سیر قرآن و عهدینسیر مسیحیت

دانلود کتاب: احمد موعود انجیل (۲۱۹ص)

احمد موعود انجیل

یکی از سرفصل های مهم در مطالعات قرآن و عهدین، موضوع بشارت شناسی است. بیش از هشت هزار پیشگویی در کل عهدین نسبت به رویدادهای مختلف وجود دارد. به اعتقاد مسیحیان بیش از سه هزار مورد از این بشارت ها مربوط به حضرت مسیح علیه السلام است. اما در میان بشارت های عهدین، در حدود ۳۰۰ بشارت به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، اهل بیت علیهم السلام و به طور کلی دین اسلام وجود دارد. یکی از این بشارت ها، بشارت فارقلیط است. کتاب احمد موعود انجیل شما را در آشنایی با این بشارت و شبهات مربوط به آن، به خوبی آشنا می کند. – طباطبایی. 

احمد موعود انجیل

نوشته آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی.
مشخصات نشر : تهران: موسسه انتشارات بعثت.

حجم کل کتاب ۲۱۹ ص

دانلود متن کامل کتاب احمد موعود انجیل

 

بخش هایی از این کتاب که در سیر مطالعاتی ما اهمیت ویژه ای دارد و علت توصیه این کتاب برای مطالعه، مطالعه همین بخش است:

مسیح (ع) از آمدن پیامبری به نام احمد (ص) بشارت می دهد

۱٫ احمد یکی از نام های مشهور پیامبر اسلام (ص)

چگونه عیسی تورات تحریف شده را تصدیق کرد؟

اناجیل و شهادت بر پیامبر اسلام (ص)

بررسی اناجیل کنونی

نکات قابل توجّه

بشارت انجیل به آمدن فارقلیط

منظور از فارقلیط چیست؟

پرسش هایی در مورد فارقلیط و پاسخ آنها

نور حق به خاموشی نمی گراید

چرا آنها را نور می نامیم؟

تاریخ این پیروزی قطعی

بهترین تجارت و بازرگانی

چهره ی حواریون در انجیل و قرآن

چهره ی حواریون در عهد جدید

چهره ی دیگر حواریون در عهد جدید

حواری دزد

گرفتاری مسیح و خواب شیرین حواریون

پیشوای مسیحیان از مسیح، تبرّی می جوید

پطرس، شیطان است

مقدّمه؛ با خصوصیات سوره صف آشنا شویم؛ تمام ذرات جهان خدا را تسبیح می گویند؛ جهاد در راه خدا(۱)؛ جهاد در راه خدا(۲)؛ جهاد در راه خدا(۳)؛ جمعیت مزاحم و آزار ده؛ مسیح از آمدن پیامبری به نام احمد بشارت می دهد؛ پرسش هایی در مورد فارقلیط و پاسخ آنها؛ نور حق به خاموشی نمی گراید؛ چهره حواریون در انجیل و قرآن

مطالعه متن اصلی بخش های مورد نظر از کتاب:

مسیح از آمدن پیامبری به نام احمد بشارت می دهد

(وَإِذْ قِالَ عِیسی ابْنُ مَرْیَمَ یِابَنِی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوْراهِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جائَهُمْ بِالْبَیِّنِاتِ قِالُوا هِذا سِحْر مُبِین؛.
بیاد آر زمانی را که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت: من فرستاده خدا به سوی شما هستم و توراتی را که در برابر من قرار دارد تصدیق می کنم و بشارت دهنده ام به پیامبری که بعد از من می آید و نام او احمد است. اما هنگامی که آن (پیامبر موعود) آمد (به تکذیب او برخاستند) و گفتند: معجزات او سحری آشکار است).
برخلاف تصور گروهى، راه شناسایی پیامبران واقعی منحصر به این نیست که مدعی نبوت، دارای معجزه باشد، بلکه همان طور که معجزه می تواند ما را به صدق گفتار مدعی نبوت رهبری کند و موجب می شود پیامبران واقعی را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم، هم چنین گواهی پیامبران پیشین در مورد فرد بعدى، یکی از راه های شناسایی پیامبران است.
هرگاه پیامبری که نبوت او با دلایل قطعی ثابت شد، در گفتار و یا کتاب آسمانی خود، که انتساب آنها به وی نیز قطعی باشد با صراحت و قاطعیت کامل، علایم و مشخصات پیامبر آینده را بیان کند و تمام آن علایم و نشانه ها بدون کم و زیاد، با مدعی نبوت تطبیق نماید، در این صورت تصریح قاطع وى، موجب حصول علم به صدق گفتار مدعی نبوت بعدی می شود و او را از آوردن معجزه بی نیاز می سازد.
قرآن مدعی است که حضرت مسیح – که نبوت وی با دلایل قاطع ثابت شده است – با صراحت و قاطعیت کامل، از آمدن پیامبری به نام احمد خبر داده است.
ولی ملت لجوج بنی اسرائیل، پس از شناسایی آن نبی موعود – آن هم از روی علایم و مشخصاتی که حضرت مسیح در اختیار آنان گذارده بود، به تکذیب او برخاسته و دلایل و معجزات او را – که به تنهایی با قطع نظر از گواهی مسیح، می تواند صدق ادعای او باشند – سحر وجادو خواندند و شعور باطنی خود را نادیده گرفتند.
تفسیر و توضیح آیه مورد بحث، بستگی دارد که سه نقطه حساس از آیه را به طور دقیق بررسی کنیم.
۱ . پیامبری که حضرت مسیح از آمدن وی خبر داده نام او احمد است و نام مبارک پیامبر اسلام، محمد ْ می باشد در این صورت چگونه این علامت براوتطبیق می شود.
۲ . چگونه حضرت مسیح، تورات تحریف شده را تصدیق می کند و می گوید:.
(مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوراهِ؛.
من تورات حاضر را تصدیق می کنم).
۳ . آیا در اناجیل کنونی با آن همه تحریفات چنین بشارتی وجود دارد.
۱ . احمد یکی از نام های مشهور پیامبر اسلام.

هرکس مختصر مطالعه ای در تاریخ زندگی رسول اکرم(ص)داشته باشد، می داند که آن حضرت از دوران کودکی دو نام داشت و مردم او را با هر دو نام خطاب می کردند: یکی محمد که جدّ بزرگوارش عبدالمطلب برای او انتخاب کرده بود، و دیگری احمد که مادرش آمنه او را به آن، نامیده بود. و این مطلب یکی از مسلمات تاریخ اسلام است و سیره نویسان این مطلب را نقل کرده اند و مشروح این مطلب را در سیره حلبی می توانید بخوانید.(۱).
عموی گرامی وی ابوطالب که پس از درگذشت عبدالمطلب کفالت و سرپرستی محمد به او واگذار شده بود با عشق و علاقه بسیار زیادی چهل و دو سال تمام، پروانه وار به گرد شمع وجود وی گشت و از بذل جان و مال درحراست و حفاظت او دریغ ننمود، در اشعاری که درباره برادرزاده خود سروده، گاهی از او به نام محمد، و گاهی به نام احمد، اسم برده است و این خود حاکی از آن است که در آن زمان یکی ازنام های معروف وی همان احمد بود.
اکنون در این جا از باب نمونه برخی از اشعار وی را که پیامبر را احمد نامیده است، می آوریم:.
إن یکن ما أتی به أحمد الیوم سناء وکان فى الحشر دینا؛(۲).
آن چه امروز احمد می گوید، نور است و در روز رستاخیز پاداش است.
وقوله لأحمد أنت امرء خلوف الحدیث ضعیف النسب؛(۳).
دشمن می گوید: سخنان احمد، بیهوده و نسب او پایین است.
وإن کان أحمد قد جائهم بحق ولم یأتهم بالکذب؛(۴).
حقاً که احمد به سوی آنان با آیین حق آمد و آیینی دروغ نیاورده است.
أرادوا قتل أحمد ظالموه ولیس بقتلهم فیهم زعیم؛(۵).
کسانی که بر احمد ستم کرده اند، خواستند او را بکشند، ولی برای این کار رهبری نداشتند.
دراشعاری که محققان بزرگ تاریخ وحدیث به ابوطالب نسبت داده اند، در آنها وی از برادر زاده خود به لفظ احمد نیز نام برده است؛ مانند:.
لقد أکرم اللّه النبى محمداًق فأکرم خلق اللّه فى الناس احمد؛(۶).
خداوند پیامبر خود را گرامی شمرد از این جهت گرامی ترین مردم درمیان آنان احمد است.
لعمرى لقد کلفت وجدا بأحمد.
وأحببته حب الحبیب(۷) المواصل.
به جانم سوگند، من در راه علاقه به احمد، رنج ها کشیده ام او را مانند دوستی که پیوند دوستی را محکم کرده، دوست دارم.
فأصبح فینا أحمد فى أرومه تقصر عنه سوره المتطاول؛(۸).
احمد در میان ما، از خاندان بزرگ است که از نظر اصالت به جایی رسیده است که کوشش کنندگان دسترسی به آن ندارند.
گذشته از این، حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا در بسیاری از اشعار خود که آنها را در زمان حیات پیامبر و یا پس از درگذشت وی سروده است، پیامبر را به نام احمد خوانده است؛ مانند.
مفجعَه قد شفها فقد أحمد.
فظلت لآلاء الرسول تعدد.
أطالت وقوفا تذرف الدمع جهدها.
علی طلل القبر الذى فیه أحمد؛(۹).
مصیبت زده ای که درگذشت احمد او را لاغر ساخته هم اکنون سرگرم شمردن حقوقی است که رسول خدا بر او دارد، توقف خود را در برابر آثار قبر احمد طولانی کرده و تا آن جا که می تواند اشک می ریزد.
و نیز درباره شخصیت و صفات ممتاز رسول اکرم(ص)می گوید:.
فمن کان أو من یکون کأحمد نظام لحق أو نکال لملحد؛(۱۰).
چه کسی در گذشته و آینده مانند احمد است. پدیدآرنده راه حقّ، انتقام گیرنده از محلدان.
ما این چند بیت را به عنوان نمونه نقل کردیم تا روشن شود که در زمان خود پیامبر، احمد یکی از نام های معروف او بود و اگر مجموع آن چه را در کتب تاریخ و حدیث و مجامع ادبی وجود دارد، و در تمام آنها، آن حضرت به نام احمد معرفی شده است در این جا منعکس کنیم از موضوع خارج شده و سخن به طول می انجامد.(۱۱).
گذشته از این، روز نزول آیه، (نجران)، مرکز مسیحیان شبه جزیره بود و هنوز گروه هایی از احبار یهود و پیروان انجیل در نقاط مختلف جزیره زندگی می کردند و هرگز به فکر آنان نرسید که بگویند انجیل، مبشر رسالت شخصی است که نام او احمد است و نام پیامبر اسلام محمد می باشد، و اگر کسی از آنان چنین اعتراض می کرد، قطعاً برای ما نقل می شد و این خود، گواه بر این است که روز نزول آیه، مسلم بود که یکی از نام های پیامبر احمد است.
بسیاری از پیامبران، مانند یعقوب، مسیح، یوشع و یونس، دارای دو نام بودند که نام دیگر آنها، به ترتیب عبارت است از: اسرائیل، عیسى، ذوالکفل و ذوالنون. از این نظر تعجب نخواهید کرد که چرا پیامبر اسلام دارای دو نام و یا بیشتر است.

چگونه عیسی تورات تحریف شده را تصدیق کرد.

