مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

معرفی کتاب مساله خدا در آموزش سطوح عالی فلسفه دین

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » پاییز ۱۳۹۰ ، سال سیزدهم – شماره ۵۱ (از صفحه ۱۷۷ تا ۱۹۶)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/981437
عنوان مقاله: معرفی کتاب (۲۰ صفحه)
نویسنده : پورمحمدی،نعیمه

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۷)


‌ ‌‌‌مـسئله‌ خدا

نعیمه پورمحمدی۱

Michael Palmer (2001), The Question of God, An Introductory and‌ Sourcebook‌, London‌ and New York: Routledge, 359P.

کتاب مسئله خدا در آموزش سطوح عالی فلسفۀ دین، به‌ویژه‌ در مـقطع کـارشناسی ارشـد و دکتری، مورد رجوع اساتید و دانشجویان است. دکتر مایکل پامر‌، که دست توانایی در‌ نوشتن‌ کتاب‌های آمـوزشی دارد، در این کتاب گزارشی تحلیلی از تاریخچه و سرنوشتِ شش دلیل مهم برای اثبات وجود خـدا عرضه می‌کند. وی با اسـتفاده از ابـزار آموزشی از جمله تمرین، تصاویر، آشنایی‌ با متفکران، آشنایی با اصطلاح‌ها، خلاصه‌ها، گزیده‌هایی از متون کلاسیک، نمایه، ضمیمه‌ها، راهنمای رجوع به دایره‌المعارف‌های آزاد در اینترنت و معرفی آثار بیشتر برای مطالعه، این کتاب را به کتابی مرجع در‌ حـوزۀ‌

  1. عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۸)


فلسفۀ دین تبدیل کرده است. این ویژگیِ آثار پامر است؛ کتاب قبلی او، مسائل اخلاقی،۱۰۸ نیز به متن درسی مراکز آموزشی فلسفۀ اخلاق‌ تبدیل‌ شده است. پامر ابـتدا دسـتیار آموزشیِ دانشگاه مک‌مستر و دانشگاه ماربورگ بود. او در کالج مارلبرا و دانشگاه بریستُل نیز تحصیل کرد و پس از آن سال‌های زیادی مدیر گروه دین و فلسفه‌ در‌ مرکز زبان منچستر بوده است. عمدۀ این کتاب ادغام سخنرانی‌هایی اسـت کـه او سال‌ها پیش برای نخستین بار، در دانشگاه بریستل، به‌عنوان بخشی از دورۀ مقدماتی فلسفۀ دین ایراد‌ کرده‌ است‌. این سخنرانی‌ها بعدها، به همت‌ انتشارات‌ راتلیج‌ و با تجدید نظر خود پامر، به‌صورت کتاب مـسئله خـدا درآمده‌اند. سایر آثار منتشرشدۀ او عبارت‌اند از: فلسفۀ هنرِ پل تیلیش (۱۹۸۴‌)، اثر‌ شش‌ جلدی به نام پل تیلیش: آثار اصلی (ویرایش‌، ۱۹۹۰‌)، دین از دیدگاه فروید و یونگ (۱۹۹۷) و مسئله‌های اخلاقی در پزشکی (۱۹۹۹).

شش دلیل مهمی که پامـر آنـها را در‌ ایـن‌ کتاب‌ به‌طور مفصل تحلیل کرده اسـت، و در واقـع شـش فصل کتاب‌ هستند، عبارت‌اند از: دلیل وجودشناختی، دلیل جهان‌شناختی، دلیل از راه نظم، دلیل از راه معجزه‌ها، دلیل اخلاقی و دلیل‌ عمل‌گرایانه‌. پامر‌ در مقدمۀ کتاب می‌گوید: «دلیـل‌های زیـادی بـرای اثبات یا ردّ وجود‌ خدا‌ وجود دارند و این کـتاب در نـظر ندارد چکیده‌ای از آن دلیل‌ها باشد، بلکه ارزیابی انتقادی‌ای از‌ شش‌ دلیل‌ ــ که بدون شک مهم‌ترین دلیل‌ها برای اثبات وجود خدا در سـنت‌ الاهـیاتی‌ غـربی‌ هستند ــ عرضه می‌کند و گزیده‌هایی از برخی متن‌های اصلی مربوط به آنـها را پس‌ از‌ تحلیل‌ در اختیار می‌گذارد». پامر به گفتۀ خود در انتخاب متن‌های اصلیِ هر دلیل دقت‌ زیادی‌ کرده است کـه از قـدیمی‌ترین روایـت‌ها و انتقادها تا جدیدترین روایت‌ها و پاسخ‌ها را در‌ بر‌ بگیرند‌. او در مقدمه، در این باره، مـی‌نویسد: «بـرخی از منبع‌ها خود را به من‌ تحمیل‌ می‌کردند مثل اثر آکوئیناس به نام پنج راه، اثر پیلی در مورد نـظم‌، اثـر‌ هـیوم‌ در مورد معجزه‌ها، اثر پاسکال به نام شرط‌بندی و غیره. به اینها قطعه‌هایی را اضـافه کـرده‌ام‌ کـه‌ اگرچه بعضی از آنها ناآشنا هستند، اما دلیل مربوطه را به جهت‌ جذّابی‌ سوق‌ می‌دهند ــ کـه شـاید مـخالف با جهت مورد نظر من در شرح آن دلیل باشد‌؛ ــ‌ اما‌ این کار از نظر من کـاملاً سـودمند است. به هر حال من‌ معتقدم‌ چیزی جای خواندن منبع اصلی را نمی‌گیرد و اگـر بـگذاریم نـویسندگان سخن‌گوی خودشان باشند بهتر از آن‌ است‌ که صرفاً از راه نوشته‌های دیگران با آنان آشنا شـویم».

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۹)


دلیـل وجودشناختی‌

دلیل‌ وجودشناختی برای اثبات وجود خدا، دلیل پیشینی‌ است‌؛ یعنی‌ دلیلی کـه مـنوط بـه تجربه نیست، بلکه‌ بر‌ پایۀ تعریف و تحلیل وجود خداست. مطرح‌کنندگان این دلیل، قدیس آنسلم و دکـارت، طـرفداران آن‌ اسپینوزا‌، بارت، هارتسهورن، ملکم، پلانتینگا و کوردیگ‌، و منتقدان‌ آن نیز‌ گونیلو‌، آکوئیناس‌، هـیوم، کـانت و فـیندلی هستند.

در این‌ فصل‌ پامر پس از آنکه روایت اول آنسلم از دلیل را بیان می‌کند‌، اشکال‌ گونیلو را طرح می‌سازد و بـا بـیان‌ روایـت دوم آنسلم از‌ دلیل‌، اشکالِ گونیلو را رفع می‌کند‌. آنسلم‌ معتقد است تعریف خدا ایـن اسـت که در همۀ کمال‌ها و نیز کمالِ وجود‌، از‌ همه بزرگ‌تر است، پس خدا‌ بزرگ‌ترین‌ موجود‌ قابل‌تصور است. حال‌ اگـر‌ خـدا وجود نداشته باشد‌ خلاف‌ تعریف خدا و تناقض است؛ زیرا هر چیز دیگری کـه وجـود داشته باشد از او‌ بزرگ‌تر‌ خواهد بود و بزرگ‌ترین مـوجود قـابل‌تصور، دیـگر‌ بزرگ‌ترین‌ موجود قابل‌تصور‌ نخواهد‌ بود‌. اشکال گـونیلو بـر این‌ روایت این است که اگر دلیل وجودشناختی آنسلم را بپذیریم باید امور بی‌معنایی را نـیز‌ بـپذیریم‌؛ مثلاً می‌توانیم دلیل وجودشناختی‌ای بـرای اثـبات‌ وجود‌ جـزیرۀ‌ کـامل‌، ریـش‌تراش‌ کامل، ماشین کامل‌ و غیره‌ ترتیب دهـیم؛ چـراکه می‌شود جزیره‌ای را تصور کرد که کامل‌تر از آن امکان‌پذیر نباشد. آن‌وقت باید‌ پذیرفت‌ کـه‌ آن جـزیره در جایی وجود دارد، چون‌ اگر‌ وجود‌ نـداشته‌ باشد‌ بزرگ‌ترین‌ جزیرۀ قـابل‌تصور نـخواهد بود، بنابراین دلیل آنسلم تـجویزکنندۀ وهـم است. سپس آنسلم در واکنش به اشکال گونیلو، وارد مرحلۀ دوم دلیل خود می‌شود: وجود در تـعریف خـدا‌ ذاتی اوست و به تعبیری خـدا مـوجود ضـروری است نه مـمکن. وجـود فقط برای خدا ویـژگی ذاتـی است، در حالی‌که برای جزیره و ریش‌تراش ویژگی ممکن است و در این مثال‌ها نمی‌توان از‌ وجود‌ ممکن آنـها بـه وجود ضروری آنها رسید. خدا تـنها مـوجودی است کـه دلیـل وجـودشناختی را می‌توان در مورد او به کـار برد، چون عدمْ فقط برای او غیرقابل تصور‌ است‌.

در ادامه روایت دکارت از دلیل وجودشناختی می‌آید. مـفهوم خـدا در دلیل دکارت ایجابی است نه سـلبی. او تـعبیر مـوجود مـطلقاً کـامل را‌ به‌ کار مـی‌برد. خـدا، به‌منزلۀ موجود‌ مطلقاً‌ کامل، باید دارای همۀ کمال‌ها باشد، که کمال وجود یکی از آنهاست.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۰)


سپس اشکال‌های کـانت و راسـل طـرح می‌شوند که پامر آنها را وارد می‌داند‌. اشکال‌ کـانت ایـن اسـت کـه‌ وجـودْ‌ ویـژگی یا خاصه نیست، به عبارتی وجود اصلاً محمول نیست. کیفیت یا حالتی وجود ندارد که وجود به آن برگردد یا به آن اشاره کند. بنابراین، اساس دلیل وجودشناختی، کـه‌ وجود‌ را باعث بزرگی یا کمال می‌داند، مخدوش است. از نظر کانت مرحلۀ دوم دلیل آنسلم نیز نمی‌تواند اشکال را رفع کند چون وجود ضروری هم همچون اصل وجود نمی‌تواند محمول‌ باشد‌؛ اینکه وجـودِ‌ ضـروری محمول باشد حاصل عدم تمایز میان قضیۀ ترکیبی و قضیۀ تحلیلی است. راسل نیز با طرح نظریۀ‌ توصیف‌ها با کانت هم‌سخن است و با تفکیک محمولِ دستوری از محمولِ‌ واقعی‌ نشان‌ مـی‌دهد که وجـود، محمولِ دستوری است نه محمولِ واقعی.

