مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

بازاندیشی سنت معنوی نبی (ص) در دوره مدرن

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (از صفحه ۱۴۳ تا ۱۵۴)
بازاندیشی سنت معنوی نبی (ص) در دوره مدرن (۱۲ صفحه)
نویسنده : پازوکی،شهرام
هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۳)


‌ ‌‌‌مـقاله‌: بازاندیشی سنت معنویِ نبی در دوره مدرن / شهرام پازوکی

هست اشارات محمد المراد‌ *** کل‌ گـشاد‌ انـدر گـشاد اندر گشاد

(مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۴)

معمولا در تعریف سنت نبوی‌ گفته می شود کـه آن عبارت است از قول و فعل و تقریر پیامبر (ص). این‌ تعریف از سنت در‌ علم‌ فقه نزد اصـولیان به عنوان یکی از ادلّه اربـعه یـا منابع احکام و مقررات شرعی رایج است; امّا آنچه از این تعریف در فقه اسلامی مورد نظر است، صرفاً شأن رسالت یا‌، به اصطلاح عرفانی، جنبه الی الخلقیِ پیامبر است. از این جنبه، سنت نبوی فـقط احکام ظاهری فردی و مدنی و به اصطلاح «احکام قالبی» را شامل می شود، یعنی قول و فعل و تقریر پیامبر‌ از‌ آن جهت که فقط رسول است; ولی باطن و حقیقت رسالت، شأن معنوی یا، به اصطلاح، شأن ولویـِ ایـشان است که به اصطلاح عرفا همان جنبه الی الحقی است. پیامبر، از‌ این‌ جنبه، نگرش دیگری را به حقیقت، هستی، مبدأ هستی، معرفت و راه وصول به حضرت حق نشان می دهد. از جنبه رسالتی، پیـامبر در سـفر از حق به خلق، حامل‌ خبر‌ و پیام از جانب حق و ابلاغ و اقامه

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۴)


آن است و از جنبه ولوی، راه از خلق به حق طی می شود و پیامبر اکرم هادی راه می گردد. از جنبه رسالتی، سنت‌ نبی‌ ارائه‌ طـریق اسـت، ولی از جنبه‌ ولایتی‌، مراد‌ ایصال به مطلوب یا وصول به حضرت حق است.

بنا بر آنچه گفته شد، سنت نبی دو جنبه دارد: جنبه رسالت‌ و جنبه‌ ولایت‌; ولایت، مغز و باطن رسالت اسـت. رسـالت، مـقام انذار‌ است‌، اما ولایت، مـقام تـبشیر; رسـالت، مقامِ ظاهر و قالب است، ولی ولایت، مقام باطن و قلب; رسالت، مقام اسلام است و ولایت‌، مقام‌ ایمان‌. بدون وجه معنوی سنت، وجه ظـاهری آن مـانند جـسدی است‌ که فاقد روح است که به تدریج، بـی حـاصل و حتّی پلید می شود.

بدین قرار، موضوع ولایت امری‌ نیست‌ که‌ پس از رحلت نبی اکرم (ص) طرح شده باشد. «ولایت» نـگرشی مـعنوی‌ و بـاطنی‌ به اسلام است. به این معنا، در همان زمان پیامبر (ص) نـیز عدّه ای که متوجّه این‌ شأن‌ معنوی‌ بودند، اهل ولایت محسوب می شوند. مسئله این است که با خـتم‌ رسـالت‌ در‌ پیـامبر اسلام، مسئله ولایت در شخص ولی الله الاعظم حضرت علی (ع) ظاهر و برجسته گردید‌. ولیـ‌ اگـر‌ سنت نبی را به شأن رسالت منحصر کنیم، چون خود حقیقت رسالت به زمان‌ و مکان‌ مقیّد اسـت، آنـگاه دیـن اسلام، دینی تاریخی مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش و با‌ همان‌ مخاطبان‌ می شـود و اسـتمرار مـعنوی آن متوقّف می گردد و راه ورود به حقیقت آن مسدود‌ می‌ شود.

