سبک زندگی مدیران زمینهساز
چکیده
بحث سبک زندگی _ که از مباحث نوین مطرح در جامعه ماست _ در موضوع این نوشتار، به کار رفته و مورد بررسی قرار گرفته است. این نوشتار با استفاده از روش کتابخانهای _ تحلیلی و با بهرهگیری از منابع آیات و روایات، سبک زندگی مدیران زمینهساز را در دو عرصه سبک زندگی فردی و مدیریتی _ حاکمیتی مورد تحلیل قرار داده، عناصری همچون تقوای سیاسی، فروتنی و تواضع، عدم برتریطلبی و همواره در دسترس نیازمندان بودن را از عناصر سبک زندگی فردی مدیران زمینهساز به شمار آورده است. همچنین تقید نسبت به شایستهسالاری، تصمیمگیری بر اساس مشورت، سعه صدر در برابر اعتراضات اجتماعی، عدم اخلال در وحدت و انسجام ملّی با گفتار یا رفتار و نیز گذشت و عفو نسبت به لغزشهای شهروندان را از عناصر سبک زندگی مدیریّتی _ حاکمیتی دانسته است.
مقدمه
سبک زندگی به معنای شیوه زندگی خاص یک فرد، گروه، یا جامعه است. این اصطلاح _ که نخستینبار توسط آلفرد آدلر روانشناس اتریشی (۱۸(ع)۰-۱۹(ع)) استفاده شد _ بر مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها اطلاق میشود که هر چیزی را دربر میگیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، و آگهیها، همگی تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم میکنند. در بیشتر مواقع مجموعه عناصر سبک زندگی در یک جا جمع میشوند و افراد در یک سبک زندگی مشترک میگردند. گروههای اجتماعی اغلب مالک یک نوع سبک زندگی شده و یک سبک خاص را تشکیل میدهند.
درباره موضوع این مقاله _ که «سبک زندگی مدیران زمینهساز» است _ با توجّه به اینکه مدیریّت زمینهساز، در صورت کلان به مدیریّت حاکمیّتی انصراف پیدا میکند، میتوان از دو سبک زندگی یا دو عرصه سبک زندگی سخن گفت الف) سبک زندگی فردی؛ ب) سبک زندگی مدیریّتی _ حکومتی.
۱٫ سبک زندگی فردی مدیران زمینهساز
از مشهورترین عباراتی که به عنوان نظریّهای فرهنگی در زبان دانشمندان متداول بوده و فراوان به گوش میرسد، جمله معروف «النّاس علی دین ملوکهم» است. این عبارت بر خلاف تصوّر اکثر به کار برندگان آن، بخشی از یک روایت و سخن معصومین نیست، بلکه تنها مثلی است که شهرت تاریخی فراوانی به دست آورده است. آنچه از کلام معصومین(ع) در زمینه تأثیرپذیری فرهنگ جامعه از عملکرد حاکمان قابل دستیابی و دارای مضمونی مشابه با آن عبارت مشهور است، روایت علی(ع) است که فرمود
النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ؛ (حرانی، ۱۴۰۴ ۲۰۸)
شباهت مردم به حاکمان سرزمینشان بیش از شباهت آنان به پدرانشان است.
این روایت و آن عبارت بیانگر آن است که اخلاق، اعتقاد و عمل حاکمان بر اخلاق، اعتقاد، و عمل شهروندان تأثیری مستقیم و انکارناپذیر دارد.
از اینرو آنگاه که به تبیین سبک زندگی فردی مدیران زمینهساز میپردازیم، مهمترین مؤلفه آن همانا تأثیری است که در سبک زندگی شهروندان جامعه منتظر ظهور باقی میگذارد. باید دید منتظران ظهور در منابع روایی ما دارای چه ویژگیهایی دانسته شدهاند و متناسب با آن و با توجه به این تأثیر قهری، مدیران زمینهساز ظهور منجی موعود باید دارای چه ویژگیهایی در سبک زندگی فردی خود باشند؟
امام صادق(ع) در خبر ابیبصیر، پس از تأکیدی که بر اصل انتظار امام قائم کرده و آن را در عداد شهادتین میشمارند، درباره سبک زندگی و روش زیست منتظران اینچنین میفرماید
أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِمَا لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟ فَقُلْتُ بَلَى. فَقَالَ شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ الْوَلَایَهُ لَنَا وَ الْبَرَاءَهُ مِنْ أَعْدَائِنَا (یَعْنِی الْأَئِمَّهَ خَاصَّهً) وَ التَّسْلِیمُ لَهُمْ وَ الْوَرَعُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ الطُّمَأْنِینَهُ وَ الِانْتِظَارُ لِلْقَائِمِ. ثُمَّ قَالَ إِنَّ لَنَا دَوْلَهً یَجِیءُ اللَّهُ بِهَا إِذَا شَاءَ. ثُمَّ قَالَ مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ، فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکَهُ، فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا هَنِیئاً لَکُمْ أَیَّتُهَا الْعِصَابَهُ الْمَرْحُومَهُ؛ (نعمانی، ۱۹(ع) ۲۰۰)
آیا شما را از چیزى آگاه نکنم که خداوند بدون آن هیچ عملى را از بندگان نمىپذیرد؟ عرض کردم آری. فرمود گواهى دادن بر اینکه هیچ معبودى جز خدا نیست و اینکه محمّد(ص) بنده [و فرستاده] اوست، و اقرار به هر آنچه خداوند امر فرموده، و ولایت براى ما و بیزارى از دشمنان ما (یعنى ما امامان بهخصوص) و تسلیم شدن به آنان، و پرهیزگارى و کوشش و خویشتندارى، و چشم به راه قائم(ع) بودن. سپس فرمود همانا ما را دولتى است که هر گاه خداوند بخواهد آن را بر سر کار مىآورد. سپس فرمود هر کس که بودن در شمار یاران قائم شادمانش سازد باید به انتظار باشد و با حال انتظار به پرهیزگارى و خلق نیکو رفتار کند و اوست منتظر. پس اگر اجلش برسد و امام قائم(ع) پس از درگذشت او قیام کند، بهره او از پاداش کسى است که آن حضرت را دریافته باشد، پس بکوشید و منتظر باشید؛ گوارا باد شما را اى جماعتى که مشمول رحمت خدا هستید!
بر اساس این سخن امام، زندگانی یاوران امام عصر(عج) و منتظران حقیقی، بر دو محور «ورع و تقوا» و «محاسن اخلاقی» شکل میگیرد و طبعاً به طریق اولی مدیر جامعه منتظر باید آراسته به این دو وصف باشد.
الف) ورع و تقوای مدیر جامعه
ناگفته پیداست تقوای مدیر جامعه جلوههایی فراتر از تقوای فردی شهروندان عادی پیدا میکند و این مهمّ مورد تأکید امیرمؤمنان در عهدنامه مالک اشتر نیز آمده است، آنچنان که نامه را با این سخن آغاز میکند
أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ؛ (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ۴۲(ع))
او را فرمان مىدهد به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها، و پیروى آنچه در کتاب خود فرمود، از واجبها و سنّتها.