فیندلی منتقد دیگر این دلیل است. وی اظهار ‌‌تعجب‌ می‌کند که چرا کانت درنیافته است که این دلیـلْ بـرهانی برای اثبات وجود‌ خدا‌ نـیست‌، بـلکه برهانی است برای ردّ وجود خدا. طبق استدلال کانت این قضیه که «وجود ضروری‌ یعنی چیزی که امکان عدم نداشته باشد» حاصل خَلط قضیه تحلیلی و ترکیبی اسـت‌ و خـودمتناقض است، پس عدم‌ خدا‌ ثـابت مـی‌شود. به نظر می‌رسد پامر پاسخ ملکم به فیندلی را کافی می‌داند. ملکم نظر استاد خود، ویتگنشتاین، را به‌عنوان یکی از سنت‌های فلسفی متفاوت بیان می‌کند که طبق آن باید‌ معنای کلمه‌ها را از بافت عادی‌ای کـه در آن بـه کار رفته‌اند به دست آورد. اگر به بافت دینی نگاه کنیم می‌بینیم تصور «موجود ضروری» برای این است که به وجود‌ خدا‌ اشاره کند که موجودی ناقص و ممکن نیست. ملکم بـر ایـن اساس روایـتی از دلیل وجودشناختی عرضه می‌کند که از عرف دینی به دست آمده است: خدا موجود محدودی نیست. پس‌ وجـود‌ او معلول، اتفاقی یا حادث نیست، پس یا وجود او ضروری است یا نـاممکن و مـمتنع. وجـود خدا ناممکن نیست چون مفهوم وجود او خودمتناقض نیست، پس فقط این فرض‌ باقی‌ می‌ماند که وجود او ضروری اسـت. ‌ ‌پامـر در اینجا اشکال هیک را بر دلیل ملکم طرح می‌کند که بنا بر آن در مقدمه دلیـل وجـودشناختی مـلکم، ضرورت در معنای‌ ضرورت‌ عینی‌ به کار رفته است که‌ به‌ معنای‌ موجود غیراتفاقی، غیرمعلول و غـیرحادث است، اما در نتیجۀ دلیل، ضرورت به معنای ضرورت منطقی به کار رفته اسـت؛ این خلط و باطل‌ اسـت‌.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۱)


در‌ نـهایتْ روایت بارت مطرح می‌شود که به دلیل‌ وجودشناختی‌ آنسلم جنبۀ ایمان‌گرایانه می‌دهد و می‌گوید دلیل وجودشناختی برای این نیست که شخص خداناباور ایمان بیاورد، بلکه بیانی از ایمان‌ و تأملی‌ در‌ مورد برتری خدا اسـت. این دلیل توصیف الاهیاتی سلبی از‌ خدا عرضه می‌کند و ذات خدا را ــ که تحمیل‌کننده محدودیت‌هایی بر فکر بشر است و بشر نمی‌تواند بزرگ‌تر از‌ آن‌ را‌ تصور کند ــ نشان می‌دهد. نظر پامر این است که بارت‌ الاهیات‌ خود را بـا الاهـیات آنسلم درآمیخته است و مبانی الاهیات خود را بر الاهیات آنسلم تحمیل کرده‌ است‌. به‌ هر حال هرچند تقریر بارت از اشکال‌های منتقدان مصون است، اما دلیل‌ وجودشناختی‌ را‌ به دلیلی ایمان‌گرایانه فرومی‌کاهد.

اظـهار نـظر نهایی پامر در مورد دلیل وجودشناختی این است‌ که‌ اصلاً‌ نمی‌توان روایتی عقلانی از این دلیل عرضه کرد؛ چراکه معرفت ما حاصل تجربه و پسینی‌ است‌، حال آنکه دلیل وجود شناختی مبتنی بـر مـعرفت پیشینی است.

دلیل جهان‌شناختی

دلیل‌ جهان‌شناختی‌ دلیلی‌ پسینی برای اثبات وجود خداست، یعنی چنین نیست که همچون دلیل وجودشناختی به دنبال‌ اثبات‌ وجود خدا از راه تحلیل تصور خدا باشد، بـلکه بـه دنـبال اثبات خدا‌ از‌ راه‌ تحلیل تـجربه‌های مـا از جـهان اطراف خود است. مطرح‌کنندۀ مشهور این دلیل آکوئیناس است. افلاطون‌، ارسطو‌، ابن‌رشد، ابن‌میمون، دکارت، اسپینوزا، لاک، ماسکال، فِرِر، کاپلستون، رایشنباخ، کریگ و سـویینبرن از‌ طـرفداران‌ ایـن‌ دلیل، و منتقدان آن نیز هیوم، کانت، میل، راسل و بـرود هـستند.

پامر ابتدا روایت آکوئیناس از‌ دلیل‌ را‌ بیان می‌کند. آکوئیناس سه دلیل جهان‌شناختی برای اثبات وجود خدا دارد: ۱٫ دلیل‌ از‌ راه حرکت؛ ۲٫ دلیل از راه عـلّت؛ ۳٫ دلیـل از راه امـکان. این سه دلیل، به ترتیب، از‌ راه‌ نیاز به محرکِ غـیرمتحرک، علتِ غیرمعلول و موجودِ ضروری به وجود خدا می‌رسند‌. کاپلستون‌ در شرح خود از دلیل آکوئیناس اصلاحی‌ انجام‌ می‌دهد‌. او علّت اول را عـلّت اولِ زمـان‌مند‌ نـمی‌داند‌، بلکه آن را علّت غایی وجود‌شناختی تلقی می‌کند؛ یعنی علّت اول علّتی نیست‌ کـه‌ فـقط علت حدوث

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۲)


باشد، (مثل‌ علیت‌ پدر برای‌ پسر‌)، بلکه‌ علّتی است که علّت بقا نیز‌ است‌ (مـثل عـلیت شـمع برای نور). کاپلستون برای نشان دادن تفاوت این دو‌ نوع‌ علّت، آنها را با عـناوین عـلّت‌ مـاهیت و علّت وجود متمایز‌ کرده‌ است.

سپس اشکال‌های هیوم، راسل‌ و مکی‌ مطرح می‌شوند. اشکال اول آنـان مـربوط بـه اصل جهت کافی در دلیل است‌؛ دلیل‌ جهان‌شناختی اصل جهت کافی را‌ به‌عنوان‌ فرض‌ خود دارد. دلیـل‌ جـهان‌شناختی‌ فرض می‌کند که حرکت‌، علیت‌ و وجود اشیا بدون تببین بی‌معنا هستند و بنابراین بـه اثـبات «تـبیین کافی» آنها، یعنی خدا‌، می‌پردازد‌. اما اشکال این است که نخست‌، خود‌ اصل جـهت‌ کـافی‌ از‌ اصولی است که ما‌ برای فهم و تفسیر عالم به کار می‌گیریم و جهان مـلزم بـه تـبعیت از آن نیست. دوم‌، می‌شود‌ تعریفی حداقلی از اصل جهت کافی‌ ارائه‌ داد‌ تا‌ نیاز‌ به تبیین تفصیلی‌ از‌ جـهان و اثـبات وجود خدا نباشد. سوم، دلیل جهان‌شناختی در استفادۀ خود از اصل جهت کافی بـه‌ مـغالطۀ‌ تـرکیب‌ مفصّل دچار است، یعنی از لزوم تبیین‌ علّی‌ برای‌ یک‌ ممکن‌ به‌ لزوم تبیین علّی برای مجموع ممکن‌ها مـی‌رسد. چـهارم، ایـن دلیل از قلمروی کاربرد اصل جهت کافی ــ که جهانِ ممکن است ــ فراتر مـی‌رود و بـه موجودی خارج‌ از جهان ممکن می‌رسد. پنجم، این دلیل در استفاده از اصل جهت کافی دچار تناقض می‌شود، و بـا اعـتقاد به بی‌نیازی خدا از تبیین، او را از قانون این اصل مستثنا‌ می‌کند‌. ششم، این دلیـل بـا استفاده از اصل جهت کافی از ماهیت پسینی خـود عـدول مـی‌کند و، با اثبات صفت ضرورت و بی‌نیازی به تـبیین بـرای خدا، شکل دلیل پیشینی پیدا می‌کند‌.

اشکال‌ دوم هیوم به فرض اصل علیت در دلیـل جـهان‌شناختی است. هیوم نخست به خـود اصـل علیّت اشـکال مـی‌گیرد و آن را عـادت ذهن و میل‌ روان‌شناختی‌ آن در پی تکرار توالی‌ پدیـده‌ها‌ تـلقی می‌کند. دوم، تسلسل علت‌ها را از نظر منطقی ممکن می‌داند و آن را در زمان و مکان و عدد ثابت مـی‌کند. در ایـن قسمت پامر گفت‌وگوی‌ فرضی‌ای‌ را میان آکـوئیناس و هیوم‌ برپا‌ می‌کند تـا آکـوئیناس از موضع خود دفاع کند، ولی در نـهایت پامـرْ آکوئیناس را از برآوردن توقع هیوم ناتوان نشان می‌دهد. سوم، هیوم با فرض اینکه از اشـکال‌های اول و دومـ‌ خود‌ در علّیت بگذرد، با مـعرفی خـدا بـه‌عنوان علت اول مخالف اسـت. سـخن هیوم این است کـه اگـر خدا به دلیلِ داشتن وجود بنفسه می‌تواند علّت اول برای این جهان باشد‌، چرا‌ خـود جـهان‌ نتواند وجود بنفسه داشته باشد و

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۳)


خـودش عـلّت خودش باشد؟ کـانت نـیز در ایـن اشکال با هیوم هـم‌سخن است‌ که نمی‌توان اصل علیت را به قلمروی غیر حس و تجربه سرایت‌ داد‌ و خدا‌ را علت اول معرفی کـرد. داوری پامـر در مورد اشکالات هیوم، مکی و کانت آن اسـت کـه تـعریف ‌‌حـداکثری‌ دلیـل جهان‌شناختی از اصل جـهت کـافی و اصل علیت درست نیست و با عرضۀ تعریف‌ حداقلی‌ از‌ اصل جهت کافی و اصل علیتْ علت‌های طبیعی ثـابت مـی‌شوند و نـیازی به وجود خدا نیست.

