مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

بررسی سندی روایت «علیٌ ولی کل مؤمن بعدی» از منظر اهل سنت

بررسی سندی روایت «علیٌ ولی کل مؤمن بعدی» از منظر اهل سنت
 

فهرست

طرح شبهه :

روایت «هو ولی کل مؤمن بعدی» یکی از روایاتی است که امامت امیر مؤمنان علیه السلام را ثابت می کند و با سند های صحیح در کتاب های اهل سنت نقل شده است ، اما از آنجایی که توسط عده ای انتقاداتی به آن وارد شده ما در این مقاله درصدد پاسخگویی به این شبهات و انتقادات برآمدیم از جمله :

ابن تیمیه در باره این روایت می گوید :

قوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » کذب علی رسول الله صلی الله علیه و سلم .

این حدیث از پیامبر خدا (ص) که فرمود : « علی ولی هر مؤمنی بعد از من است » دروغی است که به رسول خدا (ص) نست داده شده است .

ابن تیمیه ، أحمد بن عبد الحلیم الحرانی ، ، متوفای ۷۲۸، منهاج السنه النبویه ، ج ۷ ص ۳۹۱، دار النشر : مؤسسه قرطبه – ۱۴۰۶ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم

مبارکفوری (متوفای۱۳۵۳هـ) نیز می نویسد:

۱- « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » کذا فی بعض النسخ بزیاده «مِن» و وقع فی بعضها « بعدی » بحذف « من » وکذا وقع فی روایه أحمد فی مسنده ۲- و قد استدل به الشیعه علی أن علیا رضی الله عنه ، کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل و استدلالهم به عن هذا باطل فإن مداره عن صحه زیاده لفظ «بعدی» وکونها صحیحه محفوظه قابله للاحتجاج.

۳- و الأمر لیس کذلک فإنها : قد تفرد بها جعفر بن سلیمان و هو شیعی بل هو غال فی التشیع . . . وقال بن حبان فی کتاب الثقات حدثنا الحسن بن سفیان حدثنا إسحاق بن أبی کامل حدثنا جریر بن یزید بن هارون بین یدی أبیه قال بعثنی أبی إلی جعفر فقلت بلغنا أنک تسب أبا بکر وعمر قال أما السب فلا ولکن البغض ما شئت فإذا هو رافضی الحمار انتهی . . . قال فی التقریب: جعفر بن سلیمان الضبعی أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لکنه کان یتشیع انتهی وکذا فی المیزان و غیره .

۱- حدیث « وهو ولی کل مؤمن من بعدی » در بعضی از نسخه ها با اضافه ی « مِن » آمده و در بعضی دیگر تنها کلمه «بعدی» بدون «من» آمده است همان طور که در کتاب مسند احمد بن حنبل نقل شده است .

۲- شیعیان (در استدلالشان برای اهل سنت از خود اهل سنت) به این حدیث استدلال کرده اند ، بر اینکه علی (علیه السلام) خلیفه ی اول رسول خدا (ص) است و استدلال آنان باطل است زیرا محور درستی این استدلال (دو چیز است).

الف : کلمه ی «بعدی» که در این حدیث باید وجود داشته باشد.

ب : این حدیث از نظر سندی ، صحیح و قابل استدلال باشد .

۳- در حالی که این گونه نیست (و این دو ویژگی را ندارد) زیرا که این حدیث را فقط جعفر بن سلیمان روایت کرده که شیعه است و بلکه شیعه ای غالی است (لازم به ذکر است که الفاظی مانند: شیعه غالی و رافضی و غالی در رفض، از اصطلاحات و اختراعات اهل سنت می باشد)، ابن حبان در کتاب الثقات در مورد او می نویسد : حسن بن سفیان و إسحاق بن أبی کامل از جریر بن یزید بن هارون روایت کرده اند که گفت : پدرم مرا نزد جعفر بن سلیمان فرستاد، به اوگفتم : به ما خبر رسیده که تو أبو بکر و عمر را فحش و ناسزا می دهی، گفت: فحش نه، اما دشمنی هر چه بخواهی، (ابن حبان می گوید) پس او رافضی الاغ است . . . ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد جعفر ) می نویسد : جعفر بن سلیمان ضُبعی أبو سلیمان بصری ، بسیار راستگو و زاهد اما شیعه بوده است، ذهبی درکتاب میزان الاعتدلال و دیگران نیز (در مورد او) همین تعابیر را دارند.

۴- و ظاهر أن قوله «بعدی» فی هذا الحدیث مما یقوی به معتقدا الشیعه وقد تقرر فی مقره أن المبتدع إذا روی شیئا یقوی به بدعته فهو مردود قال الشیخ عبد الحق الدهلوی فی مقدمته : والمختار أنه إن کان داعیا إلی بدعته ومروجا له رد وإن لم یکن کذلک قبل إلا أن یروی شیئا یقوی به بدعته فهو مردود قطعا انتهی .

۴- روشن است که لفظ « بعدی » درکلام رسول خدا (ص) موجب تقویت عقیده شیعه (مبنی بر خلیفه ی اول بودن علی علیه السلام ) می شود در حالی که در جای خودش ثابت شده است که اگر بدعت گذار (شیعه و در اینجا جعفر بن سلیمان) ، حدیثی از پیامبر (ص) را که موجب تقویت بدعتش می شود (برای اهل سنت) ، روایت کند ، حدیث او مردود است همان گونه که شیخ عبد الحق دهلوی در مقدمه اش می گوید : نظر من این است که راوی ای که از اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترویج کند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنکه حدیثی را روایت کند که با آن بدعتش تقویت می گردد ، که در این صورت قطعا مردود است .

۵- فإن قلت : لم یتفرد بزیاده قوله «بعدی» جعفر بن سلیمان بل تابعه علیها أجلح الکندی فروی الإمام أحمد فی مسنده هذا الحدیث من طریق أجلح الکندی عن عبد الله بن بریده عن أبیه بریده قال بعث رسول الله بعثین إلی الیمن علی أحدهما علی بن أبی طالب و علی الاخر خالد بن الولید الحدیث وفی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه و هو ولیکم بعدی و إنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » .

قلت : أجلح الکندی هذا أیضا شیعی قال فی التقریب : أجلح بن عبد الله بن حجیه یکنی أبا حجیه الکندی یقال اسمه یحیی صدوق شیعی انتهی وکذا فی المیزان و غیره .

۵- اگر اشکال شود که : این حدیث را با اضافه ی «بعدی» فقط ، جعفر بن سلیمان روایت نکرده بلکه أجلح کندی هم آن را نقل نموده است همان گونه که احمد بن حنبل در مسندش از طریق أجلح کندی از عبد الله بن بریده از پدرش بریده نقل کرده که بریده گفت : رسول خدا (ص) دو گروه را به سمت یمن عازم کرد ، علی بن أبی طالب (علیه السلام ) را فرمانده یک گروه و خالد بن ولید را فرمانده گروه دیگر قرار داد، سپس در ادامه حدیث می گوید: رسول خدا (ص) فرمود : « به علی ناسزا مگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست » .

(در جواب ) می گویم : این أجلح کندی هم شیعه است ، ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد او ) می گوید : أجلح بن عبد الله بن حجیه که کنیه او أبو حجیه کندی است و گفته شده است اسم او یحیی است ، بسیار راستگو و شیعه است در کتاب میزان الاعتدلال ذهبی و غیر آن نیز (در مورد او) همین تعابیر آمده است .

۶- و الظاهر أن زیاده «بعدی» فی هذا الحدیث من وهم هذین الشیعیین و یؤیده أن الإمام أحمد روی فی مسنده هذا الحدیث من عده طرق لیست فی واحده منها هذه الزیاده :

فمنها ما رواه من طریق الفضل بن دکین حدثنا بن أبی عیینه عن الحسن عن سعید بن جبیر عن بن عباس عن بریده قال غزوت مع علی الیمن فرأیت منه جفوه الحدیث وفی آخره فقال یا بریده ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم قلت بلی یا رسول الله قال :« من کنت مولاه فعلی مولاه » .

ومنها ما رواه من طریق أبی معاویه حدثنا الأعمش عن سعید بن عبیده عن بن بریده عن أبیه قال بعثنا رسول الله فی سریه الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه

ومنها ما رواه من طریق وکیع حدثنا الأعمش عن سعد بن عبیده عن بن بریده عن أبیه أنه مر علی مجلس وهم یتناولون من علی الحدیث وفی آخره من کنت ولیه فعلی ولیه

فظهر بهذا کله أن زیاده لفظ «بعدی» فی هذا الحدیث لیست بمحفوظه بل هی مردوده فاستدلال الشیعه بها علی أن علیا رضی الله عنه کان خلیفه بعد رسول الله من غیر فصل باطل جدا هذا ما عندی والله تعالی أعلم . . .

۶- ظاهر امر این است که منشأ اضافه ی «بعدی» در این حدیث ، توهم این دو شیعه ( جعفر بن سلیمان و اجلح کندی) است ، مؤید این نظر ما این است که احمد بن حنبل در مسندش این حدیث را با چند سند و طریق نقل کرده است در حالی که در هیچ یک از آنها ، این اضافه (لفظ «بعدی») وجود ندارد.

از جمله : حدیثی است که احمد از طریق فضل بن دکین از ابن أبو عیینه از حسن از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده روایت نموده است که بریده گفت : با علی علیه السلام ، در جنگ یمن شرکت داشتم و از او چیزی دیدم که خوشم نیامد … تا اینجا که رسول خدا (ص) فرمود : ای بریده ! آیا من از مؤمنین به خودشان اولی نیستم ؟ گفتم : آری ای رسول خدا (ص) فرمود: « هر که من مولای اویم علی مولای اوست » و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق أبو معاویه از أعمش از سعید بن عبیده از ابن بریده ازپدرش نقل نموده است که گفت : رسول خدا (ص) ما را به جنگی فرستاد … رسول خدا (ص) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست » .

و از جمله آن حدیثی است که احمد از طریق وکیع و الأعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نقل نموده است که او روزی از مجلس محدثین می گذشت … پیامبر(ص) فرمود : « هر که من مولای اویم ، علی مولای اوست » .

از تمام این مطالبی که گفتیم ، این نکته به دست می آید که اضافه لفظ «بعدی» در این حدیث ، صحیح نیست پس استدلال شیعه به این حدیث بر اینکه علی رضی الله عنه ، خلیفه بلافصل رسول خداست ، حقیقتاً باطل است ، این مقدار توان علمی من بود و خداوند متعال داناتر است .

فإن قلت : لم یتفرد جعفر بن سلیمان بقوله « هو ولی کل مؤمن بعدی » بل وقع هذا اللفظ فی حدیث بریده عند أحمد فی مسنده ففی آخره « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی وإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » قلت : تفرد بهذا اللفظ فی حدیث بریده ، أجلح الکندی و هو أیضا شیعی .

و اگر بگویی : حدیث « هو ولی کل مؤمن بعدی » را تنها جعفربن سلیمان نقل نکرده بلکه این لفظ در حدیث بریده (صحابی) در کتاب مسند احمد وارد شده که آخر آن چنین است : « به علی ناسزا نگویید زیرا که او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست »

(در جواب) می گویم : این حدیث را با این لفظ فقط اجلح کندی نقل کرده که او نیز شیعه است .

المبارکفوری ، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم أبو العلا ، تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی ، ج ۱۰ ص ۱۴۶ و ۱۴۷ ، متوفای ۱۳۵۳ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت

عصاره سخنان مبارکفوری :

همان طور که ملاحظه فرمودید ، سخن او با تمام درازای خود تنها یک مطلب را دنبال می کرد و آن این جمله است : این حدیث با سند صحیح به همراه کلمه « بعدی » ، در منابع اهل سنت وجود ندارد .

