مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

الهامی بودن پشتوانه حجیت کتاب مقدس

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله هفت آسمان » بهار ۱۳۸۹ – شماره ۴۵ (از صفحه ۱۹۱ تا ۲۱۲)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/629978
عنوان مقاله: الهامی بودن پشتوانه حجیت کتاب مقدس (۲۲ صفحه)
معرف : حقانی فضل، محمد
چکیده :
کلمات کلیدی :

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۱)


‌ ‌‌‌مـعرفی‌ کتاب

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۲)


هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۳)


الهامی‌بودنْ پشتوانه حجیت کتاب مقدس

محمد حقانی فضل۱*

David R. Law (2001), Inspiration‌ (New‌ Century‌ Theology), London and New York: Continuum, pp. 234.

«هر آنچه برای نـجات انـسان لازم اسـت‌ در کتاب‌مقدس بیان شده است». این جمله برای نشان دادن جایگاه والای کتاب‌ مقدس در ایمان مسیحی‌ کفایت‌ مـی‌کند. کتاب مقدس پایه ایمان و دیانت مسیحی است. هدف اصلی کتاب حاضر نیز دفـاع از حجیت کتاب مقدس (Authority of the Bible) اسـت. نـویسنده بهترین روش برای این کار را پرداختن‌ به مسئله الهامی‌بودن این کتاب می‌داند. بر این اساس، کتاب خود را در چهار فصل تدوین کرده است. در فصل اول، مسائل مربوط به حجیت و مفهوم‌شناسی این اصطلاح را بیان مـی‌کند‌. برای‌ بررسی نظرات موجود درباره الهامی‌بودن کتاب مقدس، ابتدا این نظریه‌ها را به دو دسته کلی «لفظ‌محور» و «غیرلفظی» تقسیم می‌کند و در فصل‌های دوم و سوم، به تفصیل این نظریه‌ها را مطرح می‌کند‌. در‌ فصل چهارم نیز نظریه خـودش در بـاب چگونگی الهامِ کتاب مقدس را شرح می‌دهد.

  1. پژوهشیار مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب وابسته به دانشگاه ادیان و مذاهب.

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۴)


فصل اول

مسئله حجیت‌ کتاب‌ مقدس

به دو دلیل بحث درباره حجیت کتاب مقدس ضـرورت دارد. دلیـل اول این است که کتاب مقدس نقشی مهم و اساسی در ساختن «زندگی کنونیِ ما» دارد. این کتاب‌ صرفاً‌ مجموعه‌ای‌ از نوشته‌های تاریخی نیست که‌ تنها‌ فایده‌ آن آشنایی با عقاید و مناسک گروهی از مردم در دورهـ‌ای از تـاریخ باشد؛ بلکه مخاطب این کتاب «ما» هستیم.

دلیل دوم‌ ماهیت‌ غیرالاهیاتی‌ و حتی ضدالاهیاتی تحقیقات مدرن درباره کتاب مقدس است‌. برخی‌ از این تحقیقات این واقعیت را که مسیحیت ارتباط وثیقی بـا کـتاب مـقدس دارد نادیده می‌گیرند و یا حتی گـاهی‌ اهـمیت‌ کـتاب‌ مقدس برای ایمان مسیحی را انکار می‌کنند.

بحران حجیت کتاب‌مقدس‌

حجیت کتاب مقدس به طور فزاینده‌ای در ۲۵۰ سال گذشته تضعیف شده است. بـر خـلاف زمـان‌های دور، دیگر‌ حجیت‌ کتاب‌ مقدس مسلم انگاشته نمی‌شود و بـسیاری، شـاید هم اکثر مردمِ غرب حجیت‌ آن‌ را باور ندارند. عواملی چند در پدید آمدن این نگرش مؤثر بوده‌اند:

تأکید اندیشه مـدرن بـر‌ خـودآیینی‌. اعتقاد‌ به خود‌آیینی (Autonomy) که از زمان روشنگری رواج یافت جایگاه و نقش کـتاب‌ مقدس‌ را‌ در جامعه متزلزل کرده است. به گفته کانت، انسانِ عصر روشنگری کورکورانه از دیگران‌ تبعیت‌ نمی‌کند‌؛ بلکه از دلایلی کـه خـودش تـجربه کرده است پیروی می‌کند. این تأکید بر استقلال‌ فردی‌ از دهه ۱۹۶۰ تـشدید شـده است و اغراق نیست اگر بگوییم که بحران حجیت‌ تمام‌ عرصه‌های‌ زندگی را فراگرفته است. علاوه بر ایـن، امـروزه ایـن اصل نیز پذیرفته شده است‌ که‌ ادعای هیچ شخص یا نهادی مـبنی بـر داشـتن حجیت پذیرفته نیست، مگر اینکه‌ ادعای‌ او‌ اثبات شود. بی‌شک کتاب مقدس نیز از این اصـل مـستثنا نـیست.

بدگمانی به گذشته. در‌ دوره‌ روشنگری تردید دیگری نیز در جامعه پدیدار شد: تردید نسبت به گـذشته‌؛ یـعنی‌ هرچیزی‌ که در گذشته گفته شده و یا انجام شده است دیگر اعتباری ندارد. ایـن نـگاه بـر‌ آموزه‌های‌ کتاب‌ مقدس نیز حاکم بود.

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۵)


این تردید به همراه تحولات عظیم علمی مـوجب‌ پیـدایش‌ فاصله‌ای عمیق بین فرهنگ «مدرن» و «سنتی» شده است. تفکر انسان مدرن با نـویسندگان کـتاب مـقدس تفاوت‌ بینادین‌ دارد؛ انسان مدرن در دنیایی با مرکزیت خورشید زندگی می‌کند اما آنان‌ در‌ دنیایی با مـرکزیت زمـین. انسان مدرن در‌ دنیای‌ علت‌های‌ علمی زندگی می‌کند اما آنان در دنیایی‌ پر‌ از نیروهای مـاورایی. این تـفاوت فـرهنگی باعث کم‌رنگ شدن نقش کتاب مقدس گردیده‌ است‌.

علاوه بر این تفاوت فرهنگی‌، نوعِ‌ نگرش نـسبت‌ بـه‌ خـودِ‌ فرهنگ نیز عامل بی‌رونقیِ بازار کتاب‌ مقدس‌ شده است. فرهنگ سنتی خـود را دائمـی و تغییرناپذیر می‌دانست و خود را تنها‌ فرهنگ‌ معتبر معرفی می‌کرد و غیر خود را‌ «بربر» می‌نامید و طرد می‌کرد‌؛ اما‌ امـروزه، فـرهنگ‌ها را دائمی و معتبرِ‌ برای‌ تمام نسل‌ها نمی‌دانند؛ زیرا نسبیت و کثرت فرهنگیْ باورِ رایجِ دوره مـعاصر اسـت. این‌ نگرشْ‌ حجیت کتاب مقدس را نمی‌پذیرد‌؛ زیـرا‌ قـراردادن‌ یک مـتنِ خاص‌ (که‌ نماینده یک فرهنگ خاص‌ اسـت‌) بـه عنوان هنجاری تغییرناپذیر برای همه زمان‌ها، مکان‌ها و فرهنگ‌ها، به این معناست که مـاهیت‌ پویـا‌ و در حال تحول و تکامل فرهنگ را‌ درکـ‌ نـکرده‌ایم.

مطالعه‌ تـاریخی‌. نـقادی‌ تـاریخیِ کتاب مقدس باعث‌ پیدایش تغییری بنیادین در نـوع نـگرش به این متن مقدس شده است. کشف ناسازگاری‌های درونی‌، تناقضات‌ و گاه خطاهای فـاحش در کـتاب مقدس‌ و مسائلی‌ از‌ این‌ قبیل‌ باعث شـده است‌ بسیاری‌ از متفکران مـسیحی، دسـت‌کم در الاهیات آکادمیک، از اعتقاد به الهـامی‌بودن کـتاب مقدس دست بکشند. دیگر‌ کتاب‌ مقدس‌ خلاصه‌ای خطاناپذیر از حقایق الاهی دانسته نمی‌شود‌؛ بـلکه‌ آنـ‌ را‌ اثری‌ می‌دانند‌ که نشانه‌های دخـالت انـسانِ جـایزالخطا در آن مشهود است. یـکی از نـتایج این تحول این اسـت کـه عقیده به حجیت کتاب مقدس نقش و اهمیت اندکی در تحقیقات‌ کتاب مقدس‌پژوهانِ مدرن دارد: «یک مـفسر کـاتولیک معمولی، در حالی که الهامی‌بودن کتاب مـقدس را نـه انکار مـی‌کند و نـه در آن تـردید می‌کند، آن را به کناری مـی‌نهد…». به‌جز محافل‌ بنیادگرا‌، ایده الهامی‌بودن و در نتیجه، حجیت کتاب مقدس در فهم و هرمنوتیک کتاب مقدس نقش و جـایگاهی نـدارد.

