گفت و گوی اسلام و مسیحیت
اشـاره
اسلام و مسیحیت در مقایسه با سایر ادیان جهان، پیروان بیشتری دارند و به همین سـبب، هـرگونه تـفاهمی میان این دو دین بزرگ، نقش مؤثری در گفتوگوی ادیان و ملل مختلف جهان دارد و میتواند به فهم عـمیقتر پیروان ادیان و زندگی مسالمتآمیز ملّتها کمک کند.
در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به بـرخی از نتایج مثبت گفتوگوهای مـتعدّد دو دیـن یادشده، به تشریح برخی از موانع مهم و اساسی بر سر راه تفاهم کامل اسلام و مسیحیت میپردازد. این موانع عبارتاند از:
موضوعات اعتقادی: مانند تثلیث، مسئله نجات و قوانین دینی. نویسنده معتقد است که بسیاری از اخـتلافات دو دین در موضوعات اعتقادی بیشتر به حیطه عمل بازگشت دارد تا حیطه نظر.
آزادی برای انجام عبادات: در این بخش، نویسنده به این اعتراض که مسیحیان در جهان اسلام برای انجام عبادات آزاد نیستند میپردازد و میکوشد تـا نـشان دهد که مسلمانان هم در غرب، چندان در انجام مراسم و شعایر دینی آزاد نیستند. وی از مسیحیان میخواهد که از این موضوع به عنوان مستمسکی در گفتوگوهای دوجانبه استفاده نکند.
______________________________
۱ این مقاله، ترجمهای است از:
Islamic – Christian Dialogue: Problems to be Pondered and Overcome in The Muslim World, Vol. Lxxxviii, No.3-4, July – October, 1998.
فعالیت تبلیغی: در ایـن بـخش نویسنده به برخی از نابرابریهای دوطرف در مورد فعالیت تبلیغی اشاره میکند و از مسیحیت به این دلیل که فعالیتهای تبلیغیاش با جنبههای مادی و سکولار دنیای مدرن آمیخته شده، انتقاد میکند و آن را با فـعالیتهای بـزرگان مسیحی در قرون اولیه ناسازگار میداند.
دیدگاههای متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجدّدگرایی: شاید بتوان جدّیترین نقد نویسنده به مسیحیت را در این مقاله همین بخش دانست که ردّپای آن در تمام بخشهای قبلی نیز وجـود دارد. نـویسنده مـعتقد است که تجدّدگرایی و نمودهای آن بـه صـورت یـک «شریک خاموش» در تمام گفتوگوهای اسلام و مسیحیت حضور دارد و هر دو دین باید تا حدّ توانشان از این حضور آگاه باشند و از پیامدهای منفی آن بکاهند.
مـقدمه
در نـیم قـرن اخیر، گفتوگو میان اسلام و مسیحیت از نهری کوچک بـه رودخـانهای خروشان تبدیل شده و از یک کنفرانس اتفاقی به نشستهای متعدد، مراسلات کتبی و گفتوگوهای شفاهی و میزگردهایی که در طول سال تقریبا در هـر گـوشه کـره زمین از استرالیا و مالزی تا جهان عرب و از اروپا تا آمریکا و کانادا بـرگزار میشوند، تغییر شکل داده است. در طی این مدت، مطالب زیادی هم از سنخ الاهیاتی و هم از سنخ علمی نوشته شـده و یـا مـورد بحث و تبادلنظر قرار گرفتهاند که از جمله آنها مطالعات متعددی درباره رویـاروییهای تـاریخی این دو دین است. هماکنون مجلاّتی چاپ میشوند که به این موضوع اختصاص دارند. علاوه بر ایـن، مـوضوعات اسـاسیِ اعتقادی و اخلاقی نیز مورد بحث قرار گرفتهاند و در نتیجه این بحثها، فضای گـفتوگوی مـطلوبتری در بـسیاری از محافل هر دو دین ایجاد شده است. برای نمونه میتوان به نشستهای منظمی که بـه هـمت واتـیکان و شورای جهانی کلیساها با حضور شخصیتهای اسلامی متعدد در غرب و جهان اسلام سازماندهی میشود، اشـاره کـرد. همچنین در بیرمنگام انگلستان دانشکدههای سلی اویکس(۱)، ویژه فهم اسلام و مسیحیت، دایر شده و نـیز مـراکزی در هـارتفورد(۲) و جورج تاون(۳) در آمریکا و دانشگاه بلمند(۴) در لبنان به همین منظور ترتیب یافتهاند.
______________________________
۱٫ Selly Oaks colleges
۲٫ Hartford
۳٫ Georgetown
۴٫ Balamand university
مسلمانان نیز کـنفرانسهای ثـابتی را در این موضوع در کشورهای اردن، مصر، ترکیه و ایران و بسیاری از دیگر کشورهای مسلمان، ترتیب دادهـ و سـازماندهی کـردهاند. این در حالی است که برخی از مراجع و سازمانهای مهم اسلامی ـ چه شیعه و چه سنی ـ در خط مـقدم حـرکت به سوی تفاهم بیشتر اسلام و مسیحیت (از جمله شکل راستاندیش آن) گام بـرداشتهاند. هـمچنین، تـا آنجا که به علائق اخلاقی مشترک بین دو دین مربوط میشود، هماهنگیهایی هم در مرحله عمل صـورت گـرفته کـه نمونه آن را میتوان در کنفرانس سازمان ملل در سال ۱۹۹۴ درباره خانواده، که در قاهره برگزار شـد، مـشاهده کرد. باآنکه برخی ازایننشستها درجهت منافعسیاسی یک یا دوطرف گفتوگو ترتیب یافتهاند، موضوعات بسیاری نیزفارغ ازمـنافع سـیاسی مورد بحث قرار گرفتهاند و حداقل درمیان کسانی که درچنین فعالیتهایی شرکت کـردهاند تـوافقهایی حاصل شده است.
شکی نیست که در مـیان طـرفداران گـفتوگوی واقعی، اکنون فهم بهتری از موضوعات اساسی و حـتی پیـشنهادهای درخور تحسینی برای حل برخی از مسائل مورد اختلاف مطرح شده است، لکن هـنوز مـشکلات و موانعی در راه گفتوگوی واقعی وجود دارد. ارمـغان چـنین گفتوگویی فـهم مـشترک و احـترام متقابل خواهد بود و در نتیجه، هر دیـن دیـگری را به عنوان راهی که خداوند برای نجات (به معنای دقیق کلمه) مـقدر و مـقرر کرده به رسمیت خواهد شناخت. در ایـن نوشته، برآنیم تا بـه جـای پرداختن به موضوعاتی که پیـش از ایـن برای جریان اصلیِ پیروان هر دین (نه همه آنان) در حد محسوس و رضایتبخشی حـل شـده، به این مشکلات و موانع اسـاسی بـپردازیم. مـا تحت چهار مـقوله بـه این موانع و مشکلات خـواهیم پرداخـت: موضوعات اعتقادی،(۱) آزادی برای انجام عبادات، فعالیت تبلیغی و نگرش دو دین به تجددگرایی و سکولاریزم.
موضوعات اعـتقادی
بـه رغم گفتوگوهای انجام شده در دهههای اخـیر، ایـن مسئله اسـاسی کـه اسـلام و مسیحیت یکدیگر را به عـنوان دو وحیِ واقعی، بدون تخریب معنای سنتی وحی (وحی در سنت اسلامی)، به رسمیت بشناسند، هنوز بـه طـور کامل حل نشده است. درست اسـت کـه بـرای اسـلام پذیـرفتن مسیحیت به عـنوان یـک پیام اصیل از سوی خداوند آسانتر از پذیرفته شدن آن از سوی مسیحیت است، لکن در این موضوع خاص، با وجـود آن کـه مـسیحیان باید دشواریهای بیشتری را در مقایسه با مسلمانان پشـت سـر گـذارند،
مـشکلاتی از هـر دو طـرف همچنان باقی است. تعدادی از الاهیدانان مسیحی مانند جانهیک(۱) در میان پروتستانها و هانس کونگ(۲) در میان کاتولیکها به عنوان الاهیدان برای مواجهه صادقانه با این مشکل گامهایی به جلو بـرداشتهاند، اما بیشتر الاهیدانان برجسته مسیحی حتی در میان کاتولیکها و پروتستانهایی که خواستار تحقق گفتوگوی دینی جدی با مسلماناناند، حاضر نمیشوند به راحتی از معنای لفظی «منْ راه، زندگی و حقیقت هستم.»(۳) و «خارج از کلیسا هـیچ نـجاتی وجود ندارد.»(۴) فراتر روند. تعداد زیادی از این الاهیدانان معنای چنین گفتههایی را توسعه میدهند تا این اعتقاد را نیز دربرگیرد که فیض مسیح ممکن است شامل حال مسلمانان شود، بدون آنـکه وحـی قرآنی را به عنوان وحی نازل شده از جانب خداوند بپذیرند.
به طور کلی حجم وسیعی از سیاستهای دیپلماتیک وجود دارد که میکوشد تا موضوعات اعتقادی اصـیل را پنـهان کند. در میان این موضوعات مـسئله تـثلیث و تجسد مسیح در هر مناظره و گفتوگویی بین اسلام و مسیحیت به عنوان مسألهای هولناک و هراسانگیز نمایان میشوند. بیشتر متفکران مسلمان به رغم پذیرش حکم قرآن در بـاره مـنشأ الاهی مسیحیت، این آمـوزههای اصـلی مسیحیت را تفسیری نادرست از پیام مسیح و تحریف متن عهد جدید میدانند و میان تثلیث که قرآن به شدت با آن مخالف است و فهم راستاندیش مسیحی که به هیچ وجه یگانگی خداوند را نادیده نـمیگیرد، تـمایزی نمیبینند. البته ناگفته پیداست که تأکید بر توحید در این دو دین، متفاوت است و تفسیری
______________________________
۱٫ John Hick فیلسوف دین انگلیسی معاصر. وی در سال ۱۹۲۲ متولد شد و در طی جنگ جهانی دوم برای مطالعه فلسفه به دانشگاه ادینبرگ رفـت و سـپس در دانشگاه آکـسفورد با راهنمایی اچ. اچ. پرایس موفق به اخذ دکترای فلسفه گردید. اندیشه اصلی هیک ارائه نظاممند پلورالیزم دینی است. مـواجهه با امر متعالی در کانون این اندیشه قرار میگیرد. او میگوید که هـمه مـواجهههای گـوناگون با امر متعالی در درون سنن دینی مختلف ممکن است مواجهه با یک واقعیت لایتناهی باشند، اگرچه با جـنبهها و وجـوه نسبتا متفاوت یا مشابه با آن واقعیت متعالی. (ر.ک. جان هیک، فلسفه دین، ص ۱۸ـ۹). تمام پانـوشتهای ایـن مـقاله از مترجم است.
۲٫ Hans Küng الاهیدان کاتولیک قرن بیستم. سعی کونگ بر این بوده که آموزههای کلیسای کـاتولیک را نیز مانند آنچه در میان پروتستانها انجام پذیرفته، هر چه بیشتر با عقلگرایی مـدرن سازش دهد. کونگ در آثـارش بـسیاری از آموزههای سنتی کلیسای کاتولیک از جمله مصون بودن پاپ از خطا و اشتباه را زیر سؤال برده است. اندیشههای کونگ باعث شد تا جماعت آموزه ایمان با تأیید پاپ در سال ۱۹۷۹ اعلام کرد که کونگ دیگر نمیتواند یـک عالم الاهی کاتولیک قلمداد شود یا در چنین مقامی به تعلیم دادن بپردازد. اما به هر حال او را از کلیسا اخراج نکردند و مقام خود را به عنوان یک کشیش از دست نداد. برخی از مهمترین کتابهای او عبارتند از: عـادل شـمردگی، مصون از خطا؟، در باب مسیحی بودن، آیا خدا وجود دارد؟ اصولاً کونگ در این کتابها میکوشد ایمان مسیحی را به شکلی امروزی و به گونهای که برای انسانهای عادی کوچه و بازار قابل فهم باشد، ارائه دهد. (ر.ک. تـونی لیـن، تاریخ تفکر مسیحی، ص۵۰۲ـ۴۹۸)
۳٫ I am the way, the life and the truth.
۴٫ extra eccelesiam Nulla salus
توحیدی از تثلیث، آنگونه که مسلمانان خواستار آن هستند؛ تنها میتواند در سطحی رمزآمیز صورت پذیرد.
