الرساله الزاجره؛ ردیه ای بر غلو در زیدیه
اشـاره:
غلو و ادعاهای نامتناسب با تعالیم دینی در مورد رهبران دینی، پدیدهای است که در بـسیاری از ادیـان و مـذاهب وجود داشته و دارد. شیعیان «زیدیه» نیز در طول تاریخ در موارد بسیاری، در مورد امامان خود در وادی غلو لغزیدهاند.
یـکی از نمودهای غلو زیدیان، ادعای نامیرایی و مهدویت در مورد برخی از امامان زیدیه است که بـا تعالیم مکتب زیدیه نـیز در تـضاد است. در همین راستا در آغاز قرن پنجم هجری قمری فرقهای در داخل زیدیه شکل گرفت که ادعاهایی غلوآمیز و از جمله ادعای مهدویّت در مورد امامِ زیدی «حسین بن قاسم» داشتند و به نام «حسینیّه» شناخته شـدند. از آن پس و در طول چندین قرن بسیای از عالمان زیدیه به مبارزه با این جریان پرداختند؛ از جمله عالم سرشناس و برجسته زیدیه حمید بن احمد محلّی (د. ۶۵۲) که در تألیفی مستقل با نام «الرساله الزاجره لذوی النهی عن الغـلوّ فـی أئمّه الهدی» ضمن رد اعتقادات غالیانه حسینیّه، در چهار فصل جداگانه، به نکات ارزشمند تاریخی کلامی دیگری نیز اشاره میکند که به دلیل قدمت این اثر و تألیف آن در نیمه اول قرن هفتم، حایز اهـمیت اسـت.
این رساله که علی رغم اهمیت آن تاکنون منتشر نشده و نسخ خطی آن نیز از دسترس پژوهشگران دور بوده است، اینک به همراه توضیحاتی برای اولین بار به زیور طبع آراسته میشود.
مـقدمه:
۱٫ زیـدیان همچون دیگر شیعیان پس از پیامبر(ص)، امام علی(ع) را امام معصوم و منصوص میدانند و پس از ایشان نیز به امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باور دارند. ولی پس از سه امام نخست، امامتِ زیدیه به امامتی اینجهانی و زعـامتی زمـینی و غـیر قدسی فرو کاسته شده، در آن، نـصّ، مـعجزه، عـصمت و علم آسمانی جایگاهی ندارد. در دیدگاه زیدیه پس از امام حسین(ع)، امامان شخصیتهایی هستند عالم، عادل، شجاع و مدبّر و از اولاد فاطمه(س) که در عرصه سیاسی حضوری جـدی دارنـد و در راه امـر به معروف و نهی از منکر و اجرای احکام الاهی دسـت بـه قیام و مبارزه و تشکیل حکومت میزنند. در این سلسله از امامان زید بن علی بن حسین(ع) در راس همه قرار دارد.
ولی آنچه در تاریخ زیدیه بـه صـورت مـکرر اتفاق افتاده است نوعی غلو و افراط در اعتقاد به امامان زیـدیه است که در مراحل مختلف تاریخ آنان بروز و ظهور یافته است. بخشی از این افراط را در کراماتی که زیدیه در مورد امـامان خـود نـقل میکنند، میتوان دید.(۱) و بخشی دیگر را باید در ادعاهای نامیرایی و یا مهدویّتِ ایـن امـامان جستوجو کرد. به عنوان نمونه در مورد «محمد بن عبداللّه بن حسن مثنّی» مشهور به «نفس زکـیّه» کـه در زمـان منصور خلیفه عباسی در سال ۱۴۵ هجری قیام کرد و به شهادت رسید و زیدیه او را از امـامان بـزرگ خـود به شمار میآورند، ادعای مهدویّت به صورت جدی در منابع زیدیه منعکس است.(۲) «محمد بـن قـاسم» نـواده امام زین العابدین(ع) معروف به «صاحب طالقان» و «یحیی بن عُمر» نواده زید بن عـلی(ع)، دو امـام دیگر زیدیه در قرن سوماند که در مورد آنها نیز برخی از زیدیه مدعی مهدویّت و زنـدهبودن شـدهاند.(۳)
هـمین ادعا همراه با اعتقادات غالیانه شگفت انگیزِ دیگری در مورد «حسین بن قاسم عیانی» یـکی از امـامان زیدیه یمن در آغاز قرن پنجم هجری تکرار شد. به آن دسته از زیدی مذهبانی کـه مـرگ «حـسین بن قاسم عیانی» را در سال ۴۰۴ هجری قمری نپذیرفتند و اعتقادات ویژهای در مورد او و از جمله مهدویّت او داشتند، «حسینیّه» گـفته مـیشود.
______________________________
۱٫ از قضا مؤلف رساله مورد نظر ما در این نوشتار، یعنی حمید بن احـمد مـحلّی، در جـای جای کتاب خود الحدائق الوردیه فی مناقب أئمه الزیدیه چنین حکایات و داستانهایی را نقل میکند و بـه آنـها پر و بـال میدهد.
۲٫ ببنید: مقاتل الطالبیّین، ص۲۰۷؛ الشافی، ج۱، ص۲۵۹؛ العقد الثمین فی أحکام الأئمه الطاهرین، ص۴۲۳٫
۳٫ رکـ: مـقالات الإسلامیّین، ص۶۷٫
فرقه حسینیّه به عنوان یک جریان جدّی در داخل زیدیه در طول چندین قرن در یمن ادامه حـیات داد و عـالمانی از زیدیه به ردّ نظریات آنان پرداختند. از آن جملهاند: امام زیدیه احمد بن سـلیمان (د. ۵۶۶) در دو کـتاب الحکمه الدریّه(۱) و حقائق المعرفه؛(۲) عالم زیدیه در قـرن هـفتم حـمیدان بن یحیی قاسمی در تألیف مستقلش بیان الإشـکال فـیما حُکی عن المهدیّ من الأقوال(۳) و حمید بن احمد محلّی (د. ۶۵۲) در الرساله الزاجره لذوی النهی عـن الغـلوّ فی أئمّه الهدی.
۲٫ حُمید بـن احـمد بن مـحمد مـحلّی، عـالمی برجسته از زیدیمذهبان یمن است که در سـال ۵۸۲ هـجری قمری متولد و در سال ۶۵۲ در جنگی داخلی کشته شد و زیدیه از او به عنوان شهید یـاد مـیکنند.(۴)
وی دارای تألیفات متعدد و بسیار مهمی است کـه برخی از آنان تاکنون مـورد تـوجه ویژه قرار گرفته و منتشر شـده اسـت. از آن جمله است کتاب بسیار مهم و ارزشمند الحدائق الوردیّه فی مناقب أئمّه الزیدیّه(۵) کـه در آن حـمید بن احمد به تفصیل بـه شـرح حـال و تاریخ سی تـن از امـامان مورد پذیرش زیدیه از امـام عـلی(ع) تا امامان معاصر خود در قرن هفتم پرداخته است.
کتاب دیگر او محاسن الأزهار فی مـناقب إمـام الأبرار نام دارد که در آن حمید بن احـمد بـه صورت مـبسوط بـه فـضایل امیرمؤمنان علی(ع) پرداخته اسـت. این کتاب برای اولین بار در قم به زیور طبع آراسته شد(۶) و چندی پیش چاپ دوم آن نـیز بـه کوشش محققان و ناشران یمن در دسترس عـلاقمندان قـرار گـرفته اسـت.(۷)
یـکی دیگر از تألیفات وی کـه در مـنابع متعدد زیدیه و از جمله در الحدائق الوردیّه از آن یاد شده، رسالهای است با عنوان الرساله الزاجره لذوی النهی عن الغـلوّ فـی أئمـّه الهدی،(۸)
______________________________
۱٫ کتاب الحکمه الدریّه تاکنون منتشر نـشده و تـنها بـخشهایی از آن کـه مـرتبط بـا بحث ماست در ملحقات کتاب سیره الأمیرین که به زودی به آن اشاره خواهیم کرد، منتشر شده است.
۲٫ مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، صنعاء، چاپ اول، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫
۳٫ منتشر شده در مجموع السـید حمیدان، صص۴۱۲-۴۳۱ و به عنوان سومین ضمیمه کتاب سیره الأمیرین، صص۳۵۵-۳۶۵٫
۴٫ شرح حال او را بنگرید در: مطلع البدور، ج۲، صص۲۴۵-۲۵۱؛ لوامع الأنوار، ج۲، صص۴۵-۴۶؛ أعلام المؤلفین الزیدیه، ص۴۰۷٫
۵٫ الحدائق الوردیّه فی مناقب أئمّه الزیدیّه، تحقیق دکـتر مـرتضی بن زید محطوری حسنی، مکتبه مرکز بدر العلمی و الثقافی، ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
۶٫ تحقیق مرحوم محمّدباقر محمودی، مجمع إحیاء الثقافه الإسلامیّه، قم، چاپ اول، ۱۴۲۲٫
۷٫ تحقیق حمود بن عبداللّه اهنومی و عبداللّه ناصر احمد عامر، مـرکز أهـلالبیت(ع) للدراسات الإسلامیّه، صعده، چاپ اول، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫
۸٫ الحدائق الوردیّه، ج۲، ص۱۲۱.
محلّی خود به تألیف چنین رسالهای تصریح میکند و میافزاید که او در این رساله به ردّ نظریات غلوآمیز فرقه حـسینیه زیـدیه که در زمان او در یمن حضور داشـتهاند، پرداخـته است.(۱) پس از محلّی نیز عالمان و مؤلفان متعددی از وجود چنین رسالهای خبر داده، تألیف آن را تایید کردهاند. از آن جملهاند: دو عالم برجسته زیدیه یمن، هادی بن ابراهیم وزیر (د. ۸۲۲) در کـتاب هـدایه الراغبین(۲) و محمد بن عـلی زحـیف مشهور به ابنفند، (د. ۹۱۶) در کتاب مآثر الآبرار.(۳)
همانگونه که از عنوان این رساله برمیآید و خود محلّی نیز در آغاز فصل اولِ آن به صراحت بیان کرده است، او ساحت امامان زیدیه و به صورت خاص امام آنـان در آغـاز قرن پنجم، یعنی «حسین بن قاسم عیانی» را از غلو غالیان پاک میداند و عقاید غالیانه در مورد او را به پیروان وی نسبت میدهد.
