نقد یک مقاله و پاسخ نقد (تعداد جمعیت حاضر در غدیر)
چکیده
نـقد یک مقاله و پاسخ نقد
حسین احمدی حسینآبادی۱
اشاره
پس از آنکه در شماره ۱۶ فصلنامه، مقالهای دربـاره «تـعداد جـمعیت حاضر در غدیر» منتشر شد، دو مقاله در نقد آن از سوی دو نفر از پژوهشگران محترم به دفتر فصلنامه رسید. بـا توجه به سیاست نشریه مبنی بر انتشار همزمانِ نقد و پاسخ، این دو نقد بـرای پاسخگویی در اختیار نویسنده مـقاله قـرار گرفت. با تشکر از نویسنده مقاله و ناقدان محترم، نخست این دو نقد، و سپس پاسخ آنها برای داوری خوانندگان محترم و نیل به تبیین بیشترِ حقایقِ تاریخی، تقدیم میشود.
- کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن. تاریخ دریـافت: ۲۰/۴/۱۳۸۷ ـ تاریخ پذیرش: ۲۴/۴/۱۳۸۷
نقد اول
مقدمه
نوشتار حاضر با هدف نقد و بررسی مقاله “تعداد جمعیت حاضر در غدیر” اثرِ دوست فاضل و گرامی جناب آقای سیدجلال امام تدوین شده است. غرضِ اصلی از نقد این مـقاله، نـیل به دیدگاهها و تحلیلهای صحیحتر در ارتباط با محورهای مورد چالش در مباحث تاریخی است؛ بدین لحاظ از پیشگاه الهی مدد جسته و از خداوند متعال رشد و تعالی روزافزون نویسنده محترم را خواستارم.
نکته شایان ذکر آن کـه ایـن نقد و بررسی در پی اثبات عدد خاصی برای حاضران در غدیر نیست و به همه موارد اشکال نیز نمیپردازد، بلکه غرض تذکر این معناست که دلایل نویسنده محترم علاوه بر برخی استنادات غـیر یـقینی و نیز غیر روشمند، مخدوش و گاهی متناقض است. بنابراین، نتیجه تحقیق ایشان مبنی بر حضور پنج هزار نفر در واقعه غدیر صحیح نیست، زیرا با دقت در نوشته ایشان و نقدهای وارد برآن مـیتوان گـفت کـه دوست فاضل ما بر اسـاس پیـشفرضی ذهـنی به نوشتن این مقاله پرداخته و همان را نیز نتیجه گرفته است. به هر حال، با توجه به موارد نقض و اشکالاتی که ذکـر مـیشود، نـتیجه این خواهد شد که جمعیت حاضر در غدیر خـیلی بـیشتر از تعداد ادعایی ایشان است.
پیش از طرح موارد اشکال به دو نکته اشاره میشود:
۱٫ در تحقیق یک مسئله یا موضوع، توجه بـه هـدف و نـتیجه تحقیق لازم است و گرنه هدف از تحقیق برآورده نشده و محقق فقط رنـجی بدون ثمر معقول را بر خود هموار نموده است.
با توجه به این نکته، سؤال این است که بـررسی مـسئله تـعداد جمعیت حاضر در غدیر ـ بر فرض صحت تعدادی که نویسنده محترم درصـدد اثـبات آن است ـ چه مشکلی را از پیش پای جامعه اسلامی برمیدارد و اساسا چه نیازی به این کار وجود دارد؟ وقـتی جـمعیت غـدیر ـ چنانکه خود ایشان نیز یادآور شده
است ـ هر تعداد باشد، به اصـل رخـداد غـدیر ضرری نمیزند و از طرف شیعه، بلکه توسط مؤلفان اهل سنت صدها تألیف درباره آن نوشته شـده اسـت، فـایده ملموس بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر چیست؟ وقتی قریب به اتفاق دانشمندان اهلسنت و حتی بـرخی از مـخالفان فضایل اهلبیت علیهمالسلامحدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» را به صورت مکرر و متواتر نـقل کـردهاند و بـه گونهای که این مسئله آنچنان شهرت یافته که هیچ جای انکار و ابهام باقی نـگذاشته اسـت، بحث از تعداد جمعیت چه ضرورتی دارد؟ ممکن است گفته شود ما خودمان این بـحثها را احـیا و طـرح میکنیم که دیگران طرح بحث و اشکال نکنند، ولی سخن اینجاست که گاهی تلاش ما در این گـونه مـسائل کمک به طرف مقابل و باز کردن راه او در اشکال است. از سوی دیگر، بر اسـاس تـاریخ مـکتوب فریقین و نیز گره خوردن اصل مسئله غدیر به نزول آیاتی از قرآن، تشکیک در چند و چون آن، کـاری بـیهوده اسـت، زیرا جواب آن است که اصل واقعه غدیر مورد اتفاق و مسلم و قطعی اسـت. بـنابراین چنین تحقیقی، فایده و نیز ضرورتی ندارد.
۲٫ آیا بهتر نبود که نویسنده محترم توان و تلاش خود را در تـحقیق مـسائلی، مانند برخی شبههها که در مورد مسئله ولایت مطرح شده است به کـار میبرد؟
آیـا بررسی و پاسخ به شبهههایی که توسط بـرخی کـتمانگران امـر ولایت، به منظور پوشانیدن حقیقت و هدف غـدیر القـا شده است لازمتر و واجبتر نیست؟
اساسا وقتی اصل مسئله غدیر مورد اتفاق فریقین و یـقینی اسـت، باید به بررسی شبهات غـدیر کـه مهمتر اسـت پرداخـته شـود و مسئله جمعیت، امر مهمی نیست. البـته مـنظور این نیست که کار ما فقط پاسخ به شبهات است، بلکه مـنظور ایـن است که باید مسائل فایدهمند و نـیز ضروری، در اولویت تحقیق بـاشند. بـنابراین، بیاییم سمت و سوی تحقیقها را بـه سـوی مسائل لازم و ضروری هدایت کنیم تا رسالت خود را در مسیر پژوهش انجام دهیم.
برخی از اشـکالهای مـقاله
اعتماد بر نقل عیاشی
در آغـاز، یـادآوری ایـن نکته ضروری اسـت کـه تنها سند قابل اعـتماد در ایـن مقاله، یکی از دو نقل عیاشی است و در بقیه آن، بر دلایل و شواهدی تکیه شده که غـالبا یـا صحیح نیستند و یا با مواضع دیـگر ایـن مقاله، تـناقض دارنـد. عـیاشی دو روایت ده هزار نفر۱ و دوازده هـزار نفر۲ را در مورد تعداد حاضران در غدیر آورده است، و نویسنده مقاله، یک نقل را با استدلالی دور از انتظار ـ در آینده اشـاره مـیشود ـ پذیرفته و حاضران در غدیر را پنج هزار نـفر دانـسته اسـت. تـکیه ایـن نوشته بر تـفسیر عـیاشی به این دلیل است که این تفسیر منبعی قدیمیتر و نیز مورد پذیرش شیعه ـ زاد اللّه فضلهم ـ است.
نـویسنده مـحترم از ایـن نکته بسیار مهم غفلت کرده که هـرچند تـفسیر عـیاشی کـهن بـوده و مـقبول شیعه است، لکن اولاً: قدمت منبع دلیل بر پذیرش همه محتوای کتاب نمیشود، ثانیا: عیب بزرگ تفسیر عیاشی آن است که سند احادیث را تقطیع کرده، از این رو باید در استناد بـه احادیث چنین کتابی، سند آن را بررسی کرد. بنابراین نویسنده میبایست سند این روایت و نیز مؤیدات آن را که خود به آنها اشاره کرده است، بررسی کند، ولی چنین کاری در مقاله صورت نگرفته است. پس بـنیان مـحکمترین دستاویز مقاله، مطلبی بدون سند است. هرچند در صورت صحت سند نیز جمعیت غدیر ده هزار نفر خواهد شد و با صرف استبعاد نمیتوان محتوای روایت مؤید به دو منبع دیگر را تنصیف کـرد.
حـضور یمنیها
نویسنده ضمن ذکر و رد اقوال، از عیاشی نقلی را میآورد که تعداد جمعیت را در غدیر ده هزار نفر دانسته است، اما بر اساس پیشفرض نویسنده که جـمعیت حـاضر در غدیر نمیتواند بیش از پنج هـزار نـفر باشد، نصف ده هزار نفر را پذیرفته و سپس
- محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۱٫
- همان، ج ۱، ص ۳۵۸٫
در مورد پنج هزار نفر دیگر تشکیک کرده و گفته است کـه اهـل مکه راه طولانی مکه تـا غـدیر را برای مشایعت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهنیامدهاند.۱
ایشان جمعیت حجگزار یمن را جزء حاضران در غدیر محاسبه نکرده، در حالی که خود ایشان در صفحه ۱۶ به نقل از شرح الاخبار، جمعیت حج گزار یمن را دوازده هزار دانسته اسـت. البـته مستند این سخن که یمنیها نمیتوانند در غدیر باشند که چند بار هم تکرار شده، این اعتقاد است که یمنیها باید به طرف جنوب میرفتند برای همین هم نباید در غدیر حـضور داشـته باشند. امـا این سخن ادعایی بیش نیست و دلیل محکمی برای این سخن ذکر نشده است. و کلمه «باید» و نیز ارائه نـقشه، کاری از پیش نمیبرد و چیزی را ثابت نمیکند، بلکه باید دلایل منع حـضور ایـن تـعداد جمعیت یا حتی عدهای از آنها در غدیر ذکر میشد. اگر فردی بتواند با تفاوتی حتی قابل توجه از بـین دو راهـی که هر یک او را به مقصد میرساند، و با توجه به علاقه مفرط بر حـضور در رکـاب پیـامبر صلیاللهعلیهوآله راه طولانیتری را برای مقصدش انتخاب کند چه منعی وجود دارد؟ شاید یمنیها به همین سبب تـا غدیر آمده و از آنجا به سوی یمن رفته باشند. و این سخن هیچگونه بعدی نـدارد.
از طرف دیگر، خود نـویسنده مـحترم تعداد مذکور در روایت عیاشی (ده هزار نفر) را با نقل شیخ حر عاملی و ابن شهرآشوب تأیید کرده و تا آخر نیز این تعداد را رد نکرده، ولی با کمال تعجب در آخر مقاله (ص ۳۷)، نصف عدد همین روایـت عیاشی (پنج هزار نفر) را پذیرفته و با تفکیک بیدلیل در همین روایت، پنج هزار نفر دیگر را استثنا کرده و نپذیرفته و گفته است که برای ما معلوم نشد که اینها از کجا آمدند. جای تعجب اسـت کـه از محتوای یک روایت، نصف مطلب پذیرفته شده و نصف دیگر رد شده است. در حالی که طبق نقل عیاشی، بهویژه با تأییدی که از دو منبع فوق (وسائل الشیعه و مناقب آل ابی طالب) برای مضمون ایـن روایـت آورده، نویسنده میبایست تعداد جمعیت حاضر در غدیر را ده هزار نفر میدانست.
- قابل ذکر است که عیاشی روایتی نقل کرده که تعداد حاجیان مدینه را در همان سال پنج هزار نفر در رکاب پیامبر صـلیاللهعلیهوآله دانـسته و جمعیت حجاج مکه را نیز پنجاه هزار دانسته و تصریح دارد که جمعیت حاجی مکه، آن حضرت را تا غدیر مشایعت کردند. واین سخن در صورت صحت سند روایت که درصدد بررسی آن نیستیم، هیچ بـعدی نـدارد: «عـن عمر بن یزید قال: قـال أبـوعبد اللّه عـلیهالسلام ابتداء منه العجب یا با حفص لما لقی علی بن أبی طالب، أنه کان له عشره ألف شاهد لم یقدر علی أخذ حقه، و الرجـل یـأخذ حـقه بشاهدین، إن رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله خرج من المدینه حاجا و مـعه خـمسه آلاف، و رجع من مکه و قد شیعه خمسه آلاف من أهل مکه، فلما انتهی إلی الجحفه نزل جبرئیل بولایه علی، و قـد کـانت نـزلت ولایته بمنی و امتنع رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهمن القیام بها لمکان الناس، فـقال: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مـِنَ النـَّاسِ» مـما کرهت بمنی…» عیاشی، همان، ج ۱، ص ۳۲۲٫
کثرتنمایی
بر اساس مقایسه و مبنای نادرست خـود کـه در اوایل نوشته آورده که اعداد و ارقام در اکثر اوقات برای بیان کثرت است، موارد بیان ثواب در برخی آیـات و روایـات را کـه در آنها مثلاً عدد هفتاد، برای بیان کثرت به کار رفته است، اشـتباها بـا بـیان مشافهی امام علیهالسلام در مورد یک قضیه خارجی، مثل واقعه غدیر که امکان شمارش صـحیح و گـزارش درسـت دارد، خلط کرده است. اگر این مقایسه درست باشد امام علیهالسلام در مورد یک قضیه خـارجی مـیتواند چند گونه گزارش کند، ولی این مسئله نهتنها از امام معصوم علیهالسلام بلکه در عرف نـیز نـاپسند اسـت. بنابراین، مسئله کثرت در بیان ثواب و عقاب در روایات و… را نباید با بحث جمعیت غدیر که یـک قـضیه واقعی و خارجی است، مقایسه کرد.
