موعود در آیین زرتشت
چکیده
چـکیده: اعتقاد به موعودی نجاتبخش که در آینده خواهد آمد تا جهان پر از فساد و تباهی را از نـو بـنیان کـند و مردم را از شر ظلم و بیداد و بدبختی نجات بخشد، تقریبا در تمامی مذاهب و مکاتب الهی و بشری نمایان اسـت. بسیاری از دینپژوهان و مورخان غربی بر این باورند که این عقیده به دست ایـرانیان باستان میان یهودیان مـنتشر شـده، و سپس از ایشان به مسیحیان و مسلمانان منتقل شده، و در میان ادیان سامی به صورت یکی از معتقدات اصلی دینی درآمده است. نقد و بررسی این نظریه فرصت دیگری را میطلبد، اما این دیدگاه، گویای جایگاه والا و بـرجسته این باور در ادیان ایران باستان، به ویژه آیین زرتشت است. نوشته حاضر عهدهدار تبیین و توضیح این باور زرتشتی است.
بشر از آغاز پیداییاش تاکنون، همواره چشم انتظار نجاتبخشی اصلاحگر بوده است. ایـن مـوعود که در آیین مزدیسنا «سوشیانس» خوانده میشود، به صورتی همان کالکیِ هندوان (دهمین تجلی ویشنو)، بودای پنجم بوداییان، مسیحای یهودیان، فارقلیط مسیحیان و حضرت مهدی (عج) مسلمانان است. البته چنین اندیشهای تـنها مـختص این ادیان نیست، چنین روایاتی در اشکال مختلف از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانهها، بلکه در میان همه اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته است؛ مثلاً در مـیان سـرخپوستان امریکای میانی، آزتکها از کتسال کواتل (Quetzal Coatl) و تولتکها از سه آکاتل توپیلتسین (Ce Acatl Topiltzin) و مایاها از کوکولکان (Kukulcan) در اساطیر خویش یاد میکنند، که احتمالاً منشأ هر سه یکی است.
ایشان بر این باور بودند که ایـن شـخصیتهای اسـطورهای، که تدریجا به مقام خـدایی ارتـقا یـافتند، همان گونه که به شکل ناگهانی و اسرارآمیزی ناپدید شدند، دوباره روزی مراجعت میکنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعه خـویش خـواهند شـد.(۱)
اینکاها نیز از ایزدی آفریننده موسوم به ویراکوچا (Virakocha) نـام مـیبرند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وی پایان یافت، دستورهایی برای مردمش بر جای گذاشت؛ و قبل از آن که در آسمان ناپدید شـود، قـول داد کـه روزی مراجعت خواهد کرد.(۲)
ساکنان جزایر ملانئید (Melaneid)، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در ایـن باره افسانهای دارند مبنی بر این که در زمانهای دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به دیـدار آنـها آمـده بود. نام این خدا جان فرام (John Frum) بود، که به آنها قـول داد در روزی از روزهـا با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانیاش از دهانه آتشفشان مازور (Masur) بیرون آید و زندگیِ فقیرانه بومیان را بهبود بـخشد و بـرای آنـها خوشبختی به ارمغان آورد. ولی بومیان میگویند این خدا فقط در صورتی نزد آنها بـاز خـواهد گـشت که آنها سنتها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند.(۳) گذشته از اینها، چنین معتقداتی را مـیتوان در اسـاطیر کـهن مصر باستان، چین و یا افسانههای یونانی بازشناخت.
اعتقاد به موعود در عقاید مانوی نیز خـودنمایی مـیکند. در قطعه شماره ۹ اسناد مکشوفه تورفان (کلکسیون لنینگراد) پرسشهایی درباره آخرالزمان و علامات آن مطرح مـیشود. ایـن اسـناد سالها پس از زمان مانی نوشته شده است، ولی از آنها چنین بر میآید که پیروان مانی بـه ظـهور وی در آخرالزمان معتقد بودهاند. تکههایی از کتاب شاپورگان(۴) مانی وجود دارد که در آنها اشاره بـه ظـهور مـانی نمیشود، اما از قراینی چنین به دست میآید که انتظار ظهور عیسی را دارند. در شاپورگان، ترجمه مـولر، نـام «خرد شهر ایزد» آمده که در آخرالزمان باید ظهور بکند. جکسون عقیده دارد کـه بـیشک عـیسی به این لقب نامیده شده است. در قطعات پهلوی لنینگراد به «آمدشنیه ییشو زندگر» و در جای دیـگر «مـردان پوسـر» اشاراتی شده است.
______________________________
۱٫ ر. ک: دین و اسطوره در امریکای وُسطا، ص ۱۱۸ ـ ۱۲۴؛ هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج ۵، ص ۶۷۸ ـ ۶۸۰، ۷۳۴؛ آفـرینش در اسـاطیر امریکا، تألیف نگارنده، زیرچاپ.
۲٫ در جستجوی افسانههای قدیمی، ص ۱۰۱؛ فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۲.
۳٫ پیام آور گذشتهها، ص ۲۴۴٫
۴٫ شاپورگان یا شـاهپورگان یـکی از کتب مانی است که به زبان پهلوی ساسانی نوشته شده است. ایـن کـتاب به نام شاهپور اول، و حاکی از مطالب متعلق بـه مـبدأ و مـعاد بود. بعضی از قسمتهای آن و ترجمه پهلوی انجیل، در ضـمن قـطعات مکشوفه تورفان به دست آمده است. عربها شاپورگان را شبورقان گفتهاند. ر. ک: ایران در زمان سـاسانیان، ص ۲۸۴؛ دانـشنامه مزدیسنا، ص ۳۴۲٫
به هر حال، وقـایعی کـه با ظـهور مـصادف مـیشود، عبارت از علامات شگفتانگیزی است که در آسـمان پدیـد میآید و برآمدن «خرد شهر ایزد» دلالت میکند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد بـه دنـیا میآورد. فرشتگانی از شرق و غرب به فـرمان او فرستاده میشوند و به هـمه اهـل دنیا پیام میفرستند. اما اشـخاص شـرور او را انکار میکنند و کاذب میشمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینها بـا پرهـیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سـر فـرود مـیآورند.(۱)
برخلاف دیگر ادیـان، کـه معمولاً منتظر یک مـوعود نـجاتبخشاند، ـ زرتشیان منتظر سه موعود هستند که هر یک از آنها به فاصله هزار سال از دیـگری ظـهور خواهد کرد. در این جا لازم است قـبل از پرداخـتن به مـسئله سـه مـوعود، اشارهای گذرا به بـحث ادوار جهانی یا سال کیهانی در آیین زرتشت داشته باشیم، که افسانه ظهور این موعودهای سه گـانه در چـنین چارچوبی جای داده شده است. البته بـاید یـادآور شـویم کـه مـتنهای زرتشتی درباره ایـن کـه «سال کیهانی» از چند هزاره تشکیل میشود همسخن نیستند. پارهای میگویند از نُه هزاره، و برخی این دوره جهانی را بـه مـناسبت دوازده بـرج سال طبیعی و دوازده نشان منطقهالبروج متشکل از دوازده هزاره مـیدانند. قـراینی نـیز حـکایت مـیکند رقـم اصلی شش هزار سال بوده و به تدریج به نُه هزار سال و دوازده هزار سال افزایش یافته است.(۲)
امیل بنونیست (Emil Benveniste) در این باره مینویسد: نُه هزار سال عقیده زروانـیان و دوازده هزار سال اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است.(۳) اما نیبرگ (Nyberg) عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأی زروانیان دوازده هزار، و بنابر اعتقاد مزدیسنان غیرزروانی نُه هزار سال است.(۴) با
______________________________
۱٫ زند وهومن یسن، پیشگفتار، ص ۲۵ ـ ۲۶٫
۲٫ تـاریخ کـیش زرتشت، ص ۳۹۱٫
۳٫ دین ایرانی بر پایه متنهای معتبر یونانی، ص ۷۰ به بعد.
