عصمت و استغفار؛ تعاند، تلائم یا تلازم؟
سال دوم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۰، ص ۵ ـ ۲۶
Ma’rifat-i Kalami، Vol.2. No.2، Summer 2011
حمیدرضا شاکرین*
چکیده
عصمت پیامبران و امامان از مسائل بسیار مهم در قلمرو عقاید دینی است و بخش حجیمی از ادبیات دینی و معارف اسلامی را به خود اختصاص داده است. در عین حال در دعاها و مناجاتهای پیامبر(ص) و امامان(ع) به فرازهایی برمیخوریم که ایشان به خود نسبت گناه داده و از پیشگاه ربوبی خواستار آمرزش شدهاند. منکران عصمت، این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت امامان(ع) قلمداد کردهاند. در این مقاله بر آنیم تا نسبت این رفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) را با عصمت بازکاویم و روشن سازیم که با معناکاوی توبه و استغفار و بررسی وجوه مختلف برای توبه و استغفار، هیچ زمینهای برای منافیانگاری عصمت و استغفار نیست و بین آنها سازگاری کامل برقرار است. افزون بر آن میتوان وجوهی از توبه و استغفار را در نظر گرفت که نهتنها تلائم، بلکه بر تلازم عصمت و استغفار دلالت دارد.
کلیدواژهها: عصمت، توبه، استغفار، تلائم، تعاند، تلازم، دفع.
* استادیار گروه منطق فهم دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. shakerinh@gmail.com
دریافت: ۱۰/ ۳/ ۹۰ ـ پذیرش: ۲۴/ ۹/ ۹۰
مقدمه
یکی از مسائل مهم در قلمرو عقاید دینی، عصمت پیامبران و امامان است. متکلمان از دیرزمان درباره این مسئله و گستره و مراتب آن بحثهای پردامنهای را رقم زده و بر لزوم عصمت آنان از گناه و خطا استدلال کردهاند؛۱ اما دعاها و مناجاتهای پیامبر(ص) و امامان(ع) آکنده از اقرار و اعتراف به گناه و توبه و استغفار از آن است. منکران عصمت این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت انگاشتهاند.۲ پیشفرض بنیادین این انکار، تنافیانگاری بین عصمت و توبه و استغفار است. پاسخهایی به این اشکال، جسته گریخته در لابهلای متون به چشم میخورد. در عین حال بررسی جامع و چندبعدی این مسئله، یافتن پاسخهای جدید و بازتبیین پاسخهای پیشین بر غنای این بحث میافزاید و نتیجه پربارتری را فراروی چالشهای نوپدید قرار میدهد. در این مقاله برآنیم تا به یاری خداوند از چند جهت، نسبت این رفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) را با عصمت بازکاویم و روشن سازیم که توبه و استغفار نافی عصمت نیستند. سویههایی که این مقاله از آن بهره میگیرد عبارتاند از: ۱٫ بازشناسی معنای توبه، استغفار، مراتب گناه و…؛ ۲٫ معناکاوی آنچه پیشوایان اسلام در دعاها به خود نسبت دادهاند، از طریق شخصیتسنجی آنان؛ ۳٫ بررسی وجوه گوناگون سازگاری توبه، استغفار و عصمت. نیز به وجوهی از توبه و استغفار اشاره کنیم که نهتنها بر سازگاری، بل به تلازم عصمت و استغفار دلالت دارند.
درخور بیان آنکه در این پژوهش تا حدی نگاه عرفانی غالب است. افزون بر آن توجهی ویژه به انگاره استغفار برای امت کردهایم و کوشیدهایم توجیه و تبیین عرفانی نوینی را در اینباره ارائه دهیم.
مفهومشناسی
عصمت
«عصمت» در لغت از ماده «عصم»، به معنای منع کردن، بازداشتن یا محافظت کردن آمده است: «عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساک ومنع وملازمه.»۳ کاربردهای این واژه، اغلب دلالت بر محافظت و ممانعت از شر و امور ناپسند و ناگوار دارند.۴ برخی نیز عصمت را به معنای «وسیله بازداشتن» و «ابزار مصونیت» گرفتهاند. برای مثال اگر برای نجات غریق طنابی به درون آب افکنیم، چنانچه او طناب را بگیرد و نجات مییابد، گویند که این طناب برای او «عصمت» بود. برخی از مفسران، آیه شریفه «وَاعتَصِموا بِحبلِاللهِ جمیعاً ولاتَفرّقوُا» (آلعمران: ۱۰۳) را به همین معنا تفسیرکردهاند؛ یعنی ریسمان الهی را «عصمت» خویش قرار دهید.۵ از امیرمؤمنان(ع) نیز چنین نقل شده است: «تقوا عصمت (نگاهدارنده) تو در زندگانی است.»۶ این معنای عصمت دربردارنده دو نکته است: الف) کمک به دیگری از طریق ارائه ابزار حفاظتی لازم، ب) استفاده حفاظتشونده از ابزار ارائهشده به اختیار خود.
در تعریف اصطلاحی عصمت نیز آمده است: «عصمت لطفی [از ناحیه پروردگار] است که هر که را شامل شود از خطا بازمیدارد، اما نه به صورت جبری؛ زیرا اگر جبری باشد برای معصوم پاداشی دربر نخواهد داشت.»۷
فیلسوفان مشهور و برخی متکلمان گفتهاند: عصمت ملکهای نفسانی (یعنی صفتی راسخ و پایدار) است که انسان را از ارتکاب گناه بازمیدارد؛ هرچند قدرت انجام آن را از او سلب نمیکند.۸ برایناساس عصمت مستند به اختیار آدمی است، اما به امداد الهی هم نیاز دارد و بدون آن تحققپذیر نیست.
تـوبه
توبه در لغت به معنای بازگشت، توجه و التفات است. در بنمایه این واژه بازگشت از گناه نهفته نیست، بلکه واژه مزبور، هرگونه بازگشت و توجه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جای آوردن حق بندگی است، دربرمیگیرد. بنابراین توبه به لحاظ معنایی، دلالتی بر گناهکار بودن فاعل ندارد.
