مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

جستاری در اندیشه‌های آلبرت کبیر

معرفت ادیان ، سال اول، شماره سوم، تابستان ۱۳۸۹، ص ۴۷ ـ ۶۲

Ma’rifat-i Ādyan, Vol.1. No.3, Summer 2010

جستاری در اندیشه‌های آلبرت کبیر

چکیده

آلبرت اولین متفکری است که در قرون وسطا، آرای ارسطوییان را به غربیان عرضه کرد. وی پس از آنکه با فلسفه ارسطو از طریق شارحان مسلمان آشنا شد، درصدد برآمد با نوشتن شرح و تفسیر بر آنها، یک مجموعه معرفتی کامل، مشتمل بر همه علوم را با لاتینیان عرضه کند. تلفیق فلسفه با عقاید دینی، گرچه در آن زمان رسماً از سوی کلیسا تحریم شده بود، ولی توسط وی و شاگردش آکویناس در الاهیات کاتولیک به رسمیت شناخته شد. نقش و جایگاه آلبرت را بیشتر باید در پرورش شاگردی همچون آکویناس که بزرگ‌ترین فیلسوف و متکلّم در تمام اعصار مسیحیت است، جست‌وجو کرد؛ از این‌رو، این مقاله با رویکرد بررسی اسنادی، روش فکری آلبرت و تأثیرپذیری وی را از فلاسفه اسلامی ـ به ویژه ابن‌سینا و ابن‌رشد ـ به تصویر کشیده است.

زندگی‌نامه

قدیس آلبرت کبیر۱ یا آلبرتوس ماگنوس،۲ ملقب به استاد کل، که به او آلبرت لاوینگن،۳ آلبرت کلن۴ و آلبرت آلمانی نیز گفته می‌شود، حدود سال ۱۲۰۰ م. در ایالت بایرن متولد شد.۵ البته در مورد زمان دقیق تولد وی در میان مورخان فلسفه اختلاف بسیاری دیده می‌شود. عدّه‌ای۶ تولد وی را سال ۱۲۰۶م. عده‌ای۷ سال ۱۲۰۷ م. و برخی۸ ما بین ۱۱۹۳ تا ۱۲۰۶ م. می‌دانند. پدر وی یکی از نظامیان عالی‌رتبه آلمان، به نام کنت دی بولسدید۹ است. وی در بولونیای ایتالیا تحصیلات خود را آغاز کرد و تا سال ۱۲۲۲ م. در آنجا تحصیلات خود را ادامه داد.۱۰ در سال ۱۳۲۳ م. وقتی وی در مدرسه‌ هنرها و فنون آزاد شهر پادوآ‌ی ایتالیا مشغول به تحصیل بود، یک دومینیکنی برای جذب راهب به مدرسه آمد. اگرچه وی در ابتدا با برخورد سرد بچه‌ها روبه‌رو شد، ولی در نهایت ده نفر از دانش‌آموزان را گزینش کرد که دو تن از آنان به خانواده‌های اشراف تعلّق داشتند. آلبرت، یکی از آن دو بود.۱۱

پس از آنکه آلبرت موافقت خانواده ‌خود را کسب کرد، به فرقه ‌دومینیکن‌ها پیوست دروس الاهیاتی را در آنجا آغاز کرد، وی پس از پنج سال،۱۲ به عنوان سخنران مذهبی در کلن مشغول به کار شد. سپس دامنه‌ فعالیت مذهبی خود را به شهرهای دیگر اروپا مانند فرایبورگ و استراسبورگ توسعه داد. این فعالیت‌ها تا سال ۱۲۴۰ م. ادامه داشت.

آلبرت در حدود سال ۱۲۴۰م. برای تکمیل تحصیلات خود به دانشگاه پاریس که در آن زمان برج فکری اروپا بود،۱۳ راه یافت. مدرسه فلسفه‌ پاریس از آ نچه وی در آلمان دیده بود، ‌بسیار متفاوت بود. آلبرت در آنجا با اندیشه‌های ارسطو که به تازگی از یونانی و عبری ترجمه شده بود، روبه‌رو شد.۱۴ البته آنچه بیشتر در پاریس از فلسفه در دسترس بود، ‌شرح آثار ابن رشد بر ارسطو بود. وی پس از پنج سال، به مقام استادی در الاهیات رسید. آلبرت، اولین آلمانی دومینیکنی بود که به مقام استادی دانشگاه پاریس دست می‌یافت.۱۵ در سال ۱۲۴۵ م. توماس آکویناس همراه و شاگرد وی شد۱۶ که تا سال ۱۲۵۲ م. یعنی هفت سال به طول انجامید.۱۷ آلبرت در سال ۱۲۴۸ م. به کلن برگشت تا یک مرکز درسی برای دومینیکن‌ها تأسیس کند. وی در سال ۱۲۶۰ م. منصب اسقفی۱۸ را برای مدت دو سال پذیرفت. پس از آن، تا سال ۱۲۷۸ م. به تدریس و تحقیق و تألیف مشغول بود.۱۹ در ۱۵ نوامبر سال ۱۲۸۰ م. در سن ۸۰ سالگی در کلن از دنیا رفت. جنازه ‌او در کلیسای دومینیکن‌ها در کلن دفن شد که هنوز مقبره ‌وی باقی است. کمتر از ربع قرن از وفات او نگذشته بود که به لقب «کبیر» ملقب شد.۲۰