مؤلف در این رساله در قالب چهار فصل به ردّ چهار اعتقاد اساسی حسینیّه میپردازد، کـه بـر محور شـخصیّت حسین بن قاسم میچرخد:
فصل اول به ردّ این ادعا که حسین بن قاسم برتر از پیامبر گرامی اسلام اسـت، اختصاص یافته و محلّی به تفصیل فضایل پیامبر اسلام را بیان میکند و دلایـل بـطلان ایـن پندار را توضیح میدهد؛
فصل دوم ادعای دیگر حسینیّه را ردّ میکند که معتقد بودند سخنان حسین بن قاسم نسبت بـه کـلام خداوند ویژگی و برتری دارد؛
فصل سوم به ادعای مهدویّت در مورد حسین بن قاسم مـیپردازد؛
و فـصل چـهارم به ادعای زنده بودن و غیبت حسین بن قاسم اختصاص یافته است.
صاحب این قلم پیـش از این در مجله هفت آسمان توضیحاتی در خصوص فرقه «حسینیه» و تفاوت دیدگاهها در خصوص منشأ عـقاید غلوآمیز آنان را ارائه نمود(۴) و در هـمان نـوشته ضمن نقل قولهایی از الرساله الزاجره، وعده داد که این رساله را که اکنون تصویر نسخهای از آن را در اختیار دارد، برای اولین بار منتشر کند.
______________________________
۱٫ و قد بقی جماعه من أشیاعه یعتقدون أنّه حیّ إلی الآن و أنّه المهدیّ المنتظر الذیـ بشّر به رسول اللّه و قد کتبنا رساله فی هذا المعنی و سمّیناها بالرساله الزاجره لذوی النهی عن الغلوّ فی أئمّه الهدی. (همان).
۲٫ هدایه الراغبین إلی مذهب العتره الطاهرین، ص۲۹۷٫
۳٫ مآثر الأبرار فی تفصیل مجملات جـواهر الأخـبار، ج۲، ص۷۱۱٫
۴٫ رک: مقاله مهدویت و فرقه حسینیه زیدیه، هفت آسمان، شماره ۲۷، پاییز ۱۳۸۴، صص۱۲۷ـ۱۶۲٫
میدانیم که پیش از این اسلام شناس آلمانی «ویلفرد مادلونگ» در مقالهای به فرقه حسینیه اشاراتی سودمند داشتهاند، ولی شاید به دلیل عـدم اطـلاع و یا عدم دسترسی به متن «الرساله الزاجره»، نامی از این رساله نبرده و مطلبی از آن نقل نکرده است. رضوان السیّد نیز که نتیجه تحقیقات خود را در خصوص فرقه حسینیه، به بهانه تـحقیق و انـتشار کتاب «سیره الأمیرین»(۱) در مقدمه آن کتاب ارائه نموده و در ضمایم آن اثر به انتشار گزارشهای گرانسنگی همچون بخشهایی از کتاب «تاریخ مسلّم اللحجی» و بخشهایی از دو کتاب «الحکمه الدریّه» و «حقائق المعرفه» و همچنین متن کامل کـتاب «بـیان الإشـکال»، همّت گماشته است، تنها بـه نـوشته شـدن چنین رسالهای به نقل از خود حمید بن احمد محلّی اکتفا کرده و یاد آور شده است که از عنوان این رساله به دست مـیآید کـه «مـحلّی» در آن تنها به «حسینیّه» حمله کرده و «حسین بـن قـاسم» را مبرّا دانسته است.(۲)
در خصوص اهمیت این رساله باید به تاریخ تألیف آن در نیمه قرن هفتم و اطلاعات مهمی که در خصوص فـرقه حـسینیه زیـدیه به دست میدهد و همچنین نقشی که در تبیین دیدگاه کلامی زیـدیه در خصوص جایگاه و منزلت امام دارد، اشاره کرد؛ همانگونه که در مقدمه این رساله نکات ارزشمند تاریخی کلامی دیگری نیز دیـده مـیشود کـه میتواند مورد توجه مجدد پژوهشگران قرار گیرد.
ولی علی رغم اهمیت ایـن رسـاله، تاکنون پژوهشگران به آن دسترسی نداشته و حتی برخی از فهرست نویسان نیز از آن یاد نکردهاند.(۳) اینک با انتشار آن امـیدواریم گـام دیـگری در راه وضوح بیشتر تاریخ کلام زیدیه و جریانهای آن برداشته شود.
۳٫ نسخهای از الرساله الزاجره کـه در ایـن تـحقیق به آن اعتماد شده است، هم اینک در مجموعه شماره ۳۰۱ کتابخانه الهاشمی در یمن نگاهداری میشود و تـاریخ اسـتنساخ آن بـه سال ۱۰۴۹ بازمیگردد.(۴) تصویر این نسخه از طریق مجموعه میکروفیلمهایی که
______________________________
۱٫ سیره الأمیرین الجلیلین الفاضلین القـاسم و مـحمد ابنی جعفر بن الإمام القاسم بن علی العیانی، دار المنتخب العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۳/۱۹۹۳٫
۲٫ رک: مـقدمه سـیره الأمـیرین، ص۴۴٫
۳٫ مثلاً عبداللّه بن محمد حبشی محقق مشهور و معاصر یمنی در هیچیک از آثار خود و از جمله دو کـتاب فـهرس مخطوطات المکتبات الخاصه فی الیمن و مصادر الفکر العربی و الإسلامی فی الیمن به ایـن رسـاله اشـاره نکرده است. همچنین است در مقدمه محققانِ دو اثر منتشر شده از حمید بن احمد محلّی که عـلی رغـم معرفی آثار مؤلف به این رساله اشاره نکردهاند. رک: مقدمه دکتر مرتضی بـن زیـد مـحطوری بر الحدائق الوردیّه و مقدمه استاد محمدباقر محمودی بر محاسن الأزهار.
۴٫ أعلام المؤلفین الزیدیه، ص۴۰۹٫
وزارت خارجه جـمهوری اسـلامی ایـران در سالهای اخیر از کتابخانههای خصوصی یمن تهیه کرده، به دست ما رسیده اسـت.
بـه نظر میرسد در حال حاضر این نسخه، تنها نسخه قابل دسترس از این رساله باشد. چرا که پس از جـستوجو در مـنابع مختلف تاکنون نشانی از نسخه دیگری نیافتهایم.(۱)
نسخه مورد نظر، علاوه بر صـفحه عـنوان، دارای ۲۸ صفحه میباشد که خطوط آن با دو رنگ مـشکی و قـرمز، خـوانا، ولی در اکثر موارد کم نقطه است. از همین جـهت در تـصحیح آن در پارهای از موارد با مشکلاتی روبرو شدیم.
در مجموع به جز چند مورد مـعدود کـه در پاورقی به آنها اشاره شـده، مـوارد مبهم یـا خـطاهای نـوشتاریِ این نسخه قابل توجه نبود.
______________________________
۱٫ بـه عـنوان نمونه علامه عبدالسلام وجیه محقق و کتابشناس معاصر زیدیه در کتاب أعلام المؤلفین الزیـدیه و در کـتاب دیگر خود مصادر التراث فی المـکتبات الخاصه تنها به هـمین نـسخه موجود در مکتبه الهاشمی اشاره کـرده اسـت. ببینید: أعلام المؤلفین الزیدیه، ص۴۰۹ و مصادر التراث فی المکتبات الخاصه فی الیمن، ج۱، ص۴۰۸٫ همچنین مـحقق گـرانمایه استاد احمد اشکوری نیز در کـتاب مـؤلفات الزیـدیه تنها به عـنوان و مـوضوع این رساله اشاره کـرده و از مـحل وجود نسخه یا نسخههای این اثر خبر ندادهاند. رک: مؤلفات الزیدیه، ج۲، ص۷۱٫
الرساله الزاجره لذوی الحجی(۱) عن(۲) الغلوّ فـی أئمـّه الهدی
[۱ [بـسم اللّه الرحـمن الرحـیمالحمد للّه الذی قَشِع(۳) بأنوار هـدایته سَدَف(۴) الضلال، و فجّر لخواصّ أولیائه ینابیع العلم السلسل السلسال، و لا إله إلا اللّه المتعالی عن النظر و الأمثال، المتقدّس عـن الاسـتقرار و الانتقال، شدید المحال، الکبیر المتعال.
و صـلّی اللّه عـلی نـبیّه المـبعوث بـالهدی، المجلوّ به غـریب الضـلال و الردی، و علی آله الذین أوضحوا سبل الإسلام و عفوا(۵) آثار ذوی الإجرام و سلّم علیه و علیهم أجمعین.
