مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات، در میراث حدیثی امامیه

تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات، در میراث حدیثی امامیه
 

 


فهرست

درآمد

بحث از مشروعیت یا عدم مشروعیت تبرک جویی به آثار اولیای الهی و هر آنچه که به گونه‌ای به آنان انتساب دارد، همچنین اماکن مقدس و اشیایی از این قبیل، پیشینه­ای کهن دارد ؛ این موضوع با توجه به شبهه افکنی­های فراوان فرقه وهابیت و مطالبه مستند­های آن در منابع امامیه از سوی آنان، ما را به نگارشی در این­باره وا داشته است. نویسنده با کاوشی پیرامون موضوع تبرک، به نگارش­های قابل تقدیری برخورده، که گاه به گونه اختصاصی (التبرک، آیت الله احمدی میانجی؛ تبرک و جایگاه آن از دیدگاه فریقن، عبد الله اورعی مؤمنی) و گاه به صورت غیر اختصاصی (کشف الارتیاب سید محسن امین؛ الغدیر علامه امینی؛ التوسل بالنبی و التبرک بآثاره تالیف علامه عسکری) در این خصوص سامان یافته است.

تا آنجا که نگارنده بدان دست یافته، این نگاشته­ها عموماً با استناد به میراث حدیثی اهل سنت بوده و نوشته­ای اختصاصی و جامع با استناد به میراث حدیثی امامیه یافت نگردید. به همین جهت نوشتار پیش­رو صرفاً با تمرکز بر میراث حدیثی امامیه، در خصوص تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات­شان به همراه بررسی ارزش­مندی آنها بر پایه قواعد دانش رجال پرداخته است.

معنای تبرک:

تبرک‏ در لغت مشتق از برکت به معناى زیادی و فزونی است:

البرکه: الزیاده والنماء.

الفراهیدی، الخلیل بن أحمد (متوفای۱۷۵هـ)، کتاب العین، ج۵، ص۳۶۸، تحقیق : د مهدی المخزومی / د إبراهیم السامرائی، دار النشر : دار ومکتبه الهلال.

و در اصطلاح به معناى درخواست برکت و زیادی از طریق بندگان صالح خدا، آثار باقى مانده از آنان و چیزهایی است که خداوند متعال برای آنها مقام‏هاى خاص و امتیاز قرار داده است:

طلب الموحّدین إفاضه النعم علیهم و زیاده البرکه من خلال التبرّک بالذوات الصالحه للنبی الأکرم و الصالحین من عباده، أو التبرّک بآثارهم الباقیه.

سبحانى‏، جعفر،(معاصر)، بحوث فی الملل و النحل‏، ج‏۴، ص ۱۷۸، مؤسسه النشر الإسلامی- مؤسسه الإمام الصادق علیه السلام.

و التبرّک فی مفهومه الاصطلاحی یراد به طلب البرکه عن طریق أشیاء أو معان میّزها الله تعالى بمنازل و مقامات خاصه، و خصّها بالتبریک، و آثرها بعنایته على سواها.

جمعى از نویسندگان‏ (معاصر)، فی رحاب أهل البیت علیهم السلام، ج‏۳۵، ص ۱۴، المجمع العالمی لأهل البیت علیهم السلام

به دیگر سخن؛ تبرک، عبارت است از بهره­وری و انتفاع از شخص یا چیزی ، که این انتفاع و بهره وری اثر طبیعی آن شیء یا شخص نباشد و از راه‌هایی مانند بوسیدن، دست کشیدن و خوردن حاصل می‌شود. در این فرایند، منشأ اصلی برکت خداوند است و اشخاص و امور مقدسی که از آن برکت می‌طلبند تنها ظرفی برای تحقق برکت از جانب خداوند می باشند.

پیشینه تبرک و بهره­وری از آثار صالحان را می‌توان در برخی اُمتهای پیشین پی­گیری نمود. نمونه­ای از آن، تبرک به پیراهن یوسف توسط یعقوب علیهما السلام است که در آیه ذیل بدان سخن رفته است:

 فلما أن جاء البشیر ألقاه على وجهه فارتد بصیرا.

آنگاه که برادر یوسف علیه السلام پیراهن او را آورد یعقوب آن را به روی صورت انداخت و بینا گشت. (یوسف / ۹۶ )

سیره مسلمانان صدر اسلام و صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم در این باره بسیار روشن است. در کتاب بخاری که نزد اهل سنت از معتبرترین منبع حدیثی به شمار می رود، در این خصوص بابی را تحت عنوان ” باب ما ذکر من درع النبی صلى الله علیه وسلم وعصاه وسیفه وقدحه وخاتمه وما استعمل الخلفاء بعده من ذلک مما لم یذکر قسمته ومن شعره ونعله وآنیته مما تبرک أصحابه وغیرهم بعد وفاته ” گشوده است.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۴، ص ۴۶، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫

عده­ای از دانشمندان اهل سنت همانند عالمان امامیه، بر مشروعیت تبرک از آثار صالحان صحه گذاشتند. پیشوای حنبلیان، احمد بن حنبل، مطابق روایتی که فرزندش نقل نموده، دست کشیدن منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به جهت تبرک را امری کاملا مشروع می‌داند. او می‌گوید:

سألته عن الرجل یمس منبر النبی صلى الله علیه وسلم ویتبرک بمسه ویقبله ویفعل بالقبر مثل ذلک أو نحو هذا یرید بذلک التقرب إلى الله جل وعز فقال لا بأس بذلک.

الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، العلل ومعرفه الرجال، ج ۲، ص ۴۹۲، تحقیق: وصی الله بن محمد عباس، ناشر: المکتب الإسلامی، دار الخانی – بیروت، الریاض، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۸ – ۱۹۸۸٫

 نووی دانشمند معروف اهل سنت در شرح صحیح مسلم می‌گوید:

هذا نحو ما أجمعوا علیه وأطبق السلف والخلف علیه من التبرک بالصلاه فی مصلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فی الروضه الکریمه.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعه بن حزام (متوفاى۶۷۶ هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۱۳، ص ۱۷۸، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۲ هـ.

ابن قدامه مقدسی هم در کتاب المغنی فی الفقه می‌نویسد:

ویستحب الدفن فی المقبره التی یکثر فیها الصالحون والشهداء لتناله برکتهم.

المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامه (متوفاى۶۲۰هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج ۲، ص ۱۹۳، ناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۵هـ.

تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات

در ابواب گوناگون میراث حدیثی امامیه، روایت­های متنوع و قابل پذیرش مطابق با موازین دانش رجال پیرامون تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات­شان به چشم می خورد. در ادامه این روایات را در دو بخش تبرک به شخص معصوم و آثارش پی­گیری می کنیم:

أ. تبرک به شخص

معصومان علیهم السلام همواره به عنوان انسانهایی پر خیر و برکت در میان مردم شناخته شده بودند. به همین سبب از برکت وجود آنان در موارد متعدد بهره می جستند. در ادامه نمونه­هایی از این موارد تقدیم می‌گردد:

۱٫ تبرک طفل نابینا به امام سجاد علیه السلام جهت استشفا

مطابق روایتی که صاحب کتاب دلائل الامامه نقل می‌کند افرادی نابینا  و … نزد امام سجاد علیه السلام آورده می‌شد امام علیه السلام دست خود را بدان می‌مالید و بهبودی کامل حاصل می‌شد. بدیهی است که آوردن این افراد نزد امام علیه السلام، همچنین دست کشیدن آن حضرت، به جهت تبرک و استشفاء بوده است.

قال أبو جعفر حدثنا سفیان بن وکیع عن أبیه وکیع عن الأعمش قال قال إبراهیم بن الأسود التیمی رأیت علی بن الحسین علیه السلام وقد أوتی بطفل مکفوف فمسح عینیه فاستوى بصره وجاءوا إلیه بأبکم فکلمه فأجابه وجاءوا إلیه بمقعد فمسح علیه فسعى ومشى.

ابراهیم بن اسود می‌گوید: کودکی نابینا نزد امام سجاد آوردند آن حضرت دست مبارک را بر چشم او کشید و او بینا شد. همچنین طفلی که مبتلا به لکنت زبان بوده نزد آن حضرت آورده، امام علیه السلام با او تکلم نمود و او شفا یافت. در یک مورد هم فردی را که توان راه رفتن نداشت، خدمت امام علیه اسلام آوردند امام علیه السلام دست خود را بر او مالید و او از این بیماری نجات یافت.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامه، ص ۲۰۰، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ: الأولى۱۴۱۳

 ۲٫ تبرک جابر به امام باقر علیه السلام

مطابق روایت شیخ طوسی، جابر بن عبد الله انصاری هم به جهت تبرک و تیمن شکم خود را به امام باقر علیه السلام مالیده است:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْبَاغَنْدِیُّ، وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ بَهْرَامَ مَحْمِئٌ الْمُخَرَّمِیُّ الْبَزَّازُ، قَالا: حَدَّثَنَا سُوَیْدُ بْنُ سَعِیدٍ الْحَدَثَانِیُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْفَضْلُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ)، قَالَ: دَخَلَ عَلَیَّ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنَا فِی الْکُتَّابِ، فَقَالَ: اکْشِفْ عَنْ بَطْنِکَ. قَالَ: فَکَشَفْتُ لَهُ، فَأَلْصَقَ بَطْنَهُ بِبَطْنِی، وَ قَالَ: أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) أَنْ أُقْرِئَکَ السَّلَامَ.

