مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

بررسی آیه «بیعت رضوان» و رضایت دائمی خداوند از خلیفه دوم

طرح شبهه:

عمر بن خطاب به اجماع تمام عالمان شیعه و سنی در روز بیعت رضوان از جمله افرادی بود که با رسول خدا (ص) بیعت کردند. همان کسانی که الله تعالی در باره آن ها می فرماید:

لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا. فتح۱۸٫

خداوند از مؤمنان- هنگامی که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضی و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود می دانست از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی بعنوان پاداش نصیب آن ها فرمود.

این آیه به صراحت عمر بن الخطاب را از تهمت قتل حضرت زهرا تبرئه می کند؛ چرا که در حدیث صحیح، خشم به حق فاطمه (رض) از فردی را خشم خدا شمرده شده؛ اما در این آیه، خداوند تبارک و تعالی رضایت خویش را از عمر بن الخطاب بیان می دارد. و این نشان می دهد که وی مورد غضب الله نیست؛ پس ایشان به هیج وجه نمی تواند قاتل حضرت فاطمه (رض) باشد.

و بی تردید و با توجه به علم الله که به گذشته و حال و آینده احاطه دارد، هرگز ممکن نیست از کسانی اعلام رضایت کند که می داند در آینده آن ها دختر رسول خدا (ص) را خواهند کشت و….

نقد و بررسی:

تردیدی نیست که خداوند از بیعت کنندگان در حدیبیه، رضایت خود را اعلام کرده و خلیفه دوم نیز در این بیعت حضور داشته است؛ اما اهل سنت اگر بخواهند با استفاده از این قضیه، اعمالی را که خلیفه دوم پس از صلح حدیبیه انجام داده، انکار و یا توجیه نمایند، باید دو مسأله را ثابت کنند:

  1. رضایت خداوند از بیعت کنندگان، همیشگی است و احیاناً رفتارهای ناپسندی که ممکن است از آن ها در آینده سر بزند، هیچ تأثیری در این رضایت ندارد؛
  2. رضایت خداوند شامل تمام بیعت کنندگان می شود و حتی کسانی را که در حال بیعت، ایمان واقعی نداشته اند و جزء مشککین و یا حتی منافقین (همچون عبد الله بن أبی) بوده اند، نیز شامل می شود.

ما در این مقاله سعی می کنیم که این دو مسأله را بررسی کنیم:

رضایت خداوند، شامل همه بیعت کنندگان نمی شود:

رضایت خداوند شامل تمام افرادی که در آن روز بیعت کرده اند نخواهد شد؛ بلکه فقط شامل کسانی می شود که با ایمان قلبی بیعت کردند؛ زیرا خداوند رضایت خود را مشروط به داشتن ایمان کرده است. « رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ ». و با انتفاء شرط، مشروط نیز به خودی خود منتفی خواهد شد.

کلمه «المؤمنین» اشاره به این مطلب دارد که خداوند فقط از مؤمنین واقعی راضی است؛ زیرا اگر قرار بود که ایمان حقیقی، شرط رضایت نباشد، خداوند می فرمود: « لقد رضی الله عن الذین یبایعونک… »

به عبارت دیگر: حد اکثر چیزی که از این آیه استفاده می شود، این است که خداوند از تمام «مؤمنینی» که بیعت کردند راضی شده است؛ اما هرگز ثابت نمی کند که تمام افرادی که بیعت کرده اند، مؤمن حقیقی نیز بوده اند؛ پس خداوند با قید « عَنِ الْمُؤْمِنِینَ » منافقینی همچون عبد الله بن أبی و… و یا کسانی را که در ایمان خود شک داشته و در حقیقت بیعت نکرده اند خارج می کند و رضایت خداوند شامل حال آن ها نخواهد شد؛ چنانچه شامل مؤمنینی که در این بیعت حضور نداشته اند نیز نمی شود.

عمر بن الخطاب، در نبوت رسول خدا (ص) شک داشت:

با توجه به آن چه گذشت، می گوییم: این آیه شامل کسانی همچون عمر بن الخطاب که در همان زمان و یا پس از آن در نبوت پیامبر اسلام شک داشته و از روی ایمان بیعت نکرده اند، نخواهد شد.

قضیه شک عمر در نبوت رسول خدا، در بسیاری از کتاب های اهل سنت به صورت مفصل آمده است که چکیده آن این چنین است:

پیامبر در رؤیای صادقانه دید که وارد مکه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند، صبح فردا آن را با صحابه در میان گذاشت، صحابه از تعبیر این رؤیا پرسیدند، آن حضرت فرمود: «ان شاء الله وارد مکه شده و اعمال عمره را انجام خواهیم داد»؛ اما تعیین نکردند که در چه زمانی این امر اتفاق خواهد افتاد.

همه مردم آماده حرکت شدند و هنگامی که به حدیبیه رسیدند، قریش از آمدن پیامبر و اصحابش و نیت آنان با خبر شدند؛ لذا همگی مسلح شده و از ورود مسلمان ها به مکه جلوگیری کردند. و چون پیامبر اسلام به قصد زیارت خانه خدا آمده بود نه به قصد جنگ، با قریشیان صلح نامه امضا کرد که امسال از ورود به مکه خودداری و سال بعد بدون هیچ مانعی برگردند و اعمال عمره را انجام دهند.

این مطلب بر عمر بن الخطاب و همفکران او، گران آمد و سبب شد که به نبوت رسول خدا تردید کند و نعوذ بالله خیال کرد که پیامبر اسلام دروغ گفته است؛ از این رو نزد پیامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض کرد.

