سیر الحاد شناسی

نگاهی انتقادی به مبانی تفکر اخلاقی سارتر

نگاهی انتقادی به مبانی تفکر اخلاقی سارتر

 

معرفت اخلاقی ، سال سوم، شماره دوم، بهار ۱۳۹۱، صفحه ۵۱ ـ ۷۱

رحیم دهقان سیمکانی*

چکیده

نظریه اخلاقی سارتر مشکلات خاصی دارد که نمی توان به آنها بی توجه بود. او با داشتن مبنایی الحادی، اندیشه های اخلاقی خود را بر نوعی نگرش اومانیستی ملازم با حذف واجب الوجود مبتنی ساخته است. انسان محوری، نفی رئالیسم اخلاقی، امکان نداشتن دوستی با انسان های دیگر، ناکارآمد بودن قوانین اخلاقی در تنظیم رفتارهای انسا ن ها، ارائه ندادن معیار مناسب برای تنظیم رفتارها، و بی معنا شدن اخلاق یا ترویج نوعی آنارشیسم اخلاقی، ازجمله پیامدهای اندیشه های اخلاقی سارتر است که به طور قابل توجهی از اعتبار این نظریه می کاهد. این نوشتار بر آن است تا ضمن تحلیل نظریه اخلاقی سارتر، برخی از اشکالات آن را نشان دهد. روش این مقاله در مراجعه به آرا، استنادی و در تبیین محتوا، تحلیلی ـ انتقادی است.

کلیدواژه ها: اخلاق، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم، آزادی و سارتر.


* دانشجوی دکتری دین پژوهی دانشگاه ادیان و مذاهب                                     r.dehghan88@yahoo.com

دریافت: ۱۵/۱۰/۹۰ ـ پذیرش: ۲۸/۱/۹۱


مقدمه

آثار فلسفی ژان پل سارتر(۱۸۸۳-۱۹۶۹م) کاملاً تحت تأثیر مباحث فلسفی است که در زمان او در آلمان جریان داشته است. او مانند بسیاری از متفکران معاصرش به بحث های فلسفی رایج در فرانسه قانع نیست و خود را بیشتر درگیر مباحثی کرده که تحت تأثیر هوسرل و هایدگر آغاز شده است. در دوره زندگی او افکار مارکسیستی بسیار رواج داشت و او به شدت تحت تأثیر جو کمونیستی حاکم بر آن زمان فرانسه بود.۱ او به مارکسیسم و مبانی آن علاقه بسیاری داشت. هرچند از سال ۱۹۵۶م حمایت بی دریغ خود را از مارکسیسم قطع کرد، اما با این حال، معتقد بود که «مارکسیسم اگرچه فلسفه ای کامل برای تمام آینده نیست، یگانه فلسفه زنده در زمان است».۲ تعلق خاطر او به افکار مارکسیستی باعث شد تا سارتر بسیاری از افکار خود را در قالب ادبیات مارکسیستی عرضه کند.۳

سارتر در عین حال یک اگزیستانسیالیست است. اصطلاح اگزیستانسیالیسم برخلاف دیگر ایسم ها به مشرب فکری واحدی اشاره ندارد. این اصطلاح را برای اشاره به فلاسفه ای به کار می برند که در عین داشتن برخی شباهت ها، اختلاف های قابل توجهی نیز با یکدیگر دارند. فلاسفه ای که تحت این اصطلاح جای می گیرند را می توان تحت دو دسته ملحد و خداباور دسته بندی کرد. از میان اگزیستانسیالیست های خداباور می توان به کی یر که گور، یاسپرس و گابریل مارسل اشاره کرد. همچنین از میان اگزیستانسیالیست های ملحد می توان از سارتر و کامو نام برد. در میان متفکرانی که تحت عنوان اگزیستانسیالیست از آنها یاد می شود، هیچ یک به غیر از سارتر با عنوان اگزیستانسیالیست از خود یاد نکرده، حتی برخی از این فلاسفه از جمله هایدگر و مارسل با به کار بردن این نام برای خود مخالفت کرده اند.

با تمام اختلافات میان متفکران اگزیستانس، برخی ویژگی های مشترک میان آنها وجود دارد. یکی از این ویژگی های مشترک این فلاسفه که علت نام گذاری آنان نیز تلقی می شود، این است که همه آنها معتقدند وجود انسان بر ماهیتش مقدم است. منظور فلاسفه اگزیستانس از این ایده این است که فقط انسان برحسب علاقه و انتخاب خودش ماهیت خودش را می سازد.۴ به بیان دیگر، انسان همواره در راه ساختن خود است و شکل از پیش تعیین شده ای ندارد.۵ نکته بنیادی دیگر، تکیه همه این فیلسوفان بر ایده «آزادی» است و بنیاد اصلی اندیشه سارتر «آزادی» است. سارتر اندیشه های خود را بر همین دو عنصر بنیان نهاده است. با توجه به این مبانی اگزیستنسیالیستی که سارتر برای اندیشه های خود اتخاذ کرده است، اندیشه های وی در باب اخلاق چه سمت و سویی خواهد یافت؟ آیا با توجه به این مبانی، اندیشه های او در باب اخلاق موجه خواهد بود؟

این مقاله در سه بخش کلی به تبیین و نقد مبانی اندیشه های اخلاقی سارتر خواهد پرداخت. از آنجا که مباحث سارتر در باب اخلاق، بر انسان شناسی او مبتنی است و معطوف بر این است که چگونه یک زندگی ارزشمند انسانی ممکن است، در بخش نخست، نگرش او درباره انسان تبیین می شود. فلسفه سارتر نوعی از انسان شناسی ارائه می دهد که بر اندیشه انسان محوری بنیان نهاده شده است و البته اندیشه های وی در باب اخلاق نیز که جزئی از اندیشه های فلسفی اوست، مدیون نگرش انسان شناختی او می باشد. نگرش سارتر به انسان متأثر از نوع جهان بینی او، و اندیشه های وی در باب اخلاق متأثر از نوع نگرش او به انسان است. بخش دوم مقاله به تبیین مبانی اندیشه های سارتر در باب اخلاق پرداخته و گام سوم به نقد اندیشه های وی در باب اخلاق پرداخته است.

توجه به این نکته نیز لازم است که مباحث سارتر در مورد اخلاق، بیشتر معطوف بر این است که براساس پیش فرض ها و مبادی تصوری و تصدیقی، پشتوانه ای نظری برای گزاره های اخلاقی فراهم کند. او در پی آن است تا با ارائه نوعی نگرش وجودشناختی مبتنی بر اومانیسم الحادی نشان دهد که چگونه یک زندگی ارزشمند انسانی ممکن است. از این رو، مباحث ایشان در اخلاق، بیشتر ناظر به مباحث فرااخلاقی است.

