مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

معرفی کتاب ، خورشید عرفان

       


نام کتاب : خورشید عرفان

مؤ لف : محمدرضا رمزى اوحدى

فهرست عناوین
بسم الحى ۲
مقدمه ۳
۱ – شیطان شناسى ۴
۲ – بهترین و موثرترین راه مبارزه با نفس اماره ۶
۳ – دعا و آثار معنوى آن بر باطن مناجات شعبانیه در بین سایر ادعیه ۸
۴ – مسئله تکبر و راههاى مبارزه عملى با تکبر ۱۰
۵ – راههاى کنترل غضب در انسان ۱۲
۶ – حیله هاى شیطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار ۱۳
۷ – دنیاطلبى و آثار سوء آن ۱۵
۸ – توجه و درک محضریت حق تعالى ۱۷
۹ – علت سستى در انجام واجبات و مستحبات ۱۹
۱۰ – قرائت ظاهرى آیات قرآن کریم ۲۱
۱۱ – آداب باطنى قرائت قرآن کریم ۲۲
۱۲ – دوستدار واقعى اهل بیت چه کسانىاند ۲۳
۱۳ – خود بینى اساس تمرد و نافرمانى بندگان ۲۴
۱۴ – علت و ریشه معاصى ۲۶
۱۵ – آداب باطنى حج ۲۷
۱۶ – جایگاه تفکر در سیر و سلوک ۲۸
۱۷ – هجرت الى الله یعنى چه ۲۹
۱۸ – صبر و مسائل پیرامون آن ۳۱
۱۹ – غفلت و آثار مربوط به آن ۳۲
۲۰ – خوداتکایى بدترین تکیه گاه ۳۴
۲۱ – اخلاص ۳۵
۲۲ – حضور قلب در نماز ۳۷
۲۳ – تقوا و ورع ۴۰
۲۴ – عجب و غرور ۴۱
۲۵ – راه مبارزه با شیطان ۴۲
۲۶ – کنترل خطورات ذهنى ۴۳
۲۷ – مراقبه و محاسبه ۴۴
۲۸ – اولین گام در راه مبارزه با نفس ۴۷
۲۹ – ایمان قلبى و زبانى ۴۸
۳۰ – جایگاه ریاضت در سیر و سلوک ۴۹
۳۱ – دنیاطلبى منشا همه فسادها ۵۱
۳۲ – هدف از بعثت انبیاء ۵۲
۳۳ – رابطه علم با عمل ۵۳
۳۴ – ذکر و آداب باطنى آن ۵۴
۳۵ – زبان و معاصى مربوط به آن ۵۶
۳۶ – آداب تلاوت قرآن ۵۷
۳۷ – آثار بى توجهى به قرآن کریم ۵۸
۳۸ – معنى عرفان ناب محمدى ۵۹
۳۹ – هدف خداوند از بیان قصص قرآنى ۶۰
۴۰ – شناخت مؤمن از غیر مؤمن ۶۱
حسن ختام : ۶۲
پاورقی ۶۳
 


۲
بسم الحى

بپاس بزرگى هاى شیخ شهید حضرت آیت الله شیخ فضل الله نورى این مختصر به محضرش تقدیم شد.

درود بر او که در راه مبارزه با نواندیشان انگلیسى مآب و هوس بازان سیاسى کار حتى تا بلنداى چوبه دار سرخم نکرد.

درود بر او که معیار عملش در همه امور شرع مقدس اسلام بود.

و در آخر، کلامى از او:

شیخ در جواب فردى که از طرف دولت عثمانى (ترکیه ) پیام آورد که براى حفظ جانتان به سفارت عثمانى در تهرآن پناهنده شوید گفت :

((من از على ابن ابیطالب علیه السلام بدى ندیده ام که به عثمانى پناهنده شوم …))

((درود همه غیرتمندان تاریخ علوى بر منش و روش و اندیشه شیخ شهید باد.))

خداوندا ما را بر مرام او بدار


۳
مقدمه

((سر خوش از جام سبوى تو منم من ))

مرد بزرگ اندیشه ها خمینى با چشمانى آفتاب گون آمد و آفتاب باورش را بر دلهاى ما تابانید تا پاینده شویم .

ذوق عشق تا نکنى ذوق عرفان نیز سودت ندهد و این شدنى نیست !!! الا به خود باختن خویش امام خمینى در هدایتهاى عرفانیش صرفا ناقل نبوده و نیست بلکه آنچه باعث نورانیت این شخصیت عرفانى است همانا عملکرد پر نور او در این صحنه نور ریز است .

او با روح خدائیش عرفان نابى را در جان جامعه جارى کرد که معانى بهشتى آن ملتى را به جان آورد و شهره بازار نمود.

این مجموعه شامل چهل سوال عرفانى است که تنظیم کننده با طرح سؤ الاتى پاسخهاى مربوط به آن را از کتب امام خمینى به تناسب سؤ الات استخراج نموده است .

والحمد لله رب العالمین

محمد رضا رمزى اوحدى


۴
۱ – شیطان شناسى

سئوال :

همه ما شیطان را دشمن رسمى خود مى پنداریم لیکن خیلى به حیله هاى او دقت نمى کنیم و نفس اماره را نیز بعنوان استدعا دارد حضرتعالى در این خصوص و اغواگریهاى شیطان راهنمائى هائى بفرمائید ؟

مکائد نفس و شیطان در دل از روى میزان و اساس است . هیچ گاه ممکن نیست نفس به شما که داراى ملکه تقوى و خوف از خدا هستید، تکلیف قتل نفس یا زنا کند. یا (به ) کسى که داراى خصلت شرافت و طهارت نفس ‍ است ، پیشنهاد دزدى و راهزنى نماید.

از اول امر ممکن نیست به شما بگوید در این ایمان و اعمال ، به خداى خود منت گذار، یا خود را از زمره محبوبین و محبین و مقربین درگاه قلمداد کن . ابتداى امر از درجه نازله گرفته ، رخنه در دل شما باز مى کند، و شما را وادار مى کند به شدت مواظبت در مستحبات و اءذکار و اءوراد، و ضمن ، عمل یکى از اهل معصیت را در نظر شما به مناسبت حال شرع و عقل بهترید، و اعمال شما موجب نجات شما است و بحمد الله شما و پاک پاکیزه هستید و از معاصى عارى و برى هستید.

از این ، دو نتیجه مى گیرد، یکى بد بینى به بندگان خدا و دیگر خود پسندى ، که هر دو از مهلکات و سر چشمه مفاسد است و به نفس و شیطان بگویید ممکن است این شخصى که مبتلا است به معصیت ، داراى ملکه یى باشد یا اعمال دیگرى باشد یا اعمال دیگرى باشد خداى تعالى او را به رحمت خود مستغرق کند و نور آن خلق و آن ملکه او را هدایت کند و منجر شود کار او به حسن عاقبت . شاید این شخص را خدا مبتلا به معصیت کرده ، (تا) به عجب که از معصیت بدتر است ، (مبتلا) نشود…

(۱)

بالجمله ، آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جمیل محبوب جل جلاله محجوب کند شیطان تو است ، چه در صورت انسان باشد یا جن . و آنچه که به آن وسیله تو را از این مقصد و مقصود باز دارند دامهاى شیطانى است ، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد یا علوم و کمالات یا حرف و صنایع یا عیش و راحت یا رنج و ذلت یا غیر اینها. و اینها عبارت از دنیاى مذمومه است ؛ و به عبارت دیگر، تعلق قلب به غیر حق دنیاى او است و آن مذموم است و دام شیطان است و استعاذه از آن باید کرد.(۲)

شیطانى باطنى انسان است بسیار استاد است و او – این – همچو نیست که ابتدا انسان را به فساد بکشد، ابتدا قدم کوچکى را وا مى دارد که انسان بر دارد، این قدم که بر داشت فرادیش یک قدم یک قدرى بلندترى ، انسان را یواش یواش به جهنم مى فرستد، یواش یواش به فساد مى کشد… شیطانى که در باطن انسان است با کمال استادى انسان را به تباهى مى کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمى را بکش هرگز نخواهد رفت . این از اول انسان را وادار مى کند که این آدم چطور است یک غیضى به او بکن . بعد یک قدرى زیادتر تا کم کم مهیا مى کند انسان را براى اینکه آدم هم مى کشد. همه اینهائى که فاسد هستند به تدریج فاسد شدند. هیچ کس یک دفعه فاسد نشده است و هیچ یک از ماها هم باید تصور نکنیم که مامون از این هستیم که فاسد بشویم . همه در معرض فساد هستیم ، همه مادر دست به گریبان به شیطان است و خصوصا شیطان نفس ، همه گریبانمان به دست اوست ، هیچ کس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده است و هیچ کس هم مامون نیست از اینکه – از – به فساد و به دام شیطان نیفتد.(۳)


۵

انسان از خودش همیشه غافل است ، نمى تواند ادراک کند که چکاره است . ممکن است چهل پنجاه سال یکى فکر کند که براى خدا کار مى کند و آن که به او القاء مى کند شیطان باشد…(۴) اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است و این تلبیسات ابلیسى را اگر چنانچه مسامحه کنید شما را به جهنم مى فرستد، در همین دنیا هم به تباهى مى کشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانى و این شیطان نفس ایستاده است ، تا آنجائى که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود و خودش در آن قدرت بین همان آلمان باقى باشد (۵)…انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیان ها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم . (۶)


۶
۲ – بهترین و موثرترین راه مبارزه با نفس اماره

سئوال :

نفس انسان طبق فرمایش قرآن فرمان به بدى مى دهد و رذائل نفسانى بعنوان حجابى جدى ، ما را از محضر حق دور نگه داشته ، حال این سوال مطرح است که چگونه رذائل اخلاقى و نفسانى را از جان معنوى خود باید دور بریزیم ؟ و چگونه بر صراط جق پایدار میتوان ماند؟

باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است ، لیکن در اول امر، کمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است منزل اول انسانیت ((یقظه )) است . و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است ، و فهمیدن این که انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مرکوب این سفر پر خوف و خطر، و این راه تاریک و باریک و صراط احد از سیف ، و ادق از شعر، همت مردانه است . نور این طریق مظلم ، ایمان و خصال حمیده است . اگر سستى کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاک مذلت یکسان شده ، به پرتگاه هلاکت افتد. و کسى که از این صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نیز نتواند گذشت . (۷)

گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاق روحى ممکن الزوال نیست . این ها خیال خامى است که نفس اماره و شیطان القاء مى کند و مى خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد انسان تا در این دار تغیر و نشاه تبدل است ، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند، و هر چه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفیه مى کند. (۸)

انسان مدتى با کمال دقت ، مواظبت کند از حرکات و سکنات خود، و کاملا مداقه در اعمال خویش کند، و بر خلاف خواهش و آرزوى نفس ، اقدام کند و مجاهده نماید، و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن خوب کند، و تظاهرات و تدلیسات را عملا کنار بگذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال ، توفیق طلب کند، که او را بر نفس اماره و هواهاى آن مسلط کند، و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. خداوند تبارک و تعالى ، فضل و رحمتش بر بندگان بى پایان است . (۹)

خداوندا ما را از این خواب طولانى بیدار کن ، و از مستى و بى خودى هشیار فرما، و دل ما را به نور ایمان صفا بده ، و به حال ما ترحم فرما. ما مرد این میدان نیستیم . تو خود ما را دستگیرى نما و از چنگال شیطان و هواى نفس ‍ نجات ده . بحق اولیائک محمد و آله الطاهرین – صلوات الله علیهم اجمعین -. (۱۰)

راه اسلام و خدا را طى کنید که صراط انسانیت است . راه همین است ، راه مستقیم همین است . آن راهى را که شما در سوره حمد در نماز مى خوانید که : ((اهدنا الصراط المستقیم ، صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضالین )) . صراط مستقیم همین صراط اسلام است که صراط انسانیت است ، که صراط کمال است که راه به خداست . سه راه هست ، یک راه مستقیم و یک راه شرقى مغضوب علیهم و یک راه غربى ضالین …

راه مستقیم ، منتهى به خدا مى شود آن صراطى که تا جهنم کشیده شده است ، اگر مستقیم در این عالم حرکت کنید، از آن صراط، مستقیما رد مى شوید. جهنم باطن این دنیاست . اگر مستقیم از این راه رفتید و طرف چپ یا طرف راست منحرف نشدید، از صراط در این عالم هم مستقیم عبور مى کنید و به چپ یا راست متمایل نمى شوید، که اگر به چپ متمایل بشوید به جهنم است و اگر به راست متمایل شوید جهنم است . راه خدا مستقیم است . (۱۱)


۷

انسان اگر هر انحرافى پیدا کند، انحراف عملى ، انحراف روحى ، انحراف عقلى ، برگرداندن این انحرافات را به معناى خودش ، این ایجاد عدالت است در انسان ، اگر اخلاقش اخلاق منحرفى باشد، از این انحراف وقتى به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقق پیدا کرده است . اگر در عقاید یک انحرافاتى و کجى هایى باشد،برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم ، این ایجاد عدالت است در عقل انسان . (۱۲)

آیا نیامده وقت آن که در صدد اصلاح نفس برآئیم ، و براى علاج امراض آن قدمى برداریم ؟

سرمایه جوانى را به رایگان از دست دادیم ، و با غرور نفس و شیطان ، جوانى را که باید با آن سعادتهاى دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم اکنون نیز در صدد اصلاح بر نمى آئیم تا سرمایه حیات هم از دست برود و با خسران تام و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم …

چه خسرانى بالاتر از آن که سرمایه سعادت ابدى را در شقاوت ابدى خرج کند و مایه حیات و نجات ، در هلاکت و فناى خود به کار اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستى به عود نیاید. (۱۳)


۸
۳ – دعا و آثار معنوى آن بر باطن مناجات شعبانیه در بین سایر ادعیه

سئوال :

مشاهده شده حضرت مستطاب عالى اشارات زیادى در خصوص مناجات شعبانیه و… داشته اید استدعا دارد بفرمائید چرا بخش عمده اعمال عبادى ماههاى رجب و شعبان را این ادعیه تشکیل مى دهد آنگاه پیرامون آثار وضعى و تاثیرات روحى دعا در تکوین شخصیت معنوى و عرفانى افراد راهنمائى لازم را مبذول فرمائید؟

این دعاهائى که از ائمه ما وارد شده است ، مثل مناجات شعبانیه ، مثل کمیل ، دعاى حضرت سید الشهدا علیه السلام سمات ، اینها چه جور انسان را درست مى کنند… در روایت است که همه ائمه دعاى شعبانیه مى خوانند. من ندیدم که در سایر ادعیه که اینطور تعبیر شده باشد که همه ائمه مى خوانند. (۱۴) …این ادعیه انسان را از این ظلمت بیرون مى برد، وقتى که از این ظلمت بیرون رفت یک انسانى مى شود که کار مى کند ؛ اما براى خدا شمشیر مى زند براى خدا، مقاتله مى کند براى خدا قیامش براى خدا است . (۱۵)

دور کردند مردم را از ادعیه و کتب دعا! یک وقت آتش مى زند، یک روزى داشت آن مرد خبیث ، کسروى که روز آتش یوزى بود، کتابهاى عرفانى و کتابهاى دعا و (امثال ) اینها را مى آوردند، مى گفتند، که آن روز آتش مى زد. اینها نمى فهمند دعا یعنى چه تاثیر دعا را در نفوس نمى دانند. نمى دانند که همه خیرات و برکات از همان دعا خوانهاست . همینها هم که به طور ضعیف دعا مى خوانند و ذکر خدا مى گویند، به اندازه همان مقدار تاثیرى که (در آنهاست ) طوطى وار هم هست لکن درشان تاثیره کرده – بهتر از آنهایند که در تارک هستند.

نماز خوان و لو اینکه یک مرتبه نازله اى را دارد، از آن نمازنخوان بهتر است ، مهذب تر است . این دزدى نمى کند.

پرونده هاى جنایت را شما بررسى کنید ببینید چقدرش مال طلبه است ،چقدرش مال غیر طلبه ؟ (۱۶)

آنکه مى گوید: ما را دعا نمى خواهیم ، قرآن را هم نمى خواهد، یعنى قرآن را هم قبول ندارد. ادعونى استجب لکم مردم ! مرا بخوانید، دعا کنید. ان شاءالله خداوند ما را از اهل دعا و اهل ذکر و اهل قرآن قرار بدهد. ان شاءالله . (۱۷)

ائمه طاهرین علیهم السلام بسیارى از مسائل را با لسان ادعیه بیان فرموده اند، لسان ادعیه با لسانهاى عادى که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان مى فرمودند خیلى فرق دارد. اکثرا مسائل روحانى ، مسائل ماوراء طبیعت مساول دقیق الهى و آنچه را مربوط به معرفه الله است با لسان ادعیه بیان فرموده اند ولى ما ادعیه را تا آخر مى خوانیم و متاسفانه به این معنى توجه نداریم و اصولا نمى فهمیم چه مى خواهند بفرمایند. (۱۸)

همین ادعیه بودند که اشخاص وقتى که ادعیه را مى خواندند قوت روحى پیدا مى کردند و سبکبار مى شدند و شهادت براى آنها همین و آسان مى شد. این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصا در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى کند براى اینکه مهیا بشود برود میهمانى ، میهمانى خدا، مهمانى اى که در آنجا سفره اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى کند مهمش ((لیله القدر)) است و ضیافتى که مى کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى ، نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه ، به مجاهده ، به ادعیه مهیا مى کند تا برسند به آن سفره اى که از آن باید استفاده کنند و آن ((لیله القدر)) است که قرآن در آن نازل شده است . این ضیافت الهى انسان را منقلب باید بکند از این جهت حیوانى به آن جهت واقعى ، انسانى ، از آن ظلمت هائى که اطلاع به آن داریم منقلب کند انسان را به آن نورهائى و آن نورها و نور مطلقى که همه عالم تبع اوست . (۱۹)


۹

این دعاهائى که در ماههاست ، در روزها هست خصوصا در ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان اینها انسان را همچو تقویت روحى مى کند اگر کسى اهلش باشد ماها که نیستیم ، همچو تقویت روحى مى کند و همچو راه را براى انسان باز مى کند و نور افکن است براى اینکه این بشر را از این ظلمت ها بیرون بیاورد و وارد نور بکند که معجزه آساست . (۲۰)

آن که سبکبار مى کند انسان را و از این ظلمتکده مى کشد او را بیرون و نفس ‍ را از آن گرفتارى ها و سرگشتگى هائى که دارد خارج مى کند این ادعیه اى است که از ائمه ما وارد شده اند… این ادعیه مهیا مى کنند این نفوس را براى اینکه این علائقى که انسان دارد و بیچاره کرده انسان را این علائق ، این گرفتارى هائى که انسان در این عالم طبیعت دارد و انسان را سرگشته کرده است ، متحیر کرده است ، نجاتش بدهند و آن راهى که راه انسان است ببرند، راه هاى دیگر راه انسان نیست ، صراط مستقیم راه انسانیت است . (۲۱)

هر عملى اولش فکر است . هر کارى اولش تفکر و تامل در اطراف کار است .

اگر ما در روحمان ضعف باشد، نم توانیم کارى بکنیم ، روح را قوى کنید، قلب خودتان را قوى کنید، به خدا منقطع بشوید. اینهمه ادعیه اى که وارد شده است و همه را دعوت کرده است به اینکه …به خدا بکنید براى اینکه او مرکز قدرت است . اینهمه دعوت شده است که به کس دیگرى غیر خدا متشبث نشوید، براى اینکه به شما تزریق کنند قوت را، که شما یک پشتوانه عظیم دارید و او خداست . کسى که خدا را دارد، از جه باید بترسید؟ (۲۲)


۱۰
۴ – مسئله تکبر و راههاى مبارزه عملى با تکبر

سئوال :

مسئله تکبر که از اهم مباحث اخلاقى است در قرآن کریم و روایات متعدد، مکرر، به آن اشاره شده استدعا دارد طریقه عملى رهایى از این خصیصه زشت را بیان فرموده ، سپس ‍ جهت تبرک و تیمن آیه و روایتى را به عنوان استشهاد در این باب بیان فرمائید.

اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طریق عملى آن نیز با قدرى مواظبت ، سهل و آسان است ، و در این طریق با همت مردانه و حریت فکر و بلندى نظر، به هیچ مخاطره ، تصادف نمى کنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات بر خلاف میل آن ها رفتار کردن است . هیچ راهى بهتر براى سرکوبى نفس ، از اتصاف به صفت متواضعین ، و رفتار کردن مطابق رفتار و سیره آن ها نیست . در هر مرتبه از تبکر که هستى و اهل هر رشته عملى و علمى و غیر آن که هستى ، بر خلاف میل نفسانى چندى عمل کن ، با تنبهات علمى و تفکر در نتایج دنیایى و آخرتى ، امید است راه ، آسان و سهل شده ، نتیجه مطلوبه بگیرى .

اگر نفس از تو تمنا کرد که صدر مجلس را اشغال کن و تقدم بر همقطار خود پیدا کن ، تو بر خلاف میل آن رفتار کن . اگر تانف (۲۳) مى کند از مجالست با فقرا و مساکین ، تو دماغ (او) را به خاک مالیده ، با فقرا مجالست کن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (کن )، ممکن است نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو داراى مقامى ، باید مقام خود را براى ترویج شریعت حفظ کنى . با فقرا نشستن ، وقع (۲۴) تو را از قلوب مى برد. مزاح با زیر دستان تو را کم وزن مى کند. پایین نشستن در مجالس تو را از مقام تو کاسته مى کند، آن وقت خوب نمى توانى به وظیفه شرعى خود اقدام کنى .

