چالش ها و فرصت ها
علـم و دیـن: چـالشهـا و فرصتهـا
در گفتوگو با پرفسور جاب کوزامتادام
چند دهه پیش هر سـخنی دربـاره گـفتوگویی معنادار میان علم و دین باعث تعجب بسیاری از انسانها میشد؛ چراکه این باور متداول وجود داشت که این دو دشـمنان همیشه در جنگ هستند. اما امروزه این نگاه منفی در مورد رابطه علم و دین در حال تغییر اسـت. بسیاری از عالمان و نهادها خـود را وقـف امر تحسینبرانگیز اتحاد این دو محور قدرتمند و تأثیرگذار کردهاند. آنان میخواهند با متحدساختن تازهترین یافتههای علم مدرن و عمیقترین بینشهای ادیان، جهانی بهتر و بشریتی برتر به ارمغان آورند. امروزه به دنبال پیشرفتهای چشمگیری که هـم در علم مدرن و هم در ادیان رخ داده است، آگاهی از این امر که گفتوگویی معنادار و سازنده میان علم و دین میتواند وجود داشته باشد، در حال افزایش است. ممکن است این سؤال پیش بیاید: چگونه این انتقال از وضعیت جنگ میان دو دشمن به وضـعیت دوسـتی میان دو رفیقی که آماده همکاری با یکدیگرند اتفاق افتاد و یا اصولاً این گفتوگو میان علم و دین درباره چیست؟ و چرا ما امروزه به این گفتوگو نیازمندیم؟ از اینرو تصمیم گرفتیم تا با پرفسور جاب کوزامتادام (Prof. Job Kozhamthadam) گفتوگویی درباره «عـلم و دین» انـجام دهیم. ایشان در حال حاضر رئیس مؤسسه جناناـدیپا ویدیاپیث(Jnana-Deepa Vidyapeeth) واقع در شهر پونا بوده و در آنجا استاد فلسفه علم است. او یکی از اعضای انجمن بینالمللی علم و دین(the International Society for Science and Religion) واقع در شهر کمبریج انگلستان است. او قبلاً عضو کمیسیون مـلی هـندی تاریخ علم(the `Indian National Commission for the History of Science) بوده و بنیانگذار و رئیس مؤسسه بینرشتهای علم و دین (Interdisciplinary Institute of Science and Religion) است. کتاب او با عنوان کشف قوانین کپلر: تعامل علم، فلسفه و دین توسط
مجله انتخاب (Choice Magazine) بهعنوان یکی از کتابهای آکادمیک مطرح سال ۱۹۹۴ انتخاب شد.۱ پدرْ جاب، ضـمن اسـتقبال از هـمکاری نزدیک با دانشگاه ادیان، در گـفتوگویی کـه حـول محور رابطه میان علم و دین انجام گرفته است به سؤالات فصلنامه هفتآسمان پاسخ دادند.
لطفاً خودتان را معرفی کنید و توضیح مختصری نیز دربـاره کـتابتان، کـشف قوانین کپلر، بدهید.
* شاید بهتر باشد از سوابق تـحصیلیام شـروع کنم. پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته فیزیک از دانشگاه پاتنا هند، از آنجایی که همواره به گفتوگوی علم و دین علاقهمند بودم در سـال ۱۹۷۸ بـه آمـریکا رفتم تا در زمینه تاریخ و فلسفه علم تخصص پیدا کنم. برای مـطالعه جدی و نظاممند در زمینه گفتوگوی علم و دین، داشتن پیشینهای قوی در تاریخ و فلسفه علم بسیار سودمند است. مدرک کارشناسی ارشد خـود را از دانـشگاه نـوتردام آمریکا در سال ۱۹۸۰ گرفتم. سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در رشته تـاریخ و فـلسفه علم به دانشگاه مریلند، نزدیک واشنگتن دیسی رفتم. دوره دکتریام را در سال ۱۹۸۶ به پایان رساندم و مدت کوتاهی پس از آن به هـند بـازگشتم. از سـال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ در دانشگاه لویولای شیکاگو بهعنوان استاد مهمان ثابت در رشته فلسفه علم حضور داشـتم. در سـال ۱۹۹۵ بـه سمت ریاست دانشکده فلسفه در شهر پونا منصوب شدم؛ از اینرو، دیگر نتوانستم به انجام وظـیفهام بـهعنوان اسـتاد مهمان ثابت در دانشگاه شیکاگو ادامه دهم. در سال ۱۹۹۷ در رصدخانه واتیکان (Vatican Observatory) در شهر رم به تحقیق و پژوهش پرداخـتم؛ از مـن خواستند که به تیم پژوهشیشان ملحق شوم؛ اما مسئولیت من در پونا مانع از پیوسـتن مـن بـه این تیم شد. علاوه بر کتابی که در مورد کپلر تألیف کردهام، چندین کتاب دیگر و تـعداد زیادی مـقاله در نشریات ملی و بینالمللی از من منتشر شده است و چند کتاب نیز در دست چاپ دارم.
هـشت هـمایش بـینالمللی با مضامین علمی مهم در رابطه با گفتوگوی علم و دین
- The Discovery of Kepler’s Laws: The Interaction of Science, Philosophy and Religion, USA: Notre Dame University Press, 1994.
را ترتیب دادهام؛ همایشهایی از قبیل «گفتوگوی علم و دینـ در جـهان نانو علم: مواجهه سلطه علم و راز دین»، «انقلاب عصبشناختی و مسئله روح بشر» و غیره.
مؤسسه هـندی عـلم و دین بـیش از ده سال پیش تأسیس شد. وقتی ما شروع به کار کردیم تنها مرکزی بودیم که در این حـوزه فـعالیت داشـت. امروزه بیش از بیست مرکز دیگر در نقاط مختلف هند وجود دارند که کـار قـابل ملاحظهای انجام میدهند. امیدوارم که این فعالیت در آینده نیز ادامه پیدا کند. میخواهیم در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰ دوره کارشناسی ارشـد رشـته گفتوگوی علم و دین را در مؤسسه جنانا ویدیاپیث (Jnana-Deepa Vidyapeeth)، واقع در شهر پونا، راهاندازی کنیم. دانشگاه کشاورزی اللهـآباد نـیز با الهام از ما درصدد راهاندازی دوره کارشناسی ارشـد گـفتوگوی عـلم و دین است. امیدوارم که این قبیل مراکز در آینده نـزدیک بـیشتر شوند.