۱٫ انسان شناسی سارتر

نظریه اخلاقی ژان پل سارتر را بدون رجوع به انسان شناسی او نمی توان تبیین و ارزیابی کرد. درواقع، سارتر مبانی نظریه اخلاقی خود را با توجه به وجود خاصِ انسانی و تفاوت او با دیگر موجودات پی ریزی کرده است. او از متفکران اصالت الوجودی و در عین حال، منادی انسان‏مداری‏ است. منظور سارتر از اصالت وجود در انسان، این است که در بین موجودات گوناگون موجودی به نام انسان یافت می‏شود که وجودش بر ماهیتش مقدم است. در فلسفه سارتر بحث از اینکه «ماهیت انسانی چیست؟» جایی ندارد، بلکه تمام توصیفات سارتر از وجود انسانی، برآمده از تلقی سارتر از وجود، و نه ماهیت انسانی است. توضیح اینکه هر صنعتگری پیش از ساختن مصنوع خود از ماهیت و چیستی آن آگاه است و پیشاپیش، از آنچه می‏خواهد بسازد، تصوری در ذهن دارد و مصنوع خود را طبق ماهیت پایدار و ثابت می‏سازد و به وجود می‏آورد. هر موجودی ـ غیر از انسان‏ـ ماهیتی از پیش تعیین شده دارد و یکنواخت است که برای همیشه آن ماهیت را خواهد داشت. برای مثال، دانه گندمی که بر جوانه و ساقه گندم به بار می‏نشیند، پیشاپیش معلوم و محتوم است که دانه گندم خواهد بود و امکان دیگری برای آن وجود ندارد. در این‏گونه موجودات می‏توان گفت که ماهیت آنها بر وجود، مقدم است. اما در انسان این قضیه برعکس است؛ یعنی انسانیت و چیستی و چگونگی او از پیش تعیین شده نیست. به بیان دیگر، اصلاً چیزی به نام طبیعت ثابت و پایدار انسان که در همه انسان‏ها مشترک باشد، وجود ندارد. انسان موجودی نیست که ماهیتش از قبل تعیین شده باشد، بلکه آن چیزی می‏شود که خودش می‏خواهد. در بین موجودات گوناگون، تنها انسان است که می‏تواند آزادانه به خودش شکل دهد و ماهیتی را که خواسته است، بپذیرد.۶ از این‏رو، انسان محکوم به هیچ چیزی نیست؛ یعنی در تعین بخشیدن به خودش کاملاً آزاد و رهاست، نه اسیر جبر تاریخ، نه گرفتار شرایط محیط و نه حتی تحت حاکمیت خداست. از آنجا که مسئله آزادی انسان در نگرش انسان شناختی سارتر بسیار اهمیت دارد، او منکر وجود خدا می شود؛۷ چراکه در غیر این صورت، آزادی انسان در تعیین مسیر آینده‏اش نفی خواهد شد.

البته سارتر غیر از خدا، مشکل دیگری نیز پیش رو دارد و آن طبیعت یا فطرت از پیش تعیین شده انسان است که برخی امور را نسبت به آیندۀ او رقم می زند، از این رو، در روند اندیشه خود، فطرت و طبیعت انسانی را نیز کنار می گذارد و می گوید:

بشر خود را می‏سازد. بشر نخست، موجود ساخته و پرداخته‏ای نیست، بلکه با انتخاب اخلاق خود، خویشتن را می‏سازد و اقتضای کار چنان است که نمی‏تواند هیچ اخلاقی را انتخاب نکند… بشر آزاد است و هیچ‏گونه طبیعت بشری، که بتوان بر آن تکیه کرد، وجود ندارد… در حقیقت، امور جهان چنان خواهد بود که بشر تصمیم می‏گیرد آن‏ چنان باشد.۸

سارتر با انکار خداوند و نیز فطرت انسانی، با طرحی بی هدف و بیهوده از آفرینش روبه رو می شود. در این نگرش، حرکت به سمت کمال و خدایی شدن به عنوان هدف آفرینش، معنا نخواهد داشت. با این حال، سارتر ناچار است تا هدفی را برای انسان طراحی کند و مسیری را برای او مشخص کند تا سرگردان نباشد، از این رو، توصیه می کند که هر انسانی باید در سراسر حیات خود فقط بر خویش متمرکز شود.۹ در این نگرش، آگاهی من از خودم برای مطرح سازی خودم به سوی آنچه من برای همانند کردن خودم با خودم فاقد آن هستم، دلالت دارد و این، همان ساختار آرزو و حرکت به سوی کمال است. چنین انسانی دیگر خدایی ندارد تا بخواهد به سوی او حرکت کند، بلکه باید خودش گام به گام، وجود خودش را در درون خود محقق کرده و خود را خلق کند تا کامل شود. این انسان آرزو دارد خدا شود، اما خدا امری خودمتناقض است.۱۰ حضور انسان در جهان، عبارت از آرزوی «در خود بودن» است؛ به این معنا که همواره در تلاش برای بنیان نهادن هستی خویش است. البته آن هستی که «برای خود» آرزو می‏کند، از خویشتن سرچشمه می‏گیرد. به بیان دیگر، او هستی خویش را در خودش بنیان می‏نهد و این همان آرمان خدا شدن و حرکت به سوی کمال است. ما همیشه می‏کوشیم شرکت خود را برای ساختن انسانیت به مثابه یک عین تاریخی که سرنوشت خویش را به اجرا درمی‏آورد، تجربه کنیم، ولی هرگز نمی‏توانیم این کار را انجام دهیم، زیرا بیرون از انسانیت، به این مثابه چیزی وجود ندارد.۱۱

انسان در اساس خود آرزومند است خدا شود. هرگونه حضور انسان در جهان یک شور است از این نظر که طرحی برای از دست دادن خود به سمت بنیان نهادن هستی و ساختنِ وجود خود بنیانی است که مذهب آن را خدا می‏نامد.۱۲ در پی این امر، ارسال پیامبران نیز امری اسطوره ای و غیرواقعی خواهد بود، از این رو، سارتر معتقد است که اوقات، جدی‏تر از آنند که خود را با ریشخند پیامبران بسیار مضحک، سرگرم کنیم.۱۳

این نوع نگرش به انسان، نشان می دهد که سارتر بارزترین نمونه طغیان انسان در برابر خداست. الحاد او به طور کامل روشن و بدون ابهام است و او در مقوله الهیات چیزی جز انسان نمی‏بیند. مرکزیت انسان در تلقی‏های کلامی او به نهایت خود رسیده است. «من» سارتر، آن چنان طغیان گر است که حتی جایی برای اشتراک موجودات «دیگر» در این قلمرو باقی نمی‏گذارد، چه رسد به اینکه جایی برای حضور خداوند قائل شود. الحاد سارتر، چیزی فراتر از الحاد فوئر باخ است که می‏گفت: انسان خدا را به صورت خود می‏سازد و معتقد بود که انسان آنچه از کمال ندارد، در خدای ذهنی خود ترسیم می‏کند،۱۴ از این رو، انسان خالق خدا [خدای مفهومی و آرمانی] است. اما سارتر معتقد است که انسان حتی نباید آرزو کند که کمال خدایی داشته باشد، بلکه باید کمالِ «در خود» را آرمان خویش قرار دهد.