او دو دلیل بر این ادعایش آورده است:

۱- این حدیث در منابع اهل سنت دو سند بیش تر ندارد و اگرچه تمام راویان این دو سند ، راستگو هستند ، اما در هر دو آنها یک راوی شیعه (جعفر بن سلیمان در یکی و أجلح بن عبد الله کندی در دیگری) وجود دارد .

۲- این حدیث موجب تقویت اعتقاد شیعه است ، پس مردود است .

سپس برای سخنان خویش مؤید هم می آورد و می گوید: احمد بن حنبل این حدیث را به طرق مختلفی نقل می کند اما در هیچ یک از آنها این اضافه وجود ندارد .

پاسخ به ادعاهای مبارکفوری :

در آغاز ، ذکر این نکته لازم است که این حدیث از رسول خدا (ص) ، به گونه های متنوعی در منابع دست اول اهل سنت ، منعکس شده است که در ذیل نمونه هایی از آن را ذکر می کنیم :

۱- « علیٌ ولی کل مؤمن بعدی »

الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبه الکوفی الوفاه: ۲۳۵ ، ج ۶ ص ۳۷۲ ، دار النشر : مکتبه الرشد – الریاض – ۱۴۰۹ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : کمال یوسف الحوت

۲- « هو ولی کل مؤمن من بعدی »

مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاه: ۲۴۱ ، ج ۴ ص ۴۳۷، دار النشر : مؤسسه قرطبه – مصر

۳- « انت ولی کل مؤمن بعدی »

الطیالسی ، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی البصری ، مسند أبی داود الطیالسی ، متوفای ۲۰۴،ج ۱ ص ۳۶۰ ح ۲۷۵۲، دار النشر : دار المعرفه – بیروت

۴- « أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه »

أحمد بن حنبل الشیبانی ، متوفای ۲۴۱هـ ، فضائل الصحابه ج ۲ ص ۶۸۴ ح۱۱۶۸، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس

۵- « أنت ولیی فی کل مؤمن بعدی »

أحمد بن حنبل الشیبانی ، ، متوفای ۲۴۱هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج ۱ص۳۳۰ ، دار النشر: مؤسسه قرطبه – مصر

۶- « فانه ولیکم بعدی »

الإصابه فی تمییز الصحابه ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاه: ۸۵۲ هـ، ج ۶ص ۶۲۳، دار النشر : دار الجیل – بیروت – ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : علی محمد البجاوی

۷- « ان علیاً ولیکم بعدی »

البدایه والنهایه ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: ۷۷۴ ، ج ۷ ص ۳۴۶، دار النشر : مکتبه المعارف – بیروت

۸- « هذا ولیکم بعدی »

السنن الکبری ، اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی الوفاه: ۳۰۳ هـ ، ج ۵ ص ۱۳۳، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن

۱۰- «أنک ولی المؤمنین من بعدی»

تاریخ بغداد ، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی الوفاه: ۴۶۳ ، ج ۴ ص ۳۳۸، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت –

۱۱- «أنت ولیی فی کل مُؤْمِنٍ بعدی»

مسند أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاه: ۲۴۱ ، ج ۱ ص ۳۳۰، دار النشر : مؤسسه قرطبه – مصر

۱۲- « إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی »

السنه ، اسم المؤلف: عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی الوفاه: ۲۸۷ ، ج ۲ ص ۵۶۵ ، دار النشر : المکتب الإسلامی – بیروت – ۱۴۰۰ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمد ناصر الدین الألبانی

۱۳- « فهو أولی الناس بکم بعدی »

المعجم الکبیر ، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی الوفاه: ۳۶۰هـ ، ج ۲۲ ص ۱۳۵، دار النشر : مکتبه الزهراء – الموصل – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی

لازم به ذکر است که تعبیر اخیر ، به طور مفصل در مقاله ی جداگانه ای تقدیم خواهد شد .

پاسخ اول :

اسناد صحیح بدون راوی شیعه

مبارکفوری گفته بود : قد تفرد بها جعفر بن سلیمان ، یعنی این حدیث را فقط جعفر بن سلیمان روایت کرده است .

در جواب به این قسمت از ادعای او می گوییم : به خلاف گمان این آقایان سند این حدیث شریف در منابع اهل سنت ، منحصر به جعفر بن سلیمان و اجلح کندی نیست بلکه با سند صحیح و معتبر بدون این که در سلسله ی راویان آن ، این دو شیعی باشند از رسول خدا (ص)، روایت شده است همان طور که ألبانی بر این نکته تصریح کرده و می گوید :

… علی أن الحدیث قد جاء مفرقا من طرق أخری لیس فیها شیعی

… علاوه بر این ، این حدیث از طرق گوناگونی که در هیج یک آنان راوی شیعه وجود ندارد ، رسیده است .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

اکنون نمونه هایی از این حدیث شریف را از منابع دست اول اهل سنت ذکر می کنیم :

طیالسی (متوفای۲۰۴هـ) :

اوکه از زمره ی قدیمی ترین محدثین برجسته اهل سنت است ، این حدیث را این گونه روایت می کند :

حدثنا یونس قال حدثنا أبو داود قال حدثنا أبو عوانه عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن ابن عباس ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی : «أنت ولی کل مؤمن بعدی» .

. . . ابن عباس روایت می کند که رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولی هر مؤمنی هستی » .

الطیالسی ،: سلیمان بن داود أبو داود الفارسی البصری ، مسند أبی داود الطیالسی ، متوفای ۲۰۴،ج ۱ ص ۳۶۰ ح ۲۷۵۲، دار النشر : دار المعرفه – بیروت .

احمد بن حنبل(متوفای۲۴۱هـ) :

همچنین احمد بن حنبل ــ امام حنبلی ها ــ این حدیث را در دو کتابش مسند و فضائل الصحابه ، روایت کرده است :

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یحیی بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَهَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال إنی لَجَالِسٌ إلی بن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَهُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ أما ان تَقُومَ مَعَنَا واما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ قال فقال بن عَبَّاسٍ : بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَی قال فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَ یَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ وَقَعُوا فی رَجُلٍ قال له النبی صلی الله علیه وسلم . . . فقال له أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ من مُوسَی الا أَنَّکَ لَسْتَ بنبی ، انه لاَ ینبغی أَنْ أَذْهَبَ الا وَأَنْتَ خلیفتی قال : وقال له رسول اللَّهِ : « أنت ولیی فی کل مُؤْمِنٍ بعدی » .

أحمد بن حنبل الشیبانی ، ، متوفای ۲۴۱هـ ، مسند أحمد بن حنبل ، ج ۱ص۳۳۰ ، دار النشر: مؤسسه قرطبه – مصر.

. . . عمرو بن میمون (شاگرد ابن عباس) می گوید: (باعده ای) کنار ابن عباس نشسته بودم،گروهی نزد او آمده و گفتند : ابن عباس یا تو نزد ما بیا و یا ما با تو بدون غریبه ها در اینجا باشیم ، عمرو بن میمون می گوید: ابن عباس چنین پاسخ گفت : من با شما می آیم ، ابن عباس در آن موقع هنوز بیمار و نابینا نشده بود (وقتی که با آنها خلوت کرد) گفت : شروع به سخن کنید (عمرو بن میمون می گوید : ) نمی دانیم آنان به ابن عباس چه گفتندکه ابن عباس برگشت در حالی که لباس هایش را تکان می داد ، با خود می گفت : اف و تف (این دو کلمه برای ابراز بیزاری و انزجار استفاده می شوند) ، کسی را ناسزا گفتند که دَه امتیاز دارد کسی را ناسزا گفتند که رسول خدا (ص) در مورد او فرمود . . . . و (همچنین ) رسول خدا (ص) به علی فرمود : « آیا راضی نیستی که جایگاه تو نسبت به من همانند هارون برای موسی باشد ، جز این که تو پیامبر نیستی ، براستی شایسته نیست که من از دنیا بروم جزآنکه تو خلیفه ی من باشی ، ابن عباس گفت : رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود : « تو پس از من ، ولی من ، بر هر مؤمنی هستی » .

این حدیث را در کتاب فضائل الصحابه چنین نقل کرده است :

حدثنا عبد الله قال حدثنی أبی قثنا یحیی بن حماد قثنا أبو عوانه قثنا أبو بلج قثا عمرو بن میمون قال انی لجالس إلی بن عباس إذ أتاه تسعه رهط قالوا : یا أبا عباس اما ان تقوم معنا و اما ان تخلو بنا عن هؤلاء قال فقال بن عباس : بل انا اقوم معکم قال : و هو یومئذ صحیح قبل ان یعمی قال : فابتدأوا فتحدثوا فلا ندری ما قالوا قال فجاء ینفض ثوبه و یقول اف و تف وقعوا فی رجل له عشر . . . فقال له اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انک لیس نبی انه لا ینبغی ان اذهب الا و أنت خلیفتی قال : و قال له رسول الله صلی الله علیه و سلم : « أنت ولی کل مؤمن بعدی ومؤمنه » .

این نقل مشابه نقل پیشین است فقط در قسمت پایانی و در سخن رسول خدا اندک تفاوتی دیده می شود و آن این که رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمود : « تو بعد از من ، ولی هر مرد و زن مؤمنی هستی» .

أحمد بن حنبل الشیبانی ، متوفای ۲۴۱هـ ، فضائل الصحابه ج ۲ ص ۶۸۲ ح۱۱۶۸، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس

پس از ملاحظه حدیث و سخنان راویان آن، اکنون نوبت به بحث پیرامون صحت و عدم صحت آن از جهت سند می رسد تا با نقل آراء بزرگان از علمای اهل سنت قوت و ضعف آن را بر رسی نمائیم:

تصحیح حاکم نیشابوری :

حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث در مورد سند آن می گوید :

أخبرنا أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان القطیعی ببغداد من أصل کتابه ثنا عبد الله بن أحمد بن حنبل حدثنی أبی ثنا یحیی بن حماد ثنا أبو عوانه ثنا أبو بلج ثنا عمرو بن میمون قال إنی لجالس عند بن عباس إذ أتاه تسعه رهط . . . فقال له : « أما ترضی أن تکون منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لیس بعدی نبی إنه لا ینبغی أن أذهب إلا وأنت خلیفتی » قال بن عباس : وقال له رسول الله صلی الله علیه وسلم : « أنت ولی کل مؤمن بعدی ومؤمنه » .

. . . هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه بهذه السیاقه .

. . . این حدیثی صحیح السند است ولی ، بخاری و مسلم در صحیحشان با این عبارات نیاورده اند .

الحاکم النیسابوری ، محمد بن عبدالله ، المستدرک علی الصحیحین ، ج ۳ ص۱۴۳ح۴۶۵۲، ( متوفای ۴۰۵هـ) ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا

تصحیح ذهبی :

ذهبی ، رجالی سرشناس اهل سنت نیز ، در تعلیقه اش بر المستدرک حاکم ، صحت این حدیث را تایید می کند :

تعلیق الذهبی قی التلخیص : صحیح .

المستدرک بتعلیق الذهبی ، ج ۳ ص ۱۴۳ح۴۶۵۲ ، کتاب معرفه الصحابه ، (قسم ) ذکر إسلام أمیر المؤمنین علی رضی الله تعالی عنه .