امّا از آن جا که حیات معنوی پیـامبر نـزد هـمگان معلوم نبوده‌ و اصولا‌ همگان‌ اهلیت درک آن را ندارند، از میان مسلمانان فقط مؤمنان متوجّه آن بودند و به هـدایت‌ مـعنوی‌ پیامبر، از این مائده آسمانی بهره می بردند. و از آن جا که‌ معارف‌ معنویِ‌ مربوط بـه سـنت نـبوی به زبان نمی آید و اصولا نانوشتنی است و فقط قلوب مؤمنان ـ آنها‌ که‌ اهل‌ مـعرفت بـودند ـ پذیرای آن بوده، این معارف سینه به سینه منتقل می‌ شده‌ است; مانند حـلقه هـای یـک زنجیر یا سلسله که اهل معرفت امین و حافظ این معانی بوده‌ اند‌، چنان که در سـلسله عـارفان مسلمان می بینیم.(۱)

در تاریخ اسلام، عارفان‌ و بزرگانِ‌ تصوّف حاملان این سنت بـوده انـد و هـر‌ بار‌ که‌ بیم تضعیف آن می رفته، در صدد‌ تجدید‌ و احیای آن برآمده اند. با این کار، نـه تـنها بـعد معنوی سنت رسول‌ حفظ‌ می شد، بلکه روح و جان‌ تازه‌ ای به‌ بعد‌ ظـاهری‌ ایـن سنت نیز دمیده می گردید‌. به‌ این معنا آنها همواره مجدّدان سنت معنوی بوده اند. تـأکید و رجـوع

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۵)


اهل‌ عرفان‌ به تقسیم ثلاثیِ سنت به شریعت‌، طریقت و حقیقت یا مـتناظر‌ آنـ‌ ، اسلام، ایمان و احسان، ناظر به‌ تجدید‌ سـنت در هـمه ابـعاد آن است. پیامبر(ص) می فرماید: شریعت، گفتار مـن; طـریقت‌، کردار‌ من، و حقیقت، احوال من است‌. مولانا‌ در‌ ابتدای دفتر پنجم‌ مثنوی‌ مثال هـای مـختلفی در‌ تفاوت‌ این سه می آورد. یـکی از لطـیف ترین آنـها ایـن اسـت که «مثال شریعت‌، علم‌ طب آمـوختن اسـت و طریقت، پرهیز کردن‌ به‌ موجب طب‌ و داروها‌ خوردن‌; و حقیقتْ صحت یافتنِ ابـدی‌». پس سـنت نبی بر سه چیز مشتمل اسـت: اقوال، افعال و احوال.(۲)

تـجدید سـنت معنوی توسط‌ عارفان‌ معمولا در دوره هـایی صـورت گرفته‌ که‌ اهل‌ ظاهر‌ سنت‌ نبی را تنگ‌ کرده‌ و آن را به شریعت منحصر کرده انـد; گـویی که پیامبر اکرم(ص) حیات مـعنوی و احـوال ایـمانی نداشته‌ و فقط‌ اهـل‌ ظـاهر بوده است. برخلاف ایـن اعـتقاد ، عارفان‌ مسلمان‌ همواره‌ متوجّه‌ بوده‌ اند‌ که احیاء و تجدید سنت نبوی از طریق احیای ایـمان اسـت; زیرا شریعت از فروع دین است و در احـیای سـنت اسلامی بـاید بـه احـیای آنچه به اصول و شـئون‌ ایمانی بازمی گردد، رجوع کرد. همان طور که در احیاء علوم الدین غزالی می بینیم کـه غـزّالی ابواب فقهی را به قصد احیای عـلم دیـن، احـیا نـمی کـند، چون می‌ دانـد‌ کـه اگر ایمان یا طریقت احیاء شود، خودبه خود شریعت نیز قوّت آن می یابد که احیاء شـود. او مـقاصد و مـعانی اصلی دین، یعنی آنچه را مربوط به حـالات‌ ایـمانی‌ اسـت، مـدّنظر قـرار مـی دهد. لذا به جای ابواب مشهور اربعه فقه، از ابواب اربعه ایمانی، یعنی عبادات، عادات، مهلکات و منجیات سخن می‌ گوید‌; مطالبی از قبیل این که‌ توحید‌ چیست، توکّل کدام اسـت، منجیات و مهلکات ایمانی چیستند، معنای حقیقی علم و حکمت در سنت اسلامی چه بوده و چگونه به سبب قشری نگری در طی‌ قرون‌ منحرف شده است.

دو‌ نمونه‌ دیگر از دعوت به رجوع به سنت مـعنوی و تـجدید آن را در مثنوی مولوی و دیوان شاه نعمت اللّه ولی می بینیم. یکی از این موارد در دفتر پنجم مثنوی است‌ که‌ مسئله را با این عنوان طرح می کند: «جواب گفتن مؤمِن سنّی، کافِر جبری را و در اثـباتِ اخـتیارِ بنده دلیل گفتن. سنّت راهی باشد کوفته اقدام انبیاء علیهم السّلام. بر‌ یمین‌ آن راه‌، بیابان جبر که خود را اختیار نبیند… و بر یَسار آن راه بـیابان قـَدَر است که قدرتِ خالق‌ را مـغلوبِ قـدرتِ خلق داند … .» چنان که می بینیم، مولانا سنّی‌ را‌ صفت‌ مؤمن می داند و در مقابل آن، جبری را کافر می شمارد.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۶)