آثار و تألیفات

آلبرت، دانشمندی تجربی، فیلسوف و الاهی‌دان بود؛۲۱ از این‌رو، وی در عرصه‌های گوناگون نظیر ‌علوم طبیعی، ‌منطق، ‌ریاضیات، ‌نجوم،‌ اخلاق،‌ اقتصاد، ‌سیاست و متافیزیک قلم زده است. وی به دنبال این بود که همه علوم و معارف بشری را برای لاتینی‌ها قابل فهم سازد.۲۲ در ذیل به تصنیفات وی اشاره می‌شود:۲۳

۱٫ درباره‌ مخلوقات که در خلال سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۳ م. تألیف شده است؛

۲٫ شرحی بر کتاب احکامِ پیتر لومبارد۲۴ (چهار کتاب) در سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۹م. تألیف شده است؛

۳٫ شرح کتاب ارغنون ارسطو؛

۴٫ شرح طبیعیات ارسطو؛ که بعضاً با اضافاتی همراه بود؛۲۵

۵٫ تفسیر بر ما بعد الطبیعه ارسطو که در سال‌های ۱۲۶۳ ـ ۱۲۶۲م. نوشته شده است؛

۶٫ شرح دو کتاب اخلاق و سیاست ارسطو در یک مجلد تحت عنوان فلسفه اخلاق؛

۷٫ شرح اخلاق نیکوماخوسِ ارسطو؛

۸٫ شرح، بر کتب منطقی بوسئوس؛

۹٫ درباره ‌وحدت عقل بر علیه ابن‌رشد؛

۱۰٫ علل و فیض کونی که بعد از از ۱۲۵۶ م. تألیف شده است؛

۱۱٫ رساله‌ای درباره‌ طبیعت خیر؛ که در سال‌های ۱۲۳۷ ـ ۱۲۳۶م. تألیف شده است؛

۱۲٫ شرح عهد قدیم و جدید که در سال‌های ۱۲۴۴ تا ۱۲۴۷ م. منتشر شده است؛

۱۳٫ شرح اسمایِ الاهی دنیس در سال‌های ۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴؛۲۶

۱۴٫ ا‌لالهیات مختصر۲۷ که در سال‌های ۱۲۷۰ تا ۱۲۸۰ م. منتشر شده است.

هرچند برخی آثار آلبرت در دسترس نیست، از آثار به جا مانده، دو ویرایش صورت گرفته است:۲۸

أ. در سال ۱۶۵۱ م. در لیون در ۲۱ جلد توسط پیتر جمی.۲۹

ب. در سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۹ م. در پاریس در ۳۸ جلد توسط براگنت.۳۰

البته اولین جلد از ویرایش انتقادی و جدید آثار آلبرت، ‌که تا ۴۰ جلد افزایش می‌یابد، توسط موسسه آلبرت کبیر در کلن در سال ۱۹۵۱ م. چاپ شده است.

روش فکری

آلبرت، اولین متفکری است که در قرون وسطا، آرای ارسطوییان را به غربیان عرضه کرد.۳۱ کار ترجمه ارسطو و شارحین مسلمان وی در قرن دوازدهم آغاز شد. گوندیسالینوس از جمله اولین کسانی است که تحت تأثیر آرای فلسفی مسلمانان قرار گرفت و آغاز به ترجمه آن به لاتین کرد. سالینوس در شهر طلیطله ( تولدو)،‌ به ترجمه آثار ابن سینا اشتغال یافت.۳۲