امام باقر علیه السلام فرمود: جابر بن عبد الله انصاری بر من وارد شد و گفت: پیراهنت را بالا ببر. سپس شکمش را به شکم من چسباند و گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا مامور نموده تا به تو سلام برسانم.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الأمالی، ص ۶۳۶، تحقیق : قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: دار الثقافه ـ قم ، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۴هـ

۳٫ تبرک فرد مبتلای به لکنت زبان به امام جواد علیه السلام

اسماعیل بن ابراهیم می‌گوید خواستم فرزندم را که مبتلا به ثقل لسان بود خدمت امام رضا علیه السلام ببرم تا دستی به سر او کشیده و برایش دعا کند امام علیه السلام این امر را به امام جواد علیه السلام حواله کرد. ناگفته پیداست که فرستادن نزد امام علیه السلام، دست کشیدن بر روی سر و دعا نمودن، به جهت تبرک و استشفاء می‌باشد.

الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: سَمِعْتُ إِسْمَاعِیلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ یَقُولُ لِلرِّضَا علیه السلام إِنَّ ابْنِی فِی لِسَانِهِ ثِقْلٌ فَأَنَا أَبْعَثُ بِهِ إِلَیْکَ غَداً تَمْسَحُ عَلَى رَأْسِهِ وَ تَدْعُو لَهُ فَإِنَّهُ مَوْلَاکَ فَقَالَ هُوَ مَوْلَى أَبِی جَعْفَرٍ فَابْعَثْ بِهِ غَداً إِلَیْهِ.

معمر بن خلاد گوید: شنیدم اسماعیل‏ بن‏ ابراهیم‏ به امام رضا علیه السلام میگفت: پسرم لکنت زبان دارد فردا او را خدمت شما میفرستم تا دست بسرش بکشى و براى او دعا کنى که او غلام شماست، فرمود: او غلام ابی جعفر است او را فردا نزد وى فرست.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الکافی، ج ۱، ص ۳۲۱، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

۴٫ تبرک فرد نابینا به امام جواد علیه السلام

طبری امامی روایتی نقل می کند که در آن فرد نابینایی را نزد امام جواد علیه السلام آورده، آن حضرت دست خود بر او کشید و او شفا یافت.

قال أبو جعفر حدثنا أبو محمد عبد الله بن محمد قال قال لی عماره بن زید: رأیت امرأه قد حملت ابنا لها مکفوفا إلى أبی جعفر محمد بن علی علیه السلام  فمسح یده علیه فاستوى قائما یعدو کأن لم یکن فی عینه ضرر.

عماره بن زید می‌گوید: زنی فرزندش را که به کوری مبتلا بود نزد امام جواد علیه السلام آورد آن حضرت دست مبارک را بر او کشید و او بینا شد.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامه، ص ۴۰۰، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ: الأولى۱۴۱۳

۵٫ تبرک به امام مهدی عجل الله فرجه الشریف

شیخ صدوق روایتی را با سلسله سند خود نقل می کند که در آن از تبرک جستن ملائکه به امام مهدی علیه السلام سخن به میان آمده است.

حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن یحیى العطار قال حدثنی أبو علی الخیزرانی عن جاریه له کان أهداها لأبی محمد علیه السلام تذکر أنه لما ولد السید علیه السلام رأت لها نورا ساطعا ورأیت طیورا بیضاء تهبط من السماءوتمسح أجنحتها على رأسه و وجهه وسائر جسده فأخبرنا أبا محمد علیه السلام بذلک فضحک ثم قال : تلک ملائکه نزلت للتبرک بهذا المولود.

ابو على خیزرانى‏ از قول کنیزى که بامام یازدهم هدیه کرده بود نقل کرده است چون سید علیه السلام متولد شد براى او نور درخشانى دیدم که از او آشکار شد و تا آسمان رسید و مرغان سپیدى دیده بود که از آسمان فرود مى‏آمدند و پرهاى خود را بسر و رو و سائر اعضاى تنش میمالیدند و پرواز میکردند ما بامام خبر دادیم آن حضرت فرمود این فرشتگانند و براى تبرک باین مولود نازل شدند

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۳۱، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

ب.  تبرک به اشیاء منتسب به معصومان علیهم السلام در زمان حیات آنها

انتفاع و بهره­مندی از ساحت معصومان علیهم السلام در حال حیاتشان، تنها منحصر به شخصشان نبوده بلکه هر آنچه که به گونه­ای به آنان انتساب داشته، مورد بهره­وری واقع می گشت. نمونه­هایی از این موارد به قرار ذیل است:

۱٫ تبرک فردی بیمار به پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای استشفا

مطابق نقل مرحوم کلینی، مردی از انصار که در خانه خود بیمار داشته کنیزش را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده تا به جهت تبرک و شفای آن مریض، گوشه­ای از جامه آن حضرت را برگیرد:

عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ بَحْرٍ السَّقَّاءِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع… أَ لَا أُخْبِرُکَ بِحَدِیثٍ مَا هُوَ فِی یَدَیْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ جَاءَتْ جَارِیَهٌ لِبَعْضِ الْأَنْصَارِ وَ هُوَ قَائِمٌ فَأَخَذَتْ بِطَرَفِ ثَوْبِهِ فَقَامَ لَهَا النَّبِیُّ ص فَلَمْ تَقُلْ شَیْئاً وَ لَمْ یَقُلْ لَهَا النَّبِیُّ ص شَیْئاً حَتَّى فَعَلَتْ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَامَ لَهَا النَّبِیُّ فِی الرَّابِعَهِ وَ هِیَ خَلْفَهُ فَأَخَذَتْ هُدْبَهً مِنْ ثَوْبِهِ ثُمَّ رَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا النَّاسُ فَعَلَ اللَّهُ بِکِ وَ فَعَلَ حَبَسْتِ رَسُولَ اللَّهِ ص ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَا تَقُولِینَ لَهُ شَیْئاً وَ لَا هُوَ یَقُولُ لَکِ شَیْئاً مَا کَانَتْ حَاجَتُکِ إِلَیْهِ قَالَتْ إِنَّ لَنَا مَرِیضاً فَأَرْسَلَنِی أَهْلِی لآِخُذَ هُدْبَهً مِنْ ثَوْبِهِ لِیَسْتَشْفِیَ بِهَا فَلَمَّا أَرَدْتُ أَخْذَهَا رَآنِی فَقَامَ فَاسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ أَنْ آخُذَهَا وَ هُوَ یَرَانِی وَ أَکْرَهُ أَنْ أَسْتَأْمِرَهُ فِی أَخْذِهَا فَأَخَذْتُهَا.

بحر سقا گوید: امام صادق علیه السّلام بمن فرمود: اى بحر آیا داستانى را که همه اهل مدینه میدانند برایت نقل نکنم؟ عرضکردم: چرا، فرمود روزى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در مسجد نشسته بود که کنیز یکى از انصار آمد و خود او هم ایستاده بود کنیز گوشه جامه پیغمبر را گرفت پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله بخاطر آن زن برخاست ولى او چیزى نگفت پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله هم باو چیزى نفرمود تا سه بار این کار کرد پیغمبر در مرتبه چهارم برخاست و کنیز پشت سرش بود آنگاه کنیز رشته‏ئى از جامه حضرت برگرفت و برگشت مردم باو گفتند خدا: تو را چنین و چنان کند که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را سه بار نگهداشتى و چیزى باو نگفتى از پیغمبر چه میخواستى؟ کنیز گفت: ما بیمارى داریم و اهل خانه مرا فرستادند که رشته‏ئى از جامه پیغمبر بر گیرم تا بیمار از آن شفا جوید چون خواستم رشته را برگیرم مرا دید و برخاست من از او شرم کردم که رشته را برگیرم در حالى که مرا میبیند و نمی خواستم در گرفتن رشته با او مشورت کنم تا در مرتبه چهارم برگرفتم.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الکافی، ج ۲، ص ۱۰۲، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

۲٫ تبرک فاطمه بنت اسد به پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای امان از عذاب

مطابق پاره­ای از روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به جهت تضمین فاطمه بنت اسد از سختی­های قیامت،  دستور دادند که از لباس او به عنوان کفن برای آن بانو، استفاده شود. روشن است این عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با توجه به آنکه در قیامت تنها اعمال شایسته به کار می آید، به جهت بهرمندی از لباس آن حضرت به عنوان یک ابزار نافع، می‌باشد.

گفتنی است برخی از دانشمندان اهل سنت همین عمل رسول خدا ص درباره یکی از دخترانش را مصداق تبرک به آثار افراد صالح دانسته­اند. نووی ذیل روایت صحیح مسلم” دخل عَلَیْنَا النبی صلى الله علیه وسلم وَنَحْنُ نَغْسِلُ ابْنَتَهُ … فَأَلْقَى إِلَیْنَا حَقْوَهُ فقال أَشْعِرْنَهَا إِیَّاه” می‌نویسد:

والحکمه فی اشعارها به تبریکها به ففیه التبرک بآثار الصالحین ولباسهم.