اعتراض به پیامبر اکرم (ص) در حدیبیه:

بخاری این داستان را چنین نقل می کند:

عن أَبی وَائِل، قَالَ کُنَّا بِصِفِّینَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْف فَقَالَ:

أَیُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّا کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَوْمَ الْحُدَیْبِیَهِ، وَلَوْ نَرَی قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ وَهُمْ عَلَی الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَی. فَقَالَ أَلَیْسَ قَتْلاَنَا فِی الْجَنَّهِ وَقَتْلاَهُمْ فِی النَّارِ قَالَ: بَلَی. قَالَ فَعَلَی مَا نُعْطِی الدَّنِیَّهَ فِی دِینِنَا أَنَرْجِعُ وَلَمَّا یَحْکُمِ اللَّهُ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ فَقَالَ: ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَنِی اللَّهُ أَبَدًا.

فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَی أَبِی بَکْر فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم فَقَالَ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ یُضَیِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا. فَنَزَلَتْ سُورَهُ الْفَتْحِ، فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَلَی عُمَرَ إِلَی آخِرِهَا. فَقَالَ عُمَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ قَالَ: نَعَمْ.

از ابووائل نقل شده است که گفت: ما در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخواست و گفت: ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) بودیم، اگر جنگی پیش می آمد می جنگیدیم، عمر بن خطاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ فرمود: آری، چنین است. گفت: مگر نه این است که کشته های ما بهشتی هستند و کشته های آنان جهنمی؟ فرمود: آری چنین است، گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم، و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید؟ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: ای پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم ، پس خداوند هرگز مرا خوار و کوچک نمی کند.

عمر، نزد ابوبکر رفت و آن چه به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفته بود، به ابوبکر هم گفت. ابوبکر گفت: او فرستاده خدا است و خداوند هرگز او را کوچک و خوار نمی کند، سپس سوره فتح نازل شد. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را از اول تا آخرش بر عمر خواند، عمر گفت: آیا آن چه پیش آمد، پیروزی است، فرمود: آری.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۱۶۲، ح۳۰۱۱، کتاب الجهاد والسیر، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم ج ۳، ص ۱۴۱۱، ح ۱۷۸۵، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب صُلْحِ الْحُدَیْبِیَهِ فی الْحُدَیْبِیَهِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

در روایت دیگر این چنین آ مده:

فَرَجَعَ مُتَغَیِّظًا، فَلَمْ یَصْبِرْ حَتَّی جَاءَ أَبَا بَکْر فَقَالَ یَا أَبَا بَکْر أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ… فَنَزَلَتْ سُورَهُ الْفَتْحِ.

عمر ناراحت بازگشت، و صبر نداشت تا آن که ابوبکر آمد و گفت: ای ابوبکر، آیا ما بر حق نیستم؟… سپس سوره فتح نازل شد.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۸۳۲، ح۴۵۶۳، کِتَاب التفسیر، بَاب إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

سؤال این جا است که چرا عمر بن الخطاب به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله اعتماد نکرد و تا ابوبکر سخن رسول خدا را تأیید نکرد، دلش آرام نگرفت؟

آیا این کار خلیفه دوم با این آیه از قرآن کریم مخالف نیست:

وَمَا کَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَه إِذَا قَضَی اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمْ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِیناً. الأحزاب/۳۶٫

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است .

شک عمردر نبوت رسول اکرم (ص):

عبد الرزاق صنعانی در المصنف، طبری در تفسیر، ابن حبان در صحیحش، ذهبی در تاریخ الإسلام، ابن جوزی در زاد المعاد و… داستان را این گونه نقل می کنند:

فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَکَکْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا یَوْمَئِذٍ فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ (صلی الله علیه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَی قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَی الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَی الْبَاطِلِ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِی الدَّنِیَّهَ فِی دِینِنَا إِذَا قَالَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِی رَبِّی وَهُوَ نَاصِرِیٌّ قُلْتُ أَوَ لَیْسَ کُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِی الْبَیْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَی فَخَبَّرْتُکَ أَنَّکَ تَأْتِیَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّکَ تَأْتِیَهِ فَتَطُوفُ بِهِ….

عمر گفت: قسم به خدا! از زمانی که اسلام آورده ام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شک نکرده ام. سپس نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر شما پیامبر خدا نیستی؟!!!. پیامبر فرمود: بلی هستم. عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نیستند؟ پیامبر فرمود: بلی چنین است. عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دینمان نشان دهیم؟ پیامبر فرمود: من پیامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپیچی نخواهم کرد و او یاور من است. عمر گفت: مگر شما نگفتی که وارد خانه کعبه شده و طواف خواهیم کرد؟ پیامبر فرمود: آیا من گفتم که همین امسال این کار را خواهیم کرد؟ عمر گفت: نه، پیامبر فرمود: تو وارد مکه می شوی و طواف خواهی کرد.

الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۵، ص ۳۳۹، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۳هـ.

الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج ۲۶، ص ۱۰۰، ناشر: دار الفکر، بیروت – ۱۴۰۵هـ

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج ۱۱، ص ۲۲۴، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای۳۵۴، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳م

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج ۲، ص ۳۷۱، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای۷۵۱هـ)، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج ۳، ص ۲۹۵، تحقیق: شعیب الأرناؤوط – عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسه الرساله – مکتبه المنار الإسلامیه – بیروت – الکویت، الطبعه: الرابعه عشر، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۶م

ابن حبان در ادامه می نویسد:

قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه علیه: فعملت فی ذلک أعمالاً یعنی فی نقض الصحیفه.

عمر گفت: برای این که این عمل را از پرونده ام پاک کنم، کارهایی انجام دادم.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفای۳۵۴ هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج ۱۱، ص ۲۲۴، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی (متوفای۳۵۴، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: الثانیه، ۱۴۱۴هـ – ۱۹۹۳م.

تصمیم حرکت بر ضد رسول اکرم (ص):

جناب خلیفه آن چنان در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دچار تردید شده بود که طبق نقل برخی از عالمان اهل سنت، قصد داشت از لشکر مسلمانان خارج و علیه آن ها بجنگد.