سارتر می گوید: «اگزیستانسیالیسم کوششی است برای استخراج کلیه آثار و نتایج مترتب بر وضعی منسجم، بدون اتکا به واجب الوجود».۱۵ او حتی گام را از این نیز فراتر نهاده و فکر کردن در باب خداوند را نیز امری بیهوده تلقی می کند که انسان نباید وقت خود را به منظور آن تلف کند. بر این اساس، معتقد است که «اگزیستانسیالیسم همت خود را وقف اثبات بطلان وجود واجب الوجود نمی کند، بلکه اعلام می کند که بود و نبود آن فرقی برای انسان ندارد»۱۶. به دیگر بیان، از نظر سارتر بحث در باب مسئله وجود یا عدم وجود واجب الوجود، بحثی بیهوده است:

به عقیده ما مسئله اساسی، بودن واجب الوجود نیست، مهم آن است که بشر باید خود شخصاً خویشتن را بازیابد و یقین کند که هیچ چیز نمی تواند او را از خود رهایی دهد، حتی اگر دلیلی بیابد که بودن واجب الوجود بر او ثابت شود.۱۷

با این حال، او برای دفاع از اصل آزادی انسان، به نفی خداوند حکم کرده و آن را امری خودمتناقض می داند تا بتواند فلسفه خود را بر خودبنیانی بشر پایه ریزی کند:

نه تنها خدا به عنوان یک واقعیت وجود ندارد، بلکه اصلاً خدایی نمی تواند باشد، زیرا تأکید کردن بر وجود خدا، در واقع، اعلام کردن یک قضیه متناقض با لذات است. پس خدایی نمی تواند باشد و کوشش انسان از برای [اثبات] الوهیت، عقیم است.۱۸

نگرش سارتر به انسان و انکار خداوند پیامدهایی را برای فلسفه سارتر در پی دارد. عمده ترین نتیجه الحاد سارتر، قائم  بودن عالم بر بشر و شیوع نوعی اومانیسم الحادی است. در این نگرش، ظهور عالَم تنها به واسطه حضور انسان است و بدون حضور او این جهان هیچ معنا و ظهوری ندارد. سارتر معنا و صورت و ظهور جهان را قائم به انسان می کند. وی با حذف خدا شأن خالقیت را به خود انسان واگذار می کند:

خدایی وجود ندارد که مفهوم طبیعت [ماهیت] انسانی در ذات او حاصل باشد. آدمی هست و بس… انسان چیزی نیست جز همان که از خویش ساخته است و این نخستین اصل اصالت وجود است.۱۹

قائل شدن به صفت خالقیت برای انسان، درون مایه اصلی اگزیستانسیالیسم سارتر است. سارتر بدین وسیله بنیاد های تئوری اخلاقی خود را فراهم آورده است. درواقع، تئوری اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتر براساس تقدم وجود انسان بر ماهیتش و آزادی مطلق او همراه با انکار خدا و نیز قائل شدن به صفت خالقیت برای انسان شکل می گیرد. انسان در ابتدا فقط وجود دارد، اما به عهده خود او گذارده شده است که چه ماهیتی برای خود خلق کند. به عبارت دیگر، انسان هست، ولی چیستی خود را خودش خلق می کند، از این رو، سارتر اخلاق را همپایه هنر می داند:

وجه مشترک میان هنر و اخلاق این است که در هر دو مورد، ما با آفرینش و ابداع سرو کار داریم. در جهان اخلاق نیز ما می توانیم قبل از عمل و به بداهت عقل، درباره آنچه باید آفریده شود تصمیم بگیریم.۲۰

در این نگرش، انسان در تمام تعاملات اجتماعی و فردی خود، باید اعمال و افعال خود را به گونه ای تنظیم کند که در مسیر خلق هویت خویش قرار گیرد. در واقع، او باید تمام رفتارها را آن گونه که خودش انتخاب می کند و آن گونه که خودش می خواهد انجام دهد، از این رو، انسان به سبب بهره مند بودن از «آزادی مطلق»، برای کارهای خود عذری نیافته و وسیله ای نمی یابد تا مسئولیت وجود خود را بر آن بار کند.۲۱ او مختار است تا آنچه را بخواهد انتخاب کند. بر اساس این مبنا گویا هر انسانی خدای عالم خود است و درواقع انسان نیست، بلکه خداست.

آیا بر اساس این نوع نگرش به انسان در فلسفه سارتر، اندیشه های وی در باب اخلاق قابل توجیه خواهد بود؟ برای پاسخ به این سؤال، ابتدا مبانی اندیشه های سارتر در باب اخلاق را بیان کرده، سپس قضاوت خواهیم کرد که آیا توجیه پذیر هست یا نیست.

۲٫ مبانی اندیشه سارتر در باب اخلاق

تئوری اخلاقی سارتر بر چند اصل مبتنی است:

۲-۱٫ براساس تبیین انسان شناختی سارتر، معنا و ظهور عالم در نظر ایشان منوط به وجود انسان و انکار خداست ، از این رو، ارزش ها، از جمله ارزش های اخلاقی، تنها در قلمرو عالم انسانی با تکیه بر نوعی اومانیسم الحادی معنا می یابند. سارتر با حذف واجب الوجود، مدعی می شود که تمام ارزش ها، ازجمله ارزش های اخلاقی، تنها توسط انسان و برای انسان آفریده می شود. درحقیقت، ناظر آرمانی در اندیشه سارتر خود انسان است و منظر اخلاقی که معیار تفکیک حکم اخلاقی از غیراخلاقی است نیز براساس محوریت انسان حاکم خواهد بود. درواقع، هر فعلی را که انسان انتخاب کند خوب، و هر آنچه اختیار و انتخاب نکند بد خواهد بود.

۲-۲ . مراد سارتر از انسان، به هیچ وجه انسان کلی نیست، چه اینکه در اگزیستانسیالیسم سارتری همواره فرد مورد توجه است، نه انسان کلی، از این رو، می توان فرد بودن و تکیه بر فردیت را یکی از اساسی ترین اصول اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتر دانست. اخلاق به فرد انسانی مرتبط بوده و آنچه عملی را اخلاقی می کند از فردی بودن آن عمل برمی آید.۲۲ سارتر یکی از شاخص های مهم مورد نظر خود را توجه به عمل فردی می داند ، زیرا اگر انسان تاریخ را می سازد، لازم است نشان داده شود که اعمال انسان، نوعی ساختار دیالکتیکی درونی دارد و «تمام دیالکتیک تاریخی، بر عمل فردی مبتنی است.»۲۳

۲-۳٫ انسان موجودی است که وجودش بر ماهیتش مقدم است؛ یعنی هیچ شکل از پیش تعیین شده ای ندارد و به خود او وانهاده شده است. او با انتخاب های خود، هویت خود را می سازد و البته مسئولیت تمام انتخاب هایش را باید بپذیرد. سارتر هستی را به «هستی فی نفسه» که وجودی پر، گزاف و عین خود است و همچنین «هستی لنفسه» که وجودی خالی، متناقض و بیرون از خود است، تقسیم می کند. مراد سارتر از هستی لنفسه همان وجود فرد انسانی است که از نظر وی وجودش بر ماهیتش مقدم است. فرد انسانی یا همان هستی لنفسه، اختیار مطلق دارد تا از خود هرچه می خواهد بسازد. البته از آنجا که فرد انسانی، موجودی است که به خود وانهاده شده تا از خود هرچه می خواهد بسازد، مسئولیت آنچه از خود می سازد به عهده خود اوست. بنابراین، از نظر سارتر فرد انسانی مسئول آنچه می شود است. فرد انسانی باید مسئولیت آنچه از خودش می سازد را بپذیرد. سارتر می گوید: «من از لحظه ظهورم در هستی، بار جهان را به تنهایی به دوش می کشم، بی آنکه هیچ چیزی یا هیچ کسی بتواند آن را سبک کند».۲۴

