مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

تفاسیر مهم مسیحی درباره بازگشت مسیح

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » بهار ۱۳۹۰ ، سال سیزدهم – شماره ۴۹ (از صفحه ۲۳ تا ۴۸)
عنوان مقاله: تفاسیر مهم مسیحی درباره بازگشت مسیح (۲۶ صفحه)
نویسنده : قاسمی قمی،جواد
چکیده :
بازگشت مسیح یکی از آموزههای مهم الاهیاتی در مسیحیت است که بخش زیادی از فرجام‌شناسی مسیحی را به خود اختصاص داده است. در طول تاریخ مسیحیت، همواره قاطبه مسیحیان باور داشته‌اند که مسیح در آخرالزمان در کمال شکوه و جلال باز خواهد گشت تا عمل نجات‌بخش خویش را که با ظهور اولیه‌اش بشارت داده شده است، به انجام برساند و ملکوت الاهی را در شکل کاملش برقرار سازد. البته این مسئله به این معنا نیست که همه مسیحیان تلقی و فهم یکسانی از این آموزه داشته‌اند یا دارند؛ بلکه در شرایط زمانی و اجتماعی متفاوت و یا در بستر گرایش‌های مختلف فکری، تفاسیر گوناگونی از این آموزه مطرح شده است. برخی با تمسک به معنای ظاهری آیات مربوط به این واقعه، به بازگشت و رجعت جسمانی و فیزیکی مسیح و سلطنت ظاهریِ هزارساله او معتقد بودهاند و برخی دیگر با رویکردی تأویلی، به روحانی‌سازی این آموزه دست یازیدهاند. در این نوشتار ضمن آشنایی با مفهوم بازگشت مسیح، بررسی تفاسیر مختلف این آموزه را در برهه‌های خاصی از تاریخ مسیحیت پی می‌گیریم؛ این مقاطع عبارت‌اند از دوره عهد جدید، دوره آبای کلیسا، قرون وسطا، و (تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی) در دوره مدرن.
کلمات کلیدی :
مسیحیت، بازگشت مسیح، هزاره، عهد جدید، فرجام‌شناسی مسیحی

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۴)


. مقدمه

در ابتدا و به‌عنوان مقدمه، به اختصار، به توضیح معنا و مفهوم بازگشت مسیح و تبیین‌ جـایگاه این آموزه می‌پردازیم و تصویری کلی از تفاسیر موجود در این زمینه ارائه‌ می‌دهیم:

مفهوم بازگشت مسیح‌: عهد‌ جـدید با تأکید فراوان اعـلام مـی‌کند که شخص عیسی (یوحنا ۱۴: ۳) به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی (متی ۲۴: ۳۲ـ۵۱) در جلال و هیبت پدر و به همراه فرشتگان (همان ۱۶: ۲۷‌) و همراه با پیروزی و فتح (لوقا ۱۹: ۱۱ـ۲۷) به جهان بازخواهد گشت و با تشکیل حکومت و برپایی ملکوت الاهی، بـنی‌اسرائیل و همه مؤمنان به خود را نجات خواهد داد.

مراد از بازگشت مسیح‌، آمدن‌ دوباره او در آخرالزمان است. از بازگشت مسیح به «آمدن دوباره» (Second Coming) و «رجعت مسیح» (پاروسیا / parousia) نیز یاد میگردد. پاروسیا یک اصل اعتقادی است که مـی‌گوید: «بـازگشت نهایی مسیحِ‌ برخاسته‌ از مردگان، تاریخ بشر را به پایان خواهد رساند» (Cerok, 2003: 894)؛ یعنی همان‌گونه که آغاز ملکوت خدا ریشه در تجسد عیسی مسیح داشت، کامل‌شدن نقشه نجات الاهی نیز‌ در‌ گرو آمدن دوباره یـا رجـعت اوست. گاهی از زمان بازگشت مسیح به روز خداوند یا روز داوری هم تعبیر شده است که به کارکرد مسیح [خداوند] در زمان بازگشت‌ یعنی‌ داوری‌ بین ابرار و اشرار اشاره دارد‌ (رک‌: دوم‌تسالونیکیان‌ ۴:۲؛ متی۳۱:۲۵-۴۶؛ اول‌قرنتیان ۵:۴؛ دوم‌تسالونیکیان ۷:۱–۱۰؛ اول‌پطـرس ۱۳:۱؛ تـیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷ به بعد).

هرچند در کتاب مقدس و خصوصاً در عهدعتیق‌ و پیشگوییهای‌ انبیای‌ بنیاسرائیل در مورد ظهور منجی، بین اولین ظهور‌ مسیح‌ و بازگشت پایانی او خلطهایی شده است، ولی با دقت در محتوای این پیشگوییها میتوان بـه تـفاوت آنـها پی برد‌؛ برای‌ مثال‌ با کـمی دقـت مـیتوان دریافت که آنچه در ایوب ۱۹‌: ۲۵-۲۶، دانیال ۷: ۱۳-۱۴، زکریا ۱۴: ۴ و ملاکی ۳: ۱-۲ آمده، مربوط به بازگشت نهایی مسیح است (رک: تیسن، ۱۳۵۶‌: ۳۲۷‌).

جایگاه‌ آموزه بازگشت: در عهد جدید بـیش از سـیصد بـار به این‌ موضوع‌ اشاره شده و چندین باب کامـل از انـاجیل مانند ابواب ۲۴ و ۲۵ انجیل متی، باب ۱۳ انجیل‌ مرقس‌ و نیز‌ باب ۲۱ انجیل لوقا به این موضوع اختصاص یافته است. فراتر از‌ این‌، رسـاله‌هایی‌ در کـتاب مـقدس وجود دارد که در همه ابواب خود تنها به تفسیر و تبیین‌ همین‌ آمـوزه‌

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۵)


پرداخته‌اند، مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونیکیان و نیز کتاب مکاشفه یوحنا (رک: صادق‌نیا‌، ۱۳۸۸‌: ۲۴۳). با نگاهی کلی به کتاب مقدس میتوان چـنین بـرداشت کـرد که عنصر‌ مشترک‌ نوشتههای‌ عهد جدید، مسیحا بودن عیسی برای پیـروان اولیـه او بوده است که بازگشت او‌ را‌ انتظار میکشیدند و بر این اساس می‌توان با قاطعیت گفت که مفهوم بازگشت مسیح‌ یـکی‌ از‌ مـهم‌ترین مـفاهیم در کتاب مقدس مسیحیان است (رک: تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷).

پولس، فلسفه این بازگشت‌ را‌ تکمیل نقشه نجات بـشر بـیان مـی‌کند: «مسیح نیز چون یک‌بار قربانی شد‌ تا‌ گناهان‌ بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بـدون گـناه بـرای کسانی که منتظر او هستند ظاهر‌ خواهد‌ شد‌، بهجهت نجات» (عبرانیان ۹: ۲۸). بر همین مبنا مسیحیان در اسـتدلال بـرای بازگشت‌ نهایی‌ و ارتباط آن با ظهور اولیه مسیح می‌گویند: اگر تمام غایت ظهور شـخصیتی بـه نـام مسیح را‌ فعل‌ نجات‌بخش او بدانیم، باید دانست که با آمدن اولیه او انسانها پس‌ از‌ برداشته شـدن مـوانع نجات، بشارت ملکوت الاهی‌ را‌ شنیدند‌. حال انسان‌ها با ایمان آوردن به او‌ خود‌ را آماده ورود بـه آن مـلکوت مـینمایند و با آمدن دوباره مسیح در پایان‌ جهان‌ در ملکوتش ساکن میگردند (see‌: Travis‌, ۱۹۹۳:۶۸۵‌). بنابراین‌ این‌ دو ظهور و آمدن عیسی مـسیح و هـر‌ آنچه‌ در این بین اتفاق میافتد، تمام ایمان مسیحی است.

جرج برانتل، نـویسنده‌ و الاهـیدان‌ کـاتولیک، با تشویق مسیحیان به انتظار‌ و فعالیت برای تحقق بازگشت‌ مسیح‌، با صراحت اعلام میدارد کهـ‌ اعـتقاد‌ بـه بازگشت مسیح جزء سنت تغییرناپذیر کلیسای کاتولیک است: «در پایان جهان، مسیح‌ پیروزمندانه‌ بـه‌عنوان داور هـمه انسان‌ها و فرشتگان‌ دوباره‌ خواهد‌ آمد. این همان‌ رجعت‌ و داورى‌اى است که مسیح‌ بسیارى‌ از اوقات با حواریان خود درباره آن سـخن گـفت. این عقیده جزء ثابت سنت‌ کاتولیک‌ است» (برانتل، ۱۳۸۱: ۲۷۴ـ۲۷۶).

وجود‌ تفاسیر‌ متنوع از‌ بازگشت‌ مـسیح‌: قـسمت پایانیِ سرگذشت عیسی‌ در عهد جدید از رستاخیز او از مـیان مـردگان، عـروجش به آسمان و وعده بازگشت دوباره‌اش‌ تشکیل‌ شـده اسـت. علی‌رغم آنکه بازگشت مسیح‌ نقشی‌ محوری‌ در‌ این‌ میان دارد، در‌ بخش‌های‌ مختلف عهد جدید، این مـسئله بـه صورت ناهمسان و ظاهراً متناقض مـطرح شـده است. این نـاهمگونیِ در‌ تـفاسیر‌ از‌ نـخستین ادوار تاریخ مسیحیت در میان اصحاب‌

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۶)