امّا تقوای مدیر جامعه در چه عرصهای جلوه میکند؟
میدانیم یکی از آفات قدرت، زیادهطلبی قدرتمندان و اکتفا نکردن آنان به اختیارات قانونی و به رسمیّت شناخته شدۀ ایشان است. این امر در خوی و خصلت ذات مردانه ریشه دارد. مشهور است و نیز در تجربههای خانوادگی ملموس است که دختران (علیالأغلب، نه علیالعموم) از بهرۀ هوشی بیشتری نسبت به پسران برخوردارند و بسیار زودتر و در سنین پایینتر از پسران به محرّکهای حسّی پاسخ میدهند. آنگاه این سؤال مطرح میشود که چرا تاریخ را مردان ساختهاند؟ چرا در تحوّلات اجتماعی در طول تاریخ و عرض جغرافیا و در فرهنگهای جوامع گوناگون، کمتر نامی از یک زن به چشم میخورد؟ ظاهراً راز این امر به گرایشهای ذاتی مردان و زنان بازمیگردد. خصلت ذاتی زنان «متابعت و پیروی» است، به خلاف خوی ذاتی مردان که «تجاوز و حدّشکنی» است. این تفاوت گرایشها، طبعاً آثار خود را در رفتار زنان و مردان نمایان میسازد. کمتر زنی در عرصۀ اجتماع پیدا میشود که به دنبال نقشآفرینی و ایجاد تغییر و تحوّل باشد و حرکتی را آغاز کند، برخلاف مردان که غالباً گردن نهادن به وضعیّت موجود برایشان دشوار و تحوّلآفرینی ایدۀ همیشگی آنان است. البتـّه پیشرفتهای اقتصادی، علمی، نظامی و … و همچنین جنگ و ستیزهای کشورهای مجاور یا دور از هم نیز همگی در همین خصلت ذاتی ریشه دارد و شاید اینکه مردان بیش از زنان مرتکب محرّمات الهی شده و از حدود و احکام دینی پا را فراتر مینهند به همین خوی حدّشکن و مهارناپذیر آنان بازگردد.
آنگاه که مردی با این گرایش ذاتی به قدرت و توان حکومت بر دیگران دست مییابد، طبع سرکش، حدّشکن و مهارناپذیر او به دنبال زیادتطلبی و اکتفانکردن به حدود قدرتِ به رسمیّت شناخته شده است. از همینروست که کمتر جامعهای را میبینیم که میان ارباب قدرت (قوای سهگانه، سازمانها، وزارتخانهها و ارگانهای رسمی و غیر رسمی) نزاع و درگیری دوستانه یا خصمانه درنگرفته باشد. ازهم پاشیدگی بسیاری از نهضتها، رژیمها و حکومتها ریشه در همین نزاعها و درگیریهای برخاسته از افزونطلبی قدرتمندان دارد.
امیرالمؤمنین مجموعۀ سفارشها و دستورهای اخلاقی خود به مالک اشتر را با توصیۀ به تقوا و پیروی از اوامر و نواهی الهی آغاز میکند. باید در این عهدنامه، همه چیز را از منظر سیاسی و حکومتی نظاره کرد. معلوم است که این نوشته، اندرزنامهای نیست که کسی برای دوستش نوشته باشد؛ بلکه بخشنامهای است از جانب حاکم خطاب به والی که دربر دارندۀ نکات لازم الرّعایه از سوی او برای صیانت از قدرت منطقهای و حاکمیّت مرکزی است. باید توصیهها و سفارشات اخلاقی این نامه را از باب اخلاق قدرت و زمامداری دانست که ارائۀ یک حکومت آرمانی و ماندگار بسته به رعایت آن است، نه مجرّد اخلاق فردی غیرمرتبط به حیث ولایت والی. حال این تقوا _ که اوّلین توصیۀ اخلاقی امیرمؤمنان(ع) است _ را چگونه بفهمیم؟
«تقوای فردی» متشکـّل از دو جزء است عمل به تکالیف و انجام واجبات، پرهیز از نواهی و ترک محرّمات. این پرهیز و ترک، در حقیقت به معنای التزام فرد دیندار به حدود و مرزهایی است که از جانب شارع و قانونگذار شریعت برای اعمال اختیاری او معیّن شده است. امیرالمؤمنین(ع) محرّمات و معاصی را «قـُرُقگاه خداوند» مینامد که نباید به آن نزدیک شد؛ چرا که نزدیک شدن به آن موجب مرزشکنی و وقوع در آن میشود (صدوق، ۱۴۱ ج۴، (ع)۵).
بر اساس همین تعریف و به همین سیاق میتوان «تقوای سیاسی» را تعریف کرده و آن را متشکـّل از دو جزء دانست عمل به وظایف مقرّره، پرهیز از اعمال خارج از حدود اختیارات (التزام به اختیارات قانونی).
این التزام به اختیارات قانونی، آنگاه فضیلت شمرده میشود که شخص بتواند فراقانونی عمل کند و چنین نکند! وگرنه برای کسی که اساساً توان اقداماتی بیش از اختیارات را ندارد یا چون میداند اگر پایش را از محدودۀ قانون فراتر گذاشت با پیگیریها و عقوبتهای مسئولان بالاتر از خود مواجه خواهد شد جرأت آن را ندارد، التزام به حدود قانونی اختیارات هیچگونه فضیلتی شمرده نشده و نمیتوان چنین فردی را دارای تقوای سیاسی دانست. از اینرو امر به رعایت تقوای سیاسی خطاب به چنین کسی لغو و عبث است. این امر دقیقاً مشابه همان است که فرد محبوس در یک خانه، جبراً نه مرتکب سرقت، جنایت، غیبت و دروغ میشود و نه به کسی ظلمی میکند. چنین فردی را نمیتوان دارای تقوای فردی به شمار آورد و امر به رعایت تقوی خطاب به او لغو و عبث خواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد، این امر به رعایت تقوای سیاسی، زمامدار و والی مقتدر را _ که قدرت بر قانونشکنی و اقدام فراقانونی دارد _ مخاطب خود قرار داده و او را به رعایت حدود قانونی فرامیخواند. با رعایت این مسئله است که باب همهگونه انحصارطلبی و ایجاد سدّ بر روی راههای قانونی قدرتیابی رقیبان بسته خواهد شد. قدرت بر قانونشکنی، گاه زاییدۀ شخصیّت حقیقی فرد است و گاه مولود جایگاه حقوقی او. به دیگر سخن، گاهی از اوقات فردی از چنان شخصیّت تأثیرگذاری برخوردار است که به او امکان هرگونه عمل فراقانونی را میدهد و کسی را یارای ایستادگی در برابر او نیست و در برخی از اوقات جایگاه حقوقی او این امکان را به او میدهد که قوانین را زیر پا نهد و کسی توان مقابله و بازداشتن از اقدامات غیرقانونی او را در خود نمیبیند. این دو دسته از افراد جامعه هستند که چنانچه قانون شکنی کنند، راه فلاح و صلاح جامعه را _ که در محترم شمردن قوانین از سوی تمامی شهروندان است _ منحرف کرده و به بیراهه میکشانند و اگر تقوای سیاسی را معمول داشته و از انحصارطلبیها و اقدامات غیرقانونی پرهیز کنند، جامعه روی فلاح و صلاح را خواهد دید.