أما بعد، فجدیر بـالعاقل أن یـجتهد فـی تنقیح دینه و یبالغ فی تصفیه یقینه حـتّی یـظفر بـالحقّ الیـقین و یـأمن مـن زیغ الزایغین و یعتصم من ضلال الضالّین و تمویه(۶) الجاهلین. و قاعده النجاه و أساس السعاده، اتّباع العتره الهداه الذین فضّلهم الحکیم علی الجِنّه و الناس و طهّرهم من الأدناس و جعلهم للخلق عـصمه و لم یزل القائم منهم] ۲ [یقوم داعیا إلی سبیل ربّه بالحکمه و الموعظه الحسنه. قافیا منهاج أبا طهره ساده برره حتّی یوافیه الحِمام(۷) إمّا شهیدا بالحُسام(۸) أو بأمر الملیک العلاّم تصدیقا للکلام الإلهیّ حیث یـقول تـعالی: کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَهُ الْمَوْتِ وَ إِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ وَ ما الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ(۹)
و قال عزّ و علا: وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مـِّن قـَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِن مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ(۱۰)
سُنّه من اللّه جاریه و قضیّه ماضیه حتّی یختم اللّه الأئمّه علیهم السلام بالمهدیّ لدین اللّه. و لا إمام بعده بل یفنی تـعالی العـالم بأسره و یتفرّد بالوجود.(۱۱) کما قـال تـعالی: کُلُّ شَیْءٍ
______________________________
۱٫ در منابعی که از این رساله یاد کردهاند و از آن جمله الحدائق الوردیّه، هدایه الراغبین و مآثر الأبرار به جای کلمه «الحجی»، از واژه «النهی» استفاده شده که هـر دو بـه معنای عقل و خرد اسـت.
۲٫ در مـصادر التراث فی المکتبات الخاصّه فی الیمن به جای «عن»، «من» آمده است. (ج۱، ص۴۰۸)
۳٫ قَشِع قشعا القومَ: فرّقَهم. و قَشِعتِ الریحُ السحابَ: کشفته؛ از میان برداشت.
۴٫ السَدَف: تاریکی
۵٫ عفا عفوا: امحی و درس؛ از بین برد.
۶٫ التـمویه: فـریبکاری.
۷٫ الحِمام: مرگ.
۸٫ الحُسام: شمشیر برنده.
۹٫ آلعمران، ۱۸۵٫
۱۰٫ الأنبیاء، ۳۴٫
۱۱٫ زیدی مذهبان اگر چه امام مهدی را فرزند امام حسن عسکری(ع) ندانسته به تولد ایشان اعتقادی ندارند، ولی به مهدی موعودی که در آخر زمان ظـهور و جـهان را پر از عدل و داد خـواهد کرد، معتقدند. امام برجسته زیدیه یمن منصورباللّه عبداللّه بن حمزه متوفای ۶۱۴ قمری در مورد امام مهدی میگوید:
و هـو إمامٌ یخرج فی آخر الزمان، یملک الأرض بین أقطارها، و یخضع له أهل الأدیـان، و لا تـردّ رایـته، و لا تدرک غایته، و تُخرِجُ الأرض له أفلاذ کبدها و هی کنوزها، و یفیض المال علی الخلائق حتّی لا یجد من یأخذه، و تـنزل بـرکات السماء، و تخرج برکات الأرض، و یُخرِج أنهارا لم تکن فی مروج أرض العرب، و یدیل اللّه به الحـقّ عـلی البـاطل، و فی أیامه یقتل عیسی بن مریم علیه السلام الدجّال لعنه اللّه، و الروایه فی بابه واسـعه جدا. (العقد الثمین فی أحکام الأئمه الطاهرین، ص۱۹۴).
هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تـُرْجَعُونَ(۱)
و قد اختلف الناس فـی حـیاه کثیر من الأئمّه السابقین حتّی وقع التنازع أوّلاً فی أمیرالمؤمنین علیه السلام. فذهب بن سبا إلی أنّه لم یقتل بل هو حیّ و لا یموت حتّی یسوق [۳] العرب بعصاه. و کان هذا أوّل خلاف فی تواری الإمام فـی أوّل إمام من أئمّه الإسلام. و صمّم علی ذلک حتّی قال: و اللّه لو أتیتمونی بمحجّه فی قراطیس لما قطعت علی موته.
ثم حدث رأی الکیسانیّه الذین اعتقدوا حیاه محمّد بن أمیرالمؤمنین و هو ابن الحنفیّه و أنّه المـهدیّ لدیـن اللّه و أنّه تواری فی جبال رضوی و قال قائلهم(۲):
ألا إنّ الأئمّه من قریش | ولاه الحقّ أربعه سواء |
علیّ و الثلاثه من بنیه | هم الأسباط لیس بهم خفاء |
فسبطٌ سبطُ إیمان و برّ | و سبطٌ غیّبته کـربلاء |
و سـبطٌ لا یذوق الموت حتّی | یقود الخیل یَقْدُمْها اللواء |
یغیّب لا یری عنهم زمانا | برضوی عنده عسل و ماء |
و انتشر الخلاف بعد ذلک فی قوم کثیر یطول ذکرهم.
فمنهم النفس الزکیّه محمّد بن عبداللّه عـلیهما السـلام و قال بحیاته المغیریّه.(۳) و غیره من أئمّه الإمامیّه الذین تنازعوا فیهم(۴) نحو دعوی حیاه محمد بن الحسن العسکریّ [۴ [الذی لم تصحّ ولادته عند أرباب المعرفه فضلاً عن تواریه و حیاته.(۵)
______________________________
۱٫ القـصص، ۸۸٫
۲٫ گـوینده اشـعار کثیر بن عبدالرحمن خزاعی اسـت. بـبیند: مـسائل الإمامه، ص۲۶.
۳٫ براساس منابع متعدد و از جمله منابع زیدیه علاوه بر فرقهای که از آنان با عنوان مغیریّه نام برده میشود، برخی از زیدیه نـیز در مـورد نـفس زکیّه چنین اعتقادی داشتهاند. رک: مقاتل الطالبیّین، ص۲۰۷؛ رسـاله الحـور العین، ص۳۹؛ شرح رساله الحور العین، ص۱۵۶؛ العقد الثمین فی أحکام الأئمّه الطاهرین، ص۴۲۲؛ مقالات الإسلامیّین، ص۶۷٫
۴٫ در طول تاریخ در مورد شخصیتهای بسیاری و از جـمله بـرخی از امـامان اثناعشریه ادعای مهدویّت مطرح شده است، ولی این ادعاها به شـیعه امامیه که معتقد به تسلسل سلسله امامان تا امام دوازدهم بوده و هستند نسبت داده نمیشوند و در کتابهای ملل و نحل و فـرقه شـناسی نـیز برای هر کدام از پیروان این دعاوی نام خاصی در نظر گرفته شـده اسـت. به عنوان مثال معتقدان به مهدویّت امام صادق(ع)، ناووسیّه و قائلان به مهدویّت امام کاظم(ع) واقفه خـوانده شـدهاند.
۵٫ چـنین اظهار نظری از مؤلف بر اساس باور او به عنوان یک زیدی مذهب اسـت و گـرنه گـزارشهای متعدد شیعه و سنی بر ولادت آن حضرت و به دنبال آن غیبت ایشان دلالت دارد که این مجال جـای بـسط آن نـیست. برای اطلاع بیشتر رک: کمال الدین و تمام النعمه، تألیف شیخ صدوق؛ کتاب الغیبه، تألیف شـیخ طـوسی؛ کتاب الغیبه، تألیف نعمانی؛ إلزام الناصب فی إثبات الحجّه الغائب، تألیف شیخ علی یـزدی حـائری؛ مـنتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، تألیف لطفاللّه صافی گلپایگانی.
و قال جماعه من الزیدیّه الأخـیره بـحیاه الإمام الفاضل المهدیّ لدین اللّه الحسین بن القاسم بن علی علیهم السلام و أنّه المـهدیّ لدیـن اللّه الذی بـشّر به رسول اللّه و أنّه لا یموت حتّی یملأ الأرض عدلاً کما مُلِئت جورا و ظلما. و أفرط منهم جماعه حـتّی اعـتقدوا أنّه أفضل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و قال بعضهم أنّ کلامه أبهر(۱) مـن کـلام اللّه تـعالی.
فأردنا أن نتکلّم فی هذا بما یکون منبّها علی الصواب لطالب السلامه و سببا للفوز و الکرامه فـی یـوم القـیامه و کان ذلک بعد سؤال جماعه من الإخوان کثّرهم اللّه تعالی.
و زبده ما نتکلّم فـیه أربـعه فصول:
أحدها: إبطال القول بأنّه أفضل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله
و ثانیها: فی أنّه لا یجوز أن یکون کـلامه أبـهر من کلام اللّه
و ثالثها: فی الذی تصوّروه من أنّه المهدیّ علی الحقیقه] ۵]
و رابـعها: فـیما ذکروه من أنّه الآن حیّ.
أما الفـصل الأوّل:
فـاعلم أولاً أنـّه ـ سلام اللّه علیه و علی آبائه الأکرمین ـ من أئمـّه الهـدی و بدور الدجی و ممّن غزر فهمه و اتّسع علمه و عظم جهاده و له التصانیف الحسنه و الکتب المـستحسنه عـلی المخالفین فی العدل و التوحید، إلاّ أنـّه لایـجوز لمسلم أن یـعتقد أنـّه أفـضل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله. و ذلک لأنّ المـعلوم مـن دین الرسول صلّی اللّه علیه و آله أنّه أفضل البشر.
و قد قال صلّی اللّه علیه و آله: أنـا سـیّد ولد آدم و لا فخر.(۲)
و رُوینا عنه صلّی اللّه علیه و آله أنـّه قال: الجنّه محرمّه عـلی الأنـبیاء و الرسل حتّی أدخلها أنا و مـحرمّه عـلی الأمم حتّی یدخلها أمّتی.(۳)
______________________________
۱٫ بهره: غلبه و فضله.