پامر‌ سپس بـه اشـکال کـانت بـر این دلیـل مـی‌پردازد. کانت می‌گوید تصور موجود ضروری‌ تصوری بی‌معناست؛ چراکه از‌ نظر‌ او وجود محمول نیست. کانت، بر اساس این اشکال، معتقد است این دلیل، خاصیت پسینی خود را از دست می‌دهد و همچون دلیـل وجود‌شناختی دلیلی پیشینی می‌شود. در اینجا پامر خود وارد‌ قضاوت می‌شود. او معتقد است دلیل جهان‌شناختی از وجود خدا، که از راه تجربه به دست آمده است، به تصور ضرورت خدا می‌رسد و برخلاف دلیل وجود‌شناختی دلیـلی پیـشینی نیست. وی سپس‌ با‌ بیان روایت تیلیش می‌گوید روایت او از اشکال‌های هیوم و دیگران مصون است، اما ویژگی عقلی و استدلالی خود را از دست می‌دهد و دلیلی ایمان‌گرایانه می‌شود.

دلیل از راه نظم

عامه‌پسندترین دلیل‌ برای‌ اثـبات وجـود خدا دلیل از راه نظم است. این دلیل نوعی دلیل جهان‌شناختی پسینی است. اما برخلاف دلیل‌های جهان‌شناختی‌ای که گذشتند، قیاسی نیست بلکه استقرائی‌ـ‌تمثیلی است. مـطرح‌کنندگان آن ارسـطو‌، آکوئیناس‌، پیلی، تننت، تیلور، بـرتوتچی، پلانـتینگا و سویینبرن، و منتقدان آن هیوم، کانت، داروین و دوکینز هستند.

پامر ابتدا روایت پیلی را از دلیل از راه نظم بیان می‌کند. او با مشاهده و استقرای‌ نظم‌ در‌ موجودات آغاز می‌کند و سپس بـا‌ قـانون‌ تمثیل‌ از راه شباهت‌های آنها بـا سـاخته‌های انسان، به شباهت علت ساخته‌های انسان با علت موجودات، یعنی موجود عاقلی به نام خدا‌، می‌رسد‌. نخستین‌ اشکال بر دلیل نظمْ عدم قطعیت دلیل استقرائی‌ـ‌تمثیلی‌ است‌. پامر اشکال اولیه را بـه ایـن صورت پاسخ می‌دهد که خودِ

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۴)


طرفداران دلیل نظم نیز قبول دارند که دلیل‌ استقرائی‌ـ‌تمثیلی‌، قطعی‌ نیست تا امکان فرضیه‌های بدیل را ناممکن سازد؛ اما آنان‌ معتقدند درجۀ احتمال آن تا حدی اسـت کـه می‌توان فـرضیه‌های بدیل را رد کرد.

سپس سه اشکال هیوم‌ به‌ دلیل‌ نظم مطرح می‌شوند. اشکال نخست منحصربه‌فرد بودن عالم اسـت که مانع‌ از‌ برقراری تمثیل میان آن و هر چیز دیگر در دلیل نظم مـی‌شود. اشـکال دوم کـثرت تبیین‌های علّی‌ است‌ که‌ باعث می‌شود بتوانیم برای نظم این عالم تبیین‌هایی غیر از تبیین دلیل‌ نظم‌، مـثلاً‌ ‌ ‌تـبیین خودارجاعی رشد و نمو جهان یا فرضیه اپیکوری، را روا بداریم. اشکال سوم اصل‌ تناسب‌ اسـت‌ کـه بـنابر آن باید میان معلول و علت تناسب برقرار باشد. بر اساس اصل تناسب‌، خدایی‌ که دلیل نـظمْ ما را به او رهنمون می‌شود، خدایی ناقص و محدود همچون‌ خود‌ طبیعت‌ است.

پامر سـپس به‌طور مفصل وارد اشکال دارویـن و دوکـینز می‌شود و نظریۀ انتخاب طبیعی یا‌ تکامل‌ انواع را مطرح می‌کند. پامر نشان می‌دهد که نمی‌توان با نظریۀ داروین، دلیل‌ از‌ راه‌ نظم را رد کرد؛ چراکه نظریۀ انتخاب طبیعی صرفاً نظریۀ رقیبی برای دلیل از راهـ‌ نظم‌ است و نمی‌تواند از نظر منطقی، امکان فرضیۀ خدا را به‌عنوان تبیین نظم‌ عالم‌ رد‌ کند. چه‌بسا ــ همان‌طور که برخی از شاگردان داروین قائل هستند ــ نظریۀ داروین انکارکنندۀ‌ فرضیۀ‌ خدا‌ نباشد، بلکه خدایی وجود داشـته بـاشد که آفرینش او شکل نظریۀ تکامل‌ و انتخاب‌ طبیعی را دارد.

پس از اشکال داروین بر دلیل نظم، دلیل‌های نظم صورت دیگری به خود‌ می‌گیرند‌ که به «نظریه‌های نظم پس از داروین» مشهور هستند. تمپل، تننت، آ. اِ‌. تیلور‌، بـرتوسی و وارد از الاهـیدانانی هستند که با‌ تکیه‌ بر‌ ظرفیت اخلاقی، قوۀ روحانی، رشد ذهنی، آگاهی‌ زیبایی‌شناختی‌ و خلاقیت بشر معتقدند که این پدیده‌ها را هرگز نمی‌توان در نظریۀ انتخاب طبیعی‌ جای‌ داد و باید مستقیماً به خـدا‌ مـنتسب‌ کرد. اما‌ پامر‌ این‌ روایت از دلیل نظم را با‌ نظریۀ‌ پدیدارگرایی هاکسلی رد می‌کند و معتقد است باید راه را برای تبیین کاملاً‌ مادی‌ این نوع پدیده‌ها باز گذاشت.

همچنین‌ بعد از اشکال داروین‌ بـر‌ دلیـل نـظم، روایت دیگری از‌ دلیل‌ نظم عـرضه شـده اسـت که به «نظم غایت‌شناختی انسان‌انگارانه» معروف است. بر اساس‌ این‌ روایت

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۵)


اگرچه ممکن است نظریۀ‌ تکامل‌ از‌ عهدۀ توضیح فرایند‌ گسترش‌ انـواع بـربیاید، امـا چراییِ‌ وجود‌ ابتدایی آنها را تبیین نمی‌کند. اینکه در زمـان خـاصی بسیاری از عوامل گوناگون جمع‌ شوند‌ تا عالمی را بیافرینند که به‌طور‌ بی‌نظیری‌، برای موجودات‌ زنده‌ مناسب‌ باشد فقط با اعـتقاد‌ بـه خـدایی شخصی قابل تبیین است. طبق نظر پامر مهم‌ترین اشکال ایـن روایت این است‌ که‌ پیروان نظریۀ تکامل می‌توانند به آن‌ چنین‌ پاسخ‌ بدهند‌ که‌ پیدایش اولیۀ مولکول‌ها‌ نـیز‌ حـاصل گـذراندن مراحل بسیار زیاد، پیاپی و کندی است که بر روی ترکیب‌های ساده انـجام شـده است‌ و بنابراین‌ هیچ‌ چیزِ آماده و منظمی در ابتدا وجود نداشته‌ است‌.

در‌ آخر‌ پامر‌ وارد‌ روایت سویینبرن از دلیل نـظم مـی‌شود کـه از راه نظم زمانی است، یعنی نظمی که بر هماهنگی عالم با قانون‌های ثـابت تـمرکز مـی‌کند؛ قانون‌های فیزیکی، شیمیایی و زیست‌شناسی‌ای‌ که در تمام زمان‌ها بدون دخالت و وابستگی انسان‌ها وجود دارند. از نـظر سـویینبرن دلیـل نظم با تمرکز بر نظم زمانی، از اشکال هیوم ــ که نظم را بر پایۀ جبر‌ ذهـن‌ انـسان می‌داند ــ می‌رهد؛ زیرا جهان نظمی تغییرناپذیر و غیروابسته به انسان دارد و این‌طور نیست که، طبق جـبر ذهـن انـسان‌ها، برای فهم‌پذیر ساختن جهان متفاوت شود. علاوه بر این سویینبرن‌ معتقد‌ است تمرکز دلیـل نـظم بر نظمِ زمانی نمی‌گذارد تبیین‌های علمی به‌عنوان بدیل آن عرضه شوند؛ چراکه تبیین‌های عـلمی فـقط از عـهدۀ تبیین چگونگی‌ نظم‌ زمانی برمی‌آیند (یعنی اینکه چگونه‌ پدیده‌ها‌ بر اساس قانون‌های خاصی عمل مـی‌کنند)، امـا از عهدۀ تبیین چراییِ نظم زمانی برنمی‌آیند (یعنی اینکه چرا این ارتباط مـیان پدیـده‌ها و قـانون‌ها وجود دارد‌). سویینبرن‌ در پاسخ به اینکه‌ چرا‌ فرضیۀ خداباوری را به‌عنوان تبیین این نظم پیشنهاد می‌کند، اصـل سـادگی را دلیل مـی‌آورد. او معتقد است سادگیِ یک تبیینْ احتمال درستی آن را افزایش می‌دهد، و فرضیۀ خداباوری فـرضیۀ سـاده‌ای‌ است‌. او دلایلی را برای اثبات سادگی فرضیۀ خداباوری عرضه می‌کند، اما نظر پامر آن است که سویینبرن نـمی‌تواند اثـبات کند که فرضیۀ خداباوری واقعاً ساده است.