کلیسا‌ نـیز‌ مـشهود‌ بوده‌ و گاهی‌ منجر به آشفتگی‌هایی در تفسیر این واقعه شده است: «گروهی از آبای اولیه کلیسـا و پیروان آنـان بازگشت عیسی و وقوع آخرالزمان را، با هـمه علائمی که در مکاشفات‌ یوحنا بـرای آن آمـده است، بسیار نزدیک می‌دیدند، گـروه دیگـر خود را در هزاره آخر که پایان آن آغاز هزاره مسیح و شهدا خواهد بود می‌پنداشتند و گروه سومی که اکثـریت مـسیحیان‌ را‌ شامل می‌شد، کلیسای اولیه، یعنی جـامعه مـؤمنان مـسیحیت را ــ که از آن به پیکر عیسی تـعبیر شـده بود ــ حضور مسیح و روحـ‌القدس و مـقدمه تحقق ملکوت الاهی می‌دانستند» (مجتبایی‌، ۱۳۶۷‌: ۱۴۳). گرایش اول، با گذشت زمان و بی‌نتیجه ماندن انتظارها، به انـتظار رجـعت و وقوع احوال آخرالزمان در آینده‌ای نامعلوم تـبدیل شـد و از آن هنگام‌ تـاکنون‌ هـر حـادثه بزرگ طبیعی یا‌ غیرطبیعی‌، جـنگ‌های شدید، رواج بی‌دینی و مسائلی از این دست از علائم بازگشت و ظهور دوباره مسیح تصور شده‌اند. گرایش دوم، یعنی امید بـه آمـدن دوره هزاره‌ مسیح‌۲۱ گرچه در آغاز‌ طرفدارانی‌ داشـت و در دورهـ‌های بـعد نـیز گـه‌گاه نمایان می‌شد، لیکن هـیچ‌گاه بـه صورت عقیده‌ای رایج و شایع درنیامد. اما گرایش سوم به اساس فکر مسیحیت در کلیسای کاتولیک روم و کلیسای ارتودکس شـرقی‌ تـبدیل‌ شـد. طبق این عقیده، کلیسا (جامعه مؤمنان) مظهر مـلکوت الاهـی اسـت، و روحـ‌القدس در آن (یعـنی در جـامعه مؤمنان) و در روح هر مؤمن حضور دارد و تأسیس کلیسا آغاز و طلیعه تحقق حکومت‌ خداوند‌ است. جهانِ‌ بیرون از کلیسا قلمرو شیطان و عرصه گناه است و هر که به جامعه مؤمنان بپیوندد، خود را از‌ سـیطره شیطانی رها کرده و نجات یافته است. کلیسا در حال گسترش‌ است‌ و سرانجام‌ به کمال خود خواهد رسید و تمامی جهان را فراخواهد گرفت. آنگاه ملکوت الاهی بیرون از این‌جهان و بیرون ‌‌از‌ این تاریخ، در جهانی نو برقرار خـواهد شـد (Hatch, 1957: 78؛ به نقل‌ از‌ همان‌).

در ادامه، با نگاهی گذرا به تفاسیر رایج در دوره‌های مهم و شخصیت‌های اثرگذار مسیحیت، با‌ برخی از آنها بیشتر آشنا می‌شویم.

۲٫ تفسیر نویسندگان عهد جدید از بازگشت مسیح‌

در نظر نـویسندگان نـخستین‌ مسیحیت‌، عیسی پس از رستاخیز به آسمان رفت و به مقام مسیحایی دست یافت (رک: رومیان ۳:۱؛ اعمال ۳۶:۳). با این اتفاق، انتظار برای برقراری

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۷)


ملکوت خداوند نه‌تنها فـروکش نـکرد، بلکه فزونی گرفت؛ زیرا‌ جنبه‌هایی از پیام عـیسی که بـرای شاگردان معماگونه بود، اکنون رازگشایی می‌شد: پسرانسان، همان عیسی ناصری که در حیات زمینی‌اش رنج دید و کشته شد و به‌مثابه مسیحایی روحانی به آسمان و نزد خدا‌ رفت‌ و در دسـت راسـت او نشست (عبرانیان ۳:۱)، در آخرالزمان که گـویا بـسیار نزدیک خواهد بود، از آسمان سوار بر ابر پایین خواهد آمد و پادشاهی خداوند را تأسیس خواهد کرد.

شاید با‌ توجه‌ به جو تاریخی آن روزگار بتوان گفت مسیحیان اولیه پایان قریب‌الوقوع جهان را روزشماری می‌کردند. انتظار آمدن قـریب‌الوقوع عـیسی مسیح هم در اناجیل هم‌نظر و هم نزد پولس آشکار است‌ (رک‌: مرقس ۹:۱؛ اول‌تسالونیکیان۴: ۱۷-۱۵). توبه کردن و دست شستن از گناهان باعث می‌شد تا دوران نجات فرا رسد و خدا دوباره «عیسی را به‌مثابه مسیحا» بفرستد؛ لیکن تا آن زمان «او‌ مـی‌بایست‌ در‌ آسـمان بماند تـا همه چیز‌ به‌ حالت‌ اولش که خداوند به‌واسطه انبیایش خبر داد، بازگردد» (اعمال رسولان ۳: ۲۲-۲۱). نویسنده نامه اول پطرس با اشاره بـه اینکه خود‌ عیسی‌ فرارسیدن‌ پادشاهی خداوند را ناگهانی می‌دانست می‌گوید: «مانند کسـی‌ کهـ‌ مـنتظر هر اتفاقی است، منتظر آمدن عیسی مسیح باشید» (اول پطرس ۱۳:۱). او می‌پنداشت که «پایان همه چیز نزدیک‌ است‌» (همان‌ ۴:۷) و زمان داوری نـیز ‌ ‌آغـاز شده است (همان ۱۷:۴).

این نوع‌ انتظار تا قرن دوم میلادی نیز ادامه داشت، و اگرچه قـریب‌الوقوع بـودن رجـعت مسیح گاهی تعدیل، و تأخیر در آن‌ توجیه‌ می‌شد‌، اما همواره تأکید بر آن بود که مسیح روزی باز خـواهد‌ گشت‌. در یک نگاه کلی می‌توان گفت که کلیسای اولیه به تعلیم درباره بـازگشت عیسی علاقه فراوانی‌ داشـت‌ (رکـ‌: تیسن، ۱۳۵۶: ۳۲۷). در این میان به دلیل اهمیت نقش پولس در‌ بین‌ نویسندگان‌ اولیه مسیحی به بررسی تفسیر خاص پولس از بازگشت مسیح میپردازیم.

۲ـ۱٫ تفسیر پولس از‌ بازگشت‌ مسیح‌

پولس را بنیان‌گذار الاهیات مسیحی میدانند. اصل محوری موعظههای او «مسیح برخاسته» یـا «رستاخیز‌ مسیح‌» بود. او میگفت هم یهودیان و هم غیریهودیان از طریق ایمان به مسیح و پذیرش‌ انجیل‌ میتوانند‌ به قلمرو مسیحِ برخاسته وارد شوند. از نظر

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۸)


او، مسیح پس از مرگ و رستاخیزش‌، به‌ حقیقتی فراگیر تبدیل شده بود؛ حـقیقتی کـه پولس، شخصاً آن را در مکاشفهاش‌ درک‌ کرده‌ بود (schroeder, 2003: 1).

پولس که از سایر پیروان عیسی و رهبران کلیسای اولیه درس‌خوانده‌تـر بود، به‌ همراه‌ دیگر رسولان و حواریان ایده بازگشت عیسی مسیح را تبلیغ می‌کرد و تلاش می‌نمود‌ تا‌ آن‌ را بر اساس عهد عتیق و تـا حـدی نیز بر مبنای فهم عرفی آن روز، توضیح‌ دهد‌ و مستدل‌ نماید. بیشتر رساله‌های پولس بین سال‌های ۵۰ تا ۶۵ پس از میلاد‌ مسیح‌ نوشته شده‌اند. او در برخی از این رساله‌ها، مستقیم یا غیر مستقیم، این آموزه و ابعاد آن‌ را‌ مطرح می‌کند.

پولس در نـامه اول خـود به تسالونیکیان، به وضعیت مسیحیانی‌ می‌پردازد‌ که بدون درک پادشاهی خداوند و آمدن عیسی‌ مسیح‌ مرده‌اند‌. او بازگشت عیسی را پایه‌ای برای اثبات‌ رستاخیز‌ این مردگان قرار می‌دهد. مسیحیانی که مرده‌اند هنگام آمدن عیسی مسیح از مـرگ‌ بـر‌می‌خیزند‌ و هـمراه با دیگر مسیحیان به‌ نـجاتی‌ که نـزد‌ پولسـ‌ «بالا‌ رفتن» است، نایل می‌گردند. پس از‌ زنده‌شدنِ‌ مردگان مسیحی همراه با آمدن عیسی، «ما زندگانی که هنوز روی زمین‌ باقی‌ هستیم، همراه با ایشـان بـر روی‌ ابـرها در هوا برده‌ می‌شویم‌ و خداوند را ملاقات می‌کنیم» (اول‌تسالونیکیان‌ ۱۷‌:۴). در اینـجا پولس فـقط به آمدن عیسی مسیح و زنده‌شدن مردگان مسیحی اشاره می‌کند‌ و سخنی‌ از پادشاهی خداوند به میان‌ نمی‌آورد‌، شاید‌ به این دلیل‌ که‌ مـسئله او در اینـجا‌ زنـده‌شدن‌ درگذشتگان مسیحی است، نه اثبات پادشاهی زمینی خداوند و توصیف آن.

رسـتاخیز عیسی و بازگشت مسیح‌ در‌ «آخرالزمان» اولین بار توسط پولس در‌ نامه‌ اولش به‌ قرنتیان‌ در‌ سال ۵۲ میلادی مطرح‌ شده است (رک: صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۲۵). پولس در این رساله رسـتاخیز سـایر مـردگان را به‌ رستاخیز‌ عیسی مسیح پیوند می‌زند و می‌گوید: «مسیح‌ به‌مثابه‌ اولین‌ نـفر‌ از‌ مـیان مردگان برخاست‌» (اول‌قرنتیان‌ ۲۰:۱۵). بنابراین رستاخیز عیسی شروع رستاخیز همگانی است، او نخستین نفر است اما هنگام بـازگشتش‌ «تـمام‌ آنـانی‌ که به او تعلق دارند» زنده خواهند‌ شد‌. آدم‌ نماد‌ میرندگی‌ است‌ و عیسی مـسیح نـماد حـیات پس از مرگ. همه می‌میرند، زیرا همه از نسل گناهکار آدم هستند؛ لیکن همه آنانی که از آن مسیح باشند پس از مرگ‌ بار دیگـر زنـده خـواهند شد: «آنگاه پایان جهان فرامی‌رسد، پس از آنکه او همه قدرت‌ها و نیروها را نابود می‌سازد و

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۲۹)


سلطنتش را به خدای پدر مـی‌سپارد. زیرا او بـاید تا زمانی‌ سلطنت‌ کند که خدا همه دشمنانش را زیر پاهایش افکنده باشد. آخرین دشمنی که مـغلوب مـی‌شود مـرگ است» (اول‌قرنتیان ۱۵: ۲۵-۲۴). از آنجا که عیسی در نظر پولس و مسیحیان‌ اولیه‌ چهره‌ای فرجام‌شناختی است، اعمال او از جمله رستاخیز و عـروجش نـیز فرجام‌شناسانه تعبیر می‌گردد و از آنجا که مسیحیان، با ایمانشان به مسیح، با او‌ پیوند‌ خوردند، ایشـان نـیز از مـرگ‌ برخواهند‌ خاست.