تصحیح ألبانی :

ألبانی نیز بعد از نقل نظر حاکم و ذهبی ، نظر خود را در مورد آن ابراز کرده و می نویسد :

. . . و أما قوله : « و هو ولی کل مؤمن بعدی » فقد جاء من حدیث ابن عباس فقال الطیالسی ( ۲۷۵۲ ) : حدثنا أبو عوانه عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه ” أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی : « أنت ولی کل مؤمن بعدی » و أخرجه أحمد ( ۱ / ۳۳۰ – ۳۳۱ ) و من طریقه الحاکم ( ۳ / ۱۳۲ – ۱۳۳ ) و قال : صحیح الإسناد و وافقه الذهبی و هو کما قالا .

اما این سخن رسول خدا (ص) : » و او ولی هر مؤمنی پس از من است » از طریق ابن عباس روایت شده است و طیالسی آن را این گونه نقل نموده : برای ما أبو عوانه از أبو بلج و او از عمرو بن میمون از ابن عباس برای ما روایت نموده اند که رسول خدا به علی فرمود : « تو پس از من ولی هر مؤمنی هستی ».

این حدیث را احمد بن حنبل (ج۱ص۳۳۰ الی ۳۳۱ ) روایت نموده و با همان سند حاکم نیشابوری در (ج۳ص۱۳۲الی ۱۳۳) نقل کرده ومی گوید: “این حدیثی صحیح السند است ” و ذهبی با نظر حاکم موافقت نموده (وآن را صحیح معرفی نموده است) و این حدیث همین گونه است که این دو گفته اند .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

یک نکته :

مبارکفوری همچنین دو ادعای دیگر هم نموده بود :

و الظاهر أن زیاده «بعدی» فی هذا الحدیث من وهم هذین الشیعیین و یؤیده أن الإمام أحمد روی فی مسنده هذا الحدیث من عده طرق لیست فی واحده منها هذه الزیاده

و ظاهر امر این است که منشأ اضافه ی «بعدی» در این حدیث ، از خطاهای این دو شیعه ( جعفر بن سلیمان و اجلح کندی) است ، مؤید این نظر ما این است که احمد بن حنبل در مسندش این حدیث را با چند سند و طرق متعدد ، نقل کرده در حالی که در هیچ یک از آنها ، این اضافه وجود ندارد .

با چنین حدیثی که از منابع اهل سنت به همراه تصریحات علمای آنان نقل شد ، دیگر جایی برای نسبت اشتباه و خطا به این دو راوی نمی ماند زیرا که این حدیث شریف با سند صحیح و بدون آن که در سند آن فردی شیعی باشد ، روایت شده است

و همچنین جایی برای مؤید مبارکفوری (که گفته بود : احمد در مسندش، این حدیث را به طرق مختلف بدون اینکه این اضافه را داشته باشد ، نقل نموده است )، باقی نمی ماند زیرا همان گونه که گذشت همین حدیث را احمد بن حنبل ، هم در مسند خود و هم در فضائل الصحابه اش ، با همین اضافه نقل نموده است .

سایر منابع :

بزرگان دیگری از اهل سنت نیز این حدیث صحیح را در کتب خود منعکس نموده اند که می توانید در ذیل تعدادی از آنها را ملاحظه فرمایید :

ابوبکرآجری (متوفای۳۶۰هـ)

الآجری ، أبی بکر محمد بن الحسین ، الشریعه ، ج ۴ ص ۲۰۲۱ ، ۱۴۸۸، دار النشر : دار الوطن – الریاض / السعودیه – ۱۴۲۰ هـ – ۱۹۹۹ م ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : الدکتور عبد الله بن عمر بن سلیمان الدمیجی

طبرانی (متوفای۳۶۰هـ)

الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم ، المعجم الکبیر ، ج ۱۲، ص ۹۷ح۱۲۵۹۳، دار النشر : مکتبه الزهراء – الموصل – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی

ابن عبد البر(متوفای ۴۶۳هـ)

ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب ، ج ۳ ص ۱۰۹۱، دار النشر : دار الجیل – بیروت – ۱۴۱۲ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : علی محمد البجاوی

ابن عساکر(متوفای۵۷۱هـ)

ابن عساکر ، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله الشافعی ، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل ، ج ۴۲ ص ۱۹۹، دار النشر : دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۵ ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری

تلمسانی(متوفای ۶۴۴هـ)

الجوهره فی نسب النبی وأصحابه العشره ، اسم المؤلف: محمد بن أبی بکر الانصاری التلمسانی المعروف بالبری (المتوفی : ۶۴۴هـ) ، ج ۱ ص ۲۹۲

صفدی)متوفای۷۶۴هـ)

الصفدی ، صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی ، الوافی بالوفیات ، ج ۲۱، ص ۱۷۸، دار النشر : دار إحیاء التراث – بیروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م ، تحقیق : أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی

ابن کثیر(متوفای۷۷۴هـ)

بن کثیر ، إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء ، البدایه والنهایه ، ج ۷ ص ۳۳۹ و ص ۳۴۶، دار النشر : مکتبه المعارف – بیروت .

ابن حجر عسقلانی(متوفای۸۵۲هـ)

ابن حجر ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، الإصابه فی تمییز الصحابه ، ج ۴ص ۵۶۷ ، دار النشر : دار الجیل – بیروت – ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : علی محمد البجاوی

عبد القادربغدادی(متوفای۱۰۹۳هـ)

عبد القادر بن عمر البغدادی ، خزانه الأدب ولب لباب لسان العرب ، ج ۶ ص ۶۸، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۹۹۸م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمد نبیل طریفی/امیل بدیع الیعقوب

مسلما با این حدیث صحیح ،که حاوی کلمه « بعدی » نیز می باشد، ابن تیمیه و به تبع او مبارکفوری رسوا می شوند زیرا آن دو سعی کرده اند تا پرده ای بر چهره حقیقت کشیده و آن را آن گونه که خود خواسته اند ، وانمود کنند.

یک سؤال مهم :

اکنون سؤال مهمی که اینجا مطرح می شود ، این است که این آقایان، آیا حدیثی با این درجه اعتبار را در چنین کتب معتبری ندیده اند ؟ و یا این که نخواسته اند ببینند تا … الله اعلم .

پاسخ دوم :

صحت حدیث جعفر بن سلیمان

حدیث جعفر بن سلیمان ، همان حدیثی است که مبارکفوری آن را رد نموده است ، در پاسخ به او می گوییم : این حدیث در منابع بسیاری از منابع اهل سنت از رسول خدا (ص) روایت شده است که متن یکی از قدیمی ترین آن را ذکر کرده سپس نظر علمای اهل سنت را در مورد آن ارائه می کنیم :

المصنف ابن ابی شیبه(متوفای۲۳۵هـ) :

ابن ابی شیبه که از قدمی ترین محدثین اهل سنت و از مشایخ بخاری است وکتاب المصنف او نیز از جمله ی قدیمی ترین کتب حدیثی اهل سنت است ، در این کتاب این گونه روایت می کند :

حدثنا عفان قال ثنا جعفر بن سلیمان قال حدثنی یزید الرشک عن مطرف عن عمران بن حصین قال : بعث رسول الله صلی الله علیه وسلم سریه و استعمل علیهم علیا فصنع علی شیئا أنکروه فتعاقد أربعه من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم أن یعلموه وکانوا إذا قدموا من سفر بدأوا برسول الله صلی الله علیه وسلم فسلموا علیه ونظروا إلیه ثم ینصرفون إلی رحالهم قال فلما قدمت السریه سلموا علی رسول الله صلی الله علیه وسلم فقام أحد الأربعه فقال یا رسول الله ألم تر أن علیا صنع کذا وکذا فأقبل إلیه رسول الله یعرف الغضب فی وجهه فقال : « ما تریدون من علی ؟ ما تریدون من علی ؟ علی منی وأنا من علی وعلی ولی کل مؤمن بعدی » .

. . . عمران بن حصین (صحابی) نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم گروهی را اعزام نمود و علی بن أبی طالب علیه السلام را به فرماندهی آن گمارد ، (آنان غنائمی به دست آوردند ) ، امیر المؤمنین علیه السلام عملی انجام داد که آنان را خوش نیامد، چهارنفراز آنها که از اصحاب رسول خدا (ص) بودند ، با هم قرار گذاشتند وقتی که پیامبر (ص) را ملاقات نمودند ، این عمل علی علیه السلام را به ایشان گزارش کنند، (و این طور مرسوم بود که ) وقتی مسلمانان از سفری بازمی گشتند ، اول خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم رفته ، بعد از دیدار و سلام به حضرت ، (به خانه خود ) می رفتند ، این گروه نیز زمانی که به مدینه آمدند ، خدمت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رفته و سلام کردند ، سپس یکی از آن چهارنفر عرض کرد : ای رسول خدا آیا می دانی که علی چنین و چنان کرده است ؟ ، رسول خدا (ص) در حالی که خشم در چهره اش پیدا بود ، به سمت او رفته و فرمود : « از علی چه می خواهید ؟ از علی چه می خواهید ؟ علی از من و من از علی ام و اوبعد از من ، ولی هر مؤمنی است »

ابن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبه الکوفی ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، متوفای ۲۳۵هـ ، ج ۶ ص ۳۷۲ ، ح۲۱۲۱ ۳، دار النشر : مکتبه الرشد – الریاض – ۱۴۰۹ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : کمال یوسف الحوت .

نظرات علمای طراز اول اهل سنت :

اکنون گوشه ای از نظرات علمای اهل سنت را پیرامون این حدیث ، تقدیم می نماییم :

ابن حجر عسقلانی :

او در مورد حدیث جعفر بن سلیمان چنین می گوید :

و أخرج الترمذی بإسناد قوی عن عمران بن حصین فی قصه قال فیها قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : « ما تریدون من علی ؟ إن علیا منی و أنا من علی و هو ولی کل مؤمن بعدی » .

این حدیث را ترمذی با سندی قوی از عمران بن حصین در ضمن جریانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده است که فرمود : « « از علی چه می خواهید ؟ علی از من و من از علی ام و او بعد از من ولی هر مؤمنی است » .

ابن حجر ، أحمد بن علی بن حجر العسقلانی الشافعی ، الإصابه فی تمییز الصحابه ، متوفای ۸۵۲ ، ج ۴ ص ۵۶۹ ، دار النشر : دار الجیل – بیروت – ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : علی محمد البجاوی

ذهبی رجالی معروف اهل سنت :

او بعد از نقل حدیث جعفر می گوید :

. . . أخرجه أحمد فی المسند و الترمذی و حسنه والنسائی .

این حدیث را احمد در مسندش و ترمذی ـ که سند آن را حسن معرفی نموده ـ و نسایی نقل کرده اند.

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، متوفای ۷۴۸هـ ، ج ۳ص ۶۳۰ ، دار النشر : دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت – ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمری ــ

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، سیر أعلام النبلاء ، ج ۸ ص ۱۹۷، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۳ ، الطبعه : التاسعه ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی

عبد القادر بغدادی(متوفای۱۰۹۳هـ) :

او نیز در مورد حدیث جعفر بن سلیمان می نویسد :

وأخرج الترمذی بإسنادٍ قویٍّ عن عمران بن حصین فی قصهٍ قال فیها : قال رسول الله صلی الله علیه وسلم : « ما یریدون من علی ؟ إن علیاً منی وأنا من علی وهو ولی کل مؤمن بعدی » .

این حدیث را ترمذی با سندی قوی از عمران بن حصین از رسول خدا نقل کرده است که ضمن جریانی فرمود : « « از علی چه می خواهید ؟ علی از من و من از علی ام و اوبعد از من ولی هر مؤمنی است » .