حکمت آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لباسش را داد تا او را بدان بپوشانند، متبرک ساختن آن دختر به این لباس بود. از این روایت تبرک به آثار صالحان استفاده می‌شود.

النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعه بن حزام (متوفاى۶۷۶ هـ)، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۷ ، ص ۳، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۲ هـ.

این دسته احادیث با سند­های متفاوت در میراث حدیثی امامیه و نیر برخی منابع روایی اهل سنت به ثبت رسیده است.

سند اول : عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام

اولین روایت را شیخ صدوق با سلسله سند خود از عبد الله بن سنان و او از امام صادق علیه السلام، آورده است:

حدثنا الحسن بن محمد بن یحیى العلوی رضی الله عنه قال حدثنی جدی عن یعقوب قال حدثنی ابن أبی عمیر عن عبد الله بن سنان عن أبی عبد الله علیه السلام: لما ماتت (فاطمه بنت أسد) رضوان الله علیها نزع رسول الله صلى الله علیه وآله قمیصه قال: کفنوها فیه … فقال أما قمیصی فأمان لها یوم القیامه.

امام صادق علیه السلام: آنگاه که فاطمه بنت اسد وفات نمود رسول خدا صلی الله علیه  وآله و سلم لباسش را درآورد و فرمود از این لباس برای کفن او استفاده کنید … سپس فرمود: این لباس برای او در روز قیامت مایه امنیت و آرامش است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای ۳۸۱هـ)، علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۶۹، تحقیق وتقدیم : السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المکتبه الحیدریه ومطبعتها – النجف الأشرف، الطبع: ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶ م

سند دوم : عبایه بن ربعی از عبد الله بن عباس

روایت دوم را هم شیخ صدوق در امالی خود از طریق عبد الله بن عباس نگاشته است:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَایَهَ بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع ذَاتَ یَوْمٍ إِلَى النَّبِیِّ ص بَاکِیاً وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَهْ یَا عَلِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ ع یَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ أُمِّی فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ قَالَ فَبَکَى النَّبِیُّ ص ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ أُمَّکَ یَا عَلِیُّ أَمَا إِنَّهَا إِنْ کَانَتْ لَکَ أُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی أُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِما…

ابن عباس می‌گوید: یک روز على بن ابى طالب علیه السلام گریان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله  وسلم  آمد و میگفت‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏، رسول خدا صلی الله علیه و آله  وسلم  باو فرمود اى على چرا گریه میکنى؟ عرضکرد یا رسول اللَّه مادرمفاطمه‏ بنت‏ اسد مرده است رسول خدا صلی الله علیه و آله  وسلم  هم گریست و فرمود اگر مادر تو بود، مادر من هم بود. این عمامه مرا با این پیراهنم برگیر و او را در آن کفن کن‏.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالی، ص ۳۹۰، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

سند سوم: عیسی بن عبد الله از پدرش از جدش

روایت سوم در این باره نیز توسط شیخ صدوق از عیسی بن عبد الله و او از جدش اینگونه آمده است:

حدثنا الحسن بن محمد بن یحیى العلوی رحمه الله قال حدثنی جدی قال حدثنی بکر بن عبد الوهاب قال حدثنی عیسى بن عبد الله عن أبیه عن جده : ان رسول الله صلى الله علیه وآله دفن فاطمه بنت أسد … وَ کَفَّنَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی قَمِیصِهِ وَ نَزَلَ فِی قَبْرِهَا وَ تَمَرَّغَ فِی لَحَدِهَا…

رسول خدا صلی الله علیه  وآله و سلم فاطمه بنت اسد را دفن نموده  و پیراهن خود را به عنوان کفن او قرار داد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای ۳۸۱هـ)، علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۶۹، تحقیق وتقدیم : السید محمد صادق بحر العلوم، ناشر : منشورات المکتبه الحیدریه ومطبعتها – النجف الأشرف، الطبع: ۱۳۸۵ – ۱۹۶۶ م

سند چهارم : بعض اصحابنا از امام صادق علیه السلام

روایت نخست را کلینی با عبارت “بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام” به ثبت رسانده است:

علی بن محمد بن عبد الله عن السیاری عن محمد بن جمهور عن بعض أصحابنا عن أبی عبد الله علیه السلام … بینما هو (رسول الله صلى الله علیه وآله) ذات یوم قاعد إذ أتاه أمیر المؤمنین علیه السلام وهو یبکی فقال له رسول الله صلى الله علیه وآله: ما یبکیک؟ فقال ماتت أمی فاطمه ثم أمر النساء أن یغسلنها فأعطاهن أحد قمیصیه الذی یلی جسده وأمرهن أن یکفنها فیه … فقال إنی ذکرت القیامه وأن الناس یحشرون عراه فقالت وا سوأتاه فضمنت لها أن یبعثها الله کاسیه وذکرت ضغطه القبر فقالت وا ضعفاهفضمنت لها أن یکفیها الله ذلک فکفنتها بقمیصی.

روزى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بود که امیر المؤمنین علیه السلام گریان وارد شد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله باو فرمود: چرا گریه میکنى؟ گفت: مادرم فاطمه وفات کرد. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: مادر من هم بود آنگاه به زنها دستور داد غسلش دهند. و پیراهنى را که در زیر میپوشید و ببدنش مى‏چسبید بیکى از آنها داد تا در آن کفنش کنند سپس فرمود من از روز قیامت یاد کردم و گفتم: مردم برهنه محشور شوند، او گفت: واى از این رسوائى، من ضامن شدم که خدا او را با لباس محشور کند و از فشار قبر یادآور شدم او گفت: واى از ناتوانى. من ضمانتش کردم که خدا کارگزاریش کند از این جهت او را در پیراهنم کفن کردم.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الکافی، ج ۱، ص ۴۵۳، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

چنانچه به اشارت گذشت این دسته روایتها، اختصاص به میراث حدیثی امامیه ندارد و پاره­ای از منابع روایی اهل سنت نیز به انعکاس آن پرداخته­اند. حاکم نیشابوری در طی روایتی اینگونه می‌آورد:

لما ماتت فاطمه بنت أسد بن هاشم کفنها رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قمیصه.

الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى۴۰۵ هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۱۶، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰

طبرانی دیگر محدث اهل سنت روایت فوق را چنین می‌نگارد:

 لما ماتت فاطمه بنت أسد خلع رسول الله قمیصه فألبسها إیاه وکفنت فوقه.

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۶۷، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد،‏عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین – القاهره – ۱۴۱۵هـ.

۲٫ تبرک به آب وضوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

در برخی روایات سخن از تبرک اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آب وضوء آن حضرت، به میان آمده است. بدیهی است این روایت­ها از نحوه تعامل صحابه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سخن به میان آورده و بر اساس آن منعی هم از ناحیه آن حضرت متوجه اصحاب نشده است. همچنین مضمون این روایت­ها در پاره ای از متون روایی اهل سنت از جمله در معتبرترین میراث حدیثی­شان یعنی صحیح بخاری به ثبت رسیده است.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۸۰، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامه – بیروت، الطبعه: الثالثه، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷٫

روایت یاد شده دست کم با دو سند متفاوت در میراث حدیثی امامیه به ثبت رسیده است:

سند اول: زراره از امام باقر یا صادق علیهما السلام

شیخ طوسی در طی روایتی چنین آورده است:

أخبرنی الشیخ أیده الله تعالى عن أبی القاسم جعفر ابن محمد عن أبیه عن سعد بن عبد الله عن الحسن بن علی عن أحمد بن هلال عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن أبان بن عثمان عن زراره عن أحدهما علیهما السلام قال : کان النبی صلى الله علیه وآله إذا توضأ أخذ ما یسقط من وضوئه فیتوضؤن به. 

هر گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وضوء می ساخت، دیگران از غساله وضوی آن حضرت گرفته و با آن وضو می ساختند.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۲۲۱، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ـ طهران، الطبعه الرابعه،‌۱۳۶۵ ش .

سند دوم: امام سجاد علیه السلام از جابر بن عبد الله انصاری

در روایت دوم همان مضمون روایت قبلی به گونه­ی دیگر تکرار شده است. با این ضافه که عمل یاد شده را درباره آب وضوء امام امیر مومنان علیه السلام هم روایت می کند.

بهذا الاسناد «حدثنا أبو بکر محمد بن أحمد بن الحسین بن یوسف بن زریق البغدادی قال حدثنی علی بن محمد بن عیینه مولى الرشید قال حدثنی دارم بن قبیصه بن نهشل بن مجمع النهشلی الصغانی بسر من رأى عن علی بن موسى الرضا علیه السلام قال سمعت أبی یحدث عن أبیه عن جده علیه السلام عن جابر بن عبد الله قال: کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی قبه آدم ورأیت بلال الحبشی وقد خرج من عنده ومعه فضل وضوء رسول الله ، فابتدره الناس فمن أصاب منه شیئا یمسح به وجهه ، ومن لم یصب شیئا أخذ من یدی صاحبه فمسح به وجهه وکذلک فعل بفضل وضوء أمیر المؤمنین علیه السلام. 