با دقـّت در عبارات عهدنامۀ حضرت امیر به مالک، اهمیّت این نکتۀ اخلاق فردی مدیر جامعه آشکار میشود. آن حضرت گویا برای اهتمام به تقوای سیاسی تأکید بیشتری را لازم میداند و اکتفا به مطالب پیش گفته را ناصواب میشمارد. به همین علـّت است که پس از چند سطر مجدّداً به این مسئله رجوع کرده و میفرماید
فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَت؛ (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ۴۲)
و هواى خویش را در اختیار گیر و بر نفس خود بخیل باش و زمام آن را در آنچه برایت روا نیست رها مگردان که بخل ورزیدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد، یا ناخوش مىانگارد.
در این فقره نیز «در اختیار گرفتن هواهای نفسانی» و «رها نکردن تمایلات نفسانی در حوزهای که برای او روا نیست» را باید بنابر تناسب حکم و موضوع درک کرد. با توجّه به آنچه گفته شد دستور اخلاقی امام المتقین(ع) در این فقره نیز همانا رعایت تقوای سیاسی و التزام به اختیارات قانونی و عدم افزونطلبی و زیادهخواهی و انحصارجویی است.
ب) محاسن اخلاقی مدیر جامعه
محاسن اخلاقی بسیاری برای مدیران جامعه در کلام الهی و سخنان معصومین قابل احصا و ذکر است که به مقتضای مجال مقال، به ذکر و شرح پارهای از اهمّ آنها اکتفا میشود.
یکم. فروتنی، تواضع و ولیّنعمت دانستن شهروندان
قرآن کریم، به پیامبر اعظم(ص) در قامت مدیر جامعه، درباره شیوه تعامل با شهروندان دستور میدهد
وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ؛ (شعراء ۲۱۵)
و براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کردهاند، بال خود را فرو گستر.
تواضع و فروتنی مدیر جامعه در برابر شهروندان، امری است که موجب علاقه قلبی افراد جامعه نسبت به مدیر و همچنین اساس حکومت میشود. البتـّه این از جمله مسائلی است که مورد توجّه زمامداران امروزین جوامع مختلف قرار گرفته و در آثار فلاسفۀ سیاسی دنیا نمود پیدا کرده است. اما آنچه میتواند فارق میان انواع فروتنیهای حاکمان محسوب شود، همانا پذیرش این تواضع از سوی مردم تحت حاکمیّت است. چه بسیارند زمامدارانی که بارها و بارها اظهار فروتنی و تواضع در برابر مردم جامعه کرده و با کلماتی آکنده از محبّت با آنان سخن میگویند، اما این اظهار تواضع آنان نهتنها در دل رعایا نمینشیند، بلکه آنها این مسئله را به عنوان شیوه و روشی برای تحمیق خود تلقـّی میکنند و چهبسا که تواضع و فروتنی حاکم در دل رعایا جایگیر میشود، اگرچه حتـّی کمتر آن را به زبان آورد. این تفاوت در قضاوت مردم جامعه گتره و گزاف نیست، بلکه ریشه در نگرش حاکم به رعایای خویش دارد که به نحو ناخودآگاه در مقبول افتادن یا نیفتادن اظهار فروتنی او توسّط رعایا تأثیر میگذارد. زمامداری که معتقد است «آدمیان آفریدگانی هستند ناسپاس و زبانباز و فریبکار و ترسو و سودجو، و تا زمانی سرسپردۀ شمایند که سودی از شما به ایشان برسد» (ماکیاولی، ۱ ۸)، طبیعی است که این اعتقاد در تمامی گفتار و کردار او نمودی نهفته پیدا کند و هیچگاه نتواند قلوب مردم را با خود همراه نماید؛ به خلاف آن کس که «همۀ مردم را بهتر از خود میشمارد و خود را از تمامی انسانها فروتر میبیند» (کلینی، ۱۵ ج۱، ۱(ع)) که فروتنی چنین حاکمی ریشه در باوری قلبی داشته و طبعاً در دل رعایا قرار میگیرد و چه مایه تفاوت است میان تأثیر کردار و گفتار آنکه معتقد است «مردم، دلسپردگان احسان و محبّتاند» (همو ۵۰)، با آنکه مردم را افرادی سراسر زبانباز، فریبکار و سودجو میشمارد. این باور، اگرچه هیچگاه بر زبان آورده نشود، آنسان کلام و عمل صاحب خود را رنگ آمیزی میکند که دلهای مردم آن را درمییابد و اینچنین است که قرآن کریم ریشۀ محبوبیّت اجتماعی انسانها را در باورهای آنان و عمل به آن باورها نشانی میدهد.
دستوری که خدای سبحان در آیۀ مورد بحث ما به پیامبر اکرم(ص) میدهد آن است که در برابر رعایای تحت حاکمیّت خویش «خفض جَناح» نماید. این تعبیر، کنایه زیبایى از تواضع و محبت و ملاطفت است؛ همانگونه که پرندگان به هنگامىکه مىخواهند نسبت به جوجههاى خود اظهار محبت کنند، آنها را زیر بال و پر خود مىگیرند و هیجانانگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مىسازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مىکنند و از پراکندگى نگه مىدارند! در حقیقت این تعبیر کنایى فشرده کوتاه، مطالب فراوانى را در خود نهفته دارد (مکارم شیرازی، ۱(ع)۴ ج۱۱، ۱۲).
امر به خفض جَناح تنها در دو مورد در قرآن کریم آمده است؛ یکبار این فرمان خطاب به فرزند نسبت به پدر و مادر صادر شده است و بار دیگر خطاب به مدیر جامعه نسبت به شهروندان و پیروان او. تشابه کاربرد این دستور در این دو مورد بیانگر تشابه نسبت زمامدار به رعایا، با نسبت فرزند به والدین است؛ همچنان که فرزند، وامدار والدین بوده و آنان را ولیّنعمت خویش میداند، والی و حاکم نیز وامدار رعایای خویش است و باید به ولیّنعمت بودن آنان اعتراف قلبی داشته باشد. اگر چنین شد و رهبر جامعه اینچنین اقراری را در دل و جان خویش داشت، دیگر تمامی کردار و گفتار او، نحوۀ امر و نهی او با مردم، شیوۀ مخاطبه و گفتوگوی او و… همانند کردار و گفتار، امر و نهی و گفتوگوی فرزندی دلسوز با والدین خویش شده، رنگ و بوی محبّت و عاطفه مییابد و برای به دل نشستن نیاز به هیچ ضمیمهای ندارد. در چنین وضعیّتی است که حاکم تلاش خواهد کرد به بهترین وجه در خدمتگذاری برای رعایا روزگار بگذراند و کمترین منـّتی را برای این خدمتگذاری بر ایشان ابراز نکند.