در نامه دوم به تسالونیکیان، پولس با واقعیتی که پیامد طبیعی انتظار پایان قریب‌الوقوع جهان بود مواجه گـشت. این واقـعیت آن است که‌ برخی‌ از مسیحیان در کلیسای‌ تسالونیکی‌، به موجب اعتقادات آخرالزمانی دست از کار کشـیده بـودند و از دسـت‌رنج دیگران گذران زندگی می‌کرند. در این نامه پولس ضمن قبول و تکرار باور به آمدن مسیح، هشدار می‌دهد که مـبادا‌ نـبوت‌ها‌، سـخنان و نامه‌هایی که ادعا می‌شود از طرف ماست و می‌گویند روز بازگشت خداوند (مسیح) فرا رسیده اسـت، بـاعث شوند که آرامش شما به هم بخورد (دوم تسالونیکیان۲: ۳-۱). پولس در ادامه نشانه‌هایی‌ را‌ که پیش‌ از «روز خداوند» (روز بازگشت مسیح) رخ می‌دهد بیان مـی‌کند، (دوم تـسالونیکیان ۴:۲ و ۸ و ۹). در این نامه پولس بر‌ ایمان آنان که انتظار بازگشت قریب‌الوقوع مسیح را دارند صحه می‌گذارد‌، امـا‌ در‌ عـین حال از آنان می‌خواهد که انتظار خود را به چـنان درجـه‌ای نـرسانند که از زندگی روزمره ‌‌فاصله‌ بگیرند و با پیامدهایی هـمچون اتـهام تنبلی و بیکاری و یأس و ناامیدی که نتیجه طبیعی دیرکرد‌ در‌ تحقق‌ انتظار است، باعث بحران در کلیسای اولیه شوند.

البـته پولس، در بـرخی از مواضعی که‌ انتظار می‌رود از بـازگشت مـسیح سخن بـگوید، سـکوت کرده اسـت. او در رساله‌ دوم قرنتیان (۱۰: ۱ـ۵) درباره‌ مرگ‌ به‌مثابه «فـرو ریخـتن خیمه خاکی» و سپس به دست آوردن «خانه‌ای آسمانی و جاویدان» که خدا آن را ساخته است، سـخن مـی‌گوید؛ اما هیچ سخنی از آمدن عیسی و یا رسـتاخیز مردگان به میان‌ نـمی‌آورد. در این عـبارات، خود مرگ نقطه‌ای است که مـوجب مـی‌شود مؤمن مسیحی به نجات روحانی دست یابد. همچنین در نامه‌اش به فیلپیان (۱: ۲۱ـ۲۵) هنگامی که از ضـرورت زنـده ماندن‌ خود‌ سخن می‌گوید، این زنـده مـاندن را نـه به‌عنوان انتظار کشـیدن بـرای آمدن مسیح و ملاقات بـا او، بـلکه صرفاً زمینه‌ای برای خدمت بیشتر به

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۰)


مسیحیان ــ که در عین حال موجب‌ دوری‌ از مسیح است ــ می‌بیند.

در مـجموع، از سـخنان پولس درباره بازگشت عیسی مسیح می‌توان چـنین فـهم کرد که او از طرفی در ایمـان کلیسـای اولیه بـه آمدن قریب‌الوقوع‌ مسیحایشان‌ سـهیم بود، اما از طرف دیگر از آنجا که مسئولیتی بر دوش خود احساس می‌کرد و گمان می‌برد با رؤیا و مکاشفه‌اش بـه‌مثابه رسـول خاص عیسی برگزیده شده است تـا دیگـران‌ را‌ هـدایت‌ نـماید و نـیز از آنجا که‌ نـسبت‌ بـه‌ سایر رسولان درس‌خوانده‌تر بود و از آینده‌نگری بیشتری برخوردار بود، نمی‌خواست این نوع انتظار مانع رشد و تحکیم کلیسای نـوبنیاد شـود. او گـاهی‌ به‌ گونه‌ای‌ عمل می‌کرد که گویا حدس مـی‌زد مـمکن اسـت‌ تـا‌ سـال‌های دور، از بـازگشت عیسی خبری نباشد. این موضع دوگانه پولس را می‌توان در مسئله ازدواج مسیحیان به‌خوبی مشاهده‌ کرد‌. او‌ تمایل دارد اعضای کلیسا از ازدواج پرهیز کنند، زیرا «زمان‌ بسیار کوتاهی برای ما باقی مانده و فرصت برای کار خداوند بسیار کم اسـت» (اول‌قرنتیان ۲۹:۷)؛ اما از طرف‌ دیگر‌ به‌مثابه‌ کسی که در قبال سلامت روحی پیروان کلیسا احساس مسئولیت می‌کند‌، روا‌ می‌دارد که هر کس دوست دارد ازدواج کند (همان ۳۶:۷).

همچنین به نظر می‌رسد که نوع‌ نگاه‌ او‌ نسبت به نحوه بازگشت عیسی و نـجات نـهایی با سایر پیروان و رسولان مسیح‌ در‌ کلیسای‌ اولیه تفاوت دارد؛ او بر خلاف آنان که منتظر بازگشت جسمانی و قریب‌الوقوع عیسی مسیح‌ بودند‌ به‌ نجاتی روحانی اشاره دارد که شاید با آمدن فیزیکی عیسی مسیح در آخـرالزمان ارتـباط‌ چندانی‌ پیدا نکند. این رویکرد مبنای تفسیری کسانی چون اوریگن و آگوستین قرار گرفت که‌ در‌ ادامه‌ همین مقاله به آنان خواهیم پرداخت.

۳٫ بازگشت مسیح در اعتقادنامههای مـهم اولیـه

اعتقادنامه‌ها، بیانیه‌هایی‌ هستند‌ که در آغـازشان عـبارت «من اعتقاد دارم» ذکر شده است و عموماً پس از‌ اختلافات‌ عقیدتی‌ از سوی شوراهای مسیحی صادر شده‌اند و به اجمال حاوی اصلی‌ترین عقاید مسیحی هستند (رک: مک‌گراث‌، ۵۵‌:۱۳۸۴). در کلیسای اولیه مـسیحی دو اعـتقادنامه مهم در سراسر کلیسا مـعتبر‌ و مـحترم‌ شمرده‌ مىشد: اعتقادنامه رسولان و اعتقادنامه نیقیه. هر دو اعتقادنامه مشتمل بر دوازده اصل مهم ایمان مسیحی‌ هستند‌ که‌ نیمی از آن، یعنی شش اصل، به شخص عیسی و بازگشت او اختصاص‌ دارد‌.

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۱)


. اعتقادنامه رسولان

شاید بتوان گـفت این اعـتقادنامه شناخته‌شده‌ترین و پذیرفته‌شده‌ترین اعتقادنامه مسیحی است. این اعتقادنامه داراى سه‌ بخش‌ اصلى درباره خدا، عیسى مسیح و روح‌القدس است. همچنین مطالبى درباره کلیسا، روز داورى‌ و رستاخیز‌ در آن گنجانیده شده است. متن اعتقادنامه‌ رسولان‌ چنین‌ است:

۱٫ من ایمان دارم بـه خـدا، پدر‌ قادر‌ مـطلق، خالق آسمان‌ها و زمین؛

۲٫ و به عیسى مسیح، یگانه پسر او، خداوند ما؛

۳٫ همو‌ که‌ لقاحش را روح‌القدس تحقق بخشید‌ و از‌ مـریم باکره‌ زاده‌ شد‌؛

۴٫ در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید‌،‌مصلوب‌ شد، مـرد و بـه خـاک سپرده شد؛

۵٫ در روز سوم از مردگان برخاست‌؛

۶٫ به‌ آسمان صعود کرد و در دست راست‌ خداى پدر قادر مطلق‌ بنشست‌؛

۷٫ از آنجا براى داورى بـر‌ ‌ ‌زنـدگان‌ و مردگان باز خواهد گشت؛

۸٫ من ایمان دارم به روح‌القدس؛

۹٫ به کلیساى مقدس جهانى‌؛

۱۰‌. بـه بـخشودگى گـناهان؛

۱۱٫ به‌ رستاخیز‌ جسمانى‌؛

۱۲٫ به حیات‌ جاودانى‌.

همان‌گونه که ملاحظه شد‌ در‌ بند هفتم از این اعتقادنامه بـعد از بیان صعود مسیح به آسمان، به‌صراحت بازگشت‌ او‌ ذکر شده است. در این اعتقادنامه‌ ابتدا‌ خصوصیاتی بـرای‌ عیسی‌مسیح‌ شمرده‌ شده اسـت: پسـر یگانه‌ خداست، و به‌واسطه روح‌القدس از مریم باکره زاییده شد و در زمان یک حاکم ظالم به صلیب‌ رفت‌ و به خاک سپرده شد. بعد از‌ بیان‌ این‌ خصوصیات‌، نویسندگان‌ اعتقادنامه به رستاخیز‌ اولیه‌ یا آمدن اول مـسیح و قیام او از بین مردگان اشاره میکنند و به اینکه او هم‌اکنون زنده‌ است‌ و در‌ سمت راست خدای پدر نشسته است. در‌ نهایت‌، برای‌ ارتباط‌ این‌ حلقه‌ها‌ که گاهی ظاهراً نامربوط به نظر می‌رسند، و برای تکمیل ایمان مـسیحی، بـه بازگشت او اشاره می‌نمایند. این بندهای شش‌گانه‌که نیمی‌از اعتقادنامه را تشکیل‌می‌دهند، بیان می‌کنند‌که مسیح‌شناسی بدون‌درک‌ و فهم بازگشت عیسی کامل نیست و این آموزه است که معنابخش ایمان مسیحی است.

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۲)


در مورد بحث ما نـکات جـالب توجهی در این اعتقادنامه وجود دارد که عبارت‌اند از:

۱٫ مکانی که‌ مسیح‌ در آنجا قرار دارد و از آنجا بازخواهد گشت، آسمان است.

۲٫ مقامی که عیسی مسیح در آنجا قرار دارد، کنار خدای پدر است.