کتاب من در مورد کپلر که عنوان کامل آن کشف قوانین کپلر: تعامل بـین عـلم، فلسفه و دین است، توسط انتشارات دانـشگاه نـوتردام در سال ۱۹۹۴ مـنتشر شـد. مـجله انتخاب این کتاب را بهعنوان یکی از کتب دانـشگاهی مـطرح سال ۱۹۹۴ برگزید. این کتاب به مطالعه فلسفیـ تاریخی کشف قوانین حرکت سیارات تـوسط کـپلر میپردازد. این قوانین به قوانین کپلر مـعروفاند. یوهانس کپلر (Johannes Kepler) (1571ـ۱۶۳۰) پدر علم نـجوم مـدرن بود. او هم دانشمندی خلاق و هـم یک مـسیحی معتقد بود که کار علمی خود و دیناش را بسیار جدی میگرفت. به همین دلیل او را بـرای پایانـنامه دکتریام انتخاب کردم. در این کـتاب عـمدتاً بـر اساس کتابها، نـامهها و سـایر اسناد اصلی، به بـررسی سـفر طولانی و طاقتفرسای او در جهت کشف قوانین اجرام آسمانی میپردازم. نظر من در این کتاب این است که کـشف کـپلر حاصل تعامل میان علم (دادههای تـجربی)، اصـول فلسفی و اصـول دینـی او بـود. هر سه باید در کـنار هم قرار میگرفتند تا این کشف بدیع امکانپذیر میشد. اگر کپلر فقط علم یا دادههای تجربی خـود را مـورد بررسی قرار میداد به کشف این قـوانین مـوفق نـمیشد. تـنها بـا ایدههای فلسفی هـم نـمیتوانست این کشف را انجام دهد. به همین ترتیب عقاید دینی او نیز به تنهایی نمیتوانست او را به کشف این قوانین نـائل سـازد. امـا هنگامی که هر سه اینها به صـورتی بـدیع و خـلاقانه در تـعامل بـا یکـدیگر قرار گرفتند، منجر بهکشف قوانین حرکت اجرام آسمانی شد. بنابراین، به نظر من، کشف کپلر نمونهای عالی از اتحاد خلاقانه علم، فلسفه و دین است.
آیا در زندگی خود مراحل فکری خـاصی داشتهاید؟
* من همیشه علاقه وافری به علم داشتهام، خصوصاً به پیشرفتهای شگرفی که علم به همراه داشته و موفقیتهای عظیمی که به دست آورده است. در عین حال همیشه اعتقاد راسخی به دین حقیقی داشـتهام، و هـمچنین به اصول تحسینبرانگیزی که مورد تأیید ادیان حقیقی است و به سهم زیادی که این ادیان در طول تاریخ، در سراسر جهان و در میان تمام فرهنگها داشتهاند. من از صدمه بزرگی که به نام دین در طول تاریخ بر بـشر وارد آمـده است آگاهم؛ اما این امر را نتیجه سوءاستفاده، معرفی غلط و تحریف دین توسط گروهی از انسانهای سودجو برای رسیدن به اهداف خودخواهانه خود میدانم. رابطه علمِ نـافع و دینـِ حقیقی همیشه برای من یک مـعما بـود. به دلایلی، متقاعد شدم که این دو نمیتوانند با یکدیگر تعارض داشته باشند و باید راهی برای متحدساختن این دو به صورت هماهنگ، خلاقانه و سازنده برای خیر و صلاح همه وجـود داشـته باشد.کار و زندگیمن هـمواره بـر روییگانهسازی این دو تمرکز یافته است.
به نظر شما چه ضرورتی برای گفتوگو بین علم و دین وجود دارد؟
* دلیلش این است که نقش علم به طور چشمگیری در حال تغییر است. علم صرفاً وسیله فراهم آوردن ابـزارهای رفـاهی مثل کامپیوتر، تلوزیون و غیره نیست، بلکه علم به سرعت در حال تبدیل شدن به یک جهانبینی است. علم نظام ارزشی ما را شکل داده و نظام معنایی ما را تعیین میکند. تأثیر علم بر ذهن انـسانها، بـالاخص جوانان بـسیار زیاد است. علم قدرتی عظیم در اختیار دارد؛ قدرت فیزیکی به واسطه انرژی هستهای و قدرت خلاقانه در شبیهسازی، مهندسی ژنتیک و غـیره. علم میتواند جهان فیزیکی ما را با انرژی هستهای بسازد یا نابود کـند. عـلم بـا دانش و تکنولوژی ژنتیکی خود میتواند ساختار جامعه ما را بر هم زده و نظم اجتماعی ظریف ما را به هرج و مـرج تـبدیل کند. این قدرت و مسئولیت عظیم که نتایج بسیار مؤثر به دنبال دارد نباید فقط در اخـتیار دانـشمندان بـاشد؛ چراکه آنان برای قرارگرفتن در مقابل چنین وضع جدی بشری تربیت و تجهیز نشدهاند. دین نیز به کـمک اصول الهی الهامشده و ارزشهایی که امتحان خود را در طول تاریخ پس دادهاند باید وارد میدان شـود تا از به کار بـستن قـدرت و تواناییهای عظیم علم برای رفاه و سعادت انسانها و کائنات اطمینان حاصل کند.
میتوانید با چند مثال، روشن کنید که با چه روشهایی میتوان علم و دین را به گونهای هماهنگ، خلاق و سازنده در کنار هـم قرار داد؟
* میتوان علم و دین را در سطوح مختلف و با روشهای گوناگونی در کنار همدیگر قرار داد؛ کاربرد انرژی هستهای نمونهای از آن است. انرژی هستهای یکی از بهترین موهبتهایی است که علم، خصوصاً در جهان تشنه انرژی، در اختیار بـشر قـرار داده است و به خاطر این نعمت قدردان علم هستیم. انرژی هستهای قدرت فوقالعادهای را در اختیار دانشمندان قرار میدهد؛ اما این انرژی را هم میتوان برای اهداف سازنده به کار گرفت و هم میتوان از آن برای نابودی انـسانها اسـتفاده کرد و علم بهعنوان علم هیچ اصول روشنی درباره چگونگی استفاده از این انرژی ندارد؛ اینجاست که نقش دین نمایان میشود. دین باید به دانشمندان این اصل اساسی و مهم را که «علم محصول انسانها و متعلق بـه انـسانهاست» یادآوری کند. بنابراین دینی که دغدغهاش حفظ حرمت و قداست زندگی انسانی است تصریح میکند که تحت هیچ شرایطی نمیتوان از انرژی هستهای برای نابودی بشر استفاده کرد. مورد دیگر، انقلاب ژنـتیکی و مـباحثی مـانند مهندسی ژنتیکی و شبیهسازی است.