بنابراین پامر تحلیل نهایی‌ خـود‌ را در‌ مـورد دلیل از راه نظم به این صورت بیان مـی‌کند کـه تـبیین خداباورانه در دلیل از راه‌ نظم تنها یکی از نـظریه‌های بـدیلِ موجود برای تبیین نظم در‌ طبیعت‌ است‌.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۶)


دلیل از راه معجزه‌ها

دلیل از راه معجزه‌ها دلیلی پسینی بـرای اثـبات وجود خداست؛ چون با اسـتفاده ‌‌از‌ تـجربه‌ها، هرچند تـجربه‌های غـیرعادی مـعجزه‌آمیز، به وجود خدا می‌رسد. این دلیل را نمی‌توان‌ گـونه‌ای‌ از‌ دلیـل جهان‌شناختی به حساب آورد؛ زیرا از تجربه‌های عادیِ حرکت، علّیت و امکان استفاده نمی‌کند که‌ بـا اسـتنتاج‌های عقلی از آنها به وجود خدا بـرسد، بلکه از پدیده‌های غیرعادی‌ اسـتفاده مـی‌کند و ادعا می‌کند‌ که‌ می‌توان آنـها را نـاشی از قدرت فوق‌طبیعی خدا دانست. طرفداران این دلیل باتلر، سویینبرن، همبرگر، لوئیس، هالند و تـیلیش، و مـنتقدان آن هیوم، مک‌کینون و فلو هستند.

هـیوم دو اشـکال بـر این دلیل مـی‌گیرد‌. اشـکال اول نامحتمل بودن ذاتی مـعجزه‌ها، بـه دلیل نقض قانون طبیعت، است. باتلر و همبرگر به اشکال هیوم پاسخ‌هایی می‌دهند که مـیل و کـولمن آنها را نمی‌پذیرند. مک‌کینون و فلو نیز ایـن اشـکال هیوم‌ را‌ بـه صـورت‌های مـختلف تقریر می‌کنند. پامر پاسـخ لوئیس را به اشکال هیوم کافی می‌داند؛ زیرا او ناسازگاریِ موجود در سخن هیوم را دریافته است. هیوم از یک سـو بـا تردید‌ در‌ اصل علیّت، دلیل جهان‌شناختی را زیـر سـؤال مـی‌برد و از دیـگر سـو با تقویت هـمان اصـل علّیتْ دلیل از راه معجزه‌ها را رد می‌کند. اما این اشکال با کشف ناسازگاری‌ در‌ سخن هیوم فیصله پیدا نمی‌کند. پامـر بـا روایـت این اشکال از سوی فلو موافق است و پاسـخ مـفصل سـویینبرن را بـه آن نـمی‌پذیرد. اشـکال دوم هیوم، ناکافی بودن بیّنه برای‌ تأیید‌ معجزه‌ها‌ است. هیوم برای این ادعای‌ خود‌ دلایلی‌ دارد: ۱٫ شاهدانی باشعور و تحصیلات که احتمال فریب خوردن و فریب دادن آنان نباشد، به قدر کفـایت وجود ندارند؛ ۲٫ بشر به‌طور طبیعی عاشق‌ شایعه‌سازی‌ در‌ مورد چیزهای عجیب و غیرعادی است، به‌ویژه خداباوران که‌ حاضرند‌ برای تبلیغ باورهایشان دروغ بگویند؛ ۳٫ اصولاً معجزه‌ها در میان ملت‌های نادان و بی‌فرهنگ و تمدن به‌وفور دیده مـی‌شوند؛ ایـن نشان‌دهندۀ این‌ است‌ که‌ مردم نادان به دلیل ناآگاهی از قانون‌های طبیعتْ پدیده‌های طبیعی‌ را معجزه می‌خوانند؛ ۴٫ بینۀ معجزه برای تأیید نظام دینی خاصی، مثلاً اسلام، از بینۀ معجزه برای تأیید نـظام‌ دیـنی‌ خاص‌ دیگر، مثلاً مسیحیت، متفاوت است و این تفاوت‌ها با یکدیگر تناقض دارند‌. بنابراین‌ اگر هم معجزه‌ای قدرت داشته باشد که نظام دینی خاصی را ثـابت کـند معجزه‌ای از نظام‌ دینی‌ دیگر‌ هـمان قـدرت را برای نابودی آن

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۷)


دارد. بنابر نظر پامر، پاسخ سویینبرن‌ به‌ این‌ اشکال هیوم کافی است. سویینبرن معتقد است دلیل عملی هیوم برای ردّ معجزه‌ها حاصل‌ اختلاط‌ مـلاک‌های‌ بـسیاری است که برای ارزیـابی بـینه به کار گرفته می‌شوند و البته به گفته هیوم‌ در‌ توضیح آن ملاک‌ها بسیار مبهم است.

بعد از فراغت از اشکالات هیوم، روایت‌ سویینبرن‌، روایت‌ هالند و روایت تیلیش از دلیل از راه معجزه‌ها، و سپس اشکالات هر کدام بـه تـفصیل‌ مطرح‌ می‌شوند. روایت سویینبرن این است که می‌توان بینه‌ای اضافی در روند دلیل از‌ راه‌ معجزه‌ها‌ مطرح کرد که طبق آن هم وقوع معجزه‌ها ثابت شود و هم وقوع معجزه‌ها بر وجود‌ خدا‌ دلالت کـند. آن بـینۀ اضافی ایـن است که آن پدیده، در واقع‌، در‌ مقام‌ اجابت خدا نسبت به یک درخواست واقع شده باشد. اما اشکال روایت سویینبرن ایـن است‌ که‌ اثبات‌ یک پدیدۀ فوق عادی (معجزه و مداخلۀ الاهی) بـا پدیـدۀ فـوق عادی دیگر‌ (اجابت‌ الاهی) نه‌تنها چندان کمکی نمی‌کند، بلکه آن را غیرقابل‌قبول‌تر نیز می‌سازد و اصولاً اگر بینه‌ای اضافی در‌ دلیل‌ بـه ‌ ‌کـار گرفته شود، آن دلیل برای خداناباوران کارایی نخواهد داشت. روایت‌ هالند‌ این است کـه تـعریف مـعجزه‌ها را به‌ تعریف‌ ممکنی‌ تغییر دهیم و بگوییم معجزه‌ها اتفاق‌هایی هستند که‌ تبیین‌هایی‌ کاملاً طبیعی دارند و در درون چـارچوب دینی اهمیت پیدا می‌کنند. روایت هالند نیز‌ دچار‌ اشکالی همچون روایت سویینبرن اسـت‌ و آن‌ اینکه دلیل‌ از‌ راهـ‌ مـعجزه‌ها را به چشم‌انداز شخص خداباور‌ منحصر‌ می‌کند، به‌طوری‌که معجزه‌ها در اصل به رویکرد خداباورانه یا غیرخداباورانه مربوط هستند‌. تیلیش‌ نیز معجزه‌ها را پدیده‌هایی نمادین می‌داند‌ که خدا را در‌ حکم‌ منشأ وجود متجلی می‌کنند. اشکال‌ روایـت‌ تیلیش نیز این است که در آن، تجربۀ دگرگون‌شدن شخص خداباور فوق‌العاده مهم‌ تلقی‌ شده است، در حالی که‌ دگرگونی‌ شخص‌ دریافت‌کنندۀ معجزه ربطی‌ به‌ منشأ صدور آن ندارد‌. اعتقاد‌ راسخ کسی به صدق یک گـزاره هـرگز باعث صدق آن نمی‌شود. این نوع دلیل‌ به‌ ایمانِ پیشینی نیاز دارد که انسان‌ بتواند‌ با آنْ‌ معجزه‌ را‌ تجلی خدا بداند.

در‌ نهایت موضع پامر در این دلیل آن است که وقوع معجزه بنابر هـمۀ روایـت‌های مختلف‌ دلیل‌، فوق‌العاده نامحتمل است. تأکید بر اینکه‌ معجزه‌ ناقض‌ قانون‌ طبیعت‌ است و همچنین تأکید‌ بر‌ اینکه معجزه اتفاق خاصی است که باید به آن ایمان داشت، معجزه

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۸)


را به‌صورت چـیزی تـبیین‌ناپذیر‌ و بنابراین‌ نامحتمل‌ درمی‌آورد. علاوه بر این، این دلیل فقط‌ در‌ چارچوب‌ اعتقاد‌ دینی‌ عمل‌ می‌کند؛ از نظر خداباوران خدایی وجود دارد که معجزه‌ها فعل او هستند، اما از نظر خداناباوران خدایی وجود ندارد کـه چـیزی فـعل یا تجلی او باشد.

دلیل‌ اخـلاقی

دلیـل اخـلاقی، دلیلی پسینی برای اثبات وجود خداست که از تجربۀ فعل اخلاقی بشری استفاده می‌کند. طرفداران آن اسکوتس، اُکِم، لوتر، کلوین، دکارت، لاک، برکلی، کـانت، بـارت، بـرونر، نیبور‌، بولتمان‌ و لوئیس، و منتقدان آن آکوئیناس، لایب‌نیتز، سویینبرن، هـابز، هـیوم و نیلسن هستند. دلیل اخلاقی به‌صورت مختصر دو مقدمه دارد: مقدمۀ اول این است که ارزش‌های اخلاقیِ مطلق و عینی وجود دارند. مقدمه‌ دومـ‌ ایـن اسـت که بدون وجودِ خدا ارزش‌های مطلق و عینی نمی‌توانند وجود داشـته باشند؛ بنابراین خدا وجود دارد.