۴٫ ر.ک: دینهای ایران باستان، ص ۳۸۷٫ آرتورکریستن سن درباره این اختلاف مینویسد: «به نظر من اختلاف در عدد سنوات حاکی از اختلافات این دو فـرقه نـیست؛ سبب این تفاوت آن است که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهی سه هزار سال آغاز جهان را، که کاینات در حال امکانی و جنینی بوده، به حـساب مـیآورند و گاهی نمیآورند. در تمام روایات، اعـم از زروانـی و غیر زروانی، مدت جنگ بین اهریمن و اهورامزدا را نُه هزار سال گفتهاند. اما این که در تواریخ ازنیک (Eznik) و الیزه (Elisee) آمده است که زروان قبل از تولد اهریمن و اهـورامزدا هـزار سال قربانی داد، دلیل ایـن اسـت که زروانیان قبل از نُه هزار سال باز به یک مدتی از عمر جهان قائل بودهاند.» ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص۲۲۱٫
این همه، سال کیهانی کامل، چنان که مشروحا در فصل اول بندهش مندرج است، دوازده هـزار سـال است، که خود به چهار دوره یا عهدِ سه هزار ساله تقسیم میشود.(۱)
در سه هزاره اول، اهورامزدا عالم فروهر، یعنی عالم روحانی را بیافرید، که عصر مینوی جهان بوده است. در سه هزاره دوم از روی صـور عـالم روحانی، جـهان جسمانی خلقت یافت. در این دوره امور جهان و زندگی مردمان فارغ از گزند و آسیب بود و به همین دلیل عصر طـلایی تاریخ دینی مزدیسنان نامیده میشود. سه هزاره سوم، دوران شهریاری شهریاران و خـلقت بـشر و طـغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزاره اول از دوران چهارم زاده شد؛ یعنی هنگامی که بنابر سنتْ دوران واپسین از چهار دوره عـمر جـهان بود.(۲)
به موجب روایات زرتشتی، و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسـر مـتولد مـیشود که با نام عمومی سوشیانس خوانده میشوند. این نام بخصوص برای تعیین آخرین موعود تـخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورامزدا خواهد بود. کلمه «سوشیانس» که از ریشه «سو» به مـعنی سودمند است، در اوستا سـئوشیانت (Saoshyant) آمـده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده است. در فروردین یشت، بند ۱۲۹، در معنی سوشیانت چنین آمده است: «او را از این جهت سوشیانت خوانند؛ برای آن که او به کلیه جهان مـادی سود خواهد بخشید.»(۳)
این کلمه چندین بار در گاتاها برای شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنی کسی که از وجودش سود و نفع برمیخیزد و سود رساننده است.(۴) همچنین چند بـار دیـگر در سرودها این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت خود و یارانش را «سودرسانندگان» معرفی کرده است. (یسنا، ۳۴/۱۳، ۴۶/۳، ۴۸/۱۲)(۵) در سایر قسمتهای اوستا نیز
______________________________
۱٫ درباره سالشمار تا زمان تازیان، که دوازده هزار سال بود، ر. ک: بندهش، فصل ۲۲، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶؛ بـندهش هـندی، فصل ۲۹، ص ۱۲۰ ـ ۱۲۱.
۲٫ ر. ک: فرهنگ نامهای اوستا، ۲: ۷۷۱ ـ ۷۷۲٫
۳٫ یشتها، ۲: ۱۰۱٫
۴٫ یسنا، ۴۵/۱۱، ۴۸/۹، ۵۳/۲٫
۵٫ ر.ک: رساله سوشیانس، ص ۷ ـ ۱۳؛ فرهنگ نامهای اوستا، ۲: ۷۶۹ ـ ۷۷۰٫ همچنین درباره کلمه سوشیانس و اشتقاق آن و کاربرد مفرد و جمع آن در اوستای گاهانی و جدید نگاه کنید به: نجاتبخشی در ادیان، ص ۴ ـ ۹٫
غـالبا سـوشیانسها به صورت جمع آمده و منظور از آنها پیشوایان و جانشینان زرتشت است که در تبلیغ کردن دین کوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت میکنند.(۱) در یسنا (۲۶/۱۰)، که از ستایش فروَشیِ نیکان یاد شده، آمـده اسـت: «هـمه فروهرهای نیک توانای مقدس پاکـان را مـیستاییم از آنـ (فروهر) کیومرث تا سوشیانت پیروزگر.»(۲) همین موضوع در یسنا (۵۹/۲۸) نیز تکرار شده است.
در یسنا (۲۴/۵) از سوشیانسها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانی که هـنوز مـتولد نـشدهاند یاد میشود:
ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فـروهرهای هـمه پاکان؛ آن پاکانی که مردهاند و آن پاکانی که زندهاند و آن مردانی که هنوز زاییده نشده، سوشیانتهای نوکنندهاند.(۳)
و در فروردین یشت کرده ۱ فـقره ۷ آمـده اسـت:
ای سپنتمان! فروهرهاینخستین آموزگاران دین و فروهرهای مردانی که هنوز متولد نـشدند و در آینده سوشیانسهای نوکننده جهان خواهند بود، از فروهرهای سایر مردمان قویتر هستند.(۴)
در گزارش پهلویِ وندیداد (۱۹/۵) سوشیانت به صورتِ «Sut aumand» سـودمند آمـده و از آن هـنگامی سخن رفته که میان زرتشت و اهریمن (انگرمینو) جدالی سخت بوده اسـت. اهـریمن دیوان را برمیانگیزد تا زرتشت را هلاک کنند، اما زرتشت با خواندن ادعیه و توسل به کلام مقدس دیـوان را مـیراند و بـر آن میشود تا آفرینش شر اهریمنی را نابود سازد. اهریمن به تمنا میخواهد زرتـشت را مـنصرف کـند، اما زرتشت در جوابش میگوید:
ای اهریمن بدسگال! من آفریدههای دیو ساخته را تباه میکنم؛ دیو نـسو (Nasu) [دیـولاشه و مـردار] را بر میافکنم؛ پری خنتائیتی(۵) را هلاک میکنم؛ تا آن گاه
______________________________
۱٫ ر.ک: یسنا، ۱۲/۷، ۱۳/۳، ۱۴/۱، ۲۰/۳، ۶۱/۵، ۷۰/۴؛ ویسپرد، ۵/۱، ۱۱/۱۳، ۲۲/۱؛ سروشیشت ۱۷؛ فروردین یشت ۳۸، بـه نـقل از رساله سوشیانس، ص ۱۰ ـ ۱۱.