حاضران در غزوه حنین و تبوک
در جنگ حنین که عـده مـسلمانان کـمتر از زمان حجهالوداع است و از طرفی نیز خوف زخمی شدن و مرگ وجود دارد، تعداد حاضران در جنگ دوازده هزار نـفر گـزارش شده است، حال چه داعیهای وجود دارد که در حجی که در کمال آرامش و امـنیت، بـهویژه بـا سفر و همراهی با رسول خدا صورت گرفته، فقط پنج هزار نفر شرکت کنند؟ و چگونه است کـه بـرای جـنگ تبوک جمعیت اطراف محاسبه شده، ولی حضور مردم اطراف مدینه در حج و فریضه الهـی بـا اوصافی که ذکر شد که مؤمن و مشرک در آن زمان از اکناف و اطراف در مراسم حج شرکت میکردند، مـحاسبه نـشده است؟ آیا معقول است که در چنین مراسمی که امکان شرکت بسیار بیشتری از جـمعیت حـج گزار را دارد، جمعیتی آن هم با تسامح پذیرفته شود؟ البـته مـا درصـدد اثبات جمعیت خاصی نیستیم، ولی شواهد موجود و نـیز تـناقضهای موجود در مقاله مذکور خیلی بیشتر از تعداد مورد نظر ایشان را تقویت میکند.
تناقضها
نـویسنده بـعد از اینکه گفته است که گـاهی در اعـداد و ارقام تـصحیف صـورت مـیگیرد، در صفحه ۲۲ به مطالبی بسیار متناقض بـا گـفتههای دیگر اشاره میکند که با دقت در چند فراز ذیل، این تناقضها روشـن خـواهد شد:
۱٫ در صفحه ۳۶ قول چهل هزار نـفر را در مورد جمعیت حاضر در حـجهالوداع در مـکه با تسامح میپذیرد (مرادش ایـن اسـت که در واقع تعداد کمتری بوده است) اما طبق جمعبندی طبعا فقط پنج هـزار نـفر از آن تعداد را برای اهل مدینه دانـسته اسـت کـه همانها هم در غـدیر شـرکت داشتهاند.
۲٫ ایشان در صفحه ۱۲ هـمراهی مـردم عراق را با پیامبر صلیاللهعلیهوآله از مکه تا غدیر نفی کرده و با این سخن اقرار ضـمنی کـرده است که مردم عراق نیز آن زمـان مـسلمان بوده و در حـج شـرکت کـردند، اما تا غدیر نـیامدند، با این حال در صفحه ۱۱ و ۳۷ دقیقا بر خلاف این حرف گفته است که مردم عراق و شـامات و مـصر در آن زمان مسلمان نبودهاند.
۳٫ باز در هـمان صـفحه ۱۲ بـر خـلاف گـفته بالا یادآور شـده اسـت که این احتمال پذیرفته نیست که مردم عراق همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا غدیر آمده باشند، «زیـرا هـیچ سـندی از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله مبنی بر اینکه مـردم عـراق یـا یـمن وی را تـا غـدیر همراهی کرده باشند، وجود ندارد». سخن این است که:
اولاً: منظور ایشان از «سندی از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله…» چیست؟ ما هرچه فکر کردیم توجیهی برای این استدلال نیافتیم.
ثانیا: با ایـنکه در صفحه ۱۲ نوشتهاند که آمدن اهل عراق و یمن از مکه تا غدیر سندی از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ندارد و آن را رد کردهاند، اما کاملاً برعکس آن، در صفحه ۳۷ فرمودهاند: «چه بسا میتوان گفت عدهای از مناطق شمالی شبهجزیره و احـیانا اهـالی جنوب عراق احتمالاً پیامبر صلیاللهعلیهوآله را تا غدیر همراهی کردهاند»، این نیز تناقضی آشکار است. به هر حال اگر عده مذکور (مناطق شمالی و نیز اهالی جنوب عراق) طبق این بـیان بـه غدیر آمده باشند، طبیعی است که این مقدار جمعیت که
نباید کم هم باشد نیز به تعداد پنج هزار نفر که از مدینه بـودند افـزوده خواهد شد، اما ایشان هـیچ گـاه از تعداد این جمعیت و نیز از اضافه شدن این تعداد به جمعیت غدیر سخنی نگفته و بر پنج هزار نفر پافشاری کرده است.
۴٫ از سوی دیگر در صفحه ۲۲ بـرای رد حـرف ابن جوزی که جـمعیت حـاضر در غدیر را ۱۲۰هزار نفر دانسته است، میگوید: «این اشتباه ابن جوزی است، زیرا این جمعیت ۱۲۰ هزار نفری در مکه را که از تمام نقاط اسلامی بودند به عنوان حاضران در غدیر معرفی کرده است». نـویسنده مـقاله با این سخن خود، پذیرفته است که جمعیت حج گزار حاضر در مکه ۱۲۰ هزار نفر بودند، در حالی که در جای دیگر با تسامح جمعیت حج گزار را چهل هزار نفر پذیرفتند.
به هـر حـال، نویسنده در صـفحه ۱۱ گفته است که مردم عراق و شامات و مصر مسلمان نبودند و نیز قلمرو نفوذ اسلام را شبهجزیره عربستان دانسته و از طـرف دیگر، خود تسامحا پذیرفته است که چهل هزار نفر در حجهالوداع در مـکه بـودند، حـال چگونه بر ابن جوزی خرده گرفته که چرا جمعیت حاضر در غدیر را ۱۲۰ هزار دانسته است؟ آیا این سخن بـا سـخن قبلی مبنی بر پذیرش حضور چهل هزار نفر در مکه، در تناقض آشکار نیست؟ و مسلما مـراد از تـمام نـقاط اسلامی، جمعیت مدینه و مکه و حوالی مکه نیست.
در نهایت طبق اقوال باید تعداد حجاج مدینه پنـج هزار نفر، یمن دوازده هزار نفر و در مورد مکه نیز با تسامحی که قائل شـدند چهل هزار نفر بـاشد. البـته ما هم حتی اگر با غمض عین و تسامح، جمعیت مدینه و یمن را به این چهل هزار نفر اضافه کنیم (البته در واقع باید کسر کنیم) با این حال تعداد حاضران در مکه ۵۲۰۰۰ نفر مـیشود و معلوم است که تا ۱۲۰ هزار نفر، ۶۸ هزار نفر به آمار حاضر در مکه اضافه شده، و این چیزی است که نویسنده مقاله از پذیرش آن ابا دارد. و منطقا طبق این محاسبه که لازمه سخنان نویسنده اسـت، جـمعیت حاضر در غدیر باید خیلی بیشتر و بلکه چند برابر تعداد ادعایی مقاله مذکور باشد.
مشکلات سفر
نویسنده مقاله با مقایسه سفر حج آن زمان به زمان فعلی (در صفحه ۲۳) گفته است که «یـک جـمعیت بسیار زیاد نیاز بسیاری به آذوقه و آب دارد. از کجا آب و غذای آنها تأمین میشده و چگونه سرویسدهی میشدند…؟» غافل از اینکه در آن زمان سفرها به صورت امروزی نبوده و هر کس به اندازه نـیاز چـندروزه خویش توشهای با خود برمیداشته و آب مورد نیاز را از این منزل تا منزل بعدی با خود میبردند. پس سرویسدهی به شکل امروزه در کار نبوده است و نیز آب کافی نداشتن غدیر هم مـشکلی بـرای اجـتماع جمعیت فراوان نبود. این مـسئلهای بـدیهی اسـت که نیاز به توضیح ندارد. بنابراین، با این استدلال نویسنده نیز نمیشود جمعیت حاضر در غدیر را کم تلقی کرده و بقیه اقوال در مـورد تـعداد جـمعیت را با آن توجیه یا رد کرد.
صارخ و معید
نویسنده در صـفحه ۲۶ مـینویسد که هیچ گونه گزارشی درباره وجود صارخ و معید در واقعه غدیر نیافته است و از سویی هم مینویسد که در جمعیتهای زیاد بـرای رسـیدن صـدا به همه افراد باید از افراد صارخ و معید استفاده میشد، بـه این صورت که یک فرد از گوینده بشنود و تکرار کند و آن سوتر فردی همین مقال را تکرار کند با همان تـفصیلی کـه در نـوشته آوردهاند. جالب توجه است که نویسنده گرامی چون هیچ گونه گـزارشی از وجـود صارخ و معید به دستش نرسیده است، این را دلیل بر غیر ممکن بودن حضور جمعیت بیش از پنـج هـزار نـفر در غدیر دانسته است. ولی سؤال این است که بر اساس همین اعتقاد کـه تـعداد حـاضران در غدیر را پنج هزار نفر دانسته است، آیا این تعداد جمعیت به نظر ایشان بـه قـدری کـم است که تنها با سخنان پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله همه مردم سخنان وی را شنیدند و هیچ نـیازی بـه صارخ و معید نبود؟ مگر اینکه بگویید که سخنان آن حضرت به صورت اعجازآمیز به گـوش مـردم رسـیده است که در این صورت خواهیم گفت که هیچگونه گزارشی از تصرف
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در فضای آن جـمع نـشده است وگرنه هرگونه مسئله غیر عادی بر سر زبانها افتاده و در تاریخ ثبت مـیشد. بـنابراین، آیـا احتمال نمیدهید که عدم گزارش از وجود صارخ و معید به این جهت است که این مـسئله در آن زمـان مرسوم و معمول بوده که در مراسم بزرگ از صارخ و معید استفاده میشده و از این رو ضـرورتی بـرای ذکـر آن نبوده است؟ بنابراین، این استدلال نیز درست نیست.
ملاحظه شد که با اینکه به برخی از اشـکالات نـوشته مـذکور پرداخته شد، ولی تناقضگویی و نقص دلایل و نیز عدم بهرهگیری از روایات، حتی در برخی مـوارد مـوجب میشود که این نوشته در ارایه آمار ادعایی خود ناکام بماند و چهبسا جمعبندی اقوال موجود و توجه بـیشتر بـه آنها، جمعیت بیشتری را در غدیر ـ با تأیید ضمنی مقاله مذکور چنانکه اشاره شـد ـ بـه اثبات میرساند که خود وقت بیشتر و مـجال گـستردهای را مـیطلبد.
در پایان توجه به چند نکته ضروری اسـت:
۱٫ هـیچ بعدی ندارد که هم جمعیت مدینه بیشتر بوده و هم حجاج یمن در غدیر حـضور داشـته باشند، هرچند که مسیر دیـگری نـیز برای بـرگشت داشـته بـاشند؛ به این معنا که ممکن اسـت بـا اینکه راه آنان در صورت مشایعت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهتا غدیر دورتر میشده است آنان حـضرت را تـا آن مکان همراهی کرده باشند، زیرا بـا توجه به علاقه آنـان بـه آن حضرت، مانع معقولی از حضور آنـان بـرای درک فیض همراهی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله نبوده است، علاوه بر اینکه انتخاب این مـسیر نـیز دستکم برای اهل یمن بـا راهـهای دیـگر تفاوت چندانی نـدارد.
۲٫ لازم اسـت احادیث بیانگر تعداد جـمعیت از نـظر سندی با دقت بررسی شود.
۳٫ با توجه به مرکزیت مدینه از جهت حکومتی و نیز حـضور شـخصیت عزیز رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله در آنجا قطعا آمـار جـمعیت مدینه بـسیار قـابل تـوجه بوده است، چنانکه ایـن مسئله از بررسی برخی رخدادها مانند جنگها به راحتی قابل درک است. به بیان دیگر، آمار جـمعیت مـدینه و اطراف آن را میتوان با بررسی و تحلیل دقـیق
جـمعیتشناختی و از راه بـررسی دقـیق اقـوال تاریخی موجود و نـیز جـریانهای گوناگون تاریخی، مانند جمعیت حاضر در صلح حدیبیه و نیز فتح مکه و جنگ تبوک که قرینهای برای حـضور مـردم در مـراسم حج از مدینه و اطراف است و نیز روایات مـتفاوت، بـه دسـت آورد. البـته چـنین تـحقیقی فرصت دیگری میطلبد.
نتیجه کلی
با توجه به قطعیت واقعه غدیر نزد شیعه و سنی و متواتر بودن حدیث غدیر که با آیاتی از قرآن گره خورده است، نیازی بـه بحث از تعداد جمعیت حاضر در غدیر نمیبینیم. البته ادعای مقاله مذکور مبنی بر اینکه جمعیت حاضر در غدیر پنج هزار نفر بودهاند، مردود است، زیرا اولاً: شواهد و قراین، جمعیت خیلی بیشتری را نشان مـیدهد، ثـانیا: دلایل نوشته مذکور، مخدوش است، زیرا برخی از مستندات از نظر علمی بیاعتبار بوده و گاهی نیز توجیهاتی بیش نبوده و در بسیاری از موارد نیز دارای تناقضات واضحی است. اصلیترین دلیل مقاله، یعنی یـکی از روایـتهای عیاشی (علاوه بر وجود نقل معارض در خود همان کتاب که جمعیت حاضر در غدیر را دوازده هزار نفر دانسته است) مورد خدشه است، زیرا بهرغم پذیـرش روایـت توسط نویسنده، و بعد از تأیید آن تـوسط دو مـنبع دیگر، تنها نصف تعداد جمعیت بیان شده در این روایت را پذیرفته است و نصف دیگر جمعیت بیان شده در مورد حاضران در غدیر در همین روایت، بدون ضابطه عـلمی رد شـده است. علاوه بر ایـنکه روایـت عیاشی که مستند این مقاله است مورد بررسی سندی واقع نشده است و تنها به وجود نظیر این مضمون در دو منبع دیگر به عنوان تأیید اکتفا شده است. و حتی در صورت صحت سـند نـیز طبق این روایت که مورد قبول نویسنده محترم است، جمعیت حاضر در غدیر ده هزار نفر خواهد بود و این تعداد دو برابر تعداد جمعیت ادعایی نویسنده محترم را ثابت میکند.