درواقع، سارتر فرد انسانی را کاملاً مسئول تمام حوادثی می داند که در عالَم او رخ می دهد، حتی اگر این اتفاق جنگی باشد که وی هیچ نقشی در آن نداشته است. سارتر بیان می دارد که چون معنای عالَم را فرد انسانی می آفریند، حتی اگر جنگی در میان باشد که فرد انسانی در آن حضور فیزیکی نداشته باشد، آن جنگ را وی انتخاب کرده و به نوعی اوست که دستور جنگ را اعلان کرده و مسئولیت آن با اوست. بدین ترتیب، اگر جنگی در جهان انسانی رخ داده باشد تمام افراد آدمیان مسئول آن هستند و این به معنای آن است که تمامی آدمیان، به کشتن و نابودی یکدیگر حکم کرده اند. در این جنگ، دست کم یک طرفِ جنگ، قصد نقض آزادی دیگران را داشته است، از این رو، هر کس از طرف ناقض آزادی دفاع کند، گویی خود فرمان نقض آزادی را اعلان کرده است، و هرکه طرف دار کسانی باشد که از آزادی دفاع می کنند، وی دفاع از آزادی و حفظ آن را برای بشریت انتخاب کرده است. حال، فرض بگیریم که در جهان جنگی رخ داده است که در آن، دو طرف قصد نقض آزادی دیگری را دارند، در این صورت، تمام انسان های موجود در آن زمانه، مسئول جنگ هستند و قصد نقض آزادی دیگری را داشته اند. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که تمام انسان ها عملی ضداخلاقی انجام داده اند.

آگاهی از این مسئولیت، البته رنج آور و طاقت فرساست.۲۵ دانستن اینکه هر چیزی به روی ما گشوده است، دانستن اینکه می توانیم هرچه را می پسندیم، انجام دهیم و هر آنچه می خواهیم باشیم، امری است که اغلب ما تحمل آن را دشوار می یابیم. این اضطراب و درد، نتیجه آگاهی از این واقعیت است که همه چیز بر عهده ماست. این اضطراب و ترس آگاهی برآمده از آزادی و مسئولیت در برابر آن است، چراکه «بسیار راحت تر می بود اگر تعیین شده و مجبور می بودیم، زیرا در آن صورت اگر نادرست یا احمقانه عمل می کردیم، همواره قادر می بودیم از عوامل بیرونی و تعیین  کننده کنش هایمان عذر و بهانه ای بسازیم. هیچ طبیعت انسانی یا فردی باعث نمی شود که من حریصانه عمل کنم، اگر چنین کنم از آن روست که انتخاب کرده ام. بنابراین، تمام مسئولیت آن با من است».۲۶ سارتر معتقد است که انسان باید وجود آزادی را در خود بپذیرد و تلاش کند که ماهیت خود را با مسئولیت و انتخاب خویش بسازد. او می گوید: «اضطراب اخلاقی هنگامی رخ می دهد که من خودم را در رابطه ای اساسی با ارزش ها می یابم».۲۷

از نظر سارتر عده ای با فریب، از زیر بار این مسئولیت سنگین شانه خالی می کنند که این نوعی خودفریبی است و ارزش انسان را در حد قرار گرفتن به عنوان شیئی در کنار دیگر اشیا تقلیل می دهد. این خودفریبی به این شکل رخ می دهد که انسان، لنفسه بودن خود را نفی کرده و آزادی خود را از خود پنهان می سازد. سارتر می خواهد نشان دهد که چگونه فرد انسانی با نفی آزادی خود، لنفسه بودن خود را انکار کرده؛ و با این انکار از زیر بار مسئولیت رفتار و اعمال خود، شانه خالی می کند؛ از «مسئولیتی که به معنای آگاهی از باعث بی چون و چرای یک واقعه و یا یک چیز بودن است».۲۸

۲-۴٫ انسان در فعل خود باید کاملاً آزادانه و مستقل انتخاب کند، از این رو، در این جهان بینی، آزادی مطلق، ارزش ذاتی داشته و باید با «دیگران»، از جمله «خدا» مبارزه کرد و آنها را شکست داد و نگذاشت «من» را اسیر خود کرده و آزادی «من» را محدود کنند. «من» باید سعی کنم بر «دیگران» فائق شوم. آنچه برای من قابل ارزش است این است که دیگری را اسیر خود سازم، گرچه دیگری هم در فکر اسیر ساختن من است. این مبارزه پیگیر بین هستی من با هستی دیگری، همیشه برقرار است.۲۹

در نظر سارتر، خدا نمونه کامل «دیگری» است.۳۰ سخن گفتن از آزادی انسان در ارتباطش با خدا بی معناست، زیرا در این صورت، انسان در برابر خدا یک شیء محض و مانند دیگر اشیا فاقد هرگونه آزادی خواهد بود. انسانی که از چشم خدا به خود می نگرد با خود راستینش که عبارت از «سوبجکتیویته» است، بیگانه شده و صرفاً شیئی بی ارزش در کنار دیگر اشیا تبدیل می شود.

سارتر معتقد است که انسان مسیحی آنچه را خدا برایش معین کرده است، به عنوان تنها تعین راستین می پذیرد و در زندگی اش می کوشد تا انتظارات الهی را برآورده سازد. او برای دانستن اینکه چه خواهد بود به دیگری (خدا) اتکا می کند. حال آنکه این درک از رابطه میان خدا و انسان مهم ترین رکن وجودی انسان، یعنی آزادی را نفی می کند، درنتیجه، انسان «ابژه محض» و خدا «سوژه محض» خواهد بود. انسان معنای وجود خود را از بیرون دریافت خواهد کرد و خود را با تعریفی که خدا از او ارائه می دهد، تعریف خواهد کرد. این امر به معنای از خودبیگانگی انسان است. انسان در برابر چنین خدایی احساس شرم کرده و هویت خود را از دست می دهد. این، منشأ ترس انسان از خداست.

این شرم در برابر خداسـت؛ یعنی درک ابـژه ـ بودن من در برابر سوژه ای که هرگز نمی تواند ابژه شود. بدین ترتیب، من به حالـت ابـژه ـ بودنم در امر مـطلق تحقق می بخشم و به آن تشخص می دهم. فرض خـدا هـمراه است با تحقق ابژه ـ بودن من. به بیان بهتر، من ابـژه ـ بودنم برای خدا را واقعی تر از لنفسه ام فرض می کنم؛ من وجودی ازخودبیگانه دارم و کاری می کنم که آنچه را باید باشم از بیرون بیاموزم. این منشأ ترس در برابر خداست.۳۱

در نگاه سارتر، حضور فراگیر خدا که هیچ چیز از نگاهش دور نمی ماند، برای انسان غیرقابل تحمل است و او را به وحشت می اندازد. نگاه خدا هر چیزی را به یک ابژه تبدیل می کند. این ابژه شدن، هم مطلوب و هم نامطلوب است، زیرا انسان با از دست دادن سوبجکتیویته خود و تبدیل شدن به یک ابژه، از اضطراب رهایی پیدا کرده و به سکون و آرامش می رسد، اما از سوی دیگر آزادی خود را از دست می دهد و به شیئی تبدیل می شود، اما به هر حال، حفظ آزادی اهمیت بیشتری دارد و انسان باید اضطراب ها را برای حفظ آزادی تحمل کرده و در مقابل «دیگری» بایستد.

