سیر عرفان حلقه

خداشناسی در عرفان حلقه

نویسنده : محمودرضا قاسمی

چکیده:

فرقه عرفان حلقه کیهانی به سرکردگی محمد علی طاهری از اواسط دهه هفتاد شمسی فعالیت خود را در حوزه عرفانی و درمانی آغاز کرد و در اواسط دهه ۸۰ به اوج خود رسید و علی رغم دستگیری وی هنوز این نحله توسط مَسترهایش در سطح کشور به راهزنی ایمان جوانان و خانواده‌های این مرز و بوم می‌پردازد. طاهری بحث فرادرمانی و اصطلاح خود ساخته سایمنتولوژی را کرامت خود در مکتب عرفانی‌اش دانسته و همگان را دعوت به تجربه در این مورد می‌نماید، تجربه‌ای که شرط آن تسلیم بودن و شاهد بودن است و هدف از آن اتصال به شبکه شعور کیهانی یا همان روح القدس است. وی با این فریب بزرگ اولا ادعا می‌کند  که تمام این مباحث به او وحی شده  و الهاماتی است که از سوی خداوند به وی صورت پذیرفته  و این مباحث را از جایی اقتباس نکرده است و ثانیا او درصدد بیان عرفان اصیل ایرانی اسلامی است،

در عرفان حلقه اساس خداشناسی را توجه به شبکه موهوم شعور کیهانی یا همان روح القدس دانسته که خدای متعال تمام قدرت ها و صفات خویش را به این شبکه تفویض نموده است.

 مقدمه:

گرایش انسان به پرستش خداوند یکی از نیازهای فطری و درونی به‌شمار می‌‏رود؛ هرچند گاه این امر در پس پرده‏‌های غفلت باقی مانده و با همه بدیهی بودن روشن وی، به بی‏راهه می‌انجامد.

تنها زمانی که نیازهای انسان از مسیری درست ارضا شود، به رشد و شکوفایی او منجر می‌شود، در پی آن آرامش و سعادت دنیوی و اخروی به‌دست می‌آید و در غیراین‌صورت نیازهای درونی انسان بی‏‌پاسخ مانده، او را به رنجی ابدی می‌افکند. انسان در پی یافتن پاسخ به نیاز پرستش که یکی از اساسی‏‌ترین نیازها به‌شمار می‏‌رود ـ به ادیان و مکاتب گوناگون روی می‏‌آورد؛ هر مکتب با ارائه جهان‌بینی و ایدئولوژی‏‌هایی خاص درجهت رفع عطش فطری او بر آمده و با آموزه‏‌های خود در سیراب کردن او می‏‌کوشند. در این راستا روشن است، چنانچه مکتبی الهی، با آموزه‏‌های فرابشری برای رفع این نیاز برگزیده شود، با درنظرگرفتن همۀ خواست‏ه‌های باطنی و ظاهری، دنیوی و اخروی، و… از افراط و تفریط‏‌ها به دور مانده و کامل و بی‏‌نقص خواهد بود و بی‌گمان باعث رستگاری فردی و در پی آن فلاح اجتماعی می‏‌شود و چنانچه آموزه‌‏ها از سرچشمۀ الهی منقطع شود و در جریان آن هم نباشد، به ماندابی تبدیل خواهد شد که برخورداری از آن نه‌ تنها باعث رفع تشنگی نمی‌شود؛ بلکه فرد را به سستی و نابودی خواهد کشاند؛ در این مسیرهای انحرافی همواره سراب‏‌هایی خودنمایی می‏‌کنند که تنها افرادی که از آب زلال و ناب برخوردار هستند، خود را بی‏‌نیاز از آن خواهند یافت. عرفان حلقۀ یکی از سراب‏‌هایی است که افراد ناآگاه را به سوی خود می‏‌کشاند و با عرضۀ اصول دین به گونه‌ای التقاطی و اشتراکی باعث ایجاد انحراف‌هایی در عقاید و اصول اولیه می‏‌شود؛ البته ممکن است این موضوع در نگاه نخست و از دید افراد غیرمتخصص پنهان مانده و سره از ناسره باز شناخته نشود؛ ولی با اندکی تأمل و تدبر و مقایسه و تطبیق دیدگاه‌های ارائه شده با منابع الهی، امکان تشخیص فراهم خواهد شد.

عرفان حلقه و توحید

۱٫سایۀ خداوند در عرفان حلقه

محمدعلی طاهری نظریه پرداز عرفان حلقه درگفتاری درباره سایه خداوند ویژگی‌های آن را این‌گونه شرح می‌دهد:

هر چیزی که موجودیت دارد، سایه‌ای هم دارد؛ از این نظر، سایۀ او(خدا) نیز موجود است؛ اما سایۀ هرچیز نسبت به خودش، مجازی است؛ درعین‌حال، اگر همان سایۀ هم سایه‌ای داشته باشد، نسبت به آن حقیقی است: ‌

سایه نسبت به صاحب سایه: مجازی؛

سایه نسبت به سایۀ سایه: حقیقی.

اگر بخواهیم همین مطلب را دقیق‌تر بیان کنیم، باید بگوییم که خداوند (حقیقت مطلق) سایۀ اول را ایجاد می‌کند و سایۀ اول، سایۀ دوم را و…؛ هریک از این سایه‌ها صورتی از خداوند است و به بیان دیگر، وجود هر چیزی، وجهی از خداوند را نشان می‌دهد؛ پس، می‌توان گفت که فقط یک حقیقت مطلق وجود دارد و هر موجود دیگری «حقیقت نسبی» دارد.[۱] از نگاه نویسنده این جهان، سایه[۲] و مجازی است و تنها عامل حرکت است که ما را به اشتباه واداشته تا آن را حقیقی تلقی کنیم؛ بنابراین جهان هستی، حقیقت وجودی ندارد. این دیدگاه در کتاب «انسان از منظری دیگر و فرادرمانی» به‌گونه‌ای مبسوط شرح داده شده است. وی در این خصوص پس از توضیح کلی درباره واقعیت و حقیقت وجودی، با آوردن مثال تیغۀ چرخان و حرکت آن و تشکیل استوان‌ه‏ای ـ که چون واقع شده، واقعیت دارد؛ ولی حقیقت ندارد ـ و همچنین با نمایش حرکت الکترون‏‌ها به دور هسته در اتم، به اثبات جهان مجازی می‏‌پردازد[۳]

طاهری پس از بیان این نمونه‏‎ها به نتیجه‌ای کلی می‌‏رسد و آن اینکه حرکت، سبب تصور یا واقع شدن استوانه و ابر الکترونی است؛ اما واقعیتی ورای آن جز حرکت نیست؛ بنابراین علت حقیقی تصور کردن جهان آفرینش نیز چیزی جز حرکت نیست:

هستی از حرکت آفریده شده است، لذا جلوه‌های گوناگون آن نیز ناشی از حرکت می‌باشد و همان‌طور که گفته شد، هر جلوه‌ای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است؛ در نتیجه جهان هستی نیز مجازی بوده و حقیقت وجودی ندارد.[۴]

در واقع مجازی دانستن جهان به معنای خیالی بودن آن است و در طول تاریخ، نحله‌های گوناگونی این برداشت را از عالم داشته‌اند. تا آنجا که برخی از عارفان نیز عالم را عالم خیال معرفی کرده‌اند؛ ولی مقصود آنان از خیال و رویا بودن جهان، پوچ و موهوم بودن آن نیست؛ بلکه در اصل عبارت از امری است که حکایت از امر دیگر داشته و نیاز به تعبیر و تاویل دارد. به عبارتی، جهان، رمزی است که باید گشوده شده و معمایی است که باید حل شود.به‌هرحال مقصود آنکه به اعتقاد جمله عارفان، جهان خود حقیقت نیست، بلکه نمادی از حقیقت است؛ یا به عبارتی خیال و رویاست؛ اما این رویا پوچ و بیهوده نیست؛ بلکه رویایی است که به گونه‌ای بازتاب حقیقت بوده و نیاز به رمزگشایی دارد. بنابراین اگر به‌صورت مستقل به عالم نگریسته شود، ارزشی نداشته و توهم است و خیال؛ ولی اگر این جهان، نشانه‌ای از حقیقتی دیگر به‌شمار آید، آنگاه به‌واسطه آن حقیقت، این جهان نیز به حقیقت آراسته می‏‌شود.

پروفسور ایزوتسو، استاد دانشگاه مک‌گیل کانادا که سالها در ایران به پژوهش دربارۀ حکمت اسلامی پرداخته است، می‏‌گوید:

جهان محسوس، توهم ذهنی، یعنی مولود ذهن نیست؛ بلکه توهم خارجی است؛ یعنی بر مبانی وجودی استوار است و به معنای متعارف، اصلاً توهم نیست.[۵]

بنابراین، رویایی که انسان آن را واقع می‏‌پندارد، اگرچه واقعیت ندارد، ولی از واقع بیگانه نبوده، بلکه کاملاً با آن مرتبط است، و ازآنجاکه این جهان معلوم است، نمی‏‌تواند نیستی محض باشد؛ چراکه، معلومی نیست؛ جز آنکه متصف به وجود شود[۶] بدین‌ترتیب مجازی دانستن زمین از سوی نظریه‌پرداز عرفان حلقه به‌طور کامل با دیدگاه عارفان متفاوت است، وی با اثبات مجازی بودن و در حرکت بودن جهان می‏‌خواهد بر نیاز به محرک و عامل جهت دهنده داشتن آن تأکید کند که این عامل آگاهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی یا همان «شبکۀ شعور کیهانی» است.[۷]

بدین‌ترتیب با مجازی دانستن عالم، برابر آنچه در اندیشه طاهری است، دیگر مجالی برای خداشناسی حقیقی که مورد نظر آموزه‏‌های اسلامی است، باقی نمی‏‌ماند. البته طاهری مطابق روش خاص خود، صبغه علمی دادن به دیدگاه خود ابراز می‏‌دارد که نظریۀ او بر نظریه‌های جدید فیزیک کوانتوم است. استوار؛ او هر چند درصدد القای این تصور است که فیزیک جدید نیز دنیای مجازی و شعور کیهانی را اثبات می‌کند، اما در فیزیک جدید اتفاق‌نظری در این باره وجود ندارد؛ زیرا آنچه در فیزیک جدید با نام نظریۀ دوگانگیِ موج و ذره و یا اصل عدم قطعیت و… مطرح است، حاکی از تعیین‌کننده بودن ذهنیت ناظر برای تحلیل دنیای کوانتومی است؛ یا اینکه ذرات مادی بی‌آنکه از جایی دستور بگیرند، به تغییر روی می‌آورند. این مطالب و گفته‌ها با اثبات شبکۀ شعورکیهانی توسط آن، بیگانه است و به نظر می‏‌رسد مانند چسباندن وصله‌‏های ناجور در کنار یکدیگرند.