۳٫ عیسی در این مکان و آن مـقام بـا‌ جسم‌ خود حضور دارد؛ زیرا در بند دوم اعتقادنامه اشاره کرد که: «در روز سوم از مردگان برخاست» و میدانیم که او با جسم خود‌ و با‌ جلال و شکوه خیره‌کنندهای بازخواهد گشت‌.

۴٫ کارکرد‌ عیسی مسیح در بازگشتش داورى نهایی بـر زنـدگان و مـردگان است.

۳ـ۲٫ اعتقادنامه نیقیه

شوراى نـیقیه در ژوئن سـال ۳۲۵م بـه دعوت قسطنطین، اولین امپراتور مسیحى‌، در‌ شهر نیقیه (شهر ایزنیک‌ در‌ ترکیه امروزی) و با هدف حلّ و فصل اختلافات در باب مسیح‌شناسى برگزار شد. این شورا، اولین شـوراى جـهانى (بـه معناى شورایى مرکب از اسقفهاى سراسر جهان مسیحى که تـصمیم‌هاى آن بـراى‌ همه‌ کلیساها معیار و حجت است) به شمار مىآید (رک: مک‌گراث، ۱۳۸۴: ۵۷). در اعتقادنامه نیقیه چنین می‌خوانیم:

ما به خدایى یگانه ایمان داریم، بـه خـداى قـادر مطلق، آفریننده همه چیزهاى دیدنى‌ و نادیدنى‌، و به یک‌ خداوندگار، عیسى مـسیح، پسر خدا، به وجود آمده از ذات پدر، تنها اوست که از ذات پدر‌ به وجود آمده، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقیقى‌ از‌ خداى‌ حـقیقى، مـولود نـه مخلوق، هم‌ذات با پدر است. به وسیله او همه موجودات آفریده شدند؛ هـمه مـوجوداتى ‌‌که‌ روى زمین و در آسمان‌اند. او به خاطر ما انسانها و براى نجات و رستگارى ما‌ از‌ آسمان‌ فرود آمد، جسم گـردید و انـسان شـد. او رنج کشید و روز سوم برخاست و به آسمان‌ها صعود‌ کرد. او براى داورى زندگان و مردگان مجدداً بـازخواهد گـشت.

از نـکات قابل توجه‌ در متن این اعتقادنامه‌ قرار‌ دادن کارکردهای عیسی در بحث نجات و رستگاری است. در این مـتن کـلاسیک الاهـیاتی عمل نجات‌بخش مسیح مراحلی دارد:

۱٫ از آسمان آمده است؛ یعنی دارای الوهیت است و جایگاه سماوی دارد.

۲٫ او خدایی‌ اسـت کـه مجسم گردید و لباس انسانیت به تن کرد

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۳)


۳٫ برای نجات انسان رنج کشید و کـشته شـد.

۴٫ در روز سـوم از میان مردگان برخاست و قیام کرد.

۵٫ جایگاه کنونی او در آسمان است‌؛ یعنی‌ دوباره بالا رفت.

۶٫ تـکمیل عـمل نجات‌بخش او در بازگشت دوباره‌اش است.

۷٫ کارکرد او در زمان بازگشت داوری است؛ برای مردگان و زندگان.

بنابراین بـازگشت عـیسی حـلقه آخر عمل نجات‌بخش اوست که‌ به‌ خاطر آن از آسمان فرود آمد و جسم شد؛ یعنی اگر بـازگشت مـسیح را از این گردونه حذف کنیم، دیگر ایمان به مسیح مفهومی نخواهد داشت.

۴٫ تـفاسیر مـوجود در دوره‌ آبـای‌ کلیسا

دوره آبا (۱۰۰–۴۵۱ م) یکی از مهمترین دورهها در تاریخ تفکر مسیحیت است به‌گونه‌ای که جریانهای فکری مسیحیت در پی آن هـستند کـه ریـشههای عقاید خود را به‌ آن‌ دوره‌ برسانند (رک: مک‌گراث، ۱۳۸۴: ۳۲‌ و ۳۳‌). در‌ دوره آبا اعتقاد به بازگشت عـیسی اگـرچه به صورت یک باور کاملاً منظم ظاهر نشده بود ولی در میان مسیحیان، رواجی‌ عمیق‌ و پررنگ‌ داشت. در ایـن دوره، آمـوزه بازگشت نهایی مسیح‌ ناظر‌ به آخرالزمان و تحت تأثیر نوع یهودی آن بود (صـادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۳۹). تـحت تأثیرمفهوم پادشاهی خداوند و اورشلیم نو در کتاب‌ دانـیال‌، و بـه‌خصوص‌ مـفاهیم پادشاهی هزارساله مسیح در کتاب مکاشفه، ایده پادشاهی زمـینی‌ عـیسی مسیح و بازگشت فیزیکی او طرفداران بسیاری در میان آبای اولیه کلیسا داشت. برای مثال ژوستین شـهید (۱۶۵‌م)، در‌ مـورد‌ بازگشت مسیح و داوری نهایی معتقد بـود کـه عیسی بـعد از رجـعتش‌ تـمام‌ انسانهایی را که از زمان آدم تا پایان خـلقت مـیزیستند، مورد قضاوت قرار خواهد داد. او‌ باور‌ داشت‌ که مقدسان، از مرگ برخاسته و همراه با مـسیح در یک اورشـلیمِ احیاشده‌ برای‌ هزار‌ سال حکومت خـواهند کرد. ایرنائوس (۲۰۰م) نیز یک هزاره‌گرای مـعتقد بـود و به بازگشت مسیح‌ اعتقاد‌ راسـخ‌ داشـت. او در کتاب بر ضد بدعت درباره آخرالزمان چنین میگوید: «نیکوکاران درست پس‌ از‌ نابودی دجـال و یـارانش زنده میشوند و آنگاه بر زمـین حـکمرانی مـیکنند. آنان به هـمراه‌ فـرشتگان‌ زندگی‌ خواهند کرد و اورشـلیم جـدید پس از آنکه توسط مسیح بازسازی شد، در روی زمین‌ برقرار‌ خواهد شد. نژاد بشر به

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۴)


شکلی نـوین خـلق خواهد شد به‌گونهای که کسی‌ پیـر‌ نـمیشود‌. نخست نـیکوکاران، زنـده خـواهند شد و آنگاه کسانی کـه مرتکب گناه شدند، قیام خواهند نمود و مورد‌ قضاوت‌ قرار می‌گیرند» (رک: عدلی، ۱۳۸۹: ۱۸۶). اعتقاد به بازگشت مـسیح و بـاورهای هزاره‌گرایانه‌ را‌ در‌ آثار آبای دیگری همچون تـرتولیان، لاکتـانتیوس و سـیپریان نـیز مـی‌توان مشاهده کرد.

اما بـرخی از آبـا‌ تفاسیر‌ متفاوتی‌ از این آموزه به دست داده‌اند. در ادامه به بررسی تفسیر دو‌ تن‌ از اثرگذارترین آبای کلیسا، یعنی اوریگـن و آگـوستین مـی‌پردازیم.

۴ـ۱٫ تفسیر متفاوت اوریگن؛ به سوی روحانی‌سازی

پس از‌ دو‌ سـده انـتظار بـی‌حاصل بـرای بـازگشت مـسیح، از اواخر سده دوم تردیدهای بسیاری‌ درباره‌ این آموزه مطرح شد و حتی کتاب مکاشفه‌ نیز‌ گاهی‌ زیر سؤال می‌رفت. در چنین فضایی، عده‌ای‌ دست‌ به تفسیر روحانی این آموزه زدند. اوریگن (۱۸۵-۲۵۴م) اواخر قـرن اول میلادی‌ در‌ اسکندریه متولد شد و در همان‌ فضا‌ رشد نمود‌. اوریگن‌ با‌ پای‌بندی به اندیشه‌های سلف خود، کلمنت‌ اسکندرانی‌، تلاش کرد تا ایمان مسیحی را با تعلیم و تربیت یونانیمآب سازگار کند‌ به‌طوری‌ کـه مـسیحیت نقطه اوج کمال همه‌ ادیان به نظر آید‌. اوریگن‌ تمام مسیحیت را به سه‌ بخش‌ مهم تقسیم می‌کند: خدا و تجلیات او، هبوط ارواح مخلوق، نجات و بازگشت کل. گرچه‌ تفسیر‌ اوریگن از آموزه‌های مسیحی کامـل‌ نـشد‌، اما‌ او از پیشگامان‌ روحانی‌سازی‌ آموزه بازگشت مسیح بود‌. اوریگن‌ در باب رجعت معتقد بود که درست در «آخرالزمان» رجعت همه موجودات به وقوع‌ میپیوندد‌. و سرانجام خدا کـل در کـل خواهد‌ شد‌ و حتی ارواح‌ پلیـد‌ نـیز‌ رستگار خواهند شد و به‌طور‌ کلی شر از بین خواهد رفت و همه چیز به وضع روحانی اولیه ناب و یکسان خود‌ باز‌ خواهد گشت. او رستگاری ابدی را‌ بـرای‌ هـمگان‌ میدانست‌، اگرچه‌ نسبت بـه رسـتگاری‌ شیطان‌ و فرشتگان رانده‌شده چندان مطمئن نبود. او برای دفاع از این دیدگاه خود به رساله اول قرنتیان‌ ارجاع‌ میداد‌؛ در آنجا آمده است که سرانجام خداوند‌ «همه‌ در‌ همه‌» خواهد‌ شد‌ (۱۵: ۲۷-۲۸)؛ بر این اساس بـخششی بـرای همگان در پایان کار متصوّر میشود (رک: کونگ، ۱۳۸۴: ۶۱-۶۳).

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۵)


۴ـ۲٫ تفسیر روحانی آگوستین از بازگشت مسیح

در قرن‌ چهارم گرچه هنوز گرایش به پادشاهی هزاره‌ای و بازگشت آخرالزمانی همچنان وجود داشت ــ مثلاً لاکتانتیوس یکی از مفصل‌ترین کتاب‌ها در این زمـینه را در این دوره نـوشت ــ اما در‌ اینـ‌ زمان، متون مربوط به آخرالزمان و پادشاهی هزاره‌ای از رونق افتاده بودند. حتی آنانی که به بازگشت جسمانی و پادشاهی مـسیح به معنای تحت‌اللفظی آن باور داشتند ــ همانند متدیوس اهل‌ الیمپوس‌ و ویکتورنیوس اهـل پتـاو که کهـنترین تفسیر موجود بر کتاب مکاشفه را نوشته است ــ نیز دیدگاه‌های مادی موجود در قرن دوم میلادی را‌ رها‌ کرده بودند. برخی نـویسندگان ‌ ‌دو‌ عـامل‌ را برای از رونق افتادن باور به بازگشت جسمانی مسیح در این دوران برشمرده‌اند: یکی، مسیحی‌شدن قـسطنطین کـه دین مـسیحی را از یک دین‌ تحت‌ فشار و آزار به یک‌ دین‌ تحت مدارا و بلکه پیروزمند تبدیل کرد و دیگری، پیدایش تفاسیر تأویلی کـه بر باطنی‌‌گرایی استوار بودند و بیشتر به معانی مجازی و روحانی اهمیت می‌دادند (رک: صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۴۰).