ژیلسون عقیده دارد که این آثار در ثلث آخر قرن دوازدهم و نیمه اول قرن سیزدهم نگاشته شده و اسناد و مدارک بسیار باارزشی برای مطالعه عکس‌العمل مسیحیان در مقابل فلسفه‌های اسلامی و یهودی پیش از ترجمه ‌آثار ابن رشد است.۳۳ گرچه در مورد زمان دقیق ترجمه آثار ابن رشد به لاتین اختلاف است۳۴ و عده‌ای ورود ابن رشد به اروپا را حتی به نیمه ‌دوم قرن سیزدهم ارجاع می‌دهند، ولی شواهد و قراین حاکی از آن است که آثار ابن رشد در نیمه اول قرن سیزدهم به لاتین برگردانده شده است. مهم‌ترین شخص متکفل این امر، مایکل اسکات در شهر طلیطله در سال ۱۲۱۵ م. می‌باشد.۳۵ برای مثال، آلبرت در کتاب «درباره‌مخلوقات»‌ حدود ۸۰ بار از ابن رشد یاد کرده است. همچنین به شروح ابن رشد به «متافیزیک»، «نفس» و «سماء‌ و عالم»‌ و کتاب ‌«‌جوهر اجرام آسمانی» او اشاره می‌کند. آلبرت این کتاب را بین سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۳ م. نگاشته است. این شاهد روشنی بر ترجمه ‌آثار ابن رشد در نیمه‌ اول قرن سیزدهم است.

آلبرت در پاریس با فلسفه ارسطو از طریق شارحان مسلمان او آشنا شد.۳۶ وی وظیفه الاهی‌دانان را تحقیق در اسرار الاهی در همه علوم بشری می‌دانست۳۷ تا بتوانند از آن علوم، برای تأیید و تلفیق عقاید دینی بهره برده، بنایِ الاهیاتی محکمی پایه‌ریزی کند. این خط مشی گرچه رسماً در سال ۱۲۱۵ م. از سوی کلیسا تحریم شده بود، ولی توسط آلبرت به عنوان یک رهیافت اساسی و مهم در الاهیات کاتولیک به رسمیت شناخته شد.۳۸

آلبرت در پیگیری عرضه علوم عقلی و فلسفی، سهم بسزایی داشت تا آنجا که بسیاری از آثار ارسطو را با نوشتن شروح تفسیری، روشن و آسان کرد. البته وی در شروح خود، برخلاف ابن رشد، خود را مقید به متن ارسطو و شرح عبارات او نمی‌کرد؛ بلکه صرفاً به شرح تفسیری مسائل فلسفی می‌پرداخت؛۳۹ دقیقاً همان روشی که ابن سینا در عرضه فلسفه مشائی دنبال کرده است.۴۰ با این همه آلبرت، یک مکتب فلسفی روشنی از خود بجا نگذاشته است. اگر آرایِ تازه‌ای هم دارد، با مطالب تفسیری آن‌چنان آمیخته شده که تفکیک آن بسیار دشوار است؛ از این‌رو، وی بیش از آنکه یک مؤلف باشد، یک شارح است.۴۱ تأثیر و اهمیت وی در فلسفه قرون وسطا از همین منظر قابل توجه است. منظومه فلسفی آلبرت، سلسله مطالبی است که از همه منابع قابل دسترس اقتباس شده و به صورت یک مجموعه نامنسجم درآمده است. در این مجموعه، نظریّات ارسطو غلبه دارد؛ اما از ابن سینا، ابن رشد، ‌فارابی، ‌گاندیسالینوس، ابن گابرول، سیسرو، ماکروبیوس، ‌هرمس، تریسمجیستوس و دیگران مطالبی دیده می‌شود.۴۲

البته آلبرت مانند راجر بیکن۴۳ و رابرت گروسِتِس،۴۴ وابستگی کامل به تفکر فلسفیِ نداشت. وی در ابتدای طبیعیات خود می‌نویسد: «هر کس اعتقاد دارد ارسطو خداست باید او را از خطا مبرّا بداند؛ ولی کسی که او را بشر می‌داند، بی‌تردید معتقد است او خطا کرد، همان‌گونه که ما مرتکب آن می‌شویم».۴۵

البته او در شرح‌های خود، تامّلات و انتقادات خود را نسبت به افکار ارسطو طرح نمی‌کند و صرفاً در کتاب‌های الاهیاتی است که افکار خود را طرح می‌کند. وی می‌نویسد: «من از نزد خود در کتاب‌های فلسفی‌ام چیزی اضافه نکرده‌ام: بلکه صرفاً درصدد عرضه آرای مشائین بوده‌ام. اگر نظر خاصی داشته‌ام، در کتاب‌های الاهیاتی آن را طرح می‌کنم».۴۶