اما مسیحیان تلاشهای اندکی برای توجیه این آموزهها به شیوهای مابعدالطبیعی و رمزآمیز صـورت دادهـاند و حتی محافل سنتیتر که این آموزهها را به طور کامل پذیرفتهاند، آنها را بیشتر به صورت اصول جزمی و نه حقائق مابعدالطبیعی تفسیر میکنند. هنگامی که تثلیث کاملاً (در خداوند) و مساوی با یـگانگی خـداوند در نـظر گرفته شود، به طوری کـه تـوحید مـعنایی غیر از تثلیث که یکی از اعضای سهگانه آن در تاریخ به موجودی تجسد یافته تبدیلشده، ندارد، رسیدن مسیحیت به تفاهم اعتقادی و اساسی با اسـلام و یـهودیت در ایـن موضوع غیرممکن خواهد بود. بهعلاوه، کسانی مانند جـان هـیک که میکوشند آموزههای تجسد و تثلیث را به شیوهای تفسیر کنند که در توحیدِ مبدء الاهی تأثیری نگذارد، افرادی راستاندیش محسوب نـمیشوند و جـریان اصـلی جامعه اعتقادی مسیحی نیز سخنان آنان را نمیپذیرد.(۲) در مورد مسلمانان، خـارج از حلقههای صوفیان، افراد زیادی وجود دارند که نمیخواهند از آموزه قرآنی جهانشمول بودن وحی و لوازم آن پیروی کنند. آنان مسیحیت را در شـکل سـنتی و تـاریخیِ آن به عنوان یک دین اصیل که آموزههای اصلی آن شامل لبـلباب حـقیقت [نیز [میشود و برای آشکار کردن تطابق عمیق آن با آموزههای توحید باید آن را به شیوهای مابعدالطبیعی، باطنی و فـراتر از تـفاسیر لفـظی بیان کرد، نمیپذیرند.
به هر حال، مناظرات کلامیِ چند دهه گذشته بـین اسـلام و مـسیحیت به روشنی نشان میدهند که، به گفته فریتیوف شووان،(۱) تطابق کامل بین ادیان در فـضای انـسانی غـیرممکن است و تنها در فضایی الاهی امکان دارد. به علاوه، کاراییِ وحدتگرایی دینی، یعنی رسیدن به وحـدت ذاتـی بدون اینکه کثرت شکلهای خارجیِ وحیِ الاهی خداوند نادیده گرفته شود، فقط از طـریق «وحـدت بـاطنی» ادیان امکانپذیر است.(۳)
______________________________
۱٫ Frithjof Schuan متفکر سنتگرای معاصر که با نوشتههای خود مکتب سنتگرایی را در غرب بـه اوجـ خود رساند. شووان با آموزههای سنتی و نیز جوانب عملی و اجرایی سنتها به طـور کـامل آشـنا بود. وی علاوه بر این که یک مابعدالطبیعی به حساب میآمد، شاعر و نقاش برجستهای نیز بـود و مـطالبی بسیار عالی درباره هنر سنتی و مفاد معنوی جمال نگاشته است. او دارای آثـار بـسیار مـتعددی است که برخی از مهمترین آنها عبارتاند از: وحدت متعالی ادیان، زبان خویشتن خویش، در پی فهم آیین بـودا، فـهم اسـلام، ابعاد اسلام، اسلام و حکمت خالده، تصوف: صدف و گوهر و… دلمشغولی شووان در آثارش ایـن بـود که معنای همه آنچه را که انسانی است در پرتو امر الاهی و با هدف بازگشت به امر الاهـی از طـریق راه و روشی که در درجه اول ذوقی است، ولی همیشه با عشق و ایمان توأم است، شـرح و بـسط دهد. (ر.ک. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص ۲۲۹ـ۲۲۵)
اگـر بـه خـاطر داشته باشیم که در فضای مسیحیت، باطنگرایی را در تـقدس، مـیتوان یافت و در اسلام تقدس در باطنگرایی که در درجه اول در میان صوفیه وجود دارد،(۴) بروز مییابد، میتوان فـهمید کـه چرا برای بسیاری از مشکلات اعـتقادی در حـال و هوای امـروزی، راهـحل مـناسبی نیافتهاند.
این راهحلها در سطحی که مـحققان دیـن و الاهیدانان خواستار آن هستند، یعنی در سطح رسمی حتی اگر از مقاصد مطلوبی ناشی شـده بـاشند، ممکن نیست که بدون تحریف، انـصاف کامل را درباره دیدگاههای مـسیحی و اسـلامی رعایت کنند. بهترین کاری کـه در چـنین مواردی میتوان انجام داد، این است که به طرف مقابل احترام بگذاریم و حداقل مـسلمانان بـاید این آیه قرآنی را به یـاد داشـته بـاشند که: «ولا تجادلوا اهـل الکـتاب (از جمله مسیحیان) الا بالتی هـی احـسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد و نـحن له مـسلمون.»(عنکبوت ۴۶) بقیه کارها را باید به خـود خـداوند سپرد.
بـا وجـود ایـن، «وحدت باطنی» ادیان نـیز جای خود را باز کرده است، چنانچه میتوان آن را در میان نوشتههای بسیاری از نویسندگان سنتگرا که شووان از بـرجستهترین آنـها است و همچنین بسیاری از مسیحیان سنتی کـه هـم سـنتگرا و هـم شـمولگرا هستند، مشاهده کـرد. مـشکلی که همچنان باقی است این است که شکافی نتیجه این تلاشها را از سخنان بسیاری از دانشمندان و الاهیدانان مـسیحی و مـسلمان کـه نسبت به این نوشتهها از خود مقاومت نـشان مـیدهند و یـا بـا بـعد بـاطنی سنت خودشان ضدیت دارند جدا میسازد. در اینجا خوب است به این نکته اشاره کنیم که حمایت بیشتر پژوهشگران دینی ظاهرگرا از اندیشههای تجددگرایانه که از ارزش اساسی ایمان آنـان میکاهد، عملی تناقضآمیز است، حال آن که باطنگرایی اساس ایمان را قوت میبخشد. به هر حال، در سطح اعتقادی ظاهری، موضوعات اعتقادی اساسی بین اسلام و مسیحیت همچنان لاینحل باقی میمانند، در حالی که در سـطح بـاطنی و مابعدالطبیعی حقایق مربوط به دو دین با یکدیگر هماهنگ هستند. این هماهنگی فراتر از تمامی تنشهایی است که در حوزه افتراق پایینتر از وحدت اصلی موجودند. بنابراین، شاید بهتر باشد که در سطح ظـاهری اخـتلافات مشخصی را به عنوان اختلافاتی که در این سطح نمیتوان از میزان آنان کاست، به رسمیت بشناسیم و سپس در جهت کسب احترام متقابل بکوشیم، اگرچه
موفق بـه رویـت وحدت اصلی که در آن تمامی اخـتلافات ظـاهری از میان برداشته میشوند، نشویم.(۵)
دسته عمده دیگر از مسایل اعتقادی عبارت است از مسأله نجات و جواب به این پرسش اساسی که چه کسی اهل نجات اسـت. بـیتردید، بین نظریه مسیحی «نـجات» و نـظریه اسلامی «فلاح» اختلافاتی وجود دارد. لکن براساس آموزه مشترک جاودانگیِ روح و واقعی بودن حالات پس از مرگ یعنی جهنم، برزخ و بهشت، شباهت کافی بین این دو [نظریه [وجود دارد و به ما اجازه میدهد سؤال را در ایـن مـورد [مسأله نجات] در داخل مرزهای دینی اسلام و مسیحیت مطرح کنیم. بیشک برای مسیحیان بسط امکان نجات، فراتر از رستگاری ارائه شده از سوی مسیح مشکل است، اما حداقل برای مسیحیان منصفی که تجربه دسـتاولی از مـسلمانان باتقوا داشـتهاند، محکوم کردن همه مسلمانان به آتش جهنم نیز چندان آسان نیست. برخی از آنان راهحلهای نیمه موفقی مـانند بسط عنایت نجاتبخش مسیح به مسلمانان و ملاحظه آنان به عنوان مـسیحیانی کـه نـمیدانند مسیحیاند، را امتحان کردهاند. ظاهرا مسلمانان بیدرنگ چنین راهحلهایی را رد میکنند.
در بین مسلمانان نیز تلخترین نوع «تضییق محدوده ایـمان» در مـیان تعداد زیادی از معتقدان به عنوان یکی از تأثیراتی که همراه با تجددگرایی بر روحـ مـسلمانی وارد شـده و عکسالعمل در مقابل آن، طی قرن گذشته به وقوع پیوسته است. ادبیات سنتی اسلامی سرشار است از گـفتههایی دالّ بر اینکه اگر یهودیان و مسیحیان مطابق با اصول دین خود زندگی کنند، نـجات مییابند. این نکته بـه طـور کامل با تعالیم قرآن مطابقت دارد. بهعلاوه، همیشه این بحث مطرح بوده که قرآن و شریعت اسلامی به مسلمانان دستور میدهد که از جان، مال ودین «اهلکتاب» حمایت کنند. بنابراین، اگر دین آنان تـمامی آنان را به سوی جهنم سوق میدهد، چرا خداوند مسلمانان را فرمان داده که از آنان و دینشان حمایت کنند؟ این کار، عملی وحشتناک است که با عدالت و رحمت خداوند ناسازگار است.
در دهههای اخیر به جای اسـتمرار و بـسط نگرشِ نسلهای پیشین در حرمت نهادن به دین اهل کتاب و پذیرش اینکه ادیان یادشده پیروان خود را به طور جدی به سوی نجات سوق میدهند، تعداد زیادی از مسلمانان به سبب حملات مـبلغان مـسیحی و سکولارها علیه آنان، معمولاً همراه با تعصب شروع به تبلیغ این نظر کردهاند که تمامی
غیرمسلمانان به معنای اعتقادی کلمه و نه استعاری کافر و به شقاوت ابدی محکوماند. اگرچه قـوت یـافتن این نگرش، تا حد زیادی، عکسالعملی در مقابل حملات بیشرمانه علیه اسلام است، تردیدی وجود ندارد که در نتیجه آن، نگرش شمولگرایانه اسلام در محافل خاصی که مسأله نجات در میان آنان مطرح اسـت، بـه پرده فـراموشی سپرده شده است. حال آنـکه مـسأله نـجات مسألهای است که اسلام سنتی و بهخصوص صوفیه آن را به این شکل پاسخ دادهاند که کسانی که صادقانه از دین خودشان پیروی کنند، اگـر دیـن آنـان یک دین اصیلِ وحیانی باشد، (از جمله مسیحیت) اهـل نـجات خواهند بود.
در گفتوگوهای جاری بین اسلام و مسیحیت، مسلما گروههای زیادی در دو سوی گفتوگوها حضور دارند که دیدگاهشان دارای درجات مـتفاوتی از شـمول و عـمومیت است، اما دیدگاه دوطرف گفتوگو هرچه که باشد، کشاندن مـسئله نجات به کانون عرصههای گفتوگو و بحث جدی در مورد آن حائز اهمیت است. گفتوگوی دینی بین گروهی که خـود را سـاکنان آیـنده بهشت میدانند با گروه مخالف آنان که ساکنان جهنم تلقی مـیشوند، نـه تنها امری دستنیافتنی، بلکه بیهوده و بیثمر است. در هر دو طرف گروههایی وجود دارند که آشکارا از چنین دیـدگاههایی جـانبداری مـیکنند، لکن معمولاً این گروهها به دنبال انجام گفتوگویی نیستند. اما برای کـسانی کـه بـه گفتوگو مبادرت میورزند، ضروری است که در این دوره از تاریخشان از واقع شدن در فضایی بسته خودداری کـنند. در هـمین حـال، ضروریترین کار عبارت است از تأکید دوباره بر شمول و عمومیت نگرشی که به وضوح در قـرآن بـرای مسلمانان بیان شده و در سنت اسلامی به طور فطری وجود دارد. این شمولگرایی در حقیقت بـه عـمیقترین مـعنا همان دلیل وجود اسلام (raisondetre) است.
دسته سومِ مسائل مربوط به اعتقادات عبارت است از شـریعت دیـنی. در جهان مدرن، قانون کاملاً از الاهیات متمایز است، در حالی که شریعت اسلام از آنجایی کـه ذاتـا قـانونی الاهی است، نه تنها به آنچه که در غرب، الاهیات (theology) خوانده میشود مربوط است بلکه هـمان نـقش محوری الاهیات مسیحی را در اسلام دارد. بنابراین، شایسته است که نگرشهای اسلامی و مسیحی دربـاره قـانون الاهـی و سکولار در این بخش از مقاله که مربوط به موضوعات اعتقادی و الاهیاتی است، مورد بحث قرار گـیرد.