پامر ابتدا برای اثبات عینی‌گرایی در‌ اخلاق‌، که پایۀ دلیل اخلاقی است‌، تلاش‌ می‌کند. سـپس بـه‌تفصیل وارد روایـت کانت از دلیل اخلاقی می‌شود. دلیل اخلاقی کانت برای اثبات خدا دو مـقدمه دارد: مـقدمۀ اول آن است که‌ ارزش‌های‌ اخلاقی مستقل از الزام‌ خدا‌ وجود دارند و مقدمۀ دوم آن است که به کار بستن عـملی ایـن ارزشـ‌های اخلاقی بدون فرض وجود خدا امکان‌پذیر نیست. در توضیح مقدمۀ اول باید گفت در مـورد ارزشـ‌های اخـلاقی‌ دو‌ ایده وجود دارد: یکی اینکه ارزش‌های اخلاقی به الزام خدا بستگی دارند و دیگری اینکه ارزش‌های اخـلاقی از الزام خـدا مـستقل هستند. کانت برای آنکه اخلاقی بودنِ عمل اخلاقی حفظ شود‌ ایدۀ‌ دوم را‌ می‌پذیرد، یعنی ایـنکه عـمل اخلاقی عملی اختیاری است که هرگز اجبار یا مداخلۀ کسی در آن راه‌ ندارد و فـرد خـود را نـسبت به آن مسئول می‌داند. اگر ارزش‌های‌ اخلاقی‌ به‌ حکم خدا تعیین شوند ما مجبور بـه پذیرش قـاعده‌هایی می‌شویم که به ما تحمیل شده‌اند و دیگر عمل ‌‌اخلاقی‌ ما نیستند، بلکه عـمل مـصلحت‌اندیشانۀ مـا هستند که از روی طمع پاداش و یا‌ از‌ روی‌ ترس از عذاب انجام داده‌ایم. از این‌رو کانت معتقد است آنچه مـا را بـه فعل‌ اخلاقی ملزم می‌کند الزام خدا نیست، بلکه الزام مطلق است. حال این الزامـ‌ مـطلق مـا را به‌ چه‌

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۹)


چیزی می‌خواند؟ به رسیدن به برترین خوبی. برترین خوبی قطعاً ناظر به نتیجۀ اعـمال، مـثلاً خـوشبختی فرد عامل اخلاقی نیست بلکه ناظر به انگیزۀ اعمال است. انگیزۀ خـوب چیست؟ انـگیزۀ خوب به معنای‌ عمل به وظیفۀ خود است. وظیفۀ ما چیست؟ وظیفۀ ما از راه دو ملاک تعمیم‌پذیری و خودسازگاری آشـکار مـی‌شود: اینکه به کاری عمل کنیم که شیوۀ عمل ما بتواند به‌صورت قـانونی عـام دربیاید‌ و خودمتناقض‌ هم نباشد. اگر این‌گونه اسـت عـقل انـسان به‌تنهایی برای کشف و الزام انسان به ارزش‌های اخـلاقی کـافی است و این سؤال پیش می‌آید که کانت چگونه جایی برای خدا در اخلاق بـاز‌ می‌کند؟ از‌ ایـنجا به بعد کانت وارد توضیح مـقدمۀ دوم دلیـل خود مـی‌شود کـه بـنابر آن اگرچه اخلاق در مقام نظر از خدا اسـتقلال دارد، امـا در مقام عمل بدون فرض‌ وجود‌ خدا امکان ندارد. او این‌گونه توضیح می‌دهد کـه انـسان الزام مطلق به رسیدن به برترین خـوبی دارد و از راه انجام وظیفه سعی مـی‌کند کـه به برترین خوبی برسد، امـا‌ هـیچ‌ تضمینی‌ وجود ندارد که به آن‌ برسد‌ و ممکن‌ است با دخالت عواملی کـه خـارج از کنترل او هستند به هدف اخـلاق نـرسد و اخـلاق بیهوده و بی‌معنا شـود. کـانت در این‌ مرحله‌ از‌ دلیل، از «خـوبِ کـامل و تحقق‌یافته» به‌عنوان هدف اخلاق‌ سخن‌ می‌گوید، در خوبِ کامل دیگر فضیلت اخلاق با خوشبختی فـرد عـامل اخلاقی یکی می‌شود و فضیلت و خوشبختی یـک‌جا نـصیب انسان‌ مـی‌شوند‌. در‌ ایـنجاست کـه نیاز به فرض وجـود خدا به وجود می‌آید‌: خدا، به‌عنوان خوبِ کامل و تحقق‌یافته، هم امکان رسیدن به این مـرحله را پیـش چشم انسان ترسیم می‌کند و هم‌ بـا‌ قـدرت‌ مـطلق خـود، سـرانجام در جهان دیگر، بـرای انـسان امکان رسیدن به‌ این‌ مرحله را فراهم می‌آورد.

دلیل اخلاقی کانت از نظر پامر اشکالاتی دارد: نخست، موضع کـانت در‌ مـورد‌ خـوشبختی‌ فرد عامل اخلاقی خودمتناقض است. کانت یـک‌جا انـسان را دارای الزام مـطلق‌ بـه‌ فـضیلت‌ مـی‌شمارد و اینکه کار خوب را فقط با انگیزه و ارادۀ خوب انجام دهد و هیچ کاری‌ به‌ نتیجۀ‌ آن نداشته باشد، اما در جای دیگر ترکیب فضیلت و خوشبختی را مطرح می‌کند و خوشبختی‌ را‌ جزء ضروری عـمل اخلاقی معرفی می‌کند. دوم، توضیح نمی‌دهد چرا باید خوشبختی جزء‌ ضروری‌ عمل‌ اخلاقی باشد. در حالی‌که ما می‌بیینم در بسیاری از موارد، رشد بیشتر اخلاقی وقتی‌ حاصل‌ می‌شود که فرد دغدغۀ کمتری نسبت بـه خـوشبختی خود داشته باشد. سوم، اینکه‌ «خدا‌ می‌تواند‌ به هماهنگی

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۰)


فضیلت و خوشبختی برسد و طبق آن انسان هم خواهد توانست» معقول نیست، مگر انسان‌ می‌تواند‌ هر کاری که در توانایی خدا هست انجام دهد؟ چـهارم، کـانت می‌گوید وظیفۀ‌ اخلاقی‌ ماست‌ که به برترین خوبی برسیم، و بعد با کمک گرفتن از اصل «الزامْ بر توانایی دلالت‌ می‌کند‌» به‌ این نتیجه مـی‌رسد کـه رسیدن به برترین خوبی بـرای مـا ضروری و ممکن‌ است‌. اما نهایت چیزی که او می‌تواند نتیجه بگیرد این است که برترین خوبی یک مفهوم سازگار‌ و منسجم‌ است، و این مطلب اصلاً دلالت بر این نـدارد کـه باید به آن‌ رسـید‌ یـا باید موجودی را به نام خدا‌ فرض‌ کرد‌ که به کمک او بتوان به برترین‌ خوبی‌ رسید.

سپس نوبت به دلیل اخلاقی پیروان نظریۀ امر الاهی می‌رسد. اوئن، ادمز‌ و برچ‌ معتقدند با مـشاهدۀ اخـلاق به‌منزلۀ‌ قانون‌ها‌ و امرها نیاز‌ داریم‌ که‌ برای آنها امرکننده و قانون‌گذار در نظر‌ بگیریم‌. خدا امرکننده و قانون‌گذار آنهاست؛ چراکه جز امر خدا نمی‌توان منشأیی را برای‌ خوب‌ بودن امرها و قانون‌ها و الزام ما به‌ عـمل کـردن به آنـها‌ پیدا‌ کرد. اشکال این دلیل این‌ است‌ که نخست، اگر خدا امرکنندۀ قانون اخلاقی است، راه ابلاغ امـرهای او چیست؟ اگر‌ کتاب‌ مقدس و وحی است آن‌وقت این‌ سؤال‌ پیش‌ می‌آید کـه مـیزان‌ دخـالت‌ خدا در تألیف کتاب‌های‌ مقدس‌ چقدر است؟ و چرا خداباوران این‌قدر در عمل به دستورات اخلاقی که از کتاب مقدس گرفته‌اند‌ مـتفاوت‌ ‌ ‌عـمل می‌کنند؟ دوم، اگر امر خدا منشأ‌ اخلاق‌ باشد دیگر‌ اخلاق‌ زائد‌ می‌شود و آنچه باقی می‌ماند‌ امـر و خـواست خـداست؛ زیرا ما ملزم به تبعیت از امرهای خدا هستیم. در این صورت‌ کاری‌ به اخلاق نداریم و هیچ‌گاه نـوبت به‌ این‌ نمی‌رسد‌ که‌ از‌ خود سؤال کنیم‌ آیا‌ امر خدا خوب است و آیـا من باید به آن عـمل کـنم. سوم، اگر خوبی عمل اخلاقی‌ به‌ امر‌ خدا بستگی داشته باشد به خودسرانه بودن‌ اخلاق‌ منتهی‌ خواهد‌ شد‌ و خدا‌ خواهد توانست به هر چیزی امر کند، حتی اگر از نظر اخلاقی نـفرت‌انگیز باشد. این نتیجه ما را به این مطلب رهنمون می‌شود که ما، جدای از‌ امر خدا، درکی از قانون اخلاقی داریم و خودمان به تنهایی قادریم یک امر اخلاقی را تشخیص دهیم. چهارم، حتی اگر خـدا را مـنشأ قانون‌های اخلاقی بدانیم، او را منشأ الزام‌ اخلاقی‌ نمی‌دانیم. ممکن است از خود سؤال کنیم که آیا باید به امر خدا عمل‌کنیم. الزام اخلاقی، بنا بر قول کانت، الزامی است که از تصمیم مختارانه و مـستقل انـسان نشئت‌ می‌گیرد‌ و با انگیزۀ اطاعت یا ترس نیست.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۱)