آلبرت در عرضه فلسفه ارسطویی کامیاب بود؛ اما در وصول به تلفیق فلسفه با الاهیات چندان توفیق نداشت؛ هدفی که شاگردش آکویناس آن را با جدیت دنبال کرد؛ از این‌رو، نقطه عطفی در تاریخ تفکر مغرب زمین ایجاد نمود. در این زمینه می‌توان سهمی را هم به تأسیس یک مکتب نسبتاً مستقل فلسفی توسط آکویناس به وی داد.۴۷

اگر بخواهیم با تعمق بیشتر موضوع فوق را دنبال کنیم، می‌توان سرچشمه آن را در مهم‌ترین مولّفه فکری آلبرت یافت؛ یعنی جدایی دین از فلسفه. آلبرت هیچ‌گاه با دین‌دارانی که فلسفه را تحقیر می‌کردند سر سازش نداشت و آنها را چهارپایانی می‌دانست که با آنچه نمی‌دانند دشمن‌اند؛۴۸ از سوی دیگر، وی در متافیزیک خود می‌گوید که امور الاهیاتی در مبادی و مبانی با امور فلسفی اتفاق ندارد؛ زیرا لاهوت بر وحی بنا شده است، بر خلاف فلسفه که مبتنی بر عقل است. بنابراین ما نمی‌توانیم در مباحث فلسفی به تعمق و تحقیق در الاهیات بپردازیم. گرچه می‌توان در الاهیات از مطالب فلسفی استفاده کرد.۴۹

آلبرت نه تنها بین الاهیات و فلسفه، بلکه بین الاهیات وحیانی و الاهیات عقلی نیز تمایز نهاد و الاهیات عقلی را محتاج الاهیات وحیانی دانست.۵۰ از نظر آلبرت، برهان و دلیل در الاهیات اولاً و بالذات جایگاهی ندارد. عالم لاهوت، عقیده دینی را به عنوان یک امر وحیانی و نه به عنوان نتیجه استدلال عقلی عرضه می‌کند.۵۱

از منظر وی، نه فیلسوف حق دارد در الاهیات مناقشه کند و نه عالم لاهوت می‌تواند استدلالات فلسفی را به نفع خود اخذ کند. عقل انسانی قدرت محدودی دارد. بنابراین نه ثالوث را می‌فهمد و نه می‌تواند حدوث زمانی عالم را اثبات کند.۵۲ وی در کتاب‌های فلسفی خود، صرفاً مباحث عقلی را با تکیه بر برهان دنبال می‌کند و به هیچ‌وجه خود را مقید به حقایق دینی نمی‌داند؛ اما در تألیفات الاهیاتی هدفی جز بیان حقایق وحیانی ندارد. همین اضطراب فکری سبب شده است که برخی محققان، او را دارای یک شخصیت دوگانه بدانند و از یک‌سو او را پدری روحانی و از سوی دیگر، فیلسوفی مشرک با اندیشه‌هایی ارسطویی ـ نوافلاطونی معرفی کنند؛۵۳ به خصوص با توجه به اینکه برخی آثارِ فلسفیِ او، بعد از آثار الاهیاتی اوست.۵۴

از منظر آلبرت، حقیقت چیزی است که در دین و الاهیات آمده است. مسائل فلسفی اگر با آن حقیقت متحد شود، امری مطلوب است و اگر اختلاف یابد، دلیلی جز محدودیت فهم انسانی ندارد. مرز بندی بالا این گمان را تقویت می‌کند که آلبرت در دوره اخیر فکری خود، به نوعی ایمان‌گرایی گرایش پیدا کرده است که رگه‌های این ایمان‌گرایی، بعدها در شاگردش آکویناس نمود بیشتری یافت و در نهایت در شورای واتیکانی اول به سال۱۸۷۰م. به عنوان یک سند رسمی انتشار یافت:

ایمان یک فضیلت مافوق طبیعی است که به وسیله آن ما آنچه را که خدا وحی کرده است، با هدایت و فیض الهی، حقیقی و صادق می‌دانیم. این پذیرش نه به دلیل برهان عقلی است؛ بلکه چون حجیّت خدا را قبول داریم، زیرا خدا نه فریب می‌خورد و نه فریب می‌دهد.۵۵

آنچه گفته شد حاکی از آن است که آلبرت، گرچه شارح ارسطوست، اما تابع و شیدای وی نیست؛ از این‌رو، هر جا که ارسطو یا شارحان او را برخلاف تفکرات دینی خود می‌بیند، به شدت مقابله می‌کند.۵۶ بنابراین بدیهی است که آلبرت ـ برخلاف آکویناس ـ هیچ‌گاه در صدد نبوده است که به مسیحیت رنگ و بوی ارسطویی بدهد و یا آرای ارسطو را در جهت تطبیق با دین تأویل کند. وی صرفاً به دنبال آن بوده که مجموعه آرای فلسفی ارسطو را برای عالمان طرح کند تا آنها از مسائل مفید آن بهره بگیرند و از حقایقِ آن در راه یافتن به مسائل الاهیاتی مدد جویند.