در آیه مورد بحث صریحاً عیسی بن مریم می گوید من مصدق تورات هستم. در این موقع این سؤال پیش می آید که چگونه حضرت مسیح، تورات تحریف شده را تصدیق می کند، درصورتی که تورات موجود در زمان وی از دست تحریف مصون نمانده بود.
این سؤال اختصاص به این آیه وتصدیق حضرت مسیح ندارد، بلکه این سؤال را می توان درباره تصدیق پیامبر اسلام نیز مطرح نمود؛ زیرا او نیز به تصریح قرآن، مصدق کتاب های پیشینیان هست، چنان که می فرماید:.
(وَ الَّذِی أَوْحَیْنِا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتِابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَیْهِ…؛(۱۲).
قرآنی را که به تو وحی نمودیم حق بوده و تصدیق کننده کتاب هایی است که در برابر او قرار دارد (کتاب هایی را که پیش از وی نازل شده اند تصدیق می کند».
ما درباره این که پیامبر اسلام چگونه تصدیق کننده انجیل و تورات است با این که به تصریح قرآن هر دو کتاب از تحریف مصون نمانده اند، در فرصت دیگری سخن خواهیم گفت؛ زیرا آیاتی که در این باره نازل شده از نظرتعبیر، یک سان نیست و نظر قطعی در صورتی می توان اتخاذ کرد که مجموع آیاتی که در این باره نازل شده است مورد بررسی قرار گیرد. اکنون بحث ما درباره مفاد جمله (وَمُصَدِّقاً لِمِا بَیْنَ یَدَىَّ) است که حضرت عیسی درباره تورات فرموده است.
بیشتر مفسران(۱۳) از جمله استاد فقید تفسیر و کلام مرحوم بلاغى(۱۴) معتقدند، منظور از (بَیْنَ یَدىّ)، (ما تقدم من کتاب) است؛ یعنی توراتی را که قبل از من نازل شده تصدیق می کنم و در لغت عرب لفظ (بَیْنَ یَدَىّ) در معنای متقدم نیز به کار می رود. بنابراین مسیح تصدیق کننده تورات واقعی است نه تورات فعلى.
ولی پاسخ روشن این سؤال این است که، منظور حضرت مسیح از این که تصدیق کننده تورات است این است که اصول و کلیات آیین تورات در عقاید و احکام، مورد قبول من است؛(۱۵) یعنی من نیامده ام آیین و شریعت تورات را به کلی از بین ببرم و اصول و فرمان های آن را نادیده بگیرم و این بدین معنا نیست که من هرچه درتورات های مختلف بنی اسرائیل وجود دارد، تصدیق می کنم.
اصولاً پیامبری که خود دارای شریعت مستقل است، نمی تواند کتاب و شریعت پیامبر پیشین را به طور دربست قبول کند، و کوچک ترین تغییری در آیین او پدید نیاورد؛ زیرا در این صورت این پیامبر، دارای شریعت نبوده بلکه مروج شریعت پیامبر قبلی خواهد بود، در صورتی که حضرت مسیح، از پیامبرانی است که شریعت مستقل و جداگانه ای داشت و با ملاحظه این مراتب باید گفت، مقصود او تصدیق اجمالی تورات است و بس.
گذشته از این خود حضرت مسیح یکی از علل بعثت خود را رفع اختلافات بنی اسرائیل در احکام الهی معرفی می کند و می گوید:.
(…قِالَ قَدْجِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَلأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ…؛(۱۶).
من با سخنان حکیمانه به سوی شما آمده تا بعضی از مواردی را که در آنها دچار اختلاف شده اید توضیح دهم).
از این جمله استفاده می شود که بنی اسرائیل درباره شریعت موسى، که تورات مبین آن بود، اتفاق نظر نداشتند وگرنه با هم اختلاف پیدا نمی کردند و این خود بالملازمه دلالت دارد در زمان بعثت حضرت مسیح، تورات واحدی در میان بنی اسرائیل وجود نداشت تا حضرت مسیح آن را تصدیق کند و با در نظر گرفتن این مطلب که او برای داوری میان بنی اسرائیل بر انگیخته شده بود، می توان گفت منظور از تصدیق، تصدیق اجمالی این کتاب است نه تصدیق هر آن چه در نسخه های تورات آن زمان وجود داشته است.

اناجیل وشهادت بر پیامبر اسلام.

یکی از طرق شناسایی پیامبران این است که، پیامبری که نبوت وی با دلایل قطعی ثابت شده است به نبوت پیامبر آینده تصریح کند و تصریح وی به حدی برسد که همه گونه تردید و شک را در مقام تطبیق و شناسایی از بین ببرد.
نبوت پیامبر اسلام علاوه بر این که با دلایل قطعی و روشن، ثابت گردیده است، در کتاب های پیامبران پیشین نیز، برنبوت وی تصریح و نام و خصوصیات او در کتب (عهدین) مشخص شده است و این مسأله، یعنی بشاراتی که تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام داده است، یکی از فصول مهم این دو کتاب را تشکیل می دهد. گروهی از فضلا و علمای بنام اسلام، کلیه بشارات این دو کتاب را درباره آخرین پیامبر از موارد مختلف آنها، گرد آوری کرده و از این طریق، خدمت شایان تقدیری به اسلام و مسلمانان انجام داده‏اند.(۱۷)
قرآن با صراحت هر چه تمام تر می فرماید، اگر پیروان انجیل و تورات این دو کتاب را مورد مطالعه قرار دهند نام و خصوصیات پیامبر اسلام را درآن می یابند آن جا که می فرماید:.
(… یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الإِنْجِیلِ…؛(۱۸).
نام و نشان وخصوصیات پیامبر اسلام را در این دو کتاب نوشته شده می یابند).
در آیه مورد بحث با کمال صراحت از حضرت عیسی نقل می کند که وی گفته است: (من به آمدن پیامبری که نام او احمد است بشارت می دهم).
روزی که این آیه و نظایر آن نازل شد و پیامبرآنها را برای مردم خواند، در جزیره عربى، گروه هایی از یهودیان و مسیحیان زندگی می کردند و اگر چنین بشارتی در این کتاب ها وجود نداشت، دانشمندان این دو آیین، آن را دستاویز قرار داده و سر و صدایی به راه می انداختند، ولی به داوری تاریخ صحیح، آنان در برابر این تصریح ها لب فروبستند و گروهی منصف به صفوف مسلمانان پیوستند.

بررسی اناجیل کنونی.

به طور مسلم بشارت حضرت مسیح در انجیل خود او وجود داشته و اگر بر فرض این که چنین بشارتی در انجیل های کنونی نباشد، دلیل بر این نیست که در انجیل خود آن حضرت وجود نداشته است؛ زیرا به شهادت متون خود انجیل های فعلى، هر یک ازحواریین وغیر حواریین، انجیل نوشته و به اندیشه خود، گفتار و کردار و فرمان های حضرت مسیح را در آن جا گرد آورده است و تنها به این اکتفا نکرده، بلکه مشاهدات، مسموعات وحدسیات خود را با آنها آمیخته و به نام انجیل انتشار داده است. بر این اساس در حالی که انجیل حضرت مسیح یکی بیش نبوده، انجیل های مختلف و زیادی پس از او نوشته شده و نویسنده هر یک از اناجیل ادعا کرده انجیل او، همان انجیلی است که مسیح برای نجات بشر آورده بود.
دائره المعارف انگلیسى(۱۹) از بیست و پنج انجیل نام می برد که در قرون نخستین مسیحیت، در میان مسیحیان رواج داشته و در زمان هر یک از مراجع روحانی مسیحى، ازجهاتی در آنها تغییراتی به عمل آمده و بالأخص برخی از آنها تحریم شده است.
دستگاه روحانیت مسیحى، از میان این اناجیل، چهار تای آن را به رسمیت شناخته و باقی مانده را از اعتبار انداخته است. آنها عبارتند از:.
۱ . انجیل متى: وی یکی از شاگردان حضرت مسیح بوده، و او کتاب خود را پیش از اناجیل دیگر انتشار داده است.البته تاریخ نگارش آن معلوم نیست: برخی برآنند که آن را درسال ۳۸ و به گفته گروهی بین سال ۵۰ و ۶۰ میلادی نوشته است.(۲۰).
۲ . انجیل مرقس: مشهور میان مفسران انجیل این است که وی حواری نبوده و انجیل خود را به راهنمایی پطرس حواری نوشته است و درحقیقت او تاریخ نویس حقیقی انجیل است؛ چون حوادث را بیشتر از کلمات مسیح می نویسد و مطالب را با عبارات آسان و تند و کوتاه و گاهی با تفصیل بیان می کند.
۳ . انجیل لوقا: معروف این است که او انجیل خود را به هدایت پولس حوارى، که غالباً در سفرها با او همراه بود، نوشته است و تاریخ نگارش آن حدود ۶۳ میلادی است.(۲۱).
۴ . انجیل یوحنا: نویسندگان قدیم، انجیل یوحنا را آخرین انجیل می دانند. اغلب نقادان، نگارش آن را به اواخر قرن اول نسبت می دهند. برخی از نقادان عقیده دارند که انجیل مزبور در اوایل قرن دوم نوشته شده و نویسنده آن یوحنای رسول نبوده بلکه یوحنای شیخ آن را نوشته است.(۲۲).
این، وضع اناجیل رسمی جهان مسیحیت است؛ توخود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
از این جا باید وضع اناجیلی که دستگاه روحانیت مسیحیت آنها را از اعتبار انداخته است به دست آورد.(۲۳).
بنابراین هیچ کدام از انجیل ها، انجیل حضرت مسیح نیست. حتی انتساب این چهار کتاب به مؤلفان خود آنها قطعیت ندارد و جز متی هیچ کدام مطالب کتاب خود را از حضرت مسیح نگرفته است. در حقیقت انجیل مرقس، خلاصه بیانات پطرس بوده و لوقا فشرده افکار و نقلیات پولس می باشد. به علاوه مؤلف انجیل یوحنا نیز روشن نیست.
با این وضع نباید انتظار داشت که بشارتی که در آیه مورد بحث آمده است در این اناجیل چهارگانه پیدا شود.
ولی از آن جا که مشیت الهی بر آن تعلق گرفته که برهان قرآن و دلیل نبوت پیامبر اسلام برتارک اعصار بدرخشد، بشارت آمدن پیامبری پس از حضرت مسیح به نام احمد در انجیل یوحنا با کمال وضوح وارد شده است، اگر چه مفسران انجیل دست و پا می کنند که آیه های مربوط به این بشارت را طور دیگر تفسیر نمایند ولی چنان که توضیح خواهیم داد، اینها، حرکات مذبوحانه ای است که جز لحظاتی چند، خود نمایی ندارد، و پس از یک دقت کوتاه، پرده از روی حقیقت برداشته شده و سیمای واقعیت، تجلی می کند.
این بشارت در میان انجیل های چهارگانه فقط در انجیل یوحنا در باب های ۱۴، ۱۵ و ۱۶ وارد شده است و در انجیل هایی که به زبان سریانى(۲۴) نوشته شده از نام آن کسی که حضرت مسیح از آمدن او بشارت داده به لفظ (فارقلیط) تعبیر آورده شده است و چون انجیل یوحنا از آغاز به زبان یونانی نوشته شده، گروهی برآنند که این لفظ ریشه یونانی دارد که بعداً به آن اشاره خواهیم نمود.

نکات قابل توجه.

۱ . مسیح به زبان عبری سخن می گفت؛ زیرا او در میان عبری زبانان پرورش یافته بود و از میان نویسندگان انجیل ها، متى، انجیل خود را به زبان عبری نوشته و سه نفر دیگر انجیل خود را به زبان یونانی نوشته اند. بنابراین لفظی که خود حضرت مسیح به آن تلفظ نموده از میان رفته است زیرا این بشارت فقط در انجیل یوحناست و نویسنده آن از روز نخست کتاب خود را به زبان یونانی نوشته است.
۲ . (فارقلیط) لغت سریانی است که اهل سوریه باآن سخن می گفتند، و در انجیل هایی که به زبان سریانی نوشته شده این لفظ به کار رفته است و دانشمندان اسلامی و مفسران انجیل اتفاق دارند که این لفظ، معرب لفظ یونانی است که انجیل یوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولی در این که ریشه اصلی این لفظ در لغت یونانی چه بوده اختلاف دارند:.
محققان اسلامی متفقند که ریشه یونانی این کلمه، (پریکلیطوس) به معنای محمد و احمد است، ولی مفسران انجیل ریشه آن را (پارکلیطوس) به معنای تسلی دهنده دانسته اند. و لذا باید روی قراینی که درمتون آیات وجود دارد، حقیقت مطلب را به دست آورد.
۳ . هیچ بعید نیست که حضرت مسیح عیناً نام آن کسی را که از آمدن او بشارت داده است به زبان جاری کرده؛ مثلاً گفته باشد احمد، ولی نویسنده انجیل چهارم، که این بشارت در آن وجود دارد، روی سلیقه خود آن را به یکی از دو لفظ یونانی ترجمه کرده است در صورتی که نباید عَلَم و نام اشخاص ترجمه گردد، بلکه باید به همان حال در ترجمه بیاید.
۴ . در انجیل های فارسی به طور عموم به جای کلمه فارقلیطا، لفظ تسلی دهنده آمده است و بیشتر مفسران آن را به روح القدس تفسیر نموده اند و با دلایل و شواهد روشن خواهیم گفت که هرگز نمی توان فارقلیطا را به روح القدس تفسیر نمود.
۵ . کسانی که فارقلیطا را به روح القدس تفسیر می کنند می گویند: پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسى، روح القدس بر حواریون، که در یک خانه جمع بودند، نازل شد. ناگاه صدایی چون صدای باد شدید که می وزید از آسمان آمد، و همه آنها به روح القدس مملو گشتند و به زبان های مختلف، به نوعی که به روح آنها قدرت تکلم بخشیده بود، به سخن گفتن آغاز کردند.(۲۵).