سارتر در بحث برای حفظ آزادی انسان، مسئله کهن علم ازلی خدا و اختیار انسان را مطرح کرده و این دو را ناسازگار می شمارد. از نظر او معلوم واقع شدن به معنای از دست دادن سوبجکتیویته است. کسی که به ما علم پیدا می کند، ما را برده خود می سازد.۳۲. یکی از عواملی که باعث می شود نگاه خدا آزادی انسان را سلب کند، این است که او با نگاه تیزبین خود، همه چیز را می بیند و به همه چیز علم دارد. او با علم مطلق خود هر حقیقتی را درباره من می داند و همه  اعمالم را از ازل پیش بینی کرده است و من نمی توانم به گونه ای جز آنچه او به آن علم دارد، عمل کنم. شرط آزادی عمل انسان این است که رفتارش غیرقابل پیش بینی باشد و حتی خدا هم نداند او چه عملی را در آینده انجام خواهد داد. اما چشم خدا چشم آینده نگر و نگاه او سرمدی است و این نگاه سرمدی به انسان‏ها هویتی سرمدی می دهد. در این صورت، انسان باید همواره در پی کشف مقاصد ازلی خدا باشد تا بداند که چگونه رفتار کند.

یکی از نتایج این طرز تلقی، از دست رفتن مسئولیت بشری است. به این بیان که اگر من بدانم که اعمالم از قبل مشخص و معین است، دیگر خود را مسئول آنچه انجام می دهم، نمی دانم. در واقع، خدا مسئول عمل من است، زیرا او آن را برای من در نظر گرفته است. در چنین وضعیتی انسان خود را فاعل آزاد احساس نمی کند، بلکه ابزاری در دست های خدا می داند. از سوی دیگر، ایمان به خدای عالم مطلق که خیر و صلاح بندگانش را می داند و آن را می خواهد، باعث می شود که انسان در برابر فجایع بی تفاوت شود، زیرا آنها را ناشی از اراده خدا می داند. پذیرش خدای عالم مطلق به معنای پذیرش خدایی است که انسان را بهتر از خودش شناخته و صلاح او را بهتر از خودش می داند. بنابراین، هرچه او فرمان دهد انسان باید اطاعت کند. در این صورت:

شدن یک توهم است، زیرا شخص صرفاً از یک طرحِ از قبل موجود، پیروی می کند. او فکر می کند که با استفاده از آزادی خود، دست به ابداع می زند، اما در واقع «آزادی» صرفاً به طرحی تحقق می بخشد که در وجود شخص حک شده است.۳۳

براساس این اصول روشن می شود گفت که تئوری اخلاقی سارتر بر چهار عنصر کلیدی، یعنی اومانیسم الحادی، فردگرایی، مسئولیت، و نادیده گرفتن «دیگری» به منظور حفظ آزادی مطلق فردی، مبتنی شده است، به گونه ای که هر فرد انسانی از عالَم خاص خود بهره مند بوده و با انتخاب ها و رفتارهای خود، هویتِ وجودی خود را گام به گام به سمت خدا  شدن، خلق می کند. ارزش های اخلاقی با محوریت فرد انسان شکل می یابند و چیزی به عنوان ارزش مطلق وجود ندارد. در این نگرش، انسان همواره باید به خود توجه داشته و «دیگری» را کاملاً از سرِ راه خود کنار نهد.

۳٫نقد مبانی و اندیشه سارتر در باب اخلاق

۳-۱٫ با انکار واجب الوجود و تکیه بر محوریت فرد انسان، امکان یافتن هرگونه ارزش مطلق از میان می رود و دیگر نمی توان ارزشی ماقبل تجربی در جهان یافت، از این رو، نوعی نگرش نسبی گرا در باب اخلاق حاکم خواهد شد و مشکلات اخلاق نسبی گرا را در پی خواهد داشت. برای مثال، هیچ کس حق قضاوت و داوری در باب رفتار دیگران را نخواهد داشت، چراکه هر فردی تنها خود را بر حق خواهد دانست و…. خود سارتر می گوید:

نبودن واجب الوجود در کنار آزادی مطلق انسان، امری راحت بخش نیست، زیرا با نبودن آن، امکان یافتن هرگونه ارزشی از میان می رود. نمی توان در این قلمرو، نیکی ماقبل تجربی یافت، زیرا دیگر معرفت نا محدود و کاملی وجود ندارد تا آن را در درون خود بپرورد؛ این آدمیان هستند که ارزش ها را می آفرینند و نیکی و بدی را به وجود می آورند.۳۴

به بیان دیگر، این نوع نگرش به اخلاق، نفی رئالیسم اخلاقی را در پی خواهد داشت، چه اینکه به سبب همین الحاد رادیکال که از آن یاد شد، بیرون از انسان هیچ ارزشی وجود ندارد که انسان براساس آن عمل کند. پس انسان باید ارزش های خود را نیز خلق کند. نگرش انسان شناختی سارتر و نیز تفسیرش از مفهوم آزادی، به معنای انکار وجود هرگونه ارزش اخلاقی مطلق و واقعی است. سارتر با خداناباوری رادیکال خود امکان ارائه هرگونه نظریه اخلاقی بر مبنای ارزش رئال را نفی می کند، چراکه در این صورت، تنها در عالَم انسانی است که ارزش ها، از جمله ارزش های اخلاقی معنا می یابند و بیرون از انسان و عالَم انسانی هیچ گونه ارزش اخلاقی یافت نمی شود. به تعبیر ساده تر، براساس وجودشناسی سارتری، جهان، فی نفسه و صرف نظر از وجود انسان، فاقد هرگونه ساختار ارزشی و اخلاقی است. حال، در یک چنین جهان فاقد خدا و فاقد هرگونه ساختار و مبنای ارزشی و اخلاقی، چه چیز می تواند مبنای اخلاق و ارزش های اخلاقی و معیار صحت و سقم کنش های اخلاقی آدمی قرار گیرد؟ سارتر، برحسب وجودشناسی خود، وجود هیچ گونه معیار عینی و مستقل از انسانی را برای ارزش های اخلاقی نمی شناسد و ارزش ها را یک سره حاصل انتخاب آزادانه آدمی می داند. در نظر او هیچ ملاک و معیار بیرونی یا از پیش تعیین شده ای وجود ندارد.۳۵ او نه به وجود موجودی فراتر از عالَم انسانی برای تعیین هرگونه اصل و مبنایی برای تعیین کنش و انتخاب آدمی قائل است و نه وجود هرگونه معنا و عینیتی را در ورای عالم انسانی می پذیرد و نه معتقد است که قانون اخلاقی الزام آور کلی و ارزش های مطلق وجود دارد.۳۶

تأکید سارتر به فردگرایی نیز از مویدهای این مطلب شمرده می شود، چراکه ایشان معنای جهان را بر فرد انسانی متکی می کند؛ به این صورت که در بیرون از عالم انسانی هیچ معنا و معیاری برای انتخاب وجود ندارد، از این رو، سارتر برای ارائه یک نظریه اخلاقی و تعیین معیاری برای کنش آدمی نمی تواند از بیرون از عالَم انسانی بهره بگیرد. بنابراین، سارتر ناگزیر باید بکوشد که معیار و ارزش های خاص خود را از درون عالَم انسانی بیرون بیاورد. از سوی دیگر، او معتقد است که انسان هیچ ماهیت از پیش تعیین شده ای ندارد. در نتیجه، سارتر نمی تواند نظریه اخلاقی خود را براساس ماهیت و طبیعت انسانی نیز سامان دهد. اگر در بیرون از فرد انسانی ملاکی برای عمل یافت نمی شود و در وجود انسانی نیز هیچ ویژگی و ماهیت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد، پس چگونه می توان دست به انتخاب زد!؟