۲٫ صحیفه الإمام الرضا(ع) منتشر شده هـمراه بـا مسند الإمام زید(ع)، ص۴۷۷ و منتشر شـده بـه صـورت مستقل، ص۱۰۶٫
۳٫ شیخ صـدوق ایـن حدیث را چنین روایت مـیکند:الجـنّه محرمّه علی الأنبیاء حتّی أدخلها أنا و هی محرمّه علی الأوصیاء حتّی تدخلها أنت یـا عـلیّ. (الخصال، صص۵۷۴-۵۷۵)؛ و شیخ مفید چنین آورده: الجـنّه مـحرمّه علی الأنـبیاء حـتّی أدخـلها أنا و محرمّه علی الأمـم حتّی یدخلها شیعتنا أهلالبیت. (الاختصاص، ص۳۵۴؛ الأمالی، ص۷۴)؛ و ابنشهرآشوب نیز در حدیثی از قول ابودجانه خطاب به پیامبر روایـت مـیکند: أ لم تخبرنا أنّ الجنّه محرمّه علی الأنـبیاء و الرسـل حـتّی تـدخلها أنـت و محرمّه علی الأمـم حـتّی تدخلها أمّتک؟ قال: بلی. (مناقب آلأبیطالب، ج۳، صص۲۷ـ۲۸).
إلی غیر ذلک من الأخبار الظاهره المشهوره عند الأمّه.
فإذا کان ظـاهر مـا ذکـرنا یقضی أنّه أفضل البشر علی العموم و لم یـستثن أحـدا و لا دلّ عـلی التـخصیص دلیـل، فـوجب حمل ذلک علی عمومه لأنّه لا یجوز التخصیص عند جمیع الأمّه إلاّ بدلیل. و لا دلیل هاهنا.
و یدلّ علی ذلک أنّ الإجماع من الأمّه منعقد أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أفضل البشر. و ذلک معلوم ضـروره من حالهم. و هذا الخلاف] ۶ [حادث، فلا یعتدّ به. و إجماع الأمّه حجّه یجب اتّباعها لقول اللّه تعالی: وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَی وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مـَا تـَوَلَّی وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا(۱)
فاللّه تعالی توعّد علی مخالفه سبیل المؤمنین بالنار. و هذا یوجب اتّباعهم.
و یدلّ علی ما قلناه الخبر الظاهر المشهور أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أمر أن یدعی له بـالدرجه الوسـیله. ثم قال: إنّ أعلی درجه فی الجنّه لا ینالها إلا نبیّ أرجو أن أکون أنا هو.(۲)
و إذا ثبت أنّ منزلته أرفع المنازل فی الجنّه، کان أفضل البـشر قـاطبه. لأنّ الأفضل عند اللّه هو الأکـثر ثـوابا و الأعلی منزلهً.
و علی أنّ الإجماع منعقد من الأمّه قاطبهً أنّ الأنبیاء أفضل البشر صلوات اللّه علیهم أجمعین و لا شبهه أنّ رسول اللّه أفضلهم أجمعین.
و بعد، فـالظاهر المـشهور من مذهب العتره عـلیهم السـلام أنّ أمیرالمؤمنین] ۷ [أفضل العتره قاطبه و لم یخصّوا واحدا دون واحد بل أطلقوا القول فی ذلک إطلاقا. و لا شبهه أنّ علیّا لا یجوز أن یکون أفضل من النبیّ علیه السلام مع أنّه أفضل أهل البیت علیهم السـلام. فـلم یجز حینئذ أن یکون الحسین علیه السلام(۳) أفضل من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
______________________________
۱٫ النساء، ۱۱۵٫
۲٫ این حدیث در مسند الإمام زید چنین آمده است: قال: و قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: أکثروا من الصلاه عـلیّ یـوم الجمعه؛ فـإنّه یوم تضاعف فیه الأعمال، و اسألوا اللّه تعالی لی الدرجه الوسیله من الجنّه. قیل: یا رسول اللّه و ما الدرجـه الوسیله من الجنّه؟ قال صلّی اللّه علیه و آله و سلّم: هی أعلی درجهٍ فـیالجنّه لا یـنالها إلا نـبیّ، و أرجو أن أکون أنا هو. (المجموع الحدیثی و الفقهی، ص۱۱۴)
۳٫ مراد از حسین در اینجا و سایر موارد مشابه، حسین بن قاسم عـیانی اسـت.
و کیف یجوز لمن یدّعی الدین أن یفضّل علی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله سواه مـع أنـّ اللّه تـعالی قد خصّه برسالاته و أیّده بمعجزاته و أکرمه بکراماته و فضّله بالمعراج الذی یحتوی علی المناقب العظام التی لم یـکن لأحد من الأنبیاء علیهم السلام و حصل لأمّته بعظمه شرفه، الشرف العظیم و الخیر الجـسیم و حصل لعترته علیهم السـلام مـن ذلک النصیب الأوفی و الحظّ الأسنی. فکیف یجوز أن یزید فضل واحد منهم علی فضله؟ و ببرکاته نالوا من الفضل ما نالوه و آلوا من النبل إلی ما آلوا.
هذا،] ۸ [و قد أثنی اللّه تعالی علیه صلّی اللّه علیه و سلّم بأنواع الثـناء الحسن التی لم یثن بها علی أحد من البشر. و أودع ذلک فی الکتاب الکریم فهو یزداد ظهورا حتّی قال تعالی: أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرکَ * وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ * وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ(۱) قـال بـعضهم: لم ندر ما رفع ذکره، حتّی شرّع الأذان و صار ذکره مقرونا بذکر اللّه جلّ جلاله.
و کان صلّی اللّه علیه و آله إذا عطس قال له علیّ علیه السلام: رفع اللّه ذکرک یا رسول اللّه و قد فعل. و یقول صـلّی اللّه عـلیه و آله لعلیّ علیه السلام إذا عطس: أعلی اللّه کعبک یا علیّ و قد فعل.(۲)
و مثل هذا الذکر الذائع و الثناء الشائع الذی طبّق الآفاق یکشف عن علوّ منزلته و ارتفاع رتبته. و هذا لم یحصل لأحد من ولد آدم صلّی اللّه عـلیه.
فـکیف یرتضی عاقل أن یعتقد الفضل لغیره من أولاده علیه؟!] ۹]
و فیمعنی ما قلنا رویبعض العلماءلفاطمه علیهاالسلام فی مرثیته صلّیاللّه علیه وآله:
إذا مات یوما میّت قلّ ذکره | و ذکر أبی واللّه مذ مات أکثر |
فوا عـجبا للمـوت یـغتال مثله | و وا عجبا من مثله کـیف یـقیبر(۳) |
و قـال تعالی موضحا عن شرفه و دالاًّ علی کرامته: لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ(۴)
و قـال تـعالی مـُقسما علی خلقه دون سواه: ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنـتَ بـِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَإِنَّ لَکَ لاَءَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ * وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ(۵)
______________________________
۱٫ الانشراح، ۱ـ۴٫
۲٫ این حدیث را ببینید در: فقه الرضا، ص۳۹۲؛ مناقب آلأبـیطالب، ج۲، ص۶۰؛ مـشکاه الأنـوار، ص۴۳۲٫
۳٫ بیت اول در کفایه الأثر ص۱۹۸ نقل شده است و مرحوم مجلسی ابیات بـیشتری را نیز نقل میکند. ببینید: بحارالأنوار، ج۲۲، ص۵۲۲ـ۵۲۳٫
۴٫ التوبه، ۱۲۸٫
۵٫ القلم، ۱ـ۴٫
و سئلت عائشه رضی اللّه عنها عن خُلق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فقالت: کـان خـُلقه القـرآن،(۱) خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ(۲) و قال تعالی: لِیَغْفِرَ لَکـَ اللّهـ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیًما * وَیَنصُرَکَ اللّه نَصْرًا عَزِیزًا(۳) و رأیـت لبـعض الجـهّال تصنیفا] ۱۰ [فی هذا المعنی یحتجّ بأنّ المهدیّ الحسین بن القاسم علیه أفـضل السـلام، یـظهر علی یدیه الإسلام عموما و یکثر الاهتداء به فیحصل أضعاف ما حصل برسول اللّه صلّی اللّه عـلیه و آله، فـلهذا کـان الحسین أفضل!
و هذا من أشنع جهل و أفظعه عند جمیع الأمّه. و ذلک لأنّ النبیّ صلّی اللّه عـلیه و آله شـریک لجمیع أمّته فی الثواب علی الطاعات التی یفعلونها. لأنّهم عاملون بشریعته دائنون بـدیانته مـهتدون بـهَدیه. لأنّه الذی دعا إلی جمیع ذلک و شرّعه. فکلّ جهاد وقع فی الإسلام أو علم أو عمل فله فیه الثـواب المـصفّی و حظّه منه الحظّ الأوفی. و لهذا کان أفضل من الأنبیاء علیهم السلام، لأنّه کـثر بـه الاهـتداء و عظم الاقتداء. و إلاّ فطاعات بعض الأنبیاء علیهم السلام ممّن طال عمره کنوح صلّی اللّه علیه و من أشـبهه، أکـثر من طاعاته صلّی اللّه علیه و آله. [۱۱ [غیر أنّه عظم به التأثیر فی الدعاء إلی دیـن اللّه تـعالی و انـتشر به من الحقّ ما لم ینتشر بأحد من الأنبیاء علیهم السلام. فبلغ ثوابه المبلغ العظیم.
و عـلی هـذا قـال النبیّ صلّی اللّه علیه و آله: یجیء النبیّ معه الرجل و النبیّ معه الرجلان و أنا أکـثر الأنـبیاء تبعا یوم القیامه.(۴)
و عنه صلّی اللّه علیه و آله: الناس یوم القیامه عشرون و مائه صفّ و أمّتی ثمانون صفّا.(۵)
و هـذا یـدلّ علی أنّ ثوابه لا یبلغه ثواب بشر لکثره أتباعه.
فکیف یدخل فی خـاطر عـاقل أنّ ثواب الحسین بن القاسم علیه السـلام یـزید عـلی ثواب النبیّ صلّی اللّه علیه و آله؟ لو صحّت دعواهم فـیه.