مـسلمانان و مـسیحیان در گفتوگوهایشان و به ویژه با رسانههای جمعی که عمومیتر
است، براساس فهم خـودشان از قـانون الاهی و سکولار، برای نقد طرف مقابل برنامهریزی میکنند. مسلما در مسیحیت حتی در این عصر سکولار نظریه قـوانین خـداوند چنان که در بحث و تبادل نظر مکرر این نظریه در مورد موضوعات روز مانند بـحث سـقط جنین میتوان مشاهده کرد، حائز اهمیت بـسیار زیـادی اسـت. با این حال در غرب قانون امری دانـسته مـیشود که عمدتا سکولار است و کلیساهای مسیحی در طول تاریخ به راحتی تفاوت بین قـوانین خـداوند را که اخلاقی و معنوی است و قـوانین سـکولار که زنـدگی روزمـره مـردم را اداره میکنند، پذیرفتهاند. در واقع، انتظار بشر امـروزی از قـوانین این است که مطابق با اراده مردم و نیز هوسهای الهه عجیب و غریب «زمـانه» تـغییر کنند. این الهه در ذهن بسیاری از کـسانی که از روح «زمانه» سخن مـیگویند بـه طرق مختلفی جایگزین کارکرد روحـالقدس شـده است.
دیدگاه اسلامی درباره قانون الاهی یا شریعت کاملاً متفاوت است.(۶) این شـریعت ریـشه در منابع تغییرناپذیر قرآن و سنت دارد، لکـن دارای تـنهای اسـت که در خلال اعـصار و زمـانها مطابق با شرایط زمـانی مـختلف رشد کرده است. در این دیدگاه، قانون الاهی جامعه را شکل میدهد و جامعه نقشی در به وجـود آمـدن قانون الاهی ندارد. این قانون را نـمیتوان مـنسوختر از «موعظه سـر کـوه» دانـست، زیرا شریعت اسلامی مـتعلق به عربستان درقرن هفتم میلادی است وموعظه فوقالذکر دوهزارسال قبل درفلسطین ادا شده است.
در مناظرات مـسیحیان و مـسلمانان با مسیحیان در عدم فهم دیدگاه طـرف مـقابل سـهیم بـودهاند، لکـن بیشترین فشار از سـوی مـسیحیان اعمال شده است. تعداد کمی از مسیحیان از خود نسبت به مسلمانانی که خواستار بازگشت به قوانین دیـنشان مـیباشند، هـمدلی نشان میدهند. این قوانین طی دوران استعمار بـه زور تـغییر کـردند. ایـن در حـالی اسـت که مسلمانان در مجموع بیشتر نسبت به مسیحیانی که میخواهند در جامعهای لذتگرا مطابق با قوانین اخلاقی سنتی خودشان به حیاتشان ادامه دهند، ابراز همدردی کردهاند. عجیب این اسـت که این مسیحیان که تعداد زیادی از آنان پروتستانهای انجیلی(۱) و افراد
______________________________
۱٫ Evangelicals پروتستانهای انجیلی به اعضای جنبش غالب در فرقه پروتستان گفته میشود. این جنبش در قرن هجدهم توسط جان وسلی و برادرش پایهگذاری شـد. ایـن قرن دوران انحطاط اخلاقی و مذهبی در جامعه انگلستان محسوب میشود و بیایمانی پدیدهای رایج و فراگیر در میان مردم انگلستان بود. موعظه برادران وسلی و انجیلیهای دیگر دعوتی آشکار بود که مردم را به سوی بـازگشت بـه انجیل، یعنی خبر خوش نجات در عیسیمسیح، فرا میخواند. در انگلستان آن زمان کمتر منطقهای وجود داشت که وسلی در آنجا موعظه نکرده باشد. در نتیجه موعظه آنـان در انـگلستان بیداری روحانی انجیلی به وقـوع پیـوست و این بیداری روحانی موجب آن شد تا جنبش انجیلی به عاملی مهم در کیش پروتستان جهان انگلیسی زبان تبدیل شد و از آن زمان به بعد، در بسیاری از موارد جـنبش غـالب در نهضت پروتستان بوده اسـت. (ر.ک. تـونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص ۳۵۶ـ۳۴۸)
تازه مسیحی هستند، بیش از دیگران با اسلام و مسلمانان که مانند همین مسیحیان میکوشند تا مطابق با قوانین دینیشان زندگی کنند، مخالفت میکنند. در این عرصه، یهودیان سـنتی کـه از قانون الاهیِ ریشهدار در کتاب مقدس برخوردارند، تصورشان از قانون الاهی شبیه به مسلمانان است و شاید روزی بتوانند نقش مهمتری در ایضاح این موضوع برای خودشان و مسلمانان در غرب ایفا کنند.
به هر حـال، یـکی از موانع اصـلی در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت مفهوم قانون الاهی در مقابل مفهوم قانون سکولار است که نظریه جامعه و مرجعیت سـیاسی دینی در مقابل جامعه و مرجعیت سیاسی سکولار را نیز به طور کامل دربـرمیگیرد. بـدون گـسترش احترام متقابل دو طرف به یکدیگر در فهم رابطه قانون الاهی با قانون سکولار، احترام حقیقی به دیدگاههای یـکدیگر و رسـیدن به توافق در مورد برخی از موضوعات اساسی غیرممکن خواهد بود.
مسلّما این پرسش آشـکارا بـه رابـطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی مربوط است. هنوز تعداد زیادی از مسیحیان به مسلمانان به دلیل حـاکمیت پیامبر اسلام و به این دلیل که دین اسلام هیچگاه دین را از سیاست جدا نـکرده است، خرده میگیرند. تـعداد زیـادی از مسلمانان نیز معتقداند که مسیح با واگذار کردن کار قیصر به او، دین را به امری اخروی تبدیل کرد و اهمیت دین را در زندگی انسان به حاشیه راند و همین کار سرانجام به سکولاریزه شدن غـرب منتهی شد. اما تعداد زیادی از مسلمانان نیز مدعیاند که جدایی مسیحیت از سیاست در غرب امری ظاهری است و ارتباطاتی پنهانی بین این دو وجود دارد که به مرور زمان آشکار میشوند. نمونهای از این ارتباط را مـیتوان در نـوع واکنش دولتهای غربیِ به ظاهر سکولار نسبت به فاجعه قتل عام مسلمانان به دست صربهای مسیحی در سال ۱۹۹۲ مشاهده کرد.
اسلام و مسیحیت هیچ یک نمیتوانند دیدگاه خود قوانین در مورد بر دیـگری تـحمیل کنند، این در حالی است که غربِ مدرن با مسیحیت متفاوت است و میکوشد دیدگاههایش را در مورد رابطه دین و سیاست بر تمامی جهانیان تحمیل کند و، به بیان یک جامعهشناس کاتولیک، برای خـصوصی کـردن و «در یک مکان خاص جای دادن»
دین چنان که در غرب دیده میشود به طور همه جانبه تلاش میکند. اگر هدف، رسیدن به فهم متقابل است هیچ کدام از مسلمانان و مسیحیان نباید بـه پیـروزی و غـلبه بر طرف مقابل تمایل داشـته بـاشند. هـر طرف باید بفهمد که دو چهره مسیح و پیامبر اسلام که یکی از آن دو از تمامی تعلقات این دنیا اجتناب کرد و دیگری برای تغییر دادن آن خود را در آن مـستغرق سـاخت، هـر دو پدیدههای الاهیای هستند که باید تحقق مییافتند و از ایـن رو بـود که خداوند آنها را متحقق کرد. فهم این نکته نیز ضروری است که هر دو نمونه در حقیقت از سوی او آمدهاند و به دو دیـدگاه مـختلف در مـورد رابطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی منتهی میشوند. به علاوه هـر طرف باید بیاموزد که فراتر از تمامی فرصتهای زودگذر به دیدگاههای طرف مقابل احترام بگذارد. همچنین هر طرف بـاید بـتواند بـین اصول مورد نظر [در دین] و پیشامدهایی که ضرورتا حاکی از نقصهای متعلق بـه حـیطه فعالیت سیاسی هستند، تمایز قائل شود.
سرانجام در میان موضوعات اعتقادی باید به این واقعیت اشاره کـنیم کـه بـا کمال تعجب و در آستانه هزاره سوم میلادی، یکی از موضوعات اعتقادی اسلام و مسیحیت، یـعنی بـحث مـعاد، تبدیل به یکی از موضوعات اصلی مورد نزاع بین شاخههای معینی از اسلام و مسیحیت شده اسـت. اسـلام و مـسیحیت هر دو به پایان تاریخ انسانی، که با دخالت الاهی مشخص میشود، اعتقاد دارند. ایـن دخـالت الاهی در هر دو دین شامل مسیح و بازگشت او میشود. به علاوه، حوادث پایانیای که مـنجر بـه پایـان این جهان میشود، بین این دو دین و یهودیت یکسان است. بسیاری از گفتوگوهای اعتقادیِ دهههای اخـیر مـوجب وضوح این شباهتها شده است. ولی این تشابهات هنوز در غرب بین عادیترین مسیحیان شـناخته شـده نـیست.
اما آنچه تناقضآمیز است این است که در آستانه هزاره سوم میلادی گروههای مسیحی مشخصی کـه بـرخی از پژوهشگران آنان را «صهیونیستهای مسیحی» مینامند، به خصوص در مسائل مربوط به سرنوشت بـیتالمقدس (اورشـلیم) مـوضعی خصمانه و ضداسلامی اتخاذ کرده، به شدت از تسلط یهودیان بر این شهر حمایت میکنند. حمایت آنـان بـه ایـن دلیل نیست که شیفته یهودیتاند، زیرا به اعتقاد آنان تمامی یهودیان مـسیحی خـواهند شد، بلکه برای به انجام رساندن مراحلی است که از دیدگاه آنان، لازمه آمادگی برای بازگشت مـسیح اسـت. در حالی که برخی از رهبران این گروهها آشکارا در معضل
اسرائیل ـ فلسطین موضعی ضـد اسـلامی اتخاذ میکنند، دیگران از این هم جلوتر مـیروند و عـلنا اسـلام را با نیروی ضد مسیح یکی میدانند. در ایـنجا بـاید مؤکدا بر دو نکته تأکید کنیم: اول اینکه دیدگاههای خصمانه و دیوانهوار این گروهها نسبت بـه تـفاهم اسلام و مسیحیت بسیار مخرب هـستند و دوم ایـن که جـای بـسی تـأسف است که بعضی از گروههای مسیحی از آمـوزههای مـربوط به معاد که باید یکی از پایههای اصلی توافق بین دو دین را شکل دهـد، بـرای برانگیختن کینه علیه اسلام در هر سـطحی، از سطح معنوی گرفته تـا سـطح سیاسی، بهره میگیرند.
آزادی برای انـجام عـبادات
در سالهای اخیر، شمار زیادی از گروههای مسیحی در غرب از این مسئله گله کردهاند که مـسیحیان در جـهان اسلام برای انجام عبادت آزادی نـدارند، حـال آنـکه در غرب مسلمانان در عـبادت آزادانـد. برخی از گروهها گفتهاند کـه در ایـن مسئله به شدت باید مقابله به مثل شود و در غرب نیز باید به همان مـیزان از آزادی عـبادت مسلمانان کاسته شود.(۷) در طی سالهای اخـیر ایـن موضوع بـه خـصوص در بـریتانیا و آمریکا و نیز در آلمان تـکرار شده است که به دلیل عدم آگاهی که گاهی با سوء نیت نیز همراه اسـت، مـوجب ایجاد یک مانع اساسی در راه فهم مـتقابل اسـلام و مـسیحیت گـشته اسـت.
برای روشن شـدن ایـن موضوع، لازم است که به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بیان کنیم؛ نخست اینکه در طول تاریخ همیشه مـسیحیان در جـهان اسـلام بیش از مسلمانانی که در جهان مسیحی میزیستهاند از حـق عـبادت بـرخوردار بـودهاند. بـرای نـمونه میتوان به سرنوشت مسیحیان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانیا، پرتغال، سیسیل(۱) و مناطق زیاد دیگری که در قرون وسطا و در پایان این قرون، یعنی زمانی که غرب بیاغراق یک تـمدن مسیحی بود، اشاره کرد. تنها کافی است که سرنوشت مسلمانان و مسیحیان را در دو شبهجزیره آسیای صغیر(۲) و ایبریا(۳) که بارها در
______________________________
۱٫ Sicily جزیره و ناحیه خودمختار ایتالیا که بزرگترین و پرجمعیتترین جزیره مدیترانه است و بین دریاهای یـونیائی و تـیرنه به فاصله ۱۶۰ کیلومتر از شمال آفریقا قرار گرفته و شکلش تقریبا مثلث است.