آنچه در سرتاسر نامه ارجمند امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر و در حقیقت خطاب به تمامی والیان دینمدار، بسیار به چشم میخورد، توصیههای آن حضرت نسبت به رعایت هر آنچه خیر و صلاح، رفاه و راحتی و عزّت و حرمت رعایا به آن بستگی دارد است. در نگاهی گذرا به این منشور حاکمیّت اسلامی، حقوق مردم، جلب رضایت مردم، رعایت عدالت و عدم تبعیض در میان مردم و… بیش از همه جلوهگر است. امیرالمؤمنین(ع) در توصیهای مهم و ریشهای به مدیر جامعه میفرماید
أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُم؛ (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ۴۲)
مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق آنان را شعار دل خود ساز و همچون حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى.
این نکتۀ اخلاقی ناظر به جایگاه مردم در دید و عمل حاکم اسلامی در کلام حضرت امیر(ع) همانا محبّت و مهربانی، شفقت و دلسوزی و تواضع و فروتنی در برخورد با رعایاست. تعبیر آن حضرت در اینباره بسیار قابل تأمّل است. ایشان نمیفرماید به مردم محبّت کن یا با آنان از سر مهر برخورد نما؛ بلکه میگوید باید قلب تو مالامال از مهر و محبّت مردم باشد. ناگفته پیداست قلوب مردم به نیکویی، صداقت یا بیصداقتی مخاطب را درمییابد. اینکه میبینیم مهرورزی و اظهار محبّت بسیاری از افراد بر دل مخاطبان نمینشیند و آنان را دلگرم نمیسازد، ریشه در «مهرورزی و اظهار محبّت بیریشه» دارد. چهبسیار انسانها که تندی و پرخاش آنان در دل مخاطب مینشیند؛ زیرا برخاسته از «محبّت ریشهدار» است. پرخاش مادر برای فرزند، خوشتر از لبخند نامادری است. آنچه امیرالمؤمنین(ع) از مدیر جامعۀ دینی میخواهد، همانا «محبّت و مهرورزی ریشهدار» است که حتـّی تندیها و پرخاشهای بجا و مناسب را نیز برای مردم خوشایند و پذیرفتنی میکند.
دوم. عدم برتری طلبی و برتربینی خود نسبت به فرودستان
از آفات قدرت آن است که شخص قدرتمند نسبت به سایر مردم به چشم افراد دونپایهای مینگرد که باید در همۀ امور از او کسب اجازه کنند و در همه چیز مطیع خواستههای به حقّ یا ناحقّ او باشند. تقریباً در تمامی جوامع اینچنین است که پس از رسیدن به مقام و جایگاه حکومتی، همان کسی که تا دیروز خود را فروتر از کثیری از مردم عادی میدید، از فردا _ بلکه گاه از همین امروز _ خود را فراتر از همۀ مردم عادی دانسته، در آنان به چشم حقارت و کوچکی مینگرد. مصیبتبارتر آنکه در بسیاری مواقع، خود شخص قدرتمند متوجّه این تغییر حالت روحی خود نمیشود؛ او حقیقتاً پذیرش حکومت و قدرت از سوی خود را موهبتی الهی برای مردم میپندارد و بابت تصدّی مقام و موقعیّت حکومتی بر آنان منـّت میگذارد.
از آثار این خودبرتربینی آن است که ارباب قدرت در استفادۀ بیشتر از امکانات مشترک جامعه، خود را برحقّ میشمارند و بدون کمترین دغدغه و نگرانی روحی بر بیتالمال و منابع طبیعی چنگاندازی کرده، خود و دوستان و مرتبطان با ایشان به بهرهبرداری غیرقانونی از آنها میپردازند. مهم آن است که در اینچنین استفاده و بهرهبرداری نیز هیچگونه احساس زیادهطلبی و افزونخواهی نسبت به حقّ واقعی خویش نمیکنند، بلکه باور دارند که اینگونه رفتار کردن مطابق حقّ و عدل است.
با توجه به این آفت همهگیر است که امیرالمؤمنین(ع) در ادامه کلام و در دومین نکتۀ مرتبط با حقوق شهروندان و جایگاه مردم در منظر زمامدار، به مالک اشتر و تمامی مدیران مطلوب جامعه میفرماید
فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق؛ (همو ۴۲(ع))
رعیّت دو دستهاند دستهاى برادر دینى تو و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند هستند.
علیبنابیطالب(ع) در این سخن نورانی خویش، تذکر میدهد که نباید والی و زمامدار هیچگاه خود را نسبت به هیچیک از رعایا برتر بداند؛ اگر آن رعیّت مسلمان است که از باب إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ (حجرات ۱۰) برادر حاکم به شمار میآید و اگر غیرمسلمان است از باب انسان بودن با حاکم «همنوع» است. بنابراین حاکم با همۀ رعایا دارای حقوق اجتماعی یکسان بوده و نباید هیچگونه برتربینی و برتریطلبی روا بدارد.
سوم. همنشینی با مردم، دوری نکردن از دیگران، و همواره در دسترس نیازمندان بودن«حاجب» داشتن و از ورای پردههای رسانههای گروهی با مردم جامعه سخن گفتن، از شیوههایی است که توسّط قدرتمندان جوامع مختلف به کار گرفته میشود تا بر ابّهت و عظمت صاحب قدرت افزوده گردد. بسیاری از مواقع والی و زمامدار راضی میشود که اوقات خود را به بطالت بگذراند، اما زمانی را برای مراجعه به خود در اختیار حاجتمندان قرار ندهد. هدف این زمامداران آن است که تصوّر «فوق دسترس بودن» آنان دستخوش تردید مردم عادی نشود تا همچنان در قوّۀ خیال آنان باقی بمانند و تا افراد جامعه ایشان را «فردی چون خود» به شمار نیاورند.