بدان تمام این ها دام هاى شیطان و مکائد نفس است . رسول اکرم صلى الله و علیه و آله موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیش تر بود و سیره اش ‍ آن بود که دیدى ….باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است ، لیکن در اول امر، کمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است . منزل اول انسانیت ((یقظه )) (۲۵) است . و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر (۲۶) طبیعت است . و فهمیدن این که انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله میخواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مرکوب این سفر پرخوف و خطر، و این راه تاریک و باریک و صراط احد از سیف و ادق از شعر، (۲۷) همت مردانه است … (۲۸)

شیطان که تکبر به خدا نکرده بود. تکبر کرد به آدم که مخلوق حق است . گفت : ((خلقتنى من نار و خلقته من طین .)) (۲۹) خود را بزرگ شمرد و آدم را کوچک . تو آدم زاده ها را کوچک شمارى و خود را بزرگ . تو نیز از اوامر خدا سرپیچى کنى : فرموده فروتن باش ، تواضع کن با بندگان خدا. تکبر کنى ، سرافرازى نمایى . پس چرا فقط شیطان را لعن مى کنى ؟ نفس خبیث خودت را هم شریک کن در لعن . همان طور که شریک با او در این رذیله یى . تو از مظاهر شیطانى مجسمى . شاید صورت برزخى و قیامتى تو، شیطان باشد. (۳۰)


۱۱

در کافى شریف ، از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که ((در جهنم وادى (اى ) است از براى متکبران که آن را سقر گویند. به خداى تعالى شکایت کرد از شدت حرارت خود و خواهش کرد که اذن دهد که تنفس ‍ کند. پس نفس کشید و جهنم از آن محترق شد)). (۳۱)

عزیز! انسان اگر احتمال صدق این طور احادیث را بدهد، باید بیشتر از ما در صدد علاج نفس برآید. جائى که چیزى خود محل عذاب و آتش است ، از شدت حرارت به ناله درآید و از نفس آن جهنم محترق شود، آیا ما با این عذاب باید چطور به سر بریم ؟ آیا براى این چند روزه سرکشى و بزرگى فروشى به بندگان خدا،یا تکبیر به عبادت و اطاعت خدا، چطور خود را حاضر کنیم از براى چنین عذابى که جهنم را به فریاد در آورد؟ واى به حال غفلت و سرمستى ما. امان از این بى هوشى و خواب سنگین ما. (۳۲)


۱۲
۵ – راههاى کنترل غضب در انسان

سئوال :

اماما غضب یکى از رذیله هاى اخلاقى است که در روایات پیرامون آن و آثار وحشت آور آن فرمایشات زیادى شده است استدعا دارد راجع به علاج و راههاى کنترل غضب رهنمودهائى بفرمائید؟

پس از آن که انسان عاقل در حال سکونت نفس و خاموشى غضب ، ملاحظه مفاسد آن و مصالح کظم غیظ را نمود، لازم است بر خود حتم کند که با هر قیمتى است و با هر رنج و زحمتى ممکن است ، این آتش سوزان و نائره فروزان را از قلب خود فرو نشاند، و دل خود را از ظلمت و کدورت آن صافى نماید. و این با قدرى اقدام و برخلاف نفس و خواهش آن رفتار نمودن و تدبر نمودن در عواقب امر و نصیحت نمودن نفس ، کارى است بس ممکن . چنان چه تمام اخلاق فاسده و ملکات زشت را مى توان از ساحت نفس خارج کرد،و جمیع محاسن و ملکات حسنه را مى توان در قلب وارد کرد و روح را با آن متجلى نمود. (۳۳)

از براى علاج غضب در حال اشتعال آن نیز، علاج علمى و عملى است .

اما علمى ، تفکر در این امور که ذکر شد، که آن نیز خود را طریق معالجات علمیه است ، در این حال .

اما عملى ، پس عمده آن انصراف نفس است در اول پیدایش آن .

چون این قوه ، مصل آتش کم کم اشتعال پیدا مى کند و رو به اشتداد مى گذارد تا این که تنورش سوزان و نائره اش سخت فروزان شود، و عنان را از دست انسان بکلى بگیرد، و نور عقل و ایمان را خاموش کند، و چراغ هدایت را یکسره منطفى نماید، و انسان را بیچاره و ذلیل کند. باید انسان ملتفت باشد تا اشتعال آن زیاد نشده ، و نائره آن شدت پیدا نکرده ، خود را به وسایلى منصرف کند، یا به تغییر حال . اگر نشسته است ، برخیزد، و اگر ایستاده است ، بنشیند یا به ذکر خداى تعالى اشتغال پیدا کند. بلکه بعضى ذکر خدا را در حال غضب واجب دانند، و یا مشغول کارهاى دیگر شود و (۳۴)

اما شخص شجاع در جمیع این امور به خلاف آن است . کارهایش از روى رویه و میزان عقل و طمانینه نفس (است ) در موقع خود غضب مى کند و در موقع خود حلم و بردباى کن . و هر چیز، او را حرکت ندهد و به غضب نیاورد، و در موقع غضب به اندازه غضب کند، و با تمیز و عقل ، انتقام کشد.

مى فهمد از که انتقام کشد و به چه اندازه و به چه کیفیت انتقام کند و از که عفو و اغماض نماید. در وقت غضب ، عنان عقلش در دستش است و به حرف هاى زشت و اعمال ناهنجار مبادرت نکند و کارهایش همه از روى میزان عقل و شرع و عدل و انصاف است . به طورى اقدام کند که در آخر کار پشیمان نشود. (۳۵)

توجه به خودتان باید داشته باشید. هر شخصى باید خودش را محاسبه کند. یکى از مناطق سیر، محاسبه آدم است ، نوع انسان مراقبت از خودش ‍ بکند در روز که مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که ، آخر شب هم که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسى که از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند، خودش بازرسى کند ببیند که امروز چه کرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى کنید. (۳۶)


۱۳
۶ – حیله هاى شیطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار

سئوال :

همانطورى که حضرتعالى استحضار دارند انسان فى الواقع در محدوده عمر خود عمل مى نماید و هر کس عمرى مشخص و محدود دارد و قطعا عامل رستگارى انسان منوط به انجام عمل صالح است ولى بعضا دیده مى شود که بعضى از انسانها به جاى انجام عمل صرفا به رحمت الهى امید دارند و در واقع با این ایده و روش دست از عمل برداشته و در انجام اوامر الهى و اطاعت حق تعالى صرفا به رحمت حق تعالى امیدوارند. استدعا دارد در خصوص ابعاد این مسئله و استفاده از فرصتها و حدود رحمت الهى و نوع وظیفه مکلف بیاناتى بفرمائید؟

بدان شیطان ملعون و نفس خبیث اماره بالسوء انسان را از طرق بسیارى مغرور مى کنند و به هلاکت ابدى همیشگى مى کشانند، و آخر تیرى که در کمان دارند مغرور کردن انسان است در اوایل امر به رحمت حق و انسان را به واسطه این غرور از عمل باز مى دارند. و این اتکال به رحمت از مکائد شیطان و غرور آنست . و شاهد و دلیل آن این است که ما در امور دنیایى به هیچ وجه اتکال به رحمت حق تعالى نداریم و یکسره اسباب طبیعى و ظاهرى را مستقل و کارکن مى دانیم بطورى که گویى در عالم ، موثرى جز اسباب ظاهرى نیست . و در امور اخروى غالبا اتکال به رحمت حق در گمان خود مى کنیم و از دستورات خدا و رسول صلى الله علیه و آله غفلت مى نماییم ، گویى خداوند ما را قدرت عمل نداده و راه صحت و سقم نیاموخته . (۳۷)

حق تعالى ((ستار)) است ، ولى ((غیور)) هم هست . ((ارحم الراحمین ))است ، ولى ((اشد المعاقبین ))هم هست . (۳۸)

رحمت خدا الان به تو احاطه کرده ، رحمت صحت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و عقل و فرصت و راهنمایى اصلاح نفس . در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى (۳۹) و استفاده از آن ها نمى کنى و اطاعت شیطان مى کنى . اگر از این رحمت ها در این عالم استفاده نکنى ، بدان که در آن عالم نیز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفیعان نیز محروم مانى . جلوه شفاعت شافعان در این عالم ، هدایت آن ها است و در آن عالم ، باطن هدایت ، شفاعت است . تو از هدایت اگر بى بهره شدى ، از شفاعت بى بهره یى و به هر قدر هدایت شدى ، شفاعت رسول اکرم صلى الله علیه و آله مثل رحمت حق مطلق است . محل قابل باید از او استفاده کند. (۴۰)

اى عزیز! ملتفت باش که رجا را از غرور تمیز دهى . ممکن است اهل غرور باشى و گمان کنى اهل رجا هستى و تمیز آن از مبادى آن سهل است . ببین این حالتى که در تو پیدا شده و بدان خود را رجى مى داند از تهاون (۴۱) به اوامر حق و کوچک شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و غظمت آن ذات مقدس ؟ و اگر تمیز آن نیز مشکل است ، از آثار مى توان تمیز داد. اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مومن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى کند. چون تعظیم و عبادت عظیم و منعم از فطریات است و تخلف ناپذیر است . پس اگر با قیام به وظایف عبودیت و جد و جهد در طاعت و عبادت ، اعتماد به اعمال خود نداشت باشى و آن ها را به چیزى نشمرى ، و امید به رحمت حق و فضل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذم و لوم و سخط و غضب بدانى ، و تکیه گاه تو رحمت وجود جواد على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى ، و شکر خداى تبارک و تعالى کن و از ذات مقدس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند، و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید. و اگر خداى نخواسته ، متهاون به اوامر حق بودى ، و بى اهمیت و ناچیز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از مکائد شیطان و نفس اماره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتى ، اثرى از آن نمایان بود در تو. مدعى که علمش مخالف با دعوایش باشد خود مکذب خود است . (۴۲)


۱۴

الحال ، قدرى با نظر اعتبار اندیشه کن و اهمیت مقام و بزرگى موقف را با دیده بصیرت بنگر و با جدیت تمام قیام به امر کن . کلید در سعادت و درهاى بهشت و کلید در شقاوت و درهاى جهنم در این دنیا در جیب خود تو است مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح کنى و مى توانى بخلاف آن باشى . زمام امر در دست تو است ، خداى تبارک و تعالى حجت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده ، آنچه از جانب او و اولیاى او است تمام ، اکنون نوبت اقدام ما است ، آنها راهنمایند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و لحمه اى کوتاهى نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طى کن و از عمر و توانایى خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانى و گنج قوت و توانائى از دستت برود جبران ندارد. (۴۳)

و از دامهاى بزرگ ابلیس ، آن است که در ابتدا بنده را به غرور کشانده ، و او را به این وسیله افسار گسیخته کند، و از معاصى کوچک به بزرگ و از آن به کبائر و موبقات کشد. و چون مدتى بدین منوال با او بازى کرد و او را به خیال رجاء به رحمت ، به وادى غرور کشاند، در آخر کار، اگر در او نورانیتى دید که احتمال توبه و رجوع داد، او را به یاس از رحمت و قنوط کشاند و به او گوید: ((از تو گذشته و کار تو اصلاح شدنى نیست )) و این دام بزرگى است که بنده را از در خانه خدا رو گردان کند، و دست او را از من رحمت الهى کوتاه نماید. (۴۴)

اى عزیز! اکنون که فرصت است و سرمایه عمر عزیز در دست است و طریق سلوک الى الله مفتوح است و درهاى رحمت حق باز است و سلامتى و قوت اعضاء و قوا برقرار است و دار الزرع عالم ملک بر پا است همتى کن و قدر این نعم الهیه را بفهم و از آنها استفاده نما و کمالات روحانیه و سعادات ازلیه ابدیه را تحصیل کن ، و از این همه معارف که قرآن شریف آسمانى و اهل بیت عصمت علیهم السلام در بسیط ارض طبیعت مظلمه بسط دادند و عالم را به انوار ساطعه الهیه روشن فرمودند تو نیز بهره اى بردار، و ارض ‍ طبیعت مظلمه خود را به نور الهى روشن کن و چشم و گوش و لسان و دیگران قواى ظاهره و باطنه را به نور حق تعالى منور کن . (۴۵)

اى عزیز! تا این نعمت بزرگ الهى و این نقد عمر خدا داد، موجود است ، براى روزهاى گرفتارى و بیچارگى همتى کن و خود را از آن سختیها و بدبختیها که در پیش رو دارى نجات ده که امروز، در دار تغیر و تبدل و دار الزرعى ، این نتیجه را خوب مى توانى حاصل کنى . اگر خداى نخواسته حزب شیطانى در تو غالب باشد و با همین حال ، روزگارت سرآید و دستت از این عالم کوتاه شود دیگر جبران شدنى نیست ، آن روز حسرتها و ندامتها فایده ندارد. (۴۶)


۱۵
۷ – دنیاطلبى و آثار سوء آن

سئوال :

دنیاطلبى منشا تمام مفاسد و گمراهى و انحطاط انسانها در تمام اعصار بشر بود. و غالبا کسانى که در مقابل دعوت انبیاء و ائمه علیهم السلام مى ایستادند این خصیصه پست در نهادشان ریشه دوانده بوده است لذا مسئله دنیاطلبى بعنوان مانعى جدى براى یک سالک مطرح است حضرتعالى در زمینه اى چه تحلیلى و برداشتى دارید؟

اگر کسى اندکى تامل کند در عواقب امر اهل دنیا و عشاق آن و مفاسدى که از آنها بروز کرده و ننگهائى که از آنها به یادگار مانده که صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده ، که تمام آن از حب جاه و مال و بالجمله حب دنیا بوده ، و تفکر کند در اخبار و آثارى که از اهل بیت عصمت و طهارت در مذمت حب دنیا وارد شده و مفاسدى که در دین دنیا بر آن مترتب است ، تصدیق مى کند که با هر قیمت هست و با هر فشار و ریاضتى میسور و ممکن باشد قطع این فساد را از صحنه قلب بکند و این ظلمت و کدورت را از فضاى دل برکنار کند، لازم است بکند ؛ و این با قدرى اقدام و همت تا اندازه اى ممکن است .

گرچه ترک مطلق از عهده هر کس ساخته نیست ، ولى کم کردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسیار ممکن است بلکه مى توان گفت سهل است . (۴۷)

باید دانست که دنیاى مذموم در لسان اولیا همان علاقه و حب و توجه به آن است ؛ والا اصل عالم ملک و مشهد شهادت ، یکى از مشاهد جمال جمیله حق است و مهد تربیت اولیا و عرفا و علما بالله است و دار التکمیل نفوس ‍ قدسیه بشریه و مزرع آخرت است ، از اعز مشاهده و منازل است نزد اولیا و اهل معرفت . (۴۸)

بالجمله ، آنچه خار طریق وصول به کمالات و شیطان قاطع الطریق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى کند و از لذت مناجات با او محروم مى نماید و قلب را ظلمانى و کدر مى کند، حب به دنیا است که در احادیث شریفه آن را ((راس کل خطیئه ))و ((مجتمع کل معاصى ))شمرده اند. (۴۹)

تعلق به این عالم طبیعت ، تعلق به این دنیا، این اسباب این مى شود که انسان را منحط مى کند. ممکن است یک کسى به یک تسبیحى آنقدر تعلق داشته باشد که یک کس دیگرى به یک سلطنت این تعلق را داشته باشند، این اولى بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومى کمتر. سلیمان ابن داود هم سلطان بود سلطانى که بر همه چیز حکم مى کرد، لکن آن سلطنت یک سلطنتى نبود که دل سلطان را، دل سلیمان ابن داود را به خودش جذب کند. رسول اکرم هم رئیس یک ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لکن این فرمانفرمایى اینطور نبود که او را جذب کند به خودش . فرمانفرمایى در تحت سیطره او بود، نه او در تحت سیطره فرمانفرمایى (۵۰)

مثل براى دنیا خواهان

مثل ما در این دنیا، مثل درختى است که ریشه به زمین بند نموده ، هر چه نورس باشد، زودتر و سهل تر ریشه آن بیرون آید. و فى المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى کرد، هر چه ریشه آن کمتر و سست تر بود، درد و سختى کمتر بود. نونهالى را که تازه پنجه به زمین بند کرده ، با زئر کمى تمام ریشه اش بى زحمت و فشار بیرون آید، ولى چون سالها بر آن گذشت ، و ریشه هاى آن در اعماق زمین فرو رفت ، و ریشه هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بیرون آوردن آن محتاج به تیشه و تبر شوند تا ریشه هاى او را قطع کنند و در هم شکنند…


۱۶

ریشه حب دنیا و نفس – که به منزله ریشه اصلى است – و فروع آنها از حرص و طمع و حب زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس ، نورس و نونهال است ، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمال موت و ملائکه الله را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود….

درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بیشتر از زمین را فرانگیرد و ریشه نداوند، ولى درخت حب دنیا به تمام پهنا در عالم طبیعت – در ظاهر و باطن – ریشه افکند….لهذا از بن کندن این درخت را، به سلامت ممکن نیست . انسان با این محبت در خطرى عظیم است . (۵۱)

چون انسان این مطلب را دریافت و با عین انصاف و چشم بصیرت به اول و آخر امر خود نظر کرد، بر خود حتم و لازم شمارد که حتى الامکان این خار طریق (را) که اسم آن محبت و رغبت به دنیا و مال و منال آن است از سر راه سلوک خود بر دارد، و این خطیئه مهلکه را که راس هر خطیئه است .(۵۲)

و ام هر مرض است از خانه قلب خود دور کند و این خانه را که منزلگاه محبوب و محل تجلى مطلوب است از قذرات پاک ، و از جنود ابلیس و شرک شیطان تطهیر کند و دست غاصبانه دیو پلید را از خانه خدا کوتاه و بتها را از طاق و رواق آن فرو ریزد تا صاحب خانه به منزل خود عنایت پیدا کند و از جلوه هاى خود آن را روشنى دهد.(۵۳)


۱۷
۸ – توجه و درک محضریت حق تعالى

سئوال :

بنظر حضرتعالى که عملا بعد از یک عمر مبارزه با نفس تجربه هاى سره اى را بدست آوره اید حضور و درک خداوند را در وجود خود چگونه مى توان ملکه نموده ، سپس ‍ بفرمائید که چه موانعى براى یک سالک الى الله جهت درک حضور حق تعالى وجود دارد؟

توجه به غیر خدا انسان را به حجابهایى ظلمانى و نورانى محجوب مى نماید، کلیه امور دنیوى اگر موجب توجه انسان به دنیا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى باشد و اگر دنیا وسیله توجه به حق و رسیدن به دار آخرت . (۵۴) (که دار التشریف است ) باشد حجابهاى ظالمانى به حجب نوارنى مبدل مى گردد. (۵۵)

در محضر خدا احترام دارد، انسان در محضر یک بزرگى که در نظر خودش ‍ بزرگ است ، احترام مى کند از آن محضر. اگر یک نفر وقتى که در نظرتان بزرگ است پیش شما باشد، در محضر او کار خلاف نمى کنید چه رسد به اینکه در محضر او به او خلاف بکنید، کار خلاف مطلقا آدم نمى کند در محضر یک کسى که ادراک کرده است که این بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به این که در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بکند، محضر، محضر خداى تبارک و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصیت مخالفت با خود اوست ، با آن کسى است که در محضرش هستیم . (۵۶)

دیگر آن راه ها که مى روید رها کنید، راه همین است ((اهدنا الصراط المستقیم ))، ((ربى ابى على صراط المستقیم )) آن طرف ، طرف ندارد، دنیاست و ماوراى آن ، آنچه که مربوط به نفسانیت انسان است ، شهوات انسان است ، آمال و آرزوهاى انسان است این دنیاست آن دنیایى که تکذیب شده است . این عالم طبیعت ، این عالم طبیعت نور است ، دلبستگى هاى به این عالم انسان را بیچاره مى کند، ظلمت ما از این دلبستگى هائى است که ما داریم به این دنیا، به این مقام ، به این مسند، به این اوهام ، به این خرافات همه انبیا آمدند براى اینکه دست شما را بگیرند از این علائقى که همه اش بر ضد آنى است که طبیعت و فطرت شما اقتضا مى کند، شما را دستتان را بگیرند و از این علائق نجاتتان بدهند و واردتان کنند به عالم نور. (۵۷)

افسوس ! که ما اهل غفلت و سکر طبیعت و مغروران بى مایه در تمام امور دست نشانده شیطان پلید هستیم و هیچ گاه از خواب گران و نسیان بى پایان بیرون نمى آییم ، و استفاده ما از مقامات و معارف ائمه هدى علیهم السلام به قدرى کم و ناچیز است که به حساب درست نیاید و از تاریخ حیات آنها به قشر و صورت اکتفا کردیم …(۵۸)

پس ، با هر ریاضتى است شهادت به الوهیت را به قلب برساند، و از کعبه دل بتهاى بزرگ و کوچک را که به دست تصرف شیطان و نفس اماره تراشیده شده در هم شکند و فرو ریزد تا لایق حضور حضرت قدس گردد. و تا بتهاى حب دنیا و شئون دنیویه در کعبه دل است ، سالک را راه به مقصد نیست . (۵۹)

اى عزیز! جمیع علوم شرعیه مقدمه معرفت الله و حصول حقیقت توحید است در قلب – که آن صبغه الله است : (و من احسن من الله صبغه ) . (۶۰) غایت امر آن که بعضى مقدمه قریبه و بعضى بعیده و بعضى بلاواسطه مع الواسطه است . (۶۱)

اى خدائى ، که مردگان را از گورها برانگیزى واى آنکه به روز رستاخیز، برخاستن مردمان به فرمان تو است ! دل هاى ما را از این کهنه قبرستان برانگیزان و بار ما را از این کوره ده ، سرزمین ستم بر بند تا در نشئه قبلى ، انوار معرفت را مشاهده کنیم … و گوش دل ما سروش هاى پیامبرت را در آن نشئه بشنود، باشند که بهره ما از نبوت تنها آن نباشد که با گفتن شهادت به زبان خون و مال خود را محفوظ داشته و از عمل کردن به احکام او مقصود ما فقط اکتفا کردن در رابطه با قواعد فقهى وموافقت داشتن بر حسب صورت باشد و از خواندن قرآن کریم هد ما زیبا خواندن و فرا گرفتن احکام تجوید و مخارج حروف باشد تا در نتیجه این کوتاه نظرى از آنان باشیم که خداى تعالى درباره شان فرموده است : ((بر گوش و چشم هاى شان پرده کشیده شده است )) و نیز فرموده است : ((دلهاى آنان گرفتارى بیمارى است )). (۶۲)


۱۸

خداوند همه ما را از این قیدهاى شیطانى رها فرماید تا بتوانیم این امانت الهى را به سر منزل مقصود برسانیم . (۶۳)

خداوند تعالى تو را و ما را از امت رسول مختار و از راهروان راه شیعیان نیکوکار قرار دهد. (۶۴) خداى تعالى ما را از شر شیطان که دزد بکمین نشسته بر سر راه خداى رحمن است در پناه خویش نگهدارد. (۶۵)


۱۹
۹ – علت سستى در انجام واجبات و مستحبات

سئوال :

سستى در انجام واجبات و مستحبات و عدم علاقه شدید به عبادات در انسانها چه علتى مى تواند داشته باشد و عاقبت کسى که سهل انگارى در امور دینى مى نماید چه مى تواند باشد؟ و راه رفع این سستى در امور دینى را نیز بفرمائید؟

براى آنست که ایمان به غیب نداریم و پایه یقین و اطمینان سست و وعده خدا و انبیاء را به جان و دل قبول نکردیم . پس در نظر ما تمام اوضاع الهى و شرایع دینى پست و سست است . و این سستى کم کم تغافل آورد و یا در همین عالم غفلت بر ما غالب آید و ما را از دین صورى که داریم بکلى خارج کند یا در شدتها و سختیهاى موت غفلت کلى عارض شود. (۶۶) و انسان تا در این عالم است مى تواند خود را از این ظلمت نجات دهد و به آن انوار برساند. آرى مى تواند ولى نه به این حالت سردى و خمودى و سستى و فتور و سهل انگارى که در ما است ، که همه مى بینید که با هر خلق زشت و اطوار ناپسندى که از اول طفولیت بزرگ شدیم و با معاشرت و موانستهاى نامناسب تهیه کردیم تا آخر باقى مى مانیم سهل است ، روز بروز بر آن سربار مى کنیم و مى افزاییم . گویى گمان نداریم که عالم دیگرى هست و نشاه باقیه دیگرى خواهد آمد ((واى اگر از پس امروز بود فردایى )) و گویى که دعوت انبیا و اولیا علیهم السلام به ما هیچ مربوط نیست ، و معلوم نیست ما با این اخلاق و اعمال به کجا مى رسیم و با چه صورتى محشور مى شویم .