مسلمانان برای اولین بار در سال ۶۵۲ ق. پس از اینکه ناوگان دولت بیزانس را نزدیک اسکندریه درهمشکستند، به این جزیره یورش بردند و سـرانجام در سـال ۸۲۷ ق. موفق به فتح این منطقه شدند. روژه اول در قرن یازده میلادی مسلمانان را از آنجا بیرون راند و پس از آن دیگر هیچ دولت مسلمانی در این منطقه تشکیل نشد. (ر.ک. دائرهالمعارف فارسی)
۲٫ Asia the Minor شـبه جـزیرهای واقع در منتهای غربی قاره آسـیا کـه اکنون قسمت آسیایی کشور ترکیه است. یونانیان آن را آناتولیا مینامیدند. از دوره تاریک سمیرامیس (حدود ۲۰۰۰ قبل از میلاد) تا زمان عثمان اول، مؤسس سلسله عثمانی (حدود ۱۳۰۰ بعد از میلاد) پیـوسته کـشورگشایان جهان برای دستیافتن بـر آسـیای صغیر با یکدیگر در کشمکش بودند. جنگهای مهمی در این سرزمین اتفاق افتاده که از آن جمله میتوان به جنگهای مادها و هخامنشیان با سکاها، جنگهای طولانی بین ایران و یونان، جنگهای اعراب و سلجوقیان و مغولان و تـرکان عـثمانی با امپراطوری تضعیف شده روم شرقی اشاره کرد. در همین شبه جزیره اسکندر مقدونی و رومیان برای تسلط یافتن بر جهان متمدنِ زمان خود به مبارزه برخاستند و صلیبیان اروپا برای رسیدن به بـیتالمقدس از هـمین جا گـذشتند. در دوره استبداد مسلح سلاطین عثمانی فرهنگ و تمدن قدیم این ناحیه از بین رفت. (ر.ک. دائرهالمعارف فارسی)
۳٫ Iberia نام قدیم سرزمینی در جـنوب کوههای قفقاز که از غرب به کولخیس، از شمال به آلبانیا و از جنوب بـه ارمـنستان مـحدود میشود و تقریبا قلمرو جمهوری گرجستان کنونی را دربرمیگیرد. (ر.ک. دائرهالمعارف فارسی)
طی قرن پانزدهم در میان پیروان دو دین دست بـه دسـت گشتهاند، مقایسه کنیم. حتی امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سکولاریزم در غرب، تـعداد کـلیساهای مـسیحی در ایران به تنهایی از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپای غربی بیشتر است. مسلمانان بهرغم استثنائات تـأسفآور و این واقعیت که زندگی اقلیتهای دینی در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع دیگر در سـطح ایدهآل نبوده، در مجموع، در خـلال دورانـهای متمادی آزادی مسیحیان و یهودیان را برای عبادت طبق قوانین آنان تضمین کردهاند. درنتیجه این آزادی، برخی از قدیمیترین شکلهای مناسک و اعمال این دو دین از جمله آیین عشای ربانیِ ارمنیان مدتها پس از منسوخشدن در جاهای دیگر، از طریق جهان اسـلام تا به امروز باقی ماندهاند.
به علاوه، عموما آزادی مناسک دینی در غرب، بهرغم وجود برخی استثنائاتِ درخور توجه، از مسیحیت ریشه نگرفته است. بلکه منشأ آن کاهش قدرت مسیحیت توسط سکولاریزم و نظریات سکولار دربـاره آزادیـهای مدنی است. این نظریهها درنتیجه انقلابهای آمریکا و فرانسه شکل گرفتند.(۸) هنگامی که مقدسمآبان در انگلستانِ جدید بر اساس حکومت دینیِ مسیحی حکم میراندند، مطمئنا بومیان آمریکا از آزادی برای عبادت برخوردار نبودند. ایـن در حـالی است که بومیان بیشماری در آمریکای جنوبی و مرکزی توسط پرتقالیها و اسپانیاییهای کاتولیک به این بهانه که بیتمدن و غیرمسیحیاند، کشته شدند؛ چه رسد به اینکه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقی نیز بـرخوردار بـاشند.
این نگرش محدود به قرنهای شانزدهم و هفدهم نبود. در دورههای متأخرتر در اروپا درخواستهای بسیاری در اروپا در مورد حق مسلمانان برای عبادت آزاد مطرح شد. دولتهای اروپایی گاهی به دلایل سیاسی از پذیرش این درخواستها حـمایت
مـیکردند، در حـالی که مراجع کلیسای محلی بـا آن مـخالف بـودند. این نکته معروف و مشهور است که چقدر طول کشید تا سرانجام اجازه ساخته شدن یک مسجد در شهر رم، یعنی جایی کـه دهـها هـزار نفر مسلمان در آن زندگی میکنند، صادر شود و چه زد وخـوردهایی هـمین الآن در حومههای شهر واشنگتن برای ساختن شعبهای جدید از یک مدرسه اسلامی صورت میگیرد که البته مخالفت با ساختن این شـعبه از سـوی شـهروندان عادی نبوده، که بیشترِ آنان با این طرح موافقند، بـلکه تعداد کمی از کشیشان مسیحی است که به رغم موافقت و حمایت بسیاری از کشیشان با ساختن این شعبه جدید هـمچنان بـا آنـ مخالفت میکنند.
هنگامی که از آزادی عبادت در جهان اسلام و غرب به معنای اسـلامی ـ مـسیحی و نه تنها به معنای سیاسیِ کلمه سخن میگوییم، باید با این موضوع با صداقت و بیطرفی روبـهرو شـویم. امـروزه در بیشتر نقاط جهان اسلام، مسیحیان به اندازه مسلمانان غرب از آزادی برای عبادت بـرخورداراند، گـذشته از ایـن که تأثیرات اقلیتهای مسیحی در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بیش از تأثیرات مراجع مـسلمان بـر آنـان بوده است. با این حال، جدیت در پایبندی به تعالیم دین، اجرای مناسک، باور داشـتن بـه اصول اعتقادیِ دینی و عوامل مشابه دیگر مربوط به مسلمانان امروز، باید با اروپایـ سـال ۱۴۰۰ مـیلادی مقایسه شود، نه اروپای امروزی. وضعیت ایرانیان، مصریان و سوریهای مسلمان در خواندن نماز روزانه و یا رفـتن بـه مسجد مانند وضعیت مردم بسیاری از کشورهای غربی و به خصوص اروپا که تنها ده درصد آنـان بـه کـلیسا میروند، نیست. آزادی عبادت برای مسیحیان در جهان اسلام باید در پرتو این واقعیت اساسی و با درک این نـکته فـهمیده شود که این آزادی به خاطر تحمیل سکولاریزم در جهان اسلام به وجـود نـیامده، بـلکه از خود اسلام نشأت گرفته است.
دقیقا به همین دلیل است که هنگام بحث در مورد آزادیـ عـبادت، عـوامل دینی معینی وارد صحنه میشوند که در اسلام و مسیحیت یکسان نیستند، ولی باید به طـور کـامل مورد توجه قرار گیرند. مسیحیت در فلسطین به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و یهودیت فاقد «سرزمین مـقدس» (عـبارتی که در قرآن به کار رفته، ولی در کتاب مقدس وجود ندارد) است. به هـمین تـرتیب، فضای یک کلیسای مسیحی درمقایسه با فـضای یـک مـسجد یا یک معبد هندو کارکردی کاملاً مـتفاوت دارد. یـک مسلمان یا یک هندو میتواند به استثنای زمان آیین عشای ربانی بدون مـزاحمت بـرای مسیحیان وارد کلیسای سنت
پیتر(۱) شـود، حـال آن که امـکان نـدارد یـک مسلمان یا مسیحی بدون ایجاد مـزاحمت جـدی برای هندوها به یک معبد هندو وارد شود. در مورد عبادتگاههای اسلامی، مانند کـلیسا، ورود بـه برخی از آنها در غیر از اوقات نماز اشـکالی ندارد، حال آنکه بـاقی آنـها که معمولاً در کنار مقبره قـدیسان مـسلمان واقع شدهاند، به روی غیرمسلمانان بسته میباشند. لازمه احترام ادیان به یکدیگر این نـیست کـه در پی همسانی و همانندی آنها باشیم و یـا ایـن هـمگونی را بر ادیان تـحمیل کـنیم، بلکه بدان معناست کـه بـه این اختلافات و به طور کلیتر به طرق مختلفی که امر قدسی خود را از آن طرق در عـوالم مـختلف متجلی میسازد، احترام بگذاریم.
اکنون در داخـل جـهان اسلام مـنطقهای وجـود دارد کـه، بنابه اعتقادات اسلامی، خـداوند از طریق پیامبر، آن را حرمی مقدس قلمداد کرده است. این حرم مکه و حومه آن تا مدینه را در بـر مـیگیرد و تنها مسلمانان اجازه دارند که بـه ایـن مـنطقه وارد شـوند و مـسیحیان نباید بر اسـاس نـوعی مقابله بهمثلِ سخت و خشک شکایت کنند که چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه برای رفتن بـه واتـیکان بـه طور یکسان امکان ورود [به اماکن مقدسشان] را بـرای مـسیحیان فـراهم نـمیکنند. ایـن کـه امر قدسی در هر دین چگونه خود را متجلی میکند، به مشیت الاهی در مورد کسانی که حجیت آن دین را میپذیرند، بستگی دارد. در اسلام، منطقه مقدس مکه و مدینه از این ویژگی بینظیر بـرخوردار است، چنان که حرمهای مشخصی مانند حرم مولای ادریس در فاس(۲)، رأس الحسین(ع)
______________________________
۱٫ St. Peter از شاگردان و حواریون عیسی مسیح. از مردم بیت صیدا که نامش شمعون بود. بعدها عیسی(ع) او را بفاس [آرامی = سنگ] لقب داد که پتـروس تـرجمه یونانی آن است. او و برادرش آنورئاس ماهیگیر بودند و در همین زمان عیسی(ع) او را به مسیحیت دعوت کرد و او نیز به خدمت عیسی(ع) درآمد و از حواریون مقرّب گردید. هنگامی که دشمنان عیسی(ع) به واسطه خیانت یـهودای اسـخریوطی به دستگیری او آمدند، پطرس برای دفاع شمشیر کشید، ولی همان شب منکر شناسایی عیسی و پیروی از وی گردید. پس از قیام عیسی پترس محبت خود را بـه او اقـرار کرد و مسیح وی را مأمور «شـبانی گـوسفندان» خود، یعنی هدایت مسیحیان فرمود. بنابه منابع باقیمانده از قرن ۲ میلادی او از انطاکیه به رم رفت و اداره کلیسای محلی را به دست گرفت. گفته میشود که او در زمان نوون بـه شـهادت رسید. از ایام قدیم تـپه واتـیکان را منزلگاه او دانستهاند و کلیسای پطرس که بر آن بناشده یکی از زیارتگاههای کاتولیکهاست. (ر.ک. دائره المعارف فارسی)
۲٫ Moulay Idris اشاره به مقبره ادریس بن عبداللّه بنیانگذار سلسله ادریسیان دارد که از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود و در سال ۱۷۲ ه . ق در مراکش بـه قـدرت رسید. وی از علویانی بود که از پیکار (فخ) جان سالم به در برد و به این سرزمین مهاجرت کرد. ادریس اول عربی خالصی است که تحت رهبری او غرب منطقه مغرب، یعنی مراکش کنونی کاملاً از قـیمومت بـغداد خارج شـد. او کاملاً با اهالی آن سرزمین، یعنی بربرها متّحد شد و حتی با آنان وصلت کرد. ادریس اول توسط مأموران هـارون الرشید خلیفه عباسی مسموم شد و پس از مرگ وی بربرها با پسرش که از هـمسری بـربری بـود در سن دوازده سالگی بیعت کردند. ادریس دوم در سال ۱۹۲ ه . ق شهر فاس را بنا نهاد و پایتخت خویش کرد، سلسله ادریسیان در حدود دوسـده، یـعنی تا سال ۳۸۸ ه ق. دوام آورد. (ر.ک. مرتضی مختاری امین، مراکش، ص ۱۹ـ۱۸)
در قاهره، مقبره علی(ع) در نجف، مرقد عـلی بـن مـوسی الرضا(ع) امام هشتم شیعیان در مشهد و غیره نیز همین ویژگی را دارند. اصولاً خارج از چنین مناطقی، در نـواحی دیگر جهان اسلام، اهل کتاب، از جمله مسیحیان، باید از آزادی عبادت برخوردار باشند؛ مشروط بـه این که این آزادی بـا اعـمال فشار سیاسی و تسلط فرهنگی آمیخته نباشد.
وقتی که ما وضعیت امروز جهان اسلام را در نظر میگیریم، متوجه میشویم که در اکثریت قاطع کشورهای اسلامی، از اندونزی و مالزی تا بنگلادش، پاکستان، ایران، عراق، ترکیه، آفـریقای سیاه و تقریبا تمام کشورهای عربی به جز عربستان (و مناطق مشخصی از سودان)، مسیحیان در سایه حکومتاسلامی در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بیگاه به مسیحیان، تقریبا نه به دلایل دینی، بلکه به دلایل سـیاسی و اقـتصادی است. این عوامل، نتیجه این واقعیتاند که مسیحیانِ محلی، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرتهای حاکمغربی حمایت کردهاند. آنان اگرچه دراقلیت قراردارند، ازقدرتسیاسی واقتصادی بیشتری نسبت به آنـچه تـعدادشان اجازه آن را میدهد، برخورداراند.