افزون بر آنچه بیان شد اینکه عرفان حلقه از یک یافته فیزیکی، تفسیر متافیزیکی ارائه داده است، جای بحث دارد؛ زیرا هیچ‌گاه فیزیکدانان وارد مباحث متافیزیکی نشده و تحلیل عرفانی عرضه نمی‏‌کنند: بعضی از فیزیک‌دانان گوشزد کرده‌اند که کار فیزیک، تحلیل فلسفی و عرفانی نیست؛ بلکه وظیفۀ آن دسته‌بندی قوانینی است که بر اساس آن بتوان به کشف پدیده‌های جدید دست یافت؛ همچنین اگر تفسیر و تحلیل‏‌های فلسفی که فیزیکدانان جدید گفته‌اند، در عرفان حلقه به‌عنوان مبنای علمی مورد پذیرش باشد، بعید نیست با نظریۀ پرفسور استیون هاوکینگ[۸] مبنی بر اینکه با توجه به قوانین کشف شده جدید فیزیک، الزاماً نیازی به وجود آفریدگار نیست،[۹] موافق بوده و با گذشت زمان و تأکید بر شعور کیهانی، هوشمندی را عامل پدید آمدن جهان هستی و محتویات آن بداند. چون درخصوص «بیگ‏بنگ» و انفجار بزرگ برای پیدایش جهان و هستی با او موافق است.[۱۰]

۲٫ اثبات شبکۀ هوشمندی وسیله‌ه‏ای برای اثبات خدا در حلقه

در عرفان حلقه درباره شبکه هوشمندی و اتصال آن به خداوند و چگونه آن با خداشناسی عملی آمده است:

عرفان کیهانی (حلقه)، شعور الهی را به‌طور نظری و عملی ثابت نموده، از‌این‌راه وجود صاحب این هوشمندی یعنی خداوند را به اثبات می‌رساند و در واقع این عرفان، منجر به خداشناسی عملی می‌گردد.[۱۱]

بسیاری از مادی‌گرایان که منکر وجود خدا هستند، شعور کیهانی را پذیرفته و معتقدند که ماده، خود، هوشمند است و اگر در جهان نظم و تدبیری دیده می‌شود، سرچشمه‌ای فراتر از همین عالم مادی ندارد. تئوری شعورمندی عالم در سده‌های اخیر از سوی کسانی بیان شده که منبع هوشمندی فراتر از طبیعت را نفی می‌کنند و برای توجیه تدبیر و حکمتی که در جهان جاری است، به خودمختار‌بودن و شعورمندی ماده معتقد شده‌اند.

بنابراین کسی که خداوند را نشناخته باشد، با تبیین‌هایی که در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسی خود ثابت‌قدم می‌شود، نه اینکه به خداشناسی برسد؛ هر اندازه که شعور کیهانی در عمل بیشتر اثر بگذارد، در افراد بی‌ایمان به خدا، ایمان به شعور هستی مادی بیشتر می‌شود، نه ایمان به خداوند تبارک و تعالی.

در عرفان حلقه، تعبیر روح‌القدس یا جبرئیل برای شبکۀ شعور کیهانی بیان می‏شود، اما همان‌گونه که ملاحظه شد تعبیری که ارائه می‌شود کاملاً مادی است؛ زیراکه طاهری معتقد است، فرشتگان، همان قوانین موجود در عالم طبیعت هستند؛ همچنان‌که مشابه این نگاه و اتصال به قوانین را می‌توان در تعالیم «ریکی» ( انرژی درمانی ژاپنی ) مشاهده کرد.

۳٫ تفویض همه قدرت‏ها به شبکه شعور کیهانی

حلقه، اساس کار خود را بر اتصال با شعور کیهانی می‏‌داند و نیز از حلقه‏‌های رحمانیت عام، به شبکۀ شعور کیهانی، هوشمندی الهی و حلقه‏‌های وحدت نیز تعبیر می‏‌کند؛ درحقیقت شبکۀ شعور کیهانی، همان هوش و خرد حاکم بر جهان هستی است؛ چراکه از این منظر، جهان هستی، متشکل از انرژی و آگاهی است و همین آگاهی و شعور کیهانی، جهان را به حرکت وا می‏دارد و آگاهی خود، میلی درونی است که هر ذره را به رقص و حرکت می‏‌آورد! به عبارت دیگر:

شبکه شعور کیهانی مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می‏‌شود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی است؛ سه عنصر فوق عبارت‌اند از ماده، انرژی و آگاهی[۱۲] بنابراین محرک جهان، آگاهیِ درونِ ذره است و نه نیروی ماورایی مطلق، که منشأ تمام حرکت‏‌های جنبندگان از قدرت اوست؛ اینجاست که خداپرستی در نگاه آنان رنگ و بویی کفرآمیز می‏‌یابد و توحید، جای خود را به مادی‌گرایی می‏‌سپارد و به‌عبارت‌دیگر، فاعلیت تام الهی در حرکت موجودات کنار زده می‏‌شود و فاعلیت استقلالی عالم ماده رخ می‏‌نمایاند.

طاهری در تعریف اتصال می‏‌گوید:« منظور از اتصال در فرادرمانی، برقراری نوعی ارتباط است که هیچ تعریف دقیقی ندارد،زیرا در دنیای بی‌ابزاری[۱۳] انجام می‌گیرد».[۱۴]

درحقیقت، کسی که می‏‌خواهد عرفان را بفهمد نیازمند تفویض است؛ رحمانیت عام الهی تنها به مسترهای عرفان حلقه تفویض شده و تنها آنها می‏‌توانند دیگران را به عرفان پیوند دهند؛ در عرفان حلقه برای اتصال با شعور کیهانی نیز، دو راه فردی و جمعی وجود دارد و برای وارد شدن به حلقه‏‌ها وجود سه عضو کافی است؛ نخست: اتصال‌گیرنده است که مایل به پیوند با شبکه شعور کیهانی است؛ دوم: اتصال‌دهنده است که همان مستر‏های آموزش دیده هستند؛ سوم: شبکه شعور کیهانی است و سرانجام، الله، عضو چهارم است.[۱۵] بدین‌ترتیب، به‌نظر می‏‌رسد افزودن نام خداوند به‌عنوان عضو چهارم، تنها برای جلب نظر خداباوران است و ثأثیری در تشکیل حلقه و در نتیجه درمانگری ندارد.

درحقیقت، این شعور کیهانی است که به درمان می‏‌پردازد، نه خداوند متعال، آن‌چنان‌که در قرآن آمده است:(وَإِذَا مَرِ‌ضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ)[۱۶]

این موارد اصول کلی عرفان حلقه است که بنیاد اصلی آن بر شعور کیهانی بنا شده است.

مفهوم شبکۀ شعور کیهانی[۱۷]

در عرفان حلقه، بیش‌ازهمه یک کلیدواژه برجسته می‌شود و آن هم مفهوم شبکۀ شعور کیهانی است، شبکۀ شعور کیهانی چیست؟ با خالق هستی چه نسبتی دارد؟ فواید پیوند با آن و آثار آن کدام‌اند؟ از نظر مصداق خارجی با کدام‌یک از آموزه‌های دین قابل تطبیق است؟ آیا منظور همان جایگاه نبوت و رسالت است؟ آیا این شبکه تعبیری دیگر از ذات مقدس خداوند می‌باشد؟ و شبکه یاد شده با کدام پشتوانه و دلیل علمی اثبات‌پذیر است؟ اینها پرسش‌هایی است که در رویارویی با مفاهیم یاد شده به ذهن هر مخاطبی خطور می‌کند.

شعور کیهانی، چنان در عرفان حلقه اهمیت می‌یابد که هم اساس این عرفان معرفی شده و هم تمامی مراتب سلوک معنوی به‌گونه‌ای انحصاری با اتصال به این شبکه دست‌ یافتنی است:

اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد شبکۀ شعور کیهانی استوار است و همۀ مسیر سیروسلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد.[۱۸]

اما باید دید تعریف شعور کیهانی چیست؟ در متون عرفان حلقه ادعا می‌شود که هستی متشکل از سه عنصر است که یکی از آن سه، شبکۀ شعور کیهانی است:

شبکۀ شعور کیهانی مجموع هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهانی هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می‌شود و یکی از سه عنصر موجود در هستی است. سه عنصر مذکور عبارت‌اند از: ماده، انرژی و آگاهی[۱۹] از نگاه نظریه‌پرداز عرفان حلقه ازآنجاکه اصل ماده هم از انرژی است، جهان اطراف ما از ماده و انرژی شکل گرفته و در اصل، فقط از انرژی تکوین یافته است.[۲۰] با توجه به این دیدگاه باید گفت، نخست: شبکۀ شعورمند کیهانی نامی جدید برای خدا نیست، تا چنین تصور نشود که نزاع، نزاعی لفظی است؛ چراکه در این دیدگاه این شبکۀ یاد شده مخلوق معرفی شده است؛ چنان‌که در کتاب «انسان از منظری دیگر»، ضمن اینکه این شبکه، مجموع هوش و خرد حاکم بر هستی بوده، دارای خالق نیز معرفی شده است[۲۱] گذشته از اینکه قدرت و نقشی که نویسنده به این شبکه می‌دهد، از حیث نظری و مفهومی برای حضور خدا هیچ جایی باقی نمی‌گذارد و افزون بر آن، در عرصه عمل نیز با وجود کارکردهایی که به این شبکه نسبت داده می‌شود، به تأثیر خدا و ضرورت ارتباط با او نیاز عینی و خارجی احساس نمی‌شود.