استـغفار
استـغفار از ماده «غفر» مشتق شده است. غفر در لغت به معنای پردهافکنی روی چیزی و پوشاندن و پنهان کردن است. در التحقیق به نقل از التهذیب آمده است: «اصل معنای
غفر، پوشاندن و پرده انداختن است.»۹ کلاه را نیز مِغْفَر گفتهاند؛ زیرا سر را میپوشاند و محافظت میکند. بنابراین غفر در اصل به معنای بخشیدن و آمرزیدن و امثال آنها نیست و اگر در این معانی به کار میرود، از باب مجاز و استعاره است. این معنا شواهدی نیز در قرآن دارد. برای نمونه خداوند میفرماید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ» (فتح: ۱و۲). در این آیه، علت پیروز گرداندن پیامبر(ص)، ایجاد نوعی پوشش برای پیامبر(ص) قلمداد شده است؛ زیرا پیروزی یادشده میتوانست سبب دفع شر کافران و تأمین امنیت پیامبر(ص) شود.۱۰
امام رضا(ع) در روایتی میفرماید:
در نظر مشرکان عرب، هیچکس گناهکارتر از رسول خدا و گناهش عظیمتر از او نبود؛ برای اینکه آنها ۳۶۰ بت داشتند و پیامبر(ص) همه آنها را از خدایی انداخت و مردم را به توحید و اخلاص فراخواند. این در نظر آنها بسیار سنگین و عظیم بود [و گفتند:] آیا آن همه خدا را یکی کرده؟ این بسیار شگفتآور است. بزرگانشان برای تحریک مردم به راه افتادند که برخیزید و از خدایان دفاع کنید که این وظیفهای است مهم. ما چنین چیزی را در هیچ کیشی نشنیدهایم! این جز سخنی خودساخته نیست. (ص: ۵-۷)
بر این اساس وقتی خدای سبحان، مکه را برای پیامبرش فتح کرد، فرمود: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»؛ یعنی این فتح آشکار را برایت کردیم تا دیگر درصدد آزارت برنیایند و چنین نیز شد. پس از فتح مکه، عدهای مسلمان شدند و برخی از مکه فرار کردند و کسانی که ماندند، توان انکار توحید نداشتند و با دعوت مردم آن را پذیرفتند (هرچند در ظاهر). پس با فتح مکه، گناهانی که رسول خدا نزد مشرکان مکه داشت، بخشیده شد؛ یعنی دیگر نتوانستند دست از پا خطا کنند.۱۱
بر اساس آنچه گذشت روشن میشود که استغفار در حقیقت به معنای طلب پوشاندن، پنهانکردن و از بینبردن تبعات و آثار نامطلوب چیزی است؛ هرچند آن چیز بهخودیخود گناه و نافرمانی خداوند نباشد.
راز استغفار معصومان
پیش از بررسی حکم و علل استغفار پیامبر(ص) و امامان(ع) دو نکته درخور توجه است:
الف) مسئله عصمت از راه ادله قطعی اثبات شده است. بنابراین اکنون نه در پی اثبات عصمت، بلکه بهدنبال بازکاوی نسبت آن با توبه و استغفارهای صادره از پیامبر(ص) و امامان(ع) هستیم و میخواهیم بدانیم که آیا انتساب گناه به خود از سوی آن ذوات مقدس و توبه و استغفار آنان نافی عصمت است، یا با آن سازگاری و بلکه تلازم دارد؛
ب) بیشک شخصیتشناسی و رفتارشناسی آن بزرگواران، مسدودکننده هرگونه راه حمل (به معنای ظاهری و عرفی) خطاها، عیوب و نواقصی است که ایشان در دعاها و مناجاتها به خود نسبت دادهاند. بهعبارتدیگر حتی اگر ادله قاطع عصمت نیز در میان نبودند، این سخنان از آن اولیای بزرگ الهی، هرگز همانند سخنان افراد عادی فهمیدنی نیست؛ و با آنچه از شخصیت و رفتار آنان مشهودِ همگان و مورد اعتراف دوست و دشمن است، تعارض آشکار دارد. برای مثال این فرازها را که نمونهای از خروار است بنگرید و با آنچه از ویژگیها و اوصاف آن عزیزان مألوف و مشهور است، مقایسه کنید:
پیامبر(ص): «أنت الجواد وأنا البخیل. أنت الغافر وأنا المسییء.»۱۲
امام متقیان حضرت علیبن ابیطالب(ع) چنین با خدا نجوا میکند:
إِلَهِی ذُنُوبِی بَذَّتِ الطَّوْدَ وَاعْتَلَتْ |
وَصَفْحُکَ عَنْ ذَنْبِی أَجَلُّ وَ أَرْفَعُ۱۳ |
در دعای صباح آمده است:
الهی قلبی محجوب ونفسی معیوب وعقلی مغلوب وهوائی غالب و طاعتی قلیل ومعصیتی کثیر ولسانی مقرّ بالذّنوب فکیف حیلتی یا ستّار العیوب ویا علّام الغیوب ویا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلّها بحرمه محمّد وآل محمد یا غفّار یا غفّار یا غفّار برحمتک یا ارحم الرّاحمین.۱۴
امام سجّاد(ع) به پیشگاه خدا عرض میکند:
خدایا! به تو شکایت میکنم از نفسی که مرا بسیار به بدیها وامیدارد و به هر خطا سبقت میگیرد و به معصیت تو حرص میورزد و مرا در معرض خشم و غضب تو میافکند. … ای آقای من! تو را میخوانم به زبانی که از بسیاری گناه گنگ شده است. پروردگارا! با تو راز و نیاز میکنم با دلی که از فراوانیِ جرم و خطا به وادی هلاکت درافتاده است. … ای مولای من! آنگاه که به گناهان خود مینگرم، سخت بیمناک میشوم. پروردگارا گناهان بیشمار بر من چیره شده و زبان مرا از عرض معذرت بسته است. دیگر عذری ندارم که به پیشگاه تو آورم و بهانهای برایم نمانده که آن را بازگویم و از کرده خود پوزش طلبم.
آنچه گفته آمد و صدها نمونه مشابه و شدیدتر، در کاربست متعارف هیچ تناسبی با شخصیت این عزیزان ندارند و از معنایی ژرفتر حکایت میکنند. پس این توبهها و استغفارها چگونه توجیهپذیرند؟
۱٫ عبادت ذاتی
استغفار از مصادیق بارز بزرگداشت خدا، زیباترین جلوه خضوع و خشوع، اظهار تذلل و خواری و اعتراف به قصور و تقصیر بندهای بینهایت کوچک، در برابر آفریدگاری بینهایت بزرگ است. استغفار دائمی، از نشانههای ایمان و تقوا، شرط بندگی، گشاینده درهای رحمت الهی و یکی از بهترین موجبات تقرب و وصال معبود است. در نگاه قرآن، توبه و استغفار از عبادات بزرگ به شمار میآیند. برخی از آیات قرآن در اینباره بدین شرحاند:
الف) قرآن در فراخوانی فراگیر، همه مؤمنان را به توبه دعوت کرده است: «ای مؤمنان! همه با هم به درگاه خدا توبه کنید؛ باشد که رستگار شوید.»(نور: ۳۱)؛
ب) «خداوند دوستدار توبهکنندگان و پاکیزگیپیشگان است.»(بقره: ۲۲۲).
ج) در نگاه قرآن، استغفار سحرگاهی عمل مداوم شب زندهداران و مؤمنان است: «آنان شکیبایند و راستگو؛ همواره اطاعت پیشهاند و انفاقگر و سحرگاهان به استغفار میپردازند.» (آلعمران: ۱۷). قرآن در جای دیگر مؤمنان حقیقی را چنین معرفی میفرماید: «شبانگاه اندکی میآرَمَند و سحرگاهان به استغفار میپردازند» (ذاریات: ۱۷ و ۱۸).
رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید: «بهترین دعاها استغفار است.»۱۵ امام صادق(ع) نیز میفرماید: «استغفار و گفتن لا إله إلّا اللّه، بهترین عبادت است».۱۶
از آنچه گذشت، روشن میشود که در نگاه قرآن، استغفار عبادتی است که همه مؤمنان، به آن دعوت شدهاند. ازاینرو شایسته است که اولیای الهی، پیش، بیش و بهتر از همه، این دعوت الهی را لبیک گویند و در همه حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به این وسیله، به فیض تقرب هرچه بیشتر در درگاه الهی دست یابند. بنابراین توبه، خود عبادتی مستقل و اطاعت از فرمان و فراخوان الهی و وسیله ارتقا و تقرب بیشتر به درگاه ربوبی است.