۳-۲٫ در نظر سارتر آزادی برای بشر، نوعی آزادی مطلق است، چه اینکه بشر به واسطه همین آزادی، جهان را شکل و معنا و ارزش می دهد. نه تنها بشر در موقعیت های اخلاقی مختلف به اختیار خود عمل می کند، بلکه ملاک و معیار ارزش اخلاقی عمل را نیز خودش وضع می کند. وصف اختیار در چنین معنای وسیع و مطلقی دشواری های زیادی را برای ارائه یک نظریه اخلاقی به بار می آورد، چراکه اگر آزادی و اختیار انسان، خود اساس ارزش های اخلاقی و ملاک و معیار آن قرار گیرد. آزادی و اختیار در معنای سارتری، معنای رایج خود را از دست می دهد، چراکه آزادی در معنای رایج خود در حوزه اخلاق به معنای مخیر بودن به انتخاب شقوق مختلف یک عمل است، اما در معنای سارتری آزادی به عنوان طراحی شقوق مختلف یک عمل و سپس ارزش گذاری این شقوق مختلف از درون خود و درنهایت، انتخاب یکی از این شقوق برای عمل است. به زبان ساده تر، اگر بخواهیم با توجه به تعریف سارتر از آزادی، عمل آزادانه ای را توصیف کنیم باید بگوییم که عملی آزادانه است که فاعلش هنگام عمل، معنایی از جهان را وضع کند که در آن موقعیت و شقوق مختلف برای یک عمل موجود باشد و فاعل عمل، یکی از شقوق مختلف عمل را با توجه به وضع و جعل ارزش های دلبخواهی انتخاب کند. درواقع با چنین توصیفی از آزادی، عمل آزادانه وقتی رخ می دهد که فاعلش از پیش، جهانی را که آن عمل در آن معنا می یابد، از هیچ خلق کرده باشد. البته روشن است که ارائه یک نظریه اخلاقی در چنین وضعیتی بی معنا و محال است. علاوه بر اینکه چنین وصف مطلقی از آزادی و گریزناپذیری انسان از آن، به این معناست که انسان هر عملی را که انتخاب کرده و هر رفتاری را که انجام دهد برخاسته از اختیار و انتخاب آزادانه او بوده و چنین فرضی ناگزیر به دام نوعی آنارشیسم اخلاقی رادیکال سقوط می کند.

۳-۳٫ در حقیقت، این نوع نگرش به اخلاق، نقض کردن ارزش های اخلاقی است. یکی از مجاری مهم در باب معنا  یافتن اخلاق و اجرا کردن رفتارهای اخلاقی، در تعاملات متقابل انسان ها با یکدیگر است، حال آنکه براساس نگرش سارتر انسان همواره باید در فکر نابودی «دیگری» باشد. سارتر می گوید:

آنچه برای من قابل ارزش است، دیگری هم از آن استفاده می کند، در حالی که من کوشش می کنم خود را از تسلط دیگری خارج سازم، دیگری هم برای رها ساختن خود از تسلط من دست و پا می زند. در حالی که سعی می کنم دیگری را اسیر خود سازم، دیگری هم در فکر اسیر ساختن من است و در هر حال، این مبارزه پیگیر بین من با دیگری و به عبارت دیگر، بین هستی من با هستی دیگری همیشه برقرار است.۳۷

سارتر مدعی است که تجربیاتی وجود دارد که ما در آن به گونه ای بی واسطه و تردیدناپذیر، وجود دیگری را درمی یابیم. یکی از این تجربیات، احساس شرم است. شرمندگی، تجربه ای است وجدانی و حالتی از وجدان است. شرم مانند تمام حالات وجدانی نیز التفاتی است و راجع به متعلقی، چراکه شرم داشتن، همواره شرم داشتن از چیزی است، و این متعلق شرم، خود «من» است. «من» از خود و آنچه هستم، شرم دارم. اما شرم، یک احساس درونی از خود، از آن جهت که تنها و پنهان هستم، نیست، تصور ساده شرم، مستلزم وجود یک ناظر بیگانه است. «شرم داشتن من از خود، در برابر کسی است، و از خود چنان که در نظر دیگری می آیم، شرمنده ام».۳۸ سارتر معتقد است که آنچه باعث احساس شرم می شود این نیست که از من فلان یا بهمان خطا سرزده باشد، بلکه این واقعیت است که من به منزله متعلق و موضوع فعل «دیگری» قرار گرفته ام. سارتر معتقد است که من وقتی متعلق نگاه دیگری قرار می گیرم، نگاه دیگری آزادی و لنفسه بودن را از من می گیرد و با نگاهش عالم من را می قاپد و سعی دارد من را به شیء تبدیل کرده و تحت تملک و اسارت خود درآورد.۳۹ من این احساس را دارم که به من نگاه می کنند.۴۰ جمله معروف سارتر در نمایشنامه «درهای بسته» بیانگر همین وضعیت است که می گوید: «وجود دیگران برای آدمی جهنم است».۴۱

در نظر سارتر حضور دیگری برای لنفسه به دو شکل اتفاق می افتد: یکی، حضور فیزیکی و دیگری، حضوری است که در ذهن لنفسه پیدا می کند. بدین ترتیب، دیگری همیشه برای لنفسه حضور دارد. دیگری، فرهنگ، سنت و تاریخ لنفسه را می سازد و از همین طریق می کوشد لنفسه را به شیء تبدیل کند.۴۲ با این تعبیر، دیگری، حضور گسترده و فراگیری در زندگی لنفسه دارد و هیچ گاه او را به حال خود وانمی گذارد. هر تعبیر و تعریفی از انسان، و هر دستورالعمل دینی، اخلاقی، سیاسی و… به طور کلی هرچیز که بخواهد به انسان شکل داده یا عمل و انتخاب خاصی را بر او تحمیل کند، برآمده از نگاه دیگری است و باید نفی شود، از این رو، سارتر می نویسد:

نگاه، دل ها را می لرزاند، امید را به نومیدی و نومیدی را به امید تبدیل می کند … نگاه، همچون جریان برق، سراپای انسان را می سوزاند و جرقه آن، قلب را از جریان باز می دارد.۴۳

در چنین نگرشی، «دیگری» به هیچ عنوان نمی تواند به منزله امری دلخواه و دوست داشتنی تلقی شود، بلکه خطری جدی در برابر موجودیت من، یعنی آزادی است. چنین توصیفی بشر را در نزاع بی پایانی در نظر گرفته است؛ نزاعی که هریک از طرفین آن، خواهان غلبه بر دیگری و به بردگی کشیدن اوست. خود سارتر در این باب می گوید:

عشق برای عاشق یک نوع اسارت است که آزادی خود و دیگری را در آن نابود می سازد. با این تعبیر، عاشق در هر حال که باشد طالب آزادی معشوقش نیست، به دلیل آنکه عشق چیزی نیست که بتواند برای آزادی طرفین احترام قائل شود.۴۴

البته سارتر با تأکید بر عنصر آزادی، صرفاً از ما می خواهد که بپذیریم آزادی ما مستلزم آزادی دیگران نیز است،۴۵ اما هیچ توجیهی برای این ادعای خویش ندارد، از این رو، در نگرش اخلاقی سارتر هیچ توجیهی برای رعایت حقوق دیگری و نیز احترام گذاشتن به او از جهت اخلاقی وجود ندارد.