تحولات بین فرقه‌ای. در گذشته در ساختار الاهـیاتِ یـک فـرقه، حـجیت کـتاب مقدس در‌ جایگاهی‌ بـسیار بـالا قرار داشت؛ زیرا حجیت کتاب مقدس یکی از

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۶)


اصلی‌ترین پشتوانه‌ها برای هر ادعایی بود. همچنین یکی از ابـزارهای مـهمِ الاهـیدان‌ها در‌ مباحث‌ بین فرقه‌ای و دفاع از یک‌ فرقه‌ و ردکـردن فـرقه دیـگر حـجیت کـتاب مـقدس بود؛ اما امروزه به‌جز در مواری معدود، آن ساختارِ الاهیات فرقه‌ای از بین رفته و الاهیاتی جهانی مطرح شده‌ است‌. با از بین رفتن‌ الاهیات‌های‌ فرقه‌ای نیاز به ابزارهای تأیید آن الاهیات‌ها و مـبارزه با رقبا نیز اهمیت خود را از دست داده‌اند.

چندگونگی موجود در کتاب مقدس. کتاب مقدس دربردارنده یک الاهیات مشخص و همگن نیست‌؛ این‌ کتاب الاهیات‌های مختلفی را عرضه می‌کند که حتی به نظر مـی‌رسد بـرخی از آنها با یکدیگر در تضادند. به‌راحتی نمی‌توان میان فهم پولس از شریعت و نگاهی که متی به شریعت‌ دارد‌ توافق ایجاد‌ کرد. این موضوع این پرسش را پیش می‌کشد که کدام یک از این الاهیات‌ها دارای حـجیت بـیشتری‌ هستند و یا اینکه حجیت کتاب مقدس مبتنی بر کدام یک است؟

این‌ موارد‌ به‌خوبی‌ نشان می‌دهند که ایده حجیت کتاب مقدس چگونه متزلزل و تـضعیف شـده است. شاید ساده‌ترین و روشن‌ترین راه بـرای ‌‌خـلاصی‌ از دست این اشکال‌ها و انتقادات، دست‌کشیدن از ایده حجیت و جست‌وجو برای مدل‌های جایگزین‌ باشد‌؛ راهی‌ که برخی از محققان برگزیده‌اند. مفهوم «کارکرد» (Function) یکی از این مدل‌هاست. برخی از مـحققان‌ تـرجیح می‌دهند که در چارچوب کـارکرد کـتاب مقدس سخن بگویند نه حجیت آن‌. یک مدل دیگر «شاهد‌ بودن‌ بر سنت» (Witnessing Tradition) است.

معانی حجیت

حجیت اصطلاحی پیچیده است که در بین موارد کاربرد آن تفاوت‌های ظریفی وجود دارد؛ از این رو مهم اسـت کـه ابتدا معلوم کنیم کدام‌ معنا یا معناهای حجیت را می‌توان در مورد کتاب مقدس به کار برد.

حجیت و قدرت. گاه دو مفهوم حجیت (Authority) و قدرت (Power) یکسان انگاشته می‌شوند؛ اما بین این دو مفهوم تفاوت‌ وجـود‌ دارد. حـجیت معمولاً نـاظر به رابطه‌ای اخلاقی و عقلانی است؛ در حالی که قدرت الزاماً ناشی از رابطه‌ای عقلانی یا اخلاقی نیست و حتی مـی‌تواند فیزیکی باشد؛ به همین دلیل است که‌ موجودات‌ فاقد شعور و

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۷)


حـتی اجـسام بـی‌جان نیز می‌توانند دارای قدرت باشند. موارد کاربرد این دو اصطلاح تفاوت آنها را به‌خوبی نشان می‌دهد: شاید من قدرت پرتـاب‌کردن ‌ ‌یـک سنگ را داشته‌ باشم‌ و یا بتوانم با قدرت با یک حیوان رفتار کنم؛ امـا مـطمئناً نـمی‌توانم با حجیت با یک سنگ و یا حیوان برخورد کنم. البته گاه بین این دو همراهی وجـود دارد‌؛ زیرا‌ حجیت‌ غالباً با قدرت اعمال می‌شود‌.

مفهوم‌ حجیت‌، مفهومی است که بـا کتاب مقدس تناسب دارد؛ زیـرا غـالباً کسانی که به کتاب مقدس به‌عنوان کلام خدا باور دارند برای‌ آن‌ حجیت‌ نیز قائل‌اند.

حجیت هنجاری و انگیزنده. حجیت هنجاری (Normative‌ Authority‌)، حجیتی است که معیارها و هنجارهایی را در اختیار می‌گذارد که به وسیله آنـها می‌توان اموری را اندازه گرفت و یا‌ در‌ مورد‌ آنها قضاوت کرد. بی‌شک کتاب مقدس هم برای فرقه‌های مسیحی‌ و هم برای تک‌تک افراد مسیحی از نظر هنجاری حجیت دارد؛ زیرا معیارهایی را در اختیار گذاشته است که‌ بـر‌ اسـاس‌ آنها هم می‌توان در باب صحت اندیشه‌ها و هم در باب درستیِ‌ رفتار‌ فردی داوری کرد.

حجیت انگیزنده (Causative Authority)، حجیتی است که بر اساس آن، متن مقدس می‌تواند‌ ذهن‌ انسان‌ها‌ را برای پذیرش مطالب ایمانی قانع کـند. ایـن معنا شبیه به چیزی‌ است‌ که‌ سنتاً به کتاب مقدس نسبت داده می‌شود؛ یعنی منبعی کارا برای هدایت و رستگاری انسان‌ها‌. سؤال‌ اصلی‌ این است که چه دلیلی برای اثبات چـنین حـجیتی برای کتاب مقدس وجود دارد؟

حجیت‌ اجرایی‌ و غیراجرایی. حجیت رابطه‌ای بین دو طرف است: یکی دارای حجیت و دیگری پذیرنده آن‌. بر‌ اساس‌ نوعِ این رابطه می‌توان حجیت را به دو دسته عمده تقسیم کـرد:

۱٫ در دسـته‌ اول‌، طـرف بالاتر (یعنی دارای حجیت) حق یـا قـدرت دارد کـه به طرف دیگرِ‌ رابطه‌ دستور‌ بدهد یا به جای او تصمیم بگیرد. این را می‌توان حجیت اجرایی (Executive Authority) نامید‌. نمونه‌ حجیت اجرایی را می‌توان در رابـطه افـسران ارتـش و نیروهای زیردست آنان دید‌.

۲٫ در‌ دسته‌ دوم، طرف بالاتر چـنین قـدرت یا حقی را ندارد. این نوع رابطه را می‌توان حجیت‌ غیراجرایی‌ (Nonexecutive‌ Authority) نامید. نمونه‌ای از این نوع حجیت را

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۸)


می‌توان در حجیت علمی‌ یک‌ فـرد بـرای شـاگردان و یا حجیت فردِ الگو برای مقلدانش دید؛ مثلاً سخنان یـک استاد شیمی برای‌ دانشجویانش‌ حجیت علمی دارد.

حجیت کتاب مقدس از دو حیث شبیه به حجیت‌ علمی‌ است: اولاً کتاب مقدس قـدرتِ اجـرایی نـدارد‌ و نمی‌تواند‌ انسان‌ها‌ را به کاری وادار کند؛ ثانیاً موضوعات‌ و اخباری‌ را به ما مـی‌گوید کـه از آنها اطلاع نداشتیم و راهی نیز برای دانستن‌ آنها‌ نداشتیم.

