مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

نگاهی به مکتب متأخر معتزله

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (از صفحه ۸۳ تا ۹۳)
نگاهی به مکتب متأخر معتزله (۱۱ صفحه)
هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۳)


‌ ‌‌‌اشـاره‌

مکتب اعتزال، که غالبا تداعی‌گر عقل‌گرایی در جهان اسلام است، از همان آغاز‌ مطالعات‌ اسـلام‌شناسی‌، هـم تـوجه غربیان را به خود جلب کرد و هم مسلمانان را به یافتن و تصحیح آثار‌ معتزلی واداشت. با وجـود این، تنها آثار اندکی از این جریان مهم و موثر‌ جهان اسلام یافت شده‌ اسـت‌. بیشتر این نسخه‌ها در یـمن، مـحلی که بسیاری از آثار معتزلی در آن‌جا محفوظ مانده، پیدا شده است. رهاورد این حرکت چاپ آثاری چون الانتصار، نوشته ابوالحسین خیاط و مجموعه دایره‌المعارف‌گونه المغنی‌، و نیز کتاب تثبیت دلائل النبوه و المحیط بالتکلیف هر دو تـألیف قاضی عبدالجبار، و نصوص دیگری بود. از معتزله قرن پنجم به بعد، به جز آثار زمخشری، تنها چند کتاب به نام‌های دیوان‌ الاصول‌ و مسائل الخلاف بین البصریین و البغدادیین، نوشته ابورشید نیشابوری، و المعتمد فـی اصـول‌الفقه، نوشته ابوالحسین بصری (م ۴۳۶ق)، و التذکره فی الجواهر و الاعراض، نوشته ابن متوّیه، یافت شده و به چاپ رسیده‌اند. ظاهرا پس از‌ این‌ افراد، در جریان اعتزالْ فردِ صاحب‌اثری پدید نیامده، یا آثار آنان به دست مـا نـرسیده است. با این حال، به‌تازگی چند نسخه خطی از معتزله قرن پنجم و ششم پیدا‌ شده‌ است که آگاهی‌های ما را درباره مکتب متاخر معتزله

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۴)


وسعت می‌بخشد.(۱) نوشته کوتاهِ حاضر مروری اسـت بـر این چند اثر و بیان اهمیت خاصی که در این نسخه‌ها وجود دارد‌.(۲)

زیادات‌ شرح‌ الاصول

چند سال پیش، ابوریده‌ متنی‌ را‌ با عنوان دیوان الاصول، که مؤلفِ آن به دلیل افتادگی صفحاتی از آن نـاشناخته بـود، بـه چاپ رساند.(۳) کار تصحیح بـر‌ مـبنای‌ یـک‌ نسخه خطی که در یمن یافت شده بود‌، انجام‌ شد. با این حال، نسخه دیگری از این اثر در کتابخانه موزه بریتانیا، به شـماره Or. 8613، در ۱۴۶‌ بـرگ‌ مـوجود‌ است که بخش‌های دیگری از کتاب شرح الاصول، نـوشته ابـوسعید‌ نیشابوری است. این نسخه شامل مباحثی در باب نبوت، معجزات و قرآن است.(۴) بخش‌هایی از این نسخه را تریتون‌ در‌ سال‌ ۱۹۵۲م در نشریه BSOAS،(۵) همراه بـا خـلاصه‌ای از مـباحث دیگرِ نسخه‌ به‌ چاپ رساند (این بخش‌ها در ضمیمه آورده شده اسـت)، اما مؤلفِ آن‌را تشخیص نداد. ریچارد مارتین‌ در‌ مقاله‌ عالمانه‌ای درباره این نسخه گفته است:

کتابی که ابوریده بـا عـنوان فـی‌التوحید‌ به‌ چاپ‌ رسانده، همان کتاب زیادات شرح الاصول است. می‌دانیم کـه ابـوعلی محمد بن خلاد کتابی‌ به‌ نام‌ الاصول نگاشته است. این کتاب پس از آن منبعی شد برای معتزلیان و شـرح‌نویسی بـر‌ آنـ‌ متداول گشت. از

______________________________

۱ . به عنوان مثال، فرانک در تحقیق خود درباره مکتب متأخر‌ مـعتزله‌ و نـظرات‌ آنـان در مورد موجودات و صفات آنها تنها از مسائل الخلاف بین البصریین، نسخه خطی‌ برلین‌، شماره ۵۱۲۵؛ المـعتمد فـی اصـول الفقه، نوشته ابوالحسین بصری؛ و التذکره فی احکام الجواهر‌ و الاعراض‌، نسخه‌ خطی آمبریزونا، C.104 استفاده کـرده اسـت. رک:

R. M. Frank, Beings and Their Attributes; The Teaching of‌ the‌ Basrian School of the Mutaziliain (Albany, 1978), pp. 175-176.

در مورد‌ تأثیر‌ آرای‌ ابوالحسین بصری بر برخی متکلمان امامی رک: حسین مدرسی «مفاوضه‌ای در مـسئله شـیئیت مـعدوم»، مجله‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ معاصر (سال دوم، شماره ۸، ۱۳۷۲)، ص۸۲ـ۸۵٫

۲ . آن‌گونه که فخر رازی (م ۶۰۶‌ ق) بیان‌ داشته است، از میان گـرایش‌های مـتعدد معتزلی، تنها دو گرایش ابوهاشم جبایی و ابوالحسین بصری در زمان‌ وی‌ از میان جریان‌های متعدد اعـتزالی بـاقی مـانده بودند. ذکر این نکته ضروری‌ است‌ که مکتب متأخر معتزله، خصوصا نحله کلامی‌ ابوالحسین‌ بـصری‌، عـملاً خود را به چهارچوب‌های تفکر اهل‌ سنت‌ و جماعت (مثل ماتریدیه و اشاعره) نزدیک کـرده و تـنها در بـرخی نکات راه خلاف را‌ در‌ پیش گرفته بود.

۳ . برای گزارش‌ از‌ این کتاب‌ رک‌: علی‌رضا‌ ذکاوتی، «کتابی در توحید مـعتزلی از‌ حـوزه‌ قـاضی عبدالجبار»، مجله فرهنگ (موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، شماره ۴ و ۵، ۱۳۶۸)، ص۵۳۳ـ۵۴۰‌.