جابر انصارى روایت کرده که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در خیمه‏اى که از پوست‏ تهیّه شده بود تشریف داشتند، من بلال‏ را دیدم که از نزد آن حضرت بیرون آمد و باقیمانده آب وضوى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را در دست داشت، (با دیدن این منظره) اصحاب گرد او را گرفتند و هر کس از آن آب چیزى با دست بر میگرفت و بر چهره خویش مى‏کشید و هر کس که نصیبى نداشت از نم دیگرى استفاده میکرد و بصورت خود میمالید و همین کار را با باقیمانده وضوى امیر مؤمنان علیه السّلام میکردند.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۷۴، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

۳٫ تجویز تبرک به خاک پای امام علی علیه السلام توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  به شرط عدم اعتقاد به الوهیت آن حضرت (روایت مستفیض  ومعتبر است)

مطابق دسته­ای از روایات اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از زیاده روی و غلو یک عده درباره امام علی علیه السلام نمی هراسید، هر آینه جایگاه معنوی امام امیر مومنان علیه السلام را بیان می نمود و مردم از خاک پای او به عنوان تبرک و شفای دردها، بر می گرفتند. مطابق این سری روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به گونه­ای عمل مذکور را مورد تایید خود قرار داد زیرا آنچه که از این روایات به دست می آید آنکه اگر آن حضرت ترس از افراط این عده نداشت، به طور قطع مقامات امام علی علیه السلام را بیان نموده و مردم هم چنان عملی را انجام می دادند. اینک متن این روایت­ها به همراه اسنادشان تقدیم می‌گردد:

سند اول : سلمان فارسی

سلیم بن قیس هلالی روایتی را که خود از جناب سلمان شنیده چنین روایت می کند:

سمعت سلمان یقول  عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یا سلمان لولا أن تفرط أمتی فی أخی علی کإفراط النصارى فی عیسى بن مریم لقلت فیه مقاله یتبعون آثار قدمیه فی التراب یقبلونه.

سلیم بن قیس مى‏گوید: از سلمان شنیدم که مى‏گفت: پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر نبود که عده‏اى از امتم بگویند آنچه مسیحیان در باره عیسى‏ بن‏ مریم‏ گفتند، درباره تو سخنى مى‏گفتم که امتم در پى آثار قدمهایت در خاک باشند و آن را ببوسند.

الهلالی، سلیم بن قیس (متوفاى۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۴۲۹، ناشر: انتشارات هادی ـ قم‏، الطبعه الأولی، ۱۴۰۵هـ.

سند دوم : ابو بصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام

روایت دوم را کلینی از ابو بصیر و او از یکی از دو امام باقر یا صادق علیهما السلام منعکس نمود. یاد آور می شویم که تردید ما در دو معصوم یاد شده به دلیل عدم ذکر نام معصوم در کتاب کافی است که می‌تواند به جهت افتادگی از قلم ناسخان و … باشد

عده من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن محمد بن سلیمان عن أبیه عن أبی بصیر قال : بینا رسول الله صلى الله علیه وآله ذات یوم جالسا إذ أقبل أمیر المؤمنین علیه السلام فقال له رسول الله صلى الله علیه وآله … لولا أن تقول فیک طوائف من أمتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم لقلت فیک قولا لا تمر بملا من الناس إلا أخذوا التراب من تحت قدمیک یلتمسون بذلک البرکه.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر چنین نبود که غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند که مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند در مورد تو سخنى را مى‏گفتم که از هیچ جمعیتى گذر نکنى مگر این که خاک زیر پایت را گرفته و بواسطه آن برکت طلب می کردند.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الکافی، ج ۸، ص ۵۷، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

سند سوم : مکحول از امیر مومنان علیه السلام

سومین روایت در این باره را شیخ صدوق از طریق مکحول و او از امام امیر مومنان علیه السلام، به ثبت رسانده است. 

حدثنا أحمد بن الحسن القطان ومحمد بن أحمد السنانی وعلی بن موسى الدقاق والحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتب وعلی بن عبد الله الوراق رضی الله عنهم قالوا حدثنا أبو العباس أحمد بن یحیى بن زکریا القطان قال حدثنا بکر بن عبد الله بن حبیب قال حدثنا تمیم بن بهلول قال حدثنا سلیمان بن حکیم عن ثور بن یزید عن مکحول قال قال أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام : … فإنی سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول : لولا أن یقول فیک الغالون من أمتی ما قالت النصاری فی عیسى بن مریم لقلت فیک قولا لا تمر بملا من الناس إلا أخذوا التراب من تحت قدمیک یستشفون به.

مکحول‏ از امام على علیه السلام نقل می‏کند که فرمود: حافظان از یاران حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مى‏دانند که در میان آنان کسى نیست که منقبتی داشته باشد مگر آن که من با او شریک بوده و بر او برترى دارم ولی من هفتاد منقبت دارم که کسى در آنها با من شریک نیست. عرض کردم: ای امیر مؤمنان مرا از آنها آگاه کن. فرمود … از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که مى‏فرمود: اگر چنین نبود که غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند که مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند در مورد تو سخنى را مى‏گفتم که از هیچ جمعیتى گذر نکنى مگر این که خاک زیر پایت را گرفته و از آن شفا طلبند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الخصال، ص ۵۷۵، تحقیق، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری،‌ ناشر: منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه، سال چاپ ۱۴۰۳ – ۱۳۶۲

سند چهارم: عامر بن واثله از امیر مومنان علیه السلام  

روایت چهارم را هم شیخ صدوق از عامر بن واثله و او از امام امیر مومنان علیه السلام، اینگونه می‌آورد:

حدثنا أبی ومحمد بن الحسن بن أحمد بن الولید رضی الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله قال حدثنا محمد بن الحسین بن أبی الخطاب عن الحکم بن مسکین الثقفی عن أبی الجارود  وهشام أبی ساسان وأبی طارق السراج عن عامر بن واثله قال: کنت فی البیت یوم الشورى فسمعت علیا علیه السلام وهو یقول … نشدتکم بالله هل فیکم أحد قال له رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم کما قال لی : ” لولا أن أخاف أن لا یبقى أحد إلا قبض من أثرک قبضه یطلب بها البرکه لعقبه من بعده لقلت فیک قولا لا یبقى أحد إلا قبض من أثرک قبضه ” غیری ؟ فقالوا : اللهم لا.

از عامر بن‏ واثله‏ نقل شده که گوید: من در روز شورا در آن خانه‏اى که شوراى خلافت تشکیل شده بود حضور داشتم، شنیدم که على علیه السلام مى‏فرمود … شما را به خدا! آیا در میان شما جز من کسى هست که پیامبر خدا در باره او فرموده باشد آن گونه که به من فرمود: اگر بیم نداشتم که مردم مشتى از خاک پاى تو را به جهت برکت براى بازماندگانش بر مى‏داشتند در مورد تو سخنى مى‏گفتم که همه مشتى از خاک پاى تو را برمى‏داشتند؟ گفتند: نه به خدا.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الخصال، ص ۵۵۷، تحقیق، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری،‌ ناشر: منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه، سال چاپ ۱۴۰۳ – ۱۳۶۲

سند پنجم: منصور دانیقی

شیخ صدوق روایتی دیگر با سلسله سند خودش از منصور دوانیقی و او در محضر امام صادق علیه السلام مطرح نموده که متن آن اینگونه است:

حدثنا علی بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی قال : حدثنی أبی عن جده أحمد بن أبی عبد الله البرقی قال حدثنی جعفر بن عبد الله الناونجی عن عبد الجبار بن محمد عن داود الشعیری عن الربیع صاحب المنصور قال: بعث المنصور إلى الصادق جعفر بن محمد علیه السلام … فلما دخل قال له یا جعفر قد علمت أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال لأبیک علی بن أبی طالب لولا أن تقول فیک طوائف من أمتی ما قالت النصارى فی المسیح لقلت فیک قولا لا تمر بملا إلا أخذوا من تراب قدمیک یستشفون به …

ربیع‏ ‏ می‌گوید که منصور دوانیقی جعفر بن محمد صادق علیه السلام را خواست چون آمد … منصور گفت اى جعفر تو میدانى که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به پدرت على بن ابى طالب گفت اگر نبود که طوائفى از امتم در باره تو آن را میگفتند که نصارى درباره مسیح گفتند در باره تو چیزى میگفتم که از هر جمعى گذر کنی خاک زیر دو پایت را براى شفا برگیرند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالی، ص ۷۰۹، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.

سند ششم : جابر بن عبد الله انصاری

آخرین روایت در این باره توسط صحابی رسول خدا ص جابر بن عبد الله انصاری می‌باشد که شیخ صدوق، ابوالفتوح کراجکی، طبری امامی، همچنین مرحوم طبرسی به نقل از کتاب ابو اسحاق ابراهیم بن سعید ثقفی، آن را  به ثبت رساندند. در ادامه متن روایت مطابق گرازش شیخ صدوق تقدیم می‌گردد:

حدثنا محمد بن عمر البغدادی الحافظ  قال حدثنا عبد الله بن یزید قال حدثنا محمد بن ثواب قال حدثنا إسحاق بن منصور عن کادح – یعنی أبا جعفر البجلی – عن عبد الله بن لهیعه عن عبد الرحمن – یعنی ابن زیاد – عن سلمه بن یسار عن جابر بن عبد الله قال: لما قدم علی علیه السلام على رسول الله صلى الله علیه وآله بفتح خیبر قال له رسول الله صلى الله علیه وآله: لولا أن تقول فیک طوائف من أمتی ما قالت النصارى للمسیح عیسى بن مریم لقلت فیک الیوم قولا لا تمر بملا إلا أخذوا التراب من تحت رجلیک ومن فضل طهورک یستشفون به.