دوم: مراد از این شبکه، -کانال‌های ارتباطی با خدا – که در ادیان الهی از آنها به رسولان الهی و معصومان یاد می‌شود ـ نیست؛ چراکه پیامبران در متون عرفان حلقه، صاحبان تجربۀ شخصی در عرفان معرفی می‌شوند؛ نه افرادی که از زبان ایشان برنامۀ ادارۀ زندگی بشر بیان شده، مأموریت انسان‌ها در سایۀ تعلیمات ایشان تعریف می‌شود؛ چنان‌که در گزاره‌های زیر، عامل وحدت انسان‌ها را نه توحید، نه دین و نه دستاویزی به پیامبران الهی، بلکه شبکۀ شعور کیهانی معرفی می‌کند:

عامل مشترک فکری بین همۀ انسان‌ها و به عبارتی، زیربنای فکری همۀ انسان‌ها، شعور حاکم بر جهان هستی است. در این تفکر، این عامل مشترک، «شبکۀ شعور حاکم بر هستی» نامیده می‌شود.[۲۲]

در عرفان حلقه پیش از هرچیز، اتصال با شبکۀ شعور کیهانی جزء تفکیک‌ناپذیر این شاخۀ عرفانی معرفی می‌شود و از دیگر سو، کارِ درمان، تفویضی است و این تفویض باید از مرکزیت عرفان حلقه دریافت شود:

برای بهره‌برداری از عرفان عملیِ عرفان کیهانی (حلقه)، نیاز به ایجاد اتصال به حلقه‌های متعدد شبکۀ شعور کیهانی می‌باشد و این اتصالات، اصل لاینفک این شاخۀ عرفانی است؛ تحقق ‌بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی، به حلقۀ خاص و حفاظ‌های خاص آن حلقه نیازمند است. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه می‌شود که تفویضی بوده، در قبال مکتوب‌ نمودن سوگندنامه‌های مربوط به آنان تفویض می‌گردد؛ تفویض‌ها، توسط مرکزیت که کنترل و هدایت‌ کنندۀ جریان عرفان کیهانی (حلقه) می‌باشد، انجام می‌گیرد.[۲۳]

به‌راستی مگر جز این‌است که با این ترفند، مهم‌ترین ادعای به‌ظاهر معنوی در عرفان یاد شده با چالشی بزرگ مواجه می‌شود و ادعای دعوت دیگران به استفاده از رحمانیت عام الهی که البته شبکۀ شعور کیهانی را همان رحمانیت الهی می‌دانند؛ اینکه افزون بر آن از یک سو در این عرفان، هدف استفاده از رحمانیت الهی معرفی شده و از سوی دیگر این استفاده از رحمانیت الهی، تنها از بحران مرکزیت عرفان حلقه امکان‌پذیر باشد، جز کانالیزه‌کردن سرسپردگی در عرفان حلقه و تبدیل نظریه‌پرداز آن به یک قطب و مرشد چه معنایی خواهد داشت؟

حلقه و شبکۀ شعور

با بررسی‏‌های انجام شده می‌توان دریافت که چکیده تعالیم حلقه در «شبکه شعور» خلاصه می‏‌شود؛ بر این‌اساس، حقیقتی به نام شعور کیهانی وجود دارد که افزود برای عارف‌شدن باید به حلقه‌های آن متصل شوند دریافت این اتصالات هیچ محدودیت و پیش‌شرطی نداشته و هرکس با هر دین و مذهب و هر فرد بی‌دین می‌توانند بدان متصل شود. گناهکاری و بی‌گناهی، پاکی و ناپاکی نیز در این اتصالات نقشی ندارد؛ مهم این است که این اتصالات باید از سوی مرکزیت عرفان حلقه و کسانی که اجازۀ لازم را دریافت کرده‌اند، تفویض شود؛ چرا که اگر حفاظ‌های حلقه‌های اتصال تفویض نشود، بسیار خطرناک خواهد بود؛ همچنان‌که تفویض این اتصالات نیز به‌معنی حرکت در مسیر عرفان و سلوک عرفانی است.

حلقه‌های شعور کیهانی بی‌شمار بوده و طاهری این حلقه‌ها را با حفاظ‌هایش تفویض می‌کند؛ معمولاً نخستین حلقه‌ای که تفویض می‌شود حلقۀ درمانگری است و نتیجۀ آن، درمان همۀ دردها و بیماری‌های جسمی و روحی است. با توجه به اینکه عرفان حلقه به باورها و ایمان افراد ربطی نداشته و برای تزکیۀ نفس و اصلاح درون افراد، برنامۀ عملی ارائه نمی‌دهد، نشانه یا دلیل درستی و عرفان ‌بودن این جریان، ادعای درمان افراد است.

با این تصور ابتدایی از چارچوب اصلی شبه‌عرفان حلقه، بررسی پرسش‌ها و ابهام‌ها آغاز می‌شود: شعور کیهانی چیست؟ عرفان چه معنایی دارد؟ اتصال چیست؟ حفاظ اتصالات به چه معنایی است؟ چرا این اتصالات به معنای عرفان است؟ چرا مرکزیت عرفان، حلقۀ این اتصالات را تفویض می‌کند؟ محمدعلی طاهری این اتصالات را از کجا آورده است؟ چرا کسی جز او از حلقه‌های شعور کیهانی آگاه نبوده و امکان تفویض آنها برای دیگران نیست؟ آیا سراسر عرفان حلقه و حقه و ساختگی نیست؟ درمان چیست؟ آیا تاکنون کسی را درمان کرده‌اند؟ آیا این درمان‌ها از راه شعور کیهانی بوده، یا تلقین یا انرژی یا… است؟ چرا عرفان حلقه به پاکی و ناپاکی افراد کاری ندارد؟ مگر عرفان برای تزکیه نفس نیست؟ عرفان حلقه دربارۀ خدا چه می‌گوید؟ چرا همه‌چیز را به شعور کیهانی مرتبط می‌داند؟ و…؛ در این نوشتار، پرسش‌ها و ابهام‌های پیش گفته مورد بررسی قرار می‌گیرند.

شعور کیهانی: بنیان عرفان حلقه

همان‌گونه که پیش‌تر بدان اشاره شد، عرفان حلقه موضوعی به نام شعور کیهانی را در کانون مباحث خود قرار داده و اساس سلوک عرفانی را اتصال به شعور کیهانی می‌داند؛ آن‌چنان که بدون این اتصال، حرکت عرفانی، پایه و اساسی ندارد؛ بنابراین «اساس این عرفان بر اتصال به حلقه‌های متعدد شبکۀ شعور کیهانی استوار است و همۀ مسیر سیروسلوکِ آن، از طریق اتصال به این حلقه‌ها صورت می‌گیرد.[۲۴]

در این چند سطر تأکید بر این است که چیزی جز اتصال به شعور کیهانی نمی‌تواند راهبر و پیش‌برندۀ سیر عرفانی باشد. اکنون به‌جاست که با محوریت شعور کیهانی در عرفان حلقه، این پرسش مطرح شود که شعور کیهانی چیست؟ آیا پدیده‌ای ماورایی و متعالی است یا مادی و فیزیکال؟ آیا شعور کیهانی همان شعور آفرینش است که در قرآن کریم همواره با تعبیرهای چون «سبَّح» و «یُسَبّح» به آن اشاره شده است؟ همان شعوری که همۀ آفرینش را به ذکر و تسبیح خدا و تسلیم و سجود در برابر او برمی‌انگیزد؟ یا اینکه توضیحی برای پیوند شعور کیهانی با خدا وجود نداشته و تبیین‌های آن معطوف به جهان مادی است؟

با بررسی منابع عرفان حلقه می‌توان دریافت که شعور کیهانی موضوعی است که در بستر تبیین‌های فیزیکی و مادی تعریف می‌شود. اصلی‌ترین منبع عرفان حلقه که به بررسی و تبیین شعور کیهانی پرداخته، کتاب «انسان از منظری دیگر» است که بخشی از آن به تبیین فیزیکی شعور کیهانی اختصاص دارد (ص ۱۹ ـ ۴۲). برای تئوری اصلی عرفان حلقه دربارۀ شعور کیهانی «ساختار اصلی جهان مادی، آگاهی یا شعور است که ماده و انرژی از آن به وجود آمده است؛ بنابراین در هر لحظه سه عنصر در جهان هستی وجود دارد؛ آگاهی، ماده و انرژی».[۲۵] این موضوع نیز بیانگر نگاه ماتریالیستی است که همه‌چیز را ابزاری می‏‌داند. طاهری تعریف دقیقی از آگاهی ارائه نکرده و منشأ اصلی آن را مادی می‏‌داند.

تفاوت شعور کیهانی با مفهوم مشابه در اسلام

شعور کیهانی مورد نظر در عرفان حلقه عنصری در جهان هستیِ مادی است که در کنار ماده و انرژی ساختار این جهان هستی مادی را ایجاد کرده است؛ این شعور در همۀ اجزای جهان مادی وجود داشته و شعور اجزای گوناگون بر روی هم اثر می­‌گذارند؛ این اثرگذاری و ارتباط از طریق تشعشعاتی است که منتقل می­‌شود و بدین‌سان شعور کل جهان هستی از مجموعۀ شعور اجزای جهان شکل می‌گیرد.

شعور جهان از نگاه قرآن، حقیقتی ملکوتی است که درحقیقت به بُعد الهی و فرافیزیکی اشیا مربوط بوده و تمام هویت آن تسبیح و ستایش خداست. بزرگ‌ترین تفاوت شعور کیهانی با شعور قرآنی این است که شعور قرآنی حقیقتی معنوی است و همۀ انسان­ها با آن مرتبط نشده و نجوای تسبیح موجودات را نمی­‌شنوند. چنان‌که قرآن کریم در آیه ۲۴ سوره اسرا می­‌فرماید:(إِنْ مِنْ شَی‏ءٍ إِلاّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ)؛ «هیچ چیز نیست، جز اینکه تسبیح و ستایش او را می­‌گوید، اما شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید».[۲۶]

شعور قرآنیِ پدیده­‌های عالم، رازی است که همه راهی به‌سوی آن ندارند و قرآن کریم به عموم مردم می­‌گوید که شما آن را نمی‌فهمید؛ این حقیقت را تنها کسانی که پس از تزکیه و تقوا مراحلی از معرفت را پیموده و نور خدا را در دل و جانشان می­‌‎افروزند، می­‌توانند بفهمند.