محمد بن عمر واقدی در تاریخش می نویسد:

… فکان ابن عباس رضی اللّه عنه یقول: قال لی فی خلافته ]یعنی عمر[ وذکر القضیه: إرتبت ارتیاباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا یومئذ، ولو وجدت ذاک الیوم شیعه تخرج عنهم رغبه عن القضیه لخرجت… والله لقد دخلنی یومئذٍ من الشک حتی قلت فی نفسی: لو کنا مائه رجلٍ علی مثل رأیی ما دخلنا فیه أبداً!.

ابن عباس می گوید: عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضیه حدیبیه یاد کرد و گفت: در آن روز (در نبوت پیامبر ) شک کردم؛ بطوری که از زمان اسلام آوردنم، چنین شکی به من دست نداده بود، اگر در آن روز کسانی را پیدا می کردم که از من پیروی کنند و به دلخواه از این معاهده خارج شوند ، من نیز خارج می شدم.

قسم به خدا چنان شک کرده بودم که با خودم می گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز این معاهده را نمی پذیرفتم.

الواقدی، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفای۲۰۷ هـ)، کتاب المغازی، ج ۲، ص ۹۴، تحقیق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۴ هـ – ۲۰۰۴ م.

حال پرسش ما این است که آیا عدم ایمان قلبی به نبوت رسول خدا و تردید در آن با رضایت خداوند از همان شخص قابل جمع است؟!.

کفاره تشکیک در نبوت پیامبر (ص):

تردید خلیفه دوم در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در روز حدیبیه، قطعی است؛ تا جایی که خود خلیفه دوم پس از آن در دوران حکومت خود بارها از آن یاد می کرد و حتی خودش اعتراف کرده است که بارها صدقه پرداخت کردم تا کفاره تشکیک در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم باشد.

احمد حنبل در مسندش با سند صحیح و ترمذی در نوادر الأصول و ابن کثیر در تفسیرش می نویسند:

حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ یَسَارٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ عَنْ عُرْوَهَ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَهَ وَمَرْوَانَ بْنِ الْحَکَمِ قَالا… ثُمَّ قال عُمَرُ ما زِلْتُ أَصُومُ وَأَتَصَدَّقُ وَأُصَلِّی واعتق مِنَ الذی صَنَعْتُ مَخَافَهَ کلامی الذی تَکَلَّمْتُ بِهِ یَوْمَئِذٍ حتی رَجَوْتُ ان یَکُونَ خَیْراً….

از مسور بن مخرمه و مروان بن حکم نقل شده است که گفتند:… سپس عمر گفت: از ترس سخنی که آن روز گفتم، آن قدر روزه گرفتم و صدقه دادم و نماز خواندم و بنده آزاد کردم که امیدوارم به خیر و خوبی تبدیل شود.

الشیبانی، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفای۲۴۱هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۴، ص ۳۲۵، ناشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

الطبری، محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰هـ)، تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۱۲۲، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت.

الترمذی، محمد بن علی بن الحسن أبو عبد الله الحکیم (متوفای۳۶۰هـ)، نوادر الأصول فی أحادیث الرسول صلی الله علیه وسلم، ج ۱، ص ۳۱۹، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ناشر: دار الجیل – بیروت – ۱۹۹۲م.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج ۴، ص ۱۹۷، ناشر: دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱هـ.

القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای۷۷۴هـ) السیره النبویه، ج ۳، ص ۳۲۰٫

الدهلوی، الإمام أحمد المعروف بشاه ولی الله ابن عبد الرحیم (متوفای۱۱۷۶هـ)، حجه الله البالغه، ج ۱، ص ۶۲۹، : تحقیق: سید سابق، ناشر: دار الکتب الحدیثه – مکتبه المثنی – القاهره – بغداد.

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری می نویسد:

لقد أعتقت بسبب ذلک رقابا وصمت دهرا.

عمر گفت: به خاطر شک در نبوت، بنده های زیادی را آزاد کردم و مدام روزه گرفتم.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۵، ص ۳۴۶، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای۸۵۵هـ)، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج ۱۴، ص ۱۴، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

صالحی شامی نیز می نویسد:

کما فی الصحیح: واللّه ما شککت منذ اسلمت الا یومئذ، وجعل یردّ علی رسول اللّه، صلی اللّه علیه وسلم، الکلام فقال أبو عبیده بن الجراح، رضی اللّه عنه،: الا تسمع یا ابن الخطاب رسول اللّه، صلی اللّه علیه وسلم، یقول ما یقول، تعوذ باللّه من الشیطان واتّهم رأیک،

قال عمر: فجعلت أتعوّذ باللّه من الشیطان حیاء فما أصابنی شئ قطّ مثل ذلک الیوم وعملت بذلک أعمالاً، أی صالحه، لتکفر عنی ما مضی من التوقف فی امتثال الامر ابتداء کما عند ابن اسحاق وابن عمر الاسلمی. قال عمر:فما زلت اتصدق وأصوم وأصلّی وأعتق من الذی صنعت یومئذ مخافه کلامی الذی تکلّمت به حتی رجوت أن یکون خیراً.

در خبر صحیح آمده است که عمر گفت: به خدا سوگند هیچگاه در مسلمانی خودم شک نکردم مگر آن روز (حدیبیه).

بین عمر و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سخنانی رد و بدل می شد، ابوعبیده جراح گفت: ای پسر خطاب مگر سخنان رسول خدا را نمی شنوی که چه می گوید؟ از شیطان به خدا پناه ببر و در سخنانت شک کن.

عمر گفت: به خدا پناه می برم از شیطان، در هیچ روزی مانند آن روز بر من سخت نگذشته بود و برای جبران، اعمال خوب وفراوانی انجام دادم تا ننگ آن از بین برود.

ابن اسحاق و ابن عمر اسلمی هم گفته اند: عمر گفت: مدام صدقه می دادم، روزه می گرفتم، نماز می خواندم و بنده آزاد می کردم، به جهت ترسی که از سخن آن روز گفته بودم و امیدوار بودم که آثار شومش از بین برود.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای۹۴۲هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، ج ۵، ص ۵۳، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۴هـ.