۲٫ یسنا ۱:۲۲۹ .
۳٫ همان، ص ۲۲۲ـ۲۲۳٫
۴٫ رساله سوشیانس، ص ۱۲ ـ ۱۳٫
۵٫ خنتائیتی (Khnatâiti)، خناثئیتی یا خنه ثئیتی (Khnathaiti)، نام یـکی از پریـهایی اسـت که گرشاسب را فریفته است. معنی لفظی این کلمه معلوم نیست و بارتولومه آن را یک واژهـ اوسـتایی یا ایرانی نمیداند. گزارش تفسیرهای پهلوی این نام را به ساحرهای نسبت میدهند کـه گـرشاسب را بـه سوی بتپرستی سوق داده است. در وندیداد، فرگرد ۱۹، بند ۵، و نیز در نهمین فرگرد، از این پری یاد شده و در فرگرد ۱۹ از خـناثئیتی یـک زن بد عمل اراده شده است. ر. ک: دانشنامه مزدیسنا، ص ۲۶۲؛ هاشم رضی، وندیداد، ۱:۲۲۲٫
سوشیانت پیروزمندانه از آبـهای دریـاچه کـسو (Kasu)(1) در جانب مشرق از سوی خاورگاهان زاییده شود.(۲)
اما عمده مطالب درباره سوشیانسها در یشتهای سیزدهم و بویژه نـوزدهم آمـده اسـت. در یشت ۱۹، بند ۸۸ به بعد، درباره ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سـپری شـدن جهان چنین آمده است:
فرّ کیانی نیرومند مزدا آفریده را ما میستاییم؛ (آن فر) بسیار ستوده زبردست، پرهـیزگار، کـارگر چست را که برتر از سایر آفریدگان است؛ که به سوشیانت پیروزمند و به سـایر دوسـتانش تعلق خواهد داشت.(۳) در هنگامی که گیتی را نـو سـازد؛ (یـک گیتیِ) پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی، نپوسیدنی، جـاودانِ زنـده، جاودانِ بالنده و کامروا. در آن هنگامی که مردگان دگرباره برخیزند و به زندگان بیمرگی روی کند. پس آن گـاه او (سـوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خـود تـازه کند.
پس جـهانی کـه فـرمانبردار راستی است فناناپذیر گردد. دروغ دگرباره بـه هـمان جایی رانده شود که از آن جا از برای آسیب رساندن به راستی پرستان و نـژاد و هـستیِ وی آمده بود. تباهکار نابود خـواهد گردید؛ فریفتار رانده خـواهد شـد.
در هنگامی که اَستْوَتْ اِرِتَه (= سـوشیانت) پیـکِ اهورامزدا، پسرِ «ویسْپَه تَئورْوَئیری(۴) از آب کیانسیه به در آید، گرز پیروزمند آزنده؛ (گرزی) که فـریدون دلیـر داشت در هنگامی که اژی دهاک (ضـحاک) کـشته شـد.
که افراسیاب تـورانی داشـت در هنگامی که زنگیاب(۵) دروغـگو کـشته شد، که کیخسرو داشت
______________________________
۱٫ دریاچه کسو، کسویه (Kasavya) یا کَسَه اُیه (Kasaoya)، همان دریاچه هامون واقـع در سـیستان است. این دریاچه در اوستا کنس اُیـه (Kansaoya) و در پهـلوی کیانسیه (Kyânsih) و در کـتب فـارسی هـمچون صد در بندهش و روایات هـرمزدیار به صورت کانفسه ضبط شده است. این نام با قرائت دیگری در اوستا کنسو (Kansu) و در پهلوی و پازنـد کـانسیه خوانده شده است. در اوستا از این دریـاچه در سـه جـا (یـشت، ۱۹/۶۶، ۹۲؛ ونـدیداد، ۱۹/۵) نام برده شـده، و تـصریح شده است که سوشیانسها از این محل ظهور خواهند کرد. ر. ک: یشتها، ۲: ۲۹۹؛ رساله سوشیانس، ص ۱۹ ـ ۲۵؛ جستار درباره مهر و نـاهید، ص ۲۵ ـ ۲۹؛ فـرهنگ نـامهای اوستا، ۲: ۹۵۰ ـ ۹۵۸٫
۲٫ فرهنگ نامهای اوستا، ۲: ۷۸۱٫
۳٫ دوستان سوشیانس جـاودانهایی هـستند کـه در روز واپسـین رسـتاخیز کـرده و وی را در کار نو نمودن جهان و تازه ساختن گیتی یاری خواهند کرد؛ مانند کیخسرو، نرسی، طوس، گودرز، پشوتن، اَغریرَث و گرشاسب.
۴٫ مادر استوت ارته، اردت فذری نام دارد، که عنوانش ویسپه تـئوروئیری است.
۵٫ زنگیاب در اوستا به صورت زئینیگاو (Zainigao) و در پهلوی زین گاو (Zenigav) و در فارسی زنگیاب یا زنگیاو آمده است. وی یکی از دشمنان ایران در دوره کیکاووس بود که سرانجام به دست افراسیاب کشته شد. معنیِ لفظی ایـن واژه مـعلوم نیست، اما یوستی (Yusti) آن را «دارنده گاو زنده» معنی کرده است. ر. ک: یشتها، ۲: ۳۵۰؛ اساطیر و فرهنگ ایران، ص ۵۴۷؛ فرهنگ نامهای اوستا، ۲: ۵۷۱ ـ ۵۷۵٫
در هنگامی که افراسیاب تورانی کشته شد، که کی گشتاسب داشت (آن) آموزگار راستی از بـرای سـپاهش، با این (گرز) او (استوت ارته) دروغ را این جا از گیتی بیرون خواهد کرد.
او (استوت ارته = سوشیانس) با دیدگان خرد بنگرد. به همه آفریدگان او نگاه خـواهد کـرد؛ آنچه زشتنژاد است، او با دیـدگان بـخشایش سراسر جهان مادی را خواهد نگریست و نظرش سراسر جهان را فنا ناپذیر خواهد ساخت.