موضع پامر این است که دلیل اخلاقی از همۀ دلیل‌های دیگر، که در این کتاب ذکر شده‌اند‌، ضعیف‌تر‌ است و فقط می‌تواند به‌عنوان فـرض‌ شـخص‌ خداباور یعنی فرض منشأبودن خدا برای جهان و نیز برای اخلاق، مورد بررسی قرار بگیرد. اگر دلیل اخلاقی، قانون‌های اخلاقی را به‌منزلۀ پدیده‌هایی در نظر‌ بگیرد‌ که خدا منشأ آنهاست‌، صورت‌ دلیـل جـهان‌شناختی را پیـدا می‌کند و در معرض تمام اشکال‌هایی قـرار مـی‌گیرد کـه بر دلیل جهان‌شناختی وارد شدند. مهم‌ترین اشکال این است که تبیین‌های بدیل دیگری برای تبیین قانون اخلاقی وجود‌ دارند‌، مثل اینکه قـانون اخـلاقی از قـوانین تعمیم‌پذیر و سازگاری برمی‌آید که عقل انسان تشخیص مـی‌دهد، یـا اینکه قانون اخلاقی نیازی اجتماعی است که بشر برای حفظ شهروندی خود در جامعه به‌ آن‌ پای‌بند است‌، یا ایـنکه بـنابر نـظریۀ تکاملْ قانون اخلاقی برای بقای نوع ضروری است و انتخاب طـبیعیْ آن را به‌ وجود می‌آورد. دلیل اخلاقی اگر صورت دلیل جهان‌شناختی را نداشته باشد‌ نیز‌ مصادره‌ به مطلوب است. از اول خدایی را فـرض کـرده اسـت که منشأ قانون‌های اخلاقی باشد. دلیل اخلاقی ‌‌امر‌ الاهی نیز بـاطل اسـت؛ زیرا یا می‌گوید خدا به خوبی‌ها امر می‌کند که‌ در‌ این‌ صورت از قبل به ارزش‌های اخلاقی مستقل اعـتقاد دارد، و یـا مـی‌گوید امر خدا تعیین‌کنندۀ خوبی‌هاست‌ که در این صورت اخلاق را زائد اعلام می‌کند.

دلیل عـمل‌گرایانه

هـمۀ دلیـل‌هایی‌ که تا اینجا بررسی‌ کردیم‌ در پی اثبات وجود خدا بودند خواه از راه پیشینی و تحلیل تعریف خـدا، هـمچون دلیـل وجود‌شناختی، و خواه از راه پسینی و تحلیل تجربه‌های ما، همچون دلیل جهان‌شناختی، دلیل از راه نظم، دلیل‌ از راه معجزه‌ها و دلیـل اخـلاقی. اما دلیل عمل‌گرایانه از راه دیگری می‌رود؛ این دلیل بر پایۀ مصلحت، یعنی فایده‌های عملی، باورداشتن بـه خـدا اسـتوار است. طرفداران آن پاسکال، باتلر و جیمز، و منتقدان‌ آن‌ اسمیت، مور، فروید، دیدرو، پنهوم، مارتین، آیـر، لاوجـوی، بوُده و هیک هستند.

پامر در این دلیل ابتدا به روایت پاسکال می‌پردازد که بـه «شـرط‌بندی» مـعروف است. پاسکال معتقد است انسان با‌ تصمیمی‌ اجتناب‌ناپذیر در مورد پذیرش یا ردّ وجود خدا رودررو است و هـرگز نـمی‌تواند از این تصمیم فرار کند؛ زیرا در آن صورت طوری

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۲)


زندگی می‌کند که گویی خدا وجـود نـدارد‌. در‌ ایـن تصمیم از آنجا که برهان‌ها نمی‌توانند یک طرف را تعیین کنند انسان باید با ملاحظه‌های عملی تـصمیم بـگیرد. مـلاحظۀ عملی، از دیدگاه پاسکال، آن است که شخص ببیند‌ در‌ کدام‌ صورت سود می‌کند: شـرط‌بندی بـر‌ سر‌ وجود‌ خدا یا شرط‌بندی بر سر عدم وجود خدا. در نتیجۀ این ملاحظه، محتاطانه‌ترین و معقول‌ترین کار آن اسـت کـه انسان وجود خدا‌ را‌ بپذیرد‌؛ چراکه در این صورت آنچه از دست می‌دهد‌ خوشی‌های‌ مـحدود دنـیاست و آنچه اقبال آن را به دست می‌آورد خوشی‌های ابـدی در جـهان دیـگر است. پاسکال دلیل خود را‌ این‌گونه‌ ادامه‌ مـی‌دهد کـه ممکن است کسی در برابر منطق شرط‌بندی مجاب‌ شود، اما این به معنای آن نـیست کـه به موضع تعهد شخصی نـیز رسـیده است. او پیـشنهاد مـی‌کند‌ کـه‌ انسان‌ علی‌رغم آنکه هنوز به خـدا بـاور پیدا نکرده است، همچون خداباوران‌ مؤمنانه‌ زندگی کند. این کار باعث مـی‌شود طـعم میوه‌های ایمان را بچشد و بخواهد همیشه از آنـها سهمی‌ داشته‌ باشد‌ و لذت بـبرد و بـنابراین خداباور شود.

پامر اشکالاتِ دلیـل عـمل‌گرایانۀ پاسکال را به‌ دو‌ بخش‌ تقسیم می‌کند. او اشکالات واردشده به خودِ شرط‌بندی را می‌پذیرد اما اشـکالات واردشـده به‌ پیشنهاد‌ زندگی‌ مؤمنانه را قـبول نـدارد. اشـکالات شرط‌بندی پاسکال چـنین‌اند: نـخست، اگر شرط‌بندی پاسکال را مـیان‌ وجـود‌ خدایان تمام ادیان و مذاهب مختلف و عدم آنها برقرار کنیم محاسبۀ سود و ضرر فوق‌العاده‌ پیـچیده‌ خـواهد‌ شد. دوم، دلیل پاسکال بسیار متأثر از چـشم‌انداز الاهـیاتی خود اوسـت کـه خـدا را‌ خدایی‌ می‌داند که بـه خداباوران پاداش می‌دهد و خداناباوران را عذاب می‌کند، اما الاهیات‌های دیگری‌ نیز‌ وجود‌ دارند، برای مثال الاهیاتی کـه خـدای بخشندۀ مطلقی را در نظر می‌گیرد که هـمه را‌ مـی‌بخشد‌ و انـتقام‌جو نـیست. سـوم، شرط‌بندی پاسکال از نـظر اخـلاقی قابل سرزنش است؛ چراکه‌ ممکن‌ است‌ شخص خداباور در آن با محاسبۀ مادی و برای مخالفت عمدی با بـینه‌هایی کـه پیـش روی‌ خود‌ دارد‌ بر سر وجود خدا شـرط بـسته بـاشد، ولی شـخص خـداناباور صـادقانه و بدون‌ غرض‌، با محاسبۀ بینه‌هایی که در دست دارد به نتیجۀ خداناباوری رسیده باشد و لجاجت و عمد در کارش‌ نباشد‌. چهارم، می‌توان سود‌ها و ضررهای خداباوری و خداناباوری را جور دیگری نیز محاسبه کـرد‌؛ فروید‌ این کار را می‌کند. او ضررهای خداباوری‌ و سودهای‌ خداناباوری‌ را می‌شمارد و می‌گوید خداباوریْ

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۳)


کودک‌ماندگی را به‌ همراه‌ دارد و خداناباوری اتکا به خود، عقلانیت بیشتر، اجتماعی بودن، بلوغ کامل و مسئولیت‌پذیری را‌ در‌ پی خواهد داشت.

روایت جیمز‌ از‌ دلیـل عـمل‌گرایانه‌ بخش‌ بعدی‌ این فصل را شکل می‌دهد. جیمز‌ از‌ راه دو عامل ذهنی و عامل عملی برای اثبات صدق باور به خدا‌ استفاده‌ می‌کند. (۱) او عامل ذهنی را با‌ عنوان دلیل «حقِ باور‌ داشتن‌» مطرح مـی‌کند و تـوضیح می‌دهد که‌ چرا‌ باور به خدا، باوری است که حق داریم بر اساس دلیل‌های عملی در‌ مورد‌ آن تصمیم بگیریم و (۲) عامل عملی‌ را‌ با‌ عنوان دلیـل «ارادۀ‌ بـاور‌ کردن» مطرح می‌کند و توضیح‌ مـی‌دهد‌ کـه آن دلیل‌های عملی در باور به خدا کدام‌اند. جیمز از مجموع این دو‌ دلیلْ‌ صدق باور به خدا را ثابت‌ می‌کند‌.

جیمز در‌ توضیح‌ عامل‌ ذهنی می‌گوید (الف) برخی‌ از تخییرها در زنـدگی مـا هستند که تخییرهای واقـعی‌اند و مـا در تخییرهای واقعی حق داریم‌ بدون‌ بینه و بر اساس دلیل عملی تصمیم‌ بگیریم‌، و سپس‌ می‌گوید‌ (ب) تخییر‌ میان باور به‌ وجود‌ خدا یا باور به عدم خدا تخییر واقعی است. در توضیح (الف) مـی‌گوید تـخییر واقعی تخییری‌ است‌ که‌ زنده است نه مرده، یعنی برای ما‌ جذابیت‌ دارد‌ و به‌ آن‌ تعلق‌ خاطر داریم؛ خطیر است نه بی‌اهمیت، یعنی نتیجه‌های مهمی دارد و فرصتی منحصر به فرد و تکرارناپذیر اسـت؛ اجـتناب‌ناپذیر است، یـعنی تردید کردن در آن در حکم پذیرش طرف‌ ردّ است و نمی‌توان از انتخاب سر باز زد. در چنین تخییری نمی‌توان منتظر کامل شدن بـینه نشست، و حقِ باور داشتن بر اساس دلیل‌های عملی محرز است. در تـوضیح (ب) نـیز مـی‌گوید‌ تخییر‌ میان باور به وجود یا عدم خدا تخییری واقعی است چون هم زنده است (برای عـده‌ای ‌ ‌جـذاب است)، هم خطیر است (احتمال باور داشتن به امر صادق و سودهای نامحدودِ‌ دنـیا‌ و آخـرت در بـاور به وجود خدا، و احتمال از دست دادن امر صادق و سودهای نامحدودِ دنیا و آخرت در باور به عدم خـدا است) و هم‌ اجتناب‌ناپذیر‌ است (تردید در آن به‌منزلۀ‌ باور‌ به عدم خداست و گزینۀ سومی وجـود ندارد)؛ از این رو باور بـه خـدا عامل ذهنی را، که حقّ باور داشتن است، برآورده می‌کند، باید‌ دید‌ آیا عامل عملی را‌ نیز‌، که پیدا کردن دلیل‌های عملی است، برآورده می‌سازد.