نظریه های اخلاقی ناگزیر از این هستند که وضعیت ما را در مقایسه با دیگران مشخص کنند. اما آنچه از تئوری اخلاق سارتر درخصوص رابطه فرد انسانی با دیگری برمی آید، بسیار خشن و بی رحمانه است. درواقع، نظریه اخلاقی سارتر نوعی اخلاق زورگویانه را ترویج کرده و بیان می دارد که رابطه میان انسان‏ها باید خصمانه و عاری از هرگونه حسن نیت باشد. اگر هابز در نظریه سیاسی خود انسان را گرگ انسان معرفی می کرد، سارتر در نظریه اخلاقی خویش «دیگری» را جهنم می خواند. این جمله صرفاً بیانی احساسی و عاطفی درباره دیگران نیست، بلکه به گونه ای بی واسطه و مستقیم از مبانی اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتر حاصل می شود، چراکه دیگری به واسطه نگاهش، در فی نفسه کردن هستی لنفسه من و به بردگی کشیدن من تلاش می کند.۴۶

بدین ترتیب، در جهانی که سارتر ترسیم می کند به هیچ عنوان امکان دوستی و سازش میان من و دیگری وجود ندارد و من و دیگری همواره درصدد به بردگی کشیدن یکدیگر هستیم. به بیان دیگر، هریک از ما درصدد است تا با نفی آزادی دیگری، آزادی خود را وسعت بخشیده، به انتخاب ها و خواسته های خود دست یابد. بی مورد نیست که اگر بگوییم نظریه اخلاقی سارتر انسان ها را تشویق به دشمنی، جنگ، حذف یا به بردگی کشیدن یکدیگر می کند، چراکه از یک سو، آزادی دیگری نافی و مخل آزادی من است و از سوی دیگر، به رسمیت شناختن دیگری و ایجاد صلح و دوستی با دیگری به معنای امکان شیء شدن و از دست دادن آزادی من است.

۳-۴٫ از نظر سارتر ملاک فعلِ ارزشمند اخلاقی، حفظ آزادی است. این ملاک، به سبب اینکه از هیچ نوع پشتوانه حقیقی بهره مند نیست، نوعی هرج و مرج و آشفتگی در اعمال اخلاقی را در پی خواهد داشت. نفی وجود هرگونه قاعده برای رفتار و کنش آدمی، انکار هرگونه جهت عقلانی برای انتخاب فرد، خداناباوری و سرانجام وانهادن تعیین ارزش ها به فرد و اراده انسانی، زمینه مناسبی را برای تفسیرهای آنارشیستی در حوزه اخلاق فراهم می آورد. اگر تنها ملاک فرد برای رفتارش آن چیزی است که خود فرد به صورت آزادانه انتخاب می کند، چه دلیلی برای این وجود دارد که یک خرابکار ادعا نکند به وسیله انجام اعمال خرابکارانه اش سعی دارد که به آزادی خود احترام گذاشته، فعل ارزشمند اخلاقی انجام دهد؟ براساس مبانی اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتری، یک آنارشیست به سهولت می تواند نتیجه بگیرد که او حق دارد در مقابل دشمنانش از خود دفاع کند. براساس این استدلال، او به خود حق خواهد داد علیه همه نهادهای اجتماعی که آزادی اش را تهدید می کنند، دست به خرابکاری زده، تا از این طریق الگوهای تحمیلی نهادها را از اعتبار ساقط کند. بنابراین، به نظر می رسد که اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتر می تواند توجیه مناسبی را برای شوریدن علیه بسیاری از نهادها و دستاوردهای بشری فراهم آورد.

۳-۵٫ در اندیشه های اخلاقی سارتر انسان به موجودی تبدیل می شود که از هرگونه هدف متعالی و کمال یا سعادت، تهی بوده و زندگی اش تنها برای رسیدن به مرگ در جریان است. خود سارتر می گوید: «من زندگی می کنم فقط برای اینکه بمیرم…».۴۷ بی هدف بودن به بی معنا بودن رفتارهای اخلاقی منجر خواهد شد، در این صورت، انجام فعل اخلاقی یا غیراخلاقی خیلی فرقی با هم ندارند، چون مسیر خاصی برای سیر انسان تنظیم نشده است که در آن مسیر، عمل به ارزش های اخلاقی به ارتقای انسان منجر شود و نا دیده گرفتن آنها به محرومیت انسان بینجامد.

درواقع، چگونگی نگرش سارتر به انسان و مسیری که او ارائه می دهد، به نوعی انسانِ این جهانی منتهی می شود و اخلاق را از هرگونه منبع ماورایی تهی می سازد. براساس اندیشه سارتر اصلاً خداوند معنایی نخواهد داشت و هر انسانی خدای خودش خواهد بود. غایت بنفسه بودن و خودبنیادی انسان باعث می شود تا انسان، خود را خالق مستقل بداند، از این رو، در نظر سارتر، انسان هرچه بیشتر آفرینش گری کند، احساس استقلال بیشتری خواهد داشت. «انسان باید جوهر خاص خودش را خودش بیافریند؛ یعنی کم‏رویی، پررویی، درستی، نادرستی و… را باید خودش در خودش خلق کند».۴۸

۳-۶٫ سارتر از یک طرف مدعی است که «هیچ یک از مکتب های اخلاقی که به کلیات می پردازند، نمی توانند به ما بگویند که چه باید کرد. در راه های جهانی نشانه و علامتی نیست و اگر نشانه ای می باشد تعبیر و تفسیر آن بر عهده خود انسان است».۴۹ خود وی نیز به ادعای خود، هیچ نوع قاعده کلی برای رفتار ارائه نمی دهد و معتقد است که امکان ندارد قانون مطلقی وجود داشته باشد.۵۰ در عین حال، او ناخواسته اصل آزادی را به منزله معیار کلی خیر اخلاقی تلقی کرده است. او آزادی را تا سرحد معیار فعل اخلاقی ارتقا می بخشد و البته برای این مدعای خویش هیچ گونه دلیلی ارائه نمی دهد.

نکته دیگر اینکه خودِ این اصل آزادی مطلق را هم که سارتر ارائه می کند، در مرحله اجرا کارایی ندارد. این مسئله که انسان ضمن بهره مند بودن از آزادی مطلق، براساس کدام معیار و ضابطه باید دست به انتخاب بزند تا رفتار او معنا داشته و در پی هدفی باشد، نزد سارتر جواب قانع کننده ای ندارد. انسان باید برای انتخاب رفتار خود، معیاری داشته باشد تا با الگو قرار دادن آن، از میان صدها گزینه رفتاری، انتخاب مطلوب را انجام دهد وگرنه فرد یا باید به گونه تصادفی دست به انتخاب زند و یا اینکه سرگردان بماند.

۳-۷٫ در اندیشه  سارتر نه تنها خدا یا ناظر آرمانی به عنوان ضامن ارزش های اخلاقی وجود ندارد، بلکه ارزش های اخلاقی هرگونه پشتوانه [وجودشناختی] اونتولوژیک را از دست خواهند داد. سارتر، تئوری اخلاقی خود را بدون اتکا به متافیزیک و دین بنا کرده است و این به نوعی، تهی ساختن اخلاق از پشتوانه ضمانتی در باب اجرا کردن ارزش های اخلاقی است.