همچنین در مورد کسانی که اخیرا به دست مبلغان غربی به مسیحیت گرویدهاند، باید یکعنصر فرهنگیرا نیز لحاظ کرد.برخلاف مسیحیان سنتی، مانند ارتدکسهای سوریه، لبنان و اردن کـه کـاملاً خودشان را با فرهنگ عربی جوامعی که در آن زندگی میکنند، همسان میدانند، بسیاری از نومسیحیان تقریبا به لحاظ فرهنگی خود را غربی میدانند. آنان از این طریق تنفری طبیعی را پدید میآورند که تا حـدی بـه تـنفر مسیحیان در روستاهای کوچک انگلیسی از هـندیها و پاکـستانیهایی کـه از نظر آنان از الگوهای زندگی نامأنوس و عجیبی تبعیت میکنند، شباهت دارد. اگر چه حتی در این مقایسه تفاوتی اساسی در میزان توانمندی دو طرف وجود دارد، قـدرت هـند و پاکـستان در غرب به سختی با قدرت آمریکا و اروپا در شبه قـاره هـند قابل مقایسه است.
اما بهرغم این برخوردهای نادر، همچنان اکثریت مسیحیان در جهان اسلام از آزادی عبادت برخورداراند و تلاشهای اخیر در آمریکا بـرای تـصویب قـانونی در حمایت از اقلیتها (در حقیقت مسیحیان) باید به همان اندازه که بـرای حمایت از اقلیتهای مسیحی در چین و جاهای دیگر انجام میشود، اقلیتهای مسلمان را نیز در برخی از سرزمینها مانند همین کشور مدنظر قـرار دهـد.
عـلاوه بر کشورهای اسلامیای که در آنها مسیحیان تقریبا از آزادی کامل برای انجام عـبادات بـرخورداراند، در طی دهههای اخیر در برخی از کشورهای دیگر درنتیجه آنچه قبلاً ذکر شد و نیز به دلیل [وجود [بـرخی از نـیروهای مـحلی خاص، این آزادی تا حدودی کاهش یافته است. نمونهایاند از این مسئله را میتوان در کـشور مـصر مـشاهده کرد. در این کشور قرنها اقلیت ۱۰ درصدیِ قبطیان(۱) در کنار اکثریت ۹۰ درصدی مسلمانان با آرامش قـابلتوجهی زنـدگی کـردهاند، ولی در سالهای اخیر حملاتی علیه کلیساها و روستاهای قبطی صورت پذیرفته است. اما باید توجه داشـت کـه بالاترین مراجع اسلامی این کشور نیز این حملات را محکوم کردهاند. این وضعیتی اسـفناک اسـت و بـاید هر چه زودتر اصلاح شود، لکن این نکته را نیز باید درک کنیم که موضوعات سـیاسی و اقـتصادی پیچیدهای هم هستند که به این مسأله مربوط میشوند و به هر حال ایـن پدیـده نـباید به خاستگاهی برای مجادله بین اسلام و مسیحیت در گفتوگوهای دوطرفه این دو که در راستای تفاهم بیشتر صـورت مـیگیرد، مبدل شود؛ همچنان که آسیب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمریکا در دهه گـذشته نـیز نـباید موجب چنین جدالی گردد.
گروه دیگری از کشورها نیز هستند که نبودن آزادی انجام عبادات در آنها را گـروههای مـسیحی غـرب به عنوان موضوع دعوا مطرح کردهاند. اصلیترین این کشورها عربستان سعودی و سـودان هـستند. از آنچه قبلاً گفته شد، این نکته به وضوح فهمیده میشود که وضعیت این دو کشور کاملاً مـتفاوت اسـت. مطمئنا در سودان مسیحیان زیادی وجود دارند که تماس نزدیکی با گروههای تـبلیغی غـربی دارند و از این گروهها حمایتهای نظامی و سیاسی دریـافت مـیکنند، حـال آنکه اگر چه بین این دو دین بـرای جـلب پیروان ادیان آفریقاییای که هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لکن در این کـشور جـنگی در حال وقوع است که فـراتر از نـزاع بین اسـلام و مـسیحیت اسـت. همچنین مسئله اعطای کمک مادی بـه گـروههای تبلیغی که دارای شاخههای سیاسی میباشند، نیز مطرح
______________________________
۱٫ Coptic کلیسای قبطی کلیسای مسیحی خـودمختاری اسـت که به وسیله قبطیها تأسیس شـد و رسما به مذهب تـکجوهری (مـونوفیزیسم) معتقد است این مذهب را شـورای کـالسدونی (۴۵۱) بدعتی در دین مسیح شناخت و از آن به بعد قبطیها با قسطنطنیه و رم قطع پیـوند کـردند. کلیسای یعقوبی با کلیسای یـعاقبه مـتحد اسـت و با کلیسای حـبشه نـیز رابطه دارد و پاتریاک کلیسای حـبشه را پطـرک کلیسای قبطی نامزد میکند. از لحاظ آداب و تشریفات مذهبی کلیسای قبطی همانند دیگر کلیساهای شرقی اسـت، جـز آنکه قبطیها کودکان خود را قبل از غـسل تـعمید ختنه مـیکنند، و در حـلال یـا حرام بودن مأکولات بـرخی از مقررات شریعت موسی را رعایت مینمایند. در کلیسای قبطی، زبانهای قبطی، یونانی و عربی هر سه مورد اسـتفاده قـرار میگیرند. مرکز کلیسای قبطی در اسکندریه قـرار دارد (ر.ک. دائره المـعارف فـارسی)
اسـت. تـمامی این عناصر بـه طـور طبیعی مسئله آزادی عبادت را در برخی مناطق که به سبب نبردها و رنجهای دردناک آسیب دیدهاند، تحتالشعاع قرار داده اسـت. ادامـه دادن بـه طرح وضعیت سودان (یا حتی عربستان سـعودی) در غـرب بـه عـنوان دلیـلی بـر نبودِ آزادی عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعی تزویر و ریاکاری است و به سختی به ایجاد روابط بهتری میان دو دین کمک میکند. آدمی از خود میپرسد که اگر یکی از رهـبران عمده مسلمانان با مسلمانان یک کشور غربی بدون اجازه مراجع سیاسی آن کشور دیدار کند، غرب چه واکنشی از خود نشان خواهد داد؟
کشمکشهای استعماریای که هنوز باقیاند دقیقا باید آنگونه که هـستند شـناخته شوند و حداقل کسانی که به طور جدی خواستار تجدید روابط بین دو دین هستند، نباید از آنها بهرهبرداری دینی کنند.
در مورد عربستان سعودی، همانطور که قبلاً گفته شد، منطقه استراتژیک ایـن کـشور [مکه و مدینه] دارای وضعیت خاصی است که به ساختار دین اسلام مربوط است و [وضعیت فوق] طبق این ساختار، نمیتواند توسط مسلمانان اعم از سعودی یـا غـیرسعودی تغییر کند. این واقعیت کـه فـرهنگ سعودی به تمام قلمرو تحت اختیار خود اینگونه [مانند مکه و مدینه] مینگرد موضوع دیگری است که در سنتهای تاریخی نیرومندِ [این فرهنگ] ریشه دارد و مردم ایـن کـشور باید این سنتها را ارزیـابی و روی آنـها کار کنند. این استدلال که چون هیچ کلیسایی در عربستان سعودی وجود ندارد، پس نباید به سعودیها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، کاملاً نادرست و مانند این است که مسلمانان بگویند از آنجایی کـه واتـیکان اجازه [ساختن [مساجد را در شهر واتیکان نمیدهد، پس نباید هیچ کلیسای کاتولیکی در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادی عبادت مسئله تغییر دین و ارتداد را نیز در برمیگیرد. مبلغان مسیحی اغلب از مسلمانان به دلیل زدن برچسب ارتـداد ـ کـه مطابق شـریعت اسلامی، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانی که از اسلام به مسیحیت گرویدهاند، انتقاد میکنند؛ اولاً باید بگوییم که اگـر این مسئله به طور جدی در طول تاریخ و بهخصوص در دوران جدید ترویج مـیشد، هـیچ یـک از مسیحیان سیاه آفریقایی، بنگلادشی و پاکستانی که در اصل مسلمان بودهاند و اکنون تحت عنوان مسیحی در جهان اسلام زندگی مـیکنند، وجـود خارجی نداشتند. ثانیا حکم شریعت اسلامی درباره ارتداد در شرایط حضور دولت اسلامی
معتبر بـوده کـه در ایـن شرایط عدول از اسلام، نه نشانه یک عمل دینی، بلکه [نوعی [خیانت به حکومت محسوب مـیشد.
وضع و حال این زمانه، تجدید نظر درباره این موضوع را در پرتو اصول تغییرناپذیر شـریعت ضروری میسازد. این اصـول تـغییرناپذیر اکنون باید برای اوضاعی به کار گرفته شوند که به مسئله خیانت به کشور که در بسیاری از کشورهای غربی نیز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوطاند. در واقع، جنبشی در میان مراجع سنتیِ فـقه اسلامی برای ملاحظه دوباره و تجدید نظر در مورد جایگاه و منزلت تغییر دین مسلمانان در اوضاع امروزی در جریان است. این مشکل هنوز به راه حل نهایی خود دست نیافته است، لکن فرایند پرداختن به آنـ در مـصر، ایران و کشورهای دیگر آغاز شده است. البته وضعیت این مسئله هنوز از آنجایی که بعد سیاسی آن به هیچ وجه از بین نرفته، بسیار بغرنج است. این بعد را در توجه شدید محافل غربی بـه حـقوق انسانیِ مسیحیانِ پاکستانی، حتی در صورت افترا به پیامبر اسلام توسط آنان، میتوان مشاهده کرد. این کار تحت عنوان دفاع از آزادی بیان انجام میشود، حال آنکه همین محافل نسبت بـه حـق آزادی بیان برای شهروندان مسلمان این کشورها تا زمانی که دولتهای آنها طرفدار غرب باشند کمتوجهی میکنند. به هر حال، مسلمانان و مسیحیان همگی باید در تمام مذاکرات مربوط به آزادی عبادت، نـکاتی کـه در ایـنجا به طور خلاصه مورد بـحث قـرار گـرفت، و حقایق مربوط به این موضوع را از جمله تعداد زیاد کلیساهای مسیحیِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنین باید به ایـن نـکته نـیز توجه داشت که مسلمانان غرب با توجه بـه تـعداد زیادشان از قدرت سیاسی و اقتصادی بسیار اندکی برخوردارند، حال آنکه در جهان اسلام و نیز در بسیاری از کشورهای آفریقایی، یعنی درجایی که هـنوز دولتـها از حـمایت قدرتهای غربی برخورداراند، دقیقا عکس این مطلب صادق است. بـهعلاوه، همانطور که به زودی خواهیم دید، فعالیتهای تبلیغی اغلب، با سلطهطلبی سیاسیِ نیروهای بیگانه توأم است، به طوری کـه عـکسالعملهای مـسلمانان علیه چنین پدیدهای را نباید با تحدید آزادی انجام عبادات خلط کرد.
فـعالیتهای تـبلیغی
روشن است که یکی از دائمیترین موضوعات گفتوگوی اسلام و مسیحیت
فعالیتهای تبلیغی است. هم مسلمانان و هم مـسیحیان خـود را دارایـ رسالت جهانی میدانند و لذا در نقاط بسیاری از جهان رقیب یکدیگر محسوب میشوند. اما در ایـن بـرهه تـاریخی بین دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافی وجود دارد که تنها میتواند به مشاجره جـدی و حـتی در بـرخی مناطق به درگیری منجر شود.