این عـلم مـیتواند امـکانات و تکنیکهای بسیاری را پیش روی ما قرار دهد. در اینجا نیز دین باید وارد عمل شود تا اطمینان حاصل کند که این پیشرفتها موجب تبدیلشدن انسانها به کـالا و از بـینرفتن شـأن انسانی آنان نمیشود. در این موارد و موارد مشابه، دینـ بـهعنوان قیّم قدیمی اصول اخلاقی کامل، نقشی مهم ایفا میکند.
شاید بتوان گفت که در این موارد علم قدرت یا توانایی را اعطا مـیکند و دین کـمک مـیکند تا این علم در جهت بهبود زندگی بشر و در نهایت بارورشدن نژاد انـسان و ساختن جهانی بهتر استفاده شود.
از میان متکلمان یا فلاسفه چه کسی بیشترین تأثیر را روی نگاه شما داشته است؟
* تیار دُشاردن (Teilhard de Chardin)، دانـشمند، فـیلسوف و مـتکلم ژزوئیت فرانسوی، مرا بسیار تحت تأثیر خود قرار داده است.
ایشان چه تـأثیری بـر شما داشتهاند؟
* پییر تیار دُشاردن (۱۸۸۱ـ۱۹۵۵م) تلاش تحسینبرانگیزی برای اتحاد علم، فلسفه و دین انجام داد. شاهکار او با عنوان پدیده انسان (The Phenomenon of Man) یکی از مـؤثرترین کـتابهای قـرن بیستم، اگر نگوییم تمام ادوار، محسوب میشود.
هدف اصلی او کنار هم قرار دادنـ عـلم و دینـ، خصوصاً مذهب کاتولیک، بود. او این کار را با مسیحیسازی نظریه تکامل انجام داد تا نشان دهد کـه مـسیحیت و تـکامل با همدیگر سازگارند. البته او با دیدگاه داروین در باب تکامل که بهشدت الحادی است، موافق نـبود. تـیار دُشاردن نگاهی الاهی از تکامل ارائه داد که در آن خدا هم نقطه آلفا (Alpha-Point) و هم نقطه امگا (Omega-Point) اسـت. بـه نـظر او، جهان از ذرات نخستین (Primordial Particles)، و طی یک فرایند تکاملیِ مداوم به وجود آمده است. خداوند در این ذراتِ نخستین اسـتعداد و قـوهای نهاده است تا به موجودات برتر تبدیل شوند. به نظر او تکامل جهتدار اسـت و بـه مـقصدی نهایی که او آن را نقطه امگا مینامد در حال حرکت است. سپس نقطه امگا را با امگای مسیح یکـی مـیگیرد. میتوان یکی از شیوههایی را که او به وسیله آنها، رابطه مکمل میان علم و دین را نـشان مـیدهد بـه اختصار اینگونه بیان کرد: تیار در حال ایجاد مجموعهای کامل است. در این فرایند او میتواند به نقطه امـگا بـرسد بـدون اینکه نامی از دین ببرد. با وجود این، او بر این باور است که تنها دین مـیتواند نـقطه امگا را ارائه دهد. اگر دین را کنار بگذاریم، نظامْ بدون نقطه امگا و بنابراین ناقص خواهد بود. از اینرو برای سـاختن نـظامی کامل هم علم و هم دین هر دو مورد نیازند.
شاید بیشترین تأثیر تیار دُشـاردن روی مـن و دیگران به واسطه زندگی و راه و روش او بوده است. رسـالت تـیار دُشـاردن فراتر از جاهطلبی شخصی بود. او از مدتها قبل رسـالت خـود را یگانهسازی علم مدرن و مسیحیت برای ایجاد جهانی بهتر تعریف کرده بود. تمام زنـدگی و کـار خود را وقف این رسالت کـرده بـود. با مـخالفتهای سـختی هـم از درون و هم از بیرون کلیسای کاتولیک مواجه بـود. نـوشتههایش بسیار جنجالبرانگیز شدند و زمانی که زنده بود بسیاری از آثارش اجازه چاپ پیدا نـکردند. در طـی این سالهای محاکمه و کشمکش دوستان و همکارانش او را تـرغیب میکردند که کلیسا را تـرک کـند، و مؤسسات بینالمللی معروفی نیز بـه او پیشـنهاد سمتهای بالایی را دادند؛
اما او در اطاعت از مقامهای مذهبی به تمام این پیشنهادات پاسخ منفی داد. او مـتقاعد شـده بود که اگر میخواهد اصـلاحاتی را پیشـنهاد دهـد یا خدمتی به کـلیسا بـکند، بایستی در درون کلیسا باشد نـه بـیرون آن. در نتیجه، نظرات او بسیار تأثیرگذار بودند؛ اعتقاد شخصی و راه و روش او چه بسا بیشتر.
از ادیان دیگر، کدام متفکر بـه شـما، بهعنوان یک متفکر کاتولیک، نزدیک است؟
* آلبرت آینـشتاین (Albert Einstein) و سـِر آرتور ادینـگتون (Sir Arthur Eddington) مـرا بـسیار تحت تأثیر خود قـرار دادهاند. با وجود این، با برخی از نظرات آنان به طور جدی مخالفم. آرای فریشیف کاپرا Frijof Capra)) نیز بـرای مـن بسیار جالب است.
میتوانید توضیح دهـید کـه آنـان چـگونه شـما را تحت تأثیر قـرار دادهـاند و نتیجه این تأثیر بر رشد فکری شما چه بوده است؟
* در واقع آلبرت آینشتاین یکی از بزرگترین دانشمندانی است کـه تـاریخ عـلم به خود دیده است؛ او دین را نیز بسیار جـدی مـیگرفت و یکـی از مـعدود دانـشمندان بـرجستهای بود که در نیمه اول قرن بیستم نظرات دینی خود را بهراحتی بیان میکرد. در این دوره، اثباتگرایی (Positivism)، خصوصاً اثباتگرایی منطقی (Logical Positivism) بسیار رایج و تأثیرگذار بود و بسیاری از دانشگاهیان، متفکران و خصوصاً دانشمندان هرگونه تعهد به هـر نوع دینداری را ضعف تلقی میکردند؛ مثلاً در یکی از بحثهای منتشرشده در میان دانشمندان مشهوری مانند هایزنبرک (Heisenberg)، پاولی (Pauli)، دیرَک (Dirac) و غیره، میبینیم که برخی از شرکتکنندگانِ در بحث که موضع غیرالاهی داشتند اظهار میکردند که احساس خـوبی نـسبت به دینداری آینشتاین ندارند؛ با وجود این، این نگاه ملحدانه دینگریز، آینشتاین را دچار تشویش و آشفتگی نساخت. البته دین کیهانی او با تفسیر سنتی از دین جور درنمیآمد؛ از اینرو، بسیاری او را لاادری میخواندند، اگر نگوییم ملحد؛ با این هـمه مـیتوان بُعد الاهی را در تفکر و آثار او دید، اگرچه او خدای شخصی را نپذیرفت. آینشتاین از نظر من مهم است چراکه هرچند خلاقترین و متعهدترین فرد نسبت به علم بود، امـا مـعتقد بود که علم به تـنهایی بـرای زندگی انسانی
کامل و سالم کافی نیست: «علم بدون دین لنگ است؛ دین بدون علم کور است».