حال آنکه در عرفان حلقه دربارۀ شعور کیهانی آمده است: «همۀ انسان­ها می­‌توانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند است، پی برده؛ تا این موضوع، نقطۀ مشترک فکری بین همۀ انسان­‌ها شده و قدرت و تحکیم پیدا کند».[۲۷]

شعور کیهانی پدیده­ای است که تبیین فیزیکی دارد؛ برای همه قابل آزمایش است و همه می­‌توانند بر سر آن به اشتراک نظر برسند؛ این پدیده در امور این عالم، مانند درمان بیماری‏‌ها مداخله می‏‌کند و… با دقت می‌توان دریافت این ویژگی‌ها به‌روشنی در مقابل شعوری است که در فرهنگ قرآنی به موجودات جهان هستی نسبت داده شده است. با توجه به اینکه در عرفان حلقه هیچ استدلال روشنی برای اثبات آن بیان نمی­‌شود.

حال این پرسش پیش می­‌آید که چگونه همۀ انسان­ها می­‌توانند در شعور کیهانی به اشتراک نظر برسند ـ توجه کنید که ادعا، رسیدن همه به اشتراک نظر است ـ البته درتعالیم حلقه ادعا می­‌شود که اگر پیرو ما شوید و آنچه را که ما می­‌گوییم بپذیرید و اتصالات ما را دریافت کنید، به طور عملی آن را خواهید آزمود.

سرانجام به‌عنوان آخرین نکته در بیان شکاف عظیمی که میان شعور کیهانی و شعور قرآنی وجود دارد، باید توجه داشت که در شبه‌عرفان حلقه، شعور کیهانیِ بسیار بزرگ معرفی می­‌شود که سیروسلوک انسان­‌ها در گرو اتصال با آن است؛ اما شعور قرآنیِ موجودات، رازی است که سیروسلوک انسان در گرو اتصال و ارتباط با آن نیست و اگر کسی راه تزکیۀ نفس را بپیماید، در مراحلی به فهم آن خواهد رسید و از آن خواهد گذشت و از همه مهم‌تر اینکه، انسان نیازی به اتصال با آن نداشته و درک آن، شرط سلوک نیست و این شعورِ نهفته نمی‌تواند انسان‌ها را به مسیر الی‌الله سوق دهد؛ بلکه کسی که آن را درک کند، همچون مسافری خواهد بود که در راهش به چشمه‌ای زلال رسیده و جرعه­‌ای از آن نوشیده و به راه خود ادامه می­‌دهد تا به خداوند و درک کمال نائل شود.

شعور کیهانی، ایده‌ای نو یا سرقت ایده؟

طاهری از پیشینۀ ایده‌پردازی­‎هایی که دربارۀ شعور کیهانی وجود دارد سخن نگفته و به‌گونه‌ای وانمود می‌­کند که شاگردانش می‌پندارند او نخستین کسی است که از شعور کیهانی سخن می­‌گوید؛ درحالی‌که از قرن‏‌ها پیش این موضوع در عرفان یهودی مطرح شده است؛[۲۸] همچنین در ادیان شرقی همچون هندوئیسم این ایده به جای باور به خدایان ادیان توحیدی مطرح بوده است.[۲۹]

نیلز بوهر در ابهاماتی که در اثر تجربۀ وضعیت کوانتومی ذرات بنیادین مشاهده کرد، تئوری «مکمل بودن موج ـ ذره» را پیشنهاد نمود؛ اگرچه این تئوری هنوز تئوری است، اما توانایی توجیه برخی از رویدادهای فیزیکی را دارد. مشکل این آموزه این است که متناقض به‌نظر می­رسد؛ به این علت که باید بپذیریم ماده از ذرات ریزی درست شده است که گاه ذره نیستند و به‌صورت موجی از انرژی یا بستۀ کوچکی از انرژی تجربه می­‌شوند.

نیلز بوهر برای توجیه این حالت دوگانه و متناقض ­نما، شعورمندی ماده را مطرح نموده و مدعی شد چه بسا که ماده باشعور بوده و گاه خود را به صورت ذرات و گاه به‌صورت موج نشان می‏‌دهد؛[۳۰] هر چنداین آموزه هنوز از سوی مجامع رسمی و مرجع در علم فیزیک پذیرفته نشده، اما منشأ تئوری‌پردازی­های دیگری بوده است؛ برای مثال دیوید بوهم با طرح تئوری «جهانِ هلوگرافیک»[۳۱] تبیین «واقعیت مجازی» را برای شناخت سرشت جهان مطرح نموده است.[۳۲]آموزه‌های فیزیکی که بر اساس شعورمندی و هوشمندی ماده شکل می‌گیرد همچنان رو به گسترش است اما طراحان این تئوری­ها کمتر موفق می­‌شوند آنها را اثبات نموده و دانشمندان فیزیک را درباره درستی تئوری­‌هایشان به اطمینان برسانند؛ البته شاید روزی موفق شوند ابعادی از این تئوری‌ها را اثبات کنند و شاید هم نتوانند هیچ‌گاه این ایده‌­ها را ثابت کنند. به‌هرروی در حال حاضر انگاره‌هایی مانند اینکه «ماده دارای شعور مطلق است و می‏‌تواند برای خود تشخیص دهد و تصمیم بگیرد»، به‌عنوان داستان علمی ـ تخیلی از سوی جامعۀ علمی فیزیکدانان مردود شناخته شده است.[۳۳]

یکی از تئوری­‌پردازی­‌های برجسته در این زمینه، تئوری «شعور» از مسعود ناصری است؛ او بیش از بیست سال پیش در کتابی با نام «یک کوآنتوم عرفان‌درمان»، ایدۀ شعورمندی کائنات را با پیوند میان فیزیک مدرن، زیست‌شناسی و برخی از آموزه­‌های عرفان اسلامی تبیین کرد، اما هیچ‏گاه تئوری خود را به‌عنوان یک نظریۀ علمی تلقی نکرد و برای پذیرش آن نگفت که جوایز بین‌المللی و مدارک گوناگون را گرفته است. البته تئوری که پیش‌ازاین در «کابالا» مطرح شده و دیگران نیز برای علمی‌جلوه‌دادن آن کوشیده‌اند، ادعاهایی از این دست را برنمی‌تابد.

مطالعۀ نوشته‌­های طاهری، برای کسانی که با تئوری­های مطرح شده دربارۀ حوزۀ کوآنتومی آشنا بوده و از تئوری شعور ناصری نیز آگاهی دارند، کاملاً آشناست. بی‏‌تردید کسانی که کمی ادیان شرقی و الهیات مربوط به آن را مطالعه کرده باشند، به‌روشنی در می‌یابند که طاهری در عرفان حلقه، غیر از حواشی نامربوط و ادعاهای بی­‌مبنا چیزی بر گفته‌های پیشین نیفزوده است.

سرقت ایده­‌های دیگران و طرح آنها با عنوان آگاهی از فرازمان و فرامکان، نمی‌­تواند پایه محکمی برای ایجاد یک مکتب عرفانی باشد. تنها تفاوت عرفان حلقه با ایده­‌های گذشته این است که دانشمندان پیشین به‌جهت سال­ها کار علمی تئوری­های­ خود را با «احتمال» مطرح می‌کرده و به جامعۀ علمی ارائه می­‌دادند تا مورد تحقیق قرار گیرد؛ اما طاهری ایده­‌های احتمالی دیگران را با قاطعیت از سوی خود ارائۀ نموده، آنها را به همۀ مردم می­‌آموزد؛ افزون بر آنکه وی پا را از آموزش ایده­‌ها فراتر گذاشته، به عرفان و باورهای دینی مردم نیز می­‌تازد، افزون بر آنکه خداشدن را بالقوه معرفی می‏‌کند و زندگی پس مرگ را زندگی ویروسی کالبدهای ذهنی می‏‌خواند و دیگر آموزه­‌های دینی را به انواع تحریف‌ها می‌آلاید.

شعور کیهانی، حقیقت یا مجاز؟

چنان‌که در عرفان حلقه آمده است جهان مادی از شعور آفریده شده و همۀ اجزا و ذرات آن شعور هستند»؛ با این وصف، شعور کیهانی، حقیقتی متعالی نیست، بلکه جوهرۀ اصلی همین جهان است که همۀ جهان مادی از آن درست شده است؛ بنابراین شعور کیهانی در حقیقت میلی درونی است که هر ذره را به رقص و حرکت وادار می­‌کند.[۳۴]

تأمل بیشتر دربارۀ شعور کیهانی، این حقیقت را آشکار می­کند که شعور کیهانی پویشی در متن جهان مادی و نیرویی جاری در آن است؛ که با ذهن مباحث فیزیک کوآنتوم، این شعور همچنین شالوده اصلی جهان مادی است و نسبت آن با جهان مادی، نسبت حقیقت به مجاز است؛ اما نسبت شعور کیهانی با خداوند نیز نسبت مجاز به حقیقت است.

حال پرسش این است که چرا عرفان حلقه در جستجوی شعور کیهانی به‌عنوان پدیده‌ه­ای مجازی و نامتعالی است؟ آیا بهتر نیست که در مسیر سلوک عرفانی دل­ها و اندیشه­‌ها به خداوند یکتا گرویده و با واسطه‌هایی چون شعور کیهانی سرگرم و مشغول نگردند؟

این بازی با مجاز آنگاه به‌صورت یک مانع بزرگ، ایجاد مشکل می­‌کند که ادعا می­‌شود، شعور کیهانی حلقه­‌های بی­شمار دارد و باید اتصال به این حلقه­‌ها با حفاظ­‌هایش از طریق مرکزیت عرفان حلقه تفویض شود.