عبد القادر بن عمر البغدادی ، خزانه الأدب ولب لباب لسان العرب ، ج ۶ ص ۶۹، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۹۹۸م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمد نبیل طریفی/امیل بدیع الیعقوب

سیوطی (متوفای۹۱۱هـ) :

او هم این حدیث را همراه تصحیح ابن جریر در کتاب خود منعکس کرده و می نویسد:

عَنْ عمرانَ بن حُصین قَالَ : بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَرِیَّهً وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمُ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَغَنِمُوا . . . فَقَالَ : « مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیَ ؟ عَلِیٌّ مِنی وَأَنَا مِنْ عَلِیَ ، وَعَلِیٌّ وَلِیُّ کُل مُؤْمِنٍ بَعْدِی » . (ش و ابن جریر و صحَّحَهُ ) .

. . . عمران بن حصین (صحابی) نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم گروهی را اعزام نمود و علی بن أبی طالب علیه السلام را به فرماندهی آن گمارد ، آنان غنائمی به دست آوردند . . . نفر چهارم هم برخواست و همان حرف های آنان را تکرار کرد ، رسول خدا (ص) خشمگین به سمت او رفت و فرمود : « از علی چه می خواهید ؟ علی از من و من از علی ام و او بعد از من ، ولی هر مؤمنی است »

(این حدیث را ابن ابی شیبه و ابن جریر نقل کرده اند وابن جریر آن را تصحیح نموده است ) .

السیوطی ، عبد الرحمن الحافظ ، جامع الاحادیث ( الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، ج ۱۶ ص ۲۵۶ ح۷۸۶۶ وج ۲۱ص ۷۲٫

متقی هندی(متوفای ۹۷۵هـ)

او نیز در مورد این حدیث و نظر ابن جریر چنین می نویسد :

. . . فقال : ما تریدون من علی ؟ علی منی وأنا من علی وعلی ولی کل مؤمن بعدی . (ش وابن جریر وصححه ) .

. . . و فرمود : « از علی چه می خواهید ؟ علی از من و من از علی ام و اوبعد از من ولی هر مؤمنی است » (متقی هندی می گوید : این حدیث را ابن ابی شیبه و ابن جریر نقل کرده اند وابن جریر آن را تصحیح نموده است) .

المتقی الهندی ، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی ، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، ج ۱۳ ص ۶۲، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹هـ-۱۹۹۸م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمود عمر الدمیاطی

و در جای دیگری این حدیث را نقل و نظر خود را در مورد آن این گونه می نویسد :

. . . علی منی وأنا من علی ، وعلی ولی کل مؤمن بعدی . (ش عن عمران بن حصین ؛ صحیح ) .

فرمود : « علی از من و من از علی ام و او بعد از من ، ولی هر مؤمنی است » (متقی هندی می گوید : این حدیث را ابن ابی شیبه از عمران بن حصین نقل نموده است و صحیح است) .

المتقی الهندی ، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی ، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، ج ۱۱ ص ۲۷۹، ح ۳۲۹۴۱ ، ج ۱۳ ص ۶۲ دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۹هـ-۱۹۹۸م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمود عمر الدمیاطی .

سایر منابع :

علمای معروف دیگری نیز از اهل سنت ، ایم حدیث را روایت کرده اند که به نام تعدادی از آنان اشاره می کنیم :

طیالسی(متوفای۲۰۴هـ)

الطیالسی ، سلیمان بن داود أبو داود الفارسی البصری الطیالسی ، مسند أبی داود الطیالسی ، ج ۱ ص ۱۱۱، دار النشر : دار المعرفه – بیروت

احمدبن حنبل(متوفای۲۴۱هـ)

احمدبن حنبل الشیبانی ، مسند أحمد ، ج ۴ ص ۴۳۷ ، دار النشر : مؤسسه قرطبه – مصر

أحمد بن حنبل الشیبانی ، فضائل الصحابه ، ج ۲ ص ۶۰۵و ج ۲ ص ۶۲۰و ج ۲ ص ۶۴۹، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۰۳ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. وصی الله محمد عباس

ابوبکر شیبانی(متوفای۲۸۷هـ)

أبو بکر الشیبانی ، أحمد بن عمرو بن الضحاک ، الآحاد والمثانی ، ج ۴ص ۲۷۸، ار النشر : دار الرایه – الریاض – ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. باسم فیصل أحمد الجوابره

نسایی(متوفای۳۰۳هـ)

النسائی ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی ، السنن الکبری ، ج ۵ ص ۱۳۲، ذکر قول النبی صلی الله علیه وسلم «علی ولی کل مؤمن بعدی» ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۱ – ۱۹۹۱ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن .

ابویعلی موصلی(متوفای۳۰۷هـ)

ابویعلی ، أحمد بن علی بن المثنی أبو یعلی الموصلی التمیمی ، مسند أبی یعلی ، ج ۱ص ۲۹۳، دار النشر : دار المأمون للتراث – دمشق – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : حسین سلیم أسد .

رویانی(متوفای۳۰۷هـ)

الرویانی ، محمد بن هارون الرویانی أبو بکر ، مسند الرویانی ، ج ۱ ص ۱۲۵، دار النشر : مؤسسه قرطبه – القاهره – ۱۴۱۶ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : أیمن علی أبو یمانی

ابن حبان(متوفای ۳۵۴هـ)

ابن حبان ، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی ، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان ، ج ۱۵ ص ۳۷۳، دار النشر: مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط

طبرانی(متوفای۳۶۰هـ)

الطبرانی ، سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی ، المعجم الکبیر ، ج ۱۸ ص ۱۲۸، دار النشر : مکتبه الزهراء – الموصل – ۱۴۰۴ – ۱۹۸۳ ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : حمدی بن عبدالمجید السلفی .

و …

نگاهی به جایگاه جعفر بن سلیمان در منابع اهل سنت :

در خاتمه ی پاسخ دوم ، لازم و ضروری می نماید که نگاهی هم به جایگاه جعفر بن سلیمان در کتب اهل سنت داشته باشیم :

۱- او از رجال صحیح مسلم است

او از زمره ی راویان کتابی است که در نظر اهل سنت اصح کتب بعد از قرآن یعنی صحیح مسلم است با توجه به این نکته ، تضعیف او به معنای تضعیف روایات صحیح مسلم خواهد بود :

ألبانی در مورد جعفر و این روایت او می نویسد :

. . . و هو ثقه من رجال مسلم و کذلک سائر رجاله و لذلک قال الحاکم : صحیح علی شرط مسلم وأقره الذهبی .

جعفر بن سلیمان مورد اعتماد و از راویان مسلم است و سایر راویان این حدیث نیز موثق می باشند ، به همین جهت است که حاکم نیشابوری در مورد سند این حدیث گفته است : “این حدیث بنا به شرط مسلم ( نقل او در صحیحش) صحیح السند است و ذهبی هم به آن اقرار نموده است .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

… توفی جعفر بن سلیمان فی سنه ثمان وسبعین ومئه ، أحتج به مسلم .

جعفر بن سلیمان در سال ۱۷۸ هـ ، فوت نمود و مسلم به حدیث او احتجاج نموده است .

الذهبی ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی ، متوفای ۷۴۸، سیر أعلام النبلاء ، ج ۸ ص ۱۹۷، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۳ ، الطبعه : التاسعه ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی

او در صحیحش سیزده روایت از جعفر بن مسلم نقل می کند که به یک مورد از آن اشاره می کنیم :

حدثنا یحیی بن یحیی أخبرنا جَعْفَرُ بن سُلَیْمَانَ عن أبی عِمْرَانَ الْجَوْنِیِّ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبی ذَرٍّ قال قال لی رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم : «یا أَبَا ذَرٍّ أنه سَیَکُونُ بَعْدِی أُمَرَاءُ یُمِیتُونَ الصَّلَاهَ فَصَلِّ الصَّلَاهَ لِوَقْتِهَا فَإِنْ صَلَّیْتَ لِوَقْتِهَا کانت لک نَافِلَهً وَإِلَّا کُنْتَ قد أَحْرَزْتَ صَلَاتَکَ» .

مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری ، متوفای ۲۶۱هـ ، صحیح مسلم ، ج ۱ ص ۴۴۸ح ۶۴۸، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی .

علاوه بر این که او از رجال و راویان صحیح مسلم است ، از طرف علمای اهل سنت نیز مورد توثیق قرار گرفته است از جمله :

۲- ذهبی از او با تعبیر امام یاد می کند

چه توثیقی از این بالاتر که ذهبی او را با تعبیری چون امام ، معرفی می نماید :

الامام أبو سلیمان الضبعی البصری . کان ینزل فی بنی ضبیعه فنسب إلیهم .

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، متوفای ۷۴۸هـ ، ج ۱۱ ص ۶۸، دار النشر : دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت – ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمری

۳- یحیی بن معین او را توثیق می کند

وروی محمد بن عثمان العبسی عن یحیی بن معین قال : . . . وکان عندنا ثقه و روی عباس عن یحیی بن معین : ثقه .

الذهبی ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی ، أعلام النبلاء ، متوفای ۷۴۸هـ ، ج ۸ ص ۱۹۷، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۳ ، الطبعه : التاسعه ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی

۴- او رافضی نیست

مبارکفوری او را غالی در تشیع و رافضی دانسته و فحش دادن او را نسبت به ابوبکر و عمر ، از ابن حبان نقل کرده بود :

… جعفر بن سلیمان و هو شیعی بل هو غال فی التشیع . . . وقال ابن حبان فی کتاب الثقات … فإذا هو رافضی الحمار انتهی

در جواب ادعای او ، به نظریه دو تن از علمای برجسته اهل سنت استناد می نماییم :

الف : ذهبی (متوفای۷۴۸هـ)

ذهبی ، رجالی معروف اهل سنت ، این ادعا را رد کرده و می نویسد :

. . . وقد قیل لجعفر بن سلیمان : تشتم أبا بکر وعمر ؟ قال : لا ، و لکن بغضاً یا لک و فی صحه هذه عنه نظر ، فإنه لم یکن رافضیاً ، حاشاه وقال زکریا الساجی : قوله بغضاً یا لک إنما عنی به جارین له ، کان قد تأذی بهما اسمهما أبو بکر و عمر . . .

به جعفر بن سلیمان گفته شده که آیا أبو بکر وعمر را فحش می دهی ؟ گفت : نه ، ولی هر چه بخواهی دشمن آنان ام . ( ذهبی می گوید : ) صحت این مطلب مورد اشکال است زیرا که او هرگز رافضی نبوده و زکریا ساجی گفت : منظور او از این که گفته ” ولی هر چه بخواهی دشمن آنان ام ” تنها این بوده که او دو همسایه داشته که از سوی آنان مورد آزار و اذیت قرار می گرفته است ، اسم یکی ابوبکر و دیگری عمر بوده است .

الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی ، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، متوفای ۷۴۸هـ ، ج ۱۱ ص ۶۸ ، دار النشر : دار الکتاب العربی – لبنان/ بیروت – ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمری

… ویروی أن جعفرا کان یترفض فقیل له أتسب أبا بکر وعمر قال لا و لکن بغضا یا لک ، فهذا غیر صحیح عنه .

روایت شده که جعفر رافضی است و به او گفته شده که ابوبکر و عمر را فحش می دهی ؟ گفت : نه ” ولی هر چه بخواهی دشمن آنان ام ” (ذهبی می گوید:) این مطلب در مورد جعفر صحیح نیست .