حجیت در عمل، مشروع‌ و حقوقی‌. حجیت در‌ عمل‌ (De‌ facto Authority) زمـانی اسـت کـه یک‌ فرد‌ و یا گروهی از افراد، حجیت یک فرد یا نهاد را می‌پذیرند و به‌ ایـن‌ مـسئله کـه آیا این حجیت بر‌ حق است یا نه‌، آیا‌ می‌توان آن را اثبات نمود‌ یا‌ نـه و … کـاری نـدارند. حجیت مشروع (Legitimate Authority)، زمانی است که حجیت شخص یا‌ نهاد‌ الف اثبات شده باشد. راه‌های‌ متفاوتی‌ بـرای‌ اثـبات حجیت یک‌ فرد‌ وجود دارد؛ مثلاً بسیاری‌ از‌ طرفداران حکومت‌های مطلقه، مشروعیت حاکمان را مبتنی بـر امـر الاهـی می‌دانند ولی حکومت‌های مردم‌سالار‌ مشروعیت‌ حاکم را ناشی از خواست مردم‌ می‌دانند‌، حجیت حقوقی‌ (De‌ jure‌ Authority) زمانی است کـه‌ حـجیت یک فرد یا نهاد بر اساس قوانین باشد.

کتاب مقدس واجد کدام یـک از‌ ایـن‌ سـه نوع حجیت است؟ بی‌شک کتاب مقدس‌ در‌ عمل‌ حجیت‌ دارد‌؛ زیرا عده بسیاری‌ در‌ جهان هستند که حجیت ایـن کـتاب را بر خود پذیرفته‌اند. از طرفی، کتاب مقدس برای کسانی‌ که‌ خود‌ را پای‌بند بـه مـسیحیت مـی‌دانند و الزامات حقوقی‌ و قانونی‌ آن‌ را‌ پذیرفته‌اند‌، حجیت‌ حقوقی دارد. اما مسئله اصلی اثبات مشروعیتِ حجیتِ کتاب مـقدس اسـت؛ زیـرا در دو نوع دیگرِ حجیت، کتاب مقدس فرقی با یک کتاب قانون و یا آیـین‌نامه بـاشگاه‌ مسیحیان ندارد. با اثبات حجیت مشروع است که می‌توان ادعا کرد تمام انسان‌ها مخاطب کتاب مـقدس هـستند. برای اثبات مشروعیتِ حجیت کتاب مقدس، ابتدا باید به این پرسش پاسـخ داد‌ کـه‌ آیا این کتاب، کتابی انسانی است و یـا ایـنکه بـه نحوی منشائی الاهی دارد.

حجیت درونی و بیرونی. حـجیت بـیرونی به نوعی از حجیت اشاره دارد که برای اثبات آن از‌ عوامل‌ و شواهد خارجی استفاده شده بـاشد؛ مـثل اینکه کسی برای اثبات حـجیتِ یـک کتاب، مـعجزه بـیاورد و یـا مانند حجیت رئیس یک اداره و یا یـک‌ قـاضی‌ که حجیت دستورات آنان به‌ علت‌ خصوصیات فردی‌شان نیست، بلکه قوانین قـضایی و اداری ایـن حجیت را به آنان داده است. اما در مـقابل، حجیت درونیِ یک فـرد یـا یک

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۱۹۹)


کتاب‌ ناشی‌ از ویژگی‌های خـود آنـ‌ فرد‌ یا کتاب است؛ ویژگی‌هایی مانند قدرت رهبری، جاذبه‌داشتن، درستی تمام مطالب و مـانند ایـنها.

محدودیت‌های حجیت

شاید گفته‌های یـک اسـتاد شـیمی در موضوعات مربوط بـه عـلم شیمی حجیت داشته بـاشد؛ امـا‌ بی‌شک‌ در سایر عرصه‌های علم حجیتی نخواهد داشت و شاید دستورات یک افسر ارتش برای زیـردستانش حـجیت داشته باشد؛ اما دستورات او برای سـایر انـسان‌ها الزام‌آور نـیست. حـجیت کـتاب مقدس نیز محدود‌ اسـت‌؛ یک دلیل‌ ساده آن این است که عرصه‌های بسیاری در علم و زندگی وجود دارند که کتاب مـقدس اصـلاً به‌ آنها نپرداخته است. مطمئناً کـتاب مـقدس در شـیمی و یـا شـیوه‌های صنعتیِ‌ تولید‌ حـجیتی‌ نـدارد. با این حساب، منظور کسانی که دم از «حجیت مطلقِ» کتاب مقدس می‌زنند، حجیت آن بر ‌‌تمامی‌ انسان‌هاست نـه در تـمامی عـرصه‌ها.

معانی الهام

الهام دارای دو جنبه عینی (Objective‌) و ذهنی‌ (Subjective‌) اسـت. الهـام عـینی کـتاب مـقدس بـه این معناست که خدا در تألیف نوشته‌های کتاب مقدس‌ دخالت داشته است. اما الهام ذهنی، اشاره به این دارد که در این‌ نوشته‌ها چیزی وجود دارد‌ که‌ می‌تواند بر انسان تـأثیر بگذارد. این نوع الهام نشان می‌دهد صفت «الهامی‌» صرفاً مختص به متون نیست. الهام ذهنی می‌تواند به ما در توضیح این مطلب کمک کند که چرا برخی‌ از انسان‌ها کتاب‌های مقدس را بـه‌عنوان مـتنی الهامی می‌پذیرند؛ اما دیگرانی برای آنها اعتباری بیشتر از یک سند تاریخی قائل نیستند. الهام را می‌توان از جنبه‌های دیگری نیز توصیف و معنا کرد‌. اگر‌ اثری که الهام در پذیرنده الهام پدید مـی‌آورد را مـحور بحث قرار دهیم می‌توانیم الهام را در دو دسته الهام فعال/انگیزاننده و الهام منفعل/انگیخته توصیف کنیم.

فصل دوم

کتاب‌ مقدس‌ سخن اندکی درباره الهام گفته و مـعرفی نـظام‌مندی از آن و توضیحی درباره سازوکار آن ارائه نداده اسـت. ایـن کم‌توجهی به چگونگیِ الهام تا مدت‌ها ادامه

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۰)


داشت. کلیسا و آبای کلیسا هرگز‌ تلاش‌ نکردند تا یک باور قطعی را درباره الهام شکل دهند و اعتقادنامه‌ها نـیز بـه معنا و سازوکار الهام نـپرداختند. ایـن کم‌توجهی به دو علت بود اول اینکه حجیت کتاب مقدس زیرمجموعه‌ حجیت‌ کلیسا‌ بود؛ یعنی حجیت این کتاب‌ بخشی‌ از‌ سنتی به حساب می‌آمد که عیسی به شاگردان و آنان به نسل‌های بعدی داده بـودند و دوم ایـنکه آبای کلیسا اهمیت و محوریت کتاب‌ مقدس‌ را‌ فرض مسلم گرفته بودند و لازم نمی‌دیدند تا به‌ بحث‌های‌ جدی برای اثبات این امر بپردازند.

تا پیش از عصر روشنگری وضع به همین منوال بود؛ امـا نـگاه انتقادی‌ای‌ کـه‌ از‌ زمان روشنگری حاکم شد بحران عظیمی برای این اعتقاد پدید‌ آورد. در مواجهه با این مشکل، برخی از محققان از اصـل ادعای الهامی‌بودن کتاب مقدس دست کشیدند؛ اما‌ بسیاری‌ نیز‌ به دفـاع از ایـن ادعـا پرداختند. نظریه‌های موجود در باب الهامی‌بودن‌ کتاب‌ مقدس به دو دسته تقسیم می‌شوند: «محافظه‌کار» و «لیبرال».

رویکرد محافظه‌کارانه در بسیاری از جـنبه‌ها، ‌ ‌هـمان نگاه‌ پیش‌ از‌ روشنگری را حفظ کرده است. شدید‌ترین و بنیادگراترین حامیان این رویکرد اعتبار و صـحت‌ بـسیاری‌ از‌ مـسائل علمی جدید را انکار می‌کنند و نتایج تحقیقات جدید کتاب مقدسی را رد می‌کنند‌. حتی‌ صورت‌های‌ میانه‌روتر این نـظریه نیز که توجه بیشتری به علوم جدید و تحقیقات کتاب مقدسی دارند‌ همچنان‌ بـه اینکه خدا مستقیماً در جـهان دخـالت می‌کند معتقدند و سعی می‌کنند که بین‌ علوم‌ جدید‌ و این باور آشتی برقرار کنند. رویکرد دوم که معمولاً رویکرد لیبرال نامیده می‌شود، با‌ آغوشی‌ باز جهان‌بینی علمی و نتایج نقادی کتاب مقدس را می‌پذیرد و سـعی می‌کند که نظریه‌ الهامی‌بودن‌ را‌ با این مسائل سازگار کند.