سِر آرتور ادینگتون، ستارهشناس و ریاضیدان انگلیسی، نیز فردی مـهم اسـت؛ چراکه برای فراتر رفـتن از دنـیای صرفاً قابل رؤیت و ورود به دنیای عمیقتر و غنیتر عرفان حقیقی آماده بود. عرفان او که بر ملاحظات دقیق و سنجیده استوار بود، عرفانی مسئول و پاسخگو است. او موافق عرفانی بر مبنای عناصر خرافی و توهمی نـبود. از نـظر او عرفان تلاش بشر برای فهم و بیان روشن حقایق عمیقی است که نمیتوان به وسیله حواس به آنها پی برد. او بهشدت از اهمیت و حقانیت عرفان دفاع میکرد.
فریشیف کاپرا نقاط مشترک بسیاری بـا آینـشتاین و ادینگتون دارد. کـاپرا بر قدرت، حقانیت و اهمیت شهود تأکید دارد و در اثر خود با عنوان تائوی فیزیک (Tao of Physics) بر تشابه میان برخی یافـتههای علم معاصر و شهودات عمیق حکیمان باستان مشرقزمین تأکید میکند. به نـظر او، حـقیقت مـحض آنقدر غنی است که نمیتوان آن را با ابزار تجربی صرف فهمید. هم علم و هم عرفان هر دو، در زنـدگی بـشر جایی برای خود دارند. همانطور که او میگوید، علم به عرفان نیازی ندارد، عـرفان نـیز بـه علم نیازی ندارد؛ اما انسانها به هر دوی آنها نیاز دارند.
به نظر شما آیا ادیان میتوانند گـامی برای پرکردن شکاف موجود بین علم و دین بردارند؟
* در نگاه اول شاید چنین به نظر بـرسد که دین به هیچ عـنوان تـوانایی ایفای این نقش را ندارد چرا که مشاجرهها و اختلافهای فراوانی میان ادیان مختلف وجود دارد و ادیان باید ابتدا با خودشان کنار بیایند و سپس وارد امر خطیر تعامل با علم شوند.
برخی عالمان اظهار داشتهاند کـه گفتوگوی بین ادیان مختلف یک پیششرط ضروری برای هر گفتوگوی معناداری میان علم و دین است. اما به نظر من اگرچه ادیان با هم تفاوتهای خاصی دارند، اما نقاط مشترک بنیادین زیادی نیز دارند، مانند اعتقاد بـه الوهـیت، اعتقاد به حقیقت و برتری معنویت، پایبندبودن به ارزشهای اخلاقی خاص و غیره. به نظر من، این میراث، دغدغه و ارزشهای مشترک باید ستون فقرات
گفتوگوی میان علم مدرن و ادیان را شکل دهند. بنابراین در چـنین گـفتوگویی دین میتواند بر این امر پافشاری کند که به کارگیری علم و تکنولوژی نباید ارزشهای ناب اخلاقی را خدشهدار کند و یا منافع حقیقی بشری نباید قربانی سود شخصی و اقتصادی امروز ما شـود.
رابـطه مسیحیت و علم مدرن را چگونه ارزیابی میکنید؟
* در مورد مسیحیت، خصوصاً مذهب کاتولیک، میتوانم این را بگویم که رابطهْ ساده و روشن نبوده است. در آغاز، کلیسای کاتولیک از علم مدرن حمایت کرد و زمینه را برای رشد آن فـراهم نـمود، سـپس دوره تنش از راه رسید، و امروزه کلیسای کـاتولیک اسـتقبالی هـمراه با احتیاط از خود نشان میدهد. پاپ ژان پل دوم رابطه علم مدرن و مذهب کاتولیک را اینگونه خلاصه میکند: «علم میتواند دین را از خطا و خرافه پاک گرداند؛ دین میتواند علم را از بـتپرستی و قـطعیات بـاطل مبرا گرداند».
در خصوص شکاف میان علم و دین بگذارید بـگویم کـه در آغاز شکافی میان علم مدرن و مسیحیت نبود. در واقع، اکثر پایهگذاران علمِ مدرن مسیحیانِ مقیدی بودند. کوپرنیک، کپلر، گالیله، نـیوتون و غـیره، مـسیحیان بسیار معتقدی بودند که دین خود را جدی میگرفتند. درست است کـه برخی تفاسیر آنان از عقاید و اصول دینی سنتی متفاوت از تفاسیر مسیحیت ارتودکسی بود اما حقیقت امر این است که آنـان مـسیحیان مـعتقد، مقید و صادقی بودند. شکاف زمانی به وجود آمد که انسانهای مـذهبی تـوجه کافی به فهم جایگاه علمی نداشتند و موضعی جزمی اتخاذ کردند. دانشمندان نیز در به وجود آمدن اینـ شـکاف سـهیم بودند چون دستکم برخی از آنان توجه کافی به فهم عمیق حکمت و اهـمیت آمـوزههای دینـی نداشتند. خصوصاً، بسیاری از دانشمندان نتوانستند بپذیرند که دنیای علمِ آنان بسیار محدود است و نـمیتواند دنـیای حـقیقی تجربه روزمره را دربرگیرد. در نتیجه، این شکاف را هم اشخاص مذهبی و هم اشخاص علمی پدید آوردهاند. بهترین راهـحل بـرای از بین بردن این شکاف شرکت در گفتوگویی به دور از تعصب، آگاهانه و صادقانه بین شخصیتهای دینی و شـخصیتهای عـلمی اسـت. تاکنون نیز افراد بسیاری وارد این گفتوگوی سازنده شدهاند و آن را بسیار مطلوب و غنابخش یافتهاند.