هـذا، علی أنّ اللّه تعالی قد جعل لنبیّه الشرف علی جمیع من مضی و من خـلف، حـتّی کان مشهور الذکر فیما غـبر مـن الأعصار و انـقضی مـن الدهـور قبل بعثته و رسالته. حتّی قیل
______________________________
۱٫ ابـنابیالحدید حـدیث را همانند متن همراه با آیه نقل کرده ولی در روایت عایشه که در منابع حـدیثی و از جـمله مسند أحمد بن حنبل، آمده اسـت، استشهاد به این آیـه وجـود ندارد. رک: شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۰؛ مـسند أحـمد بن حنبل، ج۶، ص۹۱ و ۱۶۳ و ۲۱۶٫
۲٫ الأعراف، ۱۹۹٫
۳٫ الفتح، ۲ـ۳٫
۴٫ قسمت اخیر این حدیث در صحیح مسلم، ج۱، ص۱۳۰ و السنن الکبری، ج۹، ص۴ نـقل شـده است.
۵٫ الاحتجاج، ج۱، ص۵۷ و مستدرک الصحیحین، ج۱، ۸۲٫
فـی قـوله تـعالی: فَتَلَقَّی آدَمُ مـِن رَّبـِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ،(۱) أنـّه کـان نظر إلی ساق العرش فرأی مکتوبا علی ساقه: لا إله إلا اللّه محمّد رسول اللّه.] ۱۲ [فقال: یا ربـّ بـحقّ محمّد أن تغفر لی.(۲)
و کذلک ما یروی عـنه صـلّی اللّه علیه و آله: رأیـت مـکتوبا عـلی باب الجنّه بالذهب، لا بـماء الذهب: محمّد رسول اللّه أیّدته بعلیّ.(۳)
و الأخبار فی هذا المعنی لا یتّسع لها هذا المقام. و تفضیل الرسـول صـلّی اللّه علیه و آله علی جمیع البشر معلومٌ ضـرورهً مـن الدیـن. فـلا مـعنی للتطویل بالکلام فـی هـذا. فالقصد التنبیه لطالب السلامه.
و هذا نظیر إفراط الغلاه حیث قالوا أنّ الأئمّه یخلقون و یرزقون و یحیون و یـمیتون. و قـال بـعضهم أنّ محمّدا رسول علیّ. و قال بعضهم أنـّ عـلیّا هـو اللّهـ.
و قـد حـذّر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله من الغلوّ فی الدین حیث قال: إیّاکم و الغلوّ فی الدین. فإنّما هلک من کان قبلکم بالغلوّ.(۴)
و إنّما الغلوّ هو الزیاده علی القدر المـأمور. کغلوّ النصاری فی المسیح حیث قالوا أنّه اللّه أو ابن اللّه. و غلوّ الیهود فی عزیر أنّه ابن اللّه. إلی غیر ذلک من المذاهب الردیّه التی [۱۳ [تجاوز صاحبها المقدار، فقذفت به فی النار.
و أمـا الفـصل الثانی: فیما ذکروه من أنّ کلامه أبهر من کلام اللّه.
فاعلم أنّه یقال لهم: ما معنی قولکم أنّه أبهر من کلام اللّه؟ أ تریدون بذلک أنّه أفصح منه أم تریدون أنّه أجـلی و أظـهر منه؟
فإن قالوا: أنّه أفصح منه، فهذا ظاهر البطلان. لأنّ المعلوم ضروره أنّ بین الکلامین بونا بعیدا عند کلّ من سمعها. فکیف یساوی کـلامه کـلام اللّه أو یکون أفصح منه؟!
______________________________
۱٫ البقره، ۳۷٫
۲٫ در منابع امـامیه روایـات بسیاری وارد شده که در آنها آمده است که آدم از خداوند به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام درخواست توبه کرد. ببینید: الخصال، ص۲۷۰ و ۳۰۵؛ الأمالی، ص۱۳۵؛ مـعانی الأخـبار، ص۱۲۵٫
۳٫ این مضمون یا نـزدیک بـه آن در روایات بسیاری وارد شده است، و از آن جمله روایت مجلسی به نقل از ابنشیرویه در الفردوس. رک: بحارالأنوار، ج۳۷، ص۹۵.
۴٫ علامه حلّی در چند مورد تصریح میکند که این حدیث از طرق عامّه رسیده است. ببینید: سنن ابنماجه، ج۲، ص۱۰۰۸؛ سـنن النـسائی، ج۵، ص۲۶۸؛ السنن الکبری؛ ج۵، ص۱۲۷؛ المحلّی، ج۷، ص۱۳۳؛ منتهی المطلب، ج۲، ص۷۲۹؛ تذکره الفقهاء، ج۱، ص۳۷۵ و ج۸، ص۲۱۰٫
و إن قالوا: نرید أنّه أوضح منه و أجلی لأنّه فسّره، قلنا: فهذا لا یختصّ بتفسیره دون غیره من الأئمّه علیهم السلام بل سائر علماء أهل الإسلام مـع أنـّه لا یجوز وصـف کلامهم بأنّه أبهر من کلام اللّه بالإجماع. و لا یستحسن أحد منهم ذلک.
و علی أنّه لا یجوز وصفه بأنّه أبـهر من کلامه تعالی بهذا المعنی.
کما أنّ بعض أهل العصر لو فـسّر قـصیده امـرء القیس أو غیرها من قصائد المتقدّمین بکلام جلیّ ظاهر، یفهم به المعنی، فإنّه لا یوصف کلامه عند جمیع أهـل اللغـه بأنّه أبهر من کلام [۱۴ [امرء القیس لأجل ما جاء به.
و إنّما الکلام(۱) بـأنّه أبـهر مـن غیره إذا زاد علیه فی الفصاحه و الجزاله و جوده المعانی.
و قد علمنا أنّ القرآن لا یبلغ کلام بشر إلی رتـبه فصاحته بل لا یدانیه. و علی هذا تمّ کونه معجزا دالاًّ علی صدق النبیّ صلّی اللّه عـلیه و آله. فإذا جاز أن یکون غـیره أبـهر منه بطل کونه معجزا دالاًّ علی النبوّه.
و کیف یکون ذلک؟ و قد تحدّی اللّه الفصحاء بمعارضته جمله ثم بمعارضه عشر سُوَر منه ثم بمعارضه سوره منه، فتعذّر ذلک علیهم.
فقال: قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عـَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا(۲)
و سمعوا ذلک فلم یُمکنهم المعارضه علی أنّهم فجّروا ینابیع الفصاحه و أجروا جداول(۳) البلاغه و نزل القرآن بلغتهم. فقال تعالی: بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مـُّبِینٍ(۴) و قـال: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ(۵)
فخضعت له العرب] ۱۵ [اضطرارا.
فکیفیجوز لمسلم أنیصف کلامالحسین بنالقاسم علیهالسلامبأنّه أبهر منکلام اللّه؟!
ثم یقال لهم: أ لیس منکم من یکشف عن کلام الحسین علیه السلام و یفسّره؟ لأنـّ فـیه ما یشکل. إذ کل عالم فإنّ کلامه کذلک. فلا بدّ من یلی فیقال لهم: فیجب فیمن فسّر کلام الحسین أن یکون کلامه أبهر من کلام الحسین. و هذا ینتهی إلی أن یکون کلامکم أبـهر مـن کلام اللّه لأنّه أبهر ممّا هو أبهر منه. و هذا تهجین بکتاب اللّه تعالی. و قد شرّفه و کرّمه و رفع قدره و عظّمه و جعله فی أعلی درجه و أسنی رتبه. و إنّما یعمی عن ذلک من غمره(۶) الجـهل.
______________________________
۱٫ در مـتن چـنین است، ولی به نظر مـیرسد کـلمه «یـصحّ» جا افتاده باشد و صحیح آن «و إنّما یصحّ الکلام» باشد.
۲٫ الإسراء، ۸۸٫
۳٫ در متن «جدوال» آمده ولی «جداول» صحیح است.
۴٫ الشعراء، ۱۹۵٫
۵٫ الزخرف، ۳٫
۶٫ غَمَره: علاه و غَطّاه؛ او را فـرا گـرفت.
و بـعد، فإنّه لا شبهه أنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کان أفـصح العـرب. و قد قال صلّی اللّه علیه و آله: أنا أفصح العرب.(۱) و له الکلمات الشوارد و المعانی الفرائد و الحکم العجیبه التی لمتسبق إلیها. و لا شبهه عند أهـل الإسـلام أنـّه لا یجوز وصف کلامه بأنّه أبهر من کلام اللّه. فإذا لمـیجز ذلک فی کلامه لم یجز ذلک فیما هو دونه.
و لا شبهه لکلّ عارف أن کلام النبیّ صلّی اللّه علیه و آله لا یدانیه کلام] ۱۶ [الحسین و لا یقاربه. فـکیف یـجوز وصـفه بما قالوه؟!
و کذلک کلام علیّ علیه السلام. فإنّه فی أرفع درجه مـن درجـات الفصاحه و لا یجوز وصف کلامه بأنّه أبهر من کلام اللّه.
و هذا أمر علی الجمله یعلم ضروره أعـنی أنـّ القـرآن لا یساویه کلام أحد من المخلوقین و إن کان فی أعلی منزله من الفصیح(۲) و هـذا لا یـنازع فـیه کل من عرف الفصاحه من أهل الإسلام و أهل الإلحاد العارفین بنقد الکلام و فنون الفـصاحه فـی النـظام.
فالعجب کیف یلتبس ما هذا حاله علی عاقل حتّی یعتقده و یعدّه دینا قویا و حـقا مستقیما؟!
و لو قـوبلت آیه واحده من غُرَر القرآن و دُرَره، و کلّه غُرَر و دُرَر، بکلام جمیع الفصحاء من أهل اللغـه لرجـّحت بـکلامهم.