یارانِ استوت ارته پیروزمند به در خواهند آمد. نیکپندار، نیکگفتار، نیک کردار و نـیک دیـناند و هرگز سخن دروغ به زبـان نـیاورند. در مقابل آنان خشم خونین سلاح بیفرّ رو به گریز نهد. راستی به دروغ زشتِ تیره بدنژاد غلبه کند.
منش بد شکست خواهد یافت. منشِ خوب به آن چیره شود. (سخن) دروغ گفته شده، شـکست خـواهد یافت. سخن راست گفته شده به آن چیره خواهد شد. خرداد و اَمرداد هر دو را شکست دهند: گرسنگی و تشنگی را. خرداد و اَمرداد گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند. اهریمن ناتوان بدکنش رو به گریز خـواهد نـهاد.(۱)
بر اسـاس روایات پهلوی، نطفه زرتشت در دریاچه هامون، [کیانسیه یا کَسَه اُیه (Kasaoya)[ قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزاره دوازدهـم) سه دوشیزه از این نطفه بارور میشوند و سه موعود مزدیسنان را میزایند. در یـشت سـیزدهم، بـند ۶۲، آمده است:
فروهرهای نیک توانای پاک مقدسین را میستاییم که نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار دهـ هـزار (یعنی ۹۹۹۹۹) از آنان نطفه سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانی میکنند.(۲)
اما در یشت سیزدهم، بندهای ۱۲۸ و ۱۲۹ مـهم و قـابل تـوجه هستند. در بند ۱۲۸ مجموعا از نُه پارسا ـ که شش تن از آنها یاران سوشیانس و سه تن دیگر مـوعودهای آیندهاند ـ یاد شده و فروشیشان ستوده شده است.
بنا به مندرجات کتاب پهلوی دادسـتان دینیک، هنگامی که در آخـرالزمان سـوشیانس ظهور کند، قیامت مردگان به مدت ۵۷ سال به طول میانجامد. در این مدت، سوشیانس در کشور
______________________________
۱٫ ر. ک: یشتها، ۲: ۳۴۸ ـ ۳۵۱٫
۲٫ همان، ۲: ۷۳٫
مرکزی، یعنی خونیرس،(۱) فرمانروا خواهد بود، و شش تن از یارانش در شش کشور دیگر. اینان در طی مـدت فرمانرواییشان، که باید به نوعی فرمانروایی معنوی و روحانی تلقی شود، همواره در حال اطاعت از سوشیانس و مجری فرمانهای وی خواهند بود. این شش پارسای جاودانی عبارتاند از:
۱٫ رَئوچَسْ چَئِشمَن (Raocas – Caesman) یعنی روشنی پاشنده، که در دادستان دیـنیک (فـصل ۳۶، فقره ۴) روشن چشم (Rosan Casm) یاد شده است، و در کشور اَرِزَه (Arezah) یعنی کشور غربی فرمانده خواهد بود.
۲٫ هوَرِ چَئِشمَن ( Caesmanـ Hvare) یعنی فروغ خورشید پاشنده، که در دادستان دینیک خور چشم(×or Casm) آمده است، و در سَوَه (Savah) یعنی کشور شـرقی، فـرمانده خواهد بود.
۳٫ فْرادَت خوارِنَه (Fradat xvarenah) یعنی فرّپرور، که در دادستان دینیک فْرادَت ـ فرّه (Fradat Frrah) آمده است، و در کشور فْرَدَ ذَفش (Fradzafs) یعنی کشور جنوب شرقی فرمانده خواهد بود.
۴٫ ویذَت خوارِنَه (Vidhat xvarenah) یعنی از فرّ برخوردار، کـه در دادسـتان دینیک وَرِدَت فَرّه (Varedat Farrah) آمده است، و در کشور ویدَ ذَفشْ (Vida zafs) یعنی کشور جنوب غربی فرمانروا خواهد بود.
۵٫ وُئورو ـ نِمَه (Vouru nemah ) یعنی فراخ نیایش، که در دادستان دینیک کامک نیایش (Kamak Vaxsisn) آمده است، و در کشور وُروبَرِشت (Vorubarest) یـعنی کـشور شـمال غربی فرمانروا خواهد بود.
۶٫ وُئورو ـ سـوه (Vouru Savah) یـعنی فـراخ سود، که در دادستان دینیک کامَک سود (Kamak Sud) آمده است، و در کشور وُروجَرِشت (Vorujarest) یعنی کشور شمال شرقی فرمانده خواهد بود.(۲)
پس از این شش نام، در بـند ۱۲۸، یـشت سـیزدهم، از سه تن دیگر نیز یاد شده و فروشیشان مـورد سـتایش قرار گرفته است. اینها در اصل همان سه پسرِ آینده زرتشت یا موعودهای
______________________________
۱٫ خونیرَس، نام کشور میانه از هفت کشور زمـین اسـت کـه بنا به اساطیر ایرانی در هزاره هفتم پدید آمده است. ایـن نام در اوستا به صورت خونیرث (×vanéroaQa)، و در پهلوی خونیرس (×vanéras) و در نوشتههای فارسی خنیره (×vanérah)، خنیرث و خنیرس آمده، و صفتی که برای آن آورده شده، نـامی بـه مـعنی درخشان است. اساطیر و فرهنگ ایران، ص ۵۰۵٫ برای آگاهی بیشتر درباره هفت کـشور، ر.ک: یـشتها، ۱: ۴۳۱ ـ ۴۳۳؛ ویسپرد، ص ۱۰۹ ـ ۱۱۷؛ فرهنگ نامهای اوستا، ۳: ۱۴۲۸ ـ ۱۴۴۰.
۲٫ ر.ک: یشتها، ۲: ۱۰۰، حاشیه ۱؛ وندیداد، ۴: ۱۷۷۵ ـ ۱۷۷۶٫
نجاتبخشی هستند که در هزاره آخر عمر جهان، به فـاصله هـزار سـال از همدیگر، ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارتاند از:(۱)
اوخْشْیَت اِرتَه (Ukhsyat ereta) یعنی پرورانـنده قـانون مـقدس (نیرو دهنده و رواکننده قانونِ دین و دادِ زرتشت).(۲) امروزه این نام را اوشیدریا هوشیدر گویند، و در کتب پهـلوی بـه صـورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمه بامی را به آن افزوده، هوشیدربامی میگویند، که بـه مـعنی هوشیدر درخشان است.