بشارت انجیل به آمدن فارقلیطا.

محققان اسلامی می گویند بشارتی که این آیه از حضرت مسیح نقل می کند، در انجیل یوحنا در باب های ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است، و حضرت مسیح به نقل انجیل یوحنا از آمدن شخصی به نام (فارقلیط) پس از خود خبر داده است و قراین زیادی گواهی می دهد که مقصود از آن پیامبر اسلام می باشد. ما برای روشن شدن مطلب ناچاریم متون آیات را با تعیین باب و شماره جمله ها نقل نماییم:.
(اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا (فارقلیط) دیگری به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستی است که جهان نمی تواند او را قبول کند؛ زیرا که او نمی بیند و نمی شناسد، امّا شما او را می شناسید، زیرا که نزد شما می ماند و در شما خواهد بود).(۲۶).
(من این سخن ها را به شما گفته ام وقتی که با شما بودم، لکن آن (فارقلیط)، که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان، شما را هرچیز خواهد آموخت و هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد).(۲۷).
(حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید،(۲۸) چون آن فارقلیط که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستی که از طرف پدر می آید درباره من شهادت خواهد داد).(۲۹).
(راست می گویم که شما را مفید است که من بروم. اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد. امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد. او چون بیاید، جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند؛ به صدق، زیرا که نزد پدرخود می روم و شما مرا دیگر نمی بینید؛ به انصاف، زیرا که بر رئیس این جهان حکم جاری شده است، و دیگر چیزهایی بسیار دارم که به شما بگویم، لکن حالا نمی توانید متحمل شوید، امّا چون او بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد کرد؛ زیرا او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آن چه می شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود؛ زیرا که او آن چه از آنِ من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آن پدر است از من است. از این جهت گفتم که آن چه آنِ من است، می گیرد و به شما خبر می دهد).(۳۰).

منظور از فارقلیط چیست.

در این جا قراین روشنی داریم که گواهی می دهد که مراد از فارقلیط پیامبری است که پس از مسیح می آید نه روح القدس:.
۱ . باید توجه کرد از برخی تواریخ مسیحی استفاده می شود که پیش از اسلام در میان علما و مفسران انجیل مسلم بود که (فارقلیط) همان پیامبر موعود است. حتی گروهی از این مطلب سوء استفاده کرده وخود را (فارقلیط) موعود معرفی نموده اند؛ مثلاً منتس که مردی ریاضت کش بود و در قرن دوم میلادی می زیست، در سال ۱۸۷ میلادی در آسیای صغیر مدعی رسالت گردید و گفت: من همان فارقلیط هستم که عیسی از آمدن او خبر داده است و گروهی از وی پیروی کردند.(۳۱).
۲ . از آثار و تواریخ مسلم اسلامی کاملاً استفاده می شود که سران سیاسی و روحانی جهان مسیحیت در روزهای بعثت پیامبر اسلام همگی در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند از این جهت هنگامی که سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد او پس از خواندن نامه رو به سفیر کرد و گفت: من گواهی می دهم که او همان پیامبری است که جهان اهل کتاب، در انتظار او هستند. و همان طور که حضرت موسی از نبوت حضرت مسیح خبر داده، او نیز از نبوت پیامبر آخرالزمان بشارت داده و علایم و نشانِ های او را معین کرده است.(۳۲).
وقتی نامه پیامبر به دست قیصر رسید و نامه را مطالعه کرد و درباره پیامبر اسلام تحقیقاتی به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنین نوشت: نامه شما راخواندم واز دعوت شما آگاه شدم، من می دانستم که پیامبری خواهد آمد، ولی گمان می کردم که این پیامبر از شام بر خواهد خاست… .(۳۳).
از این نصوص تاریخی استفاده می شود که آنان در انتظار پیامبری بودند و چنین انتظار به طور مسلم، ریشه انجیلی داشته است.
۳ . امتیازاتی که حضرت مسیح برای (فارقلیط) قائل شده، و شرایط و نتایجی که برای آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعی می سازد که منظور از (فارقلیط) جز پیامبر موعود نخواهد بود. این علایم مانع از آن است که آن را به روح القدس تفسیر نماییم. اکنون مشروح قراین:.
الف) حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: (اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا (فارقلیط) دیگری به شما خواهد داد).(۳۴).
اولاً، از این که حضرت مسیح مهر و محبت خود را به رخ آنها می کشد حاکی است که او احتمال می دهد گروهی از امت او زیر بار کسی که وی از آمدن او بشارت می دهد،نخواهند رفت و لذا از طریق تحریک عواطف می خواهد آنان را به پذیرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقلیط – آن طور که مفسران انجیل تصور کرده اند – همان روح القدس باشد در این صورت به چنین زمینه سازی احتیاج نبود؛ زیرا روح القدس پس از نزول، آن چنان در قلوب و ارواح تأثیر می کند که برای کسی جای تردید و شک و انکار باقی نمی ماند، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، به یک چنین زمینه سازی نیاز شدید هست؛ چون نبی موعود، جز از طریق بیان و تبلیغ در قلوب و ارواح تأثیری و تصرفی نمی کند و روی این ملاحظه، گروهی منصف به وی می گروند و گروهی از او روی برمی گردانند.
حتی حضرت مسیح به این مقدار تذکر اکتفا نکرد. در جمله ۲۹ از باب ۱۴ در این قسمت پافشاری کرده و فرمود: (اکنون قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید). در حالی که ایمان به روح القدس، به توصیه نیازی ندارد، تا چه رسد به این اندازه پافشارى.
ثانیاً، وی فرمود: (فارقلیط دیگری به شما خواهد داد). اگر بگوییم منظور از آن، پیامبر دیگری است، کلام بدون تکلف و صحیح خواهد بود، ولی اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به کار بردن لفظ (دیگر) خالی از تکلف نخواهد بود؛ زیرا روح القدس متعدد نیست و تنها یکی است.ب) (هر چیزی که من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد).(۳۵) روح راستی که از طرف پدر می آید، درباره من شهادت خواهد داد.
می دانیم روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عیسی برحواریان نازل گردید.(۳۶) آیا این افراد برگزیده، همه دستورات او را در این مدت کوتاه فراموش کرده بودند، تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعلیم دهد!.
آیا شاگردان مسیح چه نیازی به شهادت او داشتند تا درباره مسیح شهادت دهد، ولی اگر مقصود پیامبر موعود باشد، دوجمله معنای صحیح خواهند داشت؛ زیرا امت مسیح بر اثر طول زمان و دست برد علمای انجیل، بسیاری از دستورات او را فراموش کرده و گروهی همه آنها را به دست فراموشی سپرده بودند و حضرت محمدق همه را بازگو کرد و به نبوت حضرت عیسی شهادت داد و گفت: او نیز مانند من، پیامبر بوده و مادر مسیح را از نسبت های ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدس مسیح را از ادعای الوهیت پیراسته ساخت.
ج) (اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید).(۳۷) او آمدن (فارقلیط) را مشروط به رفتن خود کرده است، واگر مقصود (روح القدس) باشد،نزول او بر حضرت مسیح و حتی بر خود حواریین مشروط به رفتن او نبوده است؛ زیرا به عقیده مسیحیان، روح القدس بر حواریون، زمانی که حضرت مسیح خواست آنان را برای تبلیغ به اطراف بفرستد، نازل گردید.(۳۸) بنابراین هیچ گاه نزول او مشروط به رفتن مسیح نبوده است، ولی اگر بگوییم مقصود پیامبری صاحب شریعت، آن هم شریعت جهانی است، در این صورت، آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسیح و منسوخ گشتن آیین او خواهد بود.
د) اثر نزول (فارقلیط) سه چیز معرفی شده است: (جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند…).(۳۹).
می دانیم (روح القدس) پنجاه روز پس از مصلوب شدن عیسی بر حواریان نازل گردید و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود و از ذیل جمله استفاده می شود که او بر منکران ظاهر می گردد، نه بر حواریون، که هرگز حضرت مسیح راتکذیب نمی کردند. ولی اگر بگوییم مقصود پیامبر موعود اسلام است تمام این امتیازات در وجود شریف او جمع می باشد.
ه) (فارقلیط درباره من (مسیح) شهادت خواهد داد).(۴۰) (شما را از آینده خبر خواهد داد، و مرا جلال خواهد بخشید).(۴۱).
شهادت بر حضرت مسیح حاکی است که وی روح القدس نیست؛ زیرا حواریون نیازی به تصدیق او نداشتند و هم چنین منظور از این که به او جلال خواهد بخشید، ثنا و تعریف هایی است که پیامبر موعود درباره حضرت مسیح انجام داد و آیین او را تکمیل کرد. چه جلالی بالاتر از این!دقت در این قراین می تواند ما را به حقیقتی که محققان عالی قدر اسلام به آن رسیده اند رهنمون گردد. البته قراین به آن چه گفته شد منحصر نیست، بلکه با دقت می توان قراین دیگری نیز به دست آورد.(۴۲).
در پایان، مطلب قابل توجهی را که دائره المعارف بزرگ فرانسه (ج ۲۳، ص‏۴۱۷۴) در این باره دارد از نظر خوانندگان می گذرانیم:.
محمد مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، کلمه محمد به معنی بسیار حمد شده است و از ریشه مصدر (حمد)، که به معنای تمجید و تجلیل است، مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب نام دیگرى، که ازهمان ریشه حمد است مترادف کامل لفظ محمد می باشد و آن احمد است که احتمال قوی می رود عیسویان عربستان آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به کار می بردند. احمد، یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پاراکلیتوس است که اشتباهاً لفظ پریکلیویس را جای آن گذاردند. به این ترتیب نویسندگان مذهبی مسلمان مکرر گوشزد کرده اند که مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است. قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفت انگیز سوره صف به این موضوع اشاره می کند.(۴۳).