رضایت خداوند محدود ومشروط است:

کلمه « اذ » در « إِذْ یُبَایِعُونَکَ » ظرفیه است، و هنگامی که ظرفیه شد معنای آیه چنین می شود که خداوند از مؤمنین، در همان ظرف زمانی؛ یعنی در همان زمانی که بیعت کردند راضی بوده است، نه این که به خاطر آن بیعت، همواره از آن ها راضی خواهد؛ پس به طور قطع شامل آینده همه افراد حاضر در آن واقعه نمی باشد.

از این رو، این رضایت نمی تواند دائمی و ابدی باشد و یا عاقبت به خیر شدن تمام افرادی که آن جا حضور داشته اند را تضمین نماید؛ زیرا حداکثر چیزی که آیه ثابت می کند این است که خداوند در آن ظرف زمانی خاص؛ یعنی در زمانی که مسلمانان بیعت کرده اند از آن ها راضی شده است و علت رضایت نیز پیمانی است که در آن روز بسته اند.

رضایت خداوند تا زمانی است که بیعت شکسته نشود:

رضایت خداوند از بیعت کنندگان تا زمانی باقی خواهد بود که علت آن؛ یعنی بیعت و عهد و پیمان نیز به حال خود باقی باشد و تغییر و تبدیلی در آن ایجاد نشود؛ چرا که علت رضایت خداوند از بیعت کنندگان، پیمانی است که با رسول خدا بسته اند و این معلول تا زمانی باقی می ماند که علت آن نیز باقی باشد؛ زیرا وجود معلول بدون علت، محال است.

به عبارت دیگر: رضایت خداوند از مردم، فقط به خاطر عملی است که انجام می دهند و خود شخص بدون آن عمل مرضی خداوند نخواهد بود؛ یعنی تا زمانی شخص مرضی خداوند خواهد بود که آن عمل نیز موجود باشد؛ اما زمانی که شخص آن عمل را با گناهان خود از بین ببرد، رضایت خداوند نیز سلب خواهد شد.

بهترین دلیل بر این مطلب، این آیه است که خداوند می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ عَلیَ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفیَ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا. الفتح / ۱۰٫

افرادی که با تو بیعت می کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت می نمایند، دست خدا بالای دست آن ها است؛ پس هر کس پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند، به زودی پاداش بزرگی به او خواهد داد.

در این آیه خداوند به صراحت می گوید که اگر کسی پیمانی را که با خداوند بسته است بشکند، فقط به خودش ضرر زده است و خداوند پاداش این پیمان را به کسی خواهد داد که به آن وفادار مانده و خللی در آن ایجاد نکند.

بنابراین، آیه فقط شامل کسانی می شود که در آن روز بیعت کرده و تا آخر عمر بر عهد خود وفادار مانده باشند.

واگر قرار بود که این رضایت ابدی باشد، چه نیاز بود که خداوند بفرماید: ” فَمَن نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنکُثُ “؟ آیا گفتن این جمله (العیاذ بالله) لغو و بی فایده نیست؟

این مطلب از روایات بسیاری نیز قابل استفاده است؛ چنانچه مالک بن أنس در الموطأ و ابن عبد البر درالإستذکار و ابن اثیر جزری در جامع الأصول می نویسند:

عَنْ أَبِی النَّضْرِ مَوْلَی عُمَرَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ هَؤُلاءِ أَشْهَدُ عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ أَلَسْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ بِإِخْوَانِهِمْ أَسْلَمْنَا کَمَا أَسْلَمُوا وَجَاهَدْنَا کَمَا جَاهَدُوا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَلَی وَلَکِنْ لا أَدْرِی مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِی فَبَکَی أَبُو بَکْرٍ ثُمَّ بَکَی….

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با اشاره به شهیدان احد فرمود: گواهی می دهم که اینان برادر من و مردان نیکی بودند، ابوبکر گفت: مگر ما برادران آنان نبودیم، ما هم آن گونه که آنان مسلمان شدند و در راه خدا جهاد کردند، مسلمان شدیم و در راه خدا پیکار کردیم، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آری؛ ولی نمی دانم که شما پس از من با دین خدا چه خواهید کرد، ابوبکر با شنیدن این سخن گریه کرد.

مالک بن أنس أبو عبدالله الأصبحی (متوفای۱۷۹هـ)، موطأ الإمام مالک، ج ۲، ص ۴۶۱، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – مصر.

النمری القرطبی، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفای ۴۶۳هـ)، الاستذکار الجامع لمذاهب فقهاء الأمصار، ج ۵، ص ۱۰۴، تحقیق: سالم محمد عطا – محمد علی معوض، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۲۰۰۰م.

الجزری، المبارک بن محمد ابن الأثیر (متوفای۵۴۴هـ)، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج ۹، ص ۵۱۰٫

این حدیث صراحت دارد که حُسن عاقبت افرادی مثل ابوبکر مشروط به این است که در آینده بیعت خود را نشکنند و اعمالی انجام ندهند که غضب الهی جایگزین رضایتش شود.

اعتراف برخی از بیعت کنندگان به بدعت گذاری:

اعتراف برخی از بیعت کنندگان به بدعت گذاری و ندامت از کردارشان، شاهدی محکم بر بطلان استدلال اهل سنت است؛ چرا که ثابت می کند خود بیعت کنندگان استنباط دیگری، غیر از آن چه اهل سنت دارند، از این آیه داشته اند و رضایت دائمی خداوند از بیعت کنندگان افسانه ای است که بعدها و توسط دیگران ساخته شده است.

در ذیل به اعتراف سه تن از بزرگان صحابه که به طور قطع در بیعت رضوان حضور داشته اند، اشاره می کنیم:

اعتراف براء بن عازب:

بخاری در صحیحش می نویسد:

عَنْ الْعَلاءِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَقِیتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ طُوبَی لَکَ صَحِبْتَ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَایَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی إِنَّکَ لا تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ.