و إن شئت فانظر فی قوله تعالی: وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِی وَغـِیضَ الْمـَاء وَقُضِیَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی [۱۷] الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ(۳)
إلی غیر ذلک من یواقیته الشـفّافه.
و رُویـنا أن الولیـد بن المغیره جلس إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله أو جلس إلیه النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فقرأ علیه: إِنـَّ اللّه یـَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تـَذَکَّرُونَ(۴) قـال: فـقال: أعِد علیّ! فأعاد علیه. فقال حماد: ما أدری مرّتین أو ثلاثا، و هو راوی الحدیث، قال: فقال: إنّ له الحـلاوه و إنـّ عـلیه الطلاوه(۵) و إنّ أسفله لمغدق(۶) و إنّ أعلاه لمثمر و اللّه ما یقول هذا البشر.(۷)
______________________________
۱٫ تـذکره الفـقهاء، ج۲، ص۶۱۶٫
۲٫ در متن «الفصیح» آمده است. ولی به نظر میرسد «الفصاحه» صحیحتر باشد.
۳٫ هود، ۴۴٫
۴٫ النحل، ۹۰٫
۵٫ الطَِلاوه: الحُسن و البهجه.
۶٫ بـرکت و فـراوانی.
۷٫ مناقب آلأبیطالب، ج۱، ص۴۹؛ بحارالأنوار، ج۱۸، صص۱۸۶-۱۸۷٫
و عن الأصمعی أنّه قال: کنتُ فی البادیه فـإذا بـجاریه تنشد هذه الأرجوزه:
أستغفر اللّه لذنبی کلّه | قـبّلت إنـسانا بـغیر حلّه |
لحُسن عینیه و حسن دلّه | و الخمر مفتاح لهـذا کـلّه |
فقلت لها: یا جاریه ما أفصحک! فقالت: کلاّ، إنّ الفصاحه للّه جلّ و عزّ حـیث یـقول: وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضـِعِیهِ فـَإِذَا خِفْتِ عـَلَیْهِ فـَأَلْقِیهِ فـِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ] ۱۸ [إِلَیـْکِ وَجـَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ(۱) فجمع بین أمرین و نهیین و خبرین و بشارتین فی آیه واحده.
و عـن هـشام بن عروه عن أبیه قال: قـیل لعمرو بن العاص: یـا أبـاعبداللّه، أین کان بک عن الإسـلام فـیما وضح منه و بان و أنت فی فضل رأیک انّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه أحدکم و نـشأ فـیکم لا یخطّ خطّا و لا یدرس کتابا ثـم جـاءکم مـن علم الأوّلین و الآخـرین بـما صدّقه أهل الکتب! قـال: فـیقول عمرو: لا تعنفون! فإنّی واللّه أدرکت رجالاً من قریش ما رأیت قطّ أرجح أحلاما و لا أرزن عقولاً مـنهم و مـاظننتهم(۲) یمتلکون فجا أبدا إلا و الحقّ معهم فـیه فـسلکوه و اتبعناهم و لمـنسألهم إلاّ و هـم فـعلوا بنا الأفاعیل. واللّه لقدوقع الإسـلام فیقلبی قبل أنأسلم و علمت أنّ ما جاء به محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم علی ما جـاء بـه. و ذلک أنّی کنت أسمعه یتکلّم کلاما عـلمت أنـّه لو جـمعت الأمـم و کـرّ أوّلها علی آخـرها مـا جاءوا [۱۹ [بمثله أبدا.
و الکلام فی هذا التفصیل یطول و موضعه الکلام فی دلاله القرآن علی نبوّه محمّد صـلّی اللّه عـلیه و آلهـ و تفصیل کونه معجزا.
و لولا العلم بأنّ بعض مـن یـتشیّع للحـسین عـلیه السـلام قـد حمله الغلوّ فیه علی اعتقاد ما ذکرناه، لم نکن لنتکلّم فی هذا الباب بشیء. لأنّه من الأمور التی یعلم فسادها بالاضطرار.
و أما الفصل الثالث: فی الذی ذکروه من أنـّه المهدیّ الذی بشّر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.
فیقال لهم: من أین علمتم ما ذکرتموه فی حقّه؟ أ ضروره أم بدلاله؟
فإن قالوا: ضروره، قلنا: فالعلم الضروریّ لایختلف العقلاء فیه. و معلوم أنّکم متفرّدون بـهذه الدعـوی دون غیرکم من الأنام. فصحّ أنّه لا یجوز العلم بما هذا حاله ضروریّا.
و إن قالوا: بدلاله، قلنا: الأدلّه علی ضربین: عقلیّه و شرعیّه.
______________________________
۱٫ القصص، ۷٫
۲٫ در متن «ظننتم» آمده ولی «ظننتهم» صحیح است.
و معلوم أنّه لیـس فـی العقل دلاله علی هذا.
و السمع هو] ۲۰ [الکتاب و السنّه و إجماع الأمّه و إجماع العتره علیهم السلام.
و معلوم أنّه لیس فی الکتاب ذلک و لا فی السنّه و لا فی إجماع الأمـّه و لا العـتره.
فإنّا لا نعلم أحدا من الأئمـّه السـابقین علیهم السلام اعتقد شیئا من ذلک و لا قاله. فلو کان ذلک صحیحا لما جاز أن یخفی علیهم علی غزاره علمهم و سعه فهمهم و یتجلّی لغیرهم ممّن هو دونهم.
فـإذا کـانت هذه هی أصول الأدلّه التـی هـی حجج اللّه علی عباده و لیس فی شیء منها أنّ المهدیّ علیه السلام(۱) هو الذی بشّر به رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، لم یجز لمسلم أن یقطع علی ذلک و الحال هذه. لأنّ القطع علی شیء بغیر بصیره لا یـجوز. و قـد قال تعالی: وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً(۲)
و أری النبیّ صلّی اللّه علیه و آله الشاهد الشمس و قال: علی مثلها فاشهد و إلاّ فدَع.(۳) موضّحا أنّها لا تـجوز الشـهاده [۲۱ [له إلاّ بما عـلمه و تحقّقه. فإذا لم یعلم بطریق من طرق العلم کان قائلاً بما لا یعلم.
ثم یقال لهم: بماذا ینفصل دعـواکم عن دعوی من یدّعی أن النفس الزکیّه محمّد بن عبداللّه هو المـهدیّ عـلی الحـقیقه کما یقوله المغیریّه؟ فقد کان معروفا بأنّه المهدیّ لدین اللّه. مشهورا بهذا اللقب عند العتره علیهم السلام.(۴) و کـذلک غـیره(۵) من أئمّه الإمامیّه علی حسب اختلافهم فیهم و المهدیّ منهم.
فإن قلتم: إنّا نـروی عـن المـهدیّ علیه السلام ذلک. قالوا لکم: و نحن نروی عن أئمّتنا مثل ذلک. و کلّ من عرف الأقوال و المذاهب و أطـلّ علی روایاتهم، عَلِم ضرورهً أنّها أکثر من روایاتکم.
ثم یقال لهم: إنّ الظـاهر من مذهب العتره بـل الأمـّه أنّه لا إمام بعد المهدیّ علی الحقیقه. و هذا یوجب علیکم رفض الأئمّه الهادین بعده و القطع علی أنّهم ظلمه أثمه.(۶) و هذا لا یقوله من یخاف اللّه تعالی.] ۲۲]
______________________________
۱٫ مراد مهدی لدین اللّه حسین بن قاسم عـیانی است.
۲٫ الإسراء، ۳۶٫
۳٫ المبسوط، ج۸، ص۱۷۲ و ۱۸۰٫
۴٫ ابوالفرج اصفهانی در مورد نفس زکیّه میگوید: و کان أهل بیته یسمّونه المهدیّ ویقدرون أنّه الذی جاءت فیه الروایه.. حتّی لم یشکّ أحد أنّه المهدیّ و شاع ذلک له فی العامّه. ببینید: مقاتل الطـالبیّین، ص۲۰۷٫
۵٫ در مـتن «غیرهم» آمده ولی صحیح «غیره» است.
۶٫ برطبق مذهب زیدیه سلسهامامان تا زمان ظهور مهدیاستمرار خواهد یافت. بنابر این آندسته از زیدیه که از قرن پنجم بهبعد، حسین بنقاسم را مهدیمیدانستند، نمیتوانستند بهامامت دیگر امـامان زیـدیهمعتقدباشند.
و بعد، فإنّها وردت آثار کثیره عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله فیالمهدیّ و أنّ اسمه یوافق اسمه و اسم أبیه یوافق اسم أبیه.(۱) و هذه الطریقه مفقوده فی الحسین بن القاسم علیه السلام.
و أمـا الفـصل الرابع: و هو الکلام فیما ذکروه من أنّه حیّ لم یمت.
فیقال لهم: کیف قطعتم علی هذا الأمر؟أعلمتموه ضروره؟ فالضروریّ یشترک فیه العقلاء.
أو بدلاله؟ فهل هی عقلیّه أو سمعیّه؟ و لا دلاله فی العقل علی ذلک و لا فی السمع. لأنّه الکـتاب و السـنّه و إجـماع الأمّه و إجماع العتره علیهم السـلام. و مـعلوم أنـّه لیس فی شیء منها ما یدلّ أنّه حیّ إلی الآن. فکیف یجوز القطع علی أمر من غیر بصیره؟
و بعد، فإنّ هذا یمنع من القـول بـإمامه الأئمـّه علیهم السلام فی هذه الأعصار المتأخّره و أن یقطع عـلی ظـلمهم.] ۲۳ [لأنّ النبیّ صلّی اللّه علیه و آله یقول: إذا بویع الخلیفتان، فاقتلوا الأخیر منهما.(۲) و قد انعقد إجماع العتره علی أنّه لا یجوز قیام إمـام مـع وجـود إمام قبله.(۳) و العلماء أیضا إجماعهم علی إمامه أئمّه کثیره قـد قاموا بعد الحسین علیه السلام،(۴) سوی
______________________________
۱٫ این روایت در منابع امامیه به صورت: «اسمه اسمی و کُنیَته کُنیَتی» آمده اسـت و بـه صـورتی که مؤلف نقل کرده «اسمه اسمی و اسم أبیه اسم أبی» تـنها در مـنابع دیگر فرقههای اسلامی یافت میشود و مورد پذیرش امامیه نیست. ببینید: الصراط المستقیم، ج۲، صص۲۲۲ـ۲۲۳٫
۲٫ این روایت در بـسیاری از مـنابع اهـل سنت همچون صحیح مسلم؛ السنن الکبری؛ مستدرک الصحیحین؛ المحلی؛ الفصل، کنز العـمال و.. بـا تـعبیر «الآخر منهما»آمده و طبرانی آن را با تعبیر «الأحدث منهما» روایت کرده است.