پى‏نوشتها:

۱٫ انسان العیون فی سیره الأمین والمأمون، ج‏۱، ص‏۹۳ – ۱۰۰٫
۲٫ دیوان ابوطالب، ص‏۲۵۱۹ و ۲۹٫ تمام این اشعار در دیوان او موجود است. اشعار بعدی که از او نقل می شود در دیوان او نیست، بلکه محققان از آن حضرت نقل کرده اند.
۳٫ دیوان ابوطالب، ص‏۲۵٫۱۹ و ۲۹٫ تمام این اشعار در دیوان او موجود است. اشعار بعدی که از او نقل می شود در دیوان او نیست، بلکه محققان از آن حضرت نقل کرده اند.
۴٫ دیوان ابوطالب، ص‏۲۵٫۱۹ و ۲۹٫ تمام این اشعار در دیوان او موجود است. اشعار بعدی که از او نقل می شود در دیوان او نیست، بلکه محققان از آن حضرت نقل کرده اند.
۵٫ دیوان ابوطالب، ص‏۲۵٫۱۹ و ۲۹٫ تمام این اشعار در دیوان او موجود است. اشعار بعدی که از او نقل می شود در دیوان او نیست، بلکه محققان از آن حضرت نقل کرده اند.
۶٫ تاریخ ابن عساکر، ج‏۱، ص‏۲۷۵؛ تاریخ الخمیس، ج‏۱، ص‏۲۵۴٫
۷٫ در برخی نسخه ها: (دأب المحب) دارد. سیره ابن هشام، ج‏۱، ص‏۲۷۹٫
۸٫ همان، ص‏۲۸۰٫
۹٫ دیوان حسان بن ثابت، تحقیق محمدعزت نصرت اللّه، طبع بیروت، ص‏۵۹٫
۱۰٫همان، ص‏۶۵٫
۱۱٫برای اطلاع بیشتر ر. ک: مجمع البیان، ج‏۳، ص‏۲۸۷؛ سیره ابن هشام، ج‏۲، ص‏۲۷۰؛ بحارالانوار، ج‏۲۰، ص‏۲۵۹؛ بلوغ الارب، ج‏۲، ص‏۲۸۴٫ ما درکتاب معالم النبوه فی القرآن الکریم (ص‏۵۴۹ – ۵۵۶) – که تفسیر موضوعی بر قرآن است – در این باره به طور مبسوط سخن گفته ایم.
۱۲٫ فاطر (۳۵) آیه ۳۱٫
۱۳٫ مجمع البیان، ج‏۲، ص‏۲۰۷٫
۱۴٫ الرحله المدرسیه، ص‏۲۳۲٫
۱۵٫ المنار، ج‏۷، ص‏۶۳۰٫
۱۶٫ زخرف (۴۳) آیه ۶۳٫
۱۷٫جامع ترین کتابی که تاکنون در این باره نوشته شده، کتاب انیس الاعلام تألیف مرحوم فخر الاسلام است که خود از کشیشان معروف کلیساهای ایران بود. این کتاب در دوجلد بزرگ در سال ۱۳۱۹ قمری چاپ شده و اخیراً به صورت حروفی در قطع کوچک نیز چاپ شده است.
۱۸٫اعراف (۷) آیه ۱۵۷٫
۱۹٫ ج‏۲، چاپ ۱۳، ص ۱۷۹ – ۱۸۰٫
۲۰٫به نقل از: جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸ م.
۲۱٫ به نقل از: همان.
۲۲٫ به نقل از: همان.
۲۳٫گذشته از این، تناقضاتی که میان اناجیل چهارگانه وجود دارد و تناقضی که میان مطالب یک انجیل موجود است و هم چنین مطالب خرافی که شبیه افسانه و پندار است و سخنانی که عقل زیر بار آن نرفته و آنها را به طور قطع تخطئه می کند، موجب شده که تمام این اناجیل و کتب مقدس چهارگانه جهان مسیحیت از اعتبار و سندیت ساقط گردند و برای تفصیل این مطالب ر.ک: الهدی الی دین المصطفى؛ الرحله المدرسیه و انیس الاعلام و ده ها کتاب دیگر که از طرف دانشمندان محقق وعالی مقام اسلامی نوشته شده است.
۲۴٫ انجیل حضرت مسیح اگر چه به زبان عبری بوده و زبان مادری وی و کسانی که وی در میان آنها پرورش یافته غیر از عبری نبوده است، ولی بنابر اخبار و روایات، او مأمور بود که آن را به لغت سریانی برای سریانیان، که همان اهل سوریه هستند، تفسیرکند. از این نظر گروهی تصور کرده اند که زبان اصلی انجیل همان سریانی بوده است و از میان تمام انجیل ها اناجیل سریانی به انجیل واقعی نزدیک تر است.
۲۵٫ اعمال حواریان، باب ۱ – ۵٫
۲۶٫ انجیل یوحنا، باب ۱۴؛ جمله ۱۵ – ۱۷، لندن ۱۸۳۷ م. و بقیه جمله ها را نیز از همین چاپ نقل کردیم و برای اطمینان بیشتر با ترجمه های فارسی دیگر که از زبان سریانی و کلدانی به فارسی نقل شده اند تطبیق نمودیم.
۲۷٫ باب ۱۴، جمله ۲۵ – ۲۶٫
۲۸٫ باب ۱۴، جمله ۲۹٫
۲۹٫ باب ۱۵، جمله ۲۶٫
۳۰٫ باب ۱۶، جمله ۷ – ۱۵٫
۳۱٫ انیس الاعلام، ج‏۲، ص ۱۷۹ به نقل از تاریخ (ولیم میور) که در سال ۱۸۴۸ چاپ شده است.
۳۲٫ طبقات کبرى، ج‏۱، ص ۲۵۹؛ سیره حلبى، ج‏۳، ص ۲۷۹٫
۳۳٫ الکامل، ج‏۲، ص‏۴۴٫
۳۴٫ باب ۱۴، جمله ۱۵٫
۳۵٫اعمال حواریان، باب ۱ – ۵٫
۳۶٫ باب ۱۴، جمله ۲۶٫
۳۷٫ باب ۱۵، جمله ۷٫
۳۸٫متى، باب ۱۰، جمله ۲۹؛ لوقا، باب ۱۰، جمله ۱۷٫
۳۹٫باب ۱۶، جمله ۷٫ در بسیاری از اناجیل قدیمى، به جای (ملزم) توبیخ آمده است و جمله دومی روشن تر و مناسب تر است. برخی از مفسران و نویسندگان مسیحی وقتی به این جمله می رسند و می بینند که هرگز این جمله با روح القدس تطبیق نمی کند، با کمال جسارت می گویند: منظور از رئیس جهانیان، همان شیطان است که مردم را به گناه ملزم می سازد و گواه این مطلب این است که حضرت مسیح در آیه ۳۰ فرمود:.
رئیس جهان می آید و در من حصه ای ندارد؛ یعنی بر مسیح غلبه نمی کند. این تفسیر، جز فکری شیطانى، چیز دیگری نیست؛ زیرا به فرض این که یک چنین رئیس جهانیان مردم را به گناه ملزم می سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام می نماید!.
گذشته از این، منظور از(ملزم کردن) در این جا همان توبیخ است که در بسیاری از اناجیل قدیمی وارد شده است و اما منظور ازجمله ای که در آیه ۳۰ (رئیس جهانیان در من حصه ای ندارد) وارد شده این است که او شخصیت مستقل و جداگانه ای است و شاخه ای از نبوت مسیح نیست، بلکه او مکمل آیین اوست.
۴۰٫ باب ۱۵، جمله ۲۶٫
۴۱٫ باب ۱۶، جمله ۱۴٫
۴۲٫ در تنظیم این بحث از کتاب نفیس انیس الاعلام استفاده شده است.
۴۳٫ محمد خاتم پیامبران، ج‏۱، ص‏۵۰۴٫