از رسوم نهادینه شده و همهگیر _ عمدتاً در فرهنگهای شرقی که با نظامهای سلطنتی خو گرفتهاند _ آن است که شخص عادی خود را همارزش با فرد صاحب قدرت نمیبیند. از مظاهر این فرهنگ نیز آن است که مراجعه کنندگان به ارباب قدرت، در نامهنگاریها از ضمایر غایب استفاده میکنند! اینگونه نامهنگاری معلول آن است که شخص متقاضی خود را همشأن مخاطب ندانسته و به طور مستقیم، خویش را مخطاب او قرار نمیدهد. حتـّی دیدنِ از راه دورِ مقامات و مدیران جامعه برای اهالی یک کشور آنچنان دور از انتظار است که در تاریخ ثبت شده و رعایا آن را با شوق و شعف برای دیگران حکایت میکنند. بیت زیر، مصداقی از همین دسترسی نداشتن مردم عادی به صاحبان قدرت است
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
(اعتصامی، ۱ (ع)۹)
اما در اخلاق رسول اکرم(ص) «در دسترس مردم عادی قرار داشتن» یک اصل است. مراجعانی که به مدینه النبی قدم میگذاشتند، میدانستند که در چه زمان و مکانی میتوانند رهبر امّت اسلام را ملاقات کرده، خواستهها و تقاضاهای خود را مستقیماً با خود آن حضرت در میان گذارند. قبایل مختلف همچون قبیله بنىسعد بن بکر که مردى را به نام ضمـام بن ثعلبه به عنوان نمایندگى به نزد رسول خدا(ص) فرستادند (ابنهشام، بیتا ج۴، ۲۲۰) و نمـایندگان بنیحنیـفه که مسیـلمه کذاب نیز در میـان آنـان بود (ابنسعد، ۱۴۱۰ ج۱، ۲۴۰) بدون هیچ هماهنگی و اطلاع قبلی و حتـّی بدون آنکه چهرۀ پیامبر را بشناسند، به حضور ایشان رسیده و به گفتوگو میپرداختند. رعایا نیز به آسانی و بدون هیچگونه نگرانی و دغدغه، عرض حال به محضر ایشان برده و خصوصیترین مشکلات خویش را با آن حضرت به مشورت مینشستند. عدیّ بن حاتم از ماجرایی سخن میگوید که در اوّلین برخورد خود با رسول الله(ص) شاهد آن بوده است
رسول خدا(ص) مرا که شناخت از جا برخاست و مرا به سوى خانه خود برد و همچنان که در راه میرفتیم پیرزنى سر راه او آمد و او را نگهداشت. به خدا سوگند آن حضرت را دیدم که زمانى دراز در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیرزن با او صحبت کرد. (ابنهشام، بیتا ج۲، ۵۸۰)
به طور طبیعی تراکم کارها، کثرت جلسات تصمیمگیریهای کشوری و… سبب میشود مدیران فرصت کافی برای همنشینی و برخورد مستقیم با مردم عادی را نداشته باشند و هرچه سطح مدیریّت مدیران بالاتر باشد، این دوری قهری بیشتر میشود. البتـه چنانچه مردم احساس کنند این فاصله و عدم دسترسی به مقامات امری ناخواسته بوده و برخاسته از نخوت، غرور، بیاعتنایی و خودبرتربینی آنان نیست، در اعتماد و علاقهشان به مقامات کشور رخنه ایجاد نمیشود؛ اما اگر چنین احساسی را نداشته و قرائنی بر خلاف آن بیابند، اساس اعتماد متقابل میان رهبران و رعایا متزلزل میشود. فاجعه و خطر اصلی این نیست؛ بلکه تهدید مهمّی که این جدایی حاکم و محکوم برای بنیان حاکمیّت در پی دارد، بسیار اساسیتر است.
آنچه امیرالمؤمنین در بخشی از عهدنامه مالک به آن اشاره میکند، از نگرانکنندهترین آفاتی است که میتواند اساس دولت را بر باد دهد و آن، بیاطلاعی حاکم از وضع جامعه است. حضرت امیر(ع) میفرماید
لَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاهِ عَنِ الرَّعِیَّهِ شُعْبَهٌ مِنَ الضِّیقِ وَ قِلَّهُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ؛ (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ۴۴۱)
هیچگاه خود را در زمانى طولانى از رعیت پنهان مدار؛ چرا که دور بودن زمامداران از چشم رعایا خود موجب نوعى محدودیت و بىاطلاعى نسبت به امور مملکت است.
حاکمی که نداند در اذهان افراد اجتماع چه میگذرد، چه نیازهایی دارند و از چه اموری گلهمندند، کدام محرومیّتهای فردی و اجتماعی برایشان دارای توجیه است و درباره کدامیک از آنها خود را مظلوم مییابند، گردن نهادن به کدام فشار خارجی برای آنها پذیرفته شده است و در برابر کدامیک معتقد به ایستادگی هستند و… هیچ اطمینانی نسبت به استقرار و دوام حکومت خود نخواهد داشت. زمامداری که اینچنین حکومت کند، نمیتواند در تصمیمات حکومتی و سیاستهای کشوری واقعبین باشد و مردمش را با خود همراه کند و دیری نخواهد پایید که چنین دولتی از درون فروخواهد شکست و چنین قدرتی مضمحلّ خواهد شد. بنابر فرمایش امیر مؤمنان(ع) این چهره پنهان داشتن زمامداران، آگاهى آنان را از مسائل نهانى قطع میکند. در نتیجه، بزرگ در نزد آنان کوچک، و کوچک بزرگ میگردد؛ کار نیک زشت، و کار بد نیکو، و حق با باطل آمیخته مىشود؛ زیرا زمامدار به هر حال بشر است و امورى که از او پنهان است را نمىداند. از طرفى حق همیشه علامت مشخصى ندارد تا بتوان راست را از دروغ تشخیص داد (همو).
برای به دست آوردن اطلاعات، دو راه متصوّر است
نخستین راه این است که حاکم با بسیج نیروهای مخفی و آشکار و از طریق کانالهای مختلف، در جریان رخدادها و مسائل مملکتی قرار گیرد؛
دومین راه این است که حاکم گهگاه به طور مستقیم با مردم رابطه داشته باشد و به وسیله خود مردم، از رخدادها و جریانها آگاهی یابد.
از دیدگاه امام علی(ع) بهترین راه، راه ارتباط مستقیم با مردم است (فاضل لنکرانی، ۱ ۱۸-۱۸۴).
البته راه سومی نیز که برای اطلاع یافتن زمامداران و مسئولان جامعه از آنچه در بطن اجتماع میگذرد قابل اختیار است، آن است که حکومت برای ابراز مشکلات، توقـّعات، نیازها، آرمانها و … از سوی اقشار مختلف مردم توسط مطبوعات و سایر رسانههای ارتباط جمعی بستری را فراهم آورد.
جامع راه دوم و سوم، ابراز مسائل از سوی مردم جامعه است و احساس امنیّت و آزادی در گفتار، در ثمربخش بودن این دو راه نقش اصلی را ایفا میکند. باید رعایا بدانند و اطمینان بیابند که اظهار انتقادات، انتظارات، ایدهها و آرزوهای آنان موجب ایجاد مشکلات معیشتی جدیدی برایشان نمیشود. آنان باید خود را نسبت به برخوردهای انتقامی اطرافیان ارباب قدرت در امان یابند. امیر مؤمنان(ع) به صورتی بسیار زیبا و گویا بر رمز ثمربخش بودن مجالست والی با رعایا اشاره کرده و میفرماید
وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ أَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ؛ (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ۴۹)
و قسمتى از وقت خود را به نیازمندان و دادخواهان اختصاص بده، و در آن هنگام، خویشتن را براى رسیدگى به حاجاتشان آماده ساز و در مجلس عمومى بنشین، و براى خشنودى خداوندى که تو را آفریده است با آنها فروتنى کن. در آن روز سپاهیان و یاران و نگهبانان و پاسبانان خود را از ایشان بازدار تا این که سخنران آنان بىلکنت و گرفتگى زبان و بدون ترس و نگرانى با تو سخن گوید.
امیرالمؤمنین(ع) برای تأکید بیشتر بر ایجاد فضای ایمن برای تظلـّم و دادخواهی و اعتراضات رعایا، به فرمایشی از پیامبر اکرم(ص) استناد کرده و میفرماید
فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(ص) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ؛ (همو)
من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم که مىفرمود ملّتى که در آن حقّ ضعیف را به آسانى و بدون ترس و نگرانى و بىلکنت زبان از قوى نستانند هرگز پاک و پیراسته نمىشود.