یک وقت تنبه پیدا مى کنیم که کار از دست ما خارج و حسرت و ندامت نصیب ماست و غیر از خود کسى را نتوانیم ملامت کنیم . انبیا علیهم السلام طریق سعادت را نشان دادند و علما و حکما فرمایشات آنها را براى ما تفسیر نمودند و طرق معالجه امراض باطنیه را بیان کردند و با هر زبان ترجمه و با هر بیان تزریق نمودند و به گوش ما فرو نرفت و چشم و گوش و قلب خود را از آن بستیم . پس باید ملامت به خود ما بر گردد. (۶۷)

از جاى برخیز و از این بیت مظلمه طبیعت و عبور گاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده .

تو را ز کنگره عرش مى زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست پس ، ((عزم )) خود را قوى کن و اراده خویش را محکم نما که اول شرط سلوک عزم است و بدون آن راهى را نتوان پیمود و به کمالى نتوان رسید. و شیخ بزرگوار شاه آبادى (۶۸) روحى فداه آن را به مغز انسانیت تعبیر مى کردند… بزرگتر رحمتهاى الهى قرآن است ، تو اگر به رحمت ارحم الرحمین طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى ، از این رحمت واسعه استفاده کن طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده تو خود به پاى خود در چاه مى افتى و از راه معوج ، مى شوى ، رحمت را چه نقصانى است ؟ اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، مى دادند. (۶۹)

اى عزیز! اگر به هر یک از ما یک طفل ده ساله (اى ) اطلاع دهد که خانه ات آتش گرفت یا پسرت در آب افتاد و الان غرق مى شود، آیا اگر اشتغال به هر کار مهمى داشته باشیم ، دست از آن برداشته ، در تعقیب این اخبار هولناک سراسیمه مى دویم یا آن که با اطمینان نفس نشسته اعتنا نمى کنیم ؟ اکنون چه شده است ، تمام آیات و اخبار و برهان و عیان به قدر خبر یک بچه ده ساله در ما تاثیر نکرده ، اگر تاثیر کرده بود، راحتى را از ما سلب نموده بود. آیا این کورى باطن و عمان قلب را باید به چه نحو معالجه کرد؟ آیا این مرض ‍ قلبى محتاج به علاج و طبیب هست ؟ (۷۰)


۲۰

پس بر جوانها حتم و لازم است که تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصل و دست نخورده است ، در صدد تصفیه و تزکیه بر آیند، ریشه هاى اخلاقى فاسده و اوصاف ظلمانیه را از قلوب خود بر کنند که با بودن یکى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظیم است و نیز در ایام جوانى اراده و تصمیم انسان ، جوان است و محکم . از این جهت نیز، اصلاح براى انسان آسانتر است . ولى در پیرى اراده سست و تصمیم پیراست ، چیره شدن بر قوا مشکلتر است . (۷۱)

نردبان همه حقایق از براى عارف سالک همانا معرفت نفس است پس بر تو باد که این معرفت را بدست آورد که شناخت نفس کلید همه کلیدها و چراغ همه چراغ ها است و هر کس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است . (۷۲)


۲۱
۱۰ – قرائت ظاهرى آیات قرآن کریم

سئوال :

متاءسفانه در قرائت قرآن کریم بیشتر به قرائت ظاهرى آیات توجه مى شود و به معنا و تذکرات و اوامر و نواهى و کلیه دستورات و برنامه هائى که در این کتاب نورانى و شریف آمده کم توجهى مى شود استدعا دارد نظر خود را راجع به این شیوه نادرست بفرمائید؟

یکى از مکاید شیطان است که انسان متعبد را تا آخر عمر به الفاظ قرآن سرگرم مى کند و از سر نزول قرآن و از حقیقت اوامر و نواهى و دعوت به معارف حقه و اخلاق حسنه آن بکلى غافل مى کند. تازه بعد از پنجاه (سال ) قرائت معلوم شود که از شدت تغلیظ و تشدید و در آن از صورت کلام بکلى خارج شده و یک صورت غریبى پیدا کرده . بلکه مقصود آدابى است که در شریعت مطهره منظوره شده است که اعظم و عمده آنها تفکر و تدبر و اعتباریه آیات آنست ، چنانچه سابقا اشاره شد. (۷۳)

و معلوم است کسى که تفکر و تدبر در معانى قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقامى متقین رسد و اگر توفیق الهى شامل حالش شود. (۷۴)

فرزندم ! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن ، و راهى از آن به سوى محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثرى ندارد که این وسوسه شیطان است ، آخر، این کتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه کس و نامه محبوب ، محبوب است اگر چه عاشق و محب ، مفاد آنرا نداند و با این انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه اینکه قرآن کتب ما است به سجده رویم از عهده بر نیامده ایم . (۷۵)

من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گویم در قرآن کریم این سرچشمه فیض الهى تدبر کن هر چند صرف خواندن آن ، که نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذیر دارد لکن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت مى کند (افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها).(۷۶)

و تا این قفل و بندها باز نگردد و به هم نریزید، از تدبر هم آنچه نتیجه است حاصل نگردد.(۷۷)

از قرآن دور نیفتیم ، در این مخاطبه بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق اسرارى است که جز او و حبیبش کسى را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمى باشد. (۷۸)

خداوند تعالى از نور معرفت خودش که به وسیله قرآن القا شده است به ما هم بهره اى عنایت فرماید. (۷۹)

و خداى تبارک و تعالى از نور هدایت خودش نصیب همه ما بفرماید. (۸۰)


۲۲
۱۱ – آداب باطنى قرائت قرآن کریم

سئوال :

استدعا دارد شرائط و آداب قرائت قرآن کریم را بفرمائید؟ و یک سالک الى الله در حین قرائت به چه موضوع باید توجه داشته باشد؟ و چه شیوه عملى را باید پیش خود نماید.

پس انسان که مى خواهد کلام خدا را قرائت کند و به آیات الهیه ، قلب قاصى خود را مداوا کند و با کلام جامع الهى شفاى امراض قلبیه خود را بگیرد و با نور هدایت این مصباح منیر غیبى و این نور على نور آسمانى طریق وصول به مقامات اخرویه و مدارج کمالیه را دریابد باید اسباب ظاهریه و باطنیه آنرا فراهم کند و آداب صوریه و معنویه آنرا فراهم کند، نه مثل ما که اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن کنیم علاوه بر آنکه از معانى و مقاصد آن و اوامر و نواهى و وعظ و زجر آن بکلى غافلیم ، و گویى آیاتى که در آن ذکر اوصاف جهنم و عذاب الیم آن یا بهشت و کیفیات نعیم آن گردیده به ما ربطى ندارد، و نعوذبالله در خواندن کتاب قصه حضور قلب ما بیشتر و حواس ما جمعتر است از کتاب کریم خدایى ، از آداب ظاهریه آن نیز غفلت کنیم . (۸۱)

پس ، وظیفه سالک الى الله آن است که خود را به قرآن شریف عرضه دارد و چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار و لااعتبار حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب الله درست و مستقیم در آید. و چنانچه خلق رسول الله قرآن است خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا با خلق ولى کامل نیز مطابق گردد. و خلقى که مخالف کتاب الله است زخرف و باطل است . و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد. (۸۲)

عزیزا! از خواب گران برخیز، و این امراض گوناگون را با قرآن و حدیث علاج کن و دست تمسک به حبل الله متین الهى و دامن اولیاء خدا زن ! پیغمبر خدا این دو نعمت بزرگ را براى ما گذاشت . (۸۳) که به واسطه تمسک به آنها از این گودال ظلمانى طبیعت ، خود را نجات دهیم ، و از این زنجیرها و غلها خلاصى پیدا کنیم ، و به سیره انبیاء و اولیا متصف شویم . (۸۴)


۲۳
۱۲ – دوستدار واقعى اهل بیت چه کسانىاند

سئوال :

اساسا چه کسى را میتوان دوستدار واقعى خداوند و اهل بیت علیهم السلام دانست و فرق محب واقعى و کاذب را چگونه باید بیابیم ؟ و چگونه این محبت را در جان خود میتوان گسترش داد؟

بیچاره گمان مى کند به مجرد دعوى تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت ، جواز ارتکاب هر محرمى را خداى نخواسته دارد و قلم تکلیف – نعوذبالله – از او (۸۵) برداشته شده ، بدبخت نمى داند که شیطان بر او تعمیه کرد، و در آخر عمر بیم آن است که محبت بى مغز بى فایده نیز از دستش برود، و با کف تهى در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. آخر دعوى محبت کسى (اگر) بینه نداشته باشد پذیرفته نیست . ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم درخت محبت ثمره و نتیجه اش عمل بر طبق آنست و اگر این ثمره را نداشته باشد باید دانست که محبت نبوده ، خیال محبت بوده . (۸۶)

ما اسیران نفس و شهوت ، خدا را براى خرما مى خواهیم ، و دوست مطلق را فداى لذات نفسانیه مى کنیم . و این از بزرگترین خطاها است که اگر دل ما حظى از معرفت داشت و جلوه (اى ) از محبت در آن حاصل بود، باید از خجلت بمیریم ، و سر شرمسارى را تا قیامت به زیر افکنیم . (۸۷)

معرفت خدا، حب خدا آورد و این حب چون کامل شد، انسان را از خود منقطع کند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و دیگران نبندد و از رجز شیطان و رجس طبیعت پاکیزه شود و نور ازل در باطن قلب او طلوع کند، و از باطن به ظاهر سرایت کند و فعل و قول او نورانى شود و تمام قوا و اعضا او الهى و نورانى شود. (۸۸)

حبیبا! لختى از خواب گران برخیز، و راه رسم عاشقان درگاه را برگیر، و دست و رویى از این عالم ظلمت و کدورت و شیطانیت شستشو کن ، و پا به کوى دوستان نه ، بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن .


۲۴
۱۳ – خود بینى اساس تمرد و نافرمانى بندگان

سئوال :

استدعا دارد حضرتعالى تحلیل خود را درباره مسئله خود بینى بیان فرموده آنگاه راه رهائى از این رذیله را نیز بفرمائید؟

هر چه بر ما بگذرد از این حب نفس است ، از این انانیت است . اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک یک همچه تعبیرى هست . (نفس ) از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است : ((مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست ))، از همه بتها بیشتر، انسان به این بت را نشکند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، این نمى شود هم انانیت باشد و هم الهیت باشد تا از این ((بیت ))، از این بت خانه ، از این بت رها نشویم و پشت نکنیم به این بت ، و رو نکنیم به خداى تبارک و تعالى ، و از این خانه خارج نشویم ، یک موجودى هستیم به حسب واقع بت پرست ، و لو به حسب ظاهر (خدا پرست ).

اما خدا را به لفظ مى گوئیم و آنکه در دل ما هست خودمان است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهیم . اگر خدا (را) هم بخواهیم براى خودمان مى خواهیم . لفظا مى ایستیم و نماز مى خوانیم ، ایاک نعبد، ایاک نستعین مى گوئیم ، ولى واقعا، عبادت ، عبادت نفس است . وقتى توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشم ، همه چیز را براى خودم بخواهم ، این گرفتارى هائى که براى بشر است از این نقطه به پا مى شود. همه گرفتارى ها از انانیت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از این انانیت انسان پیدا مى شود. مومنها با هم جنگ ندارند. (۸۹)

اول قدم اینست که از این بیت بنا بگذارید خارج شوید. اول قدم این است که انسان قیام کند، قیام لله ، بیدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الان خوابیم در صورت بیدار، بیدارى حیوانى است و خواب انسانى . ما خوابیم همه : الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا الان خوابیم وقتى که موت حاصل شد آن وقت تنبه پیدا مى شود که چه هیاهوى بوده است . (۹۰)

پیغمبرها براى همین آمده بودند که مردم را هدایت کنند به آن راهى که مى رسند به آن کمال مطلق و از این حیرتها و از این سرگشتگى ها نجات پیدا مى کنند، براى نجات انسان است از این ظلمت طبیعت به نور، بلکه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اینها. در دعاى شعبانیه مى خوانید: ((الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیا نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور)) ما را هدایت کن به آنجائى که دیدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى هم از بین بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است که انسان را از این ضلالتى که دارد، از این حجاب هائى که دارد، حجاب هائى که بالاتر از همه حجاب خود بینى است ، خود گنده بینى ، تا انسان یک چیز دستش مى آید یک غرورى در او پیدا مى شود و خودش را بزرگ مى بیند، اسلام آمده است که سرکوب کند این غرور را، مادامى که انسان خودش را مى بیند نمى تواند به آن راهى که راه هدایت است دست پیدا بکند. باید پا بگذارد روى این ، اول امر این است که پا بگذارد روى این شهواتى که دارد، هواهاى نفسانیه اى که دارد. (۹۱)

انسان چون خودش را خیلى دوست دارد، خیال مى کند که هر کارى که مى کند خوب است و هر کارى که مى کند براى خداست ، لکن اگر خودش را عرضه کند به یک کسى که خدا را مى شناسد، آنوقت به او مى فهماند که نه کار تو براى خودت بوده ، همه کارها براى خودت است ، اگر رسیدى به آنجائى که این خود را کنار بگذارى و کار بکنى این کار را براى خود نیست قهرا وقتى خود نباشد دیگر نزاع هم نیست دعوا هم نیست . انبیا با هم نزاع نداشتند، همه انبیا اگر جمع بشوند در یک جائى با هم هیچ اختلافى ندارند براى اینکه وجهه ، وجهه واحد است و خود کنار رفته است دیگر خودى در کار نیست . ((جزنا و هى الخامده )) این در روایتى است که مى فرماید که ما از این صراط، این صراط را مى گویند که در متن جهنم است یعنى رو نیست که اینکه آب از ریزش مى رود وسط است ، مثل یک پلى که وسط آب غرق شده باشد پل در آن ، – صراط – محیط هست و ما مى افتیم تویش ، خیر، وسط است اگر چنانچه توانستید عبور کنید. مؤمن وقتى که مى خواهد عبور کند عبور باید بکند، جهنم هم هست برایش ، لکن جهنم صدا مى کند که نور من را داراى از بین مى برى زود رد شو. (۹۲)


۲۵

اگر وضع این باشد که قدرت طلبى در کار بیاید و کار این که : من این طور باید باشم بشود، بداند که این از شیطان است ، شیطان این تزریق را از ابتدا کرده است و ما را هم از این راه بیشتر از جاهاى دیگر مى تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! دیگران چى اند! از این معانى . هیچ فرقى ما بین آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنیاست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى که توى یک صومعه نشسته است ، در این جهت فرق نیست که اگر هر دوشان بگویند: من این طور! این زاهد بگوید: من این زاهد هستم ! من چه ! یا آن بگویند: من این قدرتمند هستم ! هر دویش از شیطان است ، بلکه این فسادش بیشتر از آن است ، خودخواهى همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در همیشه اسباب این است که انسان را به فساد بکشد. تمام فسادهایى که در عالم پیدا مى شود، از خود خواهى پیدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اینهاست و همه اش بر مى گردد به حب نفس و این ((بت )) از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است . تعقیب کنید که اگر نمى توانید به تمام معنا بشکنید – که مى توانید انشاالله – مشغول باشید به شکستن دست و پاى یک همچو بتى . اگر رهایش کنید شما را به هلاکت مى کشاند. این طور نیست که ما را رها کند، ما یک معصیتى بکنیم ما را رها کند، یک کار دیگر بکنیم زیادتر ما را رها کند، درجه به درجه پیش مى برد تا آن جایى که دین انسان را از دست انسان مى گیرد این یک مساءله طبیعى است که شغل شیطان هم همین است . (۹۳)


۲۶
۱۴ – علت و ریشه معاصى

سئوال :

اساسا چرا انسان دچار معصیت مى شود و چه باید کرد تا از غیبت که در روایات از زنا بدتر شمرده شده پرهیز کرد؟

عصمت که در انبیا هست دنبال باور است . باورش وقتى که آمد ممکن نیست تخلف بکند. شما اگر باورتان آمد که یک آدمى شمشیرش را کشیده است که اگر کلمه اى برخلاف او بگوئید گردن شما را مى زند، نسبت به این امر معصوم مى شوید، یعنى دیگر امکان ندارد از شما صادر بشود، براى اینکه شما خودتان را مى خواهید. (۹۴)

اگر کسى باورش بیاید که غیبت ادام کلاب النار است : کسى که غیبت بکند کلبهاى آتش او را مى بلعند – نه بلعیدنى که موجود بشود و تمام بشود، بلعیدنى که اوست بیاید غیبت نمى کند. این که ما فداى ناخواسته یک وقت غیبت مى کنیم براى این (است ) که آن جا را باورمان نیامده است . آدمى که باورش بیاید که تمام کارهائى که در اینجا انجام مى دهد در آن عالم یک صورتى دارد، اگر خوب است صورت خوب ، و اگر خوب است صورت خوب ، و اگر بد است صورت بد، حساب در کار هست ، حالا تفصیل قضیه لزومى ندارد – اما این معنا که هر کارى حساب دارد. اگر چنانچه غیبت بکند آن جا محاسبه هست ، جهنم هست ، اگر اذیت کند مؤمنین را جهنم است آن جا، و اگر خیرات و مبرات داشته باشد بهشت است در آن جا کسى که باورش آمده باشد این را (عمل هم مى کند) نه اینکه همان کتاب خوانده باشد و عقلش ادراک کرده باشد؛ بین ادراک عقلى و باور نفسانى و قلبى خیلى فاصله هست . بسیارى وقتها انسان عقلا یک چیزى را ادراک مى کند لیکن چون باورش نیامده تبعیت نمى کند، آن وقت که باورش بیاید تبعیت مى کند. (۹۵)

طبق بعضى آیات به تفسیر برخى از روایات (۹۶) اعمال انسان به رسول خدا صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام عرضه مى شود و از نظر مبارک آنان مى گذرد. وقتى که آن حضرت به اعمال شما نظر کنند و ببینند که از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاثر مى گردند؟ نخواهید که رسول خدا ناراحت و متاثر شوند، راضى نشوید که قلب مبارک آن حضرت شکسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده کند که صفحه اعمال شما مملو از غیبت و تهمت و بد گویى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنیا و مادیت است و قلوب شما از بغض ، حسد، کینه ، و بد بینى به یکدیگر، لبریز شده ممکن است در حضور خداى تبارک و تعالى و ملائکه الله خجل گردد که امت و پیروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اینگونه افسار گسیخته و بى پروا به امانات خداوند تبارک و تعالى خیانت مى کنند. فردى که به انسان مربوط است (اگر چه نوکر انسان باشد) اگر خلافى مرتکب شد، مایه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول الله صلى الله علیه و آله هستید، شما با ورود به حوزه هاى علمیه خود را به فقه اسلام ، رسول اکرم و قرآن کریم مرتبط ساخته اید. اگر عمل زشتى مرتکب شدید به آن حضرت بر مى خورد، بر ایشان گران مى آید ممکن است خداى نخواسته شما را نفرین کند. راضى نشوید که رسول خدا

صلى الله علیه و آله و ائمه نگران و محزون گردند. (۹۷)


۲۷
۱۵ – آداب باطنى حج

سئوال :

استدعا دارد بعضى از مراتب معنوى و باطنى سفر حج را بیان فرمائید؟

سفر حج … سفر تحصیل نیست سفر الى الله است . شما دارید به طرف خانه خدا مى روید. تمام امورى که دارید انجام مى دهید به طور الوهیت باید انجام بدهید سفرتان از اینجا که شروع مى شود ((و فد)) الى الله است ، سفر به سوى خداى تبارک و تعالى است . باید همانطورى که مسافرین الى الله مثل انبیا علیهم السلام و بزرگان از دین ما مسافرتشان الى الله در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمى کردند از آن چیزى که برنامه وصول الى الله بوده است ، شما هم الان ((وفود)) الى الله دارید مى روید. شما در آنجا که مى روید، در میقات که مى روید لبیک به خدا مى گوئید، بعضى تو دعوت کردى و ما اجابت . مبادا یک عملى انجام بدهید که خداى تبارک و تعالى بفرماید که خیر شما را من قبول ندارم براى اینکه شما اسلامى نیستید… این سفر الهى را شما مى روید رجم شیطان مى کنید. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شیطان باشید رجم خودتان را هم مى کنید. شما رحمان بشوید تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شیطان باشد. (۹۸)