اوخْشْیَت نِمَه (Ukhsyat nemah) یا اوخْشْیَت نِمَنگه، یعنی پروراننده نماز و نیایش. امـروزه آن را اوشـیدرماه یـا هوشیدرماه گویند، ولی در کتب پهلوی به صورت خورشیتماه و اوشیترماه ضبط شده است. استاد پورداود مـینویسد: «در واقـع بایستی اوشیدر نماز بگویند؛ چه، کلمه نِمَنگه به معنی نماز است.»(۳)
اَستْوَتْ اِرِتـَه (Astvat ereta)، یـعنی کـسی که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنی لفظی این کلمه اشـاره شـده و در بند ۱۲۹، یشت سیزدهم، میخوانیم:
کسی که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَسـتْوَتْ اِرِتـَه نـامیده خواهد شد. از اینجهت سوشیانت، برای اینکه او بهسراسر جهان مادی سود خواهد بخشید؛ از این جهت اَسـتْوَتْ اِرِتـَه، بـرای این که او آنچه را جسم و جانی است پیکر فناناپذیر خواهد بخشید، از برای مـقاومت کـردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر). از برای مقاومت کردن در ستیزهای که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد.(۴)
و این اَسـتْوَتْ اِرِتـَه همان سوشیانس، یعنی سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. در اوستا هر جا کـه سـوشیانت به صورت مفرد آمده، از او آخرین موعود، یـعنی اَسـتْوَتْ اِرِتـَه اراده گردیده است؛ چنان که امروزه نیز هـر وقـت به طور عام سوشیانس میگوییم، مقصود همان آخرین نجاتبخش و موعود است؛ مثلاً دریـسنا کـه ذکرش گذشت، (۲۶/۱۰) در آن جایی که بـه فـروهر نخستین بـشر کـیومرث تـا به سوشیانت درود فرستاده میشود. و یا دریـسنا (۵۹/۲۸) کـه آمده است: «به سوشیانت پیروزگر درود میفرستیم.» همچنین در ویسپرد (۲/۵) به کسی درود فرستاده مـیشود کـه به کلام سوشیانت ـ که از پرتوش جـهان راستی برپا خواهد شـد ـ مـتکی باشد. بیشک مقصود از سوشیانت در فـقرات مـذکور، همان اَستْوَتْ اِرِتَه یا آخرین موعود است.(۵)
______________________________
۱٫ ر.ک: رساله سوشیانس، ص ۱۴ ـ ۱۶؛ یشتها، ۲: ۱۰۱ ـ ۱۰۰؛ فرهنگ نامهای اوسـتا، ۲: ۷۷۷.
۲٫ ونـدیداد، ۴: ۱۷۵۷٫
۳٫ رساله سوشیانس، ص ۱۵٫
۴٫ ر. ک: یشتها، ۲: ۱۰۱ ـ ۱۰۲٫
۵٫ رساله سـوشیانس، ص ۱۶ ـ ۱۷؛ یـشتها، ۲: ۹۱٫
چـنان که اشارت رفـت، ایـن سه برادر از پشت و نـطفه زرتـشت پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفه زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشته آب ناهید سـپرد، کـه آن را در دریاچه کیانسیه (هامون) حفظ کرد. در آغـاز هـزاره یازدهم دوشـیزهای از خـاندان بـهروزِ خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آبـتنی میکند و از آن نطفه آبستن میشود. پس از سپری شدن نُه ماه، هوشیدر پا به عرصه دنیا خواهد گذاشت. ایـن پسـر در سی سالگی از طرف اهورامزدا برانگیخته مـیشود و دیـن در پرتـو ظـهور وی جـان میگیرد. از جمله عـلامات ظـهور وی این است که خورشید دَه شبانه روز غیرمتحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور روی زمین خـواهد تـابید. آن کـه دلش با خدا نیست، با دیدن این شـگفتی، از هـول و هـراس، جـان خـواهد بـاخت و زمین از ناپاکان تهی خواهد گشت.
در آغاز هزاره دوازدهم دگرباره دوشیزهای از خاندان بهروز در دریاچه هامون تن خود را میشوید و از نطفه زرتشت بارور میشود، و از او هوشیدرماه زاده خواهد شد و در سی سالگی بـه رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وی، خورشید بیست شبانه روز میان آسمان میایستد. در دورانِ شهریاریِ روحانیِ هوشیدرماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگری و بیداد میپردازد. به فرمان اهورامزدا یَلِ نامور، گـرشاسب، از دشـت زابلستان به پا میخیزد و آن ناپاک را هلاک میکند.
در پایان هزاره دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشیزهای در آب هامون شست و شو میکند و بارور میشود و از او سوشیانس، آخرین آفریده اهورامزدا، متولد میشود. در سی سالگی مزدیسنا امـانت رسـالت را به وی واگذار میکند. به واسطه نشانه متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نوکننده جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وی اهـریمن و دیـو دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن مـوعود، کـه از جاودانان هستند، قیام میکنند و همراه وی خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوی روی نماید.(۱)
اسامی مادران این سه موعود در اوستا محفوظ مانده، چنان که در یـشت سـیزدهم، بند ۱۴۱ ـ ۱۴۲، در این باره آمـده اسـت: فروهر پاکدین دوشیزه سْروتَتْ فِذْری را میستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه وَنْگهوفِذْری را میستاییم. فروهر پاکدین دوشیزه اِرِدَت فِذْری را میستاییم. کسی که همچنین ویسپه تئوروئیری نامیده (خواهد شد). از این جهت ویسپه تئوروئیری، برای ایـن کـه کسی را خواهد زایید که همه آزارهای دیوها و مردمان را دور خواهد نمود.(۲)
______________________________
۱٫ یشتها، ۲: ۱۰۱؛ وندیداد، ۴: ۱۷۵۷ ـ ۱۷۵۸٫
۲٫ ر. ک: یشتها، ۲: ۱۰۷ ـ ۱۰۸٫
شرح اسامی مذکور به ترتیب ذکر نام ایشان چنین است: سْروتَتْ فِذْری (Srutat fedhri)، مادرهوشیدر، و به معنای کسی کـه پدرش نـامی و مشهور اسـت. وَنگْهْوفِذْری (Vanghu fedhri)، مادر هوشیدرماه، و به معنای کسی که از پدری شریف و نیک است. اِرِدَت فِذْری (Eredat fedhri)، مادر سوشیانس، و به معنای کـسی که موجب آبروی پدر و شرف اوست. ویسْپَه تَئورْوئیری (Vispa taurvairi) نام دیگر وی است، و بـه مـعنای کـسی که همه را شکست میدهد.(۱)
گفتنی است که دریشت سیزدهم هیچ گونه اشارهای به این موضوع که ایـن دوشـیزگان مادران سه موعودند وجود ندارد. اما در یشت نوزدهم، مادر سوشیانس، یعنی سومین مـوعود، بـا صـراحت مشخص گردیده است؛ آن جا که میگوید:
در هنگامی که اَسْتوَتْ اِرِتَه پیک اهورامزدا، پسر ویسپه تـئوروئیری از آب کیانسیه (هامون) به در آید … .
چنان که گفته شد، ویسْپَه تئَورْوَئیری نام دیگرِ مـادر سوشیانس (اَسْتوَتْ اِرِتَه) یـعنی اِرِدَت فـِذْری است.