قرنها رقابت هلال و صلیب بهخصوص در جهان مدیترانهای(۱) وجود داشـته اسـت. هر طرف علاوه بر پیام دینیاش قدرت نظامی و فرهنگ متمایز خاص خود را دارا بـود، امـا حـتی در مناطق جنگی تجارت ادامه یافت و [دو طرف] با یکدیگر تبادل نظر میکردند. مسیحیان در حالی کـه کـتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگهای صـلیبی بـسیاری از آنـها خواستار آن بودند که به محبت و تنگدستیِ مسیح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرتهایی در غـرب پا بـه عرصه نهادند که از سویی از مبلغان و کتاب مقدس حمایت میکردند و از سوی دیگر شـمشیر بـه دسـت داشتند. اگر به یاد داشته باشیم، مبلغان مسیحی در طول دوران استعمار تقریبا همیشه توسط قدرت نـظامی غـرب حـمایت میشدند و حتی دولتهایی مانند فرانسه که در داخل مرزهای خودش به آزار و اذیت کـاتولیکها مـیپرداخت، از این قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از این مرحله، جنگهای صلیبیِ پزشکی و آموزشی رخ داد که درنتیجه آن، وحدت و انـسجام تـمدن اسلامی منهدم شد. برخی از مکاتب تبلیغیِ مسیحی حتی زمانی که سکولاریزه شـدند، هـمچنان به عنوان مراکز اصلیِ فعالیت تبلیغی بـه کـار خـود ادامه دادند، اگرچه این فعالیت هماکنون دیـگر فـعالیتی به نفع انسانگرویِ سکولار بود. در واقع بسیاری از مبلغان از نابودیِ ایمان شاگردان مسلمانشان خـوشنود بـودند، حتی اگر این امر بـه مـسیحیشدن آنان نـمیانجامید. تـصادفی نـیست که برخی از خطرناکترین ملیگرایان مخالف بـا غـرب در جهان اسلام، ملیگرایی سکولار را از این مکاتب تبلیغی آموختهاند.
در طی دهههای اخیر، فـعالیت تـبلیغی مسیحی افزایش یافته است؛ اما هـماکنون اغلب با منفعتطلبی و مـصرفزدگیِ جـاریِ غرب توأم است و تا حـد امـکان از تنگدستی و فقری که توسط مسیح یا قدیس فرانسیس آسیزی(۲) تبلیغ میشد، فاصله گـرفته اسـت. به
______________________________
۱٫ به سواحل دریای مـدیترانه گـفته مـیشود که از جنوب بـه آفـریقا و از شرق به آسیا (سـوریه، لبـنان و فلسطین) و از شمال و غرب به اروپا ختم میگردد.
۲٫ Assisis St. Francis of (1182ـ۱۲۲۶م) مؤسس فرقه فرانسیسیان و یکی از بزرگترین قدّیسان مسیحی بـود. وی در ایـتالیا متولد شد و نام اصلیاش جووانی دی بـرناردونه بـود، ولی به مـناسبت مـسافرتهای مـکرر پدرش به فرانسه وی را فرانچسکو (فـرانسوی) میخواندند. او در ۲۲ سالگی از دنیا اعراض کرد و از ۱۲۰۹ به موعظه پرداخت و از آغاز کار با فروتنی و فداکاری دل مردم را بـه دسـت آورد. او برای دسته کوچک پیروانش قواعد رهـبانیت نـوینی وضـع کـرد. ایـنان به رم رفتند و پس از کـسب اجـازه از پاپ، در ایتالیا پراکنده شدند و کمی بعد برای موعظه به کشورهای بیگانه رفتند. فرانسیس مدتی در فلسطین گذرانید تـا ایـنکه در فـرقه نفاق افتاد و وی ناگزیر در مجمعی که در سال ۱۲۲۱ تـشکیل داد از ریـاست فـرقه کـنارهگیری کـرد. ولی مـوعظه و تدوین قوانین فرقه را ادامه داد. گفته میشود در عالم مکاشفه زخمهایی مطابق زخمهای مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شد (۱۲۲۴). در حیاتش محبوبیت فراوان داشت و در روز مرگش مردم در سراسر ایتالیا سوگواری کـردند. از زندگی ساده و بیآلایش او داستانهایی نقل شده معروفترین این داستانها موعظه او برای پرندگان و رام کردن گرگی با مهربانی است. (ر.ک. دائرهالمعارف فارسی)
دلیل ترکیب فریبنده اشیای مادیِ فریبنده با شکل تضعیفشده مسیحیت، افـراد زیـادی نسبت به اسلام عشق میورزند. با وجود تمام تزریقات مالی، کتابخانهها، مزایای استخدامی و ثروت در یک طرف (مسیحیان) و نبودِ این امکانات در طرف دیگرِ میدان مسابقه که در قرنهای پیش صاف بـود، بـه گونهای که به نفع مسلمانان است تخریب شده و عصبانیت و عکسالعمل مسیحیان متمولتر را برانگیخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادی که نمونه آن را در وقایع اخـیر انـدونزی میتوان مشاهده کرد.
به اذعـان هـردو طرف، بحثِ کاملاً صادقانه درباره مسئله فعالیت تبلیغی دارای بیشترین اهمیت است. هر کدام از دو طرف ضرورتا باید آزادی شهادت و گواهی نسبت به ایمانِ خود را در جایی کـه دیـگری بر آن مسلط است، جـایز بـداند. اما باید به مسائل دیگری نیز بپردازیم. این مسائل از ارتباط تنگاتنگ پیشین بین فعالیت تبلیغی و استعمار که برخی آن را امپریالیزم فرهنگی خواندهاند، ناشی میشود.
امروزه مسیحیت از موقعیت برتری که زمـانی در غـرب داشت، محروم شده است و چه بسا نیازمندِ آن باشد که مبلغانی را برای احیای مسیحیت به غرب بفرستد، لکن هنوز اگر مبلغان مسلمان در کشورهای غربی فرودگاههای اختصاصی داشته باشند و یا اگر مـسیحیان مـشاهده کنند کـه فرزندان اغلب نخبگان اجتماعی، سیاسی و فکریشان به مدارسی میروند که به لحاظ مالی نه از طریق مسلمانان مـحلی بلکه از سوی دولتهای مسلمان خارجی حمایت میشود، به شدت اعتراض خـواهند کـرد.
در ایـن موضوع حساس، فرهنگ جدید غربی نیز به طور نگرانکنندهای حضور دارد. این فرهنگ اگرچه در اکثر ویژگیهای اساسی خـود سـکولار است و عمدتا با دین ضدیت دارد، لکن در طی قرنهای اخیر توسط مسیحیت غربی بـهطوری از آنـ حـمایت شده و در بین مسلمانان تبلیغ شده که گویا [پدیدهای] مسیحی و بخشی از پیام مسیح است.(۹)
هنگامی
کـه نوبتِ آن میرسدکه آفرینش حضورواقعی مسیحی درمیان مسلمانان در دوره جدید را در نظر بگیریم چهرههایی مانند پیـِر دی فوکو(۱) و لویی ماسینیون(۲) بـه راسـتی چهرههایی استثنایی بودهاند. حقیقتا موانع اصلیِ موجود بر سر راه تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان از میان برداشته نخواهد شد، مگر آن که حضور آنچه ما گاهی آن را «شریک خاموشسوم» خواندهایم، درگفتوگوی جاری بین اسلام و مـسیحیت، یعنی تجددگرایی در تمام حالتها و نمودهای آن به طور کامل و بیکم و کاست در نظر گرفته شود.
دیدگاههای متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجددگرایی
عجیب است که علیرغم کتابها و مقالات بیشماری که از یک سو درباره تـجددگرایی اعـتقادی در مسیحیت و از سوی دیگر در زمینه رابطه اسلام و تجددگرایی نوشته شده، تاکنون کمتر به نقش تجددگرایی، این «شریک خاموش سوم» در تمامی نمودهایش، در گفتوگوی بین اسلام و مسیحیت، به طور عمیق توجه شده اسـت.(۱۰) در اردوگـاه مسیحیان کسانی هستند که به اسلام به این دلیل معترضاند که با صفوف مسیحیت متجدد و امروزی همراه نمیشود. آنان اسلام معاصر را نیز مطابق با این نظر ارزیابی میکنند. در حـقیقت، اکـثر مطالعات غربی درباره اسلام کاملاً با این تعصب ناگفته همراه است که تجددگرایی نیروی مثبتی است که نه به عنوان یک دشمن، بلکه به عنوان منشأ رقابت باید جـدی گـرفته شـود. نتیجه [چنین دیدگاهی] این اسـت کـه حـقائق اسلامی از راه
______________________________
۱٫ pere de Fou cault متأسفانه درباره او اطلاعاتی نیافتم.م.
۲٫ Louis Massignon (1962ـ۱۸۸۳) خاورشناس مشهور فرانسوی. او را از بین خاورشناسان تنها میتوان با نولدکه و نالینو و گلدزیهر همپایه دانست. او از نظر ژرفنگری و تـوانایی در اسـتنباط مـایههای پنهانی که در فراسوی نمای ظاهری برخی گرایشها و مـکاتب مـخفی گردیده بر هر سه نفر برتری دارد. از همین رو او در هیچ یک از کارهایش، حتی در مباحث علمی یا باستانشناسی، به اصطلاح «ظاهری مـذهب» نـبوده اسـت. وی از ادعاهای پیروان مکتب تاریخیگری (Historicism) که بر آثار نولدکه و گـلدزیهر سایه افکنده، پرهیز میکرد. پرهیز از این شیوه افراطی و گزافهآمیز که با مبالغه در دستآویز قرار دادن همانندی و شباهتهای ـ غالبا سـطحی و ظـاهری ـ مـیان پدیدارها به وجود تأثیر و تأثّر میان آنها مدّعی میگردد، از امتیازات بـرجسته مـاسینیون به شمار میرود.
ویژگی دیگر وی، اعتقاد به نوعی نگرش خاص مذهبی بود که همه نظامهای ارزشـی مـوجود در مـکاتب مختلف را چه آسمانی و چه غیرآسمانی، چه توحیدی و چه غیرتوحیدی دربرمیگرفت. او اگرچه رسـما از زمـانی کـه ایمان خود را در ۲۵ سالگی بازیافت، به آیین کاتولیک گروید، نگرش خاص مذهبیاش او را در شناخت مسائل اعـتقادیِ مـذاهب گـوناگون یاری کرده است. ماسینیون به خاطر کارهایش درباره تصوّف اسلامی، به ویژه حلاّج، مـعروف اسـت، ولی این در واقع یکی از ابعاد گوناگون کارهای اوست. او کار خود را با آثار کهن اسـلامی آغـاز کـرد و در طول زندگی علمی خود به موضوعات مختلفی پرداخت: مسائل معاصر کشورهای اسلامی، تاریخچه تـشکیلات اجـتماعی در اسلام، مطالعات فلسفی و علمی و پژوهش در پیرامون شیعه و شاخههای آن به ویژه قرامطه، نـصیریه و اسـماعیلیه (ر.ک. دائرهالمـعارف مستشرقان، ص۶۰۹ـ۵۹۹) م.
میزان مطابقتشان با تجددگرایی مورد ارزیابی و داوری قرار گرفته و نسبت به آنچه از سوی تجددگرایی در مـورد مـسیحیت و نقش آن در جوامع غربی در طی قرنهای اخیر انجام شده، کمتوجهی میشود. هر مـسلمانی کـه از راسـتاندیشی دینی در کلیترین و وسیعترین معنای آن منحرف میشود، بلافاصله در محافل غربی، به عنوان کسی که احتمالاً مـارتین لوتـر بـعدی خواهد بود، بزرگنمایی میشود و کسانی که از هنجارهای سنتی جدا نمیشوند، هرچند هـم کـه فکر آنها عمیق باشد، معمولاً از سوی دانشمندان غربی نادیده گرفته میشوند. این دانشمندان معمولاً آموختهاند بـه جـای دوام و ثبات به مطالعه تحولات و تغییرات بپردازند و صفت «مهم» را تنها به آنچه تـغییر مـیکند نسبت میدهند، نه آنچه بر دوام و بـقا تـأکید دارد.
مـتفکران جدیِ مسلمان از این مطلب درشگفتاند که الاهـیات مـسیحی غربی چگونه به خود اجازه میدهد که به طور جدی تحت تأثیر تـمایلات فـلسفی زودگذر و علمگراییای که اکنون ادعـای خـود را به عـنوان یـک دیـن رقیب در دنیای مدرن تحکیم کرده، قـرار گیرد؟ مـسلمانان با مقایسه مسیحیت و اسلام در توضیح این مطب که چرا تنها در طی چـند دهـه پایههای الاهیات مسیحی تا این انـدازه دچار تحولات اساسی شـدهاند، مـتحیر میشوند. این تحولات اگرچه در تـمامی مـحافل مسیحی اتفاق نمیافتد، حداقل در لایههای لیبرال مسیحیت که معمولاً پرچمداران انجام گفتوگو بـا اسـلام هستند رخ مینماید.(۱۱) مسیحیانِ متجدد و طـرفدار وحـدت ادیـان که معمولاً لیـبرال هـستند، اغلب با همکیشان خـود در تـقابل بودهاند، لکن در میان مسلمانان وحدتگرایی مشابهی که با تجددگرایی یکسان گرفته شود وجود نـدارد. اگـر از تعداد کمی از دانشمندان مسلمان تجددزده صـرفنظر کـنیم، اکثر مـسلمانانی کـه بـه گفتوگو با مسیحیت عـلاقهمند هستند، بر آنچه میتوان آن را وحدتگرایی قرآنی نامید و سنّت طولانیِ صوفیه و شریعت اسلامی تکیه کردهاند. اگـر ایـن افراد با مخالفت همکیشان خود مـواجه مـیشوند، ایـن مـخالفت از سـوی مسلمانانی ابراز شـده کـه تحت تأثیر اصلاحطلبیِ جاری و شناخته شده در غرب به اهمیت پیام جهانی قرآن توجه ندارند. بنابراین، بـحث و گـفتوگو در دو جـهان معاصر اسلام و مسیحیت تحت شرایط کاملاً مـتفاوتی در جـریان اسـت.