میتوانید نمونهای از شـرکت در گـفتوگویی به دور از تعصب، آگاهانه و صادقانه میان علم و دین ارائه دهید؟
* همانطور که قبلاً گفتم، تیار دُشاردن نـمونه بـسیار خـوبی از این گفتوگویخلاق و سازنده است. دانشمند برجسته دیگر قرن بیستم اَلفرد نورث وایتهد(Alfred N. Whitehead)، ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی، اسـت. شـاید جمله معروف او از کتاب علم و جهان مدرن (Science and the Modern World) مطلب را روشن کند: «زمانی که مـا مـاهیت دین و چـیستی علم را مورد بررسی قرار میدهیم، بدون اغراق میتوانیم بگوییم که مسیر آینده تاریخ بستگی بـه تـصمیم این نـسل در مورد رابطه بین آنها دارد» و یا اخیراً برنده جایزه معتبر تمپلتون (Templeton Prize)، پل دیویس (Paul Davies)، گفته اسـت کـه علم «راه مطمئنتری را به سوی خدا» عرضه میکند. پیش از این، به موضع ژان پل دوم نیز اشاره کردم. از این نمونهها زیاد است.
امروزه مـهمترین مـوضوعات و مسائل پیش روی ادیان چیست و بهترین راهحل برای حل این مسائل را چه میدانید؟
* اکثر ادیان اساساً موافق یک جـهانبینی ایسـتا هستند. تمام آموزهها، عقاید، اصول و ارزشهای اینـ ادیانـ بـر پایه یک جهانبینی ایستا شکل گرفته است. امروزه عـلم بـیش از پیش دریافته است که جهان ما جهانی ایستا نیست بلکه جهانی است پویا؛ جهانی کـه هـمواره در حال تغییر و تکامل است. تـکاملی کـه در تمام عـرصهها وجـود دارد. در این جـهانِ تکاملی بسیاری از آرا و اصول دین نیاز به تـغییری بـنیادین خواهد داشت. این تغییر جهانبینی دینی در جهان پویای علم، جدیترین چالش روبهروی ما در مـسیر تـلاش برای متحد ساختن علم و دین است.
بـه دنبال پیشرفتهایی که بـه طـور کلی در دنیا و به طور خـاص در عـلم در حال رخ دادن است، چالشهای فراوانی در مقابل دین قرار گرفته است. من صرفاً پیرامون چند مـورد از این چـالشها از منظر ادیان ابراهیمی (Judeo-Christian Religions) یعنی مسیحیت، اسـلام و یهـودیت صـحبت میکنم. به نـظر مـن مشکل اصلی این ادیان آن است کـه خـود را همگام با تغییرات جهان به روز نمیکنند. در دین حقایقی وجود دارد که برای تمامی انسانها و در همه ادوار مـاندگار و مـعتبر است؛ در عین حال دین بسیار متأثر از فـرهنگ
و شـرایط است؛ یعـنی فـرهنگ و تـحولاتی که در آن رخ میدهد دین را تحت تـأثیر قرار میدهد. در طول چهار قرنی که از علم مدرن میگذرد تغییرات بسیاری اتفاق افتاده است؛ بـسیاری از نـظرات تغییر کردهاند؛ دین باید این تغییرات را جدی گـرفته و آنـها را بـررسی کـند تـا دریابد چه چـیزهایی پسـندیده و پذیرفتنی و چه چیزهای ناپسند و ناپذیرفتنی هستند. در پرتو این مطالعه و بررسی صادقانه و به دور از تعصب، دین باید خود را بـا شـرایط جـدید سازگار سازد تا بتواند با مؤمنان ارتـباط بـرقرار کـند. ادیان ابـراهیمی بـه نـحوی این مطالعه را انجام دادهاند؛ اما آنچه انجامشده بسیار ناچیز است. خیلی بیشتر از اینها باید کار کرد. بالاخص ادیان ابراهیمی هنوز به یک جهانبینی ایستا اعتقاد دارند که طبق آن خدا در آغـاز، جهان کاملی خلق کرد؛ اما به سبب گناهان بشر، جهان از این مرحله کامل دور شده است. اکنون ما باید سخت تلاش کنیم تا آن را به مرحله آغازین خود بازگردانیم.۱ از اینرو، این نگاه واجد خـصلت قـهقرایی (Backward-looking) است. از طرفی دیگر علم به ما میگوید که جهان ما جهانی ناقص و در حال تغییر و تکامل است. تکامل از منظر علم، قانونی است جهانی که شامل تمامی ابعاد خلقت میشود. بـا کـمک خدا و تلاش انسانها، جهان ما رفتهرفته بهتر میشود. جهان به سوی کمال حرکت میکند و در این فرایند تکامل، انسانها نیز سهیماند؛ به عبارت دیگر، انـسانها در سـاختن این جهان با خدا شریکاند. در نـتیجه، نـگاه علمی یک نگاه رو به جلو و آیندهنگر (Forward-looking) است. به نظر من دین باید این نگاه رو به جلو و تکاملی را بسیار جدی بگیرد و مردم را به داشتن نگاهی رو به جـلو و تـکاملی تشویق کند و آنان را در اینـ مـسیر هدایت کند. باید حقایق دینی را در پرتو این نگاهِ رو به جلو و تکاملی دوباره تفسیر کرد.
امروزه بزرگترین تهدید در برابر دین، بنیادگرایی است که تمام ادیان جهان را تحت تأثیر قرار داده است. بنیادگراییْ دین حقیقی نـیست؛ بـلکه تحریف آن است. همه دینباوران راستین باید در مقابل گرایش به بنیادگرایی بایستند.
- به نظر میرسد در بین ادیان ابراهیمی، این نگاه (یعنی جهان سقوط کرده) بیشتر متعلق به مسیحیت است تا دو دین دیگـر. م
مـنظور شما از جـهانبینی ایستا چیست؟ میتوانید آن را توضیح دهید؟ آیا ادیان باید از این جهانبینی دست بردارند؟
* جهانبینی ایستا دنیا را بهعنوان محصولی تمام و کامل میبیند؛ این جهانبینی در مقابلِ جـهانبینی پویا قرار دارد که دنیا را فرایندی در حال پیشرفت تلقی میکند. بنا به سـنت، طـبق جـهانبینی ایستا، خداوند جهان را با نظمی کامل خلق کرده است؛ اما این نظم به سبب رفتار ناشایست انسان بـه هـم خورد و جای خود را به آشفتگی و هرج و مرج داد. گناه، درد، عذاب و غیره بخشی از این جهانِ سـقوطیافته اسـت. هـدف دین در این شرایط بازگشت به وضعیت از دسترفته و بازگرداندن انسانها و جهان به وضع اولیه است.
اما جهانبینی پویا، بر این بـاور است که خداوند جهان را ناقص اما کاملشدنی آفرید. خداوند به آن استعداد کمال داده اسـت. در این فرایندِ کاملشدن، انسانها نـقشی بـرای ایفا دارند. دیدگاه تکاملینسبت بهجهان نمونهایمناسب از اینجهانبینیپویا است.