جیمز در توضیح عامل عملی می‌گوید (الف) دلیل عملی بـرای صدق باور به چیزی این است که آن باور تغییرِ تجربی قابل‌ اثباتی‌ در زندگی فرد به وجود بیاورد و زندگی

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۴)


او را متحول سازد و (ب) باور به وجود خدا چنین تغییری را در زندگی شخص خداباور به وجـود مـی‌آورد. جیمز در توضیح (الف)، محتوای‌ باور‌ به خدا‌ را بیان می‌کند تا در مرحلۀ بعد بتواند ثابت کند تحول در زندگی شخص خداباور ناشی از‌ آن محتواست؛ محتوای باور به خدا باور به خیر بودن خدا‌ اسـت‌. او‌ در تـوضیح (ب) می‌گوید تغییری که باور به خیر بودن خدا در زندگی شخص خداباور به وجود می‌آورد ‌‌این‌ است که انسان را به خیر بودن متعهد، و زندگی او را اخلاقی می‌سازد‌؛ زندگی‌ اخلاقی‌ای‌ که الزام، وادارنـدگی و انـگیزش آن بیشتر از اخلاق بدون باور به خداست. نهایتاً جیمز از‌ مجموع دو عامل ذهنی و عملی، به صدقِ عمل‌گرایانۀ باور به وجود خدا می‌رسد‌.

از نظر پامر اشکالاتی‌ که‌ مارتین، آیر، لاوجوی، بوده و هـیک از دلیـل جـیمز گرفته‌اند وارد نیستند؛ چراکه جیمز وهـم و خـیال را تـجویز نمی‌کند و به محتوای باور بی‌توجه نیست، بلکه فقط در مواضع محدودی حق استفاده از‌ این نوع ملاحظات عمل‌گرایانه را می‌دهد که یکی از آن مواضع بـاور دیـنی اسـت. اما اشکالاتی که بر تصور تکاملی جیمز از صـدق وارد شـده است، از نظر پامر، قوی هستند‌؛ زیرا‌ باعث می‌شوند اگر زمانی و در جایی باور به وجود خدا تأثیر عملی مفیدی داشت بـاور بـه خـدا صادق باشد و اگر در زمانی و در جایی این تأثیر را نداشت آن باور‌ کـاذب‌ باشد. همچنین باور دینی در نظریۀ جیمز کاملاً زائد است؛ چراکه نظریۀ او نظریه‌ای اخلاقی است که با اخلاقِ سودگرایانه کـاملاً هـماهنگ اسـت. جیمز می‌گوید هرچه برای انسان مفید‌ است‌ صادق است و باید بـه آن عـمل کند و این قید که آن باورْ دینی هم باشد اضافی و زائد است.

پامر در اظهارات پایانی خود این‌گونه به این دلیـل خـاتمه مـی‌دهد‌ که‌ دلیل‌ عمل‌گرایانه در اینکه به ما‌ حق‌ می‌دهد‌ که در جایی که دلیل عـقلی کـافی بـرای اثبات یا رد باور به خدا وجود ندارد، از راهی دیگر به خدا‌ باور‌ داشته‌ بـاشیم، اشـکال نـدارد. همچنین از این جهت که‌ باور‌ به وجود خدا را دارای تأثیرات عملی مثبت و مفیدی می‌داند کـاملاً بـر حق است، اما اشکال دلیل عمل‌گرایانه این‌ است‌ که‌ می‌توان آن را برای نفی خـود آن بـه کـار برد‌. هم دلیل عمل‌گرایانۀ پاسکال و هم دلیل عمل‌گرایانۀ جیمز می‌توانند به‌خوبی برای اثبات خـداناباوری نـیز به کار روند؛ زیرا‌ خداناباوری‌ سودهای‌ فراوانی دارد که می‌تواند ملاک شرط‌بندی پاسکال را برآورده سـازد و تـأثیرات‌ عـملی‌

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۵)


مفیدی در زندگی انسان دارد که می‌تواند ملاک صدق باور جیمز را احراز نماید. ناگفته پیداست‌ دلیلی‌ کـه‌ بـتوان آن را برای اثبات ضدّ محتوای خود به کار برد ارزشی‌ ندارد‌.

شش‌ فـصل کـتاب، کـه شش دلیل برای اثبات وجود خدا هستند، در حالی پایان می‌یابند‌ که‌ پامر‌ نتیجه‌ای کلی در خـاتمۀ کـتاب نـمی‌گیرد و در مورد وجود خدا موضعی را اتخاذ نمی‌کند‌. اصولاً‌ موضوع این کتاب اثبات یـا ردّ وجـود خدا نیست، بلکه کفایت یا عدم‌ کفایت‌ برخی‌ از دلیل‌های اثبات وجود خداست. ضمن آنکه در همین مـوضوع نـیز پامر به نتیجه‌ای‌ تصریح‌ نمی‌کند و باب تحلیل‌های بیشتر و قوی‌تر را باز می‌گذارد. از نـظر مـا دستاورد پامر‌ در‌ این‌ کتاب آن است که در قـدم اول از قـوّت و تـیزی بسیاری از اشکال‌های این دلیل‌ها‌ کاسته‌ است و در مـواضع مـتعددی هیمنۀ انتقادهای هیوم، کانت، مکی و فلو را فروریخته‌ است‌. در‌ قدم دوم روایت‌های جدید و معاصری از ایـن دلیـل‌ها مطرح کرده و آنها را از اشکال‌های مـنتقدان‌ مـصون‌ دانسته‌ اسـت؛ هـرچند انـکار نکرده است که این روایت‌ها بـاعث مـی‌شوند این دلیل‌ها‌ به‌ دلیل‌هایی ایمانی یا بینه‌هایی اضافی فروکاسته شوند و ویژگی عـقلی و بـینۀ مستقل بودن خود را از دست‌ بدهند‌. ایـن کتاب موضوع مورد بـررسی خـود را تا درجه‌ای از یک تحلیل‌ جدید‌ و دقـیق پیـش می‌برد و راه را برای تحلیل‌های‌ دیگر‌ و اضافه‌ کردن دلیل‌های دیگرِ نظری و عملی برای وجود‌ خـدا‌ بـاز می‌گذارد. در ضمن استفادۀ این کـتاب از انـواع ابـزار آموزشی و نیز بـرقراری‌ گـفت‌وگو‌ میان صاحبان تقریرها و اشـکالات مـختلف‌، بدون‌ اینکه تقدم‌ و تأخر‌ زمانی‌ میان آنان لحاظ شده باشد، از‌ نکات‌ خواننده‌پسند و جذاب ایـن کـتاب است.

نگارندۀ این مرور، ترجمۀ ایـن کـتاب را‌ به‌ پایـان رسـانیده اسـت و این کتاب پس‌ از گذراندن فـرایند آماده‌سازی‌ به‌ چاپ خواهد رسید.

پی‌نوشت

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۹۶)


  1. پامر‌، مایکل‌، مسائل اخلاقی، ترجمه علی‌رضا آل‌بویه، پژوهشگاه عـلوم و فـرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴٫

پایان مقاله

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » پاییز ۱۳۹۰ ، سال سیزدهم – شماره ۵۱ (از صفحه ۱۷۷ تا ۱۹۶)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/981437
عنوان مقاله: معرفی کتاب (۲۰ صفحه)
نویسنده : پورمحمدی،نعیمه
چکیده :
کلمات کلیدی :

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۷)


‌ ‌‌‌مـسئله‌ خدا

نعیمه پورمحمدی۱

Michael Palmer (2001), The Question of God, An Introductory and‌ Sourcebook‌, London‌ and New York: Routledge, 359P.

کتاب مسئله خدا در آموزش سطوح عالی فلسفۀ دین، به‌ویژه‌ در مـقطع کـارشناسی ارشـد و دکتری، مورد رجوع اساتید و دانشجویان است. دکتر مایکل پامر‌، که دست توانایی در‌ نوشتن‌ کتاب‌های آمـوزشی دارد، در این کتاب گزارشی تحلیلی از تاریخچه و سرنوشتِ شش دلیل مهم برای اثبات وجود خـدا عرضه می‌کند. وی با اسـتفاده از ابـزار آموزشی از جمله تمرین، تصاویر، آشنایی‌ با متفکران، آشنایی با اصطلاح‌ها، خلاصه‌ها، گزیده‌هایی از متون کلاسیک، نمایه، ضمیمه‌ها، راهنمای رجوع به دایره‌المعارف‌های آزاد در اینترنت و معرفی آثار بیشتر برای مطالعه، این کتاب را به کتابی مرجع در‌ حـوزۀ‌

  1. عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۸)


فلسفۀ دین تبدیل کرده است. این ویژگیِ آثار پامر است؛ کتاب قبلی او، مسائل اخلاقی،۱۰۸ نیز به متن درسی مراکز آموزشی فلسفۀ اخلاق‌ تبدیل‌ شده است. پامر ابـتدا دسـتیار آموزشیِ دانشگاه مک‌مستر و دانشگاه ماربورگ بود. او در کالج مارلبرا و دانشگاه بریستُل نیز تحصیل کرد و پس از آن سال‌های زیادی مدیر گروه دین و فلسفه‌ در‌ مرکز زبان منچستر بوده است. عمدۀ این کتاب ادغام سخنرانی‌هایی اسـت کـه او سال‌ها پیش برای نخستین بار، در دانشگاه بریستل، به‌عنوان بخشی از دورۀ مقدماتی فلسفۀ دین ایراد‌ کرده‌ است‌. این سخنرانی‌ها بعدها، به همت‌ انتشارات‌ راتلیج‌ و با تجدید نظر خود پامر، به‌صورت کتاب مـسئله خـدا درآمده‌اند. سایر آثار منتشرشدۀ او عبارت‌اند از: فلسفۀ هنرِ پل تیلیش (۱۹۸۴‌)، اثر‌ شش‌ جلدی به نام پل تیلیش: آثار اصلی (ویرایش‌، ۱۹۹۰‌)، دین از دیدگاه فروید و یونگ (۱۹۹۷) و مسئله‌های اخلاقی در پزشکی (۱۹۹۹).