۴ . این‌ نسخه موضوع پایـان‌نامه ریـچارد سی. مارتین‌ بوده و همو وعده انتشار‌ آن‌ را داده است. بنگرید به‌:

JAOS‌, ۹۸, ۴ (۱۹۷۸), pp. 389-393.

۵٫ ۱۹۵۲, pp. 612-622.

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۵)


این شروح، اثر عالم‌ زیدی‌ ابـوطالب یـحیی بن الحسین الناطق‌ بالحق‌ (م ۴۲۴‌ / ۱۰۳۳) به صورت‌ خطی‌ باقی مانده است.(۱) مقایسه‌ ایـن‌ اثـر با نسخه موجود در کتابخانه موزه بریتانیا ایـن فـرض را تـأیید می‌کند که‌ این‌ کتاب همان شرح زیـادات الاصـول است‌.(۲)

از‌ ابورشید نیشابوری‌ کتاب‌ مهمی‌ به نام مسائل الخلاف‌ بین البصریین والبغدادیین نـیز بـه چاپ رسیده است.(۳)

رکن‌الدین مـحمود مـلاحمی و آثارش

در مـنابع کـلامیِ‌ مـوجود‌ در کنارِ نام ابوالحسین بصری بارها‌ از‌ فـردی‌ بـه‌ اسم‌ ابن‌ملاحمی یاد شده‌ است‌. با این همه، در مورد شرح حال وی اطـلاع دقـیقی در دست نیست. نخستین آگاهی‌های ما‌ دربـاره‌ ابن‌ملاحمی‌ همزمان با چـاپ حـواشی موجود بر تفسیر‌ زمخشری‌ اسـت‌. در‌ ایـن‌ حواشی‌ که عبدالسلام بن محمد اندرسبانی، معاصر جوان‌تر زمخشری (م ۵۳۸ ق) نگاشته، بیان شده اسـت کـه رکن‌الدین محمود بن عبیدالله مـلاحمی در شـب یـکشنبه ۱۷ ربیع‌الاول سال ۵۳۶ ق درگـذشت‌ و بـا مرگ وی معتزله نور و فـروغ خـود را از دست داد. همچنین اندرسبانی بیان می‌دارد: زمخشری نزد ابن‌ملاحمی اصول و ابن‌ملاحمی نزد زمخشری تفسیر قـرآن را فـرا می‌گرفته است. جز آنچه‌ ذکر‌ شـد، اطـلاعات دیگری در ایـن نـوشته در مـورد ابن‌ملاحمی بیان نشده اسـت. اما جای خوشبختی است که برخی از آثار وی برجا مانده است و ما می‌توانیم بر اساس آنـ‌ آثـار‌، نکات بیشتری در مورد زندگانی وی دریابیم. ایـن آثـار عـبارت‌اند از:

۱٫ المـعتمد فـی اصول الدین کـه در دو نـسخه خطی به شماره‌های ۲۱۳‌ و ۲۱۴‌ کلام در جامع کبیر صنعا‌ موجودند‌. این نسخه‌ها را ویلفرد مادلونگ و مکدرموت به چاپ رسـانده‌اند. در ذیـل دربـاره اهمیت این کتاب بیشتر توضیح خواهیم داد.

۲٫ الفـائق فـی اصـول. ابـن طـاووس‌، عـالم‌ مشهور امامی، با این‌ کتاب‌ آشنا بوده و در آثار خود بخش‌های چندی از این کتاب را نقل کرده است.(۴) همچنین متکلم امامی،

______________________________

۱ . این نسخه در کتابخانه لیدن، شماره ۲۹۴۹، کتب شرقی قـرار دارد. رک: GAS‌, I, 624‌.

۲ . بنگرید به همو، ص ۳۹۲٫

۳ . در مورد ابورشید نیشابوری و آثارش بنگرید به: دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابورشید نیشابوری.

۴ . کتابخانه ابن طاووس، ص۲۶۰ـ۲۶۱٫

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۶)


سدیدالدین محمود حمصی، نیز به‌خوبی با این کتاب‌ آشنا‌ بوده و بارها‌ از آن نـقل‌قول کـرده و به آن ارجاع داده است.(۱) این کتاب نیز در چند نسخه خطی در‌ کتابخانه‌های صنعا موجود است. آن‌گونه که در نسخه موجودِ صنعا آمده‌، ابن‌ملاحمی‌ تألیف‌ کتاب را روز چهارشنبه، هفتم ربیع‌الاول سال ۵۳۲ ق، به اتمام رسـانده اسـت. وی در این کتاب از ‌‌دو‌ اثر دیگر خویش به نام‌های الحدود و جوابات المسائل الاصفهانیه یاد کرده است.

۳٫ نسخه‌ای‌ ناقص‌ با‌ عنوان التجرید از ابن‌ملاحمی در کتابخانه بادلیان مـوجود اسـت.(۲) این کتاب شرحی بر کـتاب المـعتمد‌ فی اصول الفقه نوشته ابوالحسین بصری است.(۳) احتمال می‌رود که در یمن نسخه‌ کاملی از این اثر‌ موجود‌ باشد، چرا که آثار ابن ملاحمی به سـرعت در یـمن رواج یافته‌اند و در آن‌جا بدانها تـوجه شـده است.(۴) همچنین امام مؤید یحیی بن حمزه حسینی (م ۷۴۹ ق) در آغاز شرح خود بر‌ کتاب المعتمد فی اصول الفقه، در علت نگارش این اثر بیان می‌دارد که وی شرحی بر کتاب ابوالحسین بصری بـا نـام تجرید المعتمد نوشته است؛ ابن‌ملاحمی دیده که او نه‌تنها مشکلات‌ متن‌ را حل نکرده بلکه بر

______________________________

۱ . برای نمونه رک: المنقذ من التقلید، ج۱، ص۵۶، ۱۳۶، ۲۰۸،۲۸۰، ۳۴۴ (بر اساس این منقولات مسلم است که سدیدالدین به کتاب الفـائق دسـترسی داشته اسـت‌)؛ ج۲، ص۸۳‌، ۹۹،۱۰۱، ۱۲۸ ـ ۱۳۱، ۲۰۷،۲۱۴، ۲۱۷ ـ ۲۱۸٫ ظاهرا این نقل‌قول‌ها باید بیشتر از آن چیزی باشد که در متن تصریح شده است.