بـارزترین الاهیدانی که به‌ مقابله‌ بـا فـهم تحت‌اللفظی کتاب مکاشفه پرداخت، آگوستین (۳۵۴-۴۳۰م) بود. او به بازاندیشی در دیدگاه مسیحیِ ناظر به تاریخ و اجتماع پرداخت. نقطه محوری این موضع نه تنها طرد دیدگاه سیاسی‌ نویسندگانی‌ همانند اوسیبیوس‌ و امبروس بود که سرنوشت رم و مسیحیت را بـه یکدیگر پیوند می‌دادند و وعده‌های مسیحایی را بر حسب امپراتوری‌ رومی‌مسیحی تفسیر می‌کردند، بلکه همچنین حمله مستقیم به هر نوع الاهیات‌ ناظر‌ به‌ آخرالزمان بود؛ الاهیات‌هایی که آخرین کتاب عهد جدید را به‌مثابه الگویی بـرای تـفسیر جریان تاریخ و آخرالزمان به ‌‌کار‌ می‌گرفتند.

آگوستین از حکومت هزاره‌ای موجود در باب بیستم کتاب مکاشفه دو قرائت‌ روحانی‌ بدیل‌ ارائه داد: هزار سال حکومت مسیح یا به معنای کامیابی مسیحیت در راندن پلیدی و شیطان‌ و زندانی‌کردن آن در قلب‌های بدکاران در هـمان دوره اولیه تـاریخ مسیحیت است، و یا‌ به معنای تمام سال‌های‌ جهان‌ پس از مسیح است، چراکه زمانِ تمام و کمال، ممکن است با یک عدد کامل (مثل هزار) بیان گردد. بنابر هر دو قرائت، «کلیسا حتی هـم‌اکنون نـیز در پادشاهی مسیح و پادشاهی آسمان‌ است. و لذا، هم‌اکنون

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۶)


مقدسان همراه او حکومت می‌کنند، گرچه متفاوت از آنچه در جهان دیگر خواهند کرد» (همان).

یکی از مهمترین آثار آگوستین شهر خدا نام دارد که نظرات فرجامشناسانه او‌ در‌ آن انعکاس یـافته اسـت. او در تـبیین نظریه معروف خود یعنی شـهر خـدا (city of god) و شـهر دنیا (secular city) میگوید: مؤمنان مسیحی در دوره‌ای بین تجسم مسیح و بازگشت شکوهمند‌ او‌ زندگی میکنند؛ در نتیجه کلیسا (یعنی جماعت مؤمنان) در دوره تبعید زندگی مینماید و گـرچه در دنـیاست ولی در دنـیا نیست. در کتاب شهر خدا، بازگشت مسیح در قالبی روحـانی‌ و بـدون‌ جسم به همراه عناصر فرجامشناسانه دیگری مانند سلطنت هزارساله مسیح به همراه نیکوکاران، حمله ناکام شیطان که خیلی زود تـوسط خـدا خـنثا میشود، رستاخیز، داوری نهایی، آفرینش آسمان جدید‌ و زمین‌ جدید‌ تفسیر شـده است.

آگوستین با‌ اشاره‌ به‌ پایان جهان، روز داوری را روز جدایی دو شهر الاهی و دنیوی میداند. آگوستین از نظر تاریخی، شهر خدا را اورشـلیم مـینامد‌؛ شـهر‌ پیامبران‌ و محلی که یهودیت و مسیحیت در آن شکل گرفتند‌ و مظهر‌ ایمان است. شـهر دنـیا نیز بابل است؛ شهری که مرکز شرک و مادیگری است. او کلیسای کاتولیک را شکل تاریخی‌ اورشلیم‌ آسمانی‌ و شـهر خـدا مـیداند (ایلخانی، ۱۳۸۲: ۱۱۵).

آگوستین کاملاً مطمئن است‌ که ملکوت خدا در این عصرِ زمینی و دنـیوی، شـکل مـادی دارد و آن کلیسای کاتولیک است: این کلیسا تجسّم‌ عینی‌ و تجلّی‌ ملکوت خدا بر زمین است امـا کـاملاً بـا شهر خدا یکی‌ نیست‌؛ زیرا هنوز شهر دنیوی در آن تأثیر دارد. به نظر آگوستین، تنها خـداست کـه برگزیدگان را‌ میشناسد‌. از‌ نظر آگوستین، حرکت کلیسا در تلقی یهودی‌ـ‌مسیحیِ آن حرکتی غایتمند است و از‌ جانب‌ خـدا‌ بـه شـهر ابدی، ملکوت صلح و آشتی و ملکوت خدا هدایت و راهنمایی میشود (کونگ، ۱۳۸۴: ۱۲۱‌).

در‌ مورد‌ تفسیر آگوستین از بـازگشت عـیسی مسیح به صورت خلاصه می‌توان گفت: او پس از‌ تصویر‌ کردن دو شهر خدا و دنیا، بر این باور اسـت کـه مـؤمنان مسیحی در‌ دوره‌ای‌ زندگی‌ می‌کنند که بین تجسم و آمدن اولیه عیسی مسیح و بازگشت نهایی و آمدن ثانویه او قـرار‌ دارد‌. شـبیه این تفسیر را قبلاً در نوشته‌های پولس رسول داشتیم که گویا کلیسا‌ در‌ دوره‌ای‌ تبعیدی به سـر مـی‌برد و از اصـل خویش دور افتاده است. او با

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۷)


تفسیری تأویل‌گرایانه، بازگشت‌ مسیح‌ را روحانی‌سازی می‌نماید و از تفسیر ظاهری آن مبنی بر بـازگشت جـسمانی و قـریب‌الوقوع‌ فاصله‌ می‌گیرد‌. البته نباید این را به معنای انکار بازگشت قلمداد کرد چه اینـکه در آثـار آگوستین‌ می‌توان‌ یک‌ کشش عمیق فرجام‌شناسانه را مشاهده کرد.

۵٫ تفسیر بازگشت مسیح در قرون وسطا‌

مخالفت‌ آگوستین و سـایر مـراجع کلیسای کاتولیک، مانع از فهم تحت‌اللفظی باب بیستم کتاب مکاشفه تا هزار سـال‌ بـعد‌، دست‌کم در جهان لاتین، شد. در قرون وسطا در نـتیجه، اقـبالی بـه‌ مفاهیم‌ فرجام‌شناسانه وجود نداشت و توجه به ایـن آمـوزه‌ در‌ نهایت‌ رکود بود. با این حال، در این‌ دوره‌ نیز نشانه‌هایی از هزاره‌گرایی و انتظار نوعی سـعادت زمـینی وجود داشت. یکی از چهره‌های‌ بـسیار‌ مـعروف در کلیسای کاتـولیک، یـعنی‌ یوآخـیم‌ اهل فیوره‌ (۱۱۳۵‌-۱۲۰۲‌م) به تبیین هزاره‌گرایی در قـالب بـازگشت‌ مسیح‌ پرداخت. او نخستین کسی است که برخی از نظریات معتدل فرجام‌شناسانه را‌ در‌ قالب یک الاهیات تـاریخی درآورد. او‌ قـرائت جدیدی از بازگشت‌ مسیح‌ و هزاره‌گرایی ارائه داد که نه‌ بـر‌ کتاب دانیال بلکه بـر کتـاب مکاشفه مبتنی بود. در نظر او، آگـوستین در‌ اینـکه‌ نباید بازگشت مسیح و هزاره را‌ دنیوی‌ و تحت‌اللفظی‌ فهم کرد محق‌ بود‌، اما در اینکه باب‌ بـیستمِ‌ کتـاب مکاشفه متضمنِ پیشگویی آینده‌ای بـهتر بـرای کلیسـا نیست در اشتباه بـود. یوآخـیم سه‌ دوره‌ نجات برای تـاریخ کلیسـا و مسیحیت قائل‌ می‌شود‌: دوره پدر‌، دوره‌ پسر‌ و دوره روح‌القدس. در نظر‌ او دوره آینده که دوره‌ای بهتر برای کلیسا است و دوره صـلح رهـبانی پس از شکست‌ ضدمسیح‌ است، «دوره روح‌القدس» نام دارد. در‌ هـزاره‌گرایی‌ یوآخـیم‌، نهاد‌ پاپی‌ هـم نـقش مـثبت‌ داشت‌ و هم نقش مـنفی. از طرفی امید به آمدن یک رهبر جدید به‌عنوان یک پاپ را در‌ پایان‌ دوره‌ دوم و پیش از شروع دوره سوم مطرح‌ می‌کرد‌، و از‌ طرف‌ دیگر‌، بـنا‌ بـر برخی گزارشها، می‌ترسید که مبادا ضدمسیح هـمین الان بـه دنـیا آمـده و مـقر پاپ را غصب کرده باشد (آژیـر، ۱۳۸۴: ۲۱۰ و نـیز: صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۴۱).

در این‌ دوره، گرچه برداشتها از مفهوم بازگشت مسیح و هزاره‌گراییْ دنیوی به معنای مادی نبود، اما به‌طور فـزاینده‌ای اینـ‌جهانی و سـیاسی بود. برخی وقایع دینی و

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۸)


غیردینی به‌عنوان عـلائم فـرارسیدن روز داوری مـطرح مـی‌شدند‌، از‌ جـمله: اصـلاح در ریاست و اعضای کلیسا، اتحاد کلیسای شرق با کلیسای رم، صلح در ایتالیا، جنگ صلیبی و فتح ارض مقدس، و مسیحی‌شدن یهودیان و مسلمانان. برخی وقایع ناگوار مثل شقاق بزرگ‌ غربی‌ باعث شد تـا زمان این شقاق (یعنی بین سال‌های ۱۳۷۸ تا ۱۴۱۵ میلادی) را دوره ضدمسیح بدانند و منتظر آخرین امپراتور ــ که غالباً‌ شارلمانی‌ دوم خوانده می‌شد ــ باشند‌.