آلبرت و ابن رشد

با مرور فعالیت چهل ساله علمی و فکری آلبرت، می‌توان رابطه او را با ابن رشد از تأثیرپذیری تا ضدیّت و مخالفت رهگیری کرد.

شاید بتوان ادعا کرد که آلبرت اولین رویارویی منفی را با ابن رشد به صورت جدّی در مسئله وحدت عقل دنبال کرد؛ در حالی که وی در همین موضوع ابتدائاً به شدت تحت تأثیر ابن رشد بوده است تا آنجا که پییِر جین،۵۷ که یک فرانسیسکنی است، وی را سبب انتشار افکار ابن رشد در جامعه‌ اروپا می‌داند.۵۸ ابن‌رشد در مورد مسئله عقل انسانی، قائل به عقل واحد برای همه انسان‌ها بود؛۵۹ یعنی بین همه آحاد انسان‌های روی زمین، یک عقل واحد و مشترک وجود دارند که جوهری مفارق است و آحاد انسان‌ها عقل شخصی و منحصر به فرد ندارند.۶۰ آلبرت در ابتدای حیات فکری خود، این عقیده را می‌پذیرد. وی در کتاب عقل ومعقول می‌گوید:

عقل فعال صورت همه معقولات است. البته این صورت در هر عقلی برحسب مشارکت آن عقل در وجود کلی، موجود است. همه عقول در عقل فعال به صورت غیر منقسم وجود و حیات دارد.۶۱

وی در کتاب نفس ‌خود تصریح می‌کند که نظر او در وحدت عقل، شبیه به نظر ابن رشد است. گرچه اختلافاتی نیز با آن دارد.۶۲ آلبرت بعدها وقتی به نظریّه جدایی قلمرو عقل و دین ملتزم شد و نظر ابن رشد در مورد وحدت عقل را با آموزه‌های مسیحی منافی یافت، با آن به مخالفت برخاست.۶۳ در نیمه قرن سیزدهم، دو روش فکری کاملاً رودررو در دانشگاه پاریس با هم مقابله می‌کردند: یکی، ابن رشدگرایی افراطی به سرپرستی سیجر برابانت بود که با وجود آنکه در اقلیّت بود، ولی بسیاری از شخصیت‌های بارز فکری را به سمت خود جذب کرده بود. دیگری، نوعی عقل‌گرایی بود که برای بینش مسیحی احترام قائل بود. با توجه به غلبه و حاکمیت فکری گروه اول، که پاپ الکساندر چهارم، آلبرت کبیر را که نزد وی در ایتالیا بود، ملزم به پاسخی قاطع به ابن رشدیان لاتینی ساخت. آلبرت در سال ۱۲۵۶م. کتاب درباره وحدت عقل بر ضد ابن رشد را تألیف کرد.۶۴ وی در این کتاب، نظریّه وحدت عقل ابن رشد را، که نهایتاً به انکار خلود شخصی انسان‌ها می‌انجامد، زیر سؤال می‌برد.۶۵ آلبرت در این کتاب، ۳۰ دلیل از ابن رشد بر وحدت عقل می‌آورد و آنها را یکی پس از دیگری ردّ می‌کند. سپس خود ۳۶ دلیل بر ضدّ آن آورده و خلود شخصی انسان‌ها را ثابت می‌کند.۶۶ همه تلاش آلبرت در این کتاب آن است که صبغه ابن رشدی افکار ارسطو را بزداید و تا حدّ ‌امکان، ارسطو را از شارحانش متمایز سازد تا بدین وسیله، تعارضات تفکر ارسطویی با اندیشه دینی به کمترین حدّ ممکن برسد.۶۷

آلبرت در هدف خود ابتدائاً توفیق یافت؛ زیرا کلیسا نیز همگام با او، صرفاً آموزه‌های ضدِ مسیحی ابن رشد را تحریم کرد. در ۱۰ دسامبر ۱۲۷۰م، اسقف پاریس، اتین تمپیِر،۶۸ ۱۳ قضیه ابن رشدی را تحریم کرد که در ذیل می‌آید:۶۹