اما اصطلاح‌های محافظه‌کار و لیبرال، چندان دقیق نیستند؛ لذا ما برای‌ دسته‌بندی‌ نظریات موجود از دو اصطلاح لفظ‌محور (Word-Centered) و غیرلفظی (Nonverbal) استفاده می‌کنیم‌. اصطلاح‌ «لفظ‌محور‌» اشاره به نـظریه‌هایی دارد کـه الهام کتاب مقدس را در واژه‌ها و متن کتاب مقدس قرار‌ می‌دهند‌. مشخصه‌ این نظریه‌ها این است که تأکید زیادی بر این مطلب دارند که‌ «واژه‌ها‌» واسطه ارتباط خدا و انسان هستند. این بـه ایـن معنا نیست که محتوا و پیام این واژه‌ها اهمیت‌ ندارند‌؛ بلکه تأکید بر این مطلب است که نمی‌توان این پیام را از‌ نحوه‌ بیان و الفاظ کتاب مقدس جدا کرد.

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۱)


اصطلاح‌ «الهام‌ غـیرلفظی‌» ــ کـه می‌توان آن را الهام محتوایی‌ نیز‌ نامید ــ به آن دسته از نظریه‌ها اشاره دارد که جنبه الهامی کتاب‌ مقدس‌ را چیزی غیر از واژه‌های‌ آن‌ می‌دانند. این‌ نظریه‌ها‌ عمدتاً‌ محتوای معنوی، اخلاقی و یا اجتماعی کتاب‌ مقدس‌ را الهـامی مـی‌دانند و در واقـع متن کتاب مقدس را صرفاً ظـرف و قـالبی‌ بـرای‌ آن محتوا می‌دانند.

نظریه‌های لفظ‌محور در‌ باب الهام

نظریه الهام‌ ابزاری‌. در یونان و روم باستان معمولاً‌ انشای‌ یک نوشته و اثر ادبی را به الاهه شعر و مـوسیقی (Muse) و یا نـماینده یکـی‌ از‌ خدایان نسبت می‌دادند و فردی که‌ به‌ او‌ الهام مـی‌شد را‌ کـمی‌ بیشتر از یک وسیله‌ یا‌ ابزارِ منفعل در دستان خدا یا الاهه شعر می‌دانستند. نشانه چنین الهام‌هایی معمولاً تغییرات‌ شدید‌ جـسمی بـود. آنـان معتقد بودند که‌ خدا‌ فرد گیرنده‌ را‌ دچار‌ جذبه و خلسه‌ای مـی‌کند که‌ او را کاملاً دربرمی‌گیرد و شخصیت او را به حالت تعلیق درمی‌آورد، در این صورت فردِ‌ گیرنده‌ به بلندگویی منفعل برای خدا تـبدیل‌ مـی‌شود‌.

عـبارات‌ متعددی‌ در‌ کتاب مقدس وجود‌ دارد‌ که به نظر می‌رسد شبیه به ایـن تـلقی از الهام باشند؛ مانند عباراتی که می‌گویند خدا‌ از‌ دهان‌ افراد برگزیده سخن می‌گوید (اعمال ۱: ۱۶ و ۳: ۱۸‌ و ۴: ۲۵‌) یا‌ عباراتی‌ کـه‌ مـی‌گویند‌ خـدا کلمات خویش را در دهان پیامبر قرار می‌دهد (ارمیا ۱: ۹؛ خروج ۴: ۱۵؛ اشعیا ۵۹: ۲۱؛ ارمیا ۱۵: ۱۹؛ حزقیال ۳: ۲۷ و ۱۱: ۵) و یـا مـواردی کـه از حالات شدید‌ و خاص اشخاصی سخن می‌گوید که روح‌القدس بر آنان فرود آمده است (مـانند اعـداد ۱۱: ۲۴-۲۵ و اول‌سـموئیل ۱۹: ۲۰ـ۲۴).

به نظر می‌رسد این نظریه تأثیر بسیاری بر آبای کلسیا‌ داشته‌ است. رد پای این مـفهوم را مـی‌توان در مثال نوازنده دید، مثالی که بسیاری از آبای کلیسا به آن اشاره کرده‌اند. در این مـثال الهـام الاهـی به نوازنده‌ای تشبیه‌ شده‌ است که ابزار موسیقی را به صدا درمی‌آورد. آگوستین می‌نویسد کـه مـسیح نویسندگان کتاب مقدس را چنان به کار گرفت که گویی دستان‌ اویند‌ و یا گـریگوری کـبیر نـویسندگانِ ملهَم‌ را‌ به قلمی در دستان خداوند تشبیه می‌کند.

بعدها به علت پیش‌آمدن بحران مونتانیسم (Montanism) این نـظریه انـدکی تعدیل شد.

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۲)


اپیفانوس برای آنکه تمایز الهام‌ کتاب‌ مقدس را با الهامی‌ کـه‌ مـونتانیست‌ها مـدعی بودند نشان دهد گفت نویسندگان کتاب مقدس در زمان الهام هشیاری خویش را از دست نمی‌دادند و پیام الاهـی‌ای کـه بـر آنان فرود می‌آمد را می‌فهمیدند. اوریگن در بیان‌ تمایز‌ الهام کتاب مقدس با الهـام مـشرکان گفت که برخلاف نویسندگان مشرک، روح‌القدس ذهن نویسندگان کتاب مقدس را خاموش نمی‌کرد بلکه آنان را قادر مـی‌ساخت تـا پیام الاهی را با وضوح‌ بیشتری‌ بفهمند.

نظریه‌ مَدْرَسی درباره الهام را می‌توان مـدلِ فـرهیخته‌ترِ این نظریه دانست. نظریه مَدْرَسی ترکیبی از مدل ارائهـ‌شده تـوسط‌ آبـای کلیسا و مکتب ارسطو بود و سعی می‌کرد تـا نـقشی را نیز‌ به‌ فرد‌ ملهَم بدهد و او را از ابزارِ صرف فراتر ببرد.

نظریه املایی‌بودن الهام. ایـن نـظریه معتقد است که ‌‌خدا‌ پیـام خـود را به نـویسندگان کـتاب مـقدس املا کرده است؛ شبیه زمانی کـه‌ کـسی‌ نامه‌ای‌ را به منشی خود دیکته می‌کند. عبارات متعددی در کتاب مقدس وجود دارنـد کـه این‌ نظریه را تأیید می‌کنند (مانند اشـعیا ۸: ۱ و ۱۱).

در کلیسای اولیه، برخی از مـتفکران‌ حـامی نظریه املایی بودند‌. جروم‌، یـوحنای زریـن‌دهان و آگوستین گاهی از الهام به صورت یک املا سخن می‌گفتند. در سنت راست‌کیشی پروتستان نـیز ایـن نظریهْ فهم غالب در باب سـازوکار الهـام بـود.

اما بر ایـن نـظریه اشکالاتی‌ وارد است؛ اگر خـداوند پیـام خویش را لفظ به لفظ به نویسندگان کتاب مقدس املا کرده است، عقلایی است کـه انـتظار داشته باشیم سبک و شیوه کل نـوشته‌های کـتاب مقدس یـکی بـاشد‌. حـال‌ آنکه کتاب مقدس حـاوی شیوه‌های گوناگونی از نگارش و ادبیات‌هایی متنوع است. می‌توان پرسید آیا شیوه روح‌القدس از دوره رساله‌های پولس تا دوره نوشته‌شدن انـاجیل تـفاوت یافته است؟

اما عده‌ای می‌گویند املا‌ بـه‌ ایـن مـعناست کـه خـداوند موضوع اصلی و شـاید بـرخی از عبارات و واژه‌ها را به نویسنده‌ها الهام کرده و به آنان وظیفه داده است تا آن مطالب را به زبان خود بـنویسند‌.

نـظریه‌ الهـام لفظی. طرفداران این نظریه معتقدند که حـتی واژهـ‌های کـتاب مـقدس نـیز الهـامی هستند؛ یعنی خداوند نه تنها اصل پیام، که انتخاب کلمات را نیز به آنان الهام کرده‌ است‌. چنین‌ نظریه‌ای را می‌توان در نوشته‌های‌ ایرنئوس‌ و کلمنت‌ اسکندرانی و نیز

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۳)


در راست‌کیشی پروتستان دیـد.