پرسش هایی در مورد فارقلیط و پاسخ آنها

دلایل و قراین زیادی روشن ساخت که منظور از فارقلیط در آیات انجیل – که حضرت مسیح از آمدن او بشارت داده است – پیامبر موعود جهانیان است، وهرگز نمی توان آن را به روح القدس، همان طور که مفسران انجیل مدعی هستند، تفسیر نمود.
اخیراً یکی از نشریات مسیحی پرسش هایی را به صورت اعتراض و انتقاد از نظر کسانی که فارقلیط را به پیامبر موعود تفسیر کرده اند مطرح نموده است، در صورتی که محققان اسلامی از سالیان دورى، به این پرسش ها پاسخ های قطعی گفته اند ولی مبلغان مسیحی حالا به فکر زنده کردن آنها افتاده اند.
مرحوم فخر الاسلام در کتاب ارزشمند خود انیس الاعلام(۱) به تمام این پرسش ها پاسخ گفته و این کتاب ۸۳ سال پیش در تهران چاپ شده است. اکنون ما این سؤالات را یک یک طرح نموده و به آنها پاسخ می دهیم:.
پرسش اول.
حضرت مسیح صریحاً می فرماید، پارقلیط روح راستی است و این آیه نمی تواند مربوط به حضرت محمد باشد؛ زیرا او انسان بوده نه روح.
پاسخ.
لفظ روح، همان طور که در روح القدس استعمال می شود، در مطلق انسانی که دارای روح – اعم از راستی و ضلالت – است نیز به کار می رود و استعمال لفظ روح در معنای دوم در کتب عهدین زیاد است از باب نمونه، در نامه اول یوحنا چنین آمده است:.
ای محبوبان، هر روح را باور ننمایید، بلکه ارواح را بیازمایید که آیا از خدا هست یا نه؛ زیرا پیامبران دروغگو در جهان زیاد پیدا شده اند و از این جا می شناسیم روح خدا را. هر روحی که به عیسای مسیح مجسم شده، از خداست و هر روحی که عیسای مجسم شده را انکارکند از خدا نیست و هم چنین است آن روح مخالف مسیح (دجال) که شنیده اید می آید و الان هم در جهان است. ما از خدا هستیم و هرکه خدا را می شناسد، سخن ما را می شنود و آن که از خدا نیست به ما گوش نمی گیرد. روح حق و روح ضلالت را از این تمیز می دهیم.(۲).
این جمله ها حاکی است که استعمال روح درغیر روح القدس شایع است و ذیل آیه صریحاً می رساند که هرکس به حق و راستی دعوت کند، او روح حق است و هرکس به ضلالت و گمراهی دعوت نماید او روح ضلالت است.
بنابراین اگر به پیامبر موعود (روح راستى) گفته شده است برای این است که او مردم را به راستی و حقیقت دعوت خواهد نمود. و این نوع تعبیر در میان ملل جهان آن چنان زیاد است که پس از دقت، جای تردید برای کسی باقی نمی ماند.
پرسش دوم.
حضرت مسیح، فارقلیط را چنین معرفی کرد که، جهان نمی تواند او را قبول کند؛ زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد در صورتی که هزاران نفر حضرت محمد را دیدند و شناختند.
پاسخ.
مقصود از دیدن در این جا معرفت و شناسایی با دیده دل است و هرگز چنین معرفتی از ناحیه مسیحیان درباره پیامبر اسلام انجام نگرفت و یک چنین استعمال در میان مردم، حتی خود عهدین فراوان دیده می شود از باب نمونه:.
از این جهت با اینها به امثال سخن می گویم که می نگرند و نمی بینند، و شنوا هستند و نمی شوند ونمی فهمند و در حقّ ایشان تمام می شود نبوت اشعیا که می گوید: پیوسته خواهید شنید و نخواهید فهمید، نظر کرده و خواهید نگریست ونخواهید دید.(۳).
هم چنین مقصود از (نشناختند) معرفت و شناخت کامل است و چنین (شناخت) کاملی به پیامبر اسلام در سطح جهانی و عمومی صورت نپذیرفت و چنین استعمالی در همه زبان ها و خود اناجیل زیاد است؛ مثلاً تصریح می کند که، کسی پسر (مسیح) را جز خدا نشناخت در صورتی که مسیحیان او را شناختند آن جا که می فرماید: غیر از پدر هیچ کس پسر را نمی شناسد.(۴).
به او گفتند: پدر تو کجاست عیسی جواب داد: نه مرا می شناسید و نه پدرم را. هرگاه مرا می شناختید هرآینه پدرم را نیز می شناختید.(۵).
بنابراین منظور از این که (جهان، فارقلیط را نمی بیند) یعنی حقیقت او را درک نمی کند و نمی شناسد و به او معرفت کامل پیدا نمی کند.
پرسش سوم.
روی سخن حضرت مسیح در این وعده ها با حواریون است، در صورتی که حضرت محمدق حدود ۶۰۰ سال بعد از حضرت مسیح به دعوت برخاست و در آن زمان کسی ازحواریون باقی نمانده بود.
پاسخ.
طرف خطاب اگر چه حواریون بوده، ولی مقصود اصلی و واقعی از خطاب، امت حضرت عیسی است.
تمام مصلحان و سخنوران جهان در گفتار خود از این روش پیروی می کنند. آنان اگر چه خطاب خود را متوجه حاضران در جلسه سخن می نمایند، ولی در حقیقت خطاب متوجه عموم بشر و کسانی است که شایستگی پیروی از گفتار آنان را دارند و در خود انجیل این نوع خطاب زیاد است آن جا که می گوید:.
(و نیز شما را می گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قدرت نشسته بر ابرهای آسمانی می آید).(۶).در صورتی که همه آن کسانی که طرف خطاب حضرت مسیح بودند احدی از آنها این وضع را مشاهده نکرد، بلکه ۱۹۸۲ سال گذشته و هنوز کسی از پیروان حضرت مسیح این وضع را ندیده است.
نتیجه این که، خطاب پیامبران و مصلحان و سخنوران عالی قدر متوجه عموم بشر است گرچه روی سخن در جلسه خطاب، با چند نفر بیش نباشد.
پرسش چهارم.
آخرین پرسش این است که حضرت مسیح درباره فارقلیط چنین گفت: (او نزد شما می ماند و در شما خواهد بود). آیا حضرت محمد(ص)می توانست در شخصی بماند نه، زیرا یک نفر می تواند با کسی باشد اما نمی تواند در کسی بماند.
پاسخ.
منظور از این که در شما می ماند؛ یعنی آیین او برای ابد در میان شما می ماند و آیین او منسوخ نمی شود و هرگز این نوع شبهات کودکانه نمی تواند از ظهور آیات درباره پیامبر موعود با در نظر گرفتن آن همه قراین بکاهد.
مرحوم فخرالاسلام، که مدت ها یکی از مبلغان ورزیده مسیحیان بود، درباره علت گرایش خود به اسلام مطلب قابل توجهی را نقل می کند و ما خلاصه گفتار او را در این جا می آوریم. وی می نویسد: پس از مسافرت های زیاد برای تحصیل معارف مسیحى، خدمت یکی از کشیشان، بلکه مطران والامقام از فرقه کاتولیک رسیدم که درقلوب کاتولیک ها، مقام و موقعیتی بزرگ داشت و از سلاطین و اشراف و اعیان آن فرقه، هدایای گرانبهایی برای او می آمد و قریب پانصد نفر در مجلس درس او حاضر می شدند. علاوه بر این، گروهی از دختران تارک دنیای مسیحیان، در محضر او کسب کمال می نمودند. او علاقه و اطمینان خاصی به من داشت و کلید همه جا را در اختیار من می گذارد، جز کلید اتاق کوچکی که پیش خود نگاه می داشت.
روزی نقاهت، استاد را از شرکت در مجلس درس بازداشت و به من دستور داد که به جلسه درس بروم و اعلام کنم درس، به دلیل عارضه استاد تعطیل است.
وقتی من در جلسه درس با شاگردان رو به رو شدم دیدم محور بحث آنها درباره لفظ (فارقلیط) است که انجیل یوحنا از آمدن آن در باب های ۱۴ و ۱۶ و ۱۵ خبر داده است. من پس از استماع سخنان و مذاکرات آنان به حضور استاد بازگشتم و او را از مذاکره و نظریات مختلف آنان پیرامون لفظ (فارقلیط) آگاه ساختم. او از من پرسید: شما چه نظری را انتخاب کرده اید گفتم: من نظر فلان مفسر را. او گفت: شما تقصیر ندارید، ولی تفسیر این لفظ را در این زمان جز، گروه قلیلی که در معارف مسیحی راسخ و استادند، کسی نمی داند. من فوراً خود را به پاهای استاد افکندم و درخواست کردم که مرا از حقیقت این لفظ آگاه سازد. در این لحظه اشک در دیدگان استاد بزرگوار حلقه زد و شروع به گریه کرد و گفت: من حاضرم این حقیقت را برای تو فاش کنم، ولی اگر در حیات من، آن را به دیگران بازگو کنى، مقدمات قتل مرا فراهم نموده اى. من به او اطمینان دادم. او گفت: این اسم از اسمای مبارک پیامبر اسلام است و به معنای احمد و محمد است، سپس کلید آن اتاقی را که هرگز در اختیار من نمی گذاشت، به من داد و گفت: درِ فلان صندوق را بازکن و آن دو کتاب را بیاور. من هر دو کتاب را نزد استاد آوردم. این دو کتاب به خط یونانی و سریانی قبل از ظهور پیامبر اسلام، با قلم بر پوست نوشته شده بود و هر دو کتاب لفظ (فارقلیط) را به معنای احمد ومحمد ترجمه کرده بودند.
استاد افزود: علما و مفسران انجیل پیش از بعثت پیامبر اسلام، در این که فارقلیط به معنای احمد و محمد است اختلافی نداشتند، ولی پس از ظهور آن شخصیت بزرگ، برای حفظ مقام و موقعیت خود معنای دیگری برای این لفظ اختراع نمودند و از سبک و ترتیب آیات انجیل معلوم است، که هرگز منظور از آن، (وکالت)، (شفاعت)، (تسلى) و (روح نازل دریوم الدار) نیست؛ زیرا آن حضرت، آمدن فارقلیط را مشروط به رفتن خود کرده است و از این جمله پیداست که فارقلیط صاحب شریعت است و اجتماع دو نبی صاحب شریعت، در یک زمان صحیح نیست.
مرحوم فخرالاسلام، قراین دیگری را – که قبلاً یادآوری شد و دلالت می کنند که منظور از فارقلیط، احمد است – از استاد خود نقل کرده و اضافه می کند: من از استاد پرسیدم که درباره آیین مسیحیت چه می گویید گفت: آیین مسیح منسوخ است. گفتم: راه نجات و آیینی که ما را به رضای خدا برساند کدام است!.
گفت: منحصر است در پیروی از شریعت محمدق. گفتم: پیروان وی اهل نجاتند سه مرتبه گفت: بلی واللّه: گفتم: شما چرا از این آیین پیروی نمی کنید.
گفت: من در باطن مسلمانم ولی اگر به اسلام تظاهر کنم، مسیحیان نقشه قتل مرا ریخته و تا مرا نکشند دست از من بر نمی دارند و اگر من به کشورهای اسلامی پناه ببرم، به وسایلی بر من دست می یابند و خون مرا می ریزند.
در این لحظه اشک در دیدگان من حلقه زد و آن گاه با صدای بلند گریستم. استاد نیز گریست. گفتم: ای پدر روحانى، اجازه می دهید که من در آیین اسلام داخل شوم! گفت: نجات می خواهی باید دین اسلام را بپذیری و من در باطن از پیروان اسلام هستم و من تو را دعا خواهم کرد مشروط بر این که شاهد باشی که من در باطن مسلمان هستم، نه تنها من چنین هستم، بلکه گروهی از کشیشان در این عقیده با من موافق هستند.
مرحوم فخرالاسلام در کتاب خود، دنباله داستان را به طرز جالبی نقل کرده و می نویسد:.
رؤیت آن دو کتاب و بیانات استاد دلم را روشن ساخت ومحبت خاتم پیامبران، بر من غالب و پیروز شد. دنیا و ریاست پنج روزه و خویشاوندان و بستگان، مرا در دوری از آن محیط مانع نگردید. مبلغی از استاد گرفتم و آن چه داشتم همه را در آن نقطه ترک گفتم، جز سه جلد کتاب که آنها را همراه خود آوردم و پس از زحمات زیاد و طی مسافت ها، وارد شهر (ارومیه) شدم. همان شب، برای تشرف به اسلام در خانه مرحوم شیخ حسن مجتهد رفتم. کلمه طیبه توحید و اقرار به رسالت خاتم پیامبران را به زبان جاری ساختم و ضروریات آیین اسلام را از او آموختم و همه را به خط سریانی نوشتم که فراموش ننمایم و از محضر وی درخواست نمودم که کسی را از اسلام من آگاه نسازد؛ زیرا ممکن است از طرف خویشاوندان و دستگاه مسیحیت، مورد ایذا واقع شوم. سپس به حمام رفتم و غسل توبه از شرک به جا آورده و مجدداً کلمه اسلام را به زبان جاری نمودم. الحمدللّه الذى هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا اللّه.
پس از مراسم ختان و بهبودی کامل، مشغول فرا گرفتن قرآن و تحصیلات معارف اسلامی گردیدم و برای تکمیل مراتب، عازم عتبات عالیات شده و از محضر اساتید آن جا بهره مند شدم….(۷).


پى‏نوشتها:

۱٫ ج‏۲، ص‏۸۸ – ۱۰۹٫ ۲٫ نخستین رساله یوحنا، باب چهارم، جمله ۱ – ۷ به نقل از:عهد جدید، چاپ لندن ۱۸۳۷م.
۳٫ انجیل متى، باب ۱۳، جمله ۱۴-۱۳٫
۴٫ همان، باب ۱۱، جمله ۲۷٫
۵٫ انجیل یوحنا، باب ۸، جمله ۱۹٫
۶٫ انجیل متى، باب ۲۶، جمله ۶۴٫
۷٫ انیس الاعلام، ج‏۱، ص‏۴ و ج‏۲، ص‏۱۶۱٫ مرحوم فخرالاسلام از افراد ارزنده ای بود که در پرتو اطلاعات وسیع، از طریق تشکیل جلسات مناظره با کشیشان و تألیف کتاب به جهان اسلام خدمات بزرگی انجام داده است. وی علاوه بر کتاب انیس الاعلام که غنی ترین منبع در رد مسیحیت کنونی است، کتاب هایی به نام بیان الحق، برهان المسلمین وتعجیز المسیحیّین، طبع و نشر نموده است. متأسفانه از این مبلغ نامی اسلامی شرح حال جامعی در دست نیست، حتی تاریخ وفات او به طور دقیق معین نیست و از سرنوشت او در پایان عمر اطلاعی نداریم.