۲٫ توبه از توسل به اسباب
همانگونه که برای گناه مراتبی است، برای توبه نیز مراتب و درجاتی است متناسب با عاملان آن. هر کس به تناسب گناه خویش استغفار میکند؛ یعنی همان عملی که برای گروهی (مقامات پایین) گناهی به شمار نمیآید، برای گروه دیگر گناه قلمداد میشود. استغفار گنهکاران از گناه، و توبه اهل سلوک، از پرداختن به غیر خدا و توجه به غیر ذات حقتعالی است.
توبه و استغفار اولیای الهی، مرتبهای بالاتر از اینها دارد. توبه آنان گاه از این است که بدون فرمان یا اذن ویژه خدا توجه به وسایط فیض داشته باشند. حضرت یوسف(ع) وقتی بدون فرمان خدا، کسی را واسطه قرار داد تا بیگناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند، خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرع دست به توبه برداشت؛ چراکه این کار با شأن حضرت یوسف و توحید ناب افعالی ناسازگار بود.
۳٫ استغفار از اشتغال به مباحات
صاحب کتاب کشف الغمه مینویسد: دلهای انبیا و ائمه(ع) سرشار از یاد خدا بود و ایشان متوجه بارگاه ربوبی بودهاند؛ اما اگر از این مرتبه عالی و رفیع، به سبب اشتغال به خوردن، آشامیدن، روابط زناشویی یا حل و فصل مسائل اجتماعی و دیگر مباحات تنزل میکردند، آن رفتار را برای خویش گناه میشمردند و از آن استغفار میکردند. از اینروست که پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «حَسَنَاتُ الَابرارِ سَیّئاتُ المُقَربِین.»۱۷
۴٫ توبه از قصور ذاتی
ایمان، معرفت و عبادتهای انسان از خود او نیست و آنچه وی از نعمتهای مادی و معنوی دارد، از الطاف خداوند است: «وما کان لِنفسٍ أن تُؤمِنَ إلّا بِاذن الله» (یوسف: ۱۰۰).
در نگاه توحیدی منشأ همه خوبیها خداوند است: «ومَا أَصَابَک مِن حَسَنهٍ فَمِنَ اللهِ ومَا أَصَابَک مِن سَیِئَهٍ فَمِنْ نَفسِک» (نساء: ۷۹). خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: «ألم یَجِدْکَ یتیماً فَاوَی وَوَجَدَک ضَالاًّ فَهَدَی» (ضحی: ۶-۷) و نیز میفرماید: «مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکتابُ وَلا الإیمانُ» (شورا: ۵۲)؛ اگر هدایت و وحی خدا نبود، چیزی از ایمان و کتاب نمیدانستی. پس معصوم هر آنچه که دارد از سوی خداست و بهخودیخود چیزی ندارد.
راه دستیابی به کمال نیز همین است که انسان به نواقص خویش پی ببرد و نیاز خود را به خداوند دریابد. پس آنگاه که به قدرت لایزال الهی و نادانی و ناتوانی خویش اذعان کند، خداوند به او توان میبخشد و دانایی بیشتری به او عطا میکند. معصوم(ع) هنگامی که مشاهده میکند از خود چیزی ندارد و هرچه دارد از خداست و همه وجود خویش را نیاز میبیند، زبان به استغفار میگشاید.۱۸
۵٫ توبه از نقصان ذاتی عمل
عبادت هرکس به اندازه معرفت اوست و اکتناه ذات خداوند جز برای خداوند مقدر نیست: «لایُدْرِکُهُ بُعْدُ الهِمَمِ ولایَنَالُهُ غَوْصُ الفِطَن.»۱۹ بنابراین امامان معصوم(ع) با شناختی که از حقتعالی دارند، درک میکنند که حق بندگی او برای احدی مقدور نیست. ازاینرو آنان وقتی به اعمال خویش مینگرند، با همه خوبیهای آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بینهایتِ الهی و حق ربوبیت و الوهیت او، بسیار ناچیز و مایه سرافکندگی و شرمندگی میبینند.
در ادبیات منظوم حکایتی آمده که مضمونش بدین قرار است: عربی بادیهنشین در کویری خشک و سوزان و در خشکسالی، با تنگدستی روزگار میگذراند. روزی خواست برای عرض حاجت نزد سلطان برود. با خود اندیشید که چه هدیهای به پیشگاه سلطان ببرد؛ اما هیچ در بساط نداشت. از قضا در مسیر حرکت به سوی شهر، اندکی باران بارید و آبی گلآلود در گودالی جمع شد. او با خوشحالی تمام مقدار آب را ـ که مایه حیات بود و بزرگترین و مطلوبترین هدیه به نظر میآمد ـ در سبویش ریخت و با زحمت بسیار با خود حمل کرد تا نزد سلطان ببرد. شاه او را مورد تفقد قرار داد و از هدیهاش به غایت تقدیر کرد. او نخست متوجه قضیه نشد؛ اما پس از آنکه آن همه فرّ و شکوه را نگریست و همه جا را پر از آب زلال و گوارا و نوشیدنیهای رنگارنگ یافت، از آورده خود سخت شرمسار و سرافکنده شد.۲۰
به فرموده پیامبر اکرم(ص) یک عبادت امام علی(ع) در نبرد خندق، بهتنهایی برتر از عبادت ثقلین است؛ اما احساس امام علی(ع) در پیشگاه خداوند، با همین عبادتی که همه خلایق در حسرت آناند، چگونه است؟ او همه اعمال و عبادات خود را در برابر عظمت و جمال و جلال مطلق الهی، چنان کوچک و ناچیز میبیند که از شرم سر به زیر میافکند و جز اعتراف به قصور و تقصیر چارهای نمیبیند. تازه آنچه بوده هم به لطف و عنایت او، و همه از او بوده است.
هم عرب ما هم سبو ما هم مَلِک |
جمله ما یوفَک عَنه مَن اُفِک۲۱ |
این یکی از عالیترین مراتب عبودیت مطلقه و فنای فی اللّه است و تنها از کسی برمیآید که به ژرفای توحید و خداشناسی و عرفانی عمیق دست یافته است. چنین کسی مقام معبود را مینگرد که در برابرش، همه چیز رنگ میبازد و چیزی به شمار نمی آید.
بنده همان به که ز تقصیر خویش |
عذر به درگاه خدا آورد |
|
ور نه سزاوار خداوندیش |
کس نتواند که بجا آورد |
۶٫ استغفار از قصور در مراتب پیشین
چنانکه گذشت، عبادت هیچکس شایسته خداوند نیست، بلکه هر کس به اندازه امکانات معرفتی خویش در این مسیر میکوشد. با این حال اگرچه انسانها در ترک عبودیتِ بیش از معرفت خویش معذورند، معصومان همیشه مضطرباند که مبادا در همان بخش معذور نیز کوتاهی کنند؛ لذا هرچه از لحاظ معرفتی در مرتبه بالاتری قرار میگیرند، از قصوری که چهبسا در مرتبه پیشین و مراحل فروتر رخ داده باشد، استغفار میکنند و با توجه به اینکه معرفت الهی نامتناهی است و از سویی هر لحظه معرفت آنان نسبت به خدا افزایش مییابد، لذا استغفار آنان نیز دایمی است.۲۲
برخی نیز احتمال میدهند که چون معصومان پیوسته در ترقی به مراتب قرب و معرفت و یقین بودهاند و شاید این حرکت قربی و حبی در روز، هفتاد مرحله و درجه و یا بیشتر بوده است، وقتی به درجهای میرسیدند، از درجه گذشته استغفار میکردند؛ گرچه آن درجات پیشین نیز بالاتر از متمنیات بزرگترین عارفان دیگر بوده است.۲۳ بر اساس این احتمال، نهتنها ترس از قصور عملی، بلکه صرف قصور رتبی نیز از عوامل مؤثر در استغفار معصومان است.