درحقیقت، در پی شعور کیهانی ـ که مجاز است ـ مرکزیت عرفان حلقه و شخص محمدعلی طاهری به میان آمده و واسطۀ فیض می­‌شوند، به‌گونه‌ای که دریافت اتصالات و حفاظ­‌های بی­‌شمار آن بدون تفویض و عنایت آنان ناممکن خواهد بود؛ به‌این‌ترتیب در عرفان حلقه فاصلۀ نزدیک میان هر فرد با خداوند به فاصله‌­ای بی­‌پایان از حلقه­‌ها منجر می­‌شود؛ این در حالی است که در معنویت ناب اسلامی هیچ فاصله­‌ای میان انسان و خدا نیست و هیچ‌کس تفویض، اختیار و تسلطی بر مردم ندارد؛ حتی قرآن کریم که پیامبران را به‌عنوان الگوهای بزرگ معنوی معرفی می‌کند، تنها نقش آنها را تعلیم و ارائۀ الگو برای زندگیِ درست می­‌داند و جز تذکر و تعلیم نقشی برای آنها قائل نیست؛ چنان‌که می­‌فرماید: «ای پیامبر! تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده‏ای و تسلطی بر آنها نداری».[۳۵] البته این موضوع درحالی است که خداوند در قرآن کریم می‏‌فرماید: (النَّبِیُّ أَوْلَى، بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ)؛ «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیکتر] است».[۳۶]

۴٫ خدا یعنی «عدم» و «هیچ قطبی»

عرفان حلقه با ارائه تعریفی غیردینی از خداوند، واژه عدم را درباره پروردگار به‌کار برده و در توجیه خود بیتی از مولانا را شاهد مثال می‏‌آورد:

از این‌جهت که درک ذات مقدس خداوند ممکن نیست و ذات الهی فراتر از تعریف و توصیف بشری است، نمی‌توان گفت که هستی و وجودی دارد که ما می‌توانیم آن را بشناسیم؛ اما از آن‌ جهت که تجلیات او وجود دارند و وجود آنها سایه‌ای از اوست، تأکید می‏‌شود که او هست و وجود دارد؛ بنابراین، ذات مقدس خداوند، وجود دارد، اما بودن او با بودنی که انسان می‏‌شناسد، به کلی متفاوت است.

پس برای اشاره به او می‏‌توان به‌طور قراردادی، از واژه‌ها‌ی «عدم» و «هیچ‌قطبی» استفاده کرد که تا حد ممکن، هیچ صفتی را تداعی نکند؛ به‌این‌ترتیب، منظور از هیچ‌قطبی، هستی است که نام و نشان ندارد و قابل ادراک و تعریف نیست.

سـپاس، آن عـدمی را که هسـتِ ما بربود

ز عشقِ آن عدم آمد، جهانِ جان به وجود

به هـــر کجا عـدم آید، وجـود کـم گردد

زهی عـدم که چو آمــد، از او وجود افزود[۳۷]

طاهری در این نامگذاری، تقلیدی ناآگاهانه و کج‌فهمانه از مولانا کرده است. در این ابیات که از «دیوان شمس» مولانا آورده شده است، مقصود از عدم خداوند نیست، بلکه مقصود، واژۀ عدم در مفهوم نیستی و فنا و به عبارتی بی‏‌خویشتنی است؛ مولانا با این تعبیر، از اینکه خود را هیچ می‏‌پندارد و از فنا به وجود می‏‌رسد، سخن می‏‌گوید. درک نیستی بالنده، موجودیت و هستی مولانا را اعتباری می‏‌بخشد که ارجمندتر و والاترازپیش می‏‌شود، باعث شادمانی جاودانه و دائمی او می‏‌گردد و موجب می‏‌شود که با سپاسگزاری از عدم ناشی از عشق که در وجود او آمده و به وسیلۀ آن به درک بی‏‌خویشتنی نائل شده، خود را هیچ انگارد و به عبارتی همۀ وجود خویش را در معشوق بیابد و به تعبیری به مقام فنای فی‌الله نایل شود؛ بدین‌ترتیب، عدم در این شعر مولانا به معنای درک نیستی خویشتن است و هرگز مخاطب و منظور او خداوند نیست؛ چنان‌که مولانا این مضمون را با عبارتی دیگر چنین می‏‌آورد:

آن نفسـی که باخودی، یار چو خار آیدت و ان نفسی که بی‌‏خودی یار به کار آیدت!
آن نفسی که باخودی، خود تو شکار پشه‏‌ای و ان نفسی که بی‏ خودی، پیل شکارآیدت![۳۸]
   

در این خصوص باید گفت، آیا از عدم به جز نیستی و فاقد بودن، مفهوم دیگری قابل استنباط است؟ و اینکه آیا به‌کارگیری این واژه درباره‏ خداوند پیشینه‌ای داشته است؟ در پاسخ، بسیار روشن است که چنین کاربردی در دنیای اسلام رخ نداده و چنانچه طاهری ادعای اسلامی بودن آموزه‌های خود را دارد، باید گفت این خلاف آموزه‏‌های دینی و قرآنی است و اگر منظور از هیچ‌ قطبی این است که تا حد ممکن هیچ صفت خاصی را درباره خدا تداعی نکند، باز هم به صراحت مغایر قرآن کریم است؛ زیرا آیه‌های گوناگونی از قرآن[۳۹] خداوند را صاحب اسماء حسنی معرفی کرده و هیچ مفسری پروردگار را بی‏‌نام ندانسته است. طاهری در عرفان الهامی حلقه، از سویی خداوند را بی‏‌نام می‏‌داند و از سویی دیگر برای اشاره به او از واژه‏‌های «عدم» و «هیچ قطبی» بهره می‌جوید!

۵٫ناممکن بودن شناخت خدا[۴۰]

نظریه‌پرداز عرفان حلقه همچنین درباره ناممکن بودن شناخت خداوند می‏‌گوید:

انسان نمی‏‌تواند عاشق خدا شود؛ زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و درحقیقت، خدا عاشق انسان می‌شود و انسان معشوق می‌باشد و مشمول عشق الهی، و انسان می‌تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می‌گردد.[۴۱]

برابر این اصل، شناخت خدا ناممکن دانسته شده است؛ زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست. مطلوب نویسنده در فهم و شناخت، چگونه فهم و شناختی است؟ سرتاسر قرآن در صدد شناساندن خدا به انسان است. برخی از این آیات عبارت‌اند از:

(قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أحَدٌ)؛[۴۲]

بگو خداوند، یکتا و یگانه است؛ خداوندی است که همۀ نیازمندان قصد او می‌کنند؛ [هرگز] نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچ‌گاه شبیه و مانندی نبوده است.

(هُوَ اللهُ الذِی لا إِلهَ إِلا هُوَعَالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ هُوَ اللهُ الذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبَّارُ المُتَکَبِّرُسُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ هُوَ اللهُ الخَالِقُ البَارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ).[۴۳]

او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ دانای آشکار و نهان است، و او رحمان و رحیم است و خدایی است که معبودی جز او نیست؛ حاکم و مالک اصلی اوست؛ از هر عیب منزه است؛ به کسی ستم نمی‌کند، امنیت بخش است، مراقب همه‌چیز است، قدرتمندی شکست‌ناپذیر که با اراده نافذی خود هر امری را اصلاح می‌کند و شایسته عظمت است خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می‌دهند؛ او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (مانند)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است.[۴۴]

(سَبَّحَ لِلهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ لَهُ مُلکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُل شَیْءٍ قَدِیرٌ هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ وَ هُوَ بِکُل شَیْءٍ عَلِیمٌ هُوَ الذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّهِ أیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى العَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الأرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ مَا کُنْتُم ْو َاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ لَهُ مُلکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَ إِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ یُولِجُ اللیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللیْلِ وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ).[۴۵]آنچه در آسمان‌ها و زمین است براى خدا تسبیح مى‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است مالکیت (و حاکمیت ) آسمان‌ها و زمین از آن او است؛ زنده مى‌کند و می‌میراند؛ و او بر هرچیز قادر است؛ اول و آخر و ظاهر و باطن، اوست، از هر چیز آگاه است؛ او کسى است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز (شش دوران ) آفرید؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت [و به تدبیر جهان پرداخت] آنچه را در زمین فرو مى‌رود مى‌داند و آنچه را از آن خارج مى‌شود، و آنچه از آسمان نازل مى‌گردد و آنچه به آسمان بالا مى‌رود، و او با شماست هرجا که باشید و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‌دهید بیناست؛ مالکیت آسمان‌ها و زمین از آن اوست، و همه‌چیز به‌سوى او باز مى‌گردد.

شب را داخل روز مى‌کند، و روز را داخل شب، و او به آنچه بر دل‌ها حاکم است داناست.[۴۶]

امیرمؤمنان«علیه السلام» در خطبۀ ۴۹ «نهج البلاغه» می‏‌فرماید:«لَمْ یُطْلِعِ العُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه»؛

عقول و خردها را بر کنه صفاتش آگاه نساخت و (با این حال) آن‏ها را از مقدار لازم معرفت و شناخت باز نداشته است.

ممکن است توجیهی آورده شود که منظور از فهم، شناخت نیست، بلکه درک ماهیت خداست و چون خداوند ماهیت ندارد، پس نمی‌توان او را فهمید و شناخت و درنتیجه نمی‌توان عاشق او شد.

اما اگر به ادامۀ همین اصل توجه کنیم، می‌بینیم نویسنده از عشق به تجلیات سخن گفته است. این بدان معناست که تجلیات را می‌توان فهمید و درنتیجه می‌توان عاشق آنها شد؛ ولی فهمیدن تجلیات به چه معناست؟ آیا به معنای فهمیدن ماهیت آنهاست یا به معنای فهمیدن کمال الهیِ تجلی یافته در آنها؟ اگر منظور فهمیدن ماهیات باشد، عشق به ماهیات معنا ندارد؛ چون ماهیت از خود چیزی ندارد و اگر منظور، عشق به کمال الهی متجلی در آفریدگان باشد، این معنا درست خواهد بود؛ اما دراین‌صورت عشق به تجلیات الهی به پشتوانۀ کمالی است که از خدا گرفته‌اند؛ بنابراین همان‌گونه که می‌توان عاشق تجلیات شد، هم عاشق خدا می‌توان شد؛ بلکه انسان اول عاشق خدا می‌شود و بعد عاشق تجلیات او می‌گردد؛ درواقع کسی که عاشق خدا شود، جز خالق و معبود را نمی‏‌بیند و جز به او نیندیشیده و جز بر درگاه او نمی‏‌نشیند، و چون به هر سو رو می‏‌کند بر حیرتش از خالق افزوده می‏‌شود و بر فقر و عجز خود واقف‏تر می‏‌گردد و با آگاهی کامل به سجده در می‏‌آید و با دل و جان، لب به تسبیح و تحمید او می‏‌گشاید که: «سبحان ربی الاعلی و بحمده …».

۶٫عشق به خدا ممکن نیست!