لبیک هاى مکرر از کسانى حقیقت دارد که نداى حق را به گوش جان شنیده و به دعوت الله تعالى به اسم جامع جواب مى دهند مساءله مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب ، گویى گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار مى کند و دنباله آن سلب شریک به معناى مطلق آن مى نماید که اهل الله مى دانند نه شریک در الوهیت فقط گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جمیع فقرات احتیاطى و استحبابى است مثل ((الحمدلک و لنعمه لک )) و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس ، همچنین نعمت را، و نفى شریک مى کند، و این نزد اهل معرفت غایت توحید است و به این معناست که هر حمدى و هر نعمتى که در جهان هستى تحقق یابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شریک و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حرکتى و سکون و عملى ، این مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن ، شرک به معناى اعم است که همه ماکور دلان به آن مبتلا هستیم …لبیک هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نمایید و لبیک گویان براى حق ، نفى شریک به همه مراتب کنید و از ((خود)) که منشا بزرگ شرک است به سوى اوجل و اعلى هجرت نمایید و امید است براى جویندگان ، آن موتى که دنبال هجرت است حاصل آید و اجرى را که على الله است دریافت نمایند و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نکنید که بتوان از چنگال شیطان نفس رهایى یابید و تا در بند خویشتن خویش و هواهاى نفسانى خود باشید نمى توانید جهاد فى سبیل الله و دفاع از حریم الله نمایید. (۹۹)

مساءله قربانى فرزند یک باب است که به حسب البته دید نوع بشر مساءله مهمى است لکن آن چیزى که مبدا این عمل مى شود آن چیزى که مقابله ما بین پدر و پسر را در آن جا متحقق مى کند، این یک مسائل قلبى و روحى و معنوى است فوق این مسائلى که ماها مى فهمیم ، ما همه مى گوییم که ایثار کرد، قربانى کرد، و واقعا این طور بوده است خوب مهم هم هست لکن آیا در نظر ابراهیم علیه السلام هم ایثار بوده است ؟ ابراهیم هم در نظرش این بوده است که حالا یک چیزى ، تحفه اى مى برد پیش خدا؟ اسماعیل هم سلام الله علیه در نظرش بوده که یک جانفشانى دارد مى کند براى خدا؟ یا مساءله این نیست ، این مساءله اى است که تا نفسانیت انسان هست ، خویت انسان هست ، ایثار اسمش هست من ایثار مى کنم در راه خدا فرزندم را من ایثار مى کنم در راه خدا جان خودم را، این براى ما مهم است ، و زیاد مهم است براى ابراهیم نیست مساءله این ایثار نیست . ابراهیم خودى نمى بیند تا ایثارى کرده باشد، اسماعیل خودى نمى بیند تا ایثار کرده باشد ایثار این است که من هستم و تو هستى و عمل من و براى تو و ایثار. این در نظر بزرگان اهل معرفت و اولیاى خدا شرک است در عین حالى که در نظر ما کمال بزرگى است ، ایثار بزرگى است . (۱۰۰)


۲۸
۱۶ – جایگاه تفکر در سیر و سلوک

سئوال :

در قرآن کریم و روایات به مسئله تفکر تاکید زیادى شده این مطلب در لسان عرفا نیز تصریح آنها شده است علت اهمیت تفکر در مبحث سیر و سلوک و جایگاه آنرا را اشاره فرمائید؟ سپس در خصوص آثار معنوى و پى آمدهاى عرفانى آن راهنمایى لازم را فرمائید؟

بدان که از براى تفکر، فضیلت بسیار است . و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزاین کمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است . و در قرآن شریف و احادیث کریمه ، تعظیم بلیغ و تمجید کامل از آن گردیده و از تارک آن تعبیر و تکذیب شده . و در کافى شریف ، سند به خصوص صادق علیه السلام رساند: ((افضل العباده آدمان دمان التفکر فى الله و فى قدرته .)) (۱۰۱)

و پس از این ذکرى از این حدیث پیش مى آید و در حدیث دیگر یک ساعت تفکر را از عبادت یک شب بهتر دانسته . و در حدیث نبوى – صلى الله علیه و آله – است که : تفکر یک ساعت از عبادت یک سال بهتر است . و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت ، بهتر است از عبادت شصت سال ، و در حدیث دیگر هفتاد سال ، و از بعض علماى فقه و حدیث هزار سال هم ، حدیث شده . (۱۰۲)

یکى دیگر از درجات تفکر، فکرت در لطایف صنعت و اتقاق آن و دقایق خلقت است به قدرى که در طاقت بشر است . و نتیجه آن علم به مبدا کامل و صانع حکیم است . (۱۰۳) آیا پس از این تفکر، عقل شما محتاج به مطلب دیگرى است براى آن که اذعان کند به آن که یک موجود عالم قادر حکیمى که هیچ چیزش شبیه موجودات دیگر نیست ، این موجودات را با این همه حکمت و نظام و تربیت متفنن ایجاد فرموده ؟ ((افى الله شک فاطر السموات و الارض .)) (۱۰۴) این همه صنعت منظم که عقول بشر، از فهم کلیات آن عاجز است ، بى ربط و خود به خود پیدا نشده . کور باد چشم دلى که حق را نبیند، و جمال جمیل او را در این موجودات مشاهده نکند. نابود باد کسى که با این همه آیات و آثار، باز در شک و تردید باشد. ولى چه کند انسان بیچاره که گرفتار اوهام است ؟ اگر شما تسبیح خود را ارائه دهید و دعوى کنید که این تسبیح خود به خود بدون آن که کسى او را تنظیم کرده باشد، منظم شده ، همه افراد بشر به عقل شما مى خندند. مصیبت آنجا است که اگر ساعت بغلى را در آورده ، همین دعوى را درباره آن نیز نماید، آیا شما را از زمره عقلا خارج مى کنند (یا نه ؟) و تمام عقلاى عالم ، شما را رمى به جنون مى کنند یا نه ؟ آیا کسى که این نظام ساده جزئى را از رشته علل و اسباب خارج دانست ، باید گفت مجنون است و از حقوق عقلا باید او را محروم دانست ؟ (۱۰۵)

ما اگر ساعتى تفکر کنیم در موجودات عالم ، که خود نیز از آنهائیم و بیابیم که هیچ موجودى از خود چیزى ندارد و آنچه به او و همه رسیده ، الطافى است الهى و موهبتهائى است عاریت ، و الطافى که خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنیا و چه در حال زیستن از طفولیت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدایت کنندگانى که مامور هدایت ما بوده اند شاید بارقه اى از حب او – جل و علا – که محجوب از آن هستیم ، در ما پیدا شود و پوچى و بى محتوائى خود را دریابیم و راهى به سوى او – جب و علا – براى ما باز شود. (۱۰۶)


۲۹
۱۷ – هجرت الى الله یعنى چه

سئوال :

استدعا دارد در خصوص سفر معنوى و به یک معنا هجرت الى الله یک سالک بیاناتى را بفرمائید؟ سپس آثار هجرت در نفس آدمى را نیز بفرمائید؟

اشخاصى هستند که از این چاه به راه افتاده اند هجرت کرده اند: ((و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد و قع اجره على الله )) (۱۰۷) یک احتمالش این است که این هجرت یک هجرت از خود به خدا باشد، بیت ، نفس خود انسان باشد، یک طائفه اى هستند که خارج شدند و هجرت کردند از ((بیت )) شان ، این بیت ظلمانى ، از این نفسانیت ((مهاجرا الى الله و رسوله )) تا رسیدند به آنجائى که ((ادرکه الموت ))، به مرتبه اى رسیدند که دیگر از خود چیزى نیستند، موت مطلق ، و اجرشان هم ((على الله )) است ؛ اجر دیگرى (در کار نیست )، دیگر بهشت مطرح نیست دیگر تنعمات مطرح نیست ، فقط الله است ،…یک طایفه هم مثل ما هستند: اصلا هجرتى نیست در کار، ما در همین ظلمت ها هستیم ، ماها (به سبب تعلق ) به دنیا و طبیعت ، و به طبیعت و بالاتر از آن به انسانیت خودمان در این چاه محبوس ایم ما در ((بیت )) هستیم یعنى نفسانیت ، روى این احتمال ، نمى بینیم الا خودمان (را)، هر چه مى خواهیم براى خودمان مى خواهیم خودیم ، خود است ، غیر از خود هیچ نیست . ما تا حالا به فکر این نیافتاده ایم که هجرتى بکنیم ، ما هر چه فکر داریم صرف همین جا مى شود، تمام نیروهاى الهى که به ما امانت داده اند آنطورى که هست ردشان نمى کنیم . (۱۰۸)

اى حبیب من ! سعى و کوشش کن تا به مقام شهود برسى که شهید، سعید است و سعادت با شهادت توام است و کوشش کن تا عاشق روى دلدار شوى که هر کس عشق شد شهید کشته شده است .

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد

مگر ممکن است که بدون کندن نعلین شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترک هوى و یکباره دل به حضرت مولا بستن به طور قرب رسید؟ (۱۰۹)… پس اى دوست از خواب بیدار شو و با دیده حقیقت و بصیرت به پروردگار خویش بنگر و مبادا که از زمره نادانان باشى . (۱۱۰)…

باید دانست که نفس انسانى چون آینه اى است که در اول فطرت ، مصفى و خالى از هر گونه کدورت و ظلمت است . پس اگر این آئینه مصفاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شود – که مناسب با جوهر ذات او است – کم کم از مقام نقص نورانیت به کمال روحانیت و نورانیت ترقى کند تا آن جا که از تمام انواع کدورات و ظلمات رهائى یابد، و از قریه مظلمه طبیعت و بیت معظلم نفسیت خلاصى یابد و هجرت کند، پس نصیب او مشاهده جمال جمیل گردد و اجر او بر خدا واقع شود… و اگر مرات مصفاى نفس را مواجه با عالم کدورت و ظلمت و دار طبیعت که اسفل سافلین است – کند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او که از عالم نور است ، کم کم کدورت طبیعت در او اثر کند، و او را ظلمانى و کدر کند، و غبار و زنگار طبیعت وجه مرات ذات او را فرا گیرد. پس ، از فهم روحانیت کور شود و از ادراک معارف الهیه و فهم آیات ربانیه محروم و محجوب شود. و کم کم این احتجاب و حمق روز افزون گردد تا آن که نفس ، سجینى و از جنس سجین گردد. (۱۱۱)

اگر سالک در سلوک الى الله یکى از حظوظ نفسانیه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات بلکه گرچه وصول به قرب حق که براى رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوک الى الله نیست ، بلکه سالک خارج از بیت نشده ، بلکه مسافر در جوف بیت است از گوشه اى به گوشه اى و از زاویه اى به زاویه اى . پس سفر اگر در مراتب نفس شد و براى رسیدن به کمالات نفسانیه ، سفر الى الله نیست بلکه من النفس الى النفس است ، ولى سالک را براى سفر الى الله این سفر ناچار پیش آمد کند. و جز کمل از اولیا علیهم السلام نتواند کسى سفر ربانى بى سفر نفسانى کند، فقط این شان براى کمل است ، از تصرفات شیطانى و نفسانى باشد در جمیع مراتب سیر در لیالى مظلمه طبیعت ، که براى کمل لیله القدر است تا طلوع فجر یوم القیمه ، که براى کمل رویت جمال احدیت است . و اما غیر آنها، در جمیع مراتب سیر به سلامت نیستند، بلکه در اوائل امر هیچ سالکى از تصرفات شیطانیه خارج نیست . (۱۱۲)


۳۰

در هر حال انسان باید یک یک از اخلاق قبیحه فاسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف نفس از مملکت روح خود بیرون کند. وقتى غاصب بیرون رفت ، صاحب خانه خودش مى آید، محتاج به زحمت دیگرى نیست ، وعده خواهى نمى خواهد. چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند، و مملکتش ‍ را (محل ) سکناى ملائکه الله و معبد عبادالله الصالحین قرار داد، کار سلوک الى الله آسان مى شود و راه مستقیم انسانیت ، روشن و واضع مى گردد. (۱۱۳)

پس ، مادامى که اعضا و قلب در تصرف شیطان یا نفس است ، معبد حق و جنود الهیه مغضوب است و عبادت حق تعالى در آنها صورت نگیرد و جمیع عبادات براى شیطان یا نفس واقع شود و به هر اندازه که از تصرف جنود شیطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانى شود. (۱۱۴)

بارالها! ما را مهاجرانى الله و رسوله قرار ده و به فنا برسان . (۱۱۵)


۳۱
۱۸ – صبر و مسائل پیرامون آن

سئوال :

استدعا دارد در خصوص مشخصه هاى افرادى که اهل جزع و فزع اند مطالبى را بفرمائید آنگاه در خصوص مفهوم راضى بودن به قضاى الهى راهنمائیان فرمائید؟

انسان غیر صابر و بى شکیبا، زبانش به شکایت پیش هر کس و ناکس باز شود. و این علاوه بر رسوایى پیش مردم و معروفیت به سست عنصرى و کم ثباتى و افتادن از نظر خلق ، پیش ملائکه الله و در درگاه قدس و ربوبیت از ارزش مى افتد. بنده یى که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او مى رسد، تحمل کند، و انسانى که از ولى نعمت خود که هزاران هزار نعمت دیده ، و همیشه مستغرق نعمت هاى او است ، یک بلیه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانى دارد؟ و چه تسلیمى در مقام مقدس ‍ حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسى که صبر ندارد، ایمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبى ایمان داشته باشى و مجارى امور را به ید قدرت کامله او بدانى ، و کسى را متصرف در امور ندانى ، البته از پیش آمدهاى روزگار از بلیات وارده ، شکایت پیش غیر حق تعالى نکنى . بلکه آن ها را به جان و دل بخرى و شکر نعم حق کنى (۱۱۶)

پس اى عزیز! مطلب بس مهم و راه خیلى خطرناک است . از جان و دل بکوش و در پیش آمدهاى دنیا، صبر و بردبارى را پیشه خود کن ، و در مقابل بلیات و مصیبات ، مردانه قیام (کن ) و به نفس بفهمان که جزع و بى تابى ، علاوه بر آن که خود ننگى بزرگ است ، براى رفع بلیات و مصیبات فایده یى ندارد. و شکایت از قضاى الهى و اراده نافذ حق ، پیش مخلوق ضعیف بى قدرت و قوه مفید فایده نخواهد بود. (۱۱۷)

آن همه مشقت هایى که ایشان دیدند. (۱۱۸) از قریب و از غیر قریب دیدند و بعد از آن هم همین طور، مسلمین دیده اند، ائمه ما دیده اند، امیرالمؤمنین دیده است . خوب آنها براى اسلام چون بوده به ذائقه شان شیرین بوده ، ما باید کوشش کنیم که ذائقه مان را یک همچو ذائقه اى قرار بدهیم که براى ما هر چیز شیرین باشد. رضاى به قضاى خدا، معنایش همین است که یک وقت رضاست به آنچه او مى کند، این دیگر فرق نمى کند بین این که آن کسى که راضى است ، فرق نمى کند بین این که از او بلا برسد یا این که از او نعمت برسد، همه را نعمت مى داند. مى گوید از آن است ، از محبوب من است . (۱۱۹)


۳۲
۱۹ – غفلت و آثار مربوط به آن

سئوال :

در بررسى ریشه اصلى گناهان چندین مطلب وجود دارد که ریشه هاى اصلى آن مسئله غفلت و دنیاطلبى از همه بیشتر مطرحند خواهشمندیم راجع به این مطالب توضیحى فرمائید؟

انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید، و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند، و در هر حال به خداى تعالى پناه برد از شر شیطان و نفس اماره . (۱۲۰)

انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حق تعالى باشد، و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از امورى که خلاف رضاى او است ، خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند. این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق ، و عذاب و عقاب او است . غفلت از حق ، کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند، و مفاسد را روز افزون کند، و تذکر و یاد آورى از حق ، دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید، و جلوه گاه محبوب کند، و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند. و حب دنیا (را که ) منشا خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند، و هم راهم واحد کند و دل را براى ورود صاحب منزل ، پاک و پاکیزه نماید.

پس اى عزیز! در راه ذکر و یاد محبوب ، تحمل مشاق هر چه بکنى ، کم کرده اى . دل را عادت بده به یاد محبوب ، بلکه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذکر حق شود. و کلمه طیبه لااله الاالله صورت اخیره و کمال اقصاى نفس گردد، که از این زادى بهتر براى سلوک الى الله و مصلحى نیکوتر براى معایب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهیه یافت نشود. (۱۲۱)

ما با این همه بار گناهان و خطایا هیچگاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم . گویى براى ما برات آزادى از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده . این نیست جز آنکه حب دنیا پنبه در گوش ما کرده و کلمات اولیا و انبیا را اصغا نمى کنیم . (۱۲۲)

اگر انسان یقین کند و ایمان بیاورد که تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناضر است ، و با حضور حق و نعمت حق امکان ندارد مرتکب گناه شود. انسان در مقابل یک بچه ممیز گناه نمى کند کشف عورت نمى نماید، چطور شد که در مقابل حق تعالى و در محضر ربوبیت کشف عورات مى کند؟ از کودک ، ایمان دارد ولى بمحضر ربوبیت اگر علم داشته باشد ایمان ندارد بلکه بر اثر کثرت معاصى که قلب او تارک و سیاه شده اینگونه مسائل و حقایق را اصلا نمى تواند بپذیرد، احتمال صحت و واقعیت آن را هم شاید نمى دهد ؛ واقعا اگر انسان احتمال بدهد (لازم نیست یقین داشته باشد) که این خبرهایى که در قرآن کریم آمده ، وعده ها و عیدهایى که داده شده ، راست است در اعمال و کردار خود تجدید نظر نموده ، اینطور افسار گسیخته و بى پروا پیش نمى تازد. شما اگر احتمال بدهید که در مسیرى درنده اى وجود دارد و ممکن است اذیتى به شما برساند، یا شخص مسلحى ایستاده که شاید متعرض شما گردد از پیمودن آن راه خود دارى ورزیده توقف مى کنید و در مقام تحقیق و صحت و سقم آن بر مى آئید. آیا ممکن است کسى وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد مع الوصف مرتکب خلاف شود؟ (۱۲۳)

خدا نکند انسان به امراض بى درد مبتلا گردد، مرضهائى که درد دارد انسان را وادار مى کند که در مقام علاج برآید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لیکن مرضى که بى درد است و احساس نمى شود بسیار خطرناک مى باشد وقتى انسان خبردار مى گردد که کار از کار گذشته است .


۳۳

مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شکر بود بالاخره انسان را به معالجه و درمان وامى داشت ولى چه توان کرد که این امراض خطرناک درد دندان ، مرض غرور و خود خواهى بى درد است ، معاصى دیگر بدون ایجاد درد قلب و روح را فاسد مى سازد این مرضها نه تنها درد ندارد بلکه ظاهر لذتبخشى نیز دارد، مجالس و محافلى که به غیبت مى گذرد، خیلى گرم و شیرین است ، حب نفس و حب دنیا که ریشه همه گناهان است . (۱۲۴) لذتبخش مى باشد. (۱۲۵)

و قهرا انسان اگر از مرضى لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت و هر چه به او اعلام خطر کنند که این مرض کشنده است باور نخواهد کرد.(۱۲۶)


۳۴
۲۰ – خوداتکایى بدترین تکیه گاه

سئوال :

اتکاء و اطمینان به خود داشتن دقیقا در مقابل اتکاء به خداوند داشتن مطرح است و خود اطمینانى یکى از بزرگترین آفات سیر و سلوک مى باشد استدعا دارد در این مورد ما را با نفس نفیس و نورانى خود راهنمایى فرمایید؟

گاهى کمان مى کنیم که تحصیلات ما براى خداست و از مکاید شیطان و نفس غفلت داریم براى آنکه حب نفس پرده ضخیم بزرگى است که معایب ما را بر ما پوشانده . و از این جهت اولیا اطهار و ائمه والاتبار علیهم السلام براى فهماندن خود ما نیز آثار و علائمى جهت امتیاز ذکر فرمودند که ما خود را به آن بشناسیم و نفس خویش را محک کنیم و بیهوده حسن ظن به خود نداشته باشیم . (۱۲۷)

پس بهتر آن است که سالک الى الله پاى سلوک خود را بشکند و از اعتماد به خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت و قوت خود فانى شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد تا مورد عنایت شود و راه صد ساله را با جذبه ربوبیت یک شبه طى نماید و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیت با عجز و نیاز عرض کند: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء… (۱۲۸)

از حیله هاى نفسانى غافل مشو که نفس و شیطان در کمین هستند و در پى فرصت مى گردند که انسان را از راه حق برگردانند. هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو، که غرور از شیطان است . همیشه به خود بدبین باش ، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش . و اگر دیدى در تو از این علوم اعجاب و خود بینى و خود پسندى حاصل شده است ، بدآن که طعمه ابلیس شدى و از راه سعادت دور افتادى . و آن گاه نظر کن ببین جز پاره (اى ) اصطلاحات بى مغز، چه در دست دارى ؟ آیا مى توآن با این اصطلاحات ، ملائکه الله غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا مى شود با هیولى و صورت و معانى حروفیه و مانند اینها، خداى عالم را بازى داد؟ گیرم در این عالم که کشف سرایر نمى شود، بتوان به بندگان خدا تذلل و تکبر کرد و با آنها با تحقیر و توهین رفتار کرد، آیا مى توان در قبر و قیامت هم باز با همین پاى چوبین رفت و از صراط هم مى توان با این پاى چوبین گذاشت ؟ علم قرآن و حدیث ، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق دوستان خدا را در تو ایجاد کند، نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم دینى ، به صفات شیطانى تو را متصف کند. (۱۲۹)

پس هیچ گاه از خود نباید غفلت کند، و به کمال نباید مغرور شود، و از هود و احوال نفس خود و مراعات آن نباید نسیان کند، و در جمیع احوال از تمسک به عنایات خفیه حق تعالى غفلت نکند، و به خود و سلوک و ریاضت و علم و تقواى خود به هیچ وجه اعتماد نکند، که از بزرگترین مهالک انسانیت و وساوس شیطانیت است که سالک را زیاد خود نیز مى برد، چنانچه حق تعالى فرماید: ((و لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون )) و اگر حس آن نمود که جنود جهل ، حزب شیطان در باطن ذات و مملکت روح او غالب است ، با هر جدیت و ریاضتى شده ، مملکت باطن خود را از جنود شیطانى خالى ، و دست تصرف دیو پلید را از آن کوتاه کند. (۱۳۰)