نور حق به خاموشی نمی گراید

۷ . (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعی إِلَی الإِسْلامِ وَاللِ‏ُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ؛.
ظالم تر از آن که به خدا دروغ می بندد (پیامبر او را تکذیب می کند و معجزه او را سحر می خواند) در حالی که به سوی اسلام دعوت می شود کیست! خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی کند).
۸ . (یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛.
می خواهند نور خدا را با دهن های خود خاموش کنند؛ خدا کامل کننده نور خویش است (و آیین او سراسر جهان را خواهد گرفت) اگر چه کافران کراهت داشته باشند).
۹ .(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِ‏ّ لِیُظْهِرَهُ(۱)عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُوْنَ؛.
او (خدایى) است که پیامبر خود را با کتاب هدایت (کننده) و آیین حق و استوار فرستاد تا آن را بر تمام آیین ها غالب و پیروز گرداند، اگر چه مشرکان ناپسند بشمارند).
جای گفتگو نیست که یکی از نعمت های بزرگ جهان طبیعت (نور) است. نور دارای مزایا و امتیازاتی است که زندگی جانداران و گیاهان بدون آن امکان پذیر نیست و اگر روزی روشنی از صفحه هستی رخت بر بندد، طومار زندگی درهم پیچیده می شود. اکنون آثار چشمگیر نور را می توان در چهار قسمت خلاصه کرد:.
۱ . پرورش دهنده جانداران و گیاهان . جانداران و گیاهان در پرتو نور، رشد نموده و به سر حدّ تکامل می رسند. تا چندی پیش تصور می کردند که اعماق دریا خالی از نور است و فقط جانداران و گیاهان خشکى، در پرورش خود به نور نیازمندند، ولی اخیراً کشف گردید که نور درتمام نقاط دریإ؛ ه‏ه وجود دارد و سازنده نور، بدن های خود جانداران دریاست وچه بسا احتمال می دهند که پرورش آنها به وسیله انوار دریایی انجام می گیرد.
توضیح این که، در اعماق بیش از ۵۰۰ – ۶۰۰ متر، ظلمت حکمفرماست و نور خورشید پس از آن که به تدریج انوار قرمز و نارنجی و زرد و سبز و آبی خود را از دست می دهد، جای خود را به (نور تاریکى) می دهد که از بدن موجودات زنده زیر دریا ساطع است و از عمق ششصد متر به بعد فقط موجودات دریا هستند که از سطح بدن آنها نوری کم و بیش می تابد. حیوانات مزبور درحقیقت به مثابه فانوس های زنده ای هستند که در اعماق دریا روشن شده‏اند.(۲)
اگر در ماه مرداد از عرشه کشتی به آب دریا بنگرید، تصور می کنید که ستارگان آسمان ده ها هزار برابر شده و عکسشان در آب افتاده است و اگر دستتان را در آب فرو ببرید انگشتان شما از ذرات نورانی پوشیده می شود، این ذرات درخشنده از حیوانی است ذره بینی که به (نوکتیکوک) موسوم است.
خلاصه نه تنها جانداران دریایی که در اعماق پایین تر از ششصد متری زندگی می کنند، به دریا نور می بخشند، بلکه نباتات ثابت دریایی نیز این اثر را دارند، و از این طریق، به پیدایش حیات و ادامه آن در اعماق آب ها، امکان بخشیده‏اند.(۳)
۲ . سریع ترین حرکت، حرکت نور است. نور درهر ثانیه ۳۰۰ هزار کیلومتر (معادل ۵۰ هزار فرسخ) سرعت دارد و هیچ موجود مادی از نظر سرعت نمی تواند به پای آن برسد؛ زیرا اگر جسمی معادل سرعت نور حرکت کند بی درنگ تبدیل به انرژی و نیرو می شود.
۳ . نور از پدیده هایی است که طبعاً واضح و روشن است و با ذرات خود، خویشتن را نشان می دهد و در دیدن آن نیازی به چیزی نداریم، بر خلاف پدیده های دیگر مادی که در رؤیت آنها به نور نیازمندیم. رؤیت اشکال والوان و تشخیص اجسام همگی به وسیله نور انجام می گیرد.
۴ . هنگام شب، پرده ضخیمی از تاریکی بر روی موجودات و حرکات انسان ها می افتد. از این نظر در تاریکی شب نمی توان میان عبادت عابدان و کارهای خدا پسندانه مردان نیک اجتماع و حرکات مرموز دزدان و راهزنان فرق گذارد، و پیوسته یغماگران و دزدان و گروه های تبهکار، از ظلمت شب استفاده نموده از خانه های خود بیرون آمده و دست به جنایت می زنند. ولی از ترس این که روشنی روز، پرده از روی جنایات آنها بردارد، در پایان شب، به خانه های خود برگشته و جامعه را به حال خود رها می کنند.
اینها همگی آثار بارز نور حسی است ولی از آن جا که نور معنوی نیز از این آثار به گونه ای برخوردار است، قرآن لفظ نور را در نور معنوی به کار برده است که میان آن و نور مادی از نظر آثار، مشابهت هایی وجود دارد.
قرآن علاوه بر این که لفظ (نور) را در مورد خود خدا به کار برده(۴) در سه مورد دیگر نیز این لفظ را به کار برده است:.
الف) لفظ (نور) را در اسلام و ایمان به کار برده و ایمان را نور وکفر را (ظلمت) خوانده و می فرماید:.
(اللّهُ وَ لِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمِاتِ إلَی النُّورِ…؛(۵).
خداوند دوست کسانی است که ایمان دارند؛ آنها را از تاریکی (کفر) وارد روشنی (ایمان) می نماید).
ب) در جای دیگر این لفظ را درباره قرآن به کار برده و این کتاب آسمانی را که راهنمای بشر در زندگی است، نور نامیده و می فرماید:.
(… وَأَنْزَلْنِا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً؛(۶).
نور روشنی (قرآن) برای شما نازل کردیم).
ج) گاهی خود پیامبر را نور نامیده و می فرماید:.
(… قَدْ جِائَکُمْ مِنَ اللّهِ نُور وَ کِتاب مُبین؛(۷).
ازجانب خدا نور (پیامبر) و کتاب روشنی به سوی شما آمده است).
بنابراین امکان دارد که مقصود ازجمله (نور اللّه) در جمله (لِیَطْفِئُوا نُورَ اللّه)(۸) همه و یا یکی از معانی سه گانه یاد شده باشد؛ مثلاً ممکن است مقصود (قرآن) باشد؛ زیرا در آیه ششم به طور کنایه نامی از قرآن برده و یاد آور شده که مسیحیان پس از شناسایی موعود انجیل، معجزه او را سحر خواندند.(۹) گذشته از این در آیه هفتم کسانی را که به خدا افترا می بندند، در حالی که به اسلام خوانده می شوند، از ستمگرترین افراد خوانده است. افترای این افراد این است که معجزه پیامبر اسلام (قرآن) و موعود انجیل را سحر می خواندند، روی این قراین می توان گفت منظور از نوری که کافران در خاموش کردن آن می کوشند همان قرآن است.
ممکن است مقصود پیامبر باشد؛ زیرا آیه ششم آمدن پیامبری را که نام او احمد است محور بحث قرار داده و در آیه نهم نیز درباره بعثت او سخن می گوید آن جا که می فرماید: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ).
چنان که احتمال دارد مقصود از (نور) آیین اسلام باشد؛ زیرا چنان که ملاحظه می فرمایید موضوع بعثت پیامبر را با ارسال دین استوار (دین الحق) باز هم ذکر کرده است.
خلاصه در خلال این آیات برای هر یک از معانی سه گانه، قرینه وجود دارد ونمی توان یکی را بر دیگری ترجیح داد. در هرحال قرآن نور است، پیامبر نور است، ایمان واسلام نور است، چرا! زیرا هر یک ازآنها، آثار برجسته نور حسی را به طرز جالب تر و ارزنده تری دارا هستند.

چرا آنها را نور می نامیم.

اگر نور حسی پرورش دهنده جانداران و گیاهان است، نور معنوی (قرآن، پیامبر، اسلام) نیز مربی دل و جان و موجب تکامل انسان است و آدمی در سایه این انوار الهى، که همگی از نور نامتناهی خداوند سرچشمه می گیرند، به آخرین حدّ تکامل علمی و عملی می رسد.
اگر نور حسی نشان دهنده خود و موجودات دیگر است، نور حق نیز پیوسته ساطع و فروزان و روشنگر قلوب و ارواح است.
اگر نور حسی کوتاه کننده دست جنایتکاران و باز دارنده آنان از جنایت است، نور معنوی نیز، تبهکاران اجتماع را از هر نوع فعالیت ضدّ اخلاقی و اجتماعی باز داشته و فرصت فعالیت به آنان نمی دهد.
اگر یغماگران اموال در تاریکی شب به فکر جنایت می افتند، در مواقعی که نور معنوی در نقطه ای به ضعف می گراید، دزدان اخلاق و سرمایه های انسانى، از فرصت استفاده نموده به فکر سست کردن پایه های ایمانی و ارزش های اخلاقی می افتند.
اگر نور حسی به سرعت سرسام آور، فواصل مکانی را طی می کند، نور معنوی در قلوب آماده وارواح پاک و سرشت های دست نخورده آن چنان نفوذ می کند که در اندک زمانى، قلوب ملت ها را تسخیر نموده و دامنه نفوذ خود را به دورترین نقاط گیتی می رساند.
به همین مناسبت که نور معنوی نیز به سان نور حسى، سرعت نفوذ در قلوب و ارواح دارد، قرآن نوید قطعی می دهد که این نور (آیین حق) سرانجام سراسر جهان را فرا خواهد گرفت و خداوند آن را بر همه ادیان پیروز خواهد گردانید آن جا که می فرماید:.
(لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه؛ برهر چه به نام دین است، پیروز خواهد ساخت).

تاریخ این پیروزی قطعی.

در آیه نهم، نوید پیروزی این حق را بر تمام ملل می دهد اکنون باید دید مقصود از (ملت مغلوب) چیست اگر مقصود آیین شرک و بت پرستی باشد، این نوید قطعی در زمان خود رسول خدا صورت پذیرفت و مرکز شرک، که حجاز و یمن بود، به تصرف مسلمانان در آمد و بت خانه ها، به مساجد و معابد تبدیل شد.
و اگر منظور همه شرایع رایج در آن عصر باشد و مقصود از این پیروزى، پیروزی از نظر برهان و دلیل است، این نوع پیروزی نیز در زمان پیامبر انجام گرفت وقدرت برهانی اسلام در صدر اول بر تمام ملل مخالف، روشن و مبین بود و هیچ فرد با انصافی در استواری دلایل اسلام، شک وتردیدی به خود راه نمی داد. و هیچ بعید نیست که مقصود همان پیروزی ظاهری و سرکوبی دشمنان ومخالفانی بود که بر سر راه انتشار اسلام قرار داشتند. یک چنین پیروزی و سرکوبى، به نحوی در صدر اسلام صورت پذیرفت و اکثر نقاط معمور و متمدن آن زمان پس از یک قرن در قلمرو حکومت های اسلامی درآمد و حدود متصرفات مسلمانان به نحو چشمگیری توسعه یافت و دولت اسلامی به صورت سنگین ترین وزنه سیاسی و مذهبی در سراسر گیتی در آمد و از جمله (لِیُظْهِرَه) بیش از این نیز استفاده نمی شود.
ولی این پیروزی به صورت کامل تر و وسیع تر، که سراسر گیتی را فراگیرد، در موقعی تحقق خواهد پذیرفت که حکومت حقه الهی به وسیله آخرین سفیر و وصىّ پیامبر خود، حضرت حجه بن الحسن العسکریژ تأسیس شود و مزاج مردم جهان پس از سر خوردگی ازحکومت های مادی و افکار شیطانی و اعمال اهریمنى، برای پذیرفتن چنین حکومتى، که براساس توحید و فطرت استوار است، آماده شود.(۱۰).

بهترین تجارت و بازرگانی.

۱۰ . ( یِا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجِارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ؛.
ای افراد با ایمان، آیا به تجارتی که شما را از عذاب دردناک نجات می دهد، راهنمایی کنم).
۱۱ . (تُِؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجِاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْر لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛.
(این تجارت عبارت است از این که) به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید، و در راه خدا با مال ها وجان های خود جهاد نمایید این (چنین تجارت) برای شما (از ثروت جهان) بهتر (و سودمندتر) است اگر متوجه باشید).
۱۲ . (یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ وَمَسِاکِنَ طَیِّبَهً فی جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛.
(در این صورت) گناهان شما رامی آمرزد و به بهشتی که آب از زیر (درختان) آن جاری می شود وخانه های پاکیزه ای که در بهشت جاوید است، وارد می سازد، این است کامیابی بزرگ).
۱۳ . (وَ أُخْری تُحِبُّونَهِا نَصْر مِنَ اللّهِ وَفَتْح قَریب وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ؛.
و (نیز شما را به تجارت) دیگری (راهنمایی می نمایم) که آن را دوست می دارید و (آن) نصرتی است ازجانب خدا و فتحی نزدیک (فتح مکه) است. (ای پیامبر،) افراد با ایمان را به آن بشارت ده).
هر فردی از افراد بشر، با سرمایه های گوناگون و مختلفی آفریده شده است که می تواند با آنها، در این جهان تجارت بنماید: گروهی سرمایه جوانی و تندرستى، سرمایه عقل و خرد را در مسیر تحصیل مقام و منصب، مال و ثروت قرار می دهند وتمام سرمایه های مادی و معنوی خدا دادی خود را در این راه مصرف می نمایند و هدفی جز این کالاهای زودگذر و فنا پذیر ندارند. یک چنین بازرگانی از نظر منطق قرآن جز خسارت چیزی نیست؛ زیرا این شخص در برابر از دست دادن سرمایه های طبیعی و خدادادى، کالایی را خریده است که ثبات و دوام ندارد و پس از مرگ و انتقال به سرای دیگر، از آن بهره ای نخواهد برد.
قرآن در سوره (عصر) به خسارت و ورشکستگی انسان در تجارت با داشتن مواهب و سرمایه های بزرگ الهى، اشاره کرده و می فرماید: (إِنَّ الإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛ بشر درزیان و خسارت است) و ملاک زیان کاری انسان همین است که از استعدادهای سرشار ومواهب الهى، بهره ای جز لذت چند روزه نمی برد و به فکر توشه بر گرفتن برای زندگی در جهان دیگر نیست، وگاهی او را به این عنوان معرفی می کند:.
(… هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمالاً ُ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیِوهِ الدُّ نْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً؛(۱۱).
آیا شما را به زیان کارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم آنان کسانی هستند که (نتیجه) کار و کوشش آنها در این جهان بی نتیجه و تلف شده است و آنان تصور می کنند که کار نیک و پرسودی انجام می دهند).
قرآن حقیقت عمل و بازده کار و کوشش آنان را با لطیف ترین تعبیر (ضلّ سَعْیُهُم) مجسم نموده و می رساند که این افراد بر اثر گم کردن راه، نتیجه ای از کار و کوشش خود نمی برند در صورتی که این افراد می توانستند با بهره گیری ازمواهب الهی علاوه برتأمین زندگی و ارضای خواست های درونى، موجبات خوشنودی خدا را فراهم سازند و به لذایذ دنیا از نظر هدف و مقصد ننگرند، بلکه آن را وسیله بدانند.
از آن جا که قرآن از دید وحى، رشته زندگی را برای پس ازمرگ باقی و جاوید می داند صرف این سرمایه ها را فقط در راه تأمین زندگی مادی جز گم کردن راه سعادت و کسب خسارت چیز دیگری نمی داند.
ولی آن انسان مادی که صفحه هستی را محدود به ماده و پدیده های مادی می داند و رشته زندگی را در لحظه مرگ پایان پذیر تلقی می کند چنین تجارت را موفقیت وکامیابىِ محض نمی پندارد. بنابراین، داوری در این باره که صرف مواهب در تأمین جهات مادی و نادیده گرفتن امور معنوى، خسارت است یا تجارت، بستگی به این دارد که چه نوع جهان بینی داشته باشیم و به گزارش پیامبران به چه دیدی بنگریم. به طور مسلم با دید وحی یک چنین دنیاداری جز زیان چیزی نیست و با دید مادی تجارتی است سرشار از بهره.
قرآن در آیات مزبور کسانی را که به خدا و رسول وی ایمان می آورند و در راه خدا جان ومال خود را بذل می نمایند به امور زیر نوید می دهد:.
۱ . (یغفر لکم؛ گناهان شما را می آمرزد). این جمله می رساند که جان بازی در راه خدا موجب آمرزش گناهان است.
۲ . (یدخلکم جنات؛ شما را وارد بهشت می کند). ولی از آن جا که یک چنین مزایای معنوی برای تحریک گروهی که پیوسته به دنبال منافع دنیوی می دوند کافی نبود، در آیه ۱۳ نوید می دهد که به همین نزدیکی در پرتو کمک های غیبی منطقه ای را فتح نموده و از این رهگذر به یک سلسله منافع مادی که آن را بیش از کسب رضای الهی دوست می دارند، نایل می آیند.
درآیه ۱۳ به طورتلویح می رساند که هدف اساسی از جهاد همان مزایای معنوی است و اما غنایم جنگی که مورد علاقه آنان می باشد فقط برای تحریک و تهییج گروهی از مجاهدان است:.
از آن جا که در تفسیر آیه (إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ…) (آیه چهارم) از این سوره درباره اهمیت جهاد به طور مشروح بحث کردیم رشته سخن را در این جا کوتاه می کنیم.