تفاوت این نظریه با نظریه املایی در این است که طبق نظریه املایی، خداوند واژه‌ها‌ را‌ مستقیماً‌ به پیامبران و رسولان الهام کرده است؛ اما طبق‌ این‌ نظریه، خداوند با مدیریتِ اوضاع و احـوال پیـامبران و رسولان، آنان را به سمتی هدایت کرده است که همان کلماتی را‌ انتخاب‌ کنند‌ که خدا مدنظر داشته است.

بر این نظریه نیز اشکالاتی‌ وارد است؛ مانند اینکه بسیاری از نوشته‌های کتاب مـقدس تـا مدت‌ها به صورت شفاهی به نسل‌های بعدی منتقل‌ می‌شد‌ و مدت‌ها‌ زمان برد تا مکتوب شوند و در این مسیر گاه اصلاح و ویرایش‌ می‌شدند‌. با ایـن اوصـاف، این نظریه نسخه ویرایش‌شده نـهایی را الهـامی‌تر از آن چیزی می‌داند که بر‌ زبانِ‌ فرد‌ ملهَم آمده است.

نظریه الهام کامل. وجود خطاها و تناقض‌ها در کتاب مقدس‌ باعث‌ شد‌ برخی از محققان الهامی‌بودن کتاب مـقدس را مـحدود به برخی از عبارات خـاص بـدانند‌. به‌ این‌ نگاه غالباً با عنوان نظریه درجه‌بندی متون مقدس (The theory of the gradation of‌ scripture‌) اشاره می‌شود. طبق این نظریه لازم نیست عباراتی را که از نظر اعتقادی‌ و یا‌ معنوی‌ اهمیتی ندارند الهامی دانست و یا می‌توان آنها را «کـمتر الهـامی» دانست.

هم کاتولیک‌ها و هم‌ پروتستان‌ها‌ با این نظریه مخالف‌اند. از نظر آنان اگر چیزی را الهامی می‌دانیم، به‌ این‌ معناست‌ که باید تمام آن را الهامی بدانیم؛ زیرا اگر چنین نباشد، نمی‌توان مرز بـین مـطالب‌ الهامی‌ و غـیرالهامی را مشخص کرد. این فهم از الهام را که تأکید می‌کند‌ تمام‌ کتاب‌ مقدس الهام شده است، با عنوان نـظریه «الهام کامل» (Plenary Inspiration) شناخته می‌شود.

شواهد روشنی‌ وجود‌ دارد‌ که آبای کلیسا نـظریه الهـام کـامل را تأیید می‌کردند. ایرنئوس و اوریگن حتی‌ نکات‌ دستوری و سبک‌شناختی کتاب مقدس را نیز الهامی می‌دانستند. حامیان مدرن این نـظریه ‌ ‌از خـود کتاب مقدس‌ کمک‌ می‌گیرند و می‌گویند در خود کتاب مقدس عباراتی وجود دارد که این نـظریه‌ را‌ تـأیید مـی‌کند (مانند دوم‌تیموتائوس ۳: ۱۶، اول تسالونیکیان‌ ۲: ۱۳‌؛ مکاشفه‌ ۲۲: ۱۸-۱۹ و متی ۵: ۱۸). نویسنده در‌ ادامه‌ نحوه استدلال به این آیات و نیز اشکالات وارد بـر آنها را بررسی می‌کند‌.

تقریباً‌ تمامی نظریه‌هایی که واژه‌های کتاب‌ مقدس‌ را الهامی‌ می‌دانند‌، بـر‌

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۴)


خطاناپذیری کتاب مقدس (Inerrancy of the‌ bible‌) تـأکید دارنـد؛ نظریه‌ای که هم کاتولیک‌ها و هم پروتستان‌های انجیلی از آن دفاع‌ می‌کنند‌. به همین مناسبت، نویسنده در این‌ بخش از کتاب، به‌ تفصیل‌ دلایل مدافعان خطاناپذیری کتاب مقدس‌ و نقد‌ آن دلایل را بررسی می‌کند. اما مدافعان نظریه خـطاناپذیری از وجود تضادها و خطاها‌ در‌ متن کتاب مقدس ناآگاه نیستند‌ و تلاش‌ کرده‌اند‌ تا تدبیرهایی را‌ برای‌ حل این مشکل بیابند‌. نویسنده‌ در ادامه این بخش به این تدبیرها نیز اشاره می‌کند.

فصل سوم

نظریه‌های غـیرلفظی‌ در‌ بـاب الهام

بسیاری از کسانی که‌ وجود‌ اشکال در‌ کتاب‌ مقدس‌ را پذیرفته بودند، مشاهده‌ می‌کردند که برخی از مطالب آن، از چنان عمق و معنویتی برخوردارند که نمی‌توان آنها را‌ محصول‌ اندیشه صرف بشری دانست؛ از این‌ رو‌، تلاش‌ کـردند‌ تـا‌ راهی برای حل‌ تضاد‌ بین نتایج نقادی تاریخی کتاب مقدس با جایگاه والای این کتاب بیابند. راه‌حلْ آن بود که‌ الهام‌ کتاب‌ مقدس را نه در الفاظ و واژه‌های آن‌ بلکه‌ در‌ جایی‌ دیگر‌ جـست‌وجو‌ کـنند؛ مانند مفاهیم اخلاقی و یا رابطه خدا و انسان. این تلاش‌ها منجر به پدید آمدن نظریات الهام غیرلفظی شد.

نظریاتی که مدعی تبیین الهام غیرلفظی کتاب مقدس هستند‌، بسیار متنوع‌تر از نـظریات لفـظ‌محور هـستند. علت این امر را باید اخـتلاف الاهـیدانان در مـورد اینکه کدام جنبه کتاب مقدس الهامی است دانست. علی‌رغم این گوناگونی و تنوع، این نظریات در‌ یک‌ چیز مشترک‌اند و آن اینکه واژه‌های کتاب مـقدس الهـامی نـیستند؛ بلکه لایه زیرین این الفاظ است که الهـامی اسـت و علت مشکلات موجود در کتاب مقدس آن است که این مفاهیمِ‌ الهامی‌ توسط انسانِ جایز‌الخطا در قالب متن درآمده‌اند.

الهامی‌بودن آموزه‌های اخـلاقی و مـعنوی کـتاب مقدس. این نظریهْ آموزه‌های اخلاقی و معنوی کتاب مقدس را نشئت‌گرفته از‌ الهـام‌ الاهی می‌داند و سایر مطالب ــ تاریخی‌، جغرافیایی‌، علمی و… ــ را ناشی از فرهنگ و جهان‌بینی حاکم بر آن زمان برمی‌شمارد. این مطالب علمی و تـاریخی، هـرچند در کـتاب مقدس حضور و وجود دارند اما‌ الهام‌ و وحی الاهی به حساب‌ نـمی‌آیند‌. تـناقضات و جهان‌بینی‌های منسوخ نیز

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۵)


در همین بخش از نوشته‌های کتاب مقدس هستند. این اشتباهات به پیام اخلاقی و معنوی کـتاب مـقدس آسـیبی نمی‌رسانند و الهام کتاب مقدس همچنان معتبر و باورپذیر است؛ زیرا‌ این‌ مطالب اخـلاقی و مـعنوی هـستند که الهامی هستند؛ مثلاً داستان آفرینش، علی‌رغم ناسازگاری‌اش با یافته‌های جدید علمی، به مـا مـی‌آموزد کـه خدا خیرخواه است، انسان رابطه‌ای خاص با خدا دارد، گناه‌ انسان‌ در نافرمانی‌ او ریشه دارد نه در مـاهیت او، و خـدا انسان را رها نکرده است بلکه به او امید‌ و وعده داده است. در ادامه مطلب، بر اسـاس هـمین نـظریه، به‌ توجیه‌ اشکالات‌ کتاب مقدس می‌پردازد.

الهامی‌بودن تصاویر کتاب مقدس. آوستین فارر (Austin Farrer) در سال ۱۹۴۸، نـظریه‌ای در بـاب ‌‌الهام‌ در کتاب مقدس داد مبنی بر اینکه الهام کتاب مقدس را باید در‌ تصاویر‌ موجود‌ در آن جـست‌وجو کـرد.