سبک زندگی مدیریّتی _ حکومتی مدیران زمینهساز
درباره «چگونه مدیریت و حکومت کردن» _ که از جمله مهمترین فارقها میان نظام مدیریّتی و حکومتی اسلامی با سایر نظامهاست _ نکات بدیع و درخوری در قرآن و سنت وجود دارد. از آنجا که مدیر زمینهساز باید جامعه را آماده برپایی حکومت عدل موعود کند، باید خود روشی را در مدیریت و حکومت در پیش گیرد که بر الگوی قرآنی و سیره پیشوایان معصوم منطبق بوده، جلوهای از حکومت جهانی مهدوی را به منصه ظهور رساند تا جهانیان با دیدن آن شیوه مرضیّه حکمرانی، به شوق آمده و خود را برای حاکم معصوم نهایی آماده سازند. در حقیقت مدیر زمینهساز باید آنچنان حکمرانی و مدیریّت کند که از ناظران منطقهای و بینالمللی دلبری کرده، شعله انتظار را در دل همگان برای چنان حکومتی _ که نمونۀ اعلای این حکومت باشد _ شعلهور نماید.
استنباط و ارائه همۀ این روشهای مطلوب مدیریّتی، در این نوشتار نمیگنجد؛ از اینرو به بیان برخی از مهمترین موارد بسنده کرده، تفصیل آن را به مجالی دیگر وامینهیم.
الف) شایستهسالاری
در قرآن کریم، سخن از امانتی به میان آمده که امر به اداس آن موعظهای نیکو شمرده شده است. خدای سبحان میفرماید
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً؛ (نساء ۵۸)
خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داورى مىکنید، به عدالت داورى کنید. در حقیقت، نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مىدهد. خدا شنواى بیناست.
در صدر آیه، از ادای امانت و امر خداوند نسبت به ردّ امانات به صاحبان آن سخن گفته شده است و ظاهر آیه آن است که مخطاب این امر، همۀ مردم مسلمان هستند. ظاهراً این امر با بحث ما در مسئلۀ حکومت و قدرت و همچنین سبک زندگی مدیریتی مدیران زمینهساز تناسب مستقیمی ندارد؛ اما با دقـّت در ذیل آیه، به روشنی درمییابیم که خطاب در این آیه به حکام است (بحرانی، ۱۴۱۵ ج۲، ۱۰۱). اینچنین است که باید آیه را به گونهای دیگر دید و امانت را به نحو دقیقتری معنا کرد. تقریباً تمامی مفسّران در بیان صدر آیه متذکـّر شدهاند که منظور از امانات، تنها امانتهاى مالى نیست (طباطبایی، ۱۴۱(ع) ج۴، (ع)۸)، بلکه امانت، معنایى وسیع دارد و هر گونه سرمایه مادى و معنوى را شامل مىشود (مکارم شیرازی، ۱(ع)۴ ج، ۴۰).
فخر رازی، امانت را عبارت از مطلق حقـّی که دیگری بر ذمّۀ تو دارد و آن را باید ادا نمایی میداند (رازى، ۱۴۲۰ ج۴، ۱۱۰).
از آنجا که مخاطب این آیه مدیران، حاکمان و اصحاب قدرت در جامعه هستند و خداوند امر به ردّ امانت را به عنوان موعظهای نیکو به شمار آورده است، باید در معنای ویژهای از امانت که در این آیه اراده شده است، تأمّل کرد. باید دید آن، چه امانتی است که در اختیار زمامداران بوده و خدای سُبحان امر به ردّ آن به اهلش مینماید؟
میتوان ادّعا کرد که مراد از امانات در این آیه اساساً امانات مالی نیست؛ زیرا ردّ چنین اماناتی به حاکمان اختصاص نداشته و ذکر آن در عِداد مواعظ نیکو به زمامداران بلاوجه به نظر میرسد؛ بلکه مطابق کلام امیرالمؤمنین(ع) در نامه به اشعث بن قیس _ والی آذربایجان _ مراد از امانتی که در دست حکـّام است، مسئولیّت اجتماعی آنان و کاری است که بر عهدهشان است (شریف رضی، ۱۴۰(ع) ). به این ترتیب إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها در حقیقت فرمانی است به همه مسئولان، مقامات حکومتی و مدیران در حکومت اسلامی مبنی بر اینکه اگر فردی را شایستهتر و دارای اهلیّت بیشتر از خود برای تصدّی مسئولیّت و مقامی که برعهده دارند یافتند، باید آن مسئولیّت و مقام را به او واگذارند. هر کس که در دستگاه حکومتی دارای جایگاه و موقعیّتی است باید همواره دغدغۀ این را داشته باشد که چنانچه در زیرمجموعۀ مدیریّتی او، یا خارج از آن، فرد صالحتری برای به دست گرفتن آن مسئولیّت وجود دارد او را شناسایی کرده و استعداد مدیریّتیاش را پرورش دهد، تجارب کاری خود را در اختیار او بگذارد و برای واگذاری موقعیّت خود به او با مقامات بالاتر وارد صحبت و مذاکره شود.
این مسئله آنچنان اهمیّت دارد که پیامبر اکرم(ص) برگزیدن فردی را برای مسئولیّتی، در حالی که شایستهتر از او در میان قوم وجود داشته باشد، خیانت به خداوند مینامد. آن حضرت قبول مسئولیّت و مقام از سوی چنین کسی را مایۀ تباهی ابدی امور جامعه به شمار آورده و چنین فردی را کافر میداند.
در پرتو همین کلام نورانی رسول اکرم(ص) است که تناسب میان فقرات آیۀ مبارکۀ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ (انفال ۲(ع)) آشکارتر میشود. بر اساس این آیۀ کریمه، خیانت به خدا و رسولش با خیانت در امانت ملازمه دارد. به گواهی روایت پیشین نیز امانتی که خیانت در آن مستلزم خیانت به خدا و رسول اوست، امانت مقام و موقعیّت اجتماعی است. به این ترتیب، ایـن آیه را _ که از خیانت در امانت نهی میکند _ میتوان به معنـای نهی از باقی مـاندن در قدرت و مدیریّت در جایی که فرد اصلح و شایستهتر برای به دست گرفتن زمام امور وجود دارد دانست که مستلزم حرمت چنین بقایی است .
ب) تصمیمگیری بر پایه مشورت
قرآن کریم میفرماید
فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ؛ (آلعمران ۱۵۹)
پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن. و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن؛ زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.