طاهری همچنین دربارۀ امکان‌ناپذیر بودن عشق به خدا می‌گوید:

«انسان نمی‏‌تواند عاشق خدا شود؛ زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و درحقیقت خدا عاشق انسان می‌شود و انسان معشوق می‌باشد و مشمول عشق الهی».[۴۷]

پرسش این است که چرا و چگونه نمی‌توان عاشق خدا شد؟ درحالی‌که این مطلب با آیات قرآن سازگاری ندارد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرْ‌تَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ…)؛ اى کسانى که ایمان آورده‌اید! هرکس از شما از آئین خود بازگردد (به خدا زیانى نمى‌رساند) خداوند در آینده جمعیتى را مى‌آورد که آنها را دوست دارد و آنها (نیز) او را دوست دارند….[۴۸]

همچنین خداوند در آیه‌ای دیگر نیز فرموده است:

(قُل إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)؛ بگو اگر خدا را دوست می‏‌دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزندۀ مهربان است. [۴۹]

آیه‌ای دیگر از قرآن به گونه‌ای صریح‌تر آمده است:

(..وَالذِینَ آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلهِ…)؛ آنها که ایمان دارند عشقشان به خدا (از مشرکان نسبت به معبودهاشان) شدیدتر است.[۵۰]

همچنین طاهری پس از توضیحاتی دربارۀ عبادت، آن را بر اساس انگیزۀ افراد، بر سه گونه تقسیم می‏‌کند:

۱٫ عبادت بردگان یا عبادت از روی ترس (مرگ و قبر و دوزخ و…)؛

۲٫ عبادت مزدوران یا عبادت از روی طمع مزد و پاداش (بهشت و حوری و…)؛

۳٫ عبادت آزادگان یا عبادت از روی عشق الهی.

از نگاه وی نوع عبادت و خواستۀ هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد، و همان گونه که یک بچه آب‌نبات‌چوبی را به دنیایی از آگاهی‌ها ترجیح می‌دهد، ممکن است که کسی هم حوری را به عشق الهی ترجیح دهد. در عرفان کیهانی (حلقه)، عبادت از روی عشق الهی مورد نظر می‌باشد.[۵۱]

اگر برای آنچه پیش‌از‌این از طاهری آمد، انسان نتواند عاشق خدا باشد، پس عبادت از روی عشق الهی معنا ندارد؟ و چون «نوع عبادت و خواستۀ هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد»[۵۲] عبادت خدا هم امکان‌پذیر نخواهد بود؛ بنابراین برآیند این دو اصل، گزاره نادرست زیر است:

نمی‌توان خدا را فهمید + عشق به خدا، وابسته به فهمیدن خداست= نمی‌توان عاشق خدا شد.

۷٫خدای مجسم، من پسر او هستم

طاهری افزون بر آنچه گفته شد سخنانی دربارۀ اینکه «همه، خدای مجسم هستیم» دارد وی بیان می‏‌دارد:

الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند…؛ مفهوم من پسر او هستم، الان همه پسرش هستیم، همه فرزندش هستیم، به یک عبارت‌هایی چون حالا در اون ماجرای اونجا، مثلاً ما به خدا می‏گیم دوست، اون جا بحث پدر، پدر آسمانی، حالا اون شده پدر، ما شدیم فرزند، یک تشبیه عرفانی است…؛ خوب آخه اینجا مسائلی هست خدای زنده مرتبطه با بسم‌الله و این صفات دیگه مربوط است به خدای زنده، خوب مربوط است به تجلیات[۵۳].

طاهری خود را صاحب دریافت‏ه‌ای خاص می‏‌داند؛ برای مثال، در توجیه سخنان خود می‏‌گوید:« شما می‏گی، مثلاً می‏تونی بگی، اناالحق، یه تعبیر و تفسیر داره، من یه تعبیر دیگه‏‌ای دارم از اناالحق. برداشت دیگه‏‌ای دارم از اناالحق… »[۵۴]

تعابیری این‌گونه گمراه کننده و انطباقی با قرآن ندارد؛ افزون بر اینکه با دقت برعکس تطابقاتی با مسیحیت را می‏‌توان در آن یافت. در توضیح مورد بعدی به بسط این مفهوم پرداخته می‏‌شود.

۸٫ زنده نبودن خدا( نفی حیات الهی)

آنچه در این بخش بایسته می‏‌نماید برای دیدگاه‌های طاهری دربارۀ حیات خداوند است:

نکتۀ انحرافی طاهری در اینجاست که وی گزینش هرگونه نامی برای خداوند را صحیح نمی‏‌داند؛ حتی نام‏‌هایی که خداوند خود در قرآن فرموده است؛ مانند نام «حی» (… هو الحی القیوم) که بیان‌گر زنده بودن خداوند است؛ دیگر اینکه او هر نام و هر توصیفی را محدود کننده می‏‌خواند…؛ درحالی‌که این اسامی و صفات، تنها راه شناخت و حرکت به‌سوی کمال الهی هستند و درغیراین‌صورت، کمال، مفهوم کامل خود را نخواهد داشت. درواقع دست‌یابی به ذات معانی و مفاهیم اسامی و صفات خداوند ناممکن است؛ زیرا مانند ذات الهی دست‌نیافتنی هستند؛ ولی نشانه‏‌هایی برای تقریب ذهن انسان و درک مفاهیم عالیه می‏‌باشند.

دیدگاه التقاطی عرفان کیهانی به تناقضی بزرگ می‏‌رسد آنجا که از یک‌سو هیچ نام و صفتی برای خدا قائل نیست تا مبادا محدودیتی برای خدا قائل شده باشد، و از سوی دیگر، انسان را جزئی از خدا دانسته و او را جزءپذیر می‏‌داند و در مقالۀ «آزمایش آخر»، انسان را در مقام و رتبه هم‌شأن خداوند دانسته و می‏‌گوید: «خداوند تمام قدرت خود را در اختیار انسان می‏‌گذارد!!!».

باید گفت از طاهری که پای درس استادی ننشسته و به‌قول خود قرآن را حتی یک‌بار همه به‌طور کامل نخوانده است، شگفت نیست که برداشت‏‌های انحرافی از قرآن و مسائل دین و هستی داشته باشد؛ عجیب‏تر پذیرش این الهامات از سوی اطرافیان و حلقه اول اوست که به اصطلاح مسلط به مباحث دینی بوده و حتی در محیط‏‌های مذهبی حضور داشته‌اند. این افراد با تسلیم‌شدن و شاهد‌بودن و در مواردی تأیید او، زمینه لازم را برای طاهری فراهم نموده و باعث تشابه الهام‌های انحرافی و تناقض‌های او به عرفان شده‌اند.

طاهری در‏باره زنده بودن خداوند می‌گوید:

 زنده مربوط به یک حریمی است؛ وقتی به حریم خدا وارد بشیم! مفهوم خدای زنده، مرده، پاک، ناپاک، اینها که اون حریم نیست. وقتی می‌گم خدای زنده، تمام تجلیات تو… ذره‏ها هم شعور دارند… بله زنده است، همۀ هستی زنده است، سطح زندگی فرق می‏کنه، همه شعور دارد، وقتی می‏گیم بسم‌الله، به نام او، همه وجهی، وجه اوست… هر وجهی وجه اوست، هر وجهی نامی داره، هرنامی نام اوست، زنده بودن هرذره‏ای، زنده بودن اوست.

 توی این سطح، وقتی می‏گیم خدای زنده، داریم راجع به بسم‌الله صحبت می‏‌کنیم، درست شد، اما از این سطح بریم بالاتر اگه بگیم خدای زنده، رفتیم توی شرط؟… چون زنده‌بودن و اینها صفت می‏شه دیگه، سبحان‌الله عما یصفون![۵۵]

طاهری در جملۀ آخر، با تفسیر غلط دیگری از آیۀ شریفه قرآن، دیدگاه نادرست خود را بیان می‏‌کند؛ این در حالی است که در این آیه اشاره به توصیفی است که کافران داشته‏‌اند و نه توصیفی که خداوند خود در قرآن کریم می‏‌فرماید.[۵۶]

حیات خداوند به چه معناست و دلیل آن چیست؟

حیات الهی عبارت است از وصفی که با علم و قدرت همراه باشد؛ بنابراین حیاتی که در گیاهان، حیوانات و آدمیان وجود دارد و مایۀ رشد و تکامل آنهاست، به خداوند استناد ندارد؛ زیرا او موجود کامل است نه مستکمل. دلیلی که بر اثبات حیات الهی می‏‌توان به‌کار گرفت، این است که حیات، کمال است و آفرینندۀ کمال باید دارای کمال باشد؛ زیرا «فاقد شیء معطی شیء نیست؛» از این‌رو حق‌تعالی، از صفت حیات برخوردار است.

نکتۀ قابل توجه این است که این استدلال برای اثبات همۀ صفات کمالیۀ الهی جاری و ساری است. در قرآن معمولاً صفت حیات به همراه صفت قیمومیت آمده است؛ یعنی خداوند دارای حیات است و به ذات خود قائم است و همه چیز به او قیام دارد. آیات را بنگرید:

(اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)؛ هیچ معبودی جز الله نیست و او زنده و قیوم است.[۵۷]

(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً)؛ و همۀ چهره‏‌ها در برابر خداوند حی و قیوم خاضع می‏‌شوند و کسانی که بار ظلم را حمل می‏‌کنند، زیانکارند.[۵۸]

وی همچنین درباره زنده بودن خداوند و مفاهیمی چون دوست، مجسم بودن فرزند خدا بودن می‌گوید:

… این است که این خیلی معنی میده حالا، در مسیحیت اطلاقش می‏کنند به عیسی مسیح«علیه السلام» که او خدای مجسم است و نمرده در بین مردگان زنده شد؛ بعد از سه روز از بین مردگان زنده شد؛ حاضره و بین ما هست؛ میشه خدای زنده؛ مفهوم وجه‌الله را در مسیحیت اشتباه تلقی کردند؛ مفهوم من پسر او هستم؛ مفاهیم الان همه پسرش هستیم، همه فرزندش هستیم، به یک عبارت‏‌هایی چون حالا در اون ماجرای اونجا، مثلاً ما به خدا می‏گیم دوست، اونجا بحث پدر، پدر آسمانی، حالا اون شده پدر، ما شدیم فرزند؛ یک تشبیه عرفانی است؛ یک تشبیه است؛ یک تشبیه در خور فهم… خوب حالا این‏ها دیگه گفتن پسر، منظور او را متوجه نشدند!

