان سرمایه اصلیِ ما را در مواجهه دین با دنیای جدید تـشکیل مـیدهد.
سوم
بـه نظر میرسد که متون مقدس ـ و در اسلام، قرآن کریم ـ اگر جایگاه واقعیِ خود را بیابند و همگان را به آستانِ آنـها راهی باشد اختلافات و انحراف فکری و عملی به حداقل خواهد رسید. البـته فـهم و تـفسیر کتاب مقدس اگر در انحصار نهادی رسمی نباشد چهبسا راه را برای بسیاری از «تفسیر به رأی»ها باز کند. چاره ایـن کـار را پروتستانهای مسیحی در تأسیس علم تفسیر متن (هرمنوتیک) دانستهاند. میزان کارایی و رواییِ هرمنوتیک را بـاید در فـرصتی دیـگر و با بضاعتی بیشتر به بحث گذاشت. آنچه ما بر آن اصرار داریم وضوح و در دسترس بودن تـعالیم اصلی و کلیدهای نجات و رستگاری است که اگر هم اینها که در متن مقدس بـه راحتی در اختیار همه مـؤمنان قـرار دارد کانون اصلی اندیشهها را تشکیل دهد و دیگر متون یا اصحاب و تابعان و عالمان (و رسولان و آباء و پاپها در مسیحیت) مرجعیتی همطراز با کتاب نداشته باشند میتوان بر بسیاری از اختلافات، انشعابات و نیز مرزبندیهای فرقهای فائق آمـد.
یکی از آموزههایی که از محکمات و بینات قرآنی است یکپارچگی امت اسلامی و برادریِ ایمانیِ مسلمانان از هر قومیت و مذهبی است که امروزه متأسفانه در جهان اسلام مغفول واقعشده است. بهنظرمیرسد که هر فهم وبرداشت دیـنی وحـتی هرنص ومتنی که درمیراث مسلمانان وجود دارد وبا ایناصل بنیادی ناسازگاراست باید طرد یا تأویل شود.
همدلیِ مسلمانان که از ضرورتی غیر قابل تردید برخوردار است، در صورتی میتواند پا بگیرد و بماند که بـر بـنیادهای نظریِ استواری مبتنی گردد. یک از این بنیادها که جنبه روششناختی دارد همین محور قرار دادن محکمات قرآنی به عنوان حریم اسلام و ایمان و تلقیِ جز آن به عنوان محدوده اجتهادها و کوششهای فکریِ مـؤمنان و عـالمان دینی است. از این نگاه، دیگر متون و آرای سلف در صورتی مقبول میافتند که با این محکمات همافق بوده، در چارچوب معرفتی قرآن بگنجند و آنچه از این میان به عنوان تفسیر و تبیین قرآن اسـت در صـورتی مـبنا قرار میگیرد که به واقـع از آیـات قـرآنی بربیاید و از قبیل تأویلِ خارج از چارچوب فهم متعارف نباشد.