بسیاری از محققان میگویند که جهانبینی جزو ضروری دین نیست؛ بلکه نقش ابزاری را دارد که به وسیله آن عناصر ضروری اظهار میشوند. این حقیقت که فرهنگهای مختلف جـهانبینیهای مختلفی دارند و هنوز هم ادیان جهانی، مانند مسیحیت، اسلام و غیره، جایی در این فرهنگها دارند مؤید این ادعاست. در زمانی خاص یک جهانبینی خاص میتواند اصول اساسی یک دین را به بهترین شکل بیان کند؛ اما زمانی که مـوقعیت تـغییر میکند و انسانها بیشتر و بیشتر پیشرفت میکنند و دنیا را بهتر میشناسند، جهانبینی بهتری میتواند آشکار شود. شاید اصول دینی لازم را در یک جهانبینی جدید بهتر بتوان بیان کرد.
بازنگری آثار کدام یک از متفکران به مـا در یافـتن افقی تازه و نگاهی نو در خصوص رابطه علم و دین کمک میکند؟
* متفکران برجسته بسیاری وجود دارند که تلاش میکنند بین علم و دین هماهنگی و اتحاد به وجود آورند. من متفکر خاصی را الگوی این نهضت نـمیدانم. هـر یک نقاط ضعف و قوت خود را دارند. پیشنهاد من این است که ما باید آثار این قبیل استادان را مطالعه کنیم و در پایان نظر خود را درباره این موضوع شکل دهیم.
آیا نظر خودتان را درباره اتحاد هماهنگ میان عـلم و دین شـکل دادهاید؟ اگـر این چنین است میتوانید بـیشتر تـوضیح دهید؟
* اتـحاد هماهنگ میان علم و دین فرایندی پیچیده و در حال پیشرفت است. در طول زندگی خود درصدد رسیدن به این اتحاد بودهام؛ اما تا رسیدن به آنـ خـیلی فـاصله دارم. امروزه متقاعد شدهام که علم حقیقی و دین حقیقی مـیتوانند زنـدگی من و سایر افراد را غنی سازند. علم منبعی مطمئن برای کسب معرفت در مورد جهان و دین منبعی موثق برای ارائه معنا و جهت در زنـدگی اسـت. هـر کسی در زندگی علاوه بر معرفت، به معنا و جهت نیز نـیازمند است؛ از اینرو، هم به علم و هم به دین وابسته است.
مهمترین موضوعاتی که باید در گفتوگوی علم و دین به آنها تـوجه کـرد چیست؟
* بـه نظر من گفتوگوی علم و دین تلاشی برای در کنار هم قراردادن جدیدترین یافـتههای عـلم مدرن و عمیقترین بینشهای ادیان است. میتوان علم را موفقترین و سودمندترین دستاورد بشری دانست. علم کمکهای فراوانی بـه بـشر کـرده و به شیوههای مختلفی جهانبینی، الگوی رفتاری، سبک زندگی و تفکر ما را متحول سـاخته اسـت. عـلم پیشرفت عظیمی کرده است و این پیشرفت در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
دین نیز کمک فراوانی بـه بـشر کـرده است. دین نظام ارزشی ما را شکل داده، به زندگی ما معنا بخشیده و برای ما هنجارها و اصـولی را فـراهم ساخته است تا به وسیله آنها زندگی آرام و موفقی داشته باشیم. دین همچنین به مـا کـمک کـرده است تا درکی از خدا داشته باشیم و اهمیت فراتر رفتن از جهان مادی را درک کنیم. به عـلاوه، دین ارزشـهای بزرگی مانند از خود گذشتگی، سخاوت، عشق حقیقی و دغدغه واقعی نسبت به خواهران و بـرادرانمان را بـرای مـا به ارمغان آورده است.
شکی نیست که علم موهبت بزرگی برای بشر بوده است. دین نیز نـعمتی بـزرگ برای انسانها و جهان بوده است. اما این هم درست است که علم صـدمات فـراوانی بـه بشر وارد ساخته است. علم در آینده نیز میتواند به بشر آسیب برساند. دین نیز صدمات فراوانی بـه بـشر وارد سـاخته یا دستکم به نام دین صدمات زیادی به بشر وارد آمده است. گفتوگوی علم و دین تـلاشی اسـت برای جلوگیری از آسیبرسانی علم و دین به بشریت. گاهی دانشمندان به سبب خودخواهی و جهل، از علم بر ضد اصـول مـحکم اخلاقی استفاده میکنند. در چنین مواقعی دین میتواند پادرمیانی کرده و آسیبِ وارده را گوشزد کند. هـمچنین مـواقعی وجود دارد که دین تبدیل به یک منبع خرافات و بـاورهای غـلط مـیشود؛ در چنین مواقعی این وظیفه علم است که بـیاساس بـودن این قبیل باورها را خاطرنشان سازد. بدین ترتیب علم و دین میتوانند در کنار یکدیگر نیرویی برای رشـد و تـعالی بشر باشند.
در باب علم و دین مـوضوعات فـراوانی برای بـحث وجـود دارد؛ مـثلاً موضوع مبدأ جهان و منشأ انسانها. بـحث جـنجال برانگیزی بین دو دسته در جریان است: در یک طرف دستهای قرار دارند که معنای ظـاهری (Literal) کـتاب مقدس در خصوص خلقت را قبول دارند و در طـرف دیگر، گروهی ایستادهاند کـه بـه نظریه تکاملی داروین معتقدند. دانشمندانی کـه مـعتقد به نظریه تکامل هستند با معنای ظاهری متون کتاب مقدس مخالفاند؛ چراکه اینـ نـوع برداشت در تعارض با یافتههای مـوثق عـلم اسـت؛ مثلاً عمر جـهان. آنـانی که معنای ظاهری کـتاب مـقدس را قبول دارند با تکامل داروینی مخالفت میکنند؛ چراکه این نظریه جایی برای خدا باقی نـمیگذارد و خـلقت موجودات را امری تصادفی میداند.