سیر أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله متوفای ۷۴۸ ، ج ۸ ص ۱۹۷، دار النشر : مؤسسه الرساله – بیروت – ۱۴۱۳ ، الطبعه : التاسعه ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی

ب : محمد ناصر الدین ألبانی :

ألبانی نیز در مورد ادعای رافضی بودن جعفر ، می گوید :

إنه قال فی ثقاته ( ۶ / ۱۴۰ ) : ” کان یبغض الشیخین ” . و هذا ، و إن کنت فی شک من ثبوته عنه ، فإن مما لا ریب فیه أنه شیعی لإجماعهم علی ذلک و لا یلزم من التشیع بغض الشیخین رضی الله عنهما و إنما مجرد التفضیل و الإسناد الذی ذکره ابن حبان بروایه تصریحه ببغضهما ، فیه جریر بن یزید بن هارون و لم أجد له ترجمه و لا وقفت علی إسناد آخر بذلک إلیه و مع ذلک فقد قال ابن حبان عقب ذاک التصریح : ” و کان جعفر بن سلیمان من الثقات المتقنین فی الروایات غیر أنه کان ینتحل المیل إلی أهل البیت .

ابن حبان در مورد او در کتاب الثقات (ج ۶ص۱۴۰) گفته است: “او بغض شیخین را داشت ” این مطلب را اگر چه من نسبت به آن شک دارم ، ولی هیچ شکی نیست که او شیعه است به دلیل إجماع علما بر این مطلب ، ( زیرا اولاً : ) از تشیع کسی ، بغض شیخین لازم نمی آید ، و تشیع (دراصطلاح اهل سنت) صرف اعتقاد به برتری علی بر ابوبکر و عمر در فضائل است . و ثانیاً : در سندی که در آن به بغض جعفر نسبت به ابوبکر و عمرتصریح شده است ، جریر بن یزید بن هارون وجود دارد که مجهول الهویه می باشد ( لذا سند آن ضعیف است ) و من سند دیگری را بر این مطلب نیافتم و ثالثاً : خود ابن حبان در ادامه این مطلب می گوید: جعفر بن سلیمان از راویان مورد اعتماد و صاحب روایات متقن و قوی است جز آن که به أهل بیت مایل بوده است .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

۵- حدیث اهل بدعت !!! ، مقبول است

همان گونه که گذشت ، مبارکفوری پیروان اهل بیت علیهم السلام را با گستاخی تمام اهل بدعت می خواند و می نویسد:

وقد تقرر فی مقره أن المبتدع إذا روی شیئا یقوی به بدعته فهو مردود قال الشیخ عبد الحق الدهلوی فی مقدمته و المختار أنه إن کان داعیا إلی بدعته و مروجا له رد وإن لم یکن کذلک قبل إلا أن یروی شیئا یقوی به بدعته فهو مردود قطعا انتهی .

در جای خودش ثابت شده است که اگر بدعت گذار (او شیعه را بدعت گذار دانسته و منظور او در اینجا جعفر بن سلیمان است) ، حدیثی از پیامبر (ص) را که موجب تقویت بدعتش می شود (برای اهل سنت) ، روایت کند ، حدیث او مردود است همان گونه که شیخ عبد الحق دهلوی در مقدمه اش می گوید : نظر من این است که راوی ای که از اهل بدعت است ، اگر بدعتش را ترویج کند ، مردود و الاّ مقبول است مگر آنکه حدیثی را روایت کند که با آن بدعتش تقویت گردد ، که در این صورت قطعا مردود است .

برای پاسخ به بلند پروازی های او به جوابی که ألبانی از بزرگان معاصر اهل سنت به او داده است ، اکتفاء می کنیم:

ألبانی ـ ـ که اهل سنت او را بخاری زمان می نامند ــ در مورد این ادعا و احادیث کسانی که از نگاه اهل سنت ، اهل بدعت خوانده می شوند ، این گونه سخن می گوید :

و کان جعفر بن سلیمان من الثقات المتقنین فی الروایات غیر أنه کان ینتحل المیل إلی أهل البیت و لم یکن بداعیه إلی مذهبه و لیس بین أهل الحدیث من أئمتنا خلاف أن الصدوق المتقن إذا کان فیه بدعه و لم یکن یدعو إلیها ، أن الاحتجاج بأخباره جائز .

جعفر بن سلیمان از راویان مورد اعتماد و صاحب روایات متقن و قوی است جز آن که به أهل بیت مایل بوده است ، اما او به مذهب خود دعوت نمی کرده است و هیچ اختلافی بین پیشوایان أهل حدیث ما در این مطلب وجود ندارد که اگر راوی ِراستگو و متقنی ، اهل بدعت باشد ولی به مذهبش دعوت نکند ، اخذ و تمسک به حدیث های او صحیح و مجازاست .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

پاسخ سوم :

روایت اجلح کندی ، معتبره است

مبارکفوری حدیث اجلح را نیز رد نمود در حالی که به تصریح علمای اهل سنت ، حدیث او ، حدیثی حسن و معتبر بوده و اجلح نیز توسط جمهور اهل سنت توثیق شده است .

۱- تصریح ألبانی :

او حدیث اجلح را شاهدی بر درستی حدیث جعفربن سلیمان می داند و پس از نقل آن ، نظر خود را با صراحت در مورد آن ابراز می دارد :

و للحدیث شاهد یرویه أجلح الکندی عن عبد الله بن بریده عن أبیه بریده قال : بعث رسول الله صلی الله علیه وسلم بعثین إلی الیمن ، علی أحدهما علی بن أبی طالب . . . فذکر القصه بنحو ما تقدم ، و فی آخره : « لا تقع فی علی ،فإنه منی و أنا منه و هو ولیکم بعدی و إنه منی و أنا منه و هو ولیکم بعدی » أخرجه أحمد (۵/۳۵۶) قلت : و إسناده حسن .

و شاهد حدیث ِحعفربن سلیمان ، حدیثی است که آن را أجلح کندی از عبد الله بن بریده و او از پدرش بریده روایت کرده که : رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو گروه را که فرماندهی یکی با علی بن أبی طالب علیه السلام بود ، به سمت یمن فرستاد … بریده جریان را آن گونه که گذشت ، نقل کرد تا آن که رسول خدا (ص) فرمود : « به علی دشنام مدهید زیرا او از من و من از اویم و او ولی شما بعد از من است ». این حدیث را احمد بن حنبل (۵/۳۵۶) روایت کرده است . و من می گویم: سند این حدیث حسن است .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

۲- تصریح حافظ عراقی :

او که سالها قبل از ابن تیمیه و قرن ها نیز قبل از مبارکفوری می زیسته است ، پس از نقل این حدیث در مورد اجلح کندی می نویسد :

خرج أحمد من طریق الأجلح الکندی عن ابن بریده عن أبیه قال : بعث رسول الله صلی الله علیه و سلم بعثین إلی الیمن علی أحدهما علی والآخر خالد فقال : إذا التقیتما فعلی علی الناس وإن افترقتما فکل منکم علی حده فظهر المسلمون فسبوا فاصطفی علی امرأه من السبی لنفسه فکتب خالد إلی النبی صلی الله علیه و سلم بذلک فلما أتیته دفعت الکتاب فقرئ علیه فرأیت الغضب فی وجهه فقلت : یا رسول الله هذا مکان العائذ بک فقال : « لا تقع فی علی فإنه منی وأنا منه وهو ولیکم بعدی » .

قال جدنا للأم ، الزین العراقی : الأجلح الکندی وثقه الجمهور و باقیهم رجاله رجال الصحیح .

أحمد ازطریق أجلح کندی و او از ابن بریده و او از پدرش روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو گروه را که فرماندهی یکی با علی بود و دیگری با خالد به سمت یمن فرستاد و فرمود : هرگاه شما دو گروه با هم بودید ، علی فرمانده کل است و اگر جدا بودید ، هر یک فرمانده گروه خود است ، مسلمانان در آن درگیری پیروز شدند و دشمن به اسارت در آمد و علی از میان اسرا ، کنیزی را برای خود برداشت ، خالد بن ولید در مورد این جریان نامه ای به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نوشت (وبه من داد تا آن را برسانم ) ، وقتی که خدمت پیامبر (ص) رسیدم ، و نامه خوانده شد ، غضب را در چهره ایشان مشاهده نمودم ، عرض کردم ای رسول خدا ! من به شما پناه می برم فرمود: « به علی دشنام مدهید زیرا که او از من و من از اویم و او ولی شما بعد از من است ».

(مناوی می گوید 🙂 جد مادری من زین عراقی گفته است : أجلح کندی (که در سند این حدیث قرار دارد ) را ، جمهور علما موثق می دانند و سایر راویان این حدیث نیز راویان صحیح اند .

المناوی ، عبد الرؤوف المناوی ، متوفای ۱۰۳۱هـ ، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج ۴ ص ۳۵۷، دار النشر : المکتبه التجاریه الکبری – مصر – ۱۳۵۶هـ ، الطبعه : الأولی .

زین عراقی کیست؟

او عبد الرحیم بن حسین بن عبد الرحمن بن أبی بکر متوفای (۸۰۶ هـ) و استاد ابن حجر عسقلانی رجالی معروف و متعصب اهل سنت است ، از او در منابع اهل سنت ، با تعابیری چون امام ، علامه ، حافظ کبیر ، حافظ عصر و غیره یاد شده و هیثمی که خود از استوانه های اهل سنت است ، سالها ملازم و خادم او بوده و نهایتاً ، داماد او شده است ، همچنین او داری کتب و تصنیفات فراوانی می باشد .

به عنوان نمونه ، سیوطی در مورد او چنین می نویسد :

الحافظ الإمام الکبیر الشهیر أبو الفضل زین الدین عبد الرحیم بن الحسین ابن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی حافظ العصر. . . و تقدم فی فن الحدیث بحیث کان شیوخ عصره یبالغون فی الثناء علیه بالمعرفه کالسبکی و العلائی و العز بن جماعه و العماد بن کثیر و غیرهم ونقل عنه الشیخ جمال الدین الإسنوی فی المهمات و وصفه بحافظ العصر . . .

او حافظ ، امام بزرگ و مشهور أبو الفضل ، زین الدین ، عبد الرحیم بن الحسین ابن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم العراقی ، حافظ عصر است . . . او در فن حدیث سرآمد (عصر خود) گشت به گونه ای که بزرگان عصراو همچون سبکی و علائی و عز بن جماعه و عماد بن کثیر و غیره در تعریف و تمجید او فراوان گفته و نوشته اند و شیخ جمال الدین إسنوی ، روایات او را در مسایل مهم و اساسی نقل کرده و از او با وصف حافظ عصر یاد کرده است …

السیوطی ، عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ، متوفای ۹۱۱هـ ، طبقات الحفاظ ، ج ۱ ص ۵۴۳ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۳ ، الطبعه : الأولی

ابن فهد مکی نیز در مورد او چنین می گوید :

عبد الرحیم بن الحسین بن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم الکردی الرازیانی ثم المصری الشافعی الإمام الأوحد العلامه الحجه الحبر الناقد عمده الأنام حافظ الإسلام فرید دهره ووحید عصره من فاق بالحفظ والإتقان فی زمانه وشهد له بالتفرد فی فنه أئمه عصره . . . وقال الحافظ تقی الدین بن رافع وهو بمکه فی سنه ثلاث وستین وقد مر به الشیخ عبد الرحیم : ما فی القاهره محدث إلا هذا والقاضی عز الدین بن جماعه فلما بلغه وفاه القاضی عز الدین وهو بدمشق قال : مابقی الآن بالقاهره محدث إلا الشیخ زین الدین العراقی . . .