از وظایف بزرگ سالک الى الله و مجاهد فى سبیل الله ، آن است که در خلال مجاهده و سلوک ، از اعتماد به نفس بکلى دست کشد و جبلتا (۱۳۱) متوجه به مسبب الاسباب و فطرتا متعلق به مبداالمبادى گردد، و از آن وجود مقدس ، عصمت و حفظ، طلب کند و به دست گیرى آن ذات اقدس ‍ اعتمادى کند و در خلوت تضرع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با کمال جدیت در طلب بخواهد که جز ذات مقدس او پناهى نیست . (۱۳۲)


۳۵
۲۱ – اخلاص

سئوال :

اخلاص را چگونه در خود بیابیم و اساسا ویژگى عمل مخلصانه را بیان فرموده و آثارى که بر آن مترتب است را نیز توضیح فرمائید؟

اى عزیز علاج و کل العلاج در اینست که انسان که مى خواهد عملش الهى باشد وارد هر علمى که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتى شده قصد خود را تلخیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات ، تلخیص ‍ نیت و نیت خالص است . ((من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه .)) اخلاص چهل روزه ، این است آثار و فوایدش . پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمع (۱۳۳) اصطلاحات و مفاهیم در هر علمى کوشیدید و خود را علامه در علوم مى دانید و از جند الله محسوب مى کنید و در قلب خود اثرى از حکمت و در لسان خود قطره اى از آن نمى بینید بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم احلاص نبوده ، بلکه براى شیطان و هواى نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالى (۱۳۴) حاصل نشد، چندى براى تجربه همه باشد به اخلاص نیت و تصفیه قلب از کدورت و رذایل بپردازید، اگر از آن اثرى دیدید آن وقت بیشتر تعقیب کنید گرچه باب تجربه که پیش آمد در اخلاص ‍ بسته مى شود ولى باز شاید روزنه اى به آن باز شود و نور آن تو را هدایت کند. (۱۳۵)

پس انسان باید در همین عالم ، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتى هست ، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند. و این در اول سلوک انسانى صورت نگیرد، مگر آن که اولا، نیت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکر، به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود، چه که اگر اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود و با تصرف ابلیس و نفس – که قدم خود خواهى و خود بینى است – هیچ معرفتى حاصل نشود، بلکه خود علم التوحید بى اخلاصى ، انسان را از حقیقت توحید و معرفت دور مى کند و از ساحت قرب الهى تبعید مى نماید. ملاحظه حال ابلیس کن که چون خود خواهى و خود بینى و خود پسندى در او بود، علمش به هیچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد. (۱۳۶)

شما هم اگر بخواهید انسان باشید، ارزش انسانى داشته باشید، براى شکم نباشد، براى شرف باشد کارهایتان براى انسانیت باشد، براى خدا باشد، اگر بخواهید که کارهایتان که براى خدا باشد به نتیجه برسد، باید دست از هواهاى نفسانى بردارید. شیطان از انسان دست بردار نیست قسم خورده است براى خدا، من در ذهنم این است که به خدا تشر رفته است ، که قسم خورده است که نمى گذارم اینها چیزى بشوند ((الا عبادک منهم المخلصین )) شما با یک همچو دشمن قسم خورده اى مواجه هستید، به جنگ او بروید. (۱۳۷)

خداوندا: آینه دل را به نور اخلاص روشنى بخش ، و زنگار شرک و دو بینى را از لوح دل پاک گردان ، و شاه را سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنا، و ما را به اخلاق کریمانه متخلق فرما، و از نفحات و جلوه هاى خاص خود که متخصص اولیا درگاه است ما را نصیبى ده ، و لشکر شیطان و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حکمت و رحمان را به جاى آنها جایگزین کن ، و ما را با حب خود و خاصان در گاهت از این سراى درگذران ، و در وقت مرگ و بعد از آن با ما رحمت خود رفتار فرما، و عاقبت کار ما را با سعادت قرین کن .


۳۶

بحق محمد و آله الطاهرین – صلوات الله علیهم اجمعین – (۱۳۸)


۳۷
۲۲ – حضور قلب در نماز

سئوال :

لطفا با توجه اینکه حضرتعالى در باب نماز و آداب آن دو کتاب وزین و مهمى تالیف فرمودید بفرمائید چگونه میتوان در نماز حضور قلب پیدا کرد و اساسا چرا در نماز غافلیم ؟

اما حضور قلب در عبادت : پس از براى آن نیز مراتبى است که عمده آن دو مرتبه است : یکى حضور در عبادت اجمالا، و آن چنان است که در عین اشتغال به عبادت – هر عبادتى باشد چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حج و دیگر امور – انسان به طریق اجمال ملتفت باشد که ثناى معبود مى کند گرچه خود نمى داند که چه ثنائى مى کند و چه اسمى از اسما حق را مى خواند. (۱۳۹) شیخ عارف کامل ما – روحى فداه – براى این نحو عبادت مثل مى زند به اینکه یکى قصیده در مدح کسى بگوید و به طفلى که معناى آن را نمى فهمد در مدح این شخص است . البته آن طفل که قصیده را مى خواند اجمالا مى داند ثناى ممدوح را مى کند گرچه کیفیت آن را نمى داند. ماها نیز که طفل ثنا خوان حق هستیم و نمى دانیم که این عبادات را چه اسرارى است و هریک از این اوضاع الهیه با چه اسمى از اسما ارتباط دارد و به چه کیفیت ثناى حق است ، اینقدر باید ملتفت باشیم که هر یک از آنهائى ثنائى است از کامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق ، که خود ذات مقدس در این اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده که در پیشگاه مقدسش این نحو ثنا کنیم . (۱۴۰)

عزیزم ! تو مناجات با حق را مثل تکلم با یکنفر بندگان ناچیز حساب کن . چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان ، سهل است با یک نفر از بیگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام که با او مذاکره مى کنى ، از غیر غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالمیان ، بکلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى ؟! آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بیشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانیم چیست . تکالیف الهیه را سربار امور مى دانیم . البته امرى که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانى گردید در نظر اهمیت نخواهد داشت . باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیا پیدا کرد تا کار اصلاح شود. همه بد بختى ها از ضعف ایمان و سستى یقین است . (۱۴۱)

انسان در حال غلبه غضب محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. یکى از دوستان موثق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از او باش در اصفهان منازعه کردیم ، در بین اشتغال به زد و خورد مى دیدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهمیدم چیست ، بعد که فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با کارد چندین زخم به من زدند که از آثار آن تا چندى بسترى بودم )) البته نکته آن هم معلوم است . وقتى که نفس توجه تام به یک امرى پیدا کرد از ملک بدن غافل مى شود و احساسات از کار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحث – نعوذبالله منها – دیدیم که اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن بکلى غافل هستیم . ولى افسوس که ما به هر امرى توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار عبادت پروردگار. (۱۴۲)


۳۸

بنابراین ، اول مرتبه حضور در باب عبادات ، حضور قلب در عبادات است اجمالا، و آن از براى همه کس میسور است . و آن ، چنان است که انسان به قلب خود بفهماند که باب عبادات باب ثناى معبود است . و از اول عبادت تا آخر آن ، به طور اجمال قلب را به این معنى که اشتغال به ثناى معبود دارد متوجه و حاضر کند، گرچه خود نمى داند چه ثنائى مى کند و ذات مقدس را به چه و با چه ثنا مى کند و آیا این عبادت ثناى ذاتى است یا اسمائى یا غیر آن ، تقدیسى یا تحمیدى است ، مثل آنکه شاعرى مدیحه اى براى کسى بگوید و به طفلى بفهماند که این در مدح فلان است ، ولى او نداند که ممدوح را با چه و به چه مدح و ثنا کرده ، او اجمالا مى داند که مدح مى کند گرچه تفصیلا نداند. همین طور اطفال دبستان معارف محمدى صلى الله علیه و آله ، که مدایح و ثناهائى را که به کشف کامل تام آن حضرت مکشوف و به وحى و افاضه حضرت حق ، جل جلاله ، بر قلب شریفش نازل شده ، در پیشگاه مقدس مى سرایند، گرچه خود نمى دانند که چه ثنائى مى گویند و به چه و براى چه ، مدح مى سرایند، ولى اول مرتبه کمال عبادات آنها آن است که قلب آنها در عبادت فرموده و خاصان درگاه به آن رطب اللسان شده اند. بلکه اگر ثناگوئى به لسان اولیا کند بهتر است . (۱۴۳)

سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست . اگر ما مناجات حق تعالى و ولى نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق ضعیف اهمیت دهیم ، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمى کنیم . و پر معلوم است که این سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ایمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بیت عصمت است ، بلکه این مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است ، ولى نعمتى که ما را به لسان انبیا و اولیا بلکه با قرآن مقدس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده ، با این وصف ما به

قدر مذاکره با یک بنده ضعیف ادب حضور درگاه او است ، مى شویم ، گوئى وقت فرصتى به دست آوردیم و مشغول افکار متشتته و خواطر شیطانیه مى گردیم ، کانه نماز کلید دکان یا چرتکه حساب یا اوراق کتاب است . این را نباید جز ضعف ایمان به او، و ضعف یقین ، چیز دیگر محسوب داشت ، و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر مى آید و خود را معالجه مى کند.

انسان اگر امرى را با اهمیت و عظمت تلقى نکند، کم کم منجر به ترک آن مى شود، و ترک اعمال دینیه به ترک دین ، انسان را مى رساند. (۱۴۴)…و از امورى که انسان را اعانت کامل کند بر تحصیل حضور قلب ، مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است . و شخص سالک الى الله و مجاهد فى سبیل الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد، لااقل این پنج وقت را که حق تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حق تعالى به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس ، از آن غفلت نکند و از وعده گاه حق تخلف نورزد. (۱۴۵)


۳۹

اى عزیز، تو نیز به قدر میسور و مقدار مقدور این وقت مناجات را غنیمت شمار و به آداب قلبیه آن قیام کن ، و به قلب خود بفهمان که مایه حیات ابدى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانیه و راس المال کرامات غیر متناهیه به مراودت و موانست با حق است و مناجات با او، خصوصا نماز که معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جمیع عبادات جامعتر و کاملتر است . پس ، از اوقات آن حتى الامکان محافظت کن . و اوقات فضیلت آن را انتخاب کن که در آن نورانیتى است که در دیگر اوقات نیست و اشتغالات قلبیه خود را در آن اوقات کم کن بلکه قطع کن . و این حاصل شود، به اینکه اوقات خود را موظف و معین کنى . و براى نماز که متکفل حیات ابدى تو است ، وقتى خاص تعیین کنى که در آن وقت کارهاى دیگرى نداشته باشى و قلب را تعلقاتى نباشد، و نماز را با امور دیگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر کنى .(۱۴۶)

اگر اجازه نبود که انسان وارد بشود بر عبادات ، همه عبادات ، انسان خجالت مى کشید که بایستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجید کند.

انسان کوچکتر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تمجید کند، تمجید کند. این ادعاست . تمجید و تمجید، ادعاى این است که من شناختم ، و انسان عاجز است از اینکه بشناسد، لکن چاره نیست چون خود گفته است ، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است ، همه باید اطاعت کنند ولو اینکه قاصر هستند از اینکه تمجید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را. هر جا تکبیر آمده ، دنبالش تنزیه هم ، در نماز اینطور است ، سبحان الله مى گوید بعد الله اکبر. اول تنزیه مى کند خدا را، بعد تمجید مى کند، بعد تکبیر مى کند که حمد خدا در بین یک تنزیه و یک تکبیر واقع مى شود. مى خواهید رکوع بروید تکبیر مى کنید، تکبیر مى گوئید. از رکوع برمى خیزید تکبیر مى گوئید. در رکوع تنزیه مى کنید. وقتى وارد به سجود مى خواهید بشوید باز تکبیر مى گوئید، در سجود تنزیه مى کنید، بعد از سجود تکبیر مى گوئید، باز تکبیر مى گوئید و وارد سجود مى شوید و تنزیه مى کنید. همه اش براى این است که بفهماند که مساله بالاتر از این مسائل است . منزه است از اینکه تو تکبیر کنى ، تکبیر مى گوئید، تنزیه مى کند او را از اینکه تکبیر بگوئید برایش . تنزیه مى کنید تکبیر مى کند او را که تنزیه اش کنید. نماز و وضعش این طورى است و عبادات دیگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، باید بگویم انسان آنکه حظ ضعیفى از معرفت دارد جرات به اینکه بایستد و عبادت کند خدا را نداشت .(۱۴۷)


۴۰
۲۳ – تقوا و ورع

سئوال :

همانطورى که حضرتعالى استحضار دارند بالاترین درجه تقوا، همانا ورع مى باشد لذا خواهشمندم در این خصوص توضیحى فرموده و طریقه حصول آن را بیان فرمائید.

باید دانست که به حسب روایات شریفه ، میزان ، در کمال ورع ، اجتناب از محارم الله است و هر کس اجتناب از محرمات الهیه کند از ورع دارترین مردم بشمار آید. پس این امر را شیطان در نظرت بزرگ نکند و تو را مایوس ‍ ننماید، زیرا که از عادت آن ملعون است که انسان را از راه یاس به شقاوت ابدى مى اندازد. مثلا در این باب مى گوید: ((چطور ممکن است در شهرى که داراى صد هزار جمعیت یا بیشتر است انسان از تمام آنها بیشتر ورع داشته باشد؟)) این از مکاید آن لعین و وساوس نفس اماره است . جواب آن اینست که بحسب روایات هر کس از محرمات الهیه اجتناب کند مشمول این روایات است و از زمره ورعناک ترین مردم بشمار مى آید. و اجتناب محرمات الهیه کار بسیار کشکلى نیست ، بلکه انسان با جزئى ریاضت نفس ‍ و اقدام ، مى تواند ترک جمیع محرمات کند. البته (اگر) انسان بخواهد اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولایت اهل بیت و مشمول کرامت حقتعالى باشد و تا این اندازه هم صبر در معصیت نداشته باشد، نمى تواند، لابد قدرى پافشارى و تحمل و ارتیاض لازم است . (۱۴۸)

پس انسان سالک پس از آن که ، متسنن به سنن الهیه و متلبس به لباس ‍ شریعت شد و اشتغال به تهذیب باطن و تصقیل سر و تطهیر روح و تنزیه قلب پیدا کرد، کم کم از انوار غیبیه الهیه در مرآت قلبش تجلیاتى حاصل شود و با جذبه هاى باطنیه و عشق فطرى جبلى ، مجذوب عالم غیب گردد و پس از طى این مراحل ، سلوک الى الله با دستگیرى باطنى غیبى شروع شود و قلب حق طلب و حق جو شود و وجهه قلب از طبیعت منسلخ و به حقیقت منسلک گردد و با جذوه نار محبت و نور هدایت ، که یکى رفرف عشق و یکى براق سیر است ، به سوى کوى محبوب و جمال جمیل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگى توجه به غیر شست و شو دهد و با قلب پاک از آلودگى به رجز شیطان ، که حقیقت سوائیت و اصل اصول شجره منحوسه خبیثه غیریت و کثرت است متوجه به قصد و مقصود گردد و مترنم به (وجهت وجهى للذى فطرالسموات و الارض )… (الى آخره ) (۱۴۹) گردد و خلیل آسا، تنفر از آفلین ، که مقارنقص و رجز است ، پیدا کند و توجه به کمال مطلق ، نقشه قلب او گردد. (۱۵۰)


۴۱
۲۴ – عجب و غرور

سئوال :

یکى از مهالک مسئله عجب است که دامى بس سخت و سنگین در طریق یک سالک الى الله ، است استدعا دارد راجع به این مطلب نیز ما را راهنمائى فرمائید؟

اى عزیز! تمام (عمر) ما که پنجاه شصت سال است ، فرض مى کنیم که در قیام کنیم به جمیع وظایف شرعیه ، و با ایمان صحیح و عمل صالح و توبه صحیحه از این دنیا برویم . آیا این مقدار اعمال و ایمان ما را چه مقدار جزا است ؟ با آنکه به حسب کتاب و سنت و اجماع جمیع ملل چنین شخصى مورد رحمت حق است و به بهشت موعود مى رود و ریحان خواهد بود. آیا در اینجا مجال انکارى هست ؟ با اینکه اگر بناى جزاى عمل باشد – (به ) فرض باطل که عمل ما جزائى داشته – اینقدرى که عقل از تصورش کما و کیفا عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد که مطلب بر اساس دیگر مبتنى است و بر پایه دیگر چرخ مى زند. آن وقت هیچ استبعادى باقى نمى ماند و براى انکار راهى باز نخواهد ماند. (۱۵۱)

اى انسان ضعیف بیچاره !

آن روزى که در کتم عدم و چاه نیستى پنهان بودى ، و نه از تو و نه از پدران تو خبرى بود ((نه از درد نشان بود و نه از درد نشان )) (۱۵۲) (هل اتى على الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا) (۱۵۳) کدام قدرت کامله و رحمت واسعه تو را از آن ظلمت بى منتهى نجات داد. و کدام دست توانا به تو خلعت هستى و نعمت کمال و جمال عنایت فرمود؟! (۱۵۴)

عزیزا! با کدام لیاقت و جدیت و کوشش ، لایق فرو فرستادن ، وحى الهى شدى ؟ بزرگترین رحمتهاى الهى و بالاترین نعمتهاى ربانى ، نعمت هدایت به صراط مستقیم و راه نمایى به طریق سعادت است . آیا کدام کسب و عمل یا کدام لیاقت و عبادت این نعمت بزرگ را براى ما فراهم آورد؟ آیا با چه سابقه خدمتى ما لایق وجود انبیا عظام و سفراى کرام الهى شدیم ؟ (۱۵۵)

عزیزا! دعوى مقامات و مدارج کردن سهل است . چه بسا باشد که به خود انسان نیز، مطلب مشتبه شود و خودش نیز نداند که مرد میدان این دعوى نیست ، ولى اتصاف به حقایق و وصول به مقامات با این دعویها نشود. (۱۵۶) دخترم عجب و خودپسندى از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندکى به عظمت خلقت به اندازه اى که تاکنون بشر با همه پیشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفکر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و کهکشانها را ادراک مى کند و عظمت خالق آنها را اندکى مى فهمد و از عجب و خودبینى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نماید. (۱۵۷)


۴۲
۲۵ – راه مبارزه با شیطان

سئوال :

شیطان دشمنى است که تمام عبادات خود را بواسطه عدم یک سجده بر آدم علیه السلام بر باد داد و آن نشانه این است که شیطان بعنوان دشمن قهار براى انسان مطرح است به نظر حضرتعالى راه مبارزه با شیطان چیست ؟

واى عزیز! از خداى تبارک و تعالى در هر آن استهانت بجوى و استغاثه کن در درگاه معبود خود، و با عجز و الحاح عرض کن : بار الها! شیطان دشمن بزرگى است که طمع بر انبیا و اولیاى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با این بنده ضعیف گرفتار امانى و اوهام باطله و خیالات و خرافات عاطله ، همراهى کن که بتواند از عهده این دشمن قوى برآید، و در این میدان جنگ با این دشمن قوى که سعادت و انسانیت مرا تهدید مى کند، تو خودت با من همراهى فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج کنیم و دست این غاصب را از خانه مختص به تو کوتاه نمایم . (۱۵۸)

پس اى عزیز فکرى کن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیله خلاصى از براى خود پیدا کن . و به خداى ارحم الراحمین پناه ببر، و در شب هاى تاریک با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنا کن که تو را اعانت کند در این جهاد نفس ، تا ان شاء الله غالب شوى و مملکت وجودت را رحمانى گردانى ، وجنود شیطان را از آن بیرون کنى ، و خانه رحمت هایى خداوند به تو عطا فرماید. (۱۵۹)

در هر حال از خداى مهربان در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استکانت و عجز و مذلت بخواه که تو را هدایت کند به نور توحید، و قلب تو را منور کند به بارقه غیبى یک بینى و یک پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چیز را نابود دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش کن که اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدایت فرماید به طریق خلوت و ارادت . (۱۶۰)


۴۳
۲۶ – کنترل خطورات ذهنى

سئوال :

لطفا در خصوص خطوراتى که در حالات مختلف به ذهن انسان خطور مى کند خصوصا در حین انجام عبادات که مزاحم تمرکز ذهن مى شود راهنمائى فرمائید؟

بدان که اول شرط از براى مجاهد در این مقام و مقامات دیگر مى تواند منشا بر شیطان و جنودش شود، حفظ طایر خیال است . چون که این خیال مرغى است . بس پرواز کن ، که در هر آنى به شاخى خود را مى آویزد، و این موجب بسى از بدبختى ها است و خیال یکى از دستاویزهاى شیطان است که انسان را به واسطه آن بیچاره کرده ، به شقاوت دعوت مى کند. انسان مجاهد که در صدد اصلاح خود بر آمده و مى خواهد باطن را صفایى دهد، و آن را از جنود ابلیس خالى کند باید زمام خیال را در دست گیرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز کند و مانع شود از این که خیال هاى فاسد باطل خود را متوجه امور شریفه کند، و این اگر چه در اول امر قدرى مشکل بنظر مى رسد و شیطان و جنودش آن را به نظر، بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود. (۱۶۱)

ممکن است براى تجربه ، تو نیز چندى در صدد جمع خیال باشى و مواظبت کامل از آن کنى . هر وقت مى خواهد متوجه امر پست و خسیسى شود، آن را منصرف کنى و متوجه کنى به امور دیگر، از قبیل مباحات یا امور راحجه شریفه . اگر دیدى نتیجه گرفتى ، شکر خداى تعالى کن بر این توفیق ، و این مطلب را تعقیب کن ، شاید خداى تو به رحمت خود راهى براى تو باز کند از ملکوت ، که هدایت شوى به صراط مستقیم انسانیت ، و کار سلوک الى الله تعالى براى تو آسان شود. و ملتفت باش که خیالات فاسده قبیحه و تصورات باطله از القاآت شیطان است که مى خواهد جنود خود را در مملکت باطن تو بر قرار کند، و تو که مجاهدى با شیطان و جنودش ، و مى خواهى صفحه نفس را مملکت الهى و رحمانى کنى ، باید مواظبت کید آن لعین باشى ، و این اوهام برخلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمایى تا ان شاء الله در این جنگ داخلى ، این سنگر را که خیلى مهم است از دست شیطان و جنودش بگیرى که این سنگر، بمنزله سر حد است . اگر این جا غالب شدى ، امیدوار باش . (۱۶۲)

و مثل قلب مثل طایرى است که دائما از شاخه اى به شاخه اى پرواز مى کند. مادامى که درخت آرزوى دنیا و حب آن در قلب برپا است ، طائر قلب بر شاخه هاى آن متعلق است ، و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبر در آیات و اخبار و حالت اولیاى خدا، قطع این درخت را نمود، قلب ساکن و مطمئن مى شود و موفق به کمالات نفسانیه ، که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ، ممکن است بشود، والا به هر قدر موفق شد در کم نمودن آن ، موفق به نتیجه مى شود. (۱۶۳)


۴۴
۲۷ – مراقبه و محاسبه

سئوال :

خواهشمندیم راجع به مسئله مراقبه ، و انجام عمل محاسبه که از ارکان مهم مبحث سر و سلوک مى باشد توضیحات لازم را مبذول فرمائید؟

از امورى که لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .

مشارطه آن است که در اول روز مثلا با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تعالى رفتار نکند. و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است که یک روز خلاف نکردن ، امرى است خیلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده بر آید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما و ببین چقدر سهل است . ممکن است شیطان و جنود آن ملعون است و. او را از روى واقع و قلب لعن کن ، و اوهام باطله را از قلب بیرون کن ، و یک روز تجربه کن ، آن وقت تصدیق خواهى کرد. و پس از این مشارطه ، باید وارد مراقبه شوى و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل کردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد که امرى را مرتکب شوى که خلاف فرموده خدا است ، بدان که این از شیطان و جنود او است که مى خواهد تو را از شرطى که کردى باز دارند به آن ها لعنت کن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما، و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالى نکنم ولى نعمت من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و لطف هایى کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم ، از عهده یکى از آن ها بر نمى آیم . سزاوار نیست یک شرط جزئى را وفا نکنم . امید است ان شاء الله شیطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آید. و این مراقبه با هیچ یک از کارهاى تو از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد، و به همین حال باشى تا شب که موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشى در این شرطى که با خداى خود کردى که آیا بجا آوردى ؟ و با ولى نعمت خود در این معامله جزئى خیانت نکردى ؟ اگر درست وفا کردى ، شکر خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند ان شاء الله تو راهنمایى مى کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت ، و کار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به این عمل مواظبت کن ، امید است ملکه گردد از براى تو، به طورى که از براى تو، کار خیلى سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصى در همین عالم ، با این که اینجا عالم جزا نیست ، لذت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى کند و تو را ملتذ مى نماید. و بدان که خداى تبارک و تعالى تکلیف شاق بر تو نکرده ، و چیزى که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست . بر تو تحمیل نفرموده ، لکن شیطان و لشکر او کار را بر تو مشکل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقت محاسبه دیدى سستى و فتورى شده در شرطى که کردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط، قیام کنى ، و به این حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفیق و سعادت را بر روى تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند. (۱۶۴)


۴۵

پس اى عزیز! در کارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بکش و او را در برابر هر امرى ، استنطاق کن که آیا اقدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ دردش چیست که مى خواهد از مسائل نماز شب سوال کند؟ یا اذکار آن را تحویل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد کند؟ چرا سفر زیارتى که رفته با هر وسیله است به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را که در خفا مى دهد، راضى نمى شود که کسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن بمیان آورده ، به مردم ارائه مى دهد. (۱۶۵)

ولى بدان که خدعه هاى نفس اماره و شیطان داخلى و خارجى زیاد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خداى باز مى دارد و به سوى خود و آمال خود سوق مى دهد. مراقبت و محاسبه نفس ‍ در تشخیص راه و خودخواهى و خداخواهى از جمله منازل سالکان است . خداوند ما و شما را در آن توفیق دهد. (۱۶۶)

اگر در شب و روز چند دقیقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن یعنى به مقدارى که قلب حاضر است – نفس را محاسبه کند در تحصیل نور ایمان ، و از آن مطالبه نور ایمان کند، و آثار ایمان را از آن جستجو کند، خیلى زودتر به نتیجه مى رسد، ان شاء الله . (۱۶۷)

هر شخصى باید خودش را محاسبه کند. یکى از مناطق سیر، محاسبه آدم است . نوع انسان مراقبت از خودش بکند در روز مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که ، آخر شب هم که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل یک کسى که از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند، خودش بازرسى کند ببیند که امروز چه کرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى کنید و ببینید با این صندوق چه عمل کردید. (۱۶۸)

یکى از امورى که حتى در امراض موثر است تلقین است که مریض به خودش و یا دیگرى به او تلقین کند که خوب مى شوى ، این وقتى مکرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد در موعظه هم همین طور است ، انسان باید هم خودش را موعظه کند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هیچ انسانى نیست که محتاج به موعظه نباشد منتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتیاج به موعظه داریم و موعظه چندین ساله در خود من باز تاثیر بسزا نکرده است …

این براى این است که در باطن انسان ، شیطان بزرگى است که ایستاده است تا انسان را به هلاکت برساند، تمام همش این است که انسان را بدون ایمان از اینجا بیرون کند و ما از گرفتارى به این عواقب سو به خدا پناه مى بریم . (۱۶۹)

اگر کسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اینکه خودش را محاسبه کند، اگر در – فرض کنید – مجلس یا در جاى دیگر یک روزى گذشته است که در آنجا مسائلى پیش آمده است شب برود حساب کند ببیند که واقعا اینکه من امروز گفتم مبدا این چى بود، یک مبدا شیطانى داشت یا مبدا الهى داشت ، اگر محاسبه کند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد که امروز تو این صحبت را کردى ، این مبدا، مبدا شیطانى بوده است نه مبدا انسانى و الهى ، ممکن است کم کم دنبال این برود که اصلاح کند و اگر این کار را نکند و همان رویه را تعقیب بکند، هیچ بعید ندانید که یک نفر زاهد، عابد، مسلمان ، همه چیز، یک انسان فاسد شقى اى از کار در آید، مامون نیست هیچ کس . (۱۷۰)


۴۶

اى عزیز! قدرى از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن . بترس از آنکه اعمالى را که به خیال خودت ، عمل صالح است از قبیل نماز و روزه و حج و غیر آن ، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلتت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بکش ‍ و خودت میزان اعمالت را بر پا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خود را بسنج و سخت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها را جبران کن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اینجا خود را محاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى در آنجا که به حساب رسیدگى مى شود و میزان اعمال بر پا مى شود مبتلا به مصیبتهاى بزرگ شوى . بترس ‍ از میزان عدل الهى و به هیچ چیز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده .(۱۷۱)


۴۷
۲۸ – اولین گام در راه مبارزه با نفس

سئوال :

لطفا اولین مرحله ابتدائى مبارزه با مفاسد اخلاقى را که حضرتعالى پیشنهاد مى نمائید را بیان فرمائید؟

بهترین علاج ها که علما اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود مى بینى ، در نظر بگیرى و بر خلاف آن تا چندى مردانه قیام و اقدام کنى ، و همت بگمارى برخلاف نفس تا مدتى ، و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق طلب کنى که با تو اعانت کند در این مجاهده ، مسلما بعد از مدت قلیلى ، آن خلق زشت رفع شده و شیطان و جندش از این سنگر فرار کرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.

مثلا یکى از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنیا، معذب دارد، بد خلقى با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغلها یا اهل بازار و محله است که این زاییده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدتى در صدد بر آید که هر وقت ناملایمتى پیش آمد مى کند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویى کردن ، بر خلاف نفس اقدام کرده ، عاقبت بد و نتیجه زشت این خلق را یاد بیاورد، و در عوض ملایمت بخرج بدهد، و در باطن ، شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم که اگر چنین رفتارى کنید – بعد از چند مرتبه تکرار – آن خلق بکلى عوض شده ، و خلق نیکو در باطن مملکت شما منزل مى کند. (۱۷۲)

آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند نفس انسان سرکش است یک آن از آن غافل بشویم (نعوذ بالله ) انسان را به کفر مى کشد اگر غافل بشود انسان . شیطان راضى نیست به فکر ما، او کفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر و کم کم در بزرگتر کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلا از اسلام . باید مراقبت کنید آقا از خودتان باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید یا اول اذان یا عشا یا قبل از اذان که پا مى شوید از خواب طویل ، باید مراقب خودتان باشید. (۱۷۳)


۴۸
۲۹ – ایمان قلبى و زبانى

سئوال :

فرق ایمان قلبى و زبانى را لطفا بیان فرمائید؟

ممکن است عقل شما به برهان چیزى را ادراک کند، ولى قلب تسلیم نشده باشد و علم بى فایده گردد. مثلا شما به عقل خود ادراک کردید که مرده نمى تواند به مسى ضرر بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر یک مگس ، حس ‍ و حرکت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت کرده ، ولى چون این مطلب را قلب قبول نکرده و تسلیم عقل نشده ، شما نمى توانید با مرده ، شب تاریک بسر برید. ولى اگر قلب ، تسلیم عقل شد و این حکم را از او قبول کرد، هیچ این کار براى شما اشکالى ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسلیم شده ، دیگر باکى از مرده نمى کند.

پس معلوم شد که تسلیم ، که خط قلب است ، غیر از علم است که حظ عقل است . (۱۷۴)

ما همه داد، از توحید مى زنیم و حق تعالى را ((مقلب القلوب و الابصار)) مى خوانیم ، و ((الخیر کله بیده )) و ((الشر لیس الیه )) مى سرائیم ولى باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستیم ، و دائما خیرات را از دست دیگران تمنا داریم ، اینها نیست جز این که اینها، یا حقایق عقلیه اى است که قلب از آن بى خبر است و یا لقلقه هاى لسانى است که به مرتبه ذکر حقیقى نرسیده . (۱۷۵)

بیچاره انسان غافل ! در امور زایله دنیا – که خود مى داند، و هر روز مى بیند که اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند، این قدر اهمیت مى دهد، و با کمال جد و جهد در جمع و تحصیل آن مى کوشد، و خود را با هر ذلت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى کند، و از هیچ عار و ننگى پرهیز نمى کند. ولى براى تحصیل ایمان که کفیل سعادت ابدى او است – اینقدر سست و افسرده است که با اینهمه مواعظ انبیا و اولیا و اینهمه کتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نکشیده ، و به فکر روزگار مصیبت و ذلت و زحمت خود نیفتاده . (۱۷۶)

ایمان فقط این نیست که ما اعتماد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست و چه ، نه ایمان یک مساءله اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش ، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش ‍ آگاه بشود، بیاید مطلب را. خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست ، لکن چون ایمان نیامده است ، تاثیر نمى کند، مثلا نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکى ، اگر یک مرده اى در محلى باشد پیش او مى ترسند بخوابند و همه عقیده شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد، هیچ کارى از او نمى آید، عقلشان مى گوید که مرده است ،… لکن این مطلب به قلب نرسیده ، مرده شورها به واسطه تکرارى که کرده اند، عمل تکرار شده را به واسطه تکرار، آنها پیش مرده مى خوابند، هیچ برایشان چیزى نیست ، این فرق ما بین ادراک عقلى و ایمان است . ادراک عقلى آدم مى کند تاثیر در آدم ندارد، تا ایمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مساءله عقلى تاثیرش کم است . ایمان عبارت از این است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادارک کرده اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش ‍ بیاید، این محتاج به یک مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهمید. (۱۷۷)


۴۹
۳۰ – جایگاه ریاضت در سیر و سلوک

سئوال :

یکى از مباحثى که در راه مبارزه با نفس مطرح مى شد مسئله ریاضت دادن به نفس اماره است استدعا دارد در خصوص حد و میزان ریاضت شرعى و اسلامى مطالب لازم را بفرمائید.

شیخ استاد ما (۱۷۸) دام ظله – مى فرمودند: میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعى صحیح ، قدم نفس و قدم حق است . اگر سالک به قدم نفس ‍ حرکت کرد و ریاضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت سلطان آن باشد، ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سو عاقبت مى باشد، و دعوى هاى باطله نوعا از همین اشخاص بروز مى کند. و اگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خدا جو شد، ریاضت او حق و شرعى است ، و حق تعالى از او دستگیرى مى کند به نص آیه شریفه که مى فرماید: ﴿و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (۱۷۹) کسى که مجاهده کند در راه ما هر آینه هدایت مى کنیم او را به راه هاى خود. (۱۸۰) گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاقى روحى ممکن الزوال نیست . این ها خیال خامى است که نفس اماره و شیطان القا مى کند و مى خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در این دار تغیر و نشاه تبدل است ، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند، و هر چه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفیه تفاوت مى کند. البته اول پیدایش صفتى در نفس ، با زحمت و ریاضت کمى او را مى توان ازاله کرد. مثل نهال نورسى که ریشه نداونیده باشد ومتمکن در زمین نشده باشد. ولى بعد از آن که آن صفت ، متمکن در نفس شد، و از ملکات مستقره نفس گردید، زوالش ممکن است ولى زحمت کندنش زیاد است . تو هرچه دیرتر در فکر قلع ریشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و ریاضت بیش تر گردد. (۱۸۱)

پس اى غافل چیزى را (که ) با یک کاه یک سال زحمت جزئى دنیاى با اختیار خود ممکن است اصلاح کرد، و گرفتارى هاى دنیا آخرت را به آخر رساند، نگذر بماند و تو را هلاک کند. (۱۸۲)

و از مفاسد بزرگ حب دنیا آن است که انسان را از ریاضت شرعیه و عبادات و مناسک باز دارد. و جنبه طبیعت را قوت دهد، و تعصى نماید طبیعت از اطاعت روح ، و انفیاد آن را نکند و عزم انسانى را سست کند، و اراده را ضعیف نماید، با این که یکى از اسرا بزرگ عبادات و ریاضت شرعیه آن است که بدن و قواى طبیعیه و جنبه ملک ، تابع و منقاد روح گردد، و اراده نفس در آن ها کارکن شود که به مجرد اراده ، بدن را به هر کار بخواهد، وادار کند، و از هر کار بخواهد، انجام دهد. و یکى از فضایل و اسرار عبادات شاقه و پرزحمت آن است که این مقصد از آن ها بیش تر انجام گیرد، و انسان به واسطه آن ها داراى عزم مى شود، و بر طبیعت غالب مى آید و بر ملک چیره مى شود، و اگر اراده ، تام و تمام شود و عزم قوى و محکم گردد، مثل ملک بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مقل ملائکه الله شود که عصیان خدا نکنند. به هر چه آن ها را امر فرماید، اطاعت کنند، و از هرچه نهى فرماید، منتهى شوند، بدون آن که باد تکلف و زحمت باشد. قواى ملک انسان هم اگر مسخر روح شد، تکلف و زحمت از میان برخیزد و به راحتى مبدل گردد، و اقالیم سبعه ملک ، تسلیم ملکوت شود و همه قوا عمال آن گردند. و بدان اى عزیز! که عزم و اراده قویه در آن عالم ، خیلى لازم است و کار کن است . میزان یکى از مراتب بهشت که از بهترین بهشت ها است ، اراده و عزم است که انسان تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود. (۱۸۳)


۵۰

مثلا در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذاشتن و به عبادت حق تعالى قیام کردن ، روح را بر قواى بدن چیره مى کند و اراده را قوى مى کند، و این در اول امر، اگر قدرى مشکل و ناگوار باشد، کم کم پس از اقدام ، زحمت من مى شود، و اطاعت بدن از نفس زیاد مى شود. چنان چه مى بینیم اهل آن بدون تکلف و زحمت ، قیام مى کنند، و این که ما تنبلى مى کنیم و بر ما مشکل و شاق است ، براى آنست که اقدام نمى کنیم : و اگر چند مرتبه اقدام کنیم ، کم کم زحمت مبدل به راحت مى شود. بلکه اهل آن ، التذاذ از آن مى برند بیشتر از آن التذاذى که ما از مشتهیات دنیا مى بریم . پس به اقدام نفس عادى مى شود و ((الخیر عاده )) (۱۸۴)

اى عزیز! بدان که خواهش و تمناى نفس نشود به جایى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگر انسان یک قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با یکى از هواهاى آن همراهى کند ناچار شود با چندین تمناى آن همراهى کند. اگر یک در به روى خواهش نفس باز کنى ، لابدى که درهاى بسیارى به روى آن بازکنى . یک وقت به واسطه یک متابعت نفس به چندین مفاسد، و از آن به هزاران مهالک مبتلا شوى . تا آن که خداى نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو مسند کند. چنان چه خداى تعالى در نص کتاب کریم از آن خبر داده است . (۱۸۵)

پس بر سالک راه آخرت و تائب از معاصى لازم است که الم ریاضت و عبادت را به ذائقه روح بچشاند، و اگر شبى در معصیت و عشرت بسر برده ، تدارک آن شب را بکند به قیام به عبادت خدا. و اگر روزى را به لذات طبیعیه ، نفس را مشغول کرده ، به صیام و مناسک مناسبه جبران کند، تا نفس ‍ بکلى از آثار و تبعات آن که حصول تعلقات و رسوخ محبت به دنیا است پاک و پاکیزه شود. البته توبه در این صورت کامل تر مى شود و نورانیت فطریه نفس عود مى کند. و پیوسته در خلال اشتغال به این امور تفکر و تدبر کند در نتایج معاصى و شدت باس حق تعالى و دقت میزان اعمال و شدت عذاب عالم برزخ و قیامت ، و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند که تمام این ها نتایج و صور این اعمال قبیحه و مخالفت هاى با مالک الملوک است . امید است که پس از این علم و تفکر، نفس از معاصى متنفر شود و انزجار تام و تمام برایش حاصل شود. (۱۸۶)


۵۱
۳۱ – دنیاطلبى منشا همه فسادها

سئوال :

استدعا دارد در مورد دنیا خواهى و آثار سوء آن در روح انسان را بیان فرموده آنگاه علاج این بیمارى مهلک را نیز فرمائید؟

گفته شده است : آن آخرى که انسان مى خواهد ارتحال کند از این عالم ، مى آیند شیاطینى که مى خواهند نگذارند این آدم موحد از این عالم بیرون برود مى آورند جلوى رویش چیزهائى را که دوست دارد. طلبه مثلا کتاب دوست دارد کتابش را مى آورند مى گویند که ما آتش مى زنیم برگرد عقیده اى که داراى والا اینها را آتش مى زنیم ، آنکه علاقه به فرزند دارد، آنکه علاقه به چیز دیگر داد. (همین طور است ) خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهایند که مثلا کاخ دارند. ممکن است یک نفر خیلى هم کاخ داشته باشد اهل دنیا نباشد یک طلبه یک کتاب داشته باشد اهل دنیا باشد علاقه داشته باشد. میزان علاقه است میزان دنیا آن علایقى است که انسان به این اشیا دارد و این علایق ممکن است آن دم آخر که انسان ببیند دارد از علائقش جدا مى شود دشمنى بیاورد با خدا، دشمن خدا بشود و از این عالم برود. علائق را باید کم بکنیم ، علاقه ها باید کم بشود، طبیعتا ما از اینجا مى رویم ، (و) على اى حال چه علاقه قلبى به چیزى داشته باشیم یا نداشته باشیم فرقى به حال (ما) نمى کند. فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید کتاب مال شماست ، از آن هم استفاده مى کنید، علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم مى کنید، علاقه را کم کنید، علاقه را تا مى توانید از بین ببرید. آنکه انسان را گرفتار مى کند این علاقه اى است که انسان دارد است آن هم از حب ریاست نفس مبدا همان حب نفس است . حب دنیا، حب نفس ، حب ریاست یک دردى است که انسان را به هلاکت مى رساند. حب مسند، حب مسجد همه اینها دنیا است ، علایق دنیا است . (۱۸۷)

ما خودمان را – براى آن حب نفسى که داریم – خیلى مهذب و صحیح و آدم کامل مى دانیم و دیگران را معیوب مى دانیم و به عیبشان ایراد مى گیریم . در آن شعر هست که یک آقائى – شعرش را نمى خواهم بخوانم – به یک کسى اشکال کرد (او) گفت من همینهایى که مى گوئى هستم اما تو آنطور که مى نمائى هستى ؟ (۱۸۸)

اینکه در روایات ما هست که ((حب الدنیا راس کل خطیئه )) این یک واقعیتى است و اساس حب دنیا هم ، ریشه حب دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست . تمام فسادهائى که در بشریت پیدا شده است از اولى که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر، منشاش همین حب نفس ‍ است . از حب نفس است که حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگیزه هاى شهوانى پیدا مى شود و انبیا اساس ‍ کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند. (۱۸۹)

خداوندا! دل ما را از کدورت شرک و نفاق پاک فرما و آیینه قلب ما را از زنگار حب دنیا که منشا این همه امور است ، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از بیچاره هاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف ، دستگیرى کن در این سفر پرخطر و این راه پر پیچ و خم و تنگ و تاریک . تویى قادر و تواناى همه چیز. (۱۹۰)


۵۲
۳۲ – هدف از بعثت انبیاء

سئوال :

هدف از بعثت انبیا علیه السلام و نزول قرآن و دستورات دینى و عبادى و سایر مسائل معنوى چه مى تواند باشد؟

تمام عبادات وسیله است ، تمام ادعیه وسیله است ، همه وسیله براى اینست که انسان این لبابش ظاهر بشود. آنکه بالقوه است و لب انسان است به فعلیت برسد و انسان بشود آدم . انسان بالقوه بشود یک انسان بالفعل . انسان طبیعى بشود، یک انسان الهى که همه چیزش الهى بشود. هر چه مى بیند حق ببیند. انبیا هم براى همین آمده اند. (۱۹۱)

انبیا خدا براى این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند، انسان بسازند، بشر از زشتیها، پلیدیها، فسادها و رذایل اخلاقى دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند. ((بعثت لاتمم مکارم الاخلاق )) (۱۹۲)

چنین علمى که خداوند متعال نسبت به آن آنقدر اهتمام داشته که انبیا را مبعوث فرموده است . (۱۹۳)

همه انبیا آمده اند براى اینکه دست انسان را بگیرند و از این چاه عمیقى که در آن افتاده است ، – آن چاهى که عمیق تر است چاه نفسانیت انسان است – در آوردند و جلوه حق را به او نشان بدهند تا اینکه ، همه چیز را نسیان کند و خداوند آن شاء الله نصیب همه ما بکند. (۱۹۴)

انبیا آمدند که ما اشخاصى که از نور بهره اى نداریم و ظلمات – به ما – احاطه کرده است از هر طرف ما را، از این ظلمت هاى گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور که اگر رسیدید به عالم نور، شما سر تا پایتان نورانى مى شود، نور مى شوید، اصلش حرفى که مى زنید نورانى است ، حرفى که مى شنوید نورانى است ، گوش و سمع و بصر، همه گوش خودت را رها کرده اى و گوش نورانى پیدا کرده اى . چشم ظلمانى را رها کرده اى یک چشم نورانى پیدا کرده اى . چشمى است که با او توجه به خدا دارید، گوشى است که با او توجه به خدا دارید، ما باید خودمان را بسازیم ، خودتان را که بسازید همه کارهایتان جهاد سازندگى است . هر کارى بکنید دیگر در حیطه جهاد وارد شده اید شما، شما مجاهد هستید دیگر. (۱۹۵)

اى عزیز! امروز روز مهلت و عمل است ، انبیا آمدند و کتابها آوردند و دعوتها نمودند با این همه تشریفات و این همه تحمل رنج و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار و از سکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه بجهت و سرور رسانند… (۱۹۶) تو به حال خود رحمى کن و از عمر خود نتیجه اى حاصل کن دقت در حال انبیا و اولیا کمل کن و اشتهاهاى کاذب و وعده هاى شیطان را پشت پازن ، مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس اماره مخور که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعمیه مى کنند و انسان را فریب مى دهند. (۱۹۷)

بارالها! شیطان دشمن بزرگى است که طمع بر انبیا و اولیاى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با این بنده ضعیف گرفتار امانى و اوهام باطله و خیالات و خرافات عاطله ، همراهى کن که بتواند از عهده این دشمن قوى بر آید، و در این میدان جنگ با این دشمن قوى که سعادت و انسانیت مرا تهدید مى کند، تو خودت با من همراهى فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج کنم و دست این غاصب را از خانه مختص به تو کوتاه کنم . (۱۹۸)


۵۳
۳۳ – رابطه علم با عمل

سئوال :

همانطورى که استحضار دارند در اسلام علم و عمل توامان و در کنار هم آمده لذا چنانچه علم از عمل و تقواى فرد جدا شود آثار سوئى بهمراه دارد لطفا شمه اى از آثار سوئى که علم بدون تقوا در جامعه به بار مى آورد را بیان فرماید.