در‌ قرن پانزدهم و شانزدهم و حتی قبل از شکل‌گیری نهضت‌های هزاره‌گرای پروتستانی، گرایش به انتظار بـرای بـازگشت مسیح و هزاره‌گرایی در جامعه مسیحی شدت یافت. عللی را‌ برای‌ این تشدید گرایش ذکر‌ می‌کنند‌ که در مجموع می‌توان آنها را به عوامل مثبت و عوامل منفی تقسیم‌بندی کرد. برخی از مهم‌ترین عوامل مثبت عبارت‌اند از: شیفتگی متفکران رنسانس نـسبت بـه سنت‌های کلاسیک مربوط به بازگشت‌ «عصر‌ طلایی»، و کشف مناطق جغرافیایی جدید که به‌مثابه گسترش جهان مسیحی یا اعلام پیام عیسی مسیح به اقوام دیگر و پیش‌نیاز فـرارسیدن جـهان بهتر به حساب می‌آمد. کاشـف مـشهور کریستف کلمب در‌ نامه‌های‌ اکتشافش و به‌خصوص‌ در کتاب نبوت‌هایش که به کمک یک راهب مسیحی نوشت، آشکارا از مفاهیم ناظر به آخرالزمان بهره‌ برد و کشف دنیای جدید را دروازه‌ای بـه سـوی فتح مجدد اورشلیم‌ دانـست‌ کهـ‌ می‌بایست توسط پادشاهی اسپانیا به‌مثابه آخرین امپراتور جهان تحقق یابد.

عوامل منفی که جنبه فاجعه‌آمیز و احیاناً منتسب ‌‌به‌ ضدمسیح داشتند، خود از دو دسته عوامل جزئی و عوامل کلی تشکیل می‌شدند. عوامل‌ جزئی‌ دربرگیرنده‌ حـوادثی مـثل هجوم چارلز هشتم به ایتالیا در ۱۴۹۴م و غارت رم در ۱۵۲۷م است، و عوامل‌ کلی عبارت‌اند از: بحران‌های رو به تزاید عصر جدید، خطر روزافزون امپراتوری ترک‌ و نهضت اصلاح‌گری. فتح قسطنطنیه‌ در‌ ۱۴۵۳م توسط ترک‌ها و پیشرفت آنان به سوی اروپا باعث زنـده‌شدن دوبـاره باور بـه آخرین امپراتور جهان در قالب انتظار برای بازگشت مسیح شد. پیشگوییهایی درباره غلبه یک چهره شبه‌مسیحایی بر ترک‌ها‌ بـه‌وجود آمد؛ مثلاً یک کشیش آلمانی به نام ولفگانگ آیتینگر در سال ۱۴۹۶م پیشگویی کرد که تـرک‌ها در سـال ۱۵۰۶م تـوسط آخرین امپراتور شکست خواهند خورد. اما اینکه چه کسی آخرین‌ امپراتور‌ خواهد بود، او بین فیلیپ اهل بـورگوندی ‌ ‌و لادیسـلاوس اهل

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۳۹)


لهستان مردد بود. اثر دیگری که در این دوره به این موضوع می‌پردازد، تفسیری از آنیوس اهل ویتـربو بـر کتـاب مکاشفه‌ است‌. او در این تفسیر، پانزده باب اول کتاب مکاشفه را پیشگویی وقایع جهان و کلیسا تا سقوط قسطنطنیه مـی‌داند که در آن پیامبر اسلام را ضدمسیح معرفی می‌کند. بابهای شانزدهم‌ و هفدهم‌ را پیشگویی پیروزی‌های ترک‌ها، و بابهای هـجدهم و نوزدهم را پیشگویی درباره تـعیین یک امـپراتور پیروزمند توسط پاپ و پیروزی او بر ترک‌ها می‌داند و معتقد است که باب بیستم پیشگویی حکومت هزارساله‌ کلیسا‌ بر‌ جهان است (McGinn, 2001: 8).

۶٫ تفسیر‌ بازگشت‌ مسیح‌ در دوره مدرن

در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی به سبب پیشرفت‌های علمی و صنعتی جدید و غـلبه شیوه‌های تفکر عقلی، بسیاری از اصول‌ اعتقادی‌ مسیحیت‌ مورد تردید و حتی انکار قرار گرفت؛ در مقابل‌، در‌ میان متفکران مسیحی نیز کوشش‌هایی در جهت سازگار کردن دین با علم و توجیه و تبیین این‌گونه مسائل آغاز شد. دانشمندان‌ بـه‌ تـحقیق‌ در متون کتاب مقدس و نقادی آنها از لحاظ موضوعی و تاریخی‌ و زبان‌شناسی پرداختند و از آن زمان تاکنون در باب مسائل مختلف کلامی و اعتقادی و تاریخی و نیز در توجیه اختلافاتی که‌ در‌ موضوعات‌ مربوط به فرجام‌شناسی در بخش‌های مختلف عهد جـدید دیده مـی‌شود، نظریات‌ و آرای‌ خاصی عرضه داشته‌اند تا در برابر چالش‌های مفهومی برای آموزه‌هایی مانند بازگشت مسیح پاسخ‌هایی بیابند (رک‌: لین‌، ۱۳۸۰‌: ۳۷).

نقادان و الاهیدانان لیبرال، چون شلایرماخر، معتقد بودند که تعلیمات عیسی پیام‌ صلح‌ و دوسـتی‌ اسـت و صرفاً جنبه اخلاقی و روحانی دارد و آنچه در کتاب مقدس از قول او درباره‌ آخرالزمان‌ و قیامت‌ و این‌گونه مطالب آمده، ساخته نویسندگان انجیلها است و عیسی خود در این موضوعات سخنی نگفته‌ است‌ (Grant, 1963 175-176). در پایان قرن نوزدهم، کسانی چون آلبـرت شـوایتزر بـه‌ رد‌ نظریات‌ لیبرالها پرداختند و گفتند که مـحور و مـرکز تـعلیمات عیسی بشارت نجات و فرجام‌شناسی اوست و بدون آن‌ (یعنی‌ بازگشت نهایی او) مسیحیت هیچ‌گونه معنا و اصالتی نخواهد داشت. امروز درباره اینکه جوهر‌ پیامـ‌ عـیسی‌ نـوید و بشارت تحقق ملکوت خداست توافق کلی برقرار است، ولی در چـگونگی تـفسیر اقوالی که‌ در‌ این باب از قول او نقل شده است اختلاف‌نظر وجود

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۰)


دارد. بعضی‌ معتقدند‌ عیسی‌ تنها از آمدن ملکوت و نجات نهایی سخن گـفته اسـت و آنـچه درباره علائم آخرالزمان (مانند تحولات‌ عظیم‌ کیهانی‌، خروج دجال و غـیره) که در بخش‌های مختلف عهد جدید دیده می‌شود، همه‌ را‌ نویسندگان انجیلها از مکاشفات یهودی گرفته و در نوشته‌های خود وارد کرده‌اند. بعضی دیگر گفته‌اند مـخاطبان عـیسی‌ یهـودیانی‌ بودند که با مکاشفات و فرجام‌شناسی یهودی آشنایی داشتند، از این رو عیسی‌ سخنان‌ خود را در قـالب تـصورات و انتظارات و مقولات‌ فکری‌ آنان‌ بیان می‌کرده و الفاظ و تعابیری به کار می‌برده‌ است‌ که برای آنان قابل فهم و قـابل قـبول بـاشد؛ ولی هنگامی که با شاگردان‌ خاص‌ خود سخن می‌گفته، مقاصد خویش‌ را‌ صریح و خالی‌ از‌ صـحنه‌آراییهای‌ اسـطوره‌ای و تـصورات مکاشفاتی اظهار می‌داشته است‌ (Dodd‌, ۱۹۵۸: ۲۳۷-۲۳۸).

رودلف بولتمان (۱۸۸۴-۱۹۶۷م)، الاهیدان و دانشمند معروف و مؤسس مکتب‌ «اسطورهگشایی‌»، زبان کتاب مـقدس را زبـان اسـطوره‌ و زبان تصاویر ذهنی می‌داند‌ و می‌گوید‌ در زیر تعابیر و تصاویر این‌ زبان‌ معانی دیگری نهفته است که بـاید آنـها را شناخت و به زبان مفهوم امروزی‌ و مقولات‌ فکری جدید منتقل کرد. جوهر‌ فرجام‌شناسی‌ مسیحیت‌، که در قـالب‌ تـعبیرات‌ و تـصورات اسطوره‌ای بیان شده‌ است‌، دعوت به «انتخاب‌» و اخذ تصمیم غایی و نهایی است (Bultmann, 1985: 90). به عـقیده تـیّار‌ دوشاردن‌، متفکر مسیحی معاصر، عالم هستی در‌ جریان‌ یک سیر‌ تحولی‌ و تکاملی‌ کلی و مداوم قرار دارد‌ که غـایت آن تـحقق کامـل اراده الاهی و یکی‌شدن با خداست. در قرن بیستم الاهیدانانی چون‌ یورگن‌ مولتمان (متولد ۱۹۲۶) بار دیگر به‌ عـیسای‌ تـاریخی‌ و مفاهیمی‌ چون‌ رستاخیز و بازگشت مسیح‌ علاقه‌ نشان دادند و متفکران لیبرال را کنار زدنـد. مـولتمان در کـتاب مشهور خود به نام الاهیات امید‌ که‌ در‌ سال ۱۹۶۴م نگاشت، امید به بازگشت مسیح‌ را‌ مهم‌ترین‌ عـامل‌ حـرکت‌ در‌ حـیات و اندیشه فرد و کلیسا دانست (رک: صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۴۲).

ولی هنوز در مجامع علمی مسیحیت بحث بر سـر مـسائل مربوط به این آموزه ادامه دارد؛ مسائلی مانند‌ اینکه آیا ملکوت الاهی در کلیسا آغاز شده و تحقق نهایی آن در کلیسا خـواهد بود؟ آیا مـلکوت الاهی امری است اجتماعی و به صورت یک تحول و انقلاب بزرگ جهانی به وقـوع خـواهد‌ پیوست‌ یا آنکه تحقق آن به‌تدریج و در طی

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۱)


مراحل تـکاملی خـواهد بود؟ آیا امـری است فردی و شخصی و فرد باید با پرورش اخـلاقی و تـکامل روحی شخصاً بدان نایل گردد؟ آیا همانند مسیحیان بنیادگرا‌ باید‌ آنچه را که در کتاب مقدس آمده اسـت عـیناً با همان الفاظ و به هـمان مـعانی ظاهری پذیرفـت و مـنتظر رجـعت مسیح و وقوع تمامی علائم‌ آن‌ بود؟ و مـسائلی از این قـبیل. در‌ ادامه‌ اشاره‌ای گذرا به تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی در دوره معاصر خواهیم کرد.