أبو الحسن الهیثمی . . . فلما کان قبیل الخمسین صحب الحافظ أبا الفضل العراقی و لازمه أشد ملازمه إلی أن بلغ حمامه فخدمه وانتفع به وصاهره علی ابنته .

او عبد الرحیم بن حسین بن عبد الرحمن بن أبی بکر بن إبراهیم کردی رازیانی مصری شافعی امام ، بی مانند ، علامه ، حجت ، دانشمند ، ناقد ، سرآمد مردم ، حافظ اسلام ، یگانه دوران و بی همانند عصرش ، کسی که به درجه حافظ و استحکام در روایات رسید و بزرگان زمانش به یگانگی او در فن حدیث گواهی داده اند … وحافظ تقی الدین بن رافع ــ که در سال ۷۶۳ هـ در مکه بوده و حافظ عراقی از او بهره مند بوده ، در مورد او گفته است : در قاهره محدثی جز او نیست و وقتی خبر فوت قاضی عز الدین را ــ که ساکن دمشق بود ــ به قاضی عز الدین بن جماعه دادند ،گفت : الآن در قاهره محدثی به جز شیخ زین الدین عراقی باقی نمانده است …

أبو الحسن هیثمی … زمانی که به حدود پنجاه سالگی رسید ، مصاحب و ملازم حافظ أبوالفضل عراقی شد به او خدمت نمود و بهره برد و داماد او نیز گردید .

ابن فهد ، تقی الدین محمد بن محمد بن فهد الهاشمی المکی ، متوفای ۸۷۱ ، لحظ الألحاظ بذیل طبقات الحفاظ ، ج ۱ ص ۲۲۰الی ۲۳۹، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت

در ادامه ، باید شبهه ی شیعه بودن اجلح را مورد دقت و بررسی قرار دهیم :

ملاکهای صحت حدیث:

مبارکفوری ، با این که راستگویی اجلح کندی را پذیرفته ، اما به بهانه ی شیعه بودن (نه رافضی بودن ) ، حدیث او را رد نموده و نوشته است :

أجلح الکندی هذا أیضا شیعی قال فی التقریب : أجلح بن عبد الله بن حجیه یکنی أبا حجیه الکندی یقال اسمه یحیی صدوق شیعی وکذا فی المیزان و غیره.

أجلح کندی هم شیعه است ، ابن حجر در کتاب تقریب التهذیب (در مورد او ) می گوید : أجلح بن عبد الله بن حجیه که کنیه او أبو حجیه کندی می باشد و گفته می شود که اسم او یحیی است ، بسیار راستگو و شیعه است در کتاب میزان الاعتدلال ذهبی و غیره نیز (در مورد او) همین تعابیر آمده است .

در پاسخ به مبارکفوری از سخن البانی کمک گرفته و به توضیح وی بسنده می کنیم:

فإن قال قائل : راوی هذا الشاهد شیعه و کذلک فی سند المشهود له شیعی آخر و هو جعفر بن سلیمان ، أفلا یعتبر ذلک طعنا فی الحدیث و عله فیه ؟ !

اگر کسی بگوید : راوی این حدیثی که شما به عنوان شاهد برای صحت حدیث جعفر بن سلیمان آورده اید (یعنی اجلح کندی ) ، شیعه است و همین طور است جعفر بن سلیمان ، آیا این موجب عیب و نقص در حدیث نیست ؟ !

در پاسخ می نویسد :

فأقول : کلاّ ، لأن العبره فی روایه الحدیث إنما هو الصدق و الحفظ و أما المذهب فهو بینه و بین ربه فهو حسیبه و لذلک نجد صاحبی ” الصحیحین ” و غیرهما قد أخرجوا لکثیر من الثقات المخالفین کالخوارج و الشیعه و غیرهم .

در جواب او می گویم : هرگز ، زیرا که تنها معیار پذیرش حدیث ، راستگویی و دقت راوی در نقل حدیث است و مذهب او امری است که بین او و خدایش می باشد ( و ربطی به راوی بودن او ندارد ) ، به همین دلیل است که می بینیم ، مؤلف صحیح بخاری و مسلم (که صحیح ترین ِکتاب ها در میان اهل سنت است) و مؤلفان دیگر ، احادیث بسیاری از راویان موثقی که مذهبشان مخالف مذهب اهل سنت است ، مثل خوارج و شیعه و غیره روایت نموده اند .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

تعجب ألبانی از انکار و دروغ دانستن این حدیث :

ألبانی ، در پایان سخنان خود پیرامون این حدیث شریف از جمله تصحیح این حدیث و غیره که قبلا گذشت ، تعجب و شگفتی خود را از انکار ابن تیمیه و همین طور انگیزه او را از این انکار ، این گونه بیان می نماید :

فمن العجیب حقا أن یتجرأ شیخ الإسلام ابن تیمیه علی إنکار هذا الحدیث و تکذیبه فی ” منهاج السنه ” (۴/۱۰۴) کما فعل بالحدیث المتقدم هناک . . . فلا أدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرع و المبالغه فی الرد علی الشیعه ، غفر الله لنا و له .

از چیزهایی که واقعا مورد تعجب و شگفتی شده است ، این است که شیخ الاسلام ابن تیمیه بر إنکار این حدیث و دروغ دانستن آن در کتاب منهاج السنه (ج۴ ص۱۰۴) جرأت نموده ، همان طور که او با حدیث قبلی نیز چنین برخوردی کرده است … من نمی دانم با طرح اشکال دلالی او ، دیگر چه دلیلی برای دروغ دانستن این حدیث وجود دارد جز شتاب و عجله و زیاده روی او در رد شیعه ، خداوند ما و او را بیامرزد .

الالبانی ، محمد ناصر الدین ، السلسله الصحیحه ، ج ۵ ص۲۲۲

نتیجه نهایی:

نتیجه ی مبارکی که تا اینجا به دست آمد ، این است که هیچ دلیل منطقی و معقولی برای انکار و دروغ شمردن اصل این حدیث شریف و صدور آن از ر سول خدا (ص) ، وجود ندارد مگر تعصبهای کور که خدا نکند کسی در منجلاب آن غوطه ور گردد .

بحث محتوایی این حدیث :

غباری که ما در این مجال به دنبال زدودن آن از چهره ی تابناک حقیقت بوده ایم ، غبار انکار اصل و اساس این حدیث بود وآنچه نسبت به این حدیث باقی می ماند ، بحث محتوایی این حدیث شریف می باشد که باید بگوییم : اگرچه محتوای آن نیز بسیار روشن و صریح است اما متأسفانه به جهت شبهه ای که برای مریدان خود متوجه آن ساخته اند آن ر ا در هاله ای از ابهام قرار داده و بلکه وارونه جلوه داده اند که البته جا دارد تا مقاله ای مستقل و مفصل پیرامون آن تدوین گردد و بحمد الله تدوین گشته که به زودی ارائه می گردد و آنچه در این جا به آن می پردازیم جوابی مختصر به شبهه ی محتوایی خواهد بود :

معنای لفظ «ولی» :

طبق اقرار بعضی از علمای متقدم اهل سنت ، بهترین و رساترین عبارتی که می تواند خلافت بعد از پیامبر (ص)را ثابت کند ، کلمه ی «ولیکم بعدی » است و همچنین خلفای اهل سنت برای معرفی خود به عنوان خلیفه ی پیامبر (ص) ، و نیز هنگام نصب فرمانداران از واژه «ولی» استفاده می کردند :

ابن سعد از بزرگان اهل سنت و متوفای۲۳۰هـ ، در مناظره ای ساختگی که بین شیعه (و به تعبیر او رافضی ) و سنی مطرح نموده است ، از طرف فرد سنی می گوید: رساترین و فصیح ترین کلمه ای که خلافت فردی را ثابت می کند ، لفظ « ولیکم من بعدی » است، و اگر پیامبر (ص) قصد جانشینی علی را داشت باید می گفت: « علی ولیکم من بعدی » و حال آن که از لفظ « مولی» استفاده کرده است.

… فقال له الرافضی : ألم یقل رسول الله علیه السلام لعلی « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال أما والله أن لو یعنی بذلک الإمره والسلطان لأفصح لهم بذلک کما أفصح لهم بالصلاه والزکاه وصیام رمضان وحج البیت و لقال لهم : أیها الناس هذا ولیکم من بعدی .

… رافضی به عالم سنی گفت : آیا رسول خدا علیه السلام به علی (ع) نفرمود : « من کنت مولاه فعلی مولاه » عالم سنی در جواب گفت : قسم به خدا اگر منظور رسول خدا (ص) امیری و حاکمیت می بود ، فصیح تر از این سخن می گفت همان گونه که در مورد نماز زکات وروزه ماه رمضان وحج خانه خدا فصیح سخن گفته است وبه مردم می فرمود : أیها الناس هذا ولیکم من بعدی .

ابن سعد ، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری ، الطبقات الکبری ، ج ۵ ص ۳۱۹ ، دار النشر : دار صادر – بیروت

اما بعدها که علمای بزرگوار شیعه ، احادیثی با لفظ « ولی » از منابع خودشان و با سند صحیح ، ارائه کردند ، آنها را نیز ، فصیح و رسا ندانستند و همین سرگذشت برای الفاظ « أولی بکم بعدی » و «خلیفتی من بعدی » و … تکرار گشت .

لفظ « ولی » در فرهنگ خلفای اهل سنت :

مسلم بن حجاج نیشابوری به نقل از خلیفه دوم، آنگاه که امیرالمؤمنین (ع) و عباس جهت مطالبه ارث نزد او رفته بودند ، می نویسد :

… فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- وَ وَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .

پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من ولی رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زاده ات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را و ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمی گذاریم ، آن چه می ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه کار ، حیله گر و خیانت کار ، معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ، دین دار و پیرو حق بود .

پس از مرگ ابوبکر ، من ولی پیامبر و ولی ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حلیه گر و گناهکار خواندید .

مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ، ج ۳ ص ۱۳۷۸ ، ح ۱۷۵۷ ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .

در این روایت صحیح ، خلیفه دوم اهل سنت ، تصریح می کند که ابوبکر خود را « ولی » و خلیفه رسول خدا (ص) می دانست ؛ ولی امیر المؤمنین علیه السلام و عباس او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و … می دانستند ، و عمر نیز خود را ولی رسول خدا (ص) می دانست و همانند ابوبکر از سوی آنان دروغگو خیانت کار و … معرفی شد .

۱٫ ابوبکر : من « ولی » شما شده ام

أبو بکر بعد از به خلافت رسیدن در خطبه هایی که برای صحابه ایراد کرده است ، با استفاده از کلمه «ولی» خود را «ولی امر مسلمین» خوانده است .

بلاذری در انساب الأشراف ، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار ، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، نخستین خطبه ابوبکر را این گونه نقل کرده اند :

لما ولی أبو بکر رضی الله تعالی عنه، خطب الناس فحمد الله وأثنی علیه ثم قال: أما بعد أیها الناس فقد ولیتُکم ولستُ بخیرکم .

آنگاه که ابوبکر رضی الله تعالی عنه خلافت را به عهده گرفت برای مردم سخنرانی نمود و بعد از حمد خدا گفت : ای مردم من ولی شما شده ولی بهترین شما نیستم .

أنساب الأشراف ، ج ۱ ص ۲۵۴ ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (المتوفی : ۲۷۹هـ) الوفاه: ۲۷۹ ، دار النشر :

عیون الأخبار ، ج ۱ ص ۳۴ ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبه الدینوری (المتوفی : ۲۷۶هـ) الوفاه: ۲۷۶

تاریخ الطبری ، ج ۲ ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸ ، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: ۳۱۰ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .

این خطبه با سند های صحیح نقل شده است.

ابن کثیر دمشقی سلفی ، بعد از نقل این خطبه می نویسد :

وهذا إسناد صحیح .

سند این حدیث صحیح است

البدایه والنهایه ، ج ۶ ص ۳۰۱ ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: ۷۷۴ ، دار النشر : مکتبه المعارف – بیروت .

این جریان را می توانید در منابع ذیل نیز ملاحظه نمایید :

۱ . سنن بیهقی

سنن البیهقی الکبری ، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی الوفاه: ۴۵۸ ، ج ۶ص ۳۵۳، دار النشر : مکتبه دار الباز – مکه المکرمه – ۱۴۱۴ – ۱۹۹۴ ، تحقیق : محمد عبد القادر عطا

۲ . الثقات

الثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی الوفاه: ۳۵۴ ، ج ۲ ص ۱۵۷ ، دار النشر : دار الفکر – ۱۳۹۵ – ۱۹۷۵ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : السید شرف الدین أحمد

۳ . الحاوی الکبیر

الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی ، اسم المؤلف: علی بن محمد بن حبیب الماوردی البصری الشافعی الوفاه: ۴۵۰ ، ج ۱۴ ص ۱۰۰، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – لبنان – ۱۴۱۹ هـ -۱۹۹۹ م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل أحمد عبد الموجود

۴ . الکامل فی التاریخ

الکامل فی التاریخ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی الوفاه: ۶۳۰هـ ، ج ۲ ص ۱۹۴، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۵هـ ، الطبعه : ط۲ ، تحقیق : عبد الله القاضی

۵ . الریاض النضره

الریاض النضره فی مناقب العشره ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الله بن محمد الطبری أبو جعفر الوفاه: ۶۹۴ ، ج ۲ ص ۲۱۳، دار النشر : دار الغرب الإسلامی – بیروت – ۱۹۹۶ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : عیسی عبد الله محمد مانع الحمیری

۶ . نهایه الأرب

نهایه الأرب فی فنون الأدب ، اسم المؤلف: شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب النویری الوفاه: ۷۳۳هـ ، ج ۱۹ ص ۲۵، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – ۱۴۲۴هـ – ۲۰۰۴م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : مفید قمحیه وجماعه

۷ . تحفه الترک

تحفه الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک ، اسم المؤلف: إبراهیم بن علی بن أحمد بن عبد الواحد ابن عبد المنعم الطرسوسی، نجم الدین (المتوفی : ۷۵۸هـ) ج ۱ ص ۴

۸ . تخریج الأحادیث والآثار الواقعه

تخریج الأحادیث والآثار الواقعه فی تفسیر الکشاف للزمخشری ، اسم المؤلف: جمال الدین عبد الله بن یوسف بن محمد الزیلعی الوفاه: ۷۶۲هـ ، ج ۲ ص ۴۰۶ ، دار النشر : دار ابن خزیمه – الریاض – ۱۴۱۴هـ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد

۹ . السیره النبویه

السیره النبویه لابن کثیر ، اسم المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی (المتوفی : ۷۷۴هـ) ، ج ۴ ص ۴۹۳

۱۰ . المستطرف

المستطرف فی کل فن مستظرف مجلدین ، اسم المؤلف: شهاب الدین محمد بن أحمد أبی الفتح الأبشیهی الوفاه: ۸۵۰هـ ، ج ۲ ص ۱۹۰، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۰۶هـ ۱۹۸۶م ، الطبعه : الثانیه ، تحقیق : مفید محمد قمیحه

محمد بن سعد در طبقات ، سیوطی در تاریخ الخلفاء و ابن حجر هیثمی در الصواعق و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت ، خطبه دیگری را از خلیفه دوم نقل کرده اند که بعد از به خلافت رسیدن خطبه خواند و گفت : من ولی امر شده ام در حالی که از آن کراهت دارم

لما بویع أبو بکر قام خطیبا فلا والله ما خطب خطبته أحد بعد فحمد الله وأثنی علیه ثم قال أما بعد فإنی ولیت هذا الأمر و أنا له کاره ووالله لوددت أن بعضکم کفانیه

الطبقات الکبری ، ج ۳ ص ۲۱۲ ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری الوفاه: ۲۳۰ ، دار النشر : دار صادر – بیروت .

تاریخ الخلفاء ، ج ۱ ص ۷۱ ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی الوفاه: ۹۱۱ ، دار النشر : مطبعه السعاده – مصر – ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید .

الصواعق المحرقه علی أهل الرفض والضلال والزندقه ج ۱ ص ۳۷ ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاه: ۹۷۳هـ ، دار النشر : مؤسسه الرساله – لبنان – ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط .

۲ . ابوبکر : عمر را « ولی » آنها نمودم

خلیفه اول احساس کرد که عمرش به پایان رسیده و لذا خلیفه دوم را به ولایت بعد از خودش منصوب کرد در این انتساب صریحاً از واژه «ولی» استفاده کرد و به صحابه اعلام کرد که اوعمر «ولی» مسلمین بعد از من است .

ابن حبان بستی می نویسد :

… ثم رفع أبو بکر یدیه فقال اللهم ولیته بغیر أمر نبیک ولم أرد بذلک إلا صلاحهم وخفت علیهم الفتنه فعملت فیهم بما أنت أعلم به وقد حضر من أمری ما قد حضر فاجتهدت لهم الرأی فولیت علیهم خیرهم لهم وأقواهم علیهم وأحرصهم علی رشدهم ولم أرد محاماه عمر…

سپس ابوبکر دستش را بلند کرد و گفت : خدایا من عمر را بدون این که پیامبرت ، دستور داده باشد ، ولی نمودم و تنها قصدم از این کار صلاح مردم و ترس از ایجاد فتنه بود، عملی انجام دادم که تو از آن آگاه تری و زمان مرگ من فرا رسیده لذا به مصلحت مردم اقدام کرده و بر آنان بهترین و قوی تری و حریص ترینشان به هدایت را ولی نمودم و محرومیت عمر را نخواستم .

الثقات ، ج ۲ ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳ ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی الوفاه: ۳۵۴ ، دار النشر : دار الفکر – ۱۳۹۵ – ۱۹۷۵ ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : السید شرف الدین أحمد .

۳ . ابوبکر خطاب به فرماندهان نظامی : عمر « ولی » شماست

ابن اثیر جزری می نویسد که خلیفه اول اهل سنت بعد از انتصاب عمر به جانشینی خود ، به فرماندهان سپاه این چنین نوشت :

وکتَبَ إِلی أُمرَاءِ الأجنَادِ : وَلَّیْتُ علیکم عمرَ …

ابوبکر به فرماندهان نظامی نوشت : من عمر را ولی شما قرار دادم …

معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول ، ج ۴ ص ۱۰۹ ، اسم المؤلف: المبارک بن محمد ابن الأثیر الجزری الوفاه: ۵۴۴ ، دار النشر :

استفاده از کلمات « خلیفه » و « ولی » در این دو روایت ، نشانگر آن است که در آن زمان مردم از هر دوی آن ها یک معنا را استنباط می کرده اند و «ولی» همان معنایی را داشته که از لفظ «خلیفه» فهمیده می شده است.

۴ . صحابه خطاب به ابوبکر : چرا عُمر را « ولیّ » قرار دادی ؟

نه تنها خلیفه اول برای انتصاب عمر از واژه «ولیّ» استفاده کرده است؛ بلکه صحابه نیز در اعتراضی که به ابوبکر داشتند ، از دو واژه «وَلِیَ» و «خَلَّفَ» در کنارهم استفاده کرده اند :

ابن أبی شیبه می نویسد :

عن وکیع ، وابن إدریس ، عن إسماعیل بن أبی خالد ، عن زبید بن الحرث ، أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلی عمر یستخلفه فقال الناس : تستخلف علینا فظاً غلیظاً ، ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ ، فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر .

المصنف ، ابن أبی شیبه ، ج۸ ، ص۵۷۴ ، با تحقیق سعید محمد اللحام ، ط دار الفکر ، بیروت و تاریخ المدینه المنوّره ، ابن شبه النمیری ، ج۲ ، ص۶۷۱ ، با تحقیق فهیم محمد شلتوت ، ط دار الفکر ، بیروت و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج۳۰ ، ص ۴۱۳ و کنز العمال ، متقی هندی ، ج۵ ، ص۶۷۸ .

از زید بن حارث نقل شده است : وقتی که ابوبکر در حال احتضار قرار گرفت ، کسی را نزد عمر فرستاد تا او را جانشین خود کند ، مردم گفتند : کسی را بر ما مسلط می کنی که خشن و بد اخلاق است ، اگر او حکومت را به دست گیرد ، سخت گیرتر و خشن تر خواهد شد ، جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که او را ملاقات کنی و از تو سؤال شود که چرا شخص بد اخلاق و خشنی مثل عمر را بر ما مسلط کردی ؟

ابن تیمیه حرانی ، نظریه پرداز وهابیت و مؤسس فکری این فرقه می نویسد :

لما استخلفه أبو بکر کره خلافته طائفه حتی قال طلحه ماذا تقول لربک إذا ولیت علینا فظا غلیظا .

منهاج السنه ، ج۷ ، ص ۴۶۱ .

و چون ابوبکر عمر را به جانشینی انتخاب کرد ، برخی از این انتخاب ناراحت شدند ، طلحه گفت : جواب خدا را چه خواهی داد هنگامی که به ملاقات او بروی و از تو سؤال شود که چرا فردی خشن و بد اخلاق را بر ما ولی قرار دادی؟ .

در این دو روایت نیز از کلمات «استخلفه» و «ولیت» استفاده و یک معنا اراده شده است .

و در جای دیگر می نویسد :

وقد تکلموا مع الصدیق فی ولایه عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا .

صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند : چرا فردی خشن و تند را به خلافت بر گزیده و بر مردم تحمیل کردی ؟ فردا جواب خدا را چه خواهی داد ؟

منهاج السنه ، ج۶ ، ص۱۵۵ ، الناشر : مؤسسه قرطبه ، الطبعه الأولی ، ۱۴۰۶، تحقیق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : ۸ .

۵ . عمر : من « ولیّ » شما هستم:

خلیفه دوم نیز بعد از بیعت گرفتن از مردم و در طول دوران خلافتش خطبه هائی خوانده که با استفاده از واژه «ولیّ» خود را «ولیّ امر مسلمین» خوانده است .

بلاذری در انساب الأشراف می نویسد :

المدائنی فی إسناده ، قال : خطب عمر بن الخطاب رضی الله عنه حین ولی فحمد الله وأثنی علیه وصلی علی نبیه ثم قال : إنی قد ولیت علیکم ، ولولا رجائی أن أکون خیرکم لکم ، وأقواکم علیکم ، وأشدکم اضطلاعاً بما ینوب من مهم أمرکم ، ما تولیت ذلک منکم …

عمر وقتی که خلیفه شد ، برای مردم سخنرانی کرد و بعد از حمد و ثنای خدا و درود بر پیامبر گفت : براستی که من ولیّ شما شده ام و اگر امید این را نداشتم که بهترین و قوی ترین شما هستم ، ولیّ شما نمی شدم .