۱٫ کل آحاد بشر یک عقل واحد مفارق دارند؛ ۲٫ خطا یا سوء تعبیر که انسان مدرِک است؛ ۳٫ اراده انسان در تحت سیطره ضرورت است؛ ۴٫ آنچه در عالم به وقوع می‌پیوندد، تحت تأثیر اجرام آسمانی است؛ ۵٫ عالم قدیم است؛ ۶٫ انسان اول نداریم؛ ۷٫ نفس انسانی خالد و جاودان نیست؛ ۸٫ نفس انسانی محال است که با آتش مادی عذاب شود؛ ۹٫ اراده، منفعل و تابع رغبت و میل است؛ ۱۰٫ خدا، عالم به جزئیات نیست؛ ۱۱٫ خدا، صرفاً به ذات اشیا عالِم است؛ ۱۲٫ افعال انسانی، تابع قضای الاهی نیستند؛ ۱۳٫ خدا نمی‌تواند به شیئی که فناپذیر است، جاودانگی و تجرد بدهد.

با وجود اینکه کلیسا در این دوره تحت تأثیر افکار آگوستین و افلاطون است، اما برخی افکار ضدّ آگوستینی، آلبرت را در زمره تحریم نمی‌آورد. از این میان، می‌توان به اعتقاد آلبرت و آکویناس به وحدت صورت انسانی و بساطت و تجرّد ملائکه اشاره کرد که هر دو ضدّ‌ آگوستینی بودند.۷۰ با این لحاظ، می‌توان سال ۱۲۷۰ م. را سال پیروزی آلبرت و آکویناس بر تفکرات ابن رشد از یک سو، و آگوستین از سوی دیگر دانست. این پیروزی دیری نپایید؛ زیرا غلبه افکار ابن‌رشدیان و نفوذ آن در اروپا چندان سرعت یافت که در سال ۱۲۷۷ م. اسقف مذکور، تحریم دیگری صادر کرد که در آن، ۲۱۹ قضیه فلسفی مردود اعلام شد. این تحریم، نه تنها ناظر به تفکر ابن رشد، بلکه شامل بسیاری از مسائل فلسفه ارسطو بود. در میان قضایای تحریم‌شده، دست کم ۲۰ قضیه مورد قبول آلبرت و آکویناس دیده می‌شد؛۷۱ از این‌رو، آلبرت سراسیمه در همان سال به پاریس آمد تا در نبود شاگردش که در سال ۱۲۷۴ م. فوت کرد، از این آموزه‌هایِ خاص دفاع کند.۷۲ در اثر همین تلاش آلبرت بود که دومینیکن‌ها در برابر هجمه فرانسیسکن‌ها در سال ۱۲۷۸ م. لجنه‌ای تشکیل دادند و آرای قدیس توماس را به رسمیّت شناختند.۷۳

یکی دیگر از مواضع افتراق آلبرت و ابن‌رشد، مسئله قدم عالم بود که آلبرت تحت تأثیر رأی ابن میمون۷۴ بحث را جدلی الطرفین اعلام کرد؛ بدین معنا که ادلّه ارسطو و ابن رشد را بر قدم عالم و ادلّه مخالفین حدوث عالم را ناکارآمد و متکافئ دانست. در نتیجه عقل را از نظریّه‌پردازی در این موضوع قاصر دانست و تنها راه حلّ ‌ممکن را، پیروی از وحی تلقی کرد.۷۵ به اعتقاد آلبرت، آفرینش جهان از عدم تنها بر پایه ایمان شناخته می‌شود؛ بر خلاف آکویناس که به پیروی از آگوستین، استدلال بر حدوث عالم را ممکن می‌دانست.۷۶

شاید مهم‌ترین نقطه اشتراک و در عین حال افتراق آلبرت و ابن‌رشد، مسئله‌ رابطه‌ میان دین و فلسفه باشد. ضروری است در اینجا نخست نظری اجمالی به دیدگاه ابن رشد بیفکنیم.