جابر بن عبد اللَّه گوید چون على علیه السلام مژده فتح خیبر براى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آورد پیامبر گرامی به او فرمود اگر جماعتى از امتم در باره تو نمیگفتند آنچه نصاری در باره عیسى بن مریم گفتند امروز درباره تو چیزى مى‏گفتم که از هیچ جمعیتى گذر نکنى مگر آنکه از خاک زیر پایت و فضل آب وضویت براى شفا گیرند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالی، ص ۱۵۶، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیه – مؤسسه البعثه – قم، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۷هـ.؛  کراجکی، أبو الفتح، کنز الفوائد ص ۲۸۱، مکتبه المصطفوی- قم؛ الطبری، عماد الدین أبی جعفر محمد بن أبی القاسم (متوفای۵۲۵هـ)، بشاره المصطفى (صلى الله علیه وآله) لشیعه المرتضى علیه السلام، ص ۲۴۶، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، طبع ونشر: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه الطبعه: الأولى۱۴۲۰ ه‍ ؛ الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى۵۴۸هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج ۱، ص ۳۶۵، تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعه : الأولى، ۱۴۱۷هـ .

در پایان یادآور می‌شویم، حافظ طبرانی از جمله محدثان اهل سنت روایت یاد شده را با عبارت ” لَوْلا أَنْ یَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ من أُمَّتِی ما قَالَتِ النصاری فی عِیسَى بن مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ الْیَوْمَ مَقَالا لا تَمُرُّ بِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلا أَخَذَ التُّرَابَ من أَثَرِ قَدَمَیْکَ یَطْلُبُونَ بِهِ الْبَرَکَهَ ” و محمد بن سلیمان کوفی از جمله عالمان زیدی مذهب در کتاب مناقب امام امیر مومنان علیه السلام با عبارت ” لولا أن یقول طوائف من هذه الأمه فیک ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم لقلت فیک قولا لا تمر بملا إلا أخذوا التراب من أثر قدمیک فی التماس البرکه” در کتابهایشان به ثبت رسانده­اند

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۳۲۰ ، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبه الزهراء – الموصل، الطبعه: الثانیه، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م

الکوفی القاضی، محمد بن سلیمان (متوفای قرن سوم)، مناقب الامام أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب، ج ۲، ص ۶۱۵،  تحقیق: محمد باقر المحمودی محل نشر: قم، ناشر: مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، الطبعه الأولى ۱۴۱۲

نتیجه گیری از اسناد روایت :‌

چنانچه ملاحظه نمودید این دسته روایت­ها با سند­های گوناگون در میراث حدیثی امامیه به ثبت رسیده است. اینگونه روایتها در اصطلاح از استفاضه برخوردار می‌باشد. و مانند خبر واحد ثقه حجت می‌باشد.  

۴٫  تبرک به لباس امام رضا علیه السلام توسط ریان بن صلت (روایت دارای دو سند صحیح است)

مطابق دسته­ای از روایات، ریان بن صلت، از امام رضا علیه السلام لباسی را به عنوان تبرک و تیمن تقاضا نموده و امام علیه السلام هم به تقاضای او پاسخ مثبت می دهد. مضمون این روایت­ها، با سندهای متنوع در میراث حدیثی امامیه به ثبت رسیده است. در این میان برخی روایت­ها از سلسله سند معتبر برخوردارند که در ذیل هر کدام بیان می‌گردد:

سند اول : حمیری از ریان بن صلت

نخستین سند در این قسمت را حمیری قمی بلا واسطه از ریان بن صلت، نقل می کند:

حدثنی الریان بن الصلت قال: کنت بباب الرضا علیه السلام فقلت لمعمر: إن رأیت أن تسأل سیدی أن یکسونی ثوبا من ثیابه ویهب لی من الدراهم التی ضربت باسمه فأخبرنی معمر أنه دخل على أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: فابتدأنی أبو الحسن علیه السلام فقال: یا معمر ألا یرید الریان أن نکسوه من ثیابنا أو نهب له من دراهمنا؟ … قل له فلیجئنی فأدخلنی ودعا لی بثوبین من ثیابه فدفعهما إلی فلما قمت وضع فی یدی ثلاثین درهما.

ریان بن صلت می‌گوید به معمر گفتم چه خوب می‌شود که از اقایم امام رضا علیه السلام برایم درخواست کنی که از لباسهایش و از آن دراهمى که بنام او سکه زده‏اند چیزى بمن دهد. معمر می‌گوید من بر حضرتش وارد شدم قبل از اینکه اظهارى کنم خود ابتداء فرمود: آیا ریان بن صلت از لباس ما و از دراهمی که بنامم خورده چیزى درخواست نداشته است که به او عطا کنیم؟ بگو که نزد ما بیاید. پس مرا داخل کرد و امام علیه السلام دو دست لباس و سى درهم از همانها که به نام او سکّه زده بودند به من بخشید.

الحمیری القمی، أبی العباس عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، ص ۳۴۳، تحقیق : مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر : مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ، چاپخانه : مهر – قم، چاپ : الأولى، سال چاپ : ۱۴۱۳

بررسی سند:

روایت فوق که صرفا از دو راوی یعنی حمیری و ریان بن صلت در سلسله سند برخوردار می‌باشد، صحیح و کاملا قابل اعتماد است. نجاشی از حمیری به عنوان ” شیخ القمیین و وجههم” یاد می کند (بزرگ اهل قم و دارای جایگاه نزد آنها بود)

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص ۲۱۹، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

همو درباره ریان بن صلت می‌گوید: ریان بن الصلت کان ثقه صدوقا (او فردی مورد وثوق  و راستگو بود)

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص ۱۶۵، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

سند دوم: علی بن حسین از معمر بن خلاد

روایت دوم در کتاب اختیار معرفه الرجال چنین آمده است:

محمد بن مسعود قال حدثنی علی بن الحسین قال حدثنی معمر ابن خلاد قال: سألنی رجل أن أستأذن له علیه یعنی الرضا علیه السلام وأسأله أن یکسوه قمیصا ویهب له من دراهمه فلما دخلت علیه قال: أین کنت؟ قلت: کنت عند فلان قال: یشتهی أن یدخل علی؟ فقلت: نعم ثم قال له یأتیک فاعلمه قال: فلما دخل علیه جلس قدامه ثم دعا بقمیص فلما قام وضع فی یده شیئا فنظرت فإذا هی دراهم من دراهمه. قال محمد بن مسعود قال علی بن الحسین: والرجل الذی سأل الدعاء والکسوه هو الریان بن الصلت.

معمر بن خلاد می‌گوید: فردی از من درخواست نمود که برای تشرف به خدمت امام رضا علیه السلام، برایش اذن گیرم و از او بخواهم که از لباسهایش و دراهمش به او عطا کند. آنگاه که بر امام علیه السلام داخل شدم حضرت فرمود: کجا بودی؟ گفتم نزد فلانی. امام علیه السلام فرمود: میل دارد که بر ما وارد شود؟ گفتم: بلی. آنگاه که بر امام علیه السلام وارد شد، در پیشگاه او نشست سپس امام علیه السلام لباسی به او داد و هنگامی که برمی خواست مقداری درهم در دست او قرار داد. محمد بن مسعود می‌گوید: علی بن حسین گفت: آن مرد همان ریان بن صلت بود.

الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج ۲، ص ۸۲۴، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍

سند سوم: محمد بن حسن از معمر

روایت یاد شده در جای دیگر از کتاب اختیار معرفه الرجال، به شکل زیر آمده است:

طاهر بن عیسى قال حدثنی جعفر بن أحمد عن علی بن شجاع عن محمد بن الحسن عن معمر بن خلاد قال: قال لی الریان بن الصلت أحب أن تستأذن لی على أبی الحسن علیه السلام وأحب أن یکسونی من ثیابه وأن یهب لی من الدراهم التی ضربت باسمه قال فدخلت علیه فقال لی مبتدئا: یا معمر ریان یحب أن یدخل علینا واکسوه من ثیابی وأعطیه من دراهمی قل له فلیجئ فدعا بثوب من ثیابه فلما خرج قلت: أی شئ أعطاک؟ وإذا فی یده ثلاثون درهما.

معمر بن خلاد می‌گوید ریان بن صلت به من گفت دوست دارم از ابو الحسن علیه السّلام براى من اجازه بگیرى که خدمتش برسم و سلامى عرض کنم و میل دارم که از لباسهایش چیزى بمن دهد و همچنین از آن دراهمى که بنام او سکه زده‏اند. من بر حضرتش وارد شدم قبل از اینکه اظهارى کنم خود ابتداء فرمود: ریان بن صلت خواسته است بر ما وارد شود و از لباس ما و از دراهم بنامم چیزى درخواست داشته که باو عطا کنیم من او را اذن میدهم که نزد ما بیاید بعد ریّان آمد و سلام کرد و امام علیه السّلام لباسی به او داد و سى درهم از همانها که بنام او سکّه زده بودند به او بخشید.

الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج ۲، ص ۸۲۴، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍

شبیه همین سند را طبری امامی در کتاب دلائل الامامه به گونه ذیل نگاشته است:

أخبرنی أبو الحسین محمد بن هارون بن موسى عن أبیه قال أخبرنی أبو جعفر محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید عن معمر بن خلاد قال: سألنی ریان بن الصلت أن أستأذن له على أبی الحسن علیه السلام وأن أسأله أن یکسوه قمیصا یکون فی أکفانه ویهب له من الدراهم التی ضربت باسمه. فلما أتیته قال لی: أین کنت؟ قلت: کنت عند ریان فقال أبو الحسن: اشتهى أن یلقانی؟ قلت : نعم قل له یأتینی اللیله فدعا له بقمیص فلما أراد أن یخرج وضع فی یده شیئا فلما خرج نظرت فإذا ثلاثون درهما من دراهمه.

معمر بن خلاد می‌گوید: ریان بن صلت از من درخواست نمود که برای تشرف به خدمت امام رضا علیه السلام، برایش اذن گیرم و از او بخواهم که از لباسهایش بدهد تا در کفن خود قرار دهد همچنین از دراهمی که به اسم او زده شده، به او عطا کند. آنگاه که بر امام علیه السلام داخل شدم حضرت فرمود: کجا بودی؟ گفتم نزد ریان بن صلت. امام علیه السلام فرمود: میل دارد که بر ما وارد شود؟ گفتم: بلی. فرمود بگو تا شب هنگام بیاید. سپس امام علیه السلام لباسی به او داد و هنگامی که برمی خواست مقدار سی درهم در دست او قرار داد.

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامه، ص ۳۷۰، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ: الأولى۱۴۱۳

سند چهارم : علی بن ابراهیم از ریان بن صلت 

چهارمین روایت توسط علی ابراهیم قمی از ریان بن صلت می‌باشد. این روایت در یکی از کتابهای شیخ صدوق به صورت ذیل انعکاس یافته است:

حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی قال حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم قال حدثنی الریان بن الصلت قال: لما أردت الخروج إلى العراق وعزمت على تودیع الرضا علیه السلام فقلت فی نفسی إذا ودعته سألته قمیصا من ثیاب جسده لأکفن به ودراهم من ماله أصوغ بها لبناتی خواتیم فلما ودعته شغلنی البکاء والأسف على فراقه عن مسأله ذلک فلما خرجت من بین یدیه صاح بی یا ریان ارجع فرجعت فقال لی : أما تحب أن أدفع إلیک قمیصا من ثیاب جسدی تکفن فیه إذا فنى أجلک؟ أوما تحب أن أدفع إلیک دراهم تصوغ بها لبناتک خواتیم؟ … فرفع علیه السلام الوساده وأخرج قمیصا فدفعه إلی ورفع جانب المصلى فاخرج دراهم فدفعها إلی وعددتها فکانت ثلاثین درهما.

على بن ابراهیم قمى از ریان‏ بن‏ صلت‏ روایت کرد که گفت: وقتى که میخواستم بعراق روم بقصد وداع خدمت حضرت رضا علیه السّلام رفتم و با خود فکر میکردم که از حضرت پیراهنى از لباسهاى شخصیش که بر تن کرده است بخواهم تا آن را کفن خود کنم و مبلغى هم پول تا براى دخترانم انگشترى تهیّه نمایم و چون با حضرت وداع کردم از ناراحتى جدائى و فراقش چنان گریه گلوگیرم شد که به کلى فراموش کردم آنچه را فکر کرده بودم از او بخواهم چون بیرون آمدم و به راه افتادم به آواز بلند مرا صدا زد و فرمود: اى ریّان باز گرد! من باز گشتم، فرمود: آیا دوست دارى از پیراهن‏هائى که خود بر تن کرده‏ام یکى را به تو دهم تا براى کفن خود کنار گذارى؟ آیا دوست دارى چند درهمى به تو دهم تا براى دخترانت انگشترى تهیّه کنى؟ عرضکردم: اى سرور من، خود قبل از رسیدن بخدمت شما در این فکر بودم که از شما درخواست چنین چیزى بکنم لکن شدت حزن و اندوه فراق شما به کلى آن را از یادم برد، حضرت پشتیش را کنار زد و پیراهنى بیرون آورد و بعد کنار سجاده را بالا زد و دراهمى چند برداشت و بمن‏ داد و من آن را شمردم سى درهم بود.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۲۹، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

بررسی سند:

این روایت هم مطابق بررسی­های انجام شده، دارای سندی قابل قبول است. وثاقت ریان بن صلت پیش از این گذشت. احمد بن زیاد هم به شهادت شیخ صدوق فردی متدین و مورد اعتماد است و درباره او می‌گوید: کان رجلا ثقه دینا فاضلا (او مردی مورد وثوق، دیندار و فاضل بود)

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص ۳۶۹، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

نجاشی درباره علی بن إبراهیم می‌گوید: علی بن إبراهیم بن هاشم ثقه فی الحدیث ثبت، معتمد صحیح المذهب. (علی بن ابراهیم انسانی مورد وثوق در حدیث، مورد اعتماد و دارای مذهبی درست است)

النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص ۲۶۰، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسه النشر الاسلامی ـ قم، الطبعه: الخامسه، ۱۴۱۶هـ.

سند پنجم: محمد بن حسین از معمر بن خلاد

شیخ صدوق همین مضمون از روایت را در جای دیگر از همان کتاب با سند ذیل نقل می‌کند:

حدثنا محمد بن أحمد بن إدریس قال حدثنی أبی عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب عن معمر بن خلاد قال: قال لی الریان بن الصلت وقد کان الفضل بن سهل بعثه إلى بعض کور خراسان فقال لی أحب أن تستأذن لی على أبی الحسن علیه السلام فأسلم علیه وأحب أن یکسونی من ثیابه وأحب أن یهب لی من الدراهم التی ضربت باسمه فدخلت على الرضا علیه السلام فقال لی مبتدیا: إن الریان بن الصلت یرید الدخول علینا والکسوه من ثیابنا والعطیه من دراهمنا فأذنت له فدخل فسلم فأعطاه ثوبین وثلاثین درهما من الدارهم المضروبه باسمه.

معمر بن خلاد می‌گوید: ریّان‏ بن‏ صلت‏ در مرو زمانى که فضل بن سهل او را به پاره‏اى از شهرهاى خراسان بعنوان والى ارسال داشته بود بمن گفت: دوست دارم از ابو الحسن علیه السّلام براى من اجازه بگیرى که خدمتش برسم و سلامى عرض کنم و خیلى میل دارم که از لباسهایش چیزى بمن دهد و همچنین از آن دراهمى که بنام او سکه زده‏اند. من بر حضرتش وارد شدم قبل از اینکه اظهارى کنم خود ابتداء فرمود: ریان بن صلت خواسته است بر ما وارد شود و از لباس ما و از دراهم بنامم چیزى درخواست داشته که باو عطا کنیم من او را اذن میدهم که نزد ما بیاید بعد ریّان آمد و سلام کرد و امام علیه السّلام دو دست لباس و سى درهم از همانها که بنام او سکّه زده بودند به او بخشید.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۲۵، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

۵٫ تبرک به لباس امام رضا علیه السلام توسط دعبل خزاعی

در پاره­ای از روایات چنین آمده که دعبل خزاعی لباسی از امام رضا علیه السلام به جهت تبرک تقاضا نموده و امام علیه السلام هم به او عطا می کند. وی آنگاه که جاریه­اش مبتلاء به مرض چشم شده، آن لباس را به چشم او می مالد و به برکت آن شفا پیدا می کند. روایت فوق در عیون اخبار الرضا علیه السلام و کمال الدین شیخ صدوق و همچنین در کتاب دلائل الامامه طبری، به چشم می خورد. لازم به ذکر است تعداد راویان در طبقه اول از مجموع سه روایت، چهار نفر بوده و به اصطلاح مستفیض است از این جهت نیازی به بررسی وثاقت یا عدم وثاقتشان نداریم. و بقیه افراد این سلسله دست کم در دو روایت شیخ صدوق افراد موثق­اند. در ادامه متن این روایت­ها به همراه بررسی بقیه افراد تقدیم می‌گردد:

سند اول: ابراهیم بن هاشم از ابو الصلت هروی

روایت نخست را شیخ صدوق با سلسله سند متصل از ابراهیم بن هاشم و او از ابا صلت اینگونه می‌آورد:

حدثنا الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المؤدب و علی بن عبد الله الوراق رضی الله عنهما قالا حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه إبراهیم بن هاشم عن عبد السلام بن صالح الهروی قال دخل دعبل علی موسى الرضا علیهما السلام بمرو … فأنشده : مدارس آیات خلت من تلاوه  * ومنزل وحی مقفر العرصات …  ثم نهض الرضا علیه السلام بعد فراغ دعبل من إنشاد القصیده وأمره أن لا یبرح من موضعه فدخل الدار فلما کان بعد ساعه خرج الخادم إلیه بمائه دینار رضویه فقال له : یقول لک مولای إجعلها فی نفقتک فقال دعبل : والله ما لهذا جئت ولا قلت هذه القصیده طمعا فی شئ یصل إلی ورد الصره وسأل(دعبل) ثوبا من ثیاب الرضا علیه السلام لیتبرک ویتشرف به فانفذ إلیه الرضا علیه السلام جبه خز مع الصره وقال للخادم: قل له خذ هذه الصره فإنک ستحتاج إلیها … وکانت له (دعبل) جاریه فرمدت عینها رمدا عظیما فاغتم لذلک دعبل غما شدیدا ثم إنه ذکر ما کان معه من وصله الجبه فمسحها على عینی الجاریه فأصبحت وعیناها أصح ما کانتا قبل ببرکه أبی الحسن الرضا علیه السلام.