عـیسی مسیح محور تصاویر کتاب مقدس است. خود مسیح نیز بسیاری‌ از این تصاویر را در آموزه‌های خویش مـطرح کـرده است؛ مانند «ملکوت خدا‌»، «پسر انسان» و «قوم اسرائیل‌». مثلاً‌ مسیح در شام آخـر تـصویری بـی‌نهایت پیچیده و بارور از «قربانی و مشارکت، کفاره و عهد» را نشان داد. وظیفه رسولان و نویسندگان عهدجدید این بود که تـحت رهـبری و هـدایت روح‌القدس، تصاویری را که در‌ مسیح و یا توسط او نشان داده شده بودند شرح بدهند و تـبیین کـنند. وظیفه خوانندگان نیز این است که خود را در این تصاویر مستغرق کنند و اجازه دهند که این تـصاویر آنـان‌ را‌ به حرکت درآورده، به سمت خدا ببرند.

مدل معلمانه. این مدل توسط ویـلیام آبـراهام (William Abraham) ارائه شده است که هرچند جزو انجیلی‌هاست، امـا مـعتقد اسـت که فهم انجیلی‌ها از‌ الهام‌ دارای دو خطای مهلک اسـت: اول آنـکه آنان غفلت می‌کنند که باید از واسطه‌های انسانی آغاز کنند و بی‌توجه به این واسـطه‌ها، بـحث خود را از خدا شروع می‌کنند، بـا‌ او‌ ادامـه می‌دهند، و بـا او بـه پایـان می‌رسانند. دوم آنکه، آنان به جای تـمرکز بـر روی الهام بر روی صحبت‌کردن تمرکز می‌کنند.

او می‌گوید برای اینکه به نظریه‌ای امروزی، مـنسجم‌ و مـعتبر‌ در‌ باب الهام برسیم باید بین‌ الهـام‌ الاهی‌ و سخن‌گفتن الاهی تـمایز قـائل شویم. در واقع، الهام خداوند شـبیه اسـت به وقتی که یک معلم چیزی را به دانش‌آموزانش الهام‌ می‌کند‌ (الهام‌کردن‌ معلم، مـنحصر

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۶)


در سـخن‌گفتنش با دانش‌آموزان نیست؛ بلکه‌ مـی‌تواند‌ بـا اعـمالش و حتی حرکات و سـکناتش چـیزی را به دانش‌آموزان الهام کـند).

در بـررسی الهام معلم به شاگردان، چند نکته‌ روشن‌ می‌شود‌: اول اینکه باید از درجات مختلف الهام سـخن بـگوییم؛ زیرا‌ توانایی، روحیات و علایق دانش‌آموزان متفاوت اسـت و شـدت و عمق رابـطه آنـان بـا معلم نیز در یک سطح نـیست. دوم‌ اینکه‌ زمانی‌ که معلم مطلبی را به دانش‌آموزان الهام می‌کند شخصیت مستقل آنان‌ از‌ بین نـمی‌رود، بـلکه برعکس فهم و ادراک آنان تقویت می‌شود. سـوم و از هـمه مـهم‌تر، اینـکه چـنین الهامی‌ خالی‌ از‌ خـطا نـخواهد بود و معلم نیز از اینکه دانش‌آموزان در فهم و یا انتقال‌ مطلبِ‌ الهام‌شده‌ دچار خطا شوند متعجب نخواهد شـد. از ایـن مـطالب فهمیده می‌شود که الهام‌کردنْ قسیم‌ سایر‌ کـارهای‌ مـعلم (مـثل درسـ‌دادن، نـظارت کـردن و…) نیست؛ بلکه معلم می‌تواند در ضمن این کارها و یا‌ حتی‌ از طریق این کارها مطلبی را الهام کند.

این نکات را می‌توان درباره‌ الهام‌ الاهی‌ نیز به کار برد. الهام الاهی نـیز کاری خاص و متمایز از سایر کارهای الاهی‌ نیست‌؛ خداوند می‌تواند در ضمن، همراه و یا از طریق سایر افعالش به انسان‌ها الهام‌ کند‌؛ البته‌ تفاوت‌هایی بین الهام معلم با الهام الاهی وجود دارد که بـه آنـها اشاره می‌کند.

به‌ این‌ نظریه نیز انتقاداتی شده است؛ مانند اینکه این نظریه آنقدر دایره الهام‌ را‌ گسترش‌ داده و آن را «آبکی» کرده است که دیگر از اهمیت افتاده است؛ و یا اینکه هرچند‌ طـبق‌ ایـن‌ نظریه، خداوند از طریق و در ضمن اعمالش الهام می‌کند، اما مشکل همچنان‌ باقی‌ است؛ زیرا مفهوم اعمال الاهی به همان اندازه الهام الاهی رازآمیز اسـت.

الهـام اجتماعی. تحقیقات جدید‌ در‌ باب کـتاب مـقدس نشان داده‌اند که تدوین کتاب‌ها بیش از آنکه محصول‌ یک‌ یا چند نویسنده باشند، محصول جامعه‌ای هستند‌ که‌ در‌ آن ریشه دارند؛ به عبارت دیگر، این‌ کـتاب‌ها‌ صـرفاً نشان‌دهنده سخنان و واژگان یـک شـخصیت مهم دینی نیستند بلکه پاسخ‌ها و واکنش‌های جامعه‌ به‌ این سخنان را نیز بازتاب‌ می‌دهند‌.

این مسئله‌ وقتی‌ دشوارتر‌ می‌شود که به این حقیقت نیز‌ توجه‌ داشته باشیم که حتی اگر ایـن نـوشته‌ها توسط افراد مشخصی نیز نوشته‌ شده‌ باشند، این احتمال وجود دارد که‌

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۷)


آنان صرفاً باورهایی را‌ نوشته‌ باشند که در آن زمان‌ در‌ آن جامعه رواج داشته‌اند (یعنی چیز جدید و بدیعی، علاوه بر میراث دینیِ موجود‌ نـنوشته‌ بـاشند). به سـخن دیگر، بسیار‌ دشوار‌ است‌ که سخنان پیامبران‌، عیسی‌ و یا رسولان را از‌ واکنش‌ مردم به آن سخنان و نیز واکنش کـسانی که آن سخنان را ثبت کرده‌اند متمایز‌ ساخت‌. با توجه به این مـسئله، بـرخی‌ از‌ مـحققان الهام‌ را‌ به‌ یک یا چند نویسنده‌ ملهَم منسوب نمی‌کنند؛ بلکه معتقدند این الهام را باید در سنت‌ها و اجتماع مـؤمنان ‌ ‌جـست‌وجو کرد‌. باید‌ مدل پیامبرانه را که طبق آن‌، یک‌ نفر‌ یک‌ کتاب‌ را نوشته اسـت‌ کـنار‌ گـذاشت و به سراغ مدل دیگری رفت که مبتنی است بر سه مفهوم «سنت»، «موقعیت» و «کنشگر».

سـنتْ‌ آن‌ دسته‌ از حوادث گذشته را که ویژگی‌ها و مشخصه‌های‌ یک‌ جامعه‌ را‌ شکل‌ می‌دهند‌ و به جـامعه کمک می‌کنند تا زنـدگی خـود را شکل دهد حفظ می‌کند. آنچه این سنت‌ها را الهامی می‌سازد بی‌خطایی و دقت آنها در نقل حوادث تاریخی نیست؛ بلکه‌ این است که این سنت‌ها دلیل و شاهدی بر حضور مستدام خداوند در کنار جامعه هـستند.

جزء دومْ موقعیت است. جامعه در مواجهه با یک موقعیت جدید به سراغ سنت‌ها می‌رود‌ تا‌ با کمک آنها موقعیت جدید را بفهمد و آن را مدیریت کند. از نگاه مومنان این موقعیت‌های جدید و همچنین تفسیرهای جـدیدی کـه از سنت در این موقعیت‌ها ارائه می‌شوند، نشان‌دهنده‌ توجه‌ خداوند به آنان هستند. الهام کتاب مقدس را باید در این رابطه پویای بین موقعیت و سنت جست‌وجو کرد.