۳٫ در مذهب زیـدیه بـحث جـواز قیام دو امام همزمان یکی از مباحث مهم کلامی است و برخی همچون مؤلف معتقد به عـدم جـواز آن هستند و بر این اعتقاد ادعای اجماع نیز کردهاند. ولی باید دانست حتی در مـذهب زیـدیه نـیز این مساله مورد اختلاف نظر است. رک: شرح رساله الحور العین، ص۱۵۱ و عده الأکیاس فی شـرح مـعانی الأساس، ج۲، ص۱۹۸ـ۱۹۹٫
۴٫ از مهمترین امامان زیدیه که در فاصله زمانی حسین بن قاسم عیانی (د. ۴۰۴) تا عـصر مـؤلف (۵۸۲-۶۵۲) مـطرح بودهاند، باید از این امامان نام برد:
ـ مؤیدباللّه احمد بن حسین هارونی (د. ۴۱۱)
ـ ناطقبالحق یحیی بن حـسین هـارونی (د. ۴۲۴)
ـ مستظهرباللّه احمد بن حسین مانگدیم (د. ۴۲۵)
ـ موفقباللّه حسین بن اسماعیل جرجانی (د. ۴۲۰)
ـ مرشدباللّه یـحیی بـن حـسین بن اسماعیل جرجانی (د. ۴۷۹)
ـ متوکلعلیاللّه احمد بن سلیمان (د. ۵۶۶)
ـ منصورباللّه عبداللّه بن حمزه (د. ۶۱۴)
ـ مهدیلدیناللّه احمد بن حـسین مـشهور بـه ابوطیر صاحب ذیبین (د. ۶۵۶) که مؤلف این رساله، در زمان امامت او در یمن به قـتل رسـیده است.
الإمامیّه فلا یعتبر بهم فی الإجماع.(۱)
و لا مخلص من تناقض الإجماعین إلاّ بالقطع علی أنّ الحسین عـلیه السـلام لیس بحیّ. فأمّا إذا کان حیّا تناقض الإجماعان.
و بعد، فإنّ العلم بإمامه إمـام العـصر فرض علی الأعیان لا یجوز الإخلال به. لمـا روی عـن النـبیّ صلّی اللّه علیه و آله أنّه قال: من مات و لمـ یـعرف إمام زمانه مات میته جاهلیّه.(۲) و هذا یوجب علیکم القطع علی تأثیم الأئمّه عـلیهم السـلام القائمین بعد الحسین و تضلیلهم. [۲۴ [لأنـّ أحـدا منهم لا یـعتقد أنـّه حـیّ أصلاً. بل لا خلاف بینهم فی سـقوط هـذه الدعوی.(۳) و هذا یوجب إساءه الظنّ بعیون العتره علیهمالسلام الذین جاهدوا فیاللّه و أحـیوا شـرع رسول اللّه.
و بعد، فإنّ الظاهر المـشهور عند الأئمّه أنّ مـن غـاب فإنّه یتأنّی بزواج امرأته و قـسمه مـیراثه مده معلومه أکثر ما یبلغ بها إلی مائتی یوم(۴) و لم یزد أحد من العـلماء عـلی ذلک شیئا بل کثیر منهم لا یـذهب إلاّ إلی مـائه و عـشرین یوم(۵) فإذا تـمّت له جـاز لامرأته أن تتزوّج و للورثـه أن یـقسمّوا میراثه. و معلوم ظهور هذا الإجماع عند الأمّه و العتره علیهم السلام، أعنی أنّ الغائب حـکمه هـذا الحکم بعد مضیّ ما ذکرناه مـن المـدّه، و إن اختلفوا فـیها. و
______________________________
۱٫ زیـدیه کـه در موارد بسیاری به اجـماع عترت یا امت تمسک کردهاند، با چالشی جدی مواجه بوده و هستند چرا که در برخی مـوارد امـامیه و بسیاری از فرزندان فاطمه با آنان هـمراه نـیستند. از هـمین جـهت کـوشیدهاند مشکل خود را حـل کـنند و بگویند که مخالفت امامیه چون بدون دلیل است، مشکلی ایجاد نمیکند! یکی از بارزترین مصادیق این نـوع رویـکرد را مـیتوان در بحث حصر امامت در فرزندان امام حسن(ع) و امـام حـسین(ع) دیـد کـه در آن بـحث زیـدیه ادعا میکنند که همه اتفاق و اجماع دارند که امامت آنان روا و جایز است. این در حالی است که امامیه با استناد به نصوص، تنها امامت امامانی مشخص از فرزندان امـام حسین(ع) را پذیرفتهاند. در آن بحث نیز بزرگانی از زیدیه همچون امام منصورباللّه عبداللّه بن حمزه که به چنین اجماعی تمسک کردهاند، به ناچار گفتهاند مخالفت امامیه تاثیری ندارد! رک: شرح الرساله الناصحه، ص۲۷۵ـ۲۷۶٫
۲٫ این حـدیث در مـنابع زیدیه با تعبیرهای مختلف به صورت مکرر نقل شده است و زیدیه در تفسیر آن به نحوی که با فاصلههای زمانی میان امامانشان سازگار باشد، تلاشهای بسیاری کردهاند. به عنوان نـمونه در مـسند الإمام زید این حدیث به این گونه آمده است: مَن ماتَ و لیس له إمام مات میتهً جاهلیهً إذا کان الإمام عدلاً برّاً تقیّاً. (المجموع الحـدیثی و الفـقهی، ص۲۴۳) و در حقائق المعرفه آمده: مَن مـاتَ و لَم یـعرِف إمامَ عَصره، ماتَ میتهً جاهلیهً و تفسیر ذلک أن تعرفه فإن کان عادلاً اتّبَعتَه و إن کان جائراً اجتَنَبتَه. (حقائق المعرفه، ص۴۷۵).
۳٫ جریان حسینیه در داخل خانواده زیدیه هرگز بـه صـورت یک جریان فکری فـراگیر در نـیامد و جریان اصلی زیدیه ضمن احترام و اعتقاد به امامت حسین بن قاسم، همانگونه که در متن منعکس است پس از او نیز راه خود را ادامه داد و امامان متعدد دیگری به عنوان امام زیدیه شناخته شدند و معتقدان بـه مـهدویّت حسین بن قاسم به تدریج منزوی و مضمحل گشتند.
۴٫ در متن «سنه» آمده ولی «یوم» صحیح است.
۵٫ در متن «سنه» آمده ولی «یوم» صحیح است.
لم یخصّوا بها شخصا [۲۵ [دون شخص. و اللّه تعالی و إن قدر علی خلاف ذلک فإنّه لم یـفعله. و لو فـعله لما انـعقد الإجماع علی الصوره التی حکینا. و هذا یقتضی أنّه لا یجوز أن یکون الحسین بن القاسم حیّا إلی الآن.
و بعد، فأیّ مـزیّه لدعواکم هذه فی حیاته علی دعوی المغیریّه حیاه المهدیّ لدین اللّه النـفس الزکـیّه و دعـوی السبأئیّه حیاه أمیرالمؤمنین و دعوی الإمامیّه حیاه من قالوا بحیاته؟
فإن قلتم: إنّا ننقل عن الحسین ذلک. قلنا: و هم یـنقلون أخـبارا کثیره جدّا أعنی الإمامیّه عمّن قضوا بغیبته و عن غیرهم. فهلاّ جاز صدقهم فـیما رووه؟
و بـعد، فـإنّه لا یحلّ للإمام أن یتواری عن الأمّه و أن یعتزل مهما وجد ناصرا، أو لئن کان [۲۶ [لا ناصر للحقّ فی بعض الأوقـات فإنّه یتّفق له فی بعضها من یعلی مناره و یحمی ذماره. کما اتّفق فی کـثیر من الأوقات التی یـوجد فـیها السابق أو المحتسب. فلِمَ لم یظهر علیه السلام مع وجود الأنصار؟ و قد قصد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بدرا و هو فی ثلاثمائه أو یزیدون قلیلاً. و نحن نعلم یقینا أنّه یتّفق أکثر من ذلک فی أکثر الأوقات للقـائم، فکیف لم یظهر الحسین بن القاسم علیه السلام مع هذا؟
و بعد، فإذا ظهر أمر الحسین فأخبرونا ما الطریق لنا إلی العلم بأنّه الحسین بن القاسم بن علیّ علیهم السلام؟
فالضروره لا مجال لها فی هذا البـاب فـتُدّعی. و الدلاله عقلاً و سمعا مفقوده.
فإن قیل: یظهر علی یدیه معجز یدلّ علی صدقه فی دعواه. قلنا: إنّه] ۲۷ [لا یجب ظهور المعجز الدالّ علی صدق من ظهر علی یدیه إلاّ فی حقّ الأنبیاء علیهم السـلام. لأنـّا متعبّدون بالقطع علی صدقهم لأجل ما یبلّغونه عن اللّه تعالی. و هذه القضیّه مفقوده فی الأئمّه علیهم السلام. فإنّهم لا یبلّغون عن اللّه تعالی فی الحقیقه. لأنّهم یقومون بشرع قد وُجد و عُلم.