به عقیده امام خمینی(ره)، اساساً لازمه پیمودن مدارج سلوک و گذر از رتبه فروتر به مرتبه فراتر، گونهای از مغفرت است و استغفار و استمداد غفران الهی برای سالک، امری است گریزناپذیر:
استغفار فقط منحصر به گناه منافی عصمت نیست؛ و «مغفرت» و «ذنب» به اصطلاح عرف عام نیست… زیرا از لوازم سلوک معنوی و عبور از مدارج و رسیدن به اوج کمال انسانی غفران ذنوب لازمه مقامات و مدارج است؛ زیرا که هر موجودی در این عالم است ولیده همین نشئه ملکیه و ماده جسمانی است و دارای تمام شئون ملکی حیوانی و بشری و انسانی است؛ بعضی بالقوه و بعضی بالفعل. پس اگر بخواهد از این عالم به عالم دیگر و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر کند، باید مدارج را طی کند و از منازل متوسط کوچ نماید؛ و به هر مرتبهای که رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبه سابقه، تا در تحت تجلیات ذاتیه احدیه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودی که مبدأ و منشأ تمام ذنوب است، در ظل کبریای احدی مستور گردد و این غایت عروج کمال موجود است؛ و در این مقام موت و فنای تام دست دهد. لهذا وقتی آیه شریفه «إذا جَاءَ نَصرُاللهِ والفَتحُ» (نصر: ۱) نازل شد، رسول اکرم(ص) فرمودند: این سوره خبر موت من است. والله العالم.۲۴
۷٫ استغفار از رؤیت نور حق در حجاب خلق
در حدیث نبوی آمده است: «گاه ابر و غبارگونهای بر دلم مینشیند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش میخواهم.»۲۵ امام صادق(ع) نیز میفرماید: «إن رسول اللّه(ص) کان لا یقوم من مجلس وإن خفّ حتّی یستغفر اللّه عزّوجلّ خمسا وعشرین مرّه»؛۲۶ رسول خدا(ص) هیچگاه از مجلسی ـ هرچند کوتاه ـ بر نمیخاست مگر اینکه ۲۵ بار استغفار میکرد.» ایشان همچنین میفرماید: «همانا رسول خدا هر روز هفتاد بار توبه میکرد بدون هیچ گناهی.»۲۷
اکنون این پرسش پدید میآید که مراد از غبارگونهای که پیامبر را به استغفار دائمی وامیدارد چیست؟ غبار این خلفای تامّ الهی، توجه به کثرت خلقی در مقام انجام وظیفه تبلیغ دین است. توضیح اینکه حضرت خاتم الانبیاء(ص) همواره نور وجه حضرت احدیت را بیواسطه مشاهده میکرد؛ اما گاه هنگام نشست و برخاست با مردم و تبلیغ دین، خلق یا وجود خود آن حضرت، حجاب آن نور میشد و همانگونه که نور خورشید از پشت ابر دیده میشود، آن حضرت نیز نور خدا را از پس حجاب خلق و بهعبارتدیگر در آینه خلق میدیدند.
بهعبارتدیگر خلق در نگاه اولیای الهی، آینه رب است؛ اما در مواردی این آینهها کدر و غبارآلود بودند و موجب زنگار دل میشدند؛ چنانکه امثال ابوجهل چنین وضعیتی داشتند. ازاینرو پیامبر(ص) هر روز هفتاد بار استغفار میکرد تا آن حالت برطرف شود.
امام خمینی(ره) در شرح این مطلب مینویسد:
این امام سجاد(ع) است که مناجاتهایش را شما میبینید و میبینید چطور از معاصی میترسد … مسئله غیر از این مسائلی است که در فکر ما یا در عقل عقلا یا در عرفان عرفا بیاید. … از گناه خودشان گریه میکردند تا صبح. از پیغمبر گرفته تا امام عصر(عج) همه از گناه میترسیدند. گناه آنها غیر از این است که من و شما داریم؛ آنکه یک عظمتی را ادراک میکردند که توجه به کثرت، نزد آنها از گناهان کبیره است… آنان در مقابل عظمت خدا، وقتی که خودشان را حساب میکنند، میبینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب همین است. جز او کسی نیست و چیزی نیست… و از اینکه حضور در مقابل حقتعالی دارند و مع ذلک دارند، مردم را دعوت میکنند، از همین کدورت حاصل میشده….۲۸
بهبیان دیگر نخست، هرچه دل نازکتر و مصفاتر باشد، ظهور تیرگیها در آن روشنتر و نمایانتر است؛ دوم، قلب پیامبر(ص) و اولیای کمال الهی با صفاترین دلها و نورانیترین و آگاهترین آنها بود؛ سوم، روبهرو شدن آن حضرت با مرائی کدره مانند ابوجهل و ابوسفیان، موجب کدورت میشد و بر قلب پیامبر زنگار میزد؛ چهارم، پیامبر(ص) اندک تیرگی را بر نفس خود احساس میکرد و آن را گناه به شمار میآرود؛ ازاینرو برای زدودن این زنگار استغفار میکردند.۲۹
۸٫ دفع حجب نوری
استغفار برای اولیای پاکان موجب دفع است و برای غیر آنان، موجب رفع. ما استغفار میکنیم تا لغزشهایمان بخشیده و حجابها و آثار نامطلوب گناهانمان زدوده شود؛ اما اولیای الهی به تناسب درجات خود استغفار میکنند تا نلغزند و گناه و حجاب، دامنشان را نیالاید؛ مانند اینکه پارچهای بر روی آینهای شفاف انداخته شود تا غباری بر آن ننشیند، نه مانند کسی که روی آینه غبارگرفته را پارچه اندازد تا غبار آن را بزداید.۳۰ آن بزرگان با توبه، استغفار، عبادت و اطاعت، درجات عصمت خویش را شدت و برتری میبخشند؛ ازاینرو استغفار و توبه، در بالا رفتن درجات و پایندگی عصمت آنان دخالت دارد.