رئیس یکى از فرق باطله در همین حوزه هاى ما تحصیل کرده است . لیکن چون تحصیلاتش با تهذیب و تزکیه توام نبوده ، در راه خدا قدم برنمى داشته ، خبائث را از خود دور نساخته بود آنهمه رسوایى ببار آورده است . اگر انسان ، خبائث را از نهادش بیرون نکند، هرچه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده اى بر آن مترتب نمى شود بلکه ضررها دارد. علم ، وقتى در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث ببار آورده شجره خبیثه مى شود.

هرچه این مفاهیم ، در قلب سیاه و غیر مهذب ، انباشته گردد، حجاب زیادتر مى شود، در نفسى که مهذب نشده علم ، حجاب ظلمانى است . ((العلم هو الحجاب الاکبر)) لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است . علم ، نور است ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده تر مى سازد، علمى که انسان را به خدا نزدیک مى کند در نفس دنیا طلب ، باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد.

علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد از حجب ظلمانى است ، چون اشتغال به ما سوى الله است . اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت ((لما سوى – الله )) حفظ باشد و بخواند جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن عالم شوید ولى باید بدانید که میان عالم و مهذب خیلى فاصله است . مرحوم شیخ ، استاد ما، ((رضوان الله تعالى علیه )) مى فرمود: این که مى گویند ((ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل )) صحیح نیست . باید گفت ((ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است )). (۱۹۹)

چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند، و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را بنحو بهترى دارا بودند لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گردیدند بسیارى را گمراه و منحرف ساختند.

این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد کبر و نخوت ، در دائره نفس ، بیشتر توسعه مى یابد. (۲۰۰)

اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متاذى مى شوند از بوى عالمى که به علمش عمل نکنند، این براى چیست که عالم وضعش این طور است ؟ این براى این است که فرق است ما بین عالم و غیر عالم ، از جهاتى فرق است و عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد یک امت را ممکن است منحرف بکند… یک گوشه مى بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است یک طایفه اى را منحرف کرده است . این گندش ‍ چقدر است ؟ همان گند است که آنجا به مشام مى رسد؟ یک گندى است که ما در دنیا تهیه مى کنیم ، نه یکى ، گندى را به ما اضافه بکنند، این گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، یک چیزى است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد مى کنیم در عالم آخرت . (۲۰۱)


۵۴
۳۴ – ذکر و آداب باطنى آن

سئوال :

استدعا دارد درباره ذکر الله و آثار آن و اذکارى که براى سالک در روایات به آن اذکار اشاره شده است بهمراه آداب و شرائط مربوط به آن را بیان نمائید؟

آنچه همه را مطمئن مى کند و آتش فروزان نفس سرکش و زیادت طلب را خاموش مى نماید وصول به او است ، و ذکر حقیقى او – جل و علا – چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است . ((الا بذکر الله تطمئن القلوب )) (۲۰۲) گوئى فرماید: توجه توجه : به ذکر او فرو رو، تا قلبت که سرگشته و حیرت زده از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه پرواز مى کند طمانینه حاصل کند. (۲۰۳)

اى عزیز، این که قلوب بیچاره ما از حلاوت ذکر حق تعالى محروم است و لذت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارد نشده و از وصول به قرب درگاه ، محتجب . و از تجلیات جمال و جلال محرومیم ، براى آن است که قلوب ما معطل و مریض است و توجه به دنیا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبیعت ما را از معرفت کبریاى حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده . تا نظر ما به موجودات نظر ابلیسى استقلالى است ، از شراب وصل نخواهیم چشید و به لذت مناجات نایل نخواهیم شد تا در عالم وجود عزت و کبریا و عظمت و جلال براى کسى مى بینیم و در حجاب بتهاى تعینات خلیفه هستیم ، سلطان کبریاى حق جل جلاله در قلب ما تجلى نکند. (۲۰۴)

اى عزیز! قلب را به آداب عبودیت مانوس کن و به ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان . و این لطیفه الهیه در ابتدا امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل شود، ولى در ذکر، قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود. و چون با تذکر، قلب را مانوس نمودى ، کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد. (۲۰۵)

پس از آن که دل را براى ذکر خدا و قرآن شریف مهیا نمود، آیات توحید و اذکار شریفه توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت ، تلقین قلب کند…. اگر آیات شریفه آخر سوره حشر را از قول خداى تعالى (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ) که آیه ۱۸ است تا آخر سوره ، که مشتمل بر تذکر و محاسبه نفس و محتوى بر مراتب توحید و اسما و صفات است ، در یک وقت فراغت از نفس از واردات دنیایى ، مثل آخر شب یا بین الطلو عین با حضور قلب بخواند و در آنها تفکر کند، امید است – آن شا الله – نتایج حسنه ببرد. و همین طور در اذکار شریفه با حضور قلب ذکر شریف : ((لااله الاالله )) – که افضل و اجمع اذکار است . (۲۰۶) این عمل را بکند، امید هست خداوند از او دستگیرى کند. و البته در هر حال ، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق ، غافل نباشد، و دست حاجت پیش ذات مقدس او دراز کند و از آن ذات مقدس دستگیرى ، طلب کند، امید است که اگر مدتى اشتغال به این عمل پیدا کند، نفس به توحید عادت کند، و نور توحید در قلب جلوه کند و البته از شرایط عامه ذکر، نباید غفلت شود و ما بیشتر شرایط قرائت قرآن – که شرایط ذکر نیز هست – در کتاب ((آداب الصلوه )) (۲۰۷) مذکور داشتیم . (۲۰۸)

بالجمله براى زنده نمودن دل ، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک ((یا حى یا قیوم )) با حضور قلب مناسب است …و از بغض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزى ، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن : (لااله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین ) (۲۰۹) براى ترقیات روحى خوب است . و از بعضى سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود فایده این عمل را شنید، در هر شب و روزى ، یک مرتبه سجده مى رفت و هزار مرتبه ، این ذکر شریف را مى گفت . و از بعض دیگر نقل نموده که سه هزار مرتبه مى گفت و از حضرت زین العابدین و سید الساجدین على بن الحسین – سلام الله علیهما – منقول است که سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرموده ، سر مبارک را بر آن نهاد و سجده نمود و گریه کرد و هزار مرتبه گفت : ((لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله تعبدا ورقا، لااله الاالله ایمانا و تصدیقا)) (۲۱۰)


۵۵

مثلا ذکر شریف ((لااله الاالله )) را – که بزرگترین اذکار و شریفترین اوراد است (۲۱۱) در این وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آن که قلب را تعلیم کند و تکرار کند این ذکر شریف را، و به قلب به طور طمانینه و تفکر بخواند، و قلب را با این ذکر شریف بیدار کند تا آنجا که قلب را حالت تذکر و رقت پیدا شود و زبان تابع قلب شود. (۲۱۲)

باید دانست که پس از آن که عقل به طور علم برهانى ، ارکان باب توکل را مثلا دریافت ، سالک باید همت بگمارد که آن حقایقى را که عقل ادراک نموده ، به قلب برساند. و آن حاصل نشود، مگر آن که انتخاب کند شخص ‍ مجاهد از براى خود در هر شب و روزى ، یک ساعتى را که نفس اشتغالش ‍ به عالم طبیعت و کثرت کم است و قلب فارغ البال است ، پس در آن ساعت فراغت نفس ، مشغول ذکر حق شود با حضور قلب و تفکر در اذکار و اوراد وارده . (۲۱۳)

آرى ، با ذکر حقیقى ، حجابهاى بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد، و قسوت و غفلت برداشته شود، و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روى او گشوده گردد، ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگیرد. و آنچه غیر حق و وجه مقدس اوست از مردگان است ، و دل با انس با آن به مردگى و مردار خورى نزدیک شود: (کل شى هالک الا وجه ) (۲۱۴) رسول خدا فرمود: راست ترین شعرى که عرب گفته شعر لبید است که گفته : ((الا کل شى ما خلا الله باطل )) (۲۱۵)

دل به دیگر موجودات بستن – هر موجودى باشد – از خدا غافل شدن است .(۲۱۶)


۵۶
۳۵ – زبان و معاصى مربوط به آن

سئوال :

همه ما به معاصى که از زبان صادر مى شود کم و بیش واقف هستیم استدعا دارد در خصوص زبان و آثار معاصى آن مطالبى را بفرمائید؟

دخترم ! آفات زیاد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد که هر یک حجابى است که اگر از آن ها نگذاریم به اول قدم سلوک الى الله نرسیدیم . من که خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شیطان است به بعض آفات این عضو کوچک و این زبان سرخ که سر سبز را به باد دهد و آنگاه که ملعبه شیطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه کند اشاره مى کنم . از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت غافل مشو، گاهى که در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ این عضو کوچک را آنقدر که مى توانى شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضاى دوست شود چه مى کند و چه مصیبتها به بار مى آورد که یکى از آنها غیبت برادران و خواهران است ، ببین با آبروى چه اشخاصى بازى مى کنى و چه اسرارى را از مسلمانان روى دایره مى ریزى و چه حیثیاتى را خدشه دار مى کنى و چه شخصیتهائى را مى شکنى ؟ آنگاه این جلسه شیطانى را مقیاس بگیر و ملاحظه کن در یک سال در همین امر پیش پا افتاده چه کردى و در پنجاه شصت سال دیگر چه خواهى کرد و چه مصیبتها براى خود به بار خواهى آورد در عین حال آنرا کوچک مى شمارى و این کوچک شمردن از حیله هاى ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد. (۲۱۷)


۵۷
۳۶ – آداب تلاوت قرآن

سئوال :

مسئله تطبیق در قرائت قرآن جز آداب تلقى مى شود استدعا دارد در این خصوص با ذکر مثالى توضیحى فرمائید؟

اکنون درست تفکر کن ! ببین صدر یا ذیل این آیه شریفه که آیه چهل و (چهارم ) (۲۱۸) از سوره مبارکه فصلت است با ما تطبیق مى کند؟ مى فرماید: ﴿قل هو للذین آمنوا اهدى و شفا و الذین لا یومنون فى اذانهم و قر و هو علیهم عمى اولئک ینادون من مکان بعید (۲۱۹) کجاست آن هدایت و شفاى امراض باطنى که براى مؤ منین از قرآن شریف حاصل مى شود؟! چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق حجاب مى شود؟! این نیست جز آن که نور ایمان در قلب ما نازل نشده ، و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگردیده ، و در این باب ، در قرآن شریف آیات بسیارى است . (۲۲۰) که با مقایسه حال خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفاى خود، به خوبى حال ما معلوم خواهد شد. (۲۲۱)

اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند ما الان در محضر خدا هستیم ، همین مجلس محضر خداست ، این را اگر ایمان انسان در آن راه پیدا نیست مؤمن بشود انسان به آن قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار مى رود. تمام معصیت ها براى این است که انسان نیافته این مسائل را، برهان هم بر آن دارد، برهان عقلى هم قائم است به اینکه خداى تبارک و تعالى همه جا حاضر است ، هم برهان است و هم همه انبیا، گفته اند ((و هو معکم اینما کنتم )) (۲۲۲) قرآن است ، آن با شماست ، هر جا هستید آن با شماست ، ما آن را از قرآن شنیده ایم ، به برهان هم ثابت هست لکن به قلب ما نرسیده است ما مثل مرده شور شده ایم تا حالا در این باب ، ما مثل مردم عادى هستیم که مطلب نرسیده به قلبمان ، تا اگر بخواهیم یک غیبت بکنیم ، یک تهمت بزنیم ، یک کار زشت بکینم ببینیم محضر خداست ، در محضر خدا که ، محضر احترام دارد، انسان در محضر یک بزرگى که در نظر خودش بزرگ است ، احترام مى کند از آن محضر. اگر یک نفر وقتى که در نظرتان بزرگ است پیش شما باشد، در محضر او کار خلاف مطلقا آدم نمى کند در محضر یک کسى که ادراک کرده است که این بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به این که در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بکند. محضر، محضر خداى تبارک و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصیت مخالفت با خود اوست ، با آن کسى است که در محضرش ‍ هستیم .


۵۸
۳۷ – آثار بى توجهى به قرآن کریم

سئوال :

قرآن به منزله چراغ راه معنوى مؤمنین مى باشد لیکن متاءسفانه در بیشتر ابعاد نورانیش مهجور واقع شده است آثار این بى توجهى به قرآن را تشریح فرمائید؟

ما همه قرآن شریف را مى دانیم (که ) از معدن وحى الهى براى تکمیل بشر و تخلیص انسان از محبس ظلمانى طبیعت و دنیا، نازل شده است ، و وعد (و) آن ، همه حق صراح و حقیقت ثابته است ، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نیست ، با این وصف ، این متاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه یک کتاب قصه تاثیر ندارد، نه دلبستگى به وعده هاى آن داریم تا دل را از این دنیاى دنى و نشئه فانیه برگیریم و به آن نشئه باقیه ببندیم ، و نه خوفى از وعید آن در قلب ما حاصل آید تا از معاصى الهیه و مخالفت با ولى نعمت احتراز کنیم . این نیست جز آن که حقیقت و حقیت قرآن به قلب ما نرسیده و دل ما به آن نگرویده و ادراک عقلى ، بسیار کم اثر است ، و با این قیاس ، کلیه نقصانهائى که در ما است و جمیع سرکشیها و مخالفتهاى ما و محروم ماندن از همه معارف و سرائر براى همین نکته است (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ).(۲۲۳)

موعظتهاى قرآنى و وعد و وعید آن – که سنگ خار را نرم مى کند و کوههاى عالم را خاشع مى کند – در دل سخت این انسان اثر نکند! آرى خداى تعالى فرماید: ﴿لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و یلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون (۲۲۴)

قرآن این کتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلى از صحنه خارج شد. (۲۲۵)

اى قرآن عزیز! اى تحفه آسمانى ، اى قانون بزرگ خدایى ، اى راهنماى سعادت بشر، اى خورشید تابان از افق غیب ، اى مایه سربلندى ملت اسلام ، اى درهم شکن اساس نادرستیها! تو ملت ما را بیدار کن ، تو جوانان وطن ما را هشیار کن ، تو روح وحدت و برادرى به آنان بده ، تو قوه سلحشورى و حس فداکارى را در آنها زنده کن تو پشت و پناه جوانان ما باش . (۲۲۶)


۵۹
۳۸ – معنى عرفان ناب محمدى

سئوال :

استدعا دارد معنى و مفهوم عرفان اسلامى را بفرمائید آنگاه بفرمائید در چه سن و سالى انسان براى خود سازى مستعدتر است .

خیال کردند یک دسته زیادى که معناى عرفان عبارت از این است که انسان یک محلى پیدا بشود و یک ذکرى بگوید و یک سرى حرکت بدهد و یک رقصى بکند و اینها، این معنى عرفان است ؟ مرتبه اعلاى عرفان را امام على سلام الله علیه داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال مى کردند که کسى که عارف است باید دیگر بکلى کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدرى ذکر بگوید و یک قدرى تغنى بشود و یک قدرى چه بکند و دکاندارى . امیرالمؤمنین در عین حالى که اعرف خلق الله بعد از رسول الله در این امت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود معذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کارى به هیچى نداشته باشد، هیچ وقت هم حلقه ى ذکر نداشت مشغول بود به کارهایش ، ولى آن هم بود، یا خیال مى شود که کسى که اهل سلوک است اهل سلوک باید به مردم دیگر کار نداشته باشد، در شهر هر چه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوکم ، بروم یک گوشه اى بنشینم و، ورد بگویم و سلوک به قول خودش پیدا کند این سلوک در انبیا زیادتر از دیگران بوده است در اولیا زیادتر از دیگران بوده است لکن نرفتند در خانه شان بنشینند و بگویند که ما اهل سلوکیم . (۲۲۷)

جهاد اکبر است ، جهادى است که با نفس طاغوتى خودش انسان انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا باید شروع کنید به این جهاد، نگذارید که قواى جوانى از دستتان برود، هر چه قواى جوانى از دست برود ریشه هاى اخلاق فاسد در انسان زیادتر مى شود و جهاد مشکلتر. جوان زود مى تواند در این جهاد پیروز بشود، پیر به این زودى نمى تواند، نگذارید اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پیرى بیفتد، یکى از کیدهائى که نفس ‍ انسانى به انسان مى کند و شیطان به انسان پیشنهاد مى کند این است که بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح کن ، حالا از جوانى استفاده کن و بعدآخر عمر توبه کن . این یک طرح شیطنت آمیز است که نفس انسان مى کند به تعلیم شیطان بزرگ . انسان تا قواى جوانیش هست و تا روح لطیف جوانى هست و تا ریشه هاى فساد در او کم است مى تواند اصلاح کند خودش را. (۲۲۸)

شما که اکنون جوانید، نیروى جوانى دارید، بر قواى خود مسلط مى باشید و هنوز ضعف جسمى بر شما چیره نشده است ، اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید هنگام پیرى که ضعف ، سستى ، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چیره شد و نیروى اراده ، تصمیم و مقاومت را از دست دادید و بار گناه و معصیت ، قلب را سیاهتر ساخت چگونه مى توانید خود را بسازید و مهذب کنید؟ به سن پیرى که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب و کسب فضیلت و تقوى شوید پشیمانى و عزم بر ترک گناه براى کسانى که پنجاه سال یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ، ریش خود را در گناه و معصیت سفید کرده اند حاصل نمى شود، چنین کسانى تا پایان عمر مبتلایند. جوانان ننشیند، که گرد پیرى ، سر و روى آنان را سفید کند قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه هاى فساد در آن ضعیف مى باشد، لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قویتر و محکمتر مى گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست . (۲۲۹)

هر قدر در جوانى انسان مهذب شد، شد اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى ، اراده انسان ضعیف مى شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوى ، ممکن نیست دیگر آنوقت ، اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است . از حالا به فکر باشید، از جوانى به فکر باشید الان هر قدمى که شما بر مى دارید رو به قبر است . هیچ ، هیچ مطلبى ندارد، هیچ اشکالى ندارد هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد یک مقدارى به قبر و آنجایى که از شما سوالات خواهند کرد و همه مسؤ ول خواهیم بود دارید نزدیک مى شوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است و هیچ کس هم سند به شما نداده است که ۱۲۰ سال عمر بکنید، ۱۲۰ ساله نداریم . ممکن است ۲۵ ساله انسان بمیرد ممکن است ۵۰ ساله بمیرد یا ۶۰ ساله بمیرد، هیچ سندى ندارد، ممکن است همین حالا خداى نخواسته ، سندى نیست ، باید فکر کنید، باید در این مطالب تامل کنید، مراقبه کنید اخلاق خودتان را مهذب کنید، مهذب تر کنید انشاء الله . (۲۳۰)


۶۰
۳۹ – هدف خداوند از بیان قصص قرآنى

سئوال :

هدف از قصه هائى که در قرآن کریم نقل شده چه مى تواند باشد؟ آیا صرفا پرداختن به جنبه تاریخى و زندگى انبیا علیه السلام بوده است ؟

عزیز! این آیات الهیه و تعالیم ربانیه براى بیدار کردن ما بیچاره هاى خواب ، و هشیار نمودن ما سر مستان غافل آمده . این قصص قرآنیه که حاصل معارف تمام انبیا و خلاصه سیر و رشد همه اولیا و بیان درد و درمان هر عیب و مرض نفسانى ، نمور هدایت طریق الهى و انسانى است ، براى قصه گفتن و تاریخ عالم نیامده . مقصود از آنها با آن همه تشریفات در تنزیل ونزول ، بیان تاریخ گذشتگان نیست براى صرف اطلاع و تاریخ دانى . مقصود خدا را، از مقصود مسعودى (۲۳۱) و طبرى (۲۳۲) و امثال آنها تمیز بده ، و به نظر تاریخ و ادب و فصاحت و بلاغت به قرآن شریف نظر مکن که این صورت خود حجابى است بس ضخیم . (۲۳۳)