ابن رشد در رابطه ‌میان عقل و وحی، نخست نظر به سازواری آنها دارد و کتاب فصل المقال فی ما بین الشریعه و الحکمه من الاتصال را با این هدف می‌نویسد. وی مدعی بود که فلسفه، راه معرفت به خداست. دین نیز انسان‌ها را به این راه دعوت می‌کند. پس معقول نیست که عقل و فلسفه‌ای که متعلّق دعوت شارع است، با دین به مخالفت برخیزد؛ چون شارع، عقل و فلسفه را راه حصول به معرفت می‌داند. مخالفت با آن، مخالفت با دین و سد راه معرفت به مبدأ‌ و صفات اوست.۷۷ از نظر ابن رشد، عقل در وصول به همه حقایق و تعالیمی که در شریعت آمده است، توانایی دارد. وی انسان‌ها را از جهت درک و فهم به سه دسته تقسیم می‌کند: گروه که تنها با خطابه، تخیّل و مثال اقناع می‌شوند؛ گروهی دیگری که باید آنها را از طریق جدل و اقناع به راه آورد؛ دسته سوم، بخش بسیار خاص و اندکی از مردم‌اند که با برهان عقلی قانع می‌شوند.۷۸

ابن‌رشد معتقد بود برای هدایت انسان‌ها، دین برای دسته اول، استدلال کلامی برای دسته دوم و فلسفه برای دسته سوم مناسب است. به اعتقاد ابن رشد، برای دسته سوم نخست باید حجیت متون دینی به وسیله براهین عقلی اثبات شود؛ سپس اگر حکمی در متون مقدس یافت شد که با احکام صریح عقل در تضاد بود، ‌حق را باید به عقل داد و وظیفه‌ حکیم است که دست به تأویل بزند.۷۹ البته ناگفته نماند ابن‌رشد تأکید دارد که نباید این تأویلات و دیدگاه‌های عقلی به اطلاع عامّه ‌مردم برسد.۸۰

از مطالب بالا چنین به دست می‌آید که ابن‌رشد، تنها راه رفع تعارض میان عقل و وحی و به تعبیر خود او؛ اتصال آن دو را در جدایی قلمرو آنها می‌داند. از منظر وی، اگر پژوهش‌های عقلانی به نتایجی بینجامد که وحی در مقابل آن ساکت است، در چنین مواردی میان عقل و وحی تعارضی نیست.۸۱ در صورتی که مسئله‌ای واحد به هر دو حوزه مربوط شود و عقل و وحی با هم هماهنگی نداشتند، ‌مؤمن به برداشت ظاهری خود دل خوش دارد و فیلسوف هم به تأویل بگراید. این برداشت، خلاف ظاهر خود را به اطلاع عوام هم نرساند تا آنان را برآشفته نسازد. بدین وسیله هیچ تعارضی میان عقل و وحی درنخواهد گرفت. شاید بتوان ادعا کرد، گرچه خود ابن رشد، اسمی از حقیقت دوگانه نیاورده است و بدان اعتقادی هم نداشته است، ولی برخی عبارات و ایده‌های وی که در بالا گفته شد، سبب گردید تا بعدها ابن رشدیان لاتینی به حقیقت دوگانه قائل شوند؛ حقیقتی برای عوام و حقیقتی برای خواص. ژیلسون می‌نویسد:‌

ابن رشدیان نیز مانند بسیاری دیگر از آدمیان که نمی‌توانند عقل خویش را با ایمانشان موافق کنند، ولی طالب هر دویند. ‌در مقام حفظ فلسفه و وحی بودند و این کار را با قرار دادن سدی میان این دو، که اجازه مداخله ‌هریک به دیگری را نمی‌داد، به انجام رساندند.۸۲

دقیقاً می‌توان رویکرد آلبرت را در این موضوع، همان نظر ابن رشد دانست که با جدا کردن مرز میان فلسفه و دین مسیحی، تلاش می‌کند از تعارض آنها جلوگیری نماید. گرچه آلبرت برخلاف ابن رشد در موارد تعارض قطعی میان آن دو، هیچ‌گاه دست به تأویل حقایق وحیانی و حتی توجیه آرای فلسفی نمی‌زد.۸۳ وی فلسفه را با ارزش می‌دانست؛ اما معتقد بود نتایج فلسفی، حقایق جزئی و ناقص است و حقیقت کامل را صرفاً‌ به وسیله لاهوت می‌توان درک کرد. این رهیافت، ریشه در مشرب ارسطوگرایی معتدلِ آلبرت دارد. ما در همین دوره، ابن رشدیان لاتینی افراطی را می‌بینیم که تحت تأثیر ایده ابن رشد به حقیقت دوگانه ملتزم می‌شوند.