سبب نزول این آیات، جنگ اُحُد است و تصمیمی که پیامبر اکرم(ص) پس از مشورت با مسلمانان و پذیرش رأی اکثریّت اتخاذ کرد و بر عمل به این تصمیم پافشاری نمود. عواقب سخت و ناگوارى که شوراى احد پیش آورد، ضربهاى که بر مسلمانان وارد شد، بزرگانى که از دست دادند، شکاف و تفرقه فکرى و جنگى که در اجتماع آنان پدید آمد و نزدیک بود متلاشى شوند، همه از آثار شورا بود که مدینه را بىپناه گذاردند و بر خلاف نظر آن حضرت به سوى دشمن پیش راندند (طالقانی، ۱۲ ج۵، ۹۵). پس از شکستی که مسلمانان در جنگ احد متحمّل شدند و آسیب سختی که بر دولت نوپای اسلامی وارد شد، نوعی سرخوردگی و خمودی در اهل مدینه بهوجود آمده بود و در دل، پیامبر(ص) را سرزنش میکردند که اساساً چرا در امر جنگ با اصحاب مشورت کرده و تسلیم رأی آنان شده است؟ بهویژه اینکه چرا بر سر تصمیم اوّلیّه پافشاری کرده است؟ این مسئله سبب شد عدّهای از مسلمانان به تخطئۀ رسول خدا(ص) بپردازند و شیوۀ عمل ایشان در مسـائل اجتماعی و از جمله جنگ احُـد را نـادرست بدانند. از همینروست کـه در آیه شریفه التفاتى به کار رفته است؛ چون در آیات پیشین خطاب، متوجه عموم مسلمین بود و در این آیه، متوجه شخص رسول خدا(ص) شده و خطاب در حقیقت باز به عموم مسلمین است. باید دید چرا خطاب را به شخص رسول خدا(ص) برگردانید؟ این آیات آمیخته با لحنى از عتاب و سرزنش است؛ به دلیل اینکه مىبینیم خداى تعالى هر جا که مناسبت داشته از مردم به دلیل نافرمانیهایشان اعراض کرده است و یکى از آن موارد، همین آیه مورد بحث است که متعرض یکى از حالات آنان است؛ حالتى که به نوعى با اعتراضشان به رسول خدا(ص) ارتباط دارد (طباطبایی، ۱۴۱(ع) ج۴، ۵).
آیات مورد بحث، با تأیید سیرۀ مدیریّتی _ حکومتی پیامبر(ص) بر دو اصل «مشورت پیش از تصمیمگیری» و «استواری پس از گرفتن تصمیم» تأکید میورزد. زمامدار دولت اسلامی باید در تصمیمگیریها و جعل قوانین اجتماعی _ سیاسی بر اساس مشورت با رعایا مشی کند. او نباید در تشخیص امور، تصمیمسازی و تصمیمگیری خویشتن را بینیاز از دیگران دانسته و دچار خودمحوری گردد؛ اما پس از تصمیم گرفتن و تصویب قانون، دیگر نباید اجازۀ قانونشکنی را به کسی بدهد، بلکه باید با قاطعیّت و صلابت نسبت به عملی کردن تصمیم و ضابطۀ مصوّب پافشاری نموده و از اعتراضات معترضان نهراسد.
از یکایک فقرات این آیۀ کریمه میتوان استفاده کرده و سبک زندگی مدیریّتی _ حکومتی مدیران جامعه زمینهساز را در سیرۀ حکومتی مقبول استنباط نمود؛ زیرا سبب نزول آیه دقیقاً ناظر به مسئلهای اجتماعی است که در پی یک تصمیم حکومتی (مشورت در امور جنگی و پافشاری بر اجرای آن) بروز نموده است.
ج) سعۀ صدر در برابر مخالفتها و اعتراضات اجتماعی مسالمتآمیز
در آیۀ کریمه به عنوان رحمتی از جانب خداوند از نرمخویی و مدارای پیامبر اکرم(ص) سخن به میان آمده است. این نرمخویی نشاندهندۀ سعۀ صدر و قدرت تحمّل فراوانی است که آن حضرت در برابر اعتراضات و مخالفتهای زبانی افراد جامعۀ تحت حاکمیّت خویش از خود بروز میداد و در آیه، از آن به عنوان رمز بقای همبستگی ملـّی و ماندگاری دولت آن حضرت نام برده شده است. توجّه به سبب نزول آیه و دقـّت در شرایط روحی سنگینی که بر جان رسولالله(ص) سیطره افکنده بود (تلخی شکست سخت جنگ احُد و شهادت مظلومانه و فجیع حمزۀ سیّدالشهدا و …) عظمت این سعۀ صدر را آشکارتر میکند. مدیر جامعه اسلامی وظیفه دارد برای ابقای حاکمیّت اسلامی، از چنین تحمّل فراوانی برخوردار بوده و از پیامبر اعظم(ص) درس نرمخویی بگیرد و در بالابردن آستانۀ تحمّل خود در برابر اعتراضات اجتماعی و تظاهرات مسالمتآمیز بکوشد. مسلّم است که قاطعیّت و اقتدار زمامدار آنگاه بروز میکند که این مخالفتها جنبۀ عملی پیدا کرده و صورت قانونشکنی به خود گیرد و در این حالت است که دیگر جای هیچگونه اغماض و تخفیفی وجود ندارد؛ اما تا زمانی که اعتراض معترضان به مقابلۀ رو در رو و عملی با حکومت منجر نشده است، باید آزادی تظاهر به مخالفت را به آنان داد تا آنچه در دل دارند با مسالمت ابراز کنند. این آزادی اعتراض علنی موجب میشود گلایهها و مخالفتهای شهروندان شکل مبارزه با اساس حکومت را به خود نگیرد، بلکه در همان حدّ موضعی و مقطعی باقی بماند.
د) عدم اخلال در وحدت و انسجام ملّی با گفتار یا رفتار
فقرۀ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ به دو صفت از صفات عدمی رسول گرامی اسلام(ص) اشاره میکند و نبودن آن دو را در وجود رهبر امّت اسلام به عنوان سرّ تداوم وحدت و انسجام جامعۀ تحت حاکمیّت ایشان میشناساند. به بیان آیۀ کریمه، راز استقرار دولت رسولالله(ص) آن است که ایشان «فظّ» نبود، همانسان که «غلیظ القلب» نیز نبود.
«فظ» در لغت به معناى کسى است که سخنانش تند و خشن است و «غلیظ القلب» به کسى میگویند که سنگدل باشد و انعطاف و محبتى نشان ندهد. بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو به معناى خشونت است، اما یکى غالباً درباره خشونت در سخن و دیگرى درباره خشونت در عمل به کار مىرود (مکارم شیرازی، ۱(ع)۴ ج، ۱۴۱).
به دیگر سخن، مدیر جامعه باید در هر موضعگیری و اعلام رأی به نحو کاملاً سنجیده و با رعایت تمامی جوانب امر سخن بگوید؛ همانسان که باید در هر مقام مناسب با مصلحت و حکیمانه عمل کند. او اجازه ندارد همۀ آنچه به ذهنش متبادر میشود فیالبداهه بر زبان براند و از سر خشم یا شادی سخنی ناروا گفته یا عملی ناصواب از خود بروز دهد. گاه یک گفتار ناسنجیده یا یک رفتار ناپخته تا دیرزمانی جامعه را دچار تشتـّت و نابسامانی نموده، هزینۀ فراوانی برای بازگرداندن وضعیّت سابق بر حاکمیّت تحمیل میکند. هر کلامی که از دهان زمامدار خارج میشود، هر موضعگیری که درباره مسائل سیاست خارجی و داخلی ابراز میکند و هر نامه و پیامی که برای مردم خود یا سران کشورهای دیگر ارسال میدارد، چنانچه از پیش مورد دقـّت و مطالعۀ صاحبنظران قرار نگرفته باشد میتواند نظام و مردم را دچار مشکلات داخلی و خارجی کند.