مسئله دیگر رؤیت خداوند است که ‌‌از‌ مـوضوعات اصـلی عرفانی در مثنوی است. رؤیـت خـدا مقصد اعلای همه عارفان، چه‌ مسلمان‌ و چه‌ غیرمسلمان است. در تاریخ اسلام متکلّمان اشعری و معتزلی بحث رؤیت را به رؤیت جسمانی یا‌ حسّی منحصر کرده اند. معتزله رؤیت حق را در دنیا و آخرت مـحال مـی‌ دانند، ولی اشاعره اجمالا‌ آن‌ را در دنیا محال، ولی در آخرت ممکن می دانند، امّا در عرفان به سبب قول به معرفت قلبی، معتقدند که رؤیت به چشم دل همواره میسّر است. مولانا در این‌ جا نـیز مـی گوید: سـنّی یا تابع سنّت پیامبر، کسی است که از مرتبه حس بیرون شده و دیده دل یافته، خدا را می بیند. او گـوید:

چشم حس را هست مذهب‌ اعتزال‌ *** دیده عقل است سنّی در وصال

سـخره حـسّند اهـل اعتزال *** خویش را سنّی نماید از ضَلال

هر که در حس مانَد او معتزلی است *** گر چه گوید سنّی ام از‌ جاهلی‌ اسـت

‌ ‌هـر که بیرون شد ز حسّ او سنّی است *** اهل بینش، چشم حس خویش بست(۳)

ایـنها مـواردی اسـت که نشان می دهد که مولانا سنّی را به معنای فرقه‌ ای‌ آن نیاورده، بلکه به مـعنای اهل سنّت و صحیح الاعتقاد (orthodox) می داند. ممکن است تصوّر شود که مولانا در ایـن جا از سنّی بودن، ضـدّ مـعتزلی بودن و لذا اشعری‌ بودن‌ را‌ مراد کرده است، ولی باید‌ توجّه‌ داشت‌ که اوّلا معتزله و اشاعره هر دو از نظر فرقه ای سنّی اند. ثانیاً اینها دو گروه از متکلّمان اند و علم کلام‌ در‌ روش‌ بر نقل و عقل مبتنی است و مـعتزله و اشاعره به‌ تفاوتِ‌ درجات، به نقل و عقل استناد می کنند; ولی مولانا از مقام و معرفت قلبی سخن می گوید که هر دو‌ گروهِ‌ معتزله‌ و اشاعره و همچنین اکثر متکلمّان شیعه بدان التفات چندانی ندارند.

شـاه‌ نـعمت الله ولی نیز سنّی بودن را به معنای تابع سنت معنوی بودن به کار می برد.(۴) وی‌ در‌ اشعار‌ خویش بیش از چهارصد بیت، اعمّ از قصیده و غزل، در مدح‌ علی‌ (ع) و اهل بیت دارد و اصولا ایمان را حبّ آل عـلی مـی داند و خطاب به آن گروه از‌ شیعیان‌ علی‌ که سنت را فقط به معنای ظاهری آن می فهمند، می گوید‌:

ای‌ که‌ هستی محبّ آل علی *** مؤمن کاملی و بی بدلی

ره سنّی گزین که مـذهب مـاست‌ *** ور‌ نه‌ گم گشته ای و در خللی

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۷)


رافضی کیست دشمن بوبکر *** خارجی کیست دشمنان علی(۵)

سپس‌ می‌ افزاید که محبّ آل علی، اهل تعصّبات مذهبی به معنای مرسوم زمانه نیست‌; بلکه‌ سنّی‌، یـعنی تـابع سـنّت رسول خداست. بدین سبب، ایـن اصـطلاح را نـه به معنای سنّی‌ در‌ مقابل شیعه، بلکه به معنایی که در مقابل رافضی است با دلالت خاصی‌ که‌ لفظ‌ رافضی به خصوص در آن روزگار داشـته، آورده اسـت; چـنان که در بیت بعد تذکّر‌ می‌ دهد که درسـت اسـت که رافضی نیست ـ تا دشمن ابوبکر باشد ـ ولی‌ این‌ بدان‌ معنا نیست که خارجی است تا با علی(ع) عـداوت ورزد. وی چـنین اعـتقادی را «مذهب‌ جامع‌» می‌ نامد، یعنی مذهبی که در ضمن اعتقاد بـه ایمان به معنای حبّ‌ آل‌ علی (ع) و تبعیت از سنت ولوی نبی، با ابوبکر و دیگر خلفای راشدین اظهار دشمنی نمی کند. از‌ ایـن‌ رو اسـت کـه در ادامه اشعار مذکور می گوید:

مذهب جامع از‌ خدا‌ دارم *** این هدایت بـود مـرا ازلی

در‌ غزل‌ دیگری‌ نیز مؤمن پاک بودن را به معنای‌ اهل‌ ولایت علی بودن به کار می برد، ولی اشـاره مـی کـند که رافضی‌ به‌ معنای پیش گفته نیست و در‌ پیروی‌ از سنت‌، خصم‌ معتزلی‌ اسـت; لذا تـصریح مـی کند که‌ اهل‌ سنتِ جدّ خویش پیامبر است و از این رو بعد از پیامبر پیرو‌ علی‌ (ع) اسـت:

رافـضی نـیستم، ولی هستم *** مؤمن‌ پاک و خصم معتزلی

مذهب‌ جدّ‌ خویشتن دارم *** بعد از او‌ پیرو‌ علیّ ولی(۶)

چنان که می بـینیم، در هـیچ یک از این موارد رافضی‌ بودن‌ چنان که در آن روزگار‌ متداول‌ بوده‌، دالّ بر شیعه‌ بـودن‌ بـه مـعنای حقیقی ولوی‌ اش‌ نیست. مثلا در غزل بعدی ولایت را روح نبوّت خوانده، می گوید: باید مـُوالیانه‌ ـ یـعنی‌ با قبول حقیقی ولایت ـ طلب ولای‌ علی‌ کرد و از‌ انحراف‌ پرهیز‌ نمود:

به حـق آل‌ مـحمّد بـه روح پاک علی *** که کس نبی نشده تا نگشته است ولی

ولی بود‌ به‌ ولایت کسی که تابع اوسـت *** مـوالیانه‌ طلب‌ کن‌ ولیّ‌ ولای‌ علی

به هر‌ چه‌ می نگرم نور اوسـت در نـظرم *** تـو میل مذهب ما کن مباش معتزلی(۷)

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۸)


در تفسیر کاملا‌ فقهی‌ از‌ سنت اسلامی، بر درست بودن عـمل (orthopraxy‌) بـیش‌ از‌ درسـت‌ بودن‌ نظر‌ و عقیده (orthodoxy) تأکید شده است. در این تفسیر ظاهری ، تلقی از سنت در اسـلام مـانند تلقی سنّت در دین یهود است که منحصر می شود به احکام‌ ظاهری شرعی; چرا که خـدای یـهود فقط خدای شارع است، امّا در مسیحیت برخلاف دین یهود، درست بودن نـظر و اعـتقاد و به تعبیر عطار «پاک اعتقاد بودن» (orthodoxy) مورد تـأکید اسـت‌(۸).

بـدین‌ قرار، چون در تاریخ اسلام بُعد ظاهری سـنت نـبوی غلبه یافته است، ملاک «اهل سنت بودن»، صرفاً به درستی در عمل به شـریعت تـعریف شده است، و طبیعی است کـه‌ کـسانی‌ که اهـل سـنت مـعنوی باشند، خودبه خود به جرم عـدم انـحصارشان به معنای ظاهری سنت، به رفض یا خارج بودن از سنت (heterodoxy‌) متّهم‌ مـی شـوند. از دلایل مشهور‌ این‌ گروه در رد سنت مـعنوی این است که احـادیث مـنقول دالّ بر شئون معنوی نبی قـلیل اسـت، یا این که دارای سند واحد یا‌ بدون‌ سند یا مجهول السند‌ است‌ یـا ایـن که جزو نوادر احادیث مـحسوب مـی شـود. این نوع اسـتدلال، از عـدم توجه به این واقـعیت حـاکی است که اصولا احادیث معنوی و عرفانی از گونه مطالبی نیست که‌ همه‌ مسلمانان اهلیّت سـمع یـا فهم آن را داشته باشند تا به تـواتر نـقل شوند. ایـن قـابلیت فـقط مخصوص ائمه اطهار عـلیهم السلام و خواص و اصحاب سرّ پیامبر اکرم بوده است. آن‌ بزرگواران‌ نیز این‌ قبیل مطالب را کـمتر بـه زبان می آوردند; چرا که دل هـا حـامل ایـن لطـایف بـود نه‌ زبان هـا; چـنان که از حضرت سجاد (ع) نقل است که: «من‌ جواهر‌ علم‌ خویش را پنهان می کنم تا مبادا آدم نـادان، حـق را نـبیند و در فتنه گرفتار شود»(۹) از ‌‌این‌ رو، این قبیل احـادیث قـابل مـقایسه بـا احـادیث فـقهی که مورد سؤال و مراجعه‌ عموم‌ بوده‌ نیست. چنان که درباره احکام وضو احادیث بسیاری هست، برای این که مسئله مورد مراجعه‌ عموم مسلمانان بوده و به تواتر نـقل شده است، ولی احادیث عرفانی در لطایف‌ نظری عرفان و تصوّف کم‌ است‌. احادیثی مثل «حدیث حقیقت» که به واسطه کمیل از حضرت علی(ع) نقل و در سنت عرفانی مورد توجه واقع شده و بزرگان عارفان و صـوفیّه مـثل عبدالرّزاق کاشانی و شاه نعمت الله ولی و سیّد حیدر‌ آملی آن را تفسیر کرده اند یا احادیث عرفانی در باب آداب سلوک قلبی مثل احادیث منسوب به حضرت صادق(ع) در کتاب مصباح الشریعه که