یک گفتوگوی سـالم مـیان این دو جناح مـیتواند این مـناقشه را حـل کند. برای مثال بـرخی متخصصان کتاب مقدس یادآور میشوند پیام اصلی کتاب مقدس تأیید وابستگی کامل جهان و انسانها به خـداست: «جـهان به خودی خود به وجود نـیامده اسـت؛ جـهان نـمیتواند وجـود خود را تبیین کـند». نـمیتوان در این پیام خدشهای ایجاد کرد. کتاب مقدس از زبان و صور خیال (Imagery) به گونهای بهره برده است که خـوانندگان بـتوانند پیام بـنیادین آن را بفهمند. نباید معنای ظاهری کتاب مـقدس را اصـل قـرار داد. بـدین تـرتیب مـیتوان گفت بسیاری از مؤمنان حاضر به پذیرش نظریه تکامل هستند به شرطی
که این نظریه برای خدا جایگاهی محوری قائل باشد. سرآخر، تکامل داروینی هیچ توضیحی برای پیدایش ماده اولیهـ (Primeval Stuff) که تکامل از آن شروع شده است ندارد. این ماده اولیه باید مبدئی داشته باشد. همینطور، نظریه تکامل نمیتواند مسئله حرکت ماده (Dynamism of Matter) را بهخوبی توضیح دهد. به دلیل این مسائل، بسیاری از دانشمندان نظریه داروین در باب تکامل را به صـورت مـطلق نمیپذیرند. تمام این مسائل را میتوان در یک گفتوگوی سالم بین علم و دین تحت عنوان «مبدأ جهان» به بحث گذاشت. به نظر من مناقشه خلقتـتکامل (Creation-Evolution Controversy) در آمریکا وارد مرحله خطرناکی شده است؛ چراکه اساساً این دو گروه بـه داشـتن گفتوگویی سالم درباره این موضوع اهمیت نمیدهند.
دومین موضوع مهم برای علم و دین مسئله اخلاق در شبیهسازی خصوصاً شبیهسازی انسانی (Human Cloning) است.۱ در واقع انقلاب ژنتیکی، علم و دینـ را بـا مسائل زیادی مواجه ساخته است. هـمچنین پیشـرفتهای اخیری که در عصبشناسی (Neurology) و هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) صورت گرفته، مسائل زیادی را به وجود آورده است. این مسئله بسیار جدی است؛ زیرا در صورت صحت یافتههای عصبشناسی و هوش مصنوعی باید در مـسئله روح و مـعنویت تجدیدنظر شود. این امر مـوجب تـزلزل بنیانهای دین سنتی خواهد شد.
به نظر شما ادیان در جهت هماهنگکردن دیدگاههای علمی با آموزههای دینی و یا از بین بردن تعارض علم و دین چه نوع همکاریهایی میتوانند با یکدیگر داشته باشند؟
* میتوان گفت که علم و دین بـیشترین تـأثیر را در جهان امروز ما دارند. هر دو این قابلیت را دارند که به هم کمک فراوانی کنند. مهمتر از همه اینکه هر دو میتوانند در رشد انسانها نقش بسزایی داشته باشند؛ اما برای تحقق این هدف، بـاید هـماهنگی خلاقی مـیان دیدگاههای علمی و دیدگاههای دینی پدید بیایند. به نظر من ادیان باید یک
- در اینباره نک: شبیهسازی انسانی از دیدگاه آیین کاتولیک و اسـلام، سیدحسن اسلامی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸٫
سری اقداماتی انجام دهند: آنـها بـاید نـگاه درستی به آنچه در علم در حال وقوع است داشته باشند و آگاهی صحیحی از آن بهدست آورند. یک نگاهِ بدون تعصب و آمـاده بـرای یادگیری شرط کاملاً ضروری در این فرایند است. همچنین ادیان باید نگاهی مثبت به طبیعت و عـلم داشـته بـاشند؛ در گذشته ادیان نگاهی نسبتاً منفی نسبت به جهان مادی داشتند، در حالی که علم بر این پیشفرض اسـتوار است که دنیای مادی مطلوب و پسندیده است و ارزش آن را دارد که در مورد آن مطالبی فرابگیریم. تنها در صـورت داشتن نگاه درست و هـمچنین مـثبت به علم است که شخصیتهای مذهبی در مقامی قرار خواهند گرفت که بتوانند نظریههای علم را به طور سازنده نقد کنند. این امر در مورد رهبران ادیان مختلف به طور خاص صادق است. آنان باید زمـینه را برای رشد نگاهِ بدون تعصب نسبت به علم و گسترش اشتیاق به یادگیری دیدگاههای علمی فراهم کنند. دانشمندان نیز باید نگاهی تحسینآمیز و مثبت نسبت به دین داشته باشند. آنان باید بپذیرند که ارزشـهای اخـلاقی و دینی نقش مثبتی در زندگی انسانها ایفا میکنند.
آیا میتوانید نمونههایی را از تلاش صورتگرفته توسط آکادمیها یا انجمنها در خصوص گفتوگوی میان علم مدرن و مسیحیت بیان کنید؟
* همانطور که قبلاً اشاره کردیم، رصدخانه واتیکان مهمترین و بـهترین دسـتاورد علم کاتولیک است و قدمتی بیش از چهارصد سال دارد. این رصدخانه مستقیماً تحت نظر پاپ است و توسط ژزوئیتها (اعضای گروه دینیای که با عنوان «جامعه مسیح» (Society of Jesus) شناخته شدهاند که من نیز یکی از اعـضای آن هـستم) اداره میشود. سَلَف آن رُمن کالج (Roman College) شهر رم نقشی مهم در ارتقای علم ایفا کرد، خصوصاً زمانی که علم مدرن در قرن شانزدهم و هفدهم در دوران طفولیت خود به سر میبرد. ستارهشناسان رمن کالج اولین کـسانی بـودند کـه مستقلاً کشفیات تلسکوپی گالیله را تـأیید کـردند. در حـقیقت با استفاده از تلسکوپ خودشان متوجه شدند که ادعاهای گالیله درست است. گالیله را به کالج خود دعوت کرده، از او به گرمی استقبال کـردند و او را مـورد تـمجید و قدردانی قرار دادند. حتی به افتخار او ضیافتی بـاشکوه تـرتیب دادند. برخی از آنان خصوصاً مبلغان ژزوئیت که به کشورهای دوردستی مانند هند و چین میرفتند، در ارتقای نظرات گالیله هم در داخل و هـم در بـیرون از اروپا مـؤثر بودند.
این سنت بزرگ ارتقای علم مدرن حتی امروزه هم ادامـه دارد. رصدخانه واتیکان شعبهای بسیار پیشرفته نیز در توسان آریزونای آمریکا دارد که با کمک ستارهشناسان برجستهای مانند برادر گای کـنسول مـَنگو (Br. Guy Consolmango) کـاری چشمگیر انجام میدهد. این رصدخانه یک بخش علم و دین دارد که به سـازماندهی کـنفرانسها و کارگاههای بینالمللی و غیره میپردازد که برترین دانشمندان و عالمان از جمله استیون هوکینگ (Stephen Hawking) در آن شرکت دارند. این رصدخانه آثار مـتعددی را نـیز بـه طور گسترده به چاپ میرساند. قبلاً به آکادمی پاپی علوم اشاره شد؛ اینـ آکـادمی بـا صرفنظر از طبقه اجتماعی، رنگ و کیش و آیین، بسیاری از برترین دانشمندان جهان را در خود گرد آورده است. اخیراً بـا مـن دربـاره یکی از دانشمندان بسیار برجسته هندو در کشور هندوستان برای پیوستن ایشان به آکادمی مشورت کـردند. بـدیهی است که آکادمی پاپی نمونه بارز تعامل فعال و در سطح حرفهای میان کلیسای کاتولیک و عـلم مـدرن اسـت.