ابا صلت می‌گوید: دعبل‏ خزاعى در آن هنگام که حضرت در مرو نزول اجلال فرموده بود بر على بن موسى الرضا علیهما السلام وارد شد و به امام گفت: یا ابن رسول الله من قصیده‏اى ساخته و سوگند یاد کرده‏ام که براى احدى قبل از شما نخوانم حضرت فرمود: بخوان. دعبل شروع کرد بخواندن قصیده‏اى که یک سطرش این است خواند: مدارس آیات خلت من تلاوه * ومنزل وحی مقفر العرصات …

 سپس حضرت پس از اینکه قصیده دعبل بپایان رسید از جاى برخاست و دعبل را گفت که بر جاى خود بماند، و به درون خانه رفت و ساعتى گذشت خادم آن حضرت با کیسه‏اى از زر که داراى یک صد دینار بود بیرون آمد و آن را به دعبل داد و به دعبل گفت: مولایت فرموده است: این کیسه زر را نفقه خود کن دعبل گفت: بخدا سوگند من‏ براى اخذ صله بدینجا نیامده‏ام و این قصیده را به طمع مال نسروده‏ام و مال را رد کرد، و تقاضاى جامه‏اى از جامه‏هاى آن حضرت را نمود که بدان تبرک جسته و خود را مشرف بآن جامه نماید پس امام علیه السّلام جبّه‏اى خزّ با همان کیسه زر توسّط خادمش به او عطا فرمود، و خادم را دستور داد به دعبل بگوید که این مال را بپذیرد زیرا بدان محتاج خواهد شد …  دعبل کنیزى داشت که او را چشم درد حاصل شد و طبیبان را به بالین او آورده به او نظرى کردند و گفتند: چشم راستش معالجه پذیر نیست و کور شده است و امّا چشم چپش را معالجه میکنیم و میکوشیم که بهبود یابد، و امیدواریم معالجه شود، دعبل سخت ناراحت‏ شده و اندوهى گران او را فرا گرفت و بی تاب شد و بیادش آمد که رشته‏اى از آن جبّه نزد اوست، آن را بیاورد و دو چشم جاریه را در اوّل شب با آن ببست و چون صبح شد چشمان کنیز ببرکت حضرت رضا- علیه السّلام- از اوّل بهتر و سالمتر شده بود.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۹۴، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

سند دوم: ابرهیم بن هاشم از ابا صلت

شیخ صدوق روایت فوق را در یکی دیگر از کتابهایش با تفاوت در راوی اول این سلسله چنین می‌آورد:

حدثنا أحمد بن علی بن إبراهیم بن هاشم رضی الله عنه عن  أبیه  عن جده إبراهیم بن هاشم  عن عبد السلام بن صالح الهروی ….

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى۳۸۱هـ)، کمال الدین و تمام النعمه، ص ۳۷۳، ناشر:‌ اسلامیه ـ تهران‏، الطبعه الثانیه‏، ۱۳۹۵ هـ.

سند سوم : أبو عبید الله مرزبانی

روایت دیگر در این خصوص را صاحب دلائل الامامه از قول أبو عبید الله مرزبانی نقل می کند:

 أنشدنی أبو أحمد عبد السلام البصری قال أنشدنی أبو عبید الله محمد بن عمران بن موسى المرزبانی قال أنشدنی أحمد بن محمد المکی قال أنشدنا یحیى بن الحسن العلوی قال  أنشدنا دعبل بن علی لنفسه : مدارس آیات خلت من تلاوه * ومنزل وحی مقفر العرصات

… قال أبو عبید الله المرزبانی فلما فرغ من إنشاده  قام الرضا علیه السلام فدخل منزله وبعث إلیه خادما بخرقه حریر فیها ستمائه دینار فقال له دعبل: لا والله ما هذا أردت ولکن قل له قال أکسنی ثوبا من أثوابک وبعث إلیه (الرضا علیه السلام) بجبه من ثیابه.

ابو عبید الله مرزبانی می‌گوید: امام رضا علیه السلام پس از اینکه قصیده دعبل به پایان رسید از جاى برخاست و خادم آن حضرت با مقداری هدیه بر گشت آن را به دعبل داد دعبل گفت: بخدا سوگند من‏ براى اخذ صله بدینجا نیامده‏ام اما به آقایم بگو جامه‏اى از جامه‏هاىش را به من دهد و امام علیه السلام هم به او عطا کرد

الطبری، ابی جعفر محمد بن جریر بن رستم (متوفای قرن پنجم)،‌ دلائل الامامه، ص ۳۵۷، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه – مؤسسه البعثه، ناشر: مرکز الطباعه والنشر فی مؤسسه البعثه، قم، چاپ: الأولى۱۴۱۳

۶٫ تبرک به لباس امام رضا علیه السلام توسط هشام عباسی

شیخ صدوق روایتی را با سند خود از هشام عباسی نقل می کند که او از امام رضا علیه السلام لباسی را تقاضا می کند تا با آن لباس فریضه اِحرام را به جا آورد. روشن است که چنین تقاضایی جهت بهره­مندی و تبرک جستن از این لباس در آن مراسم معنوی است. متن روایت این است:

حدثنا محمد بن علی ماجیلویه رضی الله عنه قال حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن محمد بن عیسى الیقطینی قال: سمعت هشام العباسی یقول: دخلت على أبی الحسن الرضا علیه السلام وأنا أرید أن أسأله أن یعوذنی لصداع أصابنی وأن یهب لی ثوبین من ثیابه أحرم فیهما فلما دخلت سألت عن مسائلی فأجابنی ونسیت حوائجی فلما قمت لأخرج وأردت أن أودعه قال لی: اجلس فجلست بین یدیه فوضع یده على رأسی وعوذنی ثم دعا لی بثوبین من ثیابه فدفعهما إلی وقال لی : أحرم فیهما.

محمد بن عیسی از هشام‏ عباسى روایت کرد که گفت: بر علىّ بن موسى الرّضا علیهما السّلام وارد شدم و در نظر داشتم از حضرتش درخواست کنم که دعائى براى رفع سردردى که بدان مدتى مبتلا بودم بکند و نیز دو قطعه پارچه که در آن دو احرام بندم، چون داخل شدم از مسائلم پرسیدم و او جواب فرمود. من حاجتم را فراموش کردم، هنگامى که برخاستم تا بیرون روم و خواستم وداع کنم بمن فرمود: بنشین، من در مقابلش نشستم، دست مبارک خود را بر سر من نهاد و دعائى خواند، بعد دو جامه از جامه‏هاى خویش طلب کرد و بمن داد و فرمود: در این محرم شو.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۳۸، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

۷٫ تبرک به محل نشستن امام رضا علیه السلام

در روایتی که مرحوم کشّی نقل می کند همسر علی بن عبید الله، مکان جلوس امام رضا علیه السلام را به عنوان تبرک بوسیده و بدن خود را بدان مکان می مالید. امام علیه السلام پس از شنیدن این عمل، نه تنها اظهار مخالفت ننموده بلکه زبان به مدح علی ابن عبید الله و همسرش هم گشوده است.

قرأت فی کتاب محمد بن الحسن بن بندار بخطه حدثنی محمد ابن یحیى العطار قال حدثنی أحمد بن محمد بن عیسى عن علی بن الحکم عن سلیمان بن جعفر  قال: قال لی علی بن عبید الله بن الحسین بن علی بن الحسین ابن علی بن أبی طالب علیهم السلام: أشتهی أن أدخل على أبی الحسن الرضا علیه السلام قلت: فما یمنعک من ذلک؟ قال: الاجلال و الهیبه له و أتقی علیه فاعتل أبو الحسن علیه السلام فقلت قد اعتل أبو الحسن علیه السلام فان أردت الدخول علیه فالیوم قال: فجاء إلى أبی الحسن علیه السلام عائدا فلقیه أبو الحسن علیه السلام بکل ما یحب من التکرمه والتعظیم ثم مرض علی بن عبید الله فعاده أبو الحسن علیه السلام وأنا معه فلما خرجنا أخبرتنی مولاه لنا أن أم سلمه امرأه علی بن عبید الله کانت من وراء الستر فلما خرج خرجت وانکبت على الموضع الذی کان أبو الحسن علیه السلام فیه جالسا تقبله وتتمسح به قال سلیمان ثم دخلت على علی بن عبید الله فأخبرنی بما فعلت أم سلمه فخبرت به أبا الحسن علیه السلام فقال: یا سلیمان ان علی بن عبید الله وامرأته وولده من أهل الجنه.