یـک مـسیحی کـه خواستار فهم دیدگاه اسلام در مورد ماهیت خداوند، نبوت، معاد، مناسک و… است، ممکن است بخواهد به مکاتب تفسیری مختلفی مانند اهل سنت،
شیعه، صوفیه، اشاعره و مانند آنها رجـوع کند، اما او میتواند مطمئن باشد که اگر هر کدام از این شاخههای درخت بارور تفکر اسلامی را انتخاب کند، مجبور نخواهد بود با مشکل تغییر فهمش از این اصول دین، از قرنی به قـرن دیـگر دست و پنجه نرم کند، حال آن که یک مسلمان باید با تغییرات عظیمی که از قدیس توماس(۱) تا متکلمان کاتولیک جدید یا از جاناتان ادواردز(۲) تا مبلغان جدید پروتستان رخ داده است، مواجه شـود. در مـسیحیت، براساس روش سنتی الاهیات پروتستان و کاتولیک و نیز برخی دیدگاههای جدید در مورد الوهیت، در الاهیات تکاملی تیاردوشاردن(۳) یا الاهیات پویشی جانکاب(۴) کهتوسط آلفردنورث وایتهد(۵) بهاومنتقلشده، بـدعتهایی درفـهم خداوند وجود دارد، لکن دراسلام چـیزی کـه با اینبدعتها قابلمقایسه باشد نمیتوان یافت.(۱۲)
______________________________
۱٫ St. Thomas الاهیدان بزرگ و اثرگذار ایتالیایی که در قرن ۱۳ میلادی میزیست. توماس در فلسفه پیرو ارسطو بود و سعی در جمع بین این فـلسفه و الاهـیات مسیحی داشت. اعتقاد او ایـن بـود که فلسفه ارسطویی و الاهیات کاتولیک بدون این که باهم تضادی داشته باشند میتوانند با یکدیگر پیوند یابند. توماس آثار بسیاری به رشته تحریر درآورده که تفاسیری بر کتاب مقدس، مقالات فـلسفی و الاهـیاتی و تفاسیری بر آثار ارسطو میشوند. اما دو اثرِ او یعنی مجموعهای علیه کفّار و مدخل الهیات از اهمیت بیشتری برخوردارند. توماس در اثر عظیم خود، یعنی مدخل الهیات الاهیات آگوستینی را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسـطویی بـیان میکند. ایـن اثر از بزرگترین آثاری محسوب میشود که تاکنون در زمینه ارائه نظاممند ایمان مسیحی به نگارش درآمدهاند. (ر.ک. تونی لین، تـاریخ تفکر مسیحی، ص ۲۱۲ـ۲۰۴)
۲٫ Jonathan Edwards از مبلغان و متفکران بزرگ مسیحی در ایالات متحده آمریکا که در قـرن هـجدهم مـیزیست. او را میتوان از مؤثرترین عالمان الاهی ایالات متحده دانست. بسیاری از آثار او در واکنش به ثأثیرات جنبشهای بیداری روحانیِ عصر وی نـگاشته شـدند. او توانست با فعالیتهایش در مناطق مختلف آمریکا از جمله نورث هامپتون بیداری معنوی به وجـود آورد. از مـیان کـتابهای او میتوان به روایت موثق، عواطف مذهبی، دفاع از آموزه مسیحی گناه اولیه و آزادی اراده اشاره کـرد. که این کتاب اخیر مهمترین کتاب او شناخته شده است. او در این کتاب آزادی اراده انسان را بـه نحوی محدود میپذیرد لکـن مـعتقد است که آنچه ما انتخاب میکنیم توسط انگیزههای بسیار نیرومندی که با آنها روبهرو هستیم تعیین میشود. او را پدر الاهیات نیوانگلند خواندهاند. (ر.ک. تونی لین. تاریخ تفکر مسیحی، ص۲۰۹ـ۳۰۵)
۳٫ Teilhard de chardin عارف و دیرینهشناس فرانسویِ قرن نوزدهم و بـیستم. وی از کسانی بود که در پی تفسیر مجدد الاهیات مسیحی با استفاده از مفاهیم نظریه تکامل، بودند. نگرش او بسیار شباهت به الاهیات پویش دارد. مشهورترین آثار او عبارتاند از پدیده انسان، ساحت الاهی و آینده انسان. از نظر شاردن تـاریخ انـسانی در حال بالیدن به سوی نقطه اوج خود است، یعنی به سوی زمانی که همه در مسیح به کمال خواهند رسید. او این نقطه اوج را نقطه اُمگا مینامد. او از مسیح و خدا نیز تفاسیری کاملاً پویشی و تـکاملی بـه دست میدهد. (ر.ک. تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص ۴۸۸ـ۴۸۵)
۴٫ John Cobb به همراه او گدن و پتینگر از متفکران مطرح الاهیات پویشی در ایالات متحده آمریکا محسوب میشود.
۵٫ Alfred North Whithead فیلسوف و متفکر انگلیسی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قـرن بـیستم میزیست. وی مبدع الاهیات پویشی میباشد که طبق این نظریه آن چیزیکه به طور سنتی در مورد خداوند و رابطه او با جهان گفته میشد به طور کامل دگرگون میشود. مفهوم خـلق از عـدم در ایـن الاهیات مردود است و به رغـم الاهـیات سـنتی، خدا و جهان کاملاً از یکدیگر متمایز نیستند، بلکه میتوان گفت که جهان پیکره خداوند است و به خلاف نظریه سنتی ارتباط بین خـداوند و جـهان یـک سویه نیست، بلکه دوسویه و متقابل است. بنابر ایـن نـظریه در طی زمان و همزمان با تکامل جهان و موجودات، خداوند نیز رو به تکامل بیشتر میرود و وجه تسمیه این الاهیات نیز هـمین مـطلب مـیباشد. (ر.ک. مایکل پترسون و….، عقل و اعتقاد دینی، ص۱۱۰ـ۱۰۹)
مسلما هر دینی تاریخی دارد کـه این تاریخ ذاتا محرک آن است و مختص به آن میباشد. اما در انجام گفتوگوی دینی بین دو دین باید به روشنی ایـن نـکته را فـهم کرد که چگونه «اصول تحول» که از حوزه سکولار نشأت گرفتهاند، بـر یـک طرف یا هر دو طرف گفتوگو تأثیر گذاشتهاند یا همچنان اثر میگذارند. اگر پس از بحثهای طولانی، مسلمانان و مـسیحیان بـه فـهم مشترکی درباره ماهیت وحی برسند، این فهم مشترک در صورتی که دیدگاههای یـکی از دو طـرف مـدتی بعد به طور جدی تغییر کند، فایده چندانی نخواهد داشت. برای یک مسلمان (الله) هـمچنان بـر عـرش خود مستولی است و بر جهان حکم میراند و این فرد مسلمان به سختی میتواند درکـ کـند که چرا اکنون مسیحیان بعد از دو هزار سال نیازمند بحث در مورد جنسیت، ثبات و کـمال خـداوند هـستند و چرا دیدگاههای اساسی مسیحی هر چند سال یک بار تغییر میکنند.
درطی قرنهای مـتوالی، مـسیحیت غربی خود را با تمدن غربی و نگرش دنیاگرایانه آن پیوند زده است. این نگرش براساس انـسانگرایی سـکولار، عـقلگرایی، تجربهگرایی، ملیگرایی، تکاملگرایی، علمگرایی و شکاکیت، پیریزی شده است. این مسیحیت غالبا از پیوند با ادیان دیـگر کـه هنوز در جهانی مقدس تنفس میکنند، اجتناب کرده و اغلب ترجیح داده است که سـکولاریستهای غـربی ضـد دین با افراد مذهبی غیرمسیحی پیوند یابند. مسلما مسیحیت غربی خود مسئول انتخاب این وضـعیت و یـا حـداقل بخش اعظم آن میباشد و نمیتوان آن را اسلام یا هیچ دین دیگری مربوط دانست. امـا اگـر فراتر از شعارها و ژستهای دیپلماتیک، گفتوگویی عمیق بخواهد صورت بگیرد نتایج این مشکل باید به طور جـدی مـورد ملاحظه قرار گیرد.
فهم این مطلب که چگونه پادشاهیِ انسان در غرب جـایگزین پادشـاهیِ خدا شد(۱۳) موضوعی است که برای تـمامی گـفتوگوهای دیـنیِ آینده بین اسلام و غرب اهمیت بسیاری دارد. مـسلمانان عـموما از معنای عمیقتر تجددگرایی و قوه محرکهای که تمدن قرون وسطاییِ مسیحی را که مانند اسـلام بـر ایمان مبتنی بود به جـهانی مـدرن و بعد پُسـت مـدرن تـبدیل کرد، بیخبراند. بسیاری از متفکران اسلامی کـه بـیشتر سنتی هستند در گفتوگوهایشان با الاهیدانان مسیحی به گونهای میاندیشند و عمل میکنند کـه گـویی با قدیس بوناونتورا،(۱) قدیس توماس و نـیکولای کوزایی(۲) مواجه هستند و ایـن مـتفکران
______________________________
۱٫ St. Bonaventure متفکر و عارف بزرگ مسیحی در قـرن سـیزدهم که عضو فرقه فرانسیسکنها بود. بوناونتورا برخلاف قدیس توماس که فلسفه ارسطو را پذیـرفت و بـر آن شد تا آن را با الاهـیات مـسیحی سـازش دهد، از فلسفه نـوافلاطونی حـمایت کرد. او فلسفه ارسطو را خـواند و ایـدههایی را از آن گرفت و سپس این ایدهها را در چارچوبی افلاطونی قرار داد. بوناونتورا بیشتر به خاطر نگارش آثار مـعنوی مـشهور است تا آثار الاهیاتی. مشهورترین اثـر وی هـجرت روح به سـوی خـداست. در ایـن کتاب سه مرحله بـرای هجرت روح انسان به سوی خدا ذکر شده است که عبارتاند از: ۱٫ تفکر و تعمق در طبیعت، ۲٫ تـفکر و تـعمق در مورد روح، ۳٫ تفکر و تعمق در مورد خدا (ر.ک. تـونی لیـن، تـاریخ تـفکر مـسیحی، ص ۲۰۴ـ۲۰۰)
۲٫ Nicholas of Cusa فیلسوف افلاطونی قـرن پانـزدهم میلادی که آلمانی بود و در دوره رنسانس از اهمیت خاصی برخوردار بود. وی از کسانی بود که در راه وحدت کلیسای شرق و غـرب بـسیار تـلاش کرد. او به خاطر همین تلاشهایش به مـقام کـاردینالی و سـپس بـه مـقام اسـقفی رسید. نیکلا مانند افلاطون معتقد بود که آنچه ظاهر اشیا را تشکیل میدهد حقیقت آنها نیست و حقیقت هر شیء در خداوند به صورت مثال آن شیء تحقق یافته است. او بـرای هر شیء مثال خاص آن شیء را نپذیرفت، بلکه خداوند را به تنهایی مثال همه چیز میدانست و معتقد بود که تمامی تضادّ بین اشیاء مختلف در این جهان در خداوند از بین میرود. او به طرفداران ارسـطو بـه این دلیل که به اصل عدم تناقض معتقد بودند، حمله ور شد، چرا که از دیدگاه او اصل عدم تناقض در خداوند معنایی نداشت. معرفتشناسی نیکلا نوعی شکاکیّت افلاطونی بود؛ به این صـورت کـه از آنجایی که ما با حقیقت اشیاء در ارتباط نیستیم و تنها بدلهای حقیقت را مشاهده میکنیم، لذا معرفت ما معرفتی واقعی نخواهد بود. (ر.ک. The cambridge Dictionary of Philosophy p.531.)