در کتاب هفتم دینکرد (فصول ۷ ـ ۱۰) شرحی درباره موعودها و مادران آنها آمده است. در کتاب مذکور این دوشیزگان پانزده ساله، که هر کدام مادر یکی از موعودها خواهند بود، از خاندان بهروز پسر فریاناند. اسـامی این مادران در روایت دینکرد به ترتیب: شمیگ ابو (Shemig – abu)، شپیر ابو (Shapir – abu)، گوباک ابو (Gubak – abu) ذکر گردیدهاند.(۲) اما در رساله صد در بندهش این اسامی به صورت «بُد»، «وه بُد» و «ارددبُد» ضبط شده است.(۳)
بنا به روایـات، زرتـشت در آغاز هزاره دهم یا در آغاز دوران چهارم متولد شده است. پس از وی سه پسر آینده او، که موعودهای نجاتبخش در آیین مزدیسنا هستند، به ترتیب: هوشیدر در آغاز هزاره یازدهم، هوشیدرماه در آغاز هزاره دوازدهم و سـوشیانس در پایـان هزاره دوازدهم ظهور میکنند. ایشان میآیند تا ادامه دهنده راه زرتشت، زداینده پیرایهها از دین او و پالاینده جهان از فساد و تباهی، و سرانجام، منجیان مردمان و برپاکننده رستاخیز مردگان باشند.
در مینوی خرد (پرسش ۱، بند ۹۵) مـیخوانیم:
اگـر کیخسرو بتکده (ساحل) دریاچه چیچست(۴) را نکنده بود، در این سه هزاره
______________________________
۱٫ همان، ۲: ۱۰۸، حاشیه ۱٫
۲٫ رساله سوشیانس، ص ۱۸ ـ ۱۹٫ کلمه «ابو» در اسامی مذکور به معنی پدر است.
۳٫ صددر بندهش، در ۳۵، بندهای ۱۰، ۲۷، ۴۰٫ شادروان استاد پورداود در رساله سوشیانس، ص ۱۸ دربـاره ایـن اسـامی مینویسد: «در این کلمات بُد بـه مـعنی دارنـده و صاحب است؛ مثل بُد در سپهبد و موبد.»
۴٫ چیچست (Caecast) نام دریاچه ارومیه است. این نام در اوستا به صورت چیچسته (Caecasta) به معنی تابان و درخـشان اسـت و صـفاتی که برای آن آمده، ژرف، پهن و دور کرانه است. این دریـاچه را کـبودان و دریاچه ارمیه و ارمینیه و شاهی و دریاچه تلا و شور دریا هم خواندهاند. در این چند سال اخیر دریاچه رضائیه نامیده شده اسـت. در بـندهش (بـند ۹۲) و گزیدههای زاد سپرم (فصل ۳، بند ۲۴) این دریاچه چنین وصف شده اسـت: آب آن گرم و شور و هیچ جانوری در آن زیست نمیکند. بنش به دریای فراخکرد پیوسته است. آتشکده آذرگشسب در ساحل آن قرار داشته اسـت. در سـاحل هـمین دریاچه است که بنا به روایات کیخسرو، ایزد ناهید و درواسپ را نـیاز مـیبرد (یشت، ۵/۴۹ـ۵۲، ۹/۲۰ ـ ۲۳) و از آنان میخواهد که او را یاری دهند تا بتکدهای را که در کرانه آن است ویران سازد. در بندهش (بند ۱۲۵) و دیـنکرد (ص ۹۹) نـیز بـه برانداختن این بتکده اشاره شده است. ر.ک: اساطیر و فرهنگ ایران، ص ۴۹۴؛ یسنا، ۲: ۱۴۴ به بـعد؛ فـرهنگ نـامهای اوستا، ۱: ۴۱۹ ـ ۴۲۶٫
هوشیدر و هوشیدرماه و سوشیانس که جداجدا در سر هر هزاره از ایشان یکی آید و همه کـارهای جـهان را بـاز آراید و پیمان شکنان و بتپرستان را در کشور بزند، آن گاه آن بدکار (= اهریمن) چنین قویتر میشد که رسـتاخیز و تـن پسین(۱) کردن ممکن نبود.
در بندهش (ص ۱۴۲) آن جا که از هزارهها یاد شده، درباره چگونگی ظـهور ایـن سـه موعود توضیحاتی داده شده است. در زندوهومن یسن (فرگرد ۷ ـ ۹) نیز پیرامون ظهور اوشیدر و زمان ظهور و وقـایعی کـه رخ میدهد، مطالبی آمده است. همچنین در روایت پهلوی (فرگرد ۴۸) نیز درباره این سه مـوعود شـرحی مـفصل نقل شده،(۲) اما شرحی که در صد در بندهش آمده مفصلتر و جامع است و تحول شفاهی روایت و تـغییرات تـازه آن را نیز نشان میدهد.
هزاره اوشیدر
اندر دین پیداست که زراتشت اسفنتمان از نـزدیک ایـزد تـعالی بیامد و گفت: ای دادار وهِ افزونی بعد از این، که باشد که بدین منزلت رسند که من رسـیدهام و از تـو چـیزها توانند پرسیدن؟ ایزدتعالی گفت تا آن که اوشیدر سی ساله شود به نـزدیک مـن بیاید و این دین دیگر باره از من پذیرد و هیچ کس به مناجات من نتواند رسیدن و سخن گـفتن الا اوشـیدر. و اکنون بباید دانستن آن گاه که زراتشت اسفنتمان انوشه روان باد، دین در جـهان روابـکرد، و آشکار. و دیگر به هفت کشور زمین بـرسید و مـردمان بـر دین استوار و بیگمان شدند. زراتشت برخاست کـه بـه ایران
______________________________
۱٫ تن پسین یا آخرین بدن، تنی است که در روز قیامت مردگان با آن بـرمیخیزند و بـرای همیشه در آن باقی میمانند. تن پسـین کـردن معمولاً مـترادف بـا رسـتاخیز و فرشگرد کردن (به کمال رسانیدن مـوجودات) بـه کار رفته است. در زندوهومن یسن (ص ۳۳) اهورامزدا به زرتشت میگوید: «اگر تو را انـوشه (= بـیمرگ) کنم توربِرادْروش (=کشنده زرتشت) هم انوشه بـاشد، و رستاخیز و تن پسین کـردن نـشاید … .» ر.ک: اساطیر و فرهنگ ایران، ص ۴۷۶ ـ ۴۷۷؛ مینوی خـرد، ص ۱۱، حـاشیه ۲٫
۲٫ آقای محمدتقی راشد محصّل در نجاتبخشی در ادیان (ص ۴۴ ـ ۲۴) به تفصیل و با استفاده از منابع متعدد دربـاره ظـهور هر یک از این سه مـوعود مـطالبی آورده اسـت. همچنین آقای احـمد تـفضلی در تعلیقات مینوی خرد (ص ۹۵ ـ ۸۷) بـا اسـتفاده از سه کتاب بندهش، دینکرد و روایات پهلوی به بحث هزارهها پرداخته است.