۶ـ۱٫ نمونه‌ای از تفسیر کـاتولیکی مـعاصر از بازگشت مسیح

در تاریخ ۱۱ اکتبر ۱۹۹۲‌، مطابق‌ بـا سى‌امین سالگرد افتتاح‌ شـوراى‌ کلیسـاى جهانى واتیکان دوم و چهارمین سال دوره پاپى ژان پل دوم و زیـر نـظر خود وی، کتاب تعالیم دینى کلیساى کاتولیک منتشر گردید. این آخرین نمونه تعالیم رسـمی و کـلاسیک مسیحیت است که‌ توسط‌ نـهاد مـقتدر پاپی در کـلیسای کاتولیک رومی در قـالب یـک کتاب و حاوی تمام احـتیاجات ایـمانی یک مسیحی کاتولیک ارائه گشته است.۲۲ در بخشهای متعددی از این کتاب، به آموزه‌ بازگشت‌ مسیح و ابعاد‌ آن بـه‌عنوان یـک اعتقاد دینیِ مورد تأکید، اشاره شـده اسـت. در گفتار هـفتم از بـخش اول ایـن‌ کتاب، با عنوان «او از آنـجا باز خواهد آمد تا بر‌ زندگان‌ و مردگان‌ سلطنت کند»، تأکید میگردد که عیسی با جـلال و شـکوه بازخواهد آمد، هرچند که مسیح هـم‌اکنون هـم بـه‌وسیله ‌‌کلیسـا‌ فـرمانروایى مى‌کند:

«مسیح مـرد و زنـده گشت تا بر زندگان و مردگان سلطنت کند» (رومیان‌ ۱۴‌:۹). عروج‌ مسیح به آسمان مشارکت بشریت او در قدرت و اقـتدار خـدا را نـشان مى‌دهد. عیسى مسیح‌ خداوند است: تمام قـدرت آسـمان و زمـین در دسـت اوسـت. او «بـالاتر از هر‌ ریاست و قدرت و قوّت و سلطنت‌» است‌؛ زیرا پدر «همه چیز را زیر پاهاى او نهاد» (افسسیان ۱: ۲۰-۲۲). مسیح خداوند جهان هستى و تاریخ است. تاریخ بشرى و در واقع تمام خلقت در او «جمع» شده، به نحو متعالى بـه‌ اوج مى‌رسد (همان ۱: ۱۰ و اول قرنتیان ۱۵: ۲۴ و ۲۷-۲۸).

مسیح به‌عنوان خداوند، سر و کلیسا بدن اوست (افسسیان ۱:۲۲). مسیح پس از آنکه به آسمان برده شد و جلال یافت و رسالتش را‌ به‌طور‌ کامل انجام داد، بر روى زمین در کلیسایش ساکن مى‌ماند. فدیه مـنشأ اقـتدارى است که مسیح به نیروى روح‌القدس بر کلیسا حکم مى‌راند. «ملکوت مسیح از هم‌اکنون به نحو

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۲)


سرّى‌ در‌ کلیسا حاضر است» و «منشأ و سرآغاز ملکوت بر روى زمین است» (همان ۴: ۱۱-۱۳).

از زمان عروج، طرح خـدا تـحقق خود را آغاز کرد. ما از هم‌اکنون در «ساعت آخر‌» (اول‌ پطرس۴: ۷) هستیم. از هم‌اکنون دوره پایانى جهان با ماست و نوسازى جهان به نحو برگشت‌ناپذیرى شروع شده است. و حتى هـم‌اکنون بـه نحو کاملاً واقعى جلو افـتاده اسـت؛ زیرا به کلیساى‌ روى‌ زمین‌ قداستى واقعى هرچند غیرکامل اعطا‌ شده‌ است‌» (رک: اول قرنتیان ۱۰: ۱۱). ملکوت مسیح از طریق نشانه‌هاى معجزه‌آسایى که اعلان آن ملازم با کلیساست، حضورش را از هم‌اکنون‌ نشان‌ مـى‌دهد‌ (CCC, 1994: No. 667-70).

در بـخش دیگری‌ از‌ همین گفتار بـا عـنوان «به انتظار زمانى که همه چیز تحت سلطه او درآید»، با استناد به آیات متعددی از‌ کتاب‌ مقدس‌ به بازگشت پایانی مسیح اشاره میشود:

سلطنت مسیح گرچه هم‌اکنون‌ در کلیسا حضور دارد، با این همه با بازگشت پادشـاه بـه روى زمین «با قدرت و جلال عظیم» به‌ کمال‌ نرسیده‌ است (متی ۲۵: ۳۱). قواى شرّ هنوز با این سلطنت معارضه‌ مى‌کند‌، گرچه آنها با فصح مسیح اساساً مغلوب شده‌اند (دوم تیموتاؤس ۲: ۷). تا زمانى که همه چیز تـحت سـلطه‌ او‌ درآید‌، «تا زمـانى که آسمان‌هاى جدید و زمین جدیدى تحقق یابد که در آن‌ عدالت‌ برقرار‌ شود. کلیسا در حال پیمودن مسیر خود در آیین‌ها و نـهادهایش که به عصر حاضر‌ تعلق‌ دارد‌، نشانى از جهان گذرا را با خود دارد و خود در مـیان مـخلوقاتى بـه‌سر مى‌برد‌ که‌ در مصیبت‌ها ناله سر مى‌دهند و منتظر ظهور پسران خدا هستند» (رک: دوم پطرس‌۳: ۱۳‌؛ رومیان‌۸: ۱۱-۲۲ و اول قرنتیان۱۵: ۲۸).

با این تـوضیحات ‌ ‌مـی‌توان گفت کلیسای کاتولیک تحت‌ تأثیر‌ تعالیم آگوستین قرار دارد و به تفسیر روحانی او پایبند اسـت (CCC,1994: 237‌).

۶ـ۲٫ تـفسیر‌ پروتـستانی‌ از بازگشت مسیح و فرقه‌گرایی نوین مسیحی

رهبران نهضت اصلاحگری و کلیسای پروتستان گرایش هزاره‌گرایانه داشتند و بر‌ مـفهوم‌ بازگشت عیسی و کارکرد شاهانه او بسیار تأکید می‌کردند. تأکید آنان بر این‌ آموزه‌

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۳)


مـوجب‌ رشد این عواطف و گرایش‌ها در مـیان کاتـولیک‌ها نیز شد. آنتی‌کریست (ضد مسیح) خواندن پاپ یا‌ نهاد‌ پاپی‌ توسط لوتر و دیگر پروتستان‌ها، باعث شد تا کاتولیک‌های آخرالزمان‌باور نیز وقایع را‌ در‌ پرتو همین باور تحلیل کنند و مثلاً جدایی پروتستان‌ها از رم را یک نشانه منفی از پایان‌ جهان‌ بـه حساب بیاورند و یا مثلاً لوتر را متقابلاً ضدمسیح یا پیشاهنگ او‌ ببینند‌ (صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۴۱).

نکته مهم در پروتستانتیسم‌ تبدیل‌ هزاره‌گرایی‌ از صورت صرفاً اعتقادی یا امیدگونه به‌ صورت‌ سیاسی و تشکیل نهضت‌های عملگرا بود. پیش از شکل‌گیری پروتستانتیسم، دو نوع هزاره‌گرایی در‌ فضای‌ مـسیحیت وجـود داشت: یکی هزاره‌گراییِ‌ خواص‌ که توسط‌ فرهیختگانی‌ همانند‌ یوآخیم اهل فیوره شکل می‌گرفت و قالبی‌ الاهیاتی‌ داشت؛ و دیگری هزاره‌گراییِ عوام که مبتنی بر متون کلاسیک نبود بلکه حاصل‌ ادبیات‌ شفاهی کلیسا بود و مخاطبان بـیشتری هـم‌ داشت، پیامبرانِ این نوع‌ هزاره‌گرایی‌ هنگام وقوع جنگ‌ها و به‌واسطه اختربینی‌ها‌ نبوت‌ می‌کردند. پروتستانتیسم هزاره‌گرایی را به نیرویی برای انقلاب و اعتراض تبدیل کرد و در واقع‌ پلی‌ شد میان هزاره‌گرایی خواص و عوام‌. وقتی‌ نهاد‌ پاپی تبدیل بـه‌ ضـدمسیح‌ شد، کلیسا دیگر نتوانست‌ نیروهای‌ هزاره‌گرا را مهار کند. از طرفی نیز، آموزه پروتستانیِ کشیش بودن تک‌تک افراد و شایستگی‌ همگان‌ برای مطالعه متون مقدس، موجب پیدایش‌ انبیای‌ زن و مرد‌ متعددی‌ شد‌ که آینـده را پیشـگویی‌ مـی‌کردند. ترجمه متون مقدس به زبـان‌های مـحلی تـوسط پروتستان‌ها نیز باعث شد که این نبوت‌ عامیانه‌ نیروی جدیدی برای تأیید خود پیدا‌ کند‌ (David‌ L, 2000‌: ۳۴۱‌).

ظهور فرقه‌های هزاره‌گرا‌ و نهضت‌های‌ مسیحایی را می‌توان به‌درستی عمیق‌ترین جـلوه اجـتماعی و سـیاسی باور به آموزه بازگشت مسیح قلمداد کرد. اینـ‌ نـهضت‌ها‌ که‌ در فضای تفکرات پروتستانی شکل گرفتند، می‌خواستند‌ با‌ انتقاد‌ از‌ وضعیت‌ موجود‌ برای رسیدن به وضعیت مطلوب گام بردارند. ایـن گـروه‌ها و نـهضت‌ها با وجود اختلافاتی که در برخی ابعاد الاهیاتی دارند، در اعتقاد عمیق بـه نزدیک‌بودن روزگار بازگشت مسیح‌ مشترک‌اند (رک: صادق‌نیا، ۱۳۸۸: ۲۴۸-۲۵۱).