نتیجه گیری

با بررسی مبانی اندیشه های سارتر در باب اخلاق دریافتیم که تئوری اخلاق اگزیستانسیالیستی سارتر غیرقابل توجیه بوده و با کاستی ها، ناسازگاری ها و مشکلات درونی روبه روست. این پژوهش نشان می دهد که اندیشه های اخلاقی سارتر به سبب اتخاذ مبنای اومانیستی الحادی و قائل شدن به آزادی مطلق برای فرد انسان، به انکار رئالیسم اخلاقی، ترویج نوعی آنارشیسم اخلاقی و بی معنا شدن اخلاق منجر می شود. همچنین در این نگرش به علت اینکه حفظ آزادی تنها ملاک اخلاقی بودن افعال می گردد، حرمت انسان های دیگر در تعاملات اجتماعی نادیده گرفته شده و معادلات اخلاقی در روابط اجتماعی به اموری ضد اخلاق بدل خواهد شد. سارتر درواقع، موضوع اخلاق را که در روابط بین انسان ها و نیز رابطه بین انسان و خدا ظهور قابل توجهی می یابد، با انکار خدا و بی حرمتی به «دیگری» از بین برده است.


پی‌نوشت‌ها:

۱.Howells, Cristina, Sarter, IX to XVI.

۲. Feedrick Copeleston, A history of philosophy, p.372.

۳ .Ibid.

۴. فردریک کاپلستون، فلسفه معاصر، ترجمه علی‌اصغر حلبی، ص ۱۶۴٫

۵. همان، ص ۱۷۰٫

۶. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه مصطفی رحیمی، ص ۴۰٫

۷ . لوین و دیگران، فلسفه یا پژوهش حقیقت، ترجمه جلال الدین مجتبوی، ص ۳۷۵-۳۷۶

۸. ژان پل سارتر، همان، ص ۶۵-۴۶

۹. لوین و دیگران، همان

۱۰. هرولد جان بلاکهام، شش متفکر اگزیستانسیالیسم، ترجمه محسن حکیمی، ص ۱۷۶-۱۷۱

۱۱. همان، ص ۱۹۶-۱۹۵

۱۲. همان، ص ۲۱۳ و ۲۱۴٫

۱۳. همان، ص ۲۵۲٫

۱۴. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، از فیشته تا نیچه، ترجمه داریوش آشوری، ج ۷، ص ۲۹۱ـ۲۹۳٫

۱۵. ژان پل سارتر، همان، ص ۸۰٫

۱۶. همان، ص ۸۰٫

۱۷. همان.

۱۸. فردریک کاپلستون، فلسفه معاصر، همان، ص ۲۵۴و۲۵۵٫

۱۹. موریس کرنستن، ژان پل سارتر، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص ۷۵٫

۲۰. ژان پل سارتر، همان، ص ۶۷٫

۲۱. همان، ص ۴۰٫

۲۲.هنری توماس، بزرگان فلاسفه، ترجمه فریدون بدره ای، ص ۲۳۱٫

۲۳. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، امیر جلال‌الدین اعلم، ج ۵، ص ۴۴۷٫

۲۴. هرول جان بلاکهام، همان، ص ۲۱۴٫

۲۵. ت.ز.لاوین، از سقراط تا سارتر، ترجمه پرویز بابایی، ص۴۶۰٫

۲۶. ماتیوز اریک، فلسفه فرانسه در قرن ۲۰، ترجمه محسن حکیمی، ص ۹٫

۲۷. Thomas King, Sartre and the Sacred, p. 62.

۲۸. Ibid, p 574.

۲۹. ژان پل سارتر، هستی و نیستی، ترجمه عنایت‌الله شکیباپور، ص ۳۰۹٫

۳۰. Sartre, op.cit, p 232.

۳۱.Frederick Kingston, French Existentialism: A Christian Critique, p. 290.

۳۲. Ibid, p. 99.

۳۳.Marcel Neusch, The Sources of Modern Atheism, tr. Matthew J. O’Connell, p. 149.

۳۴. سارتر، همان، ص ۳۹٫

۳۵.Sartre,Op.cit، p: 548.

۳۶. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۹، ص ۲۴۷٫

۳۷. سارتر، همان، ص ۳۰۹٫

۳۸. Sartre, Op.cit, P.266.

۳۹ .Ibid, P.319.

۴۰. ژان وال روژه ورنو، پدیدار شناسی و فلسفه‌های هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، ص ۲۷۵٫

۴۱. زان پل سارتر، مرده‌های بی‌کفن و دفن، خلوتگاه، مگس‌ها، ص ۱۷۳٫

۴۲. همان، هستی و نیستی، همان، ص ۳۰۹٫

۴۳. همان، ص ۳۲۱٫

۴۴. همان، ص ۳۱۵٫

۴۵. ژان پل سارتر، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، همان، ص ۳۱٫

۴۶. Sartre, op.cit, P:.319..

۴۷. هنری توماس، همان، ص ۲۱۷٫

۴۸. پل فولکیه، اگزیستانسیالیسم، ترجمه ایرج پورباقر، ص ۶۸٫

۴۹. سارتر، همان، ص ۴۶٫

۵۰. Sartre, op.cit, P.548.


منابع

بلاکهام، هرولدجان، شش متفکر اگزیستانسیالیسم، ترجمه محسن حکیمی، تهران، مرکز، ۱۳۸۲٫

روژه ورنو، ژان وال و دیگران، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفه های هست بودن، ترجمه یحیی مهدوی، چ دوم، تهران، خوارزمی، ۱۳۸۷

سارتر، ژان پل، مرده های بی کفن و دفن، خلوتگاه، مگس ها، ترجمه آذر صدیق، تهران، جامی، ۱۳۸۷٫

ـــــ ، اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه مصطفی رحیمی، تهران، مروارید، ۱۳۵۵٫

ـــــ ، هستی و نیستی، ترجمه عنایت الله شکیباپور، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۲٫

فولکیه، پل، اگزیستانسیالیسم، ترجمه ایرج پورباقر، اصفهان تأیید اصفهان، ۱۳۳۲٫

کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، امیر جلال الدین اعلم، تهران، علمی و فرهنگی / سروش، ۱۳۸۴، ج۵٫

ـــــ ، تاریخ فلسفه، مترجمان عبدالحسین آذرنگ و سید محمود یوسف ثانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸، ج۹٫

ـــــ ، تاریخ فلسفه، ترجمه داریوش آشوری، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸، ج ۷٫

ـــــ ، فلسفه معاصر، ترجمه علی اصغر حلبی، تهران، زوار، ۱۳۸۴٫

لاوین، ت.ز، از سقراط تا سارتر، تر جمه پرویز بابایی، تهران، نگاه، ۱۳۸۷٫

لوین و دیگران، فلسفه یا پژوهش حقیقت، ترجمه جلال الدین مجتبوی، تهران، حکمت، ۱۳۶۶٫

ماتیوز، اریک، فلسفه فرانسه در قرن ۲۰، ترجمه محسن حکیمی، تهران، ققنوس، ۱۳۷۸٫

موریس، کرنستن، ژان پل سارتر، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۰٫

هنری توماس، بزرگان فلاسفه، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲٫

Copeleston, Fredrick, A history of philosophy, vol9, (Sarter& Marxism), London, search press.

King, Thomas, Sartre and the Sacred, Chicago: University of Chicago Press, 1974.

Neusch, Marcel, the Sources of Modern Atheism, tr. Matthew J. O’Connell, New York: Paulist Press, 1982.

Kingston, Frederick, French Existentialism: A Christian Critique, London: Oxford University Press, 1961.

Sartre, Jean-Paul, Being and Nothingness; an Essay on Phenomenological Ontology, tr. Hazel Barnes, London: Methuen, 1957.

مدیریت سایت

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است. 

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x