۲ . به شماره نسخ خطی عـرب، e103‌. آغاز‌ آن افتاده است و بعد از برگ ۱۵ نیز افتادگی دارد. تاریخ کتابت آن پنجم ربـیع‌الاول ۵۷۵ (یـا شـاید ربیع‌الاول ۵۹۵) باشد. در حاشیه این عبارت ذکر شده است: «ویقول‌ محرر‌ هذا‌ الکتاب و هو محمود بن عبدالله‌ الاصـولی‌ ‌ ‌الخـوارزمی‌ قرا علیه هذا الکتاب قراءه، فمنهم الشیخ الامام الجلیل الصائن صفی الائمه ابـوسعید جـنید بـن محمود بن تاتبان [؟ [الدهستانی و وافق الفراغ‌ من‌ قراءته‌ یوم الاربعاء غره ذی‌القعده سنه اربع و ثـلاثین و خمسمائه‌». بر‌ این اساس، قرائت کتاب شش ماه قبل از وفات ابن‌ملاحمی بوده اسـت. در این متن ابن‌ملاحمی بـه آرای خـود‌ اشاره‌ نکرده‌ است و تنها در برگ الف ۲۲ بیان می‌دارد که این‌ عقیده ابوالحسین بصری با عقیده دیگرش ناسازگار است.

۳ . ابوالحسین بصری در بین معتزله متاخر مقام شامخی داشته است‌. در‌ این‌ مورد ابومعین نسفی (م ۵۰۸ ق) مـی‌نویسد: «ابوالحسین البصری… و هو ممن یزعم المعتزله‌ ان‌ علوم سلفهم انتهت الیه» (تبصره‌الادله، ج۱ ص۲۵۱). با این حال، حاکم جشمی (م۴۹۴ ق) از عدم مقبولیت آثار‌ ابوالحسین‌ در‌ بین معتزلیان سخن می‌گوید. (رک: فصل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص۳۸۷؛ طبقات المـعتزله‌، ابـن‌الوزیر‌، ص۱۱۸‌). با این حال، شواهد از رواج آثار ابوالحسین بصری خبر می‌دهند. کتاب المعتمد را‌ محمد‌ حمیدالله‌ (دمشق، ۱۹۶۵) به چاپ رسانده است.

۴ . به عنوان مثال، محمد بن احمد بن ولید‌ (م ۶۲۳‌) کتابی با عنوان الجـواب النـاطق الصادق بحل شبه کتاب الفائق فیما خالف فیه‌ الملاحمی‌ مذاهب‌ الزیدیه فی الامامه نوشته است. نسخه‌ای از این کتاب به تاریخ کتابت ۶۳۰ ق در‌ جامع‌ کبیر صنعا موجود است. رک: فهرست مخطوطات مـکتبه الجـامع الکبیر صنعاء، نوشته احمد‌ عبدالرزاق‌ الرقیحی‌، ۱۴۰۴ / ۱۹۸۴، ج۲، ص۵۸۷٫ همچنین نسخه‌ای از کتاب الفائق به تاریخ کتابت ۶۳۰ ق در کتابخانه صنعا‌ موجود‌ است که در آخرش تعلیقی از کتاب المعتمد فی اصول الدین وی‌ نیز‌ موجود‌ اسـت. تـاریخ کـتابت این نسخه دهم ذی‌قعده سـال ۶۳۰ق اسـت. بـرای من مشخص نشد فهرست‌نگار‌ از‌ چه‌ منبعی تاریخ فوت ۵۶۸ ق را برای ابن‌ملاحمی یافته است (همان، ج۲، ص۶۹۳).

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۷)


دشواری‌های‌ آن‌ نیز افزوده است؛ به همین دلیـل، وی کـتاب الحـاوی لحقائق الادله الفقهیه را نوشته است.(۱)

۴٫ ردیه‌ای‌ بر‌ فیلسوفان بـا عـنوان تحفه المتکلمین فی الرد علی الفلاسفه. محمد بن حسن‌ دیلمی‌، مؤلف زیدی، دوبار از این اثر در‌ کتاب‌ قواعد‌ آل محمد که در سـال ۷۰۷ ق در‌ یـمن‌ نـگاشته، یاد کرده است.(۲) ظاهرا نسخه‌ای از این کتاب موجود نیست. بـا این‌ حال‌، در مجله نور علم در‌ فهرست‌ برخی نسخ‌ خطی‌ نسخه‌ای‌ با این مشخصات وجود دارد: «تحفه‌ المتکملین‌ فی رد فـلاسفه الاسـلامیین، تـألیف شیخ رکن‌الدین در سال ۶۹۳ ق. وی کتاب‌ دیگری‌ به نام المعتمد فی الاصول دارد‌».(۳)

بـا وجـود تلاش زیاد‌ نتوانستم‌ آگاهی دقیقی از محل و محتویات‌ این‌ نسخه به دست آورم.(۴) ظاهرا فهرست‌نگار محترمْ اطلاعات خـود را از ایـن نـسخه‌ اخذ‌ کرده است. براساس همین نکات‌ مختصر‌، می‌توان‌ گفت که نسخه‌ مـورد‌ اسـتفاده هـمان کتاب تحفه‌ المتکلمین‌، نوشته ابن‌ملاحمی است، ولی تاریخ ذکرشده محتملاً تاریخ کتابت نسخه است، نـه تـالیف آنـ‌. همچنین‌ مشخص می‌گردد که این کتابْ بعد‌ از‌ کتاب المعتمد‌ فی‌ اصول‌ الدین نگاشته شـده اسـت‌.

مادلونگ و مکدرموت در مقدمه کتاب المعتمد فی اصول الدین، موارد نقل‌شده و مستند به اقـوال ابـن‌ملاحمی‌ را‌ گـرد آورده‌اند. مهم‌ترین این موارد، منقولات‌ نقل‌شده‌ در‌ اثر‌ فردی‌ به نام تقی‌الدین‌ نجرانی‌ است کـه از وی اثـری با نام الکامل فی الاستقصاء فیما بلغنا من کلام القدماء موجود‌ است‌ کـه‌ بـراساس نـسخه خطی منحصر به فرد آن‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. براساس‌ نسخه موجود، که به تـاریخ ۶۷۵ق از روی نـسخه اصل کتابت شده و در تاریخ ۶۷۹ق مقابله شده است، تنها می‌توان دریافت که ایـن اثـر قـبل از ۶۷۵‌ق نگاشته شده است. مادلونگ و مکدرموت معتقدند که تقی‌الدین نجرانی در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هـفتم در قـید حـیات بوده و وی کسی جز عالم حنفی، نجم‌الدین مختار بن

______________________________

۱ . در مورد‌ این‌ نسخه از کـتاب بـنگرید به: فهرست نسخه‌های عکسی مرکز میراث اسلامی، ج۱، قم، ۱۴۱۹، ص۵۴٫

۲ . بیان مذهب الباطنیه و بطلانه، ص۳۳ و ص۷۹٫ در این نقل آخری مـحمد بـن حسن دیلمی می‌نویسد‌: «و من‌ اراد تحقیق هذه المساله فعلیه بکتاب التحفه للملاحمی ردّا عـلی الفـلاسفه». این عبارت به‌وضوح بر وجود نسخ ایـن کـتاب در یـمن در زمان‌ دیلمی‌ دلالت دارد. شاید نسخه‌ای از‌ این‌ کتاب در یـمن یـافت شود.