آیتالله جوادی آملی در توضیح حدیث شریف: «إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی…»۳۱ میگوید: آنجا که پیامبر میفرماید من در هر روز هفتاد بار استغفار میکنم، در واقع این استغفاری است که مانع از حصول حجاب است نه اینکه حجابهای پدیدآمده را کنار بزند؛ چراکه توجه به فرشتگان یا توجه به وحی و نبوت نیز گونهای حجاب است و خداوند چیزی جز شهود را نمیپذیرد. حجابی که بهگونه معمول هدف استغفار است، اعم از حجابهای ظلمانی و نورانی است؛ ولی شأن انبیا و ائمه از حجابهای ظلمانی منزه است و حجابهای ظلمانی اساساً برای آنان مطرح نیست تا دفع آن مورد نظرباشد. بنابراین اولاً هدف از استغفار معصومان دفع حجب است، نه رفع آن؛ ثانیاً دفع هم تنها در گستره حجب نوری است، نه حجابهای ظلمانی.۳۲ به قول مولوی:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر |
گرچه ماند در نبشتن شیر و شیر |
|
جمله عالم زین سبب گمراه شد |
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد |
|
همسری با انبیا برداشتند
|
اولیا را همچو خود پنداشتند |
|
گفته اینک ما بشر ایشان بشر |
ما و ایشان بسته خوابیم و خور |
|
این ندانستند ایشان از عما |
هست فرقی در میان بیمنتها |
|
هر دو گون زنبور خوردند از محل |
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل |
|
هر دو گون آهو گیاه خوردند و آب |
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب |
|
هر دو نی خوردند از یک آبخور |
این یکی خالی و آن دیگر شکر |
|
صدهزاران اینچنین اشباه بین |
فرقشان هفتادساله راه بین۳۳ |
۹٫ استغفار شاکرانه
یکی از گونههای استغفار این است که شخص جهت شکر نعمت حقتعالی و اجلال و اعظام او، زبان به عذر تقصیر بگشاید. در مناقب آمده است:
پیامبر(ص) چنان گریه میکرد که غشوه بر او عارض میشد. به آن حضرت گفتند: مگر نه این است که خداوند همه گناهان پیشین و پسین تو را آمرزید؟ فرمودند: پس آیا نباید من هم بنده سپاسگزاری باشم؟ وصی آن حضرت علیبنابیطالب(ع) نیز وضع و حالی همینگونه داشت.۳۴
۱۰٫ استغفار از واردات نفسانی
احتمال دیگر در باب استغفار معصومان این است که علتش واردات نفسانی از قبیل ملال و حدیث نفس باشد که عارضِ دلهای صاف میشود و آن را مشوش میسازد. لاجرم آن بزرگواران که کوچکترین زنگار را برنمیتابند، از اینگونه امور همچون گناهی بزرگ به درگاه خداوند پناه میبرند و از او طلب مغفرت میکنند تا با عنایات حضرتش از هر غبار و زنگاری پیراسته باشند.
۱۱٫ آموزش و تربیت
یکی از وجوه و حکمتهای استغفار در کلام ائمه(ع)، جنبه آموزشیِ آن است. توبه، استغفار و استغاثه دایمی پیامبر(ص) و امامان(ع) در پیشگاه خدا، بالاترین نقش عملی را در تربیت امت دارد و به دیگران میآموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرع و انابه بپردازند؛ به اندک اعمال نیک خود، که هرگز سزاوار خداوندی خدا نیست، مغرور نشوند و خود را طلبکار خدا نپندارند؛ بلکه قصور و ناتوانی خود را در به جای آوردن حق بندگی بشناسند. آیا کسی که نالهها و گریههای روح اطاعت و بندگی (امیرمؤمنان(ع)) را ببیند و بشنود، با خود نمیگوید: آن حضرت که یک لحظه عمرش برتر از عبادت ثقلین است، چنین توبه میکند، پس من حقیر چگونه بر خود ببالم و از خدا عذرخواهی نکنم!؟
البته این به معنای آن نیست که ادعیه و استغفارهای آنان تنها به صورت تعلیمی صادر شده و خود در توبه و استغفار جدی نیستند. مناجات و دعاهای امامان نشان میدهد که آن بزرگواران بیش از هر کس و با همه وجود، خود را در پیشگاه خالق سبحان مقصر میدانند و با سوز و ناله به درگاه ایزد عذر تقصیر میبرند. محمدبن سلیمان از پدرش نقل میکند که با امام کاظم(ع) به جایی رفته بودیم. آن حضرت پس از نماز ظهر سر به سجده نهاد و با صدای سوزناک و اشکریزان چنین با خدا مناجات میکرد: «رَبِّ عَصَیْتُکَ بِلِسانِی وَلَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَأَخْرَسْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِبَصَری وَلَو شِئْتَ وَعِزَّتِکَ لأَکْمَهْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِسَمْعی ولَوْ شِئْتَ وعِزَّتِکَ لَأَصْمَمْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِیَدی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَکَنَّعْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِفَرْجِی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَجَذَمْتَنِی وَعَصَیْتُکَ بِرِجْلی ولَوْشِئْتَ وعِزَّتِکَ لَعَقَمْتَنِی وعَصَیْتُک بِجَمیعِ جَوارِحی أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیَّ وَلَیْسَ هَذَا جَزَاءَکَ مِنِّی.»۳۵
اینها و صدها مورد دیگر از نالههای جانسوز امامان(ع) حکایت از فریاد درون و آه سینه دارد. در عین حال آنان در گفتار و کردار خود الگوی امت و مأمور به ارشاد، تعلیم و تزکیه مردماند. لاجرم با مناجاتها، استغفارها و نیایشهای خویش معارفی بیمانند را در میان امت به یادگار نهادهاند. از سوی دیگر، این شیوه گفتوگو با خداوند، بهترین راه بیان مسیر بندگی و تضرع بوده است که معصومان(ع)، بهمنزله اسوههای حسنه برای بندگان به یادگار نهادهاند.۳۶ چنین شیوهای از بیان، سبب ریزش گناهان و بهرهمندی از مغفرت و رضوان الهی میشود.
۱۲٫ استغفار برای امت
به طور معمول وقتی دانشآموزی در درس و آموزشهای خود موفق میشود، آموزگار او خشنود است و احساس سرافرازی میکند؛ و چون شاگردی تنبلی ورزد و در برنامههای خود ناموفق شود، معلم نیز احساس شرمساری و ناخوشایندی میکند. هرگاه فرزندی بهویژه در خردسالی مرتکب خلافی شود یا ضرری به دیگری وارد سازد، پدرش شرمنده میشود و درصدد پوزشخواهی یا جبران خسارت برمیآید. در بسیاری از روایات پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع)، دو پدر امت اسلامی خوانده شدهاند. رسول اکرم(ص) میفرماید: «أَنَا وَعَلیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّهِ.»۳۷ حضرت فاطمه(س) نیز میفرماید «پدران این امت، محمد(ص) و علی(ع) هستند. کژیهای ایشان را راست میکنند. اگر اطاعتشان کنند از عذاب جاودان میرهانندشان و اگر موافقتشان کنند نعمتهای جاودانی را نصیبشان میسازند.»۳۸ بنابراین گناهان امت سبب شرمندگی پدران معنوی میشود و آنها را به خود نسبت میدهند و از خداوند آمرزش میخواهند. امام صادق(ع) درباره آیه «لِیَغْفِرَلَک اللهُ مَاتَقَدَّمَ مِن ذَنبِک وَمَا تَأَخَّرَ» (فتح: ۲) میفرماید: «مَا کَانَ لَه [پیامبر] ذَنْبٌ وَلا هَمَّ بِذَنْبٍ وِلَکنَّ اللهَ حَمَّلَهُ شِیَعتِهِ ثَمَّ غَفَرَها لهُ.»۳۹ همچنین آن حضرت به ام فَرْوَهَ میفرماید: «إِنِّی لَاَدْعُو اللهَ لِمُذْنِبی شِیَعتِنا فِی الْیَومِ وَاللَّیْلَهِ أَلْفَ مَرَّهٍ.»۴۰
استغفار برای امت به تناسب مرتبه ارتباط و اتصال دیگران به معصومان(ع)، در دو مرتبه امکانپذیر است:
الف) طلب مغفرت برای دیگران با لحاظ غیریت و بینونت آنها، یعنی بدون انتساب اعمال ایشان به خود؛
ب) طلب مغفرت برای دیگران بدون لحاظ غیریت و بینونت آنها، بلکه با انتساب اعمال ایشان به خود. در این صورت، ولیِ خدا به نام خود دعا میکند و برای خود پوزش میطلبد، اما دیگران را منظور دارد و گویی آنها را عین خود میداند.