یکى از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بى شمار نائل کند ((تطبیق )) است . و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که مى کند، مفاد آن را با حال خود منطق کند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع کند و امراض خود را بدان شفا دهد. مثلا در قصه شریفه حضرت آدم علیه السلام ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادتها طولانى چه بوده ، خود را از آن تطهیر کند، زیرا مقام قرب الهى جاى پاکان است . (۲۳۴)


۶۱
۴۰ – شناخت مؤمن از غیر مؤمن

سئوال :

لطفا میزان و معیار فرد مؤمن از غیر مؤمن را بر اساس قرآن کریم بیان فرمائید؟

خداى تبارک و تعالى یک میزانى در قرآن کریم قرار داده است که با آن میزان ما باید خودمان را و دیگران را بشناسیم . مى فرماید که : ((الله ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور و الذین کفروا اولیاهم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات )). میزان در مؤمن و غیر مؤمن ، مؤمن واقعى و غیر مؤمن این است که کتاب خدا مى فرماید که اگر چنانچه مؤمن است ، خداى تبارک و تعالى ولى اوست و مؤمنین را خداى تبارک و تعالى از همه ظلمت ها، از همه تاریکى ها، از همه چیزهائى که انسان ها را محجوب مى کند از حق تعالى ، از همه اینها اخراج مى کند و در نور وارد مى کند…

ما اگر بخواهیم خودمان را بسنجیم و کسانى که مدعى هستند بسنجیم ، باید ببینیم که این میزان ، این دو تا میزانى که خداى تبارک و تعالى براى معرفى مؤمن ها و غیر مؤمن ها فرموده است ، در خودمان هست یا نیست . به مجرد اینکه من یا شما ادعا کنیم که ما مؤمن بالله هستیم ، تا آن محکى که خداى تبارک و تعالى قرار داده است در ما نباشد یک ادعاى پوچى است . ببینیم که ما از اولیاى خدا هستیم و خدا ولى ماست ، یا از اولیاى طاغوت هستیم و طاغوت ولى ماست . اگر چنانچه از این گرفتارى هاى عالم طبیعت ، از این ظلمت هاى عالم طبیعت شما دیدید که خارج شدید، علاقه هایى که انسان به این عالم طبیعت دارد، این علاقه ها برداشته شده است یا کم شده ، اگر شما خودتان را یافتید که هر کارى مى خواهید بکنید براى خدا مى خواهید بکنید، حکومت الله در شما و در قواى شما سلطه دارد، شما همه چیزتان ، تامم اعضا و قوایتان فرمانبردار حکم خداست . چشم شما احتراز کند از آن چیزهائى که موجب ظلمت قلب مى شود، الله ولى است . محک بزرگى است که هر کس خودش را مى تواند بشناسد، مى تواند بفهمد که این ایمانى که ادعا مى کند، همان ادعاست یا خیر، نور ایمان در قلب او وارد شده است و ظلمت ها بر کنار شده است . (۲۳۵)


۶۲
حسن ختام :

از نفس نفیس و نور ریز شما بهره بردیم استدعا دارد در پایان دعائىفرمائید

ما بیچارگان و متحیران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محرومیم ، خوب است حالت قصور و تقصیر خود و مذلت و خوارى خویش را در نظر داشته باشیم و به حال حرمان خود متاسف و به کیفیت احتجاب خود متلهف باشیم و به حق تعالى از این خسران و تسلط نفس و شیطان پناه بریم ، شاید حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرین را اجابت فرماید: امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو. (۲۳۶)

پس با حال پریشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاک مذلت ، که اصل خلقت ما است ، نهیم ، و یا از نشاءت ذل و مسکنت خود کنیم و با لسان حال از حق تعالى که ولى نعم است ، جبران نقائص را طلب کنیم و عرض کنى : بارالها، ما در حجابهاى ظلمانى عالم طبیعت و شرکتهاى بزرگ هواپرستى و خود خواهى واقعیم ، و شیطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پاى ما در تحت سلطنت شیطان است ، و ما از دست این دشمن قوى جز به پناه به ذات مقدس تو چاره اى نداریم ، تو خود از ما دستگیرى کن و قلوب ما را به خود متوجه فرما.

خداوندا توجه ما به غیر تو از روى استهزا نیست ، ما چه هستیم و که هستیم که در محضر قدس ملک الملوک على الاطلاق استکبار و استهزاء منیم ، ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته ، و اگر عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستیم و راه نجاتى نداریم .

بارالها، ما چه هستیم ! داود نبى علیه السلام عرض کرد که اگر عصمت تو. نباشد، عصیان تو را خواهم کرد. (۲۳۷)

بارالها، پایان ما را به سعادت مقرون فرما، و سرانجام رشته معرفت و خدا خواهى را به دست ما بده ، و دست تطاول دیو رجیم و شیطان را از قلب ما کوتاه فرما، و جذوه اى از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبه اى حاصل آید، و خرمن خودى و خودپرستى ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و نخواهیم جز سرکوى تو بار قلوب را نیندازیم .

محبوبا، اکنون که از تو دوریم و از جمال جمیلت مهجور، مگر آنکه دست کریمانه ات تصرفى کند و حجابهاى ضخیم را از میان بردارد تا در بقیه عمر جبران ماسبق گردد. انک ولى النعم . (۲۳۸)


۶۳
پاورقی

۱-چهل حدیث ت ص ۵۶٫

۲-آداب الصلوه ت ص ۲۳۱٫

۳-صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۲۳۸٫

۴-صحیفه نور،ج ۱۴،ص ۲۴۸٫

۵-صحیفه نور،ج ۱۴،ص ۲۵۳٫

۶-صحیفه نور،ج ۱۴،ص ۲۴۵٫

۷-چهل حدیث ، ص ۸۵ – ۸۶٫

۸-چهل حدیث ، ص ۹۴٫

۹-چهل حدیث ، ص ۱۳۷٫

۱۰-چهل حدیث ، ۱۴۱ – ۱۴۰٫

۱۱-صحیفه نور، ج ۱۲، ۱۳۱٫

۱۲-همان مدرک ، ص ۲۰۷٫

۱۳-شرح حدیث جنود و عقل ، ص ۳۴۵ و ۳۴۶٫

۱۴-تفسیر سوره حمد،ص ۵۴، ۵۳٫

۱۵-تفسیر سوره حمد، ص ۵۴٫

۱۶-تفسیر سوره ، حمد، ص ۵۵٫

۱۷-تفسیر سوره حمد، ص ۵۷٫

۱۸-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۴۳٫

۱۹-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۴۱٫

۲۰-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۴۰٫

۲۱-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۴۰ – ۲۴۱٫

۲۲-صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۲۷۷ و ۲۷۸٫

۲۳-دوستان را از دوستى با خود بیزار یافت .

۲۴-قدر و منزلت .

۲۵-بیدارى ، اولین منزل از براى سالک الى الله .

۲۶-مستى .

۲۷-و باریکتر از مو.

۲۸-چهل حدیث ، ص ۸۶٫

۲۹-سوره اعراف ، آیه ۱۲٫

۳۰-چهل حدیث ، ص ۸۷٫

۳۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۳۵۱٫

۳۲-شرح حدیث جنود هقل و جهل ، ص ۳۵۱٫

۳۳-چهل حدیث ، ص ۱۱۹٫

۳۴-چهل حدیث ، ص ۱۲۰، ۱۱۹٫

۳۵-چهل حدیث ، ص ۱۲۳٫

۳۶-صحیفه نور،ج ۱۲، ص ۱۷۳٫

۳۷-چهل حدیث ، ص ۳۰۹٫

۳۸-چهل حدیث ، ص ۳۸٫

۳۹-در اصل غورى ورى .

۴۰-چهل حدیث ، ص ۱۳۰٫

۴۱-چهل حدیث ، ص ۱۳۰٫

۴۲-چهل حدیث ، ص ۱۹۹٫

۴۳-آداب الصلوه ، ص ۴۱٫

۴۴-شرح حدیث جنود، ص ۱۳۹٫

۴۵-آداب الصلوه ، ص ۱۵۲ – ۱۵۳٫

۴۶-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۵۳٫

۴۷-سرالصلوه ، ص ۳۰٫

۴۸-سرالصلوه ، ص ۳۱٫

۴۹-سرالصلوه ، ص ۳۱٫

۵۰-صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۱۷٫

۵۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۲۷۲ – ۲۷۳٫

۵۲-اقتباس است از این حدیث شریف ((حب الدنیا راس کل خطیئه )).

۵۳-شرح حدیث عقل و جهل ، ص ۳۰۴٫

۵۴- تلک الدار الاخر نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لا فساد او العاقبه للمتقین . قرآن کریم ، سوره قصص ، آیه ۸۳٫

۵۵-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۵۱٫

۵۶-صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۸۲٫

۵۷-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۴۱٫

۵۸-آداب الصلوه ، ص ۱۴۸٫

۵۹-آداب الصلوه ، ص ۱۳۰٫

۶۰-بقره / ۱۳۸٫

۶۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۹ -۱۰٫

۶۲-مصباح الهدیه ، ص ۸۰ – ۸۱٫

۶۳-صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۱٫

۶۴-مصباح الهدایه ، ص ۱۷۵٫

۶۵-مصباح الهدیه ، ص ۲۰۲٫

۶۶-چهل حدیث ، ص ۴۲۱٫

۶۷-چهل حدیث ، ۴۳۶، ۴۳۵٫

۶۸-ایشان استاد عرفان امام بوده اند شرح حال معظم له به کتاب ((در طواف خورشید)) نوشته مولف مراجعه شود.

۶۹-آداب الصلوه ، ص ۵۲ و ۳۷٫

۷۰-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۲۸۶٫

۷۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۵۷٫

۷۲-مصباح الهدیه ، ص ۶٫

۷۳-چهل حدیث ، ص ۴۲۵، ۴۲۴٫

۷۴-چهل حدیث ، ص ۴۲۵٫

۷۵-جلوه هاى رحمانى ، ص ۲۶٫

۷۶-سوره محمد (ص) ۹، آیه ۲۴٫

۷۷-ره عشق ، ص ۲۸٫

۷۸-ره عشق ، ص ۲۹٫

۷۹-صحیفه نور، ج ۱۷، ص ۲۵۴٫

۸۰-صحیفه نور، ج ۱۷، ص ۲۴۸٫

۸۱-چهل حدیث ، ص ۴۲۹، ۴۲۸٫

۸۲-آداب الصلوه ، ص ۲۰۸٫

۸۳-اشاره به حدیث شریف ثقلین است .

۸۴-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۳۴۳٫

۸۵-براى مطالعه در مورد علائم و نشانه هاى شیعه به کتاب شریف صفات شیعه مرحوم صدوق مراجعه شود.

۸۶-چهل حدیث ، ص ۴۸۳٫

۸۷-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۳۶۴٫

۸۸-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۳۳۸٫

۸۹-تفسیر سوره حمد، ص ۳۰٫

۹۰-تفسیر سوره حمد، ص ۳۴٫

۹۱-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۲۲٫

۹۲-صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۱۳۸٫

۹۳-صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۱۵۶ – ۱۵۷٫

۹۴-تفسیر سوره حمد، ص ۱۶٫

۹۵-تفسیر سوره حمد، ص ۱۷٫

۹۶- ﴿و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المومنون و ستردون الى عالم الغیب و الشهاده ، فینبکم بما کنتم قرآن کریم ، توبه ، آیه ۱۰۵٫

۹۷-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۴۸٫

۹۸-صحیفه نور، ج ۹، ص ۲۳۷ – ۲۳۸٫

۹۹-صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۴۲ – ۴۴٫

۱۰۰-صحیفه نور، ج ۱۹، ص ۵۴٫

۱۰۱-کافى ، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب التفکر، ج ۳٫

۱۰۲-چهل حدیث ، ص ۱۶۵٫

۱۰۳-چهل حدیث ، ص ۱۶۹٫

۱۰۴-سوره ابراهیم ، آیه ۱۰٫


۶۴

۱۰۵-چهل حدیث ، ص ۱۷۱٫

۱۰۶-جلوه هاى رحمانى ، ص ۳۳٫

۱۰۷-سوره نساء، آیه ۱۰۰٫

۱۰۸-تفسیر سوره حمد، ص ۲۸ و ۲۹٫

۱۰۹-شرح دعاى سحر، ص ۱۵۶٫

۱۱۰-شرح دعاى سحر، ص ۱۷۰٫

۱۱۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۲۷۰ – ۲۷۱٫

۱۱۲-آداب الصلوه ، ص ۱۶۲٫

۱۱۳-چهل حدیث ، ص ۲۴٫

۱۱۴-سرالصلوه ، ص ۶۰٫

۱۱۵-آداب الصلوه ، ص ۱۴، (مقدمه کتاب ).

۱۱۶-چهل حدیث ، ص ۲۲۴٫

۱۱۷-چهل حدیث ، ص ۲۲۵٫

۱۱۸-منظور پیامبر اسلام (ص ) است .

۱۱۹-صحیفه نور، ج ۱۹ت ص ۱۲۵٫

۱۲۰-چهل حدیث ، ص ۲۸۳٫

۱۲۱-چهل حدیث ، ص ۲۴۹٫

۱۲۲-چهل حدیث ، ص ۳۰۲٫

۱۲۳-مبارزه به نفس یا جهاد اکبر، ص ۵۴٫

۱۲۴-قال امیرالمؤمنین (علیه السلام ): ((ایها الناس ایاکم و حب الدنیا فانها راس کل خطیئه و باب کل بلیه و قرآن کل فتنه و داعى رزیه .)) (تحف العقول ، ص ۵) .

۱۲۵-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۵۶٫

۱۲۶-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۵۶٫

۱۲۷-چهل حدیث ، ص ۳۱۷٫

۱۲۸-آداب الصلوه ، ص ۶۷، و سوره نمل ، آیه ۶۲٫

۱۲۹-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۳۴۲٫

۱۳۰-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۵۲٫

۱۳۱-ذاتا.

۱۳۲-آداب الصلوه ، ص ۴۶ – ۴۷٫

۱۳۳-در اصل : جمیع .

۱۳۴-در اصل : حالتى .

۱۳۵-چهل حدیث ، ص ۳۳۳ و ص ۳۳۴٫

۱۳۶-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۰۴٫

۱۳۷-سحیفه نور، ج ۱۹، ص ۲۷۳٫

۱۳۸-چهل حدیث ، ص ۱ (مقدمه ).

۱۳۹-منظور حضرت آیت الله محمد على شاه آبادى است که استاد معنوى امام بوده اند براى شرح حال زندگى ابن عارف بزرگ به کتاب در طواف خورشید مراجعه نمائید.

۱۴۰-چهل حدیث ، ص ۳۶۵٫

۱۴۱-چهل حدیث ، ص ۳۶۰٫

۱۴۲-چهل حدیث ، ص ۳۶۱٫

۱۴۳-سرالصلوه ، ص ۱۷٫

۱۴۴-سرالصلوه ، ص ۲۴٫

۱۴۵-سرالصلوه ، ص ۶۴٫

۱۴۶-آداب الصلوه ، ص ۱۱۱٫

۱۴۷-صحیفه نور، ج ۱۸ ص ۳۱٫

۱۴۸-چهل حدیث ، ص ۴۰۱٫

۱۴۹-انعام /۷۹٫

۱۵۰-شرح حدیث جنود عقل ، ص ۴۳ – ۴۴٫

۱۵۱-چهل حدیث ، ص ۴۱۱٫

۱۵۲-اشاره است به بیت : بودم آن روز، من از طایفه درد کشان / که نه از تاک نشان بود از تاک نشان .

۱۵۳-هر آینه بر انسان مدتى از زمان گذشت ، و او چیزى در خور ذکر و یاد نبود (انسان / ۱).

۱۵۴-شرح حدیث ، جنود عقل و جهل ، ص ۲۰۸٫

۱۵۵-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۲۰۹٫

۱۵۶-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۶۸٫

۱۵۷-ره عشق ، ص ۲۶٫

۱۵۸-چهل حدیث ، ص ۱۷ و ۱۶٫

۱۵۹-چهل حدیث ، ص ۱۳٫

۱۶۰-چهل حدیث ، ص ۴۵٫

۱۶۱-در روایات متعدد براى کنترل خیالات ذکر شریف لااله الاالله و لاحول و لا قوه الا بالله …. سفارش ‍ شده است .

۱۶۲-چهل حدیث ، ص ۱۶٫

۱۶۳-سرالصلوه ، ص ۳۰٫

۱۶۴-چهل حدیث ، ص ۹ و ۸٫

۱۶۵-چهل حدیث ، ص ۴۳٫

۱۶۶-جلوه هاى رحمانى ، ص ۴۱ و ۴۰٫

۱۶۷-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۰۷٫

۱۶۸-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۱۷۳٫

۱۶۹-صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۲۵۷٫

۱۷۰-صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۲۳۹٫

۱۷۱-چهل حدیث ، ص ۳۷۲٫

۱۷۲-چهل حدیث ، ص ۲۳٫

۱۷۳-صحیفه نور، ج ۱، ص ۱۲۴٫

۱۷۴-چهل حدیث ، ص ۳۰ و ۲۹٫

۱۷۵-شرح حدیث عقل و جهل ، ص ۹۰٫

۱۷۶-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۰۸٫

۱۷۷-صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۸۱ و ۸۲٫

۱۷۸-منظور مرحوم آیت الله محمد على شاه آبادى استاد عرفان امام خمینى مى باشد.

۱۷۹-سوره عنکبوت ، آیه ۶۸٫

۱۸۰-چهل حدیث ، ص ۳۶ – ۳۷٫

۱۸۱-چهل حدیث ، ص ۹۴٫

۱۸۲-چهل حدیث ، ص ۹۵٫

۱۸۳-چهل حدیث ، ص ۱۰۷٫

۱۸۴-چهل حدیث ، ص ۱۰۸٫

۱۸۵-چهل حدیث ، ص ۱۴۷٫

۱۸۶-چهل حدیث ، ص ۲۳۹٫

۱۸۷-تفسیر سوره حمد، ص ۵۰٫

۱۸۸-تفسیر سوره حمد، ص ۵۱٫

۱۸۹-صحیفه نور، ج ۱۶، ص ۱۰۴ – ۱۰۵٫

۱۹۰-چهل حدیث ، ص ۴۱٫

۱۹۱-تفسیر سوره حمد، ص ۱۷۴٫

۱۹۲-سفینه البحار، ج ۱، ص ۴۱۰٫

۱۹۳-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۳۲٫

۱۹۴-تفسیر سوره حمد، ص ۱۱۳٫

۱۹۵-صحیفه نور، ج ۱۱، ص ۸۲ – ۸۳٫

۱۹۶-آداب الصلوه ، ص ۳۵٫

۱۹۷-آداب الصلوه ، ص ۳۵٫

۱۹۸-چهل حدیث ، ص ۱۶ و ۱۷٫

۱۹۹-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۲۸٫

۲۰۰-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۲۹٫

۲۰۱-آداب الصلوه ، ص ۱۲۷ – ۱۲۸٫


۶۵

۲۰۲-سوره رعد، آیه ۲۸٫

۲۰۳-جلوه هاى رحمانى ، ص ۲۸٫

۲۰۴-آداب الصلوه ، ص ۱۲۷ – ۱۲۸٫

۲۰۵-آداب الصلوه ، ص ۲۲۰٫

۲۰۶-اصول کافى ، ج ۲، ص ۳۷۵٫

۲۰۷-به آداب الصلوه ، ص ۱۸۰ مراجعه شود.

۲۰۸-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۰۶٫

۲۰۹-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۲۵٫

۲۱۰-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۲۵٫

۲۱۱-کنز العمال ، ج ۲، ص ۲۱۷٫

۲۱۲-شرح حریث جنود عقل و جهل ، ص ۲۰۳ – ۲۰۴٫

۲۱۳-شرح حریث جنود عقل و جهل ، ص ۲۰۳٫

۲۱۴-هر چیزى نابود شدنى است ، مگر وجه خداوند. (قصص / ۸۸)

۲۱۵-صحیح مسلم ، ج ۴، کتاب الشعر، ص ۲۴۲، احادیث ۶ – ۳٫

۲۱۶-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۱۲۴٫

۲۱۷-ره عشق ، ص ۳۸٫

۲۱۸-در نسخه اصل : ((ششم )) درج شده است . رجوع کنید به مقدمه کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل .

۲۱۹-بگو: این قرآن براى آنانکه ایمان آورده اند، هدایت و درمان است ، و آنهایى که ایمان نیاورده اند، گوشهایشان سنگین و چشمهایشان کور است ، چنانچه که گویى آنها را از جایى دور ندا مى دهند.

۲۲۰-نگاه کنید به آیات : ۴ – ۲ سوره انفال و ۱۱ – ۱ سوره مومنون و ۱۶۵ سوره بقره و ۴۳ و ۳۶ سوره شورى و سایر آیاتى که در توصیف اههل ایمان وارد شده است .

۲۲۱-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۹۳٫

۲۲۲-صحیفه ، ج ۱۱، ص ۸۲٫

۲۲۳-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۹۰ – ۹۱٫

۲۲۴-شرح حریث جنود عقل و جهل ، ص ۱۰۸٫

۲۲۵-ره توشه هاى امت ، وصیت نامه امام ، ص ۱۵٫

۲۲۶-کشف الاسرار، ص ۸۰٫

۲۲۷-صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۳۰٫

۲۲۸-صحیفه نور، ج ۷، ص ۲۱۱٫

۲۲۹-مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص ۶۰٫

۲۳۰-صحیفه نور، ج ۱، ص ۱۲۵٫

۲۳۱-مورخ مشهور صاحب کتاب روح الذهب .

۲۳۲-مورخ ایرانى صاحب کتاب تاریخ طبرى .

۲۳۳-شرح حدیث جنود عقل و جهل ، ص ۲۸۸٫

۲۳۴-آداب الصلوه ، ص ۲۰۶٫

۲۳۵-صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۱۲۴٫

۲۳۶-سر الصلوه ، ص ۱۰۶٫

۲۳۷-سر الصلوه ، ص ۱۰۶ – ۱۰۷٫

۲۳۸-سر الصلوه ، ص ۱۱۷٫

فهرست آیات
فهرست روایات
فهرست اشعار

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x