۳ . مجله نور علم، شماره ۵۴، سال ۱۳۷۳، ص ۸۸٫ مشخصات دیگر نسخه این‌گونه توصیف شده اسـت: رحـلی، ۱۵۷ برگ.

۴ . ظاهرا‌ این‌ نسخه در آسـتان قـدس‌ رضوی‌ نـگهداری مـی‌شود.

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۸)


مـحمود غرمینی (م ۶۵۸ ق) نیست. این مدعا مبتنی بـر چـند نقل قولِ موجود در آثار زیدی است. در دو اثر زیدی به نام‌های ایثار الحـق عـلی الخلق و ترجیح اسالیب‌ القرآن‌ علی اسـالیب الیونان، نوشته محمد بـن ابـراهیم بن علی بن مرتضی مـلقب بـه ابن‌الوزیر (م۸۴۰ق) از اثری به نام المجتبی یاد شده است که مؤلف آن فردی به نـام «الشـیخ‌ تقی‌ الامه خاتمه‌ اهل الاصـول العـجالی المـعتزلی» معرفی شده اسـت.(۱) مـطالب منقول از کتاب المجتبی هـمانند بـرخی مطالب الکامل است‌.(۲) همچنین شیخ مختار بن محمود غرمینی نیز کتابی به نام المـجتبی‌ نـگاشته‌ است‌. گرچه مادلونگ و مکدرموت توجه داشـته‌اند کـه کتاب المـجتبی شـرحی بـر کتاب مختصر قدوری بـوده، فرض کرده‌اند که ‌‌شیخ‌ مختار بن محمود غرمینی کتاب دیگری در علم کلام با این نـام داشـته‌ است‌. دکتر‌ محمد شاهد، مصحح کـتاب الکـامل، بـا ایـن فـرض مخالف است و بـیان مـی‌دارد که مؤلف هر‌ دو کتاب المجتبی و الکامل، یک فرد است، و او تقی‌الائمه و الدین مختار بن محمود‌ العجالیِ مـعتزلی اسـت، کـه‌ به‌ تقی‌الدین نجرانی مشهور است.

اهمیت المـعتمد

دربـاره فـعالیت‌های عـلمی ابـوالحسین بـصری (م ۴۳۶ق) دانسته‌های ما چندان گسترده نیست.(۳) اما از طریق المعتمد درمی‌یابیم که بصری آثار مهم دیگری چون تصفح الادله،(۴) غرر‌ الادله،(۵) شرح العمد و مساله فی تحقیق الدلیل بالمدلول داشته است.(۶) ظـاهرا از این آثار تنها

______________________________

۱ . ایثار الحق علی الخلق، ص۱۷، ۶۸، ۱۰۱، ۱۰۲، ۱۰۳ (مقایسه کنید با: الکامل، ص۳۱۹)، ۱۰۸، ۱۱۳‌، ۱۹۶‌، ۲۰۷، ۲۱۳، ۲۸۳، ۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۹، ۲۹۴، ۲۹۵، ۳۶۶، ۳۳۲، ۳۷۷، ۳۸۲، ۴۰۵٫ در کتاب دیگر زیدی با نام عده الاکیاس (نوشته احمد بن محمد بن صلاح القاسمی، صنعا، ۱۴۴‌) نیز‌ به ملاحمی گـاهی بـا عنوان ملاحمیه اصحاب محمود بن الملاحمی اشاره شده است (همان، ج۱، ص۱۱۳، ۱۱۹، ۱۹۰، ۳۰۶). در صفحه ۲۸۷، عبارت «و قال ابوالقاسم البلخی و روی عن ابن الملاحمی‌» باید‌ این گونه خوانده شود: «قال ابوالقاسم البلخی و روی عنه ابن المـلاحمی».

۲ . بـرای نمونه رک: ایثار الحق، ص۱۰۳، مقایسه کنید با: الکامل، ص۲۱۷٫

۳ . در مورد وی بنگرید: به مدخل ابوالحسین‌ بصری‌ در‌ دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، دایره‌المعارف اسلام‌ و دایره‌المعارف‌ ایرانیکا‌.

۴ . در یک مورد سـدیدالدین حـمصی به نام این کتاب اشـاره کـرده است (المنقذ، ج۱، ص۶۳).

۵ . این کتاب در دست سدیدالدین حمصی بوده‌ و منقولاتی‌ از‌ آن را آورده است. رک: المنقذ من التقلید‌، ج۱، ص۵۰۴‌ ـ ۵۱۸٫

۶ . ابن‌تیمیه از آثار ابوالحسین بصری به‌کرات نقل کرده است. در برخی موارد او بـه نـام کتاب نیز اشاره‌ کـرده‌ اسـت‌. برای نمونه رک: درء فی التعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۴۳ از‌ کتاب عیون الادله (عبارتی در مورد قدم خداوند)، عبارتی از غررالادله، همان، ج۵، ص۳۳ـ۳۵ (این کتاب در دست‌ متکلم‌ امامی‌ سدیدالدین حمصی بوده و به‌کرات مطالبی از آن را نقل کرده است‌. برای‌ مـثال، بـنگرید به المنقذ من التقلید، ج۱، ص۵۰۴ ـ ۵۱۸). در موارد دیگر، تنها عبارتی از ابوالحسین آمده‌ است‌. درء‌ فی تعارض، ج۱، ص۵۴ (نظر بصری در عدم تکفیر قائلان به قدم صفات‌ و خلق‌ افعال‌)، معنای معجزه، ج۱، ص۱۸۰، طریق حصول معرفت، ج۴، ص۱۱۲ـ۱۱۳، حدوث عـالم، ج۴، ص۲۴۲ـ۲۴۳ و ج۵، ص۴۸ـ۴۹‌. فـخر‌ رازی‌ نـیز به جز موارد فراوانی که در المحصول به آرای ابوالحسین اشاره کرده است‌، در‌ المطالب العالیه، (ج۹، ص۲۵۵ـ۲۵۶) مطلبی از ابوالحسین درباره بـه مفهوم علم ضروری نقل‌ کرده‌ است‌. سدیدالدین حمصی از رساله ابوالحسین بـصری بـا عـنوان رساله فی جواز ظهور المعجز علی‌ الصالحین‌ نام برده است (المنقذ، ج ۱ ص ۴۰۱). می‌دانیم که ابوالحسین برخلاف معتزلیان مـتقدمش ‌ ‌در ایـن‌ مسئله‌، دیدگاه‌ دیگری داشته است (رک: دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابوالحسین بصری).