عنصر سوم این نظریهْ کنشگر‌ است‌. کنشگر کسی اسـت کـه سنت‌ را‌ در یک موقعیت خاص تنظیم و تدوین می‌کند. او رابط بین سنت و موقعیت است. کنشگران را باید پدیدآورندگان نوشته‌های کتاب مقدس دانست.

چند اشکال به‌ این‌ نظریه گرفته‌اند؛ مانند اینکه‌ در‌ این صـورت، سـخن گفتن از هدایت روح‌القدس در تدوین کتاب‌های مقدس به چه معناست؟ و یا اینکه نقش خدا در این معنا از الهام چیست (اشکالی که به تمام نظریه‌های الهام غیرلفظی‌ وارد‌ است)؟

نتیجه‌گیری

بالاترین نقطه قوت نـظریه‌های الهـام غـیرلفظی، ظرفیت آنها برای سازگاری بـا طـبیعت و

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۸)


مـاهیت کتاب مقدس، و جنبه‌های ذهنی الهام است. اما مشکل عامی که متوجه تمام این نظریه‌هاست این‌ است‌ که معیار‌ مشخص و روشنی در اخـتیار نـمی‌گذارند تـا بر اساس آن بتوان معلوم کرد کدام مطلب کـتاب مـقدس الاهی‌ است و کدام مطلب انسانی. یک راه برای حل این مشکل این‌ است‌ که‌ از یافته‌های علمی برای این کار اسـتفاده کـنیم و عـبارت‌هایی که بر اساس علوم جدید، خطابودن آنها ثابت ‌‌می‌شود‌ را غـیرالاهی بدانیم. اما این راه‌حل دو اشکال دارد: ۱٫ دانش انسانی در معرض‌ ابطال‌ و تغییر‌ قرار دارد؛ ۲٫ در این صورت، ما به دانش انسانی جـایگاهی والاتـر از کـتاب مقدس داده‌ایم‌؛ در واقع، دانش انسانی را داور و ارزیابِ صحت مطالب کتاب مقدس دانـسته‌ایم؛ چـیزی‌ که بسیاری از مسیحیان‌ نمی‌توانند‌ آن را بپذیرند.

انکار الهامی‌بودن کتاب مقدس

به علت اشکالاتی که بر اعتقاد بـه الهـامی‌بودن کـتاب مقدس وارد شده است، برخی از محققان در اینکه این باورْ برای ایمان مفید بـاشد‌ شـک کـرده‌اند و عده‌ای دیگر پا را فراتر گذاشته و اصل الهامی‌بودن کتاب را انکار کرده‌اند. این دانشمندان در اثبات الهامی‌نبودن کـتاب مـقدس دلایـلی آورده‌اند؛ مانند «فاصله بسیارِ گزارش‌های کتاب مقدس درباره عیسی‌ با‌ حقایق تاریخی درباره او» و یـا «حـضور پررنگ عناصر انسانی در نوشته‌های کتاب مقدس» و مانند اینها.

آنان سعی می‌کنند تا اهـمیت کـتاب مـقدس و نقش آن در ایمان مسیحی را تحت مفاهیم‌ دیگری‌ توضیح دهند. یکی از این مفاهیمْ «یکتایی» است؛ یـعنی کـتاب مقدس جایگاهی یگانه برای ایمان مسیحی دارد. این یکتایی و بی‌همتایی به این علت اسـت کـه «کـتاب مقدس والاترین و مهم‌ترین‌ شاهدِ‌ ریشه‌ها و اهمیت ایمان مسیحی است؛ تنها گواه اصلی و گزیرناپذیرِ آن».

نویسنده در ادامـه بـه نقد رویکرد منکران الهام می‌پردازد؛ برای مثال درباره مفهوم «یکتا»یی کـتاب مـقدس ایـن پرسش‌ را‌ مطرح‌ می‌کند که چرا این کتاب‌ یکتاست؟ اگر‌ در‌ پاسخ گفته شود «زیرا شاهدِ حوادثی اسـت کـه بـنیاد ایمان مسیحی را تشکیل می‌دهند»، باز این سؤال مطرح می‌شود که چرا‌ بـاید‌ ایـن‌ حوادث را تعیین‌کننده ایمان خویش بدانیم؟ به‌ویژه که جنبه‌ الاهی‌ این حوادث برای همگان روشن نبوده است؛ زیـرا بـسیاری

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۰۹)


از کسانی که شاهد آن حوادث بودند (یعنی معاصران مسیح‌) قانع‌ نشدند‌ که آن حـوادث نـشان از یک دین جدید دارند. از‌ بین مردمان آن روزگـار، تـنها نـویسندگان عهد جدید بودند که توانستند جنبه الاهـی ایـن حوادث را دیده، برای‌ ما‌ نقل‌ کنند. حال سؤال این است که چه چـیز بـاعث شد که‌ این‌ نویسندگان ایـن جـنبه الاهی را بـبینند و بـه تـحریر درآورند؟ آیا می‌توان پاسخی غیر از این داد کـه‌ ایـن‌ نویسندگان‌ توسط الهام الاهی به این کار واداشته شدند؟

همچنین در نقد این مـنکران‌ مـی‌توان‌ پرسید‌ آیا دخالت عامل انسانی در نـوشته‌شدن و قانونی‌شدن کتاب مقدس، مـانع از الهـام و هدایت خداوند‌، دست‌کم‌ نوع‌ خـاصی از الهـام، می‌شود؟

فصل چهارم

الهام کتاب مقدس

در ضمن بیان نظریه‌های لفظ‌محور و غیرلفظی‌ در‌ باب الهام کـتاب مـقدس دیدیم که هیچ کدام از نـظریه‌ها خـالی از اشـکال‌ نبود‌. در‌ این صـورت دو راه در مـقابل ما قرار دارد؛ راه اول دست کـشیدن از‌ ادعـای‌ الهامی‌بودن کتاب است؛ اما این راه‌حل مناسبی نیست؛ زیرا کتاب مقدس از چنان‌ اهمیتی‌ بـرای‌ ایـمان مسیحی برخوردار است که در هر صـورت بـاید راهی بـرای اثـبات حـجیت آن بیابیم‌. در‌ اینجا راه دوم آشکار مـی‌شود: کشف مدل‌های جدید برای تبیین الهام.

نظریه‌های‌ پیش‌گفته‌، چه‌ نظریه‌های لفظ‌محور و چه نظریه‌های غیرلفظی، نـویسندگانِ کـتاب مقدس را نقطه شروعِ بحث خود مـی‌گیرند و بـه‌ ایـن‌ مـسئله‌ مـی‌پردازند که چگونه ذهـن‌های ایـن نویسندگان مقدس به حرکت درآمد و آنان عبارات‌ الهامی‌ خویش را نوشتند؟ اما این نقطۀ خوبی برای شروع بـحث نـیست؛ زیـرا شاید هرگز نتوان به این‌ مسئله‌ پاسـخی قـطعی و عـینی داد. بـرای چـنین پاسـخی ما باید از موضعی بیرونی‌ و عینی‌ (Objective) به رابطه خدا با کتاب مقدس‌ و نویسندگان‌ آن‌ بنگریم؛ امری که برای ما محال است‌.

به‌ نظر می‌رسد برای آنکه بتوانیم بـه چگونگی رابطه خدا با کتاب مقدس پاسخی‌ درخور‌ بدهیم، لازم است شرایط محدود‌ و فانی‌ انسان‌ها را‌ مد‌ نظر‌ داشته باشیم؛ به

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۱۰)


عبارت دیگر، باید‌ از‌ موضعی ذهنی (Subjective) به این مسئله بنگریم؛ زیرا نـمی‌توانیم از مـنظری عینی‌ به‌ خدا و متون مقدس بنگریم. مشکل اصلی‌ بسیاری از نظریه‌هایی که‌ بیان‌ کردیم و یا کسانی که کلاً‌ منکر‌ الهام شده‌اند همین است که کتاب مقدس را بیان آن چیزی می‌دانند که‌ خـدا‌ بـرای خودش است؛ حال آنکه‌ کتاب‌ مقدس‌ صرفاً بیان آن‌ چیزی‌ است که خدا برای‌ ما‌ است.