و بـعد، فـلو وجب ظهور المعجز علیه لیدلّ علی صدقه فی دعوی الإمامه، لوجب مثله فی کلّ إمام. و المعلوم خلافه. و الکرامات التی نجوّزها، خارجه عن هذا الباب. لأنّها لا تدلّ علی الصدق بـحال.
و بـعد، فـما الفرق بین وجوده الآن و عدمه؟ فهو لا یـقوم مـن أمـر الدین بأمر أصلاً. کما لو کان معدوما. فحاله وجوده الآن لا تزید علی حاله عدمه فما أنکرتم(۱) من موته.
______________________________
۱٫ ظاهرا صحیح «و ما أنکرتم» بـاشد.
فـإن قـیل: أ لیس قد اختفی] ۲۸ [رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فـی الغار؟ فـکذلک حال ولده الحسین بن القاسم علیه السلام. قلنا: انّ تلک کانت مدّه أیّام یسیره لخوف و عارض. و الأعصار الطویله و السنون المـتوالیه مـفارقه لهـذا القدر الیسیر.
و بعد، فإنّ الخوف زائل فی کثیر من الأوقات التـی قد ظهر فیها سلطان العتره علیهم السلام. فیجب أن یظهر. و معلوم خلافه.
و هذه نکت کافیه.
و نحن نسأل اللّه تعالی أنـ یـجمع الکـلمه علی اتّباع العتره علیهم السلام الذین هم أدلّه الإسلام و نعوذ به مـن التـفریق بینهم مع إجماعهم فی الفضل و الشرف.
و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله و سلّم تسلیما.
کتابنامه
صحیفه الإمام الرضـا(ع). قـم: مـوسسه الإمام المهدیّ، ۱۴۰۸/۱۳۶۶ش.
فقه الرضا. مشهد: موسسه آلالبیت لإحیاء التراث، ۱۴۰۶.
ابنابیالحدید، عبدالحمید بـن هـبهاللّه (د. ۶۵۵)، شـرح نهجالبلاغه. قاهره: دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
ابنابیرجال، احمد بن صالح (د. ۱۰۹۲)، مطلع البدور و مجمع البحور. صـعده: مـرکز أهـلالبیت للدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۵/۲۰۰۴٫
ابنحزم، احمد بن سعید (د. ۴۵۶)، المحلّی. بیروت: دار الجیل.
ابنحنبل، احمد (د. ۲۴۱)، مسند الإمـام أحـمد بن حنبل. بیروت،: دار صادر.
ابنشهرآشوب، محمد بن علی (د. ۵۸۸)، مناقب آلأبیطالب. نجف: المطبعه الحـیدریه، ۱۳۷۵/۱۹۵۶٫
ابـنماجه قـزوینی، محمد بن یزید (د. ۲۷۵)، سنن ابنماجه. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
اشعری، ابوالحسن علی بن اسـماعیل (د. ۳۰۳)، مـقالات الإسلامیّین و اختلاف المصلّین. فرانتز اشتاینر، چاپ سوم، ۱۴۰۰/۱۹۸۰٫
اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین (د. ۳۵۶)، مـقاتل الطـالبیّین. قـم: منشورات الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۱۴٫
بیهقی، احمد بن حسین (د. ۴۵۸)، السنن الکبری. بیروت: دار الفکر.
حبشی، عبداللّه بـن مـحمد، مصادر الفکر الإسلامی فی الیمن. ابوظبی: المجمع الثقافی، ۱۴۲۵/۲۰۰۴٫
حسنی، متوکلعلیاللّه احمد بـن سـلیمان (د. ۵۶۶)، حـقائق المعرفه. صنعاء: مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۴/۲۰۰۳.
حسنی، منصورباللّه عبداللّه بن حمزه (د. ۶۱۴)، الشـافی. بـیروت: مـؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
ــــــــــــــ ، العقد الثمین فی أحکام الأئمّه الطاهرین. صنعاء: مؤسسه الإمام زیـد بـن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۱/۲۰۰۱٫
ــــــــــــــ ، شرح الرساله الناصحه. صعده: مرکز أهلالبیت للدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
حسینی، سید احمد، مـؤلفات الزیـدیّه. قم: مکتبه آیهاللّه العظمی المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۱۳٫
حلّی، حسن بن یوسف (د. ۷۲۶)، مـنتهی المـطلب فی تحقیق المذهب. مشهد: مجمع البحوث الإسـلامیه، ۱۴۱۲٫
ــــــــــــــ ، تـذکره الفـقهاء. قم: موسسه آلالبیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۴.
حمیری، نـشوان بـن سعید (د. ۵۷۳)، رساله الحور العین و شرحها. قاهره: مکتبه الخانجی، چاپ اول، ۱۹۴۸٫
خزّاز قمی، ابوالقاسم عـلی بـن محمد (د. قرن چهارم)، کفایه الأثـر فـی النصّ عـلی الأئمـّه الاثـنی عشر. قم: انتشارات بیدار، ۱۴۰۱
ربعی، مـفرح بـن احمد (زنده در ۴۸۵)، سیره الأمیرین الجلیلین الفاضلین القاسم و محمد ابنی جعفر بن الإمـام القـاسم بن علی العیانی. بیروت: دارالمنتخب العـربی، چاپ اول، ۱۴۱۳/۱۹۹۳٫
زحیف، محمد بـن عـلی (د. ۹۱۶)، مآثر الأبرار فی تفصیل مـجملات جـواهر الأخبار. صنعاء: مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۳/۲۰۰۲٫
زید بن علی بـن حـسین (د. ۱۲۲)، المجموع الفقهی و الحدیثی. صنعاء: مـؤسسه الإمـام زیـد بن علی الثـقافیه، چـاپ اول، ۱۴۲۲/۲۰۰۲٫
ــــــــــــــ ، مسند الإمام زید بـن عـلی. بیروت: دار مکتبه الحیاه، ۱۹۶۶٫
شرفی، احمد بن محمد (م۱۰۵۵)، عده الأکیاس فی شرح معانی الأساس. صـنعاء: دار الحـکمه الیمانیه، چاپ اول، ۱۴۱۵/۱۹۹۵٫
صدوق، محمد بن عـلی بـن حسین بـن بـابویه (د. ۳۸۱)، الخـصال. قم: جماعه المدرسین، ۱۴۰۳.
ــــــــــــــ ، مـعانی الأخبار. قم: مکتبه المفید.
ــــــــــــــ ، الأمالی. تهران: موسسه البعثه، ۱۴۱۷٫
طبرسی، حسن بن فضل بن حسن (د. قـرن شـشم)، مشکاه الأنوار فیغرر الأخبار. قم: دار الثـقلین، ۱۳۷۹ش.
طـبرسی، احـمد بـن عـلی (د. قرن ششم)، الاحـتجاج. نـجف: مطابع النعمان، ۱۳۸۶/۱۹۶۶٫
طوسی، محمد بنحسن (د. ۴۶۰)، المبسوط. المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه، ۱۳۵۱ش.
عاملی، علی بن یونس (د. ۸۷۷)، الصـراط المـستقیم إلی مـستحقی التقدیم. المکتبه المرتضویه لإحیاء التراث الجعفریه، ۱۳۸۴.
قـاسمی، حـمیدان بـن یـحیی بـن حـمیدان (د. قرن هفتم)، مجموع السیّد حمیدان. صعده: مرکز أهلالبیت للدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴/۲۰۰۳٫
قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج (د. ۲۶۱)، صحیح مسلم. بیروت: دار الفکر.
مؤیدی، مجدالدین بن محمد بن منصور، لوامـع الأنوار فی جوامع العلوم و الآثار و تراجم أولی العلم و الأنظار. صعده: مرکز أهلالبیت للدراسات الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫
مجلسی، محمدباقر (د. ۱۱۱۱) بحارالأنوار الجامعه لدُرَر أخبار الأئمّه الأطهار. بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳/۱۹۸۳٫
محلّی، حمید بن احمد (د. ۶۵۲)، الحـدائق الوردیـّه فی مناقب الأئمّه الزیدیّه. صنعاء: مرکز بدر العلمی و الثقافی، ۱۴۲۳/۲۰۰۲٫
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (د. ۴۱۳)، الاختصاص. قم: بصیرتی.
ــــــــــــــ ، الأمالی. قم: المطبعه الإسلامیه، ۱۴۰۳٫
موسوینژاد، سید علی، مهدویّت و فرقه حسینیه زیـدیه (مـقاله). هفت آسمان، شماره ۲۷، پاییز ۱۳۸۴، صص۱۲۷ـ۱۶۲٫
ناشئ اکبر، عبداللّه بن محمد (د. ۲۹۳)، مسائل الإمامه. بیروت: المعهد الآلمانی للأبحاث الشرقیه، چاپ دوم، ۲۰۰۳٫
نسائی، احمد بن شعیب (د. ۳۰۳)، سـنن النـسائی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
نیشابوری، مـحمد بـن عبداللّه (د. ۴۰۵)، المستدرک علی الصحیحین. بیروت: دار المعرفه.
وجیه، عبدالسلام بن عباس، أعلام المؤلفین الزیدیه. صنعاء: مؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۰/۱۹۹۹٫
ــــــــــــــ ، مصادر التراث فـی المـکتبات الخاصّه فی الیمن. صـنعاء: مـؤسسه الإمام زید بن علی الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۲/۲۰۰۲٫
وزیر، هادی بن ابراهیم (د. ۸۲۲)، هدایه الراغبین إلی مذهب العتره الطاهرین. صعده: مرکز أهلالبیت للدراسات الإسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۳/۲۰۰۲٫