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۸۹)


شرح‌العمد بـاقی مـانده کـه به‌ چاپ‌ نیز رسیده است.(۱) نقل‌قول‌هایی نیز از کتاب المغنی نوشته قاضی عبدالجبار در‌ این‌ اثر‌ مـوجود است که با متن چاپ‌شده تفاوت دارد. این مسئله به این دلیل است کـه‌ کتاب‌ المغنیِ‌ موجود، صـورت تـقریریافته درس‌های قاضی است که شاگردان زیدی وی فراهم آورده‌اند‌ و باید‌ امیدوار بود که در آینده تقریرهای دیگری نیز از این کتاب یافت شود. از آثار دیگری‌ که‌ رکن‌الدین ملاحمی در تألیف کتابش از آنها سود جسته اسـت، می‌توانیم به‌ کتاب‌ المقالات ابوعیسی وراق (م بعد از ۲۵۰ق)،(۲) کتاب‌ الآراء‌ و الدیانات‌ نوشته حسن بن موسی نوبختی،(۳) المحیط بالتکلیف‌ و دو‌ شرح آن با نام‌های شرح المحیط و تعلیق المحیط، الدواعی و الصوارف و شرح الجمل و العقود‌، اثری‌ از ابن متوّیه بـا عـنوان‌ التحریر‌، جوابات المسائل‌ التستریین‌ نوشته‌ عبداللّه بن عباس رامهرمزی، شاگرد ابوعلی‌ جبایی‌ (م۳۰۲ق)، کتاب من قال من المحدثین بالعدل نوشته ابن ابی‌حیه که محتملاً‌ همان‌ ابوالقاسم عبدالوهاب بن عیسی بن عـبدالوهاب‌ ابـن ابی‌الحیه، مشهور به‌ جاحظ‌ الوراق (م۳۰۹ق) بوده، اشاره کنیم‌.(۴) از‌ آثار مفسران بصری چون عباس بن یزید بحرانی، قاضی همدان (م۲۵۸ق)، و ولید بن‌ ابان‌ اصفهانی (م۳۱۰ق) و کتاب تاریخ ابن‌ ابی‌خیثمه‌ (م۲۷۹‌ق) نیز مطالبی نقل‌ شـده‌ اسـت. اشاره‌ای نیز به‌ رساله‌ منسوب به قابوس بن وشمگیر و رساله متکلم حنفی محمد بن عیسی برغوث (م حدود ۲۴۰‌ق) و کتاب‌ الادوات از عالم نحوی ابوحسین الدهان‌ شده‌ است.

______________________________

۱ . شرح‌ العمد‌، تحقیق‌ عبدالحکیم بـن عـلی ابـوزنید‌، مدینه، مکتبه العلوم و الحکمه، ۱۹۸۹ـ۱۹۹۰، ۲ جـلد.

۲ . نـقل‌های ابـن‌ملاحمی از کتاب المقالات ابوعیسی وراق برای‌ بازسازی‌ این کتاب بسیار مهم و جالب‌اند. کتاب‌ ابوعیسی‌ متن‌ بسیار‌ متداولی‌ بوده و تا قرن‌ ششم‌ نیز در دسـت بـوده اسـت. ابوعمار عبدالکافی، فقیه اباضی، در تالیف کتاب خود بـا عـنوان الموجز‌، بندی‌ از‌ متن کتاب را به شکل مستقیم نقل‌ می‌کند‌ (همان‌، ج۱، ص۵۹‌ـ۶۰‌). گرچه‌ شایان ذکر است که همین عبارت را ابن المـرتضی بـه نـقل از کتاب المقالات نوشته ابوالقاسم بلخی آورده که خود بلخی از آن به عـنوان من محاسن‌ مناظراته یاد کرده است (طبقات المعتزله، ابن‌الوزیر، ص۸۹). ابن ابی‌الحدید (م ۶۵۶ ق) نیز اشاره به این کتاب دارد. در مجموعه رسـائل سـیدمرتضی بـخش مفصلی از این کتاب با عنوان اقاویل العرب‌ فی‌ الجاهلیه نقل شـده اسـت (رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۲۲۱ـ۲۲۳).

۳ . در مورد این کتاب بنگرید به همین مدخل در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی.

۴ . ابن‌تیمیه در مورد مـصادر حـدیثی مـعتزله می‌گوید که‌ آنان‌ به آثار جاحظ وراق رجوع می‌کرده‌اند. رک: درء فی تعارض العقل و النـقل، ج۳، ص۳۰۴٫

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۹۰)