غلامحسین زینعلی۱
نقد دوم
مـقدمه
نـویسنده محترم مـقاله «جمعیت حاضر در غدیر» کوشیده است جمعیت حاضر در غدیر را با استفاده از شواهد و قراینی تعیین کند و پس از ارائه شواهدی نتیجه گـرفته که اولاً: فقط جمعیت مدینه و اطراف آن در غدیر حضور داشتهاند نه مردم سـایر نـقاط جـزیرهالعرب، ثانیا: جمعیتی که از مدینه در غدیر حضور داشتهاند حدود پنجهزار نفر بوده و بنابراین جمعیتِ حاضر در غدیر، حدود ده هـزار نـفر بوده است. نویسنده، آمارهای مورخان و سیرهنویسان فریقین که جمعیت حاضر در غدیر را بیش از ده هـزار نـفر بـیان داشتهاند، مبالغهآمیز دانسته و از پذیرش آن خودداری ورزیده است.
ما پیش از آن که به بررسیِ مباحث نویسنده مـحترم بپردازیم، نخست مقدماتی را بیان میداریم تا در مباحث آینده از آن مدد جوییم، و استبعادهای نویسنده مـحترم را در مورد جمعیت حاضر در غـدیر بـرطرف سازیم.
پیش از طرح مقدمات یاد شده شایان ذکر است که کمی و زیادی جمعیت، در تواتر و ارزش حدیث غدیر، نفیا و اثباتا، هیچ تأثیری ندارد. این حدیث را بیش از یکصد نفر از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل کـردهاند۲ و در اسلام کمتر حدیثی داریم که در این مرتبه از قوّت باشد و این تعداد از صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آن را برای ما نقل کرده باشند.
نکته دیگر اینکه در شرایطی که موضوعات نیازمند پژوهشِ فراوانی وجـود دارد پژوهـش درباره موضوعی که نفیا و اثباتا هیچ اثری بر آن مترتب نیست، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟!
در این نوشته درصدد بررسیِ همه نکات مقاله مورد نظر نیستیم، بلکه بیشتر میخواهیم به تردیدهای نـویسنده دربـاره جمعیت حاضر در غدیر، پاسخ داده و
- دانشآموخته حوزه و کارشناس ارشد کلام اسلامی. تاریخ دریافت ۲۳/۴/۸۷ ـ تاریخ پذیرش: ۲۶/۴//۸۷٫
- علامه امینی این حدیث را از طریق ۱۱۰ نفر از صحابه نقل کردهاند الغدیر، ج ۱، ص ۴۱ ـ ۱۴۵٫
از آمارهایی که مورخان مسلمان، اعـم از شـیعه و سنی بیان داشتهاند، رفع استبعاد کنیم.
چند نکته
۱٫ فراخوان مسلمانان توسط پیامبر صلیاللهعلیهوآله
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پیش از آغاز سفر حجهالوداع در سال دهم هجری، نامهها و نمایندگانی به اقصی نقاط بـلاد اسـلامی فـرستادند و از تمام مسلمانان خواستند تا هـر کـس تـوان شرکت در مراسم حج را دارد، در این مراسم باشکوه شرکت کند. این فراخوان عمومی موجب شد تا جمع زیادی از مردم مسلمان از نقاط مختلف بـلاد اسـلامی خـود را به مدینه رسانده و در این سفر پرجاذبه عبادی، مـعنوی و آمـوزشی شرکت کنند و این سفر را از مدینه همراه پیامبر صلیاللهعلیهوآله آغاز نمایند. اخباری که بیانگر این فراخوان رسول خداست، در منابع دسـت اول شـیعی، اعـم از حدیث، تفسیر، تاریخ و… آمده است.۱
مرحوم کلینی از امام صادق عـلیهالسلام نقل کرده است که فرمود:
ذکر رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله الحجّ، فکتب الی من بلغه کتابه، فمن دخل الاسلام، ان رسول اللّه صـلیاللهعلیهوآله یـرد الحـجّ، یؤذنهم بذلک لیحجّ من أطاق الحجّ، فأقبل النّاس؛۲ رسول خدا صـلیاللهعلیهوآلهاز حـج سخن گفت و به هر کس که میتوانست از کسانی که تا آن روز اسلام را پذیرفته بودند، نامه نوشت کـه رسـولخدا صـلیاللهعلیهوآله تصمیم دارد حج به جا آورد، و آنان را از این امر با خبر ساخت تا هـر کـس تـوان انجام حج را دارد در این سفر حج شرکت کند. در پیِ اعلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله مردم روی آوردند [تـا مـراسم حـج را با حضور رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهبرگزار کنند].
در پی اعلان عمومی پیامبر صلیاللهعلیهوآله، شمار زیادی از مردم مـسلمان بـه مدینه آمدند تا سفر حج را از مدینه با رسولخدا صلیاللهعلیهوآله آغاز کنند. در مورد کـسانی کـه از مـدینه با پیامبر به قصد انجام حج خارج شدهاند، آمارهای متعددی نقل شده است: بـرخی شـمار آنان را هفتاد هزار نفر،۳ عدهای نود هزار نفر،۴ برخی ۱۱۴ هزار نفر دانسته۵ و بـرخی هـم عـدد ۱۲۰ و ۱۲۴ هزار و بیشتر را آوردهاند.۶
- شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۱۷۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۳۸۳ و ۳۸۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ص ۸۰ و ۳۹۶ و نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۸۴.
- کلینی، فـروع کـافی، ج ۴، ص ۲۴۹؛ مجلسی، همان، ج ۲۱، ص ۳۹۶؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۲۴ و آقاحسین طباطبایی، جامع احادیث الشـیعه، ج ۱۰، ص ۳۵۹٫
- مـحمدتقی مـجلسی، بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۲۰۲؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۲، ص ۵۳؛ علی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص ۷۳ و حلبی، السیره الحـلبیه، ج ۳، ص ۳۰۸٫
- حـلبی، هـمان، ج ۳، ص ۳۰۸ و امینی، همان، ج ۱، ص ۹٫
- نوری، المجموع، ج ۷، ص ۱۰۴؛ محمد شربینی، مغنی المحتاج، ج ۱، ص ۳۴۵ و امینی، همان، ج۱، ص۹٫
- حلبی، هـمان، ج ۳، ص ۳۰۸؛ بـحار الانوار، ج ۳۷، ص ۱۵۰ و عبدالحسین امینی الغدیر، ج ۱، ص ۹ و ۲۹۶٫
۲٫ جامعه عشایری
نویسنده مقاله تمام توجه خود را به جمعیت شهر مدینه مـعطوف داشـته و درصدد است اثبات کند، هسته اصلی جمعیت حاضر در غدیر، مردم مدینه بـودهاند، و مـدینه در آن زمان جمعیت زیادی نداشته و جمعیت زائران مدینه از پنـج هـزار نـفر تجاوز نمیکرده است، بنابراین جمعیت حاضر در غـدیر پنـج تا ده هزار نفر بیشتر نبودهاند.
البته چنین تصوری، نادرست و به دور از واقعیت است، زیـرا در آن عـصر، شهرنشینی، بهویژه در جایی مانند جـزیرهالعرب رایـج نبوده و بـیشتر جـمعیت را اعـضای قبایل و عشایر تشکیل میدادند و قبایل نـیز بـه دلیل اشتغال به دامداری و کشاورزی، در مناطق روستایی و صحرا زندگی میکردند. رواج صحرانشینی بـه حـدی بود که شماری از بزرگان صحابه پیـامبر صلیاللهعلیهوآله نیز در خارج شـهر مـدینه زندگی میکردند. آنان برای حـضور در مـراسم نماز و دیگر برنامههای دینی، به مدینه آمده و پس از مراسم، به محل اقامتِ خود در خـارج شـهر مدینه باز میگشتند، مانند ابـوبکر کـه در خـارج شهر مدینه و در جـایی بـه نام «سنح» زندگی مـیکرد.
بـنابراین، در محاسبه جمعیت مدینه، به هیچ روی نمیتوان انبوه جمعیت قبایلِ ساکن در اطراف مدینه و مناطق روسـتایی را نـادیده گرفت. بهویژه آنکه جمع زیادی از زائران حـجهالوداع از خـارج مدینه بـه ایـن شـهر آمده تا سفر مـعنوی حج را از این شهر با پیامبر صلیاللهعلیهوآله آغاز کنند.
علاوه بر این، هیچ یک از مورخان مـسلمان ادعـا نکرده که همه جمعیتِ حاضر در غـدیر، از شـهر مـدینه بـودهاند، بـلکه برعکس ـ چنان کـه خـود نویسنده از آنان نقل کرده است ـ گفتهاند که جمعیت یاد شده از مکانهای مختلف و شهرهای دور بودهاند.۱
بنابراین، تـأکید نـویسنده بـر این مطلب که حاضرانِ در غدیر مردم شـهر مـدینه بـودهاند، نـاموجّه و بـدون دلیـل است.
۳٫ حضور زنان، کودکان و کهنسالان
به جز مردان، سه گروه دیگر نیز از مردم جامعه آن روز، در مراسم حجهالوداع حضور
- مقاله یاد شده، ص ۱۷٫
فعال داشتند اینان عبارتاند از: زنان، کودکان و نـوجوانان، و افراد کهنسال. پس از توصیه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به شرکت مردم در این مراسم، شدت اشتیاق مردم برای شرکت در این مراسم به قدری بود که کودکان و نوجوانان، افراد کهنسال و زنان، حتی برخی از زنـان بـاردار در این مراسم معنوی شرکت کردند. اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر از جمله زنان بارداری بود که در این سفر حضور داشت و در ذوالحلیفه، وضع حمل کرده و محمد بن ابوبکر را به دنیا آورد.۱
ابـوالطفیل از کـودکانی است که در این مراسم شرکت داشت که نویسنده مقاله در صفحه ۷ از او خبری درباره مراسم روز غدیر نقل کرده است. «ابوالطفیل عامر بن واثله» در جنگ احـد مـتولد شده، و در حجهالوداع هشت ساله بـود.۲
در مـیان صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز میتوان نام جمع زیادی را جُست که در این سفر حضور داشته و جزء کودکان و نوجوانان بودهاند، همچنانکه جمع زیاد دیگری از صحابه را مـیتوان یـافت که صحابیبودنشان در همین سـفر اثـبات شده و آنان پیش از این سفر، موفق به دیدن سیمای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشده بودند، و برای نخستین بار در این سفر چهره مبارک پیامبر صلیاللهعلیهوآلهرا مشاهده کردند.
۴٫ عامالـوفود
پس از فتح مکه در سال هـشتم هـجری و تبدیل شدن اسلام به قدرت بلامنازع جزیرهالعرب، جمع زیادی از قبایل جزیرهالعرب که تا آن روز، جانب احتیاط را در پیش گرفته و از پذیرش اسلام خودداری کرده بودند، اکنون که مطمئن شدند که قدرت مشرکان قـریش در مـکه فروپاشیده و اسـلام بر سراسر جزیرهالعرب تسلط یافته، چارهای ندیدند جز آنکه اسلام آورند. به همین دلیل، طی سال نـهم و دهم هجری نمایندگان این قبایل به مدینه آمده و با پذیرش اسـلام، پایـبندی خـود را به رهبری و فرامین پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ابراز داشتند. تعداد هیئتهای نمایندگیِ قبایل مختلف به دهها مورد بـالغ مـیگردد.۳ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهنیز به طور معمول، افرادی را به این قبایل اعزام میداشتند تـا احـکام و مـعارف اسلام را به آنان بیاموزند. مسلمان
- صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۵۳؛ مسلم بن حجاج، صحیح مـسلم، ج ۲، ص ۸۸۶؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۳۰؛ دارمی، سنن دارمی، ج۲، ص۴۵ و محمد بن سـعد بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷۴٫
- ابـن اثـیر، اسدالغابه، ج ۳، ص ۱۴۳٫
- جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ص ۲۷ ـ ۲۸٫
شدن این قبایل موجب شد تا به سرعت بر جمعیت مسلمانان افزوده شود. این، مسئلهای است که قرآن کریم در سوره نصر از آن یـاد کرده است:
چون یاریِ خدا و پیروزی فرا رَسَد، و بینی که مردم دستهدسته در دین خدا درآیند… .۱
بیتردید، بخش عظیمی از جمعیت این قبایل نیز میتوانند در حجهالوداع و غدیر، حضور داشته باشند.
۵٫ غزوه تبوک
آخـرین غـزوهای که در زمان حیات رسولخدا صلیاللهعلیهوآله روی داد و حضرت شخصا در آن شرکت داشتند، غزوه تبوک بود که در ماه رجب سال نهم هجری روی داد. کمترین رقمی که برای جمعیت سپاه اسلام در این جنگ ذکر کـردهاند سـی هزار نفر است،۲ وگرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار،۳ یکصد هزار،۴ و ۱۲۰ هزار نفر۵ هم نقل کردهاند.