أنساب الأشراف ، ج ۳ ص ۴۱۲ ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (المتوفی : ۲۷۹هـ)

طبری هم در مورد سخنرانی عمر و معرفی خودش به عنوان ولیّ می نویسد:

وقفل عمر من الشام إلی المدینه فی ذی الحجه وخطب حین أراد القفول فحمد الله وأثنی علیه وقال ألا إنی قد ولیت علیکم وقضیت الذی علی فی الذی ولأنی الله من أمرکم إن شاء الله قسطنا بینکم .

عمر هنگام مراجعت از شام به مدینه سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: من بر شم رهبر و خلیفه شده ام و آنچه که بعهده من بود در باره شما انجام دادم، به یاری خدا بین شما عدالت اجرا خواهد شد.

تاریخ الطبری ، ج ۲ ص ۴۹۰ ، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: ۳۱۰ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .

و نیز می نویسد :

ذکر بعض خطبه رضی الله تعالی عنه … عن عروه بن الزبیر أن عمر رضی الله تعالی عنه خطب فحمد الله وأثنی علیه بما هو أهله ثم ذکر الناس بالله عز وجل والیوم الآخر ثم قال یا أیها الناس إنی قد ولیت علیکم ولولا رجاء أن أکون خیرکم لکم وأقواکم علیکم وأشدکم استضلاعا بما ینوب من مهم أمورکم ما تولیت ذلک منکم

عمر خطبه خواند و در آن از حمد و ثنای الهی سخن گفت سپس خطاب به مردم گفت: ای مردم من خلیفه شما شده ام و اگر بهترین و قوی ترین و سخت گیر ترین در مسائل و امور زندگی شما نبودم این مسؤولیت را نمی پذیرفتم.

تاریخ الطبری ، ج ۲ ص ۵۷۲ ، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: ۳۱۰ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت .

ابن کثیر دمشقی هم در این مورد می نویسد :

فلما اراد القفول إلی المدینه فی ذی الحجه منها خطب الناس فحمد الله واثنی علیه ثم قال الا انی قد ولیت علیکم وقضیت الذی علی فی الذی ولانی الله من امرکم ان شاء الله

عمر در ماه ذی حجه قصد ترک شام را داشت و لذا در سخنرانی اش گفت: من رهبر شما شده ام و آنچه بعهده من بود به انجام رساندم.

البدایه والنهایه ، ج ۷ ص ۷۹ ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: ۷۷۴ ، دار النشر : مکتبه المعارف – بیروت .

۶ . افسوس عمر بر دوستان از دست رفته:

زمانی که خلیفه دوم احساس کرد که ضربه چاقو کاری است و به زودی از دنیا خواهد رفت ، به یاد کسانی افتاد که در انحراف خلافت از بنی هاشم و رسیدن آن به خلیفه اول و سپس خلیفه دوم ، نقش اساسی داشتند و بر سر پیمانی که بسته بودند کاملاً وفادار ماندند ؛ اما عمر آنان سر آمد و از دنیا رفتند . خلیفه دوم با یادآوری نام های آن ها می گوید : اگر آن ها زنده بودند ، بعد از خودم ایشان را «ولی امر مسلمین» می کردم .

ابن قتیبه دینوری می نویسد :

فلما أحس بالموت قال لابنه اذهب إلی عائشه وأقرئها منی السلام واستأذنها أن أقبر فی بیتها مع رسول الله ومع أبی بکر فأتاها عبد الله بن عمر فأعلمها فقالت نعم وکرامه ثم قالت یا بنی أبلغ عمر سلامی وقل له لا تدع أمه محمد بلا راع استخلف علیهم ولا تدعهم بعدک هملا فإنی أخشی علیهم الفتنه فأتی عبد الله فأعلمه فقال ومن تأمرنی أن أستخلف لو أدرکت أبا عبیده بن الجراح باقیا استخلفته و ولیته فإذا قدمت علی ربی فسألنی وقال لی من ولیت علی أمه محمد ؟ قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول لکل أمه أمین وأمین هذه الأمه أبو عبیده بن الجراح ولو أدرکت معاذ بن جبل استخلفته فإذا قدمت علی ربی فسألنی من ولیت علی أمه محمد؟ قلت : أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول إن معاذ بن جبل یأتی بین یدی العلماء یوم القیامه ولو أدرکت خالد بن الولید ، لولیته فإذا قدمت علی ربی فسألنی من ولیت علی أمه محمد ؟ قلت أی ربی سمعت عبدک ونبیک یقول خالد بن الولید سیف من سیوف الله سله علی المشرکین … .

الإمامه والسیاسه ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری الوفاه: ۲۷۶هـ. ، ج ۱ ص ۲۵ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۷م. ، تحقیق : خلیل المنصور .

و ابن خلدون نیز در مقدمه معروفش می نویسد که عمر گفت :

لو کان سالم مولی حذیفه حیا لولیته .

اگر سالم ، غلام حذیفه زنده می بود ، او را ولیّ و جانشین قرار می دادم .

مقدمه ابن خلدون ، ج ۱ ص ۱۹۴ ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمی الوفاه: ۸۰۸ ، دار النشر : دار القلم – بیروت – ۱۹۸۴ ، الطبعه : الخامسه .

۷ . سفارش عمر به علی علیه السلام:

ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری بعد از نقل قضیه سپردن خلافت به شوری توسط عمر می نویسد: خلیفه دوم آنان را چنین نصیحت کرد :

یا علی لعل هؤلاء القوم یعلمون لک حقک وقرابتک من رسول الله صلی الله علیه وسلم وصهرک وما اتاک الله من الفقه والعلم فان ولیت هذا الأمر فاتق الله فیه ثم دعا عثمان فقال یا عثمان فذکر له نحو ذلک ووقع فی روایه إسرائیل عن أبی إسحاق فی قصه عثمان فان ولوک هذا الأمر فاتق الله فیه ولا تحملن بنی أبی معیط علی رقاب الناس …

ای علی ! شاید این قوم حق تو و قرابت و دامادی ات به رسول خدا (ص) و فقه وعلمی که خدا به تو عنایت نموده را بشناسند ، پس اگر ولیّ این امر شدی تقوا پیشه کن !!! سپس رو به عثمان کرد و مثل همان سخنان را به او گفت و در روایت إسرائیل از أبی إسحاق در مورد سخن عمر با عثمان آمده است که عمر گفت : اگر مردم تو را ولیّ این امر نمودند تقوا پیشه کن و بنی أبی معیط را بر گردن مردم سوار مکن (به آنان پستی نده )

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۷ ص ۶۸ ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاه: ۸۵۲ ، دار النشر : دار المعرفه – بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

أنساب الأشراف ، ج ۲ ص ۲۵۹ ، اسم المؤلف: أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (المتوفی : ۲۷۹هـ) .

۸ . عمر، ابوموسی را « ولی » مردم قرار داد:

استفاده از واژه «ولی» و اراده امامت ، سرپرستی و حکومت از آن ، کاربرد گسترده ای داشته است ؛ تا جایی که در نامه ها و احکام فرمانداران و حاکمان دیگر مناطق اسلامی نیز در هنگام انتصاب از همین کلمه استفاده می شده است ؛ از جمله ابن کثیر دمشقی متن حکم خلیفه دوم به هنگام انتصاب أبو موسی اشعری به حکومت بصره را این گونه نقل می کند :

وکتب إلی اهل البصره انی قد ولیت علیکم أبا موسی لیاخذ من قویکم لضعیفکم ولیقاتل بکم عدوکم ولیدفع عن دینکم … .

عمر به اهل بصره نوشت : براستی که من ابوموسی را ولیّ شما نمودم …

البدایه والنهایه ، ج ۷ ص ۸۲ ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: ۷۷۴ ، دار النشر : مکتبه المعارف – بیروت .

۹ . معاویه خطاب به مردم بصره : عبیدالله را « ولیّ » شما قرار دادم:

طبری و ابن جوزی نوشته اندکه معاویه هنگام انتصاب عبید الله بن زیاد خطاب به مردم بصره گفت :

ثم قال قد ولیت علیکم ابن أخی عبید الله بن زیاد

… براستی که پسر برادرم ، عبیدالله بن زیاد را ولیّ شما قرار دادم .

تاریخ الطبری ، ج ۳ ص ۲۴۵ ، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: ۳۱۰ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت

المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم ، ج ۵ ص ۲۷۸ ـ ۲۷۹ ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج الوفاه: ۵۹۷ ، دار النشر : دار صادر – بیروت – ۱۳۵۸ ، الطبعه : الأول

۱۰ . عبد الملک مروان از قریش گله می کند:

استفاده از کلمه ی «ولیّ» در قرن های بعدی تاریخ اسلام نیز کاربرد داشته است و دیگران به پیروی از خلفا آن ها را «ولی امر مسلمانان» می دانستند .

أحمد زکی صفوت در جمهره خطب العرب می نویسد که عبد الملک بن مروان در زمان خلافتش این چنین از قریش در خطبه اش گله می کند:

فیا معشر قریش ولیکم عمر بن الخطاب فکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له وأطعتم ثم ولیکم عثمان فکان سهلا فعدوتم علیه فقتلتموه

ای مردم قریش ! (وقتی که ) ولیّ شما عمر بن خطاب که بسیار تند بود و برشما سخت گیر بود، شما سخن او را گوش کرده و از او اطاعت نمودید سپس عثمان ولیّ شما شد که آسان می گرفت و شما با او دشمنی نموده و او را به قتل رساندید .

جمهره خطب العرب ، ج ۲ ص ۱۹۶ ، اسم المؤلف: أحمد زکی صفوت الوفاه: بلا ، دار النشر : المکتبه العلمیه – بیروت .

مروج الذهب ، ج ۱ ص ۴۰۱ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی (المتوفی : ۳۴۶هـ) .

المحکم والمحیط الأعظم ، ج ۱ ص ۵۱۴ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن إسماعیل بن سیده المرسی الوفاه: ۴۵۸هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیه – بیروت – ۲۰۰۰م ، الطبعه : الأولی ، تحقیق : عبد الحمید هنداوی

لسان العرب ، ج ۸ ص ۱۶۶ ، اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاه: ۷۱۱ ، دار النشر : دار صادر – بیروت ، الطبعه : الأولی

از مجموع مباحث پیشین در موضوع اثبات صحت سند حدیث : وهو( علیّ علیه السلام) ولیّ کلّ مؤمن بعدی، « علی پس از من پیشوا و رهبر مؤمنان است» ادعای بی خبران و بی خردان متعصب، به سختی متزلزل شد و راهی جز پذیرفتن حقیقت ندارند، البته اگر پرده های ضخیم تعصب را کنار زده و دل ها را از حقد و کینه پاکسازی نمایند.

و درپایان این مقال پرسشی را فرا روی حق جویان قرار می دهیم تا خود قضاوت نموده و آنچه را صحیح می دانند بر گزینند:

با وجود استعمال فراوان واژه « ولیّ » در فرهنگ ادبی پیروان مکتب خلفا و استفاده از آن در معنای جانشینی و حاکمیت، و دلالت صریح آن بر نیابت و رهبری مردم ، چرا وقتی که نوبت به پیروان مکتب اهل بیت می رسد با تمام توان کوشش می کنند تا با تحریف و تاویل غیر عالمانه معنای درست و واقعی این واژه را تغییر دهند؟ و یا چون نام علی علیه السلام به میان می آید حساسیتها بر انگیخته می شود، ومغزها و قلمها به تکاپو می افتد و در این مورد هم مانند دیگر جریانات تاریخی حقایق را نا جوانمردانه انکار و واژه ای به این روشنی و وضوح را از محتوای اصلی بیگانه می کنند، آیا شما می دانید چرا؟ پس به ما هم بگوئید چرا؟

والسلام علیکم و رحمه الله و ب

 

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x