ضـمیمه

بـخشی از کتاب زیادات شرح الاصول

متی حصل لنا‌ العلم‌ کفانا و ان لم نعلم صفه‌ الادراک‌ و کیفیته. و انـما یـجب ان یـعرف ذلک من یقول ان العلم بمخبر الاخبار من فعلنا و انه مکتسب، فان قیل: فما قولکم فـی العـلم بمخبر الاخبار‌ انه‌ مکتسب او ضروری، قیل‌ العلم‌ بمخبر الاخبار ضروری لا مکتسب و المخالف فـی ذلک قـوم مـن البغدایین و اول من خالف فی هذا الباب ابوسهل بشر ابن المعتمر بن بشر من المـعتزله بـبغداد؛ فانهم ذهبوا الی ان‌ العلم‌ بمخبر الاخبار مکتسب. فان قیل: و ما الدلیل علی مـا ذکـرتم مـن انه لا یکون مکتسبا و انه یکون ضروریا؟ قیل له: الدلیل علی ذلک وجوه کثیره احدها ان هذا العلم لو کان‌ مـکتسبا‌ لوجـب ان‌ یحتاج فی تحصیله الی النظر و التامل فی صفات المخبرین حتی ان من لم یـنظر فـی ذلک لمـ‌ یحصل له العلم و قد علمنا ان هذا العلم یحصل لنا و ان‌ لم‌ ننظر‌ فی صفاتهم و احوالهم، فـقلنا انـه لا یـجوز ان یکون مکتسبا و الثانی انه لو کان مکتسبا لوجب ان ‌‌یکون‌ العلم بصفات المخبرین و احـوالهم سـابقا للعلم بما یحصل من اخبارهم من کون مکه‌ و بغداد‌ و المدینه‌ و قد علمنا ان احدنا یعلم کون بـغداد و مـکه و المدینه و ان لم یکن عالما بصفات المخبرین‌. بیَّن ذلک ان العلم بالاصل یجب ان یکون اجلی و اظـهر مـن العلم بالفرع‌ و معلوم ان العلم بصفات‌ المخبرین‌ ادق و اخـفی حـتی لایـمکنه ان یقوم بمعرفتها کثیر من العقلاء بل کـثیر مـن المتکلمین /برگ ۳۰ ب / لحصول الغموض و الخفاء، فلا یجوز ان یکون هذا العلم مکتسبا، یوضح مـا ذکـرناه ان النظر‌ فی الدلیل لا یفضی الی العـلم الا بـعد ان یکون النـاظر عـالما بـالدلیل علی الوجه الذی یدل حتی لو لم‌یکن عـالما بـذلک لایحصل له العلم اصلاً و کل ذلک ینبی بان العلم‌ الحاصل‌ عند اخبار المخبرین لا یـکون مـکتسبا بل یکون ضروریا و منها انه لو کـان مکتسبا لوجب ان یمکن الواحـد مـنا دفعه من نفسه بشک او شـبهه لان هـذا احد ما یفصل‌ به‌ بین العلم الضروری و بین العلم المکتسب. و منها انه لو کـان مـکتسبا لوجب ان یجده الواحد منا مـن نـفسه. و قـد علمنا ان الواحد مـنا لایـجد من نفسه اکتساب هـذا العـلم‌ و تحصیله‌. و منها انه لو کان مکتسبا لما امتنع فی الواحد منا ان لا ینظر و لا یستدل، فلایحصل له العـلم مـع اختلاطه بالناس و سماع الاخبار منهم و قـد عـلمنا خلاف ذلک. فـان‌ قـیل‌: مـا‌ انکرتم ان هذا العلم و انـ‌ کان‌ مکتسبا‌، فان الواحد منا مع اختلاطه بالناس و سماع الاخبار منهم لا بد ان یدعوه الداعی الی النـظر و التـامل فمتی نظر حصل له‌ العلم‌ و یـستوی‌ فـیه احـوال جـمیع العـقلاء لحصول الطریق الی ذلکـ‌ العـلم‌ لکل احد منهم هذا کما قال شیخکم ابوهاشم ان فی العلوم المکتسبه ما یکمل به العقل / بـرگ الف ۳۱‌ / و ذلکـ‌ کـالعلم‌ بکون الجوهر متحرکا بانه علم بحرکته. قـیل له: اول مـا‌ فـی هـذا فـان مـا ذکره الشیخ ابوهاشم فی هذا الباب غیر مرضی، ثم ان صح ذلک فانما یصح‌ فیما‌ یکون‌ الطریق الیه واضحا بینا اذ لو کان کذلک لوجب ان یقال‌: ان‌ العلم بوجود الاجسام، عـلم بحدوثها و قد علمنا

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۹۱)