از جنگ تبوک تا حجهالوداع اندکی بیش از یکسال میگذرد و طی این مدت، نمایندگان قـبایل مـتعددی نزد پیامبر آمده و اسلام را پذیرفته و اعلام وفاداری کردند، لذا جمعیت این قبایل را نیز باید بر آمار جمعیت مسلمانان افزود.
حال، وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در سال نهم هجری میتواند سی یا هـفتاد هـزار نـفر مرد جنگی را از مدینه و اطراف آن بـرای شـرکت در جـنگ، بسیج کند با اینکه در جنگ، خطر کشته شدن، اسیر شدن و زخمی شدن هم وجود داشته، چرا یک سال بعد (که قـدرت پیـامبر صـلیاللهعلیهوآله بیشتر شده و جمعیت مسلمانان نیز با سرعت شـگفتآوری افـزایش یافته و قبایل متعددی به اسلام روی آرودهاند، و اینبار، زنان و کودکان و نوجوانان، و افراد کهنسال نیز شرکت دارند، و سفر نیز یک سـفر پرجـاذبه عـبادی و معنوی است، و هیچ خطری هم در آن کسی را تهدید نمیکند) پیامبر صـلیاللهعلیهوآلهنتواند یکصد هزار نفر در جریان حجهالوداع بسیج نموده و همراه داشته باشد؟
بنابراین، با توجه به مطالبی که گفته شد هـیچ یـک از آمـارهایی که مورخان برای
- سوره نصر، آیه ۱ ـ ۲٫
- صالحی شامی، سبل الهدی و الرشـاد، ج ۵، ص ۴۴۲؛ فـتح الباری، ابن حجر، ج ۸، ص ۸۷ و محمدبن احمد انصاری، تفسیر قرطبی، ج ۸، ص ۲۸۰٫
- بدرالدین عینی، عمده القاری، ج ۱۸، ص ۴۵، از ابوزرعه رازی.
- شرح سنن ابـن مـاجه، ج ۱، ص ۲۲۱٫
- تـاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۰۴٫
حاضرانِ در غدیر ذکر کردهاند مبالغهآمیز، و به دور از واقع نخواهد بود، بـه خـصوص کـه هیچ مانع بازدارندهای هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجهالوداع جلوگیری کند. تنها مـانعی کـه گـزارش شده، بیماری حصبهای بوده که همزمان با حجهالوداع در شهر مدینه بروز کرده است. ایـن گـزارش هم اگر صحت داشته باشد میتواند بر جمعیت شهر مدینه آثار منفی مـحدودی داشـته بـاشد، اما ـ چنانکه پیشتر گفتیم ـ جمعیت اصلیِ زائران خانه خدا در مراسم حجهالوداع، نه از مدینه، بـلکه از قـبایل اطراف مدینه و مناطق روستایی و عشایری بودهاند. علاوه بر این، در گزارش بیماری حصبه، نـکاتی وجـود دارد کـه ساختگی بودن آن را تقویت میکند.۱
مروری بر دیگر نکات مقاله
در مقاله یاد شده نکات دیـگری نـیز وجود دارد که جا دارد به طور مختصر به مواردِ مهمتر آن پرداخته شود، از جـمله:
تـعیین روز غـدیر
در صفحه ۶ و ۷ آمده است:
برخی منابع شیعی نوشتهاند غدیر در روز پنجشنبه یا جمعه روی داده است. به نظر مـیرسد ایـن امـر، نوعی افزودن فضیلت برای این روز مهم است، زیرا طبق محاسبات، چنین چـیزی مـمکن نیست. بسیاری از منابع اهل سنت و نیز شیعی، وقوف پیامبر صلیاللهعلیهوآله را در عرفه سال دهم، روز جمعه گزارش کـردهاند، و بـر این اساس، روز غدیر که نُه روز پس از عرفه و هیجدهم ذیحجه است، یکشنبه خواهد بـود.
نـقد و بررسی
برای اثبات فضیلت روز غدیر خم، نـیازی بـه اثـبات همزمان بودن این روز، با روز جمعه یا پنـجشنبه نـیست، زیرا فضیلت این روز عزیز، در سخنان رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله و امامان اهلبیت علیهمالسلام و صـحابه پیـامبر صلیاللهعلیهوآلهکه در منابع شیعی و
- علاقهمندان مـیتوانند اهـداف پشت پرده ایـن گـزارش را در کـتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم، اثـر جـعفر مرتضی عاملی، ج ۳۰، ص ۲۹۴ و ۱۸۷ به بعد، ملاحظه کنند.
سنی نقل شده، به اثبات رسـیده اسـت. از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل است کـه آن حضرت روز غدیر را افضل اَعـیاد امـت خویش دانستهاند، زیرا پیامبر در ایـن روز بـه فرمان خداوند علی علیهالسلام را به عنوان پیشوای امت خویش منصوب کردند.۱
دانشمندان اهـلسنت از صـحابی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ابوهریره نقل کـردهاند کـه وی گـفته است:
هر کـس روز هـیجدهم ذیحجه را روزه بدارد، برای او شـصت مـاه روزه نوشته میشود. و آن، روز غدیر خم است، هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دست علی بن ابیطالب عـلیهالسلام را گـرفت و فرمود: آیا من پیشوا و سرپرست مـؤمنان نیستم؟ گـفتند: آری ای رسـول خـدا. پیـامبر فرمود: «هر کس مـن مولای او هستم، علی هم مولای اوست». آن گاه عمر بن خطاب گفت: خوشا به حالت ای فـرزند ابـوطالب که مولای من و مولای همه مـسلمانان شـدی. سـپس خـداوند ایـن آیه را نازل کـرد: «الْیـَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ».۲
صحابی دیگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ابوسعید خدری نیز از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل کرده اسـت کـه آن حـضرت روز غدیر را روز کاملشدن دین و تمام شدن نعمت بـر امـت اسـلامی دانـستهاند.۳
از خـلیفه دوم عـمر بن خطاب نیز نقل شده که وی روز نزول آیه اکمال دین را عید دانسته است.۴
عید بودن این روز گرامی، به امت اسلامی محدود نشده بلکه پیروان سایر ادیان نـیز از آن باخبر بودهاند. به نوشته بخاری و مسلم، روزی یک یهودی به عمر گفت: ای امیرالمؤمنین، در کتاب شما آیهای وجود دارد که آن آیه را میخوانید، اگر آن آیه بر ما یهودیان نازل شده بود، ما آن روز را بـرای هـمیشه عید میگرفتیم. عمر گفت: کدام آیه؟ مرد یهودی گفت: آیه: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً». عمر، ضمن تأیید عید بودن روز نزول آیه، گفت: «ایـن آیـه در روز عرفه که مصادف با روز جمعه بوده نازل شده است».۵
البته ـ چنانکه بعد خواهیم گفت ـ دلایلی وجود دارد که با نزول این آیه در روز عرفه، نـاسازگار اسـت. از این گذشته، نظر امامان اهـل بـیت علیهمالسلام و پیروانشان بر این
- علی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸۹٫
- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۹۰؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۰۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴۲، ص ۲۳۳ ـ ۲۳۴ و ۲۳۷ و سـبط ابـن جوزی، تذکره الخواص، ص ۳۶.
- حـاکم حـسکانی، شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۰۲؛ مناقب خوارزمی، ص ۱۳۵؛ محمدجمالالدین قاسیم، محاسن التأویل، ج ۶، ص ۴ و ۵۰ و جوینی، فرائد السمطین، ج ۱، ص ۷۲٫
- صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب ۳۲ و صحیح مسلم، کتاب التفسیر، ص ۳ ـ ۵٫
- علی بن محمد بغدادی، تفسیرخازن، ج ۱، ص ۴۶۴٫
است که آیه در روز غدیر نـازل شـده و روز غدیر مصادف با روز پنجشنبه بوده است، نه جمعه. علاوه بر این، روز پنجشنبه در ایام هفته تقریبا روز عادی بوده و از فضیلت خاصی برخوردار نیست تا آنکه ادعای نویسنده درست باشد و کسی بخواهد بـا ادعـایِ همزمان بـودن روز غدیر با روز پنجشنبه، بر فضایل روز غدیر بیفزاید.
اما همزمان بودنِ وقوفِ پیامبر صلیاللهعلیهوآله در عرفه با روز جمعه کـه ایشان مسلّم دانسته، تا آنجا که میخواهد زمان روز غدیر را با سـنجیدن بـا آن اصـلِ مسلّم، تعیین کند، قابل تأمل است. باید توجه داشت که همزمان بودن عرفه با روز جمعه، فقط تـوسط عـمر بن خطاب نقل شده و دانشمندان اهلسنت نیز با اعتماد به سخنان عمر، ایـن قـول را بـه صورت نسبتا وسیعی نقل کردهاند. اما این قول به دلایلی پذیرفته نیست:
اولاً: این قول از سـوی همه دانشمندان اهلسنت پذیرفته نشده است. چنانکه گفته شد عمر در ماجرای سؤال مـرد یهودی تصریح کرده اسـت کـه آیه اکمال دین در روز عرفه که همزمان با جمعه بوده نازل شده است. بیشتر مفسران اهلسنت نظر خلیفه را پذیرفتهاند، در مقابل، گروه دیگری از مفسران، تنها نزول آیه را در روز عرفه نقل کرده و از همزمان بودن عـرفه با روز جمعه سخنی به میان نیاوردهاند. این بیانگر آن است که تقارن روز عرفه با جمعه از نگاه آنان مسلّم نبوده است. از سوی دیگر، شماری از دانشمندان اهل سنت نیز پا را فراتر نهاده به صراحت در هـمزمان بـودن روز عرفه با روز جمعه تردید کردهاند، چنانکه نسائی از قول عمر نقل کرده که آیه اکمال دین، در شب جمعه، یعنی روز پنجشنبه نازل شده است.۱ خطیب شربینی نیز مینویسد: «و قیل نزلت یوم الجـمعه…».۲ کـه نشان میدهد نزول آیه در روز جمعه را قبول ندارد، و آن را قول ضعیفی میداند. سفیان ثوری هم میگوید: تردید دارم که روز جمعه بوده است یا نه.۳
ثانیا: نزول آیه اکمال دین در روز هیجدهم ذیحجه در غـدیر خـم، هم در احادیث پیامبر آمده و هم در سخنان امامان اهلبیت علیهمالسلام.۴ بنابراین، سخن عمر که نظرِ شخصیِ او نیز میباشد با حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله در تعارض است، و در
- احمد بن شعیب، سنن نسائی، ج ۵، ص ۲۵۱٫
- شـربینی، السـراج المـنیر، ج ۱، ۳۵۳ ـ ۳۵۴٫
- همان؛ صحیح بخاری، تفسیر سـوره مـائده بـاب ۲٫
- علی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸۹؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۶۲ و طوسی، تفسیر تبیان، ج ۳، ص ۴۳۵؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج ۲، ص ۱۰٫
تعارض مـیان حـدیث پیـامبر صلیاللهعلیهوآله و سخن عمر بن خطاب، بدون هیچ تـردیدی، حـدیث پیامبر مقدم است.
ثالثا: سخن عمر با روایات امامان اهلبیت علیهمالسلام نیز تعارض دارد، و سخن امامان معصوم بر قول صـحابی مـقدم اسـت، چون پیامبر صلیاللهعلیهوآله به امت سفارش کردهاند تا دین را از اهـلبیت علیهمالسلام دریافت کنند، نه از صحابه: «انّی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، کتاب اللّه و عترتی، اهل بـیتی…».۱
رابـعا: روز نـزول آیه به اعتقاد همه مسلمانان عید است. خود عمر نیز در پاسـخ بـه سؤال مرد یهودی، عید بودن این روز را پذیرفته است. و عید مسلمانان، عید قربان است، نه روز عرفه. بـنابراین اگـر روایـت نسائی را بپذیریم که معتقد است عرفه، روز پنجشنبه بوده و آیه در شب عرفه نـازل شـده، در ایـن صورت دیگر عیدی وجود نخواهد داشت و آیه قبل از عید نازل شده است، در حالی کـه نـزول آیـه در روز عید امری مسلّم است.۲
از سخن مرد یهودی نیز به دست میآید روزی را که عمر روز نـزول آیـه میدانسته، عید نبوده، و در آن روزگار، مسلمانان آن روز را عید نمیگرفتهاند، یا اصلاً عید نمیدانستهاند، چـراکه اگـر آن روز عـید بود و مسلمانان هم آن را عید میگرفتند، معنا نداشت که آن یهودی بگوید: «اگر این آیه بـر مـا یهودیان نازل شده بود، روز نزول آن را برای همیشه عید میگرفتیم».
اما اگر نظر امـامان اهـلبیت عـلیهمالسلام را بپذیریم که آیه در روز غدیر نازل شده، در این صورت پاسخ مرد یهودی روشن است و سؤال او وارد نـخواهد بـود، زیرا از نظر پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اهلبیت علیهمالسلام روز غدیر بزرگترین عید مسلمانان است۳ و امـامان اهـلبیت و پیـروانشان، پیوسته این روز را عید گرفته و میگیرند.