اسلامی علیرغم اینکه دنـیای غـرب دو قرن بر جهان تسلط داشـته اسـت، هنوز از فهمی عمیق نسبت به تجددگرایی محروماند. برای از بین بردن این مانع در گفتوگوها درک کامل آن «شریک سوم که به ظاهر ساکت است»، ضروری میباشد و بـاید تـوجه داشت که این شـریک سـوم اگرچه صدای آن به ظاهر به گوش نمیرسد، اصلاً ساکت نیست و در واقع از تأثیر فراگیری برخوردار است. آنچه لازم و ضروری است این است که هر دو طرف گفتوگو کاملاً حضور تجددگرایی را در گفتوگوهای اخـیر دیـنی درک کنند. آنان باید متوجه این مطلب نیز باشند که چگونه تجددگرایی در سطوح مختلف از سطوح کلامیِ محض گرفته تا سطوح سیاسی و اجتماعی و علمی و تکنولوژیک، این گفتوگوها را تحت تأثیر خود قرار مـیدهد. آنـچه مهم اسـت، نهتنها فراهم آوردن امکان تفاهم بهتر میان دو دین، بلکه علاوه بر آن قادر ساختن هر طرف بر فـهم چگونگی و چراییِ تأثیر یا عدم تأثیر فشارهای تجددگرایی بر طرف دیـگر اسـت. مـسلما آینده تاریخ دینیِ جهان بسته به این است که ادیان در پرتو تعالیم و اصول تغییرناپذیر و مقدس خودشان نـسبت بـه تجددگرایی در جهان چه نگرشی دارند. نمیتوان مطمئن بود که این نگرش در میان مـسیحیت و ادیـان غـیرمسیحی یکسان خواهد بود و حداقل تاکنون به طور حتم در مورد مسیحیت غربی در مقایسه با ادیان دیـگرِ غیرمسیحی و حتی مسیحیت ارتدکس و یهودیت که در تجلی غربی خود یک استثناء میباشد، یـکسان نبوده است. اما مـسلم اسـت که کوشش عقلانی و جدی برای تبیین تأثیر نظرات تجددگرا و پساتجددگرا بر
گفتوگوهای دینی ضروری است. این نظرات درباره ماهیت خداوند و انسان، عقل و شناخت، معنای زندگی، ساختار و منشأ جهان و تعداد زیادی از مـوضوعات اساسی دیگر ابراز شدهاند. این موضوعات در کانون توجه تمامی ادیان نیز قرار دارند و بنابراین امکان ندارد که بر گفتوگوی مسلمانان و مسیحیان بیتأثیر باشند.
در این تلاش باید به تفاوت اساسی روشها تـوجه داشـت. در این شیوه، نظرات فوق که در نتیجه روشنگریِ اروپا به وجود آمدند و ادعا کردند که دارای کاربردی جهانی هستند، از یک سو مسیحیت و از یک سو اسلام را تحت تأثیر قرار دادهاند. اگر بخواهیم اسـتعاره یـک ازدواج شاد را به معنای مسیحی آن، به عنوان هدف گفتوگوی دینیِ جدی بین اسلام و مسیحیت به کار ببریم در اینجا حتی بیش از زندگی عادی انسان یک «زندگی عشقی سهنفره» غیرممکن و به لحـاظ دیـنی غیرقابل قبول است. حضور چنین چیزی در ازدواج پذیرفته شده از سوی مسلمانان نیز قابل قبول نیست، زیرا این عنصر سوم از آنجا که ماهیتی سکولار دارد، متعلق به جهان دینی نیست و نمیتواند در یـک ازدواج دیـنی شـرکت داشته باشد، بلکه شریک سـوم بـاید آنـچنان که هست شناخته شود و نباید به او اجازه داد که روابط اسلام و مسیحیت را دیکته کند، چرا که با حضور این «شریک ساکت» روابـط ایـندو هـمیشه درسطح اعتقادی لرزان وبیثبات باقی خواهد ماند، هرچند کـه هـموارهتوافقهایسودمندیمیتوانددرسطح سیاسی واجتماعی وعملیصورت گیرد.
نتیجهگیری
نباید موانع مذکور را مشکلاتی ناگشودنی دانست. ما در اینجا برای اینکه واقعیت اوضاع فعلی را فـراتر از جـزئیات سـیاسی و رفتار دیپلماتیک نشان دهیم، از این موانع بحث میکنیم و هدف مـا ایجاد یأس و ناامیدی نیست. قبل از حل کردن مشکلات بایدآنها را با صداقت کامل تبیین کنیم. در واقع، به گمان مـا اگـر نـیت پاک، حقیقتطلبی و سعه صدر را به جای هوا و هوس و تعصب و قدرتطلبی، پیشه خـود سـازیم، اکثر این موانع را میتوانیم از پیش رو برداریم.
آنچه مهم است این است که قبل از هر چیز دیـگری، مـابعدالطبیعه جـهانی و خرد جاودانه را درک کرده و بپذیریم. در پرتو این مابعدالطبیعه و خرد است که حداقل بـرای افـراد مـعدودی که شمولگرا هستند، این امکان به وجود میآید که بر شمول حقیقت تأکید کـنند و در عـین حـال، هر کدام از تجلیات حقیقت را به عنوان یک تجلیِ
منحصربهفرد به رسمیت بشناسند و بپذیرند کـه هـر یک از این تجلیات از آنجا که ثمره اراده الاهی است و برخی از جنبههای خرد او را منعکس مـیکند، بـاید عـمیقا محترم داشته شود. همچنین ضروری است که آیات ذیل را از منابع اسلامی و مسیحی همواره بـه یـاد داشته باشیم: «وما الحیوه الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخره خیرللذین یتقون». (انعام: ۳۲) و نیز «ابـتدا مـلکوت خـدا و عدالت او را بطلبید که این همه بهشما مزید خواهد شد.» (انجیل متی ۶/۳۳) بنابر این مقدم داشـتن مـصلحت دنیوی بر آرمان اساسی دین که در مسیحیت عبارت است از زندگی کردن مـطابقِ بـا مـشیت الاهی و مرگِ همراه با عنایت و لطف الاهی (به معنای اعتقادی کلمه) گناه و خطا محسوب مـیشود.
هـمچنین بـرای مسیحیت که تجددگرایی برای اولین بار در قلمرو آن متولد شد و پرورش یافت و نیز بـرای مـسلمانان تجددزده، فهم این نکته که به هیچ وجه نمیتوان بین اسلام و مسیحیت از یک سو و انسانگرایی سـکولار و لاادریـگرا از سوی دیگر صلح ایجاد کرد، لازم و ضروری است. آتش و آب را نمیتوان با یکدیگر آشـتی داد.
هـمزمان با فراگیر و کوبندهتر شدن چالشهای دنیای جـدید، و بـا تـهدید جدیتر مفهوم دینیِ زندگی توسط بحرانهای بـیسابقه، از تـخریب محیط طبیعی گرفته تا بیحرمتیِ کامل نسبت به حیات از طریق نفوذ تکنولوژی بـه سـاختارهای شبکههای آن، مسیحیان و مسلمانان درخـواهند یـافت که آنـها خـیلی بـیش از امور اختلافیشان دارای مشترکات هستند. تقابل مـیان دو دیـن هنوز در کشورهایی مانند اندونزی، سودان، آلبانی و نیجریه ادامه دارد، لکن میتوان این رقـابتها و تـقابلها را از طریق درک خطری بزرگتر، یعنی جهانیشدنِ نـوعی مصرفگراییِ آزمندانه از میان بـرداشت. ایـن مصرفگرایی هر چه بیشتر در حـال بـلعیدن نفوس مردان و زنان و تخریب چارچوب حیاتی است که وجود انسانی در روی زمین به آنـ بـستگی دارد.
ما امیدواریم موانع و مشکلاتی کـه در ایـنجا ذکـر شد با روی آوردن بـه تـعالیم اخلاقی، عقلانی و معنویِ هـر دو سـنتِ اسلامی و مسیحی و از طریق چشمدوختن به آسمان نیلگون، این رمز درخشان عرش الاهی که هـر دو دیـن از آن نازل شدهاند تا پیروانشان را به سـوی جـایگاه بهشتیشان هـدایت کـنند، از پیـش رو برداشته شوند:
در عشق خـانقاه و خرابات(۱۴) فرق نیست | هرجا که هست پرتو روی حبیب هست |
(حافظ)
پینوشتها
۱٫ به یک معنا تـمام مـوضوعاتی که در این مقاله بررسی قرار شـدهاند، اعـتقادی هـستند، امـا در ایـن متن مراد مـا از مـوضوعات اعتقادی موضوعاتی است که به معنای دقیقتر کلمه مربوط به علم اعتقادات [یا الاهیات، [theology است.
۲٫ در مـورد مـناظره مـا با جان هیک درباره موضوعات اعتقادیِ اصـلی در گـفتوگوی اسـلام و مـسیحیت، نـگاه کـنید به:
A. Aslan “Religions and the concept of the Ultimate – An interview with John Hick and Seyyed Hossein Nasr.” Islamic Quarterly, 40 (1996): 266-83.
ما عبارت باطنی (esotric) را برای دلالت بر بعد درونی و حقیقت ذاتی اشیاء به کار میبریم، نه اعتقاد به نیروهای غیبی یا جادویی (occultism)که در مطالعات آکادمیک ادیان معمولاً بـا این معنا خلط میشود.
۳٫ نگاه کنید به
F. Schuon “Christianity / Islam – Essays on Esoteric Ecumenism”. trans. G.Polit (Bloomington, In: World Wisdom Books, 1985).
۴٫ همان، ص ۱۶۷
۵٫ به این کتابِ ما رجوع کنید:
Knowledge and the sacred (Albang, NY: The State University of New York press, 1991), chapter nine, ۲۸۰-۳۰۸٫
۶٫ این تفاوتها را در کتاب زیر شرح دادهایم:
Ideals and Realities of Islam (London: Harper/Collins, ۱۹۹۴), chapter IV,93-120
۷٫ شاهدی بر این مدعا را میتوان در بحثهای سال ۱۹۹۶ در دانشگاه آکسفورد انـگلستان مـشاهده کرد. این بحثها درباره ساختن یک عمارت جدید برای مرکز مطالعات اسلامی صورت پذیرفت. برخی در یک روزنامه محلی اظهار داشتند که آکسفورد نباید اجازه ساخته شدن منارهای [اسلامی [را در مـیان مـنارههای خرطومیِ کلیساهای آکسفورد را بدهد، (حال آن که یک عمارت، یک مسجد نیست و مناره ندارد.) چرا که در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هیچ کـلیسایی داده نـمیشود. کمی بعد یک فرد انـگلیسی بـه خوانندگان روزنامه مورد نظر یادآوری کرد که در شهرهایی مانند قاهره و بیروت منارههای مساجد و
منارههای خرطومی کلیساها که توسط آسمان پوشانیده شدهاند، به راستی بـه یـکدیگر شبیه هستند.
۸٫ با ایـن اظـهارنظر در صدد دفاع از سکولاریزم و کاهش یافتن قدرت مسیحیت غربی توسط آن نیستیم، بلکه تنها یک واقعیت تاریخی را بیان میکنیم.
۹٫ اکنون در برخی از محافل مسیحی کاتولیک و پروتستان، نشانههایی از تغییر در این نگرش را میتوان یافت. ایـن مـحافل میکوشند مسیحیت را مستقل از شاخ و برگهای خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.
۱۰٫ مراد ما از تجدّدگرایی تنها آنچه «معاصر» است، نیست، بلکه جهانبینی خاصی است که انسان را به جای خدا در قـلب و مـرکز ثقل هـمه چیز مینشاند. این جهانبینی در طی رنسانس اروپایی در غرب به وجود آمد و از قرن هجدهم پیشرفت خود به دیـگر بخشهای کره زمین را آغاز کرد.
برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید بـه:
R. Guenon. The Crisis of the Modern World. trans O.Osborne (Gehnt, NY: Sophia Perennis et Universalis, 1996)
هـمچنین:
W.N.Perry, Challenges to a Secular Society (Oakton, VA: The Foundation for Traditional Studies, 1996).
۱۱٫ ایـن نکته مهم است که میان اسلام و آن بخش از مسیحیت که به لحاظ اعتقادی محافظهکارترند، مانند آیین کـاتولیک و پروتـستانتیزم سنتی و نیز مکتب ارتدوکس گفتوگوهای بسیار اندکی رخ داده است. لکن در سالهای اخیر، گفتوگوهای بـسیار مـهمی بـین ارتدکس روسی و یونانی و اسلام صورت پذیرفته است و همچنان ادامه دارد. این تبادل نظرها با توجه بـه طبیعت راست اندیشی هر دو طرف عموما برای گفتوگوی اسلام و مسیحیت، نهتنها به لحـاظ سیاسی، بلکه به لحـاظ اعـتقادی نیز از اهمیت بالایی برخورداراند.
۱۲٫ در مورد مسئله تحول و ثبات در حال و هوای متجدّد و سنّنی نگاه کنید به:
S.H.Nasr, Knowledge and the Sacred, 221ff.
۱۳. نگاه کنید به:
T. Lindbom. The Tares and the Good Grain, trans. A. Moore (Macon, GA:Mercer University Press, 1988)