علاء بن مسیب از پدرش نقل می کند که: براء بن عازب را ملاقات کردم و به او گفتم: خوشا به حالت که عصر پیامبر را درک کردی و با آن حضرت در زیر درخت بیعت کردی. براء بن عازب گفت: پسر براردم! تو نمی دانی که ما چه بدعت هایی را پس از پیامبر گذاشته ایم!»

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۲۹، ح۳۹۳، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب غَزْوَهِ الْحُدَیْبِیَهِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

براء بن عازب که از بزرگان صحابه و از کسانی است که در بیعت شجره حضور داشته است، شهادت می دهد که او و دیگرانی که در این واقعه حضور داشته اند، پس از پیامبر بدعت های بسیاری گذاشته اند که این خود بهترین شاهد است بر این که رضایت خداوند از بیعت کنندگان در حدیبیه، ابدی و دائمی نبوده است.

اعتراف ابو سعید خدری:

مقدسی در ذخیره الحفاظ و ابن حجر عسقلانی در الإصابه می نویسند:

عن العلاء بن المسیب عن أبیه عن أبی سعید قلنا له هنیئا لک برؤیه رسول الله صلی الله علیه وسلم وصحبته قال إنک لا تدری ما أحدثنا بعده.

علاء بن مسیب از پدرش واو از ابوسعید نقل می کند که به او گفتم: خوشا به حالت که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دیدی و صحابی او شدی!. ابوسعید گفت: تو نمی دانی که ما پس از پیامبر چه بدعت هایی را گذاشتیم.

المقدسی، محمد بن طاهر (متوفای۵۰۷ هـ)، ذخیره الحفاظ، ج ۵، ص ۲۵۸۳، رقم ۶۰۰۳، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۶ هـ -۱۹۹۶م

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج ۳، ص ۷۹، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ – ۱۹۹۲م

اعتراف عائشه:

محمد بن سعد در الطبقات الکبری و ذهبی در سیر اعلام النبلاء می نویسند:

عن قیس، قال: قالت عائشه… إنی أحدثت بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم حدثا، ادفنونی مع أزواجه. فدفنت بالبقیع رضی الله عنها.

قیس از عایشه نقل می کند که گفت: من پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بدعت های زیادی انجام داده ام، مرا با همسران رسول خدا دفن کنید، پس او را در بقیع دفن کردند.

الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری (متوفای۲۳۰هـ)، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۷۴، ناشر: دار صادر – بیروت.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج ۲، ص ۱۹۳، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسه الرساله – بیروت، الطبعه: التاسعه، ۱۴۱۳هـ.

حاکم نیشابوری نیز این روایت را نقل و پس از آن می گوید:

هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث بنا به شرط بخاری ومسلم صحیح است اگر چه آن را نیاورده اند.

النیسابوری، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم (متوفای۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج ۴، ص ۷، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م

ابن أبی شیبه کوفی در کتاب المصنف می نویسد:

حدثنا أبو أُسَامَهَ حدثنا إسْمَاعِیلُ بن أبی خَالِدٍ عن قَیْسٍ قال قالت عَائِشَهُ لَمَّا حَضَرَتْهَا (متوفای ادْفِنُونِی مع أَزْوَاجِ النبی صلی الله علیه وسلم فَإِنِّی کُنْت أُحْدِثُ بَعْدَهُ

إبن أبی شیبه الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۳، ص۳۴، ح ۱۱۸۵۷، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ.

این روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و تمام راویان آن از راویان بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت هستند.

آیا با این اعترافی که بزرگان صحابه بر بدعت گذاری پس از آن حضرت کرده اند، می توان با قاطعیت گفت که این آیه شامل تمام صحابه شده و رضایت دائمی خداوند را از آن ها اعلام می دارد؟

قاتل عثمان در میان بیعت کنندگان:

یکی از مباحثی که استدلال اهل سنت به آیه «بیعت رضوان» را بر اثبات رضایت خداوند از صحابه باطل می کند، وجود قاتلان عثمان در میان بیعت کنندگان است؛ یعنی برخی از افرادی که به طور قطع جزء بیعت کنندگان در شجره بوده اند، در قضیه کشتن عثمان نقش فعال داشته اند. کسانی همچون: عبد الرحمن بن عدیس، فروه بن عمرو انصاری، جبله بن عمرو ساعدی، طلحه بن عبید الله، عائشه بن أبی بکر و…

بنابراین، آیا رضایت دائمی خداوند، شامل این افراد نیز می شود؟ آیا رضایت خداوند شامل عبد الرحمن بن عدیس که رهبر شورشیان بود و یا جبله بن عمرو ساعدی که از دفن عثمان در قبرستان مسلمانان جلوگیری کرد، نیز می شود؟

از آن جایی که ما این مطلب را در مقاله «بررسی آیه السابقون الأولون» به صورت مفصل بررسی کرده ایم، در این جا به صورت مختصر به یکی از این افراد اشاره می کنیم.

یکی از افرادی که هم در بیعت رضوان و هم در کشتن عثمان حضور و نقش اساسی داشته و گفته اند که سرکرده اصلی لشکر مصر و قیام کنندگان علیه عثمان محسوب می شده، عبد الرحمن بن عدیس است.

ابن عبد البر در الإستیعاب می نویسد:

عبد الرحمن بن عدیس البلوی مصری شهد الحدیبیه ذکر أسد ابن موسی عن ابن لهیعه عن یزید بن أبی حبیب قال کان عبد الرحمن بن عدیس البلوی ممن بایع تحت الشجره رسول الله صلی الله علیه وسلم قال أبو عمرهو کان الأمیر علی الجیش القادمین من مصر إلی المدینه الذین حصروا عثمان وقتلوه.

عبدالرحمن بن عدیس کسی بود که با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در زیر درخت بیعت کرد و پرچمدار گروهی بود که خانه عثمان را محاصره کرده و وی را به قتل رساندند.

إبن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد (متوفای۴۶۳هـ)، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، ج ۲، ص ۸۴۰، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۲هـ.