افزون بر این، از سخن مرد یهودی استفاده نمیشود که روز نـزول ایـن آیـه از باب اینکه روز جمعه یا روز عرفه بوده عید است، بلکه از سخن او استفاده مـیشود کـه روز نزول آیه باید عید مخصوصی باشد که فلسفه آن، نزول همین آیه و تحولاتی است که در ایـن روز روی داده اسـت. بنابراین، اگر روزی ثابت شود که آیه در روز
- سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۲۹؛ جلالالدین سیوطی، درالمـنثور، ج ۲، ص ۶۰ و عـلی متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱، ص ۱۷۳٫
- علی کورانی، آیات الغـدیر، ص ۳۵۳٫
- حـویزی، تـفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۸۹٫
عرفه نازل شده و آن روز همزمان با روز جـمعه بـوده، عید بودن روز جمعه برای پاسخ دادن به سؤال مرد یهودی کفایت نمیکند.
خامسا: گـرچه بـیشتر مفسران اهل سنت با اعـتماد بـه سخن خـلیفه دوم، نـزول آیـه اکمال دین را در روز عرفه دانستهاند، لکن در ایـن قـول تعارضی وجود دارد که پذیرش آن را ناممکن میسازد، زیرا از یک سو بیشتر مفسران اهـلسنت تـصریح کردهاند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله پس از نـزول آیه اکمال دین ۸۱ روز بـیشتر زنـده نبوده است. ابوالسعود مینویسد: «فـما لبـث بعد ذلک الاّ احدا و ثمانین یوما».۱ و از سوی دیگر، بیشتر مورخان و سیرهنگاران اهل سنت، رحلت رسـول خـدا صلیاللهعلیهوآله را در دوازدهم۲ ربیعالاول از سال یـازده هـجری دانـستهاند.۳ حال با تـوجه بـه نظر خلیفه دوم و پیروان ایـشان کـه نزول آیه اکمال دین را در روز عرفه دانستهاند، نظر آنان با نظر بیشتر مفسران اهل سـنت در تـعارض است، زیرا مفسران اعلام داشتهاند کـه از روز نـزول آیه تـا درگـذشت رسـولخدا صلیاللهعلیهوآله ۸۱ روز طول کشیده اسـت، در حالی که از روز عرفه تا دوازدهم ربیعالاول که بنابر قول جمهور مورخان و سیرهنویسان اهل سنت، روز درگـذشت پیـامبر صلیاللهعلیهوآلهبوده، ۹۱ روز میشود، نه ۸۱ روز. و از روز غدیر خم تـا دوازدهـم ربـیعالاول ۸۱ روز مـیباشد. بـنابراین، نظر امامان اهـلبیت عـلیهمالسلامدر مورد نزول آیه اکمال دین در غدیر خم تأیید، و نظر خلیفه دوم و پیراون وی در مورد نزول آیه در روز عرفه، رد مـیشود.
سـادسا: سـخن عمر در مورد نزول آیه در روز عرفه، با سـخن دو صـحابیِ دیـگر پیـامبر صـلیاللهعلیهوآله (ابـوهریره و ابوسعید خدری) که نزول آیه را در غدیر خم دانستهاند نیز تعارض دارد. همینطور سخن خلیفه با سخن سه تن دیگر از صحابه (محمد بن کعب قرظی، انس بن مالک و اسـماء بنت عمیس) که نزول آیه اکمال دین را در بین مکه و مدینه دانستهاند، در تعارض است.۴ بدیهی است که سخن پنج نفر صحابی بر سخن یک نفر تقدم دارد، به خصوص که عمر در ایـن جـریان ذینفع است، چون اگر بپذیرد که آیه در غدیر خم و پس از نصب علی علیهالسلام نازل شده، مشروعیت خلافت او و دوستانش زیر سؤال خواهد رفت، از این رو ادعا میکند که آیه در عرفه
- محمد بـن مـحمد عماد، تفسیر ابی السعود، ج ۳، ص ۷؛ بغدادی، تفسیر خازن، ج ۱، ص ۴۵۸ و ۴۶۴؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۴، ص ۲۸۸؛ آلوسی، روح المعانی، ج ۶، ص ۶۰؛ سیوطی، درالمنثور، ج ۳، ص ۱۶ و ۲۰ و رشیدرضا، المنار، ج ۶، ص ۱۵۴٫
- مورخان شیعه امامیه درگذشت رسول خدا صـلیاللهعلیهوآله را در بـیست و هشتم ماه صفر از سال یـازده هـجری میدانند.
- عصفری، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص ۵۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۸۵؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۲، ص ۵۶۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۴۴؛ دیار بگری، تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۱۶۶؛ ابن جوزی، المـنتظم، ج ۴، ص ۴۰ و ابـن قتیبه، المعارف، ص ۱۶۵٫
- ابن اخـمیر، اسـدالغابه فی معرفه الصحابه، ج ۶، ص ۴۰۹؛ آلوسی، روح المعانی، ج ۶، ص ۴۷؛ محمد رشیدرضا، المنار، ج ۶، ص ۱۱۶؛ سیوطی، درالمنثور، ج ۳، ص ۴ و تفسیر طبری، ج ۴، ص ۴۱۹ و ۴۲۳٫
نازل شده است. اما آن پنج نفر صحابی، ناظرِ بیطرفاند، لذا سخن آنان بر سخن عمر مقدم است.
بنابراین، هـمزمان بـودن عرفه با روز جمعه که نویسنده مقاله آن را مسلّم دانسته، شدیدا مورد تردید است و هیچ دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد. و همزمان بودن روز غدیر با پنجشنبه، بدون معارض است.
تضعیف منابعِ پس از قرن پنـجم
در صـفحه ۱۸ مقاله آمـده است:
بیشترین تعداد جمعیت حاضر در غدیر، طبق روایاتی که در منابع پنج قرن اولیه آمده، هفده هزار نـفر گزارش شده است. رقمهای بالاتر مربوط به بعد از قرن پنجم اسـت. بـا تـوجه به ضعفهایی که در مورد منابع بعد از قرن پنج وجود دارد و صرفا نقل از خود یا نقل یک قیل مـیباشد… .
پیـش از این، از آمارهایی که دانشمندان فریقین در مورد جمعیت حاضر در غدیر بیان داشتهاند، رفع اسـتبعاد کـردیم و نـشان دادیم که با توجه به مجموعه شرایطی که در حجهالوداع وجود داشته، به ویژه سفارش اکـید پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به همه مسلمانان برای شرکت در این مراسم، حضور یکصد و حـتی بیش از یکصد هزار نـفر در ایـن مراسم کاملاً ممکن و منطبق بر واقعیت است.
ابن جریر طبری در مورد تأکید پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای حضور مسلمانان در این مراسم مینویسد:
فأمر الناس بالجهاز له؛۱ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مردم دستور داد تا برای شـرکت در مراسم حجهالوداع آماده شوند.
اما سخنی که ایشان در مورد ضعف منابعِ بعد از قرن پنجم بیان داشته است کاملاً ناصواب و بدون دلیل است، زیرا هیچ کس تاکنون چنین تقسیمی در مورد منابع امـت اسـلامی انجام نداده که بگوید منابع قبل از قرن پنجم قوی است، اما منابع بعد از قرن پنجم ضعیف است. علاوه بر این چه در منابع قبل از قرن پنجم و چه در منابع بعد از قرن پنـجم، هـم مطالب صحیح وجود دارد و هم ضعیف، و برای تشخیص مطالب صحیح از ضعیف نیز معیارهایی وجود دارد که میتوان با استفاده از آن، اخبار و احادیث صحیح را از ضعیف تمییز داد.
- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص ۱۴۸٫
کثرتنمایی
نویسنده در صـفحه ۱۹ تـحت عنوان «کثرتنمایی» مینویسد:
… اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار، اعدادی هستند که برای نشان دادن کثرت استفاده شدهاند… .
البته ممکن است در مواردی قراینی وجود داشته باشد که نشان دهد این اعـداد بـرای کـثرت استفاده شدهاند، اما در این زمـینه هـیچگاه نـمیتوان حکم کلی صادر کرد و با مشاهده یکی از این اعداد، آن را بر کثرت حمل نمود، بلکه اصل آن است که این اعداد در معنای مـعین و بـا عـنایت به کار رفته باشند. از باب مثال، عدد چـهل کـه ایشان آن را به معنای کثرت گرفتهاند، عددی است کاملاً دقیق، این عدد، هم در مباحث معنوی مورد استفاده قرار میگیرد و هـم در مـباحث مـادی و جسمانی. اهل سیر و سلوک برای دستیابی به مدارج معنوی از ایـن عدد استفاده میکنند و سیر و سلوک خود را چهل روز ادامه میدهند تا به مقصود خویش دست یابند. برای اینان، بـه تـجربه ثـابت شده است که دست یافتن به اهداف مورد نظر با چـهل روز کـامل، حاصل میشود، نه کمتر. در مباحث جسمانی و روزه پزشکی نیز بارها به تجربه ثابت شده که بدن انـسان بـا روزه گـرفتن چهل روز کامل، از مواد زاید پاک میشود، و با کمتر از چهل روز، به طور کامل پاک نـمیشود.۱
نـویسنده در صـفحه ۱۹ مقالهاش، برای اثبات مدعای خود به حدیثی نیز استناد کرده، اما حدیث یاد شـده را هـم اشـتباه ترجمه و هم اشتباه نقل کرده است. در عبارت نویسنده آمده است: «عالمی که از علمش بـهره بـبرد از هفتاد هزار عالم برتر است». در حالی که متن حدیث چنین است: «عالم یـُنتَفَعُ بـعلمِهِ أفـضل مِن سبعین ألف عابد؛۲ عالمی که از علمش بهره برده شود، از هفتاد هزار عابد برتر اسـت».
حـضور تازهمسلمانان در سفر حج
در صفحه ۳۲ مینویسد:
از افراد تازهمسلمان که فقط رؤسای ایشان به مـدینه آمـدند و اظـهار اسلام کردند،
- نگاه کنید به کتاب «روزه روش نوین در درمان بیماریها» با مقدمه آیتاللّه مـکارم شـیرازی.
- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳.
بعید مینماید که هنوز یک سـال از اسـلامشان نـگذشته همراه با پیامبر عازم سفر حج شوند، این افراد صرفا اصول اسلام را شنیدند و پذیرفتند. تـوجه بـه مـاجرای ارتداد که در زمان حیات و پیامبر صلیاللهعلیهوآله آغاز شد تأییدی بر این نـکته اسـت.
گرچه از قبایلی که طی سالهای نهم و دهم اسلام آوردند، فقط نمایندگانشان به مدینه آمده و اسلام را پذیـرفتند، امـا این اقدام به معنای پذیرش اسلام از سوی همه اعضای آن قبایل بود، زیـرا افـرادی که خدمت پیامبر میآمدند به عنوان نـماینده هـمه قـبیله به حضور پیامبر شرفیاب شده و اسلام مـیآوردند. پیـامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به طور معمول کسانی از مسلمانان را میفرستادند تا احکام و معارف اسلام را بـه ایـن قبایل بیاموزند. بنابراین، اینها کـه اسـلام را پذیرفته بـودند و تـا حـدودی درباره احکام اسلام آموزش هم دیـده بـودند، خیلی بعید است که صرفا به دلیل تازهمسلمان بودن، دستور اکید پیـامبر صـلیاللهعلیهوآله را برای شرکت در حجهالوداع نادیده گرفته و در ایـن سفر مهم شرکت نـکرده بـاشند. علاوه بر این، مصالح سـیاسی، اجـتماعی و دینی آنان اقتضا میکرد تا در این سفر مهم حضور یابند، محضر پیامبر صـلیاللهعلیهوآله را درک کـنند، و از تحولات این سفر آگاهی یـابند و تـازهمسلمان بـودن آنان، به هـیچ عـنوان نمیتواند مانع حضور آنـان در ایـن سفر شده باشد. در فتح مکه، مردم مکه که اسلام را به تازگی پذیرفته بودند و بـرخی از بـزرگان قریش نیز صرفا از سر ترس و مـصلحت اظـهار اسلام کـرده بـودند، بـا وجود این، چند روز پس از فـتح مکه وقتی سپاه اسلام عازم حُنین شد دو هزار نفر از مردم مکه با سپاه اسلام در ایـن جـنگ شرکت کردند. بنابراین، چرا حضور قـبایلی کـه پیـش از یـکسال از اسـلام آنان میگذرد و اسـلام را نـیز داوطلبانه پذیرفتهاند، در یک سفر معنوی که هیچ خطری هم آنان را تهدید نمیکند، بعید باشد؟!
اما مسئله ارتـداد بـرخی از افـراد تازهمسلمان در روزهای آخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله یـا انـدکی پسـ از درگـذشت آنـ حـضرت ـ چنانکه نوشتهاند ـ این ارتداد در نقاط دوردست بلاد اسلامی، مانند یمن بوده و از مردم مدینه و مکه و قبایل اطراف آن، کسی مرتد نشده بود. البته گروهی از مردم و قبایلی که اطراف ایـن دو شهر به
ارتداد متهم شدند، در واقع از پرداخت زکات امتناع کردند. آنان چون ابوبکر را خلیفه پیامبر نمیدانستند، حاضر نبودند به نمایندگان او زکات بپردازند، و حکومت برای اینکه بتواند با آنان برخورد کـند، آنـها را به ارتداد متهم ساخت، وگرنه اینان مرتد نبودند.