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۴۹)


عالمان شیعی اهـل عـرفان مثل سیّد‌ طاووس‌، شهید ثانی و فیض کاشانی از آن کتاب مکرّر نقل می کنند و نسبت آن را به امام مسلّم می دانند، از این قبیل است.

در تنگنا قـرار دادن و مـنقبض ساختن سنت‌ نبوی‌ دقیقاً هـمان چـیزی است که در تاریخ اسلام رخ داد; به این معنا که با طرح مسئله ولایت به معنای دقیق عرفانی آن، شیعه به رفض سنت نبوی متّهم‌ گردید‌. جـالب تـوجه تر آن که از اواسط دوره صـفویه، طـریقه تصوّف و عرفان نیز به سبب همین توجّه به سنت معنوی، از جانب بعضی علمای شیعه به رفضِ سنت متّهم‌ گردید‌ و از‌ آن زمان تا کنون در‌ میان‌ جمعی‌ از علمای شیعه، سنت نبوی به احـکام ظـاهری اسلام، یعنی شأن رسالتی پیامبر منحصر شد. آثار مشایخ تصوّف و عرفا و حکما از‌ دوره‌ صفویه‌، از ملاصدرا و فیض کاشانی تا زمانه ما، از‌ مصادیق‌ مساعی کسانی است که می خواهند به نحوی ایـن سـنت معنوی را حـفظ و تجدید کنند. ذکر یک مثال، گویای‌ این‌ اهتمام‌ است. در حالی که در آثار عارفان شیعه که بعضاً‌ خـود از علمای ظاهر نیز هستند، یعنی کسانی مثل سید حیدر آملی و فـیض کـاشانی، تـقسیم ثلاثی سنت به‌ شریعت‌، طریقت‌ و حقیقت کراراً مورد استناد قرار گرفته است، علمای دیگری حتّی در‌ زمان‌ خـود ‌ ‌مـا این تفکیک را رد کرده، می گویند: پیروان آن بر باطل اند. این در‌ حالی‌ است‌ کـه مـرحوم عـلامه طباطبائی، استاد عدّه زیادی از بزرگان علمای معاصر شیعه‌، در‌ برخی‌ از آثار خویش ضمن دفاع از تشیعِ سـلسله های صوفیه و تأیید بر این که‌ ظهور‌ صوفیه‌ از تعلیم و تربیت ائمه شیعه سـرچشمه می گیرد و سرایت فـساد در مـیان طایفه ای‌ از‌ طوائف مذهبی، دلیل بطلان اصل انتساب آنها نیست، دیگران را دعوت می کند‌ به‌ این‌ که در تشخیص رابطه شریعت و طریقت از نظریه های خاص بعضی سلسله ها چشم‌ پوشی‌ کرده، بـه نظر کلی خود اسلام و سنت مراجعه کنند(۱۰).

مضیّق ساختن سنت‌ نبوی‌ از‌ راه انکار سنت معنوی نزد بعضی از بزرگان شیعه، عجیب تر از انکار آن نزد‌ برخی‌ از اهل سنت است که خودبه خود فقط قـائل بـه بعد رسالتی‌ پیامبرند‌; زیرا‌ در تشیع حقیقی با طرح مسئله ولایت که بُعد معنوی اسلام است، اصولا باید بر‌ سنت‌ معنوی‌ بیشتر تأکید شود; چنان که شیعیان حتّی معنای سنت را بـسط و تـعمیم‌ داده‌، آن را شامل سنت مروی از ائمه اطهار (ع) نیز می کنند، ولی با این حال باز‌ گروهی‌ فقط آن را منحصر به همین قلمرو احکام ظاهری می سازند. این‌ در‌ حالی است که احادیث مـروی از ائمـه‌ اطهار‌ (ع) علاوه‌ بر احکام ظاهری، مشحون از لطایف

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۵۰)


عرفانی‌ است‌. از این رو است که در دوره صفویه، عارفان و حکیمانی مثل ملاصدرا و قاضی‌ سعید‌ قمی کتاب هایی در شرح‌ اصول‌ کافی و شرح‌ توحید‌ صدوق‌ نـوشتند.