او درست گفته، خدای مجسم؛ الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند و نفهمیدند که موضوع چیه، یواش‌یواش زدند به یک جای دیگری.[۵۹]

توجه به این نکته ضروری است که باید به یاد داشته باشیم، اگر تعبیر «پدرآسمانی» برای خداوند به گفتۀ طاهری تعبیری «عرفانی» بود، مسلماً خداوند این همه عتاب، علیه این تعبیر به اصطلاح عرفانی را در قرآن نمی‏‌فرمود:

(وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصرَى نحْنُ أَبْنَؤُا اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ للَّهِ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ)؛ یهود و نصارا خود را پسران خدا و دوستان او مى‌دانند؛ بگو اگر این عقیدۀ شما درست است، پس چرا خدا شما را به کیفر گناهانتان عذاب مى‌کند؟ نه! این عقیده درست نیست؛ بلکه شما نیز بشرى هستید از جنس سایر بشرهایى که خلق کرده، هرکه را بخواهد مى‌آمرزد، و هرکه را بخواهد عذاب مى‌کند، و ملک آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است از خدا است و بازگشت نیز به سوى او است.[۶۰]

۹٫ طرح مباحث شرک‌آمیز در رابطه با الوهیت

طاهری در اظهاراتی درباره بخشندگی و وصال خداوند این‌گونه بیان می‏‌دارد:

اینک ما به هم رسیده‌ایم؛ چیزی که ظاهراً منتظرش بودید و وصالی که طلبش را داشتید؛ اما نه به اندازه‌ای که من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده می‏‌دانید؛ ولی اصلاً حد آن را نمی‏‌دانید و از آن صرفاً تصوری مبهم دارید؛ میزان بخشندگی من را پس از وصال خواهید فهمید؛ وقتی که همۀ قدرت خود را به شما ببخشم؛ فقط در آنجاست که مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهید فهمید. حال من هستم و شما؛ آیا با داشتن همۀ قدرتِ من و احساس بی‌نیازی، باز هم طالب من خواهید بود؟[۶۱]

وی از قول خداوند سخنانی می‏‌گوید که بیانگر این است که نه از مقام نفس مطمئنه و خطاب خداوند به او: (ارْ‌جِعِی إِلَى رَ‌بِّکِ رَ‌اضِیَهً مَّرْ‌ضِیَّهً)؛[۶۲] آگاه است و نه با  (عِندَ سِدْرَ‌هِ الْمُنتَهَى)؛[۶۳] آشناست و نه در خصوص تقواپیشگان و جایگاه آنان (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر)؛[۶۴] ‌اطلاعی دارد. او در حالی این آگاهی‏‌ها را از شبکۀ مثبت و الهامات روح‌القدس بر خود می‏‌داند که هیچ‌یک از آنها در قرآن که مجموعۀ آنچه خداوند به پیامبر اعظم وحی فرموده است، آن را تأیید نمی‏‌کند.

به‌ نمونه‏‌های دیگری از افاضات الهامی وی این‌گونه است:

در عالم ملکوت یک توان بالقوه‌ای هست که نمی‏‌داند چی کار می‏‌خواهد بکند؟ نه تضاد دارد؛ یک عالم خنثی است به محض اینکه شیطان ماموریت پیدا می‏‌کند از خنثی بودن می‏‌آید بیرون.

از حالت خنثی می‏‌آید بیرون و یک عالم دیگر از توش می‏‌آید بیرون؛ مثلاً عالم دوقطبی؛ در عالم دیگر به صورت دیگر ابلیس‌های خاص خود را دارد.

به ما می‏‌رسد جنس خاک مال عامل پایین‏‌تر می‏گه ا من پیام خودم در اختیار این قرار بدم نمی‏‌دهم. اولین معلم ما شیطان بوده…؛ بحث رمز خاک و آتش؛ درواقع در اینجا رمز خاک و آتش که خاک شکل‌پذیر است و آتش عامل پختگی است. ما هم که آگاهی است اگر در معرض شیطان قرار نمی‏‌گرفتیم که پخته نمی‏‌شدیم. جن آتش شامل شیطان و جن. جن از بیرون حمله می‏‌کند و شیطان از درون. و این پختگی را برای جنس خاک فراهم می‏‌کند؛ اما سایر ملائک به تسخیر ما در می‏‌آید. این حلقه، حلقه شیطان است.[۶۵]

رهبر فرقه در توضیح جهان‏‌های موازی و صورت مجادلۀ افراد که با خود دارند و چگونگی عدالت خداوند در پاسخ به مجادله‏‌های انسانی می‏‌گوید:

یکی از آن ملائک یا قوانین به نام عدالت است؛ بحث این است که هر جزء و ذره‌ای از عقل کل ناشی شده است و تقسیم شده است به عقل اول و عقل دوم و…؛ یعنی به عقول مختلف تقسیم شده است؛ گفتیم که راجع‌به تقدس هیچ ذره‌ای نمی‏‌توانیم بگوییم این ذره از آن ذره مقدس‏‌تر است یا این ذره این مقدار بارِ تقدس دارد و خدا آن مقدار! تمام اجزاء سرجای خودشان تقدس یکسان دارند و در مقابل همۀ آنها اصلی حکم‌فرما است که اینها از یک چیزی برخوردارند که بین همه‌شان آن تقدس توزیع شده است و هیچ ذره‌ای از ذرۀ دیگر متکامل‏‌تر و یا جلوتریا مقدس‏‌تر نیست و عدالت حاکم است.

حالا وقتی که به ما می‏‌رسد که ما خداییم که ما خالقیم، خالق لیوان هستیم در سطح ما هم نیامده‏‌اند در بین من و شما توزیع نامتناسبی داشته باشند؛ عقلی که در شما جاری شده؛ در من هم جاری است، عقلی که در ذرات وجود شما هست در من در ایشان و… جاری است؛ درست شد؟ لذا همه ما درمقابل کل خودمان از عقل برابری برخورداریم، این عقل به عدالت جاری شده است، عقل کل من با عقل کل شما به برابری داده شده است، در کل یکی از ملک‌های عدالت است؛ عاملی که توزیع عقل را به عدالت کرده است، مثل یک ظرفی که سوراخ‌سوراخ بکنی و نور را از آن بتابانی و نور نقاط به تساوی می‏‌افتد و…. کلیۀ این عقول مختلف که بیش از پنجاه نوع است.[۶۶]

۱۰٫حرکت از «اله بودن» به سمت «رب بودن»

در تبیین این بخش وی به این پرسش که فی الارض اله و فی السماء اله به چه معناست می‌گوید:

 اله مساوی آدم با توان بالقوه و رب مساوی ( آدم با توان بالفعل است؛ بعد از فهم این، توان بالقوه به بالفعل در می‏‌آید فی ارض و سماء به عالم ملک مربوط است؛ خالق آن هم روح‌القدس است. بعد از جهنم توان بالقوه تبدیل به بالفعل می‏‌شود و ما از «اله بودن» به سمت «رب بودن» سوق پیدا می‏‌کنیم.ما تا زمانی که با ارض و ملک سروکار داریم، هنوز بالقوه هستیم ولی وقتی که وارد جهنم شدیم و عبور کردیم، بالفعل می‏‌شویم.[۶۷]

وی همچنین در مقاله «آزمایش آخر» از قول خداوند می‏‌گوید:

…این‌بار همۀ قدرت خود را در اختیار شما بگذارم !!..؛ وقتی که همۀ قدرت خود را به شما ببخشم! فقط در آنجاست که مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهید فهمید. حال من هستم و شما. آیا با داشتن همۀ قدرت من و احساس بی‏‌نیازی، باز هم طالب من خواهید بود؟ به‌زودی یقین حاصل می‏‌کنید که شما خدا هستید…؛ آن زمان که شما این‌گونه خدا شدید، می‏‌خواهید بدانید که با من چه خواهید کرد؟[۶۸]

در اینجا خداوند و قدرت او محدود و انتقال قدرت لایزال الهی به دیگران ممکن دانسته شده است!!

وی در ادامه می‏‌گوید: برخی از شما پس از کسب اطمینان از خدا بودن خود و احساس بی‏‌نیازی نسبت به من خواهیدگفت: «حالا که خدا هستیم و بی‏‌نیاز به او، چرا برای خود خدایی نکنیم؟»و فقط عدۀ اندکی خواهند بود که خدایی در وحدت را انتخاب کرده، به‌سوی من آمده، با من به وحدت می‏‌رسند.

 بلی! خدای در وحدت و خدای در کثرت، آخرین آزمایش است و شما کدام را انتخاب خواهید کرد؟[۶۹]

طاهری در بخشی از مقاله از قول خداوند با تحکم و اطمینان می‏‌گوید: « به‌زودی یقین حاصل می‏‌کنید که شما خدا هستید!»[۷۰]

وی همچنین در بخش دیگری از مقاله‏ خود این‌گونه می‏‌آورد:

در آخرین مرحله، سئوالی هست که حالاکه خدا شدی با او هستی یا برای خودت می‏‌خواهی خدایی کنی؟ در آنجا ما خودمان رب هستیم، اگر بله را بگوییم دیگر رب هستیم، ما «رب‌الناس» می‏‌شویم![۷۱]

جمع بندی

تکیه‌گاه عرفان حلقه، شعور کیهانی است و خداوند تحت‌الشعاع بحث از شعور کیهانی مورد اشاره قرار می‌گیرد. «همۀ انسان‌ها می‌توانند در هوشمندی و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراک‌نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندی که خداوند می‌باشد، برسند.[۷۲]

 در این مجموعه از اصول و آموزه‌ها، ناشناختنی پنداشتن خداوند به کمک جایگزینی شعور کیهانی و کنار گذاشتن، کم‌رنگ کردن معرفت خدا و عشق به او آمده است و به این ترتیب تمام تکیۀ این عرفان از خداوند به شعور کیهانی که شعور هستی مادی است، منتقل و محدود می‌شود.