کلیسای کاتولیک در یک قرن اخیر چه نقشی در گفتوگوی میان علم جدید و دین داشته است؟
* کلیسای کاتولیک در سـراسر قـرن بیستم به صورتهای مختلفی در گفتوگوی دائمی با علم مدرن بود. با وجود اینـ بـاید گـفت که در نیمه دوم قرن بیستم این گفتوگو به ویژه پس از دومین شورای واتیکان برجستهتر و ثمربخشتر شد. این شـورا نـقطه عطفی در تاریخ کلیسای کاتولیک در قرن بیستم، اگر نگوئیم در تمام دورانها، بوده اسـت. اسـناد شـورا گواه روشنی برای اثبات این نگرش مثبت و رویکرد سازنده است. برای اثبات این مطلب، قسمتهایی از بیانیه پایانـی شـورا را نـقل میکنم؛ این بیانیه با خطاب قرار دادن دانشمندان جهان، میگوید: «بهعنوان محقق دوست حـرفه شـما، همراه خستگیتان، تمجیدکننده موفقیتتان و در صورت نیاز تسلیدهنده شما در ناکامیها و شکستهایتان هستیم» و یا در پایان، شورا از جامعه علمی میخواهد کـه «پژوهـش خود را بدون خستگی و بدون ناامیدی از دستیابی به حقیقت ادامه دهید». پدران شـورا بـه طور خاص تقاضا داشتند که مورد گـالیله را دوبـاره بـررسی کنند تا اطلاعات روشن شود و هر اشـتباهی کـه کلیسا مرتکب شده است اصلاح شود. این
درخواست بلافاصله پذیرفته شد و پس از شورا انجام شـد.
پاپ ژانـ پل دوم در طول دوران پاپی خود علاقه خاصی بـه گـفتوگوی علم و مـسیحیت از خـود نـشان داد. او چندین اثر رسمی به رشته تـحریر درآورد و دربـاره این موضوع برای جوامع علمی سخنرانی کرد. همچنین رصدخانه واتیکان را به جـهت تـلاش برای ارتقای گفتوگوی علم و دین تحسین کـرد. بسیاری دیگر از رهبران کـلیسای کـاتولیک نیز تلاشهای مشابهی انجام دادنـد.
از نـظر شما ویژگیهای دوره جدیدِ رابطه مثبت میان علم مدرن و ادیان جهان چه چیزهایی هستند؟
* تلاش صـادقانه بـرای شناخت و فهم یکدیگر باید ویژگـی دوره جـدید رابـطه میان علم و ادیانـ جـهان باشد. پژوهش خود مـن در مـورد تاریخ علم و ادیان به من میگوید که میان علم واقعی و دین حقیقی نباید تضاد ذاتی بـاشد. تـنش میان کلیسای کاتولیک و علم مدرن عـمدتاً بـه سبب نـداشتن آگـاهی کـافی و روشن نسبت به یکـدیگر به وجود آمد.
روح تواضع حقیقی، پذیرفتن ماهیت خود به همراه تمام نقاط ضعف و قوت خود، ویژگـی دیگـر است. علم از جهاتی کارهای شگفتانگیزی انـجام داده اسـت؛ امـا مـحدودیتها و نـاکارآمدیهای خود را دارد. به هـمین تـرتیب، دین در زندگی انسانها نقش مهمی ایفا میکند؛ اما عرصههایی وجود دارد که توانایی کافی برای مواجهه با آنـها را نـدارد. این روح مـتواضع و رویکرد واقعگرایانه عنصری ضروری برای هر رابـطه سـالمی مـیان عـلم و دین اسـت. کـنفرانسها، سمینارها، نشریات بیشتر، و همچنین اَشکال دیگر تعاملات باید بخشی از برنامه ارتقای گفتوگویی ثمربخش میان علم و دین باشد.
نظر شما درباره رابطه اسلام با علم مدرن چیست؟
* تاریخ به مـا میگوید که فرهنگ اسلامی ارتباط بسیار نزدیکی با علم یونانی خصوصاً در قرون وسطی داشته است. زمانی که اکثر فرهنگهای پیشگام، میراث علمی یونانی را نادیده میگرفتند و یا ناچیز میانگاشتند این فرهنگ اسلامی بـود کـه ارزش
حقیقی آن را به خوبی فهمید و در حفظ و رشد آن کوشید. فرهنگ اسلامی عامل انتقال علم یونانی به غرب در آغاز دوره مدرن بود. همه خوب میدانند که این علم یونانی نقش بسیار مهمی را در پیدایش و رشد عـلم جـدید ایفا کرد. در خصوص تعامل اسلام با علم مدرن، از آنجا که دانش من در این حوزه بسیار محدود است بگذارید عالمان اسلامی در این باره برای ما تـوضیح دهـند. من بسیاری از دانشمندان مسلمان مـعاصر را مـیشناسم که میگویند در جهان اسلام این ظرفیت وجود دارد که علم مدرن، به ویژه به علت سفارشهای قرآن درباره علم، کاملاً پذیرفته شود. این نکته بسیار مهم در مورد جـایگاه عـلم، این را به ما میگوید کـه زمـینه برای تعاملی سازنده و خلاق میان علم مدرن و اسلام کاملاً فراهم است.
سخن پایانی شما بهعنوان جمعبندی چیست؟
* در پایان، شکی نیست که دوره جدیدی از رابطه مثبت میان علم مدرن و ادیان جهانی در حال پیدایش است. این تعامل راهـی بـسیار طولانی برای طی کردن دارد. موانع بسیاری بر سر راه است. و باید تلاش و انرژی بسیاری صرف گردد. با وجود این، گامهای حیاتی آغازین برداشته شده است. اینک وظیفه ماست که قدمی پیش گذاریم و دانـش و تـکنولوژی حیرتآور عـلم را با حکمت عمیق و تجربه گسترده ادیان بیش از پیش متحد سازیم و بدین ترتیب موجب استعلای بشر و کائنات شویم.
بـا تشکر از وقتی که به هفتآسمان اختصاص دادید.