در نگاه عرفانی، همه موجودات عالم، شئون وجودی انسان کاملاند. نسبت انسان کامل به عالم خلقت، چونان نسبت روح است به بدن. از همینرو، از آن ذوات مقدس و حقایق نورانی تعبیر به قلب عالم و جان جانان میشود.
امام خمینی(ره) برآن است که حقیقت کمال انسانی یا عین ثابت انسان کامل در کل عالم، ولایت کلیه دارد.۴۱ این مقام، نخست به رسولالله(ص) و سپس به معصومین(ع) که به مدد پیامبر، آن مرتبه را درک کردهاند و سپس به هر کس که در راه کمال پیش میرود و کامیاب میشود، تعلق دارد.۴۲
انسان کامل، مقصود اصلی از ایجاد عالم،۴۳ قلب پیکره عالم۴۴ و ضامن بقا و پایداری جهان است.۴۵ او واسطه فیض الهی است. به واسطه او و از مرتبه او، فیض به عالم و عالمیان میرسد و بدون وی چیزی از اشیای عالم توان پذیرش مدد الهی را ندارد.۴۶ در نگاه امام خمینی(ره) انسان کامل نهتنها واسطه فیض، بلکه سبب رحمت حق بر ماسواست؛ زیرا حق جلجلاله از دریچه چشم او به عالم مینگرد.۴۷ بر این اساس، انسان کامل از خوبی دیگر انسانها خشنود و از بدی آنها شرمسار و اندوهگین میشود؛ همانسان که روح ما از آسیبی که به عضوی از بدنمان میرسد رنج میبرد و از خیری که به عضوی میرسد، به لذت و خشنودی میرسد. درعینحال نسبت همه مخلوقات به انسان کامل، یکسان نیست؛ یعنی: الف) برخی چون ملائک و شیعیان خاص، همچون قوای تجردی انسان کاملاند؛ همانند نسبت عقل ما به روحمان. از همینرو در روایات اهلبیت(ع) آمده است: «سلمانُ مِنّا اهل البیت.»۴۸ همچنین رسول خدا میفرماید: «ای اباذر تو از ما اهلبیت هستی.»۴۹ نیز آن حضرت فرمود: «همانا شیعه خاص و خالص، از ما اهلبیت است»؛۵۰
ب) برخی موجودات به سان دیگر شئون انسان کاملاند؛ مانند نسبت شهوت و غضب به ما، که صلاح در آن است که آنها را در حد امکان کنترل و در جهت درست رهبری کنیم. نسبت بدکاران به انسان کامل همینگونه است؛ لذا انسان کامل که مظهر رحمت الهی است، تا آنجا که ممکن است به حذف و نابودی آنها نمیاندیشد، بلکه میکوشد تا آنها را به حد اعتدال بازگرداند و از ابتلا به عذاب الهی ایمن سازد. ازاینرو هنگامی که دندان مبارک نبی خدا(ص) در جنگ اُحد شکست و اصحاب از حضرتش خواستند کفار را نفرین کند، ایشان دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «خدایا! قوم مرا ببخش؛ همانا آنان نمیدانند.»۵۱
اکنون که آن بزرگواران برای دشمنان خود چنین دل میسوزانند و برایشان استغفار میکنند، روشن است که با دوستانی که به بیان عرفانی از شئون خاصه آنهایند، چگونه خواهند بود.
اکنون به چند روایت اشاره میکنیم تا رابطه اهلبیت(ع) و شیعیان در بیانات شریفشان روشنتر شود:
۱٫ رسول خدا فرمود: «یا علی! اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه میشود؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد میشوم و برای اعمال بدشان استغفار میکنم.»۵۲
۲٫ ابنابی نجران گوید:
از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: هر کس با شیعیان ما دشمنی کند با ما دشمنی کرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد، با ما دوستی کرده است؛ زیرا آنها از ما هستند و از زیادی طینت ما آفریده شدهاند. هر کس آنها را دوست بدارد، ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنی کند با ما دشمنی کرده است. شیعیان ما با نور خداوند مینگرند و در رحمت خداوند غوطه میخورند، و از کرامت خداوند برخوردارند و از مراحم او بهرهمندند. هریک از شیعیان ما که بیمار شوند، ما هم بر اثر بیماری او بیمار میشویم، و اگر اندوهگین شوند ما هم اندوهگین میگردیم، و اگر خوشحال شوند ما نیز خوشحال میشویم. شیعیان ما اگر در شرق و یا غرب عالم هم باشند، ما آنها را از نظر دور نمیداریم. هرگاه یکی از شیعیان ما وام داشته باشند، ما ادا میکنیم؛ اگر مالی از آنها بماند، به ورثهاش تعلق دارد. شیعیان ما کسانیاند که نماز میگذارند و زکات میدهند و حج خانه خدا را به جای میآورند و ماه رمضان را روزه میدارند. آنها اهلبیت را دوست میدارند و از دشمنان آنها بیزاری میجویند. این جماعت اهل تقوا و ایمان، و پرهیزگار و باورعاند. هر کس بر آنها ایراد بگیرد، به خداوند ایراد گرفته است. هر کس آنها را رد کند خداوند را رد کرده است. آنان بندگان خداوندند و حق عبودیت را ادا کردهاند، و آنها دوستان راستین خداوندند به خداوند سوگند، یکی از آنها روز قیامت از گروهی مانند قبیله ربیعه و مضر شفاعت میکند و خداوند هم شفاعت آنها را میپذیرد.۵۳
۳٫ از رمیله، یکی از اصحاب ویژه امیرالمؤمنین(ع) چنین روایت شده است:
در زمان امیرالمؤمنین(ع) سخت بیمار شدم. کمکم حالم بهبودی یافت و روز جمعهای احساس کردم کمی سبک شدهام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسلی کنم و به مسجد بروم و پشتسر امام(ع) نماز بخوانم، و این کار را کردم. وقتی که امام(ع) در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیماری به من عود کرد. پس از اینکه امام(ع) از مسجد بیرون رفت، پشتسرش راه افتادم. نگاهی به من کرد و فرمود: تو را افسرده میبینم؟ دریافتم که بیماری؟ و با خود گفتی: کاری بهتر از این نیست که غسلی کنی و برای نماز جمعه در مسجد حاضر شوی و با ما نماز بخوانی؟ و کمی احساس سبکی کردی؟ و وقتی که نماز خواندی و من به منبر رفتم، بیماریات عود کرد؟! رمیله گوید: به امام(ع) عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردی؟! فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی بیمار نمیشود، مگر اینکه ما هم به خاطر او بیمار میشویم و اندوهی به او نمیرسد، جز اینکه ما هم اندوهگین میشویم و هیچ دعایی نمیکند، مگر اینکه برایش آمین میگوییم و هرگاه ساکت باشد، برایش دعا میکنیم؟ رمیله گوید: عرض کردم، این مسئله نسبت به کسانی است که در این شهر با شما ساکن هستند؛ ولی کسانی که در اطراف جاهای دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمود: ای رمیله هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست؛ مگر اینکه او با ماست و ما با اوییم.۵۴