تعداد سپاه اسامه
نویسنده در صفحه ۳۲ مینویسد:
در نقلهای تاریخی تعداد جیش اسامه تنها سه هزار نفر گزارش شده است. این امر، احـتمال مـا مبنی بر مبالغه در تبوک را تقویت میکند و نیز حاکی از این نکته بسیار مهم است که در حوادث پیدرپی، ضرورتی ندارد آمار شرکت کنندگان نیز افـزایش یـابد و همه شرکت نمایند. بر فـرض کـه در تبوک سی هزار نفر هم بودهاند، اما در جیش اسامه سه هزار نفر بیشتر شرکت ندارند.
مقایسه میان سپاه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در تبوک و سپاه اسـامه بـه رهبری ابوبکر، نادرست اسـت، زیـرا رهبریِ سپاه اسلام را در تبوک، اشرف انبیای الهی بر عهده داشت و سپاهی بود کاملاً مشروع و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز در این زمان، قدرت منحصر به فرد جزیرهالعرب بود و رهبریِ بیمانند پیامبر صلیاللهعلیهوآله را هـمگان پذیـرفته بودند. بنابراین، این سپاه از مشروعیت و جذابیت کافی برخوردار بود و همه اشتیاق داشتند در چنین سپاهی شرکت کنند. بر این اساس، کمترین جمعیتی که دانشمندان فریقین برای سپاه اسلام در تبوک ذکر نـموده و مـحققان تاریخ اسـلام۱ نیز بر آن صحه گذاردهاند، سی هزار نفر است، و هیچ دلیلی وجود ندارد که کسی بتواند با تـکیه بر آن، در این آمار تردید کند. مقدماتی هم که در آغاز این نـوشته ذکـر کـردیم، نشان میدهد که جامعه اسلامی در آن روز، از توان تشکیل چنین سپاهی کاملاً برخوردار بوده است.
اما سپاه اسـامه بـه رهبری ابوبکر، شدیدا با بحران مشروعیت روبهرو بود، و هنوز ابوبکر نتوانسته بود خـود را بـه جـامعه اسلامی بقبولاند. به همین دلیل، کسانی که حاضر نبودند به ابوبکر زکات بدهند، هیچگاه حـاضر نبودند مرد جنگی در اختیار او قرار دهند. گرچه اسامه را پیشتر خود پیامبر برای
- مـحمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیـامبر اسـلام، ص ۶۲۷، تهران، انتشارات دانشگاه ۱۳۶۶.
فرماندهیِ سپاه برگزیده بود، اما آن تصمیم، با درگذشت پیامبر و حوادثی که پس از پیامبر روی داد، دگرگون شد، چون بر اساس تصمیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود ابوبکر و عمر نیز وظیفه داشتند همانند یـک سرباز، تحت فرمان اسامه انجام وظیفه کنند. اما اکنون، ابوبکر بر مسند پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشسته و خود را پیشوای مسلمانان میداند! و از این جایگاه دوباره به اسامه حکم میدهد و سپاه او را راه میاندازد. به طور طـبیعی در چـنین سپاهی که نتیجه آن تحکیم قدرتِ حاکمی نامشروع میباشد، کمتر کسی حاضر است شرکت کند، ضمن اینکه ابوبکر، هیچگاه مشروعیت، جذابیت و نفوذ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را نداشت تا بتواند به بسیج و سـازماندهیِ مـردان جنگیِ جامعه و قبایلِ مختلف بپردازد.
اما اینکه نویسنده میگوید: «ضرورت ندارد که در حوادث پیدرپی، آمار شرکت کنندگان نیز افزایش یابد»، این هم پذیرفته نیست، زیرا در یک نهضت موفق، مـانند نـهضت اسلام به رهبریِ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همواره آمار شرکت کنندگان در جنگها و حوادث مختلف، در حال افزایش بوده است. و به طور کلی روند طبیعیِ یک نهضت موفق این است که پیـوسته حـرکت صـعودی داشته باشد، مگر آنکه دلیـل خـاصی مـوجب شود در سیرِ صعودیِ آن، خللی پدید آید و وقفهای حاصل شود. اما در نهضت الهیِ پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله چنین عللی مشاهد نمیشود، لذا جمعیت مسلمانان در صـحنههای مـختلف هـمواره در حال افزایش بوده است.
تعداد مسلمانان هنگام رحـلت پیـامبر صلیاللهعلیهوآله
نویسنده در صفحه ۳۳ به نقل از شافعی میگوید:
زمانی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از دنیا رفت شصت هزار نفر مسلمان بودند؛ سـی هـزار نـفر در مدینه و سی هزار نفر دیگر در باقی بلاد و قبایل.
دانشمندان مـسلمان تعداد صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، یعنی مسلمانانی را که موفق به دیدن سیمای مبارک پیامبر شدهاند، ۱۱۰۱ ـ ۱۱۴۲ هزار نفر دانستهاند. حـال کـه آمـار بخشی از مسلمانان که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیدهاند، ۱۱۴ هزار نفر است چگونه مـمکن
- ابـن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۱، ص ۶٫
- سیوطی، تدریب الراوی، ج ۲، ص ۲۱۴.
است آمار کل مسلمانان، چه آنان که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را دیدهاند و چـه آنـان کـه موفق به دیدار پیامبر نشدند، شصت هزار نفر باشد؟!
جمعبندی
نویسنده محترم در پایـان مـقاله و بـه عنوان نتیجهگیریِ بحث، ادعا کرده است که از مدینه حدود پنج هزار نفر در حجهالوداع شـرکت داشـتهاند، و در ایـن زمینه به روایتی از عیاشی نیز تمسک کرده است.
درباره ادعای فوق چند نکته یـادآوری مـیشود:
اولاً: پیش از این اثبات شد که از شهر مدینه، بهویژه از قبایل اطراف آن، دهها هزار نـفر مـیتوانستند در سـفر حج شرکت داشته باشند.
ثانیا: خود نویسنده در صفحه ۳۲ پذیرفته است که جمعیت مدینه در سـال آخـر عمر پیامبر حدود ۲۵ هزار نفر بوده است.
اکنون با توجه به اسناد و مـدارکی کـه پیـشتر ارائه کردیم مبنی بر اینکه در پیِ دستور و سفارشهای فراوان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهبه مسلمانان، همه مردان و زنان و کـودکان و نـوجوانان و افراد کهنسالی که توان شرکت در این سفر را داشتهاند، در این سفر حضور بـه هـم رسـاندند. بنابراین، از ۲۵ هزار نفری که در مدینه میزیستهاند دستکم دوازده تا پانزده هزار نفر میتوانستند در این سفر حـضور داشـته بـاشند.
ثالثا: ایشان در صفحه ۳۳ به نقل از شافعی گفته است که شهر مدینه در آن روز، سـی هـزار نفر جمعیت داشته است. اگر چنین باشد حدود بیست هزار نفر از آن سی هزار نفر میتوانستند در حـجهالوداع حـضور داشته باشند.
رابعا: حدیثی را که ایشان برای اثبات مدعای خود از تفسیر عـیاشی نـقل کردهاند، از سند پیوستهای برخوردار نبوده و به اصـطلاح رجـالشناسان و اهـل حدیث، «مرسل» است و چنین حدیثی، قابلیت اسـتناد نـدارد و نمیتوان بدان استناد نمود. بنابراین، پافشاری بر حضور فقط پنج هزار نفر از مـردم مـدینه در حجهالوداع و غدیر، هیچ وجهی نـمیتواند داشـته باشد.
پاسـخ نـقد
سـیدجلال امام۱
ابتدا از ناقدان که اظهار لطـف کـرده و درصدد نقد مقاله اینجانب برآمدند بسیار سپاسگذارم و در پاسخ به نقدشان، نکاتی را یـادآور مـیشوم. از آنجا که مقاله از دو منظر کلی و مـصداقی، نقد شده است، پاسـخ نـیز در این دو بخش تقدیم میگردد:
الف) پاسـخهای کـلی
۱٫ بپذیریم یا نه، کلام، برای دفاع از خود، ناگزیر از استفاده۲ از تاریخ است. با تـوجه بـه سیل تهاجماتی که به سـوی ایـن سـاختمان عظیم فکری در حـال جـریان است، ساماندهی زیربنای تـاریخ تـشیع که بنیان کلام شیعه را دربرگرفته، نیازی است که نمیتوان آنها را انکار کرد. از این رو، بـا هـمین نگاه، بحث تعداد حاضران در غدیر بـه عـنوان یک مـسئله فـرعی، امـا تأثیرگذار، مورد توجه نـویسنده قرار گرفت و تلاش برای دستیابی به یک نتیجه منطقی و موافق با دیگر گزارشهای تاریخی هـمزمان خـود، انجام شد.
۲٫ نکته غیر قابل انـکار دیـگری کـه انـکار آن چـشمپوشی از حقایق است، پیـدایش و تـجزیه و تخصصیشدن کلام و تاریخ است که هر کدام شیوههای آموزشی و پژوهشی خاص خود را دارند. سرعت چشمگیر رشـد عـلوم در جـهان معاصر تا حد زیادی معلول همین امـر اسـت کـه مـتأسفانه بـاقی مـاندن بر سبکهای سنتی که همانا جمع کردن اطلاعاتی غیر تخصصی از تمام دانشهاست، ما را از قافله علم باز میدارد. گرچه تاریخ، «مادر علوم» خوانده میشود و هر فردی با حـس کنجکاوی، علاقه شدیدی به مطالعه تاریخ و داستانهای آن دارد، اما همین دانش پردامنه و گسترده، امروزه به عنوان دانشی تخصصی درآمده و دستیابی به حقیقت یا دستکم واقعیتهای آن،۳ روش خاص خود را میطلبد.
- دانشآموخته حوزه عـلمیه و کـارشناس ارشد تاریخ تشیع. تاریخ دریافت: ۵/۵/۸۷ ـ تاریخ پذیرش: ۸/۵/۸۷
- اگر نگوییم متکی به تاریخ است.
- اینکه ما در پژوهشهای تاریخی خود «آیا میتوانیم به حقایق دست یابیم یا به واقعیتها و یا هـیچ کـدام» بحث گستردهای است که در اینجا مجال سخن گفتن از آن نیست.
۳٫ پرهیز از طرح مسائل تاریخی، نهتنها به نفع ما نیست، بلکه دیگران را در بهرهگیری از گـزارههای تـاریخی به نفع خود تشجیع مـیکند و آنـگاه تلاشهای ما هر چقدر که قوی هم باشد رنگ انفعالی به خود میگیرد و در دنیای پرهیاهوی امروز، کار، مشکل و چه بسا راه به جایی نبرد. جـریان نـام خلیج فارس، تجربه کـاملاً بـه روز است که در عین حال که تمامی اسناد و مدارک به نفع ماست، اما ما را به زحمت انداخته و ما را به دفاع از تاریخ خود واداشته و چارهای جز مراجعه به اسناد، مدارک، نقشهها، کـتیبهها و سـنگنبشتههایی که برای مخالفان ما سندیت داشته باشد، نبود.
۴٫ مهمتر از همه، توجه به رویکرد پژوهشهاست که آیا درونمذهبی صورت میگیرند یا برونمذهبی؟ رویکرد نویسنده مقاله «بررسی تعداد جمعیت حاضر در غدیر» برونمذهبی و گـامی در جـهت واقعنمایی غـدیر بوده که اصلاً به آن توجه نشده است. گرچه شیعه، در مورد غدیر، اختلافی ندارند و طرح مسائلی از قـبیل جمعیت صدهزار نفر با مخالفتی روبهرو نمیشود، اما باید نگاهی هـم بـه بـیرون از جامعه شیعی داشته باشیم.
۵٫ دیگر آنکه «نقد درونی» اما علمی و منطقی، گام بسیار بلندی است که در هـر عـرصهای پیشرفت، تحول و در نهایت، ثبات را به همراه خواهد داشت. گرچه به مذاق محافظهکاران خـوش نـمیآید، امـا حقیقتی انکارنشدنی است. تضارب آرا در حوزه علوم انسانی دریچههای جدید را بر روی دانشدوستان و محققان باز کرده و مـیکند. نباید انکار کرد که اگر افرادی مثل فخررازی شبهههایی را مطرح نکرده بودند، کـار آنها توسط مخالفان امـروز انـجام میشد. این در حالی است که شبهات وی هفتصد سال قبل طرح و پاسخ داده شده است.
ب) پاسخهای جزئی
۱٫ پاسخ نقد اول
فایده بحث از جمعیت حاضر در غدیر: یکی از اشکالهای ناقد این است که ثمره پژوهش در جـمعیت غدیر چیست و چرا به مسئله جمعیت پرداخته شده که هیچ
نتیجهای ندارد. پاسخ این است که این نقد به دلیل دوری از بحثها و اشکالات و شبهاتی است که درباره تاریخ تشیع شده و میشود. نـویسنده تـأکید دارد که پرداختن به جمعیت غدیر و ارائه تحلیلی منطقی، اقدامی است که ثمرات خوبی حتی برای کلام شیعه در پی دارد. به نظر شما آیا این مقاله، در محکم کردن اصل واقعه غدیر تأثیر مثبتی نـداشته است؟ اگـر خبر بدهند که در فلان محل، نزاعی بین مردم درگرفت و هزار نفر کشته شدند و دیگران آمار کمتر یا بیشتر بدهند و آنقدر نقلها مختلف باشد، مثل جریان غدیر که از ۱۳۰۰ نفر تـا ۱۲۰۰۰۰ نـفر، گزارش وجود دارد، این موجب شک و تردید در اصل جریان میشود. اما اگر شخص دیگری گزارشی نزدیک به واقع را ارائه کند و بگوید من بلافاصله در محل نزاع حاضر شدم و جنازه بیست نفر را دیـدم، شـما بـا این گزارش چه برخوردی دارید؟ دسـتکم فـایده گـزارش او این است که شما بر باورتان نسبت به اصل جریان افزوده میشود.