آنـچه تـاکنون گفته شد، بازاندیشی‌ در‌ سنت مـعنوی نـبی در دوره ای قـبل از دوره مدرن است; امّا‌ اینک‌ دیر زمانی است که در دوره‌ ای زندگی می کنیم‌ که‌ اصولا هویتش در نفی سنت‌ به‌ معنای عام آن اسـت، و چـنان کـه از لفظ modern (از ریشه لاتینی modernus‌ از‌ ریشه اولیه modo به معنای‌ «هـم‌ اکـنون‌» و «هم الان» برمی‌ آید‌)، مدرنیته با تأکید بر‌ اکنون‌ و الآن، گذشته را نفی می کند تا خود را اثبات کند. دکارت به عـنوان‌ مـَظهر‌ و مـُظهر تفکر مدرن، بنیاد بنای مدرنیته‌ را‌ بر cogito‌ (می‌ اندیشم‌) می نـهد. اصل تزلزل‌ ناپذیرِ «من می اندیشم، ]پس[ هستم» در دکارت بر نفی سنت مأثور مبتنی است. در‌ این‌ اوضاع، سـنت نـبوی هـم به عنوان‌ بخشی‌ از‌ سنّت‌ به‌ معنای عام آن‌ نفی‌ می شـود. پس اگـر در دوره قبل از مدرن، تجدید سنت نبوی، نزد متفکران اصیل اسلامی‌ یک‌ ضرورت‌ بود و براساس درک همین ضرورت، عـارفان بـه‌ سـنت‌ و بازنگری‌ در‌ آن‌ دعوت‌ می کردند، اینک در دوره مدرن، این ضرورت و دشواری های آن مـضاعف مـی شـود. البته سنت شکنی تفکر مدرن برای ما این امکان را نیز می تواند‌ فراهم آورد تـا خـودبه خـود با شک حاصل در سنت مأثور به سرچشمه های اصلی آن بازگردیم و با زدودن و رفع حجاب هـایی کـه در طی قرون، آن را محجوب ساخته‌، از‌ حقیقت این سنت و ابعاد مختلفش پرسش بکنیم. از این رو، قـهرِ سـنت شـکنی عالم مدرن، می تواند به لطفِ راه گشایی آن نیز منجر بشود. ولی این بازاندیشی محتاج‌ تـأمل‌ دقـیق در چند نکته است:

مقدّم بر همه، این که متوجّه باشیم که سنت نـبوی ابـعاد و شـئون مختلفی دارد که از هم جدا‌ نیست‌. این سه شأن عبارت است‌ از‌: شریعت، طریقت و حقیقت. جنبه رسـالت نـبی که مرجع شریعت و احکام ظاهری است، فقط یک جنبه از آن است که البـته مـحتاج اجـتهاد دقیق فقهی‌ در‌ عالمی است که از‌ حیث‌ ظاهر با عالمی که اسلام و سنت نبی در آن ظهور کـرده و گـسترش یـافته، تفاوت اصولی یافته است و بدون فهم عالم مدرن و مبادی ولوازم آن، به صرف ادّعـای تـجدید احکام اسلام‌، چه‌ بسا که نهایتاً مبتلا به نوعی بازگشت قشری به سنت شویم که حـاصل عـمده آن، برخی جریان های سلفی یا وهّابی نزد گروهی از اهل سنت است. در ایـن حـالت‌، خواسته‌ یا ناخواسته‌ به اقتضای عالم مـدرن کـه مـعمولا از هرگونه نظر (theoria) عمیق فاصله گرفته و صرفاً بـا ادّعـای اهل‌ عمل (praxis) بودن،

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۵۱)


می خواهد عالم را تغییر دهد و اسلام صرفاً‌ به‌ نوعی‌ ایـدئولوژی سـیاسی و حزبی و عاری از هرگونه معنویت و نـظر جـامع مبدّل مـی شـود کـه قصد آن دارد که ‌‌اسلام‌ ایدئولوژیک یا ایـدئولوژی اسـلامی را به سبکی که در کشورهای کمونیستی شاهد بودیم‌، در‌ جهان‌ حاکم کند. ولی ما از سـنت نـبوی آموخته ایم که عمل دینی بـاید تابع نظر‌ حقیقی بـاشد.