پى‏نوشتها:

۱٫ ضمیر (لیظهره) به (دین الحق) بر می گردد.
۲٫ نظری به طبیعت و اسرار آن، ص‏۶۰٫
۳٫ همان، ص‏۶۵ – ۶۷٫
۴٫ (اللّهُ نورُ السَّمواتِ وَالأرْضِ…) – نور (۲۴) آیه ۳۵٫
۵٫ بقره (۱) آیه ۲۵۷٫
۶٫ نساء (۴) آیه ۱۷۴٫
۷٫ مائده (۵) آیه ۱۵٫
۸٫ ر . ک: آیه هشتم از سوره مورد بحث و ترجمه آن.
۹٫ (فَلَمّا جِائهُمْ بِالْبَیِّنِاتِ قِالُوا هِذا سِحْر مُبینُ).
۱۰٫ نور الثقلین، ج‏۵، ص‏۳۱۷٫
۱۱٫ کهف (۱۸) آیه ۱۰۳ و ۱۰۴٫

چهره حواریون در انجیل و قرآن

۱۴ . (یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَمِا قِالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَامَنَتْ طائِفَه مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَکَفَرَتْ طائِفَه فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ؛.
ای افراد با ایمان، یاران خدا باشید، هم چنان که عیسی فرزند مریم به حواریون(۱) گفت: یاران من (برای دعوت) به سوی خدا کیست حواریان گفتند: ما یاران خدا هستیم. گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی دیگر کفر ورزیدند. افراد با ایمان را بر ضدّ دشمنان کمک کردیم و سرانجام پیروز شدند).
حواریون عیسی دوستان و شاگردان خاصّ حضرتش بودند که به وی از صمیم دل ایمان آورده بودند و آیین او را پس از غیبت مسیح در جهان انتشار دادند و آنها دوازده نفرند و اسامی ایشان به قرار زیر است:.
۱ . شمعون پطرس؛ ۲ . اندریاس برادروى؛ ۳ . یعقوب؛ ۴ . یوحنا برادروى؛ ۵ . فیلسیبوس؛ ۶ . برتونما؛ ۷ . لوقا؛ ۸ . متی که گاه به او لاوی نیز می گویند؛ ۹ . شمعون غیور؛ ۱۰ . لیبوس که گاهی به او یهودا گفته می شود؛ ۱۱ . یعقوب صغیر النیوس؛ ۱۲ . یهودای اسخریوطى.
(۲)قرآن و انجیل با کمال صراحت درباره حواریون حضرت مسیح داوری نموده اند: قضاوت قرآن در حقّ آنها کاملاً یک نواخت است و همه را به خاطر داشتن روح فداکاری و جان بازی در راه آیین مسیح می ستاید، حتی در آیه مورد بحث برای تحریک مسلمانان به فداکاری در راه اسلام و این که در جرگه یاران خدا در آیند، جریان حواریون رانقل می کند و می گوید، آنان صریحاً به ندای یاری طلبانه مسیح چنین پاسخ گفتند: (نحن انصار اللّه؛ ما یاران خدا هستیم). پس شما هم ای مسلمانان به سان آنها یاران خدا باشید و بدانید بر دشمن پیروز خواهید شد هم چنان که آنها پیروز شدند.
ولی قضاوت انجیل درباره آنها کاملاً متناقض است: گاهی آنها را در پرتو قرب معنوی که با مسیح داشتند صاحب کرامات و خوارق عادات معرفی می کند(۳) در صورتی که در برخی از اناجیل، چهره ای از آنها ترسیم می شود که نه تنها با آن مقام بلند و مرتبت رفیع آنان سازگار نیست، بلکه آنان را افراد فاسق ولاابالی معرفی می نماید.
یکی از دلایل اعجاز قرآن این است که پیرامون صدها موضوع سخن گفته و درباره آنها بحث نموده است، ولی هیچ گاه در قضاوت و داوری خود دچار تناقض و اختلاف نشده است، چنین مصونیتی از یک فرد امّی درس نخوانده، نشانه ارتباط وی با جهان وحی است، که از هر نوع خطا مصون می باشد و گواه بر این است که این کتاب محصول و تراوش فکر وی نیست؛ زیرا عادتاً محال است که یک فرد، آن هم مدتی طولانی در مورد موضوعات گوناگون بحث و بررسی کند و در این مدت هرگز دچار اختلاف و تناقض گویی و یا لااقل شک وتردید نگردد.
هر یک از این موضوعات که قرآن درباره آن به طور مکرر بحث نموده نمونه زنده و گواه روشن براین مطلب است. یکی از آن نمونه ها موضوع (حواریون) مسیح است که در این آیه و آیات دیگر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.اکنون ما تمام آیه هایی را که درباره آنان وارد شده در این جا گرد می آوریم، سپس خود شما داوری نمایید که آیا همه این آیات، جز یک هدف، که آن طهارت و پاکی و خلوص و ایمان راسخ آنان است، چیز دیگری را تعقیب می کند و بعداً داوری های متناقص انجیل را در حقّ آنان در این جا منعکس می سازیم، تا روشن شود کدام یک شایستگی کتاب آسمانی بودن را دارد.
قرآن حواریون عیسی را چنین معرفی می کند:.
۱ . آنان یاران خدا بودند هنگامی که مسیح، بنی اسرائیل را به آیین خود دعوت نمود و معجزات خود را برای آنها شمرد و اعلام کرد که من تصدیق کننده تورات و در عین حال حلال کننده برخی از حرام ها می باشم، در این هنگام احساس کرد اکثریت بنی اسرائیل در فکر کفر و انکار و اعراض از رسالت وی می باشند، لذا برای این که یاران خود را از دیگران تمیز دهد ندای خود را بلند کرد و گفت:.
(… مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ قَالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ امَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛(۴).
وقتی که حضرت عیسی از آنان احساس کفر و انکار نبوت نمود گفت: یاران من برای راهنمایی مردم به سوی خدا کیست! حواریون گفتند: ما یاران خداییم. به او ایمان داریم و گواه باش که ما در برابر او تسلیم هستیم).
در آیه مورد بحث هم، همین مطلب را از آنان نقل می کند. لطفاً به خود آیه و ترجمه آن در آغاز بحث مراجعه کنید.
۲ . به حواریون الهام می شود. یکی از معانی وحی در قرآن، همان الهام به قلب است. به طور مسلم الهام الهی شرایط و قیودی دارد و از آن کسانی است که روح و روان آنها، از لوث معاصی پاک شود و شایستگی خاص برای چنین موهبت پیدا نمایند.
اگر به مادر موسی الهام می شود (نوزاد خود را شیرده و در صورت ترس از مأموران فرعون او را به دریا افکن واز سرانجام کار نترس؛ زیرا ما او را به سوی تو باز خواهیم گردانید و از پیامبران مرسل قرار خواهیم داد) برای این است که مادر موسی به چنین کرامتی شایسته بوده است.
حواریون عیسی به تصریح قرآن دارای چنین شایستگی بودند و خداوند به آنان الهام نمود که به او و پیامبرش ایمان آورند آنان نیز به وی ایمان آوردند و حضرت مسیح را گواه گرفتند که در برابر دستورهای خداوند تسلیمند. چنان که می فرماید:.
(وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّینَ أَنْ امِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قالُوا امَنّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ؛(۵).
هنگامی که به حواریون الهام کردم که به من و پیامبر من ایمان آورید همگی گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما تسلیم هستیم).
۳ . برای حواریون از آسمان مائده نازل می شود. با این که حواریون حضرت مسیح، به وی عقیده راسخ داشتند، برای کسب اطمینان بیشتر و بالابردن مراتب یقین و ایمان خود، از او درخواست نمودند که از خدا بخواهد برای آنها خوانی از غذا از آسمان فرود آورد. این معجزه خواهی نه به آن معنا ست که در نبوت مسیح شک و تردید داشتند، بلکه – همان طور که گفته شد – این درخواست برای کسب یقین بیشتر و تحصیل بالاترین مراتب ایمان بود؛ زیرا انسان هر چه هم به مطلبی مؤمن باشد باز مایل می شود که آن را از نزدیک لمس و مشاهده نماید.
ابراهیم خلیل الرحمان با این که ایمان راسخ، به معاد انسان ها داشت که روزی خداوند همه را زنده خواهد نمود، مع الوصف از خدا خواست که نحوه زنده کردن مردگان را به او نشان دهد تا ازنزدیک آن را مشاهده نماید. هنگامی که مورد بازخواست خداوند قرار گرفت و خطاب آمد که، مگر ایمان به قدرت من ندارى وی در پاسخ گفت: چرا! (… وَ لِکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِى…).(۶) آری ایمان راسخ دارم که تو مردگان را زنده می کنى، ولی برای بالابردن ایمان و تکمیل مراتب یقین می خواهم آن را به طور محسوس ببینم.
اتفاقاً عین همین تعلیل در درخواست حواریون نیز منعکس است؛ زیرا آنان پس از درخواست مائده آسمانی رو به مسیح کردند و گفتند:.
(… نُرِیدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْهِا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنِا وَنَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنِا وَ نَکُونَ عَلَیْهِا مِنَ الشّاهِدینَ؛(۷).
ما می خواهیم از آن مائده بخوریم، تا قلوب ما مطمئن گردد و بدانیم که به ما، راست گفته اید و بر وجود چنین معجزه ای شاهد و گواه باشیم).
حضرت مسیح درخواست آنان را پذیرفت و از خداوند خواست که برای آنها، خوانی از آسمان نازل کند وهمان روز را بر عموم بنی اسرائیل عید و روز سرور قرار دهد و نشانِ ای از خداوند بر صدق رسالت مسیح باشد. خداوند دعای مسیح را پذیرفت، و برای تثبیت ایمان آنها مائده ای از آسمان بر آنها فرود آورد.(۸).
این آیات روشنگر مقام و موقعیت حواریون عیسی درنزد قرآن مسلمانان است، که همگی به آن ایمان داریم. حالا ببینیم چهره آنان در کتاب های عهد جدید چگونه است!.