دیگر اینکه تا زمانی که ما در مورد تاریخ امـامان و تـاریخ تـشیع به واقعنمایی رو نیاوریم، استقبال چندانی از کلام ما نـمیشود. آیـا ناقدان محترم اطلاع دارند که وقتی ما میگوییم ۱۲۰ هزار نفر در غدیر بودند، مخالفان با ما چه برخوردی دارند؟ دیگر بـه بـقیه مـاجرا گوش نمیدهند تا ما سخن بگوییم. واقعنمایی غدیر از اهداف مـقدس این مقاله بوده است و نگارنده بر آن تأکید دارد.
پیشفرض پنج هزار نفر
اشکال دیگر این است که گفته شـده نـویسنده بـا پیشفرض پنج هزار نفر بحث کرده و به این نتیجه هم رسـیده اسـت.
نخست، آنکه نتیجه مقاله بین پنج هزار تا ده هزار نفر سیال است. در نتیجه مقاله هم آمـده اسـت کـه روایت عیاشی پذیرفته شده است. اما ما فقط میدانیم که پنج هـزار نـفر از آنـها اهل مدینه بودهاند و پنج هزار نفر دیگر برای ما مشخص نیست که از کجا بـودهاند. بـنابراین، بـقیه جمعیت میتواند مربوط به بین راه جحفه تا مدینه و شاید اندکی بعد از مدینه بـه طـرف شمال باشد که در مقاله به عنوان قبایل شمالی نجد از آن یاد شده است.
دوم، آنـکه پیـشفرض نـویسنده این بوده که ۱۲۰ هزار نفر قابل اثبات نیست و باید به عددی واقعی دست یـافت، نـه اینکه نویسنده پیشفرضش پنج هزار نفر باشد و بخواهد آن را ثابت کند. ضمنا اگر مـحققی هـنگام تـحقیق متوجه شد که در این واقعه، جمعیتی بیشتر نبوده است، میتواند در ادامه تحقیق از آن دفاع کند و قـراین خـود را جمعآوری و ارائه نماید.
در اینجا باید یادآور شوم که اگر گفته شود نویسنده بـا پیـشفرض «کـاهش جمعیت» اقدام به نوشتن نموده است، این پیشفرض در قلم ناقدان نیز دیده میشود؛ ایشان نـیز بـا پیـشفرض «جمعیت زیاد» که به نفع شیعه است، وارد نقد شدهاند. این در حالی اسـت کـه برای نویسنده مجالی نبود تا در مقاله متذکر شود که تأکید بر جمعیت زیاد در غدیر، ما را بـا مـشکلاتی روبهرو میکند که شاید نتوانیم پاسخگو باشیم.
کثرتنمایی
همچنین هر دو ناقد مـحترم بـه کثرتنمایی اعداد اشکال نموده و فرمودهاند که مـثالهای نـویسنده نـمیتواند کثرتنمایی در امور عادی را ثابت نماید و مثالها مـربوط بـه ثواب و عقاب است.
اینک مثالهای دیگری را که در کتابهای تاریخی فراوان یافت میشود، ارائه مـیکنم کـه هیچ ربطی به ثواب و عـقاب نـدارند و مربوط بـه امـور عـادی و زمینی هستند.
الف ـ «فسار أبومسلم من مـرو الیـ نیسابور فی زهاء اربعین ألف رجل؛۱ ابومسلم با حدود چهل هزار نیرو بـه نـیشابور رفت».
ب ـ «و حکی أن محمد بن جریر مـکث أربعین سنه یکتب فـی کـل یوم منا أربعین ورقه؛۲ گـفته شـده که طبری به مدت چهل سال، هر روز، روزانه چهل صفحه مینوشت».
ج ـ نمونه دیـگر ایـنکه در موارد زیادی دیده میشود کـه گـزارش شـده فلان شخص، فـقیه اسـت و حافظ چهل هزار حـدیث اسـت. این گزارشها فریاد میزند که عدد چهل هزار کثرتنماست نه واقعنما. مثالهایی در این بـاره در ذیـل آورده میشود:
«حفظ أبو داود أربعین حدیث»،۳ «ابـن الطـباع یتفقه، و کـان یـحفظ نـحوا من أربعین ألف حدیث».۴
- مـؤلف مجهول ق ۳، اخبار الدوله العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص ۳۷٫
- سمعانی، الانساب، ج ۹، ص ۴۲٫
- همان، ص ۱۱۴٫
- همان، ص ۳۱٫
این قدر دلالت چهل هزار و هـفتاد هـزار بر کثرتنمایی واضح بوده که در بـرخی گـزارشها مـیبینیم گـزارشگر بـرای واقعنمایی عدد، چـاره انـدیشیده است، مثلاً در گزارش خود عدد یک را به چهل هزار افزوده تا به نوعی به خواننده بـگوید کـه ایـن چهل هزار، از نوع چهل هزار معروف نـیست کـه کـثرتنما بـاشد، بـلکه واقـعی است: «و حکی محمدبن بشار قال: سمعت أبا داود الطیالسی یقول، حدثت بأصبهان أحدا و أربعین ألف حدیث ابتداء من غیر أن أسأل».۱
نیز نقل مشهوری است که میگویند شاه عـباس کبیر صفوی، دستور داد ۹۹۹ کاروانسرا درست کنند. گفتند یک کاروانسرای دیگر بسازیم تا هزار شود. شاه عباس گفت خیر. اگر بگویند شاه عباس هزار کاروانسرا ساخت، دلیل بر کثرتنمایی میکند و کـسی بـاور نمیکند و نهایتا دلالت بر این دارد که شاه عباس تعداد زیادی کاروانسرا ساخته است، اما اگر گفته شود ۹۹۹، واقعنماییاش بیشتر است. روشن است که عدد هزار در مواردی دلیل بر کثرت بـوده و ایـن طبیعی است و امروزه هم امری رایج است.
در گزارش دیگری آمده است: «ثم ان المسوده بخراسان اجتمعوا فی سبعین ألف فارس و سبعین ألف راجل یحملون الرایـات السـود و ذلک بمرو فی جمادی الأولی و أبومسلم قـائدهم و مـقدمهم».۲ آیا این اعداد هفتاد هزار دقیق بوده و ناظر به جمعیت واقعی است؟
همچنین در گزارش دیگری میخوانیم: «واضطرب الجند ببغداد لدخول القرامطه مکه و هدم الکعبه. و وصـل الخـبر بأنهم قلعوا الحجر الأسـوده و حـملوه الی هجر و انهم قتلوا سبعین ألف مسلم فی الحرم و طموا نئر زمزم بالقتلی وانقطع طریق الحج؛۳ قرامطه به مکه حمله کردند و خانه خدا را خراب کردند. خبر رسید که حجرالاسود را کندهاند و به شـهر خـود، احساء بردهاند. و هفتاد هزار نفر را در حرم امن الهی کشتهاند و چاه زمزم را ویران کردند و مسیر حج را قطع نمودند». آیا این واقعنماست؟ یعنی قرامطه آمدند و هفتاد هزار نفر را کشتند؟ نه یکی کم نه یـکی زیاد؟ تـعجبآور است اگـر کسی این اعداد را حمل بر واقعنمایی کند. آیا بنا داشتند که هفتاد هزار نفر را بکشند؟ این با هـیچ تحلیلی سازگار نیست و روشن است که کثرتنماست و صرفا گزارشگر خواسته اسـت بـگوید کـه آنها افراد زیادی را کشتند.
- همان، ص ۱۱۴٫
- ابن عمرانی، الانباء فی تاریخ الخلفاء، ص ۵۹٫
- همان، ص ۱۶۱٫
کافی است ناقدان محترم، عـدد اربـعین الف و سبعین الف و نیز اربعین را در نرمافزارهای تاریخی جستوجو نمایند تا بر این گفته ما واقـف شـوند.
جـمعیت حاضر در غزوه تبوک و حجهالوداع
هر دو ناقد محترم اشکال کردهاند که سپاه اسلام در جنگ تبوک سـی هزار و بلکه هفتاد هزار نفر بودهاند، بنابراین باید جمعیت در حج بیشتر باشد، زیـرا در حج آرامش هست و تـهدیدی بـرای جان آنها نبوده است.
پاسخ این است که نویسنده، اعداد و ارقام مربوط به جنگ تبوک را مبالغه میداند؛ مبالغه در پیروزی پیامبر. ما هرگز پیروزی پیامبر را طی ده سال در مدینه منکر نیستیم، اما شـواهد نشان میدهد که منابع اصرار دارند عدد سیصد نفر حاضر در بدر را در کنار عدد سی هزار نفر حاضر در تبوک گزارش کنند تا نشانی از موفقیت پیامبر باشد. گرچه اشکالاتی که درباره جمعیت غـدیر هـست، در مورد این جمعیت نیز وجود دارد که هرگز چنین جمعیتی نمیتوانسته است شکل بگیرد. علاوه بر این، اعزام نیرو برای نبرد با فرمان پیامبر برای جهاد انجام میشود و به نوعی امـر بـه شرکت در جنگ وجود داشته است، در حالی که در مورد شرکت در مراسم حج هیچ گونه امری و تأکید و اصراری برای شرکت نبوده است. تنها گزارش شده که پیامبر اعلان نمود که قـصد رفـتن به حج را دارند.
تناقضها
ناقد محترم به تناقضهایی در مقاله اشاره کرده است. مثلاً اینکه نویسنده چهل هزار نفر حاضر در مکه را پذیرفته است، اما فقط حضور پنج هزار نفر را در غـدیر قـبول دارد. پاسـخ اینکه این تناقض نیست. نـویسنده تـأکید مـیکند که بر فرض چهل هزار نفر در حجهالوداع در مکه بودهاند، فقط پنج تا ده هزار نفرشان به طرف مدینه آمدند که اهالی مـدینه و اطـراف مـدینه بودند همگی چهل هزار نفر که همراه پیـامبر نـیامدند، چراکه عدهای از این حج گزاران مکی هستند، عدهای یمنی، عدهای طائفی و اطراف آنها.
تناقض دیگر اینکه در یک جا گـفته شـده کـه مردم عراق در غدیر بودهاند، اما در
نتیجه انکار شده است. پاسـخ اینکه نه اینچنین نیست. ما اثبات کردیم که عراقیها و یمنیها و مصریها نبودهاند. در ابتدا که بحث جغرافیایی شده، گـفته شـده کـه احتمال دارد که بگوییم عراقیها از مسیر اصلی خود نرفته و از مسیر نقطهچین کـه در نـقشه آمده رفته باشند. البته مهم نتیجه مقاله است که حضور عراقیها را منکر شدهایم. اگر این دو قـول را بـلاتکلیف گـذاشته بودیم، تناقض بود. در حالی که تأکید نمودهایم که عراق در آن زمان مسلمان نـبودند و در غـدیر حـضور نداشتهاند.
تناقض دیگری را ناقد محترم آورده است که نویسنده قول ۱۲۰ هزار را در مکه بر اساس قـول ابـن جـوزی پذیرفته است. پاسخ اینکه باید مقاله را به دقت مطالعه مینمودید. اتفاقا در اینجا تأکید شـده کـه دوازده هزار نفر در مکه بودهاند و با تحریف ۱۲۰ هزار به دست ابنجوزی رسیده و او هم هـمه را در غـدیر شـرکت داده است. بر این اساس، طبق این قول، نویسنده تأکید دارد که در مکه دوازده هزار نفر بـودهاند.
مـشکلات سفر
اشکال شده که چرا مسافرت و مشکلات آن با زمان کنونی مقایسه شده اسـت. پاسـخ ایـن است که نیازهای حداقلی یک انسان که تغییر نکرده است. اگر امروزه اتوبوس مجهز بـه کـولر تا حدی نیاز انسان را به آب کاهش میدهد، در گذشته، انسانی که باید چـند صـد کـیلومتر پیاده برود، آیا نیاز بیشتری به آب نداشته است؟ یک اتوبوس چهل نفره که مدت هفت سـاعت از مـکه تـا مدینه میرود، چند لیتر آب نیاز دارد؟
اگر اینگونه حساب کنیم نیازها بیشتر بـوده اسـت نه کمتر. بله، یک گروه ده نفری و امثال آن را میتوان بر اساس گفتههای شما پذیرفت. اشکال ما بـه جـمعیت ۱۲۰ هزار نفری است که در این محاسبات نمیگنجد.
صارخ و معید
اما اینکه اشـکال شـده، که نبود صارخ و معید، دلیلی نمیشود؛ پاسـخ ایـن اسـت که درست است دلیل نیست، آنچه در مـقاله آمـده همهاش دلیل نیست، خیلی از آنها قرینهاند؛ یعنی دلیل ما را تقویت میکنند.
تسامح در اخـذ نـتیجه
در نتیجهگیری هم قدری تسامح شـده اسـت. اینکه بـگوییم بـعدی نـدارد که صد هزار نفر بودهاند، ایـنکه دلیـل نیست. شخص سومی هم میگوید بعدی ندارد که دویست هزار نفر بـودهاند. بـاید با دلیل سخن گفت.