باید رابطه خوانندگان با کتاب مقدس را نـقطه شـروع نظریه خود قرار دهیم‌. اگـر‌ مـا به ذهن نویسندگان کتاب مقدس‌ دسترس‌ نداریم؛ اما‌ به‌ محصول‌ آن اذهان ملهَم، یعنی‌ کتاب مقدس، دسترس داریم. علاوه بر این، شناخت اینکه خود مـا چـه واکنشی نسبت به‌ ایـن‌ مـتن نشان می‌دهیم و متقابلاً این متن‌ چه‌ تأثیری‌ بر‌ ما‌ می‌گذارد نیز برای‌ ما‌ قابل حصول است. پس به نظر می‌رسد بهتر است تأثیر متن کتاب مقدس بر خواننده را‌ به‌عنوان‌ نقطه‌ شـروع بـرگزینیم.

نویسنده با محور قرار دادن‌ خواننده‌ و با‌ کمک‌ گرفتن‌ از‌ اندیشه‌های کارل یاسپرس، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی، تفسیری اگزیستانسیالیستی از الهام ِ کتاب مقدس ارائه می‌دهد.

او به بیان ماهیت و چیستی هستی‌داریِ (Existence) انسان می‌پردازد و پس از مطرح کـردن‌ بـحث‌هایی درباره انـسان و هستی او، می‌پرسد چه چیزی می‌تواند به هستی انسان معنا بدهد؟ پاسخ این سؤال وجود (Being) است. وجود را نمی‌توان بـا اموری از امور این جهان تعریف کرد‌. وجودْ‌ شکل، رنگ و حجم نـیست (امـوری کـه صفات وجود در این جهان‌اند). معنای وجود را نمی‌توان با دوگانه ذهن‌ـ‌عین تعیین کرد. مناسب‌ترین عنوان برای وجود، تـعالی (‌ ‌Transcendence) اسـت؛ بر این‌ اساس‌، وجود چیزی است که متعالی است.

تعالی چیست؟ چگونه می‌توان آن را شناخت؟ تـعالی امـری ذهـنی است یا عینی؟ یاسپرس می‌گوید نمی‌توان تعالی را امری کاملاً‌ ذهنی‌ دانست؛ زیرا این کارْ تعالی‌ و وجـود‌ را تا حد جنبه‌هایی از ذهن انسان فروخواهد کاست. در تعالی، چیزی وجود دارد که نمی‌توان آن را بـه ذهنیت بشری فروکاست؛ امـا تـنها‌ راه‌ دست‌یابی به آن، ذهنیت‌ است‌. به عبارت دیگر، تعالیْ واقعیتی عینی است؛ اما هرگز نمی‌توان آن را به صورت یک عین فهمید. «وجود انسانی نمی‌تواند مستقیماً با تعالیِ پنهان رابطه برقرار کند». تـمام

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۱۱)


تلاش‌ها برای‌ فهمیدن‌ تعالی توسط مفاهیم کلی، محکوم به شکست هستند.

حال این سؤال مطرح می‌شود که اگر وجود متعالی فراتر از ذهن ماست، ما چگونه می‌توانیم آن را بفهمیم و یا مهم‌تر، با‌ آنـ‌ رابـطه برقرار‌ کنیم؟ از طرفی زبان ما نیز قابلیت سخن‌گفتن از تعالی را ندارد؛ زیرا زبان ما به‌عنوان ابزاری برای‌ سخن گفتن درباره وجودات در این عالم شکل گرفته است. حال‌ چگونه‌ می‌توان‌ با این زبـان دربـاره وجودی که فراتر از تمام وجودها در جهان است سخن گفت؟ در واقع ما ‌‌با‌ مشکلی معرفت‌شناختی مواجه هستیم. یاسپرس برای حل این مشکل، رمزها (Ciphers) را مطرح‌ می‌کند‌.

رمزها‌ دو کارکرد دارند: اول، آنها مسیری را بـه سـوی تعالی در اختیار می‌گذارند: «رمزها شبیه‌ زبانِ تعالی هستند»؛ یعنی رمزها ابزاری هستند که انسان با آنها می‌تواند با‌ تعالی مواجهه بیابد. دوم‌، رمزها‌ بر هستیِ انسان نور می‌تابانند و از ایـن طـریق سـفر وجوداتِ انسانی به سوی یـک هـستیِ اصـیل را تسهیل می‌کنند.

مفهوم «رمزها» ابزاری مفید برای بیان ماهیت الهام در اختیار ما می‌گذارد‌: کتاب مقدس الهامی است؛ زیرا رمزهایی از تعالی را در اخـتیار انـسان‌ها قـرار می‌دهد. کتاب مقدس به وسیله ایجاد یک گـشودگیِ وجـودی (Existential openness) برای انسان به سوی تعالی، نوری بر‌ هستی‌ انسان می‌افکند.

رمزهای موجود در کتاب مقدس چه چیزهایی هستند؟ تقریباً هر چـیزی در کـتاب مـقدس می‌تواند یک رمز و در نتیجه، واسطه‌ای برای انتقال تجربه تعالی بـاشد. اما به نظر یاسپرس‌ برخی‌ از این رمزها مهم‌تر هستند و می‌توان رمزها را به درجه اول و دوم تقسیم کرد. از نظر او خدا یـکی از مـهم‌ترین رمـزهاست. «خدا رمز رمزها و پایه سایر رمزهاست». یاسپرس‌ مدعی‌ است که انـدیشه غـربی، سه رمز اصلی درباره الوهیت ساخته است: خدای یکتا، خدای شخصی، و خدای متجسد.

نویسنده بعد از ایـن بـحث‌های مـقدماتی، مدل الهامی خویش را به طور‌ خلاصه‌ چنین‌ بیان می‌کند: الهامی‌بودن کتاب مـقدس‌ در‌ سـه‌ عـرصه قرار دارد: (۱) الهام مشخصه وجود انسان است. الهامْ گشودگیِ انسان به سوی تعالی و شکل‌گیری وجـود انـسانی در پرتـو تعالی است‌. اما‌ این‌ الهام وجودی (Existential inspiration) خودبه‌خود پدید نمی‌آید، بلکه‌ از‌ طریق مشارکت با رمـزهایی پدیـد می‌آید که کتاب مقدس آنها را بیان می‌کند. از آنجا که

هفت آسمان » شماره ۴۵ (صفحه ۲۱۲)


یکپارچگیِ‌وجودیِ انسان به‌ ایـن‌ رمـزها‌ وابـسته است، (۲) می‌توان منبع این رمزها یعنی کتاب مقدس را‌ نیز الهامی نامید. در پایان، (۳) الهام در خـود تـعالی قرار دارد. انسانْ یکپارچگیِ وجودی‌ای را که در اثر‌ مشارکت‌ با‌ متن کتاب مقدس و تحولات وجـودیِ بـعدی آن بـه دست می‌آورد، به‌ قدرت‌ خویش منتسب نمی‌کند بلکه آن را ناشی از قدرت وجود متعالی می‌داند. این سـه عـامل و رابطه‌ دیالکتیکی‌ای‌ که‌ بین آنها وجود دارد، پدیده پیچیده الهام را شکل می‌دهند.

نـویسنده در‌ چـند‌ صـفحه‌ پایانی کتاب، پس از اشاره به قابلیت این نظریه در توجیه «وجود اشتباه و اشکال‌ در‌ کتاب‌ مقدس» و نیز تـبیین «وحـیانی‌بودن تـمام کتاب مقدس و درجه‌بندی نوشته‌های آن»، به بررسی دو ایراد‌ احتمالی‌ به این نظریه مـی‌پردازد: ۱٫ مـعیار تشخیص الهام در بین تفسیرهای کاملاً متفاوت چیست؟ آیا‌ تمام‌ واکنش‌ها‌ به کتاب مقدس به طور یکسانی مـعتبر هستند؟ ۲٫ بـه نظر می‌رسد می‌توان این نظریه را‌ برای‌ تمام آثار، از پیش‌پا افتاده‌ترین رمان‌ها تـا آثـار بزرگ ادبی و تا نوشته‌های دینیِ‌ دیگر‌ ادیـان‌، بـه کـار برد. اگر عامل تعیین‌کننده ما برای تـشخیص الهـام، دستاورد وجودی‌ای باشد که خواننده‌ از‌ یک متن به دست می‌آورد، آنگاه باید هـر چـیزی را که برای‌ یک‌ خواننده‌ کـمال‌آور و تـهذیب‌کننده باشد الهـامی دانـست. در ایـن صورت، تمایز بین الهام کتاب مـقدسی و غـیرکتاب‌مقدسی چیست؟

پایان مقاله

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x