تفسیرهایی که در دوره مدرن از بازگشت مسیح ارائه شد تأثیر بسزایی در ایجاد و گسترش فرقه‌های جدید در بـین مـسیحیان داشـت و موجب رشد فزاینده‌ این‌ فرقه‌ها در سده‌های نوزده و بیست گشت. ناگفته نـماند کـه این فرقه‌ها ــ که بهتر است آنها را

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۴)


«نهضت‌های اجتماعی» نامید ــ در دو بعد جامعه‌شناسانه و الاهیاتی قابل بررسی هستند‌ به‌طوری‌ کـه نـمی‌توان بـا تمرکز بر یکی از این دو بُعد دیگری را نادیده انگاشت. اعتراض به وضع موجود و تـلاش بـرای رسـیدن به وضعیت‌ مطلوب‌ همان‌قدر در پیدایش این فرقه‌ها‌ مؤثر‌ بوده است (Rechrd, 2000: 245) که باور الاهیاتی و دینی به بـازگشت مـسیح در آخـرالزمان و تلاش برای نزدیک ساختن آن. این فرقه‌های هزاره‌گرا با استناد‌ به‌ کتاب مقدس اعتقاد دارند‌ عـیسی‌ مـسیح در آخرالزمان بازخواهد گشت و هزاره خوشبختی را به ارمغان خواهد آورد. این تفسیر نص‌گرایانه را می‌توان در فرقه‌هایی چـون ادونـیست‌ها (Advantists)، شـاهدان یهوه (Jehovahs Withesses)، مورمون‌ها (Mormons) و… مشاهده کرد‌ که‌ پرداختن به آنها مجال دیگری را می‌طلبد.

۷٫ نتیجه

به‌جز الاهـیدانان لیـبرال که در دوره‌ای، تمام آموزه‌های مسیحیت حتی وجود تاریخی شخص عیسی را انکار کردند، هـیچ نـویسنده و مـتألهی در مسیحیت‌ نمی‌توان‌ یافت که‌ منکر بازگشت مسیح باشد. البته این بدان معنا نیست که تـمام تـفاسیر ارائه‌شده در این زمینه همسان‌ هستند بلکه تفاسیر متفاوتی از این آموزه ارائه شده اسـت. گـوناگونی‌ و اخـتلاف‌ این‌ تفاسیر، که گاه موجب آشفتگی و دشوارشدن فهم این آموزه نیز می‌شود، از دو امر نشئت گرفته اسـت‌: ‌‌یکـی‌، تـصاویر متفاوت و بعضاً ناهمگونی که کتاب مقدس از این واقعه ارائه داده است‌ و دیگری‌، تأثیر‌ شرایط زمانه، اوضـاع اجـتماعی و رویکردهای الاهیاتیِ عالمان مسیحی در تفسیر این آموزه. یک سوی این‌ تفاسیر اعتقاد به بازگشت قریب‌الوقوع و جسمانی عـیسی مـسیح است که در کلیسای اولیه‌ مسیحی پیروانی داشت و سوی‌ دیگر‌ آن تأویل مجازی بـازگشت مـسیح است که هرچند در تعالیم پولس رگه‌هایی از آن را می‌توان یـافت ولی ایـن آگـوستین بود که آن را بسط داد. در قرون وسطا هم هـرچند‌ اقـبالی به فهم بازگشت مسیح وجود نداشت ولی برخی الاهیدانان مسیحی آن را ترویج کردند که یـوآخیم اهـل فیوره یکی از مهم‌ترین آنان بـود. بـعد از نهضت اصـلاح دیـنی تـوجه به‌ این‌ آموزه دو چندان شد و پروتـستان‌ها راه آبـای اولیه کلیسا را در پیش گرفتند و این آموزه را در حیات اجتماعی و سیاسی خویش دنبال نـمودند ولی کـاتولیک‌ها ترجیح دادند به برداشت آگوستین‌ از‌ بـازگشت مسیح، البته با

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۵)


انـعطاف بـیشتری، پای‌بند بمانند. مسیحیان معاصر هـر یـک به تبع کلیسایی که از آن پیروی می‌کنند، تفسیری از این بازگشت ارائه می‌دهند.

پی‌نوشت

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۶)


کتاب‌نامه

کتـاب مقدس‌ (۱۹۸۵‌)، بـه همت انجمن پخش کتب مقدسه.

آژیـر، اسـدالله (۱۳۸۴)، بـررسی آموزه ظهور مـنجی در ادیـان ابراهیمی، پایان‌نامه دوره دکتری، قـم: دانـشگاه قم.

الامیرکانی، جیمس انس (۱۸۹۰)، نظام التعلیم فی علم‌ اللاهوت‌ القویم‌، بیروت: مطبعه الامیرکان.

ایـلخانی، مـحمد‌ (۱۳۸۲‌)، تاریخ‌ فلسفه در قرون وسطا و رنسانس، تـهران: سـمت.

برانتل، جـرج (۱۳۸۱)، آیین کاتـولیک، تـرجمه حسن قنبری، قم: مـرکز مطالعات ادیان و مذاهب.

تعالیم‌ کلیسای‌ کاتولیک‌ (مجموعه مترجَم گروهی)، ترجمه احمدرضا مفتاح و دیگران، قم‌: دانشگاه‌ ادیـان و مـذاهب، در دست انتشار.

تیسن، هنری (۱۳۵۶)، الاهیات مـسیحی، تـرجمه ط. مـیکائیلیان، تـهران: انـتشارات حیات ابدی.

حـمودی، صـبحی (۱۹۹۴‌)، معجم‌ الایمان‌ المسیحی، بیروت: دارالمشرق.

صادق‌نیا، مهراب (۱۳۸۸)، «گونهشناسی اندیشه منجی موعود‌ در مسیحیت»، گونهشناسی اندیشه منجی مـوعود در ادیـان (مـجموعه مقالات)، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.

عدلی، مـحمدرضا (۱۳۸۹)، فـرجام‌شناسی‌ مـسیحی‌، قـم‌: نـشر ادیان.

کـونگ، هانس (۱۳۸۴)، تاریخ کلیسای کاتولیک، ترجمه حسن قنبری‌، قم‌: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

لین، تونى (۱۳۸۰)، تاریخ تفکر مسیحى، ترجمه روبرت آسریان، تهران: نشر‌ و پژوهش‌ فروزان‌ روز.

مجتبایی، فتحالله (۱۳۶۷)، «آخـرالزمان در مسیحیت»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر‌ کاظم‌ موسوی‌ بجنوردی، ج ۱، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.

مک‌گراث، الستر (۱۳۸۴)، درسنامه الاهیات مسیحی، ترجمه‌ بهروز‌ حدادی‌، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

نجیب، کلام (۱۹۹۷)، المجیئ الثـانی و نـهایه التاریخ، قاهره‌: دارالثقافه‌.

Bultmann, R. (1958), Primitive Christianity in its Contemporary Setting, New York.

Catechism of the‌ Catholic‌ Church‌ (CCC) (1994), Irland, Veritas.

Ceroke, C.P. (2003), "Parousia" in: New Catholic‌ Encyclopedia‌, Bernard L. Marthaler (ed.), vol. 10, Usa: Thomsom Gal.

David, L. Rowe (2000),&quot‌;Protestantism‌&‌;quot;, in: Encyclopedia of Millennialism and Millennial Movements, London: Routledge.

Dodd, C. H. (1958), The Authority of‌ the‌ Bible, New York: Fount.

Grant, R. M. (1963), A Short History of the Interpretation of‌ the‌ Bible‌, New York: Augsburg Publishers.

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۷)


Hatch, E. (1957), The Influence of Greek Ideas on Christianity, New York‌: Harper‌ Torchbooks‌.

McGinn, B. (2001),"Froms of Catholic Millenarianism: A Brief Overview&quot‌; in‌: Catholic Millenarianism, Kottman Karl A (ed.), Boston: Kluwer Academic Publishers.

Rechrd, A. (2000), Encyclipdia Millennialism, London: Rotlrdge.

schroeder‌, f. (2003‌), "st. paul, apostle" in: New Chatolic Encyclopedia, Bernard‌ L. (ed‌.), vol. 11, Usa: Tomson Gale.

Stanley, Porter‌ E. (1987‌), Millenarian‌ Thaught in The first- century church, New‌ York‌: Indiana University press.

Travis, Stephen H. (1993), "Second Coming of Christ&‌;quot‌; in: The Oxford Companian to‌ The‌ Bible, New‌ York‌: Oxford‌.

Wolfson, Harry Austryn (1970), The Philosophy‌ of‌ the Church Fathers, Usa: Harvard.

هفت آسمان » شماره ۴۹ (صفحه ۴۸)


  1. مفهوم «دوره هزارساله»، از مفاهیم مرتبط با‌ آموزههای‌ فرجام‌شناسانه مسیحی، از پدیده‌های آخرالزمان و از‌ علائم بازگشت مسیح است‌. دوره‌ هزارساله، به دوره‌ای اشاره دارد‌ که‌ در آن ایمان انجیلی و عظمت کلیسا به اوج خـود مـی‌رسد و امت‌ها که دعوت‌ دیانت‌ انجیلی را می‌شنوند، به آن‌ اقبال‌ می‌کنند‌ و ایمان می‌آورند (حمودی‌، ۱۹۹۴‌: ۶۰). برخی از عالمان‌ مسیحی‌ معتقدند این دوره هزار سال پیش از بازگشت مسیح شروع می‌شود و بـا آمـدن او‌ پایان‌ می‌یابد (الامیرکانی، ۱۸۹۰: ۲/۵۰۸). در این‌ هـزار‌ سـال ــ‌ که‌ شاید‌ مراد از آن زمان‌ طولانی باشد نه رقم هزار سال ــ دامنه شر به شدت کم می‌شود، دست و پای‌ شیطان‌ بسته می‌گردد و پس از آن مسیح‌ می‌آید‌ (نجیب‌، ۱۹۹۷‌: ۱۲۶‌). برخی دیگـر بـر‌ این‌ باورند که این دوره با بـازگشت دوبـاره مسیح آغاز می‌شود و این دوره، دوره آرمانی دیانت مسیحی‌ خواهد‌ بود‌ (تیسن، ۱۳۵۶: ۳۴۸).
  2. در این قسمت از‌ ترجمه‌ کتاب‌ Catechism‌ of‌ The‌ Catholic Church به قلم احمدرضا مفتاح و دیگران بهره زیادی بردهام.

پایان مقاله

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x