ویج شود. در مـدت سـه ماه با زن خویش نزدیکی کـرد، هـر بار کـه آنـ زنـ برخاستی و برفتی و چشمه آب هـست از آن قُهستان (کوهستان) و آن را «کانفسه» خوانند و در آن آب نشستی و سر و تن بشستی و منی در آن آب بگمیختی.
دادار اورمزد نُه بـیوَر و نـُه هزار و نُه صد و نود و نُه [۹۹۹۹۹] فـروهر اَشـُوان بـر آن مـنی مـوکل کرده است تـا آن مـنی نگاه میدارند. چون هزاره زراتشت اسفنتمان برآید، جایی و کوهی است که آن جا را کوهِ خدا خوانند و قـومی بـسیار از جـمله بهدینان آن جا نشستهاند و هر سال روز نوروز و چـون مـهرجان آیـد، آنـ مـردمان دخـترانِ خانه را بفرستند تا در آن آب نشینند.(۱) چه، زراتشت اسفنتمان آن حال به ایشان گفته است که اوشیدر و اوشیدرماه و سیاوشانس از دختران شما پدیدار خواهند آمدن. و پس چون دختران در آن آب نشینند و سر بـشویند، چون آن دختران بیایند، پدران و مادران ایشان را نگاه میدارند تا آن گاه که وقت دَشتان و بینمازی ایشان باشد. پس چون گاهِ اوشیدر و اوشیدرماه پدیدار آمدن باشد، دختران بر قاعده هر سال بروند و اندر آن آب نـشینند. و دخـتری باشد که او را «نامی بُد»(۲) باشد، و آن دختر از آن آب آبستن شود. ـ و چون دشتان باشد نیز دشتان شود، مادر داند. ـ او را نگاه دارند تا نُه ماه برآید. پس اوشیدر از او بزاید. و چون سی سـاله شـود، به نزدیک اورمزد شود، و با ایزد تعالی همپرسگی کند. و ده شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود تا همه کس بدانند که کارِ نـوپدیدار خـواهد آمدن.
پس چون دین بپذیرد و بـیاید بـه ایرانشهر روا بکند و دیگر باره دین تازه شود. همچنان که در آن روزگار که کسی چیزی از کسی نیایش نکند یا گاهنبار نسازد او را به داور برند و باد اَفراد نـمایند و مـردم در راحت و ایمنی باشند. و چـون تـیرست (۱۰۰) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، همه دَد و دام هلاک و نیست شوند. پس چون گرگی پدیدار آید سخت بزرگ و سهمناک، و مردمان از سبب آن گرگ به رنج آیند و بنالند و بسیار کسی هلاک کند. پس به اوشیدر شکایت کـنند و اوشـیدر یَزشنِ یزدان بکند و مردمان را گوید شما سلاح بردارید و به جنگ او شوید. مردم به جنگِ او روند و آن گرگ را هلاک کنند. و بعد از آن هیچ دَد و دام، چون گرگ و شیر و پلنگ و مانند ایشان، هیچ نباشند و جهان از هـمه بـلاها پاکیزه و صـافی شود.
و چون تیرست (۱۰۰) سال از روزگار اوشیدر بگذرد، دیوی پدیدار آید که آن دیو را «مَلکوس»(۳) خوانند. و مردمان را گوید پادشـاهیِ عالم به من دهید. و مردمان او را گویند دین
______________________________
۱٫ درباره چگونگی انجام ایـن مـراسم در نـوروز میان مردم سیستان و ساکن کنار دریاچه هامون، ر.ک: علی خوروش دیلمانی، جشنهای باستانی ایران، ص ۳۰ به بعد؛ گاه شـماری و جـشنهای ایران باستان، ص ۲۸۶ ـ ۲۸۸.
۲٫ پهلوی: نامیگ پد (namig – pid) به معنای کسی که دارای پدرِ نامدار است.
۳٫ پهلوی: malkus، اوستا: mahrkusa، از ریـشه marƏk بـه مـعنای کشتن و میراندن. نام موجودی اهریمنی است که در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکی پدید آورد و در مدت سـه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد و سرما نماید.
بپذیر تا پادشاهی تـو را دهیم. او نپذیرد و قبول نـکند. پسـ بر آن ستیزه و لجاج سه سال به جادویی، برف و باران پدیدار آورد و این جهان خراب کند؛ چنان که هیچ کس در این جایگاه بنماند. و چون سه سال برآید، آن دیو بمیرد و برف و باران باز ایـستد و از «وَرِ جَمکَرد»(۱) و ایران ویج و کنگ دژ و کشمیر اندرون راهها و گذرها گشاده شود، بدین کشور آیند و عالم آبادان کنند و دیگر باره دین در ایرانشهر روا شود.
هزاره اوشیدر ماه
و چون هزاره برآید، سی سال مانده بـاشد، دیـگر باره دختران در آب نشینند. دختری باشد که او را نام «وه بُد»(۲) باشد. از آن رو آبستن شود. چون نُه ماه برآید، اوشیدرماه از وی بزاید. چون سی سال شود، به همپرسه دادار اورمزد شود. بیست روز و شبان خورشید در میان آسـمان بـایستد و فرو نشود و مردم عالم بدانند دیگر باره عجایبی پدیدار خواهد آمدن. و چون دین بپذیرد و بیاید و در همه جهان روا بکند و مار سرده (=انواع مار) جمله هلاک شوند. و اژدهایی پدیدار آید سخت بـزرگ. مـردمان به رنج شوند. بیایند و معلوم کنند. و اوشیدرماه یَزِشنِ امشاسفندان بکند و مردمان را فرماید شما سلاح برگیرید و به کارزار شوید. و مردمان به حربِ او روند و او را بکشند و جهان از همه خْرَفَسْتَران (= جانوران موذی) و جـمبندگان پاکـیزه و پاک شـود و مردم از بلاها ایمن شوند. ـ و دار و درخـت کـه در جـهان بوده باشد باز دیدار آید و دیگر هیچ بنخوشد و به زیان نشود و تا رستاخیز بر جای باشد. و مردمان چنان سیر شوند کـه هـیچ حـرکتی و قوتی در ایشان نباشد. و اگر بنمیرند و نان و آب به کـار نـیاید و بی آن که چیزی خورند سیر شوند. و همه مردم دینِ بهِ مازدَیَسنان دارند. به پیغامبریِ زرتشت اسفنتمان انوشه روان بـاد را اوشـیدر. ـ اوشـیدرماه اقرار آورند. دین بهِ مازدَیَسنان بستایند و بپذیرند و کیشهای دیگر هـمه باطل شود، و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند و مردم اندر راحت و آسانی باشند.