آلبرت و ابن‌سینا

می‌توان گفت ابن سینا در تکوین شاکله فلسفی آلبرت نقش مهمی داشته است.۸۴ در واقع آلبرت با تعلق قلبی ویژه‌ای که به الاهیات و وحی داشت، هر جا که ابن رشد را در مسیری دیگر می‌یافت، به سوی ابن سینا تمایل می‌یافت‌.۸۵ جالب اینکه آلبرت و آکویناس از طریق شخصی به نام گیوم موئربکه،۸۶ متکلم دومینیکن یونانی الاصل با ترجمه‌های مستقیمی از آثار ارسطو آشنا می‌شوند و متوجه می‌شوند که چند اثر منسوب به ارسطو نظیر اثولوجیا، که در نزد مسلمانان اهمیت زیادی داشته، نوشته او نیست؛ اما باز برای معقول ساختن کلام مسیحی به نحو کامل از افکار ابن سینا استفاده می‌کنند.۸۷ بیان تأثیراتی که آلبرت از ابن سینا و تفکرات نوافلاطونی او پذیرفته، نیازمند تحقیق و تتبع مفصلی است. در این مجال صرفاً به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم:‌

۱٫ دومین برهان بر وجود خدا که توماس آکویناس در الاهیات جامع خویش ارائه کرده، دلیل مبتنی بر علت فاعلی است که طبق نظر خود توماس، منشأ آن در آثار ارسطو یافت می‌شود. البته ارسطو در این باب از علت فاعلی سخن نمی‌گوید؛ بلکه از علت محرکه بحث می‌کند. علاوه بر آنکه ارسطو، از آن وجود خدا را استنتاج نمی‌کند؛ برخلاف آلبرت که تحت تأثیر مفهوم سینوی از علت فاعلی، از برهان ارسطو بدین منظور استفاده می‌کند و توماس نیز از وی تبعیت می‌نماید.۸۸

۲٫ در مورد مسئله نفس هم آلبرت از ابن سینا تبعیت کرده است.

وی پس از یک تحقیق دامنه‌دار به تبع ابن سینا اعتراف کرد که نفس را می‌توان از دو دیدگاه تعریف کرد: نخست می‌توان فی حد ذاته به تعریف نفس پرداخت که در این صورت نفس باید به عنوان جوهر مجرد در نظر گرفته شود. در مرحله ‌بعد، آن را در ارتباط با بدن که در این فرض باید به عنوان صورت تصور گردد. در نتیجه اگر نفس را فی حد ذاته ملاحظه کنیم، جوهر خواهد بود و می‌توان با افلاطون موافق بود و اگر آن را در ارتباط با بدن در نظر گرفتیم، نفس صورت خواهد بود و می‌توان با ارسطو موافقت کرد.۸۹

۳٫ آلبرت در منطق نیز، روش سینوی را ترجیح داد. وی تحت نفوذ ابن سینا کوشید تأکید را از گفتار به مطالعه‌ معقولات۹۰ منتقل کند و منطق را ترجیحاً علم معقول بسازد تا علم الفاظ.۹۱

۴٫ آلبرت در مسائلی نظیر تفکیک وجود از ماهیت، تجرد و استقلال عقل و اشتراک عقل و ماده، به عنوان اصل تشخص و تفرد با ابن سینا همراهی کرده است.۹۲

در پایان، ذکر این نکته ضروری است که برخی بر این عقیده‌اند که پاره‌ای از افکار ابن‌سینا که وارد جریان فکری غرب شده، با آرای غزالی آمیخته و در واقع تعدیل شده است؛‌۹۳ از این‌رو، می‌توان ردّ پایی از آرای غزالی را در آثار آلبرت شناسایی کرد که تحقیق در این مورد مجال دیگری می‌طلبد.

نتیجه‌گیری

تأثیرپذیری غربیان از اندیشه‌های اسلامی در عرصه علوم مختلف، واقعیتی است که هیچ‌گاه غیرقابل انکار است. گرچه در دوره معاصر، این امر به عمد توسط بسیاری از غربیان مسکوت گذاشته شده است. این مقاله، در نهایت به اجمال به پاره‌ای از این وام‌گیری‌ها در حوزه الاهیات و فلسفه اشاره‌ای داشت که البته در هر حوزه و در هر شخصیت می‌توان به صورت مستقل بحث را توسعه داد. نکته دیگر اینکه، مسئله حقایق دوگانه ابن‌رشد و ابن‌رشدیان در کلمات آلبرت بروز و ظهور دارد و می‌توان از لابه‌لای دیدگاه‌های وی، تمایل او را به جدایی مرز فلسفه و دین رصد کرد. گرچه تطورات فکری آلبرت نیز در این موضوع قابل انکار نیست.

http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/24

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x