ان هذا مما لا یمکن ان یقال به، فکما‌ ان‌ هذا‌ لا یمکن ان یقال به کذلک لا یمکن ان یقال ان کمال‌ العلم‌ یقتضی‌ النظر فی احوال المخبرین و صفاتهم فیحصل عند ذلک العلم بل هـذا اولی بـالامتناع لان‌ ما‌ فی‌ احوال المخبرین من الغموض و الدقه ان لم یزد علی ما فی الاستدلال علی حدوث‌ الاجسام‌ فانه لا یجب ان ینقض عنه فبطل ما ذکره السائل. و منها ان من‌ اعتقد‌ بان‌ العـلم بـمخبر الاخبار ضروری فانه لا یتأتی منه النظر و الاستدلال فکان یجب فی اصحابنا‌ ان‌ لو کان هذا العلم مکتسبا ان لا یحصل لهم اعنی هذا العلم لاعتقادهم‌ بـان‌ العـلم‌ بذلک ضروری و ان ذلک الاعتقاد یمنعهم مـن النـظر و الاستدلال، و قد علمنا خلاف ذلک و بعد فانه‌ لا‌ عاقل الا و کما یفصل بین المشاهدات و بین علمنا بنبوه النبی صلی‌الله علیه‌ فانه‌ یفصل‌ ایضا بین علمنا بان فـی‌الدنیا بـلدا یقال به بغداد و بـین عـلمنا بنبوه النبی صلی‌الله علیه‌، فلا‌ یجوز‌ ان یکونا مکتسبین، بل یجب ان یکون احدهما ضروریا و الاخر مکتسبا کما‌ فی‌ الاول کذلک، الا ان هذا یمکن ان یعترض علیه بان یقال ما انکرتم ان هذا الفصل‌ یرجع‌ الی مـا یـکون طریقا الی کل واحد منهما، فیکون طریق احدهما اجلی‌ واظهر‌ من طریق الآخر. و غیر ممتنع ان تکون‌ العلوم‌ المکتسبه‌ بعضها أبین من بعض لامر یرجع الی‌ الطریق‌ لا الی نفس العلم. و اما ما ذکـره ابـوعلی ابن خـلاد فی الکتاب لا‌ یجوز‌ ان یقال ان احدنا لا‌ یترک‌ النظر فی‌ طریق‌ مکتسب‌ به العلم بمخبر الاخبار، لانه لا‌ داعی‌ له الی ذلک لانـه لا یجب ان یقال ان احدنا لا یفعل‌ الفعل‌ الا لداع یدعوه الیه. لانه لو‌ کان کذلک لوجـب انـ‌ یـقال‌ فی ذلک الداعی انه لا‌ یفعل‌ الفعل الا لداع آخر. ثم الکلام فی الداعی الثانی کالکلام فی الداعی الاول‌، فیودی‌ الی ما لا یـتناهی ‌ ‌مـن‌ الدواعی‌. فالمراد‌ بما ذکره رحمه‌ الله‌ من الداعی الحاث و الباعث‌ فمتی‌ قیل کـان احـدنا لایـترک النظر الا لباعث بعثه علیه لزم ما لایتناهی من الباعثین‌ علی‌ ما ذکرنا و لایتقلب فی الدواعی اذا‌ قـلنا‌ ان احدنا‌ لایختار‌ الفعل‌ الا لداع و اردنا بالداعی‌ حاله القادر من کونه عالما او معتقدا او ظانا لانـا ننهی الکلام فی ذلک الیـ‌ عـلم‌ الضروری لا نکون نحن فاعلین له‌ و لیس‌ کذلک‌ الباعث‌ فان‌ القول بان احدنا‌ لا‌ یفعل الفعل الا لباعث یلزم ما لا یتناهی من الباعثین. فان قال السائل: انا ارید بالداعی‌ حاله‌ القادر‌ فانا نفسد قـوله هذا من وجه آخر‌ بان‌ نقول‌ ان‌ احدنا‌ یجوز‌ ان لا یدعوه الداعی الی فعل النظر فی الطریق الذی یکسب به العلم بمخبر الاخبار فکیف الواحد منا اذا اعتقد ان العلم بذلک ضروری و ان هذا الاعتقاد‌ یصرفه مـن النـظر فی طریقه. و اختلفوا فی ان العلم بمخبر الاخبار اعنی مشایخنا من جمله کمال العقل او لا یکون من جمله کمال العقل و ذهب الشیخ ابوهاشم الی انه لا‌ یجوز‌ ان یکون من جمله کمال العقل. و لا خلاف بـینهما فـی انه ضروری و انه الان من جمله کمال العقل لورود التقیّد بکثیر من الاحکام الشرعیه المبنیه علی الاخبار و انما الخلاف‌ بینهما‌ لو انفرد التکلیف / ب ۳۲ / العقلی عن التکلیف الشرعی. فقال الشیخ ابوعلی: کل مـن کـان عاقلاً لا بد له من حصول هذا العلم سواء‌ کان‌ مکلفا بالشرائع او لم یکن‌. فقال‌ الشیخ ابوهاشم: انما لا یجوز الآن و قد استقر الشرع قراره ان یخلو عاقل مما هذا سبیله من العقل لکونه مـلکفا بـالشرعیات التـی تبتنی علی‌ الاخبار‌ و لو لم یرد الشـرع‌ بـها‌ و

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۹۲)


انـفرد التکلیف العقلی عن التکلیف الشرعی لجاز ان یخلو عاقل عن العلم به و کان الشیخ ابوهاشم یقول: لو کان العلم بمخبر الاخبار من جـمله کـمال العـقل لما وجب ان یقف‌ علی‌ تکرّر الکلام علی الاسـماع بـل یجب ان یحصل فی اول وهله کالعلم بالمدرکات لما کان من جمله کمال العقل فانه یحصل فی اول وهله فمهما ثبت انـه لا یـحصل فـی‌ اول‌ وهله بل‌ یحتاج فی ذلک الی التکرار علمنا ان العلم بذلک لا یکون مـن جمله کمال العقل کالعلم بالصنائع‌ و الحِرف و نحو ذلک، فانه و ان کان ضروریا لما لم یکن یحصل‌ فی‌ اول‌ وهله علمنا انه لا یـکون مـن جـمله کمال العقل، الا ان هذا یمکن ان یعترض علیه بان ‌‌یقال‌: لا یمتنع ان یکون العـلم بـشی‌ء من الاشیاء من جمله کمال العقل و مع‌ ذلک‌ یقف‌ علی الاختبار و التجربه و العاده هذا کما یـقول فـی تـعلق الفعل بالفاعل ان العلم به من‌ جمله کمال العقل بدلیل ان العلم بقبح الظـلم عـلی سـبیل الجمله من جمله‌ کمال العقل و القبح حکم‌ من‌ احکام الفعل فلا یجوز فی الواحـد مـنا ان یـعلم حکم الشی‌ء بالاضطرار و لایعلم ذاته بالاضطرار و مع هذا فان العلم بتعلق الفعل بالفاعل یـقف عـلی الاختبار و التجربه لان احدنا لا یعلم ذلک‌ فی اول وهله و انما یحصل له العلم / الف ۳۳/ بذلک اذا استمر مـن حـاله وقـوع الفعل بحسب قصده و داعیه و انتفاؤه بحسب کراهیه و صارفه مع سلامه الاحوال. و بعد فان انـکسار الزجـاج بالحدید‌ و احتراق‌ القطن بالنار، فالعلم بمثل هذا من جمله کمال العقل و مع ذلک فـانه لا بـد فـیه من الاختبار و التجربه و العاده لان من شاهد هذه الاجسام ابتداء یجوز ان لا یعلم هذا‌ الحکم‌ بان یـعتقد ان الزجـاج کالحدید او الحجر فی انه لا ینکسربحجر او حدید علی السرعه، فکذلک یعتقد ان القطن کـالجص او نـحو ذلک و کـذلک الواحد منا اذا رای انسانا‌ مده‌ مدیده ثم غاب عنه، ثم راه ثانیا عن قرب فان هذا العـلم الذی یـحصل له ثـانیا و هو ان هذا الشخص الذی رآه ثانیا هو الذی رآه من قبل فانه‌ ضروری‌ و هو‌ من جـمله کـمال العقل و مع‌ ذلک‌ فانه‌ یحتاج فیه الی ان یکون الادراک قد تقدم تکررّه و کثر حتی انه لو لم یکن منه هـذا التـکرار بل رآه مره‌ او‌ مرتین‌ ثم غاب عنه ثم رآه ثانیا یجوز ان‌ یثبته‌ و یـجوز ان لایـثبته و لا یقدح ذلک فی کمال عقله لان هذا مما یـختلف فـیه احـوال العقلاء، فثبت بهذه الجمله‌ انما‌ یکون‌ العـلم بـه من جمله کمال العقل یجوز ان یقف علی‌ الاختبار و التجربه و العاده و الصحیح ما ذکـره الشـیخ ابوعلی فی هذا الباب لانـه بـعید ان یکون فـی العـقلاء مـن‌ یخالط‌ الناس‌ / ب ۳۳ / فیسمع منهم الاخبار بـان فـی الدنیا بلدا یقال له مکه‌ او‌ المدینه او بغداد و مع ذلک لا یحصل له العلم بذلک. فان قـیل لم لایـجوز ان یقال‌ ان‌ الخبر‌ مولِّد للعلم؟ قیل له: انـه لایجوز ذلک لوجوه تسعه احـدها انـه لو کان‌ کذلک‌ لوجب‌ ان یحصل للمـخبر هـذا العلم و ان لم‌یکن عالما بلغه المخبرین و مواضعتهم لان السبب فی‌ تولیده‌ لما‌ یولّده لایقف عـلی عـلم الغیر فلما لم یحصل للمخبر هـذا العـلم الا بـعد ان‌ یکون‌ عـالما بـاللغه و المواضعه علمنا انه لا یـکون مـتولدا من الاخبار، و الثانی ان هذا‌ العلم‌ لو‌ کان متولدا من الاخبار لوجب ان یحصل عن الحرف الاخـیر لان مـا تقدم و مضی‌ لا‌ یجوز ان یکون مولدا لوجـهین احـدهما انه قـد عـدم و بـطل و المعدوم لایجوز ان‌ یـولِد‌ غیره‌ کالاعتماد المفعول فی العام الاول فانه لایجوز ان یکون مولدا. و