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
وَز سخنها عالَمی را سوختند
عالَمی را یک سخن ویران کنــد
روبَـــهان مُرده را شیــران کند
(مولوی،۱ ج۱، ۹۸)
هـ) گذشت از خطاهای دیگران
گذشت از سجایای اخلاق فردی بوده و در آیات و روایات فراوانی بر آن تأکید شده است؛ گاه به صورت دعا و درخواستی از درگاه ایزد متعال و گاه به صورت مدح و ثنای کسانی که آراسته به این کرامت اخلاقی هستند. از اینرو میان حاکم و محکوم تفاوتی نیست؛ بلکه همانقدر که رعیّت به عفو نسبت به دیگران توصیه شده است، والی نیز مخاطب چنین اندرزی است. اما سخن در این است که آیا این سجیّۀ اخلاق فردی، در مختصّات اخلاق مدیریّتی _ حکومتی نیز یک سجیّه تلقـّی میشود؟ و آیا به همان میزان که عفو در اخلاق فرد زمامدار پسندیده است، در اخلاق زمامداری نیز مطلوب است؟
بسیاری از حاکمان و قدرتمندان دیروز و امروز جوامع بشری را میبینیم و میخوانیم که در برخورد با خاطیان ذرّهای گذشت و اغماض از خود نشان نمیدهند و آن را مایۀ تباهی مُلک میشمارند. اینان شاید در اخلاق فردی اهل عفو و اغماض باشند و به راحتی از قصور و حتی تقصیر دیگران نسبت به حقوق شخصی خویش بگذرند، اما آنگاه که پای جایگاه اجتماعی و مسئولیّت سیاسیشان در میان باشد، هیچگونه اغماضی را روا نمیدارند. امّا آنچه از این آیه به دست میآید، خلاف چنین تفکـّری است.
در این آیه، پیامبر(ص) را در هیئت یک زمامدار مشاهده میکنیم که با گروهی از شهروندان خطاکار مواجه است که نهتنها شکستی هولناک را بر ارتش اسلام وارد کردهاند، بلکه زبان
به طعن و نکوهش رهبر جامعه گشوده و او را در این شکست مقصّر تلقـّی میکنند. در این موقعیّت است که خداوند سبحان به رسول گرامی اسلام(ص) روش برخورد با خطاکاران را آموزش داده و میفرماید
فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛
پس، [نه تنها] از آنان درگذر [بلکه] و برایشان آمرزش بخواه.
حاصل آنکه در منطق اسلام، عفو و اغماض نسبت به خطای رعایا از اخلاق زمامداری بوده و مدیر جامعه باید با دیدۀ محبّت و گذشت به مردم خویش بنگرد. او نهتنها باید تندیها و اعتراضات آنان را با کیفر و عقوبت دنیوی پاسخ ندهد، بلکه برای عقوبت اخروی احتمالی این اعتراض و تندی نیز اندیشه کرده و از درگاه خداوند طلب مغفرت نماید.
نتیجه
مدیر زمینهساز جامعه، در سبک زندگی فردی و مدیریّتی خویش، باید آنسان عمل کند که جامعه تحت مدیریّت خویش را به جامعهای منتظر و زمینهساز ظهور حضرت ولیّعصر(عج) مبدّل نماید و معیارهای چنین جامعهای را محقّق سازد. شهروندان را با آن سبک زندگی پرورش دهد تا زمینه اجتماعی برای ظهور منجی موعود فراهم شود.
این امر در دو حوزه سبک زندگی فردی و سبک زندگی مدیریّتی _ حاکمیّتی مدیر زمینهساز الزاماتی را در پی دارد و گونهای را لازم میدارد که در این نوشتار بخشی از آن را از قرآن و سنّت استخراج و استنباط کردیم.
بر اساس آنچه گفته شد، یک مدیر جامعه منتظر و مدیری که قصد زمینهسازی برای ظهور حضرت ولیّ عصر و درک دولت آن حضرت را دارد، در عرصه اعمال فردی باید اهل ورع و تقوای فردی و سیاسی باشد، با شهروندان جامعه با فروتنی و تواضع برخورد کند و آنان را ولیّنعمت خود بداند، نسبت به فرودستان جامعه برتریطلبی و برتربینی روا ندارد، همنشینی با مردم عادی را بر خود هموار داشته و همواره در دسترس نیازمندان باشد.
مدیر زمینهساز در عرصه زندگانی مدیریتی _ حکومتی باید شایسته سالاری را شعار عملی خود قرار دهد، تصمیمگیری خود در امور را بر اساس مشورت مبتنی سازد، در برابر مخالفتها و اعتراضهای اجتماعی مسالمتآمیز با سعۀ صدر برخورد کند، حفظ وحدت و انسجام ملـّی را همواره مدّ نظر داشته، مراقب باشد با گفتار یا رفتار خود اخلالی در آن ایجاد نکند و نسبت به خطاهای شهروندان با گذشت و عفو برخورد نماید.
منابع
_ ابنسعد، محمد، الطبقاتالکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
_ ابنهشام، عبدالملک، السیره النبویّه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
_ اربلی، علی بنعیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، ۱۸۱ق.
_ اعتصامی، پروین، دیوان قصائد، غزلیّات، تمثیلات و مقطّعات، تهران، چاپخانه مجلس، چاپ چهارم، ۱ش.
_ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه البعثه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
_ حرّانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
_ رازی، فخرالدین، مفاتیحالغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دارإحیاءالتراثالعربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
_ شریف رضی، محمد بن حسین، نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، ۱(ع)۸ش.
_ نهجالبلاغه، تصحیح صبحیالصّالح، قم، مؤسسه دار الهجره، ۱۴۰(ع)ق.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱ق.
_ طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، تهران، شرکت سهامى انتشار، چاپ چهارم، ۱۲ش.
_ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ۱۴۱(ع)ق.
_ طوسى، محمد بن حسن، التهذیب، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۵ش.
_ عَلـَم، امیر اسدالله، یادداشتهای عَلـَم، ویرایش علینقی علیخانی، تهران، انتشارات مازیار، چاپ پنجم، ۱۸ش.
_ فاضل لنکرانی، محمّد، آیین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اوّل، ۱ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۵ش.
_ مازندرانى، ابنشهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱(ع)۹ق.
_ ماکیاولی، نیکولو، شهریار، ترجمه داریوش آشوری، تهران، کتاب پرواز، چاپ اوّل، ۱ش.
_ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
_ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱(ع)۴ش.
_ منتسکیو، روح القوانین، ترجمه علیاکبر مهتدی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، ۱۵۵ش.
_ مولوی، جلالالدّین محمّد بن محمّد بن حسین، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد. ا. نیکلسون، نصرالله پورجوادی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱ش.
_ نباطى بیاضى، على بن یونس، الصراط المستقیم، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۸۴ق.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ترجمه محمدجواد غفاری، تهران، نشر صدوق، چاپ دوم، ۱(ع)ش.
_ الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۹(ع)ق.
_ واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه الأعلمى، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق.
_ یعقوبی، احمد بن ابىیعقوب، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بىتا.
محمّدهادی مفتّح