۴٫ ابوبصیر میگوید:
من با یکی از اصحاب وارد بر امام صادق(ع) شدیم. محضرش عرض کردم: ای فرزند رسول خدا فدایت شوم. گاهی مغموم و محزون میشوم بدون اینکه سببی برایش سراغ داشته باشم. جهت آن چیست؟ حضرت فرمود: حزن و سروری که به شما میرسد از ناحیه ماست؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم، به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور میگردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور، یعنی نور حق ـ عزوجل ـ هستیم؛ خدا طینت ما و شما را یکی قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده میشد، به همان نحو که اخذ و برداشته شده محققاً ما و شما یکسان میبودیم؛ ولی طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدینترتیب از مرحله و مرتبه تساوی با ما خارج شدید و اگر این معنا تحقق نمییافت، هرگز گناهی از شما سر نمیزد. [راوی میگوید:] محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و آغازش بازمیگردد؟ حضرت فرمود: آری، به خدا سوگند. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتی طلوع و ظهور پیدا میکند آیا به قرص متصل بوده یا از آن جداست؟ عرض کردم: فدایت شوم، شعاع جدا از قرص است. فرمود: وقتی قرص آفتاب غروب و سقوط کرد و زیر افق رفت، شعاع مگر بازنگشته و به آن متصل نشده، همانگونه که در آغاز و پیش از طلوع متصل به آن بود؟ عرض کردم: آری. فرمود: به خدا سوگند شیعیان ما همینگونهاند و از نور خدا آفریده میشوند و به همان نور بازمیگردند. به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق میشوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم کرد و شفاعتمان پذیرفته میشود؛ و به خدا قسم شما نیز شفاعت میکنید و شفاعتتان مقبول میافتد، و نیست احدی از شما مگر آنکه از جانب چپش دوزخی و از سمت راستش بهشتی برپا میشود پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل می کند.۵۵
نتیجهگیری
با مروری بر آنچه گذشت، این نتایج به دست میآیند:
۱٫ با توجه به ادله عصمت و شخصیت اهلبیت(ع)، هرگز نمیتوان آنچه را پیامبر(ص) و امامان(ع) در دعاها و مناجاتهای خویش از گناه و نقص و کاستی به خود نسبت دادهاند، حمل بر گناه در اصطلاح فقهی که نافی عصمت است، یعنی نافرمانی احکام مولوی الهی، یا ضعف شخصیت اخلاقی و امثال آن کرد؛ بلکه شأن آنان بسیار فراتر از این امور است؛
۲٫ هریک از موارد دوازدهگانهای که درباره راز استغفار معصومان بیان شد، بهتنهایی بر سازگاری توبه و استغفار با عصمت، دستکم در مرتبه عصمت از گناه بسنده است. در عین حال هیچ مانعی ندارد که همه یا اکثر این موارد در توبه و استغفار معصومان دخیل باشند و هریک کارکرد خود را داشته باشد. بهعبارتدیگر استغفار معصومان ذووجوه و دارای کارکردهای پرشمار است؛
۳٫ برخی از موارد یادشده مانند مورد ششم و هشتم نهتنها بر سازگاری، بلکه بر تلازم توبه و استغفار با عصمت، بهویژه در مراتب بالای عصمت و برای پایندگی و ارتقای آن دلالت دارند؛
۴٫ اثبات هیچیک از موارد یادشده برای نفی تعاند توبه و استغفار با عصمت لازم نیست؛ بلکه صرف احتمال آنها بسنده است. بهعبارتدیگر همین که روشن شود استغفار و توبه منحصراً ناظر به وقوع گناه نیستند و وجوه خردپذیر دیگری نیز در آن محتملاند، روشن میشود که این امور با عصمت سازگارند.
پینوشتها:
۱. ر.ک: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، امام شناسی، ج۱-۳؛ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)؛ حمیدرضا شاکرین، عصمت.
۲. ر.ک: احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص ۲۴ و ۸۱ و عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، ص ۲۷۹٫
۳. ابوالحسین احمدبن زکریا ابنفارس، معجم مقائیس اللغه، ج ۴، ص ۳۳۱ و ابوالفضل محمدبن مکرم ابنمنظور، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۴۱٫
۴. فضلبن حسن طبرسى، مجمع البیان، تحقیق لجنه من المحققین، ج ۳، ص ۲۲۶ و على بحرانى، منار الهدى فى النص على الامامه الائمه الأثنى عشر(ع)، ص۱۰۱٫
۵. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص ۶۶ – ۶۷٫
۶. عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح میرجلالالدین محدث ارموى، ج ۲، ص ۲۰۶ و ۵۰۹٫
۷. «العصمه لطف یمنع من اختص به من الخطاء ولا یمنعه على وجه القهر والّا لم یکن المعصوم مثاباً»؛ خواجه نصیرالدین طوسى، نقد المحصل، ص ۳۶۹٫
۸. ر.ک: سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، ج ۴، ص ۳۱۲؛ جعفر سبحانی، الالهیات علی ضوء الکتاب و السنه و العقل، ج ۳، ص ۱۶۱؛ محمدهادی معرفت، تنزیه الانبیاء، ص ۱۹؛ فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح زینالعابدین قربانی، ص ۳۷۹؛ احمدحسین شریفى، همان، ص ۲۹٫
۹. حسن مصطفوى، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷ ، ص۲۴۱٫
۱۰. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۱۸، ص ۲۵۳ و ۲۷۱؛ نیز ر.ک: محمدهادى معرفت، همان، ص ۱۷۲ـ۱۷۹٫
۱۱. ر.ک: فضلبن حسن طبرسی، همان، ج ۹ – ۱۰، ص ۱۴۲ – ۱۴۳؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج ۱۸، ص ۲۵۳ – ۲۵۴ و سیدمرتضی عسکری، عقائد الاسلام من القرآن الکریم، ج ۱، ص ۲۷۰٫
۱۲. ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح المنیر، ص ۲۸۶٫
۱۳. اى خدا گناهان من از کوههاى بلند افزونتر و بالاتر است و عفو و بخشش تو از گناه من بسى بزرگتر و بلندتر است. شیخعباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات منظومه امیر المؤمنین(ع)، منقول از صحیفه علویه.
۱۴. معبودا دلم در پرده است و نفسم معیوب و عقلم مغلوب و هواى نفسم غالب و طاعت و بندگیم اندک و گناه و نافرمانیم بسیار و زبانم به گناهان اقرار دارد. پس چگونه چاره سازم؟ اى پوشاننده عیبها و اى داناى غیبها و اى برطرفکننده اندوهها، تمامى گناهان مرا به احترام محمّد و آل محمّد ببخش و بیامرز اى بخشاینده، اى بخشاینده، اى بخشاینده به رحمت خویش اى بخشندهترین بخشندگان.