 انسان نمی‌تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ راهی توانا به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می‌شود و انسان معشوق می‌باشد و مشمول عشق الهی؛ و انسان می‌تواند تنها عاشق تجلی‌های الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود.[۷۳] و تجلیات الهی مساوی شعور کیهانی.[۷۴]

 بنابراین انسان تنها می‌تواند هوشمندی هستی مادی را بشناسد و به آن عشق بورزد. این شالودۀ غیرالهی که به لحاظ روشی بر روی یافتن قدرت درمانگری به‌عنوان راه خداشناسی تکیه می‌کند، در مقام هدف‌گذاری کاملاً از خداوند دور شده و این طور بیان می‌دارد که:

«درمانگری، به‌عنوان یک روش تجربی برای درک عرفانی موضوع کمال، در راه رسیدن به اهداف زیر مورد استفاده قرار می‌گیرد: شناسایی و آشنایی عملی با هوشمندی حاکم بر جهان هستی (شعور الهی)، رهایی از گرفتاری در خویشتن، خدمت به خلق و انجام عبادت عملی، شناختن گنج درون و توانایی‌های ماورایی، انسان‌شناسی (به عنوان بخشی از خودشناسی)، حرکت در جهت نزدیکی به دیگران و فراهم نمودن امکان وحدت».[۷۵]

 در این اصل از اساس‌نامۀ حلقه که به هدف‌گذاری مربوط می‌شود، محوریت هوشمندی هستی مادی یا شعور کیهانی به‌صورت انحصار اهداف در گرایش به قدرت‌های ماورایی، استفادۀ عملی از قدرت هوشمندی کیهانی و نزدیکی انسان‌ها به هم بروز پیدا کرده است. نکتۀ مهم و قابل توجه در این اهداف این است که هیچ نامی از خداوند برده نمی‌شود و قدرت شعور کیهانی از نقشی اصلی برخوردار شده است.

 با اینکه این اهداف نوعی خودمداری و انسان‌محوری را به نمایش می‌گذارد، اما تحلیل این اهداف در بافت کلی اصول و آموزه‌های عرفان حلقه، گویای نقش محوری شعور کیهانی است. تکیه بر شعور کیهانی به جای تکیه به خداوند، مبانی انسان‌شناسی حلقه را تحت تأثیر قرار داده است؛ چنان‌که از این منظر انسان فراتر از وجود شخصی خود در بستر هستی مادی، شعور و انرژی کیهانی تعریف می‌شود.

پانوشت : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 [۱]. طاهری، ۲۰۱۱ الف،۱۸۰٫

[۲]. ابن‌عربی از اصطلاح سایه نیز استفاده می‌کند: «… نسبت غیر حق (سوی الحق) یا آنچه جهان (العالم) نامیده می‌شود، به‌حق مانند نسبت سایۀ انسان به اوست؛ یعنی جهان سایۀ خداست» (فصوص‌الحکم، فص ۹، ص۱۰۱).

[۳]. طاهری۱۳۸۸ب،۲۵-۲۰٫

[۴]. همان،۲۶٫

[۵]. ایزوتسو۱۳۷۹، ۳۱٫

[۶]. کاکایی این مطلب را از کتاب فتوحات مکیه ج۳، ص۴۲۹ بازگو می‌کند. کاکایی۱۳۸۲، ۲۳۰٫

[۷]. طاهری۱۳۸۸ب،۲۷٫

[۸] – Stephen Hawking

[۹]. به نقل از aftabnews.ir، کد خبر: ۱۰۸۰۸۴

[۱۰]. طاهری در کتاب انسان از منظری دیگر صفحه‌های ۴۰ ـ۴۲ نکاتی درخصوص بیگ‌بنگ، سیاه‌چالۀ عظیم و… مطرح می‏‌کند که با دیدگاه‌های هاوکینگ مطابقت داشته و به‌نظر می‏رسد از آن اقتباس کرده باشد.

[۱۱]. طاهری۱۳۸۸الف،۵۸و ب، ۱۳۸۷٫

[۱۲]. طاهری۱۳۸۸ب،۶۷٫

[۱۳]. ماتریالیست‏ها دنیای بی‏‌ابزاری را در مقابل دنیای ابزاری تعریف می‏‌کنند. بنابه اعتقاد ماتریالیستی عرفان و دنیای بی‏‌ابزاری در برابر دنیای ابزاری تعریف شده که همه چیز را مادی‏گرایانه می‏‌بیند و از آنجا که با شکست دیدگاه‏‌های مادی گرایانه در مقابل عشق، محبت، ایثار، هیجان و… مواجه شدند، آنها را متأثر از دنیای بی‏‌ابزاری دانستند. طاهری نیز در آموزه‏‌های به اصطلاح عرفانیِ خود پله‏‌های مسیر حرکت انسان را در دو پلۀ عقل (دنیای ابزار) و پلۀ عشق(دنیای بی‏‌ابزرای) دانسته و همواره بر پلۀعشق تأکید خاص دارد. (ر.ک: کتاب انسان و معرفت، ص ۴۹ ـ ۵۶٫

[۱۴]. طاهری۱۳۸۸ب،۷۸٫

[۱۵]. طاهری۱۳۸۸الف،۸۳وب۷۹٫

[۱۶]. چون بیمار شوم او مرا درمان مى‌بخشد. شعرا/۸۰

[۱۷]. برگرفته از کتاب نگاهی متفاوت به عرفان حلقه، فصل سوم، حمیدرضا مظاهری سیف.

[۱۸]. طاهری۱۳۸۸ب،۱۵٫

[۱۹]. همان، ۶۷٫

[۲۰]. همان،۲۳٫

[۲۱]. همان.

[۲۲]. طاهری۱۳۸۸الف،۵۹٫

[۲۳]. همان،۸۰٫

[۲۴]. طاهری، ۱۳۸۸الف،۱۵٫

[۲۵]. طاهری ۱۳۸۸ب،۲۷٫

[۲۶]. اسراء/۴۴٫

[۲۷]. طاهری۱۳۸۸ب،۲۶٫

[۲۸]. فیلیپ برگ،۱۹۸۹، ۱۵۹٫

[۲۹]. شایگان۱۳۸۹٫

[۳۰]. کاپرا۱۳۷۵، ۷۱و۷۲٫

[۳۱]. کتاب جهان هولوگرافیک، معرف جهانی است که هر ذرۀ آن ویژگی‌های کل آن را در خود دارد و بسیاری از مفاهیم متافیزیکی را که ریشه در فلسفه و عرفان شرق دارد، در قالب زبانی روشن و امروزی باز می‏‌شناسد. به‌نظر می‏‌رسد این کتاب نیز در آموزه‏‌های طاهری تأثیری بسزا داشته است.

[۳۲]. تالبوت۱۳۸۹، ۴۳٫

[۳۳]. همان:۴و۵٫

[۳۴]. طاهری۱۳۸۸ب،۴۳٫

[۳۵].(فَذَکِّرْ‌ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ‌، لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ) (غاشیه،۲۱و۲۲).

[۳۶]. احزاب،۶٫

[۳۷]. طاهری۲۰۱۱الف،۱۷۴٫

[۳۸]. غزل ۳۲۳ دیوان شمس.

[۳۹]. اعراف،۱۸۰، اسراء،۱۱۰، طه،۸، حشر،۲۴٫

[۴۰]. برگرفته از مقالۀ علی ناصری‌راد.

[۴۱]. طاهری۱۳۸۸الف،۱۲۴٫

[۴۲]. اخلاص.

[۴۳]. حشر،۲۰٫

[۴۴]. حشر، ۲۰٫

[۴۵]. حدید،۴٫

[۴۶]. حدید، ۴٫

[۴۷]. طاهری۱۳۸۸الف،۱۲۴٫

[۴۸]. مائده، ۵۴٫

[۴۹]. آل عمران،۳۱٫

[۵۰]. بقره/۱۶۵٫

[۵۱]. طاهری۱۳۸۸الف،۱۳۹٫

[۵۲]. همان.

[۵۳]. جلسه دوم کمیته عرفان.

[۵۴]. همان.

[۵۵]. جلسه کمیته دوم عرفان حلقه.

[۵۶]. (وَ للَّهِ الاَسمَاءُ الحْسنى فَادْعُوهُ بهَا..) خدا را نام‌هاى نیکوتر است او را بدانها بخوانید ( اعراف/۱۸۰).

[۵۷]. بقره، ۲۵۵ و آل‌عمران،۲٫

[۵۸]. طه،۱۱۱٫

[۵۹]. صوت طاهری در ezharezohor.blogfa.com.

[۶۰]. مائده، ۱۷٫

[۶۱]. طاهری۲۰۱۱ج، ۲۰۳٫

[۶۲]. فجر، ۲۸٫

[۶۳]. نجم،۱۴٫

[۶۴]. قمر، ۵۵٫

[۶۵]. جلسۀ هشتم کمیته عرفان.

[۶۶]. جلسۀ دهم کمیته عرفان.

[۶۷]. جلسۀ نهم کمیته عرفان.

[۶۸]. طاهری۲۰۱۱د،۲۰۳-۲۰۵٫

[۶۹]. همان.

[۷۰]. همان.

[۷۱]. همان، ۲۰۵٫

[۷۲]. طاهری ۱۳۸۸الف، ۵۸٫

[۷۳]. همان،۱۲۴٫

[۷۴]. همان،۶۳٫

[۷۵]. همان،۱۰۶-۱۰۷٫

فهرست منابع : ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱٫ قرآن‌کریم، کلام‌الله، ترجمۀ آیت‌الله مکارم شیرازی، چ۳، بیروت، مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۹۰٫

۲٫ طاهری، محمدعلی، اسب تروا، بی‏جا، موسسۀ عرفان کیهانی(حلقه).

۳٫ ــــــــــــــــــ عرفان کیهانی(حلقه)، چ ۶، قم، اندیشۀ ماندگار، ۱۳۸۸٫

۴٫ ــــــــــــــــــ انسان از منظری دیگر، چ۹، بی‌جا: انتشارات عرفان کیهانی، ۱۳۸۸٫

۵٫ ــــــــــــــــــ موجودات غیرارگانیک، آمریکا، Create Space، ۲۰۱۰٫

۶٫ ــــــــــــــــــ انسان و معرفت، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، ۲۰۱۱٫

۷٫ ــــــــــــــــــ چند مقاله، ارمنستان، گریگور تاتواتسی، ۲۰۱۱٫

۸٫ صوت و فیلم طاهری در ezharezohor.blogfa.com

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x