هفت آسمان » بهار و تابستان ۱۳۸۰ – شماره ۹ و ۱۰ (صفحه ۹۳)


الثانی ان اسباب الکثیره لایجوز‌ ان‌ تـشترک فـی تولید مسبّب واحد. و لایصح ان یقال ان الحـرف الاخـیر مـوثر‌ فـی‌ ذلکـ‌ و ما تقدم شـرط لانـه لیس بان یجعل هذا شرطا و ما تقدم موثرا اولی من انه‌ یجعل‌ ما‌ تقدم شرطا / الف ۳۴ / و هذا مـوثرا لان الشـرط ایـضا لابد ان یکون‌ له‌ تاثیر. فاذا جاز ان یـکون شـرطا مـع عـدمه فـلم لایـکون موثرا مع عدمه و قد علمنا ان‌ الحرف‌ الاخیر لایجوز ان یکون مولدا لانه لیس بکلام و لو انفرد عن الاول‌ لما‌ حصل به شی ء من الفوائد. و الثالث ان‌ الخبر‌ لو‌ کان مـولدا للعلم لوجب فی المخبر ان‌ یحصل‌ له العلم بخبر المخبرین له و ان اخبروا عما لا یعلمونه او عما یعلمونه‌ باستدلال‌ لان السبب فی تولیده لما‌ یولّده‌ لایقف علی‌ علم‌ فاعل‌ السبب بما یولّده من المسبّب، الا‌ تـری‌ ان الاعـتماد مولد لما یولده و ان لم یکن فاعله عالما بما یولده‌ بل‌ لا یکون عالما بالاعتماد الا بعد‌ ان یخبروا بما علموه‌ باضطرار‌ علمنا ان الخبر لا یجوز‌ ان‌ یکون مولدا للعلم. الرابع انه لو کان مولدا للعـلم لوجـب ان یولده فی‌ جهته‌ لان ما تولد فی غیره‌ تولد‌ فی‌ جهته کالاعتماد لما‌ کان‌ یولد فی غیره، فانه‌ یولد‌ فی جهته و قد علمنا ان الخـبر له جـهه له. و الخامس انه لو کان مولدا‌ وجـب‌ ایـن یعتبر المماسّه و الاتصال بین محل‌ الخبر‌ و بین محل‌ العلم‌ لان‌ الاعتماد فی تولیده لما‌ یولده، مشروط بأن یکون محلّه مماسّا لمحل ما یولده و قـد عـلمنا ان المماسّه بین محل‌ الخـبر‌ و بـین محل العلم لا تتصور لان‌ محل‌ الکلام‌ انما‌ هو‌ اللسان و اللهوات و الهواء‌ الذی‌ یکون هناک و محل العلم القلب. و السادس انه لو کان مولدا للعلم لوجب ان یحصل /۳۴ ب / للمخبر‌ العلم‌ و ان‌ لم یکن المخبرون قـاصدین الی الاخـبار و لا‌ عالمین‌ بالمواضعه‌ فیما‌ بینهم‌ لان‌ السبب فی تولیده لما یولده لایقف علی القصد و المواضعه کالاعتماد. و السابع ان الخبر لو کان مولدا للعلم لوجب ان یحصل هذا العلم للصبی و المجنون لان قلبیهما فی‌ باب الاحـتمال کـقلب العاقل و قـد علمنا ان السبب فی تولیده لما یولده لا یختص بمحل دون محل بعد ان کان المحل محتملاً لم یولده و فی علمنا ان هـذا العلم لا‌ یحصل‌ فی قلب الصبی و المجنون دلاله علی انه لا یکون متولدا عـن الخـبر. و الثـامن ان العلم لا یجوز علیه البقاء فیجب ان یتکرر وجود السبب الذی هو الخبر حتی یتکررّ‌ بتکررّه‌ وجود المسَّبب الذی هو العـلم ‌ ‌و قـد علمنا خلاف ذلک و لا یصح ان یقال ان الله تعالی یحدثه حالاً بعد حال فان من یقول‌ بـالتولید‌ لا یـقول بـان الله تعالی‌ یحدِثه‌ حالاً بعد حال. و لا یجوز ان یقال الذی حصل له هذا العلم یحدِثه فی نفسه حالاً بـعد حال لانه لو کان کذلک لجوّز ان‌ لا‌ یحصل له الداعی الی‌ احداثه‌ و لا یحصل، و لا یصح ان یـقال ان العلم یولّد العلم لانـه لو کـان کذلک لوجب ان یتولد ما لا نهایه له من العلوم فی الحال لان من حق السبب اذا‌ وجد‌ و لم یکن هناک مانع یمنع من تولیده ان یولد فی الحال و قد علمنا خلاف ذلک، فثبت بهذه الجمله ان العلم لا یجوز ان یـکون متولدا عن الخبر.(۱)

______________________________

۱٫ Some Mutazili Ideas‌, BSOAS‌, ۱۹۵۲, pp‌. ۶۱۷-۶۲۲٫

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x