چهره حواریون در عهد جدید.

مؤلف قاموس کتاب مقدس قطعات زیادی را در مورد شخصیت آنان از عهد جدید گردآورده که همگی حاکی از عظمت و جلالت آنهاست، وما آن چه را ایشان در این مورد نقل نموده است در این جا از نظر خوانندگان می گذرانیم:.
حواریون شاگردان مخصوص حضرت مسیح هستند که بر جلال او شاهدند و آنها را در نهایت اقتدار برگزیده و با روح خود مملو ساخت و تعالیم و خدمات مخصوص خود را به آنها سپرد. بدیهی است که منصب حواریون مسیح به انقضای حیات خودشان منتهی شده و به نمایندگان آنها داده نمی شد. آنان اشخاص عامی و امّی بودند که از میان مردم منتخب گشته، بعد از دعوت و اعطای دستور العمل کامل،آقای مقدس والهی خود را متابعت همی نمودند وهمواره از مشاهده اعمال و افعال او از روح مقدس او شرمسار گشته، متدرجاً حقایق وتعالیم انجیل را درک می نمودند و پس از قیام خود، آنها را به تمام دنیا مأمور فرمود که اهل جهان را موعظه و اندرز نمایند و ایشان را بر اظهار معجزات و خوارق و غیره قدرت بخشید.
بدیهی است که حواریون در اقتدار و اظهار معجزات و خوارق عادات و غیره مساوی بودند وهیچ یک را برتری بر دیگری نبود و هرگز ایشان مدعی این معنا نبودند، لکن هیچ یک از ایشان هم چو پولس مقتدر و توانا و کارپرداز نبود.
حواریون به طور تدریج در فهم و ادراک رسالت مسیح ترقی نمودند تا موقع افاضه روح بر تمام ایشان.
در (کتاب اعمال حواریون) وضع انکار لذات و زحمات این دوازده تن، که شباهت به مسیح داشتند، وافعال ایشان،که بر طبق اراده حضرت اقدس الهی بود و محض محبتی که به خداوند ایشان داشتند، به جا می آوردند، به طور تفصیل مذکور است وخودشان را، تماماً با غیرت و محبتی که بر حسب میل و رضای مسیح بود وقف این کار کرده وهمواره ما را تعلیم می دهند.(۹).

چهره دیگر حواریون در عهد جدید.

این بخش ها حاکی از صداقت و نزاهت حواریون است، ولی در برابر آنها بخش هایی در عهد جدید وجود دارد، که درست نقطه مقابل آن همه ثنا و توصیف است و انسان نمی داند کدام یک از اینها را باور کند؛ مثلاً همین انجیل متى، که حواریون را صاحبان کرامت و شفا دهندگان بیماران معرفی می کند در جای دیگر درباره یهودای اسخریوطی می گوید: وی دین خود را به دنیا فروخت و مسیح را درمقابل سی درهم به یهود تسلیم نمود و سرانجام پشیمان شد و خود را خفه نمود و با این کیفیت درگذشت. اینک عین عبارت انجیل متی را ملاحظه نمائید:.
(چون صبح گردید، جمیع رؤسای کهنه و مشایخ آن قوم درباره عیسی مشورت کردند که او را به قتل برسانند. پس او را بسته بیرون کشیدند و به پنطیوس پیلاطس حاکم تسلیم نمودند وچون یهودا سی پاره نقره را به رئیس کهنه و مشایخ رد نمود و گفت: خطا کرده ام؛ زیرا که خون بی گناهی را تسلیم نموده ام. گفتند که، ما را چه کار است خود دانى. پس آن پاره های نقره را درهیکل افکند، برگشت و خود را خفه نمود).(۱۰).

حواری دزد.

این حواری نه تنها در طول عمر چنین دسته گلی به آب داده و عیسای بی گناه را تسلیم دستگاه دژخیمان یهود نموده است، گویا سابقه و پیشینه درستی نیز نداشته و گاهی دست به دزدی می زده است و انجیل یوحنا درباره وی چنین می نویسد:.
شش روز قبل از عید فصح عیسی به بیت (عنیه) به مکان لفا در مروه که از میان مردگان او را برخیزانیده بود، آمد. در آن جا برای او طعام آماده کردند و مرثا خدمت می کرد و لعاذر یکی از هم نشینان بود. مریم رطل عطر سنبل خاص گران قیمتی را گرفته، به پاهای عیسی مالید و پا های او را به موی های خود خشک کرد و خانه به بوی آن عطر پر شد. آن گاه یکی از شاگردانش، یعنی یهودای اسخریوطی پسر شمعون که بعد به او خیانت کرد، گفت: این عطر چرا به سیصد دینار فروخته نشد که به فقیران داده شود، و گفتن او این را نه از آن جا بود که برای فقیران می اندیشید، بلکه از این سبب بود که دزد بود و کیسه می داشت و آن چه را در آن می افتاد می برد.(۱۱).

گرفتاری مسیح و خواب شیرین حواریون.

مسیح در شب گرفتاری خود، به آنان دستور داد که بیدار بمانند ولی آنان بر خلاف دستور وی در خواب شیرین فرو رفتند، حتی مسیح مقداری نماز خواند و پیش آنان آمد همه را در خواب دید و به پطرس گفت: نمی توانستید یک ساعت با من بیدار باشید و دعا کنید. بار دیگر رفت مشغول نماز شد و برگشت دوباره همه را در خواب دید، سپس درمرتبه سوم برگشت و به حواریون گفت: حالا بخوابید و استراحت کنید.(۱۲).
نه تنها در شب گرفتاری عیسی به خواب رفتند، بلکه در لحظه گرفتاری وى، او را رها نمودند و فرار کردند.(۱۳).
اکنون ما کدام از این دو ترسیم را بپذیریم؛ ترسیمی که آنان را در آستانه پیامبران قرار داده و صاحبان کرامت و خارق عادت معرفی می کند، یا ترسیم دیگری که حاکی از جبن و زبونی و ضعف ایمان آنان است تا آن جا که کارهایی انجام می دهند که هرگز یک مؤمن عادى، حاضر نیست آنها را انجام دهد؛ مثلاً پیشوای خود را در برابر سی درهم به دژخیمان یهود می فروشند و در موقع گرفتاری مسیح به خواب اندرند و یا پا به فرار می گذارند، گویا عیسایی نبوده و مسیحی نیامده است.

پیشواى مسیحیان از مسیح، تبرى مى جوید.

پطرس، رئیس حواریون و خلیفه عیسى، دراین که مانند دیگران در شب گرفتاری خوابید و پس از گرفتاری پا به فرار گذارد جای گفتگو نیست. ولی سپس اندک شهامتی ازخود نشان داد و دورادور از عقب سر وی به منزل رئیس کهنه رفت و داخل گشت و نزد ملازمان برای ملاحظه انجام کار نشست، تا آن جا که پطرس در ایوان، در بیرون نشسته بود و کنیزکی نزد وی آمد و گفت: تو نیز با عیسای جلیلی بودی و او در حضور همه انکار نمود و گفت: نمی دانم که چه می گویى‏سپس کنیزک دیگری او را دید و به اوگفت: این مرد هم با عیسای ناصری بوده است. پطرس سوگند خورد که آن مرد را نمی شناسم و پس از مدت کمى، کسانی که ایستاده بودند پیش پطرس آمدند و گفتند: تو هم از آنها می باشى؛ زیرا لهجه تو، مرتو را آشکار می سازد. در این موقع شروع به لعن و قسم خوردن نمود که هرگز مسیح را نمی شناسم. در این موقع خروسی بانگ زد، آن گاه پطرس سخن عیسی را که به وی گفته بود که، سه مرتبه مرا پیش از بانگ خروس انکار خواهی کرد، به یاد آورد و بیرون شتافت و زار زار گریست.(۱۴).

پطرس، شیطان است.

هنگامی که عیسی از سرنوشت خود به شاگردانش خبر می داد، پطرس او را گرفت و در آغاز ملامت نمود و گفت: خداوندا، از تو دور باد، این بر تو واقع نخواهد گشت! مسیح در جواب وی گفت: شیطان، دور شو، که موجب صدمه من هستى؛ زیرا اندیشه تو از الهیات نیست، بلکه از افسانیات است.(۱۵).
اینها نمونه هایی از داوری های ضد ونقیض عهد جدید است که در این جا منعکس ساختیم، با این وصف چگونه می تواند این نوشته، راهنمای ملل جهان و چراغی فرا راه مردم آن باشد.
در این جا عظمت قرآن و اصالت و عدم تحریف آن برای اهل تحقیق روشن می شود که حواریون را تأیید می کند و احادیث اسلامی نیز درباره حواریون یک نواخت است؛ همگی عظمت وجان بازی آنان را بیان می کنند. علامه مجلسى، محدث معروف شیعه، روایات مربوط به آنان را در بحارالانوار(۱۶) گرد آورده است.
پایان.


پى‏نوشتها:

۱٫ مفسران ولغت نویسان برای (حوارى) معانی متعددی ذکر کرده اند. ابن فارس در المقاییس می نویسد: اصول و ریشه معانی (حور) سه چیز است:.
الف) لون و رنگ. از این جهت لفظ (حور) در شدت سفیدی و سیاهی چشم استعمال می شود.
ب) رجوع و بازگشت. مانند (ظَنّ أن لَنْ یحور؛ او اندیشید که دیگر باز نخواهد گشت).
ج) گردش و مدار . اگر به دوست صمیمی انسان حواری می گویند، شاید از نظر پاکی و صفای قلب آنهاست که نقطه سیاهی در روان او نیست.
طبرسی در مجمع البیان (ج‏۱، ص‏۴۴۷) می گوید: علت این که به دوستان مسیح (حوارى) می گویند این است که، آنان شغل رخت شویی داشتند و لباس های مردم را سفید می کردند.
۲٫ انجیل متى، باب ۱۰، به اهتمام بیبل سوسیتی کرت سیم، چاپ لندن ۱۸۳۷؛ قاموس کتاب مقدس، ص‏۴۱۴، ماده (رسول).۳٫ همان، باب ۱۰، جمله ۱ از همان چاپ، درباره این دوازده نفرچنین می نویسد: (پس دوازده شاگرد خود را طلب فرموده ایشان را برارواح پلید قدرت داد تا آن که ایشان را اخراج نمایند و این که از هرمرضی و رنجی شفا بخشند…).
۴٫ آل عمران (۳) آیه ۵۲٫
۵٫ مائده (۵) آیه ۱۱۱٫
۶٫ بقره (۲) آیه ۲۶۰٫
۷٫ مائده (۵) آیه ۱۱۳٫
۸٫ ر . ک: مائده (۵) آیه ۱۱۴ و ۱۱۵٫
۹٫ قاموس کتاب مقدس، ص‏۴۱۴ و۴۱۵٫ و این بخش ها را از انجیل های متى، لوقا، یوحنا و سایر کتب عهد جدید، مانند (کتاب اعمال رسولان)، و (کتاب اول قرنتیان) و (کتاب اول تسالونیکیان)، با ذکر خصوصیات کتاب و فصل و شماره جمله ها نقل کرده است و چون این کتاب مورد اعتماد کلیساهای جهان است دیگر لزوم ندارد مدرک هر یک از این بخش ها را از کتاب های یادشده تعیین کنیم.
۱۰٫ انجیل متى، باب ۲۷، جمله ۱ – ۵٫
۱۱٫ انجیل یوحنا، باب ۱۲، جمله ۱ – ۶٫
۱۲٫ انجیل متى، باب ۲۷، جمله ۳۶ – ۴۶ (با تلخیص).
۱۳٫ همان، جمله ۵۷ (با تلخیص).
۱۴٫ همان، باب ۲۶، جمله ۵۸ – ۷۵٫
۱۵٫ همان، باب ۱۶، جمله های ۲۳ – ۲۷٫
۱۶٫ برای آگاهی بیشتر ر.ک: بحارالانوار، ج ۱۴، ص‏۲۷۲ – ۲۸۲٫

 

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x