۱۵. محمدحسین بن محمدنصیر نائیجی نوری، آداب راز و نیاز به درگاه بینیاز، ج ۱، ص ۳۶۱٫
۱۶. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج ۴، ص ۳۸۰٫
۱۷. علیبن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۶۳-۶۴٫
۱۸. محمدتقی مصباح، نجوای عاشقانه با مناجات شعبانیه، ص۷۱-۷۳٫
۱۹. نهج البلاغه، خطبه۱٫
۲۰. ر.ک: جلالالدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص ۱۱۱-۱۴۴٫
۲۱. همان، ص ۱۴۴٫
۲۲. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۷٫
۲۳. محمدحسین بن محمدنصیر نائیجی نوری، همان، ص۴۳۶-۴۳۷٫
۲۴. روحالله خمینی، چهل حدیث، ص۳۴۳٫
۲۵. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج ۵، ص۳۲۰ و محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۲۵، ص ۲۰۴٫
۲۶. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص ۴۹۹ و سیدحیدر آملی، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج ۴، ص: ۶۰٫
۲۷. محمدباقر مجلسی، همان، ج ۴۴، ص۲۷۵٫
۲۸. سخنرانى مورخه ۸/۳/۱۳۶۶، روحالله خمینی، صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۲۶۸ – ۲۶۹؛ همان، ج ۱۹، ص ۱۲۰٫
۲۹. همو، آداب نماز، ص۴۷٫
۳۰. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۳٫
۳۱. حسین نوری، همان، ج ۵، ص۳۲۰؛ نیز: محمدباقر مجلسی، همان، ج ۲۵، ص ۲۰۴٫
۳۲. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج۱۱، ص۱۶۰٫
۳۳. جلالالدین محمد مولوی، همان، دفتر اول، ابیات ۲۶۳-۲۷۱٫
۳۴. سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج۶، ص۳۰۹٫
۳۵. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج۳، ص۳۲۶٫
۳۶. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام سجاد(ع)، ترجمه محمدرضا عطایی، ص۳۸۸ و۲۹۲٫
۳۷. محمدباقر مجلسی، همان، ج۲۳، ص۲۵۹٫
۳۸. همان.
۳۹. همان، ج۱۷، ص۷۶؛ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۵-۲۶۶٫
۴۰. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج۱، ص۴۷۲٫
۴۱. ر.ک: روحالله خمینی، آداب الصلوه، ص۲۲۴؛ همو، چهل حدیث، ص۶۳۴-۶۳۵؛ همو، شرح دعای سحر، ص۱۳۱-۱۳۲٫
۴۲. ر.ک: همو، آداب الصلوه، ص۳۲۹، همو، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص۲۱و۱۵۶٫
۴۳. محییالدین ابنعربی، فتوحات مکیه،ج۲، ص۳۹۶٫
۴۴. همان، ج۳، ص۲۵۹٫
۴۵. همو، رسائل ابن عربی، مقدمه و تصحیح نجیب مایل هروی، ج۲، ص۲۲٫
۴۶. صدرالدین قونوی، الفکوک، تصحیح محمد خواجوی، ص ۲۴۴٫
۴۷. روحالله خمینی، تعلیقات علی فصوص الحکم، فص آدمی، ص ۵۹٫
۴۸. محمدباقر مجلسی، همان، ج ۱۰، ص ۱۲۱٫
۴۹. همان، ج ۷۴، ص۷۵٫
۵۰. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ج ۸، ص۳۳۳٫
۵۱. محمدباقر مجلسی، همان، ج ۹۵، ص ۱۶۷٫
۵۲. همان، ج ۶۵، ص ۴۱٫
۵۳. همان، ص ۱۶۸٫
۵۴. حسن دیلمی، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۲، ص ۲۸۲٫
۵۵. محمدبن علی بن بابویه صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۹۴٫
منابع
نهج البلاغه، قم، پارسایان، ۱۳۷۹ق.
ابنعربی، محیی الدین، رسائل ابن عربی، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران، مولی، ۱۳۶۷٫
ـــــ ، فتوحات مکیه (۴ جلدی)، بیروت، نشر دارصادر، بیتا.
ابنفارس، ابوالحسین احمد بن زکریا، معجم المقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ق.
ابنمنظور، ابوالفضل محمدبن مکرم، لسان العرب، چ دوم، بیروت، دارالجبل و دارالسان العرب، ۱۴۰۸ق.
اربلی، علیبن عیسی، کشف الغمه، قم، المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، ۱۴۱۶ق
آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و دررالکلم، تصحیح میرجلال الدین محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران، بیتا.
آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم فی تأویل کتاب الله الاعظم، قم، مؤسسه فرهنگی و نشر نور علی نور، ۱۳۸۱٫
بحرانی، علی، منار الهدی فی النص علی الامامه الائمه الأثنی عشر(ع)، بیروت، دارالمنتظر، ۱۴۰۵ق.
تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۳۷۰٫
جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، قم، اسراء، ۱۳۸۱٫
ـــــ ، تفسیر موضوعی، قم، اسراء، ۱۳۷۶٫
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، چ سوم، مشهد، علامه طباطبائی، ۱۴۲۵ق.
محمدحسین بن محمدنصیر نائیجی نوری، آداب راز و نیاز به درگاه بینیاز، (ترجمه عدهالدعی)قم، مطبوعات دینی، ۱۳۸۴٫
امام خمینی، تعلیقات علی فصوص الحکم، تهران، مؤسسه پاسدار اسلام، ۱۳۶۵٫
ـــــ ، شرح دعای سحر، ترجمه سیداحمد فهری، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۱٫
ـــــ ، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۳٫
ـــــ ، آداب نماز، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۲٫
ـــــ ، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۶٫
ـــــ ، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۸٫
دیلمی، شیخ حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، قم، شریف رضی، ۱۳۶۸٫
سبحانی، جعفر، (به قلم مکی العاملی، حسن محمد)، الالهیات علی ضوء الکتاب و السنه و العقل، چ پنجم، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۳ق.
سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۶٫
شاکرین، حمیدرضا، عصمت، قم، معارف، ۱۳۸۹٫
شریفی، احمدحسین و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۷٫
صدوق، محمدبن علی بن بابویه، علل الشرائع، ترجمه سیدجواد ذهنی تهرانی، قم، مؤمنین، ۱۳۸۲٫
طباطبائی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ق.
طبرسی، فضلبن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق لجنه من المحققین، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۵ ق.
طوسی، خواجه نصیرالدین، نقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، ۱۹۸۵م.
عسکری، سیدمرتضی، عقائدالاسلام من القرآن الکریم، تهران، شرکه التوحید، ۱۳۷۲.
قرشی، باقر شریف، تحلیلی از زندگی امام سجاد(ع)، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، ۱۳۷۲٫
قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، تهران، اسوه، ۱۳۷۹٫
قونوی، صدرالدین، الفکوک، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، ۱۳۷۱٫
کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه، بیروت، دارالجدید، ۱۹۹۸م.
کفعمی، ابراهیمبن علی، المصباح المنیر، قم، رضی، ۱۴۰۵ ق.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۹ ق.
لاهیجی، فیاض، گوهر مراد، تصحیح زینالعابدین قربانی، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۵٫
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، قم، دارالفقه للطباعه والنشر، ۱۳۷۹٫
مصباح، محمدتقی، نجوای عاشقانه با مناجات شعبانیه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۸۳٫
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰٫
معرفت، محمدهادی، تنزیه الانبیاء، قم، نبوغ، ۱۳۷۴٫
مفید، محمدبن محمد نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل،۱۳۸۲.
مولوی، جلالالدین محمد، مثنوی معنوی، چ دوازدهم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶٫
نوری، حسین، مستدرکالوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت(ع) لاحیاء التراث، ۱۳۶۶.