سلیمان بن جعفر گفت: علی‏ بن‏ عبید الله‏ بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابى طالب علیهم السّلام گفت: خیلى میل دارم خدمت امام رضا علیه السلام برسم گفتم: چرا نمیروى؟ گفت چنان جلال و هیبتش در نظرم هست که بیمناکم اتفاقا حضرت رضا علیه السّلام مختصر کسالتى پیدا کرد مردم بعیادتش رفتند من باو گفتم آن موقعى که انتظار داشتى رسید حضرت رضا بیمار است و مردم به دیدنش میروند اگر مایلى خدمتش برسى امروز موقع آن است براى عیادت بمنزل آن جناب رفت همین که آقا او را دید خیلى محبت کرد و بسیار باو احترام نمود و مقامش را گرامى داشت علی بن عبید الله از این همه لطف امام خیلى خوشحال شد بعد از مدتى علی بن عبید الله بیمار شد حضرت رضا به دیدن او رفت من نیز در خدمتش بودم آنقدر نشست تا همه مردم رفتند وقتی خارج شدیم کنیز من گفت همسر علی بن عبید الله ام سلمه پشت پرده بود و متوجه حضرت رضا شد همین که آن جناب خارج شد خودش را انداخت به جائى که امام نشسته بود. آنجا را میبوسید و بدن خود را میمالید سلیمان گفت: وقتى علی بن عبید الله را دیدم کار همسرش ام سلمه را برایم نقل کرد من نیز بحضرت رضا علیه السّلام جریان را عرض کردم فرمود: سلیمان! علی ابن عبید الله و همسرش و فرزندش اهل بهشت هستند

الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج ۲، ص ۸۵۶، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍

۸٫ تبرک به نهالی که توسط امام رضا علیه السلام کاشته شده بود

در روایتی را که شیخ صدوق روایت می‌کند مردم نیشابور برای شفای دردها و رفع مشکلات، از نهالی که توسط امام رضا علیه السلام در یکی از محله­های نیشابور غرس شده، تبرک جسته و از همین طریق به خواسته­هایشان می رسیدند. متن روایت اینگونه است:

حدثنا أبو واسع محمد بن أحمد بن إسحاق النیسابوری قال سمعت جدتی خدیجه بنت حمدان بن بسنده قالت لما دخل الرضا علیه السلام بنیسابور نزل محله الغربی ناحیه تعرف بلاشاباد فی دار جدی فلما نزل علیه السلام دارنا زرع لوزه فی جانب من جوانب الدار فنبتت وصارت شجره وأثمرت فی سنه فعلم الناس بذلک فکانوا یستشفون بلوز تلک الشجره فمن أصابته عله تبرک بالتناول من ذلک اللوز مستشفیا فعوفی به ومن أصابه رمد جعل ذلک اللوز على عینیه فعوفی وکانت الحامل إذا عسر علیها ولادتها تناولت من ذلک اللوز فتخف علیها الولاده وتضع من ساعتها وکان إذا أخذ دابه من دواب القولنج أخذ من قضبان تلک الشجره فأمر على بطنها فتعافی ویذهب عنها ریح القولنج ببرکه الرضا علیه السلام.

از ابو واسع محمد بن احمد بن محمد بن اسحاق نیشابورى مرویست که گفت از جده‏ام خدیجه بنت حمدان ابن پسنده شنیدم که گفت چون امام رضا علیه السلام داخل نیشابور شد در محله­ای که معروف به لاشاباذ است و در خانه جد من پسنده وارد شد چون آن بزرگوار در خانه ما فرود آمد در طرفى از اطراف خانه بادامى کشت و آن بادام روئید و درختى شد و در مدت یک سال بادام آورد مردم از این واقعه اطلاع یافتند و مى‏آمدند و به بادام این درخت استشفاء میکردند و کسى که او را دردى میرسید از باب تبرک بقصد استشفاء از این بادام تناول میکرد عافیت مى‏یافت و کسى که او را درد چشمى میرسید این بادام را بر روى چشم خود میگذاشت عافیت مى‏یافت و زن حامله که زائیدن او دشوار میشد از این بادام تناول مینمود زائیدن بر او آسان میشد و در آن ساعت وضع حمل او میشد و چون حیوانى از حیوانها را قولنج میگرفت از شاخه‏هاى این درخت میگرفتند و بر شکم آن میکشیدند عافیت مى‏یافت و باد قولنج او ببرکت حضرت رضا (ع) بر طرف می‌شد.

القمی، ابی جعفر الصدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای۳۸۱هـ)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۱۴۱، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م

۹٫ تبرک به لباس امام جواد علیه السلام توسط اسماعیل بن بزیع

مطابق برخی روایات محمد بن اسماعیل بن بزیع از امام جواد علیه السلام تقاضای لباس می‌کند تا از آن به عنوان کفن برای خود استفاده نماید. روشن است که چنین تقاضایی به سبب تبرک و بهره­مندی از این لباس است.

سند اول : علی بن مهزیار از محمد بن اسماعیل بن بزیع

روایت نخست در کتاب اختیار معرفه الرجال، با سند ذیل آمده است:

علی بن محمد قال حدثنی بنان بن محمد عن علی بن مهزیار عن محمد بن إسماعیل بن بزیع قال: سألت أبا جعفر علیه السلام أن یأمر لی بقمیص من قمصه أعده لکفنی فبعث به إلی.

محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌گوید: از امام جواد علیه السلام خواستم یکی از لباسهایش را به من عطا کند تا از آن برای کفنم استفاده کنم و امام علیه السلام خواسته مرا اجابت نمود.

الطوسی، الشیخ الطائفه أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای ۴۶۰هـ)، اختیار معرفه الرجال المعروف برجال الکشی، ج ۲، ص ۵۱۴، تصحیح وتعلیق: المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق: السید مهدی الرجائی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، قم، تاریخ الطبع: ۱۴۰۴ ه‍

سند دوم : احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن اسماعیل بن بزیع

سند دوم را شیخ الطائفه در کتاب تهذیب اینگونه نقل می‌کند

سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد (بن عیسی) عن محمد بن إسماعیل ابن بزیع قال سألت أبا جعفر علیه السلام ان یأمر لی بقمیص أعده لکفنی فبعث به إلى.

محمد بن اسماعیل بن بزیع می‌گوید: از امام جواد علیه السلام خواستم تا یکی از لباسهایش را به من عطا کند تا از آن برای کفنم استفاده کنم و امام علیه السلام خواسته مرا اجابت نمود.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، تهذیب الأحکام، ج ۱، ص ۳۰۴، تحقیق: السید حسن الموسوی الخرسان، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ـ طهران، الطبعه الرابعه،‌۱۳۶۵ ش .

۱۰٫ تبرک به نقره­ای که نزد امام عسکری علیه السلام بوده توسط ابو هاشم جعفری

کلینی مطابق روایتی که از ابو هاشم جعفری روایت می کند او می‌گوید وارد بر امام عسکری علیه السلام شدم، از او مقداری نقره طلب نموده تا از باب تبرک به آن، انگشترى بسازم امام علیه السلام نیز به درخواست او پاسخ مثبت داده است. متن روایت این است:

 (علی بن محمد و محمد بن أبی عبد الله عن إسحاق بن محمد النخعی) عن أبی هاشم الجعفری قال: دخلت على أبی محمد یوما وأنا أرید أن أسأله ما أصوغ به خاتما أتبرک به فجلست وأنسیت ما جئت له فلما ودعت ونهضت رمى إلی بالخاتم فقال: أردت فضه فأعطیناک خاتما.

ابو هاشم‏ جعفرى‏ گوید: روزى خدمت امام عسکری علیه السلام رسیدم و در نظر داشتم که قدرى نقره از آن حضرت بگیرم تا از باب تبرک به آن، انگشترى بسازم خدمتش نشستم، ولى فراموش کردم که براى چه آمده بودم، چون خداحافظى کردم و برخاستم، انگشترش را سوى من انداخت و فرمود: تو نقره میخواستى و ما انگشتر بتو دادیم

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الکافی، ج ۱، ص ۵۱۲، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعه الثانیه،۱۳۶۲ هـ.ش.

نتیجه کلی:

گزارش­های مربوط به مشروعیت و جواز تبرک به معصومان علیهم السلام در حال حیات­شان، به دو دسته کلی تبرک به شخص معصوم و تبرک به اشیاء منتسب به آنان طبقه بندی می شود. مجموع این گزارش­ها که با سندهای گوناگون در میراث حدیثی امامیه انعکاس یافته، به جهت حجم بالایشان قطع به صدورشان را در پی دارد ضمن آنکه در این میان، گزارش­هایی هم وجود دارند که اتقان و اعتبار لازم را به لحاظ قواعد علم رجال دارایند.

*موفق باشید

 گروه پاسخ به شبهات

 موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 
 
 

مطالب مرتبط:

نمونه ای بیاورید که اهل سنت به جنازه یا قبر بزرگانشان تبرک جسته باشند .تبرک پیروان ابن تیمیه به ریسمان شپش و آب غسل او + تصویر کتاب ها

 

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x