ابن أثیر در الإستیعاب می نویسد:

عَبْدُ الرَّحْمنِ بن عُدَیْس… له صحبه، وشهد بیعه الرضوان، وبایع فیها. وکان أمیر الجیش القادمین من مصر لحصر عثمان ابن عفان، رضی الله عنه، لما قتلوه.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج ۳، ص ۴۸۸، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م.

و نیز در تاریخش می نویسد:

عبد الرحمن بن عدیس البلوی أمیر القادمین من مصر لقتل عثمان وکان ممن بایع النبی تحت الشجره.

عبد الرحمن بن عدیس، فرمانده سپاهی بود که از مصر برای کشتن عثمان آمده بودند. او کسی است که در بیعت شجره با پیامبر بیعت کرده بود.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ) الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۱۷۰، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۵هـ.

ابن أبی شیبه در المصنف، عمرو بن ابوعاصم در کتاب السنه، بزار در البحر الزخار، ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیه و… می نویسند:

قدم عبد الرحمن بن عدیس البلوی وکان ممن بایع تحت الشجره فصعد المنبر فحمد الله وأثنی علیه ثم ذکر عثمان….

عبد الرحمن بن عدی بلوی از بیعت کنندگان با رسول خدا در حدیبیه بود، وی به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی از علمان بدگویی کرد.

إبن أبی شیبه الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج ۶، ص ۳۶۴، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبه الرشد – الریاض، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ.

الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفای۲۸۷هـ)، السنه، ج ۲، ص ۵۹۵، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۰هـ.

البزار، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲هـ)، البحر الزخار (مسند البزار )، ج ۲، ص ۹۳، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر: مؤسسه علوم القرآن، مکتبه العلوم والحکم – بیروت، المدینه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۹هـ.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، ج ۱۶، ص ۲۳، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمه/ دار الغیث، الطبعه: الأولی، السعودیه – ۱۴۱۹هـ.

حال یا باید اهل سنت قائل شوند که خداوند از قاتل عثمان برای همیشه راضی شده و قتل عثمان هیچ خللی در این رضایت ندارد و یا باید بپذیرند که صرف حضور در صلح حدیبیه و بیعت با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نمی تواند سبب رضایت دائمی خداوند باشد.

هر کدام را که اهل تسنن بپذیرند، ما نیز همان را انتخاب خواهیم کرد.

قاتل عمار بن یاسر در میان بیعت کنندگان:

طبق روایات متواتری که در کتاب های شیعه و در صحیح ترین کتاب های اهل سنت وجود دارد، قاتل عمار بن یاسر به طور قطع در جهنم خواهد بود؛ چنانچه بخاری در صحیح خود می نویسد:

هنگام ساختن مسجد مدینه، عمار یاسر برخلاف دیگران که یک خشت برمی داشتند، او دو تا دو تا می آورد، پیامبر اسلام او را دید، با دستان مبارکش، غبار را از سر و صورت نازنین عمار زدود و سپس فرمود:

وَیْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ، یَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَی النَّار.

عمار را گروه نابکار می کشند؛ در حالی که عمار آن ها را به سوی بهشت و آن ها عمار را به سوی آتش دعوت می کنند.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱، ص۱۷۲، ح۴۳۶، کتاب الصلاه،بَاب التَّعَاوُنِ فی بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج۳، ص۱۰۳۵، ح ۲۶۵۷، الجهاد والسیر، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِی السَّبِیلِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

جالب این است که خود ابوالغادیه، قاتل عمار، نقل کرده است که کشنده عمار در آتش است.

ذهبی در میزان الإعتدال و ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان می نویسند:

عن أبی الغادیه سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: قاتل عمار فی النار وهذا شیء عجیب فإن عمارا قتله أبو الغادیه

از ابوغادیه نقل شده است که از رسول خدا شنیدم که می فرمود: کشنده عمار در آتش است. و این چیزی است شگفت آور؛ زیرا خود ابوغادیه عمار را کشته است.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای۷۴۸هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج ۲، ص ۲۳۶، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۹۹۵م.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، لسان المیزان، ج ۲، ص ۲۰۴، تحقیق: دائره المعرف النظامیه – الهند، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۶هـ – ۱۹۸۶م.

جالب این است که همین شخص از کسانی است که در بیعت رضوان حضور داشته و با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بیعت کرده است.

ابن تیمیه حرانی می نویسد:

کان مع معاویه بعض السابقین الأولین وإن قاتل عمار بن یاسر هو أبو الغادیه وکان ممن بایع تحت الشجره وهم السابقون الأولون ذکر ذلک ابن حزم وغیره.

از مهاجران نخستین افرادی معاویه را همراهی می کردند، و قاتل عمار یاسر ابوالغادیه است و او از کسانی است که با پیامبر زیر شجره بیعت کرده و آن ها از سابقون الأولون هستند. این مطلب را ابن حزم و دیگران نقل کرده اند.

الحرانی، أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه أبو العباس (متوفای۷۲۸هـ)، منهاج السنه النبویه، ج ۶، ص ۳۳۳، تحقیق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسه قرطبه، الطبعه: الأولی، ۱۴۰۶هـ.

ابن اثیر در اسد الغابه می نویسد:

أبو الغادیه، الجهنی بایع النبی….

ابو الغادیه کسی است که با پیامبر بیعت کرده است.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای۶۳۰هـ)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، اسد الغابه ج ۶، ص ۲۵۰، رقم: ۶۱۳۳، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان، الطبعه: الأولی، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م.

حال چگونه می توان پذیرفت که تمام افرادی که در بیعت رضوان حضور داشته اند، برای همیشه از گمراهی بیمه هستند و خداوند برای همیشه از آن ها راضی است؟

پیمان بر عدم فرار در جنگ ها:

از آن جایی که در جنگ های پیشین از جمله جنگ احد، بسیاری از صحابه از میدان جنگ گریختند و رسول خدا را تنها نهادند، آن حضرت این بار در حدیبیه با صحابه بیعت کرد و از آن ها پیمان گرفت که هرگز در جنگ ها فرار نکنند.

مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد:

عن جَابِرٍ قال کنا یوم الْحُدَیْبِیَهِ أَلْفًا وأربعمائه فَبَایَعْنَاهُ وَعُمَرُ آخِذٌ بیده تَحْتَ الشَّجَرَهِ وَهِیَ سَمُرَهٌ وقال بَایَعْنَاهُ علی أَنْ لا نَفِرَّ ولم نُبَایِعْهُ علی الْمَوْتِ.

از جابر نقل شده است که گفت: در روز حدیبیه ما هزار و چهار صد نفر بودیم که با پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بیعت کردیم، عمر در آن روز زیر درخت سَمُرَه دستهایش را در بغل گرفته بود و می گفت: ما با پیامبر بیعت کردیم تا از جنگ فرار نکنیم نه این که تا سر حدّ مرگ بیعت کرده باشیم.

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۸۳، ح۱۸۵۶، بَاب اسْتِحْبَابِ مُبَایَعَهِ الْإِمَامِ الْجَیْشَ عِنْدَ إِرَادَهِ الْقِتَالِ وَبَیَانِ بَیْعَهِ الرِّضْوَانِ تَحْتَ الشَّجَرَهِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

فرار بیعت کنندگان شجره، در جنگ حنین:

عهد و پیمانی که آن ها با پیامبر بسته بودند ، این بود که فرار نکنند. مسلّما افرادی که به این عهد و پیمان خود وفادار ماندند، این آیه شامل آن ها خواهد شد؛ اما با بررسی تاریخ صدر اسلام، می بینیم که بسیاری از آن ها به پیمان خود وفادار نبوده و باز هم در جنگ های دیگر گریختند و رسول خدا صلی الله علیه وآله را تنها نهادند؛ از جمله در جنگ حنین پیمانی را که در حدیبیه بسته بودند فراموش و فرار را بر قرار ترجیح دادند.

خداوند در باره فراریان از جنگ حنین می فرماید:

وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین . التوبه /۲۵٫

و در روز حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام که فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید!.

جالب این است که هنگامی که صحابه در حنین گریختند، رسول خدا صلی الله علیه وآله با گفتن جمله «أَیْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَهِ» آن ها را به یاد پیمانی انداخت که در حدیبیه بسته بودند. مسلم نیشابوری می نویسد:

قال عَبَّاسٌ شَهِدْتُ مع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یوم حُنَیْنٍ فَلَزِمْتُ أنا وأبو سُفْیَانَ بن الْحَارِثِ بن عبد الْمُطَّلِبِ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فلم نُفَارِقْهُ وَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم علی بَغْلَهٍ له بَیْضَاءَ أَهْدَاهَا له فَرْوَهُ بن نُفَاثَهَ الْجُذَامِیُّ فلما الْتَقَی الْمُسْلِمُونَ وَالْکُفَّارُ وَلَّی الْمُسْلِمُونَ مُدْبِرِینَ فَطَفِقَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَرْکُضُ بَغْلَتَهُ قِبَلَ الْکُفَّارِ قال عَبَّاسٌ وأنا آخِذٌ بِلِجَامِ بَغْلَهِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَکُفُّهَا إِرَادَهَ أَنْ لَا تُسْرِعَ وأبو سُفْیَانَ آخِذٌ بِرِکَابِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم أَیْ عَبَّاسُ نَادِ أَصْحَابَ السَّمُرَهِ فقال عَبَّاسٌ وکان رَجُلًا صَیِّتًا فقلت بِأَعْلَی صَوْتِی أَیْنَ أَصْحَابُ السَّمُرَهِ قال فَوَاللَّهِ لَکَأَنَّ عَطْفَتَهُمْ حین سَمِعُوا صَوْتِی عَطْفَهُ الْبَقَرِ علی أَوْلَادِهَا فَقَالُوا یا لَبَّیْکَ یا لَبَّیْکَ….

عباس می گوید: در روز حنین با رسول خدا (ص) بودم، من و ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب در کنار آن حضرت بودیم و از او جدا نشدیم، رسول خدا بر قاطر سفیدی سوار بود که آن را فروه بن نفاثه هدیه کرده بود. مسلمانان تا با کفار روبرو شدند، پا به فرار نهادند، رسول خدا با شتاب به طرف کفار حرکت کرد. عباس می گوید: افسار قاطر رسول خدا را محکم گرفته بودم و از تند رفتن او جلوگیری می کردم و ابوسفیان رکاب رسول خدا را گرفته بود. آن حضرت فرمود: ای عباس! اصحاب سمره (درختی که در حدیبیه زیر آن بیعت کرده بودند) صدا بزن. عباس که صدای بلندی داشت، فریاد زد زد: اصحاب سمره کجا هستند؟ قسم به خدا! هنگامی که صدای مرا شنیدند، همانند گاوی که به نزد گوساله اش برمی گردد، برگشتند و گفتند: لبیک…

النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۹۸، ح۱۷۷۵، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

حال چگونه خداوند از فرار کنندگان از جنگ رضایت دائمی داشته باشد با این که در قرآن می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار. وَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًِّا إِلیَ فِئَهٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَمَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَْصِیر. الأنفال / ۱۵ و ۱۶٫

ای افرادی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو برو شدید، به آن ها پشت نکنید (و فرار ننمایید)!. و هر کس در آن هنگام به آن ها پشت کند، مگر آن که هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد، (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است!.

بخاری در نقل حدیثی از پیامبر گرامی (ص) فرار از جنگ را از مهلکات دانسته و می نویسد:

عن أبی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه وسلم قال اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ… وَالتَّوَلِّی یوم الزَّحْفِ وَ….

ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: از هفت چیز که سبب ورود و بقاء در آتش می شود بپرهیزید. از آن جمله است فرار از جبهه جنگ.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۳، ص ۱۰۱۷، ح۲۶۱۵، کتاب الوصایا، ب ۲۳، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ و ج ۶، ص ۲۵۱۵، ح۶۴۶۵، کتاب الحدود، ب ۴۴، باب رَمْیِ الُْمحْصَنَاتِ، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

شوکانی در ذیل این حدیث می گوید:

وقد ذَهَبَ جَمَاعَهٌ من أَهْلِ الْعِلْمِ إلَی أَنَّ الْفِرَارَ من مُوجِبَاتِ الْفِسْقِ.

جماعتی از علماء فرار از جنگ را سبب فسق دانسته اند.

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای ۱۲۵۵هـ) نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار شرح منتقی الأخبار، ج ۸، ص ۷۸ – ۸۰، ناشر: دار الجیل، بیروت – ۱۹۷۳٫

عمر بن خطاب فرارش را توجیه می کند:

جالب تر از همه این است که نام خلیفه دوم نیز در میان فرار کنندگان دیده می شود. بخاری در صحیح خود می نویسد:

عَنْ أَبِی مُحَمَّد، مَوْلَی أَبِی قَتَادَهَ عَنْ أَبِی قَتَادَهَ رضی الله عنه قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَامَ حُنَیْن، فَلَمَّا الْتَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَه ٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلاً مِنَ الْمُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّی أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّی ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَی حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّهً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ الْمَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ فَقُلْتُ مَا بَالُ النَّاسِ قَالَ أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا….

ابوقتاده می گوید: سالی که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامی که دو لشکر روبروی هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار می کردند، سپس بر می گشتند.

مردی از مشرکان را دیدم که بر یک مسلمان غلبه کرده و در حال کشتن وی بود، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیری بین گردن و شانه اش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا محکم در آغوشش گرفت و فشار داد که بوی مرگ احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار می کنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.

البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴ ص ۵۸، ح۳۱۴۲، کتاب فرض الخمس، ب ۱۸، باب مَنْ لَمْ یُخَمِّسِ الأَسْلاَبَ و ج ۵ ص ۱۰۰، کتاب المغازی، ب ۵۴، باب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی ( وَیَوْمَ حُنَیْن…، ح ۴۳۲۱، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.

از آن جایی که ما فرار خلفا را در مقاله « آیه محمد رسول الله…» به صورت کامل بررسی کرده ایم، از تکرار آن خوددرای می شود.

رضایت، از صفات فعل است:

رضایت خداوند از بیعت کنندگان در صورتی می تواند دائمی باشد که ثابت شود، رضایت از صفات ذات است نه از صفات فعل. در صورتی که به اعتراف بزرگان اهل سنت ، رضایت نمی تواند از صفات فعل باشد.

به عبارت دیگر: صفات خداوند بر دو نوع است: صفات ذات و صفات فعل. صفات ذات، صفاتی است که ازلی و ابدی است؛ اما صفات فعل این گونه نیست؛ بلکه ممکن است در زمانی باشد و در زمانی نباشد؛ فخر رازی در این باره می گوید:

والفرق بین هذین النوعین من الصفات وجوه. أحدها: أن صفات الذات أزلیه، وصفات الفعل لیست کذلک. وثانیها: أن صفات الذات لا یمکن أن تصدق نقائضها فی شیء من الأوقات، وصفات الفعل لیست کذلک. وثالثها: أن صفات الفعل أمور نسبیه یعتبر فی تحققها صدور الآثار عن الفاعل، وصفات الذات لیست کذلک.

فرق بین این دوگونه از صفات خداوند ( ذات و فعل) چند چیز است: ۱٫ صفات ذات در خداوند ازلی و همیشگی بوده و حال آن که صفات فعل این چنین نیست؛ ۲٫ نقیض صفات ذات، هچ وقت امکان وقوع ندارد ( مثل نادانی در مقابل علم )؛ ولی صفات فعل این گونه نیست؛ ۳٫ صفات فعل نسبی است که گاهی با ظهور در آثاری از فعل محقق شود؛ ولی صفات ذات نسبی نیست (؛ بلکه قطعی، دائمی و همیشگی است ).

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای۶۰۴هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج ۴، ص ۶۲، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولی، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.

ابن حجر عسقلانی در این باره می گوید:

ومعنی قوله ولا یرضی أی لا یشکره لهم ولا یثیبهم علیه فعلی هذا فهی صفه فعل.

معنای این سخن « ولا یرضی » این است که در برابر انجام فعلی از آنان قدردانی نمی کند و پاداش نمی دهد، در این صورت این عمل از خداوند از اوصاف فعل خواهد بود.

العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۱۱، ص ۴۰۴، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفه – بیروت.

نسبت دادن رضا یا غضب به خداوند به معنای دادن ثواب و پاداش است نه آن هیأتی که عارض و حادث بر نفس می شود؛ زیرا محال است خداوند در معرض حوادث قرار گیرد؛ بنابراین رضایت و غضب از صفات فعل است نه از صفات ذات. و هنگامی که از صفات فعل شد نمی تواند دائمی باشد.

نتیجه:

اولاً: رضایت خدا از تمام بیعت کنندگان بدون قید و شرط نیست؛ بلکه با شرط ایمان «المؤمنین» محقق می شود؛ بنابراین، افرادی که در آن زمان ایمان واقعی نداشته و یا در نبوت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تردید داشته اند، از این قاعده و اصل خارج می شوند؛

ثانیاً: رضایت خداوند از بیعت کنندگان محدود و مشروط به این است که پیمانی را که در حدیبیه بسته اند، فراموش نکرده و همواره به آن پایبند باشند و کاری نکنند که رضایت خداوند از آن ها تبدیل به خشم و غضب شود.

بنابراین با آیه «بیعت رضوان» نمی توان رضایت دائمی خداوند از خلیفه دوم را ثابت و اعمالی همچون غصب خلافت امیر مؤمنان و هجوم به خانه وحی، کتک زدن دختر رسول خدا و… که در جای خود ثابت شده است، را انکار و یا توجیه کرد.

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x