شش دلیل مهمی که پامـر آنـها را در‌ ایـن‌ کتاب‌ به‌طور مفصل تحلیل کرده اسـت، و در واقـع شـش فصل کتاب‌ هستند، عبارت‌اند از: دلیل وجودشناختی، دلیل جهان‌شناختی، دلیل از راه نظم، دلیل از راه معجزه‌ها، دلیل اخلاقی و دلیل‌ عمل‌گرایانه‌. پامر‌ در مقدمۀ کتاب می‌گوید: «دلیـل‌های زیـادی بـرای اثبات یا ردّ وجود‌ خدا‌ وجود دارند و این کـتاب در نـظر ندارد چکیده‌ای از آن دلیل‌ها باشد، بلکه ارزیابی انتقادی‌ای از‌ شش‌ دلیل‌ ــ که بدون شک مهم‌ترین دلیل‌ها برای اثبات وجود خدا در سـنت‌ الاهـیاتی‌ غـربی‌ هستند ــ عرضه می‌کند و گزیده‌هایی از برخی متن‌های اصلی مربوط به آنـها را پس‌ از‌ تحلیل‌ در اختیار می‌گذارد». پامر به گفتۀ خود در انتخاب متن‌های اصلیِ هر دلیل دقت‌ زیادی‌ کرده است کـه از قـدیمی‌ترین روایـت‌ها و انتقادها تا جدیدترین روایت‌ها و پاسخ‌ها را در‌ بر‌ بگیرند‌. او در مقدمه، در این باره، مـی‌نویسد: «بـرخی از منبع‌ها خود را به من‌ تحمیل‌ می‌کردند مثل اثر آکوئیناس به نام پنج راه، اثر پیلی در مورد نـظم‌، اثـر‌ هـیوم‌ در مورد معجزه‌ها، اثر پاسکال به نام شرط‌بندی و غیره. به اینها قطعه‌هایی را اضـافه کـرده‌ام‌ کـه‌ اگرچه بعضی از آنها ناآشنا هستند، اما دلیل مربوطه را به جهت‌ جذّابی‌ سوق‌ می‌دهند ــ کـه شـاید مـخالف با جهت مورد نظر من در شرح آن دلیل باشد‌؛ ــ‌ اما‌ این کار از نظر من کـاملاً سـودمند است. به هر حال من‌ معتقدم‌ چیزی جای خواندن منبع اصلی را نمی‌گیرد و اگـر بـگذاریم نـویسندگان سخن‌گوی خودشان باشند بهتر از آن‌ است‌ که صرفاً از راه نوشته‌های دیگران با آنان آشنا شـویم».

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۷۹)


دلیـل وجودشناختی‌

دلیل‌ وجودشناختی برای اثبات وجود خدا، دلیل پیشینی‌ است‌؛ یعنی‌ دلیلی کـه مـنوط بـه تجربه نیست، بلکه‌ بر‌ پایۀ تعریف و تحلیل وجود خداست. مطرح‌کنندگان این دلیل، قدیس آنسلم و دکـارت، طـرفداران آن‌ اسپینوزا‌، بارت، هارتسهورن، ملکم، پلانتینگا و کوردیگ‌، و منتقدان‌ آن نیز‌ گونیلو‌، آکوئیناس‌، هـیوم، کـانت و فـیندلی هستند.

در این‌ فصل‌ پامر پس از آنکه روایت اول آنسلم از دلیل را بیان می‌کند‌، اشکال‌ گونیلو را طرح می‌سازد و بـا بـیان‌ روایـت دوم آنسلم از‌ دلیل‌، اشکالِ گونیلو را رفع می‌کند‌. آنسلم‌ معتقد است تعریف خدا ایـن اسـت که در همۀ کمال‌ها و نیز کمالِ وجود‌، از‌ همه بزرگ‌تر است، پس خدا‌ بزرگ‌ترین‌ موجود‌ قابل‌تصور است. حال‌ اگـر‌ خـدا وجود نداشته باشد‌ خلاف‌ تعریف خدا و تناقض است؛ زیرا هر چیز دیگری کـه وجـود داشته باشد از او‌ بزرگ‌تر‌ خواهد بود و بزرگ‌ترین مـوجود قـابل‌تصور، دیـگر‌ بزرگ‌ترین‌ موجود قابل‌تصور‌ نخواهد‌ بود‌. اشکال گـونیلو بـر این‌ روایت این است که اگر دلیل وجودشناختی آنسلم را بپذیریم باید امور بی‌معنایی را نـیز‌ بـپذیریم‌؛ مثلاً می‌توانیم دلیل وجودشناختی‌ای بـرای اثـبات‌ وجود‌ جـزیرۀ‌ کـامل‌، ریـش‌تراش‌ کامل، ماشین کامل‌ و غیره‌ ترتیب دهـیم؛ چـراکه می‌شود جزیره‌ای را تصور کرد که کامل‌تر از آن امکان‌پذیر نباشد. آن‌وقت باید‌ پذیرفت‌ کـه‌ آن جـزیره در جایی وجود دارد، چون‌ اگر‌ وجود‌ نـداشته‌ باشد‌ بزرگ‌ترین‌ جزیرۀ قـابل‌تصور نـخواهد بود، بنابراین دلیل آنسلم تـجویزکنندۀ وهـم است. سپس آنسلم در واکنش به اشکال گونیلو، وارد مرحلۀ دوم دلیل خود می‌شود: وجود در تـعریف خـدا‌ ذاتی اوست و به تعبیری خـدا مـوجود ضـروری است نه مـمکن. وجـود فقط برای خدا ویـژگی ذاتـی است، در حالی‌که برای جزیره و ریش‌تراش ویژگی ممکن است و در این مثال‌ها نمی‌توان از‌ وجود‌ ممکن آنـها بـه وجود ضروری آنها رسید. خدا تـنها مـوجودی است کـه دلیـل وجـودشناختی را می‌توان در مورد او به کـار برد، چون عدمْ فقط برای او غیرقابل تصور‌ است‌.

در ادامه روایت دکارت از دلیل وجودشناختی می‌آید. مـفهوم خـدا در دلیل دکارت ایجابی است نه سـلبی. او تـعبیر مـوجود مـطلقاً کـامل را‌ به‌ کار مـی‌برد. خـدا، به‌منزلۀ موجود‌ مطلقاً‌ کامل، باید دارای همۀ کمال‌ها باشد، که کمال وجود یکی از آنهاست.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱۸۰)


سپس اشکال‌های کـانت و راسـل طـرح می‌شوند که پامر آنها را وارد می‌داند‌. اشکال‌ کـانت ایـن اسـت کـه‌ وجـودْ‌ ویـژگی یا خاصه نیست، به عبارتی وجود اصلاً محمول نیست. کیفیت یا حالتی وجود ندارد که وجود به آن برگردد یا به آن اشاره کند. بنابراین، اساس دلیل وجودشناختی، کـه‌ وجود‌ را باعث بزرگی یا کمال می‌داند، مخدوش است. از نظر کانت مرحلۀ دوم دلیل آنسلم نیز نمی‌تواند اشکال را رفع کند چون وجود ضروری هم همچون اصل وجود نمی‌تواند محمول‌ باشد‌؛ اینکه وجـودِ‌ ضـروری محمول باشد حاصل عدم تمایز میان قضیۀ ترکیبی و قضیۀ تحلیلی است. راسل نیز با طرح نظریۀ‌ توصیف‌ها با کانت هم‌سخن است و با تفکیک محمولِ دستوری از محمولِ‌ واقعی‌ نشان‌ مـی‌دهد که وجـود، محمولِ دستوری است نه محمولِ واقعی.

فیندلی منتقد دیگر این دلیل است. وی اظهار ‌‌تعجب‌ می‌کند که چرا کانت درنیافته است که این دلیـلْ بـرهانی برای اثبات وجود‌ خدا‌ نـیست‌، بـلکه برهانی است برای ردّ وجود خدا. طبق استدلال کانت این قضیه که «وجود ضروری‌ یعنی چیزی که امکان عدم نداشته باشد» حاصل خَلط قضیه تحلیلی و ترکیبی اسـت‌ و خـودمتناقض است، پس عدم‌ خدا‌ ثـابت مـی‌شود. به نظر می‌رسد پامر پاسخ ملکم به فیندلی را کافی می‌داند. ملکم نظر استاد خود، ویتگنشتاین، را به‌عنوان یکی از سنت‌های فلسفی متفاوت بیان می‌کند که طبق آن باید‌ معنای کلمه‌ها را از بافت عادی‌ای کـه در آن بـه کار رفته‌اند به دست آورد. اگر به بافت دینی نگاه کنیم می‌بینیم تصور «موجود ضروری» برای این است که به وجود‌ خدا‌ اشاره کند که موجودی ناقص و ممکن نیست. ملکم بـر ایـن اساس روایـتی از دلیل وجودشناختی عرضه می‌کند که از عرف دینی به دست آمده است: خدا موجود محدودی نیست. پس‌ وجـود‌ او معلول، اتفاقی یا حادث نیست، پس یا وجود او ضروری است یا نـاممکن و مـمتنع. وجـود خدا ناممکن نیست چون مفهوم وجود او خودمتناقض نیست، پس فقط این فرض‌ باقی‌ می‌ماند که وجود او ضروری اسـت. ‌ ‌پامـر در اینجا اشکال هیک را بر دلیل ملکم طرح می‌کند که بنا بر آن در مقدمه دلیـل وجـودشناختی مـلکم، ضرورت در معنای‌ ضرورت‌ عینی‌ به کار رفته است که‌ به‌ معنای‌ موجود غیراتفاقی، غیرمعلول و غـیرحادث است، اما در نتیجۀ دلیل، ضرورت به معنای ضرورت منطقی به کار رفته اسـت؛ این خلط و باطل‌ اسـت‌.

هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۱%B

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

دکمه بازگشت به بالا