مرسله بـودن حدیث عیاشی
نیز اشـکال کـردهاند که حدیث عیاشی سند نـدارد و مـرسله است و نمیتوان به آن تکیه کرد. در این باره باید گفت: اولاً: ده قولی که در مورد جـمعیت غـدیر آورده شده، هیچ کدام سـند قـوی نـدارند. اصلاً در این گـونه مـسائل که اهمیتی نزد پیـشینیان نـداشته، سند قابل توجهی هم نمیتوان یافت، ثانیا: نویسنده به روش تحلیلی وارد بحث شده و جمعیت مـدینه را ارزیـابی نموده است. تکیه اصلی بر تـحلیلهایی اسـت که دربـاره جـمعیت مـدینه شده و گفته شده کـه خمیرمایه غدیر مدینهایها بودند، ثالثا: از بین این روایات و نقلهای تاریخی، برگ امتیاز مقاله این اسـت کـه قول امام صادق علیهالسلام را پذیرفته و بـر آنـ تـکیه کـرده اسـت. این از امتیازات مـقاله بـه حساب میآید که در تاریخ آمیخته با کلام، به حدیث توجه و بر آن تکیه نموده و آن را بر سایر اقـوال تـرجیح دادهـ است.
۲٫ پاسخ نقد دوم
فراخوانی برای حج
نـاقد بـر فـراخوانی رسـول خـدا صـلیاللهعلیهوآله برای حج تأکید کرده است. اولاً: فراخوان پیامبر در این حد که ایشان میفرمایند گسترده نبوده است، ثانیا: نتیجه مقاله بین پنج هزار تا ده هزار سیال است. شما چـه تعدادی از غیر مدینه را میتوانید به این پنج هزار بیفزایید؟ وقتی خمیرمایه و محور غدیر مدینهایها هستند که پنج هزار نفر بیشتر نبودهاند، حال شما پنج هزار نفر دیگر هم بدان بیفزایید، بـاز از ایـن نتیجه مقاله فراتر نمیرود.
ناقد دوم اشکال کرده که منظور از مدینه تعداد قبایلی است که به صورت عشایری زندگی میکردند و مدینه شهر نبوده است. پاسخ این است که ما هـم ایـن
امر را پذیرفتهایم. وقتی میگوییم شهر مدینه منظورمان شهر امروزی نیست. بله، به جمع قبایلی که کنار هم بودند مدینه گفته میشد که ایـنها پنـج هزار نفر مسافر بیشتر نـمیتوانستند داشـته باشند.
حاجیان مدینه
ناقد محترم تعداد حاجیان مدینه را ۹۰، ۱۱۴ و ۱۲۰ هزار نفر آورده، اما سندها هیچ کدام دست اول نیستند و از منابع دست دوم و سوم و از قرنهای متأخر است. حـال آنـکه بنده روایتی را از منابع شـیعه آوردهـام، علاوه بر این، از حدیث امام صادق علیهالسلامکمک گرفتهام که توضیح داده شد.
اشکال دیگر ناقد این است که در کتابهای تاریخی تصریح نشده که حاضران غدیر همه از مدینه بودهاند. پاسخ این اسـت کـه این تازه، اول دعواست. ارزش مقاله این بوده که این را کشف کرده است. اگر همه اینها در تاریخ نقل شده بود که امروز نیازی به تحلیل تاریخ نبود. باید رفت و گزارشها را دید و ادله و قـراین را ارائه نـمود.
حضور زنـان
اینکه با توجه به حضور یک زن باردار در حجهالوداع، نتیجه گرفته شود که بنابراین از همه گروهها ـ اعم از پیـر و جوان و زن و مرد و حامله ـ در غدیر حضور داشتهاند، پذیرفتنی نیست.
نقش عامالوفود
اولاً: عـامالوفود جـمعیت مـسلمانان را افزود، نه جمعیت مدینه را، ثانیا: باز تأکید میشود که خمیرمایه غدیر، مردم مدینه بودند؛ یعنی هفتاد درصـد جـمعیت غدیر مدینهایها بودهاند و نویسنده بر آن تأکید دارد.
نکته دیگری که در مورد عامالوفود باید گـفت ایـن اسـت که در مقاله آمده که مردم حجاز در سال نهم آمدند و اظهار اسلام کردند، اما از ایمان قـویای برخوردار نبودند. این یک حقیقت است که کاملاً روشن است. قبایلی که رؤسـای آنها در سال نهم اسـلام آوردنـد، وقتی دیدند که قریش دیگر قدرت اول حجاز نیست و پیامبر و
مسلمانان قدرت اول حجازند، گفتند برای زنده ماندن ظاهرا از این به بعد باید به پیامبر و مسلمانان باج بدهیم و زیر سایه آنها باشیم. ایـنها قبایل ضعیفی بودند که تا قبل از این به مکه باج میدادند. در منابع تاریخی کاملاً مشهود است. گرچه پیامبر نیاز به باج دادن آنها ندارد و حتی آنها را منع میکند و میخواهد همه آزاد باشند. امـا بـرداشت آنها این است که قدرت برتر عوض شده و باید رفت و اظهار تسلیم کرد. بنابراین، اینها اظهار تسلیم کرده بودند نه اظهار اسلام و ایمان. ماجراهای ارتداد هم همین را ثابت میکند. پس اصـراری نـداریم که اینها در حج شرکت کرده باشند.
وضعیت منابع پس از قرن پنجم
اشکال دیگر اینکه گفته شده نویسنده، منابع قرن پنجم به بعد را ضعیف دانسته است. خیر، بنده نقلهایی که جـمعیت غـدیر را گزارش کردهاند و در منابع قرن پنجم به بعد آمدهاند را ضعیف دانستهام. در عبارت (ص ۱۸) چنین آمده است:
با توجه به ضعف هایی که در مورد منابع بعد از قرن پنجم وجود دارد و صرفا نقل از خـود یـا نـقل یک قیل میباشد… .
شاید ابـتدای عـبارت، مـنابع را زیر سؤال برده اما ادامه جمله روشن میکند که منظور نقلهایی است که درباره جمعیت سخن گفتهاند نه خود منابع. مـعنای عـبارت ایـن است: نقلهایی که سخن از جمعیت غدیر آوردهاند، و در مـنابع قـرن پنجم به بعد آمده، همگی ضعیفاند، زیرا یا از خود سخنی گفتهاند یا در حد یک قیل است. بنابراین اگر عـبارت بـه صـورت کامل خوانده شود، روشن میشود که ضعف مربوط به مـنابع نیست، مربوط به گزارش خاص آنها در مورد جمعیت غدیر است.
سپاه اسامه
در مورد سپاه اسامه هم باید گـفت کـه آیـا پیامبر بیشتر به شرکت در حجهالوداع تأکید داشت یا شرکت در جیش اسامه؟ در مـنابع تـاریخی هست که پیامبر تا چه اندازه بر شرکت در جیش اسامه تأکید داشت، حتی کسانی را که نـرفتند لعـن نـمود. حال جمعیتش را مقایسه کنید با غدیر که هیچ تأکیدی بر حضور در آن نـبوده اسـت.
تـعجبآور این است که ناقد به سراغ مشروعیت سپاه ابوبکر رفته است. این سخن چـه سـندی دارد؟ آیـا کسانی که با ابوبکر بیعت کردند و در منابع شیعی هم آمده «الاّ ثلاثه» اینها شرکت نداشتند؟ نـکته دیـگر اینکه ما نمیدانیم بالأخره مردم مرتد شدند یا نه؟این گونه که ناقد دوم تأکید دارد کـه هـیچ کـس مرتد نشد، آیا در جریان خلافت هم همینها را میگویید؟ آیا آنجا هم همین موضع را دارید؟
آنچه گـفته شـد گذری کوتاه بر اشکالات متوجه به مقاله اینجانب بود که طبیعتا درباره بـرخی مـحورها مـیتوان با تفصیل بیشتری سخن گفت. در عین حال مجددا از دو ناقد محترم که هر دو عزیز را در جریان تـدوین و نـشر مقاله قرار داده بودم، کمال تشکر و سپاسگزاری را دارم.
··· پینوشت
منابع
ـ قرآن کریم
ـ آلوسی بـغدادی، مـحمود، روح المـعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بیتا].
ـ آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶.
ـ ابن اثـیر، عـلی بـن محمد، اسدالغابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۷ ق.
ـ ابن اثیر، علی بن محمد، الکـامل فـی التاریخ، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۰ ق.
ـ ابن جوزی حنفی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ ق.
ـ ابن حـجر عـسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، [بیتا].
ـ ابـن حـجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، بـیروت، دار المـعرفه.
ـ ابـن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خـلدون، بـیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ ق.
ـ ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ ق.
ـ ابن قـتیبه، عـبداللّه بن مسلم، المعارف، قم، مـنشورات الشـریف الرضی، ۱۴۱۵.
ـ ابـن مـاجه، مـحمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تـحقیق مـحمد فواد و عبدالباقی، بیروت، دار الفکر، ۱۳۷۳ ق.
ـ ابی داود، سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، بیروت، دارالفـکر، تـصحیح عبدالحمید و محمد محییالدین، [بیتا].
ـ احمد بـن حنبل، مسند احمد بـن حـنبل، بیروت، دار صادر، [بیتا].
ـ امینی، عـبدالحسین، الغـدیر، قم، چاپ مرکز الغدیر، ۱۴۱۶ ق.
ـ انصاری، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، بیروت، دار احیاء التـراث العـربی، ۱۴۰۵ ق.
ـ بخاری، محمد بن اسماعیل، صـحیح بـخاری، بـیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۱۴ ق.
ـ بـغدادی صـوفی، علی بن محمد، تـفسیر خـازن، بغداد، مکتبه المثنی، [بیتا].
ـ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه اعلمی، ۱۳۹۴ ق.
ـ تـرمذی، مـحمد بن عیسی سوره، مدینه، چاپ سـلفیه، [بـیتا].
ـ جوینی، ابـراهیم بـن مـحمد، فرائد السمطین، بیروت، مـؤسسه محمودی، ۱۳۹۸ ق.
ـ حاکم حسکانی، عبیداللّه بن عبداللّه، شواهد التنزیل، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
ـ حر عاملی، مـحمد بـن حسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البـیت عـلیهمالسلام، ۱۴۱۲ ق.
ـ حـلبی، عـلی بـن برهانالدین، السیره الحـلبیه، بـیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ ق.
ـ حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ ق.
ـ خطیب بغدادی، احمد بن عـلی، تـاریخ بـغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، [بیتا].
ـ خطیب شربینی، السـراج المـنیر، بـیروت، دارالمـعرفه، چـاپ دوم، [بـیتا].
ـ خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب خوارزمی، قم، مؤسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ ق.
ـ دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، دمشق، مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹ ق.
ـ دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیسفی احـوال انفس نفیس، بیروت، دار صادر، [بیتا].
ـ ذهبی، شمسالدین، تاریخ اسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۹ ق.
ـ رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، [بیتا].
ـ سیوطی، جلالالدین، تدریب الراوی، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۹ ق.
ـ ــــــــــــــ، درالمنثور، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳ ق.
ـ شربینی، مـحمد، مـغنی المحتاج، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ ق.
ـ صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ ق.
ـ طباطبایی بروجردی، حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، علمیه، ۱۳۹۹ق.
ـ طبرسی، فضل بن حسن، اعـلام الوری بـاعلام الهدی، قم، مؤسه آلبیت، ۱۴۱۷٫
ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، روائح التراث، [بیتا].
ـ ــــــــــــــ، تفسیر طبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰ ق.
ـ طوسی، محمد بـن حـسن، تفسیر تبیان، بیروت، دار احیاء التـراث العـربی، [بیتا].
ـ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبیالاعظم، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۶ ق.
ـ عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الفکر، [بیتا].
ـ عمادی، محمد بـن مـحمد، تفسیر ابی السعود، بـیروت، دار احـیاء التراث العربی، [بیتا].
ـ عینی، بدرالدین، عمده القاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بیتا].
ـ فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ ق.
ـ فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تـفسیر صـافی، دارالمرتضی، ۱۴۰۲ ق.
ـ قاسمی، محمد جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۸ ق.
ـ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالکتاب، ۱۴۰۴ ق.
ـ کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، بیروت، دارالاضواء، [بیتا].
ـ کورانی، علی، آیات الغـدیر، قـم، ستاره قـم، ۱۴۲۲ ق.
ـ متقی هندی، علی، کنز العمال، بیروت، مؤسه الرساله، ۱۴۰۹ ق.
ـ مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، دار احیاء التراث العربی، مؤسسه الوفـاء بیروت، ۱۴۰۳ ق.
ـ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر.
ـ مفید، محمد بـن نـعمان، الارشـاد فی معرفه حجج اللّه علی العباد، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام.
ـ نسائی، احمد بن شعیب، سنن نسائی، بیروت، دارالفکر، ۱۳۴۸ ق.
ـ نـوری، مـیرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، ۱۴۰۷ ق.
ـ نووی، یحیی بن شرف، المجموع المـهذب، بـیروت، دار الفـکر، [بیتا].
فصلنامهHistory in the Mirror
علمی ـ تخصصی تاریخ در آینه پژوهشof Research:
صفحات ۴۷ ـ ۶۳An Academic Quarterly
سال پنجم، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۷Vol 5, No.2, Summer 2008