______________________________
۱٫ پهلوی: warijamkard، به معنای باروی جـم سـاخته. بـنایی است منتسب به جمشید که بنا به روایت وندیداد (فرگرد دوم) جـمشید آن را مـیسازد تا گزیدهای از موجودات را در برابر گزند برف و سرمای عظیمی که در عصر او اتفاق میافتد، حفظ کند. بنا بـه دیـگر روایـتها، بدان سبب آن را میسازد تا گزیدهای از مردم را در آن حفظ نماید تا در پایان هزاره اوشـیدر کـه بـر اثر گزندهای ملکوس، مردم و جانوران مفید نابود شدهاند، درهای این بارو را بگشایند و جهان از نـو پُر مـردم و گـوسفند شود. در هر دو مورد برف سنگینی میافتد. مرحوم مهرداد بهار مینویسد: به احتمال، در اصل بـارو در ارتـباط با همین منظور واپسین بوده است. سپس بر اثر تأثیر اساطیر سامی بـر اسـاطیر ایـرانی و اختلاط داستان نوح و کشتی وی با داستان جمشید و باروی او، داستان وندیدادی شکل گرفته است. ر. ک: پژوهـشی در اسـاطیر ایران، ص ۲۰۱٫
۲٫ پهلوی: وه پد (weh – pid) به معنای کسی که دارای پدر خوب است.
پیداییِ سوشیانس
و چون روزگار اوشـیدرماه بـه سـر شود، دختران بروند بر آب کانفسه نشینند. دختری باشد که نام او «ارددبُد»(۱) باشد، از آن آب آبستن شود. و چـون نـُه ماه برآید، سیاوشانس از وی بزاید. و چون سی ساله شود، به همپرسگیِ اورمزدِ وِه افـزونی رسـد. و سـی شبانه روز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود. و مردمان بدانند که دیگر باره شگفتی پدیدار خـواهد شـدن. پس سـیاوشانس بیاید و مردم به یکبارگی دین مازدَیَسنان بپذیرند و هر جایگاهی که منافقی یـا آشـموغی باشد نیست شود و همه مردمان به یکبارگی بر دینِ بهِمازدَیَسنان بایستند. پس ایزدتعالی به قدرتِ خویش اهـرمن را نـیست کند. و سیاوشانس فرماید تا یَزشن کند. ـ به گاه او شَهَن ساخته گرداند کـه بـامداد باشد؛ گاهِ هاون گیرد و مردم همه جـمع بـاشند. بـه گاهِ هاوَن حرکت و جنبش تمام برد؛ پدیـدار آیـد؛ ـ و چون نماز پیشین باشد همه زنده شوند و خرم و با نشاط باشند. و بعد از آنـ نـماز، دیگر شب نباشد. مردمان هـمه بـه نزدیکِ دادار اورمـزد بـاشند و جـمله دین بپذیرند. پاکیزه شوند و از همه بـلاها و دردهـا برهند. کیخسرو و گیو و طوس و پشوتن و سام و نریمان و جمله اَهوشان [= بیمرگان، جاودانان [آنـ جـا حاضر باشند.(۲)
منابع
۳۹٫ آفرینش در اساطیر امـریکا، تألیف نگارنده، زیرچاپ.
۴۰٫ اسـاطیر و فـرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، دکتر رحـیم عـفیفی، انتشارات توس، ۱۳۷۴٫
۴۱٫ ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات دنیای کـتاب، چـاپ نهم، ۱۳۷۴٫
۴۲٫ بندهش، فرنبغ دادَگی، گـزارنده مـهرداد بـهار، انتشارات توس، ۱۳۶۹٫
۴۳٫ بـندهش هـندی، تصحیح و ترجمه: رقیه بـهزادی، مـؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸.
۴۴. پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، مهرداد بهار، انتشارات آگاه، ۱۳۷۵٫
۴۵٫ پیامآور گـذشتهها، اریـک فون دانیکن، بدون نام مترجم و تـاریخ چـاپ.
۴۶٫ تاریخ ادیـان، هـاشم رضـی، انتشارات کاوه، ج ۵، ۱۳۴۵.
۴۷٫ تاریخ کـیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتیزاده، انتشارات توس، ۱۳۷۴٫
۴۸٫ جستار درباره مهر و ناهید، محمد مقدم، مـرکز ایـرانی مطالعه فرهنگها، دفتر نخست، ۱۳۵۷٫
۴۹٫ جشنهای بـاستانی ایـران، نـوشته عـلی خـوروش دیلمانی، تهران، ۱۳۴۲٫
______________________________
۱٫ پهـلوی: گـواگ پد (gawag – pid) به معنای کسی که دارای پدر موفق است.
۲٫ به نقل از: وندیداد، ۴: ۱۷۶۰ ـ ۱۷۶۳٫
۵۰٫ دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مـرکز، ۱۳۷۱٫
۵۱٫ در جـستجوی افـسانههای قدیمی، اریک فون دانیکن، ترجمه شیرین رادان، انـتشارات فـردوسی، ۱۳۷۲٫
۵۲٫ دیـن ایـرانی بـر پایـه متنهای معتبر یونانی، امیل بنونیست، ترجمه دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره، ۱۳۷۷٫
۵۳٫ دینکرد، به کوشش مدن، بمبئی، ۱۹۱۱ م.
۵۴٫ دین و اسطوره در امریکای وسطا، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲.
۵۵. دیـنهای ایران باستان، هنری ساموئل نیبرگ، ترجمه دکتر سیفالدین نجمآبادی، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها، ۱۳۵۹٫
۵۶٫ رساله سوشیانس، استاد پورداود، انتشارات فروهر، چاپ دوم، ۱۳۷۴٫
۵۷٫ زندوهومن یسن، صادق هدایت، بدون تاریخ چاپ.
۵۸٫ صد در نثر و صد در بـندهش، تـصحیح و حواشی دهابهر (Dhabhar)، بمبئی، ۱۹۰۹ م.
۵۹٫ فرهنگ نامهای اوستا، هاشم رضی، ج ۲، انتشارات فروهر، ۱۳۴۶٫
۶۰٫ فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۱.
۶۱٫ گاتاها، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۵۴٫
۶۲٫ گاهشماری و جـشنهای ایـران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، ۱۳۷۱٫
۶۳٫ مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۴.
۶۴. نجاتبخشی در ادیان، محمدتقی راشد محصّل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فـرهنگی، ۱۳۶۹٫
۶۵٫ ونـدیداد، ترجمه و یادداشتها: هاشم رضی، ج ۱ و ۴، انـتشارات فـکر روز، ۱۳۷۶٫
۶۶٫ ویسپرد، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۵۷.
۶۷. یسنا، گزارش پورداود، انتشارات دانشگاه تهران، ج ۱، چاپ سوم، ۱۳۵۶٫
۶۸٫ یشتها، گزارش پورداود، دو مجلد، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۵۶٫