هـمین فهم محدود و در تنگنا قرارداده شـده از سـنت نبوی است‌ که هم اکنون شاهد‌ آن‌ هستیم که جهانیان آن را بهانه کرده و بـه عـنوان جعلی و کاذبِ «اسلام هراسی» (Islamophobia) سـعی در تـخریبش دارنـد. تجدید سنت شـریعتیِ نـبی از عهده عالمانی برمی آیـد کـه عالم به زمانه‌ خویش باشند و فهم شان از سنت، فهمی جدّی و عمیق و ناظر به دیـگر ابـعاد آن نیز باشد. گشوده بودن باب اجـتهاد در فـقه شیعه مـی تـواند بـقای بُعد شریعتی سنت نـبوی را‌ در‌ عالم مدرن میسّر سازد.

اما جنبه ولوی یا معنوی یا طریقتیِ سنت رسول، راه ایمان و اخلاق را مـی آمـوزد; ایمانی که به اسلام معنا مـی دهـد و تـخلّق بـه اخـلاق ایمانی‌ را‌ میسّر مـی سـازد، چنان که پیامبر اکرم (ص) مقصود غایی از بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاقی می داند و می فرماید: إِنـّی بـُعِثتُ لِاُتـَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاق. بدون ایمان و اخلاق، اصولا‌ شـریعت‌ اسـلامی نـیز مـعنای خـود را از دسـت می دهد. اگر روح طریقت و اخلاق در شریعت دمیده نشود، شریعت به زودی رمق خود را از دست می دهد و به خصوص‌ در‌ عالم‌ مدرن و به اقتضای طبیعت شریعت‌ شکن‌ آن‌، مخاطب خـود را از دست خواهد داد. از این رو است که حتّی تجدید بُعد شریعتیِ سنّت نبی، محتاج به توجّه‌ به‌ بُعد‌ طریقتی آن نیز هست. از این حیث، عارفان‌ همواره‌ حامیان فقیهان بصیر در حفظ شریعت اسلامی بـوده انـد. مثال بارز آن حفظ شریعت اسلامی در دوره سلطه کمونیسم‌ در‌ شوروی‌ از جانب اصحاب طریقت و عارفان آن جاست.(۱۱)

امّا سومین‌ رکن سنت نبی(ص)، یعنی رکن حقیقت که ناظر به احوال و نظر نبی است، نـگرش ایـشان را به هستی‌ و راه‌ وصول‌ به مبدأ هستی و معرفت به آن را نشان می دهد. معمولا‌ دیندارانِ‌ اهل ظاهر چون تصور می کنند که بعثت پیـامبر صـرفاً برای ابلاغ احکام شریعت بـوده، لذا‌ مـشکل‌ عالم‌ مدرن با سنت نبوی را مسائل و انحرافات اخلاقی غیرشرعی می دانند. از‌ این‌ رو‌، تلّقی آنها از سنت نبوی معمولا در این حدّ است. لذا در رفع این‌ مشکل‌ صـرفاً‌ بـه تجویز نسخه های شـرعی و اخـلاقی مبادرت می کنند. ولی به

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۵۲)


واقع، در عالم‌ مدرن‌، مقدّم بر همه چیز، نگرش به هستی و مبدأ هستی عوض شده است. بازاندیشی‌ در‌ سنت‌ نبوی و رجوع به آن باید مصحّح نگرش ما شود. ایـن تـصحیح نگرش، هم اکنون‌ برای‌ ما، از هرگونه نسخه اخلاقی واجب تر است.

از این مقدمات نهایتاً نتیجه‌ گیری‌ می‌ کنم که بازاندیشی در سنت نبی در دوره مدرن شرط لازم تجدید تفکر دینیِ اسلام‌ در‌ دوره مدرن اسـت، چـنان که مـسیحیت نیز دردوره مدرن مجبور شد که‌ چنین‌ کند‌. ولی این بازاندیشی وقتی حقیقی و منتج خواهد بود که اوّلا متوجّه بـاشیم که اکنون چهارده‌ قرن‌ از‌ این سنّت دور شده و وارد عالمی گردیده ایم کـه تـفاوت اصـولی با‌ عالم‌ سنّتی یافته است; لذا خود فهم سنت نبوی، اعّم از قول و فعل و حال و نظر نبی، مورد‌ مـناقشه‌ ‌ ‌واقـع شده است و در این باب مباحثی را اصحاب هرمنوتیک مطرح کرده‌ اند‌ که قابل اعـتنای جـدّی اسـت. ثانیاً این‌ بازاندیشی‌ باید‌ ناظر به تمام ابعاد و شئون سنت و مقرون‌ به‌ معرفت عمیق بـه عالم مدرن باشد. با حصول این شرایط است که قول‌ نبی‌ در مقام شـریعت و فعل نبی‌ در‌ مقام طـریقت‌ و احـوال‌ و نظر‌ نبی در مقام حقیقت، مجموعه واحدی‌ را‌ که مکمّل یکدیگر است، به عنوان سنت نبوی شکل خواهد داد; سنّتی‌ که‌ برخلاف پندار تنگ نظران، بنابر خاتمیت‌ نبی آن، هر یک‌ از‌ جنبه های سه گـانه اش‌، حاکی‌ از گشایش است. از این رو، مولانا گوید:

هست اشارات محمّد المراد *** کل‌ گشاد‌ اندر گشاد اندر گشاد

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۵۳)


پی‌ نوشت‌ ها‌

۱٫ سنت شفاهی معنوی‌ در‌ میان طریقه های عرفانی‌ دیگر‌ ادیان نیز رایـج بـوده و حتّی آن را بر سنن کتبی مقدّم می دانستند و مکتوب‌ کردنش‌ را ناشی از عدم تحمّل قلوب‌ و خروج‌ از عمق‌ باطنی‌ به‌ سطح ظاهری می دانسته‌ اند، مثلا در طریقه قبّاله یهود، با توجّه به ایـن کـه این دین بیش از‌ همه‌ ادیان ابراهیمی به سنت مکتوب وابسته‌ است‌، به‌ سنت‌ شفاهی‌ ای باور دارند‌ که‌ از موسی به یوشع و از یوشع به دیگر مشایخ و انبیای یهود و از آنها به بـزرگان سـلسله‌ قباله‌ (Shalsheleth‌ kakabbalah)رسیده است. در این باره رجوع‌ کنید‌ به‌:

Leo‌ Schaya‌, The‌ Universal Meaning of the Kabbalah, translated by Nancy Pearson, London, 1971, PP.15-20.

۲٫ «الشریعه اقوالی و الطریقه افعالی والحقیقه احوالی و …» درباره این حدیث نبوی و دیگر احادیث عرفانی‌ مشابه آن و درباره صحت و سقم آنها مطالب بسیاری گـفته شـده اسـت که در این جا مجال بـحث دربـاره شـان نیست و اصولا شاید هیچ گاه نتوان نفیاً یا اثباتاً درباره سندیت‌ آنها‌ به دلایلی که در همین مقاله بعدها ذکر می شـود، بـا قـاطعیت سخن گفت. آنچه مهمّ است مفاد و معنایی اسـت کـه این قبیل احادیث در ذهن عارفان داشته و آن‌ برخورداریِ‌ دین از ابعاد ظاهری و باطنی است و همان طور که ظاهر، ظهور و عـنوان بـاطن اسـت و ظاهر و باطن نهایتاً یک چیز است، این سه نیز‌ سـه‌ حیثیت یا سه جنبه از‌ امر‌ واحدی است. پس، از جهتی، سنّت نبوی، واحد است، ولی همین امر واحد، شئون و مراتبی دارد. بـا ایـن مـلاحظه، می توان این حدیث را‌ دست‌ کم به عنوان یکی‌ از‌ اصول عـرفانی پذیـرفت، مثل اصول و قواعد فقهی که بیشتر، مفادشان مورد نظر است.

۳٫ مثنوی، دفتر دوم، ابیات ۶۱ـ۶۳٫

۴٫ درباره اعتقادات شـیعیِ شـاه نـعمت الله ولی رجوع کنید به: پازوکی‌، شهرام‌، «شاه نعمت اللّه ولی» در آشنایان ره عشق (مجموعه مقالاتی در مـعرفی شـانزده عـارف بزرگ) به کوشش محمودرضا اسفندیار، زیر نظر نصراللّه پورجوادی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴،۴۳۸ـ۴۷۲٫

۵٫ کلیات‌ اشـعار‌ شـاه نـعمت‌ اللّه ولی، تصحیح دکتر جواد نوربخش، تهران، ۱۳۵۵، ص۶۸۸ ۶۸۹ .

۶٫ دیوان شاه نعمت الله، ص۶۸۹ .

۷٫ همان.

۸٫ تذکره‌ الاولیاء، تصحیح محمد اسـتعلامی، چـاپ زوار، تهران، ص۱۳٫

۹٫ اِنّی لاکتم من‌ علمی‌ جواهره‌ … فیض کاشانی، المحجه البیضاء، ج۱، ص۶۵٫

۱۰٫ علامه محمدحسین طـباطبائی، رسـالت تـشیع در دنیای امروز، تهران، ۱۳۷۰، ص۹۸‌ـ‌‌۱۰۴‌.

۱۱٫ درباره سهم بزرگان تصوّف و سلسله های صوفیه در حفظ شریعت اسلامی در‌ ایـن‌ دورهـ‌،

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۱۵۴)


به عنوان نمونه رجوع کنید به: بنیگسن، الکساندر و ویمبوش، اندرس، صوفیان، ترجمه افـسانه مـنفرد، تـهران‌، دفتر پژوهش های فرهنگی، ۱۳۷۸٫

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x